سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:53 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

داستان یوم الانذار

یکی مربوط به داستان یوم الانذار است که در اوائل بعثت پیغمبر اکرم‏
آیه آمد : « انذر عشیرتک الاقربین »( 1 ) خویشاوندان نزدیکت را انذار و
اعلام خطر کن . هنوز پیغمبر اکرم اعلام دعوت عمومی به آن معنا نکرده بودند
. می‏دانیم در آن هنگام علی ( ع ) بچه‏ای بوده در خانه پیغمبر . ( علی ( ع‏
) از کودکی در خانه پیغمبر بودند که آن هم داستانی دارد ) رسول اکرم به‏
علی ( ع ) فرمود غذایی ترتیب بده و بنی‏هاشم و بنی‏عبدالمطلب را دعوت کن . علی ( ع ) هم‏
غذایی از گوشت درست کرد و مقداری شیر نیز تهیه کرد که آنها بعد از غذا
خوردند . پیغمبر اکرم اعلام دعوت کرد و فرمود من پیغمبر خدا هستم و از
جانب خدا مبعوثم . من مأمورم که ابتدا شما را دعوت کنم و اگر سخن مرا
بپذیرید سعادت دنیا و آخرت نصیب شما خواهد شد . ابولهب که عمومی‏
پیغمبر بود تا این جمله را شنید ، عصبانی و ناراحت شد و گفت تو ما را
دعوت کردی برای اینکه چنین مزخرفی را به ما بگویی ؟ ! جارو جنجال راه‏
انداخت و جلسه را بهم زد . پیغمبر اکرم برای بار دوم به علی ( ع ) دستور
تشکیل جلسه را داد . خود امیرالمؤمنین که راوی هم هست می‏فرماید که اینها
حدود چهل نفر بودند یا یکی کم یا یکی زیاد . در دفعه دوم پیغمبر اکرم به‏
آنها فرمود هر کسی از شما که اول دعوت مرا بپذیرد ، وصی ، وزیر و جانشین‏
من خواهد بود . غیر از علی ( ع ) احدی جواب مثبت نداد و هر چند بار که‏
پیغمبر اعلام کرد ، علی ( ع ) از جا بلند شد . در آخر پیغمبر فرمود بعد از
من تو وصی و وزیر و خلیفه من خواهی بود .