گفتار حضرت على علیهالسلام در این زمینه، بیان دیگرى از سخن بى نهایت ارزشمند پیامبر بزرگوار اسلام است که فرمودند:
هر گاه اضطراب و نگرانىها و مشکلات و نابسامانىها و فتنهها مانند پارههاى شب ظلمانى بر جامعه شما سایه افکند و در حل مشکلات راه به جایى نبردید بر شما باد که به قرآن رجوع کنید و راهنمایىهاى نجات بخش آن را ملاک عمل قرار دهید.
دستورات امید بخش قرآن روح امید و پیروزى بر مشکلات و رستگارى و بهروزى را در دلها زنده مىکند و انسانها را از یاس و نومیدى نجات مىدهد.
بدیهى است هر پیروزى در گرو خواست و تلاش انسانهاست. بنابراین اگر بخواهیم هم چنان استقلال، آزادى و حکومت اسلامى خود را حفظ کنیم و در پناه خداوند متعال از هرگونه توطئهاى در امان باشیم، راهى جز بازگشت به سوى خدا و احکام نجات بخش قرآن و توبه به خاطر ناسپاسىها و بى حرمتىهایى که از سوى بعضى غربزدهها نسبت به ارزشهاى دینى روا داشته شده است، وجود ندارد.
بسیار ساده انگارى است اگر فکر کنیم قدرتهاى استکبارى در کوچکترین مسالهاى که به نفع ملت مسلمان ایران تمام مىشود و در راستاى منافع استعمارى آنهانباشد با مسئولین نظام جمهورى اسلامى ایران همراهى کنند. و نیز بسیار ناسپاسى است که دست از قرآن کریم، این معجزه جاودان پیامبر و تضمین کننده سعادت و رستگارى، برداریم و براى حل مشکلات، دست نیاز به سوى دشمنان دراز کنیم و ولایت فقیه را که ادامه ولایت انبیا وامامان معصوم است رها نموده، ولایت و تسلط شیاطین و دشمنان خدا را پذیرا شویم. باید به خدا پناه برد از این که روزى ملت مسلمان ایران، به خاطر ناسپاسى از نعمت بزرگ استقلال و عزت و امنیت، مورد غضب قرار گیرد و وسیله سقوط و ذلت خویش را مجددا با دست خویش فراهم کند.
به هر حال وظیفه آحاد ملت و به خصوص دست اندرکاران امور فرهنگى کشور است که از حریم اعتقادات و ارزشهاى اخلاقى و دینى جامعه پاسدارى نمایند.
تصور برخى از کسانى که بینش کافى در معارف دینى ندارند و تحت تاثیر بینشهاى فردگرایانه و گرایشهاى سکولاریستى هستند در مورد فراز مورد بحث کلام حضرت على علیهالسلام که مىفرمایند راه حل همه دردها و مشکلات شما در قرآن است، این است که، مقصود از دردها و مشکلات، دردها مشکلات معنوى و اخلاقى فردى مردم است. اما به نظر ما این تفسیر صحیح نیست؛ زیرا آنچه مورد بحث است اعم از مسائل و مشکلات فردى و اجتماعى است. ناگفته نماند پرداختن به بحث جدایى دین از سیاست و بى پایه بودن بینش سکولاریستى به صورت گسترده، مجال دیگرى مىطلبد، با وجود این با بیان و توضیح سخن حضرت، در ادامه این بحث، بىبنیان بودن نظریه جدایى دین از سیاست و بطلان گرایش سکولاریستى نیز روشن خواهد شد.
همه تصدیق مىکنیم بعد از شهادت امام على علیهالسلام یکى از بزرگترین آرزوهاى ما مسلمانان داشتن حکومت عدلى متکى بر وحى و احکام الهى بوده است. سالها اجداد و نیاکان ما در آرزوى برقرارى چنین حکومتى بودهاند و در حالى که در زیر سلطه پادشاهان و حاکمان جور، در جوى خفقان آور زندگى مىکردند و چندان نقشى در اداره امور اجتماعى خویش نداشتند، تحقق حکومت اسلامى براى آنان امرى آرمانى و دست نیافتنى و محال مىنمود.
بعد از گذشت هزار و سیصد و اندى سال در این برهه از تاریخ در اثر روى آوردن مردم مسلمان ایران به قرآن کریم و رهبرى ولى فقیه و نایب امام معصوم علیهالسلام خداى متعال یکى از بزرگترین نعمتهایش؛ یعنى حکومت اسلامى را به مردم ایران عنایت کرد. بدیهى است که درصدد توجیه نواقص و کمبودها و توجیه عملکردها نیستیم، بلکه آنچه در این جإ؛گ مورد تاکید است این است که اصل تحقق این نظام مقدس به منظور پیاده شدن احکام الهى از موهبتهاى الهى است.
آنچه اینک بعد از گذشت بیست سال از انقلاب به آن توجه داده مىشود و نگرانى دلسوزان انقلاب و پاسداران ارزشهاى دینى و اخلاقى را دو چندان کرده است این است که جامعه، ایمان و تقواى خود را از دست بدهد و به تدریج ارزشهاى انقلابى و دینىاش کم رنگ شود و در نتیجه دشمنان اسلام و ایران در تهاجم و شبیخون فرهنگى در اجراى نقشههاى خود موفق شوند و با جدا کردن مردم و به خصوص طبقه جوان از ارزشهاى دینى و انقلابى دوباره بر مردم مسلمان ایران تسلط یابند.
در این جا ممکن است این سوال مطرح شود که پس چه باید کرد تا از یک طرف ارزشهاى اعتقادى و دینى جامعه حفظ شود و در نتیجه، دشمن در اجراى نقشههایش ناکام گردد واز طرف دیگر بر همه مشکلات فایق آییم.
قرآن کریم مىفرماید:
این آیه یکى از محکماتى است که هیچ گونه تشابهى درآن وجود ندارد و چنان معناى صریح و روشنى دارد که جاى هیچ گونه شک و شبههاى درآن نیست، به نحوى که در این قالب زبانى، معنایى جز همان چیزى که هر اهل زبان و آشناى به زبان عربى مىفهمد قابل برداشت نیست؛ بگذریم از کج اندیشان و قایلین به قرائتهاى مختلف و برداشتهاى نو، که ممکن است بگویند ما از کلمه لیل، نهار را مىفهمیم و از حجاب داشتن، عریان بودن را برداشت مىکنیم!البته خاطرنشان مىکنم که در آینده درباره((قرائتهاى مختلف از دین)) به تفصیل سخن خواهیم گفت.
این آیه، یکى از خطوط کلى اعتقادى و در عین حال راه درمان مشکلات اقتصادى و راه رفع مضیقههاى معیشتى را بیان مىکند. ترجمه آیه شریفه این است:((اگر اهل آبادىهاى روى زمین ایمان مىآورند و تقوا پیشه مىکردند هر آیینه ما برکات آسمان و زمین را به روى آنها مىگشودیم؛ ولى آنها تقوا پیشه نکردند، بلکه کفر ورزیدند و نسبت به نعمتهاى خداوند ناسپاسى کردند و در نتیجه دچار مشکلات و انواع بلاها شدند.)) بنابراین قرآن کریم با صراحت تمام، توسعه اقتصادى و پیدا شدن گشایش در زندگى مومنین و رفع تنگناهاى اقتصادى و نزول نعمت و به طور کلى نزول برکات آسمان و زمین را در گرو ایمان و تقوا مىدادند و در مقابل، ناسپاسى و کفران نعمتهاى الهى را موجب زوال نعمتها و نزول بلاها و انواع مشکلات معرفى مىکند و قدردانى و شکر نغمت را موجب ازدیاد آن و کفران نعمت را موجب عذاب مىداند. قرآن مىفرماید:
هر آینه اگر شکر نعمتها را به جاى آورید شما را افزون خواهم کرد، و اگر ناسپاسى نمایید تحقیقا عذاب من سخت خواهد بود. در این جا به یکى از نعمتهاى بزرگ الهى که در اثر پیروى از قرآن کریم شامل ملت بزرگوار ایران شده است اشاره مىکنیم و توفیق قدردانى آن را براى مردم از خداى بزرگ مىطلبیم و به ذات اقدسش پناه مىبریم از این که در اثر ناسپاسى، این نعمت بزرگ از ما گرفته شود.
بسیار سادهانگارانه به نظر مىآید که کسى انتظار داشته باشد قرآن مانند کتاب حل المسائل، دردها و مشکلات فردى و اجتماعى را یکى یکى بیان کند و سپس راه حل آنها را به ترتیب توضیح دهد. قرآن با سر نوشت ابدى انسان سر و کار دارد و هدف قرآن فلاح و رستگارى انسان در دنیا و آخرت است. در این عرصه، قرآن کریم راههاى کلى و خطوط اصلى را به ما نشان مىدهد که با به کار بستن آنها مىتوانیم زندگى سعادتمندانهاى داشته باشیم، این خطوط کلى چراغهایى هستند که جهت سیر و حرکت را نشان مىدهند لکن باید توجه داشته باشیم که براى رسیدن به سعادت و رستگارى در دنیا و آخرت و رفع مشکلات و تحقق جامعهاى مترقى و در عین حال دینى و اسلامى، خداوند متعال دو وسیله در اختیار انسان قرار داده است: یکى دین و دیگرى عقل.
قرآن خطوط اصلى ترقى و تکامل انسانى را روشن مىکند و جامعه اسلامى موظف است با نیروى تفکر و اندیشه و استفاده از تجارب علمى دیگران ( حتى غیر مسلمانان ) را منع نمىکند؛ بلکه علم را ودیعه الهى مىداند و مسلمانان را به آموختن آن تشویق مىکند. پیامبر صلى الله علیه و آله جهت ترغیب و تشویق مسلمانان به یادگیرى علوم مىفرمایند:
دانش بیاموزید و از تجارب علمى دیگران بهرهمند شوید هر چند براى تحقق این منظور پیمودن مسیرى بس طولانى لازم باشد. البته امروزه روابط بین المللى، بسیار پیچیده است و کشورهاى استکبارى و قدرتهاى اهریمنى با انواع حیلهها و ابزارهاى گوناگون تکنولوژى، اقتصادى، و به طور کلى با استفاده از محصولات تجارب علمى بشر در صددند تا روابط سلطه جویانه خود را تحکیم بخشند، لکن ما باید با ذکاوت بسیار، بدون این که از اهداف اسلامى و قرآنى خود کمترین عقب نشینى کنیم از نتایج علوم بشرى در زمینههاى مختلف در راه بهبود وضع اقتصادى و رفع مشکلات معیشتى مردم بهره جوییم.
بنابراین قرآن در پى پاسخ گویى به تمام مشکلات ریز و درشت زندگى بشر نبوده و نیست، بلکه بیانگر خطوط اصلى و کلى سعادت و تکامل انسان است و آن را به مسلمانان نشان داده و مردم را بدان فرا مىخواند. در این قسمت، در ادامه فرمایش حضرت على علیهالسلام که درباره شفابخشى قرآن است به یکى از آن خطوط کلى مستفاد از قرآن اشاره مىکنیم و آن را به عنوان نمونه توضیح مىدهیم.
یکى از وظایف پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت به امت،تبیین آیات الهى است.قرآن کریم خطاب به پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرماید:
ما قرآن را بر تو نازل کردیم و وظیفه توست که قرآن را مردم بخوانى و معارف آن را براى ایشان تبیین نمایى؛ زیرا چنان که اشاره شد،قرآن کلام الهى است و با این که بسیار تنزل یافته تابه صورت کلمات و آیات درآمده است در اختیار مسلمانان قرار گرفته،در عین حال معارف آن،چنان عمیق است که براى انسانهاى عادى چندان قابل فهم نیست،لذا قرآن از این جهت نزد انسانهاى عادى صامت است و نیاز به تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصوم دارد.بر همین اساس خداوند متعال خطاب به پیامبر مىفرمایند:((ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آن را براى مردم تبیین کنى)).
بنابراین آیات قرآن تفسیرى خاص خود دارند که این تفسیر و تبیین و علوم آن نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام است آنها نیز معارف قرآن را در اختیار مسلمانها گذاشتند و پیام قرآن را به گوش مردم رسانیدند.پس قرآن به این اعتبار ناطق است و پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه علیهمالسلام معارف قرآن را بیان فرمودند.لکن باید توجه داشت که قرآن سخن خویش را اعم از خوشایند مخاطب بیان مىکند،خواه موافق خواهش دل او،یا مخالف هواى نفس انسان باشد.ونیز شیاطین انس حق ندارند خواستههاى خود را بر قرآن تحمیل کنند و به اسم برداشت خود از قرآن، کلام خداوندى را به راى خود تفسیر کنند،که در این باره در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت.
بنابر هر دو معنا که از ((صامت بودن و ناطق بودن)) قرآن بیان شد حضرت على علیهالسلام مىفرمایند:ناطق لا یعیى لسانه؛ قرآن گویندهاى است که از سخن گفتن خسته نمىشود و پیامهایش را به گوش مردم مىرساند و حجت را بر مسلمانان تمام مىکند.
بنابراین در این فراز از سخن، على علیهالسلام قرآن را چنین معرفى مىکند که، قرآن این کلام الهى در بین شماست و پیوسته با لسانى گویا و رسا انسانها را به فلاح و رستگارى فرا مىخواند و پیروانش را به سعادت و خوشبختى نوید مىدهد و از انجام رسالت خویش هرگز خسته نمىشود.
در خطبه 157 در وصف قرآن کریم چنین مىفرماید:
هان، این قرآن است.پس از او بخواهید تا براى شما سخن بگوید در حالى که هرگز قرآن (بدون تبیین و تفسیر پیامبر و امام معصوم علیهالسلام) سخن نخواهد گفت. شما باید از زبان پیامبر و امام معصوم علیهماالسلام با معارف قرآن آشنا شوید و علوم قرآن را از آنها دریافت کنید.قرآن دریاى معارف و علوم الهى است که غواصى در این دریاى عمیق و بى انتها و صید گوهرهاى انسان ساز آن تنها از عهده کسانى برمى آید که با غیب عالم هستى در ارتباطند و خداى متعال نیز از مردم خواسته تا با توسل به ذیل عنایت پیامبر و ائمه هدى علیهمالسلام و استفاده از علوم اهل بیت و کمک و راهنمایى آن بزرگواران به معارف بلند قرآن راه یابند؛ زیرا علوم قرآن در نزد اهل بیت است.در نتیجه سخن آنها سخن قرآن است. و چون چنین است پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهمالسلام قرآن ناطقند.
بر مبناى مذکور حضرت على علیهالسلام مىفرماید: ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق؛ این قرآن و این شما،ببینید که بدون تبیین امام معصوم علیهالسلام است که مىباید قرآن را براى شما تفسیر و تبیین کند و شما را از معارف و علوم قرآن آگاه نماید.
حضرت با بیان این مقدمه قرآن را از زاویه دیگرى مورد توجه قرار مىدهند و مردم را به رجوع به قرآن و تدبر در آن فرا مىخوانند.حضرتش مىفرمایند،حال که امام معصوم علیهالسلام مىباید علوم و معارف قرآن را براى مسلمانان بیان کند و خود قرآن سخن نمىگوید و مردم خود نیز قادر نیستند مستقیما پیامهاى الهى را دریافت کنند.اکنون: اخبرکم عنه؛ من شما را از قرآن آگاه مىکنم واز علوم و معارف قرآن به شما خبر مىدهم. بدانید تمام آنچه مورد نیاز شماست در قرآن کریم است:
علم گذشته و آینده در قرآن است و درمان درد شما و راه نظم و سامان امورتان در قرآن است. این شما هستید که باید با استفاده از قرآن کریم و علوم اهل بیت علیهالسلام به امور خود سامان بخشید.
امام على علیهالسلام از سویى در مورد اوصاف قرآن در نهجالبلاغه مىفرمایند: این کتاب کتاب ناطق است؛ خودش سخن مىگوید؛ از سخن گفتن خسته نمىشود. سخن و مطلب خویش را به روشنى بیان مىکند و از دیگر سوى، مىفرمایند این قرآن، ناطق نیست؛ باید آن را به سخن درآورد و من هستم که این قرآن را براى شما تبیین مىکنم. و گاه در بعضى از تعابیر آمده است که قرآن صامت ناطق؛ قرآن ساکت است و در عین حال ناطق و گویا. به راستى معناى این سخن چیست؟
به نظر مىرسد این تعبیر بیانگر دو نگاه متفاوت به این کتاب آسمانى است که در یک نگرش قرآن کتابى مقدس، ولى خاموش در گوشهاى نشسته است و با کسى سخن نمىگوید و کسى با او ارتباطى ندارد و از نگاهى دیگر کتابى است گویا که همه انسانها را مخاطب خویش قرار داده است و آنها را به پیروى از خود فرامى خواند و به پیروان خود نوید بهروزى و سعادت مىدهد.
بدیهى است قرآنى که تنها وصف آن تقدس باشد و بس، کلمات و جملات و آیاتى است منقوش بر صفحاتى از کاغذ که مسلمانها به آن احترام مىگذارند، آن را مىبوسند و آن را در بهترین جاى خانه خویش نگه مىدارند و گاه در مجالسى بدون توجه به حقیقت و معانیش آن را تلاوت مىکنند. اگر با این دید به قرآن بنگریم، قرآن کتاب صامتى است که با صوت محسوس سخن نمىگوید و کسى که چنین نگرشى به قرآن دارد هرگز سخنى از قرآن نخواهد شنید و قرآن کریم مشکلى از او حل نخواهد کرد.
بنابراین ما موظفیم به نگرش دوم روى بیاوریم؛ یعنى قرآن را کتاب زندگى بدانیم و با ایجاد روحیه تسلیم در برابر خداى متعال، خود را براى شنیدن سخنان قرآن کریم که تمامى آنها دستورات زندگى است آماده کنیم. در این صورت است که قرآن ناطق و گویاست؛ با انسانها سخن مىگوید و آنها را در تمام زمینهها راهنمایى مىکند.
علاوه بر این تفسیرى که براى صامت بودن و ناطق بودن قرآن بیان کردیم، معنایى عمیقتر از این نیز براى این مطلب وجود دارد که آن معنا مورد نظر حضرت على علیهالسلام است و بر اساس آن معناى خاص است که مىفرمایند قرآن صامت است و باید آن را به سخن درآورد و این من هستم که قرآن را براى شما تبیین مىکنم. اینک به توضیح صامت بودن و ناطق بودن قرآن به معناى دوم - و در واقع به تبیین معناى حقیقى آن - مىپردازیم: هر چند قرآن کریم کلام خداى متعال است و حقیقت این کلام الهى و صدور و نزولش براى ما شناختنى نیست،انما از آن جا که هدف از نزول آن هدایت انسان هاست،این کلام الهى آن قدر تنزل پیدا کرده است که به صورت کلمات و جملات و آیات قابل خواندن و شنیدن براى بشر درآمده،ولى در عین حال چنین نیست که مضامین همه آیات آن براى انسانهاى عادى قابل فهم و دسترسى باشد و خود مردم بدون تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهمالسلام و راسخین در علم بتوانند به مقاصد آیات نایل شوند.
به عنوان مثال،تفصیل و تبیین جزئیات احکام در قرآن نیامده است، همچنین آیاتى از قرآن کریم مجمل است و نیاز به تبیین و توضیح دارد.بنابراین قرآن از بسیارى از جهات ((صامت))است یعنى براى انسانهاى عادى،بدون تفسیر و تبیین کسى که با غیب ارتباط دارد و به علوم الهى آگاه است قابل استفاده نیست.
طبیعى است کسانى که در جامعه اسلامى مىخواهند با دین و قرآن و معارف و ارزشهاى دینى مقابله کنند براى رسیدن به اهداف خود هرگز راه مقابله مستقیم را انتخاب نمىکنند؛ زیرا به خوبى مىدانند در آن صورت با مخالفت عمومى مردم مسلمان روبه رو خواهند شد و در همان نخستین گام شکست خواهند خورد. آنها با استفاده از نکات روان شناختى راه کارهاى مناسب را در راستاى اهداف شیطانى خود بر مىگزینند.
یکى از راه کارهاى آنها ممزوج کردن حق و باطل است. آنها حق و باطل را در هم ممزوج مىکنند و آمیزهاى از سخنان حق و باطل را با بیانى زیبا تبلیغ مىکنند تا مخاطبان آنها که احیانا آگاهى و کارشناسى لازم را در تشخیص سخن حق از باطل ندارند، مجموع سخن آنها را قبول کنند، تا در نتیجه آن مطلب باطلى که با لعاب حق تزیین شده و در زیر نقاب بیان ادبى زیبا پنهان است، ناخودآگاه به فکر و ذهن شنونده القا شود.
حضرت على علیهالسلام مىفرماید:
اگر سخن باطل از اختلاط با حق جدا شود، کسانى که به دنبال حق بودند حق را مىشناختند و باطل بر آنها مخفى نمىشد و نیز اگر حق از امتزاج با باطل جدا مىشد زبان معاندین از تبلیغ باطل قطع مىشد، ولى آنها حق و باطل را در هم مىآمیزند و امر را مشتبه مىکنند. در این فضا است که شیطان ولایت و رهبرى خودش را بر منحرفان و دوستانش تحکیم مىبخشد و به وسیله آنها انسانها را گمراه مىکند و انسانهایى که با هدایت الهى به حق رهنمون مىشوند از تسلط شیطان و عوامل او نجات مىیابند.
طبیعى است منحرفان و کسانى که به تعبیر قرآن قلب و روح آنها دچار تنگى است و در مقابل خدا حاضر به تسلیم نیستند، آیات متشابه و آن دسته از روایاتى را که از نظر سند مغشوش یا از نظر دلالت متشابه است، سرلوحه کار و تبلیغ خویش علیه اسلام قرار مىدهند و از شنیدن محکمات قرآن و سخن حق و معارف الهى که از زبان اهل بیت و ائمه معصومین علیهمالسلام با اسناد معتبر رسیده است، گریزانند.
اینان که گاه خود را مسلمان مىدانند، دانسته یا ندانسته، با معاندین اسلام هم صدا مىشوند؛ زیرا آنها نیز در پى آنند که ضعفهایى به دروغ به اسلام نسبت دهند و با بزرگ کردن آنها از رغبت انسانهاى حق طلبى که تا کنون مسلمان نشدهاند، بکاهند. در این نوشتار، روى سخن با ملحدان و دشمنان غیر مسلمان نیست؛ بلکه با کسانى است که خود را مسلمان مىدانند.
البته ممکن است آنان براى گوش فرا ندادن به سخن حق و سرباز زدن از تسلیم در مقابل عقل و منطق، توجیهاتى از قبیل آنچه در قسمت قرائتها و برداشتهاى مختلف از دین بدان اشاره شد، براى خود دست و پا کنند و بدون توجه به پیامدهاى سخنان خود بر موضع خود اصرار ورزند. ما نیز در این قسمت، قضاوت درباره آن توجیهات و سرانجام تفکر مذکور را به عهده خود خوانندگان محترم مىگذاریم؛ لکن از سر دلسوزى و خیر خواهى آنان را به بازنگرى در عقاید و افکار و ایمانشان فرا مىخوانیم. هم چنان که قرآن نیز از مومنین مىخواهد یکدیگر را به تفکر و تعقل و صلاح و هدایت دعوت کنند و حق را به یکدیگر یاد آورى نمایند.
با توجه به مطالب پیش گفته این سوال مطرح مىشود که انگیزه و هدف مخالفان از این شیطنتها در مقابله با قرآن و فرهنگ دینى مردم چیست؟ براى پاسخ، ابتدا نظر قرآن را بررسى مىکنیم و سپس به توضیح سخن حضرت على علیهالسلام در نهجالبلاغه در این باره مىپردازیم.
از قرآن چنین استفاده مىشود که از همان آغاز نزول، شیطان در صدد برآمد و تمام سعى خویش را به کار گرفت تا با استفاده از نقاط ضعف شیاطین انس و انسانهاى دنیا پرست، مردم را از قرآن جدا کند. از شیطان نیز جز این انتظار نمىرفت؛ زیرا قسم یاد کرده بود که
به عزتت سوگند، که همه آدمى زادگان را گمراه مىکنم، مگر بندگان مخلص تو که از فریب دادن آنها مایوس هستم. شیطان براى عملى کردن نقشه خود مبنى بر گمراه کردن مردم و محروم کردن آنها از معارف قرآن ، آیات متشابه قرآن کریم را دست آویز قرار داد. دنیاپرستان و اولیاى خود را به تبعیت از متشابهات قرآن، بدون توجه به محکمات، تشویق و ترغیب مىنمود تا از طریق آنان سایرین را نیز به تردید و گمراهى بکشاند. خداى متعال بعد از تقسیم آیات قرآن به محکمات و متشابهات مىفرماید:
کسانى که سر تا پاى وجودشان انحراف و پلیدى و خود پرستى است و قلبشان بیمار است و تحت تاثیر القائات شیطان قرار گرفتهاند، محکمات قرآن و عقاید بدیهى و روشن دین را رها مىکنند و با استناد به ظاهر آیات متشابه در تلاشند تا با بیان و تفسیرهاى نابجا و تحریف در معارف قرآن مردم را گمراه کنند. این چنین انسانهایى دست پروردگان شیطانند، که او را در تحقق بخشیدن به هدفش یارى مىدهند. قرآن این انسانها را با عناوینى از قبیل (( فى قلوبهم زیغ)) یا (( فى قلوبهم مرض)) یاد مىکند و مردم را از پیروى آنان بر حذر مىدارد.
آنچه در این جا مورد تحقیق و بررسى قرار مىگیرد، تبیین انگیزه چنین انسانهایى در مخالفت با فرهنگ دینى، از نظر قرآن است. قرآن کریم مىفرماید کسانى با انگیزه (( ابتغاء الفتنه))، متشابهات قرآن را ملاک فکر و عمل خود قرار مىدهند و با دست آویز قرار دادن متشابهات یا با تاویل و تفسیرهاى نادرست از آیات، ظاهر قرآن را رها کرده، فتنه جویى مىکنند.
سوالى که در این جا مطرح مىشود این است که فتنه چیست؟ و فتنه جویى کدام است؟ متخصصان علم لغت، به خصوص آنهایى که سعى دارند لغت را به معناى اصلى خود برگردانند و با توجه به معناى اصلى لغت واژهها را معنا کنند، گفتهاند فتنه در اصل به معناى داغ کردن شىء بر روى آتش است. آن گاه که شىء بر روى آتش قرار مىگیرد تا داغ یا سوزانده یا ذوب شود، عرب از این معنا به (( فتنه))؛ یعنى آن شىء را داغ کرد، تعبیر مىکند. در قرآن نیز ماده (( فتنه)) به همین معناى لغوى به کار رفته است؛ آن جا که مىفرماید: یوم هم على النار یفتنون؛ یعنى روزى که آنها با آتش سوزانده مىشوند.
بنابراین، اصل معناى لغوى (( فتنه)) سوزاندن و ذوب کردن است؛ لکن چنان که لغت شناسان مىگویند گاه با توجه به لوازم یک معناى لغوى، آن معنا به لوازم یا ملزومات آن نیز سرایت مىکند و با اشراب لازمه معنا و استعمال آن لغت در لازمه معنا، کمکم آن لازم به صورت معناى دوم و سوم براى لغت در مىآید. لغت و واژه (( فتنه)) نیز بدین صورت است؛ زیرا چنان که گفته شد (( فتنه)) در اصل به معناى داغ شدن است، لکن (( داغ شدن)) یک لازمهاى دارد و آن این که اگر این داغ شدن و در آتش قرار گرفتن در مورد انسان اتفاق بیفتد - نظیر آیه یوم هم على النار یفتنون - انسان حالت اضطراب پیدا مىکند. اضطراب نیز گاه ظاهرى و بدنى است؛ مثل آن که مربوط به داغ شدن و سوختن جسمانى است و گاه ناشى از امور باطنى و روحى است. پس اضطراب در واقع از لوازم (( فتنه)) و داغ شدن است؛ سپس از باب گسترش در معناى لفظ، به چیزهایى که باعث اضطرابهاى معنوى و باطنى مىگردد نیز (((( فتنه)))) اطلاق مىشود. از آن جا که یک قسم از اضطرابهاى روحى و روانى، اضطراب و نگرانى و تردیدى است که در زمینه اعتقادات پیش مىآید؛ به آنچه چنین اضطرابهایى را باعث شود نیز ((فتنه)) گفتهاند.
آن جا که گفته مىشود ((فتنه در دین ))؛ به این لحاظ است که کسانى در صدد بر مىآیند تا با القائات موهوم و باطل، متدینان را در اعتقادات و ایمانشان دچار تزلزل و اضطراب کنند و آنها را از دین حق و اعتقادات دینى برگردانند.
به امتحان نیز ((فتنه)) گفتهاند؛ زیرا موجب اضطراب و نگرانى است. چون انسان در هنگام امتحان، مضطرب و نگران نتیجه است، آرامش روحى و سکونت قلب ندارد. واژه ((فتنه)) در قرآن نیز آیات متعددى به همین معناى اضطراب ناشى از امتحان آمده است. قرآن مىفرماید: انما اموالکم و اولادکم فتنه؛ اموال و فرزندان شما وسیله آزمایش شمایند. یا مىفرماید: و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه؛ ما شما را به وسیله خیر و شر و نعمت و نقمت مىآزماییم. گاه نیز به خود عذاب و ناراحتى ((فتنه)) اطلاق شده است.
بدیهى است در آیه مورد بحث
فتنه به معناى فتنه در دین مراد است؛ زیرا تبعیت از متشابهات با امتحان و آزمون تناسبى ندارد و کسانى که از متشابهات تبعیت مىکنند در صدد شکنجه و عذاب کردن دیگران نیستند. نیز به معناى داغ کردن و سوزاندن نیست؛ بلکه فتنه جویى آنها بدین علت است که در صددند تا با دست آویز قرار دادن آیات متشابه، در افکار و عقاید دینى مردم تزلزل و اضطراب ایجاد کنند و آنها را گمراه نمایند.
((فتنه در دین )) به معنایى که توضیح داده شد، مقابله پنهان و از نوع فریب و حیله محسوب مىشود. این کار، با پوشش ایمان ظاهرى، به منظور از بین بردن اصل دین صورت مىگیرد. چنین فتنه گرانى با استفاده از چهره نفاق، اندیشههاى شیطانى خود را چنان پنهان نگه مىدارند که تشخیص انگیزههاى ضد دینى آنها براى عموم مردم کار آسانى نیست. به همین سبب نیز قرآن آن را بزرگترین گناه شمرده است و مردم را به این بزرگترین خطر دنیا و آخرت توجه داده و از آنها خواسته تا به مقابله با آن برخیزند و از هستى مادى و معنوى خویش دفاع کنند.
دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان معمولا از دو شیوه عمده استفاده مىکنند. در این جا ضمن توضیح راه کارهاى دشمنان قرآن و فرهنگ دینى از موضع قرآن در مقابله با توطئههاى دشمنان آگاه خواهیم شد.
یکى از شیوههاى معمول دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان، مبارزه فیزیکى و جنگ علنى است که سعى مىکنند با حمله نظامى به کشورها و مردم مسلمان و کشتن و قتل و غارت آنان به اهداف خود نایل آیند. در این صورت هر چند ممکن است تعدادى از مسلمانان را شهید کنند و موجب ضرر و زیانهایى براى کشور اسلام شوند؛ لکن هرگز به اهداف خود نمىرسند و نه تنها مسلمانان از کشته شدن در راه دین زیان نمىبینند، بلکه در دین و اعتقاد خود پابرجاتر و راسختر مىگردند. در فرهنگ دینى هدف از زندگى این دنیا تکامل انسان و رسیدن به مقام قرب الهى در سایه اعتقادات بر حى دینى و عبادت و بندگى است که اوج آن به شکل شهادت در راه خدا تجلى مىکند.
در مقابل این استراتژى دشمنان، موضع قرآن نیز این است که:
با دشمنان اسلام بجنگید تا ریشه فتنه نابود شود و دین حق حاکم گردد. در این مقاتله، شعار مسلمانان نیز این است که:
آیا براى ما جز یکى از دو نیکى (پیروزى یا شهادت) را انتظار مىبرید؟ پس انتظار بکشید که ما هم با شما در انتظاریم.
دومین شیوه عمده دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان، کارهاى فرهنگى است که یکى از مهمترین آنها القاى شبهات است که به منظور گمراه کردن مردم مسلمان صورت مىگیرد. بدیهى است راه کارها و ابزار و آلاتى که در این نوع مبارزه به کار گرفته مىشود و نیز روشها و پیامدهاى آن با حمله نظامى به کلى متفاوت است. اگر در حمله نظامى، دشمن با پیشرفتهترین سلاحها براى کشتن و قتل و غارت و از بین بردن جسم مسلمانان به میدان مىآید، در نوع دوم با سلاح قلم و بیان بر آن است تا فکر و اندیشه آنان را گمراه و فاسد سازد. اگر در حمله نظامى دشمن با قساوت هر چه تمامتر با سربازان مسلمان روبهرو مىشد، در تهاجم فرهنگى با روى خوش و از در دلسوزى وارد مىشود. اگر در حمله نظامى، مسلمانان به روشنى دشمن را مىشناختند در تهاجم فرهنگى دشمنشناسى کار آسانى نیست. اگر در حمله نظامى دشمن با تعبیه میدانهاى مین و استفاده از جنگ افزارهاى پیش رفته در صدد نابود کردن اجسام خاکى بود، در تهاجم فرهنگى در پى آن است که با گستراندن دامهاى شیطانى و طرح شبهات بى اساس، روحها و اندیشهها را تصاحب کند و با تهى کردن انسانها از درون، آنها را در جهت منافع خود سوق دهد.
اگر در تهاجم نظامى دشمن قدرت داشت تنها عدهاى از رزمندگان مسلمان را از دنیاى پست مادى خارج کند، در تهاجم فرهنگى شیاطین در کمین نشستهاند تا با به دام انداختن جوانهاى معصوم، این سرمایههاى عظیم ملت مسلمان که از علوم و معارف دینى آگاهى کافى ندارند، باعث انحراف و سقوط آنها در ورطه بى دینى شوند. هر چند دشمنان از این شیوه دین ستیزى نیز طرفى نخواهند بست و ملت مسلمان و به خصوص جوانان تحصیل کرده مسلمان که از مبارزه و تهاجم نظامى با سرافرازى و پیروزمندانه بیرون آمدند، هوشمندتر از آنند که از جابهجایى دشمن از جبهه نظامى به جبهه مبارزه فرهنگى غافل شوند؛ لکن قرآن کریم به خاطر عظمت خطر و غیر قابل جبران بودن پیامدهاو عواقب ناشى از شکست مسلمانان در جبهه تهاجم فرهنگى آن را مورد توجه قرار داده و ضمن هشدار به مسلمانان در این باره، از آنان خواسته است با تمام قوا در مقابل دشمنان خدا و دین ایستادگى کنند.
از آن جا که خطر و پیامدهاى شکست در هجمه فرهنگى بر خلاف هجمه نظامى متوجه حوزه فکر و اعتقادات دینى مردم است و در صورت غفلت، انسانیت و سعادت دنیا و آخرت مسلمانان در خطر مىافتد، قرآن نیز با حساسیت فوق العاده آن را مورد توجه قرار داده، بدان هشدار مىدهد. بر آگاهان و هوشمندان مسلمان پوشیده نیست که آثار و پیامدهاى شکست در جبهه نبرد ظاهرى و فتنه نظامى در مقایسه با پیامدها و عواقب غفلت از تهاجم فرهنگى بسیار اندک است؛ زیرا در تهاجم نظامى حیات چند روزه مسلمانان در معرض خطر قرار مىگیرد، اما در تهاجم و فتنه فرهنگى، عقاید و دین و سعادت دنیا و آخرت مسلمانان در معرض خطر جدى است.
بدین جهت قرآن نیز خطر فتنه در دین و تهاجم فرهنگى را بزرگتر از تهاجم نظامى دانسته، مسلمانان را از غفلت از آن برحذر داشته است و اهمیت و خطر جنگ و فتنه نظامى را در مقابل آن کمتر دانسته است.
قرآن کریم مىفرماید:
و آنها را (بت پرستانى که از هیچ گونه جنایتى ابا ندارند) هر کجا یافتید، به قتل برسانید و از آن جا که شما را بیرون کردند (مکه) بیرون کنید و فتنه (بت پرستى) از کشتار مردم بدتر است. البته توجه داریم که مخالفان قرآن و فرهنگ دینى در صدر اسلام و زمان نزول آیات قرآن، اغلب با تهاجمات نظامى و برخوردهاى فیزیکى در میدانهاى نبرد در پى آن بودند تا اسلام و مسلمین را نابود کنند؛ اما با این همه، حساسیت قرآن نسبت به خطر فتنه دینى و فرهنگى، بیشتر از خطر تهاجم نظامى است. قرآن مىفرماید: والفتنه اکبر من القتل اندیشه شرک از تهاجم نظامى و کشتن خطرناکتر و گناه آناز قتل و کشتن مسلمانان بزرگتر است که دلیل خطرناکتر بودن فتنه فرهنگى پیش از این توضیح داده شد.
.: Weblog Themes By Pichak :.