سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 91/10/9 | 5:29 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

شرح واژه تحدّى‏

دهخدا در شرح واژه تحدّى آورده: «تحدّى: قصد و آهنگ چیزى کردن.

برابرى کردن در کارى و پیش خواندن خصم را و غلبه جستن» (به نقل از منتهى الارب) دهخدا به نقل از «تاج المصادر بیهقى» در معنى تحدّى آورده: «از کسى درخواستن تا با تو برابرى کند در کارى تا عجز او ظاهر شود.»

باز دهخدا به نقل از زوزنى در معنى تحدّى گفته: «از کسى درخواستن تا با تو برابرى کند.»

از معنى تحدّى یک دعوت مبارزه‏جویانه استفاده مى‏شود مبارزه‏اى که دعوت است و دعوتى که مبارزه است. مقصود از آیات تحدّى، آیاتى است که مبارزه‏جویانه مردم را به یک نبرد فرهنگى دعوت مى‏کند آیاتى که از کفرپیشگان و ناباوران مى‏خواهد که همانندى براى قرآن یا ده سوره آن و یا یک سوره آن بیاورند.

نکات درخور اندیشه در آیات تحدّى‏

1- این همانندخواهى و مبارزه‏جویى یک دعوت جهانى و تاریخى است.

اکنون نیز این دعوت فراروى همه جهانیان است، و مى‏توانند به جاى گزینش هر جنگ نظامى، اقتصادى و ... به دعوت قرآن پاسخ بدهند.

2- زیباترین و با صلابت‏ترین نکته در این مثل‏خواهیها و مانندطلبى‏ها این است که خداوند فرموده: اگر همه کفرپیشگان با همکارى و همیارى هم، مانند یک سوره بیاورند، باز هم پذیرفته است. یعنى این مثل‏سازى از تک‏تک دانشمندان ناباور خواسته نشده، بل اگر دانشمندان معاصر همداستان شوند، براى آوردن یک سوره، پذیرفته مى‏شود، یعنى اگر شرق و غرب همداستان شوند، براى ساختن سوره‏اى به اندازه سوره «کوثر» که حدود یک سطر بیشتر نیست یعنى براى ساختن چیزى حدود 7000/ 1 قرآن باز هم پذیرفته است. چون قرآن شریف، 321250 حرف دارد و سوره کوثر نسبت حروفش به تمام حروف قرآن حدود 7000/ 1 است.

قرآن مجید 114 سوره، سى جزء، و طبق نقل و ضبط مصر و عثمانى 6236 آیه دارد. و به قول ابىّ بن کعب آیات قرآن 6210 و سور قرآن به قول عطاء بن یسار 114 و آیات آن 6170 و کلمات قرآن 77439 و حروف آن 323015

اعجاز در قرآن کریم، ص: 32

و آیات آن به قول یحیى بن الحارث الذمارى 6226 و حروف آن 321530 حرف است.

3- این دعوت، مکرر و به شیوه‏هاى گوناگون در قرآن آمده است. گاهى دعوت به مانندسازى براى کتاب شده بدون مشخص کردن مقدار، و گاه خواسته شده سخنى همگون قرآن بیاورند، و گاه ده سوره و گاهى یک سوره.

4- اعراب، براى مانندسازى و همانندآورى و پاسخ دادن به «تحدّى» قرآن انگیزه‏هاى فراوان داشتند.

قرآن، با منش و روش و کیش آنها درگیر شده بود. بتها، تباهیها، افتخارات دروغین، و سنن اعراب در تهاجم فرهنگى قرآن رو به مرگ مى‏رفت. تنها اگر با بسیج نیروها مى‏توانستند همانندى براى قرآن بیاورند براى همیشه این رسالت را زمین‏گیر مى‏کردند، لکن چون در این قلمرو ناتوان ماندند، دست به اقدامات پى‏گیر خونین و نظامى زدند. اقدامات پیوسته جنگى اعراب، نمود بارز این ناتوانى بود.

5- نکته بسیار قابل توجه در آیات تحدّى به کارگیرى واژه «مثل» است خداوند خواسته است ناباوران «مثل» قرآن را بیاورند.راغب اصفهانى نوشته: «و هو (مثل) اعمّ الالفاظ الموضوعة للمشابهه و ذلک انّ النّد یقال فیما یشارک فی الجوهر فقط و الشّبه یقال فیما یشارک فی الکیفیّه فقط و المساوى یقال فیما یشارک فی الکمّیه فقط، و الشّکل یقال فیما یشارکه فی القدر و المساحة فقط، و المثل عام فی جمیع ذلک و لهذا لمّا اراد اللّه تعالى نفى التّشبیه من کل وجه خصّه بالذّکر فقال: «لیس کمثله شى‏ء» واژه «مثل» فراگیرترین واژه، در ادات تشبیه است. چون «ندّ» گفته مى‏شود بر چیزى که همگون چیز دیگرى در جوهر باشد. و واژه «شبه» براى همگونى در کیفیت آورده مى‏شود. و کلمه «ساوى و یساوى و مساوى» براى دو چیز آورده مى‏شود که در کمیت مانند باشد. و واژه «شکل» مانند بودن دو چیز را در اندازه و مساحت مى‏رساند. و لکن واژه «مثل» همه این همگونیها را در برمى‏گیرد بدین انگیزه خداوند متعال هنگامى که مى‏خواسته از خود نفى مثل کند فرموده: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ» (شورى آیه 11) مفردات راغب/ 462.

بدین گونه که باید همانندى که براى قرآن آورده مى‏شود، در همه ابعاد، مانند قرآن باشد در محتوا، در زیبایى، در جاذبه و تأثیر شگفت، در غیب‏گویى، درتشریع قوانین فراگیر و ماندگار و در هدایت بى‏مانند و ... این مثل به هیچ چیز مقید نشده است، مثلا گفته نشده: مثل قرآن در بلاغت و فصاحت. گرچه کاوشگران علوم بلاغت پنداشته‏اند که: بلاغت قرآن تنها تبلور اعجاز قرآن است. البته چندین عامل این گمان را پیوسته تقویت کرده است:

1- همزمانى فرود آمدن قرآن مجید با اوجمندى ادبى اعراب.

2- باورمندى شعراى بزرگى چون لبید (صاحب معلقه). خنساء، حسّان، و ... به قرآن.

3- فرود آوردن معلقات سبعه را از خانه خدا همزمان با اوج شکوهمند قرآن.

4- شگفتیهاى ادبى قرآن.

در اینجا باید بر این نکته تأکید کنم علیرغم باور دانشمندان معانى و بیان هیچگاه اعجاز قرآن در بعد ادبیات خلاصه نمى‏شود، و شناخت اعجاز قرآن تنها رسالت علماى معانى و بیان نیست.

اعجاز قرآن عظیم در قلمروهاى گوناگونى است و باید کاویده شود:

در قلمرو انقلاب انسانى.

در قلمرو ماندگارى تاریخى و بى‏گزندى.

در قلمرو علم‏گسترى و خردپرورى.

در قلمرو جاذبه شگفت و شورآفرینى.

در قلمرو غیب‏گوییها.

در قلمرو جامعیت و فراگیرى مفاهیم و قوانین آن.

در قلمرو استقلالى بودن سبک و مفاهیم و تعابیر آن و ...

در قلمرو پیشگوییهاى علمى و ...

در قلمرو پیراسته بودنش از اختلاف، عیب و ...

در قلمرو محتواى شگفت و ژرف آن.

در قلمرو پیوسته تازه بودن و کهنگى نپذیرفتن آن.

در قلمرو هدایت توانمند آن.

در قلمرو ...

 




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 5:28 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

ضرورت شناخت اعجاز قرآن‏

قرآن کریم، بیکرانه است، و قلمروهاى گونه‏گون دارد، لکن شناخت اعجاز آن ابتدایى‏ترین، اصیل‏ترین و ضرورى‏ترین شناخت‏هاست چون:

1- میلیونها مسلمان بر این باورند که قرآن معجزه است. این باور، باید متکى بر بینشى استدلالى، آگاهانه و دلیلمند باشد نه تقلیدگرایانه یا تعبدى. ما هم براى خویش و هم براى آگاهاندن دیگران به ویژه غیر همکیشان، نیاز شدید به استدلال فراگرد اعجاز قرآن داریم.به همین انگیزه بوده است که برخى از علماء اهل سنت شناخت اعجاز قرآن را واجب کفائى شمرده‏اند.به طور کلى هر پذیرش و هر نقد و انکارى باید آگاهانه و عاقلانه باشد و پذیرش اعجاز قرآن نیز باید اینگونه باشد.

2- قرآن، سند نبوت پیامبر گرامى است خود سندیت قرآن متکى به معجزه بودن آنست بدین معنا اعجاز قرآن هم سند خود قرآن است، و هم سند نبوت پیامبر گرامى- صلى اللّه علیه و آله و سلم.علامه طباطبائى فرموده‏اند: «این بحث (معجزه) عقلى است و تنها از راه استدلال عقلى مى‏توان آن را ثابت کرد، و هیچگونه تعبد و تقلیدى در آن تأثیر ندارد. زیرا اگر هم فرض کنیم که نبى یا امام معصومى به وجود معجزه با صراحت خبر دهد، ثبوت صدق خبر وى از راه عصمت نبوت، و ثبوت نبوت نیز از راه معجزه خواهد بود، و بالأخره مى‏رسد به جایى که خودبه‏خود باید ثابت شود نه از راه تعبد و تقلید.» اعجاز از نظر عقل و قرآن نوشته علامّه طباطبائى/ 6.

هست قرآن مر تو را همچون عصا

 

کفرها را بر درد چون اژدها

     

مولوى‏

3- معجزات پیامبران پیشین در مقاطع ویژه‏اى از زمان اتفاق افتاده و سپرى شده است، اینک ما براى تصدیق پیامبران پیشین نیز باید به اعجاز قرآن تکیه کنیم چون تنها قرآن معجزه جاویدان است.

4- باور به رسول اکرم- صلى اللّه علیه و آله و سلم- انگیزه باور به امامان پاک است ولى اساس اعتقاد به رسول خدا تصدیق اعجاز قرآن است، پس اعجاز قرآن، انگیزه به واسطه تصدیق ائمه- علیهم السلام- نیز هست.

5- معجزات پیامبران پیشین هیچگاه کتاب نبوده است تنها کتاب معجزه و تنها معجزه کتاب، قرآن است. در میان همه معجزات پیامبران، تنها قرآن، است که کتاب است و ماهیت فرهنگى، عقلى و علمى دارد.

انسان همزمان ما که در تهاجم بیدریغ فرهنگها، همه اصالتهاى خویش را از دست داده است، چون کویرى عطشناک معجزه فرهنگى را انتظار مى‏کشد، و انسانى که در قربانگاه فرهنگهاست به جز معجزه فرهنگى راهى ندارد.

6- هر کتابى در جهان، ویژگى بارزى دارد. که با آن ویژگى از کتابهاى دیگر، جدایى مى‏یابد، ویژگى بارز و اصیل قرآن، اعجاز آن است. این بزرگترین مرزى است، که به قرآن، اصالت ماورایى مى‏بخشد، و او را از همه کتابهاى موجود در جهان جدا مى‏کند.

7- بى‏تردید قرآن کریم کارسازترین کتاب در سرنوشت مردم جهان بوده است. قرآن نه تنها در سرنوشت مسلمانان تأثیر ژرف داشته بل در فرهنگ و تمدن و سرنوشت مردم جهان اثر گذارده، پس قرآن کریم به عنوان عامل اعجازگر در سرنوشت ملل جهان باید کاویده شود.

8- درک و شناخت آگاهانه اعجاز قرآن، پذیرش آن را آسان مى‏کند، بدان قداست مى‏بخشد. برتریها و شگفتیهایش را به تبلور مى‏نشاند آن را از قلمرو چیزهاى عادى فراتر مى‏برد و فرآیندهاى بسیارى را در پى‏دارد.

در روند تاریخ اسلام، برخى باور به «صرفه» داشته‏اند، معتزله از این گروهند. باورمندان به «صرفه» مى‏گویند: خداوند متعال مردم را از مانندآورى براى قرآن باز مى‏دارد. و گر نه مردم مى‏توانستند مانندآورى کنند. این عقیده، بازتاب‏هاى فاسد بسیارى دارد:

الف- بر این اساس، قرآن، معجزه نیست بل خداوند، معجز است.

ب- بنا بر این باور، باید همه والاییها و شگفتیهاى خارق‏العاده قرآن را نادیده بگیریم، و بگوییم: قرآن، عادى است و توان مانندسازى هست لیکن خدا مانع است.

ج- براساس عقیده به «صرفه» قرآن یک تافته جدا بافته‏ایست در میان همه معجزات، چون هیچ‏کس نسبت به معجزات دیگر، «صرفه» را نپذیرفته و معلوم نیست چرا عقیده به صرفه یک دفعه درباره قرآن پدید آمده است.

د- عقیده به صرفه را (نسبت به قرآن) نه عقل و علم مى‏پذیرد، نه جایى در روایات دارد.

***

خود بگیر این معجزه چون آفتاب‏

 

صد زبان و نام او ام الکتاب‏

     

مولوى‏

واژه معجزه از مصدر اعجاز است، و اعجاز، در لغت به معناى ناتوان یافتن، از دست رفتن، و به ناتوانى کشاندن است.

معجزه در بینش و فرهنگ اعتقادى ما به معناى کار شگفتى است که پیامبران، علیرغم قانونمندیهاى طبیعى و عادى براى اثبات ادعاى خویش انجام مى‏داده‏اند. انجام آن کار شگفت همزمان با ادعاى پیامبرى بوده، و دیگران از انجام آن کار ناتوان بوده‏اند.

«معجزه» از سویى پیوند ماورایى پیامبران را اثبات مى‏کرده، و از دیگر سو انگیزه گرایش توده‏ها مى‏شده است. این کار شگفت (معجزه) براساس لطف و حکمت خداوندى از دست غیر پیامبران برنمى‏آید. به همین انگیزه «معجزه» بهترین سند براى شناسایى و آزمایش پیامبران است. و در این راستاست که پیوسته ادعاى پیمبرى با ارائه معجزه و یا با درخواست معجزه همراه بوده است.

واژه عجز (ناتوانى) و مشتقات آن در قرآن، شریف آمده است ولى نه براى تبیین اعجاز قرآن مانند «أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ» آیه 31 سوره مائده.و «فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ». آیه 32 سوره احقاف.

در تعریف معجزه گفته‏اند: «امر خارق العاده، مقرون بالتحدى سالم عن المعارضه» معجزه کارى است علیرغم قانونمندیهاى عادى همراه با دعوت به همانندآورى و سالم از معارضه.

واژه معجزه در قرآن پایدار، براى خود قرآن یا معجزات پیامبران به کار نیامده است، لیکن خداوند، نسبت به قرآن «تحدّى» کرده است. «تحدّى» یعنى دعوت به مانندسازى و همانندآورى.

آیات تحدّى‏

«قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما».سوره قصص، آیه 49.

بگو: کتابى از جانب خدا بیاورید که از این دو، هدایت‏کننده‏تر باشد.

«فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ».سوره طور، آیه 34.

اگر راست مى‏گویند سخنى همانند قرآن بیاورند.

«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً».سوره اسراء، آیه 88.

بگو: سوگند؛ اگر انس و جن گرد آیند تا همانندى براى قرآن بیاورند، نمى‏توانند حتى اگر برخى پشتوانه برخى دیگر قرار گیرند.

«أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». سوره هود، آیه 13.

آیا کفرپیشگان مى‏گویند: رسول، قرآن را به هم بافته، بگو اگر راست‏مى‏گویید هر که را غیر خدا مى‏خواهید دعوت کنید، و ده سوره همانند قرآن بیاورید.

«وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». سوره بقره، آیه 23.

در این آیه خواسته شده است که همانند یک سوره قرآن را بیاورند.

گفت گر آسان نماید این به تو

 

اینچنین آسان یکى سوره بگو

     

مولوى‏




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 5:27 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

واژه‏هاى خدا (کلمات اللّه)

جهان، کتاب خداست با واژه‏هایى از سرو و سنبل، از ساحل و صخره، از شکوفه و شقایق، از رود و کوه، از لبخندى که از گونه ماه مى‏تراود،

از اشکى که از چشم ستاره مى‏ریزد، از جادوى چشمى که به غمزه مى‏نگرد، از افسون قامتى که بار زیبایى را مى‏کشد، و ...

خنده سبز چمن و هرچه که جامه بودن دارد واژه‏هاى دفتر اوست.

برگ درختان سبز در نظر هوشیار

 

هر ورقش دفترى است معرفت کردگار

     

واژه‏هایى که سرشار از سخن است و سخنى که لبریز از یاد و تسبیح او.دیوان حافظ.

همه این واژه‏ها شعر غزل عشق اوست.

رود، سرود او را بر لب جارى خویش دارد. درخت، به ذکر او قیام کرده است. باد، حمد او را قرائت مى‏کند. لاله، به نیایش او دست به قنوت گشوده است، نرگس، با یاد او به رکوع رفته، و کوه، با نام او به تشهد نشسته، همه سر بر سجده او مى‏سایند. «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» آیه 49 سوره نحل و آیه 15 سوره رعد و آیه 18 سوره حج و آیه 6 سوره الرحمن و آیه 25 سوره نمل.همه، ذکر او را مى‏گویند.

هر گیاهى که از زمین روید

 

وحده لا شریک له گوید

     

و همه این واژه‏ها کتاب بزرگ او را مى‏سازند.

به نزد آنکه جانش در تجلى است‏

 

همه عالم کتاب حق تعالى است    .

     

و همه این واژه‏ها زیبا و شگفت است.

قرآن نیز کتاب خداست. کتابى با واژه‏هایى از حروف، از الف از میم از لام از کاف از هاء از یاء از عین و ...

و چقدر واژه‏هاى این کتاب مکتوب (قرآن) با واژه‏هاى دیگر کتاب هستى همگونست.

اگر این کتاب (قرآن) شگفت و زیبا است! همه پدیده‏ها شگفت و زیبا است«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ» سوره سجده آیه 32. خدایى که ساختار هر چیزى را نیکو ساخت.

چون همه، پدیده خدایند و اگر این کتاب (قرآن) درس‏آموز و حکمت‏آکنده و علم گستر و ژرف و بى‏کران است و کاوش پیگیر هزاران کاوشگر مسلمان و غیر مسلمان در بیش از هزار سال هنوز رازهاى ناشناخته‏اش را پایان نبرده، و هزاران تفسیر، هنوز ژرفایش را نکاویده، پدیده‏هاى طبیعى نیز این‏گونه است همه ژرف و دقیق و درس‏آموز است.

دل هر ذره را که بشکافى‏

 

آفتابیش عیان در میان بینى‏

     

همه رشته‏هاى علوم در روند خویش شتابان به پیش مى‏رود، ولى هنوز بسیارى از رازها و رمزهاى این پدیده‏هاى شگفت هستى ناشناخته مانده است.

تا بدانجا رسید دانش من‏

 

که بدانم همى که نادانم‏

     

و همان‏گونه که بیکرانگى و ژرفى قرآن، رشته‏ساز و تخصص‏طلب است، و ده‏ها تخصص علمى در قلمرو شناخت آن به کار گرفته شده است، کاوش پدیده‏هاى هستى هم رشته‏هاى گونه‏گون و تخصص‏هاى مختلف را مى‏طلبد، چون که همه، پدیده خدایند و نشانه او (آیه) و همه، واژه‏هاى او (کلمه). و اگر پدیده‏هاى هستى همه در ارتباط با هم و در مسیر کنشها و واکنشهاى یکدیگر است آیات قرآن نیز. فخر رازى گفته است: انّ اکثر لطائف القرآن مودعة فی الترتیبات و الرّوابط. بیشتر زیباییهاى قرآن در چینشها و پیوندهاى آن نهفته است.

«گوستاولوبون» ناآگاهانه گفته است: «پیغمبر، امّى بوده است. و آن مقرون به قیاس هم هست زیرا اوّلا اگر از اهل علم بود ارتباط مطالب و فقرات قرآن به هم بهتر مى‏شد». چاپ چهارم کتاب «تمدن اسلام و عرب» ص 20.

او ارتباط قرآنى را درک نکرده است. این ارتباط همانند ارتباط دیگر پدیده‏هاست:و براساس همین ارتباط و هماهنگى است که على- علیه السلام- فرمود: «یشهد بعضه على بعض و ینطق بعضه ببعض»خطبه 131. برخى از قرآن، بر برخى دیگر گواه و گویاست. برخى از قرآن برخى دیگر را تفسیر مى‏کند.

و گر نه یک مجموعه ناهماهنگ و متضاد که نمى‏تواند بخشى از آن بخش دیگر را تفسیر کند. پس هر دو کتاب هماهنگ است به گونه‏اى که اگر یک ذره را برگیرى از جاى خلل یابد همه عالم سراپاى. و اگر قرآن اینگونه است که اگر همه آکادمیها و دانشگاههاى جهان گرد آیند و همه کفرپیشگان، تمام توان علمیشان را بسیج کنند، نمى‏توانند همانند سوره‏اى از قرآن بیاورند؛ از این روست که پدیده‏

هر آن چیزى که در عالم عیان است‏

 

چو عکسى ز آفتاب آن جهان است‏

جهان چون زلف و خدّ و خال و ابروست‏

 

که هر چیزى بجاى خویش نیکوست‏

     

خداست و در پدیده‏هاى خدا تفاوت، کژى، نابسامانى و انحراف نیست. «ما تَرى‏ فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ».آیه 3 سوره ملک.

و «فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُورٍ».آیه 3 سوره ملک.

این دو آیه، تفاوت و فطور را از خلق خدا نفى مى‏کند و مى‏فرماید:

در آفرینش خداى رحمان کژى، نابسامانى و انحراف نمى‏یابى دوباره بنگر آیا سستى مى‏یابى؟

و اگر قرآن حق است، «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ». و «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ»* آیه 3/ آل عمران و 2/ زمر. بدین علت است که پدیده خداست و پدیده‏هاى خدا همه حقند.

«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ».آیه 19/ سوره ابراهیم.

آیا درنیافته‏اى که خدا آسمانها و زمین را به حق آفریده؟

«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ». آیه 85/ سوره حجر.

و ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق نیافریده‏ایم.

«خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ»*.آیه 3/ سوره نحل. آسمانها و زمین را به حق آفرید.

و اگر قرآن، آیه‏هاى خداست یعنى نشانه‏هاى او، پدیده‏هاى هستى نیز آیه و نشانه است:

و فی کلّ شی‏ء له آیة

 

تدلّ على أنّه واحد

     

و چه زیباست که آیه‏هاى قرآن با پدیده‏هاى هستى همنامند و همگون.همانگونه که بر مجموعه‏اى از واژه‏هاى قرآن، آیه به کار آمده‏ «تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ»* سوره بقره 252، آیه. و «تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ». سوره حجر، آیه 1. بر بسیارى از پدیده‏هاى دیگر خدا نیز واژه آیه و آیات به کار آمده است. مانند: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها». سوره یوسف، آیه 105.و چه بسیار نشانه‏ها در آسمانها و زمین است که بر آنها مى‏گذرند. «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ». سوره اسراء، آیه 12. و شب و روز را دو نشانه (آیه) قرار دادیم آنگاه نشانه شب را زدودیم.




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 4:48 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

هماهنگى لفظ و معنى‏ قران

برخى از واژه‏ها حریرگونه، نرم و لیز است. پاره‏اى از واژه‏ها با هیبت و وقار است. گروهى از واژه‏ها، لبخند بر لب و شراب مهر در دل دارد و قسمتى از واژه‏ها، خسته و کوفته به سنگى مى‏ماند که بر قبر عجوزاى باشد، و برخى از واژه‏ها مثل رؤیاست مثل یک گل، مثل یک تنور عشق، از این رو تفاوت واژه‏ها بسیار است: تفاوت در آوا و آهنگ، تفاوت در معنا و مفهوم، تفاوت در ظرفیت، تفاوت در صورت، و ... یکى از ابعاد گزینش هنرمندانه و حکیمانه واژه‏ها همگونى ساختار واژه از جهت صورت و آهنگ و زیبایى با مفهوم و معناى آن واژه است.

به این هماهنگى آهنگ و معنا یا صورت و معنا «ائتلاف اللفظ و المعنى» مى‏گویند. در این ائتلاف، واژه‏ها با شکل ظاهریش معنى را حکایت مى‏کند. این هماهنگى، در واژه‏هاى قرآن، تبلورى اعجاب‏انگیز دارد.

آهنگ واژه‏هایى که بهشت را تصویر مى‏کند با آهنگ واژه‏هایى که خشم آتشناک جهنم را به رخ مى‏کشد، فرق دارد. آهنگ واژه‏هایى که رنجشى در مفهوم خویش دارد با واژه‏هایى که آسایشى را مى‏نماید، تفاوت دارد. واژه «عتلّ» به دو ضمه و تشدید لام، یک واژه سخت و خشن است و آهنگى خشم‏آکند دارد در آیه‏13 سوره قلم، این واژه براى مرد سخت و خشن و پرخور و مردم‏ستیز به کار رفته است: «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ» یعنى: فراسوى همه عیبها خشن، پرخور، و حرامزاده و بى‏دودمان است.

راغب اصفهانى در معنى «عتلّ» گفته: «عتلّ: الأکول المنوع الّذی یعتل الشی‏ء عتلا». یعنى عتلّ: مرد پرخور، بازدارنده و کسى است که چیزى را قهرآمیز مى‏کشد.مفردات راغب ص/ 32.

از آن سو براى لباس بهشتیان، واژه نرم و لطیف «حریر» به کار رفته است.در آیه 23 حج و 33 سوره فاطر و 12 انسان.

تقابل واژه‏ها

یکى از درسهاى حکمت‏آموز قرآن در تقابل واژه‏ها با یکدیگر است. مثلا خداوند متعال فرموده است: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ». آل عمران/ 97. بر مردم است تا کسانى که براى زیارت خانه خدا توان دارند، حج بگزارند و آنکه کفر پیشه کند خداوند، بى‏تردید از همه جهانیان بى‏نیاز است.

در این آیه، در مقابل کسى که حج مى‏گزارد دو واژه «من کفر» آورده شده است خداوند نفرموده: «من لم یحج» یعنى: کسى که حج نگزارد. فرموده: کسى که کافر شود ما از این تقابل، مى‏فهمیم: کسى که حج نگزارد کفر پیشه کرده، و در آیه آخر سوره فتح فرموده: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ».فتح/ 28. یعنى: یاران محمد- صلّى اللّه علیه و آله و سلم- بر کفرپیشگان شدیدند و با همکیشان، رحمیند. واژه «شدّت» در مقابل «لینت» است نه در مقابل «رحمت» لیکن خداوند، واژه رحمت را در مقابل شدت آورده تا به انگیزه لینت یعنى رحمت اشاره کرده باشد و در آیات بسیارى جهل مقابل هدایت قرار گرفته و به جاى ضلالت آمده تا انگیزه ضلالت را بنماید.

ترکیب واژه‏ها

چینش، نظم و پیوند واژه‏هاى قرآن، همانند پیوند پدیده‏هاى هستى است.

چینش و پیوند پدیده‏هاى طبیعى چنان منظم و دقیق و حکیمانه است که: بافت و ساختار واژه‏ها و پیوند و نظم آنها چنان حکیمانه است، که تغییر دو واژه و جابه‏جایى آنها مثل تغییر و جابه‏جایى چشم و ابروست. اگر ابروى انسان به زیر چشم برده شود:

1- چهره انسان وحشت مى‏آفریند.

2- عرق پیشانى پیوسته در چشم فرو مى‏رود.

3- اشکها زیر چشم گرد مى‏آید.

چینش واژه‏هاى قرآن همانند چینش ستاره‏ها و کرات، همانند چینش اعضاى بدن انسان، حکیمانه، اعجازآمیز، درس‏آموز، و تغییر ناپذیر است. این ترکیب وچینش هم زیبایى کلام را تأمین مى‏کند و هم کاربردهایى در معنا و مفهوم دارد و رازها و رمزهایى را پدید مى‏آورد. مولوى، درباره استحکام این نظم گفته:

ویژگیهاى کلى چینش و نظم قرآن بدین‏گونه است:

1- چینش و نظم قرآن، صحیح و استوار است پیوندها و ترکیب‏ها غلط نیست.

2- چینش و نظم قرآن خوش‏آوا و خوش‏آهنگ است. ناهنجار و تنافرآمیز نیست.

3- چینش و نظم قرآن، روشن و بیانگر است (معقّد و پیچیده نیست).

4- چینش و نظم قرآن، رمزها و رازها و حکمتهایى دارد که در تقدیمها و تأخیرها و در همآغوشى واژه‏ها تبلور مى‏یابد.

5- بر چینش و نظم قرآن، یک پیوند ژرف حقیقى و واقعى حاکم است چینش واژه‏ها و آیات قرآن براساس وحى، صورت گرفته است و توقیفى است. یعنى به دستور پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- آیه‏اى پشت آیه دیگر قرار مى‏گرفت و این چینش که به دستور رسول خدا- صلّى اللّه علیه و آله- بود حکایت از یک پیوند معنوى و یک نظام ویژه در پیوند آیات دارد.




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 4:47 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

نکته رسانى در گزینش جمع و مفردقران

ابراهیم علوى یمنى‏الطراز، ج 3، ص 45. آورده است: «برخى از کلمات، مفردش افصح است و جمعش فصیح و برخى جمعش افصح».

براساس این سخن علوى مى‏توانیم یکى از نکته‏هاى مفرد و جمع به کار آمدن برخى واژه‏ها را بیابیم. (البته گزینش مفرد و جمع، در قرآن انگیزه‏هاى گوناگون دارد.)

واژه «کأس» شش بار در قرآن آمده است‏ ). در آیات: (45 صافات)، (18 واقعه)، (5 انسان)، (23 طور)، (17 انسان)، (34 نبأ).و همه موارد، مفرد است.

واژه «أرض» چهار صد و شصت و یکبار در قرآن آمده است و همه مفرد است.

واژه «حبر» جمعش افصح است از همین‏رو چهار بار در قرآن شریف آمده و همه جمع است در آیات (34 توبه)، (31 توبه)، (63 مائده) و (44 مائده).

واژه «أکواب»در آیات: (71 زخرف)، (18 واقعه)، (15 انسان)، (14 ناشئه) و «أباریق» در آیه (18 واقعه)

 به گونه جمع به کار رفته است.

واژه «الألباب» نیز چون جمعش افصح است هیچگاه به صورت مفرد، در قرآن شریف نیامده است.

شگفت اینجاست که واژه «أصواف» به گونه جمع، افصح است. در آیه 80 نحل به صورت جمع آمده است ولى در دو جاى دیگر قرآن که مفردش استعمال شده، «صوف» به کار نیامده مرادف آن یعنى «عهن» که افصح بوده است استعمال شده‏ در آیه 9 معارج.: «وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ»*). و آیه 5 قارعه.: «وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ».

گزینش واژه‏هاى مفرد یا جمع، جدا از رعایت نکته‏هاى ادبى، حکمتهاى دیگرى نیز دارد مثلا واژه «دین» پیوسته در قرآن مجید، به گونه مفرد آمده است و «ادیان» هیچگاه استعمال نشده است.

واژه «نور» نیز در قرآن، پیوسته به صورت مفرد به کار رفته با این که کلمه «ظلمات» همیشه به سیماى جمعى است شاید بیاموزد که «نور» همیشه یکى است ولى ظلمتها، گوناگون است.

یک نکته بسیار شگفت این که واژه «ریح» هرجا که جمع است در مورد رحمت است (ریاح) و هرگاه مفرد آمده در مورد عذاب است. به این معنى که در قلمرو عذاب هیچگاه این واژه، جمع استعمال نشده است، و در دعا نیز آمده است: «اللّهم اجعّله ریاحا و لا تجعلها ریحا» مجمع البحرین ماده ریح این دعا را نقل کرده است.«بشر» در قرآن در جاهایى به کار رفته است که پیکره و کالبد انسان مراد باشد و این نکته‏رسانى شگفت است واژه بشر را در این آیات بنگرید «هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» سوره فرقان، آیه 54. و اوست کسى که از آب، بشرى آفرید. «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ»سوره ص، آیه 71. من بشرى را از گل خواهم آفرید. «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»* سوره فصّلت، آیه 6.، «لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ»*سوره آل عمران، آیه 47.، «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا»سوره مریم، آیه 14. و انسان در جاهایى به کار آمده که شئون معنوى و عاطفى مراد بوده است.

نکته‏پردازى و نکته‏رسانى در گزینش برخى از واژه‏هاى مترادف نیز یکى از شگفتیهاى ادبى قرآن است. واژه انسان، بشر، انس، بنى آدم مترادف است، لکن بشر، همخانواده «بشره» است و بشره به معناى پوست ظاهرى بدن است این واژه‏

در قرآن مى‏خوانیم:

«مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ».ابراهیم/ 16 و 17 یعنى: به دنبال او جهنم خواهد بود؛ و از آب بدبوى متعفّنى نوشانده مى‏شود به زحمت جرعه جرعه آن را سرمى‏کشد و هرگز حاضر نیست به میل خود آن را بیاشامد و مرگ از هر جا به سراغ او مى‏آید ولى با این همه نمى‏میرد و به دنبال آن عذاب شدیدى است.

در این دو آیه، سخن از نوشیدن آب چرکین جهنم است.

خداوند متعال به جاى واژه «یشربه» (مى‏آشامد) واژه «یتجرعه» را برگزیده است یتجرعه به معناى جرعه جرعه مى‏کند، است.

همین واژه، گندناک و آتشناک بودن آب جهنم را جلوه مى‏دهد. چون مایع گندناک و پلید را انسان جرعه جرعه مى‏خورد. یکى دیگر از گزینشهاى نکته‏پردازانه واژه‏ها برگزیدن واژه «شفاء» است.

 

«دواء» در عربى به معناى داروست و دارو گاهى شفابخش هست و گاهى نیست لیکن شفا به معناى درمان یا بهبود حتمى است. خداوند نمى‏فرماید: قرآن دواست مکرر فرموده: قرآن شفاست.

فراگیرى واژه‏ها

جدا از زیبایى و آهنگ، یکى از ویژگیهاى هر واژه‏اى ظرفیت خاص آن واژه است. واژه‏ها چون ظرفهاست یکى جام‏گونه است یکى قدح‏وار و یکى دریاسان.

یکى از واژه‏ها چنان فراگیرى دارد که مرزها محدودش نمى‏کند و یکى آنچنان کوچک است که با چند قطره لبریز مى‏شود.

فراگیرى واژه‏هاى قرآن، یکى دیگر از ابعاد اعجاب‏انگیز گزینش واژه‏هاست. اینک به کاوش در این زمینه مى‏پردازیم:

1- واژه «ملأ» از سه حرف بیشتر نیست «ملأ» به معناى کسانى است که شخصیت و پست و منصبشان چشمگیر است. این واژه کوچک چنان فراگیر است که شاید هیچ واژه‏اى در هیچ فرهنگى به فراگیرى آن نتوان یافت. «ملأ» همه مقامات سیاسى، شخصیتهاى نظامى، ادارى، دینى، اقتصادى، دیوانى، و ... را در برمى‏گیرد، این واژه حدود سى بار در قرآن آمده است.

2- واژه «مستضعف»؛ از دیرباز رنجیدگان و محرومان، ستم‏دیدگان، زحمتکشان و عقب نگه داشته شدگان تاریخ، نامها و عنوانهاى بسیارى داشته‏اند و شعارهاى بسیارى به حمایت از آنان شکل گرفته است: حمایت از زندانیان سیاسى، مادران، زنان، سالخوردگان، کارگران، کشاورزان، بینوایان،بى‏سوادان، آوارگان، و ...

ولى هیچ‏کدام از این واژه‏ها به فراگیرى واژه «مستضعفین» نیست. هر کدام از آن واژه‏ها قلمرو و مرزى دارد. روزگارى شعارسازان چین و شوروى در تنگناى واژه‏ها مانده بودند.

روسها گفته بودند: «کارگران» و این واژه، توده‏هاى انبوه کشاورز روس را در برنمى‏گرفت و چینى‏ها گفته بودند: «کشاورزان» این واژه نیز کارگران را فرانمى‏گرفت.

لکن واژه «مستضعفین» همه عقب نگه داشته شدگان فکرى، علمى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و ... را در برمى‏گیرد.

حتّى عقب پنداشته شده‏ها را نیز فرامى‏گیرد. (راغب اصفهانى گفته:

«و استضعفته: وجدته ضعیفا»)

3- واژه «طاغوت» (تجاوزگر) نیز یکى از واژه‏هاى فراگیر قرآن است. این واژه، هشت بار در قرآن آمده است اگر به جاى این واژه، واژه «ملک»، (پادشاه) بود دیگر تجاوزگرانى را که پادشاه نبودند فرا نمى‏گرفت، و با سپرى شدن زمان شاهان، آن واژه نیز در عصر روساى جمهور، دیگر کاربرد نداشت. اینک واژه «طاغوت» هر تجاوزگرى را در برمى‏گیرد چه کدخدا باشد، چه پاپ، چه رئیس جمهور چه ژنرال و ....

4- «کوثر» به معناى سرشار و بسیار زیاد. براى این واژه، ده‏ها مصداق گفته‏اند و این واژه مى‏تواند همه آنها را فرابگیرد.

5- واژه «غیب» چهل و هشت بار و واژه «غیوب» چهار بار در قرآن شریف به کار آمده است. واژه غیب نیز یکى از واژه‏هاى بسیار غنى، پرمحتوا و فراگیر است. راغب اصفهانى گفته: «و استعمل فی کلّ غائب عن الحاسة و عمّا یغیب عن‏علم الانسان» واژه غیب به کار گرفته مى‏شود بر هر چه که از قلمرو حس و دانش ما بیرون است.

بدین ترتیب واژه «غیب» خداوند، قیامت، برزخ و ... را فرامى‏گیرد پس هنگامى که گفته مى‏شود: «یؤمنون بالغیب» مفاهیم بسیارى را شامل مى‏شود که هیچ واژه دیگرى چنین گستردگى را ندارد.

6- واژه «قاعدین» به معنى نشستگان است این کلمه، در آیه 95 سوره نساء و 46 و 86 سوره توبه در مقابل کلمه «مجاهدین» آمده. در مقابل خط سرخ جهاد، همیشه گروه‏هاى بسیارى پدید مى‏آیند که به گونه‏اى از جهاد مى‏گریزند مثل تن‏آسایان، تن‏پروران، ترسوها، فرصت‏طلبهاى روشنفکرنما که با تحلیل و نظریه پردازى جهاد را معقول نمى‏دانند، دین‏باوران ظاهرپرستى که جهاد را مشروع نمى‏خوانند. منافقانى که جهاد را با همکیشانشان مقبول نمى‏یابند. و ...

خداوند متعال، همه این گروهها را در واژه فراگیر «قاعدین» (نشستگان) گرد آورده همه این گروهها نشسته‏اند و دل به بهانه بسته‏اند.

7- واژه «اهل الکتاب» در قرآن مجید، چندین بار براى پیروان ادیان الهى صاحب کتاب به کار رفته و مسیحیان، یهودیان و ... را فرا مى‏گیرد.در قرآن شریف، نام بیست و پنج تن از پیامبران آمده است تنها در میان پیامبران، نام حضرت مسیح به نام مادرش اضافه شده است. تأکید خداوند بر واژه «ابن مریم» و گزینش این واژه براى زدودن خرافه‏اى است که در بین مسیح‏باوران بوده که مى‏پنداشتند حضرت مسیح، فرزند خداست، آیاتى که واژه «ابن مریم» دارد بدین‏گونه است: آیات (87 و 253 بقره)، (45 آل عمران)، (157 و 171 نساء)، (17، 46، 72، 75، 78، 110، 112، 114 و 116 مائده)، (30 و 31 توبه)، (34 مریم)، (50 مؤمنون)، (7 احزاب)، (57 زخرف)، (27 حدید)، (6 و 14 صف).

8- واژه «اختلاف» در آیه 82 سوره نساء.: «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً» اگر قرآن از نزد خدا نبود حتما اختلاف فراوان در آن یافته بودند. واژه اختلاف، همه اقسام تفاوت و گونه‏گونه بودن یعنى تضاد، تناقض و غیر آن را شامل مى‏شود.

 




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 4:46 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

 

چینش استوار قرآن‏

یکى از ارکان فصاحت سخن، پیراسته بودن از سستى پیوند و ترکیب است.

یعنى: پیراسته بودن از غلطهاى دستورى (ضعف تألیف) در نظم و پیوند کلام.

این سست‏پیوندیها، در سخن ادبا نیز کم نیست.

سعدى در گلستان آورده است: «محب الأتقیاء و افتخار آل فارس»وى به غلط واژه آل را به فارس اضافه کرده است واژه آل، هیچ‏گاه به مکان اضافه نمى‏شود راغب اصفهانى نوشته: «الآل مقلوب عن الأهل و یصغّر على اهیل إلّا انه خص بالاضافة إلى اعلام الناطقین دون النکرات و دون الأزمنة و الأمکنة، یقال: آل فلان و لا یقال آل رجل و لا آل زمان کذا او موضع کذا.»یعنى: «آل» مقلوب اهل است و به گونه «اهیل» مصغر مى‏شود. آل تنها به شخصیتها اضافه مى‏شود نه به اسمهاى ناشناخته و نه به زمانها و مکانها.

استوارى نظم قرآن و استحکام ترکیبات آن بى‏مانند است. تاکنون هیچ ادیبى نبوده تا چینش استوار قرآن را بفهمد و ستایش نکند. قرآن، از هرگونه سست‏پیوندى (ضعف تألیف) پیراسته است.

خوش‏ادایى‏

یکى دیگر از ارکان فصاحت سخن، پیراسته بودن از ناگوارى (تنافر کلمات) در اداست. سخن فصیح باید به گونه‏اى ترکیب یافته باشد، که لکنت‏آفرین ننماید. چون جمله «خواجه چه تجارت کرد» یا مثل این جمله: «صد سطر شعر،حفظ کردم» خوش‏آهنگى و خوش‏ادایى قرآن در تکرار پیوسته همه خوانندگان قرآن مشهود است. تندخوانى قرآن، هیچگاه دچار لکنت‏هاى تنافر کلمات نمى‏شود. امروز چند میلیون حافظ قرآن در جهان هست، که براى از یاد نرفتن آیات، هر روز قسمت زیادى از قرآن را تندخوانى مى‏کنند، و هیچگاه به کلمات لکنت‏آفرین برخورد نمى‏کنند، و شاید هیچ کتابى را نتوان به سرعت قرائت قرآن خواند به دلیل اینکه به طور معدّل، قرآن مجید، هفتصد صفحه دارد و بسیار بوده‏اند و هستند که مى‏توانند قرآن را در یک شبانه‏روز و حتى در یک شب به پایان ببرند و یکى از قاریان قرآن، تمام قرآن را در شش ساعت مى‏خواند. و این از این روست که واژه‏هاى قرآن آبشارگونه بر زبان مى‏گذرد چون در چینش واژه‏ها روانى و سلاست رعایت شده و خواندن آن، مثل آمدن از فراز به نشیب است نه از نشیب به فراز.

بیانگرى و روشنى نظم قرآن‏

قرآن، روشن‏ترین پیام جهانى است. قرآن، هشدار، ذکر، نور، بیان، تبیان و فرقان است یعنى هم روشن و واضح است و هم روشنگر، چون پیچیدگى و ابهام، یا به انگیزه به کارگیرى کنایه‏ها و مجازهاى دور از ذهن است یا به علت استعمال واژه‏هاى دیریاب. و یا پیچیدگى، پدیده نظم و ترکیب نابسامان است و یا مولود به کارگیرى اصطلاحات ویژه و تخصصى. ولى قرآن، از همه اینها پیراسته است. دلیل این روشنى و روشنگرى، انقلابى است که در توده‏هاى عرب عصر جاهلیت پدید آورد.

چینش قرآن، به گونه‏اى حکیمانه است، که هوشمندان نکته‏یاب از نوع چینش و پیوند واژه‏ها، رازها و رمزها مى‏یابند، و این رمزها و رازها جدا از بار رسالتى است که واژه دارد. مثلا قرآن، هنگام بیان حدّ سرقت مى‏گوید: مرد دزدو زن دزد و هنگام بیان حد زنا مى‏گوید: زن زناپیشه و مرد زناپیشه.

«وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما»سوره مائده، آیه 38. دستهاى مرد دزد و زن دزد را قطع کنید.

«الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ» سوره نور، آیه 2.به هر زن زناکار و مرد زناکار صد تازیانه بزنید.

در مسأله دزدى، مرد را مقدم مى‏دارد و در مسأله زنا زن را، این مقدم شدن‏ها، نکته‏هایى را مى‏آموزد، غیر از بیان حدّ سرقت و حدّ زنا.

امروز، از نظر بزه‏شناسى ثابت شده که مرد، بیشتر گرایش به دزدى دارد. و زن، بیشتر گرایش به زنا. چون زن از طریق خودفروشى و مرد از طریق دزدى مى‏توانند کمبود اقتصادى را جبران کنند.

در چینش و نظم و ترکیب قرآن شریف، ویژگیهاى مهمى به چشم مى‏خورد.

تقدیم و تأخیرهاى قرآن، درس‏آموز و هوش‏برانگیز است، این تقدیمها تنها تقدیمهایى نیست که مفید حصر باشد (آنچه در علم معانى به آن تکیه مى‏شود) قرآن، کتاب خداست، و متن حکمت است، و هر چیزى به جاى خویش نیکوست.

«وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ».سوره حج، آیه 27. ترجمه: «برنامه حج را اعلان کن پیاده‏ها و سواران بر مرکبهاى لاغر و چابک از کرانه‏هاى دور به سویت مى‏آیند.»

در این آیه، واژه «رجال» (جمع راجل) که به معنى پیاده‏هاست بر «و على کلّ ضامر» که به مفهوم سواران است مقدم ذکر شده. علوى، صاحب الطرازنقل کرده: ابن عباس پیوسته از خداوند متعال مى‏خواست تا موفق شود پیاده به سفر حج برود و پیوسته مى‏گفت: خداوند، کلمه «رجالا» را بر «على کلّ ضامر» مقدم داشته و این تقدیم، نشان فضیلت و ارجمندى بیشتر حج‏گزاران پیاده است. «1» عنایت قرآن‏آشنا و مفسرى چون ابن عباس به مقدم بودن این واژه و آگاهاندن این نکته که تقدیم رمزى دارد، تأکیدى است بر کاوش ما و پژوهش نکته‏سنجانه در تقدم‏ها و تأخرهاى قرآنى.

واژه کتاب همه جا بر واژه حکمت مقدم شده است.

در آیه‏هاى 129، 151 و 231 بقره. و آیه‏هاى 48، 79، 81، 164 آل عمران.

54، 113 نساء. 110 مائده. 89 انعام، و 2 جمعه.

بدین ترتیب، هر جا این دو واژه با هم آمده کتاب مقدم است. کتاب بر میزان نیز مقدّم شده است. در آیه‏هاى 17 شورى و 25 حدید. در این دو آیه، کتاب و میزان با هم است و کتاب مقدم.

کتب بر رسل نیز مقدم شده است. در آیات 285 بقره و 136 نساء یعنى هرجا واژه کتاب با این واژه آمده است مقدم شده.

واژه «قربى» و «اقربین» همه جا بر «مساکین» و «یتامى» و «ابن السبیل» مقدم است. «یتامى» نیز بر «مساکین» و «سائل» و «ابن سبیل» همه جا مقدم شده. امّا در آیه هشت سوره انسان، کلمه «مسکین» بر «یتیم» مقدّم شده است و این تقدیم، به جهت رعایت تقدم زمانى بوده است چون «مسکین» روز اوّل به در خانه مولا على- علیه السلام- آمد و یتیم روز دوم و روز سوم که گرسنگى به اوج رسیده بود اسیر، درخواست کمک کرد که کافر بود.

تقدم قربى و اقربین 83، 215 و 177 بقره. 8، 36 نساء. 90 نحل. 26

اسراء. 22 نور. 38 روم. 41 انفال. 7 حشر.

تقدم یتامى (بى‏پدران) بر مساکین و سائل و ابن سبیل: 83، 177، 215 بقره. 8، 36 نساء. 31 انفال. 7 حشر. 9 و 10 ضحى. در آیه‏ «فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» بر سائل تنها مقدم شده و باز در آیه 17 فجر، یتیم بر مسکین مقدم شده است.

این تقدیم، هم هماهنگ با تقدم طبیعى و ذاتى «قربى» نزدیکان و خویشان است. و هم تأکیدى است بر خویشاوندنوازى و رعایت حال خویشان و پیوند با خویشان که در فرهنگ اسلامى به «صله رحم» شهرت دارد. و کنایه‏اى است مانند: چراغى که به خانه رواست به مسجد حرام است. یعنى تا هنگامى که نزدیکان ما محرومند ابتدا باید حال آنان را ترمیم کنیم.

همه جا «سمع» بر «بصر» و «سمیع» بر «بصیر» و «سمیع» بر «علیم» مقدم شده است.

و اعجاب‏انگیز است که ادراکات سمعى در انسان، حساسیت ویژه‏اى دارد.

به گونه‏اى که بسیار کم بوده‏اند کسانى که ناشنوا باشند و اوج علمى یا هنرى هم داشته باشند مثل بتهون و ...

لیکن بسیار بوده‏اند نابینایانى که به بلندترین قله‏هاى دانش و بینش زمان خویش رسیده‏اند مانند: «ابو العلاء معرّى» شاعر کم‏نظیر عرب. «میلتون» شاعر بزرگ «دکتر طه حسین» نویسنده کم‏نظیر عرب.

«ابو محمد، عبد الله بن محمد» از اصحاب حضرت باقر- علیه السلام- و از اصحاب حضرت صادق- علیه السلام- مشهور به ابو بصیر. «رودکى» شاعر پرآوازه فارسى (شگفت‏انگیز است آن‏قدر شعراى نابینا زیادند که مرحوم على اکبر مشیر تذکره شاعران کور را در متجاوز از سیصد صفحه نگاشته است).

اهمیت دیگر ادراکات سمعى در این است که اگر کسى چشم را از دست بدهد نیروى دیگرى را از دست نخواهد داد ولى اگر کسى شنوایى را از کودکى‏نداشته باشد، گویایى را نیز از دست داده است.جهت دیگر تقدم سمع بر بصر این است که: ما صدا را از هر سو که باشد مى‏شنویم (از جهات ششگانه) لیکن تنها چیزهایى را مى‏بینیم که روبه‏روى ما باشد و یا آیینه آنها را نشان بدهد. نکته دیگر: ما پیش از این که ببینیم در آغاز تولد مى‏شنویم و پس از مرگ نیز مى‏شنویم.

و خداوند، از قول اهل جهنم نقل مى‏کند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ»سوره ملک، آیه 10. مى‏گویند: اگر مى‏شنیدیم یا مى‏اندیشیدیم در آتش نبودیم.

آنان به دو چیز تکیه کرده‏اند به شنیدن و به اندیشه کردن.

«هجرت» همه جا بر «جهاد» و «مهاجرین» همیشه بر «انصار» پیشى گرفته است.

چرا هجرت همه جا بر جهاد و مهاجرین همه جا بر انصار، پیشى دارد؟

مکتب الهى، اجتماعى، سیاسى اسلام در روند تکاملیش براى مصون ماندن از گزندها و آسیب‏ها در آغاز، راه و روش پنهان‏کارى (تقیه) را پیش گرفت سپس هنگامى که توان بیشترى یافت هجرت را برگزید. دو هجرت به حبشه و بعد هجرت به مدینه انجام گرفت و هنگامى که براى درگیرى با دشمنان، توان مالى و نظامى و اجتماعى یافت شیوه مبارزه مسلحانه و جهاد را پیش گرفت پس هجرت بر جهاد تقدم زمانى دارد و غالب مهاجرین نیز بر انصار، در گرایش به اسلام پیشاهنگى زمانى دارند




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 4:22 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

تمدن‏سازى‏

یکى دیگر از ابعاد اعجاز قرآن، تمدن‏آفرینى آن است. سنگ‏پایه‏هاى تمدّن، چند چیز است:

1- قوانین شایسته اجتماعى داشتن.

2- سازمان و تشکیلات اجتماعى و حکومتى سالم.

3- انس و ارتباط و پیوندهاى اجتماعى سالم.

4- مرکزییت و اجتماع.

5- رشد و تربیت اجتماعى.

6- امکانات‏

با توجه به این شش اصل در مى‏یابیم که قرآن شریف، مهمترین نقش را در ایجاد تمدّن سالم داشته است. چون سازنده‏ترین و شایسته‏ترین قوانین اجتماعى را ارائه کرده است، بهترین سازمانهاى اجتماعى و حکومتى را برپا کرده، عادلانه‏ترین ارتباطات اجتماعى را شکل داده.

به تبعیضات نژادى، قومى پایان داده به خشونتها و جنگ‏هاى قومى خاتمه بخشیده و زمینه‏هاى رشد و تربیت و تعالى اجتماعى را پدید آورده است.

بدین‏گونه:

1- به برکت جاذبه شگفت قرآن شریف، اندیشه‏ها و نیروهاى انسانى گوناگون از ملل مختلف جذب اسلام شد و بلعام رومى، سلمان فارسى، بلال حبشى، ابوذر عرب و ... گرد آمدند.

2- امکانات علمى، اقتصادى، هنرى اقوام مختلفى جذب شد.

3- با حاکمیت فرهنگ قرآن، هنر، روند کارساز و پیشروى پیدا کرد که در ایجاد تمدّن برین اسلام سخت مؤثر بود.

جامعه عرب و بسیارى از اقوام هم‏عصر رسول اکرم- صلى اللّه علیه و آله- بت‏تراش و بت‏ساز و بت‏فروش و بت‏پرست بودند. هنر آنان اگر در قلمرو مجسمه‏سازى به کار مى‏افتاد آفتى مى‏شد براى هنر سازنده و مفید معمارى. لیکن فرهنگ قرآن با تحریم بتگرى و بت‏سازى، هنر معمارى را تشویق کرد و با بسیج نیروها در زمینه هنر معمارى، هنر معمارى اسلامى را با ساختن مسجدهاى گوناگون به اوج شکوهمند شکوفایى رساند که هر کدام از آنها امروز ستاره‏اى از آسمان هنر است.

در جامعه‏اى که قرآن مجید فرود آمد آن‏قدر، کار معمارى ناتوان بود که هر جا سقفى از گل داشت به «سقیفه» شهرت مى‏یافت و سقیفه‏ها انگشت شمار و مورد توجه بود. در جامعه‏اى که قرآن فرود آمد حتى یک کارگاه تولیدى نیز نبود لیکن با حضور قرآن نستوه، تمدن اسلامى در جهان درخشید.

4- قرآن، دعوت به همکارى، همدستى، و زدودن کینه‏هاى قومى کرد و اقوام آتش‏افروزى را که در آستانه ورود در شعله‏ها بودند به اجتماع همدل، همسو و همداستان تبدیل کرد.

5- جاذبه قرآن، عاملى شد براى اجتماع شگرف مردم در مدینه و این اجتماع در قلمرو رهبرى پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- بسیار کارساز بود.

6- قرآن، نظام صالح اجتماعى را در ساختن یک جامعه برین ارائه کرد.

بدون توجه به زیرساختهاى اجتماعى هر کارى کم‏فایده است اسلام در ساختن جامعه برین، نظام سیاسى، اقتصادى، اجتماعى را نیز دگرگون مى‏کند فقط نمى‏گوید: جوانان، ازدواج کنند یا عفت داشته باشند اسلام با ایجاد امکانات عمومى و رفع تبعیضهاى اقتصادى، دستور عفت هم مى‏دهد. اسلام هیچگاه بدون در نظر گرفتن یک نظام صالح سیاسى، اجتماعى، یک مجموعه اخلاقى ارائه نکرده است. از دیگرسو مکارم اخلاقى اسلام، در ارتباطات اجتماعى تبلور مى‏یابد اسلام اخلاق مردم‏گریزى و عزلت خواهانه را تجویز نمى‏کند.

7- قرآن، از مردم خواسته است تا زمین را آباد کنند.

«هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها».سوره هود، آیه 61.

«خدا شما را از زمین پدید آورد و از شما خواست تا در زمین آبادانى پدید آورید.»

آسانیها

یکى دیگر از ابعاد اعجاز قرآن، آسان‏فهمى قرآن است. قرآن شریف، کانون آسانیهاست. فهمش آسان، حفظش آسان و قوانینش آسان است در حالى که غنى‏ترین کتاب جهان است. مسأله آسان‏فهمى قرآن چهار بار در سوره قمر با تأکید ذکر شده است.

«وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ ...»*

«سوگند، ما قرآن را براى یادآورى آسان کردیم».

قرآن، یک پیام است پیام براى بیدارى، براى هوشیارى، براى حرکت، براى ایجاد حیات نوین اجتماعى و انسانى و این پیام باید آسان فهم باشد تا رشد ایجاد کند. و خروش و شور و شعور و جهش و انقلاب پدید آورد.این آسان‏گویى (نه عامیانه‏گویى نه شکسته‏گویى نه غلطگویى) از ویژگیهاى پیامبران بوده همه آنان به زبان مردم سخن مى‏گفته‏اند و مردم‏فهم حرف مى‏زده‏اند. حضرت موسى- علیه السلام- در آغاز رسالتش از خداوند مى‏خواهد که بیانش آسان گردد تا مردم، گفتارش را بفهمند و این یکى از مرزهاى بین پیامبران، و فلاسفه و روشنفکران است. پیامبران مردم‏فهم سخن مى‏گفته‏اند ولى فلاسفه و روشنفکران و گاهى ادیبان با زبانى ویژه و در برج عاج اصطلاحات و گاهى چنان سمبلیک سخن گفته‏اند. که کسى غیر از اندکى از همگنانشان نمى‏فهمد.

و اوج اعجاز قرآن شریف در این است که این آسان فهمى از اوج علمى قرآن نکاسته و آن را کتاب عوام نساخته هنوز هم‏چون اقیانوس بى‏مرزى دانشمندان را تغذیه مى‏کند.

آسان‏حفظى قرآن‏

قرآن مجید، بیشتر از هر کتابى در جهان، حافظ و از برکننده داشته و دارد.

کودکان مسلمان، از آغاز آموزش، با حفظ قرآن نستوه آشنا مى‏شوند. همه کسانى که در روند تعالیم اسلام کار کرده‏اند آسان‏حفظى قرآن شریف را تجربه کرده‏اند.

آسان‏حفظى قرآن به جهت روند آبشارآساى واژه‏ها، روانى سبک و سجع‏هاى آسان و دلنشین آن است. به انگیزه همه این لطافتهاست که آسانتر از هر نثرى یا شعرى حفظ مى‏شود. حتّى بسیارى از بى‏سوادها بسیارى از قرآن را حفظ دارند.

قوانین آسان‏

بسیارى از کیشها و مذاهب، با قوانین سخت و طاقت‏سوز، توان بدنى و روحى و اجتماعى پیروانشان را مى‏فرسایند و روند عادى زندگى مادیشان را به‏تنگنا مى‏کشانند؛ لیکن قرآن، با ارائه قوانین آسان، زیستن آسایشمند و رشدآفرین و لذّت‏بخش مادى را با شکوه معنوى آمیزش داده و انسان را در تنگناى سختیها نمى‏کشاند.

«یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ». سوره بقره، آیه 185.

«خداوند، آسانى شما را مى‏خواهد نه سختى را».

در دو آیه به طور کلى نفى حرج شده و در آیاتى چند از گروهى ویژه، نفى حرج شده بدین ترتیب:

«ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ» سوره مائده، آیه 6. «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» سوره حج، آیه 78.«لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ»*. «وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ»*. «وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ»*.سوره نور، آیه 61. مفردات راغب آورده: «حرج و حراج جاى گرد آمدن چیزى است و تنگى و تنگنا نیز از آن فهمیده مى‏شود. مفردات، صفحه 112.

در چندین آیه بر این مسأله، تأکید شده است که تکلیف تا مرز توانایى مردم است. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها». سوره انعام، آیه 152.

معجزه عددى‏

یکى از ابعاد اعجاز قرآن، شماره عدد بسیارى از واژه‏هاست. کشف تناسب و تقابل عدد واژه‏هاى قرآنى را ما وامدار نویسنده معاصر عرب آقاى «عبد الرزاق نوفل» هستیم.

من به برگزیده پاره‏اى از اعجاز عددى قرآن که دستاورد این نویسنده است اشاره مى‏کنم:

واژه، «یوم» (روز) سیصد و شصت و پنج بار در قرآن شریف آمده و هماهنگ با روزهاى سال.

واژهّ «شهر» (ماه) دوازده بار آمده به اندازه ماههاى سال.

واژه تثنیه و جمع «یوم» سى بار به کار آمده به اندازه روزهاى ماه.

واژه «اجر» (مزد) صد و هشت بار یاد شده واژه «فعل» (کار) نیز صد و هشت بار.

واژه «شدّت» (سختى) صد و دو بار در قرآن ذکر شده است.

واژه «صبر» و همخانواده‏اش نیز صد و دو بار یاد شده است.

واژه «ملائکه» و «شیاطین» هر کدام هشتاد و هشت بار در قرآن آمده است.

واژه «دنیا» و «آخرت» هر کدام صد و پانزده بار ذکر شده است.

واژه «شجر» (درخت) بیست و شش بار در قرآن آمده همین اندازه نیز واژه «نبات» (گیاه) آمده است.

واژه «حساب» بیست و نه بار یاد شده از «عدل» و «قسط» هم بیست و نه بار.

واژه «الباب» (مغزها) شانزده بار ذکر شده واژه «فواد» و «افئده» هم شانزده بار.

واژه «نفع» و «فساد» هر کدام پنجاه بار به کار آمده است.

واژه «سیئات» (کارهاى ناشایست) صد و شصت و هفت بار، واژه «صالحات» و همخانواده‏هایش نیز صد و شصت و هفت بار.

واژه «رغبت» با تمام مشتقاتش هشت بار به کار آمده، واژه «رهبت» نیز هشت بار.

از آسمانهاى هفتگانه هفت بار نام آورده شده است.

کشف اعجاز عددى در قرآن این نکته را مى‏آموزد که تمام ابعاد اعجاز قرآن، هنوز کشف نشده و چه رازها و رمزهاى بى‏کرانى که در روند زمان تجلى خواهد کرد.

یکى از رازهاى عددى قرآن، تضاعف و چند برابرى عدد برخى واژه‏هاست نسبت به برخى دیگر مثلا: واژه «مغفرت» و همخانواده‏هایش 234 بار ذکر شده است ولى جزاء 117 بار یعنى نصف واژه‏هاى مغفرت.

از ضلالت و همخانواده‏هایش 191 بار یاد شده و واژه آیات 382 بار یعنى دو برابر. واژه عسر (سختى) 12 بار و واژه یسر (آسانى) 36 بار ذکر شده یعنى سه برابر.

اخیرا کاوشهاى شگرفى به وسیله کامپیوتر، در زمینه کشف رازهاى عددى قرآن کریم، شکل گرفته است و برخى از این پژوهشها منتشر شده. تحقیقات دکتر رشاد خلیفه، دستاوردى از همین دست است. دکتر رشاد خلیفه مى‏نویسد: «رمزپیچیده‏اى که از طریق کاربرد کامپیوترهاى الکترونیکى کشف گردیده نشان مى‏دهد که تک‏تک کلمات قرآن، بلکه یکایک حروفش به نحوى که ملاحظه خواهد شد طبق سیستمى استادانه و پیچیده جاى‏گذارى شده که خارج از توانایى هر نوع قدرت انسانى است.»

به امید روزى که قرآن، کران تا کران زمین را فرا گیرد. خدا یارتان.

الحمد للّه ربّ العالمین‏

 




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 4:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

اعجاز قرآن از منظر اخبار غیبى‏

پیشگوییهاى تاریخى‏

قرآن، از روند تاریخ و از آینده‏هاى دور و نزدیک آن، گاه‏گاه خبرهاى قاطعى داده است این پیشگوییها یکى از ابعاد اعجاز قرآن مجید است بدین جهت که:

الف: این پیشگوییها قاطع و محکم است و تردید و شاید و گمان در آنها نیست.

ب: این پیشگوییها را بعد از تحقق، ما نشان اعجاز مى‏دانیم وگرنه صرف پیشگویى که معجزه نیست بدون تردید، برخى از پیشگوییهاى دیگر قرآن نیز حتما تحقق خواهد یافت.

ج: این پیشگوییها متکى به آمار و شواهد و قرائن نیست خبرهایى از تاریخ است. بدون هیچ زمینه موجودى.

مثلا هنگامى که پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- در اوج ضعف است سوره کوثر فرود مى‏آید و خبر مى‏دهد که دشمنان پیامبر، ناکام و نافرجام و تبه‏نسل مى شوند. و خداوند به پیامبر- صلّى اللّه علیه و آله- نسل گسترده، نام و آوازه بلند و فراگیر و یا ... مى‏بخشد. (از مصادیق کوثر).

اکنون نمونه‏هایى از پیشگوییهاى قرآن را یادآور مى‏شویم.

1- «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ».سوره ص، آیه 87.

یعنى «قرآن، تنها یادآورى براى جهانیان است. بى‏تردید، بعد از این خبرش را (خبر جهانى بودن و فراگیریش را) دریافت خواهید کرد و خواهید دانست».

این دو آیه، هنگامى فرود آمده که اسلام در اوج ضعف بوده است. لیکن قرآن سترگ، خبر فراگیرى جهانى آن را مى‏دهد در این قلمرو، آیات دیگرى نیز هست: آیه 33 توبه و آیه 8 و 9 سوره صف.

در آیه 33 سوره توبه آمده: «یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» یعنى: کفرپیشگان مى‏خواهند نور خدا را با گفتار خویش فرو نشانند ولى خدا بر آنست تا نور خویش را به اوج کشاند گرچه بر کفر باوران ناگوار است. و در آیه 8 و 9 سوره صف آمده: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ* هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ*» یعنى کفرزده‏ها مى‏خواهند نور خدا (آیین اسلام) را فرو نشانند خداوند، على‏رغم آنان نورش را به اوج مى‏کشاند.

اوست خدایى که رسولش محمّد- صلى اللّه علیه و آله- را به هدایت و گستردن دین حق فرستاد تا على‏رغم خواست کفار، دین حق، بر همه ادیان، برترى و غلبه یابد.

2- امپراتورى بزرگ روم در سده هفتم میلادى پیوسته رو به ناتوانى مى‏رفت و ستیزهاى داخلى روم جان مى‏گرفت. از دیگرسو خسرو پرویز با بهره‏گیرى از ناتوانى حکومت روم به کرانه‏هاى امپراتورى روم مى‏تاخت و یکى پس از دیگرى را مى‏گشود. شهرهاى بین دجله و فرات و شهرهاى سوریه و مصر را تسخیرکرد. بر مرزهاى اورشلیم تاخت و دژخیمانه در فکر پیروزیهاى دیگرى بود.

پیروزیهاى دیگر ایران حتمى مى‏نمود لیکن این آیات بر مسلمانان فرود آمد:

«بسم الله الرحمن الرحیم الم* غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ، فِی بِضْعِ سِنِینَ* لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ».روم، 4- 1.

این آیه، هنگامى سخن از شکست ایران و پیروزى روم گفت که ایران در اوج توانایى و روم در اوج ناتوانى بود. ولى پیشگویى قرآن مجید، تحقق یافت و رومیان با یک بسیج عمومى بر ارتش ایران باستان پیروز شدند.

3- پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- به انگیزه ناتوانى یارانشان از یک مقابله نظامى مجبور شدند زادگاه خویش و حرم امن خدا و مسجد الحرام را ترک گویند بى‏تردید رها کردن زادگاه و مسجد الحرام براى پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- دشوار بود لیکن آیه‏اى فرود آمد و بازگشت پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- را به مکه پیشگویى کرد: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ».سوره قصص، آیه 85. آن کس که تو را پیامگستر قرآن قرار داد به مکه‏ات باز خواهد گرداند. (معاد به معناى باز گشتگاه (مکه) است). در همین قلمرو در آیه دیگرى نیز آمده: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَالْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ ...»سوره فتح، آیه 27.این آیه نیز ورود شکوهمند پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- را به مکه، حکایت کرده است.

براى آشنایى بیشتر رجوع کنید به کتاب «السیرة النبویة» نوشته ابن هشام، «تاریخ الامم و الملوک» نوشته طبرى، تاریخ ابن اثیر، «فتوح البلدان» بلاذرى، و «تجارب السلف».

آیات دیگرى نیز پیشگویى تاریخى دارد:

«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا». سوره بقره، آیه 27.

«پس اگر مانند قرآن را نیاورید که هیچگاه چنین توانى را پیدا نخواهید کرد».

این پیشگویى قرآن، در طول تاریخ، ثابت شد که هیچ کس نمى‏تواند مانند قرآن را بیاورد.

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».سوره حجر، آیه 9.

در این آیه، مصونیت قرآن، از گزندها پیش‏گویى شده است.

«سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى‏ مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ». سوره فتح، آیه 15.

«چون به [قصد] گرفتن غنائم روانه شدید، به زودى بر جاى ماندگان خواهند گفت: بگذارید ما به دنبال شما بیاییم.»

«قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى‏ قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ» سوره فتح، آیه 16.

«بر جاى‏ماندگان بادیه‏نشین بگو: به زودى به سوى قومى سخت زورمند دعوت خواهید شد که با آنان بجنگید یا اسلام آورند.»«سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ». سوره قمر، آیه 45.

«به زودى این جمع در هم شکسته شود و پشت کنند».

این آیه، از پیشگویى‏هاى قرآن کریم درباره پیروزى مسلمانان در جنگ بدر است.

«فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ».سوره مائده، آیه 54.

«به زودى خدا گروهى را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان او را دوست دارند».

این آیه، اسلام آوردن ایرانیان را پیشگویى مى‏کند.

یکى از ابعاد شگفت‏آمیز در تاریخ‏نگارى قرآن، پیشگویى پیروزى حتمى حق پیشگان و خداباوران و مستضعفان است.

«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ».سوره انبیاء، آیه 105.

در «زبور» پس از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته‏ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد».

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ».سوره نور، آیه 55.خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند وعده مى‏دهد که قطعا آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد مثل پیشینیان.

«کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ». سوره مجادله، آیه 21.

«وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ» سوره صافات، آیه 171.

«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً» سوره قصص، آیه 5.

منبع:اعجاز در قرآن کریم




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 4:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

اعجاز قرآن از منظر اخبار غیبى‏

پیشگوییهاى تاریخى‏

قرآن، از روند تاریخ و از آینده‏هاى دور و نزدیک آن، گاه‏گاه خبرهاى قاطعى داده است این پیشگوییها یکى از ابعاد اعجاز قرآن مجید است بدین جهت که:

الف: این پیشگوییها قاطع و محکم است و تردید و شاید و گمان در آنها نیست.

ب: این پیشگوییها را بعد از تحقق، ما نشان اعجاز مى‏دانیم وگرنه صرف پیشگویى که معجزه نیست بدون تردید، برخى از پیشگوییهاى دیگر قرآن نیز حتما تحقق خواهد یافت.

ج: این پیشگوییها متکى به آمار و شواهد و قرائن نیست خبرهایى از تاریخ است. بدون هیچ زمینه موجودى.

مثلا هنگامى که پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- در اوج ضعف است سوره کوثر فرود مى‏آید و خبر مى‏دهد که دشمنان پیامبر، ناکام و نافرجام و تبه‏نسل مى شوند. و خداوند به پیامبر- صلّى اللّه علیه و آله- نسل گسترده، نام و آوازه بلند و فراگیر و یا ... مى‏بخشد. (از مصادیق کوثر).

اکنون نمونه‏هایى از پیشگوییهاى قرآن را یادآور مى‏شویم.

1- «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ».سوره ص، آیه 87.

یعنى «قرآن، تنها یادآورى براى جهانیان است. بى‏تردید، بعد از این خبرش را (خبر جهانى بودن و فراگیریش را) دریافت خواهید کرد و خواهید دانست».

این دو آیه، هنگامى فرود آمده که اسلام در اوج ضعف بوده است. لیکن قرآن سترگ، خبر فراگیرى جهانى آن را مى‏دهد در این قلمرو، آیات دیگرى نیز هست: آیه 33 توبه و آیه 8 و 9 سوره صف.

در آیه 33 سوره توبه آمده: «یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» یعنى: کفرپیشگان مى‏خواهند نور خدا را با گفتار خویش فرو نشانند ولى خدا بر آنست تا نور خویش را به اوج کشاند گرچه بر کفر باوران ناگوار است. و در آیه 8 و 9 سوره صف آمده: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ* هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ*» یعنى کفرزده‏ها مى‏خواهند نور خدا (آیین اسلام) را فرو نشانند خداوند، على‏رغم آنان نورش را به اوج مى‏کشاند.

اوست خدایى که رسولش محمّد- صلى اللّه علیه و آله- را به هدایت و گستردن دین حق فرستاد تا على‏رغم خواست کفار، دین حق، بر همه ادیان، برترى و غلبه یابد.

2- امپراتورى بزرگ روم در سده هفتم میلادى پیوسته رو به ناتوانى مى‏رفت و ستیزهاى داخلى روم جان مى‏گرفت. از دیگرسو خسرو پرویز با بهره‏گیرى از ناتوانى حکومت روم به کرانه‏هاى امپراتورى روم مى‏تاخت و یکى پس از دیگرى را مى‏گشود. شهرهاى بین دجله و فرات و شهرهاى سوریه و مصر را تسخیرکرد. بر مرزهاى اورشلیم تاخت و دژخیمانه در فکر پیروزیهاى دیگرى بود.

پیروزیهاى دیگر ایران حتمى مى‏نمود لیکن این آیات بر مسلمانان فرود آمد:

«بسم الله الرحمن الرحیم الم* غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ، فِی بِضْعِ سِنِینَ* لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ».روم، 4- 1.

این آیه، هنگامى سخن از شکست ایران و پیروزى روم گفت که ایران در اوج توانایى و روم در اوج ناتوانى بود. ولى پیشگویى قرآن مجید، تحقق یافت و رومیان با یک بسیج عمومى بر ارتش ایران باستان پیروز شدند.

3- پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- به انگیزه ناتوانى یارانشان از یک مقابله نظامى مجبور شدند زادگاه خویش و حرم امن خدا و مسجد الحرام را ترک گویند بى‏تردید رها کردن زادگاه و مسجد الحرام براى پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- دشوار بود لیکن آیه‏اى فرود آمد و بازگشت پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- را به مکه پیشگویى کرد: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ».سوره قصص، آیه 85. آن کس که تو را پیامگستر قرآن قرار داد به مکه‏ات باز خواهد گرداند. (معاد به معناى باز گشتگاه (مکه) است). در همین قلمرو در آیه دیگرى نیز آمده: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَالْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ ...»سوره فتح، آیه 27.این آیه نیز ورود شکوهمند پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- را به مکه، حکایت کرده است.

براى آشنایى بیشتر رجوع کنید به کتاب «السیرة النبویة» نوشته ابن هشام، «تاریخ الامم و الملوک» نوشته طبرى، تاریخ ابن اثیر، «فتوح البلدان» بلاذرى، و «تجارب السلف».

آیات دیگرى نیز پیشگویى تاریخى دارد:

«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا». سوره بقره، آیه 27.

«پس اگر مانند قرآن را نیاورید که هیچگاه چنین توانى را پیدا نخواهید کرد».

این پیشگویى قرآن، در طول تاریخ، ثابت شد که هیچ کس نمى‏تواند مانند قرآن را بیاورد.

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».سوره حجر، آیه 9.

در این آیه، مصونیت قرآن، از گزندها پیش‏گویى شده است.

«سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى‏ مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ». سوره فتح، آیه 15.

«چون به [قصد] گرفتن غنائم روانه شدید، به زودى بر جاى ماندگان خواهند گفت: بگذارید ما به دنبال شما بیاییم.»

«قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى‏ قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ» سوره فتح، آیه 16.

«بر جاى‏ماندگان بادیه‏نشین بگو: به زودى به سوى قومى سخت زورمند دعوت خواهید شد که با آنان بجنگید یا اسلام آورند.»«سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ». سوره قمر، آیه 45.

«به زودى این جمع در هم شکسته شود و پشت کنند».

این آیه، از پیشگویى‏هاى قرآن کریم درباره پیروزى مسلمانان در جنگ بدر است.

«فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ».سوره مائده، آیه 54.

«به زودى خدا گروهى را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان او را دوست دارند».

این آیه، اسلام آوردن ایرانیان را پیشگویى مى‏کند.

یکى از ابعاد شگفت‏آمیز در تاریخ‏نگارى قرآن، پیشگویى پیروزى حتمى حق پیشگان و خداباوران و مستضعفان است.

«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ».سوره انبیاء، آیه 105.

در «زبور» پس از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته‏ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد».

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ».سوره نور، آیه 55.خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند وعده مى‏دهد که قطعا آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد مثل پیشینیان.

«کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ». سوره مجادله، آیه 21.

«وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ» سوره صافات، آیه 171.

«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً» سوره قصص، آیه 5.

منبع:اعجاز در قرآن کریم




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 3:37 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

دانش و بینش تاریخى در قرآن‏

شیوه قرآن در تاریخ‏نگارى، پیشگوییهاى تاریخى، تحریف‏زدایى از چهره ادیان، ارائه قانونمندیها و سنن تاریخى، غیبگوییهاى تاریخى و ... یکى دیگر از ابعاد شگفتى‏زاى اعجاز قرآن در دانش و بینش تاریخى است.

تاریخ‏نگارى قرآن، ویژگیهاى اعجاب‏انگیزى دارد بدین ترتیب:

1- علیرغم بیشتر نزدیک به تمام تاریخ‏نگاریهاى کهن و جدید که تاریخ شاهان، جنگها، صلحها، خشمها، مهرها، زن‏بارگیها، شکم‏پرستیها، شهوتها، شراب‏نوشى‏ها، و شورهاى دامنى شاهان است قرآن، تاریخ پیامبران را به جاى تاریخ شاهان بیان کرده است. غالب تاریخ‏نگاران، شاهنامه مى‏پرداخته‏اند ولى قرآن، پیامبرنامه. بیشتر آنان مرزنامه مى‏نگاشتند لیکن قرآن مغزنامه. همه، زندگى طالحان را و قرآن، زندگى صالحان را، همه، شهوت‏نامه ولى قرآن، شرافت‏نامه.

اگر سخنى از شاهى نیز در قرآن آمده در راستاى پیکار پیامبرى بوده است. در قرآن، چندین سوره به نام پیامبران است: ابراهیم، یوسف، یونس، هود، و محمد، خود سوره انبیاء و سوره قصص نیز داستانهاى انبیاء است.

نام بیست و پنج تن از پیامبران صریحا در قرآن، شریف آمده است و برخى‏ده‏ها بار تکرار شده است چند تن از پیامبران نیز در قرآن، مورد اشاره قرار گرفته‏اند.به قرآن در اسلام علّامه طباطبائى رجوع شود. در اینجا باید بگویم: در اندک جاهایى از ترجمه پویا و زیباى استاد فولادوند، بر قرآن کریم سود جسته‏ام.مانند اشاراتى که به پیامبران در این آیه‏ها شده است.1- سوره نساء آیه 163، 2- سوره بقره آیه 246، 3- سوره بقره آیه 258، 4- سوره یونس آیه 14.

قرآن، با ارائه تاریخ صالحان یک حرکت بزرگ تربیتى نیز کرده است و آن، ارائه اسوه‏هاى مختلف و الگوهاى گوناگون در شرائط گوناگون و در قلمروهاى متفاوت است.

در قلمرو صبر و ستیز، در قلمرو عفت، در قلمرو شجاعت، در قلمرو دعوت، در قلمرو رسالت اجتماعى، در قلمرو قناعت و در قلمرو حکومت و در هر قلمروى الگویى و قهرمانى نشان داده. موسى، الگوى نجات یک نسل. نوح، الگوى دعوت پیوسته و شکیب در درازاى ده قرن. یوسف، قهرمان خویشتن دارى، عفت‏بانى، گذشت، تدبیر و مدیریت و سلیمان، پیامبرى بر تخت و ...

زن فرعون و مؤمن آل فرعون الگوى خداباورى در سلطه کفر و ... و محمّد- صلى اللّه علیه و آله- الگوى الگوها.

ارائه الگوها نقش سازنده تربیتى نیز دارد. ارائه الگوهاى تربیتى، استدلالى است بر امکان تحقق آرمان متعالى اخلاقى و وقوع آن، چون بهترین استدلال بر امکان چیزى وقوع آن چیز است. از سوى دیگر، ارائه اسوه‏ها فاصله بین انسانهاى ساخته شده و ساخته نشده را نشان مى‏دهد.

2- دومین ویژگى اعجازآمیز قرآن در دانش و بینش تاریخى، خبردهى از صحنه‏هاى ناآشناى تاریخ است و این قسمت، از غیب‏گوییهاى تاریخى قرآن است.

بسیارى از رخدادهاى مهمى که در قرآن مطرح شده است در دسترس هیچ‏تاریخ‏نگارى نبوده است مانند سخنان درون گروهى اصحاب کهف. قصه هابیل و قابیل، داستان آغاز تاریخ، اندیشه یوسف در زندان، گفتار یوسف در اطاق در بسته، وجود پول غیر سکه‏اى (اسکناس) نزد اصحاب کهف. «فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ».سوره کهف، آیه 19. اصحاب کهف گفتند. یک فرد از افرادتان را بفرستید با این ورقه (تعبیر ورقه، غیر سکه‏اى بودن را مى‏رساند). تصمیم‏گیرى و مشورت برادران حضرت یوسف- علیه السّلام- قصّه دراز حضرت آدم و همسرش و ....

خداوند بزرگ، این خبر دهیها را خبر دهى از غیب مى‏داند.

«تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ». سوره هود، آیه 49.آن از خبرهاى غیب است که آن را به تو وحى مى‏کنیم پیش از این نه تو آن را مى‏دانستى و نه قوم تو.

«ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ».سوره آل عمران، آیه 44. این [جمله‏] از اخبار غیب است که به تو وحى مى‏کنیم و [گرنه‏] وقتى که آنان، قلمهاى خود را [براى قرعه‏کشى به آب‏] مى‏افکندند تا کدام یک سرپرستى مریم را به عهده گیرد، نزد آنان نبودى و [نیز] وقتى با یکدیگر کشمکش مى‏کردند نزدشان نبودى.

قرآن، آغاز زندگى بشر را امّت واحد مى‏خواند. «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً». سوره بقره، آیه 213.

بى‏تردید، چنین بوده چون رشد علمى نداشته‏اند درگیرى علمى نبوده و چون‏حکومت نبوده درگیرى سیاسى نیز نبوده و چون مالکیت به معناى امروزى مرزبندى نداشته درگیرى اقتصادى نیز نبوده است.

3- سومین بعد اعجازآمیز تاریخ‏نگارى در قرآن سترگ، تحریف‏زدایى از چهره پیامبران، شخصیتهاى الهى و معارف ادیان پیشین است.

پاره‏اى از رخدادهاى تاریخ که در قرآن، نقل شده باورهاى دروغ را مى‏زداید. مسیحیان و یهودیان بر این باور بودند که حضرت عیسى- علیه السلام- به دار آویخته شده است. قرآن مجید، على رغم این باور مى‏گوید: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» سوره نساء، آیه 157.حضرت عیسى را نکشتند و به دار نیاویختند لیکن کار بر آنان مشتبه شد.

قرآن، پیوسته پیامبران را از آلودگیها مى‏پیراید این پیرایش موکّد و پیوسته براى زدودن غبارهاى تحریف از چهره پیامبران پیشین است و این یکى از ابعاد قصه‏نگارى قرآن است که مى‏کوشد انگ‏هاى تحریف را بپیراید.

شیوه تاریخ‏نگارى قرآن‏

4- چهارمین بعد از ابعاد شگفتى آفرین تاریخ‏نگارى قرآن، شیوه نگارش تاریخ است. در قرآن مجید، به روش و منش شخصیتها و اقوام توجه شده است، نه به زادگاه، سال تولد، سن، پدر و مادر، قیافه، و این که چند زن داشت و کجاها زیست و ... تاریخ‏نگاران، در آغاز، نام پدر و مادر را مى‏نگارند و آنگاه با موشکافى‏هاى ویژه، روز تولد را معین مى‏کنند شنیدم یکى از همین مورخان، ده سال زحمت کشیده بود تا تاریخ تولد حافظ را مشخص کند. تاریخ‏نگاران، گاه گاه ویژگیهاى کفش، کلاه، غلام و حیوان یک شخصیت تاریخى را نیز تصویر مى‏کنند لیکن قرآن مجید، براى اولین بار در تاریخ جهان، رخدادهاى بسیارى رابیان کرده است و نام کسانى که آن رخدادها را پدید آورده‏اند، نیاورده است.

قرآن، مى‏خواهد بیاموزد که چه روش و بینشى داشت چه کرد و چه فرجام دید.

این مهم نیست که اسمش زلیخا به ضم زا یا به فتح باشد.

قرآن مى‏خواهد بگوید: سرنوشت بى‏تردید ستم، نابودى است اقوام بسیارى را نیز که چنین فرجام یافته‏اند ذکر مى‏کند دیگر مهم نیست که این اقوام، سیاه بودند یا سفید، کجا مى‏زیستند چه مى‏خوردند. روش و بینش و سرانجام مهم است. در همین راستاست که بسیارى از شهرها و روستاها که محل رخداد بوده و حادثه‏هاى تاریخى در آنجاها اتفاق افتاده در قرآن ذکر نشده است به همان واژه «مدینه» (شهر) یا «قریه» بسنده شده است. و در همین راستاست که هنگام و زمان دقیق وقوع حادثه نیز بیان نشده است. و در همین راستاست که تعداد جمعیت اقوام نیز مطرح نشده است و به همین انگیزه است که بسیارى از شخصیتهاى مهم در تاریخ قرآنى که حادثه‏هایى پدید آورده‏اند و در سرنوشت تاریخ نیز موثر بوده‏اند در قرآن، بدون اسم ذکر شده‏اند این بسیار شگفت‏آمیز است که خداوند متعال از آنان، تاریخ‏نگارى کرده است ولى حتّى ابتدایى‏ترین ویژگى آنان یعنى نام و اسم آنان را نیاورده است.

هفتاد و چهار بار از فرعون سخن به میان آورده لیکن یک بار هم اسم او را ذکر نکرده است. شما مى‏دانید که مصریها به شاه مى‏گفته‏اند: فرعون. پس فرعون، نام آن دژخیم نبوده است اسم آن دژخیم پستى که با موسى- علیه السّلام- به ستیز برخاسته بود «رامسس» بوده ولى قرآن یاد نکرده (سیوطى گفته است: اسم فرعون ولید بن مصعب بوده).

در داستان هجرت حضرت رسول خدا- صلى اللّه علیه و آله- سخن پیامبر به ابو بکر را بیان مى‏کند ولى از ابو بکر نام نمى‏برد. «إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ‏مَعَنا». سوره توبه، آیه 40.او به همراه خود مى‏گفت: غم مخور خدا با ماست. در قصّه حضرت یوسف- علیه السلام- و تعبیر خواب کردن او به نام دو دوست همبند یوسف- علیه السّلام- اشاره نمى‏کند «یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» سوره یوسف، آیه 39. اى دوستان زندانى من! آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداوند یکتاى پیروز؟ چندین بار از همسر حضرت آدم یاد کرده است ولى یک بار هم نام او را نیاورده است.

از همسران پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- سخن به میان آورده لیکن نام آنها را ذکر نکرده است. از زن نوح، زن لوط، زن ابو لهب، دختران حضرت شعیب، زن حضرت زکریّا، زن عزیز مصر، ملکه سبأ، زن حضرت ابراهیم علیه السلام، زن فرعون، و زن عمران یاد کرده است ولى نام هیچ کدام را نیاورده است.

از نمرود در آیه 258 بقره یاد شده و نام او ذکر نشده.

از دو پسر مشهور حضرت آدم- علیه السّلام- سخن به میان آمده ولى اسم آنان آورده نشده است.

از پسر نوح (کنعان) یاد شده بدون نام.

از برادران یوسف، سخن گفته شده بدون ذکر اسم. از مادر موسى یاد شده ولى نامى ذکر نشده. با این که سوره به نام کهف در قرآن هست ولى نامى از افراد موجود در کهف ذکر نشده است.

از قصّه آصف، دبیر سلیمان- علیه السّلام- سخن گفته ولى نام نبرده است.

همین‏گونه نام اصحاب رقیم نیز گفته نشده است و نام عبد اللّه بن ابى رئیس منافقان و ....از اسماء صحابه تنها اسم زید آورده شده. از نامهاى زنان، تنها نام حضرت مریم آمده است. و در قرآن، تنها یک کنیه آمده و آن کنیه «ابو لهب» است.

در آیه 16 سوره فتح، سخن از کسانى آمده که از جنگ سرباز زده‏اند ولى نام آنان آورده نشده‏ «سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ» و این نمونه‏ها در قرآن کریم بسیار است.

5- قرآن، براى اولین بار در تاریخ، به سنتهاى تاریخى اشاره مى‏کند. و بنیاد آنالیز تاریخ و بررسى فلسفه تاریخ را مى‏گذارد و بر قانونمندى تاریخ، تاکید مى‏ورزد و عوامل رشد و انحطاط را تبلور مى‏دهد. قرآن، ستمهاى اجتماعى را به خود مردم نسبت مى‏دهد و مردم را مى‏آگاهاند که این ستمهاى اجتماعى را به خدا و طبیعت یا به جبر و تقدیر وابسته ندانند در قلمرو چنین اندیشه‏اى است که مبارزات اجتماعى شکل مى‏گیرد، و حرکت و خروش اجتماعى پدید مى‏آید. در چندین آیه، از خداوند متعال، نفى ظلم شده، و در چندین آیه ستمها به خود مردم پیوند خورده است.

«وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ».سوره هود، آیه 101.ما بر آنان ستم روا نداشتیم لیکن خودشان بر خویش ستم کردند.

قرآن، سرنوشت ما را با سرشت ما پیوند مى‏دهد این یکى از قانون‏هاى قرآن است. که تا خود دگرگون نشویم سرنوشت ما دگرگون نخواهد شد.

«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ».سوره رعد، آیه 11.

خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمى‏دهد مگر آن که آنچه را در خویش دارند، تغییر دهند.

جامعه ترسو، تا ترسو است ستم‏پذیر است جامعه تنبل، تا تنبل است کم‏

توان است جامعه خوش‏گذران تا چنین است کم تکامل است.

قرآن، یکى از قانون‏هاى ماندگارى تاریخى را نفع‏بخشى و ثمردهى مى‏داند.

«وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ».سوره رعد، آیه 17.

یعنى: «امّا آنچه به مردم فایده دهد ماندگار مى‏ماند».

قرآن، باور به خدا و رسول- صلى اللّه علیه و آله- و خویشتن‏دارى را یکى از قوانین گسترش برکتها مى‏داند.

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ».سوره اعراف، آیه 96.

قرآن عظیم، ستم را یکى از عوامل نابودى اجتماعى مى‏شمارد. «فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ»سوره حج، آیه 45. «وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا»سوره یونس، آیه 13.«وَ تِلْکَ الْقُرى‏ أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا». سوره کهف، آیه 59.

قرآن، مى‏گوید: هیچ جامعه‏اى بدون دریافت پیام الهى نابود نمى‏شود.

«وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ». سوره شعراء، آیه 208.

قرآن، پیروزى حق و شکست باطل را حتمى مى‏شمارد و همین‏گونه پیروزى خداباوران و رسالت‏پیشگان را. «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»    «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً» سوره رعد، آیه 81. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ‏فَإِذا هُوَ زاهِقٌ». «1» «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ».

 

منبع:اعجاز در قرآن کریم