سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:51 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
شرک در لباس جدید

اندیشه شرک به موازات اندیشه توحید پیوسته در طول تاریخ بخشى از افکاز بشر را در سیطره خود داشته است. انسان‏هایى که از پذیرفتن بندگى خدا و تسلیم در مقابل خداوند جهان آفرین سر باز زده‏اند و در پى ارضاى هواهاى نفسانى خویش بوده‏اند، از گرویدن انسان‏هاى دیگر به دین حق ناخشنود بوده، به شیوه‏هاى گوناگون از آن ممانعت مى‏کرده‏اند.
بدیهى است طرف داران اندیشه شرک در هر عصرى، شیوه‏اى متناسب با افکار مردمان آن زمان برمى‏گزینند و راه کارهاى مناسبى براى دست یابى به اهداف خود انتخاب مى‏کنند. بر این اساس، در صدر اسلام به لحاظ آن که اندیشه شرک در شکل بت پرستى ظاهر مى‏شد سردمداران شرک و کسانى که حاضر به بندگى خدا و تسلیم در مقابل دین حق نبودند به تبلیغ بت‏هاى سنگى و چوبى مى‏پرداختند و از گرویدن انسان‏ها به توحید ممانعت مى‏کردند. دلیل اصلى این کار نیز آن بود که با حاکمیت دین و فرهنگ توحیدى جایى براى ارضاى هواهاى نفسانى آنها باقى نمى‏ماند.
امروز نیز اندیشه شرک به گونه‏اى مدرن و به صورت نظریه علمى در مجامع و محافل مختلف تبلیغ مى‏شود. اگر در صدر اسلام تنها 360 بت و الاه مورد پرستش بود و انسان‏هاى دنیا پرست براى تخدیر افکار مردم به تبلیغ آنها مى‏پرداختند، امروزه طرفداران اندیشه شرک در تلاشند تا به تعداد انسان‏ها، بت‏هاى خیالى تراشیده، فکر و عقل انسان‏ها را از خداى متعال منصرف کنند و به اوهام و خیالات و القائات شیطانى متوجه سازند.
به نظر مى‏رسد اندیشه ((صراطهاى مستقیم و قرائت‏هاى مختلف از دین)) در یک چنین بسترى قرار مى‏گیرد؛ زیرا همان طور که از عنوان آن استفاده مى‏شود، مراد از این اندیشه آن است که هر کس هر چه در باب خدا و دین از متون دینى برداشت مى‏کند، همان را باید مبناى اعتقاد و عمل خود قرار دهد؛ زیرا همان حق و عین واقعیت است.
بنابراین به تعداد انسان‏ها و فهم‏هاى متفاوت آنها در باب خدا و دین، خدایان و ادیان فردى و اختصاصى تصویر مى‏شود. بدیهى است این سخن با روح توحید که در شعار ((لا اله الا الله)) متبلور است در تضاد است و درست در نقطه مقابل آن قرار مى‏گیرد.
به هر حال از آن جا که پاى حساس‏ترین موضوع در زندگى انسان، یعنى مساله توحید و شرک، که سعادت دنیا و آخرت او به آن بستگى دارد در میان است جاى دارد که انسان عقاید و افکار خویش را مورد تامل و بازنگرى قرار دهد و عقاید و اندیشه‏هاى خود را بر قرآن و علوم اهل بیت عرضه کند و به دور از هوا و هوس، با منطق و عقل سلیم، در صدد نقد افکار خویش برآید؛ زیرا تنها در این صورت است که انسان قادر خواهد بود از دام تخیلات شیطان رهایى پیدا کند و خود را از سقوط در ورطه گمراهى نجات دهد. البته خودشکنى و پیروزى بر هواى نفس کارى بس دشوار است و بى جهت نیست که پیامبر صلى الله علیه و آله آن را جهاد اکبر دانسته است، به خصوص اگر انسان در موقعیتى باشد که شیاطین و دشمنان توحید و اسلام او را تشویق کنند و حاضر باشند براى رسیدن به اهداف سیاسى و استعمارى خود و مقابله با اسلام از او شخصیتى جهانى بسازند. هر چند در چنین موقعیتى، به خود آمدن انسان و پاگذاشتن در میدان جهاد اکبر و پشت پا زدن به وعده و وعیدهاى شیطان و دشمنان اسلام کارى شگفت زده و اعجاز گونه است اما غیر ممکن نیست، در تاریخ کم نیستند افرادى که در لحظه‏اى به خود آمدند و خود را از دام شیاطین جنى و انسى و هواهاى نفسانى رها کرده، از هلاکت نجات یافتند و به آغوش توحید باز گشتند.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:49 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
پیشگویى قرآن از وقوع فتنه در دین‏

قرآن کریم راه‏هاى رسیدن به سعادت و تکامل را به مسلمانان نشان داده است و همانند مشعل فروزنده‏اى که هرگز به خاموشى نمى‏گراید، صراط مستقیم هدایت را براى انسان‏هاى طالب حقیقت روشن کرده است. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز گرد و غبار شرک و کفر را از چهره انسانیت زدود و بذر امید و رستگارى را در جان و دل انسان‏هاى تشنه حقیقت کاشت و آن را بارور ساخت و نیز حکومت را بر اساس توحید بنیان نهاد. در این میان، کم نبودند کسانى که از روى مصلحت اندیشى مسلمان مى‏شدند و ایمان آنها از مرحله زبان فراتر نمى‏رفت و توحید در قلب آنها جاى نمى‏گرفت. طبیعى بود چنین کسانى که خواسته‏هاى نفسانى خود را بر خواسته خدا و دستورات پیامبر صلى الله علیه و آله مقدم بدارند. اینان که در باطن دشمن اسلام و پیامبر بودند، در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه و آله مصلحت نمى‏دیدند آشکارا به مخالفت برخیزند و نقشه منحرف کردن جریان حکومت الهى و مخالفت با امام معصوم و محروم کردن مردم از رهبرى ائمه معصومین را بر ملا کنند. این شیاطین و انسان‏هاى دنیا پرست منتظر بودند تا پیامبر از دنیا برود و نقشه‏هاى شوم خود را عملى کنند.
قرآن کریم مى‏فرماید با پیش بینى این توطئه، هشدار مى‏دهد:

احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون -عنکبوت،


آیا مردم گمان مى‏کنند صرف این که بگویند ایمان آورده‏ایم، رها مى‏شوند و به فتنه مبتلا نمى‏گردند؟ روزى حضرت على علیه‏السلام درباره قرآن کریم سخن مى‏گفت و مردم را به اجتماع بر محور این حبل المتین الهى و عمل به دستورات آن فرا مى‏خواند و اهل سعادت و شقاوت را به بهشت و دوزخ نوید مى‏داد. مردى برخاست و درباره فتنه سوال کرد و از آن حضرت خواست تا سخنى از پیامبر در این باره بیان فرماید. حضرت در پاسخ فرمودند آن گاه که خداى متعال این آیه (احسب الناس...) را نازل کرد و مردم را از وقوع فتنه در دین و آزمایشى بس بزرگ مطلع ساخت، من متوجه شدم که این فتنه بعد از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله خواهد بود. از پیامبر صلى الله علیه و آله سوال کردم این فتنه‏اى که در دین واقع مى‏شود و خداى متعال از آن خبر داده کدام است و حقیقت آن چیست؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند امتم پس از من دچار فتنه خواهند شد. در این جا حضرت على علیه‏السلام قبل از آن که پیامبر صلى الله علیه و آله انواع فتنه‏هاى بعد از وفاتشان را بیان کنند، از ترس این که مبادا از فوز شهادت در راه خدا محروم شود پیامبر را به یاد جنگ احد مى‏اندازد و عرض مى‏کند: حتما به یاد دارید که در جنگ احد چه شخصیت‏هاى بزرگى از عالم اسلام (امثال حمزه سید الشهدا) گوى سبقت را ربودند و به فوز عظیم شهادت نایل آمدند و بین من و شهادت در راه خدا، این معشوق الهى، جدایى افتاد و این جدایى بر من بسیار گران آمد. به یاد دارید مرا به نیل به آرزویم بشارت دادید و فرمودید: شهادت در راه خدا در انتظار است؛ و من همچنان در انتظارم. یا رسول الله آیا آن فتنه‏اى که بعد از شما به وقوع خواهد پیوست به شهادت من منجر خواهد شد؟ پیامبر در جواب مى‏فرمایند آرى تو به آرزوى خود خواهى رسید. آن گاه پیامبر از امیرالمومنین مى‏پرسند: وقتى در چنین فتنه‏اى قرار مى‏گیرى صبر تو چگونه است؟ حضرت عرض کردند یإ؛ش‏ش رسول الله این جا جاى صبر نیست؛ بلکه این از امورى است که بر آن شکر مى‏کنم و آن را براى خود بشارت مى‏دانم.
آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله به گوشه‏هایى از فتنه‏هایى که در دین به وقوع خواهد پیوست اشاره مى‏کنند و مردم را به آنها هشدار مى‏دهند.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:40 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
پیشگویى فتنه‏هاى پس از پیامبر

پیامبر (ص) بعد از اطمینان به حضرت على علیه‏السلام مبنى بر تحقق آرزویش و تکرار بشارت شهادت، آن حضرت را مورد خطاب قرار مى‏دهد و انواعى از فتنه‏هایى که به دست دنیا پرستان در دین واقع مى‏شود، بیان مى‏کند. حضرت در بیان خویش بر سه نوع فتنه تکیه مى‏کنند:

یا على ان القوم سیفتنون باموالهم و یمنون بدینهم على ربهم و یتمنون رحمته و یامنون سطوته یستحلون حرامه باشبهات الکاذبه و الاهواء الساهیه، فیستحلون الخمر بالنبیذ و السحت بالهدیه و الربا بالبیع. -بحار: ج 32، ص 241.

 

1- فتنه مالى‏


اولین مساله‏اى که پیامبر به آن اشاره مى‏کنند فتنه در اموال است. بر کسانى که اطلاعى از فقه اسلامى دارند پوشیده نیست که بخش عظیمى از احکام عملى اسلام درباره اموال و کسب و تجارت و امور اقتصادى است. در اسلام حقوق افراد به نیکوترین و دقیق‏ترین وجه ممکن مورد توجه شارع مقدس قرار گرفته است. ضوابط و قواعد خرید و فروش و کسب و تجارت که شرع مقدس مسلمان‏ها را ملزم به رعایت آنها کرده است ضوابط و قواعدى است که بر اساس مصالح واقعى زندگى اجتماعى انسان‏ها تشریع شده است، تا مردم با رعایت آنها از زندگى سالم و سعادت دنیوى و اخروى برخوردار باشند. از آن جا که بیشترین روابط اقتصادى در جامعه بر اساس بیع و خرید و فروش انجام مى‏گیرد و قوام زندگى اجتماعى و تعاون و هم یارى بین انسان‏ها در رفع نیازهاى یکدیگر بر داد و ستد و معاملات استوار است، و از طرف دیگر به دلیل غریزه زیاده‏طلبى در انسان، معاملات ربوى، این بدترین و مبغوض‏ترین نوع معامله از نظر اسلام، در میان مردم شایع بوده است، قرآن مردم را از انجام داد و ستد و معاملات ربوى به شدت منع کرده است. لحن قرآن در منع از این کار بسیار شدید است، تا جایى که آن را به منزله جنگ با خداوند مى‏داند: فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله؛ اگر-بقره، 279. ? دست از معاملات ربوى بر نمى‏دارید پس بدانید با خدا اعلان جنگ کرده‏اید.
پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند بعد از من مردم در اموال و روابط اقتصادى خویش دچار فتنه خواهند شد و حکم صریح قرآن را، مبنى بر حرمت ربا، نادیده خواهند گرفت و به بهانه بیع و خرید و فروش، با حیله‏هاى واهى رباخوارى خواهند کرد.

2- فتنه اعتقادى‏


آنچه هر انسان عاقلى با تمام وجود آن را تصدیق مى‏کند و بعد از تصدیق باید به لوازم آن پاى بند باشد این است که ما انسان‏ها آفریده و بنده خدا هستیم. خداى متعال است که عالم را خلقت نموده و ما را از نعمت وجود برخوردار کرده است و براى این که ما انسان‏ها به تکامل و سعادت برسیم بإ؛ششس فرستادن بهترین بندگانش همراه با کتب آسمانى، نعمت خویش را بر ما تمام کرده است. شکر و سپاس نعمت هدایت و دین، که بزرگ‏ترین نعمت الهى بعد از نعمت وجود محسوب مى‏شود، جز با قبول بندگى و عبودیت خدا، که این نیز بالاترین مقام متصور در حق انسان محسوب مى‏شود، تحقق پیدا نمى‏کند.
از طرف دیگر این خداى متعال است که بر انسان‏ها منت دارد که نعمت خویش را در حق آنها تمام کرده است و هدایت و دین حق را بر آنها فرو فرستاده است. راستى چه اندکند آنها که بى قدرى و ناچیزى خود را بشناسند و به عظمت خدا و بزرگى نعمت‏هایى که براى انسان آفریده است پى ببرند و آن همه لطف و مهربانى خدا را در حق خود درک کنند!
راستى چه قدر زشت و ناپسند و ناسپاسى است که انسان نادان بر خدا منت داشته باشد که هدایت و راهنمایى او را پذیرفته است. غافل از آن که خدا بر ما منت دارد؛ زیرا او ما را به دین حق هدایت کرده است.
قرآن کریم خطاب به پیامبر (ص) مى‏فرماید:

یمنون علیک ان اسلموا قل لا تمنوا على اسلامکم بل الله یمن علیکم ان هدیکم للایمان -حجرات، 17.


مردم بر تو منت مى‏نهند که اسلام آورند؟! بگو اسلام آوردن خود را بر من منت نگذارید، بلکه این خداست که بر شما منت دارد که شما را به ایمان هدایت کرده است. این شما هستید که باید با بندگى و اطاعت و عبادت، این حق را به طور شایسته ادا کنید، نه آن که به بهانه ایمان آوردن خود رإ؛ص‏ص‏ف صاحب حق بدانید و از خداى متعال طلبکار باشید. بنابراین در بینش دینى، اصل بر بندگى و عبودیت و تسلیم در مقابل خداست، نه بر منیت و روح استکبارى در مقابل خدا. پیامبر صلى الله علیه و آله داشتن روحیه منیت و استکبارى به جاى آن که خدا را بر نعمت دین و هدایت شکر گزار باشند و از او به خاطر دین حق ممنون باشند، بر خدا منت دارند که دین را پذیرفته‏اند و خود را صاحب حق و طلبکار خدا مى‏دانند و از خدا (از موضع طلبکارانه) انتظار پاداش و رحمت دارند! همچنین در قبال ایمان آوردن خود را مستحق هیچ نوع مجازاتى نمى‏دانند. هر چند خداى متعال هیچ مجازاتى را بدون دلیل بر بنده‏اى روا نمى‏دارد، لکن پیامبر (ص) داشته چنین روحیه‏اى را فتنه در دین مى‏داند؛ زیرا صاحبان چنین روحیه‏اى، آن جا که رعایت دستور دینى با خواسته‏هاى نفسانى آنها سازگارى ندارد به راحتى با توجیهات نابجا در صدد فریب خویش و دیگران بر مى‏آیند. بنابراین، داشتن روحیه استکبارى مذکور در مقابل خدا با حقیقت دین و روح اسلام، که چیزى جز تسلیم در مقابل دین خدا نیست، ناسازگار است.

3- توجیهات دروغین؛ خطرناک‏ترین فتنه‏


خطرناک‏ترین فتنه در دین، که پیامبر صلى الله علیه و آله را نگران کرده و با در میان گذاشتن آن با حضرت على علیه‏السلام مردم را بدان هشدار داده است فتنه و توطئه تحریف در دین و تحلیل محرمات الهى در مقام اعتقاد است. هر چند عدم رعایت احکام شریعت در مقام عمل و داشتن روحیه استکبارى در مقابل خداوندى پروردگار، گناهى بس بزرگ است، لکن خطرناک‏تر از آن این است که انسان در صدد برآید براى گناهان و اعمال ضد دینى خود توجیهات واهى و دروغین دست و پا کند و به خواسته‏هاى نفسانى خود رنگ دین و شریعت بزند.
در این صورت شیطان با تمام قوا به کمک دنیاپرستان به ظاهر مسلمان مى‏شتابد تا آنها را در القاى شبهات و تحریف احکام دین یارى رساند.
پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرماید فتنه جویان براى تأمین خواسته‏هاى نفسانى خود با توسل به شبهات و توجیهات دروغین و تخیلات واهى در صدد برمى‏آیند تا محرمات الهى را حلال نمایند و با دین خدا بازى کنند.
آنچه تذکر آن ضرورى مى‏نماید و پیامبر نیز در بیان وظیفه حضرت على علیه‏السلام در مقابل فتنه‏ها و فتنه گران، بدان توجه مى‏دهد مساله تداوم چنین فتنه‏گرى‏هاى است که تا ظهور حضرت صاحب الامر، امام زمان علیه‏السلام ادامه دارد، آنچه پیامبر صلى الله علیه و آله به عنوان حلال کردن شراب به بهانه این که شراب همان کشمش حلال است یا حلال دانستن رشوه به بهانه هدیه، و یا حلال دانستن ربا خوارى به بهانه خرید و فروش، بیان کردند تنها نمونه‏هایى از انواع فتنه‏هایى است که در دین واقع مى‏شود نه این که مساله فقط به همین موارد ختم شود.
امروز نیز کسانى در میان مسلمانان زندگى مى‏کنند و به حسب ظاهر مسلمانند و هرگز خود را از رقبه اسلام خارج نمى‏دانند اما به لحاظ روحى چنان نیستند که احکام الهى را از روى طوع و رغبت پذیرا باشند اینان که بعضا داراى موقعیت اجتماعى نیز هستند از سویى تحت تاثیر فرهنگ غرب خود باختگى شده‏اند و از هویت دینى خود فاصله گرفته‏اند و از طرفى اطلاعات آنها از معارف دین ناکافى است در این حال اى افراد بى آن که کمترین صلاحیت اظهار نظر در باب مسائل تخصصى دین را داشته باشند و در مقام قضاوت مى‏نشیند و گاه تحت تاثیر القائات شیطان و تشویق دشمنان دین قرار مى‏گیرند و خواسته یا ناخواسته چنان سخن مى‏گویند که جز به معناى انکار دین خارج شدن از رقیه اسلام نیست، براى مثال اگر کسى بگوید قوانین اسلام اختصاص به زمان صدر اسلام و مردمان آن روزگار داشته و احکام و دستورات آن متناسب با جوامع صدر اسلام بوده است و در زمان حال و در آستانه قرن بیست و یکم، قرآن و احکام اسلام براى اداره جامعه کافى نیست و باید احکام و دستورات آن را طبق صلاحدید و خواست انسان‏ها تغییر داد، یا این که کسى بگوید مردمان قرن بیست و یکم پیامبرى متناسب با زمان خود نیاز دارند، چنین سخنانى هر چند به معناى انکار دین تلقى مى‏شود؛ لکن خود این سخنان در درجه اول، نشانه عدم شناخت صحیح از دین و احکام آن است. بجاست صاحبان چنین تفکراتى قبل از اظهار نظر و سخن گفتن، درست به معنا و لوازم و عواقب سخن خویش توجه کنند. در آن صورت شاید از گفتن سخنانى که بوى فتنه در دین از آن مى‏آید پرهیز کنند و خود را از دام شیطان و دشمنان اسلام و قرآن نجات دهند.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:26 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
تاریک کردن فضا به منظور گمراه کردن افکار عمومى‏

از آنچه تاکنون بیان شد دریافتیم که راه کارهاى دشمنان دین و قرآن در فتنه و هجمه نظامى، با نحوه مقابله آنها در شکل تهاجم و فتنه فرهنگى به کلى متفاوت است. گفته شد آنها در جریان فتنه فرهنگى بر خلاف تهاجم نظامى هرگز به طور آشکار خود را در موضع انکار دین و مخالفت با فرهنگ دینى مردم نشان نمى‏دهند و به طور آشکار اعتقادات قلبى خود را ابراز نمى‏کنند. چرا که در آن صورت کسانى که سخنان آنها را مى‏شنوند با تامل در سخنان آنها یا آن را مى‏پذیرند یا به بطلان آنها پى مى‏برند و در هر حال در صورت قبول عقاید باطل آنان، گمراهى حاصل، از روى علم و آگاهى است و آنچه اتفاق افتاده، تحت عنوان فتنه قرار نمى‏گیرد؛ زیرا گمراه کردن از طریق فریب و با تحریف افکار صورت نگرفته است. آنچه امروزه به عنوان فتنه فرهنگى در جامعه ما وجود دارد و دشمنان قرآن و فرهنگ دینى، با جدیت تمام، از طریق تهاجم فرهنگى در حال انجام آن هستند این است که جو فرهنگى جامعه را به گونه‏اى آشفته و تیره و تار کنند که مردم و به خصوص طبقه جوان در حال تحصیل، قدرت تشخیص حق و باطل را از دست بدهند و به طور ناخودآگاه در دام افکار و اعتقادات باطل و منحرف آنها گرفتار آیند. طبیعى است که اگر قشر تحصیل کرده یک کشور دچار انحراف فکرى شد زمینه گمراهى و انحراف افکار عمومى آن جامعه نیز فراهم خواهد شد، که اذا فسد العالم فسد العالم.
بنابراین فتنه فرهنگى مذکور که پیامبر (ص) بدان هشدار دادند از خطرناک‏ترین امورى است که سعادت دنیا و آخرت مردم را تهدید مى‏کند.
به نظر مى‏رسد براى مقابله با چنین خطرهایى، دولت اسلامى باید چنان از نظر قدرت بیان حقایق دین و نشر فرهنگ و معارف قرآن قوى باشد و نظام آموزشى از دبستان تا دانشگاه و تمام مراکز فرهنگى کشور را تحت نظارت دقیق بگیرد، که بدخواهان و دشمنان اسلام قادر نباشند با مشوش کردن فضاى فرهنگى، دیگران را گم راه کنند.
از طرف دیگر، اساسى‏ترین وظیفه عالمان دینى نیز روشنگرى مردم -به خصوص طبقه جوان جامعه که از معارف دینى و علوم قرآنى آگاهى کافى ندارند - و مقابله با فتنه فرهنگى است. این آشنایان به علوم دینى هستند که موظفند با روشنگرى، مردم و نسل جوان را از خطرات فرهنگى و توطئه دشمنان دین، آگاه کنند و آنان را از دام‏هاى شیطانى برحذر دارند. این مردم متدین هستند که مى‏توانند با پشتیبانى از عالمان دینى متعهد، آنها را در انجام رسالت بزرگشان در هدایت جامعه یارى کنند.
چنان که در ابتداى کتاب ذکر شد در این قسمت به ذکر علل و انگیزه‏هاى مخالفان فرهنگ دینى از منظر على علیه‏السلام در نهج‏البلاغه مى‏پردازیم. در این جا ابتدا به معرفى افراد مذکور از دیدگاه حضرت على مى‏پردازیم و سپس بحث را با بیان علل و انگیزه‏هاى افراد مذکور در مخالفت با فرهنگ دینى و آموزه‏ها و دستورات قرآن به پایان مى‏بریم.




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 8:27 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
تحریف کنندگان معارف دین از دیدگاه على علیه‏السلام‏

امام على علیه‏السلام کسانى را که در صدد تحریف حقایق دین و افساد فرهنگ دینى مردم هستند، جاهلان عالم نما مى‏خواند. حضرت مى‏فرمایند: و آخر قد تسمى عالما لیس به؛ در مقابل پیروان راستین‏-نهج‏البلاغه، خطبه 86. قرآن، گروه دیگرى هستند که گاه در میان جامعه عالم و دانشمند تلقى مى‏شوند، در حالى که از علم بهره‏اى ندارند. اینان با سوء استفاده از عناوین عاریتى و بدون واقعیت، مردم را گم‏راه مى‏کنند. ممکن است این سوال براى خوانندگان مطرح شود که پس آنچه اینان با نام مطالب علمى و دینى بیان مى‏کنند، چیست؟ آنان که خود، سخنان خویش را فهم و برداشت از دین و قرآن بیان مى‏کنند. حضرت على علیه‏السلام در جواب مى‏فرمایند: فاقتبس جهائل من جهال؛ اینان آنچه را با نام مطالب علمى و-همان.
?
برداشت‏هاى خود از دین بیان مى‏کنند و به بهانه قرائت‏هاى مختلف از دین در صدد تحمیل عقاید باطل به دین بر مى‏آیند جهالت‏هایى است که از انسان‏هاى جاهل و نادان دیگرى گرفته‏اند و به اسم معارف دینى و مطالب علمى بیان مى‏کنند. شاید شما تعجب کنید که چگونه ممکن است کسانى جهل و نادانى را از دیگرى اقتباس کنند! اقتباس جهل و نادانى از دیگرى یعنى چه؟! براى آن که به اعجاز کلام حضرت واقف شویم و بر مسوولیت خود نسبت به روشنگرى در مقابل منحرفان از حق بیش از پیش واقف گردیم، به نمونه‏اى از اقتباس جاهل‏هاى عالم‏نما از جهالت‏ها و نادانى‏هاى دیگران، که امروزه با نام ره آوردهاى علمى بیان مى‏شود، اشاره مى‏کنیم.
امروزه در غرب این تفکر فلسفى رواج دارد که حصول علم براى انسان غیر ممکن است و بشر باید در همه چیز شک داشته باشد و هرگز به مطلبى یقین پیدا نکند. طرفداران این تفکر معتقدند اگر کسى بگوید من به مطلبى یقین دارم نشانه نفهمى و حماقت اوست، زیرا علم به چیزى ممکن نیست. آنان با افتخار به این شک و جهل خویش مى‏گویند علامت علم و دانش و خردمندى این است که انسان به هیچ مطلبى اعم از دینى و غیر دینى علم و یقین پیدا نکند. چنین سخنان سخیفى از حدود یکصد سال پیش در میان اروپاییان مطرح شده و قبل از آن نیز مبناى فکرى شکاکان بوده است. امروزه در جامعه ما نیز کسانى با مبنا قرار دادن سخنان جاهلانه آنها در صددند تا با تشکیک در معتقدات دینى مردم، به بهانه این که ما در هیچ زمینه‏اى نمى‏توانیم معرفت یقینى پیدا کنیم، آنها را در اعتقادات دینى خود سست کنند و به مقاصد و هواهاى نفسانى خود جامه عمل بپوشانند. جالب آن که آنها این سخنان را به اسم مطالب علمى بیان مى‏کنند و انتظار دارند مردم فهیم و نکته سنج ما آنها را بپذیرند.
حضرت على علیه‏السلام به وجود چنین انسان‏هاى شیطان صفت در طول تاریخ اشاره مى‏کنند و مى‏فرمایند:

فاقتبس جهائل من جهال و اضالیل من ضلال -نهج‏البلاغه، خطبه 86. آنان از یک دسته گمراه و نادان مطالب جهالت‏آمیزى اقتباس مى‏کنند و آنها را به اسم سخنان علمى بیان مى‏کنند. سخن علمى آنها این است که در همه چیز باید شک کرد و بشر نباید به چیزى علم و یقین پیدا کند! در امور دینى هر کس هر چه مى‏فهمد، همان حق است! زیرا اصلا حق و باطل وجود ندارد! هیچ ملاکى براى حق و باطل، جز فهم شخصى هر کس وجود ندارد!
و نصب للناس اشراکا من حبائل غرور و قول زور -2و3 - نهج‏البلاغه، خطبه 86.


این دسته گمراه و نادان و این جاهلان عالم نما دام‏هایى از ریسمان‏هاى فریب و گفتار دروغ براى مردم گسترانیده‏اند و آنها را با گفتار و اعمال نادرست خود فریب مى‏دهند.
قد حمل الکتاب على آرائه اینان قرآن کریم را به راى خویش تفسیر و-
آیات آن را بر اندیشه‏هاى خود حمل مى‏کنند و حق را بر طبق خواهش‏ها و امیال نفسانى خود قرار مى‏دهند.
آن گاه حضرت شیوه‏هاى تبلیغاتى این افراد را مورد توجه قرار مى‏دهند و مى‏فرمایند آنها براى جلب توجه مردم و جذب دیگران، مردم را از گناهان کبیره و پیامدهاى سوء اعمال و رفتارشان ایمن مى‏گردانند و هیبت و عظمت گناهان کبیره را در نظر مردم مى‏شکنند و مردم را به انجام آنهإ؛ضض0گ تشویق مى‏کنند و ارتکاب جرایم و معاصى را در نظر مردم بى اهمیت و آسان جلوه مى‏دهند. اینان در واقع با این حرمت‏شکنى‏ها غیرت دینى و خداترسى را در مردم تضعیف مى‏کنند. حضرت مى‏فرمایند این افراد در بحث و گفتگو چنین اظهار مى‏کنند که ما از ارتکاب شبهات بر حذر هستیم و از گفتن سخنان و احکام مشکوک و مشتبه خوددارى مى‏کنیم؛ در حالى که چون از احکام و موازین شرع و دین بى اطلاعند، در گرداب شبهات گرفتارند. در مقام سخن، چنین اظهار مى‏کنند که ما از بدعت‏ها و احکام خلاف دین کناره مى‏گیریم، و حال آن که در میان بدعت‏ها آرمیده‏اند و هر سخنى که در باب دین مبتنى بر راى خویش مى‏گویند، بدعت است. چنین انسان‏هایى هر چند به صورت انسانند لکن قلب و روح آنها قلب و روح حیوان است؛ چرا که باب هدایت را نمى‏شناسند تا هدایت شوند و باب گمراهى و ضلالت را نیز نمى‏شناسند تا از آن بپرهیزند. این افراد مرده‏هایى در میان زنده‏ها هستند.
آن گاه حضرت مردم را مورد خطاب قرار مى‏دهند و مى‏فرمایند بعد از روشن شدن حق و باطل و شناختن طرفداران هر یک، و در حالى که پرچم‏هاى حق برپاست و نشانه‏هاى آن آشکار و هویداست به کجا مى‏روید؟! چرا در حالى که صراط مستقیم هدایت و عترت پیامبر صلى الله علیه و آله در میان شماست و مى‏توانید از انوار هدایت ائمه علیهم‏السلام بهره‏مند شوید، خود را از علوم اهل بیت محروم کرده و حیران و سرگردانید؟
قرآن کریم با بیانى بسیار شدیدتر از بیان حضرت على علیه‏السلام از این جاهلان عالم‏نما نام مى‏برد و مردم را از فریب کارى آنها برحذر مى‏دارد و مى‏فرماید:

و کذلک جعلنا لکل نبى عدوا شیاطین الانس و الجن یوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا و لو شاء ربک ما فعلوه فذرهم و ما یفترون -انعام، 112.


و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطان‏هاى انس و جن برگماشتیم. بعضى از آنها به بعضى، براى فریب (یکدیگر)، سخنان آراسته القا مى‏کنند؛ و اگر پروردگار تو مى‏خواست چنین نمى‏کردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مى‏سازند واگذار.
دشمنان پیامبران و مخالفان هدایت الهى هر چند در ظاهر و به صورت، انسانند، لکن از آن جا که تمام فعالیت‏هاى آنها نتیجه‏اى جز گمراه کردن دیگران و محصولى جز القاى شبهات و در نتیجه تضعیف اعتقادات دینى مردم و مقابله با هدایت الهى ندارد قرآن آنها را شیاطین انس معرفى مى‏کند و مردم را از پیروى آنها برحذر مى‏دارد.




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 8:24 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
برخورد دنیا پرستان مسلمان نما با قرآن‏

کسانى که از نظر ایمان به خدا و لوازم آن چندان قوى نیستند و آن طور که شایسته و بایسته است ایمان در قلب و روح آنها رسوخ نکرده است، در مقام تعارض بین خواسته‏هاى نفسانى و خواسته خدا و ارزش‏هاى دینى، به دین و ارزش‏هاى دینى روى خوش نشان نمى‏دهند، و از نظر روحى متمایلند که احکام و ارزش‏هاى دینى را طبق میل خود و در جهت هواهاى نفسانى‏شان تفسیر و توجیه کنند. و اگر تفسیر دین و قرآن طبق هواهاى نفسانى آنها مجاز باشد، براى این گروه بسیار خوشایند خواهد بود؛ چرا که از یک طرف به خواهش‏هاى نفسانى خود رسیده‏اند و از طرف دیگر به ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده‏اند و از مزایاى مسلمان بودن در جامعه اسلامى بهره‏مند هستند. همچنین طبیعى است کسانى که ایمان و تقوا در جان و روح آنها رسوخ نکرده است و چندان پاى‏بند ارزش‏هاى دینى و احکام الهى نیستند نیز از چنین برداشت‏هایى از دین و قرآن استقبال کنند و از کسانى که دین و قرآن و ارزش‏هاى دینى را طبق خواسته‏هاى نفسانى آنها تفسیر و توجیه مى‏کنند پیروى نمایند و آنها را الگوى خود قرار دهند و از آنان تعریف و تمجید کنند. نیز طبیعتا چنین کسانى، با آن دسته از عالمان دینى که قرآن و احکام را آن چنان که هست و بدون در نظر گرفتن خوشایند و سلیقه افراد و مردم تفسیر و تبیین مى‏کنند میانه خوبى ندارند.
با کمال تاسف امروزه شاهدیم کسانى به بهانه قرائت‏هاى مختلف از متون دینى در صددند تا به خواسته‏ها و امیال نفسانى خود رنگ دینى بزنند و براى رسیدن به اغراض دنیوى خود با دین خدا و قرآن کریم بازى مى‏کنند.
حضرت على علیه‏السلام با پیش بینى وضعیت مذکور، از غربت قرآن در زمان خود و در آخرالزمان شکوه مى‏کند و مى‏فرماید:

الى الله من معشر یعیشون جهالا یموتون ضلالا و لیس فیهم سلعه ابور من الکتاب اذا تلى حق تلاوته و لا سلعه انفق بیعا و لا اعلى ثمنا من الکتاب اذا حرف عن مواضعه -نهج‏البلاغه، خطبه 17.


از جمعیتى که در جهالت زندگى مى‏کنند و در ضلالت و گمراهى مى‏میرند نزد خداوند شکوه مى‏کنم. جمعیتى که اگر قرآن در بین آنها بحق تفسیر شود، کسادترین کالا و بى‏مشترى‏ترین متاع است و اگر به راى تفسیر شود و از مواضع واقعى خودش تحریف گردد، از گران بهاترین و ارزشمندترین اشیاست.
همچنین آن حضرت درباره جایگاه قرآن و معارف دین در میان مردم آخرالزمان مى‏فرمایند:

و انه سیاتى علیکم من بعدى زمان لیس فیه شى‏ء اخفى من الحق و لا اظهر من الباطل و لا اکثر من الکذب على الله و رسوله ولیس عند اهل ذلک الزمان سلعه ابور من الکتاب اذا تلى حق تلاوته و لا انفق منه اذا حرف عن مواضعه و لا فى البلاد شى‏ء انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر فقد نبذ الکتاب حملته و تناساه حفظته فالکتاب یومئذ و اهله طریدان منفیان و صاحبان مصطحبان فى طریق واحد لا یوویهما موو فالکتاب و اهله فى ذلک الزمان فى الناس و لیسا فیهم و لیسا معهم، لان الضلاله لا توافق الهدى و ان اجتمعا فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه کانهم ائمه الکتاب و لیس الکتاب امامهم. -نهج‏البلاغه، خطبه 147.


بسیار شایسته و ضرورى است که جامعه و مردم ما این پیشگویى‏هاى قرآن و نهج‏البلاغه درباره آیندگان و اوضاع و احوال دینى را مورد توجه قرار دهند و وضع فرهنگى حاکم بر جامعه خود را نیز مورد مطالعه قرار دهند و آن را با این پیش‏گویى‏ها مقایسه نمایند تا خداى ناکرده اگر وضعیت دینى جامعه را در جهت نامطلوب مى‏بینند، احساس خطر کنند و در صدد اصلاح فرهنگ دینى جامعه برآیند. مردم در هر زمان باید با تبعیت و پیروى از ولى فقیه و علما و بزرگان دینى در صدد حفظ و حراست از مرزهاى عقیدتى و ارزش‏هاى دینى خود باشند و با الگو قرار دادن قرآن، خود را از فتنه‏هاى آخرالزمان در امان بدارند و از این که مصداق چنین پیشگویى‏هایى قرار بگیرند نگران و برحذر باشند. به هر حال امیرالمومنین علیه‏السلام چنین پیشگویى مى‏کند که: زمانى بعد از من خواهد آمد که در آن زمان چیزى مخفى‏تر از حق و چیزى مشهورتر از باطل نیست. در آن زمان دروغ و افترا بر خدا و پیامبرش از بیشترین امورى است که جاهلان عالم‏نما و منافقان دنیاپرست براى رسیدن به اهداف خود به کار مى‏گیرند.




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 8:24 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
هشدار على علیه‏السلام به مردم

آنچه از اهمیت بیشترى برخوردار است و هشدارى جدى براى مردم تلقى مى‏شود این است که وضعیت روحى و فرهنگ عموم مردم را در آینده تصویر و ترسیم مى‏کند. آنچه تاکنون از آیات قرآن و سخنان حضرت على علیه‏السلام در این نوشتار =-مورد بحث و گفتگو قرار گرفت هر چند خطاب به مردم است؛ لکن در بیشتر آنها روى سخن با خواص جامعه و کسانى بود که در مقام تاثیرگذارى بر فرهنگ جامعه هستند. در این خطبه حضرتش به صراحت، وضعیت روحى و فرهنگ دینى مردم را در آینده پیشگویى مى‏کنند و آنان را از مبتلا شدن به چنین فرهنگى یا غفلت در مقابل آن برحذر مى‏دارند. حضرت بعد از تبیین روحیه حاکم بر بعضى از خواص جامعه، مبنى بر این که آنها در جهت رسیدن به اغراض و اهداف دنیوى خود بیشترین افترا و دروغ را به خدا و پیامبر نسبت مى‏دهند و قرآن و دین را به راى خود تفسیر مى‏کنند و مردم را به گمراهى مى‏کشانند، فرهنگ حاکم بر عموم مردم را چنین پیش بینى مى‏کنند: مردم و اهل آن زمان نیز چنین‏اند که، اگر قرآن و کتاب خدا درست و بحق تفسیر و تبیین شود، از بى ارزش‏ترین اشیا نزد آنان است و اگر طبق هواهاى نفسانى تفسیر شود، از رایج‏ترین و پر رونق‏ترین اشیا در نظر ایشان است. در آن زمان ارزش‏هاى دینى و الهى در دید مردم از منکرترین اشیا و ارزش‏هاى ضد دینى از محبوب‏ترین امور محسوب مى‏شود.
بر آگاهان پوشیده نیست که دشمنان قرآن و قدرت‏هاى استکبارى امروز در صددند تا چنین فرهنگى را بر جامعه ما حاکم کنند. آنان در توطئه تهاجم فرهنگى، با حمله به مقدسات دینى و تبلیغ ارزش‏هاى ضد دینى بر آنند تا به تدریج همان وضعیتى که امیرالمومنین علیه‏السلام پیشگویى کرده و مردم را از مبتلا شدن به آن برحذر داشته است در جامعه ما حاکم کنند.
حضرت در ادامه چنین مى‏فرمایند: در آن زمان، از آشنایان به کلام خدا جز بى اعتنایى و از حافظان قرآن، که وظیفه آنان پاسدارى از ارزش‏هاى دینى است، جز فراموشى و اهمال در انجام وظیفه، حرکتى دیده نمى‏شود. در آن زمان قرآن و پیروان راستین آن و عالمان دین هر چند در میان مردمند اما در حقیقت جداى از آنانند و مردم نیز از آنها دورند؛ زیرا مردم آنها را منزوى کرده، از آنها پیروى نمى‏کنند. آنان هر چند با مردم زندگى مى‏کنند، لکن دل‏هاى مردم با آنها نیست؛ چون راهى که مردم در پیش مى‏گیرند گمراهى است که با راه قرآن که هدایت است، جمع نمى‏شود.
در پایان حضرت مى‏فرمایند:

فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه کانهم ائمه الکتاب و لیس الکتاب امامهم‏


مردم در آن زمان اجتماع مى‏کنند بر افتراق و اختلاف. گویا توافق مى‏کنند بر این که با قرآن و مفسران واقعى آن نسازند و به تبعیت از جاهلان عالم‏نما در حالى که گویا خود را رهبر قرآن مى‏دانند و قرآن را طبق خواسته‏هاى نفسانى خود تفسیر و توجیه مى‏کنند، از مسلمانان واقعى و عالمان دین و مفسران حقیقى قرآن جدا مى‏شوند و از آنها فاصله مى‏گیرند. به جاى این که در فکر و عمل، قرآن را امام و راهنما و رهبر خود قرار دهند از قرآن پیشى گرفته، از امامت و رهبرى آن سرباز مى‏زنند و قرآن و دین را به راى خویش تفسیر مى‏کنند.
اکنون دشمنان دین و قرآن تمام تلاش خود را در جهت تهى کردن ملت مسلمان از هویت دینى خود بسیج کرده‏اند و در تلاشند تا با تضعیف عقاید دینى آنها، استقلال و آزادى و هویت آنان را سلب کنند. با توجه به اهمیت و حساسیت شرایط، بسیار شایسته است ملت مسلمان و به خصوص اندیشمندان دینى احساس خطر کنند و به هوش باشند و هرگز خود را از خطر دشمنان اسلام و قرآن در امان ندانند.
در این میان، چنان که قبلا اشاره شد، نکته مهم این است که دشمنان اسلام و کفر جهانى براى رسیدن به اهداف استکبارى خود، در مقابله با فرهنگ دینى مردم و تهاجم فرهنگى، بر خلاف تهاجم نظامى، به طور آشکار دشمنى خود را با اسلام و امت اسلامى اظهار نمى‏کنند. در این تهاجم، آنان پیوسته از انسان‏هایى که به حسب ظاهر مسلمانند و در جامعه اسلامى زندگى مى‏کنند و از یک طرف دارى موقعیت‏هاى اجتماعى و فرهنگى هستند و از طرف دیگر مطالعاتى هر چند بسیار ناقص در زمینه معارف دینى دارند، استفاده مى‏کنند و اینان دانسته و یا ندانسته، آلت دست عوامل بیگانه شده، با تحریف معارف دینى، اسباب گمراهى مردم را فراهم مى‏کنند. این انسان‏ها در آیات بسیارى از قرآن کریم و روایات ائمه معصومین علیهم‏السلام مورد مذمت و نکوهش، قرار گرفته‏اند و به مردم توصیه شده است که از گوش فرا دادن به سخنان آنان برحذر باشند؛ زیرا موجب گمراهى و بازماندن از رسیدن به سعادت دنیوى و اخروى مى‏گردند.




تاریخ : جمعه 91/12/25 | 8:22 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
انگیزه جاهلان عالم‏نما در تحریف معارف دین، از دیدگاه على علیه‏السلام‏

چنان که پیش از این گفتیم، قرآن کریم عملکرد چنین انسان‏هایى را در جامعه اسلامى، ((فتنه)) نام مى‏نهد و کسانى که در صدد تحریف قرآن و حقایق و معارف دین برمى‏آیند فتنه جویانى مى‏داند که با تحریف معارف دینى، شیطان را در گم‏راه کردن مردم، یارى مى‏رسانند. حال ممکن است این سوال مطرح شود که چرا کسانى، با این که حق را مى‏دانند و بر بى اساس بودن اوهام و جهالت‏هایى که از دیگران به عاریت گرفته‏اند، واقفند، در صدد توجیه فریب کارى‏هاى خویش و گم‏راه کردن دیگران بر مى‏آیند؟ به عبارت دیگر از نظر روان‏شناسى، انسان‏هایى که در صدد تحریف معارف دینى بر مى‏آیند و با تحریف حقایق دین، اسباب گمراهى مردم را فراهم مى‏کنند، از نظر روحى چه مشکلى داند که به بهاى بازى کردن با دین خدا به دنبال حل کردن آن هستند؟ در واقع، فتنه در دین، که در شکل تحریف معارف دین بروز مى‏کند، از کجا ناشى مى‏شود؟
حضرت على علیه‏السلام در جواب این پرسش مى‏فرمایند:

انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع -نهج‏البلاغه، خطبه 50.


آنچه از نظر روحى زمینه چنین انحرافى را در انسان فراهم مى‏کند و ریشه فتنه شناخته مى‏شود عبارت است از هواهاى نفسانى. فتنه‏هایى که در دین واقع مى‏شود از هواهاى نفسانى و امیال و اغراض دنیایى سرچشمه مى‏گیرد. آنان که با تحریف‏هاى معارف دینى مردم را به گمراهى مى‏کشانند کسانى هستند که داراى روحیه تسلیم و بندگى در مقابل خداى متعال نیستند، یا در اثر القائات و وسوسه‏هاى شیطانى روحیه تسلیم و بندگى را از دست داده‏اند.
روحیه تسلیم و بندگى اقتضا مى‏کند انسان در مقابل خدا و دستورات او تسلیم و در عمل و گفتار پاى‏بند شریعت و ارزش‏هاى دینى باشد. وجود این روحیه از آن جهت لازم است که ممکن است بسیارى از دستورات شریعت و دین با خواسته‏هاى نفسانى انسان موافق نباشد و انسان با طوع و رغبت حاضر به پذیرش و عمل آنها طبق نباشد. انسان‏ها در چنین مواردى دایما بر سر دو راهى هستند و ناگزیر مى‏باید یک راه را انتخاب کنند؛ یا خواسته خدا و شریعت را برگزینند و با هواى نفس مخالفت کنند، یا هواى نفس و خواسته خود را بر خواست خدا و ارزش‏هاى دینى مقدم بدارند. کم نیستند انسان‏هایى که در این امتحان بزرگ خواسته‏هاى نفسانى را بر خدا و ارزش‏هاى دینى مقدم مى‏دارند. در این میان، برخى از این گروه این روحیه و مردانگى را دارند که به صراحت بگویند ما خود را پاى‏بند اعتقادات دینى و ارزش‏هاى آن نمى‏کنیم، البته در صدد تحریف و ضدیت با ارزش‏هاى دینى هم نیستیم. این نوع برخورد با دین، فتنه در دین محسوب نمى‏شود و چنین روحیه‏اى منشا فتنه نیست؛ زیرا کسى با فریب کارى به گمراهى کشیده نشده است.
زمانى فقدان روحیه تسلیم و بندگى در مقابل خدا و دستورات الهى منشا فتنه در دین مى‏شود که فاقدان آن در صدد برآیند تا با توجیهات واهى، دین را طبق خواسته‏هاى نفسانى خود تفسیر کنند.
چنین انسان‏هایى به ویژه اگر از نظر موقعیت اجتماعى در مقامى باشند که عده‏اى ممکن است از آنها حرف شنوى داشته باشند، بیشتر از هر کس دیگر مورد طمع شیاطین هستند؛ زیرا این اشخاص خواسته‏هایى دارند که از یک طرف شریعت و دین آدمى را از آنها نهى کرده است و از طرف دیگر گذشتن از این امور و صرف نظر کردن از آن، براى این اشخاص، به خاطر ضعف روحیه بندگى بسیار سخت است، و از سوى دیگر اینان از توانایى‏هاى برخوردارند که با بهره‏گیرى از آنها گاه مى‏توان حق را بر خود آنان مشتبه کرد. شیطان از این فرصت طلایى حداکثر استفاده را مى‏کند و با نفوذ در دل و جان چنین انسان‏هایى آنها را در جهت فتنه و انحراف دین تشویق و ترغیب مى‏کند. شیطان براى عملى کردن نقشه خود، خواسته‏هاى نفسانى این اشخاص را پیش چشم آنها مجسم مى‏کند و آتش شوق بهره‏مندى از آنها را در جان آنها شعله ور مى‏گرداند. از طرف دیگر چنین به آنها القا مى‏کند که از کجا آنچه علما و بزرگان دین به عنوان وظایف و ارزش‏هاى دینى بیان کرده‏اند همان‏هایى باشد که خدا و دین از ما خواسته است؟
چنین افرادى چون مى‏بینند با وجود سخنان عالمان دین و علوم اهل بیت و با وجود قرآن، آنها به خواسته‏هاى نفسانى و هوس‏هایشان نمى‏رسند، در صدد برمى‏آیند تا راه جدیدى پیدا کنند که هم به خواسته‏هاى خود برسند و هم به حسب ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده باشند و از مزایا و موقعیت‏هاى اجتماعى جامعه دینى برخوردار باشند. بنابراین آنچه از درون آنها را به سوى انحراف سوق مى‏دهد عدم روحیه تسلیم و بندگى و تبعیت از هواهاى نفسانى است.
حضرت على علیه‏السلام در پاسخ به این سوال که چه عواملى سبب مى‏شود تا کسانى در جامعه اسلامى در صدد ایجاد فتنه در دین برآیند، مى‏فرمایند ریشه همه فتنه‏هایى که در دین واقع مى‏شود هواهاى نفسانى است که اشخاص مذکور نمى‏توانند از آنها صرف نظر کنند و براى رسیدن به آنها، با اختراع راه جدید در مقابل احکام و ارزش‏هاى دینى، دست به فتنه مى‏زنند.
اما راه جدیدى که آنها براى پیشبرد مقاصد خویش به کار مى‏گیرند چیست؟ حضرت مى‏فرمایند آنها احکامى را طبق امیال نفسانى خویش ابداع مى‏کنند و آنها را به اسلام نسبت مى‏دهند و با تفسیر و توجیه‏هاى خودساخته و بى‏اساس به تحریف حقایق دین مى‏پردازند و قرآن و آیات الهى را به راى خویش تفسیر مى‏کنند. در نتیجه، سخنانى مى‏گویند که با حقیقت دین و قرآن کریم سازگار نیست و مردم را در جهت خلاف قرآن و ارزش‏هاى دینى سوق مى‏دهد. البته بدیهى است که این افراد برآنند تا به نحوى عمل کنند که مردم از اهداف شیطانى آنها مطلع نگردند؛ زیرا مى‏دانند در آن صورت از آنها تبعیت نخواهند کرد.
بنابراین حضرت على علیه‏السلام ریشه همه فتنه‏ها و بدعت‏هایى که در دین گذاشته مى‏شود فقدان روحیه تسلیم و بندگى و وجود روحیه هواپرستى مى‏دانند و مردم و به خصوص خواص جامعه را، از تبعیت هوا و هوس برحذر مى‏دارند و از این که مصداق آیه ارایت من اتخذ الهه هواه -فرقان، 43. ?
قرار گیرند هشدار مى‏دهد.
البته شاید کسانى که امروز در نقش کارآمدترین نیروها و عوامل شیطان در تحریف معارف دینى انجام وظیفه مى‏کنند در ابتدا چنین تصمیمى نداشته‏اند. چه بسیار بودند انسان‏هایى که در آغاز جزء مسلمانان راستین و در شمار مبلغان راستین قرآن و معارف دین به شمار مى‏رفتند، ولى در نیمه راه تغییر جهت دادند و به صف مخالفان اسلام پیوستند و از ولایت خدا خارج شدند و ولایت و سرپرستى شیطان را پذیرفتند. همچنان که فراوانند انسان‏هایى که بعد از سال‏ها ضلالت و گمراهى و گمراه کردن دیگران، توبه کرده، به دامن اسلام بازگشتند و بقیه عمر خویش را صرف جبران گذشته نامطلوب خود کردند.
در هر حال، این تغییر موضع‏ها و جابه‏جایى انسان‏ها در طول زندگى، امرى است که در صحنه حیات انسان‏ها فراوان اتفاق افتاده است؛ لکن آنچه توجه به آن ضرورى این است که از نظر قرآن هیچ گناهى خطرناک‏تر و بزرگ‏تر از فتنه در دین نیست. بزرگ‏ترین گناه آن است که کسانى بعد از آن که حق را شناختند و با احکام و معارف دین آشنا شدند، در صدد برآیند تا مردم را از آشنایى و عمل به آن باز دارند.
در هر صورت، آنچه در پایان توجه همگان را بدان جلب مى‏کنیم و از خداى متعال مى‏خواهیم ما را بدان موفق بدارد این سخن گران قدر حضرت على علیه‏السلام است که مى‏فرمایند حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا؛ خود،
-بحار: ج 8، ص 145. ? عقاید و افکار و اعمال خویش را ارزیابى نمایید و خود، خویشتن را در دادگاه وجدان محاکمه کنید و قبل از آن که فرصت توبه و بازگشت به سوى خدا از دست برود به دامن قرآن و دین حق بازگردید و خود را از دام شیطان و نفس اماره نجات دهید و از سوء عاقبت و فرجامى ناخواسته بترسید. سخن خود را با هشدار قرآن کریم در این زمینه به پایان مى‏بریم که مى‏فرماید:

ثم کان عاقبه الذین اسائوا السواى ان کذبوا بایات الله و کانوا بها بستهزءون -روم، 10.

آن گاه فرجام کسانى که بدى کردند این گونه شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به مسخره مى‏گرفتند. از خداى متعال درخواست مى‏کنیم همگان را به راه حق هدایت کند.




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 5:31 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

شاهکارهاى ادبى‏

از دیرباز، این سؤال رخ مى‏نموده که اگر نشان معجزه، بى‏مانندى آن است و ناتوانى از همانندسازى، پس بسیارى از شاهکارهاى ادبى جهان نیز معجزه است، چون همانند ندارد.

آثارى چون شاهنامه فردوسى، دیوان حافظ، و گلستان سعدى در ایران.

و آثارى چون «هملت» شکسپیر «سنگهاى گرسنه» تاگور، «خاطرات خانه اموات» داستایوسکى، «مردى که مى‏خندد» و «بینوایان» ویکتور هوگو، «ایلیاد» همر، «مادر» ماکسیم گورکى، و ...

پاسخ این است:

1- این آثار، شگفتى‏زا هست، ولى خارق العاده نیست. (البته هر خارق العاده‏اى هم معجزه نیست).

2- پدیدآورندگان این آثار، هیچگاه ادعاى نبوّت نداشته‏اند و هیچگاه تحدّى نکرده‏اند یعنى دعوت به مانندسازى نکرده‏اند تا انگیزه‏هاى روانى و اجتماعى براى همانندآورى تحریک شود.

3- این آثار، مانندآورى شده است.

با اینکه بین سوره مبارکه کوثر و سوره‏گونه‏اى که مسیلمه پرداخته تفاوت از زمین تا آسمان است، و قیاس ماه و فانوس و جام و اقیانوس را نشاید چون از قیاسش خنده مى‏آید خلق را، به هر حال در یک نگرش کوتاه هر دو را مى‏کاویم:

الف: آنچه مسیلمه آورده همانند ابتکارى نیست. او تنها چند واژه را دگرگون کرده است. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» را «إنّا أعطیناک الجماهر» کرده و این یک تحریف است، نه همانندسازى. اکنون بنگریم با تغییر همین واژه چه چیزهایى را از مفهوم آیه کاسته است. واژه «کوثر» به معناى سرشار و فراوان است و مصداقهاى چندى براى آن نقل شده است: نسل‏گسترده، نام بلند و آوازه‏فراگیر، قرآن، فاطمه- علیها السلام- حوض کوثر، و ...

ولى «الجماهر» تنها یک معنا بیشتر ندارد.

به اضافه، اینکه چند معنا از معانى کوثر پیشگویى تاریخى دارد مثلا نسل و دودمان گسترده.

ب: اگر «و انحر» را به معناى قربانى کردن شتر بگیریم نمودى از فرهنگ اسلامى در آن تبلور مى‏یابد چون در فرهنگ اسلامى هم به پیوند و ارتباط با خداوند متعال توجه شده است و هم به ارتباط و پیوند با مردم. واژه‏هایى که این دو پیوند را حکایت مى‏کند بسیارى از اوقات با هم آمیخته است همانگونه که کردارها به هم آمیخته است مثل:

حج و قربانى، نماز و زکوه، روزه و فطره. در مکتب ما نه مردم‏گریزى هست نه خداگریزى. این مکتب شکوهمند ماست که گرایش و پیوند خدایى را با پیوند با مردم به هم مى‏آمیزد. این اوج شکوه‏خیز در «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» جلوه کرده است. «فصل» (نمازگزار) نماز سمبل ارتباط با خداست «و انحر» شتر را قربانى کن، قربانى، سمبل ارتباط با مردم است.

از سوى دیگر، یکى از ارزشهاى اخلاقى در فرهنگ اسلامى بخشیدن چیزهایى است که به آنها دلبسته‏ایم و علاقه بدانها داریم. «نحر» به معناى قربانى کردن شتر است. و شتر یکى از محبوبترین چیزهاى عرب آن زمان بوده، معناى آیه شریفه بدین گونه مى‏شود که اى پیامبر، نماز بگزار و بهترین حیوان بهره ده را نیز قربانى کن. مسیلمه به جاى «و انحر» کلمه «هاجر» گذاشته است و آن مفهوم متعالى را از دست داده و پیوند نماز و انفاق را گسسته. (البته بسیارى از مفسّران، با تکیه بر برخى از روایات، «نحر» را به معنى دست بالا بردن در هنگام تکبیر گرفته‏اند.)

در آیه سوم سوره کوثر «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» یعنى حتما دشمن تو بى‏نسل ودودمان؛ است. یک پیشگویى تاریخى است، که در جمله سوم مسیلمه «إنّ مبغضک رجل کافر» چنین پیشگویى تاریخى نیست. سوره کوثر از نظر ادبى نیز امتیازات ویژه‏اى بر سوره‏گونه مسیلمه دارد. در سوره مقدسه کوثر «ایجاز» هست، یعنى گستردگى معنا و کوتاهى لفظ و در سوره‏واره مسیلمه «حشو» هست. واژه «رجل» در جمله سوم زیادى است. از مذکر بودن مبغض و کافر، رجل فهمیده مى‏شد. در سوره کوثر «صنعت التزام» هست. یعنى اگر تنها آخر فاصله‏ها (سجعها) راء بود کافى بود، لکن خداوند، قبل از راء در هر سه آیه، حرکت فتحه آورده است. و این کار، یک صنعت ادبى است. در جمله سوم مسیلمه این صنعت از دست رفته است.

از به کارگیرى واژه «مثل» در آیات تحدّى و اینکه این واژه به هیچ چیز مقید نشده است به مثال گفته نشده مثل قرآن در بلاغت، مى‏یابیم که اعجاز قرآن مجید، محدود به قلمرو ویژه‏اى نیست همه چیز قرآن، اعجاز است. بى‏تردید چهره ادبى قرآن، تبلور بارزترى دارد. چون همیشه معجزات پیامبران با سرآمدترین فن در آن زمان شباهت داشته و قرآن در عصرى فرود آمده که شعر، سایه‏وار زندگى عرب جاهلى را پى‏مى‏گرفته است. شعر، همسان شمشیر به رزم مى‏آمده همسوى آهنگ به بزم مى‏رفته، غم و شادى، افتخارات و بودن عرب جاهلى در جام واژه‏ها شعر مى‏شده و شعر، دفتر زیستن عرب بوده است.

از سوى دیگر، پژوهش بیش از هزار سال، دانشمندان بلاغت، جلوه بیشترى به اعجاز ادبى قرآن داده است. اینک ما به گونه‏اى نوتر از کاوش دانشمندان معانى و بیان به طرح اعجاز ادبى قرآن مى‏پردازیم.

اعجاز بیانى قرآن‏

بنیادى‏ترین اصل، در پدید آوردن یک اثر توانمند ادبى، گزینش واژه‏هاست.

آهنگ، صورت، مفهوم و ظرفیت واژه‏ها متفاوت است و هنر آغازین هر نویسنده یا شاعر در گزینش برتر واژه‏هاست. ما بر این باوریم که واژه‏هاى قرآن آنچنان حکیمانه و شگفت و شایسته برگزیده شده است که هیچ واژه‏اى را با واژه مرادفش نیز نمى‏شود عوض کرد. واژه‏هاى قرآن از جهت زیبایى، صوت، مفهوم، ظرفیت و همخوانى با واژه‏هاى دیگر به گونه‏اى است که هیچ واژه‏اى را نمى‏توان جایگزین آنها کرد.

واژه‏هاى مرادف در عربى از جهات گونه‏گون با هم فرق دارد:

1- از جهت زیبایى و نازیبایى ظاهر واژه (صورت).

2- از نظر آهنگ و آوا.

3- از دیدگاه اشتقاق، مثلا انسان همخانواده انس است و بشر همخانواده بشره یعنى پوست.

4- به اعتبار نقیض آن واژه مثلا «حفظ» و «رعایة» مترادف است، لکن نقیض «حفظ» «اضاعة» است و نقیض «رعایة» «اهمال» است. (این فرق را از ابو هلال عسکرى گرفته‏ام).

5- ظرفیت. مثلا وصف و نعت مترادف است لکن وصف فراگیرتر است.

6- همخوانى با واژه‏هاى دیگر مثلا «جنى الجنّتین» اگر «جنى الثمر» باشد این دو واژه دیگر، جناس و همخوانى ندارد.

7- در درجه فصاحت. مثلا «عهن» (پشم) از «صوف» فصیح‏تر است.

8- برخى از واژه‏هاى مترادف، آشناست مثل «اسد» و برخى ناآشنا مثل «ضرغام» و مانند «بحر» و «قمقام» هر دو به معناى دریاست لیکن بحر آشناتر است. خمر، دهها اسم دارد لیکن آسانترین آنها و آشناترین آنها در قرآن شریف آورده شده است.

اولین تبلور اعجاز ادبى قرآن، در گزینش واژه‏هاست. ویژگیهاى کلى در گزینش واژه‏هاى قرآن این‏گونه است:

1- واژه‏ها استوار و درست است.

2- واژه‏ها آشناست.

3- واژه‏ها خوش‏آوا و آهنگ است.

4- واژه‏ها عفتمندست و در گزینش آنها نهایت ادب رعایت شده است.

5- گزینش هر واژه‏اى حکمتى و درسى مى‏آموزد.

6- واژه‏ها عمیق و ژرف و فراگیر است.

7- آهنگ واژه‏ها با معانى هماهنگ است. (ائتلاف اللفظ و المعنى).

8- تقابل واژه‏ها حکمت‏آموز است.

9- واژه‏ها با هم هماهنگ است و در آمیزش با واژه‏هاى دیگر نهایت سازگارى را دارد. سازگارى یک واژه با واژه دیگر یا لفظى است یا معنوى و گاه هم لفظى و هم معنوى است. مثلا سه واژه زر و زور و تزویر هم سازگارى لفظى دارد و هم سازگارى معنوى بدینگونه که هم گویا ظاهرا همخانواده است و هم باطنا و مانند «جَنَى الْجَنَّتَیْنِ دانٍ»سوره الرّحمن، آیه 54. و گاهى تناسب تنها لفظى است مثل دو واژه‏کنار و کنار واژه اول به کسر کاف و واژه دوم به ضم آن است. و گاهى سازگارى تنها معنوى است مانند:

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو          یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

در این شعر حافظ، مزرع، سبز، داس، کشته و درو با هم سازگارى معنوى دارد لیکن تناسب لفظى ندارد از سازگارى و تناسب لفظى، صنعت جناس پدید مى‏آید و از تناسب و سازگارى معنوى، صنعت مراعات نظیر.

منبع:اعجازدرقران




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 5:30 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

مسیلمه در ستیزى ناکام‏

پیش از آغاز ششمین نکته از آیات تحدّى به شرح گونه‏اى از زندگى نفرت اندود مسیلمه مى‏پردازم تا در بحث ششمین نکته از آیات تحدّى آگاهى فشرده‏اى از روزگار نامه مسیلمه در دست باشد.

مسیلمه، مردى از اهل نجد بود از سال دهم هجرى پیامبرى دروغین خویش را آغاز کرد و گروهى را فریفت. همزمان با او زنى به نام «سجاح» نیز خود را پیامبر خواند.

سجاح، دختر حارث بن سوید از دودمانى تمیمى بود و جمع انبوهى پیرامون او گرد آمده بودند. مسیلمه، از سجاح خواست تا با وى به مشورت بنشیند.

سجاح، با گروهى از پیروانش به میهمانى مسیلمه رفت، مسیلمه در خیمه‏گاهى که آکنده از بوى خوش و غذاهاى گوارا بود از سجاح، پیامبر دروغین و همتاى مونثش پذیرایى گرمى کرد و در آن‏جا با سجاح همبستر شد و بعد از همبسترى، از سجاح خواستگارى کرد. این خواستگارى به پیشنهاد سجاح بود چون سجاح از مسیلمه خواسته بود تا رسما از وى خواستگارى شود تا بتواند از پشتیبانى بنى تمیم به سود مسیلمه استفاده کند.

سجاح، به عقد مسیلمه درآمد و زندگى دو پیامبر دروغین در بسترى از ننگ در شط زمانه ادامه داشت. گروهى از پیروانش بدو گفتند: محمد- صلى اللّه علیه و آله و سلم- به اعجاز، چاه خشکى را سرشار از آب کرده، گفت: چگونه؟

گفتند: محمد- صلى اللّه علیه و آله و سلم- آب دهن در چاه انداخته. او نیز آب دهن در چاه پرآبى انداخت و چاه خشکید. بدو گفتند: محمد- صلى اللّه علیه و آله‏و سلم- دست بر سر بى‏مویى کشیده و به اعجاز بر آن سر، مو روییده. او نیز دست بر سر مودارى کشید کچل شد.

بدو گفتند: پیک وحى، براى محمد- صلى اللّه علیه و آله و سلم- خبر مى‏آورد. گفت: بر من نیز پیک وحى فرود مى‏آید مسیلمه گاه‏گاه بافته‏هایى را به نام وحى بر مردم مى‏خواند این بافته‏ها سندهاى خنده‏خیزى بر کذب او است.

مدتها از وى خواسته شد تا دست از ادّعاى دروغین خویش بردارد و تسلیم دعوت رسول خدا شود ولى نپذیرفت تا اینکه در سال یازده هجرى سپاهى به فرماندهى خالد بن ولید فتنه او را برکند و تار و پود زندگیش را گسست لیکن سجاح، تا پایان عمر، در خانه مسیلمه ماند زندگى این دو ضرب المثل دروغ‏گویى شد:

والت سجاح و والاها مسیلمه‏

 

کذابة من بنى الدنیا و کذب

     

غیر از مسیلمه و سجاح چند نفر دیگر نیز خود را پیامبر خواندند:

1- طلیحة بن خویلد اسدى.

2- عبهلة بن کعب.

3- نضر بن الحارث.

4- ابن مقفع.

براى پژوهش بیشتر در زندگى ایشان، به این کتابها بنگرید: بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب نوشته آلوسى و تاریخ الامم و الملوک نوشته طبرى و السیره النبویه نوشته ابن هشام و اسد الغابه نوشته ابن اثیر و الاغانى نوشته ابو الفرج اصفهانى و الاعلام نوشته زرکلى.

ششمین نکته در آیات تحدّى در آیه 24 سوره بقره آمده: «وَ لَنْ تَفْعَلُوا» یعنى هرگز مانند قرآن را نخواهید آورد این یک پیشگویى تحقق یافته است. از هزار و چهار صد سال پیش تاکنون دشمنان و ناباوران نتوانسته‏اند همانند یک سوره قرآن را بیاورند و اگر توانسته بودند با توجه به گستردگى دشمنان قرآن، گسترش مى‏یافت.

اما گاه‏گاه بافته‏هایى یافت شده که گمان همانندى با قرآن نسبت به آنها مى‏رفته است شهرت یافته‏ترین آنها بافته‏هاى «مسیلمة بن حبیب» است.

تنها نقل و ترجمه بافته‏هاى او مى‏تواند خنده هر خواننده‏اى را بر انگیزد:

«و الشاة و الوانها، و اعجبها السود و البانها و الشاة السوداء و اللبن الابیض، انه لعجب محض، و قد حرّم المذق فما لکم لا تمجعون» ترجمه: سوگند به گوسفند و رنگهایش، شگفت‏ترین آنها گوسفندهاى سیاه و شیرش است. گوسفند سیاه و شیر سفید شگفت است شگفت. بى‏تردید آمیختن شیر با آب حرام شده پس چیست شما را که خرما را با شیر نمى‏خورید؟

در وصف این چرندها لطیفى گفته: نمى‏دانم اینها بر قلب مسیلمه فرود آمده یا بر معده‏اش.

باز او گفته: الفیل ما الفیل و ما ادراک ما الفیل، له ذنب و بیل، و خرطوم طویل.

ترجمه: فیل اوه فیل!! تو نمى‏دانى فیل چیست او دمى سخت و خرطومى دراز دارد.

بى‏تردید این یاوه‏ها را در مقابل سوره مقدس «الفیل» آورده است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ*

«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ وَ أَرْسَلَ‏

عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ».

مگر ندیدى پروردگارت با پیل‏داران چه کرد؟ آیا نیرنگشان را بر باد نداد؟ [که‏] بر آنان، سنگهایى از گل [سخت‏] مى‏افکندند. و [سرانجام، خدا] آنان را مانند کاه جویده شده گردانید.

باز او گفته: یا ضفدع بنت ضفدعین، نقی ما تنقین، نصفک فی الماء و نصفک فی الطین، لا الماء تکدرین، و لا الشارب تمنعین.

اى غورباقه دختر دو غوک. بانگ برآور آنچه را که مى‏خوانى. نیمى از تو در آب و نیمى در گل است. آب را آلوده نمى‏کنى و آشامنده را باز نمى‏دارى.

این بافته‏ها با اوج پوچیش در تاریخ مانده. اگر براى قرآن، همانندهاى دیگرى نیز آورده شده بود در تاریخ مى‏ماند همانگونه که بافته‏هاى بسیار اندک دیگر نیز ضبط شده است. رافعى در کتاب اعجاز القرآن گفته است: «از طلیحة بن خویلد اسدى که ادعاى پیامبرى کرد این جمله‏ها ضبط شده «إنّ اللّه لا یصنع بتعفیر وجوهکم و قبح أدبارکم شیئا فاذکروا اللّه قیاما فانّ الرغوة فوق الصریح».

بى‏تردید خداوند کارى به خاک اندود کردن چهره‏ها و زشتى پشت‏هاى شما ندارد خدا را ایستاده یاد کنید که سر شیر بالاى شیر صاف است.

در تاریخ معاصر ما نیز مردى از تبار استعمار و از دودمان کفر، به گمان خویش همانندى براى سوره کوثر ساخته است و در نوشته‏اى به نام «حسن الایجاز» منتشر کرده است.

خنده‏انگیز است که ساخته او تقلید مضحکى از مسیلمه است. او در «حسن الایجاز» آورده است:

«إنا أعطیناک الجواهر فصلّ لربّک و جاهر و لا تعتمد قول ساحر»

ما به تو جواهر دادیم پس آشکارا نماز گزار و تکیه به سخن افسونگر مکن.

و مسیلمه پیش از او چنین آورده:

«إنا أعطیناک الجماهر، فصّل لربّک و هاجر، إنّ مبغضک رجل کافر»

ما توده‏ها را به تو بخشیدیم پس براى خدایت نماز بگزار و هجرت کن.

مؤکدا دشمن تو مرد کفرپیشه است.

این همانند نیست این تغییر و تحریف چند واژه است. این به شعرى مى‏ماند که با دستبردن در شعر سعدى ساخته‏اند:

از دست و زبان که برآید

 

کز عهده شکرش بدرآید

از جیب گشاد که برآید

 

کز عهده خرجش بدرآید

     

یا به شعر حافظ که اینگونه دست انداخته‏اند:

دل مى‏رود ز دستم صاحبدلان خدا را

 

دزدان برهنه کردند حاجى غلامرضا را

چون دست دزد آمد بر بند زیر جامه‏

 

گفتا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

هى بر جناب حاجى شمشیر زدند و گفتند

 

گر تو نمى‏پسندى تغییر ده قضا را