شرح واژه تحدّى
دهخدا در شرح واژه تحدّى آورده: «تحدّى: قصد و آهنگ چیزى کردن.
برابرى کردن در کارى و پیش خواندن خصم را و غلبه جستن» (به نقل از منتهى الارب) دهخدا به نقل از «تاج المصادر بیهقى» در معنى تحدّى آورده: «از کسى درخواستن تا با تو برابرى کند در کارى تا عجز او ظاهر شود.»
باز دهخدا به نقل از زوزنى در معنى تحدّى گفته: «از کسى درخواستن تا با تو برابرى کند.»
از معنى تحدّى یک دعوت مبارزهجویانه استفاده مىشود مبارزهاى که دعوت است و دعوتى که مبارزه است. مقصود از آیات تحدّى، آیاتى است که مبارزهجویانه مردم را به یک نبرد فرهنگى دعوت مىکند آیاتى که از کفرپیشگان و ناباوران مىخواهد که همانندى براى قرآن یا ده سوره آن و یا یک سوره آن بیاورند.
نکات درخور اندیشه در آیات تحدّى
1- این همانندخواهى و مبارزهجویى یک دعوت جهانى و تاریخى است.
اکنون نیز این دعوت فراروى همه جهانیان است، و مىتوانند به جاى گزینش هر جنگ نظامى، اقتصادى و ... به دعوت قرآن پاسخ بدهند.
2- زیباترین و با صلابتترین نکته در این مثلخواهیها و مانندطلبىها این است که خداوند فرموده: اگر همه کفرپیشگان با همکارى و همیارى هم، مانند یک سوره بیاورند، باز هم پذیرفته است. یعنى این مثلسازى از تکتک دانشمندان ناباور خواسته نشده، بل اگر دانشمندان معاصر همداستان شوند، براى آوردن یک سوره، پذیرفته مىشود، یعنى اگر شرق و غرب همداستان شوند، براى ساختن سورهاى به اندازه سوره «کوثر» که حدود یک سطر بیشتر نیست یعنى براى ساختن چیزى حدود 7000/ 1 قرآن باز هم پذیرفته است. چون قرآن شریف، 321250 حرف دارد و سوره کوثر نسبت حروفش به تمام حروف قرآن حدود 7000/ 1 است.
قرآن مجید 114 سوره، سى جزء، و طبق نقل و ضبط مصر و عثمانى 6236 آیه دارد. و به قول ابىّ بن کعب آیات قرآن 6210 و سور قرآن به قول عطاء بن یسار 114 و آیات آن 6170 و کلمات قرآن 77439 و حروف آن 323015
اعجاز در قرآن کریم، ص: 32
و آیات آن به قول یحیى بن الحارث الذمارى 6226 و حروف آن 321530 حرف است.
3- این دعوت، مکرر و به شیوههاى گوناگون در قرآن آمده است. گاهى دعوت به مانندسازى براى کتاب شده بدون مشخص کردن مقدار، و گاه خواسته شده سخنى همگون قرآن بیاورند، و گاه ده سوره و گاهى یک سوره.
4- اعراب، براى مانندسازى و همانندآورى و پاسخ دادن به «تحدّى» قرآن انگیزههاى فراوان داشتند.
قرآن، با منش و روش و کیش آنها درگیر شده بود. بتها، تباهیها، افتخارات دروغین، و سنن اعراب در تهاجم فرهنگى قرآن رو به مرگ مىرفت. تنها اگر با بسیج نیروها مىتوانستند همانندى براى قرآن بیاورند براى همیشه این رسالت را زمینگیر مىکردند، لکن چون در این قلمرو ناتوان ماندند، دست به اقدامات پىگیر خونین و نظامى زدند. اقدامات پیوسته جنگى اعراب، نمود بارز این ناتوانى بود.
5- نکته بسیار قابل توجه در آیات تحدّى به کارگیرى واژه «مثل» است خداوند خواسته است ناباوران «مثل» قرآن را بیاورند.راغب اصفهانى نوشته: «و هو (مثل) اعمّ الالفاظ الموضوعة للمشابهه و ذلک انّ النّد یقال فیما یشارک فی الجوهر فقط و الشّبه یقال فیما یشارک فی الکیفیّه فقط و المساوى یقال فیما یشارک فی الکمّیه فقط، و الشّکل یقال فیما یشارکه فی القدر و المساحة فقط، و المثل عام فی جمیع ذلک و لهذا لمّا اراد اللّه تعالى نفى التّشبیه من کل وجه خصّه بالذّکر فقال: «لیس کمثله شىء» واژه «مثل» فراگیرترین واژه، در ادات تشبیه است. چون «ندّ» گفته مىشود بر چیزى که همگون چیز دیگرى در جوهر باشد. و واژه «شبه» براى همگونى در کیفیت آورده مىشود. و کلمه «ساوى و یساوى و مساوى» براى دو چیز آورده مىشود که در کمیت مانند باشد. و واژه «شکل» مانند بودن دو چیز را در اندازه و مساحت مىرساند. و لکن واژه «مثل» همه این همگونیها را در برمىگیرد بدین انگیزه خداوند متعال هنگامى که مىخواسته از خود نفى مثل کند فرموده: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» (شورى آیه 11) مفردات راغب/ 462.
بدین گونه که باید همانندى که براى قرآن آورده مىشود، در همه ابعاد، مانند قرآن باشد در محتوا، در زیبایى، در جاذبه و تأثیر شگفت، در غیبگویى، درتشریع قوانین فراگیر و ماندگار و در هدایت بىمانند و ... این مثل به هیچ چیز مقید نشده است، مثلا گفته نشده: مثل قرآن در بلاغت و فصاحت. گرچه کاوشگران علوم بلاغت پنداشتهاند که: بلاغت قرآن تنها تبلور اعجاز قرآن است. البته چندین عامل این گمان را پیوسته تقویت کرده است:
1- همزمانى فرود آمدن قرآن مجید با اوجمندى ادبى اعراب.
2- باورمندى شعراى بزرگى چون لبید (صاحب معلقه). خنساء، حسّان، و ... به قرآن.
3- فرود آوردن معلقات سبعه را از خانه خدا همزمان با اوج شکوهمند قرآن.
4- شگفتیهاى ادبى قرآن.
در اینجا باید بر این نکته تأکید کنم علیرغم باور دانشمندان معانى و بیان هیچگاه اعجاز قرآن در بعد ادبیات خلاصه نمىشود، و شناخت اعجاز قرآن تنها رسالت علماى معانى و بیان نیست.
اعجاز قرآن عظیم در قلمروهاى گوناگونى است و باید کاویده شود:
در قلمرو انقلاب انسانى.
در قلمرو ماندگارى تاریخى و بىگزندى.
در قلمرو علمگسترى و خردپرورى.
در قلمرو جاذبه شگفت و شورآفرینى.
در قلمرو غیبگوییها.
در قلمرو جامعیت و فراگیرى مفاهیم و قوانین آن.
در قلمرو استقلالى بودن سبک و مفاهیم و تعابیر آن و ...
در قلمرو پیشگوییهاى علمى و ...
در قلمرو پیراسته بودنش از اختلاف، عیب و ...
در قلمرو محتواى شگفت و ژرف آن.
در قلمرو پیوسته تازه بودن و کهنگى نپذیرفتن آن.
در قلمرو هدایت توانمند آن.
در قلمرو ...
ضرورت شناخت اعجاز قرآن
قرآن کریم، بیکرانه است، و قلمروهاى گونهگون دارد، لکن شناخت اعجاز آن ابتدایىترین، اصیلترین و ضرورىترین شناختهاست چون:
1- میلیونها مسلمان بر این باورند که قرآن معجزه است. این باور، باید متکى بر بینشى استدلالى، آگاهانه و دلیلمند باشد نه تقلیدگرایانه یا تعبدى. ما هم براى خویش و هم براى آگاهاندن دیگران به ویژه غیر همکیشان، نیاز شدید به استدلال فراگرد اعجاز قرآن داریم.به همین انگیزه بوده است که برخى از علماء اهل سنت شناخت اعجاز قرآن را واجب کفائى شمردهاند.به طور کلى هر پذیرش و هر نقد و انکارى باید آگاهانه و عاقلانه باشد و پذیرش اعجاز قرآن نیز باید اینگونه باشد.
2- قرآن، سند نبوت پیامبر گرامى است خود سندیت قرآن متکى به معجزه بودن آنست بدین معنا اعجاز قرآن هم سند خود قرآن است، و هم سند نبوت پیامبر گرامى- صلى اللّه علیه و آله و سلم.علامه طباطبائى فرمودهاند: «این بحث (معجزه) عقلى است و تنها از راه استدلال عقلى مىتوان آن را ثابت کرد، و هیچگونه تعبد و تقلیدى در آن تأثیر ندارد. زیرا اگر هم فرض کنیم که نبى یا امام معصومى به وجود معجزه با صراحت خبر دهد، ثبوت صدق خبر وى از راه عصمت نبوت، و ثبوت نبوت نیز از راه معجزه خواهد بود، و بالأخره مىرسد به جایى که خودبهخود باید ثابت شود نه از راه تعبد و تقلید.» اعجاز از نظر عقل و قرآن نوشته علامّه طباطبائى/ 6.
هست قرآن مر تو را همچون عصا |
کفرها را بر درد چون اژدها |
|
مولوى
3- معجزات پیامبران پیشین در مقاطع ویژهاى از زمان اتفاق افتاده و سپرى شده است، اینک ما براى تصدیق پیامبران پیشین نیز باید به اعجاز قرآن تکیه کنیم چون تنها قرآن معجزه جاویدان است.
4- باور به رسول اکرم- صلى اللّه علیه و آله و سلم- انگیزه باور به امامان پاک است ولى اساس اعتقاد به رسول خدا تصدیق اعجاز قرآن است، پس اعجاز قرآن، انگیزه به واسطه تصدیق ائمه- علیهم السلام- نیز هست.
5- معجزات پیامبران پیشین هیچگاه کتاب نبوده است تنها کتاب معجزه و تنها معجزه کتاب، قرآن است. در میان همه معجزات پیامبران، تنها قرآن، است که کتاب است و ماهیت فرهنگى، عقلى و علمى دارد.
انسان همزمان ما که در تهاجم بیدریغ فرهنگها، همه اصالتهاى خویش را از دست داده است، چون کویرى عطشناک معجزه فرهنگى را انتظار مىکشد، و انسانى که در قربانگاه فرهنگهاست به جز معجزه فرهنگى راهى ندارد.
6- هر کتابى در جهان، ویژگى بارزى دارد. که با آن ویژگى از کتابهاى دیگر، جدایى مىیابد، ویژگى بارز و اصیل قرآن، اعجاز آن است. این بزرگترین مرزى است، که به قرآن، اصالت ماورایى مىبخشد، و او را از همه کتابهاى موجود در جهان جدا مىکند.
7- بىتردید قرآن کریم کارسازترین کتاب در سرنوشت مردم جهان بوده است. قرآن نه تنها در سرنوشت مسلمانان تأثیر ژرف داشته بل در فرهنگ و تمدن و سرنوشت مردم جهان اثر گذارده، پس قرآن کریم به عنوان عامل اعجازگر در سرنوشت ملل جهان باید کاویده شود.
8- درک و شناخت آگاهانه اعجاز قرآن، پذیرش آن را آسان مىکند، بدان قداست مىبخشد. برتریها و شگفتیهایش را به تبلور مىنشاند آن را از قلمرو چیزهاى عادى فراتر مىبرد و فرآیندهاى بسیارى را در پىدارد.
در روند تاریخ اسلام، برخى باور به «صرفه» داشتهاند، معتزله از این گروهند. باورمندان به «صرفه» مىگویند: خداوند متعال مردم را از مانندآورى براى قرآن باز مىدارد. و گر نه مردم مىتوانستند مانندآورى کنند. این عقیده، بازتابهاى فاسد بسیارى دارد:
الف- بر این اساس، قرآن، معجزه نیست بل خداوند، معجز است.
ب- بنا بر این باور، باید همه والاییها و شگفتیهاى خارقالعاده قرآن را نادیده بگیریم، و بگوییم: قرآن، عادى است و توان مانندسازى هست لیکن خدا مانع است.
ج- براساس عقیده به «صرفه» قرآن یک تافته جدا بافتهایست در میان همه معجزات، چون هیچکس نسبت به معجزات دیگر، «صرفه» را نپذیرفته و معلوم نیست چرا عقیده به صرفه یک دفعه درباره قرآن پدید آمده است.
د- عقیده به صرفه را (نسبت به قرآن) نه عقل و علم مىپذیرد، نه جایى در روایات دارد.
***
خود بگیر این معجزه چون آفتاب |
صد زبان و نام او ام الکتاب |
|
مولوى
واژه معجزه از مصدر اعجاز است، و اعجاز، در لغت به معناى ناتوان یافتن، از دست رفتن، و به ناتوانى کشاندن است.
معجزه در بینش و فرهنگ اعتقادى ما به معناى کار شگفتى است که پیامبران، علیرغم قانونمندیهاى طبیعى و عادى براى اثبات ادعاى خویش انجام مىدادهاند. انجام آن کار شگفت همزمان با ادعاى پیامبرى بوده، و دیگران از انجام آن کار ناتوان بودهاند.
«معجزه» از سویى پیوند ماورایى پیامبران را اثبات مىکرده، و از دیگر سو انگیزه گرایش تودهها مىشده است. این کار شگفت (معجزه) براساس لطف و حکمت خداوندى از دست غیر پیامبران برنمىآید. به همین انگیزه «معجزه» بهترین سند براى شناسایى و آزمایش پیامبران است. و در این راستاست که پیوسته ادعاى پیمبرى با ارائه معجزه و یا با درخواست معجزه همراه بوده است.
واژه عجز (ناتوانى) و مشتقات آن در قرآن، شریف آمده است ولى نه براى تبیین اعجاز قرآن مانند «أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ» آیه 31 سوره مائده.و «فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ». آیه 32 سوره احقاف.
در تعریف معجزه گفتهاند: «امر خارق العاده، مقرون بالتحدى سالم عن المعارضه» معجزه کارى است علیرغم قانونمندیهاى عادى همراه با دعوت به همانندآورى و سالم از معارضه.
واژه معجزه در قرآن پایدار، براى خود قرآن یا معجزات پیامبران به کار نیامده است، لیکن خداوند، نسبت به قرآن «تحدّى» کرده است. «تحدّى» یعنى دعوت به مانندسازى و همانندآورى.
آیات تحدّى
«قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما».سوره قصص، آیه 49.
بگو: کتابى از جانب خدا بیاورید که از این دو، هدایتکنندهتر باشد.
«فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ».سوره طور، آیه 34.
اگر راست مىگویند سخنى همانند قرآن بیاورند.
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً».سوره اسراء، آیه 88.
بگو: سوگند؛ اگر انس و جن گرد آیند تا همانندى براى قرآن بیاورند، نمىتوانند حتى اگر برخى پشتوانه برخى دیگر قرار گیرند.
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». سوره هود، آیه 13.
آیا کفرپیشگان مىگویند: رسول، قرآن را به هم بافته، بگو اگر راستمىگویید هر که را غیر خدا مىخواهید دعوت کنید، و ده سوره همانند قرآن بیاورید.
«وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». سوره بقره، آیه 23.
در این آیه خواسته شده است که همانند یک سوره قرآن را بیاورند.
گفت گر آسان نماید این به تو |
اینچنین آسان یکى سوره بگو |
|
مولوى
واژههاى خدا (کلمات اللّه)
جهان، کتاب خداست با واژههایى از سرو و سنبل، از ساحل و صخره، از شکوفه و شقایق، از رود و کوه، از لبخندى که از گونه ماه مىتراود،
از اشکى که از چشم ستاره مىریزد، از جادوى چشمى که به غمزه مىنگرد، از افسون قامتى که بار زیبایى را مىکشد، و ...
خنده سبز چمن و هرچه که جامه بودن دارد واژههاى دفتر اوست.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار |
هر ورقش دفترى است معرفت کردگار |
|
واژههایى که سرشار از سخن است و سخنى که لبریز از یاد و تسبیح او.دیوان حافظ.
همه این واژهها شعر غزل عشق اوست.
رود، سرود او را بر لب جارى خویش دارد. درخت، به ذکر او قیام کرده است. باد، حمد او را قرائت مىکند. لاله، به نیایش او دست به قنوت گشوده است، نرگس، با یاد او به رکوع رفته، و کوه، با نام او به تشهد نشسته، همه سر بر سجده او مىسایند. «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» آیه 49 سوره نحل و آیه 15 سوره رعد و آیه 18 سوره حج و آیه 6 سوره الرحمن و آیه 25 سوره نمل.همه، ذکر او را مىگویند.
هر گیاهى که از زمین روید |
وحده لا شریک له گوید |
|
و همه این واژهها کتاب بزرگ او را مىسازند.
به نزد آنکه جانش در تجلى است |
همه عالم کتاب حق تعالى است . |
|
و همه این واژهها زیبا و شگفت است.
قرآن نیز کتاب خداست. کتابى با واژههایى از حروف، از الف از میم از لام از کاف از هاء از یاء از عین و ...
و چقدر واژههاى این کتاب مکتوب (قرآن) با واژههاى دیگر کتاب هستى همگونست.
اگر این کتاب (قرآن) شگفت و زیبا است! همه پدیدهها شگفت و زیبا است«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» سوره سجده آیه 32. خدایى که ساختار هر چیزى را نیکو ساخت.
چون همه، پدیده خدایند و اگر این کتاب (قرآن) درسآموز و حکمتآکنده و علم گستر و ژرف و بىکران است و کاوش پیگیر هزاران کاوشگر مسلمان و غیر مسلمان در بیش از هزار سال هنوز رازهاى ناشناختهاش را پایان نبرده، و هزاران تفسیر، هنوز ژرفایش را نکاویده، پدیدههاى طبیعى نیز اینگونه است همه ژرف و دقیق و درسآموز است.
دل هر ذره را که بشکافى |
آفتابیش عیان در میان بینى |
|
همه رشتههاى علوم در روند خویش شتابان به پیش مىرود، ولى هنوز بسیارى از رازها و رمزهاى این پدیدههاى شگفت هستى ناشناخته مانده است.
تا بدانجا رسید دانش من |
که بدانم همى که نادانم |
|
و همانگونه که بیکرانگى و ژرفى قرآن، رشتهساز و تخصصطلب است، و دهها تخصص علمى در قلمرو شناخت آن به کار گرفته شده است، کاوش پدیدههاى هستى هم رشتههاى گونهگون و تخصصهاى مختلف را مىطلبد، چون که همه، پدیده خدایند و نشانه او (آیه) و همه، واژههاى او (کلمه). و اگر پدیدههاى هستى همه در ارتباط با هم و در مسیر کنشها و واکنشهاى یکدیگر است آیات قرآن نیز. فخر رازى گفته است: انّ اکثر لطائف القرآن مودعة فی الترتیبات و الرّوابط. بیشتر زیباییهاى قرآن در چینشها و پیوندهاى آن نهفته است.
«گوستاولوبون» ناآگاهانه گفته است: «پیغمبر، امّى بوده است. و آن مقرون به قیاس هم هست زیرا اوّلا اگر از اهل علم بود ارتباط مطالب و فقرات قرآن به هم بهتر مىشد». چاپ چهارم کتاب «تمدن اسلام و عرب» ص 20.
او ارتباط قرآنى را درک نکرده است. این ارتباط همانند ارتباط دیگر پدیدههاست:و براساس همین ارتباط و هماهنگى است که على- علیه السلام- فرمود: «یشهد بعضه على بعض و ینطق بعضه ببعض»خطبه 131. برخى از قرآن، بر برخى دیگر گواه و گویاست. برخى از قرآن برخى دیگر را تفسیر مىکند.
و گر نه یک مجموعه ناهماهنگ و متضاد که نمىتواند بخشى از آن بخش دیگر را تفسیر کند. پس هر دو کتاب هماهنگ است به گونهاى که اگر یک ذره را برگیرى از جاى خلل یابد همه عالم سراپاى. و اگر قرآن اینگونه است که اگر همه آکادمیها و دانشگاههاى جهان گرد آیند و همه کفرپیشگان، تمام توان علمیشان را بسیج کنند، نمىتوانند همانند سورهاى از قرآن بیاورند؛ از این روست که پدیده
هر آن چیزى که در عالم عیان است |
چو عکسى ز آفتاب آن جهان است |
|
جهان چون زلف و خدّ و خال و ابروست |
که هر چیزى بجاى خویش نیکوست |
|
خداست و در پدیدههاى خدا تفاوت، کژى، نابسامانى و انحراف نیست. «ما تَرى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ».آیه 3 سوره ملک.
و «فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ».آیه 3 سوره ملک.
این دو آیه، تفاوت و فطور را از خلق خدا نفى مىکند و مىفرماید:
در آفرینش خداى رحمان کژى، نابسامانى و انحراف نمىیابى دوباره بنگر آیا سستى مىیابى؟
و اگر قرآن حق است، «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ». و «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ»* آیه 3/ آل عمران و 2/ زمر. بدین علت است که پدیده خداست و پدیدههاى خدا همه حقند.
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ».آیه 19/ سوره ابراهیم.
آیا درنیافتهاى که خدا آسمانها و زمین را به حق آفریده؟
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ». آیه 85/ سوره حجر.
و ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق نیافریدهایم.
«خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ»*.آیه 3/ سوره نحل. آسمانها و زمین را به حق آفرید.
و اگر قرآن، آیههاى خداست یعنى نشانههاى او، پدیدههاى هستى نیز آیه و نشانه است:
و فی کلّ شیء له آیة |
تدلّ على أنّه واحد |
|
و چه زیباست که آیههاى قرآن با پدیدههاى هستى همنامند و همگون.همانگونه که بر مجموعهاى از واژههاى قرآن، آیه به کار آمده «تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ»* سوره بقره 252، آیه. و «تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ». سوره حجر، آیه 1. بر بسیارى از پدیدههاى دیگر خدا نیز واژه آیه و آیات به کار آمده است. مانند: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها». سوره یوسف، آیه 105.و چه بسیار نشانهها در آسمانها و زمین است که بر آنها مىگذرند. «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ». سوره اسراء، آیه 12. و شب و روز را دو نشانه (آیه) قرار دادیم آنگاه نشانه شب را زدودیم.
هماهنگى لفظ و معنى قران
برخى از واژهها حریرگونه، نرم و لیز است. پارهاى از واژهها با هیبت و وقار است. گروهى از واژهها، لبخند بر لب و شراب مهر در دل دارد و قسمتى از واژهها، خسته و کوفته به سنگى مىماند که بر قبر عجوزاى باشد، و برخى از واژهها مثل رؤیاست مثل یک گل، مثل یک تنور عشق، از این رو تفاوت واژهها بسیار است: تفاوت در آوا و آهنگ، تفاوت در معنا و مفهوم، تفاوت در ظرفیت، تفاوت در صورت، و ... یکى از ابعاد گزینش هنرمندانه و حکیمانه واژهها همگونى ساختار واژه از جهت صورت و آهنگ و زیبایى با مفهوم و معناى آن واژه است.
به این هماهنگى آهنگ و معنا یا صورت و معنا «ائتلاف اللفظ و المعنى» مىگویند. در این ائتلاف، واژهها با شکل ظاهریش معنى را حکایت مىکند. این هماهنگى، در واژههاى قرآن، تبلورى اعجابانگیز دارد.
آهنگ واژههایى که بهشت را تصویر مىکند با آهنگ واژههایى که خشم آتشناک جهنم را به رخ مىکشد، فرق دارد. آهنگ واژههایى که رنجشى در مفهوم خویش دارد با واژههایى که آسایشى را مىنماید، تفاوت دارد. واژه «عتلّ» به دو ضمه و تشدید لام، یک واژه سخت و خشن است و آهنگى خشمآکند دارد در آیه13 سوره قلم، این واژه براى مرد سخت و خشن و پرخور و مردمستیز به کار رفته است: «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ» یعنى: فراسوى همه عیبها خشن، پرخور، و حرامزاده و بىدودمان است.
راغب اصفهانى در معنى «عتلّ» گفته: «عتلّ: الأکول المنوع الّذی یعتل الشیء عتلا». یعنى عتلّ: مرد پرخور، بازدارنده و کسى است که چیزى را قهرآمیز مىکشد.مفردات راغب ص/ 32.
از آن سو براى لباس بهشتیان، واژه نرم و لطیف «حریر» به کار رفته است.در آیه 23 حج و 33 سوره فاطر و 12 انسان.
تقابل واژهها
یکى از درسهاى حکمتآموز قرآن در تقابل واژهها با یکدیگر است. مثلا خداوند متعال فرموده است: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ». آل عمران/ 97. بر مردم است تا کسانى که براى زیارت خانه خدا توان دارند، حج بگزارند و آنکه کفر پیشه کند خداوند، بىتردید از همه جهانیان بىنیاز است.
در این آیه، در مقابل کسى که حج مىگزارد دو واژه «من کفر» آورده شده است خداوند نفرموده: «من لم یحج» یعنى: کسى که حج نگزارد. فرموده: کسى که کافر شود ما از این تقابل، مىفهمیم: کسى که حج نگزارد کفر پیشه کرده، و در آیه آخر سوره فتح فرموده: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ».فتح/ 28. یعنى: یاران محمد- صلّى اللّه علیه و آله و سلم- بر کفرپیشگان شدیدند و با همکیشان، رحمیند. واژه «شدّت» در مقابل «لینت» است نه در مقابل «رحمت» لیکن خداوند، واژه رحمت را در مقابل شدت آورده تا به انگیزه لینت یعنى رحمت اشاره کرده باشد و در آیات بسیارى جهل مقابل هدایت قرار گرفته و به جاى ضلالت آمده تا انگیزه ضلالت را بنماید.
ترکیب واژهها
چینش، نظم و پیوند واژههاى قرآن، همانند پیوند پدیدههاى هستى است.
چینش و پیوند پدیدههاى طبیعى چنان منظم و دقیق و حکیمانه است که: بافت و ساختار واژهها و پیوند و نظم آنها چنان حکیمانه است، که تغییر دو واژه و جابهجایى آنها مثل تغییر و جابهجایى چشم و ابروست. اگر ابروى انسان به زیر چشم برده شود:
1- چهره انسان وحشت مىآفریند.
2- عرق پیشانى پیوسته در چشم فرو مىرود.
3- اشکها زیر چشم گرد مىآید.
چینش واژههاى قرآن همانند چینش ستارهها و کرات، همانند چینش اعضاى بدن انسان، حکیمانه، اعجازآمیز، درسآموز، و تغییر ناپذیر است. این ترکیب وچینش هم زیبایى کلام را تأمین مىکند و هم کاربردهایى در معنا و مفهوم دارد و رازها و رمزهایى را پدید مىآورد. مولوى، درباره استحکام این نظم گفته:
ویژگیهاى کلى چینش و نظم قرآن بدینگونه است:
1- چینش و نظم قرآن، صحیح و استوار است پیوندها و ترکیبها غلط نیست.
2- چینش و نظم قرآن خوشآوا و خوشآهنگ است. ناهنجار و تنافرآمیز نیست.
3- چینش و نظم قرآن، روشن و بیانگر است (معقّد و پیچیده نیست).
4- چینش و نظم قرآن، رمزها و رازها و حکمتهایى دارد که در تقدیمها و تأخیرها و در همآغوشى واژهها تبلور مىیابد.
5- بر چینش و نظم قرآن، یک پیوند ژرف حقیقى و واقعى حاکم است چینش واژهها و آیات قرآن براساس وحى، صورت گرفته است و توقیفى است. یعنى به دستور پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- آیهاى پشت آیه دیگر قرار مىگرفت و این چینش که به دستور رسول خدا- صلّى اللّه علیه و آله- بود حکایت از یک پیوند معنوى و یک نظام ویژه در پیوند آیات دارد.
نکته رسانى در گزینش جمع و مفردقران
ابراهیم علوى یمنىالطراز، ج 3، ص 45. آورده است: «برخى از کلمات، مفردش افصح است و جمعش فصیح و برخى جمعش افصح».
براساس این سخن علوى مىتوانیم یکى از نکتههاى مفرد و جمع به کار آمدن برخى واژهها را بیابیم. (البته گزینش مفرد و جمع، در قرآن انگیزههاى گوناگون دارد.)
واژه «کأس» شش بار در قرآن آمده است ). در آیات: (45 صافات)، (18 واقعه)، (5 انسان)، (23 طور)، (17 انسان)، (34 نبأ).و همه موارد، مفرد است.
واژه «أرض» چهار صد و شصت و یکبار در قرآن آمده است و همه مفرد است.
واژه «حبر» جمعش افصح است از همینرو چهار بار در قرآن شریف آمده و همه جمع است در آیات (34 توبه)، (31 توبه)، (63 مائده) و (44 مائده).
واژه «أکواب»در آیات: (71 زخرف)، (18 واقعه)، (15 انسان)، (14 ناشئه) و «أباریق» در آیه (18 واقعه)
به گونه جمع به کار رفته است.
واژه «الألباب» نیز چون جمعش افصح است هیچگاه به صورت مفرد، در قرآن شریف نیامده است.
شگفت اینجاست که واژه «أصواف» به گونه جمع، افصح است. در آیه 80 نحل به صورت جمع آمده است ولى در دو جاى دیگر قرآن که مفردش استعمال شده، «صوف» به کار نیامده مرادف آن یعنى «عهن» که افصح بوده است استعمال شده در آیه 9 معارج.: «وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ»*). و آیه 5 قارعه.: «وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ».
گزینش واژههاى مفرد یا جمع، جدا از رعایت نکتههاى ادبى، حکمتهاى دیگرى نیز دارد مثلا واژه «دین» پیوسته در قرآن مجید، به گونه مفرد آمده است و «ادیان» هیچگاه استعمال نشده است.
واژه «نور» نیز در قرآن، پیوسته به صورت مفرد به کار رفته با این که کلمه «ظلمات» همیشه به سیماى جمعى است شاید بیاموزد که «نور» همیشه یکى است ولى ظلمتها، گوناگون است.
یک نکته بسیار شگفت این که واژه «ریح» هرجا که جمع است در مورد رحمت است (ریاح) و هرگاه مفرد آمده در مورد عذاب است. به این معنى که در قلمرو عذاب هیچگاه این واژه، جمع استعمال نشده است، و در دعا نیز آمده است: «اللّهم اجعّله ریاحا و لا تجعلها ریحا» مجمع البحرین ماده ریح این دعا را نقل کرده است.«بشر» در قرآن در جاهایى به کار رفته است که پیکره و کالبد انسان مراد باشد و این نکتهرسانى شگفت است واژه بشر را در این آیات بنگرید «هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» سوره فرقان، آیه 54. و اوست کسى که از آب، بشرى آفرید. «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ»سوره ص، آیه 71. من بشرى را از گل خواهم آفرید. «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»* سوره فصّلت، آیه 6.، «لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ»*سوره آل عمران، آیه 47.، «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا»سوره مریم، آیه 14. و انسان در جاهایى به کار آمده که شئون معنوى و عاطفى مراد بوده است.
نکتهپردازى و نکتهرسانى در گزینش برخى از واژههاى مترادف نیز یکى از شگفتیهاى ادبى قرآن است. واژه انسان، بشر، انس، بنى آدم مترادف است، لکن بشر، همخانواده «بشره» است و بشره به معناى پوست ظاهرى بدن است این واژه
در قرآن مىخوانیم:
«مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ».ابراهیم/ 16 و 17 یعنى: به دنبال او جهنم خواهد بود؛ و از آب بدبوى متعفّنى نوشانده مىشود به زحمت جرعه جرعه آن را سرمىکشد و هرگز حاضر نیست به میل خود آن را بیاشامد و مرگ از هر جا به سراغ او مىآید ولى با این همه نمىمیرد و به دنبال آن عذاب شدیدى است.
در این دو آیه، سخن از نوشیدن آب چرکین جهنم است.
خداوند متعال به جاى واژه «یشربه» (مىآشامد) واژه «یتجرعه» را برگزیده است یتجرعه به معناى جرعه جرعه مىکند، است.
همین واژه، گندناک و آتشناک بودن آب جهنم را جلوه مىدهد. چون مایع گندناک و پلید را انسان جرعه جرعه مىخورد. یکى دیگر از گزینشهاى نکتهپردازانه واژهها برگزیدن واژه «شفاء» است.
«دواء» در عربى به معناى داروست و دارو گاهى شفابخش هست و گاهى نیست لیکن شفا به معناى درمان یا بهبود حتمى است. خداوند نمىفرماید: قرآن دواست مکرر فرموده: قرآن شفاست.
فراگیرى واژهها
جدا از زیبایى و آهنگ، یکى از ویژگیهاى هر واژهاى ظرفیت خاص آن واژه است. واژهها چون ظرفهاست یکى جامگونه است یکى قدحوار و یکى دریاسان.
یکى از واژهها چنان فراگیرى دارد که مرزها محدودش نمىکند و یکى آنچنان کوچک است که با چند قطره لبریز مىشود.
فراگیرى واژههاى قرآن، یکى دیگر از ابعاد اعجابانگیز گزینش واژههاست. اینک به کاوش در این زمینه مىپردازیم:
1- واژه «ملأ» از سه حرف بیشتر نیست «ملأ» به معناى کسانى است که شخصیت و پست و منصبشان چشمگیر است. این واژه کوچک چنان فراگیر است که شاید هیچ واژهاى در هیچ فرهنگى به فراگیرى آن نتوان یافت. «ملأ» همه مقامات سیاسى، شخصیتهاى نظامى، ادارى، دینى، اقتصادى، دیوانى، و ... را در برمىگیرد، این واژه حدود سى بار در قرآن آمده است.
2- واژه «مستضعف»؛ از دیرباز رنجیدگان و محرومان، ستمدیدگان، زحمتکشان و عقب نگه داشته شدگان تاریخ، نامها و عنوانهاى بسیارى داشتهاند و شعارهاى بسیارى به حمایت از آنان شکل گرفته است: حمایت از زندانیان سیاسى، مادران، زنان، سالخوردگان، کارگران، کشاورزان، بینوایان،بىسوادان، آوارگان، و ...
ولى هیچکدام از این واژهها به فراگیرى واژه «مستضعفین» نیست. هر کدام از آن واژهها قلمرو و مرزى دارد. روزگارى شعارسازان چین و شوروى در تنگناى واژهها مانده بودند.
روسها گفته بودند: «کارگران» و این واژه، تودههاى انبوه کشاورز روس را در برنمىگرفت و چینىها گفته بودند: «کشاورزان» این واژه نیز کارگران را فرانمىگرفت.
لکن واژه «مستضعفین» همه عقب نگه داشته شدگان فکرى، علمى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و ... را در برمىگیرد.
حتّى عقب پنداشته شدهها را نیز فرامىگیرد. (راغب اصفهانى گفته:
«و استضعفته: وجدته ضعیفا»)
3- واژه «طاغوت» (تجاوزگر) نیز یکى از واژههاى فراگیر قرآن است. این واژه، هشت بار در قرآن آمده است اگر به جاى این واژه، واژه «ملک»، (پادشاه) بود دیگر تجاوزگرانى را که پادشاه نبودند فرا نمىگرفت، و با سپرى شدن زمان شاهان، آن واژه نیز در عصر روساى جمهور، دیگر کاربرد نداشت. اینک واژه «طاغوت» هر تجاوزگرى را در برمىگیرد چه کدخدا باشد، چه پاپ، چه رئیس جمهور چه ژنرال و ....
4- «کوثر» به معناى سرشار و بسیار زیاد. براى این واژه، دهها مصداق گفتهاند و این واژه مىتواند همه آنها را فرابگیرد.
5- واژه «غیب» چهل و هشت بار و واژه «غیوب» چهار بار در قرآن شریف به کار آمده است. واژه غیب نیز یکى از واژههاى بسیار غنى، پرمحتوا و فراگیر است. راغب اصفهانى گفته: «و استعمل فی کلّ غائب عن الحاسة و عمّا یغیب عنعلم الانسان» واژه غیب به کار گرفته مىشود بر هر چه که از قلمرو حس و دانش ما بیرون است.
بدین ترتیب واژه «غیب» خداوند، قیامت، برزخ و ... را فرامىگیرد پس هنگامى که گفته مىشود: «یؤمنون بالغیب» مفاهیم بسیارى را شامل مىشود که هیچ واژه دیگرى چنین گستردگى را ندارد.
6- واژه «قاعدین» به معنى نشستگان است این کلمه، در آیه 95 سوره نساء و 46 و 86 سوره توبه در مقابل کلمه «مجاهدین» آمده. در مقابل خط سرخ جهاد، همیشه گروههاى بسیارى پدید مىآیند که به گونهاى از جهاد مىگریزند مثل تنآسایان، تنپروران، ترسوها، فرصتطلبهاى روشنفکرنما که با تحلیل و نظریه پردازى جهاد را معقول نمىدانند، دینباوران ظاهرپرستى که جهاد را مشروع نمىخوانند. منافقانى که جهاد را با همکیشانشان مقبول نمىیابند. و ...
خداوند متعال، همه این گروهها را در واژه فراگیر «قاعدین» (نشستگان) گرد آورده همه این گروهها نشستهاند و دل به بهانه بستهاند.
7- واژه «اهل الکتاب» در قرآن مجید، چندین بار براى پیروان ادیان الهى صاحب کتاب به کار رفته و مسیحیان، یهودیان و ... را فرا مىگیرد.در قرآن شریف، نام بیست و پنج تن از پیامبران آمده است تنها در میان پیامبران، نام حضرت مسیح به نام مادرش اضافه شده است. تأکید خداوند بر واژه «ابن مریم» و گزینش این واژه براى زدودن خرافهاى است که در بین مسیحباوران بوده که مىپنداشتند حضرت مسیح، فرزند خداست، آیاتى که واژه «ابن مریم» دارد بدینگونه است: آیات (87 و 253 بقره)، (45 آل عمران)، (157 و 171 نساء)، (17، 46، 72، 75، 78، 110، 112، 114 و 116 مائده)، (30 و 31 توبه)، (34 مریم)، (50 مؤمنون)، (7 احزاب)، (57 زخرف)، (27 حدید)، (6 و 14 صف).
8- واژه «اختلاف» در آیه 82 سوره نساء.: «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً» اگر قرآن از نزد خدا نبود حتما اختلاف فراوان در آن یافته بودند. واژه اختلاف، همه اقسام تفاوت و گونهگونه بودن یعنى تضاد، تناقض و غیر آن را شامل مىشود.
چینش استوار قرآن
یکى از ارکان فصاحت سخن، پیراسته بودن از سستى پیوند و ترکیب است.
یعنى: پیراسته بودن از غلطهاى دستورى (ضعف تألیف) در نظم و پیوند کلام.
این سستپیوندیها، در سخن ادبا نیز کم نیست.
سعدى در گلستان آورده است: «محب الأتقیاء و افتخار آل فارس»وى به غلط واژه آل را به فارس اضافه کرده است واژه آل، هیچگاه به مکان اضافه نمىشود راغب اصفهانى نوشته: «الآل مقلوب عن الأهل و یصغّر على اهیل إلّا انه خص بالاضافة إلى اعلام الناطقین دون النکرات و دون الأزمنة و الأمکنة، یقال: آل فلان و لا یقال آل رجل و لا آل زمان کذا او موضع کذا.»یعنى: «آل» مقلوب اهل است و به گونه «اهیل» مصغر مىشود. آل تنها به شخصیتها اضافه مىشود نه به اسمهاى ناشناخته و نه به زمانها و مکانها.
استوارى نظم قرآن و استحکام ترکیبات آن بىمانند است. تاکنون هیچ ادیبى نبوده تا چینش استوار قرآن را بفهمد و ستایش نکند. قرآن، از هرگونه سستپیوندى (ضعف تألیف) پیراسته است.
خوشادایى
یکى دیگر از ارکان فصاحت سخن، پیراسته بودن از ناگوارى (تنافر کلمات) در اداست. سخن فصیح باید به گونهاى ترکیب یافته باشد، که لکنتآفرین ننماید. چون جمله «خواجه چه تجارت کرد» یا مثل این جمله: «صد سطر شعر،حفظ کردم» خوشآهنگى و خوشادایى قرآن در تکرار پیوسته همه خوانندگان قرآن مشهود است. تندخوانى قرآن، هیچگاه دچار لکنتهاى تنافر کلمات نمىشود. امروز چند میلیون حافظ قرآن در جهان هست، که براى از یاد نرفتن آیات، هر روز قسمت زیادى از قرآن را تندخوانى مىکنند، و هیچگاه به کلمات لکنتآفرین برخورد نمىکنند، و شاید هیچ کتابى را نتوان به سرعت قرائت قرآن خواند به دلیل اینکه به طور معدّل، قرآن مجید، هفتصد صفحه دارد و بسیار بودهاند و هستند که مىتوانند قرآن را در یک شبانهروز و حتى در یک شب به پایان ببرند و یکى از قاریان قرآن، تمام قرآن را در شش ساعت مىخواند. و این از این روست که واژههاى قرآن آبشارگونه بر زبان مىگذرد چون در چینش واژهها روانى و سلاست رعایت شده و خواندن آن، مثل آمدن از فراز به نشیب است نه از نشیب به فراز.
بیانگرى و روشنى نظم قرآن
قرآن، روشنترین پیام جهانى است. قرآن، هشدار، ذکر، نور، بیان، تبیان و فرقان است یعنى هم روشن و واضح است و هم روشنگر، چون پیچیدگى و ابهام، یا به انگیزه به کارگیرى کنایهها و مجازهاى دور از ذهن است یا به علت استعمال واژههاى دیریاب. و یا پیچیدگى، پدیده نظم و ترکیب نابسامان است و یا مولود به کارگیرى اصطلاحات ویژه و تخصصى. ولى قرآن، از همه اینها پیراسته است. دلیل این روشنى و روشنگرى، انقلابى است که در تودههاى عرب عصر جاهلیت پدید آورد.
چینش قرآن، به گونهاى حکیمانه است، که هوشمندان نکتهیاب از نوع چینش و پیوند واژهها، رازها و رمزها مىیابند، و این رمزها و رازها جدا از بار رسالتى است که واژه دارد. مثلا قرآن، هنگام بیان حدّ سرقت مىگوید: مرد دزدو زن دزد و هنگام بیان حد زنا مىگوید: زن زناپیشه و مرد زناپیشه.
«وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما»سوره مائده، آیه 38. دستهاى مرد دزد و زن دزد را قطع کنید.
«الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ» سوره نور، آیه 2.به هر زن زناکار و مرد زناکار صد تازیانه بزنید.
در مسأله دزدى، مرد را مقدم مىدارد و در مسأله زنا زن را، این مقدم شدنها، نکتههایى را مىآموزد، غیر از بیان حدّ سرقت و حدّ زنا.
امروز، از نظر بزهشناسى ثابت شده که مرد، بیشتر گرایش به دزدى دارد. و زن، بیشتر گرایش به زنا. چون زن از طریق خودفروشى و مرد از طریق دزدى مىتوانند کمبود اقتصادى را جبران کنند.
در چینش و نظم و ترکیب قرآن شریف، ویژگیهاى مهمى به چشم مىخورد.
تقدیم و تأخیرهاى قرآن، درسآموز و هوشبرانگیز است، این تقدیمها تنها تقدیمهایى نیست که مفید حصر باشد (آنچه در علم معانى به آن تکیه مىشود) قرآن، کتاب خداست، و متن حکمت است، و هر چیزى به جاى خویش نیکوست.
«وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ».سوره حج، آیه 27. ترجمه: «برنامه حج را اعلان کن پیادهها و سواران بر مرکبهاى لاغر و چابک از کرانههاى دور به سویت مىآیند.»
در این آیه، واژه «رجال» (جمع راجل) که به معنى پیادههاست بر «و على کلّ ضامر» که به مفهوم سواران است مقدم ذکر شده. علوى، صاحب الطرازنقل کرده: ابن عباس پیوسته از خداوند متعال مىخواست تا موفق شود پیاده به سفر حج برود و پیوسته مىگفت: خداوند، کلمه «رجالا» را بر «على کلّ ضامر» مقدم داشته و این تقدیم، نشان فضیلت و ارجمندى بیشتر حجگزاران پیاده است. «1» عنایت قرآنآشنا و مفسرى چون ابن عباس به مقدم بودن این واژه و آگاهاندن این نکته که تقدیم رمزى دارد، تأکیدى است بر کاوش ما و پژوهش نکتهسنجانه در تقدمها و تأخرهاى قرآنى.
واژه کتاب همه جا بر واژه حکمت مقدم شده است.
در آیههاى 129، 151 و 231 بقره. و آیههاى 48، 79، 81، 164 آل عمران.
54، 113 نساء. 110 مائده. 89 انعام، و 2 جمعه.
بدین ترتیب، هر جا این دو واژه با هم آمده کتاب مقدم است. کتاب بر میزان نیز مقدّم شده است. در آیههاى 17 شورى و 25 حدید. در این دو آیه، کتاب و میزان با هم است و کتاب مقدم.
کتب بر رسل نیز مقدم شده است. در آیات 285 بقره و 136 نساء یعنى هرجا واژه کتاب با این واژه آمده است مقدم شده.
واژه «قربى» و «اقربین» همه جا بر «مساکین» و «یتامى» و «ابن السبیل» مقدم است. «یتامى» نیز بر «مساکین» و «سائل» و «ابن سبیل» همه جا مقدم شده. امّا در آیه هشت سوره انسان، کلمه «مسکین» بر «یتیم» مقدّم شده است و این تقدیم، به جهت رعایت تقدم زمانى بوده است چون «مسکین» روز اوّل به در خانه مولا على- علیه السلام- آمد و یتیم روز دوم و روز سوم که گرسنگى به اوج رسیده بود اسیر، درخواست کمک کرد که کافر بود.
تقدم قربى و اقربین 83، 215 و 177 بقره. 8، 36 نساء. 90 نحل. 26
اسراء. 22 نور. 38 روم. 41 انفال. 7 حشر.
تقدم یتامى (بىپدران) بر مساکین و سائل و ابن سبیل: 83، 177، 215 بقره. 8، 36 نساء. 31 انفال. 7 حشر. 9 و 10 ضحى. در آیه «فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» بر سائل تنها مقدم شده و باز در آیه 17 فجر، یتیم بر مسکین مقدم شده است.
این تقدیم، هم هماهنگ با تقدم طبیعى و ذاتى «قربى» نزدیکان و خویشان است. و هم تأکیدى است بر خویشاوندنوازى و رعایت حال خویشان و پیوند با خویشان که در فرهنگ اسلامى به «صله رحم» شهرت دارد. و کنایهاى است مانند: چراغى که به خانه رواست به مسجد حرام است. یعنى تا هنگامى که نزدیکان ما محرومند ابتدا باید حال آنان را ترمیم کنیم.
همه جا «سمع» بر «بصر» و «سمیع» بر «بصیر» و «سمیع» بر «علیم» مقدم شده است.
و اعجابانگیز است که ادراکات سمعى در انسان، حساسیت ویژهاى دارد.
به گونهاى که بسیار کم بودهاند کسانى که ناشنوا باشند و اوج علمى یا هنرى هم داشته باشند مثل بتهون و ...
لیکن بسیار بودهاند نابینایانى که به بلندترین قلههاى دانش و بینش زمان خویش رسیدهاند مانند: «ابو العلاء معرّى» شاعر کمنظیر عرب. «میلتون» شاعر بزرگ «دکتر طه حسین» نویسنده کمنظیر عرب.
«ابو محمد، عبد الله بن محمد» از اصحاب حضرت باقر- علیه السلام- و از اصحاب حضرت صادق- علیه السلام- مشهور به ابو بصیر. «رودکى» شاعر پرآوازه فارسى (شگفتانگیز است آنقدر شعراى نابینا زیادند که مرحوم على اکبر مشیر تذکره شاعران کور را در متجاوز از سیصد صفحه نگاشته است).
اهمیت دیگر ادراکات سمعى در این است که اگر کسى چشم را از دست بدهد نیروى دیگرى را از دست نخواهد داد ولى اگر کسى شنوایى را از کودکىنداشته باشد، گویایى را نیز از دست داده است.جهت دیگر تقدم سمع بر بصر این است که: ما صدا را از هر سو که باشد مىشنویم (از جهات ششگانه) لیکن تنها چیزهایى را مىبینیم که روبهروى ما باشد و یا آیینه آنها را نشان بدهد. نکته دیگر: ما پیش از این که ببینیم در آغاز تولد مىشنویم و پس از مرگ نیز مىشنویم.
و خداوند، از قول اهل جهنم نقل مىکند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ»سوره ملک، آیه 10. مىگویند: اگر مىشنیدیم یا مىاندیشیدیم در آتش نبودیم.
آنان به دو چیز تکیه کردهاند به شنیدن و به اندیشه کردن.
«هجرت» همه جا بر «جهاد» و «مهاجرین» همیشه بر «انصار» پیشى گرفته است.
چرا هجرت همه جا بر جهاد و مهاجرین همه جا بر انصار، پیشى دارد؟
مکتب الهى، اجتماعى، سیاسى اسلام در روند تکاملیش براى مصون ماندن از گزندها و آسیبها در آغاز، راه و روش پنهانکارى (تقیه) را پیش گرفت سپس هنگامى که توان بیشترى یافت هجرت را برگزید. دو هجرت به حبشه و بعد هجرت به مدینه انجام گرفت و هنگامى که براى درگیرى با دشمنان، توان مالى و نظامى و اجتماعى یافت شیوه مبارزه مسلحانه و جهاد را پیش گرفت پس هجرت بر جهاد تقدم زمانى دارد و غالب مهاجرین نیز بر انصار، در گرایش به اسلام پیشاهنگى زمانى دارند
تمدنسازى
یکى دیگر از ابعاد اعجاز قرآن، تمدنآفرینى آن است. سنگپایههاى تمدّن، چند چیز است:
1- قوانین شایسته اجتماعى داشتن.
2- سازمان و تشکیلات اجتماعى و حکومتى سالم.
3- انس و ارتباط و پیوندهاى اجتماعى سالم.
4- مرکزییت و اجتماع.
5- رشد و تربیت اجتماعى.
6- امکانات
با توجه به این شش اصل در مىیابیم که قرآن شریف، مهمترین نقش را در ایجاد تمدّن سالم داشته است. چون سازندهترین و شایستهترین قوانین اجتماعى را ارائه کرده است، بهترین سازمانهاى اجتماعى و حکومتى را برپا کرده، عادلانهترین ارتباطات اجتماعى را شکل داده.
به تبعیضات نژادى، قومى پایان داده به خشونتها و جنگهاى قومى خاتمه بخشیده و زمینههاى رشد و تربیت و تعالى اجتماعى را پدید آورده است.
بدینگونه:
1- به برکت جاذبه شگفت قرآن شریف، اندیشهها و نیروهاى انسانى گوناگون از ملل مختلف جذب اسلام شد و بلعام رومى، سلمان فارسى، بلال حبشى، ابوذر عرب و ... گرد آمدند.
2- امکانات علمى، اقتصادى، هنرى اقوام مختلفى جذب شد.
3- با حاکمیت فرهنگ قرآن، هنر، روند کارساز و پیشروى پیدا کرد که در ایجاد تمدّن برین اسلام سخت مؤثر بود.
جامعه عرب و بسیارى از اقوام همعصر رسول اکرم- صلى اللّه علیه و آله- بتتراش و بتساز و بتفروش و بتپرست بودند. هنر آنان اگر در قلمرو مجسمهسازى به کار مىافتاد آفتى مىشد براى هنر سازنده و مفید معمارى. لیکن فرهنگ قرآن با تحریم بتگرى و بتسازى، هنر معمارى را تشویق کرد و با بسیج نیروها در زمینه هنر معمارى، هنر معمارى اسلامى را با ساختن مسجدهاى گوناگون به اوج شکوهمند شکوفایى رساند که هر کدام از آنها امروز ستارهاى از آسمان هنر است.
در جامعهاى که قرآن مجید فرود آمد آنقدر، کار معمارى ناتوان بود که هر جا سقفى از گل داشت به «سقیفه» شهرت مىیافت و سقیفهها انگشت شمار و مورد توجه بود. در جامعهاى که قرآن فرود آمد حتى یک کارگاه تولیدى نیز نبود لیکن با حضور قرآن نستوه، تمدن اسلامى در جهان درخشید.
4- قرآن، دعوت به همکارى، همدستى، و زدودن کینههاى قومى کرد و اقوام آتشافروزى را که در آستانه ورود در شعلهها بودند به اجتماع همدل، همسو و همداستان تبدیل کرد.
5- جاذبه قرآن، عاملى شد براى اجتماع شگرف مردم در مدینه و این اجتماع در قلمرو رهبرى پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- بسیار کارساز بود.
6- قرآن، نظام صالح اجتماعى را در ساختن یک جامعه برین ارائه کرد.
بدون توجه به زیرساختهاى اجتماعى هر کارى کمفایده است اسلام در ساختن جامعه برین، نظام سیاسى، اقتصادى، اجتماعى را نیز دگرگون مىکند فقط نمىگوید: جوانان، ازدواج کنند یا عفت داشته باشند اسلام با ایجاد امکانات عمومى و رفع تبعیضهاى اقتصادى، دستور عفت هم مىدهد. اسلام هیچگاه بدون در نظر گرفتن یک نظام صالح سیاسى، اجتماعى، یک مجموعه اخلاقى ارائه نکرده است. از دیگرسو مکارم اخلاقى اسلام، در ارتباطات اجتماعى تبلور مىیابد اسلام اخلاق مردمگریزى و عزلت خواهانه را تجویز نمىکند.
7- قرآن، از مردم خواسته است تا زمین را آباد کنند.
«هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها».سوره هود، آیه 61.
«خدا شما را از زمین پدید آورد و از شما خواست تا در زمین آبادانى پدید آورید.»
آسانیها
یکى دیگر از ابعاد اعجاز قرآن، آسانفهمى قرآن است. قرآن شریف، کانون آسانیهاست. فهمش آسان، حفظش آسان و قوانینش آسان است در حالى که غنىترین کتاب جهان است. مسأله آسانفهمى قرآن چهار بار در سوره قمر با تأکید ذکر شده است.
«وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ ...»*
«سوگند، ما قرآن را براى یادآورى آسان کردیم».
قرآن، یک پیام است پیام براى بیدارى، براى هوشیارى، براى حرکت، براى ایجاد حیات نوین اجتماعى و انسانى و این پیام باید آسان فهم باشد تا رشد ایجاد کند. و خروش و شور و شعور و جهش و انقلاب پدید آورد.این آسانگویى (نه عامیانهگویى نه شکستهگویى نه غلطگویى) از ویژگیهاى پیامبران بوده همه آنان به زبان مردم سخن مىگفتهاند و مردمفهم حرف مىزدهاند. حضرت موسى- علیه السلام- در آغاز رسالتش از خداوند مىخواهد که بیانش آسان گردد تا مردم، گفتارش را بفهمند و این یکى از مرزهاى بین پیامبران، و فلاسفه و روشنفکران است. پیامبران مردمفهم سخن مىگفتهاند ولى فلاسفه و روشنفکران و گاهى ادیبان با زبانى ویژه و در برج عاج اصطلاحات و گاهى چنان سمبلیک سخن گفتهاند. که کسى غیر از اندکى از همگنانشان نمىفهمد.
و اوج اعجاز قرآن شریف در این است که این آسان فهمى از اوج علمى قرآن نکاسته و آن را کتاب عوام نساخته هنوز همچون اقیانوس بىمرزى دانشمندان را تغذیه مىکند.
آسانحفظى قرآن
قرآن مجید، بیشتر از هر کتابى در جهان، حافظ و از برکننده داشته و دارد.
کودکان مسلمان، از آغاز آموزش، با حفظ قرآن نستوه آشنا مىشوند. همه کسانى که در روند تعالیم اسلام کار کردهاند آسانحفظى قرآن شریف را تجربه کردهاند.
آسانحفظى قرآن به جهت روند آبشارآساى واژهها، روانى سبک و سجعهاى آسان و دلنشین آن است. به انگیزه همه این لطافتهاست که آسانتر از هر نثرى یا شعرى حفظ مىشود. حتّى بسیارى از بىسوادها بسیارى از قرآن را حفظ دارند.
قوانین آسان
بسیارى از کیشها و مذاهب، با قوانین سخت و طاقتسوز، توان بدنى و روحى و اجتماعى پیروانشان را مىفرسایند و روند عادى زندگى مادیشان را بهتنگنا مىکشانند؛ لیکن قرآن، با ارائه قوانین آسان، زیستن آسایشمند و رشدآفرین و لذّتبخش مادى را با شکوه معنوى آمیزش داده و انسان را در تنگناى سختیها نمىکشاند.
«یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ». سوره بقره، آیه 185.
«خداوند، آسانى شما را مىخواهد نه سختى را».
در دو آیه به طور کلى نفى حرج شده و در آیاتى چند از گروهى ویژه، نفى حرج شده بدین ترتیب:
«ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ» سوره مائده، آیه 6. «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» سوره حج، آیه 78.«لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ»*. «وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ»*. «وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ»*.سوره نور، آیه 61. مفردات راغب آورده: «حرج و حراج جاى گرد آمدن چیزى است و تنگى و تنگنا نیز از آن فهمیده مىشود. مفردات، صفحه 112.
در چندین آیه بر این مسأله، تأکید شده است که تکلیف تا مرز توانایى مردم است. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها». سوره انعام، آیه 152.
معجزه عددى
یکى از ابعاد اعجاز قرآن، شماره عدد بسیارى از واژههاست. کشف تناسب و تقابل عدد واژههاى قرآنى را ما وامدار نویسنده معاصر عرب آقاى «عبد الرزاق نوفل» هستیم.
من به برگزیده پارهاى از اعجاز عددى قرآن که دستاورد این نویسنده است اشاره مىکنم:
واژه، «یوم» (روز) سیصد و شصت و پنج بار در قرآن شریف آمده و هماهنگ با روزهاى سال.
واژهّ «شهر» (ماه) دوازده بار آمده به اندازه ماههاى سال.
واژه تثنیه و جمع «یوم» سى بار به کار آمده به اندازه روزهاى ماه.
واژه «اجر» (مزد) صد و هشت بار یاد شده واژه «فعل» (کار) نیز صد و هشت بار.
واژه «شدّت» (سختى) صد و دو بار در قرآن ذکر شده است.
واژه «صبر» و همخانوادهاش نیز صد و دو بار یاد شده است.
واژه «ملائکه» و «شیاطین» هر کدام هشتاد و هشت بار در قرآن آمده است.
واژه «دنیا» و «آخرت» هر کدام صد و پانزده بار ذکر شده است.
واژه «شجر» (درخت) بیست و شش بار در قرآن آمده همین اندازه نیز واژه «نبات» (گیاه) آمده است.
واژه «حساب» بیست و نه بار یاد شده از «عدل» و «قسط» هم بیست و نه بار.
واژه «الباب» (مغزها) شانزده بار ذکر شده واژه «فواد» و «افئده» هم شانزده بار.
واژه «نفع» و «فساد» هر کدام پنجاه بار به کار آمده است.
واژه «سیئات» (کارهاى ناشایست) صد و شصت و هفت بار، واژه «صالحات» و همخانوادههایش نیز صد و شصت و هفت بار.
واژه «رغبت» با تمام مشتقاتش هشت بار به کار آمده، واژه «رهبت» نیز هشت بار.
از آسمانهاى هفتگانه هفت بار نام آورده شده است.
کشف اعجاز عددى در قرآن این نکته را مىآموزد که تمام ابعاد اعجاز قرآن، هنوز کشف نشده و چه رازها و رمزهاى بىکرانى که در روند زمان تجلى خواهد کرد.
یکى از رازهاى عددى قرآن، تضاعف و چند برابرى عدد برخى واژههاست نسبت به برخى دیگر مثلا: واژه «مغفرت» و همخانوادههایش 234 بار ذکر شده است ولى جزاء 117 بار یعنى نصف واژههاى مغفرت.
از ضلالت و همخانوادههایش 191 بار یاد شده و واژه آیات 382 بار یعنى دو برابر. واژه عسر (سختى) 12 بار و واژه یسر (آسانى) 36 بار ذکر شده یعنى سه برابر.
اخیرا کاوشهاى شگرفى به وسیله کامپیوتر، در زمینه کشف رازهاى عددى قرآن کریم، شکل گرفته است و برخى از این پژوهشها منتشر شده. تحقیقات دکتر رشاد خلیفه، دستاوردى از همین دست است. دکتر رشاد خلیفه مىنویسد: «رمزپیچیدهاى که از طریق کاربرد کامپیوترهاى الکترونیکى کشف گردیده نشان مىدهد که تکتک کلمات قرآن، بلکه یکایک حروفش به نحوى که ملاحظه خواهد شد طبق سیستمى استادانه و پیچیده جاىگذارى شده که خارج از توانایى هر نوع قدرت انسانى است.»
به امید روزى که قرآن، کران تا کران زمین را فرا گیرد. خدا یارتان.
الحمد للّه ربّ العالمین
اعجاز قرآن از منظر اخبار غیبى
پیشگوییهاى تاریخى
قرآن، از روند تاریخ و از آیندههاى دور و نزدیک آن، گاهگاه خبرهاى قاطعى داده است این پیشگوییها یکى از ابعاد اعجاز قرآن مجید است بدین جهت که:
الف: این پیشگوییها قاطع و محکم است و تردید و شاید و گمان در آنها نیست.
ب: این پیشگوییها را بعد از تحقق، ما نشان اعجاز مىدانیم وگرنه صرف پیشگویى که معجزه نیست بدون تردید، برخى از پیشگوییهاى دیگر قرآن نیز حتما تحقق خواهد یافت.
ج: این پیشگوییها متکى به آمار و شواهد و قرائن نیست خبرهایى از تاریخ است. بدون هیچ زمینه موجودى.
مثلا هنگامى که پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- در اوج ضعف است سوره کوثر فرود مىآید و خبر مىدهد که دشمنان پیامبر، ناکام و نافرجام و تبهنسل مى شوند. و خداوند به پیامبر- صلّى اللّه علیه و آله- نسل گسترده، نام و آوازه بلند و فراگیر و یا ... مىبخشد. (از مصادیق کوثر).
اکنون نمونههایى از پیشگوییهاى قرآن را یادآور مىشویم.
1- «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ».سوره ص، آیه 87.
یعنى «قرآن، تنها یادآورى براى جهانیان است. بىتردید، بعد از این خبرش را (خبر جهانى بودن و فراگیریش را) دریافت خواهید کرد و خواهید دانست».
این دو آیه، هنگامى فرود آمده که اسلام در اوج ضعف بوده است. لیکن قرآن سترگ، خبر فراگیرى جهانى آن را مىدهد در این قلمرو، آیات دیگرى نیز هست: آیه 33 توبه و آیه 8 و 9 سوره صف.
در آیه 33 سوره توبه آمده: «یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» یعنى: کفرپیشگان مىخواهند نور خدا را با گفتار خویش فرو نشانند ولى خدا بر آنست تا نور خویش را به اوج کشاند گرچه بر کفر باوران ناگوار است. و در آیه 8 و 9 سوره صف آمده: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ* هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ*» یعنى کفرزدهها مىخواهند نور خدا (آیین اسلام) را فرو نشانند خداوند، علىرغم آنان نورش را به اوج مىکشاند.
اوست خدایى که رسولش محمّد- صلى اللّه علیه و آله- را به هدایت و گستردن دین حق فرستاد تا علىرغم خواست کفار، دین حق، بر همه ادیان، برترى و غلبه یابد.
2- امپراتورى بزرگ روم در سده هفتم میلادى پیوسته رو به ناتوانى مىرفت و ستیزهاى داخلى روم جان مىگرفت. از دیگرسو خسرو پرویز با بهرهگیرى از ناتوانى حکومت روم به کرانههاى امپراتورى روم مىتاخت و یکى پس از دیگرى را مىگشود. شهرهاى بین دجله و فرات و شهرهاى سوریه و مصر را تسخیرکرد. بر مرزهاى اورشلیم تاخت و دژخیمانه در فکر پیروزیهاى دیگرى بود.
پیروزیهاى دیگر ایران حتمى مىنمود لیکن این آیات بر مسلمانان فرود آمد:
«بسم الله الرحمن الرحیم الم* غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ، فِی بِضْعِ سِنِینَ* لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ».روم، 4- 1.
این آیه، هنگامى سخن از شکست ایران و پیروزى روم گفت که ایران در اوج توانایى و روم در اوج ناتوانى بود. ولى پیشگویى قرآن مجید، تحقق یافت و رومیان با یک بسیج عمومى بر ارتش ایران باستان پیروز شدند.
3- پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- به انگیزه ناتوانى یارانشان از یک مقابله نظامى مجبور شدند زادگاه خویش و حرم امن خدا و مسجد الحرام را ترک گویند بىتردید رها کردن زادگاه و مسجد الحرام براى پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- دشوار بود لیکن آیهاى فرود آمد و بازگشت پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- را به مکه پیشگویى کرد: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ».سوره قصص، آیه 85. آن کس که تو را پیامگستر قرآن قرار داد به مکهات باز خواهد گرداند. (معاد به معناى باز گشتگاه (مکه) است). در همین قلمرو در آیه دیگرى نیز آمده: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَالْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ ...»سوره فتح، آیه 27.این آیه نیز ورود شکوهمند پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- را به مکه، حکایت کرده است.
براى آشنایى بیشتر رجوع کنید به کتاب «السیرة النبویة» نوشته ابن هشام، «تاریخ الامم و الملوک» نوشته طبرى، تاریخ ابن اثیر، «فتوح البلدان» بلاذرى، و «تجارب السلف».
آیات دیگرى نیز پیشگویى تاریخى دارد:
«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا». سوره بقره، آیه 27.
«پس اگر مانند قرآن را نیاورید که هیچگاه چنین توانى را پیدا نخواهید کرد».
این پیشگویى قرآن، در طول تاریخ، ثابت شد که هیچ کس نمىتواند مانند قرآن را بیاورد.
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».سوره حجر، آیه 9.
در این آیه، مصونیت قرآن، از گزندها پیشگویى شده است.
«سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ». سوره فتح، آیه 15.
«چون به [قصد] گرفتن غنائم روانه شدید، به زودى بر جاى ماندگان خواهند گفت: بگذارید ما به دنبال شما بیاییم.»
«قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ» سوره فتح، آیه 16.
«بر جاىماندگان بادیهنشین بگو: به زودى به سوى قومى سخت زورمند دعوت خواهید شد که با آنان بجنگید یا اسلام آورند.»«سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ». سوره قمر، آیه 45.
«به زودى این جمع در هم شکسته شود و پشت کنند».
این آیه، از پیشگویىهاى قرآن کریم درباره پیروزى مسلمانان در جنگ بدر است.
«فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ».سوره مائده، آیه 54.
«به زودى خدا گروهى را مىآورد که آنها را دوست دارد و آنان او را دوست دارند».
این آیه، اسلام آوردن ایرانیان را پیشگویى مىکند.
یکى از ابعاد شگفتآمیز در تاریخنگارى قرآن، پیشگویى پیروزى حتمى حق پیشگان و خداباوران و مستضعفان است.
«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ».سوره انبیاء، آیه 105.
در «زبور» پس از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایستهام وارث (حکومت) زمین خواهند شد».
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ».سوره نور، آیه 55.خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند وعده مىدهد که قطعا آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد مثل پیشینیان.
«کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ». سوره مجادله، آیه 21.
«وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ» سوره صافات، آیه 171.
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً» سوره قصص، آیه 5.
منبع:اعجاز در قرآن کریم
اعجاز قرآن از منظر اخبار غیبى
پیشگوییهاى تاریخى
قرآن، از روند تاریخ و از آیندههاى دور و نزدیک آن، گاهگاه خبرهاى قاطعى داده است این پیشگوییها یکى از ابعاد اعجاز قرآن مجید است بدین جهت که:
الف: این پیشگوییها قاطع و محکم است و تردید و شاید و گمان در آنها نیست.
ب: این پیشگوییها را بعد از تحقق، ما نشان اعجاز مىدانیم وگرنه صرف پیشگویى که معجزه نیست بدون تردید، برخى از پیشگوییهاى دیگر قرآن نیز حتما تحقق خواهد یافت.
ج: این پیشگوییها متکى به آمار و شواهد و قرائن نیست خبرهایى از تاریخ است. بدون هیچ زمینه موجودى.
مثلا هنگامى که پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- در اوج ضعف است سوره کوثر فرود مىآید و خبر مىدهد که دشمنان پیامبر، ناکام و نافرجام و تبهنسل مى شوند. و خداوند به پیامبر- صلّى اللّه علیه و آله- نسل گسترده، نام و آوازه بلند و فراگیر و یا ... مىبخشد. (از مصادیق کوثر).
اکنون نمونههایى از پیشگوییهاى قرآن را یادآور مىشویم.
1- «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ».سوره ص، آیه 87.
یعنى «قرآن، تنها یادآورى براى جهانیان است. بىتردید، بعد از این خبرش را (خبر جهانى بودن و فراگیریش را) دریافت خواهید کرد و خواهید دانست».
این دو آیه، هنگامى فرود آمده که اسلام در اوج ضعف بوده است. لیکن قرآن سترگ، خبر فراگیرى جهانى آن را مىدهد در این قلمرو، آیات دیگرى نیز هست: آیه 33 توبه و آیه 8 و 9 سوره صف.
در آیه 33 سوره توبه آمده: «یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» یعنى: کفرپیشگان مىخواهند نور خدا را با گفتار خویش فرو نشانند ولى خدا بر آنست تا نور خویش را به اوج کشاند گرچه بر کفر باوران ناگوار است. و در آیه 8 و 9 سوره صف آمده: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ* هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ*» یعنى کفرزدهها مىخواهند نور خدا (آیین اسلام) را فرو نشانند خداوند، علىرغم آنان نورش را به اوج مىکشاند.
اوست خدایى که رسولش محمّد- صلى اللّه علیه و آله- را به هدایت و گستردن دین حق فرستاد تا علىرغم خواست کفار، دین حق، بر همه ادیان، برترى و غلبه یابد.
2- امپراتورى بزرگ روم در سده هفتم میلادى پیوسته رو به ناتوانى مىرفت و ستیزهاى داخلى روم جان مىگرفت. از دیگرسو خسرو پرویز با بهرهگیرى از ناتوانى حکومت روم به کرانههاى امپراتورى روم مىتاخت و یکى پس از دیگرى را مىگشود. شهرهاى بین دجله و فرات و شهرهاى سوریه و مصر را تسخیرکرد. بر مرزهاى اورشلیم تاخت و دژخیمانه در فکر پیروزیهاى دیگرى بود.
پیروزیهاى دیگر ایران حتمى مىنمود لیکن این آیات بر مسلمانان فرود آمد:
«بسم الله الرحمن الرحیم الم* غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ، فِی بِضْعِ سِنِینَ* لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ».روم، 4- 1.
این آیه، هنگامى سخن از شکست ایران و پیروزى روم گفت که ایران در اوج توانایى و روم در اوج ناتوانى بود. ولى پیشگویى قرآن مجید، تحقق یافت و رومیان با یک بسیج عمومى بر ارتش ایران باستان پیروز شدند.
3- پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- به انگیزه ناتوانى یارانشان از یک مقابله نظامى مجبور شدند زادگاه خویش و حرم امن خدا و مسجد الحرام را ترک گویند بىتردید رها کردن زادگاه و مسجد الحرام براى پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- دشوار بود لیکن آیهاى فرود آمد و بازگشت پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- را به مکه پیشگویى کرد: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ».سوره قصص، آیه 85. آن کس که تو را پیامگستر قرآن قرار داد به مکهات باز خواهد گرداند. (معاد به معناى باز گشتگاه (مکه) است). در همین قلمرو در آیه دیگرى نیز آمده: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَالْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ ...»سوره فتح، آیه 27.این آیه نیز ورود شکوهمند پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- را به مکه، حکایت کرده است.
براى آشنایى بیشتر رجوع کنید به کتاب «السیرة النبویة» نوشته ابن هشام، «تاریخ الامم و الملوک» نوشته طبرى، تاریخ ابن اثیر، «فتوح البلدان» بلاذرى، و «تجارب السلف».
آیات دیگرى نیز پیشگویى تاریخى دارد:
«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا». سوره بقره، آیه 27.
«پس اگر مانند قرآن را نیاورید که هیچگاه چنین توانى را پیدا نخواهید کرد».
این پیشگویى قرآن، در طول تاریخ، ثابت شد که هیچ کس نمىتواند مانند قرآن را بیاورد.
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».سوره حجر، آیه 9.
در این آیه، مصونیت قرآن، از گزندها پیشگویى شده است.
«سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ». سوره فتح، آیه 15.
«چون به [قصد] گرفتن غنائم روانه شدید، به زودى بر جاى ماندگان خواهند گفت: بگذارید ما به دنبال شما بیاییم.»
«قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ» سوره فتح، آیه 16.
«بر جاىماندگان بادیهنشین بگو: به زودى به سوى قومى سخت زورمند دعوت خواهید شد که با آنان بجنگید یا اسلام آورند.»«سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ». سوره قمر، آیه 45.
«به زودى این جمع در هم شکسته شود و پشت کنند».
این آیه، از پیشگویىهاى قرآن کریم درباره پیروزى مسلمانان در جنگ بدر است.
«فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ».سوره مائده، آیه 54.
«به زودى خدا گروهى را مىآورد که آنها را دوست دارد و آنان او را دوست دارند».
این آیه، اسلام آوردن ایرانیان را پیشگویى مىکند.
یکى از ابعاد شگفتآمیز در تاریخنگارى قرآن، پیشگویى پیروزى حتمى حق پیشگان و خداباوران و مستضعفان است.
«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ».سوره انبیاء، آیه 105.
در «زبور» پس از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایستهام وارث (حکومت) زمین خواهند شد».
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ».سوره نور، آیه 55.خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند وعده مىدهد که قطعا آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد مثل پیشینیان.
«کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ». سوره مجادله، آیه 21.
«وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ» سوره صافات، آیه 171.
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً» سوره قصص، آیه 5.
منبع:اعجاز در قرآن کریم
دانش و بینش تاریخى در قرآن
شیوه قرآن در تاریخنگارى، پیشگوییهاى تاریخى، تحریفزدایى از چهره ادیان، ارائه قانونمندیها و سنن تاریخى، غیبگوییهاى تاریخى و ... یکى دیگر از ابعاد شگفتىزاى اعجاز قرآن در دانش و بینش تاریخى است.
تاریخنگارى قرآن، ویژگیهاى اعجابانگیزى دارد بدین ترتیب:
1- علیرغم بیشتر نزدیک به تمام تاریخنگاریهاى کهن و جدید که تاریخ شاهان، جنگها، صلحها، خشمها، مهرها، زنبارگیها، شکمپرستیها، شهوتها، شرابنوشىها، و شورهاى دامنى شاهان است قرآن، تاریخ پیامبران را به جاى تاریخ شاهان بیان کرده است. غالب تاریخنگاران، شاهنامه مىپرداختهاند ولى قرآن، پیامبرنامه. بیشتر آنان مرزنامه مىنگاشتند لیکن قرآن مغزنامه. همه، زندگى طالحان را و قرآن، زندگى صالحان را، همه، شهوتنامه ولى قرآن، شرافتنامه.
اگر سخنى از شاهى نیز در قرآن آمده در راستاى پیکار پیامبرى بوده است. در قرآن، چندین سوره به نام پیامبران است: ابراهیم، یوسف، یونس، هود، و محمد، خود سوره انبیاء و سوره قصص نیز داستانهاى انبیاء است.
نام بیست و پنج تن از پیامبران صریحا در قرآن، شریف آمده است و برخىدهها بار تکرار شده است چند تن از پیامبران نیز در قرآن، مورد اشاره قرار گرفتهاند.به قرآن در اسلام علّامه طباطبائى رجوع شود. در اینجا باید بگویم: در اندک جاهایى از ترجمه پویا و زیباى استاد فولادوند، بر قرآن کریم سود جستهام.مانند اشاراتى که به پیامبران در این آیهها شده است.1- سوره نساء آیه 163، 2- سوره بقره آیه 246، 3- سوره بقره آیه 258، 4- سوره یونس آیه 14.
قرآن، با ارائه تاریخ صالحان یک حرکت بزرگ تربیتى نیز کرده است و آن، ارائه اسوههاى مختلف و الگوهاى گوناگون در شرائط گوناگون و در قلمروهاى متفاوت است.
در قلمرو صبر و ستیز، در قلمرو عفت، در قلمرو شجاعت، در قلمرو دعوت، در قلمرو رسالت اجتماعى، در قلمرو قناعت و در قلمرو حکومت و در هر قلمروى الگویى و قهرمانى نشان داده. موسى، الگوى نجات یک نسل. نوح، الگوى دعوت پیوسته و شکیب در درازاى ده قرن. یوسف، قهرمان خویشتن دارى، عفتبانى، گذشت، تدبیر و مدیریت و سلیمان، پیامبرى بر تخت و ...
زن فرعون و مؤمن آل فرعون الگوى خداباورى در سلطه کفر و ... و محمّد- صلى اللّه علیه و آله- الگوى الگوها.
ارائه الگوها نقش سازنده تربیتى نیز دارد. ارائه الگوهاى تربیتى، استدلالى است بر امکان تحقق آرمان متعالى اخلاقى و وقوع آن، چون بهترین استدلال بر امکان چیزى وقوع آن چیز است. از سوى دیگر، ارائه اسوهها فاصله بین انسانهاى ساخته شده و ساخته نشده را نشان مىدهد.
2- دومین ویژگى اعجازآمیز قرآن در دانش و بینش تاریخى، خبردهى از صحنههاى ناآشناى تاریخ است و این قسمت، از غیبگوییهاى تاریخى قرآن است.
بسیارى از رخدادهاى مهمى که در قرآن مطرح شده است در دسترس هیچتاریخنگارى نبوده است مانند سخنان درون گروهى اصحاب کهف. قصه هابیل و قابیل، داستان آغاز تاریخ، اندیشه یوسف در زندان، گفتار یوسف در اطاق در بسته، وجود پول غیر سکهاى (اسکناس) نزد اصحاب کهف. «فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ».سوره کهف، آیه 19. اصحاب کهف گفتند. یک فرد از افرادتان را بفرستید با این ورقه (تعبیر ورقه، غیر سکهاى بودن را مىرساند). تصمیمگیرى و مشورت برادران حضرت یوسف- علیه السّلام- قصّه دراز حضرت آدم و همسرش و ....
خداوند بزرگ، این خبر دهیها را خبر دهى از غیب مىداند.
«تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ». سوره هود، آیه 49.آن از خبرهاى غیب است که آن را به تو وحى مىکنیم پیش از این نه تو آن را مىدانستى و نه قوم تو.
«ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ».سوره آل عمران، آیه 44. این [جمله] از اخبار غیب است که به تو وحى مىکنیم و [گرنه] وقتى که آنان، قلمهاى خود را [براى قرعهکشى به آب] مىافکندند تا کدام یک سرپرستى مریم را به عهده گیرد، نزد آنان نبودى و [نیز] وقتى با یکدیگر کشمکش مىکردند نزدشان نبودى.
قرآن، آغاز زندگى بشر را امّت واحد مىخواند. «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً». سوره بقره، آیه 213.
بىتردید، چنین بوده چون رشد علمى نداشتهاند درگیرى علمى نبوده و چونحکومت نبوده درگیرى سیاسى نیز نبوده و چون مالکیت به معناى امروزى مرزبندى نداشته درگیرى اقتصادى نیز نبوده است.
3- سومین بعد اعجازآمیز تاریخنگارى در قرآن سترگ، تحریفزدایى از چهره پیامبران، شخصیتهاى الهى و معارف ادیان پیشین است.
پارهاى از رخدادهاى تاریخ که در قرآن، نقل شده باورهاى دروغ را مىزداید. مسیحیان و یهودیان بر این باور بودند که حضرت عیسى- علیه السلام- به دار آویخته شده است. قرآن مجید، على رغم این باور مىگوید: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» سوره نساء، آیه 157.حضرت عیسى را نکشتند و به دار نیاویختند لیکن کار بر آنان مشتبه شد.
قرآن، پیوسته پیامبران را از آلودگیها مىپیراید این پیرایش موکّد و پیوسته براى زدودن غبارهاى تحریف از چهره پیامبران پیشین است و این یکى از ابعاد قصهنگارى قرآن است که مىکوشد انگهاى تحریف را بپیراید.
شیوه تاریخنگارى قرآن
4- چهارمین بعد از ابعاد شگفتى آفرین تاریخنگارى قرآن، شیوه نگارش تاریخ است. در قرآن مجید، به روش و منش شخصیتها و اقوام توجه شده است، نه به زادگاه، سال تولد، سن، پدر و مادر، قیافه، و این که چند زن داشت و کجاها زیست و ... تاریخنگاران، در آغاز، نام پدر و مادر را مىنگارند و آنگاه با موشکافىهاى ویژه، روز تولد را معین مىکنند شنیدم یکى از همین مورخان، ده سال زحمت کشیده بود تا تاریخ تولد حافظ را مشخص کند. تاریخنگاران، گاه گاه ویژگیهاى کفش، کلاه، غلام و حیوان یک شخصیت تاریخى را نیز تصویر مىکنند لیکن قرآن مجید، براى اولین بار در تاریخ جهان، رخدادهاى بسیارى رابیان کرده است و نام کسانى که آن رخدادها را پدید آوردهاند، نیاورده است.
قرآن، مىخواهد بیاموزد که چه روش و بینشى داشت چه کرد و چه فرجام دید.
این مهم نیست که اسمش زلیخا به ضم زا یا به فتح باشد.
قرآن مىخواهد بگوید: سرنوشت بىتردید ستم، نابودى است اقوام بسیارى را نیز که چنین فرجام یافتهاند ذکر مىکند دیگر مهم نیست که این اقوام، سیاه بودند یا سفید، کجا مىزیستند چه مىخوردند. روش و بینش و سرانجام مهم است. در همین راستاست که بسیارى از شهرها و روستاها که محل رخداد بوده و حادثههاى تاریخى در آنجاها اتفاق افتاده در قرآن ذکر نشده است به همان واژه «مدینه» (شهر) یا «قریه» بسنده شده است. و در همین راستاست که هنگام و زمان دقیق وقوع حادثه نیز بیان نشده است. و در همین راستاست که تعداد جمعیت اقوام نیز مطرح نشده است و به همین انگیزه است که بسیارى از شخصیتهاى مهم در تاریخ قرآنى که حادثههایى پدید آوردهاند و در سرنوشت تاریخ نیز موثر بودهاند در قرآن، بدون اسم ذکر شدهاند این بسیار شگفتآمیز است که خداوند متعال از آنان، تاریخنگارى کرده است ولى حتّى ابتدایىترین ویژگى آنان یعنى نام و اسم آنان را نیاورده است.
هفتاد و چهار بار از فرعون سخن به میان آورده لیکن یک بار هم اسم او را ذکر نکرده است. شما مىدانید که مصریها به شاه مىگفتهاند: فرعون. پس فرعون، نام آن دژخیم نبوده است اسم آن دژخیم پستى که با موسى- علیه السّلام- به ستیز برخاسته بود «رامسس» بوده ولى قرآن یاد نکرده (سیوطى گفته است: اسم فرعون ولید بن مصعب بوده).
در داستان هجرت حضرت رسول خدا- صلى اللّه علیه و آله- سخن پیامبر به ابو بکر را بیان مىکند ولى از ابو بکر نام نمىبرد. «إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَمَعَنا». سوره توبه، آیه 40.او به همراه خود مىگفت: غم مخور خدا با ماست. در قصّه حضرت یوسف- علیه السلام- و تعبیر خواب کردن او به نام دو دوست همبند یوسف- علیه السّلام- اشاره نمىکند «یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» سوره یوسف، آیه 39. اى دوستان زندانى من! آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداوند یکتاى پیروز؟ چندین بار از همسر حضرت آدم یاد کرده است ولى یک بار هم نام او را نیاورده است.
از همسران پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- سخن به میان آورده لیکن نام آنها را ذکر نکرده است. از زن نوح، زن لوط، زن ابو لهب، دختران حضرت شعیب، زن حضرت زکریّا، زن عزیز مصر، ملکه سبأ، زن حضرت ابراهیم علیه السلام، زن فرعون، و زن عمران یاد کرده است ولى نام هیچ کدام را نیاورده است.
از نمرود در آیه 258 بقره یاد شده و نام او ذکر نشده.
از دو پسر مشهور حضرت آدم- علیه السّلام- سخن به میان آمده ولى اسم آنان آورده نشده است.
از پسر نوح (کنعان) یاد شده بدون نام.
از برادران یوسف، سخن گفته شده بدون ذکر اسم. از مادر موسى یاد شده ولى نامى ذکر نشده. با این که سوره به نام کهف در قرآن هست ولى نامى از افراد موجود در کهف ذکر نشده است.
از قصّه آصف، دبیر سلیمان- علیه السّلام- سخن گفته ولى نام نبرده است.
همینگونه نام اصحاب رقیم نیز گفته نشده است و نام عبد اللّه بن ابى رئیس منافقان و ....از اسماء صحابه تنها اسم زید آورده شده. از نامهاى زنان، تنها نام حضرت مریم آمده است. و در قرآن، تنها یک کنیه آمده و آن کنیه «ابو لهب» است.
در آیه 16 سوره فتح، سخن از کسانى آمده که از جنگ سرباز زدهاند ولى نام آنان آورده نشده «سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ» و این نمونهها در قرآن کریم بسیار است.
5- قرآن، براى اولین بار در تاریخ، به سنتهاى تاریخى اشاره مىکند. و بنیاد آنالیز تاریخ و بررسى فلسفه تاریخ را مىگذارد و بر قانونمندى تاریخ، تاکید مىورزد و عوامل رشد و انحطاط را تبلور مىدهد. قرآن، ستمهاى اجتماعى را به خود مردم نسبت مىدهد و مردم را مىآگاهاند که این ستمهاى اجتماعى را به خدا و طبیعت یا به جبر و تقدیر وابسته ندانند در قلمرو چنین اندیشهاى است که مبارزات اجتماعى شکل مىگیرد، و حرکت و خروش اجتماعى پدید مىآید. در چندین آیه، از خداوند متعال، نفى ظلم شده، و در چندین آیه ستمها به خود مردم پیوند خورده است.
«وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ».سوره هود، آیه 101.ما بر آنان ستم روا نداشتیم لیکن خودشان بر خویش ستم کردند.
قرآن، سرنوشت ما را با سرشت ما پیوند مىدهد این یکى از قانونهاى قرآن است. که تا خود دگرگون نشویم سرنوشت ما دگرگون نخواهد شد.
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ».سوره رعد، آیه 11.
خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمىدهد مگر آن که آنچه را در خویش دارند، تغییر دهند.
جامعه ترسو، تا ترسو است ستمپذیر است جامعه تنبل، تا تنبل است کم
توان است جامعه خوشگذران تا چنین است کم تکامل است.
قرآن، یکى از قانونهاى ماندگارى تاریخى را نفعبخشى و ثمردهى مىداند.
«وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ».سوره رعد، آیه 17.
یعنى: «امّا آنچه به مردم فایده دهد ماندگار مىماند».
قرآن، باور به خدا و رسول- صلى اللّه علیه و آله- و خویشتندارى را یکى از قوانین گسترش برکتها مىداند.
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ».سوره اعراف، آیه 96.
قرآن عظیم، ستم را یکى از عوامل نابودى اجتماعى مىشمارد. «فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ»سوره حج، آیه 45. «وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا»سوره یونس، آیه 13.«وَ تِلْکَ الْقُرى أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا». سوره کهف، آیه 59.
قرآن، مىگوید: هیچ جامعهاى بدون دریافت پیام الهى نابود نمىشود.
«وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ». سوره شعراء، آیه 208.
قرآن، پیروزى حق و شکست باطل را حتمى مىشمارد و همینگونه پیروزى خداباوران و رسالتپیشگان را. «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً» سوره رعد، آیه 81. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُفَإِذا هُوَ زاهِقٌ». «1» «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ».
منبع:اعجاز در قرآن کریم
.: Weblog Themes By Pichak :.