سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 91/11/7 | 5:34 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

درجات صدق

بدان که صدق و کذب مخصوص قول نیست، بلکه هر چه دلالت و نماینده چیزى باشد، چون اشاره به سر و چشم و دست و کذا عقود و نصب و کتابت و آینه و هکذا، متّصف به صدق و کذب شود.

حال گوئیم که علما (قدس سرهم) صدق را بر شش قسم نموده‏اند.

اول‏، صدق در قول. و این دو قسم است: اول، صدق با خلق، که آنچه گوید راست گوید، و بدون ضرورت، توریه هم نگوید، و اگر چیزى مظنون و محتمل باشد بگوید که مظنون و محتمل این است و بدون قید نگوید و ننویسد تا دلالت بر یقین وى نکند. دوّم، صدق با خالق در عبادت و مناجات. پس اگر گوید إِیَّاکَ نَعْبُدُ 340 و یا وَجَّهْتُ وَجْهِیَ‏، 341 وقتى راست گوید که بالمرّه از هوا و هوس گذشته و لوح خاطر از غیر حق شسته باشد و الّا بنده آن است که در خیال اوست، چنانچه فرمود: أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ‏ 342 (فرقان).

قسم دوم‏ صدق در نیّت است که داعى وى جز اخلاص و تقرّب نباشد و پیش مراتب اخلاص را بیان کردیم.

سوّم‏ صدق در عزم است که مدام عزم قوى بر خیرات داشته باشد. پس اگر فقیر بود عازم باشد که اگر مال بیابم صرف در خیرات نمایم و اگر غنى باشد صرف نماید و عازم باشد که اگر فقیر شوم صابر باشم و اگر صحیح باشد عزم او این باشد که اگر مریض و مبتلا شوم شاکر و بى‏شکوه شوم و اگر ریاست تدریس یا محراب یا منبر یا غیر این دارد عازم باشد که چون اولاتر از خود ببیند به وى تفویض کند و مرئوس او شود و هکذا و اگر جهاد پیش آید جان شیرین فدا کند و هکذا.

چهارم‏ وفاى به عزم است که چون زمان هر عزم پیش آید وفا کند و تخلف نکند و عزم خود را به صدق مقرون سازد، چنانچه فرمود: رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ‏، 343 الآیة (احزاب) و فرمود وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَ‏، الى قوله، بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ‏ 344 (توبه). و بسیار دیده‏اى که در مقام فعل، وفا به عزم نکنى.

سرّش آن است که محبت شخص به خود باعث مى‏شود که زیاده از حد خود را فاعل خیرات داند و چون مقام عمل رسد نفس امّاره را نتواند بکار برد.

پنجم‏ آنکه ظاهر کشف از باطن مى‏کند، باطن نیز داراى آن باشد. پس اگر لباس علم و زهد پوشد و ظاهر وى خاضع و خاشع باشد و یا کاشف از دوستى باشد باطن وى نیز چنین باشد. و لذا خاتم (ص) فرمود خدایا سرّ من بهتر از علانیه کن و علانیه من نیکو کن. و اگر نباشد کاذب است. اگر کسى تمارض کند و یا خود را حرکت دهد که تب دارد همه گویند دروغ مى‏گوید.

ششم‏ آنکه اخلاق نیک وى چنان قوى باشد که ظاهر وى شاهدى باشد هویدا.

مثلا خوف وى چنان باشد که رنگ او زرد و بدن او مرتعش باشد و اگر چنین نباشد صادق نباشد. پس آن که گناه کند و گوید از خدا مى‏ترسم سزاوار تکذیب است با آنکه مسلم از خوف بالمرّه عارى نباشد. و هکذا سایر اخلاق.

تنبیه‏

چون دانستى که لازمه سخن راست استقامت و ثبات است، که اگر کوه کج و زایل شود او نشود، و کذا لازمه او فضل و کمال و مرغوبیت است، لهذا استعمال لفظ صدق در امورى چند به ملاحظه این لوازم، از بلاغت است. چنانچه فرمود وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ 345 (یونس)، و فرمود فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ 346 (قمر)، و در زیارت عاشوراست: و ان یثبّت لى عندکم قدم صدق، و ثبّت لى قدم صدق مع الحسین 347 (ع)، و هکذا. و اطلاق صدق بر بعضى از این اقسام به این لحاظ است، فافهم و الحمد للّه.

کاشف الأسرار