اندیشه شرک به موازات اندیشه توحید پیوسته در طول تاریخ بخشى از افکاز بشر را در سیطره خود داشته است. انسانهایى که از پذیرفتن بندگى خدا و تسلیم در مقابل خداوند جهان آفرین سر باز زدهاند و در پى ارضاى هواهاى نفسانى خویش بودهاند، از گرویدن انسانهاى دیگر به دین حق ناخشنود بوده، به شیوههاى گوناگون از آن ممانعت مىکردهاند.
بدیهى است طرف داران اندیشه شرک در هر عصرى، شیوهاى متناسب با افکار مردمان آن زمان برمىگزینند و راه کارهاى مناسبى براى دست یابى به اهداف خود انتخاب مىکنند. بر این اساس، در صدر اسلام به لحاظ آن که اندیشه شرک در شکل بت پرستى ظاهر مىشد سردمداران شرک و کسانى که حاضر به بندگى خدا و تسلیم در مقابل دین حق نبودند به تبلیغ بتهاى سنگى و چوبى مىپرداختند و از گرویدن انسانها به توحید ممانعت مىکردند. دلیل اصلى این کار نیز آن بود که با حاکمیت دین و فرهنگ توحیدى جایى براى ارضاى هواهاى نفسانى آنها باقى نمىماند.
امروز نیز اندیشه شرک به گونهاى مدرن و به صورت نظریه علمى در مجامع و محافل مختلف تبلیغ مىشود. اگر در صدر اسلام تنها 360 بت و الاه مورد پرستش بود و انسانهاى دنیا پرست براى تخدیر افکار مردم به تبلیغ آنها مىپرداختند، امروزه طرفداران اندیشه شرک در تلاشند تا به تعداد انسانها، بتهاى خیالى تراشیده، فکر و عقل انسانها را از خداى متعال منصرف کنند و به اوهام و خیالات و القائات شیطانى متوجه سازند.
به نظر مىرسد اندیشه ((صراطهاى مستقیم و قرائتهاى مختلف از دین)) در یک چنین بسترى قرار مىگیرد؛ زیرا همان طور که از عنوان آن استفاده مىشود، مراد از این اندیشه آن است که هر کس هر چه در باب خدا و دین از متون دینى برداشت مىکند، همان را باید مبناى اعتقاد و عمل خود قرار دهد؛ زیرا همان حق و عین واقعیت است.
بنابراین به تعداد انسانها و فهمهاى متفاوت آنها در باب خدا و دین، خدایان و ادیان فردى و اختصاصى تصویر مىشود. بدیهى است این سخن با روح توحید که در شعار ((لا اله الا الله)) متبلور است در تضاد است و درست در نقطه مقابل آن قرار مىگیرد.
به هر حال از آن جا که پاى حساسترین موضوع در زندگى انسان، یعنى مساله توحید و شرک، که سعادت دنیا و آخرت او به آن بستگى دارد در میان است جاى دارد که انسان عقاید و افکار خویش را مورد تامل و بازنگرى قرار دهد و عقاید و اندیشههاى خود را بر قرآن و علوم اهل بیت عرضه کند و به دور از هوا و هوس، با منطق و عقل سلیم، در صدد نقد افکار خویش برآید؛ زیرا تنها در این صورت است که انسان قادر خواهد بود از دام تخیلات شیطان رهایى پیدا کند و خود را از سقوط در ورطه گمراهى نجات دهد. البته خودشکنى و پیروزى بر هواى نفس کارى بس دشوار است و بى جهت نیست که پیامبر صلى الله علیه و آله آن را جهاد اکبر دانسته است، به خصوص اگر انسان در موقعیتى باشد که شیاطین و دشمنان توحید و اسلام او را تشویق کنند و حاضر باشند براى رسیدن به اهداف سیاسى و استعمارى خود و مقابله با اسلام از او شخصیتى جهانى بسازند. هر چند در چنین موقعیتى، به خود آمدن انسان و پاگذاشتن در میدان جهاد اکبر و پشت پا زدن به وعده و وعیدهاى شیطان و دشمنان اسلام کارى شگفت زده و اعجاز گونه است اما غیر ممکن نیست، در تاریخ کم نیستند افرادى که در لحظهاى به خود آمدند و خود را از دام شیاطین جنى و انسى و هواهاى نفسانى رها کرده، از هلاکت نجات یافتند و به آغوش توحید باز گشتند.
قرآن کریم راههاى رسیدن به سعادت و تکامل را به مسلمانان نشان داده است و همانند مشعل فروزندهاى که هرگز به خاموشى نمىگراید، صراط مستقیم هدایت را براى انسانهاى طالب حقیقت روشن کرده است. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز گرد و غبار شرک و کفر را از چهره انسانیت زدود و بذر امید و رستگارى را در جان و دل انسانهاى تشنه حقیقت کاشت و آن را بارور ساخت و نیز حکومت را بر اساس توحید بنیان نهاد. در این میان، کم نبودند کسانى که از روى مصلحت اندیشى مسلمان مىشدند و ایمان آنها از مرحله زبان فراتر نمىرفت و توحید در قلب آنها جاى نمىگرفت. طبیعى بود چنین کسانى که خواستههاى نفسانى خود را بر خواسته خدا و دستورات پیامبر صلى الله علیه و آله مقدم بدارند. اینان که در باطن دشمن اسلام و پیامبر بودند، در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه و آله مصلحت نمىدیدند آشکارا به مخالفت برخیزند و نقشه منحرف کردن جریان حکومت الهى و مخالفت با امام معصوم و محروم کردن مردم از رهبرى ائمه معصومین را بر ملا کنند. این شیاطین و انسانهاى دنیا پرست منتظر بودند تا پیامبر از دنیا برود و نقشههاى شوم خود را عملى کنند.
قرآن کریم مىفرماید با پیش بینى این توطئه، هشدار مىدهد:
آیا مردم گمان مىکنند صرف این که بگویند ایمان آوردهایم، رها مىشوند و به فتنه مبتلا نمىگردند؟ روزى حضرت على علیهالسلام درباره قرآن کریم سخن مىگفت و مردم را به اجتماع بر محور این حبل المتین الهى و عمل به دستورات آن فرا مىخواند و اهل سعادت و شقاوت را به بهشت و دوزخ نوید مىداد. مردى برخاست و درباره فتنه سوال کرد و از آن حضرت خواست تا سخنى از پیامبر در این باره بیان فرماید. حضرت در پاسخ فرمودند آن گاه که خداى متعال این آیه (احسب الناس...) را نازل کرد و مردم را از وقوع فتنه در دین و آزمایشى بس بزرگ مطلع ساخت، من متوجه شدم که این فتنه بعد از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله خواهد بود. از پیامبر صلى الله علیه و آله سوال کردم این فتنهاى که در دین واقع مىشود و خداى متعال از آن خبر داده کدام است و حقیقت آن چیست؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند امتم پس از من دچار فتنه خواهند شد. در این جا حضرت على علیهالسلام قبل از آن که پیامبر صلى الله علیه و آله انواع فتنههاى بعد از وفاتشان را بیان کنند، از ترس این که مبادا از فوز شهادت در راه خدا محروم شود پیامبر را به یاد جنگ احد مىاندازد و عرض مىکند: حتما به یاد دارید که در جنگ احد چه شخصیتهاى بزرگى از عالم اسلام (امثال حمزه سید الشهدا) گوى سبقت را ربودند و به فوز عظیم شهادت نایل آمدند و بین من و شهادت در راه خدا، این معشوق الهى، جدایى افتاد و این جدایى بر من بسیار گران آمد. به یاد دارید مرا به نیل به آرزویم بشارت دادید و فرمودید: شهادت در راه خدا در انتظار است؛ و من همچنان در انتظارم. یا رسول الله آیا آن فتنهاى که بعد از شما به وقوع خواهد پیوست به شهادت من منجر خواهد شد؟ پیامبر در جواب مىفرمایند آرى تو به آرزوى خود خواهى رسید. آن گاه پیامبر از امیرالمومنین مىپرسند: وقتى در چنین فتنهاى قرار مىگیرى صبر تو چگونه است؟ حضرت عرض کردند یإ؛شش رسول الله این جا جاى صبر نیست؛ بلکه این از امورى است که بر آن شکر مىکنم و آن را براى خود بشارت مىدانم.
آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله به گوشههایى از فتنههایى که در دین به وقوع خواهد پیوست اشاره مىکنند و مردم را به آنها هشدار مىدهند.
پیامبر (ص) بعد از اطمینان به حضرت على علیهالسلام مبنى بر تحقق آرزویش و تکرار بشارت شهادت، آن حضرت را مورد خطاب قرار مىدهد و انواعى از فتنههایى که به دست دنیا پرستان در دین واقع مىشود، بیان مىکند. حضرت در بیان خویش بر سه نوع فتنه تکیه مىکنند:
اولین مسالهاى که پیامبر به آن اشاره مىکنند فتنه در اموال است. بر کسانى که اطلاعى از فقه اسلامى دارند پوشیده نیست که بخش عظیمى از احکام عملى اسلام درباره اموال و کسب و تجارت و امور اقتصادى است. در اسلام حقوق افراد به نیکوترین و دقیقترین وجه ممکن مورد توجه شارع مقدس قرار گرفته است. ضوابط و قواعد خرید و فروش و کسب و تجارت که شرع مقدس مسلمانها را ملزم به رعایت آنها کرده است ضوابط و قواعدى است که بر اساس مصالح واقعى زندگى اجتماعى انسانها تشریع شده است، تا مردم با رعایت آنها از زندگى سالم و سعادت دنیوى و اخروى برخوردار باشند. از آن جا که بیشترین روابط اقتصادى در جامعه بر اساس بیع و خرید و فروش انجام مىگیرد و قوام زندگى اجتماعى و تعاون و هم یارى بین انسانها در رفع نیازهاى یکدیگر بر داد و ستد و معاملات استوار است، و از طرف دیگر به دلیل غریزه زیادهطلبى در انسان، معاملات ربوى، این بدترین و مبغوضترین نوع معامله از نظر اسلام، در میان مردم شایع بوده است، قرآن مردم را از انجام داد و ستد و معاملات ربوى به شدت منع کرده است. لحن قرآن در منع از این کار بسیار شدید است، تا جایى که آن را به منزله جنگ با خداوند مىداند: فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله؛ اگر دست از معاملات ربوى بر نمىدارید پس بدانید با خدا اعلان جنگ کردهاید.
پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرمایند بعد از من مردم در اموال و روابط اقتصادى خویش دچار فتنه خواهند شد و حکم صریح قرآن را، مبنى بر حرمت ربا، نادیده خواهند گرفت و به بهانه بیع و خرید و فروش، با حیلههاى واهى رباخوارى خواهند کرد.
آنچه هر انسان عاقلى با تمام وجود آن را تصدیق مىکند و بعد از تصدیق باید به لوازم آن پاى بند باشد این است که ما انسانها آفریده و بنده خدا هستیم. خداى متعال است که عالم را خلقت نموده و ما را از نعمت وجود برخوردار کرده است و براى این که ما انسانها به تکامل و سعادت برسیم بإ؛ششس فرستادن بهترین بندگانش همراه با کتب آسمانى، نعمت خویش را بر ما تمام کرده است. شکر و سپاس نعمت هدایت و دین، که بزرگترین نعمت الهى بعد از نعمت وجود محسوب مىشود، جز با قبول بندگى و عبودیت خدا، که این نیز بالاترین مقام متصور در حق انسان محسوب مىشود، تحقق پیدا نمىکند.
از طرف دیگر این خداى متعال است که بر انسانها منت دارد که نعمت خویش را در حق آنها تمام کرده است و هدایت و دین حق را بر آنها فرو فرستاده است. راستى چه اندکند آنها که بى قدرى و ناچیزى خود را بشناسند و به عظمت خدا و بزرگى نعمتهایى که براى انسان آفریده است پى ببرند و آن همه لطف و مهربانى خدا را در حق خود درک کنند!
راستى چه قدر زشت و ناپسند و ناسپاسى است که انسان نادان بر خدا منت داشته باشد که هدایت و راهنمایى او را پذیرفته است. غافل از آن که خدا بر ما منت دارد؛ زیرا او ما را به دین حق هدایت کرده است.
قرآن کریم خطاب به پیامبر (ص) مىفرماید:
مردم بر تو منت مىنهند که اسلام آورند؟! بگو اسلام آوردن خود را بر من منت نگذارید، بلکه این خداست که بر شما منت دارد که شما را به ایمان هدایت کرده است. این شما هستید که باید با بندگى و اطاعت و عبادت، این حق را به طور شایسته ادا کنید، نه آن که به بهانه ایمان آوردن خود رإ؛صصف صاحب حق بدانید و از خداى متعال طلبکار باشید. بنابراین در بینش دینى، اصل بر بندگى و عبودیت و تسلیم در مقابل خداست، نه بر منیت و روح استکبارى در مقابل خدا. پیامبر صلى الله علیه و آله داشتن روحیه منیت و استکبارى به جاى آن که خدا را بر نعمت دین و هدایت شکر گزار باشند و از او به خاطر دین حق ممنون باشند، بر خدا منت دارند که دین را پذیرفتهاند و خود را صاحب حق و طلبکار خدا مىدانند و از خدا (از موضع طلبکارانه) انتظار پاداش و رحمت دارند! همچنین در قبال ایمان آوردن خود را مستحق هیچ نوع مجازاتى نمىدانند. هر چند خداى متعال هیچ مجازاتى را بدون دلیل بر بندهاى روا نمىدارد، لکن پیامبر (ص) داشته چنین روحیهاى را فتنه در دین مىداند؛ زیرا صاحبان چنین روحیهاى، آن جا که رعایت دستور دینى با خواستههاى نفسانى آنها سازگارى ندارد به راحتى با توجیهات نابجا در صدد فریب خویش و دیگران بر مىآیند. بنابراین، داشتن روحیه استکبارى مذکور در مقابل خدا با حقیقت دین و روح اسلام، که چیزى جز تسلیم در مقابل دین خدا نیست، ناسازگار است.
خطرناکترین فتنه در دین، که پیامبر صلى الله علیه و آله را نگران کرده و با در میان گذاشتن آن با حضرت على علیهالسلام مردم را بدان هشدار داده است فتنه و توطئه تحریف در دین و تحلیل محرمات الهى در مقام اعتقاد است. هر چند عدم رعایت احکام شریعت در مقام عمل و داشتن روحیه استکبارى در مقابل خداوندى پروردگار، گناهى بس بزرگ است، لکن خطرناکتر از آن این است که انسان در صدد برآید براى گناهان و اعمال ضد دینى خود توجیهات واهى و دروغین دست و پا کند و به خواستههاى نفسانى خود رنگ دین و شریعت بزند.
در این صورت شیطان با تمام قوا به کمک دنیاپرستان به ظاهر مسلمان مىشتابد تا آنها را در القاى شبهات و تحریف احکام دین یارى رساند.
پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرماید فتنه جویان براى تأمین خواستههاى نفسانى خود با توسل به شبهات و توجیهات دروغین و تخیلات واهى در صدد برمىآیند تا محرمات الهى را حلال نمایند و با دین خدا بازى کنند.
آنچه تذکر آن ضرورى مىنماید و پیامبر نیز در بیان وظیفه حضرت على علیهالسلام در مقابل فتنهها و فتنه گران، بدان توجه مىدهد مساله تداوم چنین فتنهگرىهاى است که تا ظهور حضرت صاحب الامر، امام زمان علیهالسلام ادامه دارد، آنچه پیامبر صلى الله علیه و آله به عنوان حلال کردن شراب به بهانه این که شراب همان کشمش حلال است یا حلال دانستن رشوه به بهانه هدیه، و یا حلال دانستن ربا خوارى به بهانه خرید و فروش، بیان کردند تنها نمونههایى از انواع فتنههایى است که در دین واقع مىشود نه این که مساله فقط به همین موارد ختم شود.
امروز نیز کسانى در میان مسلمانان زندگى مىکنند و به حسب ظاهر مسلمانند و هرگز خود را از رقبه اسلام خارج نمىدانند اما به لحاظ روحى چنان نیستند که احکام الهى را از روى طوع و رغبت پذیرا باشند اینان که بعضا داراى موقعیت اجتماعى نیز هستند از سویى تحت تاثیر فرهنگ غرب خود باختگى شدهاند و از هویت دینى خود فاصله گرفتهاند و از طرفى اطلاعات آنها از معارف دین ناکافى است در این حال اى افراد بى آن که کمترین صلاحیت اظهار نظر در باب مسائل تخصصى دین را داشته باشند و در مقام قضاوت مىنشیند و گاه تحت تاثیر القائات شیطان و تشویق دشمنان دین قرار مىگیرند و خواسته یا ناخواسته چنان سخن مىگویند که جز به معناى انکار دین خارج شدن از رقیه اسلام نیست، براى مثال اگر کسى بگوید قوانین اسلام اختصاص به زمان صدر اسلام و مردمان آن روزگار داشته و احکام و دستورات آن متناسب با جوامع صدر اسلام بوده است و در زمان حال و در آستانه قرن بیست و یکم، قرآن و احکام اسلام براى اداره جامعه کافى نیست و باید احکام و دستورات آن را طبق صلاحدید و خواست انسانها تغییر داد، یا این که کسى بگوید مردمان قرن بیست و یکم پیامبرى متناسب با زمان خود نیاز دارند، چنین سخنانى هر چند به معناى انکار دین تلقى مىشود؛ لکن خود این سخنان در درجه اول، نشانه عدم شناخت صحیح از دین و احکام آن است. بجاست صاحبان چنین تفکراتى قبل از اظهار نظر و سخن گفتن، درست به معنا و لوازم و عواقب سخن خویش توجه کنند. در آن صورت شاید از گفتن سخنانى که بوى فتنه در دین از آن مىآید پرهیز کنند و خود را از دام شیطان و دشمنان اسلام و قرآن نجات دهند.
از آنچه تاکنون بیان شد دریافتیم که راه کارهاى دشمنان دین و قرآن در فتنه و هجمه نظامى، با نحوه مقابله آنها در شکل تهاجم و فتنه فرهنگى به کلى متفاوت است. گفته شد آنها در جریان فتنه فرهنگى بر خلاف تهاجم نظامى هرگز به طور آشکار خود را در موضع انکار دین و مخالفت با فرهنگ دینى مردم نشان نمىدهند و به طور آشکار اعتقادات قلبى خود را ابراز نمىکنند. چرا که در آن صورت کسانى که سخنان آنها را مىشنوند با تامل در سخنان آنها یا آن را مىپذیرند یا به بطلان آنها پى مىبرند و در هر حال در صورت قبول عقاید باطل آنان، گمراهى حاصل، از روى علم و آگاهى است و آنچه اتفاق افتاده، تحت عنوان فتنه قرار نمىگیرد؛ زیرا گمراه کردن از طریق فریب و با تحریف افکار صورت نگرفته است. آنچه امروزه به عنوان فتنه فرهنگى در جامعه ما وجود دارد و دشمنان قرآن و فرهنگ دینى، با جدیت تمام، از طریق تهاجم فرهنگى در حال انجام آن هستند این است که جو فرهنگى جامعه را به گونهاى آشفته و تیره و تار کنند که مردم و به خصوص طبقه جوان در حال تحصیل، قدرت تشخیص حق و باطل را از دست بدهند و به طور ناخودآگاه در دام افکار و اعتقادات باطل و منحرف آنها گرفتار آیند. طبیعى است که اگر قشر تحصیل کرده یک کشور دچار انحراف فکرى شد زمینه گمراهى و انحراف افکار عمومى آن جامعه نیز فراهم خواهد شد، که اذا فسد العالم فسد العالم.
بنابراین فتنه فرهنگى مذکور که پیامبر (ص) بدان هشدار دادند از خطرناکترین امورى است که سعادت دنیا و آخرت مردم را تهدید مىکند.
به نظر مىرسد براى مقابله با چنین خطرهایى، دولت اسلامى باید چنان از نظر قدرت بیان حقایق دین و نشر فرهنگ و معارف قرآن قوى باشد و نظام آموزشى از دبستان تا دانشگاه و تمام مراکز فرهنگى کشور را تحت نظارت دقیق بگیرد، که بدخواهان و دشمنان اسلام قادر نباشند با مشوش کردن فضاى فرهنگى، دیگران را گم راه کنند.
از طرف دیگر، اساسىترین وظیفه عالمان دینى نیز روشنگرى مردم -به خصوص طبقه جوان جامعه که از معارف دینى و علوم قرآنى آگاهى کافى ندارند - و مقابله با فتنه فرهنگى است. این آشنایان به علوم دینى هستند که موظفند با روشنگرى، مردم و نسل جوان را از خطرات فرهنگى و توطئه دشمنان دین، آگاه کنند و آنان را از دامهاى شیطانى برحذر دارند. این مردم متدین هستند که مىتوانند با پشتیبانى از عالمان دینى متعهد، آنها را در انجام رسالت بزرگشان در هدایت جامعه یارى کنند.
چنان که در ابتداى کتاب ذکر شد در این قسمت به ذکر علل و انگیزههاى مخالفان فرهنگ دینى از منظر على علیهالسلام در نهجالبلاغه مىپردازیم. در این جا ابتدا به معرفى افراد مذکور از دیدگاه حضرت على مىپردازیم و سپس بحث را با بیان علل و انگیزههاى افراد مذکور در مخالفت با فرهنگ دینى و آموزهها و دستورات قرآن به پایان مىبریم.
امام على علیهالسلام کسانى را که در صدد تحریف حقایق دین و افساد فرهنگ دینى مردم هستند، جاهلان عالم نما مىخواند. حضرت مىفرمایند: و آخر قد تسمى عالما لیس به؛ در مقابل پیروان راستینقرآن، گروه دیگرى هستند که گاه در میان جامعه عالم و دانشمند تلقى مىشوند، در حالى که از علم بهرهاى ندارند. اینان با سوء استفاده از عناوین عاریتى و بدون واقعیت، مردم را گمراه مىکنند. ممکن است این سوال براى خوانندگان مطرح شود که پس آنچه اینان با نام مطالب علمى و دینى بیان مىکنند، چیست؟ آنان که خود، سخنان خویش را فهم و برداشت از دین و قرآن بیان مىکنند. حضرت على علیهالسلام در جواب مىفرمایند: فاقتبس جهائل من جهال؛ اینان آنچه را با نام مطالب علمى و برداشتهاى خود از دین بیان مىکنند و به بهانه قرائتهاى مختلف از دین در صدد تحمیل عقاید باطل به دین بر مىآیند جهالتهایى است که از انسانهاى جاهل و نادان دیگرى گرفتهاند و به اسم معارف دینى و مطالب علمى بیان مىکنند. شاید شما تعجب کنید که چگونه ممکن است کسانى جهل و نادانى را از دیگرى اقتباس کنند! اقتباس جهل و نادانى از دیگرى یعنى چه؟! براى آن که به اعجاز کلام حضرت واقف شویم و بر مسوولیت خود نسبت به روشنگرى در مقابل منحرفان از حق بیش از پیش واقف گردیم، به نمونهاى از اقتباس جاهلهاى عالمنما از جهالتها و نادانىهاى دیگران، که امروزه با نام ره آوردهاى علمى بیان مىشود، اشاره مىکنیم.
امروزه در غرب این تفکر فلسفى رواج دارد که حصول علم براى انسان غیر ممکن است و بشر باید در همه چیز شک داشته باشد و هرگز به مطلبى یقین پیدا نکند. طرفداران این تفکر معتقدند اگر کسى بگوید من به مطلبى یقین دارم نشانه نفهمى و حماقت اوست، زیرا علم به چیزى ممکن نیست. آنان با افتخار به این شک و جهل خویش مىگویند علامت علم و دانش و خردمندى این است که انسان به هیچ مطلبى اعم از دینى و غیر دینى علم و یقین پیدا نکند. چنین سخنان سخیفى از حدود یکصد سال پیش در میان اروپاییان مطرح شده و قبل از آن نیز مبناى فکرى شکاکان بوده است. امروزه در جامعه ما نیز کسانى با مبنا قرار دادن سخنان جاهلانه آنها در صددند تا با تشکیک در معتقدات دینى مردم، به بهانه این که ما در هیچ زمینهاى نمىتوانیم معرفت یقینى پیدا کنیم، آنها را در اعتقادات دینى خود سست کنند و به مقاصد و هواهاى نفسانى خود جامه عمل بپوشانند. جالب آن که آنها این سخنان را به اسم مطالب علمى بیان مىکنند و انتظار دارند مردم فهیم و نکته سنج ما آنها را بپذیرند.
حضرت على علیهالسلام به وجود چنین انسانهاى شیطان صفت در طول تاریخ اشاره مىکنند و مىفرمایند:
آنان از یک دسته گمراه و نادان مطالب جهالتآمیزى اقتباس مىکنند و آنها را به اسم سخنان علمى بیان مىکنند. سخن علمى آنها این است که در همه چیز باید شک کرد و بشر نباید به چیزى علم و یقین پیدا کند! در امور دینى هر کس هر چه مىفهمد، همان حق است! زیرا اصلا حق و باطل وجود ندارد! هیچ ملاکى براى حق و باطل، جز فهم شخصى هر کس وجود ندارد!
این دسته گمراه و نادان و این جاهلان عالم نما دامهایى از ریسمانهاى فریب و گفتار دروغ براى مردم گسترانیدهاند و آنها را با گفتار و اعمال نادرست خود فریب مىدهند.
قد حمل الکتاب على آرائه اینان قرآن کریم را به راى خویش تفسیر و آیات آن را بر اندیشههاى خود حمل مىکنند و حق را بر طبق خواهشها و امیال نفسانى خود قرار مىدهند.
آن گاه حضرت شیوههاى تبلیغاتى این افراد را مورد توجه قرار مىدهند و مىفرمایند آنها براى جلب توجه مردم و جذب دیگران، مردم را از گناهان کبیره و پیامدهاى سوء اعمال و رفتارشان ایمن مىگردانند و هیبت و عظمت گناهان کبیره را در نظر مردم مىشکنند و مردم را به انجام آنهإ؛ضض0گ تشویق مىکنند و ارتکاب جرایم و معاصى را در نظر مردم بى اهمیت و آسان جلوه مىدهند. اینان در واقع با این حرمتشکنىها غیرت دینى و خداترسى را در مردم تضعیف مىکنند. حضرت مىفرمایند این افراد در بحث و گفتگو چنین اظهار مىکنند که ما از ارتکاب شبهات بر حذر هستیم و از گفتن سخنان و احکام مشکوک و مشتبه خوددارى مىکنیم؛ در حالى که چون از احکام و موازین شرع و دین بى اطلاعند، در گرداب شبهات گرفتارند. در مقام سخن، چنین اظهار مىکنند که ما از بدعتها و احکام خلاف دین کناره مىگیریم، و حال آن که در میان بدعتها آرمیدهاند و هر سخنى که در باب دین مبتنى بر راى خویش مىگویند، بدعت است. چنین انسانهایى هر چند به صورت انسانند لکن قلب و روح آنها قلب و روح حیوان است؛ چرا که باب هدایت را نمىشناسند تا هدایت شوند و باب گمراهى و ضلالت را نیز نمىشناسند تا از آن بپرهیزند. این افراد مردههایى در میان زندهها هستند.
آن گاه حضرت مردم را مورد خطاب قرار مىدهند و مىفرمایند بعد از روشن شدن حق و باطل و شناختن طرفداران هر یک، و در حالى که پرچمهاى حق برپاست و نشانههاى آن آشکار و هویداست به کجا مىروید؟! چرا در حالى که صراط مستقیم هدایت و عترت پیامبر صلى الله علیه و آله در میان شماست و مىتوانید از انوار هدایت ائمه علیهمالسلام بهرهمند شوید، خود را از علوم اهل بیت محروم کرده و حیران و سرگردانید؟
قرآن کریم با بیانى بسیار شدیدتر از بیان حضرت على علیهالسلام از این جاهلان عالمنما نام مىبرد و مردم را از فریب کارى آنها برحذر مىدارد و مىفرماید:
و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطانهاى انس و جن برگماشتیم. بعضى از آنها به بعضى، براى فریب (یکدیگر)، سخنان آراسته القا مىکنند؛ و اگر پروردگار تو مىخواست چنین نمىکردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مىسازند واگذار.
دشمنان پیامبران و مخالفان هدایت الهى هر چند در ظاهر و به صورت، انسانند، لکن از آن جا که تمام فعالیتهاى آنها نتیجهاى جز گمراه کردن دیگران و محصولى جز القاى شبهات و در نتیجه تضعیف اعتقادات دینى مردم و مقابله با هدایت الهى ندارد قرآن آنها را شیاطین انس معرفى مىکند و مردم را از پیروى آنها برحذر مىدارد.
کسانى که از نظر ایمان به خدا و لوازم آن چندان قوى نیستند و آن طور که شایسته و بایسته است ایمان در قلب و روح آنها رسوخ نکرده است، در مقام تعارض بین خواستههاى نفسانى و خواسته خدا و ارزشهاى دینى، به دین و ارزشهاى دینى روى خوش نشان نمىدهند، و از نظر روحى متمایلند که احکام و ارزشهاى دینى را طبق میل خود و در جهت هواهاى نفسانىشان تفسیر و توجیه کنند. و اگر تفسیر دین و قرآن طبق هواهاى نفسانى آنها مجاز باشد، براى این گروه بسیار خوشایند خواهد بود؛ چرا که از یک طرف به خواهشهاى نفسانى خود رسیدهاند و از طرف دیگر به ظاهر از رقبه اسلام خارج نشدهاند و از مزایاى مسلمان بودن در جامعه اسلامى بهرهمند هستند. همچنین طبیعى است کسانى که ایمان و تقوا در جان و روح آنها رسوخ نکرده است و چندان پاىبند ارزشهاى دینى و احکام الهى نیستند نیز از چنین برداشتهایى از دین و قرآن استقبال کنند و از کسانى که دین و قرآن و ارزشهاى دینى را طبق خواستههاى نفسانى آنها تفسیر و توجیه مىکنند پیروى نمایند و آنها را الگوى خود قرار دهند و از آنان تعریف و تمجید کنند. نیز طبیعتا چنین کسانى، با آن دسته از عالمان دینى که قرآن و احکام را آن چنان که هست و بدون در نظر گرفتن خوشایند و سلیقه افراد و مردم تفسیر و تبیین مىکنند میانه خوبى ندارند.
با کمال تاسف امروزه شاهدیم کسانى به بهانه قرائتهاى مختلف از متون دینى در صددند تا به خواستهها و امیال نفسانى خود رنگ دینى بزنند و براى رسیدن به اغراض دنیوى خود با دین خدا و قرآن کریم بازى مىکنند.
حضرت على علیهالسلام با پیش بینى وضعیت مذکور، از غربت قرآن در زمان خود و در آخرالزمان شکوه مىکند و مىفرماید:
از جمعیتى که در جهالت زندگى مىکنند و در ضلالت و گمراهى مىمیرند نزد خداوند شکوه مىکنم. جمعیتى که اگر قرآن در بین آنها بحق تفسیر شود، کسادترین کالا و بىمشترىترین متاع است و اگر به راى تفسیر شود و از مواضع واقعى خودش تحریف گردد، از گران بهاترین و ارزشمندترین اشیاست.
همچنین آن حضرت درباره جایگاه قرآن و معارف دین در میان مردم آخرالزمان مىفرمایند:
بسیار شایسته و ضرورى است که جامعه و مردم ما این پیشگویىهاى قرآن و نهجالبلاغه درباره آیندگان و اوضاع و احوال دینى را مورد توجه قرار دهند و وضع فرهنگى حاکم بر جامعه خود را نیز مورد مطالعه قرار دهند و آن را با این پیشگویىها مقایسه نمایند تا خداى ناکرده اگر وضعیت دینى جامعه را در جهت نامطلوب مىبینند، احساس خطر کنند و در صدد اصلاح فرهنگ دینى جامعه برآیند. مردم در هر زمان باید با تبعیت و پیروى از ولى فقیه و علما و بزرگان دینى در صدد حفظ و حراست از مرزهاى عقیدتى و ارزشهاى دینى خود باشند و با الگو قرار دادن قرآن، خود را از فتنههاى آخرالزمان در امان بدارند و از این که مصداق چنین پیشگویىهایى قرار بگیرند نگران و برحذر باشند. به هر حال امیرالمومنین علیهالسلام چنین پیشگویى مىکند که: زمانى بعد از من خواهد آمد که در آن زمان چیزى مخفىتر از حق و چیزى مشهورتر از باطل نیست. در آن زمان دروغ و افترا بر خدا و پیامبرش از بیشترین امورى است که جاهلان عالمنما و منافقان دنیاپرست براى رسیدن به اهداف خود به کار مىگیرند.
آنچه از اهمیت بیشترى برخوردار است و هشدارى جدى براى مردم تلقى مىشود این است که وضعیت روحى و فرهنگ عموم مردم را در آینده تصویر و ترسیم مىکند. آنچه تاکنون از آیات قرآن و سخنان حضرت على علیهالسلام در این نوشتار =-مورد بحث و گفتگو قرار گرفت هر چند خطاب به مردم است؛ لکن در بیشتر آنها روى سخن با خواص جامعه و کسانى بود که در مقام تاثیرگذارى بر فرهنگ جامعه هستند. در این خطبه حضرتش به صراحت، وضعیت روحى و فرهنگ دینى مردم را در آینده پیشگویى مىکنند و آنان را از مبتلا شدن به چنین فرهنگى یا غفلت در مقابل آن برحذر مىدارند. حضرت بعد از تبیین روحیه حاکم بر بعضى از خواص جامعه، مبنى بر این که آنها در جهت رسیدن به اغراض و اهداف دنیوى خود بیشترین افترا و دروغ را به خدا و پیامبر نسبت مىدهند و قرآن و دین را به راى خود تفسیر مىکنند و مردم را به گمراهى مىکشانند، فرهنگ حاکم بر عموم مردم را چنین پیش بینى مىکنند: مردم و اهل آن زمان نیز چنیناند که، اگر قرآن و کتاب خدا درست و بحق تفسیر و تبیین شود، از بى ارزشترین اشیا نزد آنان است و اگر طبق هواهاى نفسانى تفسیر شود، از رایجترین و پر رونقترین اشیا در نظر ایشان است. در آن زمان ارزشهاى دینى و الهى در دید مردم از منکرترین اشیا و ارزشهاى ضد دینى از محبوبترین امور محسوب مىشود.
بر آگاهان پوشیده نیست که دشمنان قرآن و قدرتهاى استکبارى امروز در صددند تا چنین فرهنگى را بر جامعه ما حاکم کنند. آنان در توطئه تهاجم فرهنگى، با حمله به مقدسات دینى و تبلیغ ارزشهاى ضد دینى بر آنند تا به تدریج همان وضعیتى که امیرالمومنین علیهالسلام پیشگویى کرده و مردم را از مبتلا شدن به آن برحذر داشته است در جامعه ما حاکم کنند.
حضرت در ادامه چنین مىفرمایند: در آن زمان، از آشنایان به کلام خدا جز بى اعتنایى و از حافظان قرآن، که وظیفه آنان پاسدارى از ارزشهاى دینى است، جز فراموشى و اهمال در انجام وظیفه، حرکتى دیده نمىشود. در آن زمان قرآن و پیروان راستین آن و عالمان دین هر چند در میان مردمند اما در حقیقت جداى از آنانند و مردم نیز از آنها دورند؛ زیرا مردم آنها را منزوى کرده، از آنها پیروى نمىکنند. آنان هر چند با مردم زندگى مىکنند، لکن دلهاى مردم با آنها نیست؛ چون راهى که مردم در پیش مىگیرند گمراهى است که با راه قرآن که هدایت است، جمع نمىشود.
در پایان حضرت مىفرمایند:
مردم در آن زمان اجتماع مىکنند بر افتراق و اختلاف. گویا توافق مىکنند بر این که با قرآن و مفسران واقعى آن نسازند و به تبعیت از جاهلان عالمنما در حالى که گویا خود را رهبر قرآن مىدانند و قرآن را طبق خواستههاى نفسانى خود تفسیر و توجیه مىکنند، از مسلمانان واقعى و عالمان دین و مفسران حقیقى قرآن جدا مىشوند و از آنها فاصله مىگیرند. به جاى این که در فکر و عمل، قرآن را امام و راهنما و رهبر خود قرار دهند از قرآن پیشى گرفته، از امامت و رهبرى آن سرباز مىزنند و قرآن و دین را به راى خویش تفسیر مىکنند.
اکنون دشمنان دین و قرآن تمام تلاش خود را در جهت تهى کردن ملت مسلمان از هویت دینى خود بسیج کردهاند و در تلاشند تا با تضعیف عقاید دینى آنها، استقلال و آزادى و هویت آنان را سلب کنند. با توجه به اهمیت و حساسیت شرایط، بسیار شایسته است ملت مسلمان و به خصوص اندیشمندان دینى احساس خطر کنند و به هوش باشند و هرگز خود را از خطر دشمنان اسلام و قرآن در امان ندانند.
در این میان، چنان که قبلا اشاره شد، نکته مهم این است که دشمنان اسلام و کفر جهانى براى رسیدن به اهداف استکبارى خود، در مقابله با فرهنگ دینى مردم و تهاجم فرهنگى، بر خلاف تهاجم نظامى، به طور آشکار دشمنى خود را با اسلام و امت اسلامى اظهار نمىکنند. در این تهاجم، آنان پیوسته از انسانهایى که به حسب ظاهر مسلمانند و در جامعه اسلامى زندگى مىکنند و از یک طرف دارى موقعیتهاى اجتماعى و فرهنگى هستند و از طرف دیگر مطالعاتى هر چند بسیار ناقص در زمینه معارف دینى دارند، استفاده مىکنند و اینان دانسته و یا ندانسته، آلت دست عوامل بیگانه شده، با تحریف معارف دینى، اسباب گمراهى مردم را فراهم مىکنند. این انسانها در آیات بسیارى از قرآن کریم و روایات ائمه معصومین علیهمالسلام مورد مذمت و نکوهش، قرار گرفتهاند و به مردم توصیه شده است که از گوش فرا دادن به سخنان آنان برحذر باشند؛ زیرا موجب گمراهى و بازماندن از رسیدن به سعادت دنیوى و اخروى مىگردند.
چنان که پیش از این گفتیم، قرآن کریم عملکرد چنین انسانهایى را در جامعه اسلامى، ((فتنه)) نام مىنهد و کسانى که در صدد تحریف قرآن و حقایق و معارف دین برمىآیند فتنه جویانى مىداند که با تحریف معارف دینى، شیطان را در گمراه کردن مردم، یارى مىرسانند. حال ممکن است این سوال مطرح شود که چرا کسانى، با این که حق را مىدانند و بر بى اساس بودن اوهام و جهالتهایى که از دیگران به عاریت گرفتهاند، واقفند، در صدد توجیه فریب کارىهاى خویش و گمراه کردن دیگران بر مىآیند؟ به عبارت دیگر از نظر روانشناسى، انسانهایى که در صدد تحریف معارف دینى بر مىآیند و با تحریف حقایق دین، اسباب گمراهى مردم را فراهم مىکنند، از نظر روحى چه مشکلى داند که به بهاى بازى کردن با دین خدا به دنبال حل کردن آن هستند؟ در واقع، فتنه در دین، که در شکل تحریف معارف دین بروز مىکند، از کجا ناشى مىشود؟
حضرت على علیهالسلام در جواب این پرسش مىفرمایند:
آنچه از نظر روحى زمینه چنین انحرافى را در انسان فراهم مىکند و ریشه فتنه شناخته مىشود عبارت است از هواهاى نفسانى. فتنههایى که در دین واقع مىشود از هواهاى نفسانى و امیال و اغراض دنیایى سرچشمه مىگیرد. آنان که با تحریفهاى معارف دینى مردم را به گمراهى مىکشانند کسانى هستند که داراى روحیه تسلیم و بندگى در مقابل خداى متعال نیستند، یا در اثر القائات و وسوسههاى شیطانى روحیه تسلیم و بندگى را از دست دادهاند.
روحیه تسلیم و بندگى اقتضا مىکند انسان در مقابل خدا و دستورات او تسلیم و در عمل و گفتار پاىبند شریعت و ارزشهاى دینى باشد. وجود این روحیه از آن جهت لازم است که ممکن است بسیارى از دستورات شریعت و دین با خواستههاى نفسانى انسان موافق نباشد و انسان با طوع و رغبت حاضر به پذیرش و عمل آنها طبق نباشد. انسانها در چنین مواردى دایما بر سر دو راهى هستند و ناگزیر مىباید یک راه را انتخاب کنند؛ یا خواسته خدا و شریعت را برگزینند و با هواى نفس مخالفت کنند، یا هواى نفس و خواسته خود را بر خواست خدا و ارزشهاى دینى مقدم بدارند. کم نیستند انسانهایى که در این امتحان بزرگ خواستههاى نفسانى را بر خدا و ارزشهاى دینى مقدم مىدارند. در این میان، برخى از این گروه این روحیه و مردانگى را دارند که به صراحت بگویند ما خود را پاىبند اعتقادات دینى و ارزشهاى آن نمىکنیم، البته در صدد تحریف و ضدیت با ارزشهاى دینى هم نیستیم. این نوع برخورد با دین، فتنه در دین محسوب نمىشود و چنین روحیهاى منشا فتنه نیست؛ زیرا کسى با فریب کارى به گمراهى کشیده نشده است.
زمانى فقدان روحیه تسلیم و بندگى در مقابل خدا و دستورات الهى منشا فتنه در دین مىشود که فاقدان آن در صدد برآیند تا با توجیهات واهى، دین را طبق خواستههاى نفسانى خود تفسیر کنند.
چنین انسانهایى به ویژه اگر از نظر موقعیت اجتماعى در مقامى باشند که عدهاى ممکن است از آنها حرف شنوى داشته باشند، بیشتر از هر کس دیگر مورد طمع شیاطین هستند؛ زیرا این اشخاص خواستههایى دارند که از یک طرف شریعت و دین آدمى را از آنها نهى کرده است و از طرف دیگر گذشتن از این امور و صرف نظر کردن از آن، براى این اشخاص، به خاطر ضعف روحیه بندگى بسیار سخت است، و از سوى دیگر اینان از توانایىهاى برخوردارند که با بهرهگیرى از آنها گاه مىتوان حق را بر خود آنان مشتبه کرد. شیطان از این فرصت طلایى حداکثر استفاده را مىکند و با نفوذ در دل و جان چنین انسانهایى آنها را در جهت فتنه و انحراف دین تشویق و ترغیب مىکند. شیطان براى عملى کردن نقشه خود، خواستههاى نفسانى این اشخاص را پیش چشم آنها مجسم مىکند و آتش شوق بهرهمندى از آنها را در جان آنها شعله ور مىگرداند. از طرف دیگر چنین به آنها القا مىکند که از کجا آنچه علما و بزرگان دین به عنوان وظایف و ارزشهاى دینى بیان کردهاند همانهایى باشد که خدا و دین از ما خواسته است؟
چنین افرادى چون مىبینند با وجود سخنان عالمان دین و علوم اهل بیت و با وجود قرآن، آنها به خواستههاى نفسانى و هوسهایشان نمىرسند، در صدد برمىآیند تا راه جدیدى پیدا کنند که هم به خواستههاى خود برسند و هم به حسب ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده باشند و از مزایا و موقعیتهاى اجتماعى جامعه دینى برخوردار باشند. بنابراین آنچه از درون آنها را به سوى انحراف سوق مىدهد عدم روحیه تسلیم و بندگى و تبعیت از هواهاى نفسانى است.
حضرت على علیهالسلام در پاسخ به این سوال که چه عواملى سبب مىشود تا کسانى در جامعه اسلامى در صدد ایجاد فتنه در دین برآیند، مىفرمایند ریشه همه فتنههایى که در دین واقع مىشود هواهاى نفسانى است که اشخاص مذکور نمىتوانند از آنها صرف نظر کنند و براى رسیدن به آنها، با اختراع راه جدید در مقابل احکام و ارزشهاى دینى، دست به فتنه مىزنند.
اما راه جدیدى که آنها براى پیشبرد مقاصد خویش به کار مىگیرند چیست؟ حضرت مىفرمایند آنها احکامى را طبق امیال نفسانى خویش ابداع مىکنند و آنها را به اسلام نسبت مىدهند و با تفسیر و توجیههاى خودساخته و بىاساس به تحریف حقایق دین مىپردازند و قرآن و آیات الهى را به راى خویش تفسیر مىکنند. در نتیجه، سخنانى مىگویند که با حقیقت دین و قرآن کریم سازگار نیست و مردم را در جهت خلاف قرآن و ارزشهاى دینى سوق مىدهد. البته بدیهى است که این افراد برآنند تا به نحوى عمل کنند که مردم از اهداف شیطانى آنها مطلع نگردند؛ زیرا مىدانند در آن صورت از آنها تبعیت نخواهند کرد.
بنابراین حضرت على علیهالسلام ریشه همه فتنهها و بدعتهایى که در دین گذاشته مىشود فقدان روحیه تسلیم و بندگى و وجود روحیه هواپرستى مىدانند و مردم و به خصوص خواص جامعه را، از تبعیت هوا و هوس برحذر مىدارند و از این که مصداق آیه ارایت من اتخذ الهه هواه قرار گیرند هشدار مىدهد.
البته شاید کسانى که امروز در نقش کارآمدترین نیروها و عوامل شیطان در تحریف معارف دینى انجام وظیفه مىکنند در ابتدا چنین تصمیمى نداشتهاند. چه بسیار بودند انسانهایى که در آغاز جزء مسلمانان راستین و در شمار مبلغان راستین قرآن و معارف دین به شمار مىرفتند، ولى در نیمه راه تغییر جهت دادند و به صف مخالفان اسلام پیوستند و از ولایت خدا خارج شدند و ولایت و سرپرستى شیطان را پذیرفتند. همچنان که فراوانند انسانهایى که بعد از سالها ضلالت و گمراهى و گمراه کردن دیگران، توبه کرده، به دامن اسلام بازگشتند و بقیه عمر خویش را صرف جبران گذشته نامطلوب خود کردند.
در هر حال، این تغییر موضعها و جابهجایى انسانها در طول زندگى، امرى است که در صحنه حیات انسانها فراوان اتفاق افتاده است؛ لکن آنچه توجه به آن ضرورى این است که از نظر قرآن هیچ گناهى خطرناکتر و بزرگتر از فتنه در دین نیست. بزرگترین گناه آن است که کسانى بعد از آن که حق را شناختند و با احکام و معارف دین آشنا شدند، در صدد برآیند تا مردم را از آشنایى و عمل به آن باز دارند.
در هر صورت، آنچه در پایان توجه همگان را بدان جلب مىکنیم و از خداى متعال مىخواهیم ما را بدان موفق بدارد این سخن گران قدر حضرت على علیهالسلام است که مىفرمایند حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا؛ خود، عقاید و افکار و اعمال خویش را ارزیابى نمایید و خود، خویشتن را در دادگاه وجدان محاکمه کنید و قبل از آن که فرصت توبه و بازگشت به سوى خدا از دست برود به دامن قرآن و دین حق بازگردید و خود را از دام شیطان و نفس اماره نجات دهید و از سوء عاقبت و فرجامى ناخواسته بترسید. سخن خود را با هشدار قرآن کریم در این زمینه به پایان مىبریم که مىفرماید:
آن گاه فرجام کسانى که بدى کردند این گونه شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به مسخره مىگرفتند. از خداى متعال درخواست مىکنیم همگان را به راه حق هدایت کند.
شاهکارهاى ادبى
از دیرباز، این سؤال رخ مىنموده که اگر نشان معجزه، بىمانندى آن است و ناتوانى از همانندسازى، پس بسیارى از شاهکارهاى ادبى جهان نیز معجزه است، چون همانند ندارد.
آثارى چون شاهنامه فردوسى، دیوان حافظ، و گلستان سعدى در ایران.
و آثارى چون «هملت» شکسپیر «سنگهاى گرسنه» تاگور، «خاطرات خانه اموات» داستایوسکى، «مردى که مىخندد» و «بینوایان» ویکتور هوگو، «ایلیاد» همر، «مادر» ماکسیم گورکى، و ...
پاسخ این است:
1- این آثار، شگفتىزا هست، ولى خارق العاده نیست. (البته هر خارق العادهاى هم معجزه نیست).
2- پدیدآورندگان این آثار، هیچگاه ادعاى نبوّت نداشتهاند و هیچگاه تحدّى نکردهاند یعنى دعوت به مانندسازى نکردهاند تا انگیزههاى روانى و اجتماعى براى همانندآورى تحریک شود.
3- این آثار، مانندآورى شده است.
با اینکه بین سوره مبارکه کوثر و سورهگونهاى که مسیلمه پرداخته تفاوت از زمین تا آسمان است، و قیاس ماه و فانوس و جام و اقیانوس را نشاید چون از قیاسش خنده مىآید خلق را، به هر حال در یک نگرش کوتاه هر دو را مىکاویم:
الف: آنچه مسیلمه آورده همانند ابتکارى نیست. او تنها چند واژه را دگرگون کرده است. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» را «إنّا أعطیناک الجماهر» کرده و این یک تحریف است، نه همانندسازى. اکنون بنگریم با تغییر همین واژه چه چیزهایى را از مفهوم آیه کاسته است. واژه «کوثر» به معناى سرشار و فراوان است و مصداقهاى چندى براى آن نقل شده است: نسلگسترده، نام بلند و آوازهفراگیر، قرآن، فاطمه- علیها السلام- حوض کوثر، و ...
ولى «الجماهر» تنها یک معنا بیشتر ندارد.
به اضافه، اینکه چند معنا از معانى کوثر پیشگویى تاریخى دارد مثلا نسل و دودمان گسترده.
ب: اگر «و انحر» را به معناى قربانى کردن شتر بگیریم نمودى از فرهنگ اسلامى در آن تبلور مىیابد چون در فرهنگ اسلامى هم به پیوند و ارتباط با خداوند متعال توجه شده است و هم به ارتباط و پیوند با مردم. واژههایى که این دو پیوند را حکایت مىکند بسیارى از اوقات با هم آمیخته است همانگونه که کردارها به هم آمیخته است مثل:
حج و قربانى، نماز و زکوه، روزه و فطره. در مکتب ما نه مردمگریزى هست نه خداگریزى. این مکتب شکوهمند ماست که گرایش و پیوند خدایى را با پیوند با مردم به هم مىآمیزد. این اوج شکوهخیز در «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» جلوه کرده است. «فصل» (نمازگزار) نماز سمبل ارتباط با خداست «و انحر» شتر را قربانى کن، قربانى، سمبل ارتباط با مردم است.
از سوى دیگر، یکى از ارزشهاى اخلاقى در فرهنگ اسلامى بخشیدن چیزهایى است که به آنها دلبستهایم و علاقه بدانها داریم. «نحر» به معناى قربانى کردن شتر است. و شتر یکى از محبوبترین چیزهاى عرب آن زمان بوده، معناى آیه شریفه بدین گونه مىشود که اى پیامبر، نماز بگزار و بهترین حیوان بهره ده را نیز قربانى کن. مسیلمه به جاى «و انحر» کلمه «هاجر» گذاشته است و آن مفهوم متعالى را از دست داده و پیوند نماز و انفاق را گسسته. (البته بسیارى از مفسّران، با تکیه بر برخى از روایات، «نحر» را به معنى دست بالا بردن در هنگام تکبیر گرفتهاند.)
در آیه سوم سوره کوثر «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» یعنى حتما دشمن تو بىنسل ودودمان؛ است. یک پیشگویى تاریخى است، که در جمله سوم مسیلمه «إنّ مبغضک رجل کافر» چنین پیشگویى تاریخى نیست. سوره کوثر از نظر ادبى نیز امتیازات ویژهاى بر سورهگونه مسیلمه دارد. در سوره مقدسه کوثر «ایجاز» هست، یعنى گستردگى معنا و کوتاهى لفظ و در سورهواره مسیلمه «حشو» هست. واژه «رجل» در جمله سوم زیادى است. از مذکر بودن مبغض و کافر، رجل فهمیده مىشد. در سوره کوثر «صنعت التزام» هست. یعنى اگر تنها آخر فاصلهها (سجعها) راء بود کافى بود، لکن خداوند، قبل از راء در هر سه آیه، حرکت فتحه آورده است. و این کار، یک صنعت ادبى است. در جمله سوم مسیلمه این صنعت از دست رفته است.
از به کارگیرى واژه «مثل» در آیات تحدّى و اینکه این واژه به هیچ چیز مقید نشده است به مثال گفته نشده مثل قرآن در بلاغت، مىیابیم که اعجاز قرآن مجید، محدود به قلمرو ویژهاى نیست همه چیز قرآن، اعجاز است. بىتردید چهره ادبى قرآن، تبلور بارزترى دارد. چون همیشه معجزات پیامبران با سرآمدترین فن در آن زمان شباهت داشته و قرآن در عصرى فرود آمده که شعر، سایهوار زندگى عرب جاهلى را پىمىگرفته است. شعر، همسان شمشیر به رزم مىآمده همسوى آهنگ به بزم مىرفته، غم و شادى، افتخارات و بودن عرب جاهلى در جام واژهها شعر مىشده و شعر، دفتر زیستن عرب بوده است.
از سوى دیگر، پژوهش بیش از هزار سال، دانشمندان بلاغت، جلوه بیشترى به اعجاز ادبى قرآن داده است. اینک ما به گونهاى نوتر از کاوش دانشمندان معانى و بیان به طرح اعجاز ادبى قرآن مىپردازیم.
اعجاز بیانى قرآن
بنیادىترین اصل، در پدید آوردن یک اثر توانمند ادبى، گزینش واژههاست.
آهنگ، صورت، مفهوم و ظرفیت واژهها متفاوت است و هنر آغازین هر نویسنده یا شاعر در گزینش برتر واژههاست. ما بر این باوریم که واژههاى قرآن آنچنان حکیمانه و شگفت و شایسته برگزیده شده است که هیچ واژهاى را با واژه مرادفش نیز نمىشود عوض کرد. واژههاى قرآن از جهت زیبایى، صوت، مفهوم، ظرفیت و همخوانى با واژههاى دیگر به گونهاى است که هیچ واژهاى را نمىتوان جایگزین آنها کرد.
واژههاى مرادف در عربى از جهات گونهگون با هم فرق دارد:
1- از جهت زیبایى و نازیبایى ظاهر واژه (صورت).
2- از نظر آهنگ و آوا.
3- از دیدگاه اشتقاق، مثلا انسان همخانواده انس است و بشر همخانواده بشره یعنى پوست.
4- به اعتبار نقیض آن واژه مثلا «حفظ» و «رعایة» مترادف است، لکن نقیض «حفظ» «اضاعة» است و نقیض «رعایة» «اهمال» است. (این فرق را از ابو هلال عسکرى گرفتهام).
5- ظرفیت. مثلا وصف و نعت مترادف است لکن وصف فراگیرتر است.
6- همخوانى با واژههاى دیگر مثلا «جنى الجنّتین» اگر «جنى الثمر» باشد این دو واژه دیگر، جناس و همخوانى ندارد.
7- در درجه فصاحت. مثلا «عهن» (پشم) از «صوف» فصیحتر است.
8- برخى از واژههاى مترادف، آشناست مثل «اسد» و برخى ناآشنا مثل «ضرغام» و مانند «بحر» و «قمقام» هر دو به معناى دریاست لیکن بحر آشناتر است. خمر، دهها اسم دارد لیکن آسانترین آنها و آشناترین آنها در قرآن شریف آورده شده است.
اولین تبلور اعجاز ادبى قرآن، در گزینش واژههاست. ویژگیهاى کلى در گزینش واژههاى قرآن اینگونه است:
1- واژهها استوار و درست است.
2- واژهها آشناست.
3- واژهها خوشآوا و آهنگ است.
4- واژهها عفتمندست و در گزینش آنها نهایت ادب رعایت شده است.
5- گزینش هر واژهاى حکمتى و درسى مىآموزد.
6- واژهها عمیق و ژرف و فراگیر است.
7- آهنگ واژهها با معانى هماهنگ است. (ائتلاف اللفظ و المعنى).
8- تقابل واژهها حکمتآموز است.
9- واژهها با هم هماهنگ است و در آمیزش با واژههاى دیگر نهایت سازگارى را دارد. سازگارى یک واژه با واژه دیگر یا لفظى است یا معنوى و گاه هم لفظى و هم معنوى است. مثلا سه واژه زر و زور و تزویر هم سازگارى لفظى دارد و هم سازگارى معنوى بدینگونه که هم گویا ظاهرا همخانواده است و هم باطنا و مانند «جَنَى الْجَنَّتَیْنِ دانٍ»سوره الرّحمن، آیه 54. و گاهى تناسب تنها لفظى است مثل دو واژهکنار و کنار واژه اول به کسر کاف و واژه دوم به ضم آن است. و گاهى سازگارى تنها معنوى است مانند:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
در این شعر حافظ، مزرع، سبز، داس، کشته و درو با هم سازگارى معنوى دارد لیکن تناسب لفظى ندارد از سازگارى و تناسب لفظى، صنعت جناس پدید مىآید و از تناسب و سازگارى معنوى، صنعت مراعات نظیر.
منبع:اعجازدرقران
مسیلمه در ستیزى ناکام
پیش از آغاز ششمین نکته از آیات تحدّى به شرح گونهاى از زندگى نفرت اندود مسیلمه مىپردازم تا در بحث ششمین نکته از آیات تحدّى آگاهى فشردهاى از روزگار نامه مسیلمه در دست باشد.
مسیلمه، مردى از اهل نجد بود از سال دهم هجرى پیامبرى دروغین خویش را آغاز کرد و گروهى را فریفت. همزمان با او زنى به نام «سجاح» نیز خود را پیامبر خواند.
سجاح، دختر حارث بن سوید از دودمانى تمیمى بود و جمع انبوهى پیرامون او گرد آمده بودند. مسیلمه، از سجاح خواست تا با وى به مشورت بنشیند.
سجاح، با گروهى از پیروانش به میهمانى مسیلمه رفت، مسیلمه در خیمهگاهى که آکنده از بوى خوش و غذاهاى گوارا بود از سجاح، پیامبر دروغین و همتاى مونثش پذیرایى گرمى کرد و در آنجا با سجاح همبستر شد و بعد از همبسترى، از سجاح خواستگارى کرد. این خواستگارى به پیشنهاد سجاح بود چون سجاح از مسیلمه خواسته بود تا رسما از وى خواستگارى شود تا بتواند از پشتیبانى بنى تمیم به سود مسیلمه استفاده کند.
سجاح، به عقد مسیلمه درآمد و زندگى دو پیامبر دروغین در بسترى از ننگ در شط زمانه ادامه داشت. گروهى از پیروانش بدو گفتند: محمد- صلى اللّه علیه و آله و سلم- به اعجاز، چاه خشکى را سرشار از آب کرده، گفت: چگونه؟
گفتند: محمد- صلى اللّه علیه و آله و سلم- آب دهن در چاه انداخته. او نیز آب دهن در چاه پرآبى انداخت و چاه خشکید. بدو گفتند: محمد- صلى اللّه علیه و آلهو سلم- دست بر سر بىمویى کشیده و به اعجاز بر آن سر، مو روییده. او نیز دست بر سر مودارى کشید کچل شد.
بدو گفتند: پیک وحى، براى محمد- صلى اللّه علیه و آله و سلم- خبر مىآورد. گفت: بر من نیز پیک وحى فرود مىآید مسیلمه گاهگاه بافتههایى را به نام وحى بر مردم مىخواند این بافتهها سندهاى خندهخیزى بر کذب او است.
مدتها از وى خواسته شد تا دست از ادّعاى دروغین خویش بردارد و تسلیم دعوت رسول خدا شود ولى نپذیرفت تا اینکه در سال یازده هجرى سپاهى به فرماندهى خالد بن ولید فتنه او را برکند و تار و پود زندگیش را گسست لیکن سجاح، تا پایان عمر، در خانه مسیلمه ماند زندگى این دو ضرب المثل دروغگویى شد:
والت سجاح و والاها مسیلمه |
کذابة من بنى الدنیا و کذب |
|
غیر از مسیلمه و سجاح چند نفر دیگر نیز خود را پیامبر خواندند:
1- طلیحة بن خویلد اسدى.
2- عبهلة بن کعب.
3- نضر بن الحارث.
4- ابن مقفع.
براى پژوهش بیشتر در زندگى ایشان، به این کتابها بنگرید: بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب نوشته آلوسى و تاریخ الامم و الملوک نوشته طبرى و السیره النبویه نوشته ابن هشام و اسد الغابه نوشته ابن اثیر و الاغانى نوشته ابو الفرج اصفهانى و الاعلام نوشته زرکلى.
ششمین نکته در آیات تحدّى در آیه 24 سوره بقره آمده: «وَ لَنْ تَفْعَلُوا» یعنى هرگز مانند قرآن را نخواهید آورد این یک پیشگویى تحقق یافته است. از هزار و چهار صد سال پیش تاکنون دشمنان و ناباوران نتوانستهاند همانند یک سوره قرآن را بیاورند و اگر توانسته بودند با توجه به گستردگى دشمنان قرآن، گسترش مىیافت.
اما گاهگاه بافتههایى یافت شده که گمان همانندى با قرآن نسبت به آنها مىرفته است شهرت یافتهترین آنها بافتههاى «مسیلمة بن حبیب» است.
تنها نقل و ترجمه بافتههاى او مىتواند خنده هر خوانندهاى را بر انگیزد:
«و الشاة و الوانها، و اعجبها السود و البانها و الشاة السوداء و اللبن الابیض، انه لعجب محض، و قد حرّم المذق فما لکم لا تمجعون» ترجمه: سوگند به گوسفند و رنگهایش، شگفتترین آنها گوسفندهاى سیاه و شیرش است. گوسفند سیاه و شیر سفید شگفت است شگفت. بىتردید آمیختن شیر با آب حرام شده پس چیست شما را که خرما را با شیر نمىخورید؟
در وصف این چرندها لطیفى گفته: نمىدانم اینها بر قلب مسیلمه فرود آمده یا بر معدهاش.
باز او گفته: الفیل ما الفیل و ما ادراک ما الفیل، له ذنب و بیل، و خرطوم طویل.
ترجمه: فیل اوه فیل!! تو نمىدانى فیل چیست او دمى سخت و خرطومى دراز دارد.
بىتردید این یاوهها را در مقابل سوره مقدس «الفیل» آورده است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ*
«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ وَ أَرْسَلَ
عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ».
مگر ندیدى پروردگارت با پیلداران چه کرد؟ آیا نیرنگشان را بر باد نداد؟ [که] بر آنان، سنگهایى از گل [سخت] مىافکندند. و [سرانجام، خدا] آنان را مانند کاه جویده شده گردانید.
باز او گفته: یا ضفدع بنت ضفدعین، نقی ما تنقین، نصفک فی الماء و نصفک فی الطین، لا الماء تکدرین، و لا الشارب تمنعین.
اى غورباقه دختر دو غوک. بانگ برآور آنچه را که مىخوانى. نیمى از تو در آب و نیمى در گل است. آب را آلوده نمىکنى و آشامنده را باز نمىدارى.
این بافتهها با اوج پوچیش در تاریخ مانده. اگر براى قرآن، همانندهاى دیگرى نیز آورده شده بود در تاریخ مىماند همانگونه که بافتههاى بسیار اندک دیگر نیز ضبط شده است. رافعى در کتاب اعجاز القرآن گفته است: «از طلیحة بن خویلد اسدى که ادعاى پیامبرى کرد این جملهها ضبط شده «إنّ اللّه لا یصنع بتعفیر وجوهکم و قبح أدبارکم شیئا فاذکروا اللّه قیاما فانّ الرغوة فوق الصریح».
بىتردید خداوند کارى به خاک اندود کردن چهرهها و زشتى پشتهاى شما ندارد خدا را ایستاده یاد کنید که سر شیر بالاى شیر صاف است.
در تاریخ معاصر ما نیز مردى از تبار استعمار و از دودمان کفر، به گمان خویش همانندى براى سوره کوثر ساخته است و در نوشتهاى به نام «حسن الایجاز» منتشر کرده است.
خندهانگیز است که ساخته او تقلید مضحکى از مسیلمه است. او در «حسن الایجاز» آورده است:
«إنا أعطیناک الجواهر فصلّ لربّک و جاهر و لا تعتمد قول ساحر»
ما به تو جواهر دادیم پس آشکارا نماز گزار و تکیه به سخن افسونگر مکن.
و مسیلمه پیش از او چنین آورده:
«إنا أعطیناک الجماهر، فصّل لربّک و هاجر، إنّ مبغضک رجل کافر»
ما تودهها را به تو بخشیدیم پس براى خدایت نماز بگزار و هجرت کن.
مؤکدا دشمن تو مرد کفرپیشه است.
این همانند نیست این تغییر و تحریف چند واژه است. این به شعرى مىماند که با دستبردن در شعر سعدى ساختهاند:
از دست و زبان که برآید |
کز عهده شکرش بدرآید |
|
از جیب گشاد که برآید |
کز عهده خرجش بدرآید |
|
یا به شعر حافظ که اینگونه دست انداختهاند:
دل مىرود ز دستم صاحبدلان خدا را |
دزدان برهنه کردند حاجى غلامرضا را |
|
چون دست دزد آمد بر بند زیر جامه |
گفتا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
|
هى بر جناب حاجى شمشیر زدند و گفتند |
گر تو نمىپسندى تغییر ده قضا را |
|
.: Weblog Themes By Pichak :.