سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 91/12/24 | 12:29 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

چرا برخى به دین توجّهى ندارند؟
علل عدم توجّه به دین و گریز از آن را مى توان در موارد زیر جستجو نمود:
1 - عدم شناخت دین
هر چه شناخت ما از چیزى بیشتر باشد و ارزش و اهمّیت آن را بدانیم ، توجّه ما نیز به آن بیشتر خواهد شد. سرچشمه بى توجّهى برخى افراد به دین و مسایل آن ، نداشتن شناخت درست از دین است . امام رضا علیه السلام فرمودند:
اگر مردم زیبایى هاى سخنان ما را بشناسند، از ما پیروى خواهند کرد.
(30)
برخى نسبت به نماز کاهلى مى کنند. هنگامى که از آنها جویاى علّت مى شویم ، پاسخى مى دهند که از عدم آشنایى آنها به نماز حکایت مى کند. آنان مى گویند: خداوند چه نیازى به نماز ما دارد؟ این گروه نمى دانند که نه تنها خدا به نماز ما و حتّى به خود ما نیازى ندارد، بلکه تمام هستى از ما بى نیاز است . زمین چه نیازى به ما دارد؟! زنبور عسل و سایر حیوانات چه نیازى به ما دارند؟ اکسیژن و خورشید چه نیازى به ما دارند؟ اگر گفته اند خانه خود را روبه خورشید بسازیم ، معنایش این نیست که خورشید به ما و اتاق ما نیاز دارد، بلکه این انسان است که به خورشید و نور و گرماى او نیازمند است .
در دعا مى خوانیم :
((
عصَیتُک بجَهلى )) خدایا! به خاطر جهل و نادانى ، فرمانت را عمل نکردم .(31)
اگر انسان ، آثار اعمال صالح را بداند و از مجازات اعمال زشت با خبر باشد، قطعاً اعمال صالح را انجام داده ، از کارهاى ناپسند دورى مى کند. اگر کسى سیگار مى کشد و نماز نمى خواند، به خاطر این است که نه بر ضررهاى سیگار واقف است و نه از اسرار و آثار نماز آگاه است .
براى جذب مردم به دین ، لازم است شناخت از دین و معارف آن در جامعه رواج یابد و رابطه بین اسلام شناسان و نسل نو بیشتر شود. باید هر دانشجو و هر جوان مسلمان ، با یک عالم اسلام شناس در ارتباط باشد تا معارف دینى را بشناسد و همواره از دین ، تحلیل و برداشت صحیح داشته باشد.
در زمان طاغوت ، یکى از استادان مارکسیست در کلاس درس گفته بود: اسلام مى گوید: هر کس دزدى کرد باید فورا دست او را قطع کرد و اگر حکومت اسلامى تشکیل شود، در هر شهرى باید سلاّخ ‌خانه اى براى قطع دست ، درست شود. امّا
((
کارل مارکس )) مى گوید: هر کس دزدى کرد لابد گرسنه بوده است ، شکمش را سیر کنید، دیگر دزدى نمى کند. شکم سیر کردن هنر است ، نه قطع کردن دست !
هنگامى که یک استاد، مسایل را این گونه تحلیل و القاى شبهه مى کند، باید به او پاسخ داد: اوّلاً این حرف غلط است که هرکس دزدى مى کند بر اثر گرسنگى است . گرچه ممکن است دزدى گاهى بر اثر فقر و گرسنگى باشد، امّا در همه جا چنین نیست ، بسیارى از زندانیان ، بر اثر حرص وطمع ، دزدى وکلاه بردارى و گران فروشى مى کنند، ثانیاً: هر کس که دزدى کرد، اسلام دست او را قطع نمى کند، بلکه با بیست وشش شرط، دست دزد قطع مى شود.
خوشبختانه در آن جمع ، دانشجوى با اطلاعى مى گوید: استاد! اسلام با بیست و شش شرط دست دزد را قطع مى کند. لطفاً شما که به اسلام اشکال وارد مى کنید، فقط شش شرط آن را بیان فرمایید!
2- اضافه شدن خرافات در دین
برخى از مردم که از مذهب دورى مى کنند به خاطر خرافاتى است که از طرف دوستان نادان و دشمنان دانا به مذهب اضافه مى شود.
اگر به انسان تشنه اى یک لیوان آب دهند، ولى در آن مگسى باشد، آب را به زمین مى ریزد ونمى آشامد. چه بسیار تشنگان دین که به خاطر وجود خرافات ، از اصل مذهب صرف نظر مى کند، گاهى چیزهایى را که حلال است بر خود حرام مى کنیم و گاهى خود را پایبند آداب و رسوم دست و پاگیرى به نام دین مى نماییم . بنابراین از عمل بعضى مسلمانان که مایه فرار مردم از مذهب مى شود، نباید غافل شد.
3- برداشت و تعبیر ناصحیح از دین
گاهى از دین وتعالیم آن بد برداشت مى شود و این فهم غلط، به نام دین تبلیغ مى شود. صاحب چنین برداشتى بر این باور است که هرکس دیندار است باید این گونه فکر وعمل نماید. بدیهى است فهم نادرست و اشتباه از دین و تعالیم آن و تبلیغ این برداشت هاى ناصحیح به نام دین ، مانع از جذب دیگران مى شود. نحوه تبلیغ دین ، بسیار مهم است . تبلیغ دین هم روانشناسى مى خواهد وهم سلیقه .
4- عمل برخى از متدیّنین
گاهى رفتار برخى از متدیّنین موجب دین گریزى دیگران مى گردد. مانند عرضه غذاى تمیز، توسّط فردى کثیف براى شخصى گرسنه .




تاریخ : پنج شنبه 91/12/24 | 12:23 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

کارایى دین
شاید بتوان طرح کلّى دین را براى ساختن جامعه اى پویا و رو به رشد، به کارهایى که براى ساختن یک وسیله نقلیه براى حرکت به جلو انجام مى دهیم تشبیه کرد. ما در ساختن یک ماشین چند مرحله را طىّ مى کنیم :
1- اوّل معدن آهن را کشف مى کنیم .
2- معدن کشف شده را استخراج مى کنیم .
3- مواد را ذوب مى کنیم .
4- قطعات ماشین را مى سازیم .
5 - قطعات ساخته شده را مونتاژ و به یکدیگر متّصل مى کنیم .
و در نهایت با یک راننده ماهر، اتومبیل ساخته شده را هدایت مى کنیم .
دین نیز همین پنج عمل را روى انسان انجام مى دهد:
کار اوّل
کار اوّل دین ، کشف انسان است . انسانى که خودش را فراموش کند، راهش ، رهبرش ‍ و هدفش را گم کند، تا سرحد یک حیوان تنزّل مى کند و چون هدف اصلى خود را تنها رفاه و زندگى مادّى مى داند مانند یک مرده مى شود که دیگر حقّ در او اثر نمى کند و همچون گرگ مى شود در دریدن ، روباه مى شود در حیله ، موش مى شود در دزدى ، سنگ مى شود در قساوت . این انسان گم شده باید پیدا شود، خودش را بشناسد و کشف کند.
اگر دین نباشد، ما نمى توانیم به خوبى و درستى خود را کشف کنیم و بشناسیم ، لذا کسانى که با انبیا ارتباطى ندارند، انسان را به درستى نشناخته اند، برخى از آنها مى گویند: انسان در اصل حیوان بوده است و برخى دیگر مى گویند: جوهره انسان شهوت است ومنشاء تمامى حرکات اوشهوات اوست ، برخى انسان را حیوانى اقتصادى مى دانند که منشاء تمامى حرکات او شکم اوست . اساساً آنها زندگى و سعادت و خوشبختى را به گونه دیگرى فهمیده اند و معنا کرده اند.
دین به ما مى گوید: اى بشر! تو شهوت و شکم نیستى ، امتیاز و کمال تو در اینها نیست . حتّى امتیاز تو به پرواز کردن ، بلند کردن وزنه و خانه ساختن نیست ، زیرا حیوانات در تمامى این امور از تو برتر و بالاترند.
اگر نگاهى به قرآن کنیم به راحتى درمى یابیم که اسلام چگونه انسان را معرّفى مى کند. در برخى آیات مى فرماید:
1- تو خلیفه خدا هستى .
(17)
2- هر چه در زمین و آسمان است براى توست .(18)
3- تو حامل امانت الهى هستى .(19)
4- در تو از روح خدا دمیده شده است .(20)
5 - تو بهترین مخلوق خدا در آفرینشى .(21)
6- ما تو را گرامى داشتیم .(22)
7- ما تو را فضیلت دادیم .(23)
و سپس هشدار مى دهد که مبادا خود را فراموش کنى و گم کنى ، که خسارت ببینى و در تجارتت سود نکنى ، مبادا خود را ارزان بفروشى و به غیر خدا بفروشى ، و این جاست که انسان از خود مى پرسد: اگر من براى زندگى مادّى و اشباع غرائز حیوانى آفریده شده ام ، پس چرا هستم ؟ و چرا این همه نبوغ و استعداد و آرزو در من قرار داده شده است ؟
کار دوّم
کار دیگر دین ، استخراج این معدن کشف شده است . انسان باید استخراج شود از ظلم ها، جهل ها، تفرقه ها، خرافات ، شرک ها و.... چنانکه قرآن مى فرماید: (یُخرجُهم من الظلماتِ الى النّور)(24) خداوند مؤ منان را از تاریکى ها به سوى نور خارج مى سازد.
کار سوّم
دین ، انسان را در بوته حوادث ذوب مى کند، همان گونه که آهن در کوره ذوب مى شود.
دین ، عشق به بى نهایت را در انسان ایجاد وآدمى را به آن وصل مى کند، آن گاه بى نهایت کوچک را در بى نهایت بزرگ ذوب مى کند. آرى ، انسان به کمک دین وبر اثر مناجات وبا توبه وگریه ، ذوب شده وناخالصى هاى او جدا مى گردد.
کار چهارم
کار چهارم دین ، تربیت فردى انسان است . برنامه هاى خودسازى ، از راه عبادت و تقواپیشگى و شکوفا کردن صفات نیک وکمال انسانى ، یعنى ساختن یک مهره مفید وانسان واقعى ؛ همان کارى که پیامبر اسلام در دوران مکّه و در زمان خفقان انجام دادند. تمام دستوراتى که جنبه اجتماعى ندارد در این مسیر قرار مى گیرد تا انسان ها یک به یک ساخته شوند.
عبادت هاى فردى ، مقدّمه خودسازى وخودسازى مقدّمه جامعه سازى است . تربیت جامعه را باید از تربیت افراد آغاز کنیم . خداوند از پیامبرش مى خواهد ابتدا خودش را پاکیزه گرداند، (وثِیابِکَ فَطهّر)
(25) در مرحله دوّم مى فرماید: به زنان و دخترانت بگو پاک باشند، (قل لا زواجک وبَناتک ...)(26) در مرحله سوّم خویشان نزدیک خود را انذار کند، (و اءنذر عشیرتک الاقربین )(27) و در مرحله چهارم ، ماءمور انذار اهل مکّه واطراف آن مى گردد. (لِتُنذرَ اُمّ القُرى و مَن حَولَها)(28) آن گاه نوبت به ارشاد وهدایت جهانیان مى رسد. (کافّةً لِلنّاس )(29)
کار پنجم
کار پنجم دین ، پیوند دادن مهره هاى ساخته شده و ایجاد ارتباط و وحدت بین انسان هاى مؤ من و تربیت یافته و در نهایت ، تشکیل یک حکومت جامع الهى در تمام ابعاد است ، - همان کارى که پیامبر در مدینه انجام دادند - تشکیل یک جامعه اسلامى که معیارها و هدف هاى آن الهى باشد و از هر جهت با جامعه هاى غیر اسلامى تفاوت داشته باشد.
اساساً اسلام دین وحدت ، جماعت و اجتماع است ، شما در نماز، حتّى اگر به تنهایى نماز بخوانید، به صورت جمع با خداوند متعال سخن مى گویید: (ایّاک نَعبد و ایّاک نستعین ) تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو کمک مى خواهیم . (اِهدنَا الصّراط المستقیم ) ما را به راه راست هدایت فرما.
((
السّلام علینا و على عباد اللّه الصّالحین )) سلام بر ما و بر بندگان شایسته . اسلام با روش هاى مختلف سعى دارد مسلمانان را به تشکیل اجتماعات با شکوه تشویق کند، لذا مى فرماید: تعداد نمازگزاران ، هر چه بیشتر باشد ثواب نماز جماعت افزون مى گردد.
اگر غیبت و تهمت و... در اسلام امرى ناپسند است ، شاید به خاطر آن باشد که عامل تفرقه و تشتّت است . و اگر هدیه دادن ، صله رحم ، سلام کردن و مشورت امرى پسندیده است ، براى آن است که این گونه امور ایجاد محبّت مى کند و باعث انسجام و وحدت مى گردد.
کار ششم
آخرین کار دین آن است که جامعه متّحد وتشکّل یافته را به دست رهبرى لایق و معصوم بسپارد، تا او امّت را از خطر تسلّط افراد مفسد، مسرف ، مترف ، جاهل و ظالم حفظ نموده ومردم را از وابستگى و دنیاپرستى برهاند. به راستى ، سپردن رهبرىِ جامعه به دست شخص غیر معصوم ، ظلم به مقام انسانیّت است .
این است دورنمایى از طرح کلّىِ مکتب که اگر بخواهیم آنا را در یک سطر بیان کنیم ، مى گوییم : دین ، یک برنامه جامعى است که نوع
((
بینش ))، ((کوشش )) و ((روش ))

را براى فرد و جامعه ، با معیارهاى خاصّ الهى معیّن مى کند.




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:30 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

امتیازات دین
اکنون که نیاز به دین روشن شد، مناسب است به طور خلاصه ، امتیازات دین را ذکر کنیم :
1- دین قداست دارد. زیرا دین ، قانون خداست و قانون خدا مقدّس است .
2- دین با فطرت همراه و هماهنگ است . چنانکه توضیح دادیم .
3- دین با عقل سازگار است . چنانکه توضیح دادیم .
4- دین جامعیّت دارد. دین براى تمامى مسایل زندگى انسان ، برنامه و دستور دارد. از قبل از ولادت تا پس از مرگ ، وظایف ، مسئولیّت ها و کارهایى را که باید انجام و یا ترک شود، همه را متذکّر گردیده است .
صدها آیه قرآن و هزاران حدیث از پیشوایان ، تکالیف و وظایف ما را در رابطه با خدا، جامعه ، خانواده ، دوستان و همسایگان و حتّى حیوانات و محیط زیست روشن و مشخّص نموده است . همچون آداب انتخاب همسر، مراسم عقد و ازدواج ، دوران باردارى ، تغذیه مادر، زایمان ، نامگذارى ، عقیقه ، لباس و تغذیه کودک ، خواب و گریه کودک ، مسئولیّت پدر و مادر، صمیمیّت با کودک ، آموزش و تریبت کودک ، و دوران جوانى ، پیرى ، بیمارى و مرگ .
على علیه السلام در نامه بیست وپنج نهج البلاغه به مسئول دریافت زکات دستور مى دهد: هنگام مراجعت در سوارشدن بر شترانى که از بابت زکات دریافت نموده ، عدالت را مراعات کند! آرى دین جامع ، حتّى در سوار شدن بر مرکب ، به عدالت سفارش مى کند.
روایات مى گوید: هنگام دوشیدن شیر از پستان گاو، حقّ گوساله را مراعات کنید و شیر مورد نیازش را در پستان مادر باقى بگذارید.
فقط در مورد لباس ، ده ها دستور وجود دارد. از نوع لباس ، رنگ وجنس آن ، بهداشت لباس ، بافت و دوخت آن و ... .
5 - دین از سرچشمه وحى است . در دین ، هواها و هوس ها، غرائز، محدودیّت ها، باند بازى ها و حزب گرایى ها راهى ندارد و تمامى دستورهاى دین از وحى الهى سرچشمه مى گیرد.




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:13 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

غبارهاى فطرت
فطرت ، گاهى کاملاً آشکار و گاهى غبار آلود است . در اینجا مناسب است از چیزهایى که مانع درخشش فطرت است و چون تکّه اى ابر و یا توده اى غبار روى امور فطرى را مى پوشاند نام ببریم .
1- تقلید کورکورانه از دیگران .
2- رفاه گرایى و غوطه ور شدن در مادّیات .
3- تاءثیرپذیرى از محیط. حضرت موسى علیه السلام به اتّفاق قوم خود که خداپرست بودند، وارد منطقه اى شد که مردم آن بت مى پرستیدند، همین که نگاه قوم موسى به آنها و بت هایشان افتاد، به حضرت گفتند: براى ما نیز خدایى از بت قرار ده ، (اجعل لنا الها کما لهم آلهَة )
(13)
4- رفیق بد. چه بسا فردى خودش ، خوب و بد را مى فهمد و مى داند، امّا رفیق بد، او را منحرف مى سازد. قرآن مى فرماید: انسان گمراه در روز قیامت مى گوید: (یا ویلتى لیتنى لم اءتّخذ فلانا خلیلا . لقد اضلّنى عن الذّکر)(14) اى کاش فلانى را دوست نگرفته بودم ، او مرا از یاد خدا غافل و منحرف ساخت .
5 - تبلیغات سوء. ممکن است با تبلیغات مسموم ، کارهاى پسندیده ، ناپسند و امور ناپسند، پسندیده جلوه داده شود. مانند تبلیغات فرعون مبنى بر خدایى خویش ، (اءنا ربّکم الاعلى )
(15) که مورد پذیرش قوم او قرار گرفت .
6- تهدید و ایجاد ترس و دلهره از سوى مخالفان دین .
7- خود باختگى در برابر افکار و عقاید دیگر مکاتب .
8 - پیروى از هنرمندان منحرف . هنگامى که حضرت موسى علیه السلام براى مناجات و دریافت وحى به کوه طور عزیمت فرمود، سامرى که یک هنرمند بود از این فرصت استفاده کرد و با ساخت گوساله اى ، مردم را گوساله پرست نمود. (فاخرج لهم عِجلاً جسداً له خُوار)
(16)
9- اکثریّت گرایى . گاهى انسان خود مى داند مطلبى باطل و نارواست ، امّا به خاطر اینکه اکثریّت آن را مى پسندند، بر اساسِ ((خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو)) از جامعه پیروى و تبعیّت مى کند.
10- وسوسه هاى شیطانى .
11- تمسخر شنیدن . گاهى انسان به خاطر احتراز از تمسخر دیگران ، از بیانِ دریافت هاى صحیح خود دست بر مى دارد.
12- هوا و هوس . تمایلات نفسانى و پیروى از غرائز، از بروز امور فطرى جلوگیرى مى کند.
عوامل شکوفایى فطرت

در مقابلِ عواملى که فطرت آدمى را تحت الشّعاع قرار مى دهند، عواملى هستند که فطرت را شکوفا کرده ، آن را جلا بخشیده ، و درخشنده مى سازند. اکنون به بیان برخى از آنها مى پردازیم .
1- احساس خطر. بسیارى از انسان ها تا هنگامى که به رفیق و پول و زور، یا پست و پارتى وابسته اند، به فطرت و امور فطرى - از جمله خدا - توجّهى ندارند، امّا همین که دستشان از ابزار و وسایل ظاهرى قطع شد و یا از کمک آنها ناامید شده و احساس خطر نمودند، به فطرت خود باز مى گردند.
2- مشکلات . درگیرى با گرفتارى ها، انسان را متوجّه امور فطرى مى کند.
3- یاد نعمت هاى الهى . توجّه و تدبّر و تفکّر در نعمت هاى الهى ، فطرت را شکوفا مى کند.




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:12 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

فطرت در قرآن
کلمه فطرت یک بار در قرآن آمده ، ولى آیات متعدّد در مورد امور فطرى است که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى کنیم :
1- آیاتى مثل آیه (اشتروا الضلالة بالهدى )
، آنان هدایت را دادند و گمراهى را خریدند. که معلوم مى شود انسان هدایتى فطرى داشته ولى آن را با گمراهى معاوضه کرده است .
2- آیاتى مانند آیه (نسوا اللّه )
، خدا را فراموش کردند. که بیانگر این مطلب است که اعتقاد به خدا وجود داشته ولى آنها فراموش کرده اند.
3- آیاتى که از بازگشت به خویشتن سخن مى گوید. (یا ایها الّذین آمنوا علیکم انفسکم )
و (اءتاءمرون الناس ‍ بالبرّ و تنسون انفسکم )
4- آیاتى که ندامت و پشیمانى انسان را بیان مى کند. (یا ویلتى لیتنى لم اءتّخذ فلانا خلیلا)
5 - آیات ذکر و تذکّر، که در مورد یاد و یادآورى است . (و ذکّرهم بایام اللّه ) و (وذکّر فانّ الذکرى تنفع المؤ منین )
6- سؤ الاتى که قرآن از انسان مى کند. از طرح این سؤ الات معلوم مى شود که انسان در درون خود مطالبى را مى فهمد و مى شناسد. (هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انّما یتذکّر اولوا الالباب )
7- آیاتى که مى گوید: کجا مى روید؟ (انّى تؤ فکون )(
این آیات بیانگر این است که انسان همانند ظرف خالى نیست که از بیرون پر شود، بلکه داراى اندوخته ها و ذخایر درونى است .
8 - آیاتى که مى گوید: انسان بر نفس خودش آگاه است . (بل الانسان على نفسه بصیرة )

9- آیات عهد و پیمان و میثاق انسان با خدا. (اءلم اءعهد الیکم یا بنى آدم )
سؤ ال : اگر اعتقاد به خدا فطرى است ، چرا عدّه اى به دین و خدا معتقد نیستند؟
پاسخ : دین فطرى است ، لکن ممکن است برخى در شناخت سرچشمه هستى اشتباه کنند، مانند نوزادى که در جستجوى شیر و در صدد یافتن سینه مادر براى مکیدن است ، ولى به جاى آن پستانک مى مکد.
علاوه بر آنکه امور فطرى گاه ممکن است تحت الشّعاع امور دیگر واقع شود.




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:11 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

دینِ فطرى یعنى چه ؟
هنگامى که مى گوییم دین فطرى است ، یعنى مایه ها و ریشه هاى دین در نهاد هر بشرى نهفته است . اصول و فروع دین ، اخلاق و معارف و مبانى دین با خلقت و فطرت انسان هماهنگ است . انسان ها در هر سن و سالى که باشند و در هر زمان و مکانى که زندگى کنند، مى خواهند بدانند سرچشمه هستى کجاست ؟ این ، همان ریشه توحید است .
انسان مى خواهد کسى او را راهنمایى کند، حقّ و باطل را براى او بگوید، او در درون احساس مى کند به راهنما نیاز دارد، و این ریشه نبوّت و امامت است .
پاداش دادن و کیفر کردن ، همچنین انتظار پاداش و کیفر در برابر خوبى ها و بدى ها در درون هر انسانى وجود دارد. اگر شما گلى به کودکى دادید، لبخند مى زند و اگر او را اذیّت کردید، اخم مى کند و مى گرید. آن لبخند و این اخم ، پاداش وکیفر عمل شماست واین عکس العمل فطرى ، ریشه اعتقاد به معاد است .
تشکّر از ولىّ نعمت و اظهار خضوع در مقابل کسى که به انسان خدمتى کرده ، ریشه عبادات و نماز است .
توجّه به محرومان و مستمندان و علاقه به رفع مشکلات همنوعان ، ریشه خمس و زکات و انفاق است .
توجّه به نجات یک انسان گرفتار و کسى که در خطر است و علاقه به سعادت دیگران ریشه امر به معروف و نهى از منکر است .
البتّه نحوه انجام عبادات و اینکه مثلا نماز را چگونه و چند رکعت بخوانیم و با چه زبان و شیوه اى انجام دهیم ، تعبّدى است و باید ببینیم راهنمایان و رهبران دینى چه شیوه اى را براى ما بیان کرده اند.




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

انتخاب راه دین ، مطابق فطرت است
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناى آن است . هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى شود. البتّه معمولا غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگى و تشنگى . آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت .
البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائما دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مساءله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مساءله فطرت ، احساس افتخار است . کسى که روى مرز فطرت گام بر مى دارد در خود احساس آرامش مى کند، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد، احساس غرور مى کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى مهرى کرده انتقاد مى کند، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است .




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

انتخاب راه دین ، مطابق فطرت است
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناى آن است . هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى شود. البتّه معمولا غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگى و تشنگى . آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت .
البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائما دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مساءله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مساءله فطرت ، احساس افتخار است . کسى که روى مرز فطرت گام بر مى دارد در خود احساس آرامش مى کند، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد، احساس غرور مى کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى مهرى کرده انتقاد مى کند، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است .




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

انتخاب راه دین ، مطابق فطرت است
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناى آن است . هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى شود. البتّه معمولا غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگى و تشنگى . آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت .
البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائما دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مساءله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مساءله فطرت ، احساس افتخار است . کسى که روى مرز فطرت گام بر مى دارد در خود احساس آرامش مى کند، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد، احساس غرور مى کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى مهرى کرده انتقاد مى کند، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است .




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

انتخاب راه دین ، مطابق فطرت است
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناى آن است . هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى شود. البتّه معمولا غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگى و تشنگى . آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت .
البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائما دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مساءله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مساءله فطرت ، احساس افتخار است . کسى که روى مرز فطرت گام بر مى دارد در خود احساس آرامش مى کند، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد، احساس غرور مى کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى مهرى کرده انتقاد مى کند، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است .