سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:53 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

داستان یوم الانذار

یکی مربوط به داستان یوم الانذار است که در اوائل بعثت پیغمبر اکرم‏
آیه آمد : « انذر عشیرتک الاقربین »( 1 ) خویشاوندان نزدیکت را انذار و
اعلام خطر کن . هنوز پیغمبر اکرم اعلام دعوت عمومی به آن معنا نکرده بودند
. می‏دانیم در آن هنگام علی ( ع ) بچه‏ای بوده در خانه پیغمبر . ( علی ( ع‏
) از کودکی در خانه پیغمبر بودند که آن هم داستانی دارد ) رسول اکرم به‏
علی ( ع ) فرمود غذایی ترتیب بده و بنی‏هاشم و بنی‏عبدالمطلب را دعوت کن . علی ( ع ) هم‏
غذایی از گوشت درست کرد و مقداری شیر نیز تهیه کرد که آنها بعد از غذا
خوردند . پیغمبر اکرم اعلام دعوت کرد و فرمود من پیغمبر خدا هستم و از
جانب خدا مبعوثم . من مأمورم که ابتدا شما را دعوت کنم و اگر سخن مرا
بپذیرید سعادت دنیا و آخرت نصیب شما خواهد شد . ابولهب که عمومی‏
پیغمبر بود تا این جمله را شنید ، عصبانی و ناراحت شد و گفت تو ما را
دعوت کردی برای اینکه چنین مزخرفی را به ما بگویی ؟ ! جارو جنجال راه‏
انداخت و جلسه را بهم زد . پیغمبر اکرم برای بار دوم به علی ( ع ) دستور
تشکیل جلسه را داد . خود امیرالمؤمنین که راوی هم هست می‏فرماید که اینها
حدود چهل نفر بودند یا یکی کم یا یکی زیاد . در دفعه دوم پیغمبر اکرم به‏
آنها فرمود هر کسی از شما که اول دعوت مرا بپذیرد ، وصی ، وزیر و جانشین‏
من خواهد بود . غیر از علی ( ع ) احدی جواب مثبت نداد و هر چند بار که‏
پیغمبر اعلام کرد ، علی ( ع ) از جا بلند شد . در آخر پیغمبر فرمود بعد از
من تو وصی و وزیر و خلیفه من خواهی بود .




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:52 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

بررسی نصوصی از رسول اکرم که ناظر بر امامت علی ( ع ) است

یکی این است که پبغمبر اکرم خطاب به اصحابش فرمود : « سلموا علی علی‏
بامره المومنین » به علی سلام بدهید به عنوان امارت مومنان و
امیرالمومنینی . این جمله مربوط به قضیه غدیر است . البته آن جمله حدیث‏
غدیر را علیحده ذکر می‏کنند . اهل تسنن این جمله را به صورت متواتر قبول‏
ندارند . کاری که علمای شیعه بعدها کرده‏اند همین بوده که ثابت کنند
اینگونه احادیث متواترند . در تجرید بیش از این ذکر نشده و این حدیث ،
ارسال مسلم گرفته شده است . شارح ( ملا علی قوشچی ) هم می‏گوید خیر ما
قبول نداریم که متواتر باشد ، یک خبر واحد است ، بعضی نقل کرده‏اند همه‏
نقل نکرده‏اند .

کتابهایی نظیر عبقات والغدیر ، کوشششان در این است که ثابت کنند این‏
احادیث متواترند . در این دو کتاب مخصوصا الغدیر ، ناقلان حدیث غدیر
طبقه به طبقه از قرن اول تا قرن چهاردهم ذکر شده‏اند . ابتدا شصت و چند
نفر از طبقه صحابه پیغمبر را نام می‏برد ( البته از کتب اهل تسنن ) . بعد
از طبقه تابعین ذکر می‏کند که از صحابه نقل کرده‏اند . اینها تقریبا مربوط
به قرن اول می‏شوند . در قرون بعد نیز طبقه به طبقه نقل کرده است .
مخصوصا کاری که در الغدیر صورت گرفته اینست که از جنبه ادبی قضیه‏
استفاده کرده و این ، کار خیلی خوبی است . عبقات و کتابهای دیگر در این‏
زمینه ، بیشتر به نقل حدیثی تمسک کرده‏اند که در هر قرنی چه کسانی نقل‏
کرده‏اند ولی الغدیر از جنبه ادبی هم استفاده کرده است چون در هر عصری هر
مطلبی که در میان مردم وجود داشته باشد ، شعرا آنرا منعکس می‏کنند . شعرا
منعکس کننده آن چیزی هستند که در زمان خودشان هست . می‏گوید اگر مسئله‏
غدیر مسئله‏ای بود که به قول آنها مثلا در قرن چهارم بوجود آمده بود ، دیگر
در قرون اول و دوم و سوم شعرا اینهمه شعر درباره‏اش نگفته بودند . در هر
قرنی ما می‏بینیم مسئله غدیر جزء ادبیات آن قرن است . بنابراین چگونه‏
می‏توانیم این حدیث را انکار کنیم . و این ، از نظر تاریخی روش خوبی‏
است . ما خیلی از اوقات برای اثبات وجود موضوعی در تاریخ می‏رویم سراغ‏
ادبا . می‏بینیم در هر قرنی همه ادبا این موضوع را منعکس کرده‏اند ، معلوم‏
می‏شود که این ، در زمان آنها فکر موجودی بوده است . " عبقات " نیز
گاهی برای یک حدیث یک کتاب نوشته است که در آن راویان آن حدیث را
ذکر کرده و اینکه آیا این راوی درست است یا نادرست ، فلان کس گفته‏
درست است و . . . یک شاخه درخت پرشجری
درست کرده که اصلا انسان حیرت می‏کند از اینهمه تتبعی که این مرد داشته‏
است .
یکی دیگر جمله‏ای است که باز از پیغمبر نقل کرده‏اند که خطاب به علی (
ع ) فرمود : « انت الخلیفة بعدی » . غیر از این دو جمله ، جملات دیگری‏
نیز هست . متأسفانه دو هفته پیش که از اینجا می‏رفتم ، یادداشتهایم راجع‏
به امامت را گم کردم . در آنجا این احادیث را یادداشت کرده بودم .
اجمالا کتابهایش را می‏دانم ولی خصوصیاتش یادم نیست .
سیره ابن هشام کتابی است که در قرن دوم نوشته شده . خود ابن هشام‏
ظاهرا در قرن سوم است ولی اصل سیره از ابن اسحاق است که در اوایل قرن‏
دوم می‏زیسته و ابن هشام کتاب او را تلخیص و تهذیب کرده است . از کتبی‏
است که مورد اعتماد اهل تسنن است . در آنجا دو قضیه را نقل می‏کند که‏
این کتاب ( تجرید ) نقل نکرده ولی چون مضمون همین مضمون است من نقل‏
می‏کنم .




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:51 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

امام یعنی کارشناس امر دین

[ علمای شیعه ]
می‏گویند اینکه شما منکر امام با این مشخصات هستید ، در

واقع اسلام را تحقیر می‏کنید . یک دستگاه فنی که به جایی فرستاده می‏شود ،
متخصصش هم باید همراهش باشد . اگر کشوری مثل آمریکا یا شوروی یک ابزار
فنی مانند فانتوم یا میگ را به کشوری که مردمش با آن ابزار آشنا نیستند
صادر می‏کند ، برای اینکه مردم را با آن آشنا کند ، متخصص هم همراهش‏
می‏فرستد . البته در مورد امور ساده مثل پارچه نیازی به همراهی متخصص‏
نیست . شما اسلام را که از جانب خدا به مردم رسیده ، چگونه چیزی تلقی‏
می‏کنید ؟ آیا آنرا به سادگی پارچه تلقی می‏کنید که وقتی از کشوری به کشور
دیگر صادر می‏شود ، نیازی به همراهی متخصص و پارچه شناس با آن نیست ؟
یا آنرا به پیچیدگی یک ابزار فنی تلقی می‏کنید که هنگام صدور آن ،
کارشناسی هم باید همراهش باشد که تا مدتی مردم را به آن آشنا کند ؟
امام یعنی کارشناس امر دین ، کارشناسی حقیقی که به گمان و اشتباه‏
نیفتد و خطا برایش رخ ندهد . پیغمبر اکرم اسلام را برای مردم آورده است‏
. باید لااقل برای مدتی کارشناسانی الهی در میان مردم باشند که اسلام را به‏
خوبی به مردم بشناسانند . چنین شخصی را پیغمبر اکرم برای مردم تعیین کرده‏
است . علمای شیعه این مطلب را با تعبیر " لطف " بیان کرده‏اند یعنی‏
لطف الهی و مقصود اینست که این مسئله برای هدایت بشر مفید است . چون‏
راه بشر به سوی او بسته است ، لطف الهی ایجاب می‏کند که از آن سو
عنایتی بشود ، همانطور که در مورد نبوت می‏گویند لطف . پس این یک اصل‏
از اصول شیعه که تقریبا می‏توان گفت دلیل عقلی شیعه در باب امامت است.




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:50 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

تعریف امامت

اولین سخنی که در باب امامت می‏گویند ، تعریفی است که از امامت‏
می‏کنند . در این تعریف اختلافی نیست . می‏گویند : [ الامامة ] ریاسة عامة
فی امور الدین و الدنیا [ امامت ] ریاستی است عمومی هم در امور دینی و
هم در امور دنیایی . خواجه تعبیری کلامی دارد ، می‏گوید : الامام لطف مقصود
اینست که امامت هم نظیر نبوت از مسائلی است که از حد بشری بیرون است‏
و به همین جهت [ انتخاب امام ] از حد استطاعت بشری بیرون است و
بنابراین آنطرفی است ، از آن طرف باید بیاید ، مثل نبوت است که از
طریق وحی و تعیین الهی باید بیاید با این تفاوت که نبوت مستقیما از
ناحیه خداست ، ارتباط پیغمبر است با خدا ، و امامت ، تعیینی است از
ناحیه پیغمبر از ناحیه خدا .

دلیل عقلی شیعه در باب امامت

خواجه در اینجا بیش از این یک جمله بیان نمی‏کند . ولی توضیحی که‏
علمای شیعه در اینجا می‏دهند بر همان اساسی است که قبلا عرض کردم . اولا
یک حدیث تاریخی می‏کنند . می‏گویند فعلا بحث در امامت حضرت امیر است .
اگر این ثابت شد ، برای بقیه ائمه بیشتر به نص امام قبلی تمسک می‏شود .
می‏گویند می‏دانیم که دین اسلام دین خاتم است و بناست که بعد از آن ، دیگر
شریعتی نیاید و دینی است کلی و جامع همه شئون زندگی بشر ، و وضع این دین‏
هم از چنین مطلبی حکایت می‏کند زیرا در همه مسائل دخالت دارد . بعد
می‏گویند آیا تاریخ زندگی پیغمبر اکرم نشان می‏دهد که ایشان شخصا این مقدار
فرصت پیدا کرده باشند که تمام اسلام را به مردم تعلیم داده باشند ؟ ما
وقتی که تاریخ را مطالعه می‏کنیم می‏بینیم در آن بیست و سه سال چنین فرصتی‏
برای پیغمبر اکرم بدست نیامد . البته پیغمبر از هیچ فرصتی کوتاهی نکرد و
خیلی چیزها را تعلیم داد ولی با توجه به تاریخچه مکه و مدینه پیغمبر و
گرفتاریها و مشاغل زیادی که ایشان داشت ، مسلم این مدت وافی نبود که‏
همه احکام اسلام را برای همه مردم بیان کند ، و امکان ندارد که چنین دینی‏
ناقص بیان شده باشد . بنابراین حتما باید کسی یا کسانی در میان اصحاب‏
پیغمبر ( ص ) وجود داشته باشند که اسلام را به تمام و کمال از پیغمبر فرا
گرفته و شاگردان مجهز پیغمبر باشند که بعد از رفتن او از نظر توضیح و
بیان اسلام نظیر وی باشند با این تفاوت که پیغمبر ( ص ) از راه وحی الهی‏
می‏گفت و اینها از راه یاد گرفتن از پیغمبر می‏گویند . بعد می‏گو یند شما
چون چنین کسی را سراغ ندارید و به او رجوع نکردید ، خواه ناخواه از اول ،
دین اسلام را ناقص تلقی کردید و در نتیجه مسئله قیاس را پیش آوردید . و
درست هم هست ، مسئله قیاس از آنجا در میان اهل تسنن مطرح شد که گفتند
در مسائلی که باید حکمی داشته باشیم ولی از پیغمبر ( ص ) نرسیده چه کنیم‏
؟ گفته چاره‏ای نداریم جز اینکه با مقایسه یک موضوع با موضوع دیگر و با
مشابهات ظنی و گمانی حکم چنین مسائلی را استنباط کنیم . این سخن از
علمای شیعه هم نیست ، از حضرت امیر ( ع ) شروع شده و در نهج البلاغه‏
هست و در کلمات سایر ائمه علیهم السلام نیز زیاد است که این چه گمان‏
باطلی است ؟ ! علی ( ع ) می‏فرماید : « ام انزل الله دینا ناقصا » ؟ آیا
خدا دین ناقص فرود آورد که نیاز داشته باشد به این رأیهای من عندی ؟
سایر ائمه علیهم السلام هم پافشاری زیادی بر این مسئله کرده‏اند که‏

صحبت نقصانگی دین نیست که مسائل دینی در بعضی موارد ناقص باشد و چون‏
ناقص است ، با رأی و گمان خودمان حکمی بدست آوریم . در اصول کافی بابی‏
است به نام " باب . . " . ( 1 ) که هیچ مسئله‏ای نیست که لااقل صورت‏
کلی آن در کتاب و سنت وجود نداشته باشد . کلی مسائل آمده است ، مصداق‏
را باید کشف کرد . اجتهاد از نظر شیعه همین است یعنی کلیات اسلام کافی‏
است ، مجتهد باید کلیات را بر جزئیات تطبیق کند . ولی قیاس اینست که‏
حتی کلیات هم کافی نیست ، باید با مشابهتها و گمانها حدس زد و به طور
تخمینی حکم را استنباط کرد .
بنابراین [ علمای شیعه ] می‏گویند که ما و شما هر دو اعتراف داریم که‏
پیغمبر اکرم در آن بیست و سه سال نتوانست تمام احکام اسلام را ولو به‏
صورت کلی برای مردم بیان کند . شما می‏گوئید رسول اکرم همین طور رها کرد
و رفت . ما می‏گوئیم اینطور نبوده بلکه به همان دلیل که پیغمبر ( ص )
مبعوث شد ، از جانب پیغمبر افرادی معین شدند که جنبه قدسی داشتند و
پیغمبر اکرم تمام حقایق اسلام را برای اولین آنها یعنی علی ( ع ) بیان کرد
و آنان آماده بودند که به تمام سؤالات جواب بدهند . علی ( ع ) همیشه‏
می‏گفت هر چه از اسلام می‏خواهید بپرسید تا من به شما بگویم .

 




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:48 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

اهمیت حدیث ثقلین

راجع به مسئله امامت از حدیث : « انی تارک فیکم الثقلین » که عرض‏
کردم ، غافل نشوید . اگر با یکی از علما یا غیر علمای اهل تسنن روبرو
شدید ، بگوئید آیا پیغمبر چنین جمله‏ای را فرمود یا نه ؟ اگر بگوید نه ،
می‏توان چندین کتاب از خودشان جلویش گذاشت . می‏بینید اصلا علمای اهل‏
تسنن نمی‏توانند در [ وجود و صحت ] چنین حدیثی اختلاف داشته باشند و
ندارند . ( 1 )
بعد بگوئید اینکه پیغمبر قرآن را بعنوان یک مرجع و عترت را بعنوان‏
مرجع دیگر معین کرده ، عترت چه کسانی هستند ؟ آنها اصلا فرقی میان عترت‏
پیغمبر و غیر عترت پیغمبر قائل نیستند بلکه آنچه که نقل می‏کنند از صحابه‏
و غیر صحابه ، از غیر علی ( ع ) بیشتر نقل

کرده‏اند تا از علی ( ع ) . از علی ( ع ) گاهی به عنوان یک راوی نقل‏
می‏کنند نه به عنوان یک مرجع .




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:47 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

با وجود معصوم جای انتخاب نیست

مسئله امامت از جنبه زعامت و حکومت اینست که حالا که بعد از پیغمبر
مانند زمان ایشان معصوم وجود دارد و پیغمبر وصیی برای خود معین کرده است‏
که او در سطح افراد دیگر نیست و از نظر صلاحیت مثل خود پیغمبر استثنایی‏
است ، دیگر جای انتخاب و شورا و این حرفها نیست . همانطور که در زمان‏
پیغمبر نمی‏گفتند که پیغمبر فقط پیام آور است و وحی به او نازل می‏شود ،
تکلیف حکومت با شور است و مردم بیایند رأی بدهند که آیا خود پیغمبر را
حاکم قرار دهیم یا شخص دیگر را ، بلکه اینطور فکر می‏کردند که با وجود
پیغمبر ، این بشر فوق بشر که در مرحله‏ای است که با عالم وحی اتصال دارد
، اصلا این مسئله مطرح نیست ، بعد از ایشان نیز جای این سخنان نیست .
زیرا پیغمبر ( ص ) اوصیای دوازده گانه‏ای داشته است که اینها باید در
طول دو سه قرن پایه اسلام را محکم کنند و اسلام از یک منبع صاف و خطا
ناپذیری بیان شود . با وجود چنین کسانی برای بیان احکام اسلامی ، دیگر جای‏
انتخاب و شورا و این حرفها نیست . آیا ما شخص معصوم از خطا و عالم به‏
تمام معنا داشته باشیم که حتی امکان اشتباه هم برایش وجود ندارد و با
این حال برویم شخص دیگری را به جای او انتخاب کنیم ؟ !
گذشته از اینکه چون علی ( ع ) به مقام امامت به این معنی که عرض‏
می‏کنم تعیین شده است قهرا مقام زعامت دنیوی هم شأن او خواهد بود ،
پیغمبر برای همین مقام هم تصریح کرده است . اما پیغمبر که علی را برای‏
این مقام تصریح کرده به خاطر اینست که علی ( ع ) آن مقام دیگر را واجد
است . بنابر این در زمان غیبت امام

زمان ( ع ) که دیگر مسئله امام معصوم حاضری که مبسوط الید باشد مطرح‏
نیست یا اگر فرضا حوادث صدر اسلام پیش نمی‏آمد و امیرالمؤمنین خلیفه‏
می‏شد و بعد امام حسن و بعد امام حسین تا زمان حضرت حجت و موجبی هم برای‏
غیبت پیش نمی‏آمد ، بعد که امام معصومی در میان مردم نبود ، مسئله‏
حکومت مسئله دیگری می‏شد و آنوقت باید گفت تکلیف مسئله حکومت چیست ؟
آیا حاکم حتما باید فقیه جامع الشرایط باشد یا چنین چیزی لازم نیست . آیا
حاکم را مردم انتخاب بکنند ؟ و . . .
بنابر این ما نباید مسئله امامت را از اول به صورت یک مسئله خیلی‏
ساده دنیاوی یعنی حکومت مطرح کنیم بعد بگوئیم آیا از نظر اسلام حکومت ،
استبدادی و تنصیصی است یا [ انتخابی ] ؟ و سپس بگوئیم چطور شده که شیعه‏
می‏گوید حکومت باید اینچنین باشد ؟ نه ، مسئله ، به این شکل مطرح نیست .
در شیعه امامت مطرح است . یک شأن امام حکومت است و البته با وجود
امام معصوم جای حکومت کردن کس دیگری نیست همینطور که با وجود پیغمبر
اکرم جای حکومت کردن کس دیگری نیست . و پیغمبر اکرم علی ( ع ) را برای‏
امامت تعیین کرده است که لازمه امامت حکومت کردن هم هست و گذشته از
این ، در مواقعی به خود حکومت هم تصریح کرده ولی بر مبنای اینکه امام‏
بعد از شما اوست .




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:46 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

حدیث ثقلین و مسئله عصمت ائمه علیهم السلام

اساس مسئله در باب امامت آن جنبه معنوی است . امامان یعنی‏
انسانهایی معنوی مادون پیغمبر که از طریقی معنوی اسلام را می‏دانند و
می‏شناسند و مانند پیغمبر ، معصوم از خطا و لغزش و گناهند . امام ، مرجع‏
قاطعی است که اگر جمله‏ای از او بشنوید نه احتمال خطا در آن می‏دهید و نه‏
احتمال انحراف عمدی که اسمش می‏شود عصمت . آنوقت شیعه می‏گوید اینکه‏
پیغمبر ( ص ) فرمود : « انی تاریک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی »
( 2 ) من بعد از خود دو شی‏ء وزین باقی می‏گذارم ، قرآن و عترت خودم ، نص‏
در چنین مطلبی است .
اما آیا پیغمبر چنین چیزی گفته یا نگفته ؟ قابل انکار نیست . این‏
حدیث ، حدیثی نیست که فقط شیعه روایت کرده باشد بلکه حدیثی است که‏
حتی اهل تسنن از شیعه بیشتر روایت
کرده‏اند . در ایامی که ما در قم بودیم ، اوایلی بود که " رساله الاسلام "
که رساله‏ای است که دار التقریب منتشر می‏کند ، منتشر می‏شد . در آنجا یکی‏
از علمای اهل تسنن در مقاله‏ای این حدیث را به این شکل نقل کرده بود که‏
پیغمبر فرمود : « انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و سنتی » . مرحوم‏
آیة الله بروجردی که مردی بود واقعا و به تمام معنا عالم و روحانی و در
اینگونه مسائل بسیار عاقلانه فکر می‏کرد ، طلبه فاضلی به نام آقا شیخ قوام‏
و شنوه‏ای را که خیلی اهل کتاب و تتبع بود و نسبتا مرد خوبی هم هست ،
راهنمایی کردند که این حدیث را از کتب اهل تسنن استخراج کنند که شاید
در بیش از دویست کتاب از کتب معتبر و مورد اعتماد اهل تسنن نوشته‏اند
که پیغمبر فرمود : « انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی » . و
این حدیث در مقامات متعدد ب وده چون پیغمبر ( ص ) این مطلب را در
جاهای مختلف به همین شکل فرموده است . البته منظور این نیست که پیغمبر
( ص ) حتی یک بار هم نگفته است که من دو چیز در میان شما می‏گذارم ،
کتاب و سنت ، چون منافاتی نیست بین " کتاب و سنت " و " کتاب و
عترت " زیرا عترت برای بیان سنت است . صحبت این نیست که ما به‏
سنت رجوع کنیم یا به عترت مثل اینکه سنت موجودی از پیغمبر داریم و یک‏
عترت در کنار آن ، یا باید به سنت مراجعه کنیم یا به عترت ! بلکه سخن‏
اینست که عترت است که مبین واقعی سنت است و تمام سنت نزد آنهاست .
« کتاب الله و عترتی » یعنی شما باید سنت مرا از عترت من تلقی کنید .
علاوه بر این ، خود همین که می‏گوئیم پیغمبر فرمود : « انی تارک فیکم‏
الثقلین کتاب الله و عترتی » سنت است چون حدیث پیغمبر است . منافاتی‏
میان ایندو نیست . تازه اگر در یک جا که آن هم قطعی نیست پیغمبر فرموده باشد : « انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و سنتی » در چندین‏
جای دیگر به آن صورت فرموده . اگر در یک کتاب به این صورت نوشته شده‏
، لااقل در دویست کتاب دیگر به آن صورت نوشته شده است .
به هر حال آن شخص رساله‏ای در این زمینه تهیه کرد و آن را فرستادند به‏
دارالتقریب مصر . دارالتقریب هم بی انصافی نکرد و همان کتاب را چاپ و
پخش کرد چون مستند بود و نمی‏توانستند آنرا رد کنند و بگویند چنین چیزی‏
نیست ، قابل رد کردن نبود . حالا اگر مرحوم آیة الله بروجردی می‏خواست‏
مثل دیگران عمل کند ، جار و جنجال و هیاهو راه می‏انداخت که اینها چه‏
می‏گویند ؟ ! می‏خواهند حقوق اهل بیت را از بین ببرند ، اینها سوء نیت‏
دارند و . . .
بنابر این آن روح اصلی امامت اینست که اسلام که دینی است جامع و کلی‏
و پر فروغ ، آیا بیان آن همان مقداری است که در قرآن اصول و کلیاتش ذکر
شده و در کلمات پیغمبر اکرم که خود اهل تسنن هم روایت کرده‏اند ،
توضیحاتش بیان گردیده است ؟ هر چه اسلام بود ، همین بود ؟ البته نازل‏
شدن اسلام بر پیغمبر تمام شد ولی آیا اسلام بیان شده همان بود ؟ ، [ تمام‏
اسلام نازل شده بود ؟ ] یا اینکه بعد از پیغمبر ( ص ) اسلام نازل شده بر
ایشان که هنوز خیلی از مسائل آن از باب اینکه باید حاجت پیش بیاید ،
زمان بگذرد و تدریجا بیان شود بیان نشده بود ، نزد علی ( ع ) بود که‏
ایشان می‏بایست برای مردم بیان کند . در این صورت همین حدیث کتاب الله‏
و عترتی عصمت را هم بیان می‏کند زیرا پیغمبر می‏فرماید دین را از این دو
منبع بگیرید . همانطور که قرآن معصوم است یعنی در آن خطا وجود ندارد ،
آن دیگری هم معصوم است . محال است که پیغمبر

به این قاطعیت بگوید بعد از من دین را از فلان شخص بگیرید ولی آن شخص‏
برخی از سخنانش اشتباه باشد .
اینجاست که فرضیه شیعه با فرضیه اهل تسنن در مسئله بیان و اخذ دین در
اساس فرق می‏کند . آنها می‏گویند همانطور که با رفتن پیغمبر وحی منقطع شد
، بیان واقعی دین یعنی آن بیانی که معصوم از خطا و اشتباه باشد هم تمام‏
شد . هر چه از قرآن و احادیثی که از پیغمبر رسیده استنباط کردیم ، همان‏
است و دیگر چیزی نیست .




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:45 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

حکومت یکی از شاخه‏های امامت است

ما هرگز نباید چنین اشتباهی را مرتکب شویم که تا مسئله امامت در شیعه‏
مطرح شد بگوئیم یعنی مسئله حکومت ، که در نتیجه مسئله به شکل خیلی‏
ساده‏ای باشد و این فروعی که برایش پیدا شده است پیدا شود و بگوئیم حالا
که فقط مسئله حکومت و اینکه چه کسی حاکم باشد مطرح است ، آیا آن کسی که‏
می‏خواهد حاکم باشد حتما باید از همه افضل باشد یا نه ، ممکن است کسی که‏

حاکم می‏شود افضل نسبی باشد نه افضل واقعی ؟ یعنی از نظر سیاستمداری و
اداره امور الیق از دیگران باشد و لو اینکه از جنبه‏های دیگر خیلی پستتر
است . مدیر و سیاستمدار خوبی باشد و خائن نباشد . آیا معصوم هم باشد یا
نه ؟ چه لزومی دارد ؟ ! نماز شب خوان هم باشد یا نه ؟ چه لزومی دارد ؟ !
مسائل فقهی را هم بداند یا نه ؟ چه لزومی دارد که بداند ؟ ! در این مسائل‏
رجوع می‏کند به دیگران . یک افضلیت نسبی کافی است . این ، تابع اینست‏
که ما این مسئله را فقط در سطح حکومت ، و کوچک گرفتیم . و این ، اشتباه‏
بسیار بزرگی است که احیانا قدما ( بعضی از متکلمین ) هم گاهی چنین‏
اشتباهی را مرتکب می‏شدند . امروز این اشتباه خیلی تکرار می‏شود . تا
می‏گویند امامت ، متوجه مسئله حکومت می‏شوند در حالیکه مسئله حکومت از
فروع و یکی از شاخه‏های خیلی کوچک مسئله امامت است و این دو را نباید
با یکدیگر مخلوط کرد . پس مسئله امامت چیست ؟

امام جانشین پیغمبر است در بیان دین

در مورد مسئله امامت ، آنچه که در درجه اول اهمیت است ، مسئله‏
جانشینی پیغمبر است در توضیح و تبیین و بیان دین منهای وحی . البته بدون‏
شک کسی که به او وحی می‏شد ، پیغمبر اکرم بود و بس و با رفتن ایشان‏
مسئله وحی و رسالت به کلی قطع شد . مسئله امامت اینست که آیا با رفتن‏
پیغمبر ، بیان آن تعلیمات آسمانی که دیگر در آنها اجتهاد و رأی شخصی‏
وجود ندارد ، در یک فرد متمرکز بود به طوری که مانند پیغمبر ( ص ) مردم‏
هر چه از او در مسائل دینی سؤال می‏کردند ، می‏دانستند که پاسخ وی مر حق و
حقیقت است و رأی و فکر شخصی نیست که ممکن است اشتباه کرده باشد و روز

نمی‏توانیم تفسیر کنیم که پیغمبر چگونه علم را از ناحیه خدا می‏گیرد .
نمی‏توانیم تفسیر کنیم که چه نوع ارتباط معنوی میان پیغمبر ( ص ) و علی (
ع ) بود که پیغمبر حقایق را کما هو حقه و بتمامه به علی آموخت و
به غیر او نیاموخت . علی ( ع ) در نهج البلاغه ( در جاهای دیگر هم نظیر
این عبارت زیاد است ) می‏فرماید من با پیغمبر در حرا بودم ( بچه بوده‏اند
) صدای ناله دردناکی را شنیدم . گفتم یا رسول الله ! من صدای ناله شیطان‏
را در وقتی که وحی بر تو نازل شد شنیدم . به من فرمود : « یا علی ! انک‏
تسمع ما اسمع و تری ما اری و لکنک لست بنبی » ( 1 ) . اگر در همانجا
کنار علی ( ع ) فرد دیگری هم بود ، آن صدا را نمی‏شنید چون آن شنیدن ،
شنیدن صدایی نبوده که در فضا پخش شود که بگوئیم هر کس گوش می‏داشت‏
می‏شنید . آن ، سمع و حس و بینش دیگری است .




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:43 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

امامت در قرآن

در قرآن چند آیه هست که مورد استدلال شیعه در باب امامت است . یکی‏
از آن آیات ، آیه : « انما ولیکم الله »است . اتفاقا در همه اینها
روایات اهل تسنن هم وجود دارد که مفاد شیعه را تأیید می‏کند ما آیه‏ای در
قرآن داریم به این صورت : « انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا
الذین یقیمون الصلوش و یؤتون الزکاش و هم راکعون »( 1 ) . " انما "
یعنی منحصرا ( چون اداش حصر است ) . معنی اصلی " ولی " سرپرست است .
ولایت یعنی تسلط و سرپرستی . سرپرست شما فقط و فقط خداست و پیغمبر خدا
و مؤمنینی که نماز را به پا می‏دارند و در حال رکوع زکات می‏دهند . ما در
دستورات اسلام نداریم که انسان در حال رکوع زکات بدهند . ما در دستورات‏
اسلام ند اریم که انسان در حال رکوع زکات بدهد که بگوئیم این یک قانون‏
کلی است و شامل همه افراد می‏شود . این اشاره است به واقعه‏ای که در خارج‏
یک بار وقوع پیدا کرده است و شیعه و سنی به اتفاق آنرا روایت کرده‏اند
و آن اینست که علی ( ع ) در حال رکوع بود ، سائلی پیدا شد و سوالی کرد .
حضرت اشاره کرد به انگشت خود . او آمد انگشتر را از انگشت علی ( ع ) بیرون آورد و رفت . یعنی علی ( ع )
صبر نکرد نمازش تمام شود و بعد به او انفاق کند . آنقدر عنایت داشت به‏
اینکه آن فقیر را زودتر جواب بگوید که در همان حال رکوع با اشاره به او
فهماند که این انگشتر را درآورد ، برو بفروش و پولش را خرج خودت کن .
در این مطلب هیچ اختلافی نیست و مورد اتفاق شیعه و سنی است که علی ( ع‏
) چنین کاری کرده است و نیز مورد اتفاق شیعه و سنی است که این آیه در
شأن علی ( ع ) نازل شده با توجه به اینکه انفاق کردن در حال رکوع جزء
دستورات اسلام نیست ، نه از واجبات اسلام است و نه از مستحبات آن که‏
بگوئیم ممکن است عده‏ای از مردم به این قانون عمل کرده باشند . پس "
کسانی که چنین می‏کنند " اشاره و کنایه است همانطور که در خود قرآن گاهی‏
می‏گوید : « یقولون »می‏گویند ، و حال آنکه یک فرد آن سخن را گفته . در
اینجا " کسانی که چنین می‏کنند " یعنی آن فردی که چنین کرد . بنابراین‏
به حکم این آیه علی ( ع ) تعیین شده است به ولایت برای مردم . این ،
آیه‏ای است که مورد استدلال شیعه است . البته این آیه خیلی بیش از این‏
بحث دارد [ که در جلسات آینده درباره‏اش سخن خواهیم گفت ] .
آیات دیگر آیاتی است که درباره جریان غدیر است . خود قضیه غدیر جزء
سنت است و ما بعد باید بحثش را بکنیم ولی از آیاتی که در این مورد در
سوره مائده وارد شده یکی این آیه است : « یا ایها الرسول بلغ ما انزل‏
الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته »( 1 ) ( اینجا لحن ، خیلی‏
شدید است ) ای پیامبر ! آنچه را که بر تو نازل شد تبلیغ کن و اگر تبلیغ نکنی رسالت الهی را تبلیغ نکرده‏ای . مفاد این آیه‏
آنچنان شدید است که مفاد حدیث : « من مات و لم یعرف امام زمانه مات‏
میتة جاهلیة » . اجمالا خود آیه نشان می‏دهد که موضوع آنچنان مهم است که‏
اگر پیغمبر تبلیغ نکند ، اصلا رسالتش را ابلاغ نکرده است .
سوره مائده به اتفاق شیعه و سنی آخرین سوره‏ای است که بر پیغمبر نازل‏
شده و این آیات جزء آخرین آیاتی است که بر پیغمبر نازل شده یعنی در
وقتی نازل شده که پیغمبر ( ص ) تمام دستورات دیگر را در مدت سیزده سال‏
مکه و ده سال مدینه گفته بوده و این ، جزء آخرین دستورات بوده است .
شیعه سوال می‏کند این دستوری که جزء آخرین دستورهاست و آنقدر مهم است که‏
اگر پیغمبر آنرا ابلاغ نکند ، همه گذشته‏ها کان لم یکن است ، چیست ؟ یعنی‏
شما نمی‏توانید موضوعی نشان بدهید که مربوط باشد به سالهای آخر عمر پیغمبر
و اهمیتش در آن درجه باشد که اگر ابلاغ نشود هیچ چیز ابلاغ نشده است .
ولی ما می‏گوئیم آن موضوع ، مسئله امامت است که اگر نباشد ، همه چیز کان‏
لم یکن است یعنی شیرازه اسلام از هم می‏باشد . به علاوه شیعه از کلمات و
روایات خود اهل تسنن دلیل می‏آورد که این آیه در غدیر خم نازل شده است .
در همان سوره مائده ، آیه : « الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم‏
نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا »( 1 ) امروز دین را به حد کمال رساندم و
نعمت را به حد آخر تمام کردم ، امروز است که دیگر اسلام را برای شما به‏
عنوان یک دین پسندیدیم ، نشان می‏دهد که در آن روز

جریانی رخ داده که آنقدر با اهمیت است که آنرا مکمل دین و متمم نعمت‏
خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن ، اسلام ، اسلام است و خدا این اسلام‏
را همان می‏بیند که می‏خواسته و با نبودن آن ، اسلام ، اسلام نیست . شیعه به‏
لحن این آیه که تا این درجه برای این موضوع اهمیت قائل است استدلال‏
می‏کند و می‏گوید که آن موضوعی که بتواند نامش مکمل دین و متمم نعمت و آن‏
چیزی باشد که با نبودنش ، اسلام ، اسلام نیست ، چه بوده است ؟ می‏گوید ما
می‏توانیم موضوعی را نشان بدهیم که در آن درجه از اهمیت باشد ولی شما
نمی‏توانید . به علاوه روایاتی هست که تأیید می‏کند این آیه هم در همین‏
موضوع وارد شده است . اینها ، سه آیه‏ای بود که من به طور عصاره از
استدلالهایی شیعه برایتان عرض کردم .




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:41 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

حدیثی در باب امامت

قبل از ذکر آیات قرآن در باب امامت ، حدیث معرفی را برایتان عرض‏
می‏کنم که آن را هم شیعه روایت کرده است و هم سنی . معمولا حدیثی را که‏
مورد اتفاق شیعه و سنی باشد ، نمی شود کوچک شمرد زیرا وقتی هر دو فریق‏
از دو طریق روایت می‏کنند تقریبا نشاندهنده اینست که پیغمبر اکرم یا
امام قطعا این مطلب را فرموده است . البته عبارتها کمی با هم فرق‏
می‏کنند ولی مضمون آنها تقریبا یکی است . این حدیث را ما شیعیان اغلب‏
به این عبارت نقل می‏کنیم : « من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة
جاهلیة » ( 1 ) هر کس بمیرد و پیشوای زمان خود را نشناسد ، مرده است از
نوع مردن زمان جاهلیت . این ، تعبیر خیلی شدیدی است چون در زمان‏
جاهلیت مردم اصلا مشرک بودند و حتی توحید و نبوت هم نداشتند . این‏
حدیث در کتب شیعه زیاد آمده و با اصول شیعه هم صد در صد قابل انطباق

است . در " کافی " که معتبرترین کتاب حدیث شیعه می‏باشد ، این حدیث‏
هست . عمده اینست که این حدیث در کتابهای اهل تسنن هم هست . آنها در
روایتی به این عبارت نقل کرده‏اند : « من مات بغیر امام مات میتة
جاهلیة » ( 1 ) هر کس بدون امام بمیرد مانند اینست که در جاهلیت مرده‏
است . عبارت دیگری که نقل کرده‏اند اینست : « من مات و لیس فی عنقه‏
بیعة مات میتة جاهلیة » . آنکه بمیرد و در گردن او بیعت یک امام‏
نباشد ، مردنش از نوع مردن جاهلیت است . به عبارتی هم که شیعه نقل‏
می‏کند ، سنیها زیاد نقل کرده‏اند . عبارت دیگر : « من مات و لا امام له‏
مات میتة جاهلیة » . این عبارتها خیلی زیاد است و نشاندهنده اهتمام‏
زیاد پیغمبر اکرم به مسئله امامت است .
کسانی که امامت را تنها به معنی رهبری اجتماعی می‏دانند ، می‏گویند
ببینید پیغمبر اکرم به مسئله رهبری تا کجا اهمیت داده که معتقد شده است‏
اگر امت رهبر و پیشوا نداشته باشد ، اصلا مردنش مردن جاهلی است برای‏
اینکه صحیح تفسیر کردن و صحیح اجرا کردن دستورات اسلامی بستگی دارد به‏
اینکه رهبری ، رهبری درستی باشد و مردم پیوندشان را با رهبر محکم کرده‏
باشند . اسلام یک دین فردی نیست که کسی بگوید من به خدا و پیغمبر اعتقاد
دارم و بنابراین به هیچکس کاری ندارم . خیر ، غیر از خدا و پیغمبر ، تو
حتما باید بفهمی و بشناسی که در این زمان رهبر کیست و قهرا در سایه‏
رهبری او فعالیت کنی . آنها که امامت را به مفهوم مرجعیت دینی معنی‏
می‏کنند ، [ در معنی این حدیث ] می‏گویند کسی که می‏خواهد دین داشته باشد ،
باید مرجع دینی

خودش را هم بشناسد و بداند که دین را از کجا بگیرد . اینکه انسان دین‏
داشته باشد ولی دینش را از مأخذی بگیرد که ضد آنست ، عین جاهلیت است‏
. آن کسی که امامت را در حد ولایت معنوی می‏برد ، می‏گوید این حدیث‏
می‏خواهد بگوید که اگر انسان مورد توجه یک ولی کامل نباشد ، مانند اینست‏
که در جاهلیت مرده است . این حدیث را چون متواتر است خواستم اول عرض‏
کرده باشم که در ذهن شما باشد تا بعد درباره‏اش بحث کنیم . حال برویم‏
سراغ آیات قرآن .