سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:50 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

تعریف امامت

اولین سخنی که در باب امامت می‏گویند ، تعریفی است که از امامت‏
می‏کنند . در این تعریف اختلافی نیست . می‏گویند : [ الامامة ] ریاسة عامة
فی امور الدین و الدنیا [ امامت ] ریاستی است عمومی هم در امور دینی و
هم در امور دنیایی . خواجه تعبیری کلامی دارد ، می‏گوید : الامام لطف مقصود
اینست که امامت هم نظیر نبوت از مسائلی است که از حد بشری بیرون است‏
و به همین جهت [ انتخاب امام ] از حد استطاعت بشری بیرون است و
بنابراین آنطرفی است ، از آن طرف باید بیاید ، مثل نبوت است که از
طریق وحی و تعیین الهی باید بیاید با این تفاوت که نبوت مستقیما از
ناحیه خداست ، ارتباط پیغمبر است با خدا ، و امامت ، تعیینی است از
ناحیه پیغمبر از ناحیه خدا .

دلیل عقلی شیعه در باب امامت

خواجه در اینجا بیش از این یک جمله بیان نمی‏کند . ولی توضیحی که‏
علمای شیعه در اینجا می‏دهند بر همان اساسی است که قبلا عرض کردم . اولا
یک حدیث تاریخی می‏کنند . می‏گویند فعلا بحث در امامت حضرت امیر است .
اگر این ثابت شد ، برای بقیه ائمه بیشتر به نص امام قبلی تمسک می‏شود .
می‏گویند می‏دانیم که دین اسلام دین خاتم است و بناست که بعد از آن ، دیگر
شریعتی نیاید و دینی است کلی و جامع همه شئون زندگی بشر ، و وضع این دین‏
هم از چنین مطلبی حکایت می‏کند زیرا در همه مسائل دخالت دارد . بعد
می‏گویند آیا تاریخ زندگی پیغمبر اکرم نشان می‏دهد که ایشان شخصا این مقدار
فرصت پیدا کرده باشند که تمام اسلام را به مردم تعلیم داده باشند ؟ ما
وقتی که تاریخ را مطالعه می‏کنیم می‏بینیم در آن بیست و سه سال چنین فرصتی‏
برای پیغمبر اکرم بدست نیامد . البته پیغمبر از هیچ فرصتی کوتاهی نکرد و
خیلی چیزها را تعلیم داد ولی با توجه به تاریخچه مکه و مدینه پیغمبر و
گرفتاریها و مشاغل زیادی که ایشان داشت ، مسلم این مدت وافی نبود که‏
همه احکام اسلام را برای همه مردم بیان کند ، و امکان ندارد که چنین دینی‏
ناقص بیان شده باشد . بنابراین حتما باید کسی یا کسانی در میان اصحاب‏
پیغمبر ( ص ) وجود داشته باشند که اسلام را به تمام و کمال از پیغمبر فرا
گرفته و شاگردان مجهز پیغمبر باشند که بعد از رفتن او از نظر توضیح و
بیان اسلام نظیر وی باشند با این تفاوت که پیغمبر ( ص ) از راه وحی الهی‏
می‏گفت و اینها از راه یاد گرفتن از پیغمبر می‏گویند . بعد می‏گو یند شما
چون چنین کسی را سراغ ندارید و به او رجوع نکردید ، خواه ناخواه از اول ،
دین اسلام را ناقص تلقی کردید و در نتیجه مسئله قیاس را پیش آوردید . و
درست هم هست ، مسئله قیاس از آنجا در میان اهل تسنن مطرح شد که گفتند
در مسائلی که باید حکمی داشته باشیم ولی از پیغمبر ( ص ) نرسیده چه کنیم‏
؟ گفته چاره‏ای نداریم جز اینکه با مقایسه یک موضوع با موضوع دیگر و با
مشابهات ظنی و گمانی حکم چنین مسائلی را استنباط کنیم . این سخن از
علمای شیعه هم نیست ، از حضرت امیر ( ع ) شروع شده و در نهج البلاغه‏
هست و در کلمات سایر ائمه علیهم السلام نیز زیاد است که این چه گمان‏
باطلی است ؟ ! علی ( ع ) می‏فرماید : « ام انزل الله دینا ناقصا » ؟ آیا
خدا دین ناقص فرود آورد که نیاز داشته باشد به این رأیهای من عندی ؟
سایر ائمه علیهم السلام هم پافشاری زیادی بر این مسئله کرده‏اند که‏

صحبت نقصانگی دین نیست که مسائل دینی در بعضی موارد ناقص باشد و چون‏
ناقص است ، با رأی و گمان خودمان حکمی بدست آوریم . در اصول کافی بابی‏
است به نام " باب . . " . ( 1 ) که هیچ مسئله‏ای نیست که لااقل صورت‏
کلی آن در کتاب و سنت وجود نداشته باشد . کلی مسائل آمده است ، مصداق‏
را باید کشف کرد . اجتهاد از نظر شیعه همین است یعنی کلیات اسلام کافی‏
است ، مجتهد باید کلیات را بر جزئیات تطبیق کند . ولی قیاس اینست که‏
حتی کلیات هم کافی نیست ، باید با مشابهتها و گمانها حدس زد و به طور
تخمینی حکم را استنباط کرد .
بنابراین [ علمای شیعه ] می‏گویند که ما و شما هر دو اعتراف داریم که‏
پیغمبر اکرم در آن بیست و سه سال نتوانست تمام احکام اسلام را ولو به‏
صورت کلی برای مردم بیان کند . شما می‏گوئید رسول اکرم همین طور رها کرد
و رفت . ما می‏گوئیم اینطور نبوده بلکه به همان دلیل که پیغمبر ( ص )
مبعوث شد ، از جانب پیغمبر افرادی معین شدند که جنبه قدسی داشتند و
پیغمبر اکرم تمام حقایق اسلام را برای اولین آنها یعنی علی ( ع ) بیان کرد
و آنان آماده بودند که به تمام سؤالات جواب بدهند . علی ( ع ) همیشه‏
می‏گفت هر چه از اسلام می‏خواهید بپرسید تا من به شما بگویم .