بسم رب الشهداءوالصدیقین
از تدابیر مهمی که در بازسازی رفتار فرزندان میتوان از آن استفاده کرد تشویق است. تشویق از مسائل بسیار مهم تربیت اسلامی و از بهترین شیوههای تربیت کودک است. فرزندان از تحسین و تشویق لذّت میبرند و این از تمایلات فطری آنان است که باید به بهترین شیوه و باری گرایش دادن آنها به فعالیتهای ارزشمند از آن استفاده کرد.
نیاز به تشویق، نیازی همیشگی است و این خطاست که برخی تصور کنند چون فرزندانشان بزرگ شدهاند دیگر نیازی به تشویق ندارند. بله جز انبیا و اولیا و برگزیدگان الهی همهی افراد در همهی مراحل زندگی نیازمند تشویق و تمجید هستند[1].
همچنانکه گفتیم، تشویق امر است ضروری و از دیدگاه اسلام ـ چنانچه همگام با برنامههای تربیتی و رعایت جنبههای مثبت و منفی آن اعمال گردد و ضرر و زیانی برای فرد یا جامعه نداشته باشد ـ بهعنوان یکی از عوامل مؤثر در تربیت و پرورش مورد قبول میباشد. دانشمندان علوم تربیتی نیز اهمیت آن را مورد تأکید قرار دادهاند. تشویق و ترغیب، راه پیشرفت و ترقّی را بر کودکان بازتر نموده؛ شعلهی امید را در اعمال روان آنان فروزان میسازد.
پدران و مادران و مربیان نیز در سایهی تشویق و تحسین میتوانند سرمایهها و توانهای بالقوهی آنان را کشف نموده، به شکوفا شدن استعدادهای آنها کمک نمایند. از راه تشویق میتوان کودک را به کارهای نیک وا داشته و از کارهای ناپسند پرهیز داد. کودکان در سایهی تشویق بهراحتی از خواستههایی که بهصلاح آنان نیست چشم میپوشند. باید از این وسیله بهخوبی بهره گرفت و از بیاعتنایی و خشونتهای ناروا که روحیهی آنان را تضعیف نموده و آنان را از انجام کارهای پسندیده دلسرد، و عوارض گوناگونی مبتلا میسازد پرهیز نمود[2].
کمتر کسی است که در برابر فداکاریها و فعالیتها و اقدامات نیک خود،برخرود سرد دیگران را که حاکی از بیتفاوتی آنان است بنگرد و در عین حال با شوق و علاقه به تلاش و کوشش خویش ادامه دهد. تجربه نشان داده است که به جز انبیا و اولیای الهی و دستپروردگان خاص آنان که تکالیف خود را بدون توجه به نوع برخورد دیگران، محکم و استوار انجام داده، بیاعتنایی و یا حتی مخالفت مردم، کوچکترین خللی در ارادهی پولادین آنان ایجاد نمیکند، نوع مردم هنگامی که عکسالعمل سرد و منفی معاشران و اطرافیان خود را در برابر تلاشها و اعمال پسندیدهی خود مشاهده میکنند، نسبت به ادامهی فعالیت خویش بیعلاقه میگردند.
در مقابل، ترغیب و تشویق و یاد نیک از پشتکار و استقامت و بلندی همت و فداکاری انسان را نسبت به کارهای مثبت خویش امیدوار نموده، تشویق و رغبت و تحرّک او را نسبت به تداوم راهش فزونی میبخشد.
حضرت علی(ع) به مالک اشتر میفرمایند: «وَ واصِلْ فی حُسْنِ الثِّناء عَلَیْهِمْ و تَعْدِیدِ ما أَبْلی ذَوُو الْبَلاء مِنْهُمْ فَإِنَّ کَثْرَةَ الذِّکْرِ لِحُسْنِ أَفْعالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجاعَ و تُحَرِّضُ النّاکِلَ إِنْ شاءَ اللهَ تعالی»[3]: «مردم را به نیکی یاد کن و همت کسانی را که مورد آزمایش قرار گرفته، فرد دلیر را تهییج کرده، به حرکت و جنبش میآورد، و از کار مانده را به خواست خدای تعالی به کار و تلاش ترغیب مینماید».
تشویق، چنانچه بهجا و با رعایت شرایط آن صورت گیرد حسّ رقابت را تحریک کرده، قوای خفته را بیدار، سستی و یأس را مرتفع و انگیزه و علاقه به کار و تلاش را تقویت مینماید. انسان بهخصوص در کاهایی که مغایر تمایلات نفس است نیازمند تشویق اتس. تشویق، تحمل امور بسیار سخت را بر انسان آسان میکند. از طریق تشویق، میتوان نوجوان و جوانان را به انجام امور خیر و مخالفت با هواهای نفسانی ترغیب نمود، کودکان را به کارهای پسندیده و نیک وادار کرد و از امور ناپسند بازداشت.
انسان، در سایهی تشویق از بسیاری از خواستههی خود چشمپوشی میکند. گذشت، فداکاری، انفاق و خدمت به مردم در پرتو تشویق آسان میشود.
ذکر اوصاف مؤمنین در قرآن و روایات و وعدههای الهی به بهشت و پاداش اعمال نیکوکاران، جلوههایی از تشویق در فرهنگ اسلامی بهشمار میرود[4].
تلقی و برداشت افراد از فرهنگ و مکتبی که در آن، عاملان خیر و نیکوکاران مورد تشویق قرار نمیگیرند این است که با نیکوکار و بدکار در آن فرهنگ برخوردی یکسان خواهد شد و همین امر، زمینه را برای بیرغبتی افراد نیک نسبت به کارهای خیر، و جرئت و جسارت تبهکاران نسبت به انجام و استمرار تبهکاری فراهم میآورد. از این رو، از دیدگاه آگاهان و مربیان امور تربیتی، اصل تشویق، بهعنوان وسیله و راهاری ضروری و مناسب پذیرفته شده است، لیکن تشویق بزرگسالان هنگامی که بهصورت شخصی انجام گیرد، نظم به پیامدهای منفی تعریفهای حضوری و شخص از حساسیت ویژهای برخوردار است و عدم مراعات ظرایف و نکات دقیق آن، بازتاب منفی به همراه خواهد داشت[5].
محققین برای اینکه امر تشویق همگام با اصول تربیتی صحیح باشد و زیان و خطری را برای فرد و جامعه موجب نشود نکاتی را یادآور شدهاند[6].
1ـ تشویق بزرگسالان بهصورت کلی گرفته، منطبق بر شخص خاص نگردد تا مصداقی برای تعریف حضوری نباشد و موجب پیدایش و یا تقویت صفات مذموم عجب و غرور و ریا در شخص نشود.
2ـ تا ممکن است از ظهور چشمگیر جنبههای مالی تشویق جلوگیری گردد، زیرا غفلت از این جهت، فرد را به سمت و سوی دنیاخواهی سوق میدهد.
3ـ تشویق زیاده از اندازه نباشد وإلاّ زیانش بیش از نفع آن خواهد بود.
4ـ مکرر نباشد زیرا با تکرار از ارزش آن کاسته خواهد شد.
5ـ حالت رشوه و تملّق به خود نگیرد.
6ـ در هر کاری متناسب با آن کار و برای هر کس درخور شأن او باشد.
7ـ در تشویق، مسائل اجتماعی و مقررات دینی و معتقدات فرهنگی در نظر گرفته شود.
8ـ از مسائلی تشویق به عمل آید که خطر و زیان فردی و اجتماعی به بار نیاورد و به کارهایی ترغیب کنیم که مورد تأیید شرع باشد.
[1]. اسماعیلی عباس، فرهنگ تربیت، ص106.
[2]. همان، ص107.
[3]. نهجالبلاغه، نامهی 53.
[4]. امینزاده محمدرضا، فرهنگ تعلیم و تربیت اسلامی، ص72.
[5]. قنبری حیدر، تربیت فرزند، ص110.
[6]. اسماعیلی یزدی عباس، فرهنگ تربیت، ص108.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
کیفیت ارائهی برنامههای آموزشی و کارگیری روشهای تربیت به فراخور استعدادها، نیازها و شرایط سِنّی فرزندان متفاوت است. چنانکا مروزه بخشی از دوران کودکی را رای دریافت برنامههای آموزشی کلاسیک مناسب ندانسته ارائهی بازیهای سرگرمکننده را برای آمادگی و رشد استعداد کودکان پیشنهاد میکنند.
اسلام نیز چهارده قرن پیش با توجه به خصوصیات روحی و نیازهای فطرت و طبیعی کودکان ضمن توصیه به فراهم نمودن زمینهی مناسب برای سرگرمی و بازی آنان برای یک دورهی شش یا هفت ساله، از کودک بهعنوان سیّد (آقا، فرمانروا) و ریحانه (گل خوشبو) یاد کرده است.
امام صادق(ع) میفرمایند: «أَمْهِلْ صَبِیِّکَ حَقّ یأتِیَ لَهُ سِتُّ سِنینَ...»[1]: «کودک خود را تا شش سالگی آزاد بگذار...».
و در جای دیگر فرمودند: «دَعْ إِبْنَکَ یَلْعَبُ سَبْعَ سِنَینَ و ألزِمهِ نَفْسک سَبْعَ سِنینَ، فإن أفلح و الاّ فإِنَّهُ مَنْ لا خَیْرَ فِیهِ»[2]: «فزرندت را تا هفت سال بگذار بازی کند، سپس هفت سال او را ملازم خود گردان و او را زیر نظر بگیر و تحت تربیت مستمر و بیوقفهی خود داشته باش اگر رستگار شد که چه بهتر وگرنه معلوم میشود در او خیری نیست».
پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «اَلْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنینَ...»[3]: «فرزندت تا هفت سال آقاست (باید به خواستههای او جامهی عمل بپوشاند)...».
حضرت علی(ع) فرمودهاند: «وَلَدُکَ رَیْحانَتُکَ سَبْعاً...»[4]: «فرزندت مدت هفت سال گل خوشبوی توست (بر ساقهی درخت وجودت)».
باید همون گل او را ببویی و مراقبش باشی و از هر کاری ـ ولو آموزش و تعلیم ـ که به پژمرده شدن او میانجامد بپرهیزی. جسمش ناتوان، روحش لطیف و حسّاس، تحمل و بردباری او بسیار اندک، و از دست شستن از خواستههایش عاجز است، اما با رفتاری شایسته و مناسب با نیازها و استعدادهایش، آرام آرام زمینهی تعلّم و فراگیری در او احیاء گشته، دیری نمیپاید که با نشاط کامل از هر گونه برنامهی آموزشی و تربیتی استقبال خواهد نمود.
البته حسّ کنجکاوی و پرسش و جستوجو از منشأ و علل اشیاء بسیار زودتر از سنین شش یا هفت در کودک ظهور مییابد. روان پاک و بیآلایش وی برای گرایش به خداپرستی و پذیرش خالق جهان مهیّا و آماده گشت. بهرهگیری از این سرمایهی فطری برای افشاندن بذر ایمان در نهاد و سرشت کودک بهگونهای ساده و درخور فهم، کاری است شایسته، و حرکتی است متناسب با استعداد و نیازهای طبیعی او[5].
درخت تربیت بهتدریج رشد و نمو میکند و در دراز مدت پر برگ و بار میشود، رگ توت تا به ابریشم مبدل شود، فرصت و مهلتی طولانی میطلبد اما چون به آن مرحله رسید، گوهر وجودش کمال یافته و نفیس وارزشمند گشته و مطلوب خاص و عام میگردد. تربیت کودک، کاری این چنین است و صبر و بردباری و دقت و هوشیاری و نظارت مستمر میطلبد، اما ثمری که در پی دارد، آنچنان شیرین و مسرتبخش است که پدر و مادر را از همهی تلاشهایی که در این راه کرده و میکنند راضی و خشنود میسازد[6].
فواید ادب و تربیت در دوران کودکی و نوجوانی آنچنان روشن و اشکار است که چندان نیازی به بحث و بررسی طولانی ندارد؛ زیرا قسمت عمدهی پیروزیها و موفقیتها و احیاناً شکستها و نابسامانیهای دورهی بزرگسالی، ریشه در کمال تربیت یا سوء تریبت در دورهی کودکی و نوجوانی دارد و گذشتگان خوب گفتهاند که علم و ادبآموزی و تربیت یافتن در خردسالی، همچون نقش و نگار بسیار زیبایی که بر قالب سنگی حکاکی و طراحی میشود زوالناپذیر است[7].
[1]. عاملی حر، وسائل الشیعه، ج21، ص472.
[2]. همان، ج21، ص473.
[3]. همان، ج21، ص476.
[4]. شرح نهجالبلاغه، ابی ابی الحدید، ج20، ص343.
[5]. اسماعیلی یزدی عباس، فرهنگ تربیت، ص292؛ مروجی طبسی، حقوق فرزندان، ص104.
[6]. همان، ص292؛ همان، ص104.
[7]. همان.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
دوران کودکی و نوجوانی بهترین و مناسبترین زمانی است که پدر و مادر، فرزند خود را با اخلاق و آداب اسلام آشنا سازند؛ زیرا در این دوره، کودک فقط پدر و مادر و محیط خانوادهی خود را میشناسد و به اصطلاح گوش و چشم او بسته است و تنها تحت پوشش شخصیت خودتغذیهی روحی و فکری میشود، در این برهه، روح کودک فوقالعاده حساس و اثرپذیر است و مانند دوربین فیلمبرداری، همهی رفتارها را در خود ضبط میند و به تدریج در دراز مدت آنچه را که دیده بروز میدهد. اگر پدر و مادر در این دوره، در تربیت فرزند، سهلانگاری کنند و خود عملاً الگوی تربیتی شایستهای برای کودکان خویش نباشند و تنها به امر و نهیهای خشک و خالی اکتفا کنند، کودکان بیتأثیر از چنین توصیههای توخالی به رفتارها و خلقیات نامطلوب گرایشی خواهند یافت و در بیرون از خانه با الگوهای منفی اخلاقی روبهرو میشوند، اقبال و اثرپذیری بیشتری از خود نشان خواهند داد.
امیرمؤمنان(ع) در سفارش به فرزند خود امام حسن مجتبی(ع) به زمینهی بسیار مستعد روح نوجوانان برای رشد و تکامل اشاره کرده و میفرماید: «و إنّما قلب الحَدثِ کَالأرضِ الخَالیة ما أُلقی فِیها مِنْ شیءِ قَبَلتِه. فَبَادِرتُکَ بالأدب قَبْلَ أن یقسو قَلْبُکَ و یَشْتَغِلُ لبُّکَ»[1]: «بیتردید دل نوجوان چون زمینی خالی آمادهی پذیرش هر بذری است که در آن افکنده شود، پس در تربیت تو شتافتم پیش از آنکه دلت سخت شود و خاطرت به چیزی اشتغال یابد».
امام صادق(ع) فرمود: «لقمان حکیم به فرزندش چنین سفارش کرد: «یا بُنَیَّ: إن تَأدّبتَ صَغِیراً انْتَفَعْتَ بِهِ کَبیراً وَ مَن عَنی بالْأدبِ اهتمَّ به، و من اهتَمَّ بِهِ تَکَلفَّ عِلْمَهُ، و من تَکَلّف لمَهُ إسْتَدَّله طَلَبُه»»[2]: «فرزندم! اگر در کودکی ادب آموختی، در بزرگی از آن بهره خواهی برد، فرزندم! هر که جویای ادب و معرفت باشد، در راه آن اهتمام می ورزد و هر که در این راه بکوشد، در ادبآموزی خود را به رنج و سختی اندازد در جستوجوی ادب و معرفت شوق و همت والا پیدا میکند».
بسم رب الشهداءوالصدیقین
دشواری تربیت دختران نسبت به پسران
همانطور که در حدیث پیامبر(ص) گفتیم که: هر کس دارای یک دختر باشد، بار سنگینی به عهدهاش افتاده است و هر کس دو دختر داشت، باید به فریادش رسید و هر کس دارای سه دختر شد، جهاد و هر کار سختی از عهدهاش برداشته میشود و هر کس دارای چهار دختر شد ای بندگان او را یاری کنید، ای بندگان خدا به او قرض بدهید، ای بندگان خدا به او رحمت آرید[1].
که از نظر اسلام وظیفهی والدین نسبت به کودکان دختر، دشوارتر از پسر است. زیرا آنان در غرایز بشری حساستر و لطیفتر از پسران هستند و احتمال انحراف از قانون فطرت و آیین صحیح در آنان بیشتر است. از این رو، تعلیم و تربیت دختران باید دقیقتر انجام گیرد تا نهال وجودشان از راه فطرت منحرف نشود و به فساد نکشد. بهویژه، هنگامی که تمایلات جنسی آنان شکفته میشود، به حکم لطافت طبع و ضعف قوای جسمانی، ممکن است در معرض ناپاکی و بیعفتی قرار گیرند و در این موقع مراقبت ایشان برای والدین آنها طلب یاری و استمداد فرموده است[2].
بسم رب الشهداءوالصدیقین
یکی از مسائل بسیار مهم زندگی هر انسانی، احساس مسئولیت در قبال فرزندان و اهتمام در ادبآموزی آنان است؛ این حتی از حقوق فرزند بر والدین است.
در روایات بیشماری از اهلبیت(ع) به این مهم اشاره دارد.
از امام کاظم(ع) چنین روایت شده: «جاءَ رَجُلَ إِلی النبیّ(ص) فَقالَ: یا رَسُولُ الله: ما حَقُّ إِبْنی هَذا؟ قال: تُحْسِنُ إِسْمَهُ و أَدَّبَهُ، وضَعَهُ مَوضِعاً حَسَناً»[1]: «مردی دست فرزندش را گرفته به حضور پیامبر رسید و عرض کرد: ای پیامبر خدا! حق این فرزند بر من چیست؟ پیامبر فرمود: نامی نیک برای او انتخاب کن؛ تربیتش را نیکو گردان و او را در جایگاه خوبی قرار ده».
برخی دربارهی جملهی سوم پیامبر گفتهاند: «ممکن است مقصود از جایگاه خوب انتخاب همسر شایسته و صالح برای فرزند باشد».
امام صادق(ع) میفرماید: «و تَجب لِلْوَلَدِ علی والِدِه ثَلاثُ خِصالٍ: إخْتِیَارُهُ لِوَالِدَتِهِ، و تَحْسِینُ إِسْمِهِ، و المُبَالِغَةُ فی تأدِیبِهِ»[2]: «حق فرزند ر پدر سه چیز است دایه و مربی خوبی برایش انتخاب کند؛ نام خوبی برایش بگذارد و در تربیت او تلاش فراوان نماید».
پیامبر(ص) میفرماید: «لَأَن یُؤدِّبُ أَحَدُُمْ وَلَدِهِ خَیْرٌ لَهُ مَنْ أن یَتَصَدَّقَ بِنِصْفِ صاعٍ کلَّ یَوْمٍ»[3].
ابو ایوب ابن موسی از پیامبر(ص) روایت میکند: «ما نَحْلَ وَالِدُ وَلَداً أَفْضَلَ من أدَبٍ حَسنٍ»[4]: «هیچ هدیهای از طرف پدر به پسر بهتر از حسن ادب و تربیت نیکو نیست».
[1]. عاملی حر، وسائل الشیعه، ج15.
[2]. مجلسی محمدباقر، بحارالانوار، ج75، ص236.
[3]. طبری فضل بن حسن، مکارم الاخلاق، ص232.
[4]. نوری میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج14، ص280.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
هماهنگی پدر و مادر در تربیت فرزند
گروه بچههایی که سرود میخوانند، وقتی که کارگردان و مربی اینها میخواهد آنها را به خواندن یک سرود دعوت کند روبهروی آنها میایستد. این کودکان نگاه توی چشم و دهان و دست مربی میکنند، به اینها تعلیم داده که وقتی من دستم را میبرم بالا یعنی صدایتان را ببرید بالا، دستم را میآورم پایین یعنی صدایتان را بیاورید پایین. اگر دستم را سریع حرکت دادم شما هم تُن صدایتان را سریع تغییر دهید. همهی اینها نگاه به حرکات آن مربی میکنند. آن وقت در یک لحظه این آنگها در یک حرف و یک اندازه بیان میشود و بعد شما میگویید یک سرون موزون بود، بچهها هماهنگ خواندند و صدا نیامد و انسان احساس میکرد که با هم هماهنگ بودند و خوب از عهدهی آن برآمدند. اگر ما به این مربی بگوییم شما بیایید کنار و به بچهها بگوییم سرود بخوانید، بچهها یک، دو سه که نگفتند که با هم شروع کنند میبینید ککه یکی شروع کرده، یکی هنوز تصمیم نگرفته شروع کند. یکی دارد بیت اول را میخواند یکی بیت دوم را. مربی وقتی واحد شد سرود موزون و هماهنگ میشود. حالا اگر دو مربی بود که یکی دستش را میبرد بالا یعنی صدایتان را ببرید بالا یکی دستش را میآورد پایین یعنی صدایتان را بیاورید ایین، یکی اشت دستور تنها و آهنگها را برای بیت اول و قسمت اول سرود اجرا میکرد، دیگری این قسمت را کار کرده بود و داشت از بیت و شعر دوم کار میکرد این طفلهای معصوم در مقابل این دو مربی که قرار میگیرند حیران میشوند که به حرف کدامیک از دو مربی گوشش کنند و چون آن دو با هم هماهنگ نیستند، سرود بچهها خراب درمیآید و آهنگشان توی هم میرود و چیز زشتی از آب درمیآید[1].
پدر و مادر هم باید مثل آن بچهها که نگاه روی دست کارگردان میکنند و سرود میخوانند همینطوری عمل کنند خدا و پیغمبر و امام و مرجع تقلید با هم هماهنگند. مرجع تقلید هر چه امام زمان خواسته است میگوید. پدر و مادر وقتی روی رساله عمل میکنند، با هم همانگ میشوند هماهنگ که شدند، بچه ها هم هماهنگ میشند. پس پدر و مادر در امر تربیت فرزندان، باید یکدل و هماهنگ عمل کنند تا فرزندان رهنمودهای آنان را بهخوبی فرا گیرند.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
خداوند متعال وقتی میخواهد قومی را نصرت کند «خیر الناصرین» است، وقتی میخواهد قومی را رحمت کند «خیر الراحمین» است، یعنی رحم و نصرت او کامل است. فرقی بین نصرت کامل و نصرت ناقص این است که: فرض کنید یتیمی از شهید عزیزی به جا مانده است. عدهای میخواهند به این بچه کمک کنند. اینها میخواهند به این بچه احترام کنند، رختخوابش را جمع میکنند، ظرفش را میشویند کارهایش را انجام میدهند. اینها بهظاهر خدمت است و رحمت و نصرت، اما رحمت کامل نیست، رحمت و نصرت ناقص است. دیگری میخواهد به این یتیم کمک کند به او درس میدهد و درس از او میخواهد، کمکش میکند و از او مسئولیت میخواهد او را چنان بار میآورد که فردا در جامعه پرتوقع و زودرنج نشود. این هم رحمت و محبت کرده، اما محبت این دومی کاملتر است، چون حکیمانهتر اندیشیده و عاقبتاندیشتر بوده است[1].
نصرت خدا نسبت به ما فرق میکند. اگر میگوییم خدا این امت را در مبارزات اقتصادی کمک کند، در ذهنمان این پیشنهاد میآید که اینها گنجی پیدا کنند و با این گنج، مشکلات را حل کنند. اما خدای حکیم میداند اگر چنین کاری را برای این امت انجام بدهد، این امت بعداً در هر جا که قرار گرفت، میگوید: تا خدا هست چرا من کار کنم؟ خودش کار کند. این کمکها، کمک و خدمت ناقص است؛ حکیم و مربی خوب آن است که استعدادها را شکوفا کند و دستها را به کار بند کند.
امام عزیزمان در پیام حج، چنین فرمودند که: «ما در صدد آزاد کردن انرژی متراکم عالم اسلام هستیم. مسلمانها از قدرت و انرژی و توان خودشان غافلاند؛ ما میخواهیم آنها را به قدرت خودشان آگاه کنیم و به آنها بگوییم که میتوانید سر پا بایستید و مشکلات را حل کنید. این قدرتی که شما دارید و این مشکلی که هست، قدرت شما چند برابر آن مشکل است. اگر پای کار بیایند میبینید که توانا هستید و خدا کمکتان میکند. احساس عجز نکنید. احساس ضعف نکنید. این کمک و نصرت که کسی قدرت خودش را بهکار بیندازد روی پای خودش بایستد، برتر و کاملتر است. وابسته کردن و تضعیف کردن، کار خوبی نیست»[2].
حتی اعتراض کردن هم به دو صورت میشود. یکی اینکه به کسی بگوید: تو عاجز و ناتوانی و نمیتوانی کار کنی و او را مأیوس کند. یک نوع هم اینکه به او میگوید: من با آن توانایی که در تو سراغ دارم میتوانم که میتوانی، بیشتر از این از تو انتظار داشتم. این نحوهی نصیحت و بیان عیب و ضعف و انتقاد بهصورت کاملتر است؛ چون روحیهی طرف را خرد نمیکند و او را نمیشکند. وقتی به کسی همیشه برخورد منفی کردند و همیشه نقصها و ضعفهای او را شمردند، او تضعیف و شکسته میشود. اما وقتی به او بگویند که بهتر از این میتوانی عمل کنی، این کمک، کمک برتر است[3].
خدا اینگونه عمل میکند. خدا وقتی انتقاد میکند، میگوید: از تو بیش از این انتظار نداشتم و وقتی هم تشویق میکند میخواهدانرژی متراکم طرف را آزاد کند که بیشتر احساس قدرت کند و بیشتر کار کند. الآن هم نظام مورد تأیید رهبری است، اما نه بهصورت آن تأییدی که کسی مشق بچهای را انجام بدهد و کار او را بکند و او را به خود متکی کند بلکه به این صورت که به مسئولین میگوید: به مسئولین، جرأت، شجاعت و قدرت بدهید تا بتوانند کارشان را بکنند و وقتی هم ایراد میگیرید به این صورت باشد که شما با آن توانی که دارید بیش از اینها از شما انتظار میرود. این روش تربیت برتر و حکیمانه است[4].
در رابطه با تربیت فرزند هم، پدر و مادری که تکالیف فرزندش را انجام میدهد گر چه به او کمک و یاری شده، اما یاری ناقص بوده است. اینها ضعیف بار میآیند، باید او را تربیت کنند و از او مسئولیت بخواهند. احترامش بکندن و از او کار بخواهند. کار خودش را به خودش واگذار کنند و هر چه بزرگتر میشود، خود را ز مقابله با کارش عقب بکشند. این تربیت، تربیت برتر است. پدران و مادرانی که فرزندانشان از پله میافتند و مضطرب میشوند، مربیان خوبی نیستند. باید بگذارند تا خودشان بر کار مسلط شوند و هوشیار بار آیند[5].
[1]. قنبری، حیدر، تربیت فرزند، ص64.
[2]. شفیعی مازندرانی، سید محمد، وصیتنامهی امام(ره)، ص61.
[3]. قنبری حیدر، تربیت فرزند، ص64.
[4]. همان، ص65.
[5]. همان.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
بخشی از وابستگیهای کودک در بعد وراثت، با گام نهادن به عرصهی دنیا پایان میپذیرد، اما بهواسطهی استفاده از شیر مادر، همچنان جسم و جانش تحت تأثیر مستقیم خصائص، صفات و ویژگیهای جسمی و روحی او میباشد، چه آنه دانشمندان بهواسطهی تحقیقات و تجربیات فراوان، بر این باورند که حالات مختلف جسمی و روحی مادر و دایه از سلامتی و اعتدال و شادابی و آرامش خاطر گرفته، تا بیماری، ناراحتی، نگرانی، هیجانات روحی و حتّی خستگی و کسالت بر شیر آنان آثار مثبت یا منفی میگذارد[1].
از این رو بزرگان و خصوصاً پیشینیان با بهرهگیری از تعالیم حیاتبخش اسلام بهدقت مراقب حالات بانوان خود بوده، بر این نکته تأکید داشتند تا آنجا که به دقت مراقب ممکن است فرزندانشان را با وضو و آرامش خاطر شیر دهند و در مواردی که بهواسطهی کمبود شیر ناگزیر به استفاده از شیر دایه میشدند، بدون اطمینان خاطر از طهارت باطن و تدیّن و سلامت جسم او اقدام به این کار نمیکردند.
انس کودک شیرخوار به مادرش را به لحاظ علاقه و وابستگی طبیعی نمیتوان نادیده گرفت لیکن کودک گرسنه، طبعاً راحتی خود را در آشامیدن شیر پستان که در دهان اوست احساس میکند و اگر بیماری و مشکلی در کار نباشد عدم پذیرش را از دایههای متعدد ـ آنچنانکه در مورد حضرت موسی(ع) و رسول گرامی اسلام(ص) اتفاق افتاد ـ باید بهعنوان مسألهی جدّیتر مورد مطالعه قرار داد، خصوصاً هنگامی که تنها شیر کسانی را برمیگزینند که دارای اصالت خانوادی و از شرافت، بزرگواری و سرشت نیکو برخوردار باشند[2].
روایاتی که از معصومین(ع) وارد شده است نیز علاوه بر یادآوری برتری شیر مادر و اشاره به تأثیرگذاری آن در ابعاد مختلف جسمی و روحی کودک، لزوم صلاحیت و شایستگی فردی را که در موارد ناچاری از شیرش برای تغذیهی کودک استفاده میشود، مورد تأکید فراوان قرار دادهاند.
امام رضا(ع) از پدران بزرگوار خود نقل میکنند که رسول خدا(ص) فرمودهاند: «لَیْسَ لِلصَّبِیِّ لَبَنٌ خَیْرٌ مِنْ لَبَنِ اُمِّهِ»[3]: «برای کودک شیری بهتر از شیر مادرش نیست».
امام صادق(ع) از امیرمؤمنان(ع) نقل میکنند که فرمودهاند: «اَنْظُرُوا مَنْ یُرْضِعُ أَوْلادَکُمْ، فَإِنَّ الْوَلَدَ یَشُبُّ عَلَیْهِ»[4]: «توجه کنید چه کسی فرزندان شما را شیر میدهد، زیرا فرزند با شیر و صفات و خصوصیات او رشد میکند».
همچنین از آن بزرگوار نقل شده که فرموده است: «لا تَسْتَرْضِعُوا الْحَمْقاءَ فَإِنَّ اللَّبَنَ یَغْلِبُ الطِّباعَ...»[5]: «احمق را به دایهگی نگیرید زیرا شیر بر طبیعتها غالب میگردد».
در حدیث دیگری از پدر بزرگوار خود نقل میکنند که حضرت علی(ع) پیوسته میفرماید: «تَخَیَّرُوا لِلرِّضاعِ کَما تَخَیَّرُونَ لِلنِّکاحِ، فَإِنَّ الرِّضاعَ یُغَیِّرُ الطِّباعَ»[6]: «فرد شایستهای را برای شیر دادن برگزینید همچنانکه در امر ازدواج چنین میکنید، زیرا شیر طبیعتها را دگرگون میسازد».
امام باقر(ع) میفرمایند: «برای فرزند خود دایهای پاپکیزه و نظیف برگزینید و از دایهی زشت برحذر باشید زیرا شیر سرایت کرده و اثر میگذارد»[7].
[1]. مروجی طبسی، محمدجواد، حقوق فرزندان، ص50.
[2]. همان، ص50.
[3]. علامه مجلسی محمدباقر، بحارالانوار، ج15، ص103.
[4]. عاملی حر، وسائل الشیعه، ج21، ص466.
[5]. همان، ج21، ص467.
[6]. همان، ج21، ص468.
[7]. همان، ج21، ص468.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
یکی از وظایف دینی و مسئولیتهای انسانی پدران و مادران نسبت به فرزندان خویش، گزینش نام پسندیده برای آنهاست. از نظر اسلام، نام خب، حقی است برای فرزندان که مسئولیت انتخاب آن بر عهدهی پدر و مادر نهاده شده است. نامی که پدر و مادر برای کودک خود انتخاب میکنند تا لحظهی مریک شریک زندگی اوست و به لحاظ دارا بودن پیام فرهنگی که از معنا و مفهوم خود به همراه دارد الهامبخش بوده و بر فرد و جامعه تأثیر میگذارد.
با انتخاب اسامی پیامبران،اولیای خدا و مردان و زنان بزرگی که یادشان بزرگی، عظمت، از خودگذشتگی، شجاعت، ایثار و فداکاری را تداعی میکند ضمن رسوخ بیش از پیش دوستی و محبت آن بزرگواران در نفس و جان آدمی مقامات انسانی و منزلت رفیع آنان در دلها زنده خواهد ماند.
بهترین هدیه برای فرزندان انتخاب اسم برای اوست. امیرمؤمنان(ع) فرمود: «قالَ رَسُول(ص): «إِنَّ أَوّلَ ما یَنْحَلُ أَحَدُکُمْ وَلَدُهُ الاسْمَ الْحَسَن، فَلْیُحْسِنْ أَحَدُکُمْ اِسْمَ وَلَدِهِ»[1]: پیامبر(ص) فرمود: «اولین هدیهای که هر یک از شما به فرزندش میبخشد نام خوب است پس بهترین نام را برای فرزند خود انتخاب کنید».
موسی بن بکر از رضا(ع) نقل میکند: «أوّل ما یبرُّ الرَّجُلُ وَلَدَهُ أن یُسّمیهِ باسمٍ حَسَنٍ، فَلیُحْسِنُ أَحَدُکم اسمَ وَلَدِهِ»[2]: «اولین نیکی و احسان مرد به فرزندش آن است که نام خوب برای او انتخاب کند. پس برای فرزندا خود از بهترین نامها استفاده کنید».
انتخاب نام خو، در قیامت تأثیر دارد زیرا که در قیامت انسانها را به اسم و نام خودشان میخوانند[3].
شکی نیست که الفاظ و اسامی هر چند نیکو و پسندیده باشند نمیتوانند به تنهایی آدمی را سعادتمند گردانند و مقصود از روایات گذشته این است که نامهای نیکو زمینهی روانی و تلقینات روحی و اجتماعی مثبتی فراهم میکنند که اگر شخص صاحبنام در افق آن قرار گیرد و به اخلاق والای پیامبر اکرم(ص) و سیرهی اهلبیت عصمت(ع) آراسته گردد، به حقیقت پیوسته و راه بهشت را به روی شخص میگشاید.
نکتهی مهم در نامگذاری این است که نام هر کس و هر معنایی که بر روی کودک گذاشته شود، با ذکر مکرر آن در طول زندگی، یاد و خاطره و ویژگیهای آن شخص و آن معنا در ذهن و روان کودک تأثیر گذارد و پیوند خاصی بین آن دو ایجاد میشود که سعادت و شقاوت او مؤثر است[4].
باید برای فرزندان نامهای پیامبران، امامان، رهبران راستین و نامهایی که نشانهی بزرگ و پارسایی و بندگی خداست انتخاب کرد و از نامهای فراعنه و پادشاهان جابر و ستمگر و آنان که ترویج مظاهر باطل و شادیبخش شیطان و دشمنان خداست پرهیز گردد[5].
نام پیامبر و علی و فاطمه(ع) جلوهی خاصی دارد که در دنیا و آخرت اثر خود را میبخشد. از این رو نباید به فرزندانی که نامشان محمّد است توهین یا بیاحترامی گردد و نباید آنان را کتک زد. البته ا ین به این معنا نیست که نسبت به سایر فرزندان بیاحترامی شود یا آنان را مورد ضرب و شتم قرار دهند، بلکه این احترام فوقالعاده به احترام نام مقدس رسول(ص)، علی و فاطمه(ع) است[6].
[1]. متقی هندی، کنزالعمال، ج16، ص477.
[2]. عاملی حر، وسائل شیعه، ج15، ص122.
[3]. محمد بن علی بن بابویه، من لا یحضر الفقیه، ج4، ص313.
[4]. قنبری وحید، تربیت فرزند، ص248.
[5]. همان، ص248.
[6]. همان، ص249.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
دختر، همسر و پرورشکار آیندهی خانواده
ازدواج، یک پیوند مقدسی است که میان زن و مرد، همبستگی ایجاد نموده، و بناء نوینی را در اجتماع، سازمان میدهد و زن در آن، به بزرگترین وظیفهای که خداوند برای او تعیین کرده قیام مینماید؛ و آن عبارت از مراقبت و تربیت کودکان است. این وظیفه، سنتی است از سنتهای الهی، چنانکه قانون طبیعت و جریان تاریخ نیز همین وظیفه را در عهدهی زنان قرار داده اهست. و چون ازدواج یک نوع اشتراک روحی و مادی میان زن و مرد میباشد، پس خوشبختی زندگی زن و شوهری جز بهوسیلهی محبت و تفاهم و احترام متقابل، تکمیل نمیشود. و این سعادت، نیز جز با تدبیر صحیح شئون زندگی خانوادگی ادامه نمییابد. پس مسئولیت این امر در درجهی اول، در عهدهی زن پرورشکار خانه است[1].
و چون دختر امروز، همسر آینده است یکی از وظایف جامعه و پدر و مادر آن است که به دختر معنی زندگی زن و شوهری را بفهمانند. و اهمیت آن را به وی گوشزد نمایند تا در صدد صیانت و حفظ زدنگی خانوادگی برآید. و یکی از وظایف دختر آن است که مقدالی از مشکلات خانوادگی را بشناسد. مدرسهای که دختران را تربیت میکند باید در آن، محیط سازش و آرامش حکومت نماید. و از رو تفاهم و همکاری و فداکاری در خدمت به دیگران اشباع گردد. مدرسه باید همواره وشش کند تا دختران را به درک مسئولیت و مقابله با مشکلات با روح باز و دلی شاد، تمرین دهد. و این تعلیمات میتواند به دختران ـ برای اینکه همسری شایسته گردند و در کنار شوهر آیندهی خود در خوشی و ناخوشی همگام و همراه باشند ـ کمک نماید[2].
دختر پرورشکار آیندهی خانواده است. زیرا تدبیر منزل در دنیای امروز یکی از فنون قابل ملاحظهای است که مربیان را وادار نموده که روشهای تعلیم دختران را، تعدیل، و مواد جدید درسی و معارف علمی وسیعی به آن اضافه نمایند. تا دختران را برای آنکه پرورشکار شایستهای در آینده، برای خانه باشد، آماده سازند.
از جملهی این مواد، علوم بهداشتی و حفظ الصحه و طرق پیشیگری از بیماری و درمان آنها و همچنین معارف مربوط به تهیهی خوراک و آماده کردن غذاها و تهیهی آن با شکلهای اشتهاآور و جذاب، دوزندگی و خیاطی، و شناختن انواع پارچهها و طرق حفظ آنها، تدبیر شئون مالی خانه و امثال آنها. و البته بهتر است با این راهنماییها برخی دروس هنری و فنی مختص به منزل نیز تعلیم داده شود، مانند اثاث خانه، و ترتیب گلها، و امثال آنها که از ذوق سلیم حکایت میکند[3].
مهمترین عواطفی که مدرسه میتواند در دختران ایجاد نماید روح افتخار به دختر بودن و مباهات به اعمال مهمی است که یک مربی خانه باید آنها را انجام دهد با اینگونه تعلیمات دختران در آینده به اشتغالات خانوادگی علاقهمند میشوند. سپس بالمآل سعی آنها متوجه این جهت میشود که اشتغالات خانوادگی را هنر مهمی تلقی نموده، و در اعماق قلب خود احساس نمایند که هدف نهایی وجود او ـ هر چند که دارای شخصیت علمی عالی باشند ـ ایجاد خانهی خوب و تأسیس خانوادهی ایدهآل است. و سرانجام، مؤثر بودن در ایجاد جامعهی پیشرفته و مترقی است.
یکی از اشتباهات مهم آن است که کسی تصور نماید وظیفهی مادر منحصر به زاییدن فرزند میباشد. پدر و مادری که فرزند از آنها بهوجود میآید اگر به تربیت او عنایتی ننمایند به فرد و جامعه ـ هر دو ـ زیان رساندهاند. مربیان و دانشمندان روانشناسی دربارهی اهمیت بزرگ دورهی اول زندگانی کودک مقالاتی دارند. چون در این دوره است که عوامل شخصیت و تهذیب و تربیت او بنیانگذاری میشود. بدیهی است که مادر، نخستین مربی کودک در دورهی پیش از آموزشگاه میباشد. پس شایسته است دختران برای مادری آینده ـ به وجه صحیحی ـ تربیت شوند. و ادوار رشد کودک و نواحی مختلف تریبت او را به دختران بیاموزند[4].
پس لازم است دختر، معنی آبستنی و طرز صحیح بارداری و توجه به جنین را بیاموزد. و مبادی بهداشت عمومی را فرا گیرد. .و همچنین طرق نظافت و تغذیه و اهمیت آفتاب و هوای آزاد و ورزشهای بدنی خود و کودک را بداند. و نیز انواع پوشاکهای مانسب، و راه جلوگیری از بیماریهای کودک، و درمان آنها را بداند. این امور مهم نباید زیر سایهی خرافات و افسانهها تعلیم شود[5].
بدیهی است که دختر، این امور را تنها از کتب و گفتههای معلمان نمیآمزود. بلکه از مشاهدات و تجربههای شخصی در خانه و مدرسه نیز کسب مینماید. بنابراین مربیان دختران، باید راهنماییها و نصایح خود را با تجربههای شاگردان هماهنگ نمایند. به این معنی که در صورت امکان، درسهای علمی را برای دختران نوآموز مطرح نمایند. مخصوصاً در امور مربوط به بهداشت کودک و استحمام او، و امثال آنها[6].
علاوه بر توجهی که باید مادر به نیازمندیهای بدنی کودک نماید، باید به جهات اخلاقی و اعتقادی و عقلانی کودک نیز اهتمام داشته باشد. مننتهی باید در این امر، مراحل تطورو رشد کودک را منظور نماید. و لذا لازم است که دختر بیاموزد که چگونه میتوان کودک را از عادات بد بازداشت و عادات پسندیده از قبیل: طاعت، فرمانبرداری و اعتماد به نفس، احترام حقوق دیگران و امثال آنها را در او ایجاد کرد و بداند که به چه وسیله میتوان حس کنجکاوی و کاوش و بحث را در کودک بیدار اسخته و نیروی تفکر و استنباط را در او برانگیزد. بهتر است اینگونه تعلیمات علمی با جنبههی علمی ـ برای تربیت دختر برای امر مادری آینده ـ تطبیق و هماهنگ گردد. به این معنی که او را وادار سازند تا کودکان را در گردشگاهها و خانهها مراقبت نماید، و با بازیهای مناسب سن آنها آنان را بیاموزد. تا بتوان عملاً نیازمندیهای کودک را درک کند[7].
[1]. حجتی، محمدباقر، اسلام و تعلیم و تربیت، ج2، ص104.
[2]. همان، ص104.
[3]. حجتی، محمدباقر، اسلام و تعلیم و تربیت،ج2، ص105.
[4]. همان، ص105.
[5]. حجتی، محمدباقر، اسلام و تعلیم و تربیت، ج2، ص106.
[6]. همان، ص106.
[7]. همان، ص107.
.: Weblog Themes By Pichak :.