سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 9:33 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

حث بر توبه در آیات و اءخبار
خداى عزوجل مى فرماید:
قـل یـا عـبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ، ان الله یغفر الذنوب جمیعا، انه هو الغفور رحیم .
همچنین مى فرماید:
ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
چنانکه مى فرماید:
الم یـعـلمـوا ان الله هـو یـقـبـل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات و ان الله هو التواب الرحیم
و نیز مى فرماید:
الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یؤ منون به و یستغفرون للذین آمـنـوا ربـنـا وسـعت کل شى ء رحمة و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک و قهم عذاب الجـحـیـم # ربـنـا ادخـلهـم جـنـات عـدن التـى و عـدتـهم و من صلح و من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم انک انت العزیز الحکیم # و قهم السیئات و من تق السیئات یومئذ فقد رحمة و ذلک هو الفوز العظیم
همچنین مى فرماید:
و المـلائکـة یـسـبـحـون بـحـمـد ربهم و یستغفرون لمن فى الارض الا ان الله هو الغفور الرحیم
در کـتـاب شـریـف و گـران سـنـگ کـافـى ، از ابـن وهـب نقل است که مى گوید:
شنیدم که ابو عبدالله ، امام صادق علیه السلام فرمود:
چـون بـنده توبه نصوح کند، خداوند او را دوست بدارد، و در دنیا و آخرت ، (گناهان ) او را بپوشاند. پرسیدم : چگونه (گناهان ) او را مى پوشاند؟ فرمود: گناهانش را که دو ملک بنوشته اند، از یادشان ببرد، و اعضاى بدنش را وحى فرماید که گناهش را پـنـهان کنید، و به مواضعى از زمین (که در آنها گناه کرده است ) وحى فرماید که گناهى کـه در شـمـا مـرتـکـب شده ، کتمان کنید. پس او به لقاى خداى رود در حالى که چیزى بر گناهش گواهى ندهد.

هـمـچـنـیـن در هـمـان کتاب شریف است که محمد بن مسلم از ابو جعفر، امام باقر علیه السلام نقل کرده است :
اى محمد بن مسلم ! گناهانى که مؤ من از آن توبه کند، بخشوده شود. پس ‍ باید براى زمـان پـس از تـوبـه از نـو شـروع بـه عـمـل کـند، و به خدا سوگند که این توبه تنها اهـل ایـمـان راسـت . عـرض کـردم : چـنـانچه توبه خویش را بشکند و گناه کند و سپس تـوبه کند چه ؟ فرمود: اى محمد بن مسلم ! آیا توانى باور کنى که بنده اى مومن بر گـناه خویش پشیمان شده و از خدا آمرزش خواسته و توبه کرده ، ولى خداوند توبه اش را نپذیرفته است ؟ گفتم : او بارها چنین کرده ؛ گناه کرده و سپس توبه و استغفار! فرمود: هر گاه مومن به استغفار و توبه باز گردد، خداوند نیز بخشایش و آمرزش را به سویش باز گرداند، و خداوند، آمرزنده و مهربان است . توبه را مى پذیرد و بدیها را در مى گذرد. پس مبادا مؤ منان را از رحمت خدا دور نمایى !

حـدیـث دیـگـر از جـابـر اسـت کـه از ابـوجـعـفـر، امـام بـاقـر عـلیـه السـلام نقل مى کند:
کسى که از گناه توبه کند، چون آن است که گناهى نداشته است ، و آن که گناه بماند و در همان حال ، آمرزش طلبد (و توبه نکند) چون کسى است که استهزا مى کند.

هـمـچـنـیـن آیات و اخبار بسیار دیگرى درباره توبه موجود است که ان شاء الله آنچه به عنوان نمونه ذکر نمودیم ، کفایت مى کند.
نـاگـفـتـه نـمـانـد آنچه در مباحث حاضر درباره توبه ، به اسلوب علم کلام بیان گشت ، مـنـاسب با این حال و مقام بود، و البته حقایق و مطالبى رفیع و سامى در این باره موجود است که از افشاى آن - که خاص خواص است - خوددارى نمودیم .




تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 9:31 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

شتاب در توبه
در هـمـان روضـه از کـتـاب ریـاض السـالکـیـن آمـده اسـت کـه اهل دلى گوید:
مـردم در تـوبـه چند گروهند: کسى که توبه را به پیش اندازد و از آن دورى گزیند، و فـریـفـتـه شـود بـه فـراوانـى آرزو و امـل ، و غـافـل مـانـد از مـرگ و اجل ، چنین کسى چون مرگ او را دریابد، بر اصرار باشد، پس هالک و نابود است .
دیـگـر آن کـه مـادام کـه شهوتى نیاید، تائب است و چون آن را باید، بر مرکب هوا و هوس سوار شده ، محاسبه نفس را ضایع کند. پس این نیز مستوجب عقوبت خداوند است . سه دیگر آن کـه تـائب اسـت ، لیک نفس ، او را به آنچه نمى خواهد، خواند، پس این را نیز نیاز به ادب نـفـس بـاشـد کـه هـر قدر مجاهدت کند، او را فایده رساند؛ دیگر آن کس که همواره در حساب است و چون دشمن از خویش حساب کشد؛ پس این شخص ، مستوجب عصمت از جانب خداوند است ...
علامه شیخ بهائى قدس سره مى فرماید:
کـسـى که در توبه اهمال ورزد و آن را از وقتى به وقتى دیگر پیش اندازد، میان دو خطر عـظیم باشد که اگر به فرض از یکى از آنها جان سالم به در برد، از دیگرى نتواند به در برد:
اول آن کـه اجـل بـدو مـهـلت نـدهد و از غفلت خویش آگاه نگردد جز هنگامى که مرگش فرار رسد و فرصت تدارک از دست رود و درهاى تلافى گذشته بسته شود و وقتى فرا رسد کـه خداى سبحان بدان اشارت فرموده : و (امروز) میان آنها و آرزوهایشان (که به دنیا بـرگردند یا توبه و ایمانشان را بپذیرند تا از عذاب رهایى یابند) به کلى دورى و مباینت افتاد و چنان شود که روزى یا ساعتى مهلت طلبد لیک سوالش ‍ اجابت نـشـود؛ چـنـانـکـه حـق تـعـالى فرمود: پیش از آن که مرگ یکى از شما فرا رسد در آن حـال (به حسرت ) گوید: پروردگارا! اجل مرا اندکى به تاخیر انداز یکى از مفسرین در تفسیر این کریمه گفته است : چون محتضر را پرده کنار رود، گوید: اى مـلک المـوت ! مـرا روزى مهلت ده تا به خدایم عذر آورم و توبه کنم و عملى صالح انجام دهم . لیک ، ملک الموت او را گوید: روزها را تباه ساختى ؛ پس گوید: یک ساعت مهلتم ده و بـه تـاخـیـر انـداز. مـلک المـوت گـویـد: سـاعـات را بـر بـاد داده اى و حال ، ساعتى مهلت خواهى ؟ پس در توبه بر او بسته شود و به روح خود، آتش را مزمزه کـنـد و شربت حسرت و ندامت بنوشد بدان سبب که عمر خویش را ضایع ساخته است و چه بسا اصل ایمانش نیز در اثر صدمات این اهوال از دست رود.
دوم آن کـه ظـلمـت و تـیـرگـى گـنـاهـان بـر قـلبـش تـراکـم یـابـد تـا بـر آن ، شکل یابد، و زنگار شود به طورى که دیگر محو نشود، چه در اثر هر معصیتى که انسان مـرتـکـب شود، ظلمتى بر قلب پدید مى آید؛ چنانکه در آیینه به واسطه دم انسان ، ظلمتى پـدیـد مـى آیـد. پـس چـون ظلمت گناهان ، بر روى هم انباشته شوند، به صورت زنگار، درآیـنـد؛ چـنـانکه بخار نفس انسان آیینه را چنین کند. هنگامى که این زنگار بسیار شوند و مـدتـى طـولانـى بـاقـى بـمـانـنـد، در قـلب انسان چنان فرو روند که دیگر به هیچ وجه صیقل نپذیرد.
گـاه از ایـن ، بـه قـلب منکوس و سیاه تعبیر کنند؛ چنانکه از (امام ) باقر علیه السلام را تـبـاه نـکـنـد. قلب همچنان بر گناه اصرار ورزد تا گناه بر آن غالب آید و آن را وارونه کـنـد
و نـیـز فرمود: بنده اى نیست جز آن که در قلبش نقطه اى است سفید. چون گناه کند؛ در آن ، نقطه اى سیاه پدید آید. چنانچه توبه کند، این نقطه سیاه برود، و چـنـانـچـه در گـنـاهـان پیش رود، نقطه افزون گردد تا روى سفیدى را بپوشاند و به طـورى کـه دیـگـر صـاحـبـش ‍ بـه هـیـچ روى ، بـه خـیـز بـاز نـگـردد، و ایـن مـراد خـداى عـزوجـل اسـت کـه فـرماید: چنین نیست ؛ بلکه ظلمت بدکارى و ظلمشان بر دلهاى آنان غلبه کرده است
ایـن کـه فرمود: صاحبش به هیچ روى ، به خیر باز نگردد، گواه است بر آن که دارنـده چـنـیـن قـلبـى ابـدا از گناهان روى نگرداند و توبه نکند؛ حتى چنانچه به زبان بـگـوید که به سوى خداوند توبه کردم ، صداقتى در آن نباشد و تنها زبان خویش را بـه حـرکـت در آورده اسـت ؛ بـدون آن کـه قـلبش را با آن موافقتى باشد، پس آن را اصلا اثـرى نـیـسـت ، چـنـانـکـه مـجـرد سـخـن غـسال که بگوید: لباس را شستم ، لباسها را از پلیدیها پاک نکند.
و چـه بـسا صاحب چنین قلبى نسبت به اوامر و نواهى شرعى بى مبالات شود و امر دین در نـظـرش آسـان آیـد و وقـع احـکـام الهـى از قـلبـش رخـت بـربـنـدد و طـبـعـش از قـبـول آنـهـا سـربـاز زنـد، و ایـن بـه اخـتـلال در عـقـیـده اش ‍ مـنـجـر شـود و ایـمـانـش زایـل گـردد و در نـتیجه بر غیر دین بمیرد؛ و این حالت همان است که از آن به عاقبت شر تعبیر کرده اند - نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا.
بعضى از ارباب علم گفته است :
توبه را مغتنم بدار پیش از آن که نزدیک به مرگ تائب گردد و مقیم رهسپار شود، و پیش از آن کـه نتیجه پشیمانى باشد و موجود عدم گردد (یعنى سرمایه عمر از کف بدر رود) و پـیـش از آن که ادبار بر مصرت به گناه سراپرده زیان زند که در آنگاه نه اقاله عثار است و نه توفیق انابه و اعتذار.
همچنین در اواخر کتاب کشکول شیخ بهائى قدس سره است :
در حـدیـث اسـت کـه چـون پـیـرى کـهـنـسـال تـوبـه کـنـد، مـلایـک گـویـنـد: حـال کـه حـواست به سستى و ناتوانى رسیده و نفست به سردى گراییده (توبه مى کنى ؟
عـطـبى نقل کرده است که مردى را هنگام مرگ گفتند: بگو: لا اله الا الله مرد گفت : آه ! افـسـوس بـر جوانى ! در چه زمانى عنفوان جوانى را از دست داده ام ، و در حینى که غیرتمند مرد و کابین ارزان شد و حجاب از هر باب بر کنار رفت :
همچنین ، مردى در حال مرگ بود و چیزى نمانده بود که جان به جان آفرین تسلیم کند. او را گـفتند: لا اله الا الله . گفت : اندوه من بر زمان است و در چه زمانى روزگار نـاگـوار اصـابـت کـرد؛ در حـیـنـى کـه زمـستان پشت کرد و تابستان روى آورد و شراب و ریحان خوشمزه و پاک و پاکیزه است .
و بـه شـخـص دیـگـر در حـال احـتضارش گفتند: بگو لا اله الا الله گفت : شب سـرد شد و آب خوشمزه و شراب گوارا، از ما حزیران و تموز و آب گذشت . پس در همان وقت جان تسلیم کرد.
حـکـایـت اسـت مـردى مـنـزلش در نـزدیکى حمام منجاب بغداد بود، روزى زنى از او پرسید: اى مـرد! حـمـام مـنـجـاب کـجـاست ؟ مرد، او را به جایى دیگر راهنمایى کرد، مکانى مـخـروبـه کـه زن را راه گـریـخـتـن از آن نـبـود. مـرد بـه دنـبـال او رفـت و در هـمـان جـا به او تجاوز کرد. مدتها بعد هنگامى که مرد در بستر مرگ افتاد، او را گفتند: بگو لا اله الا الله مرد در پاسخ این بیت را خواند و مرد:
یا رب قائلة یوما و قد تعبت :
این الطریق الى حمام منجاب (72)



سؤ خاتمه این گونه روى مى آورد و مخذول را از راه عاقبت مى اندازد، پناه مى بریم به خدا از سؤ خاتمه .
از صاحب دلى است که گفته است :
تـائبـان مـنـیـب را انواعى است : کسى که توبه از گناهان و بدیها مى کند، و کسى که از لغزشها و غفلتها، و سه دیگر آن که از رؤ یت حسنات و مشاهده طاعات خویش .
و بـر ایـن مـنـوال کـسـى را پـرسـیـدنـد کـه ثـواب کـدام عمل بیشتر است ؟ در پاسخ ، این بیت را بسرود:

اذا مـحـاسـنـى اللاتـى ادل بـهـا
کـانـت ذنـوبـى فقل لى کیف اعتذر



ادل از مـاده الدلال بـه مـعـنـاى التغنج است که در فارسى همان مـعـنـاى نـاز کـردن را دارد. گـویى این بیت اشارت است به حدیث مشهورى که مى فرماید:
حسنات ابرار، سیئات مقربان است .




تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 9:30 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

توشه اى از آداب توبه
در روضه سى و یکم کتاب ریاض السالکین است که ناصحى گفته است :
چون اراده توبه کردى ، نفس خویش را از تبعات و قلبت را از گناهان پیراسته کن و رویت را عزمى صادق و رجایى واثق به وجه علام الغیوب متوجه گردان و چنین دان که تو بنده اى هـسـتـى فـرارى از مـولاى کریم و رحیم و حلیم که باید به پیشگاهش بازگردى و از عـذابـش بـدو پـنـاه جـویـى . او تـو را چـنین وعده داده که اگر به سویش بازگردى و از گذشته ات ، پشیمان شوى ، تو را بخشد و هر چه خطا کرده اى نادیده انگارد.
پـس بـرخـیز و غسلى به احتیاط به انجام رسان و لباست را پاکیزه نما و فرایضى چند به جاى آر، و به نافله اى آن را مزین کن . این نماز را سزاوار است که بر زمین به خشوع و خضوع و حیا و سر افکندگى و گریه و اظهار نیاز و فقر باشد؛ در مکانى که کس تو را نـبـیـند و صدایت را نشود جز خداى سبحان . پس چون سلام گفتى ، نماز را به تعقیبات دنـبـال کـن در حـالى کـه حـیا و امید در وجودت ظاهر گشته است . سپس دعاى ، ماثور از زین العابدین علیه السلام را قرائت کن که ابتدایش چنین است . اى کسى که پناه گناهکاران است ....

پس از آن ، روى بر خاک نه و خاک بر سر. رویت را که گرامى ترین اعضاى تو است با اشـکـى روان و قـلبـى مـحـزون بر خاک مال ، در حالى که به صدایى بلند مى گویى : گـنـاه بنده ات عظیم است پس او سزاوار بخشش تو است ، و این را تکرار کن و گناهانت را که به یاد دارى بر شمار و نفس خویش را ملامت گوى و آن را توبیخ و بر آن شیوه کن و از آنـچـه از آن صـادر گـشـتـه اظـهـار پـشـیـمـانـى نـمـا. بـر ایـن حـال وقـتـى بسیار باقى باش و سپس برخیز و دست به سوى آن تواب رحیم بالا بر و چـنـیـن گـو: پـروردگـارا! بـنده فرارى ات به پیشگاهت بازگشته ، بنده نافرمانت به صلح با تو روى آورده ، بنده گناهکار با عذر و تقصیر به سوى تو آمده و تو گرامى تـریـن گـرامـیـان و بـخـشـنـده تـریـن بخشندگانى . سپس در حالى که اشکهایت باریدن گـرفـتـه ، دعـاى وارد شده از زین العابدین علیه السلام را بخوان که اولش چنین است : خدایا! اى کسى که وصف وصف کنندگان ، نتواند وصفش ‍ کند!
و بکوش تا قلبت بدو متوجه شود و تماما روى بدو نمایى ؛ در حالى که به نفس خویش ، سعه جود و رحمتش را به احساس مى آورى . سپس سر به سجده بره ؛ سجده اى همراه با گـریـه و زارى و شـیـون بـه صـدایـى که جز خداى تعالى ، کس آن را نشنود، پس از آن سـرافـراشـتـه دار و بـه وثـوق بـدان کـه تـوبـه مقبول افتاده و شاد باش که آرزویت بر آورده گشته است و الله ولى التوفیق .




تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 9:29 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

استحباب غسل براى توبه ، و اشارتى به گناهان بزرگ و کوچک
جـنـاب سـیـد عـلیـخان مدنى در روضه سى و یک کتاب ریاض السالکین در شرح صحیفه سیدالساجدین گوید:
اکـثـر عـلمـاى مـا - یـعـنـى عـلمـاى امـامـیـه - تـصـریـح فـرمـوده انـد کـه بـعـد از تـوبه ، غـسـل تـوبـه مـسـتـحب است خواه توبه از کفر باشد و خواه توبه از فسق خواه آن فسق از ارتـکـاب بـه گناهان کوچک باشد و خواه به گناهان بزرگ . بلکه شهید ثانى - رحمه الله - در شـرح لمـعـه قـائل به استحباب غسل توبه براى مطلق گناه شده است اگر چه گناه کوچک نادرى باشد که موجب فسق نبوده باشد.
و شـیـخ مـفـیـد - رضـوان الله عـلیه - استحباب غسل توبه را اختصاص به کبائر - یعنى گناهان بزرگ - داده است .
و بـرخـى گـفته اند که شاید نظر مفید این باشد که همه ذنوب کبائرند - یعنى گناهان مـطـلقا گناه بزرگند - زیرا که همه گناهان در این امر که گناه خروج از طاعت حق تعالى اسـت اشـتـراک دارنـد یعنى هر گناهى که موجب خروج از طاعت خداوند سبحان است ، و تقسیم گـنـاه بـه بـزرگ و کـوچـک بـه اضـافه و لحاظ به مادون و مافوق آن پیش آمده است که گناهى را نسبت به گناه مادونش بزرگ مى شمارند و نسبت به گناه مافوقش کوچک - مثلا بـوسـه نـاشایست را نسبت به زنا، گناه کوچک گویند، و نسبت به نظر ناشایست ، گناه بزرگ .
و جناب شیخ ابو على طبرسى صاحب تفسیر مجمع البیان - رضوان الله علیه - این نظر جـنـاب شـیـخ مـفـیـد را بـه امـامـیـه نسبت داده است که فرموده اصحاب ما - یعنى امامیه - همه گـنـاهان را بزرگ مى دانند و گناه کوچک و بزرگ به لحاظ نسبت با این گناه و آن گناه پیش آمده است .




تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 1:47 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

مراد از قبول توبه
مـقـصود از توبه ، ساقط شدن عقابى است که بر گناه مترتب است . همه مسلمانان در این کـه بـا تـوبه ، عقاب گناه از میان برداشته مى شود، اتفاق نظر دارند؛ لیک در این به اخـتـلاف افـتاده اند که آیا توبه اى که داراى شرایط و صفات لازم است ، خود ذاتا باعث بـر طـرف شـدن عـقـاب مـى گـردد، یـا ایـن که توبه را نزد خداوند ثوابى است که این ثـواب مـوجب اسقاط عقاب مى شود. بنابراین ، گروهى بر آن رفته اند که توبه بدان سبب که داراى ثواب بسیارى است ، موجب از میان رفتن عذاب مى گردد.
مـحـقـق طـوسـى قـدس سـره راى نـخـسـت را اخـتـیـار کـرده و بـراى اثـبـات آن دلیل آورده است که علامه حلى  در شرح مى فرماید:
اول آنـکـه گـاه تـوبه ، محبطى است که ثوابى بر آن مترتب نیست ؛ مانند توبه شخص بـى دیـن از گـناه زنا، که عقاب زنا را برطرف مى کند؛ لیک ثوابى بر آن مقرر نیست . دوم آن کـه اگـر کثرت ثواب توبه ، موجب اسقاط عقاب باشد، دیگر فرقى میان توبه پـیـش از گناه و توبه پس از آن نیست ، مانند عباداتى که به سبب فزونى ثواب ، عقاب را مـرتـفـع مـى نمایند، و اگر چنین معنایى صحیح باشد، شخص تائب نیز چون کافر یا فـاسـق ، بـایـد عـقـاب از او ساقط شود. سوم آن که ، چنانچه سبب سقوط عقاب ، بسیارى ثـواب تـوبـه بـاشـد، دیگر شخص گناهکار نمى تواند تنها از بعضى گناهان توبه کـنـد، و بنابراین اسقاط عقاب از گناه توبه شده ، اولویتى بر اسقاط عقاب گناهى که از آن توبه نشده ، نخواهد داشت ؛ چرا که نمى توان ثواب را به یک عقاب اختصاص داد و به عقاب دیگر نه .
مـــصـــنـف ( مـحقق طوسى ) از دلیلى که بر مخالفت با او آورده اند پاسخ داده است . بیان ایـندلیـــل چـــنـــیـــن اســـت کـــه اگـــر تـــوبـــه ، ذاتـــا مـــســـقـط عـقـاب بـاشـد، درحـال مـعـایـنـه و سـراى آخـرت نـیـز بـاید آن را مرتفع نماید. (مصنف ) پاسخ داده اسـت کـهتـــوبه در صورتى موجب سقوط عقاب است که بر وجه مقرر باشد، و این وجـه آن اسـت کـهبـــر گـــنـــاه بـــه ســـبـــب قـــبـــحـــش ، پـــشـــیـــمـــانـــى حـــاصـــل آیـــد؛حـــال آن کـــه در آخــرت جـایـى بـراى پـشـیـمـانـى نـیـسـت و تـنـهـا الجـاءحاصل است .
اخـتـلاف دیـگـر در این است که آیا بخشش پس از توبه بر خداوند واجب ، و عقوبت پس از توبه ، ظلم و ستم است یا این که چیزى بر خداوند واجب نیست ، بلکه رفع عقاب ، بخشش ، تفضل و کرم و رحمت اوست بر بندگان ؟
مـتـکلمان معتزلى به راى نخست معتقدند و اشعریان به راى دوم شیخ ابو جعفر - قدس الله روحـه - نـیـز در کـتاب الاقتصاد، و علامه در بعضى از کتب کلامى اش راى نخست را صحیح دانـسـتـه و مـحـقـق طـوسـى در کـتـاب تـجـریـد حـکـمـى صـادر نـنـمـوده اسـت . شـیـخـین نیز دلیل وجوب را مردود دانسته اند.
ابن ابى جمهور احسائى در مجلى مى گوید:
معتزله راى خویش را بر این مبنا نهاده اند که عفو و بخشش فاسق ممنوع است . پس چنانچه عـقـاب بـه وسیله توبه ساقط نشود، قبح تکلیف شخص ‍ گناهکار لازم خواهد آمد، چه حسن تـکـلیـف از آن روسـت کـه بـه واسـطـه اش ‍ بـه ثـواب دسـت یـافـتـه مـى شـود، و حـال آن کـه بـه اعتقاد آنان ثواب با عقاب قابل جمع نیست ؛ در نتیجه رهایى از عقاب ممکن نخواهد بود. پس ‍ تکلیف ، قبیح مى شود، ولى این خلاف است . همچنین اگر پس از توبه ، سـقـوط گـنـاه واجـب اسـت ، پـس سـقـوط عقاب نیز لازم خواهد بود؛ زیرا گناه و عقاب هر دو مـعـلول عـلتـى واحـدنـد کـه عـبـارت اسـت از فـعـل قـبـیـح ، و سـقـوط یـکـى از دو مـعـلول مـسـتـلزم سـقـوط مـعـلول دیـگـر اسـت ؛ چـه هـنـگـامـى کـه یـکـى از دو مـعـلول ، مـرتـفـع شـود عـلت نـیـز مـرتـفـع شـده اسـت در نـتـیـجـه معلول دیگر نیز مرتفع مى گردد. از این رو شخص به کسى که نسبت بدو عملى زشت به انجام رسیده ، عذر آورد و خلوص نیت و عذر و پشیمانى اش آشکار شود، دیگر نمى توان او را ذم و نـکـوهـش کـرد و هم از این روست که عقلا هر آن کس را که او را نکوهش کنند، لایق ذم و نکوهش مى دانند.
بـایـد گـفـت کـه کـلام فـوق را اشکالات است . یکى آن که بخشش را در مورد مذکور ممنوع دانـسـتـه اسـت . دیـگـر آن کـه مـا مـى دانـیـم کـه بـعـضـى از افـعـال و اعـمـال زشت که از مکلف صادر مى شود، تنها مقتضى ذم و نکوهش است نه عقاب و مجازات . بنابراین ، دانسته مى شود که ذم و عقاب همیشه در وقوع ملازم یکدیگر نیستند و چـه بـسـا یـکـى از آنـهـا، بر خلاف دیگرى ، حاصل باشد. البته نمى توان این حقیقت را انکار کرد که آنها داراى تلازم در استحقاقند.
مـمـکـن اسـت کـه در مـقـام اشـکـال بـگـویـنـد: اگـر قـبـول تـوبـه واجـب نـبـاشـد، پـس ‍ قـبـول اسـلام نیز از شخص کافر واجب نخواهد بود، و در نتیجه ، تکلیف او صحیح نیست و حال آن که اجماع ، بر خلاف این است .
در پـاسـخ بـایـد گفت : دو مورد یاد شده ، با یکدیگر متفاوتند. بیان اختلاف این است که دربـاره شـخص کافر، به ادله نقلیه ثابت است که عقاب او در سراى واپسین دایم است و آن را انـقـطـاعـى نـیـسـت . از ایـن رو حـسـن تـکـلیـف او جـز بـه وجـوب قـبول اسلام وجهى نخواهد داشت . در حالى که انقطاع عقاب از شخص گناهکار (غیر کافر) واجب ، بلکه عفو او جایز است و در نتیجه ، تکلیف او قبیح نیست ؛ چه استحقاق ثواب براى گناهکار ثابت است اگر چه قبول توبه اش واجب نیست .
کـوتـاه سـخـن آن کـه حـق نـزد مـا ایـن اسـت کـه سـقـوط عـقـاب بـه واسـطـه تـوبـه تـفـصـل خـداى تـعـالى اسـت ، نـه امـرى واجـب ؛ چـه اگـر واجـب بـاشـد سـبـب آن از دو حال خارج نیست .
اول آن که قبول توبه بر خداوند متعال واجب باشد که این فرض ، ممنوع است . سبب ، آن اسـت کـه چـنـانـچـه کـسـى از دیـگـرى نـافـرمـانـى ، و بـه بـدتـریـن شـکل ممکن نسبت به او بدى و ناسپاسى کند و سپس عذر آورده ، طلب بخشش نماید، بخشش و قـبول عذر او، نزد عقلا واجب نیست به طورى که اگر او بخشیده نشود، مذمت و نکوهش عقلا را در پى نخواهد داشت . بلکه به عکس ، گاه عقلا عدم بخشش و عفو را نیک مى دانند.
دوم آن که سبب وجوب سقوط عقاب را کثرت و بسیارى ثواب توبه بدانیم که این فرض نـیـز مـمـنـوع اسـت ؛ چـه بـنـاى ایـن فـرض بـر تـحـابـط مـى بـاشـد؛ و تـحـابـط باطل است ، چنانکه در محل خود محقق گشته است .




تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 1:46 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

عزم بر بازنگشتن
در کتاب ریاض السالکین است :
شـیـخـنـا بـهـایى در شرح الاربعین مى فرماید:
در توبه ، عزم بر این که شخص در بـاقـى عـمـر خـویـش به گناه بازنگردد، لازم است ، ولى آیا امکان صدور گناه از شخص تائب در باقى عمر شرط صحت توبه است ؟ مثلا اگر کسى مرتکب گناه زنا شود و سپس از گـنـاه خـویـش دسـت کـشـیـده ، تـوبـه کـنـد و بـر آن شـود کـه هرگز چنین گناهى از او سـرنـزنـد، آیـا فـقـط در صورتى که بر انجام آن گناه قدرت داشته باشد توبه اش صحیح است یا این که وجود قدرت در صحت شرط نیست ؟
بـیـشـتـر عـلمـا مـعـتـقـد بـه وجـه دومـنـد؛ لیـکـن از بـعـضـى مـتـکـلمـان نقل است که گذشتگان بر آن ، اجماع داشته اند. سزاوارتر از این وجه به صحت ، جایى اسـت کـه شـخـص در مرضى توبه کند که به غلبه گمانش ، در آن مرض ‍ خواهد مرد. اما توبه اى که به هنگام مرگ یا یقین بر آن باشد - که آن را به معاینه تعبیر کنند - به اجـمـاع ، صـحـیـح نـبـاشـد، و قـرآن عزیز بدین حقیقت ناطق است در آن جا که خداى سبحانه فـرمـایـد: کـسـى کـه بـا اعـمـال زشـت ، تـمـام عـمـر را اشـتـغـال ورزد تـا آن گـاه کـه مـشاهده مرگ کند، در آن ساعت پشیمان شود و گوید: اکنون تـوبـه کـردم ، تـوبـه اش پـذیـرفـتـه نـیـسـت ، چـنـانـکـه هـر کـسـى بـه حـال کـفـر بـمـیـرد تـوبـه اش قبول نشود؛ براى اینان عذابى بس ‍ دردناک مهیا بساختیم
و
حـدیـثى است از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله که مى فرماید: خداوند توبه بنده را مادام که غرغره نکرده است مى پذیرد در این جا مراد از غرغره ، هنگامى است که مرگ فرا رسیده و روح در حال قبض ‍ است .
عـلاوه بـر ایـن ، راویـان امـامـیـه ، احـادیـث بـسـیـارى از ائمـه اهـل بیت علیه السلام نقل کرده اند که بر اساس آنها، توبه در هنگام مرگ و ظهور نشانه ها و مشاهده اهوال آن پذیرفته نیست .
هـمـچـنـیـن کـلام مـبارک خداى تعالى در قرآن کریم نیز ناظر بر همین معناست ، در آن جا که فرموده است :
و مـا بـنـى اسرائیل را از دریا گذرانیدیم . پس آن گاه فرعون و سپاهش به ظلم و تعدى آنـهـا را تـعـقـیـب کـردنـد تـا چون هنگام غرق او فرا رسید، گفت : اینک ایمان بیاوردم و شـهـادت مـى دهـم کـه حقا جز آن کسى که بنى اسرائیل بدو ایمان دارد خدایى نیست و من هم تسلیم فرمان اویم . (و با او در آن حال خطاب شد:) اکنون باید ایمان بیاورى در صـورتـى کـه پـیـش ‍ از ایـن عـمـرى بـه کـفـر و نـافرمانى زیستى و از بدکاران بودى ؟!
در این آیات خداوند متعال به صراحت بیان مى فرماید که به هنگام یقین بر مرگ و هلاکت و یـاس از زنـدگـانـى ، تـوبـه مـقـبـول نـیـسـت ؟ در ایـن هـنـگـام چـاره اى جـز انـجـام اعـمـال نـیـک و تـرک گـنـاهـان و زشـتـیـهـا نـیـسـت . بـنـابـرایـن ، در وقـت مـرگ ، اعمال شخص از حد تکلیف خارج است ؛ زیرا فعل او را استحقاق مدح و ذم نیست ؛ و به واقع تکلیف از او ساقط است ؛ و در نتیجه توبه اش نیز صحیح نخواهد بود.
در کتاب من لایحضره الفقیه آمده است :
از امـام صـادق عـلیـه السـلام از ایـن کـلام خـداى تـعالى پرسش شد که : کسى که با اعـمـال زشـت ، تـمـام عـمر اشتغال ورزد تا آن گاه که مشاهده مرگ کند، در آن هنگام پشیمان شـود و گـویـد: اکـنـون تـوبـه کـردم ، تـوبـه اش پـذیرفته نیست امام در پاسخ فرمود: (یعنى :) هنگامى که امر آخرت را به چشم بیند.

همچنین در حدیث است :
کـسى که پیش از معاینه توبه کند، توبه اش پذیرفته شود که این فرمایش ‍ را چنین تفسیر کرده اند: یعنى پیش از آن که به چشم ، ملک الموت را بیند.
مـمـکـن اسـت مـراد از مـعـایـنـه عـلم شـخـص بـه حلول مرگ و قطع امید از زندگى باشد و یقین بر این امر؛ چنانکه گویى آن را مى بیند. هـمچنین ممکن است مراد؛ از دیدن پیامبر صلى الله علیه و آله و حضرت وصى علیه السلام بـاشـد؛ چه در روایت است که آن دو بزرگوار بر بالین هر محتضرى حاضر شده ، او را بـه خـیـر و شـرى کـه بـدو مـى رسـد، بـشـارت مـى دهـنـد احتمال دیگر آن است که مراد، آن باشد که شخص ، منزلت و جایگاه خویش را در آخرت مى بیند؛ چنانکه از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت است که فرمود:
هـیچ یک از شما نمیرد جز آن که به عاقبت خویش علم بیابد و جایگاه خویش را در بهشت یا دوزخ بیند.
بـالجـمـله بـه تـصـریـح آیـات و روایـات و بـرهـان عـقـل و اجـمـاع تـوبـه در هـنـگـام مـعـایـنـه قـبـول نـیـسـت . حـال ، چـنانچه خبرى ، که ظاهرش خلاف این مطلب است یافت مى شود، تاویلش همین معناى صحیح است که به حکم عقل و نقل مبرهن است .
نـکـتـه دیگر آن که مرض مهلک را نمى توان از باب معاینه دانست ؛ زیرا نمى توان مرگ کـسـى را کـه بـدان دچار است بطور کامل و قطعى و حتمى فرض نمود. از این رو ممکن است مراد اخبارى که با ظاهر مخالف کتاب و عقل و اجماعند، چنین حالى باشد.
در کـتـاب شـریـف اصـول کـافـى ، زراره از امـام بـاقـر عـلیـه السـلام نقل مى کند که فرمود:
چون جان بدین جا رسد - و اشاره به گلوى خود فرمود - عالم را توبه نباشد، و نادان را توبه هست .




تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 1:45 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

آیا به یاد آوردن گناه ، گناه است و تجدید توبه لازم است ؟
مـتـکـلمـان در این که آیا هنگامى که مکلف از گناهى توبه کند لیک پس از مدتى آن را به خـاطـر آورد، بـایـد دوبـاره تـوبـه کـنـد یا خیر، در اختلاف افتاده اند. در این باره ، محقق طـوسـى مـى فـرمـایـد: و در وجـوب تـجـدیـد (تـوبـه ) نـیـز اشکال است .
علامه - رضوان الله علیه - در شرح تجرید مى فرماید:
ابـو على گفته است : آرى ! (یعنى با یاد آوردن گناه ، توبه واجب مى شود) بر ایـن مـبـنـا کـه مـکـلف قـادر، هـیـچ گـاه از دو ضـد بـه دور نـیـسـت : یـا فـعـل و یـا تـرک ، پس چون معصیت را به یاد آورد یا از آن پشیمان است و یا بر آن مصر. مـصـر بـودن ، فـعـلى اسـت قـبـیح ؛ پس واجب است پشیمان باشد. و ابو هاشم گفته است : تـوبـه واجـب نـیـسـت ، چـه جـایـز اسـت کـه شـخـص ‍ قـادر، بـر آن دو نـاتـوان باشد.
بـنابراین ، ممکن است شخص تائب ، گناه را به یاد آورد و از آن پشیمان نباشد، لیک بر آن اشتها و ابتهاجى نیز نداشته باشد.
در کـتـاب ریـاض السـالکـیـن ، در روضـه سـى و یـکـم در ذیل روایت پس این توبه ام را چنان کن که نیاز به توبه اى دیگر نیفتد آمده است :
از کلام حضرت علیه السلام که مى فرماید: پس این توبه ام را چنان کن که .... دریافته مى شود که چون گناه به خاطر آید، تجدید توبه لازم نباشد؛ بر خلاف عقیده کـسـى کـه پـنـداشـتـه اسـت چون تائب ، گناه را به یاد آورد، کسى را ماند که آن گناه را مرتکب شده ؛ از این رو باید توبه را تجدید کند.
همچنین آمدى در این باره مى گوید:
بـر بـطـلان چـنـین راءیى ، این حقیقت گواه است که همه به بداهت مى دانیم که صحابه و کـسـانى که پس از کفر، مسلمان شدند، کفرى را که در زمان جاهلیت بدان متصف بودند، به یـاد مـى آوردنـد، و بـا این حال بدانان امر نشد که از این توبه کنند؛ پس هر گناهى نیز که از آن توبه شود، چنین باشد.
نـگـارنـده گـویـد: بـى شـک تـوبـه ، تـنـها در جایى محقق است که گناهى انجام پذیرد. حـال اگـر از کـسى گناهى سر زند و سپس توبه کند، و پس از آن گناه را به یاد آورد، بـه اتفاق متکلمان نمى توان چنین عملى را قبیح دانست و اساسا گناهى به وقوع نپیوسته است و تا توبه لازم شود.
بـنـابـرایـن ، آنـچه از ابوعلى نقل گشت ، به دور از تحقیق است ؛ چنانکه دلیلى که آمدى بدان متوسل شد، موید راى و نظر ما در این مساله است .




تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 1:44 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

توبه تفصیلى و اجمالى
قـاضى القضاة معتزلى معتقد است که بر شخص لازم است در صورتى که گناهان خود را به تفصیل مى داند، از یک یک آنها به طور تفصیلى توبه کند، و چنانچه بعضى را به شـکـل تـفـصـیـلى و بـعـضـى دیـگـر را بـه اجـمـال مـى دانـد، بـایـد از گـنـاهـان دسـتـه اول بـه تـفـصـیـل تـوبـه کـنـد و از گـنـاهـان دسـتـه دوم بـه اجمال .
علامه بهائى قدس سره فرماید:
امـا تـوبه مجمله ... محقق طوسى درباره آن ، حکمى ننموده است ، و البته حکم به صحت آن بعید نیست ؛ چه دلیلى بر وجود شرط تفصیل موجود نیست .
نـگـارنـده گوید: شاید شیخ بهائى قدس سره توقف محقق طوسى در این حکم را از کتاب تـجـریـد اسـتـفـادت بـرده اسـت ؛ در آن جـا کـه مـحـقـق طـوسـى مـى گـویـد: در ایـن که تـفـصـیـل را در صـورت عـالم بـودن شـخـص بـه گـنـاهـانـش ، واجـب بـدانـیـم ، اشـکـال اسـت . بـدیـن صـورت کـه در مساله مورد بحث راى صادر ننموده و تعبیر به کلمه اشکال برده است .
علامه حلى در شرحش بر کتاب تجرید؛ پس از ذکر مذهب قاضى القضاة در این مساله ، مى فرماید:
مـــصـــنـــف ( مـــحـــقـــق طـوسـى ) بـه وجوب تفصیل در جایى که گناهان در خاطر شخص ، مـذکـوربـــاشـــنـــد اشـــکـــال وارد کـــرده اســت ، چـه اجـتـزا، بـه پـشـیـمـانـى بـر هـــمعـــمـــل قـــبـــیـــحـــى کـــه از شـــخــص صـادر شـده مـمـکـن اسـت ؛ اگـر چـه بـه طـورتفصیل بدانها متذکر نباشد.
و راى صـواب ، صـحـت تـوبـه مـجـمـله اسـت و قـول بـه اشـتـراط تـفـصـیل ، بس ‍ موهون است ، مانند قصد روزه که تنها نیت دورى از مفطرات کفرات مى کند؛ اگـر چـه آنـهـا را بـه تـفـصـیـل در خـاطـر نـیـاورد. عـلاوه بـر ایـن ، دلیـلى بـر اشـتراط تـفـصـیـل مـوجـود نـیـسـت ، پـس چـگـونه بعضى از معتزلیان چنین مدعایى را اثبات توانند کرد.




تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 1:43 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

 وجوب توبه از گناهان بزرگ و کوچک
گـروهـى از مـعـتـزله بر آن رفته اند، که توبه ، تنها از گناهان کبیره که کبیره بودن آنـها معلوم و آشکار و یا مظنون است ، واجب است . از این رو گناهانى که صغیره بودن آنها مـعـلوم اسـت ، تـوبـه واجـب نیست ، زیرا سبب وجوب توبه ، دفع ضرر است ، و ضرر در گـنـاهـان صغیره حاصل نیست . عده اى دیگر گفته اند: در گناهانى که قبلا از آنها توبه نموده است ، توبه مجدد لازم نیست .
لیـک بـه اعـتـقـاد امـامـیـه ، تـوبـه از جـمـیـع گـنـاهـان ، - چـه صـغـیـره و چـه کبیره و چه اخلال به واجب - لازم است ؛ حال ، چه پیشتر از آنها توبه کرده باشد یا خیر.
سـبـب آن اسـت کـه تـرک تـوبـه از گناه - صغیره یا کبیره - اصرار بر گناه محسوب مى شـود، و اصـرار بـر گـنـاه ، عـمـلى قبیح است که رهایى از آن ممکن نباشد جز به واسطه توبه . پس توبه از همه گناهان واجب است . دیگر آن که سبب وجوب توبه ، قبحى است کـه در فـعـل حـاصـل اسـت ، و این قبح به طور عموم ، در هر دو گونه گناه موجود است ، و سـبـب وجـود تـوبه در گناهان صغیره ، قبح آنهاست و این که ضرر و زیانى نیز در آنها باشد یا نباشد، تفاوتى ندارد.




تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 1:42 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

توبه موقت
اخـتـلاف اسـت کـه در ایـن کـه آیـه تـوبـه مـوقـت جـایـز اسـت یـا نـه ؟ فـى المـثـل آیـا کـسـى مـى تـوانـد تـوبـه کـنـد کـه فـقـط یـک سال گرد گناه نیاید؟
عـده اى بـر آن رفـته اند که چنین توبه اى صحیح نیست ؛ چه این توبه کاشف از آن است کـه شـخص تائب ، از ارتکاب گناه ، به جهت قبح آن پشیمان نشده است وگرنه پشیمانى او چـنـان بـود کـه تـصـمـیـم مـى گـرفـت دیـگـر هـیـچ بـر گـرد آن گـنـاه نـگـردد. حال که سبب پشیمانى ، قبح فعل نبوده ، توبه اى نیز محقق نمى شود.
جـمـعـى دیـگـر توبه موقت را صحیح دانسته اند، چنانکه در واجبات ، انجام موقت ، صحیح اسـت . بـدیـن بـیـان کـه در افـعال واجب ، اگر چه علت مقتضى به جاى آوردن آنها، حسن و وجـوب فـعـل اسـت ، لیـک چـنـانـکـه شـخص ‍ مکلف بعضى از آنها را در بعضى اوقات - نه هـمـیـشـه - بـه انـجـام رسـانـد، صـحـیـح خـواهـد بـود و عـمـلش قـبـول اسـت . غـایـت امـر آن کـه چـون پـس از انـجـام فعل ، مدتى نافرمانى و فعل را ترک مى کند و باید دوباره توبه کند.
نـگـارنـده گـویـد: تـحـقـیـق حـق در ایـن مـسـاله ، مـتـوقـف بـر ذکـر مـقـدمـه اى اسـت کـه در ذیل مى آید:
امـامـیـه و مـعـتـزله ، و بـالجـمـله عدلیه ، در صحت توبه ، ترک معاودت به گناه را - هر گناهى که باشد - شرط دانسته اند. لیک اشاعره چنین شرطى را معتبر نمى دانند؛ چه بر آنند که گاه شخصى از عملى پشیمان مى شود ولى پس از مدتى امر به گونه اى دیگر گشته ، پشیمانى از میان مى رود که خداوند مقلب القلوب است .
آمدى مى گوید:
تـوبـه ، مـورد امر و دستور خداوند است ، پس گونه اى عبادت است و معلوم است که شرط عبادت که در هنگام عدم معصیت انجام مى پذیرد، آن نیست که وقتى دیگر نیز انجام داده شود؛ بلکه غایت امر آن است که چون بار دیگر گناه را مرتکب شود، توبه اى دیگر لازم آید.
حال ، پس از ذکر مقدمه اى که بیان گشت ، مى توان گفت :
بـه اعـتـقـاد مـتـکـلمـان امـامـیـه - رضـوان الله تـعـالى عـلیـهـم - و نـیـز مـعـتـزله ، قول اول درست است ؛ یعنى بطلان توبه موقت . چرا که به اعتقاد عدلیه ، توبه عبارت از پشیمانى بر عمل است بدان سبب که گناه است ، و عزم بر ترک معاودت در زمان آینده .
چـنانکه دانسته شد، عزم بر عدم بازگشت ابدى ، در توبه شرط است . این شرط مقتضى بـطـلان تـوبـه مـوقـت اسـت . امـا اشـاعـره از آن جـا کـه قایل به چنین شرطى نیستند، توبه مذکور را صحیح دانسته اند. لیک بعضى از آنان به صـراحـت گـفـتـه انـد کـه البته شخص پشیمان بر گناه ، از این عزم بر تقدیر خطور و اقتدار خالى نیست .
در کتاب اصول کافى ، از کنانى نقل است که چون امام صادق علیه السلام را از معانى این آیـه که : اى مومنان به سوى خدا توبه کنید؛ توبه اى نصوح پرسید، امام در پاسخ فرمود:
(یعنى ) بنده از گناه توبه کنند و سپس بدان باز نگردد.
نـیـز روایـت اسـت ابـوالحـسـن (مـوسى بن جعفر) علیه السلام در پاسخ به همین پرسش ، خطاب به محمد بن فضیل فرمود:
(یـعـنـى ) از گـنـاه توبه کند و سپس بدان باز نگردد، و محبوب ترین بندگان نزد خدا تعالى منیبان توابند.
و نیز ابوبصیر گوید:
چـون امـام صادق علیه السلام را از این آیه پرسیدم ، فرمود: گناهى که شخص از آن توبه کند و هرگز بدان بازنگردد. پرسیدم : کدام یک از ما بازنگردد؟
فـرمـود: اى ابـا مـحمد، خداوند از بندگانش آن را دوست دارد که در فتنه (گناه ) واقع شود و توبه کند.