آنچه از اهمیت بیشترى برخوردار است و هشدارى جدى براى مردم تلقى مىشود این است که وضعیت روحى و فرهنگ عموم مردم را در آینده تصویر و ترسیم مىکند. آنچه تاکنون از آیات قرآن و سخنان حضرت على علیهالسلام در این نوشتار =-مورد بحث و گفتگو قرار گرفت هر چند خطاب به مردم است؛ لکن در بیشتر آنها روى سخن با خواص جامعه و کسانى بود که در مقام تاثیرگذارى بر فرهنگ جامعه هستند. در این خطبه حضرتش به صراحت، وضعیت روحى و فرهنگ دینى مردم را در آینده پیشگویى مىکنند و آنان را از مبتلا شدن به چنین فرهنگى یا غفلت در مقابل آن برحذر مىدارند. حضرت بعد از تبیین روحیه حاکم بر بعضى از خواص جامعه، مبنى بر این که آنها در جهت رسیدن به اغراض و اهداف دنیوى خود بیشترین افترا و دروغ را به خدا و پیامبر نسبت مىدهند و قرآن و دین را به راى خود تفسیر مىکنند و مردم را به گمراهى مىکشانند، فرهنگ حاکم بر عموم مردم را چنین پیش بینى مىکنند: مردم و اهل آن زمان نیز چنیناند که، اگر قرآن و کتاب خدا درست و بحق تفسیر و تبیین شود، از بى ارزشترین اشیا نزد آنان است و اگر طبق هواهاى نفسانى تفسیر شود، از رایجترین و پر رونقترین اشیا در نظر ایشان است. در آن زمان ارزشهاى دینى و الهى در دید مردم از منکرترین اشیا و ارزشهاى ضد دینى از محبوبترین امور محسوب مىشود.
بر آگاهان پوشیده نیست که دشمنان قرآن و قدرتهاى استکبارى امروز در صددند تا چنین فرهنگى را بر جامعه ما حاکم کنند. آنان در توطئه تهاجم فرهنگى، با حمله به مقدسات دینى و تبلیغ ارزشهاى ضد دینى بر آنند تا به تدریج همان وضعیتى که امیرالمومنین علیهالسلام پیشگویى کرده و مردم را از مبتلا شدن به آن برحذر داشته است در جامعه ما حاکم کنند.
حضرت در ادامه چنین مىفرمایند: در آن زمان، از آشنایان به کلام خدا جز بى اعتنایى و از حافظان قرآن، که وظیفه آنان پاسدارى از ارزشهاى دینى است، جز فراموشى و اهمال در انجام وظیفه، حرکتى دیده نمىشود. در آن زمان قرآن و پیروان راستین آن و عالمان دین هر چند در میان مردمند اما در حقیقت جداى از آنانند و مردم نیز از آنها دورند؛ زیرا مردم آنها را منزوى کرده، از آنها پیروى نمىکنند. آنان هر چند با مردم زندگى مىکنند، لکن دلهاى مردم با آنها نیست؛ چون راهى که مردم در پیش مىگیرند گمراهى است که با راه قرآن که هدایت است، جمع نمىشود.
در پایان حضرت مىفرمایند:
مردم در آن زمان اجتماع مىکنند بر افتراق و اختلاف. گویا توافق مىکنند بر این که با قرآن و مفسران واقعى آن نسازند و به تبعیت از جاهلان عالمنما در حالى که گویا خود را رهبر قرآن مىدانند و قرآن را طبق خواستههاى نفسانى خود تفسیر و توجیه مىکنند، از مسلمانان واقعى و عالمان دین و مفسران حقیقى قرآن جدا مىشوند و از آنها فاصله مىگیرند. به جاى این که در فکر و عمل، قرآن را امام و راهنما و رهبر خود قرار دهند از قرآن پیشى گرفته، از امامت و رهبرى آن سرباز مىزنند و قرآن و دین را به راى خویش تفسیر مىکنند.
اکنون دشمنان دین و قرآن تمام تلاش خود را در جهت تهى کردن ملت مسلمان از هویت دینى خود بسیج کردهاند و در تلاشند تا با تضعیف عقاید دینى آنها، استقلال و آزادى و هویت آنان را سلب کنند. با توجه به اهمیت و حساسیت شرایط، بسیار شایسته است ملت مسلمان و به خصوص اندیشمندان دینى احساس خطر کنند و به هوش باشند و هرگز خود را از خطر دشمنان اسلام و قرآن در امان ندانند.
در این میان، چنان که قبلا اشاره شد، نکته مهم این است که دشمنان اسلام و کفر جهانى براى رسیدن به اهداف استکبارى خود، در مقابله با فرهنگ دینى مردم و تهاجم فرهنگى، بر خلاف تهاجم نظامى، به طور آشکار دشمنى خود را با اسلام و امت اسلامى اظهار نمىکنند. در این تهاجم، آنان پیوسته از انسانهایى که به حسب ظاهر مسلمانند و در جامعه اسلامى زندگى مىکنند و از یک طرف دارى موقعیتهاى اجتماعى و فرهنگى هستند و از طرف دیگر مطالعاتى هر چند بسیار ناقص در زمینه معارف دینى دارند، استفاده مىکنند و اینان دانسته و یا ندانسته، آلت دست عوامل بیگانه شده، با تحریف معارف دینى، اسباب گمراهى مردم را فراهم مىکنند. این انسانها در آیات بسیارى از قرآن کریم و روایات ائمه معصومین علیهمالسلام مورد مذمت و نکوهش، قرار گرفتهاند و به مردم توصیه شده است که از گوش فرا دادن به سخنان آنان برحذر باشند؛ زیرا موجب گمراهى و بازماندن از رسیدن به سعادت دنیوى و اخروى مىگردند.
چنان که پیش از این گفتیم، قرآن کریم عملکرد چنین انسانهایى را در جامعه اسلامى، ((فتنه)) نام مىنهد و کسانى که در صدد تحریف قرآن و حقایق و معارف دین برمىآیند فتنه جویانى مىداند که با تحریف معارف دینى، شیطان را در گمراه کردن مردم، یارى مىرسانند. حال ممکن است این سوال مطرح شود که چرا کسانى، با این که حق را مىدانند و بر بى اساس بودن اوهام و جهالتهایى که از دیگران به عاریت گرفتهاند، واقفند، در صدد توجیه فریب کارىهاى خویش و گمراه کردن دیگران بر مىآیند؟ به عبارت دیگر از نظر روانشناسى، انسانهایى که در صدد تحریف معارف دینى بر مىآیند و با تحریف حقایق دین، اسباب گمراهى مردم را فراهم مىکنند، از نظر روحى چه مشکلى داند که به بهاى بازى کردن با دین خدا به دنبال حل کردن آن هستند؟ در واقع، فتنه در دین، که در شکل تحریف معارف دین بروز مىکند، از کجا ناشى مىشود؟
حضرت على علیهالسلام در جواب این پرسش مىفرمایند:
آنچه از نظر روحى زمینه چنین انحرافى را در انسان فراهم مىکند و ریشه فتنه شناخته مىشود عبارت است از هواهاى نفسانى. فتنههایى که در دین واقع مىشود از هواهاى نفسانى و امیال و اغراض دنیایى سرچشمه مىگیرد. آنان که با تحریفهاى معارف دینى مردم را به گمراهى مىکشانند کسانى هستند که داراى روحیه تسلیم و بندگى در مقابل خداى متعال نیستند، یا در اثر القائات و وسوسههاى شیطانى روحیه تسلیم و بندگى را از دست دادهاند.
روحیه تسلیم و بندگى اقتضا مىکند انسان در مقابل خدا و دستورات او تسلیم و در عمل و گفتار پاىبند شریعت و ارزشهاى دینى باشد. وجود این روحیه از آن جهت لازم است که ممکن است بسیارى از دستورات شریعت و دین با خواستههاى نفسانى انسان موافق نباشد و انسان با طوع و رغبت حاضر به پذیرش و عمل آنها طبق نباشد. انسانها در چنین مواردى دایما بر سر دو راهى هستند و ناگزیر مىباید یک راه را انتخاب کنند؛ یا خواسته خدا و شریعت را برگزینند و با هواى نفس مخالفت کنند، یا هواى نفس و خواسته خود را بر خواست خدا و ارزشهاى دینى مقدم بدارند. کم نیستند انسانهایى که در این امتحان بزرگ خواستههاى نفسانى را بر خدا و ارزشهاى دینى مقدم مىدارند. در این میان، برخى از این گروه این روحیه و مردانگى را دارند که به صراحت بگویند ما خود را پاىبند اعتقادات دینى و ارزشهاى آن نمىکنیم، البته در صدد تحریف و ضدیت با ارزشهاى دینى هم نیستیم. این نوع برخورد با دین، فتنه در دین محسوب نمىشود و چنین روحیهاى منشا فتنه نیست؛ زیرا کسى با فریب کارى به گمراهى کشیده نشده است.
زمانى فقدان روحیه تسلیم و بندگى در مقابل خدا و دستورات الهى منشا فتنه در دین مىشود که فاقدان آن در صدد برآیند تا با توجیهات واهى، دین را طبق خواستههاى نفسانى خود تفسیر کنند.
چنین انسانهایى به ویژه اگر از نظر موقعیت اجتماعى در مقامى باشند که عدهاى ممکن است از آنها حرف شنوى داشته باشند، بیشتر از هر کس دیگر مورد طمع شیاطین هستند؛ زیرا این اشخاص خواستههایى دارند که از یک طرف شریعت و دین آدمى را از آنها نهى کرده است و از طرف دیگر گذشتن از این امور و صرف نظر کردن از آن، براى این اشخاص، به خاطر ضعف روحیه بندگى بسیار سخت است، و از سوى دیگر اینان از توانایىهاى برخوردارند که با بهرهگیرى از آنها گاه مىتوان حق را بر خود آنان مشتبه کرد. شیطان از این فرصت طلایى حداکثر استفاده را مىکند و با نفوذ در دل و جان چنین انسانهایى آنها را در جهت فتنه و انحراف دین تشویق و ترغیب مىکند. شیطان براى عملى کردن نقشه خود، خواستههاى نفسانى این اشخاص را پیش چشم آنها مجسم مىکند و آتش شوق بهرهمندى از آنها را در جان آنها شعله ور مىگرداند. از طرف دیگر چنین به آنها القا مىکند که از کجا آنچه علما و بزرگان دین به عنوان وظایف و ارزشهاى دینى بیان کردهاند همانهایى باشد که خدا و دین از ما خواسته است؟
چنین افرادى چون مىبینند با وجود سخنان عالمان دین و علوم اهل بیت و با وجود قرآن، آنها به خواستههاى نفسانى و هوسهایشان نمىرسند، در صدد برمىآیند تا راه جدیدى پیدا کنند که هم به خواستههاى خود برسند و هم به حسب ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده باشند و از مزایا و موقعیتهاى اجتماعى جامعه دینى برخوردار باشند. بنابراین آنچه از درون آنها را به سوى انحراف سوق مىدهد عدم روحیه تسلیم و بندگى و تبعیت از هواهاى نفسانى است.
حضرت على علیهالسلام در پاسخ به این سوال که چه عواملى سبب مىشود تا کسانى در جامعه اسلامى در صدد ایجاد فتنه در دین برآیند، مىفرمایند ریشه همه فتنههایى که در دین واقع مىشود هواهاى نفسانى است که اشخاص مذکور نمىتوانند از آنها صرف نظر کنند و براى رسیدن به آنها، با اختراع راه جدید در مقابل احکام و ارزشهاى دینى، دست به فتنه مىزنند.
اما راه جدیدى که آنها براى پیشبرد مقاصد خویش به کار مىگیرند چیست؟ حضرت مىفرمایند آنها احکامى را طبق امیال نفسانى خویش ابداع مىکنند و آنها را به اسلام نسبت مىدهند و با تفسیر و توجیههاى خودساخته و بىاساس به تحریف حقایق دین مىپردازند و قرآن و آیات الهى را به راى خویش تفسیر مىکنند. در نتیجه، سخنانى مىگویند که با حقیقت دین و قرآن کریم سازگار نیست و مردم را در جهت خلاف قرآن و ارزشهاى دینى سوق مىدهد. البته بدیهى است که این افراد برآنند تا به نحوى عمل کنند که مردم از اهداف شیطانى آنها مطلع نگردند؛ زیرا مىدانند در آن صورت از آنها تبعیت نخواهند کرد.
بنابراین حضرت على علیهالسلام ریشه همه فتنهها و بدعتهایى که در دین گذاشته مىشود فقدان روحیه تسلیم و بندگى و وجود روحیه هواپرستى مىدانند و مردم و به خصوص خواص جامعه را، از تبعیت هوا و هوس برحذر مىدارند و از این که مصداق آیه ارایت من اتخذ الهه هواه قرار گیرند هشدار مىدهد.
البته شاید کسانى که امروز در نقش کارآمدترین نیروها و عوامل شیطان در تحریف معارف دینى انجام وظیفه مىکنند در ابتدا چنین تصمیمى نداشتهاند. چه بسیار بودند انسانهایى که در آغاز جزء مسلمانان راستین و در شمار مبلغان راستین قرآن و معارف دین به شمار مىرفتند، ولى در نیمه راه تغییر جهت دادند و به صف مخالفان اسلام پیوستند و از ولایت خدا خارج شدند و ولایت و سرپرستى شیطان را پذیرفتند. همچنان که فراوانند انسانهایى که بعد از سالها ضلالت و گمراهى و گمراه کردن دیگران، توبه کرده، به دامن اسلام بازگشتند و بقیه عمر خویش را صرف جبران گذشته نامطلوب خود کردند.
در هر حال، این تغییر موضعها و جابهجایى انسانها در طول زندگى، امرى است که در صحنه حیات انسانها فراوان اتفاق افتاده است؛ لکن آنچه توجه به آن ضرورى این است که از نظر قرآن هیچ گناهى خطرناکتر و بزرگتر از فتنه در دین نیست. بزرگترین گناه آن است که کسانى بعد از آن که حق را شناختند و با احکام و معارف دین آشنا شدند، در صدد برآیند تا مردم را از آشنایى و عمل به آن باز دارند.
در هر صورت، آنچه در پایان توجه همگان را بدان جلب مىکنیم و از خداى متعال مىخواهیم ما را بدان موفق بدارد این سخن گران قدر حضرت على علیهالسلام است که مىفرمایند حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا؛ خود، عقاید و افکار و اعمال خویش را ارزیابى نمایید و خود، خویشتن را در دادگاه وجدان محاکمه کنید و قبل از آن که فرصت توبه و بازگشت به سوى خدا از دست برود به دامن قرآن و دین حق بازگردید و خود را از دام شیطان و نفس اماره نجات دهید و از سوء عاقبت و فرجامى ناخواسته بترسید. سخن خود را با هشدار قرآن کریم در این زمینه به پایان مىبریم که مىفرماید:
آن گاه فرجام کسانى که بدى کردند این گونه شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به مسخره مىگرفتند. از خداى متعال درخواست مىکنیم همگان را به راه حق هدایت کند.
به نام خدا
انس و لذت
« اللهم انک آنس الانسین لاولیائک و احضرهم بالکفایه للمتوکلین علیک
تشاهدهم فی سرائرهم و تطلع علیهم فی ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم
فاسرارهم لک مکشوفه و قلوبهم الیک ملهوفه ، ان اوحشتهم الغربه آنسهم
ذکرک و ان صبت علیهم المصائب لجاوا الی الاستجاره بک » ( 1 ) .
پروردگارا تو از هر انیسی برای دوستانت انیستری ، و از همه آنها برای
کسانی که به تو اعتماد کنند برای کارگزاری آمادهتری ، آنان را در باطن
دلشان مشاهده میکنی و در اعماق ضمیرشان بر حال آنان آگاهی و میزان بصیرت و معرفتشان را میدانی ، رازهای آنان نزد تو آشکار است و دلهای
آنها در فراق تو بیتاب است . اگر تنهائی سبب وحشت آنان گردد یاد تو
مونسشان است و اگر سختیها بر آنان فرو ریزد به تو پناه میبرند .
" « و ان للذکر لاهلا اخذوه عن الدنیا بدلا » " ( 1 ) .
همانا یاد خدا افراد شایستهای دارد که آن را به جای همه نعمتهای دنیا
انتخاب کردهاند .
در خطبه 148 اشارهای به مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد ،
و در آخر سخن ، گروهی را در آخرالزمان یاد میکند که شجاعت و حکمت و
عبادت تواما در آنها گرد آمده است ، میفرماید :
" « ثم لیشحذن فیها قوم شحذ القین النصل . تجلی بالتنزیل ابصارهم ، و
یرمی بالتفسیر فی مسامعهم ، و یغبقون کاس الحکمه بعد الصبوح » !
سپس گروهی صیقل داده میشوند و مانند پیکان در دست آهنگر تیز و بران
میگردند ، بوسیله قرآن پرده از دیدههایشان برداشته میشود و تفسیر و توضیح
معانی قرآن در گوشهای آنان القا میگردد ، جامهای پیاپی حکمت و معرفت را
هر صبح و شام مینوشند ، و سر خوش باده معرفت میگردند .
به نام خدا
درمان اخلاقی
در خطبه 196 پس از اشاره به پارهای از اخلاق رذیله از قبیل سرکشی ، ظلم
، کبر ، میفرماید :
" « و من ذلک ما حرس الله عباده المؤمنین بالصلوات و الزکوات و
مجاهده الصیام فی الایام المفروضات تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم و
تذلیلا لنفوسهم ، و تخفیضا لقلوبهم و ازاله للخیلاء عنهم » " .
چون بشر در معرض این آفات اخلاقی و بیماریهای روانی است خداوند
بوسیله نمازها و زکاتها و روزهها بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست
و نگهبانی کرد ، این عبادات دستها و پاها را از گناه باز میدارند ،
چشمها را از خیرگی بازداشته به آنها خشوع میبخشند ، نفوس را رام
میگردانند ، دلها را متواضع مینمایند ، و باد دماغ را زایل میسازند .
به نام خدا
گناه زدائی
از نظر تعلیمات اسلامی ، هر گناه اثری تاریک کننده و کدورت آور بر دل
آدمی باقی میگذارد و در نتیجه میل و رغبت به کارهای نیک و خدائی کاهش
میگیرد و رغبت به گناهان دیگر افزایش مییابد .
متقابلا عبادت و بندگی و در یاد خدا بودن وجدان مذهبی انسان را پرورش
میدهد ، میل و رغبت به کار نیک را افزون میکند و از میل و رغبت به شر
و فساد و گناه میکاهد . یعنی تیرگیهای ناشی از گناهان را زایل میگرداند و
میل به خیر و نیکی را جایگزین آن میسازد .
در نهج البلاغه خطبهای هست که درباره نماز زکوه و اداء امانت بحث
کرده است . پس از توصیه و تاکیدهائی درباره نماز ، میفرماید :
« و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول
الله ( ص ) بالحمه تکون علی باب الرجل فهو یغتسل منها فی الیوم و
اللیله خمس مرات فما عسی ان یبقی علیه من الدرن ؟ » ( 1 ) .
نماز گناهان را مانند برگ درخت میریزد و گردنها را از ریسمان گناه
آزاد میسازد ، پیامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص
باشد و روزی پنج نوبت خود را در آن شستشو دهد تشبیه فرمود ، آیا با چنین
شستشوها چیزی از آلودگی بر بدن باقی میماند ؟
به نام خدا
واردات قلبی
« قد احیی ، عقله و امات نفسه ، حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له
لامع کثیر البرق ، فابان له الطریق و سلک به السبیل و تدافعته الابواب
الی باب السلامه ، و ثبتت رجلاه بطمانینه بدنه فی قرار الامن و الراحه بما
استعمل قلبه و ارضی ربه » ( 1 ) .
عقل خویش را زنده و نفس خویش را میرانده است ، تا آنجا که ستبریهای
بدن تبدیل به نازکی و خشونتهای روح تبدیل به نرمی شده است و برق پر نوری
بر قلب او جهیده و راهرا بر او روشن و او را به رهروی سوق داده است ،
پیوسته از این منزل به آن منزل برده شده است تا به آخرین منزل که منزل
سلامت و بارانداز اقامت است رسیده و پاهایش همراه بدن آرام او در
قرارگاه امن و آسایش ، ثابت ایستاده است این همه به
موجب اینست که دل و ضمیر خود را به کار گرفته و پروردگار خویش را
خوشنود ساخته است . در این جملهها چنانکه میبینیم سخن از زندگی دیگری است که زندگی عقل خوانده شده است ، سخن از مجاهده و میراندن نفس اماره است ، سخن از ریاضت بدن و روح است ، سخن از برقی است که بر اثر مجاهده در دل سالک میجهد و دنیای او را روشن میکند ، سخن از منازل و مراحلی است که یک روح مشتاق و سالک به ترتیب طی میکند تا به منزل مقصود که آخرین حد سیر و صعود معنوی بشر است میرسد : " « یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه »" ( 1 ) . سخن از طمانینه و آرامشی است که نصیب قلب ناآرام و پراضطراب و پر ظرفیت بشر در نهایت امر میگردد : « الا بذکر الله تطمئن القلوب »( 2 ) . در خطبه 228 اهتمام این طبقه به زندگی دل چنین توصیف شده است : " « یرون اهل الدنیا لیعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احیائهم » " ( 3 ) . اهل دنیا مردن بدن خویش را بزرگ میشمارند اما آنها برای مردن دل خودشان اهمیت قائل هستند و آن را بزرگتر میشمارند . |
خلسهها و جذبههائی که روحهای مستعد را میرباید و بدان سو میکشد این
چنین بیان شده است : " « صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلی » " ( 1 ) . با دنیا و اهل دنیا با بدنهائی معاشرت کردند که روحهای آن بدنها به بالاترین جایگاهها پیوسته بود . " « لولا الاجل الذی کتب لهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب » " ( 2 ) . اگر اجل مقدر و محتوم آنها نبود روحهای آنها در بدنهاشان یک چشم به هم زدن باقی نمیماند از شدت عشق و شوق به کرامتهای الهی و خوف از عقوبتهای او . " « قد اخلص لله سبحانه فاستخلصه » " ( 3 ) . او خود را و عمل خود را برای خدا خالص کرده است خداوند نیز به لطف و عنایت خاص خویش ، او را مخصوص خویش قرار داده است . علوم افاضی و اشراقی که در نتیجه تهذیب نفس و طی طریق عبودیت بر قلب سالکان راه سرازیر میشود و یقین جازمی که نصیب آنان میگردد این چنین بیان شده است : " « هجم بهم العلم علی حقیقه البصیره و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون » " ( 4 ) . علمی که بر پایه بینش کامل است بر قلبهای آنان هجوم آورده است روح یقین را لمس کردهاند ، آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار است بر آنان نرم گشته است و با آن چیزی که |
جاهلان از آن دروحشتند انس گرفتهاند .
به نام خدا
شب زنده داریها
" « اما اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القرآن یرتلونه ترتیلا
یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم فاذا مروا بایه فیها تشویق
رکنوا الیها طمعا و تطلعت نفوسهم الیها شوقا و ظنوا انها نصب اعینهم ،
و اذا مروا بایه فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر
جهنم و شهیقها فی اصول آذانهم ، فهم حانون علی اوساطهم ، مفترشون لجباههم
و اکفهم و رکبهم و اطراف اقدامهم یطلبون الی الله تعالی فکاک رقابهم ،
و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقیاء » " ( 1 ) .
شبها پاهای خود را برای عبادت جفت میکنند ، آیات قرآن را با آرامی و
شمرده شمرده تلاوت مینمایند ، با زمزمه آن آیات و دقت در معنی آنها غمی
عارفانه در دل خود ایجاد میکنند و دوای دردهای خویش را بدین وسیله ظاهر
میسازند ، هر چه از زبان قرآن میشنوند مثل اینست که به چشم میبینند ، هر
گاه به آیهای از آیات رحمت میرسند بدان طمع میبندند و قلبشان از شوق
لبریز میگردد ، چنین مینماید که نصب العین آنها است ، و چون به آیهای
از آیات قهر و غضب می -
رسند بدان گوش فرا میدهند و مانند اینست که آهنگ بالا و پایین رفتن
شعلههای جهنم به گوششان میرسد ، کمرها را به عبادت خم کرده پیشانیها و کف دستها و زانوها و سر انگشت پاها به خاک میسایند و از خداوند آزادی خویش را میطلبند ، همینها که چنین شب زندهداری میکنند و تا این حد روحشان به دنیای دیگر پیوسته است ، روزها مردانی هستند اجتماعی ، بردبار ، دانا ، نیک و پارسا . |
به نام خدا
شب مردان خدا
از دیدگاه نهج البلاغه ، دنیای عبادت دنیای دیگری است ، دنیای عبادت
آکنده از لذت است ، لذتی که با لذت دنیای سه بعدی مادی قابل مقایسه
نیست . دنیای عبادت پر از جوشش و جنبش و سیر و سفر است اما سیر و سفری که " به مصر و عراق و
شام " و یا هر شهر دیگر زمینی منتهی نمیشود ، به شهری منتهی میشود "
کاو را نام نیست " دنیای عبادت شب و روز ندارد ، زیرا همه روشنائی
است ، تیرگی و اندوه و کدورت ندارد ، یکسره صفا و خلوص است ، از نظر
نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است کسی که به این دنیا پاگذارد و
نسیم جانبخش این دنیا او را نوازش دهد ، آن کس که به این دنیا گام نهد
دیگر اهمیت نمیدهد که در دنیای ماده و جسم بر دیبا سر نهد یا بر خشت :
« طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها و عرکت بجنبها بوسها و هجرت فی
اللیل غمضها حتی اذا غلب الکری علیها افترشت ارضها و توسدت کفها فی
معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم ، و همهمت
بذکر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم ، اولئک حزب الله الا
ان حزب الله هم المفلحون » .
" چه خوشبخت و سعادتمند است آنکه فرائض پروردگار خویش را انجام
میدهد ، الله ، یار و حمد و قل هو الله ، کار او است ، رنجها و
ناراحتیها را ، مانند سنگ آسیا دانه را ، در زیر پهلوی خود خورد میکند .
شب هنگام از خواب دوری میگزیند و شب زنده داری مینماید ، آنگاه که
سپاه خواب حمله میآورد زمین را فرش و دست خود را بالش قرار میدهد ،
در گروهی است که نگرانی روز بازگشت ، خواب از چشمانشان ربوده ،
پهلوهاشان از خوابگاههاشان جا خالی میکنند ، لبهاشان به
ذکر پروردگارشان آهسته حرکت میکنند ، ابر مظلم گناههایشان بر اثر
استغفارهای مداومشان پس میرود . آنانند حزب خدا ، همانا آنانند رستگاران ! . . . شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنانرا به حقیقت شب ظلمانی نیست |
به نام خدا
یاد حق
ریشه همه آثار معنوی اخلاقی و اجتماعی که در
عبادت است در یک چیز است : یاد حق و غیر او را از یاد بردن . قرآن
کریم در یک جا به اثر تربیتی و جنبه تقویتی روحی عبادت اشاره میکند و میگوید : " نماز از کار بد و زشت باز میدارد " و در جای دیگر میگوید : " نماز را برای اینکه به یاد من باشی به پادار " اشاره به اینکه انسان که نماز میخواند و در یاد خدا است همواره در یاد دارد که ذات دانا و بینائی مراقب او است و فراموش نمیکند که خودش بنده است . ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است ، دل را جلا میدهد و صفا میبخشد و آنرا آماده تجلیات الهی قرار میدهد ، علی درباره یاد حق که روح عبادت است چنین میفرماید : « ان الله تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب ، تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به المعائده و ما برح لله عزت آلائه فی البرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات رجال ناجاهم فی فکرهم وکلمهم فی ذات عقولهم» ( 1 ) . خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است ، دلها بدین وسیله از پس کری ، شنوا و از پس نابینائی ، بینا و از پس سرکشی و عناد ، رام میگردند ، همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برههئی از زمان و در زمانهائی که پیامبری در میان مردم نبوده است بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز میگوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم میکند . |
به نام خدا
عبادت آزادگان
« ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار ، و ان قوما عبدوا الله
رهبه فتلک عباده العبید، و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الاحرار»
( 1 ) .
همانا گروهی خدایرا به انگیزه پاداش میپرستند ، این عبادت تجارت
پیشگان است ، و گروهی او را از ترس میپرستند ، این عبادت برده صفتان
است ، و گروهی او را برای آنکه او را سپاسگزاری کرده باشند میپرستند ،
این عبادت آزادگان است .
« لو لم یتوعد الله علی معصیته لکان یجب ان لا یعصی شکرا لنعمته » فرضا
خداوند کیفری برای نافرمانی معین نکرده بود ، سپاسگزاری ایجاب میکرد که
فرمانش تمرد نشود .
از کلمات آن حضرت است :
« الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا
للعباده فعبدتک » ( 2 ) .
من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشتت پرستش
نکردهام ، من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم .
.: Weblog Themes By Pichak :.