به نام خدا
غفلت از مرگ
غافلگیران مرگ
فى صفة الماءخوذین على الغرةُ عند الموت -: ثم از داد الموت فیهم ولوجا فحیل بن اءحدهم و بنى منطقه ، و اءنه لبین اءهل ینظر ببصره و یسمع باذنه ، على صحة من عقله و بقاء من لبه ، یفکر فیم اءفنى عمره ، و فیم اءذهب دهره !
در وصف کسانى که غافلگیر مرگ مى شوند، مى فرماید: آن گاه مرگ بیشتر به پیر آنان نفوذ مى کند و شخص را از سخن گفتن مى اندازد، در حالى که میان اعضاى خانواده خویش است و با چشمانش آنان را مى بیند و با گوشش مى شنود و خودش سالم و عقلش به جاست . به این مى اندیشد که عمرش را در چه راهى صرف کرده و روزگارش را چگونه به سر برده است !
فراموش کردن مرگ
عجبت لمن نسى الموت ، و هو یرى الموتى
در شگفتم از کسى که مرگ را فراموش کرده با این که مردگان را به چشم مى بیند.
مرگ حقیقى است انکارناپذیر
و الله الجد لا اللعب ، و الحق لا الکذب ، و ما هو اءلا الموت اءسمع من نفسک
سوگند به خدا، که این جدى است نه شوخى و راست است نه دروغ . منظورم چیزى جز مرگ نیست که دعوت کننده اش نداى خود را به گوش همگان رسانید.
نتایج ترس از خدا
فاتقى عبد ربه ... فاءن اءجله مستور عنه ، و اءمله خادع له ، و الشیطان مؤ کل به ، یزیرین له المعصیة لیرکبها، و یمنیه التوبة لیسوفها، اذا هجمت منیته علیه اءغفل ما یکون عنها
پس بنده اى از پروردگارش ترسید...؛ زیرا روز مرگش را نمى داند و آرزوهایش او را مى فریبد و شیطان موکل اوست ، معصیت را برایش مى آراید تا مرتکب آن شود و به تو به امید وارش مى کند تا در کار آن امروز و فردا کند، تا آن که مرگ بر او هجوم آورد، در حالى که در غفلت و بى خبرى محض از آن به سر مى برد.
دشمن غرور
لو راءى العبد الاجل و مصیره لا بغض الامل و غروره
اگر انسان عاقبت کارش را مى دید، بى گمان با آرزو و غرورش دشمن مى شد.
تحذیر از فریب دنیا
لا یغرنک سواد الناس من نفسک ، و قد راءیت من کان قبلک ممن جمع المال و حذر الاقللال ، و اءمن العواقب - طول اءمل و استبعاد اءجل - کیف نزل به الموت فاءزعجه عن وطنه ... اءما راءیتم الذین یاءملون بعیدا، و یبنون مشیدا، و یجمعون کثیرا! کیف اءصبحت بیوتهم قبورا، و ما جمعوا بورا؛ و صارت اءموالهم للوارثین و و اءزواجهم لقوم آخرین
انبوه مردم که پیرامون تو را بگیرند فریبت ندهد. در حالى که پیش از خود دیه اى آن کسى را که مال و منال دنیا را اندوخت و از کم شدن آن ترسید و به جهت آرزوى دراز و بعید شمردن مرگ از عواقب امور خود را در امان دید، چگونه مرگ بر او فرود آمد و او را از وطنش بر گرفت .
آیا ندیدید کسانى را که آرزو دور و دراز در سر داشتند و کاخ هاى محکم مى ساختند و اموال کثیر جمع مى کردند، چگونه خانه هاى آنان مبدل به گورها گشت و اندوخته هایشان نابود شد. اموالشان به وارثانشان منتقل گشت . و زن هایشان را اقوام دیگر گرفتند.
به نام خدا
یاد مرگ
نتایج یاد مرگ
من اءکثر من ذکر الموت رضى من الدنیا بالیسیر
هر که زیاد یاد مرگ کند، به اندکى از دنیا خشنود گردد.
نتیجه یاد آخرت
من تذکر بعد السفر استعد.
کسى که دورى سفر آخرت را به یاد داشته باشد، خود را آماده خواهد ساخت .
یاد معاد
طوبى لمن ذکر المعاد، و عمل للحساب و قنع بالکفاف ، و رضى عن الله
خوشا به حال کسى که در یاد معاد است و براى حساب روز قیامت کار کند و به کفاف معیشت قناعت دارد و از خدا راضى و خشنود است .
عجله به سوى خوبى ها
من ارتقب الموت سارع الى الخیرات
کسى که مراقب مرگ باشد به سوى خوبى ها شتاب کند.
به یاد مرگ باش !
اءکثر ذکر الموت و ما بعد الموت ، و لا تتمن الموت الا بشرط وقیق
بیش از همه از مرگ و دنیاى پس از مرگ یاد کن و آن را جز به شرط محکم و استوار آرزو مکن !
از مرگ بترسید
بادروا العمله ، و خافوا بغتة الاجل
به کارهاى شایسته بپردازید و از فرا رسیدن مرگ بترسید!
علت دنیا طلبى
قد غاب عن قلوبکم ذکر الاجال ، و حضرتکم کواذب الامال ، فصارت الدنیا اءملک بکم من الاخرة !
یاد مرگ ها از دل هاى شما رخت بربسته است و آرزوهاى دروغین شما را فرا گرفته است و این رود، دنیا بیش از آخرت بر شما تسلط یافته است .
ارتهان الانسان
اذکروا تیک التى آباؤ کم و اخوانکم بها مرتهنون ، و عیها محاسبون
و به یاد آورید آنچه را که پدران و برادران شما در گرو آن هستند و براى آن حسابرسى مى شوند.
هدف تیرهاى مرگ
اءیها الناس ! اءنما اءنته فى هذه الدنیا غرض تنتضل
اى مردم ! شما در این جهان هدف تیرهاى مرگید.
فراموشى آخرت
فى ذکر عمرو بن العاص -: اءما و الله اءنى لیمنعنى من اللعب ذکر الموت و اءنه لیمنعه من قول الحق نسیان الاخرة
درباره عمرو بن عاص فرمود: به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از شوخى و بازى باز مى دارد و فراموشى آخرت او را از گفتن حق باز مى دارد.
زیاد به یاد مرگ باش
یا بنى ! اءکثر من ذکر الموت ، و ذکر ما تهجم علیه ، و تقضى بعد الموت اءلیه ، حتى یاءتیک و قد اءخذت منه حذرک ، و شددت له اءزرک ، و لا یاءتیک بغتُة " فیبهرک
فرزندم ! مرگ را بسیار به یاد آور و هجوم ناگهانى آن را یاد کن تا هنگامى که فرا مى رسید با همه نیرو آماده باش و باید کمر بسته و آماده منتظر او باشى ، نه این که ناگهان فرا رسد و بر تو چیره شود.
دنیا سراى گذر است !
اءلا و اءن هذه الدنیا التى اءصبحتم تتمنونها و ترغبون فیها، و اءصبحت تغضبکم و ترضیکم لیست بدارکم ، و لا منزلکم الذى خلقتم له و لا الذى دعیتم اءلیه ... فدعوا غرورها لتحذیرها، و اءطماعها لتخویفها. و سابقوا فیها اءلى الدار التى دعیتم اءلیها
بدانید که این دنیا که پیوسته آرزومند آن هستید و به آن مشتاقید، و گاهى شما را خشمگین کرده و زمانى شما را خشنود مى سازد، سراى همیشگى شما نیست و جایى نیست که براى آن آفریده و یا به آن فرا خوانده شده باشید. پس فریب هایش را به خاطر برحذر داشتنش ، و به طمع آوردنش را به خاطر ترساندنش و به طمع آوردنش را به خاطر ترسانیدنش رها کنید و در آن براى رسیدن به سرایى که بدان فرا خوانده شده اید از یکدیگر پیشى بگیرید.
وصیت به یاد مرگ
اءوصیکم بذکر الموت و اقلال الغفلة عنه و کیف غفلتکم عما لیس یغلکم و طمعکم فیمن لیس یمهلکم
شما را به یادآورى مرگ و کمى غفلت از آن سفارش مى کنم و چگونه از چیزى غفلت مى کنید که از شما غافل نیست و چگونه از کسى که شما را مهلت نمى دهد مهلت مى خواهید.
یاد آخرت
فى وصیته للحسن علیه السلام : و اعلم یا بنى ! اءنک اءنما خلقت للاخرة للدنیا، و للفناء لا للبقاء، و للموت لا للحیاة
از وصیت امام علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام : اى پسرم ! بدان که تو براى آخرت آفریده شدى نه براى دنیا، براى فنا نه براى بقا و ماندن ، براى مرگ نه براى زندگى در این جهان آفریده شده اى .
وابسته نبودن به دنیا
اءن الله سبحانه قد جعل الدنیا لما بعدها، و ابتلى فیها اءهلها، لیعلم اءیهم اءحسن عملا، و لسنا للدنیا خلقنا، و لا بالسعى فیها اءمرنا
همانا خداى سبحان دنیا را براى پس از آن آفریده و اهل دنیا را در آن مى آزماید تا معلوم شود که چه کسى نیک کردارتر است ، ما براى دنیا آفریده نشده ایم و به کوشش در آن براى به دست آوردن حطام دنیوى ماءمور نگشته ایم .
موعظه مرگ
اءن الغایة القیامة . و کفى بذلک واعظا لمن عقل پایان کار قیامت است و براى خردمند مرگ پند دهنده اى است کافى .
به نام خدا
استقبال از مرگ
گروگان عمل
فارعوا عباد الله ما بر عایته یفوز فائزکم و باضاعته یخسر مبطلکم ، و بادروا آججالکم باءعمالکم ؛ فانکم مرتهنون بما اءسلفتم ، و مدینون بما قدمتم
اى بندگان خدا! رعایت کنید آنچه را که به سبب رعایتش رستگار شما سود مى برد و با فرو گذاشتنش تبهکار شما زیان مى بیند و پیش از فرا رسیدن اجل هایتان کار کنید، زیرا شما گروگان چیزى هستید که پیشاپیش فرستاده اید و در قبال آنچه کرده اید، جزا داده مى شوید.
از مرگ پیشى بگیرید!
بادروا الموت الذى اءن هربتم منه اءدرککم ، و اءن اءقمتم اءخذ کم ، و اءن نسیتموه ذکر کم
بر مرگ پیشى گیرید، زیرا که اگر بگریزید شما را دریابد و اگر برجا بمانید، شما را مى گیرد و اگر فراموشش کنید شما را به یاد آورد.
رسیدن به مرگ
و الله ما فجانى من الموت وارد کرهته ، ولا طالع اءنکرته ، و ما کنت الا کقارب ورد، وطالب وجد
قسم به خدا، هیچ چیز از مرگ نیست که ناگهان به من برسد و من از آن کراهت داشته باشم و چیزى از آن بر من آشکار نمى گردد که آن را نشناخته و از آن امتناع داشته باشم . من در رسیدن به مرگ ، مانند کسى هستم که هنگام شب تشنگى بر او چیره شده و اکنون به آب رسیده که در آرزوى چیزى است و اینک مطلوب خود را یافته است .
مهیاى مرگ باشید!
بادروا الموت و غمراته ، و امهدوا له قبل حلوله ، و اءعدوا له قبل نزوله
براى استقبال مرگ و سختى هاى آن ، پیش از آن که پیک اجل بر سر شما تاختن بیاورد آماده شوید، پیش از فرود آمدن آن ، براى پذیرشش مهیا شوید.
آمادگى براى مرگ
استعدوا للموت فقد اءظلکم ، و کونا قوما صیح بهم فانتبهوا، و علموا اءن الدنیا لیست لهم بدار فاستبدلوا... و ما بین اءحدکم و بین الجنة اءو النار الا الموت اءن ینزل به ... نساءل الله سبحانه اءن یجعلنا و اءیاکم ممن لا تبطره نعمة ، و لا تقصر به عن طاعُة ربه غایة ، و لا تحل به بعد الموت ندامة و لا کابة
براى مرگ آماده باشید که سایه اش بر شما گسترده است و همچون گروهى باشید که چون بر آنان بانگ زدند زود بیدار شدند و میان هیچ یک از شما و بهشت و دوزخ جز مرگى که بر او فرود آید فاصله اى نیست . از خداى بزرگ مى خواهیم که ما و شما را از گروهى قرار دهد که نعمت دنیا آنان را سرمست و مغرور نمى سازد و هیچ هدفى آن ها را از بندگى حق باز نمى دارد و پس از مرگ پشیمان و اندوهگینى نمى شوند.
امر فراگیر
بادروا اءمر العامة و خاصة اءحدکم و هو الموت ، فان الناس اءمامکم ، اءن اساعُة تحدوکم من خلفکم تخففوا تلحقوا، فانما ینتظر باءولکم آخرکم
پیشدستى کنید براى آمادگى به استقبال امرى که فراگیر همه و در برگیرنده هر یک از شما با کیفیت مخصوص به شما است ، این امر همان مرگ است ، مردم را با سرنوشت حتمى مرگ پیش چشمانتان مى بینید و قیامت شما را از پشت به سوى خوى مى راند، سبک شوید! برسید! جز این نیست که گذشتگان در انتظار آیندگان اند.
فرا رسیدن مرگ
فبادروا العمل ، و خافوا بغتة الاجل فانه لا یرجى من رجعة العمر ما یرجى من رجعة الرزق
به سوى عمل بشتابید و از فرا رسیدن ناگهانى مرگ بترسید، زیرا آن امید که به بازگشت روزى هست به بازگشت عمر نیست .
براى سفر خویش آماده شو!
خذ ما یبقى لک مما لا تبقى له ، و تیسر لسفرک : و شم برق النجاة و ارحل مطایا التشمیر
بگیر آنچه را که براى تو جاودانى است از آنچه که براى آن نخواهى ماند و براى سفر خود آماده باش و بیدار و ببین که برق نجات از کجا درخشیدن مى گیرد و با آماده کردن موکب سفر، آماده کوچ از این دنیا باش !
بهترین مرگ ها
اءن اءکرم الموت القتل ! و الذى نفس ابن اءبى طالب بیده ، لالف ضربة بالسیف اءهون على من میتة على الفراش فى غیر طاعة الله !
همانا بهترین مرگ ها کشته شدن در راه خدا است ، به خدایى که جان فرزند ابوطالب در دست اوست سوگند، که هزار ضربه شمشیر بر من آسان تر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت پروردگارم .
زیانکارترین مردم دنیا
اءن اخسر الناس صفقة " و اءخیبهم سعیا رجل اءخلق بدنه فى طلب ماله ، و لم تساعده المقادیر على اراده ، فخرج من الدنیا بحسرته ، و قدم على الاخرة بتبعته
زیانکارترین مردم در داد و ستد و ناکام ترین شان در سعى و تلاش ، مردى است که تن خویش در طلب مال بفرساید و مقدرات با خواست او مساعدت نکند و آن گاه با دریغ و حسرت از دنیا رود و با وبال آن به آخرت روى نهد.
وصیت آخر امام (ع )
فى ختام وصیته لابنه الحسن علیه السلام -: استودع الله دینک و دنیاک . و اساءله خیر القضاء لک فى العاجلة و الاجلة ، و الدنیا و آلاخرة ، و السلام
در آخر وصیتش به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمودند: پسرم ! دین و دینانت را به خدا مى سپارم و بهترین فرمان و قضاى الهى را امروز و فردا و در دنیا و آخرت از او، براى تو مساءلت دارم ، والسلام
به نام خدا
عصمت
حفظ در پناه خدا
اءنما الناس مع الملوک و الدنیا، الا من عصم الله
مردم در حقیقت با شهریاران و دنیایند مگر آن کسى که خدا او را حفظ کند.
نوعى از عصمت
من العصمة تعذر المعاصى
ناتوانى بر گناه خود نوعى عصمت است .
شایسته اهل عصمت
ینبغى لاهل العصة و المصنوع الیهم فى السلامة اءن یرحموا اءهل الذنوب و المعصیة
شایسته است که اهل عصمت و پاکى و کسانى که نعمت رستن از گناهان به آنان داده شده است ، براى گناهکاران و نافرمانان دلسوزى کنند.
لغزش مردم
الناس منقوصون مدخولون اءلا من عصم الله ، شائلهم متعنت و مجیبهم متکلف ، یکاد اءفضلهم راءیا یرده عن فصل راءیه الرضا و السخط، و یکاد اءصلبهم عودا تنکوه اللحظة ، و تستحیله الکمة الواحدة !
خرد مردم دستخوش خلل و کاستى است جز آن کسى که خداوند مصونش بدارد، پرسش کننده آنان لجوج و مجادله گر است و پاسخ دهنده شان فضل فروش است ؛ آن که در میان آنان اندیشه اش برتر و خوش فکر تر است ، بسا که به علت خشم و خشنودى از نظر درست خود باز مى گردد و خلاف حقیقت را اظهار مى کند و پابرجاترینشان با نگاهى از جا در مى رود و یک کلمه تهدید یا تطمیع او را عوض مى کند.
موجبات عصمت
اءن فى سلطان الله عصمة لامرکم . فاعطوة طاعتکم غیر ملومة و لا مستکره بها
در حاکمیت خدا و رهبرى حق نگاهدارى کهر شما وجود دارد. پس از آن فرمان برید، در حالى که سرزنش شده و مجبور نباشید.
به نام خدا
حکومت و فرمانروایان و صفات فرمانروا
اسرا حکومتدارى
من کتابه للاشتر -: ثم انظر فى حال کتابک ، فول على اءمورک خیرهم ، و اخصص رسائلک التى تدخل فیها مکائدک و اءسرارک باءجمعهم لوجوه صالح الاخلاق ممن لا تبطره الکرامة ، فیجترى بها علیک فى خلاف لک بحضرة ملا، و لا تقصر به الغفلة عن ایراد مکاتبات عمالک علیک ، و اصدار جواباتها على الصوب عنک
امام على علیه السلام در نامه به مالک اشتر فرمودند: به وضع ماءمورین خود رسیدگى کن و کارهاى خود را به دست نیکان آنان بسپار! نامه هایى را که نقشه ها و اسرارت را در بردارد به دست کسى بسپار! نامه هایى را که نقشه ها و اسرارت را در بردارد به دست کسى بسپار که در فضایل اخلاقى از همه شایسته تر باشد. کسى باشد که احترامت به وى او را مغرور نسازد و در مخالفت با تو در حضور دیگران گستاخ نگردد. کسى باشد که غفلت تو موجب نشود که گزارش فرمانداران و نمایندگانت و نامه هاى آنان را به تو ندهد و جواب شایسته که مناسب توست براى آنان صادر نکند.
بدترین مردم نزد خدا
اءن شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به
بدترین مردم نزد خدا، پیشواى منحرفى است که خود گمراه است و موجب گمراهى (دیگران مى شود.
عبرت از سرگذشت زمامداران
الواجب علیک اءن تتذکر ما مضى لمن تقدمک من حکومة عادلة ، اءوسنة فاضلة ، اءو اءثر عن نبینا صلى الله علیه و آله اءو فریضة فى کتاب الله فتقتدى بما شاهدت مما عملنا به فیها، و تجتهد لنفسک فى اتباع ما عهدت اءلیک فى عهدى هذا
بر تو واجب است که سرگذشت و رفتار زمامدارانى را که پیش از تو از این خاکدان گذشته اند به یاد بیاورى ، زمامدارانى که حکومت دادگرنه گستردند و به سنت فاضله عمل نمودند و از آثار پیامبر صلى الله علیه و آله تبعیت نمودند و واجبات وارده در کتاب الهى را پیروى کردند، پس تبعیت کن از آن اعمالى که ما انجام دادیم و تو خود آن را مشاهده کردى و واجب است که از ذات خود در پیروى از این عهدنامه که براى تو نوشتم .
کیفر قتل عمد
یا مالک ! فلا تقوین سلطانک بسفک دم حرام ، فان ذلک مما یضعفه و یوهنه ، بل یزیله و ینقله ، و لا عذر لک عند الله و لا عندى فى قتل العمد، لاءن فیه قود البدن
اى مالک ! حکومت خود را با ریختن خون ناحق تقویت مکن ، چرا که این کار حکومتت را سست و متزلزل مى سازد، بلکه بنیان آن را مى کند و به دیگران منتقل مى نماید و بدان هیچ گونه عذرى نزد خدا و من در قتل عمد پذیرفته نیست ، زیرا کیفر آن قصاص و مرگ است .
سنت پیشوایان را نقض مکن !
لا تنقض سنة صالحة عمل بها صدور هذه الامة و اجتمعت بها الالفُة ، و صلحت علیها الرعیة
هرگز سنت شایسته اى را که پیشوایان این امت به آن عمل کرده و ملت اسلام به آن انس و الفت گرفته و امور مردم بدان اصلاح گردیده است نقص مکن !
کارمندانى چنین انتخاب کن !
یا مالک توخ منهم اءهل التجریة و الحیاء، من اءهل البیوتات الصالحة و القدم فى الاسلام المتقدمة ، فاءنهم اءکرم اخلاقا، و اءصح اءعراضا، و اءقل فى المطامع اشراقا، و اءغلب فى عواقب الامور نظرا
اى مالک ! کارمندانى را که اهل تجربه و شرم و حیا و از خانواده هاى صالح که در اسلام پیشگام ترند انتخاب کن ؛ زیرا اخلاق آنها کریم تر و خانواده شان پاک تر و کم طمع تر و در سنجش عواقب امور بیناترند.
موقعیت خطرناک
صاحب السلطان کراکب الاسد: یغبط بموقعه ، و هو اءعلم بموضعه
ملازم و ندیم سلطان ، همچون کسى است که بر شیر سوار باشد؛ مردم به موقعیت او غبطه مى خورند، در حالى که خودش بهتر مى داند در چه وضعیتى (خطرناک ) قرار دارد.
رابطه امیران
الصق بذوى المرؤ ات و الاحساب و اءهل البیوتات الصالحة و السوابق الحسنة ثم اءهل النجدةُ و الشجاعة و السخاء و السماخة ، فاءنهم جماع من الکرم ، و شعب من العرف
به مالک اشتر نوشت : روابط خود را با افراد باشخصیت و اصیل ، و خانواده هاى صالح و خوش سابقه برقرار کن ، و پس از آن مردمانى که داراى بزرگوارى و دلاورى و سخاوت و اهل گذشتند رابطه برقرار ساز که آن ها کانون کرم و شعبه هایى از خوبى هستند.
شرایط حاکم
لا ینبغى اءن یکون الوالى على الفروج و الدماء و المغانم و الاحکام ، و اءمامة المسلمین الخیل ... و لا المعطل للسنة فیهلک الامة
شایسته نیست کسى که حاکم بر ناموس و خون و غنایم و احکام مسلمانان و متصدى رهبرى مسلمانان است بخیل باشد و یا کسى که به سنت (پیامبر) عمل نکند و در نتیجه ، امت را به نابودى کشاند.
میدان آزمایش مردان
الولایات مضامیر الرجال
زمامدارى ها، میدان مسابقه و آزمایش مردان است .
نهى از گماشتن حاجت
من کتابة الى قتم بن العباس ، و هو عامله على مکة -: و لا یکن لک اءلى الناس سفیر الالسانک ، و لا حاجب اءلا وجهک . و لا تحجبن ذا حاجة عن لقائک بها، فاءنها اءن ذیدت عن ابوابک فى اءول وردها لم تحمد فیما بعد على قضائها
در نامه خود به قثم بن عباس کارگزارش در مکه : و از طرف تو براى مردم سفیرى جز زبانت نباشد و ما بین تو و مردم فاصله و پرده اى جز صور قرار مده و هیچ نیازمندى را از دیدارى رویت محروم مکن ؛ زیرا اگر در آغاز از ورود بر تو منع گردد، پس از آن که حاجتش برآورده گردد تو سزاوار سپاسگزارى نخواهى گشت .
حالات زمامداران
اءن من اءسخف حالات الولاة عند صالح الناس اءن یظن بهم حب الفخر، و یوضع اءمرهم على الکبر
از سخیف ترین حالات زمامداران نزد مردان صالح ، زمانى است که به آنها گمان برده شود که دوستدار تفاخرند و امورشان را بر کبر و خود پسندى قرار مى دهند.
پاسداران احکام خدا
السلطان وزعة الله فى اءرضه
فرمانروایان ، پاسداران احکام خدا در زمین اویند.
روزگار پس از على علیه السلام
اءنه سیاءتى علیکم من بعدى زمان لیس فیه شى ء اءخفى من الحق ، و لا اءظهر من الباطل ، و لا اءکثر من الکذب على الله و رسوله
قطعى است که پس از من روزگار براى شما روى خواهد آورد که چیزى پوشیده تر از حق و آشکارتر از باطل و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و رسولش نخواهد بود.
سامان یافتن کار
اءن فى سلطان الله عصمة لامرکم . فاعطوة طاعتکم غیر ملومة و لا مستکرده بها. و الله لتفعلن اءو لینقلن الله عنکم سلطان لاسلام ، ثم لا ینقله اءلیکم اءبدا حتى یاءرز الامر اءلى غیر کم
همانا سلطان خدا (حکومت و رهبرى دین حق ) مایه نگهدارى و سامان یافتن کار شماست ؛ پس بى درنگ و با میل و اختیار او را اطاعت کنید. سوگند به خدا که یا این کار را مى کنید یا خداوند سلطان اسلام (حکومت حقه اسلامى ) را از شما مى گیرد و دیگر هرگز آن را به شما منتقل نمى کند، تا به دست دیگرى سپرده شود.
وظیفه پیشوا
من نصب نفسه للناس اءماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ، ولیکن تادیبه بسیرته قبل تاءدیبه بلسانه ، و معلم نفسه و مؤ دبها اءحق بالاجلال من معلم الناس و مؤ دبهم
کسى که خود را در مقام امامت و پیشوایى مدرم قرار دهد، باید پیش از تعلیم به دیگران ، خود را تعلیم دهد و قبل از تربیت به زبان با عملش تربیت کند و کسى که آموزگار و مربى نفس خویش است ، به احترام و اکرام سزاوارتر است از آن که معلم و مربى دیگران باشد.
زمامدارى و تصرف در کار
لیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة ، و لا تصلح الولاة الا با ستقامة الرعیةُ، فاذا اءدت الرعیة الى الوالى حقه ، و اءدى الوالى اءلیها حقها عز الحق بینهم ، و قامت مناهج الدین ، و اعتدلت معالم العدل ، و جرت على اءذلالها السنن ، فصلح بذلک الزمان ، و طمع فى بقاء الدولة و یئست مطامع الاعداء و اذا غلبت الرعیة و الیها، اءو اءجحف الوالى برعیته ، اختلفت هنالک الکلمة ، و ظهرت معالم الجور، و کثر الادغال فى الدین ، و ترکت محاج السنن ، فعمل بالهوى ، و عطلت الاحکام ، و کثرت علل النفوس
کار ملت جز با اصلاح زمامداران و وضع زمامداران جز با رو به راه بودن کار ملت اصلاح نمى شود، بنابراین وقتى مردم حقوق حکومت را دادند و زمامدار حق مردم را ادا کرد، آن گاه حق در میان همه طبقات قوى و امور دینى استوار و نشانه هاى عدالت و اعتدال ، و راه و رسم هاى درست در مجراى خود به کار مى افتد، در چنین روزگارى مردم اصلاح شوند و به بقاى حکومت امیدوار باید بود و دشمنان هم ماءیوس مى گردند. اما اگر ملت بر زمامدار مسلط شد و با آن که زمامدار به مردم ستم کرد، وحدت و نظام جامعه دچار اختلاف و نشانه هاى ظلم آشکار گردد، بدعت در دین فراوان و آداب دینى متروک شود، در چنین روزگار است که به هواى نفس عمل شود و احکام خدا تعطیل و بیمارى هاى اخلاقى فراوان گردد.
وظیفه امام
لیس على الامام الا ما حمل من اءمر ربه ، الا بلاغ فى الموعظة و الاجتهاد فى النصیحة ، و الاحیاء للسنة ، و اقامة الحدود على مستحقیها
بر امام نیست نگر آن که دستور خدا را اجرا کند: با پند و اندرز، فرمان خدا را ابلاغ نماید، براى خیر خواهى مردم کوشش نموده ، سنت الهى را زنده و حدود خدا را درباره منحرفان به اجرا در آورد.
وصف داوران ناشایسته
فس صفة من یتصدى للحکم بین الامة و لیس لذلک باءهل -:... رجل قمش جهلا موضع فى جهال الامُة ، عاد فى اءغباش الفتنة ، عم بما فى عقد الهدنُة قد سماة اشباة الناس عالما و لیس به
در توصیف کسى است که در میان امت بدون شایستگى متصدى منصب قضاوت مى گردد: کسى است که انبوهى از نادانى ها را در خود جمع کرده در میان نادانان امت براى فریفتن مردم به همه سو مى شتابد (این صنف کور دل ظلمت جو) در تاریکى آشوب ها و تشویش ها مى تازد و به آنچه که در پیمان صلح است نابینا است ، انسان نماها عالمش مى خوانند با این که از علم بهره اى نبرده است .
رعایت توده مردم
من کتابه للاشتر لما و لاه مصر -: اءشعر قلبک الرحمة للرعیة ، و المحبة لهم ، و اللطف بهم ، و لا تکو علیهم سبعا ضاریا تغتنم اءکلهم ، فانهم صنفان : اءما اءخ لک فى الدین ، اءو نظیر لک فى الدین ، اءو نظیر لک فى الخلق ، یفرط منهم الزلل ، و تعرض لهم العلل ، و یؤ تى على اءیدیهم فى العمد و الخطاء فاءعطهم من عفوک وصفحک مثل الذى تحب اءن یعطیک الله من عفوة و صفحه ، فانک فوقهم ، و والى الامر علیک فوقک ، و الله فوق من ولاک !
در فرمان استاندارى مصر به مالک اشتر: رحمت و محبت و لطف بر مردم جامه را به قلبت بفهمان (به طورى که آن را دریافت کند، نه این که در حد یک تصور ذهنى بماند) و براى آنان درنده اى خونخوار مباش که خوردن آنان را غنیمت بشمارى ؛ زیرا مردم بر دو صنف اند: یا برادر دینى تو هستند، یا نظیر تو در خلقت (همنوع تو مى باشند) لغزش ها از آنان سر مى زند و خطاها بر آنان روى مى آورد و از روى عمد یا خطا دچار تجاوز مى گردند. مردم را از بخشش و چشم پوشى هاى خود آن چنان بهره ور ساز که دوست دارى مثل آن را خدا براى تو عطا فرماید؛ زیرا مقام تو بالاتر از آن مردم است و مقام زمامدار تو بالاتر از تو و خداوند فوق زمامدار توست .
توجه نکردن به روابط
من کتابه للاشتر لما ولاه مصر -: اءن للوالى خاصة و بطانة " فیهم استئثار و تطاول و قلة اءنصاف فى معاملة ، فاحسم مادة اءولئک بقطع اءسباب تلک الاحوال
براى زمامدار خواص و نزدیکانى است که دارى صفت خودخواهى و مقدم شمردن خود بر دیگران ، و دست درازى ، و کم انصافى در معاملات مى باشند. ماده و ریشه این گونه مردم را با قطع عوامل صفات مزبور قطع کن .
شرایط استخدام کار گزاران
فیما کتب للاشتر لما ولاه مصر -: اءنظر فى اءمور عمالک فاستعملهم اختبارا، و لا تولهم محاباة و اءثرة ، فاءنهم جماع من شعب الجور و الخیانة . و توخ منهم اءهل التجربة و الحیاء، من اءهل البیوتات الصالحة و القدم فى الاسلام المتقدمة
در فرمان استاندارى مصر به مالک اشتر:
سپس در امور کارگزارانت نظر کن :
1. آنان را با آزمایش (و تحقیق و کشف صلاحیت ) به کار بگمار، نه از روى بخشش بى علت و استبداد، زیرا آنان مجموعه اى از شعبه هاى ظلم و خیانت اند.
2. از میان مردم کسانى را براى کارگزارى انتخاب کن که تجربه و حیا دارند از خاندان هاى صالح و صاحب قدم هاى مفید در اسلام اند.
دگرگونى زمانه
اءذا تغیر السطان تغیر الزمان
هرگاه سلطان (حکومت ) دگرگون شود، زمانه نیز دگرگون شود.
غرور والى ، ذلت مؤ من
لما ورد الکوفة قادما من صفین ...اءقبل حرب یمش معه ، و هو علیه السلام راکب ، فقال علیه السلام : ارجع فاءن مشى مثلک مع مثلى فتنة للوالى و مذلة للمؤ من
آن حضرت علیه السلام در موقع برگشت از صفین ، حرب پیاده در رکاب آن حضرت حرکت کرد، حضرت فرمود: برگرد؛ زیرا پیاده رفتن مثل تویى با مثل من موجب غرور والى و ذلت براى مؤ من مى باشد.
برترین وزراء
من کتابه للاشتر لما و لاه مصر -: اءن شر وزرائک من کان للاشرار قبلک وزیرا، و من شر کهم فى الاثام ، فلا یکونن لک بطانة ؛ فاءنهم اءعوان الاثمة ، و آخوان الظلمة ، و اءنت واجد منهم خیر الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم ، ولیس علیه مثل آصارهم و اءوزار هم ممن لم یعاون ظالما على ظلمه و لا آثما على اءثمه ، اءولئک اءخف علیک مؤ ونة ، و اءحسن لک معونة ، و اءحنى علیک عطفا، و اءقل لغیرک اءلفا، فاتخذ اءولئک خاصة لخلواتک و حفلاتک . ثم لیکن آثرهم عندک اءقولهم بمر الحق لک و اءقلهم مساعده فیما یکون منک مما کره الله لا ولیائه ، واقعا ذلک من هواک حیث وقع
فرمان امام على علیه السلام به مالک اشتر وقتى که او را والى مصر و اطراف آن ساخت : بدترین وزراى تو کسى است که پیش از تو وزارت اشرار را داشته و در گناهان شریک آنان بوده است ، هرگز او را از خواص خود قرار مده ؛ زیرا آنان یاران گنهکاران اند، و برادران ستمکاران ، و تو مى توانى جانشینانى بهتر از آنان پیدا کنى که نظریاتى مثل آنان دارند و نفوذ آنان را نیز دارا هستند و در عین حال از وزر و بال گناهان آنان به دورند. کسانى که هیچ ستمکارى را در ستم ورزى و هیچ گنهکارى را در ارتکاب گناه کمک نکرده اند. زحمت آنان بر تو سبک تر، و یارى آنان براى تو نیکوتر است و از نظر عطوفت به تو مایل تر، و با اشخاص جز تو کم انس تر مى باشند، پس این گون انسان هاى ممتاز را خاص مجالس سرى و علنى خود قرار بده ، سپس مقدم ترین خواص در نزد تو گویاترین آنان باشد، درباره حق اگر چه تلخ باشد و کسى باشد که در مواردى که خداوند براى اولیایش اکراه دارد هر اندازه هم آن موارد مطلوب هواى تو باشد - کم ترین یارى را به تو نماید.
لزوم رسیدگى به مالیات
من کتابه للاشرت لما ولاه مصر -: تفقد اءمر الخراج بما یصلح اءهله ، فاءن فى صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم ، و لا صلاح لمن سواهم الا بهم ، لان السان کلهم عیال على الخراج و اءهله . ولیکن نظرک فى عمارة الارض اءبلغ من نظرک فى استجلاب الخراج لان ذلک لا یدرک الا بالعمارة . و من طلب الخراج بغیر عمارة اءخرب البلاد و اءهلک العباد، و لم یستقم اءمره الا قلیلا
در فرمان استاندارى مصر به مالک اشتر: امر مالیات را به گونه اى تحت نظر بگیر که حال پرداخت کنندگان آن را اصلاح نماید؛ زیرا اصلاح حال دیگر مردم در اصلاح اصلاح مالیات و پرداخت کنندگان آن است و براى دیگر مردم مصلحتى نیست جر با اصلاح حال پرداخت کنندگان مالیات ؛ زیرا همه مردم تحت کفایت مالیات و پرداخت کنندگان آن مى باشند. نظرت در آباد کردن زمین بیشتر و رساتر از توجه به گرفتن مالیات باشد، زیرا مالیات بدون آبادى قابل دریافت نیست و هر کسى بدون آباد کردن زمین ، مالیات مطالبه کند، شهرها را خراب کرده و بندگان خدا را به هلاکت رسانده و روزگار زمامدارى او به طول نمى انجامد، مگر اندکى .
توصیف حکومت بنى امیه
فى ذکر فتنة بنى میة -: کان اءهل ذلک الزمان ذئابا و سلاطینه سباعا و اءوساطه اءکالا، و فقراوه اءمواتا
امام على علیه السلام در بیان فتنه بنى امیه فرمودند: مردم آن زمان گرگ هایى مى گردند و سلاطینشان درندگان و مردم متوسط طعمه هایى براى آن درندگان و فقرا آنان مردگانى مى شوند.
نابودى دنیا و دین
فى کتابه الى مصقلة عامله على اءردشیر خرة -: بلغنى عنک اءمر اءن کنت فعلته فقد اءسخطت اءلهک ، و عصیت اءمامک : اءنک تقسم فى ء المسلمین الذى حازته رماحهم و خیولهم ، و اءریقت علیه دماوهم ، فیمن اعتامک من اءعراب قومک . و لا تصلح دنیاک بمحق دینک فتکون من الاخسرین اءعمالا
در نامه خود به مصقله ، کارگزار اردشیر خره ، نوشت : درباره تو گزارش به من رسیده است که به راستى اگر آن گونه عمل کرده باشى ، خدایت را به خشم آورده اى و امام خود را نافرمانى کرده اى ، تو غنیمت مسلمانان را که نیزه ها و اسب هاى آنان فراهم آورده و خونشان براى آن ریخته شده است ، میان عرب هاى قوم خود که تو را برگزیده اند تقسیم کرده اى . دنیاى خویش را با نابود کردن دینت آباد مگردان ، که در این صورت از زیانکارترین مردمان خواهى بود.
به نام خدا
مذمت اهل بصره و پیشگویى حوادث
ارتداد
عنه علیه السلام - من کلام له علیه السلام کلم به الخوارج -: فاءو بوا شر مآب ، و ارجعوا على اءثر الاعقاب
خطاب به خوارج فرمودن (با این ضلالت و ظلم و جورى که در پیش گرفته اید از خدا مى خواهم که ) به بدترین عاقبت بازگشت نمایید و به عقب برگردید.
بپرسید قبل از فوت وقت
فاساءلونى قبل اءن تفقدونى ، فوالذى نفسى بیده لا تساءلونى عن شى ء فیما بینکم و بین الساعُة ، و لا عن فئة تهدى مائةُ و تضل مائُة الا اءنباءتکم بناعقها و قائدها، و سائقهما، و مناخ رکابها، و محط رحالها، و من یقتل من اءهلها قتلا و من یموت منهم موتا، و لو قد فقد تمونى و نزلت بکم کرائه الامور، و حوازب الخطوب لاطرق کثیر من السائلین ، و فشل کثیر من المسؤ ولین
بپرسید از من پیش از آن که از دستم دهید؛ زیرا سوگند به آن که جانم در دست اوست ، از هم اکنون تا روز رستاخیز درباره هیچ چیز و هیچ گروهى که صد نفر را گمراه مى کند و گروهى که صد نفر را به راه راست مى برد سؤ ال نکنید مگر آن که شما را آگاه کنم که چه کسى نداى دعوت به آن ها را سر مى دهد و چه کسى رهبریشان مى کند و چه کسانى آنان را مى راند و کجا به استراحت مى پردازند و کجا اتراق مى کنند و بار مى گشایند، کدامین آن ها کشته مى شوند و کدامشان (به مرگ طبیعى ) مى میرند، اگر مرا از دست دهید و پیشامده هاى ناگوار و کارهاى دشوار برایتان رخ دهد، هر آینه بسیارى از پرسش کنندگان خاموش شوند و بسیارى از پاسخ دهندگان در جواب بمانند.
پشتوانه دین
من کتابه علیه السلام للاشتر -: اءنما عماد الدین و جماع المسلمین و العدة للا عداء: العامة من الامة ، فلیکن صغوک لهم ، و میلک معهم
امام على علیه السلام در نامه خود به مالک اشتر فرمودند: همانا توده مدرم پشتوانه دین اند و جماعت مسلمانان و تجهیزات و ساز و برگ در برابر دشمنان ، پس ، باید توجه و گرایش تو به آنان باشد.
علم على علیه السلام علم غیب نیست !
لما قال له بعض اءصحابه و کان کلبیا: لقد اءعطیت یا اءمیرالمومنین علیم الغیب ، فضحک علیه السلام و قال : یا اءخا کلب ! لیس هو بعلم غیب ، و اءنما هو تعلم من ذى علم . و انما علم الغیب علم الساعة ، و ما عدده الله سبحانه بقوله ، (ان الله عنده علمى الساعة و ینزل الغیب ، و یعلم ما فى الارحام ، و ما تدرى نفس ماذا تکسب غدا، و ما تدرى نفس باءى اءرض تموت ...) الاید فیعلم الله سبحانه ما فى الارحام من ذکر اءو اءنثى ، و قبیح آؤ جمیل ، و سخى او بخیل ، و شقى اءو سعید و من یکون فى النار حطبا، اءو فى الجنان للنبیین مرافقا. فهذا علم الغیب الذى لا یعلمه اءحد اءلا الله ،، و ما سوى ذلک فعلم علمه الله نبیه فعلمنیه ، و دعا لى باءن یعیه صدرى ، و تضطلم علیه جوانحى
یکى از یاران امیرالمؤ منین علیه السلام که از قبیله کلب بود به آن حضرت عرض کرد: اى امیرالمؤ منین ! علم غیب به تو داده شده است ؟
حضرت خندید و فرمود: اى مرد کلبى ! این علم غیب نیست ، بلکه بر اثر فراگرفتن از صاحب علمى است . علم غیب . علم داشتن زمان قیامت است و آنچه که خداى سبحان آنها را بر شمرده و فرموده است : همانا علم قیامت نزد خداست و باران فرو مى فرستد و آنچه را که در زهدان هاست ، مى داند) پس خداوند سبحان مى داند که جنینى که در زهدان ها (مادران ) است آیا پسر است یا دختر است ، زشت است یا زیبا، بخشنده است یا بخیل ، بدبخت است یا خوشبخت و مى داند که چه کسى هیزم آتش جهنم است ، یا در بهشت یار و همراه پیامبران . اینهاست علم غیبى که هیچ کس جز خداوند آنها را نمى داند. سواى اینها دانش است که خداوند سبحان مى داند به پیامبرش آموخت و او هم آن ها را به من یاد داد و برایم دعا کرد که سینه ام آن را نگه دارد و پهلوهایم آن را در میان گیرد.
پیمودن راه حق
اءنى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم . سیماهم سیما الصدیقین ، و کلامهم کلام الابرار، عمار اللیل و مناز النهار
من از جمله مردمانى هستم که در راه خدا سرزنشگرى در آنان کارگر نمى افتد، چهره شان چهرء صدیقان است ، و گفتارشان گفتار ابرار، آباد کننده شب هایند و روشنى بخش روزها.
اصلاح با مدارا
عنه علیه السلام -: من کلام له یوبخ فیه اءصحابه -: کم ادار یکم کما تدارى البکار العمدة و الثیاب المتداعیُة کلما حیصت من جانب تهتکت من آخر،... و اءنى لعالم بما یصلحکم ، و یقیم اءود کم ، و لکنى لا اءرى اصلا حکم بافساد نفسى
از سخنان آن حضرت علیه السلام در سرزنش اصحابش -: تا چند با شما مانند شتران جوان زخمین پشت و جامه هاى پوسیده مدارا کنم ! جامه هایى
که چه چیز شما را اصلاح مى کند و کجى و انحراف شما را راست مى گرداند، اما من اصلاح شما را با تباه کردن خودم روا نمى دانم .
تحذیر از سبکسرى
عنه علیه السلام - فى ذم اهل البصرة بعد وقعة الجمل -: اءرضکم قریبة من الماء بعیده من السما، خفت عقولکم ، و سفهت حلومکم
در نکوهش بصیریان بعد از جنگ جمل : سرزمین شما به آب نزدیک و از آسمان دور است ، عقل هایتان سبک و بردبارى هایتان (یا ادراک و شعورتان ) به نادانى و پستى گراییده است .
گروگان گناه خویش
عنه - فى ذم اءهل البصرة بعد وقعة الجمل -: کنتم جند المرا....و المقیم بین اظهر کم مرتهن بذنبه ، و الشاخص عنکم متدارک برحمة من ربه
در نکوهش بصریان پس از جنگ جمل مى فرماید شما سپاه زن (یا سپاه آن زنان ) آن کس که در میان شما زیست مى کند در گرو گناه خود مى باشد و کسى که از میان شما بیرون رود در عوض مشمول رحمت پروردگار خود مى گردد.
جواب دشنام
روى اءنه (علیا) علیه السلام کان جالسا فى اءصحابه ، فمرت بهم اءمراءة جمیلة ، فرمقها القوم باءبصارهم ، فقال علیه السلام : اءن اءبصار هذه الفحول طوامح ، و اءن ذلک سبب هبابها، فاذا نظر اءحد کم الى امراءة تعجبه فلیلامس اءهله ، فانما هى امراة کامراءة .
فقال رجل من الخوارج : قاتله الله کافرا ما اءفقهه ! فوثب القوم لیقتلوة فقال علیه السلام : رویدا اءنما هو سب بسب ، اءو عفو عن ذنب !
روایت شده که امام علیه السلام با اصحاب خود نشسته بود که زنى زیبا روى از کنارشان گذشت ، چشم هاى همه به او خیره گشت ، حضرت فرمود: چشم هاى این نرینگان آزمندانه مى نگرد و این نگریستن مایه تحریک آنان است . هرگاه یکى از شما زنى را دید و از او خوشش آمد، با زن خود همبستر شود؛ زیرا که او نیز زنى همانند زن خود اوست .
یکى از خوارج گفت (خدا این کافر را بکشد! چه قدر مى فهمد.)
اصحاب حضرت از جا پریدند که او را بکشند، امام فرمود: آرام باشید، سزاى دشنام ، دشنام است یا چشم پوشى از گناه و خطا.
ذکر فضایل
یذکر فضائله علیه السلام بعد وقعة النهروان -: فقمت بالامر حین فشلوا، و تطلعت حین تقبعوا و نطقت حین تعتعوا، و مضیت بنور الله حین وقفوا
در این سخن فضایل خود را پس از حادثه نهروان بیان مى دارد: من قیام به وظیفه نمودم در آن هنگام که دیگران ناتوان شدند و شکست خوردند و از افق بالاترى نگریستم در ان هنگام که دیگران سر در لاک خود فرو برده بودند و سخن با صراحت گفتم ، در آن هنگام که آنان را کد گشته و متوقف بودند.
تاسف بر نادان مخور!
من کتابه اءلى سهل بن حنیف و هو عامله على المدینه ، فى قوم من اءهلها لحقوا بمعاویة -:
فکفى لهم غیا و لک منهم شافیا، فرار هم من الهدى و الحق ، و ایضاعهم اءلى العمى و الجهل
نامه اى است از آن حضرت به (سهل بن حنیف انصارى ) و او حاکم مدینه بود: براى از دست دادن کمک و یارى آنان تاءسفى به خود راه مده بس است براى اثبات گمراهى آنان و شفاى دل تو از آزادى که به تو مى دادند گریختنشان از هدایت و حق و شتافتن آنان به کورى و نادانى .
اداى فضیلت
من کتاب له اءلى اءهلا البصرة : مع اءنى عارف ... و لذى النصیحة حقه
نامه اى از آن حضرت ره اهل بصره : من فضیلت هر کسى از شما را که خیر خوه و خیر اندیش است ادا مى کنم .
به نام خدا
فتنه خوارج
احتجاج امام در موضوع حکمین
قد کنت نهیتکم عن هذه الحکومة فاءبیتم على اءباء (المخالفین ) المنابذین ، حتى صرفت راءیى اءلى هوا کم ، و اءنتم معاشر اءخفاء الهام سفهاء الاحلام ؛ و لم آت - لا اءبالکم - بجرا، و لا اءردت لکم ضرا
من شما را از این حکمیت باز داشتم ؛ اما شما چون دشمن (یا مخالف ) از پذیرش این دستور من سر باز زدید تا جایى که راءى خود را در کار هواى شما کردم که گروهى سبکسر و نابخرد هستید. من براى شما - اى ناکسان - شر و بدى نیاوردم و زیان و ضررى برایتان نخواستم .
پیشگویى عاقبت خوارج
لما قتل الخوارج فقیل له : یا امیر المومنین ! هلک القوم باءجمعهم : کلا و الله اءنهم نطف فى اءصلاب الرجال ، و قرارات النساء، کلما نجم منهم قرن قطع ، حتى یکون آخرهم لصوصا سلابین
خوارج که کشته شدند به امیرمؤ منان عرض شد: اى امیرالمؤ منین ! این جماعت همه نابود شدند. حضرت فرمود: هرگز به خدا قسم ! که آن ها نطفه هایى در پشت مردان و زهدان هاى زنان هستند، هرگاه شاخى از آنان بروید قطع گردد تا این که سرانجام از آنان عده اى راهزن و دزد برجاى ماند.
در آوردن چشم فتنه
اءیها الناس ! فاءنى فقاءت عین الفتنة ، و لم یکن لیجترى علیها اءحد غیرى بعد اءن ماج غیهبها، و اشتد کلبها
اى مردم ! من چشم فتنه را در آوردم و در زمانى که تاریکى آن موج مى زد و هارى و سختى آن اوج گرفته بود کسى جز من جراءت دفع آن را نداشت .
سپاهى شریک جرم قتل
فو الله لو لم یصیبوا من المسلمین الا رجلا و احدا معتمدین لقتله ، بلا جرم جره لحل لى قتل ذلک الجیش که ؛ اذ حضروه فلم ینکروا، و لم یدفعوا عنه
در روایتى از امام على علیه السلام درباره اصحاب جمل آمده است : به خدا سوگند، اگر حتى یک نفر از مسلمانان را بدون جرم و گناهى به عمد مى کشتند، کشتن همه آن سپاه بر من روا بود؛ زیرا آن لشکر حضور داشته اند و کشتن آن بى گناه را زشت نشمرده و از وى دفاع نکرده اند.
حکمین نادان
فاءجمع راءى ملئکم على اءن اختاروا رجلین ، فاءخذنا علیهما اءن یجعجعا عند القرآن ، و لا یجاوزاه ، و تکون اءلسنتهما معه و قلوبها تبعه . فتاها عنه ، و ترکا الحق و هما یبصرانه
آن گاه راى بزرگان شما بر این شد که دو مرد را انتخاب کنند و ما از آنان پیمان گرفتیم که مطابق قرآن عمل کنند و از آن فراتر نروند و زبانشان با قرآن باشد و دل هایشان پیرو آن ؛ امام از قرآن دست کشیدند و حق را فرو گذاشتند در حالى که آن را مى دیدند.
نهى از کشتن خوارج
لا تقاتلوا الخوارج بعدى ؛ فلیس من طلب الحق فاءخطاه ، کمن طلب الباطل فاءدرکه
بعد از من با خوارج نجنگید (خوارج را نکشید)؛ زیرا کسى که طالب حق باشد و به آن نرسد، همچون کسى نیست که جویاى باطل باشد و به آن دست یابد.
قاسطین ، ناکثین ، مارقین
لما نهضت بالامر نکثت طائفة ، و مرقب اءخرى ، و قسط آخرون ، کانهم لم یسمعا الله سبحانه یقول : (تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبُة للمتقین ، بلى و الله ! القد سمعوها و وعودها، ولکنهم حلیت الدنیا فى اءعینهم و راقهم زبرجها
آن گاه که خلافت را به دست گرفتم گروهى پیمان شکستند و دسته اى از دین بیرون شدند و گروهى راه ستم را در پیش گرفتند. گوى نشنیدند که خداى سبحان مى فرماید: آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى دهیم که خواهان سرکش و فساد نباشند و پایان نیک از آن پرهیزگاران است .
آرى ! به خدا سوگند که آنان این سخن را نشنیدند و آن را فهم نکردند، اما دنیا در چشمان آن ها آراسته شد و زرق و برق آن شیفته شان کرد.
هدایت امام در حکمیت
قد قام اءلیه رجل من اءصحابه فقال : نهیتنا عن الحکومة ثم اءمرتنا بها، فلم ندر اءى الامرین اءرشد؟فصفق اءحدى یدیه على الاخرى ثم قال : هذا جزاء من ترک العقدة ! اءما و الله لو اءنى حین اءمرتکم به حملتکم على المکروه الذى یجعل الله فیه خیرا، فاءن استقمتم هدیتکم ، و اءن اعوججتم قومتکم ، و اءن اءبیتم تدار کتکم ، لکانت الوثقى ، و لکن بمن و الى من ؟
یکى از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام برخاست و به آن حضرت عرض کرد: ابتدا ما را از پذیرفتن حکمیت بازداشتى و سپس دستور دادى آن را بپذیریم ، نمى دانیم کدام یک درست تر است ؟حضرت دست بر دست زد و فرمود: این (حیرت ) سزاى کسى است که دوراندیشى را رها کند. به خدا سوگند، اگر آن گاه که شما را فرمان دادم بدان چه دادم ؛ به کارى ناخوشایند که خدا خیرى در آن نهاده بود و واداشتم و اگر پایدار مى ماندید هدایتتان مى کردم و اگر کج مى رفتید راستتان مى کردم و اگر سرباز مى زدید مجبورتان مى کردم ، البته این روشن استوراتر بود، اما به کمک چه کسى و یارى خواستن از که ؟
احتجاج امام در موضوع حکمین
للخوارج و قد خرج اءلى معسکرهم و هم مقیمون على اءنکار الحکومُة -: اءلم تقولوا عند رفعهم المصاحف حیلُة و غیلُة ، و مکرا و خدیعة : اءخواننا و اءهل دعوتنا، استقالونا و استراحوا اءلى کتاب الله سبحانه ، فالراءى القبول منهم و التنفیس عنهم ! فقلت لکم : هذا اءمر ظاهره اءیمان ، و باطنه عدوان ، و اءوله رحمة و آخره ندامُة
امام على علیه السلام به اردوگاه خوارج که بر نپذیرفتن حکمیت پافشارى کردند رفت و به آنان فرمود: آیا هنگامى که قرآن ها را از روى حیله و فریب و مکر و خدعه بر سر نیزه ها کردند نگفتید: آن ها برادران ما و هم دنینان مایند. از ما خاتمه جنگ مى خواهند و به کتاب خداى سبحان روى آورند، درست آن است که درخواست آنها را بپذیریم و اندوهشان را برطرف سازیم ! آن زمان من به شما گفتم : این کار این ها ظاهرش ایمان است و باطنش دشمنى ، آغازش دلسوزى است و فرجامش پشیمانى است .
به نام خدا
توصیف على و زمانش
سرور اهل فجور
اءنا یعسوب المؤ منین ، و المال یعسوب الفجار
من رئیس و رهبر مومنانم و مال دنیا رئیس و سرور اهل فجور و بدکاران است .
رد ستایش ستایشگران
قد کرهت اءن یکون جال فى ظنکم اءنى اءحب الاطراء و استماع الثناء و لست - بحمد الله کذلک
خوش ندارم که حتى در ذهن شما خطور کند که من مدح و ستایش را دوست دارم و از شنیدن آن لذت مى برم ، و بحمد الله چنین نیستم .
من اینگونه ام !
اءنى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم ، سیماهم سیما الصدیقین ، و کلامهم کلام الابرار.... لا یستکبرون و لا یعلون ، و لا یغلون و لا یفسدون
من از آن مردمى هستم که سرزنش هیچ سرزنش گرى آنان را از راه خدا باز نمى دارد. سیمایشان سیماى راستان است و گفتارشان گفتار نیکان ... نه گردن فرازى مى کنند، نه برترى مى جویند، نه کینه در دل مى پرورند و نه فساد مى انگیزند.
رفتار با حاکم حقیقى
لا تکلمونى بما تکلم به الجبابرة ، و لا تتحفظوا منى بما یتحفظ به عند اءهل البادرة و لا تخالطونى بالمصانعةُ
با من آن گونه که با جباران سخن گفته مى شود سخن مگویید و چنان که از حاکمان بد خشم پرهیز مى شود از من نپرهیزید و با ظاهر سازى و ریا کارانه با من رفتار نکنید.
روزگار بس دشوار
یاءتى على الناس زمان غضوض ، یعض الموسر فیه على ما فى یدیه و لم یؤ مر بذلک ، قال الله سبحانه : (و لا تنسوا الفضل بینکم ). تنهد فیه الاشرار و تستذل الاخیار، و یبایع المضطرون ، و قد نهى رسول الله صلى الله علیه و آله عن بیع المضطرین
روزگار بس دشوارى بر مردم بیاید، در آن زمان توانگر آن چه را در دست دارد، حال آن که به چنین کارى فرمان داده نشده است . خداى سبحان فرموده است : (بخشش میان خود را فراموش مکنید!) در آن روزگار بدان ارجمندند و نیکان بى مقدار شمرده شوند، درماندگان خرید و فروش مى شوند، در حالى که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از خرید و فروش با مردمان مضطر و درمانده نهى فرموده است .
مداواى مردم
اءرید اءن اءداوى بکم اءنتم دائى ، کناقش الشو کة بالشوکة ، و هو یعلم اءن ضلعها معها! اللهم قد ملت اءطباء هذا (الداء) الدوى ، و کلت النزعة باءشطان الرکى !
شگفتا مى خواهم با شما که درد من هستید جامعه را مداوا کنم ، کار من مانند کار کسى است که مى خواهد خار را با خار بیرون آورد، با این که مى داند کجى خار همراه خار است . بار خدایا! پزشکان این درد عمیق و جانسوز خسته شده اند و بازوى تواناى مردانى که آب همت از چاه وجود این مرد کشیده اند، ناتوان گردیده است .
راسخ در عمل
و الله لو تظاهرت العرب على قتالى لما ولیت عنها
سوگند به خدا، اگر تمم عرب بر قتال با من پشت یکدیگر دهند، من به آن ها
پشت نکنم . (یعنى از جنگیدن با آن ها بیمى ندارم )
روزگار حضرت على علیه السلام
مالى اءراکم اءشباحا بلا اءرواح ؟و اءرواحا بلا اءشباج ، و نسا کا بلا صلاح ، و تجارا بلا اءرباح ، و اءیقاظا نوما، و شهودا غیبا، و ناظرة عمیاء
چه شده است که شما را همچون بدن هاى بى جان و جان هاى بى بدن و عابدان ناپرهیزگار و بازرگان بى سود و بى بهره و بیداران خفته و حاضران غایب و چشمداران نابینا، مى بینم .
تنهایى على علیه السلام
و طفقت اءرتئى بین اءن اءصول بید جذاء اءو اءصبر على طخیة عمیاء یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر، و یکدح فیها مؤ من حتى یلقى ربه
با خود اندیشیدم که آیا با دستى بریده (بى یار و یاور) حمله کنم ، یا آن که در برابر این تیرگى کور (و گمراه کنند0) شکیبا بمانم ، تیرگى که بزرگسال در آن پیر مى شود و خردسال مویش سپید مى گردد و مومن در آن چندان رنج مى برد تا به دیدار پروردگارش بشتابد.
نگرش على علیه السلام به روزگار
اعلموا! رحمکم الله ! اءنکم فى زمان القائل فیه بالحق قلیل ... قتاهم عارم ، و شائبهم آثم ، و عالمهم منافق
بدانید، خدایتان رحمت کناد! که شما در روزگارى به سر مى برید که حقگویان اندکند... جواناشان بدخورى و ناسازگارند و پیرانشان گنهکار و عالمانشان منافق
دعاى على علیه السلام
اللهم اجعل نفسى اول کریمة تنتزعها من کرائمى ، و اءول ودیعة ترتجعها من ودائع نعمک عندى
خدایا! نخستین چیز گرامى که از من مى گیرى و نخستین امانت از نعمت هاى امانت داده است به من که باز مى ستانى جان من باشد.
توصیف روزگار
اءیها الناس ! انا قد اصبحنا فى دهر عنود، و زمن کنود یعد فیه المحسن مسئا و یزداد الظالم فیه عتوا، لا ننتفع بما علمنا، و لا نسال عما جهلنا
در توصیف روزگار خود مى فرماید: اى مردم ! ما در روزگارى منحرف و زمانه اى ناسپاس به سر مى بریم . نیکوکار، بدکار به شمار مى آید و ستمکار بیش از پیش بر طغیانش مى افزاید. از آن چه مى دانیم بهره مند نمى شویم و آن چه را نمى دانیم نمى پرسیم .
علم غیب در روزگار بعدى
سیاءتى علیکم من بعى زمان لیس فیه شى ء اءخفى من الحق ، و لا اءظهر من الباطل .. و لا فى البلاد شى ء اءنکر من المعروف ، و لا اءعرف من المنکر! پس از من روزگارى بر شما فرا خواهد رسید که در آن زمان چیزى پنهان تر از حق و چیزى آشکارتر از باطل نیست ... و در شهرها چیزى ناپسندتر از کار نیک و پسندیده تر از کار زشت وجود ندارد.
عظمت محبت على علیه السلام
لو اءحبنى جبل لتهافت ..
اگر کوهى مرا دوست بدارد درهم فرو ریزد.
آسانى مرگ دنیا در قیاس با آخرت
موتات الدنیا اءهون على من موتات الاخره
مرگ هاى دنیا، براى من از مرگ هاى آخرت آسان تر است .
نظر امام علیه السلام نسبت به دنیا
اءنا کاب الدنیا لوجهها، و قادرها بقدرها، و ناظرها بعینها
من این جهان را به دور انداخته ام و چهره اش را به خاک مالیده ام و آن را درست اندازه گیرى کرده ام و به حقیقت آن بینا هستم .
توصیف آخر زمان از زبان امام على علیه السلام
و ذلک زمان لا ینجو فیه الا کل مؤ من نومة ، اءن شهدا لم یعرف ، و اءن غاب لم یفتقد، اءولئک مصابیح الهدى ، و اعلام السرى ، لیسوا بالمساییح ، و لا المذاییع البذر، اءولئک یفتح الله لهم اءبواب رحمته ، و یکشف عنهم ضراء نقمته
در آن زمان (آخر الزمان ) هیچ کس نجات پیدا نمى کند مگر مؤ من گمنام ، در میان مردم است ولى او را نشناسند، و در میان جمعیت که نباشد کسى سراغ او را نگیرد، آنها چراغ هاى هدایت و نشانه هاى رستگارى اند، نه فتنه انگیزند و اهل فساد، و نه سخن چین اند،نه عیب جویى و آبروریزى مى کنند و نه بیهوده گویند. خدا درهاى رحمت خود را به روى آنان گشوده و از گزند خشم خود نگاهشان داشته است .
مرد نمایان نامرد
من خطبته و هو یستنهض بها الناس حین ورد خبر غزو الانبار من قبل جیش معاویة فلم ینهضوا: یا اءشباه الرجال و لا رجال ! حلوم الاطفال ، و عقول ربات الحجال ، لوددت اءنى لم اءرکم و لم اءعرفکم معرفُة - و الله جرت ندما، و اءعقبت سدما. قاتلکم الله ! لقد ملاتم قلبى قیحا، و شحنتم صدرى غیظا، و جرعتمونى نغب التهمام اءنفاسا، و اءفسد تم على راءیى بالعصیان و الخذلان
خطبه اى است از آن حضرت علیه السلام هنگامى که خبر هجوم لشکریان معاویه به انبار به او رسید و مردم از این خبر تحریک نشده بودند: اى نامردان مرد نما! رویاهاى کودکان در دلتان عقول زنان حجله نشین در مغزتان اى کاش شما را نمى دیدم و نمى شناختم ! سوگند به خدا، این شناخت پشیمانى بر من آورد و اندوه ها به دنبال داشت . خدا نابودتان کناد! قلبم را با خونابه پر کردید و سینه ام را از خشم مالامال نمودید و غم هاى متوالى را جرعه پس از جرعه به من خوراندید و راءى و نظرم را با نافرمانى و تنها گذاشتن من مختل ساختید.
شگفتا از سخن دشمن
عجبا لا بن النابغة ! یزعم لاهل الشام اءن فى دعابة و اءنى امروء تلعبابةُ: اءعافس و اءمارس ! لقد قال باطلا، و نطق آثما...
شگفتا از پسر نابغه (عمر بن عاص )! براى اهل شام ادعا مى کند که من داراى روحیه شوخ و مردى لهوگرا هستم ! کشتى گیرى هستم کوشا که کار من به زمین زدن مردان و تلاش بر آن است . این نابکار باطل گفته و سخن معصیت کارانه به زبان آورده است .
مقام اهل بیت علیه السلام
نظرت فاذا لیس لى رافد، و لا ذاب و لا مساعد، الا اءهل بیتى فضنت بهم عن المنیة فاءعضیت على القذى
نگریستم و دیدم (براى گرفتن حق خویش ) یار و یاورى و مدافع و همکارى جز اهل بیت خویش ندارم که راضى به مرگ آنان نبودم و به ناچار چشمى را که خس و خاشاک در آن رفته بر هم نهادم .
شناخت مقام على علیه السلام
ءاءقنع من نفسى باءن یقال : هذا اءمیر المومنین ، و لا اءشار کهم فى مکاره الدهر، اءو اءکون اءسوة لهم فى جشوبة العیش ! فما خلقت لیشغلنى اءکل الطیبات ، کالبهیمة المربوطة ؛ همها علفها، اءو المرسلُة شغلها تقممها تکترش من اءعلافها، و تلهو عما یراد بها، اءو اءترک سدى اءو اءهمل عابثا
آیا من درباره خود به این امر قانع باشم که مردم به من امیرالمومنین بگویند، اما در سختى هاى روزگار با آنان شریک نباشم ، یا در زندگى خشن و دشوار اسوه و مقتداى ایشان نگردم ؟من براى این آفریده نشده ام که خوردن غذاهاى پاکیزه مرا سرگرم سازد و در این باره همچون چارپایى باشم که افسار او را در کنارى بسته باشند و همه توجه و علاقه او به علوفه و خوراک خود باشد، یا همانند حیوانى رها و آزاد باشم که کار او به هم زدن زباله ها و یافتن چیزى از میان آن ها و پر کردن شکم خود از آن است و از قصدى که براى او دارند (که سرش را ببرند و گوشتش را بخورند) غافل است و نیز آفریده نشده ام که بیهوده رها شوم و مهمل و بیکار بمانم .
احوال آدمى در دنیا
قیل له : کیف نجدک یا اءمیرالمومنین ؟فقال علیه السلام : کیف یکون حال من یفنى ببقائه ، و یسقم بصحته ، و یؤ تى من ماءمنه !
به امیرالمؤ منین علیه السلام گفته شد: حال تو را چگونه مى یابیم ؟
آن حضرت علیه السلام پاسخ داد: چگونه است حال کسى که هر چه در دنیا باقى بماند و عمل کند، به فنا و نیستى نزدیک مى گردد و با سلامتى خود به سوى بیمارى مى رود و در پناهگاه امن خود مرگ به او مى رسد.
اطاعت با شناخت
علیکم بطاعة من لا تعذرون بجهالته
بر شما باد اطاعت کسى که از شناختن او معذور نیستید.
سرزنش على علیه السلام
ما کنت لا عتذر من اءنى کنت اءنقم علیه اءحداثا؛ فان کان الذنب اءلیه ارشادى و هدایتى له ؛ فرب ملوم لا ذنب له
من چنین نبودم که بابت عیب هایى که بر عثمان به خاطر بدعت هایى که در دین وارد کرده بود مى گرفتم عذر بخواهم ، پس اگر راهنمایى و هدایت من براى او، گناهى براى من به حساب مى آید (پاسخ من این است که ) چه بسا سرزنش شده اى که مرتکب گناه و خطایى نگردیده است .
رستگارى در دورى از دنیا
اءلیک عنى یا دنیا، فحبکک على غاربک ... هیهات ! من وطى ء دحضک زلق ، و من رکب لججک غرق ، و من ازور عن حبائلک وفق ، والسالم منک لا یبالى اءن ضاق به مناخه ، و الدنیا عنده کیوم حان انسلاخه . اعزبى عنى ! فوالله لا اءذل لک فتستذ لینى ، و لا اءسلس لک فتقود دینى
اى دنیا! از من دور شود که ریسمانت را برپشتت افکندم (رهایت کردم ). من از چنگال هاى تو رهیده ام و از دام هاى تو گریخته ام و از افتادن در لغزشگاه هاى تو دورى کرده ام ... افسوس ! هر کس به لغزشگاه تو قدم گذاشت لغزید هر کس در ژرفگاه هاى تو وارد شد غرق گشت ، آن که از دام هاى تو رهید رستگار شد و کسى که از دست تو به سلامت ماند، چه باک که در دنیا به سختى گذراند؛ زیرا دنیا در نظر او به منزله روزى است که زوالش نزدیک است . از من دور شود! که به خدا سوگند، من رام تو نگردم که خوارم سازى و سر به فرمان تو ننهم که مرا هرجا خواهى بکشانى .
امام هدایتگر
اءنما مثلى بینکم کمثل السراج فى الظلمة ، یستضى ء به من ولجها
مثل من در میان شما مثل چراغى است در تاریکى که هر کس به سوى نور او شتابد از او نور و روشنى جوید.
امید به دنیا
ساءل معاویة ضرار بن ضمرة الشیبانى عن اءمیرالمؤ منین علیه السلام : فقال : اشهد لقد راءیته فى بعض مواقفه و قد اءرخى اللیل سدوله و هو قائم فى محرابه قابض على لحیته ، یتململ تململ السلیم و یبکى بکاء الحزین و یقول : یا دنیا یا دنیا، اءلیک عنى ! اءبى تعرضت ؟اءم الى تشوقت ؟لا حان حینک هیهات ! غرى غیرى ، لا حاجة لى فیک ، قد طلقتک ثلاثا لا رجعة فیها! فعیشک قصیر، و خطرک یسیر، و اءملک حقیر. آه من قلة الزاد، و طول الطریق ، و بعد السفر، و عظیم المورد
معاویه از ضرار بن ضمره شیبانى درباره امیرالمؤ منین علیه السلام پرسید، ضرار گفت : گواهى مى دهم که در شبى تاریک او را دیدم که در محرابش ایستاده و محاسنش را گرفته است و مثل مارگزیده به خود مى پیچد و مانند مصیبت زده گریه مى کند و مى فرماید: اى دنیا! از من دور شود، آیا خود را به من عرضه مى کنى ! یا آرزومند منى ؟مباد آن روز که مرا بفریبى ، هیهات ! دیگرى را بفریب ، مرا به تو نیازى نیست ، من تو را سه طلاقه کرده ام که رجوعى در آن نیست ، زندگى در تو کوتاه است و اهمیت تو اندک و امید به تو حقیر. آه از کمى توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت آن جا که وارد مى شویم .
بى ارزش دنیا
و لله لدنیا کم هذه اءهون فى عینى من عراق خنزیر فى ید مجذوم
به خدا سوگند، که دنیا شما در نظر من از استخوان یک خوک در دست فردى جذامى بى ارزش تر است .
توجه به زندگى به جاى آخرت
اءف لکم ! لقد سئمت عتابکم ! اءرضیتم بالحیاة الدنیا من الاخرة عوضا؟و بالذل من العز خلفا! اذا دعوتکم الى جهاد عدو کم دارت اءعینکم ، کانکم من الموت فى غمرةُ، و من الذهول فى سکرة . یرتج علیکم حوارى فتعمهون و کاءن قلوبکم ماءلسُة فاءنتم لا تعقلون
اف بر شما! خسته شدم بس که سرزنشتان کردم ! آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا دل خوش کرده اید؟و به جاى عزت به خوارى تن داده اید! هر گاه شما را به پیکار با دشمنتان فرا مى خوانم ، چشمانتان چنان در کاسه مى گردد که گویى در چنگال مرگ گرفتار آمده اید و در غفلت به سر مى برید. باب گفتگوى من با شما بسته شده و شما سرگردانید، گویى دل هایتان آمیخته به جنون شده و از این رو تعقل نمى ورزید.
به نام خدا
امامت
مقام امامت
فرض الله ... الامانات نظاما للامة ، و الطاعة تعظیما للامامة
خداوند،امانت پیشوایى را براى نظام امت ، و اطاعت را براى بزرگداشت مقام امامت واجب کرد.
گنج هاى خداوندى
فیهم کرائم القرآن الایمان ، و هم کنوز الرحمن . اءن نطقوا صدقوا، و اءن صمتوا لم یسبقوا
آیات کریمه قرآن در شاءن و منزلت اهل بیت علیه السلام نازل شده است و آن ها گنج هاى علوم خداوند رحمان هستند، اگر سخن بگویند راست اس و اگر سکوت کردند از آن ها سفت گرفته نشود.
همراه با ائمه
اءنظروا اءهل بیت نبیکم فالزموا سمتهم ، و اتبعوا اءثرهم ، فلن یخرجوکم من هدى ، و لن یعیدو کم فى ردى ، فان لبدوا فالبدوا و اءن نهضوا فانضوا. و لا تسبقو هم فتضلوا، و لا تتاءخروا عنهم فتهلکوا
به خاندان پیامبرتان بنگرید و همراه آنان باشید به هر سمتى که گام بر مى دارند، شما هم به همان سمت گام بردارید؛ زیرا آن ها هرگز شما را از راه راست خارج نمى کنند و به سستى باز نمى گردانند. پس اگر سکوت کردند شما هم سکوت کنید و اگر قیام کردند شما هم قیام کنید و از آن ها پیشى نگیرید که گمراه خواهید شد و از آنان عقب نمانید که هلاک خواهید شد.
قیاس امت با آل محمد (ص )
لا یقاس باءل محمد صلى الله علیه و آله من هذه الامة احد، و لا یسوى بهم من جرت نعمتهم علیه اءبدا: هم اساس الدین ، و عماد الیقین . اءلیهم یفى ء الغالى ، و بهم یلحق التالى و لهم خصائص حق الولایُة ، و فیهم الوصیة و الوراثة ؛ الان اذ رجع الحق اءلى اءهله و نقل اءلى منتقله !
کسى که از این امت را با آل محمد صلى الله علیه و آله مقایسه نتوان کرد و کسانى که ریزه خوار نعمت آل محمدند، با آن ها برابر نخواهند بود، آنان اساس دینند و ارکان یقین ، غلو کننده به سوى آنان باز گردد و عقب مانده باید به آنان ملحق شود. ویژگى هاى ولایت از آنان است و وصیت پیامبر صلى الله علیه و آله و وراثت او در میان آنان است ، هم اکنون حق به اهلش على علیه السلام بازگشت و دوباره به جایى که از آنجا منتقل شده بود باز گردیده است .
کوه هاى استوار دین
هم اهل البیت موضع سره ، و لجاء اءمره ، و عیبةُ علمه ، و موئل حکمه ، و کهوف کتبه ، و جبال دینه ، بهم اءقام انحناء ظهرة ، و اءذهب ارتعاد فرائصه
آنان (خاندان نبوت ) نگهدارنده اسرار خدا و ملجا و پناه دستورات اویند، آنان خزینه علم و مرجع احکام و پناهگاه کتاب ها و کوه هاى استوار دینند، به وسیله آنان خمیدگى کمر دین راست و لرزش هاى اندام اسلام زایل مى گردد.
توصیف خاندان محمد (ص )
عقلوا الدین عقل و عایة و رعایُة ، لا عقل سماع و روایة
خاندان محمد صلى الله علیه و آله دین را شناختند؛ شناختى تواءم با دانایى و عمل ، نه آن که فقط بشنوند و بازگو کنند.
دزد واقعى
فى خطبة له یذکر فیها فضائل اءهل البیت علیه السلام : نحن اشعار و الاصحاب ، و الخزنُة و الابواب ؛ و لا تؤ تى البیوت الا من اءبوابها، فمن اءتاها من غیر اءبوابها سمى سارقا
در خطبه اى پیرامون فضایل اهل بیت علیه السلام مى فرماید: ماییم خاصان و اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و خزانه داران و درها. به هر خانه اى جز از در آن نشاید وارد شد و هر که جز از آن درها وارد گردد دزد نامیده شود.
ستون هاى استوار
هم دعائم الاسلام ، و لائج الاعتصام
خاندان محمد صلى الله علیه و آله تکیه گاه هاى اسلام و پناهگاه هاى آن هستند.
سخاوتمندانى اهل بیت
قد سئل : کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و اءنتم اءحق به ؟فقال : اءما الاستبداد علینا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا، و الاشدون برسول الله صلى الله علیه و آله نوطا، فانها کانت اءثرة شحت علیها نفوس قوم ، و سخت عنها نفوس آخرین و الحکم الله
سئوال شد: با ین که شما از قوم خود به این مقام خلافت سزاوار ترید، چگونه شد که آن ها شما را از آن باز پس زدند؟حضرت فرمود: به زور گرفتن این مقام از دست ما، با آن که ما از نظر نسب بالاتر و پیوند خویشى ما به رسول خدا صلى الله علیه و آله بیشتر و استوارتر است ، به این سبب است که خلافت امتیازى بود که عده اى به آن آزمندى و زفتى نشان دادند و گروهى اهل بیت سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و داور خداست .
تمجید از اهل بیت
نحن اءفصح و اءنصح و اءصبح
ما فصیح تر و خیرخواه تر و خوشروتریم .
فرمان بردن از اولیاى امر
اءن اءطعتمونى فانى حاملکم اءن شاء الله على سبیل الجنة ، و اءن کان ذا مشقُة شدیدة و مذاقُة مریرة
اگر شما مرا اطاعت کنید من شما را به خواست خداوند به بهشت رهنمون مى کردم ، اگر چه این تلاش داراى مشقت سخت و طعم تلخى است .
وزیر پیامبر (ص )
اءنک تسمع ما اءسمع ، وترى ما اءرى ، الا اءنک لست بنبى ، و لکنک لوزیر و اءنک لعلى خیر
خطاب پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام : تو مى شنوى آنچه را که من مى شنوم و مى بینى آنچه را من مى بینم ؛ ولى تو پیامبر نیستى ، بلکه تو وزیر من هستى و تو در مسیر خیر قرار گرفته اى .
خاموشى ستوده
هم عیش العلم ، و موت الجهل . یخبرکم حلمهم عن علمهم ، و ظاهر هم عن باطنهم ، و صمتهم عن حکم منطقهم
آل محمد صلى الله علیه و آله حیات علم اند و مرگ جهل و نادانى ، بردبارى آنان خبر از علم آنان مى دهد و ظاهرشان از باطنشان و سکوت (پر معناى آنان ) از حکمت هاى سخن آنان .
فضیلت خاندان رسول
فى صفة اءهل بیت علیه السلام : هم الذین یخبر کم حکمهم عن علمهم ، و صمتهم عن منطقهم ، و ظاهر هم عن باطنهم ؛ لا یخالفون الدین و لا یختلفون فیه ؛ فشهو بینهم شاهد صادق ، و صامت ناطق
آل محمد صلى الله علیه و آله هستند که حکمشان (درباره واقعیات ) خبر از علمشان مى دهد و سکوتشان از گفتارشان و آشکارشان از نهنشان . نه با دین مخالفت مى ورزند و نه در دین اختلافى با یکدیگر دارند، پس دین در میان آنان شاهدى است راستگو و ساکتى است گویا.
چراغى در تاریکى
مثلى بینکم کمثل السراج فى الظلمة ، یستضى ء به من ولجها
مثل من میان شما مانند چراغ در تاریکى است آن کس که به حیطه روشنایى آن داخل شود از نور آن برخوردار گردد.
امر اهل بیت
اءن اءمرنا صعب مستصعب ، لا یحمله اءلا عبد مومن امتحن الله قلبه للایمان
قطعى است که امرها (اهل بیت ) سخت است و بس دشوار، آن را تحمل نمى کند مگر مؤ منى که خداوند قلب او را براى ایمان آزمایش نموده است .
خواسته حضرت على (ع )
نساءل الله منازل الشهداء، و معایشة السعداء، و مرافقُة الانبیاء
از خداوند، منزلت شهیدان و همزیستى با نیک بختان و همراهى با پیامبران را مساءلت داریم .
خصایص اولیاى خدا
اءن اءولیاء الله هم الذین نظروا اءلى باطن الدنیا اذا نظر الناس اءلى ظاهرها، و اشتغوا باجلها اءذا اشتعل الناس بعاجلها، فاءماتوا منها ما خشوا اءن یمیتهم ، و ترکوا منها ما علموا اءنه سیتر کهم ، و راءوا استکثار غیر هم منها استقلالا، و در کهم لها فوتا، اءعداء ما سالم الناس و سلم ما عادى الناس ! بهم علم الکتاب و به علموا، و بهم قام الکتاب و به قاموا، لا یرون مرجوا فوق ما یرجون ، و لا مخوفا فوق ما یخافون
قطعى است که دوستان خداوند کسانى هستند که به باطن دنیا نگریستند، در حالى که مردم معمولى به ظاهر آن نگاه مى کنند، اولیاء الله به آخر دنیا (پس از مرگ ) مى نگرند، در آن هنگام که مردم به آنچه که در دنیا به سرعت مى گذرد مى نگرند.
پس اولیاء الله از این دنیا میراندند آنچه را که ترسیدند، آنان را بمیراند و رها کردند از دنیا آنچه را که مى دانستند که به زودى آنان را رها خواهد کرد و آنچه را که دیگران افزون گرایى (تکاثر) مى دیدند، اینان آن را تمایل به ناچیز گرایى تلقى نمودند و آنچه را که دیگران دریافت کردند اولیاء الله آن را از دست دادن تلقى کردند و دشمن چیزى بودند که مردم با آن سر آشتى داشتند و با چیزى آشتى بودند که مردم آن را دشمن مى دانستند. به وسیله اولیاء الله بود که قرآن شناخته شد و با همین قرآن بود که به علم دست یافتند و قرآن با آن برپا شد و خود آنان با قرآن قیام کردند آنان به فوق آنچه امیدوارند آمدى ندارند و از فوق آنچه از آن مى ترسند بیمى ندارند.
فضیلت على جهت قبول سخن و امر رسول الله
لقد علم المتحفظون من اءصحاب محمد صلى الله علیه و آله اءنى لم اءرد على الله و لا على رسوله ساعُة قط. و لقد واسته بنفس فى المواطن الیتى تنکص فیها الابطال ، و تتاءخر فیها الاقدام ، نجدةُ اءکرمنى الله بها
یاران امانتدار و نگهداران اسرار محمد صلى الله علیه و آله به طور قطع مى دانند که من حتى ساعتى فرمان خدا و فرمان رسول خدا را رد نکرده ام . من در مواردى با جانم به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله یارى جدى نمودم که دلاوران در آن موارد به عقب بر مى گشتند و گام ها پس مى گردیدند. این شجاعت و دلیرى همان است که خداوند به من عنایت فرمود و به وسیله آن مرا تکریم نموده است .
مثل آل محمد (ص )
اءلا اءن مثل اءل محمد صلى الله علیه و آله کمثل نجوم السماء؛ اذا خوى نجم طلعت نجم فکانکم قد تکاملت من الله فیکم الصنائع ، و اءراکم ما کنتم تاءملون
آگاه باشد و بدانید که مثل آل محمد صلى الله علیه و آله مانند مثل ستارگان آسمان است که هرگاه ستاره اى نهان گردد، ستاره اى دیگر طلوع مى کند. پس گویى که نعمت هاى خدا درباره شما کامل گردیده و آنچه را آرزو داشته اید خداوند به شما نشان داده است .
عترت پیامبر
فى توصیف عترة النبى صلوات الله علیهم : - هم اءزمة الحق ، و اءعلام الدین و اءلسنه الصدق ، فاءنزلوهم باءحسن منازل القرآن ، وردوهم ورود الهیم العطاش
در توصیف خاندان محمد صلى الله علیه و آله فرمود: آنان زمامداران حق و پیشتازان دین و زبان هاى صدق اند، آنان را در بهترین و مناسب ترین مقام قرآنى که دارند تلقى نمایید و وارد شوید به آنان مانند ورود شتران تشنه به چشمه سارهاى گوارا.
دعوت به خدا
ناظر قلب البیب به یبصر اءمده ، و یعرف غوره و نجده داع دعا، و راع رعى ، فاستجیبوا للداعى ، و اتبعوا الراعى
انسان عاقل با چشم دل ، غایت و هدف نهایى خود را مى بیند و فراز و نشیب و پایین و بالاى زندگى خود را مى شناسد، دعوت کننده را و پیروى کنید از پیروى کنید از پیشوایان .
رابطه على (ع ) با پیامبر (ص )
قد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله علیه و آله بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصةُ. وضعنى فى حجره ... و ما وجد لى کذبُة فى قول ، و خطلة فى فعل
شما موقعیت و رابطه مرا با رسول خدا صلى الله علیه و آله از جهت خویشاوندى نزدیک و مقام و منزلت اختصاصى مى دانید، او مرا در اتاق خویش مى نشاند، آن حضرت صلى الله علیه و آله هیچ دروغى در سخن از من نشنید و خطایى در کارى از من نیافت .
تشبیه خاندان رسالت
نحن النمرقُة الوسطى ، بها یلحق التالى ، و اءلیها یرجع الغالى
ما خاندان رسالت همانند بالشى هستیم در میانه (که از دو سوى به آن تکیه مى کنند آن کس که وامانده سرانجام خود را به آن مى رساند و آن کس که پیشى گرفته است عاقبت به سوى آن برمى گردد.
یگانگى امام با رسول
اءنا من رسول الله کالضوء من الضوء، و الذراع من العضد
یگانگى من با رسول خدا همچون نورى است روشنى یافته از نورى دیگر و همچون یگانگى ساعد و بازو.
به نام خدا
نبوت3
نامه على (ع ) به معاویه
من کتابه اءلى معاویة -: کان رسول الله صلى الله علیه و آله اذا احمر الباس ، و اءحجم الناس ، قدم اءهل بیته فوقى بهم اءصحابه حر السیوف و الاسنة . فقتل عبیدةُ بن الحارث یوم بدر، و قتل حمزه یوم اءحد، و قتل جعفر یوم اءحد، و قتل جعفر یوم مؤ تة
رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگامى که سختى هاى جنگ بالا مى گرفت و مردم به عقب بر مى گشتند، اهل بیت علیه السلام خود را پیش مى انداخت و یاران خود را از حرارت سوزان شمشیرها و نیزه ها حفظ مى کرد، چنان که عبیده بن الحارث در جنگ بدر و حمزه در نبرد احد و جعفر در کارزار مؤ ته به شهادت رسیدند.
دو گروه رسول
بعث اءلى الجن و الانس رسله ، لیکشفوا لهم عن غطائها و لیحذر و هم من ضرائها، و لیضربوا لهم اءمثالها، و لیبصروهم عیوبها، و لیهجموا علیهم بمعتبر من تصرف مصاحها و اءسقامها و حلالها و حرامها و ما اءعد الله للمطیعین منهم و العصاة من جنة و نار، و کرامة و هوان
رسولان خود را به دو گروه جن و انس فرستاد تا پرده هاى ظلمانى دنیا را از جلو چشمان آنان بردارند و از آسیب هاى دنیا بر حذرشان بدارند و از دنیا مثل ها براى آنان بیان کنند و بر عیوب آن ، بینایشان سازند و به آن مردم ملاک ها و اصول معتبر را در موقع رویارویى و تصرف در تندرسیتى ها و بیمارى هاى دنیا و حلال و حرام آن بفهمانند و به آنان بفهمانند که خداوند چه پاداشى براى مردم مطیع و چه مجازاتى براى مردم گنهکار از بهشت و دوزخ و کرامت و اهانت آماده فرموده است .
راهنمایان شبهات
ما برح لله - عزت آلاوة - فى الرهة ، و فى البرهة ، و فى اءزمان الفترات عباد ناجاهم فى فکرهم ، و کلمهم فى ذات عقولهم ، فاستصبحوا بنور یقظة فى الابصار و الاسماع و آلافئده ، یذکرون باءیام الله ، و یخوفون مقامه ، بمنزلة الادلة فى الفلوات . من اءخذ القصد حمدوا اءلیه طریقه ، و بشروه بالنجاة ، و من اءخذ یمینا و شمالا ذموا اءلیه الطریق و حذروه من الهلکة ، و کانوا کذلک مصابیح تلک الظلمات ، و ادله تلک الشبهات
براى خداوند متعال که عزیز است نعمت هاى او زمانى بعد از مانى و در مدت هاى متناوب ، بندگانى است که خداوند در اندیشه ها آنان رازها مى گوید، و در عقول و دل هاى آنان سخن مى گوید. آن رهروان کوى حق با نور بیدارى در چشم ها و گوش ها و دل هایشان کسب روشنایى نمودند، مردم را به روزهاى خداوندى یادآور مى شوند و آنان را از مقام ربوبى بیمناک مى سازند، آنان راه یافتگان به منزله راهنمایان در بیابان ها هستند. هر کسى که راه راست را انتخاب کند او را براى گزینش مزبور سپاس گویند و از افتادن در هلاکت برحذرش دارند و بدین سان چراغ هایى در آن تاریکى ها بودند و راهنمایانى در آن مشکلات .
سر برانگیختن حضرت محمد (ص )
بعثت فیهم رسله ، و واتر اءلیهم اءنبیاءه لیستادو هم میثاق فطرته ویذکروهم منسى نعمته ، و یحتجوا علیهم بالتبلیغ ، و یثیروا لهم دفائن العقول و یروهم آیات المقدورة
خداوند فرستادگان خود را در میان خلق فرستاد و پیامبرانش را پى در پى (یا با فاصله ) به سوى آنها، مبعوث گردانید تا از ایشان بخواهند پیمانى را که در سرشت و فطرتشان نهاده بود ادا نمایند و نعمت الهى را که به فراموشى سپرده شده بود به یادشان آورند و با تبلیغ فرمان هاى خداوندى حجت را بر آن ها تمام کنند و عقلى که موجب معرفت حق است و در وجودشان نهان گردیده بود در ایشان برانگیزند و نشانه هاى قدرت الهى را که با دست تقدیر به وجود آمده به ایشان نشان دهند.
نتیجه اطاعت از پیامبر
اعلموا اءنکم ان اتبعتم الداعیى لکم ، سلک بکم منهاج الرسول و کفیتم موونة الاعتساف ، و نبذتم الثقل الفادح عن الاعناق
بدانید! اگر شما از کسى پیروى مى کردید که شما را به سوى حق دعوت مى کند و شما را بر طریق پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله توجیه و تحریک مى نماید، از کج روى بى نیاز مى گشتند و بار سنگین (خطاها) را از دوش خود مى انداختید.
خشوع پیامبران
لو کانت الانبیاء اهل قوة لا ترام ... لکان ذلک اءهون على الخلق فى الاعتبار، و اءبعد لهم فى الاستکبار... و لکن الله سبحانه اءراد اءن یکون الاتباع لرسله و التصدیق بکتبه و الخشوع لوجهه و الاستکانة لامره و الاستسلام لطاعته امورا له خاصة لا تشوبها من غیرها شائبة . و کلما کانت البلوى و الاختبار اءعظم کانت المثوبة و الجزاء اءجزل
اگر پیامبران نیرومندانى بودند که کسى و یا مقامى نمى توانست قصد سوئى به آنان داشته باشد و داراى عزتى بودند که مورد ظلم قرار نمى گرفتند. این نیرومندى ها ایجاب مى کرد که مردم از پیامبران به آسانى بپذیرند و در برابر آنان استکبار نورزند، ولیکن خداوند سبحان خواست که پیروى از رسولان او و تصدیق کتاب هاى او و خشوع به مقام ربوبى او و تمکین به امر او و تسلیم محض به اطاعت او، امورى خاص آن ذات اقدس باشد و با هیچ خارج از آن امور، آلوده نگردد و هر اندازه ابتلاء و آزمایش بزرگتر باشد پاداش و جزا با عظمت تر مى باشد.
بنده و فرستاده خدا
اشهد اءن محمدا صلى الله علیه و آله بنده و فرستاده او است که وى را براى اجراى فرمان خود و ابلاغ دلى هایى بر درست بودن شریعت و بیم دادن از کیفرهاى او که در انتظار معاندین است فرستاد.
موجبات نعمت
اءنظروا اءلى مواقع نعم الله علیهم حین بعث اءلیهم رسولا، فعقد بملته طاعتهم ، و جمع على دعوته اءلفتهم . کیف نشرت النعمة علیهم جناح کرامتها، و اءسالت لهم جداوال نعیمها، و التفت الملة بهم فى عوائد برکتها، فاءصبحوا فى نعمتها غرقین
بنگرید به موارد نعمت هایى که خداوند به وسیله برانگیختن رسولى به آنان عنایت فرمود، اطاعت آن مردم را به دینى که آورده جلب و محکم ساخت و انست و الفت آنان را به دعوت خود جمع فرمود،؛ در این هنگام نعمت با کرامت خود را براى آنان بگستراند و نهرهاى نعمت هایش را بر آنان به جریان انداخت و دین اسلام آنان را به فواید و نتایج برکات آن دین جمع نمود، پس در نعمت آن غوطه ور گشتند.
رمز ارسال رسولان
سبحانک خالقا و معبودا! بحسن بلائک عند خلقک خلقت دارا، وجعلت فیها ماءدبة : مشربا و مطعما و اءزواجا و خدما، و قصورا و اءنهارا، و زروعا و ثمارا، ثم اءرسلت داعیا یدعوالیها فلا الداعى اءجابوا، و لا فیما رغبت رغبوا، ولا .لى ما شوقت اءلیه اشتاقوا. اءقبلوا على جیفه قد افتضحوا باءکلها، و اصطلحوا على حبها
اى خدا! که خالق و معبود همه موجودات هستى ، تو را براى آزمایش نیکویى که نسبت به مخلوقاتت دارد مى ستایم . تو سرایى را آفریدى (مقصود بهشت است ) و انواع هر چیزى که براى میهمانى تهیه مى شود از نوشیدنى و خوردنى و همسران و خدمتکاران و کاخ خا و نهرها و محصولات زمینى و میوه هاى درختى در آن قرار دادى . آن گاه کسى را فرستادى تا مردم را به برخوردارى از آن نعمت ها دعوت کنند مقصود پیامبران است ، لیکن آن ها نه این دعوت را پذیرفتند و نه به آنچه تو ایشان را به آن ترغیب فرمودى رغبتى نشان دادند و نه به چیزى که به آن تشویقشان کردى اشتیاقى نشان دادند، به لاشه دنیا رو آوردند و با خوردن آن خویشتن را رسوا ساختند و در دوستى ان با یکدیگر هماهنگ شدند.
نزدیک ترین مردم به پیامبران
اءن اءولى الناس بالانبیاء اءعلمهم بما جاؤ وا به ، ثم تلا: (اءن اءولى الناس بابراهیم للذین اتبعوه وهذا النبى و الذین آمنوا) ثم قال : اءن ولى محمد من اءطاع الله و اءن بعدت لحمته ، و اءن عدو محمد من عصى الله و اءن قربت قرابته !
قطعا شایسته ترین مردم به پیامبران ، داناترین آنان به چیزى است که پیامبران آورده اند. سپس آن حضرت این آیه شریفه را تلاوت فرمود: (قطعى است که شایسته ترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که از او پیروى مى کند و این پیامبر و کسانى که ایمان آورده اند) سپس فرمود: دوست محمد صلى الله علیه و آله کسى است که خدا را اطاعت کند، اگر چه ارتباط گوشتى (خویشاوندى ) با آن حضرت نداشته باشد و دشمن محمد صلى الله علیه و آله کسى است که خدا را معصیت کند، اگر چه خویشاوندى نزدیک داشته باشد.
داستان موسى و فرعون
لقد دخل موسى بن عمران و معه اءخوه هارون علیه السلام على فرعون ، و علیها مدارع الصوف ، و باءیدیهما العصى ، فشرطاله - اءن اءسلم بقاء ملکه ، و دوام عزه ، فقال : (الا تعجبون من هذین یشرطان لى دوام العز، و بقاء الملک ، و هما بما ترون من حال الفقر و الذل ، فهلا اءلقى علیهما اءساورة من ذهب ؟) اءعظاما للذهب و جمعه ، و احتقارا للصوف و لبسه !
حضرت موسى بن عمران علیه السلام با برادرش هارون وارد شدند در حالى که لباسى از پشم داشتند و عصایى به دست . آن دو بزرگوار علیه السلام به فرعون شرط کردن که اگر اسلام را بپذیرد، ملکى که در اختیار دارد براى او باقى بماند و عزتش پایدار. فرعون مستکبر (به قوم خود) چنین گفت : آیا تعجب نمى کنید از این که این دو نفر با حال فقر و ذلتى که دارند براى من شرطى پیشنهاد مى کنند که اگر آن را پذیرفتم (اسلام را قبول کردم ) عزتم پایدار و ملکم باقى بماند؟آیا براى ادعاى چنین مقامى شایسته نبود که دستبندهاى طلا بر دست داشتند؟این سخن باطل فرعون ناشى از آن بوده است .
دعاى على علیه السلام به درگاه خدا در مورد پیامبر (ص )
اللهم ... .اءجعل شرائف صلواتک ، و نوامى برکاتک ، على محمد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق ، و الفاتح لما انغلق ، و المعلن الحق بالحق ...
اللهم افسح له مفسحا فى ظلک ؛ و اجزه مضاعفات الخیر من فضلک اللهم و اءعل على بناء البانین بناء و اءکرم لدیک منزلته ، و اءتمم له نوره ، و اجزه من ابتعاثک له مقبول الشهادة ، مرضى المقالة ، ذا منطق عدل ، و خطبه فصل
خداوندا! درودهاى شریف و برکات فزاینده خود را بر بنده و رسولت محمد صلى الله علیه و آله بفرست که پایان دهنده گذشته است و گشاینده گره هاى پیچیده ، پیامبر که حق را بر مبناى حق اعلان نمود. بار الها! عرصه وسیعى از سایه بیکرانت را بر او بگستران و پاداشى از خیر فراوان از فضل و احسانت بر او عنایت فرما. خداوند! بنایى را که (او براى نجات انسان ها) نهاده است از همه بناهاى بنیانگزاران بلندتر بدار. (یا در دیار ابدیت منزلت و مقام او بالاتر از همه منزلت ها و مقامات بفرما) و مقام او را در پیشگاهت عزیز و مکرم فرما و نورى را که بر آن وجود پاک عنایت فرموده اى تکمیل نما و او را در برابر برانگیختنش (براى رسالت عظمى ، پاداش لطف فرما) و شهادتش را مقبول و گفتارش را مورد رضایت و منطقش را داد گرانه و سخنش را جداکننده حق از باطل قرار بده .
حقارت دنیا در نظر پیامبر
یکون الستر على باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول : یا فلانة - لا حدى اءزواجه - غیبیه عنى فاءنى اذا نظرت اءلیه ذکرت الدنیا و زخارفها فاعرض عن الدنیا بقلبه ، و اءمات ذکرها من نفسه ، و اءحب اءن تغیب زینتها عن عینه
(پیامبر) گاهى مى دید پرده اى صورتگرى و نقاشى شده از در خانه اش آویخته است به زنش مى فرمود: آن پرده را از جلوى چشم دور کن ؛ زیرا وقتى که بر آن مى نگرم ، دنیا و زر و زیورهایش را به یاد مى آورم . او از ته دل از دنیا اعراض مى نمود و یاد آن را از نفسش مى راند. لذا دوست داشت که زینت دنیا را از دیدگانش دور بدارد.
لطف خداوند در فرستادن پیامبر
لم یخل الله سبحانه خلقه من نبى مرسل ، اءوکتاب منزل ، اءو حجة لازمة ، اءو محجُة قائمة ؛ رسل لا تقصر بهم قلةُ عددهم ، و لا کثرة المکذبین لهم : من سابق سمى له من بعده ، اءو غابر عرفه من قبله
خداى سبحان مخلوقات خود را از وجود پیغمبرى که از سوى او فرستاده شده یا کتابى که از آسمان فرود آمده یا دلیل استوارى که هر کس را ملزم به پذیرفتن مى کند، یا راهى واضح و ثابت ، خالى نگذاشت . پیغمبرانى که کمى تعداد ایشان و کثرت مخالفانشان باعث نشد که در اداى وظیفه رسالت ، کوتاهى ورزند، از جمله این پیامبران کسى بوده (یا کسانى بوده اند)
که نام پیامبرى بعدى براى او (از سوى خدا) ذکر شده بود، یا کسى که بعدا آمده ، اما پیامبر قبلى وى را معرفى کرده بوده است .
تمام شدن حجت خدا با پیامبر (ص )
لم یخلهم بعد اءن قبضه ، مما یؤ کد علیهم حجة ربوبیتة ، و یصل بینهم و بنى معرفته ، بل تعاهدهم بالحجج على اءلسن الخیرة من اءنبیائه ، و متحملى و دائع رسالاته ، قرنا فقرنا؛ حتى تمت بنبینا محمد صلى الله علیه و آله حجته
پس از درگذشت آدم علیه السلام خداوند مردم را از امورى که دلیل پروردگارى او را برایشان مؤ کد و استوار سازد و در میان آنان و شناخت خود پیوستگى برقرار نماید خالى و بى نصیب نگذاشت ، بلکه با دلیل هایى که بر زبان پیامبران برگزیده و حاملان امانت هاى و براى بندگانش جارى مى شد، با مردمان پیمان بست ، نسلى پس از نسلى مى آمد و زمان سپرى مى شد تا این که حجت و دلیل خدا بر بندگانش با وجود پیامبر ما محمد صلى الله علیه و آله کامل و تمام گردید.
.: Weblog Themes By Pichak :.