به نام خدا
حکومت و فرمانروایان و صفات فرمانروا
اسرا حکومتدارى
من کتابه للاشتر -: ثم انظر فى حال کتابک ، فول على اءمورک خیرهم ، و اخصص رسائلک التى تدخل فیها مکائدک و اءسرارک باءجمعهم لوجوه صالح الاخلاق ممن لا تبطره الکرامة ، فیجترى بها علیک فى خلاف لک بحضرة ملا، و لا تقصر به الغفلة عن ایراد مکاتبات عمالک علیک ، و اصدار جواباتها على الصوب عنک
امام على علیه السلام در نامه به مالک اشتر فرمودند: به وضع ماءمورین خود رسیدگى کن و کارهاى خود را به دست نیکان آنان بسپار! نامه هایى را که نقشه ها و اسرارت را در بردارد به دست کسى بسپار! نامه هایى را که نقشه ها و اسرارت را در بردارد به دست کسى بسپار که در فضایل اخلاقى از همه شایسته تر باشد. کسى باشد که احترامت به وى او را مغرور نسازد و در مخالفت با تو در حضور دیگران گستاخ نگردد. کسى باشد که غفلت تو موجب نشود که گزارش فرمانداران و نمایندگانت و نامه هاى آنان را به تو ندهد و جواب شایسته که مناسب توست براى آنان صادر نکند.
بدترین مردم نزد خدا
اءن شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به
بدترین مردم نزد خدا، پیشواى منحرفى است که خود گمراه است و موجب گمراهى (دیگران مى شود.
عبرت از سرگذشت زمامداران
الواجب علیک اءن تتذکر ما مضى لمن تقدمک من حکومة عادلة ، اءوسنة فاضلة ، اءو اءثر عن نبینا صلى الله علیه و آله اءو فریضة فى کتاب الله فتقتدى بما شاهدت مما عملنا به فیها، و تجتهد لنفسک فى اتباع ما عهدت اءلیک فى عهدى هذا
بر تو واجب است که سرگذشت و رفتار زمامدارانى را که پیش از تو از این خاکدان گذشته اند به یاد بیاورى ، زمامدارانى که حکومت دادگرنه گستردند و به سنت فاضله عمل نمودند و از آثار پیامبر صلى الله علیه و آله تبعیت نمودند و واجبات وارده در کتاب الهى را پیروى کردند، پس تبعیت کن از آن اعمالى که ما انجام دادیم و تو خود آن را مشاهده کردى و واجب است که از ذات خود در پیروى از این عهدنامه که براى تو نوشتم .
کیفر قتل عمد
یا مالک ! فلا تقوین سلطانک بسفک دم حرام ، فان ذلک مما یضعفه و یوهنه ، بل یزیله و ینقله ، و لا عذر لک عند الله و لا عندى فى قتل العمد، لاءن فیه قود البدن
اى مالک ! حکومت خود را با ریختن خون ناحق تقویت مکن ، چرا که این کار حکومتت را سست و متزلزل مى سازد، بلکه بنیان آن را مى کند و به دیگران منتقل مى نماید و بدان هیچ گونه عذرى نزد خدا و من در قتل عمد پذیرفته نیست ، زیرا کیفر آن قصاص و مرگ است .
سنت پیشوایان را نقض مکن !
لا تنقض سنة صالحة عمل بها صدور هذه الامة و اجتمعت بها الالفُة ، و صلحت علیها الرعیة
هرگز سنت شایسته اى را که پیشوایان این امت به آن عمل کرده و ملت اسلام به آن انس و الفت گرفته و امور مردم بدان اصلاح گردیده است نقص مکن !
کارمندانى چنین انتخاب کن !
یا مالک توخ منهم اءهل التجریة و الحیاء، من اءهل البیوتات الصالحة و القدم فى الاسلام المتقدمة ، فاءنهم اءکرم اخلاقا، و اءصح اءعراضا، و اءقل فى المطامع اشراقا، و اءغلب فى عواقب الامور نظرا
اى مالک ! کارمندانى را که اهل تجربه و شرم و حیا و از خانواده هاى صالح که در اسلام پیشگام ترند انتخاب کن ؛ زیرا اخلاق آنها کریم تر و خانواده شان پاک تر و کم طمع تر و در سنجش عواقب امور بیناترند.
موقعیت خطرناک
صاحب السلطان کراکب الاسد: یغبط بموقعه ، و هو اءعلم بموضعه
ملازم و ندیم سلطان ، همچون کسى است که بر شیر سوار باشد؛ مردم به موقعیت او غبطه مى خورند، در حالى که خودش بهتر مى داند در چه وضعیتى (خطرناک ) قرار دارد.
رابطه امیران
الصق بذوى المرؤ ات و الاحساب و اءهل البیوتات الصالحة و السوابق الحسنة ثم اءهل النجدةُ و الشجاعة و السخاء و السماخة ، فاءنهم جماع من الکرم ، و شعب من العرف
به مالک اشتر نوشت : روابط خود را با افراد باشخصیت و اصیل ، و خانواده هاى صالح و خوش سابقه برقرار کن ، و پس از آن مردمانى که داراى بزرگوارى و دلاورى و سخاوت و اهل گذشتند رابطه برقرار ساز که آن ها کانون کرم و شعبه هایى از خوبى هستند.
شرایط حاکم
لا ینبغى اءن یکون الوالى على الفروج و الدماء و المغانم و الاحکام ، و اءمامة المسلمین الخیل ... و لا المعطل للسنة فیهلک الامة
شایسته نیست کسى که حاکم بر ناموس و خون و غنایم و احکام مسلمانان و متصدى رهبرى مسلمانان است بخیل باشد و یا کسى که به سنت (پیامبر) عمل نکند و در نتیجه ، امت را به نابودى کشاند.
میدان آزمایش مردان
الولایات مضامیر الرجال
زمامدارى ها، میدان مسابقه و آزمایش مردان است .
نهى از گماشتن حاجت
من کتابة الى قتم بن العباس ، و هو عامله على مکة -: و لا یکن لک اءلى الناس سفیر الالسانک ، و لا حاجب اءلا وجهک . و لا تحجبن ذا حاجة عن لقائک بها، فاءنها اءن ذیدت عن ابوابک فى اءول وردها لم تحمد فیما بعد على قضائها
در نامه خود به قثم بن عباس کارگزارش در مکه : و از طرف تو براى مردم سفیرى جز زبانت نباشد و ما بین تو و مردم فاصله و پرده اى جز صور قرار مده و هیچ نیازمندى را از دیدارى رویت محروم مکن ؛ زیرا اگر در آغاز از ورود بر تو منع گردد، پس از آن که حاجتش برآورده گردد تو سزاوار سپاسگزارى نخواهى گشت .
حالات زمامداران
اءن من اءسخف حالات الولاة عند صالح الناس اءن یظن بهم حب الفخر، و یوضع اءمرهم على الکبر
از سخیف ترین حالات زمامداران نزد مردان صالح ، زمانى است که به آنها گمان برده شود که دوستدار تفاخرند و امورشان را بر کبر و خود پسندى قرار مى دهند.
پاسداران احکام خدا
السلطان وزعة الله فى اءرضه
فرمانروایان ، پاسداران احکام خدا در زمین اویند.
روزگار پس از على علیه السلام
اءنه سیاءتى علیکم من بعدى زمان لیس فیه شى ء اءخفى من الحق ، و لا اءظهر من الباطل ، و لا اءکثر من الکذب على الله و رسوله
قطعى است که پس از من روزگار براى شما روى خواهد آورد که چیزى پوشیده تر از حق و آشکارتر از باطل و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و رسولش نخواهد بود.
سامان یافتن کار
اءن فى سلطان الله عصمة لامرکم . فاعطوة طاعتکم غیر ملومة و لا مستکرده بها. و الله لتفعلن اءو لینقلن الله عنکم سلطان لاسلام ، ثم لا ینقله اءلیکم اءبدا حتى یاءرز الامر اءلى غیر کم
همانا سلطان خدا (حکومت و رهبرى دین حق ) مایه نگهدارى و سامان یافتن کار شماست ؛ پس بى درنگ و با میل و اختیار او را اطاعت کنید. سوگند به خدا که یا این کار را مى کنید یا خداوند سلطان اسلام (حکومت حقه اسلامى ) را از شما مى گیرد و دیگر هرگز آن را به شما منتقل نمى کند، تا به دست دیگرى سپرده شود.
وظیفه پیشوا
من نصب نفسه للناس اءماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ، ولیکن تادیبه بسیرته قبل تاءدیبه بلسانه ، و معلم نفسه و مؤ دبها اءحق بالاجلال من معلم الناس و مؤ دبهم
کسى که خود را در مقام امامت و پیشوایى مدرم قرار دهد، باید پیش از تعلیم به دیگران ، خود را تعلیم دهد و قبل از تربیت به زبان با عملش تربیت کند و کسى که آموزگار و مربى نفس خویش است ، به احترام و اکرام سزاوارتر است از آن که معلم و مربى دیگران باشد.
زمامدارى و تصرف در کار
لیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة ، و لا تصلح الولاة الا با ستقامة الرعیةُ، فاذا اءدت الرعیة الى الوالى حقه ، و اءدى الوالى اءلیها حقها عز الحق بینهم ، و قامت مناهج الدین ، و اعتدلت معالم العدل ، و جرت على اءذلالها السنن ، فصلح بذلک الزمان ، و طمع فى بقاء الدولة و یئست مطامع الاعداء و اذا غلبت الرعیة و الیها، اءو اءجحف الوالى برعیته ، اختلفت هنالک الکلمة ، و ظهرت معالم الجور، و کثر الادغال فى الدین ، و ترکت محاج السنن ، فعمل بالهوى ، و عطلت الاحکام ، و کثرت علل النفوس
کار ملت جز با اصلاح زمامداران و وضع زمامداران جز با رو به راه بودن کار ملت اصلاح نمى شود، بنابراین وقتى مردم حقوق حکومت را دادند و زمامدار حق مردم را ادا کرد، آن گاه حق در میان همه طبقات قوى و امور دینى استوار و نشانه هاى عدالت و اعتدال ، و راه و رسم هاى درست در مجراى خود به کار مى افتد، در چنین روزگارى مردم اصلاح شوند و به بقاى حکومت امیدوار باید بود و دشمنان هم ماءیوس مى گردند. اما اگر ملت بر زمامدار مسلط شد و با آن که زمامدار به مردم ستم کرد، وحدت و نظام جامعه دچار اختلاف و نشانه هاى ظلم آشکار گردد، بدعت در دین فراوان و آداب دینى متروک شود، در چنین روزگار است که به هواى نفس عمل شود و احکام خدا تعطیل و بیمارى هاى اخلاقى فراوان گردد.
وظیفه امام
لیس على الامام الا ما حمل من اءمر ربه ، الا بلاغ فى الموعظة و الاجتهاد فى النصیحة ، و الاحیاء للسنة ، و اقامة الحدود على مستحقیها
بر امام نیست نگر آن که دستور خدا را اجرا کند: با پند و اندرز، فرمان خدا را ابلاغ نماید، براى خیر خواهى مردم کوشش نموده ، سنت الهى را زنده و حدود خدا را درباره منحرفان به اجرا در آورد.
وصف داوران ناشایسته
فس صفة من یتصدى للحکم بین الامة و لیس لذلک باءهل -:... رجل قمش جهلا موضع فى جهال الامُة ، عاد فى اءغباش الفتنة ، عم بما فى عقد الهدنُة قد سماة اشباة الناس عالما و لیس به
در توصیف کسى است که در میان امت بدون شایستگى متصدى منصب قضاوت مى گردد: کسى است که انبوهى از نادانى ها را در خود جمع کرده در میان نادانان امت براى فریفتن مردم به همه سو مى شتابد (این صنف کور دل ظلمت جو) در تاریکى آشوب ها و تشویش ها مى تازد و به آنچه که در پیمان صلح است نابینا است ، انسان نماها عالمش مى خوانند با این که از علم بهره اى نبرده است .
رعایت توده مردم
من کتابه للاشتر لما و لاه مصر -: اءشعر قلبک الرحمة للرعیة ، و المحبة لهم ، و اللطف بهم ، و لا تکو علیهم سبعا ضاریا تغتنم اءکلهم ، فانهم صنفان : اءما اءخ لک فى الدین ، اءو نظیر لک فى الدین ، اءو نظیر لک فى الخلق ، یفرط منهم الزلل ، و تعرض لهم العلل ، و یؤ تى على اءیدیهم فى العمد و الخطاء فاءعطهم من عفوک وصفحک مثل الذى تحب اءن یعطیک الله من عفوة و صفحه ، فانک فوقهم ، و والى الامر علیک فوقک ، و الله فوق من ولاک !
در فرمان استاندارى مصر به مالک اشتر: رحمت و محبت و لطف بر مردم جامه را به قلبت بفهمان (به طورى که آن را دریافت کند، نه این که در حد یک تصور ذهنى بماند) و براى آنان درنده اى خونخوار مباش که خوردن آنان را غنیمت بشمارى ؛ زیرا مردم بر دو صنف اند: یا برادر دینى تو هستند، یا نظیر تو در خلقت (همنوع تو مى باشند) لغزش ها از آنان سر مى زند و خطاها بر آنان روى مى آورد و از روى عمد یا خطا دچار تجاوز مى گردند. مردم را از بخشش و چشم پوشى هاى خود آن چنان بهره ور ساز که دوست دارى مثل آن را خدا براى تو عطا فرماید؛ زیرا مقام تو بالاتر از آن مردم است و مقام زمامدار تو بالاتر از تو و خداوند فوق زمامدار توست .
توجه نکردن به روابط
من کتابه للاشتر لما ولاه مصر -: اءن للوالى خاصة و بطانة " فیهم استئثار و تطاول و قلة اءنصاف فى معاملة ، فاحسم مادة اءولئک بقطع اءسباب تلک الاحوال
براى زمامدار خواص و نزدیکانى است که دارى صفت خودخواهى و مقدم شمردن خود بر دیگران ، و دست درازى ، و کم انصافى در معاملات مى باشند. ماده و ریشه این گونه مردم را با قطع عوامل صفات مزبور قطع کن .
شرایط استخدام کار گزاران
فیما کتب للاشتر لما ولاه مصر -: اءنظر فى اءمور عمالک فاستعملهم اختبارا، و لا تولهم محاباة و اءثرة ، فاءنهم جماع من شعب الجور و الخیانة . و توخ منهم اءهل التجربة و الحیاء، من اءهل البیوتات الصالحة و القدم فى الاسلام المتقدمة
در فرمان استاندارى مصر به مالک اشتر:
سپس در امور کارگزارانت نظر کن :
1. آنان را با آزمایش (و تحقیق و کشف صلاحیت ) به کار بگمار، نه از روى بخشش بى علت و استبداد، زیرا آنان مجموعه اى از شعبه هاى ظلم و خیانت اند.
2. از میان مردم کسانى را براى کارگزارى انتخاب کن که تجربه و حیا دارند از خاندان هاى صالح و صاحب قدم هاى مفید در اسلام اند.
دگرگونى زمانه
اءذا تغیر السطان تغیر الزمان
هرگاه سلطان (حکومت ) دگرگون شود، زمانه نیز دگرگون شود.
غرور والى ، ذلت مؤ من
لما ورد الکوفة قادما من صفین ...اءقبل حرب یمش معه ، و هو علیه السلام راکب ، فقال علیه السلام : ارجع فاءن مشى مثلک مع مثلى فتنة للوالى و مذلة للمؤ من
آن حضرت علیه السلام در موقع برگشت از صفین ، حرب پیاده در رکاب آن حضرت حرکت کرد، حضرت فرمود: برگرد؛ زیرا پیاده رفتن مثل تویى با مثل من موجب غرور والى و ذلت براى مؤ من مى باشد.
برترین وزراء
من کتابه للاشتر لما و لاه مصر -: اءن شر وزرائک من کان للاشرار قبلک وزیرا، و من شر کهم فى الاثام ، فلا یکونن لک بطانة ؛ فاءنهم اءعوان الاثمة ، و آخوان الظلمة ، و اءنت واجد منهم خیر الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم ، ولیس علیه مثل آصارهم و اءوزار هم ممن لم یعاون ظالما على ظلمه و لا آثما على اءثمه ، اءولئک اءخف علیک مؤ ونة ، و اءحسن لک معونة ، و اءحنى علیک عطفا، و اءقل لغیرک اءلفا، فاتخذ اءولئک خاصة لخلواتک و حفلاتک . ثم لیکن آثرهم عندک اءقولهم بمر الحق لک و اءقلهم مساعده فیما یکون منک مما کره الله لا ولیائه ، واقعا ذلک من هواک حیث وقع
فرمان امام على علیه السلام به مالک اشتر وقتى که او را والى مصر و اطراف آن ساخت : بدترین وزراى تو کسى است که پیش از تو وزارت اشرار را داشته و در گناهان شریک آنان بوده است ، هرگز او را از خواص خود قرار مده ؛ زیرا آنان یاران گنهکاران اند، و برادران ستمکاران ، و تو مى توانى جانشینانى بهتر از آنان پیدا کنى که نظریاتى مثل آنان دارند و نفوذ آنان را نیز دارا هستند و در عین حال از وزر و بال گناهان آنان به دورند. کسانى که هیچ ستمکارى را در ستم ورزى و هیچ گنهکارى را در ارتکاب گناه کمک نکرده اند. زحمت آنان بر تو سبک تر، و یارى آنان براى تو نیکوتر است و از نظر عطوفت به تو مایل تر، و با اشخاص جز تو کم انس تر مى باشند، پس این گون انسان هاى ممتاز را خاص مجالس سرى و علنى خود قرار بده ، سپس مقدم ترین خواص در نزد تو گویاترین آنان باشد، درباره حق اگر چه تلخ باشد و کسى باشد که در مواردى که خداوند براى اولیایش اکراه دارد هر اندازه هم آن موارد مطلوب هواى تو باشد - کم ترین یارى را به تو نماید.
لزوم رسیدگى به مالیات
من کتابه للاشرت لما ولاه مصر -: تفقد اءمر الخراج بما یصلح اءهله ، فاءن فى صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم ، و لا صلاح لمن سواهم الا بهم ، لان السان کلهم عیال على الخراج و اءهله . ولیکن نظرک فى عمارة الارض اءبلغ من نظرک فى استجلاب الخراج لان ذلک لا یدرک الا بالعمارة . و من طلب الخراج بغیر عمارة اءخرب البلاد و اءهلک العباد، و لم یستقم اءمره الا قلیلا
در فرمان استاندارى مصر به مالک اشتر: امر مالیات را به گونه اى تحت نظر بگیر که حال پرداخت کنندگان آن را اصلاح نماید؛ زیرا اصلاح حال دیگر مردم در اصلاح اصلاح مالیات و پرداخت کنندگان آن است و براى دیگر مردم مصلحتى نیست جر با اصلاح حال پرداخت کنندگان مالیات ؛ زیرا همه مردم تحت کفایت مالیات و پرداخت کنندگان آن مى باشند. نظرت در آباد کردن زمین بیشتر و رساتر از توجه به گرفتن مالیات باشد، زیرا مالیات بدون آبادى قابل دریافت نیست و هر کسى بدون آباد کردن زمین ، مالیات مطالبه کند، شهرها را خراب کرده و بندگان خدا را به هلاکت رسانده و روزگار زمامدارى او به طول نمى انجامد، مگر اندکى .
توصیف حکومت بنى امیه
فى ذکر فتنة بنى میة -: کان اءهل ذلک الزمان ذئابا و سلاطینه سباعا و اءوساطه اءکالا، و فقراوه اءمواتا
امام على علیه السلام در بیان فتنه بنى امیه فرمودند: مردم آن زمان گرگ هایى مى گردند و سلاطینشان درندگان و مردم متوسط طعمه هایى براى آن درندگان و فقرا آنان مردگانى مى شوند.
نابودى دنیا و دین
فى کتابه الى مصقلة عامله على اءردشیر خرة -: بلغنى عنک اءمر اءن کنت فعلته فقد اءسخطت اءلهک ، و عصیت اءمامک : اءنک تقسم فى ء المسلمین الذى حازته رماحهم و خیولهم ، و اءریقت علیه دماوهم ، فیمن اعتامک من اءعراب قومک . و لا تصلح دنیاک بمحق دینک فتکون من الاخسرین اءعمالا
در نامه خود به مصقله ، کارگزار اردشیر خره ، نوشت : درباره تو گزارش به من رسیده است که به راستى اگر آن گونه عمل کرده باشى ، خدایت را به خشم آورده اى و امام خود را نافرمانى کرده اى ، تو غنیمت مسلمانان را که نیزه ها و اسب هاى آنان فراهم آورده و خونشان براى آن ریخته شده است ، میان عرب هاى قوم خود که تو را برگزیده اند تقسیم کرده اى . دنیاى خویش را با نابود کردن دینت آباد مگردان ، که در این صورت از زیانکارترین مردمان خواهى بود.
به نام خدا
مذمت اهل بصره و پیشگویى حوادث
ارتداد
عنه علیه السلام - من کلام له علیه السلام کلم به الخوارج -: فاءو بوا شر مآب ، و ارجعوا على اءثر الاعقاب
خطاب به خوارج فرمودن (با این ضلالت و ظلم و جورى که در پیش گرفته اید از خدا مى خواهم که ) به بدترین عاقبت بازگشت نمایید و به عقب برگردید.
بپرسید قبل از فوت وقت
فاساءلونى قبل اءن تفقدونى ، فوالذى نفسى بیده لا تساءلونى عن شى ء فیما بینکم و بین الساعُة ، و لا عن فئة تهدى مائةُ و تضل مائُة الا اءنباءتکم بناعقها و قائدها، و سائقهما، و مناخ رکابها، و محط رحالها، و من یقتل من اءهلها قتلا و من یموت منهم موتا، و لو قد فقد تمونى و نزلت بکم کرائه الامور، و حوازب الخطوب لاطرق کثیر من السائلین ، و فشل کثیر من المسؤ ولین
بپرسید از من پیش از آن که از دستم دهید؛ زیرا سوگند به آن که جانم در دست اوست ، از هم اکنون تا روز رستاخیز درباره هیچ چیز و هیچ گروهى که صد نفر را گمراه مى کند و گروهى که صد نفر را به راه راست مى برد سؤ ال نکنید مگر آن که شما را آگاه کنم که چه کسى نداى دعوت به آن ها را سر مى دهد و چه کسى رهبریشان مى کند و چه کسانى آنان را مى راند و کجا به استراحت مى پردازند و کجا اتراق مى کنند و بار مى گشایند، کدامین آن ها کشته مى شوند و کدامشان (به مرگ طبیعى ) مى میرند، اگر مرا از دست دهید و پیشامده هاى ناگوار و کارهاى دشوار برایتان رخ دهد، هر آینه بسیارى از پرسش کنندگان خاموش شوند و بسیارى از پاسخ دهندگان در جواب بمانند.
پشتوانه دین
من کتابه علیه السلام للاشتر -: اءنما عماد الدین و جماع المسلمین و العدة للا عداء: العامة من الامة ، فلیکن صغوک لهم ، و میلک معهم
امام على علیه السلام در نامه خود به مالک اشتر فرمودند: همانا توده مدرم پشتوانه دین اند و جماعت مسلمانان و تجهیزات و ساز و برگ در برابر دشمنان ، پس ، باید توجه و گرایش تو به آنان باشد.
علم على علیه السلام علم غیب نیست !
لما قال له بعض اءصحابه و کان کلبیا: لقد اءعطیت یا اءمیرالمومنین علیم الغیب ، فضحک علیه السلام و قال : یا اءخا کلب ! لیس هو بعلم غیب ، و اءنما هو تعلم من ذى علم . و انما علم الغیب علم الساعة ، و ما عدده الله سبحانه بقوله ، (ان الله عنده علمى الساعة و ینزل الغیب ، و یعلم ما فى الارحام ، و ما تدرى نفس ماذا تکسب غدا، و ما تدرى نفس باءى اءرض تموت ...) الاید فیعلم الله سبحانه ما فى الارحام من ذکر اءو اءنثى ، و قبیح آؤ جمیل ، و سخى او بخیل ، و شقى اءو سعید و من یکون فى النار حطبا، اءو فى الجنان للنبیین مرافقا. فهذا علم الغیب الذى لا یعلمه اءحد اءلا الله ،، و ما سوى ذلک فعلم علمه الله نبیه فعلمنیه ، و دعا لى باءن یعیه صدرى ، و تضطلم علیه جوانحى
یکى از یاران امیرالمؤ منین علیه السلام که از قبیله کلب بود به آن حضرت عرض کرد: اى امیرالمؤ منین ! علم غیب به تو داده شده است ؟
حضرت خندید و فرمود: اى مرد کلبى ! این علم غیب نیست ، بلکه بر اثر فراگرفتن از صاحب علمى است . علم غیب . علم داشتن زمان قیامت است و آنچه که خداى سبحان آنها را بر شمرده و فرموده است : همانا علم قیامت نزد خداست و باران فرو مى فرستد و آنچه را که در زهدان هاست ، مى داند) پس خداوند سبحان مى داند که جنینى که در زهدان ها (مادران ) است آیا پسر است یا دختر است ، زشت است یا زیبا، بخشنده است یا بخیل ، بدبخت است یا خوشبخت و مى داند که چه کسى هیزم آتش جهنم است ، یا در بهشت یار و همراه پیامبران . اینهاست علم غیبى که هیچ کس جز خداوند آنها را نمى داند. سواى اینها دانش است که خداوند سبحان مى داند به پیامبرش آموخت و او هم آن ها را به من یاد داد و برایم دعا کرد که سینه ام آن را نگه دارد و پهلوهایم آن را در میان گیرد.
پیمودن راه حق
اءنى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم . سیماهم سیما الصدیقین ، و کلامهم کلام الابرار، عمار اللیل و مناز النهار
من از جمله مردمانى هستم که در راه خدا سرزنشگرى در آنان کارگر نمى افتد، چهره شان چهرء صدیقان است ، و گفتارشان گفتار ابرار، آباد کننده شب هایند و روشنى بخش روزها.
اصلاح با مدارا
عنه علیه السلام -: من کلام له یوبخ فیه اءصحابه -: کم ادار یکم کما تدارى البکار العمدة و الثیاب المتداعیُة کلما حیصت من جانب تهتکت من آخر،... و اءنى لعالم بما یصلحکم ، و یقیم اءود کم ، و لکنى لا اءرى اصلا حکم بافساد نفسى
از سخنان آن حضرت علیه السلام در سرزنش اصحابش -: تا چند با شما مانند شتران جوان زخمین پشت و جامه هاى پوسیده مدارا کنم ! جامه هایى
که چه چیز شما را اصلاح مى کند و کجى و انحراف شما را راست مى گرداند، اما من اصلاح شما را با تباه کردن خودم روا نمى دانم .
تحذیر از سبکسرى
عنه علیه السلام - فى ذم اهل البصرة بعد وقعة الجمل -: اءرضکم قریبة من الماء بعیده من السما، خفت عقولکم ، و سفهت حلومکم
در نکوهش بصیریان بعد از جنگ جمل : سرزمین شما به آب نزدیک و از آسمان دور است ، عقل هایتان سبک و بردبارى هایتان (یا ادراک و شعورتان ) به نادانى و پستى گراییده است .
گروگان گناه خویش
عنه - فى ذم اءهل البصرة بعد وقعة الجمل -: کنتم جند المرا....و المقیم بین اظهر کم مرتهن بذنبه ، و الشاخص عنکم متدارک برحمة من ربه
در نکوهش بصریان پس از جنگ جمل مى فرماید شما سپاه زن (یا سپاه آن زنان ) آن کس که در میان شما زیست مى کند در گرو گناه خود مى باشد و کسى که از میان شما بیرون رود در عوض مشمول رحمت پروردگار خود مى گردد.
جواب دشنام
روى اءنه (علیا) علیه السلام کان جالسا فى اءصحابه ، فمرت بهم اءمراءة جمیلة ، فرمقها القوم باءبصارهم ، فقال علیه السلام : اءن اءبصار هذه الفحول طوامح ، و اءن ذلک سبب هبابها، فاذا نظر اءحد کم الى امراءة تعجبه فلیلامس اءهله ، فانما هى امراة کامراءة .
فقال رجل من الخوارج : قاتله الله کافرا ما اءفقهه ! فوثب القوم لیقتلوة فقال علیه السلام : رویدا اءنما هو سب بسب ، اءو عفو عن ذنب !
روایت شده که امام علیه السلام با اصحاب خود نشسته بود که زنى زیبا روى از کنارشان گذشت ، چشم هاى همه به او خیره گشت ، حضرت فرمود: چشم هاى این نرینگان آزمندانه مى نگرد و این نگریستن مایه تحریک آنان است . هرگاه یکى از شما زنى را دید و از او خوشش آمد، با زن خود همبستر شود؛ زیرا که او نیز زنى همانند زن خود اوست .
یکى از خوارج گفت (خدا این کافر را بکشد! چه قدر مى فهمد.)
اصحاب حضرت از جا پریدند که او را بکشند، امام فرمود: آرام باشید، سزاى دشنام ، دشنام است یا چشم پوشى از گناه و خطا.
ذکر فضایل
یذکر فضائله علیه السلام بعد وقعة النهروان -: فقمت بالامر حین فشلوا، و تطلعت حین تقبعوا و نطقت حین تعتعوا، و مضیت بنور الله حین وقفوا
در این سخن فضایل خود را پس از حادثه نهروان بیان مى دارد: من قیام به وظیفه نمودم در آن هنگام که دیگران ناتوان شدند و شکست خوردند و از افق بالاترى نگریستم در ان هنگام که دیگران سر در لاک خود فرو برده بودند و سخن با صراحت گفتم ، در آن هنگام که آنان را کد گشته و متوقف بودند.
تاسف بر نادان مخور!
من کتابه اءلى سهل بن حنیف و هو عامله على المدینه ، فى قوم من اءهلها لحقوا بمعاویة -:
فکفى لهم غیا و لک منهم شافیا، فرار هم من الهدى و الحق ، و ایضاعهم اءلى العمى و الجهل
نامه اى است از آن حضرت به (سهل بن حنیف انصارى ) و او حاکم مدینه بود: براى از دست دادن کمک و یارى آنان تاءسفى به خود راه مده بس است براى اثبات گمراهى آنان و شفاى دل تو از آزادى که به تو مى دادند گریختنشان از هدایت و حق و شتافتن آنان به کورى و نادانى .
اداى فضیلت
من کتاب له اءلى اءهلا البصرة : مع اءنى عارف ... و لذى النصیحة حقه
نامه اى از آن حضرت ره اهل بصره : من فضیلت هر کسى از شما را که خیر خوه و خیر اندیش است ادا مى کنم .
به نام خدا
فتنه خوارج
احتجاج امام در موضوع حکمین
قد کنت نهیتکم عن هذه الحکومة فاءبیتم على اءباء (المخالفین ) المنابذین ، حتى صرفت راءیى اءلى هوا کم ، و اءنتم معاشر اءخفاء الهام سفهاء الاحلام ؛ و لم آت - لا اءبالکم - بجرا، و لا اءردت لکم ضرا
من شما را از این حکمیت باز داشتم ؛ اما شما چون دشمن (یا مخالف ) از پذیرش این دستور من سر باز زدید تا جایى که راءى خود را در کار هواى شما کردم که گروهى سبکسر و نابخرد هستید. من براى شما - اى ناکسان - شر و بدى نیاوردم و زیان و ضررى برایتان نخواستم .
پیشگویى عاقبت خوارج
لما قتل الخوارج فقیل له : یا امیر المومنین ! هلک القوم باءجمعهم : کلا و الله اءنهم نطف فى اءصلاب الرجال ، و قرارات النساء، کلما نجم منهم قرن قطع ، حتى یکون آخرهم لصوصا سلابین
خوارج که کشته شدند به امیرمؤ منان عرض شد: اى امیرالمؤ منین ! این جماعت همه نابود شدند. حضرت فرمود: هرگز به خدا قسم ! که آن ها نطفه هایى در پشت مردان و زهدان هاى زنان هستند، هرگاه شاخى از آنان بروید قطع گردد تا این که سرانجام از آنان عده اى راهزن و دزد برجاى ماند.
در آوردن چشم فتنه
اءیها الناس ! فاءنى فقاءت عین الفتنة ، و لم یکن لیجترى علیها اءحد غیرى بعد اءن ماج غیهبها، و اشتد کلبها
اى مردم ! من چشم فتنه را در آوردم و در زمانى که تاریکى آن موج مى زد و هارى و سختى آن اوج گرفته بود کسى جز من جراءت دفع آن را نداشت .
سپاهى شریک جرم قتل
فو الله لو لم یصیبوا من المسلمین الا رجلا و احدا معتمدین لقتله ، بلا جرم جره لحل لى قتل ذلک الجیش که ؛ اذ حضروه فلم ینکروا، و لم یدفعوا عنه
در روایتى از امام على علیه السلام درباره اصحاب جمل آمده است : به خدا سوگند، اگر حتى یک نفر از مسلمانان را بدون جرم و گناهى به عمد مى کشتند، کشتن همه آن سپاه بر من روا بود؛ زیرا آن لشکر حضور داشته اند و کشتن آن بى گناه را زشت نشمرده و از وى دفاع نکرده اند.
حکمین نادان
فاءجمع راءى ملئکم على اءن اختاروا رجلین ، فاءخذنا علیهما اءن یجعجعا عند القرآن ، و لا یجاوزاه ، و تکون اءلسنتهما معه و قلوبها تبعه . فتاها عنه ، و ترکا الحق و هما یبصرانه
آن گاه راى بزرگان شما بر این شد که دو مرد را انتخاب کنند و ما از آنان پیمان گرفتیم که مطابق قرآن عمل کنند و از آن فراتر نروند و زبانشان با قرآن باشد و دل هایشان پیرو آن ؛ امام از قرآن دست کشیدند و حق را فرو گذاشتند در حالى که آن را مى دیدند.
نهى از کشتن خوارج
لا تقاتلوا الخوارج بعدى ؛ فلیس من طلب الحق فاءخطاه ، کمن طلب الباطل فاءدرکه
بعد از من با خوارج نجنگید (خوارج را نکشید)؛ زیرا کسى که طالب حق باشد و به آن نرسد، همچون کسى نیست که جویاى باطل باشد و به آن دست یابد.
قاسطین ، ناکثین ، مارقین
لما نهضت بالامر نکثت طائفة ، و مرقب اءخرى ، و قسط آخرون ، کانهم لم یسمعا الله سبحانه یقول : (تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبُة للمتقین ، بلى و الله ! القد سمعوها و وعودها، ولکنهم حلیت الدنیا فى اءعینهم و راقهم زبرجها
آن گاه که خلافت را به دست گرفتم گروهى پیمان شکستند و دسته اى از دین بیرون شدند و گروهى راه ستم را در پیش گرفتند. گوى نشنیدند که خداى سبحان مى فرماید: آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى دهیم که خواهان سرکش و فساد نباشند و پایان نیک از آن پرهیزگاران است .
آرى ! به خدا سوگند که آنان این سخن را نشنیدند و آن را فهم نکردند، اما دنیا در چشمان آن ها آراسته شد و زرق و برق آن شیفته شان کرد.
هدایت امام در حکمیت
قد قام اءلیه رجل من اءصحابه فقال : نهیتنا عن الحکومة ثم اءمرتنا بها، فلم ندر اءى الامرین اءرشد؟فصفق اءحدى یدیه على الاخرى ثم قال : هذا جزاء من ترک العقدة ! اءما و الله لو اءنى حین اءمرتکم به حملتکم على المکروه الذى یجعل الله فیه خیرا، فاءن استقمتم هدیتکم ، و اءن اعوججتم قومتکم ، و اءن اءبیتم تدار کتکم ، لکانت الوثقى ، و لکن بمن و الى من ؟
یکى از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام برخاست و به آن حضرت عرض کرد: ابتدا ما را از پذیرفتن حکمیت بازداشتى و سپس دستور دادى آن را بپذیریم ، نمى دانیم کدام یک درست تر است ؟حضرت دست بر دست زد و فرمود: این (حیرت ) سزاى کسى است که دوراندیشى را رها کند. به خدا سوگند، اگر آن گاه که شما را فرمان دادم بدان چه دادم ؛ به کارى ناخوشایند که خدا خیرى در آن نهاده بود و واداشتم و اگر پایدار مى ماندید هدایتتان مى کردم و اگر کج مى رفتید راستتان مى کردم و اگر سرباز مى زدید مجبورتان مى کردم ، البته این روشن استوراتر بود، اما به کمک چه کسى و یارى خواستن از که ؟
احتجاج امام در موضوع حکمین
للخوارج و قد خرج اءلى معسکرهم و هم مقیمون على اءنکار الحکومُة -: اءلم تقولوا عند رفعهم المصاحف حیلُة و غیلُة ، و مکرا و خدیعة : اءخواننا و اءهل دعوتنا، استقالونا و استراحوا اءلى کتاب الله سبحانه ، فالراءى القبول منهم و التنفیس عنهم ! فقلت لکم : هذا اءمر ظاهره اءیمان ، و باطنه عدوان ، و اءوله رحمة و آخره ندامُة
امام على علیه السلام به اردوگاه خوارج که بر نپذیرفتن حکمیت پافشارى کردند رفت و به آنان فرمود: آیا هنگامى که قرآن ها را از روى حیله و فریب و مکر و خدعه بر سر نیزه ها کردند نگفتید: آن ها برادران ما و هم دنینان مایند. از ما خاتمه جنگ مى خواهند و به کتاب خداى سبحان روى آورند، درست آن است که درخواست آنها را بپذیریم و اندوهشان را برطرف سازیم ! آن زمان من به شما گفتم : این کار این ها ظاهرش ایمان است و باطنش دشمنى ، آغازش دلسوزى است و فرجامش پشیمانى است .
به نام خدا
توصیف على و زمانش
سرور اهل فجور
اءنا یعسوب المؤ منین ، و المال یعسوب الفجار
من رئیس و رهبر مومنانم و مال دنیا رئیس و سرور اهل فجور و بدکاران است .
رد ستایش ستایشگران
قد کرهت اءن یکون جال فى ظنکم اءنى اءحب الاطراء و استماع الثناء و لست - بحمد الله کذلک
خوش ندارم که حتى در ذهن شما خطور کند که من مدح و ستایش را دوست دارم و از شنیدن آن لذت مى برم ، و بحمد الله چنین نیستم .
من اینگونه ام !
اءنى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم ، سیماهم سیما الصدیقین ، و کلامهم کلام الابرار.... لا یستکبرون و لا یعلون ، و لا یغلون و لا یفسدون
من از آن مردمى هستم که سرزنش هیچ سرزنش گرى آنان را از راه خدا باز نمى دارد. سیمایشان سیماى راستان است و گفتارشان گفتار نیکان ... نه گردن فرازى مى کنند، نه برترى مى جویند، نه کینه در دل مى پرورند و نه فساد مى انگیزند.
رفتار با حاکم حقیقى
لا تکلمونى بما تکلم به الجبابرة ، و لا تتحفظوا منى بما یتحفظ به عند اءهل البادرة و لا تخالطونى بالمصانعةُ
با من آن گونه که با جباران سخن گفته مى شود سخن مگویید و چنان که از حاکمان بد خشم پرهیز مى شود از من نپرهیزید و با ظاهر سازى و ریا کارانه با من رفتار نکنید.
روزگار بس دشوار
یاءتى على الناس زمان غضوض ، یعض الموسر فیه على ما فى یدیه و لم یؤ مر بذلک ، قال الله سبحانه : (و لا تنسوا الفضل بینکم ). تنهد فیه الاشرار و تستذل الاخیار، و یبایع المضطرون ، و قد نهى رسول الله صلى الله علیه و آله عن بیع المضطرین
روزگار بس دشوارى بر مردم بیاید، در آن زمان توانگر آن چه را در دست دارد، حال آن که به چنین کارى فرمان داده نشده است . خداى سبحان فرموده است : (بخشش میان خود را فراموش مکنید!) در آن روزگار بدان ارجمندند و نیکان بى مقدار شمرده شوند، درماندگان خرید و فروش مى شوند، در حالى که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از خرید و فروش با مردمان مضطر و درمانده نهى فرموده است .
مداواى مردم
اءرید اءن اءداوى بکم اءنتم دائى ، کناقش الشو کة بالشوکة ، و هو یعلم اءن ضلعها معها! اللهم قد ملت اءطباء هذا (الداء) الدوى ، و کلت النزعة باءشطان الرکى !
شگفتا مى خواهم با شما که درد من هستید جامعه را مداوا کنم ، کار من مانند کار کسى است که مى خواهد خار را با خار بیرون آورد، با این که مى داند کجى خار همراه خار است . بار خدایا! پزشکان این درد عمیق و جانسوز خسته شده اند و بازوى تواناى مردانى که آب همت از چاه وجود این مرد کشیده اند، ناتوان گردیده است .
راسخ در عمل
و الله لو تظاهرت العرب على قتالى لما ولیت عنها
سوگند به خدا، اگر تمم عرب بر قتال با من پشت یکدیگر دهند، من به آن ها
پشت نکنم . (یعنى از جنگیدن با آن ها بیمى ندارم )
روزگار حضرت على علیه السلام
مالى اءراکم اءشباحا بلا اءرواح ؟و اءرواحا بلا اءشباج ، و نسا کا بلا صلاح ، و تجارا بلا اءرباح ، و اءیقاظا نوما، و شهودا غیبا، و ناظرة عمیاء
چه شده است که شما را همچون بدن هاى بى جان و جان هاى بى بدن و عابدان ناپرهیزگار و بازرگان بى سود و بى بهره و بیداران خفته و حاضران غایب و چشمداران نابینا، مى بینم .
تنهایى على علیه السلام
و طفقت اءرتئى بین اءن اءصول بید جذاء اءو اءصبر على طخیة عمیاء یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر، و یکدح فیها مؤ من حتى یلقى ربه
با خود اندیشیدم که آیا با دستى بریده (بى یار و یاور) حمله کنم ، یا آن که در برابر این تیرگى کور (و گمراه کنند0) شکیبا بمانم ، تیرگى که بزرگسال در آن پیر مى شود و خردسال مویش سپید مى گردد و مومن در آن چندان رنج مى برد تا به دیدار پروردگارش بشتابد.
نگرش على علیه السلام به روزگار
اعلموا! رحمکم الله ! اءنکم فى زمان القائل فیه بالحق قلیل ... قتاهم عارم ، و شائبهم آثم ، و عالمهم منافق
بدانید، خدایتان رحمت کناد! که شما در روزگارى به سر مى برید که حقگویان اندکند... جواناشان بدخورى و ناسازگارند و پیرانشان گنهکار و عالمانشان منافق
دعاى على علیه السلام
اللهم اجعل نفسى اول کریمة تنتزعها من کرائمى ، و اءول ودیعة ترتجعها من ودائع نعمک عندى
خدایا! نخستین چیز گرامى که از من مى گیرى و نخستین امانت از نعمت هاى امانت داده است به من که باز مى ستانى جان من باشد.
توصیف روزگار
اءیها الناس ! انا قد اصبحنا فى دهر عنود، و زمن کنود یعد فیه المحسن مسئا و یزداد الظالم فیه عتوا، لا ننتفع بما علمنا، و لا نسال عما جهلنا
در توصیف روزگار خود مى فرماید: اى مردم ! ما در روزگارى منحرف و زمانه اى ناسپاس به سر مى بریم . نیکوکار، بدکار به شمار مى آید و ستمکار بیش از پیش بر طغیانش مى افزاید. از آن چه مى دانیم بهره مند نمى شویم و آن چه را نمى دانیم نمى پرسیم .
علم غیب در روزگار بعدى
سیاءتى علیکم من بعى زمان لیس فیه شى ء اءخفى من الحق ، و لا اءظهر من الباطل .. و لا فى البلاد شى ء اءنکر من المعروف ، و لا اءعرف من المنکر! پس از من روزگارى بر شما فرا خواهد رسید که در آن زمان چیزى پنهان تر از حق و چیزى آشکارتر از باطل نیست ... و در شهرها چیزى ناپسندتر از کار نیک و پسندیده تر از کار زشت وجود ندارد.
عظمت محبت على علیه السلام
لو اءحبنى جبل لتهافت ..
اگر کوهى مرا دوست بدارد درهم فرو ریزد.
آسانى مرگ دنیا در قیاس با آخرت
موتات الدنیا اءهون على من موتات الاخره
مرگ هاى دنیا، براى من از مرگ هاى آخرت آسان تر است .
نظر امام علیه السلام نسبت به دنیا
اءنا کاب الدنیا لوجهها، و قادرها بقدرها، و ناظرها بعینها
من این جهان را به دور انداخته ام و چهره اش را به خاک مالیده ام و آن را درست اندازه گیرى کرده ام و به حقیقت آن بینا هستم .
توصیف آخر زمان از زبان امام على علیه السلام
و ذلک زمان لا ینجو فیه الا کل مؤ من نومة ، اءن شهدا لم یعرف ، و اءن غاب لم یفتقد، اءولئک مصابیح الهدى ، و اعلام السرى ، لیسوا بالمساییح ، و لا المذاییع البذر، اءولئک یفتح الله لهم اءبواب رحمته ، و یکشف عنهم ضراء نقمته
در آن زمان (آخر الزمان ) هیچ کس نجات پیدا نمى کند مگر مؤ من گمنام ، در میان مردم است ولى او را نشناسند، و در میان جمعیت که نباشد کسى سراغ او را نگیرد، آنها چراغ هاى هدایت و نشانه هاى رستگارى اند، نه فتنه انگیزند و اهل فساد، و نه سخن چین اند،نه عیب جویى و آبروریزى مى کنند و نه بیهوده گویند. خدا درهاى رحمت خود را به روى آنان گشوده و از گزند خشم خود نگاهشان داشته است .
مرد نمایان نامرد
من خطبته و هو یستنهض بها الناس حین ورد خبر غزو الانبار من قبل جیش معاویة فلم ینهضوا: یا اءشباه الرجال و لا رجال ! حلوم الاطفال ، و عقول ربات الحجال ، لوددت اءنى لم اءرکم و لم اءعرفکم معرفُة - و الله جرت ندما، و اءعقبت سدما. قاتلکم الله ! لقد ملاتم قلبى قیحا، و شحنتم صدرى غیظا، و جرعتمونى نغب التهمام اءنفاسا، و اءفسد تم على راءیى بالعصیان و الخذلان
خطبه اى است از آن حضرت علیه السلام هنگامى که خبر هجوم لشکریان معاویه به انبار به او رسید و مردم از این خبر تحریک نشده بودند: اى نامردان مرد نما! رویاهاى کودکان در دلتان عقول زنان حجله نشین در مغزتان اى کاش شما را نمى دیدم و نمى شناختم ! سوگند به خدا، این شناخت پشیمانى بر من آورد و اندوه ها به دنبال داشت . خدا نابودتان کناد! قلبم را با خونابه پر کردید و سینه ام را از خشم مالامال نمودید و غم هاى متوالى را جرعه پس از جرعه به من خوراندید و راءى و نظرم را با نافرمانى و تنها گذاشتن من مختل ساختید.
شگفتا از سخن دشمن
عجبا لا بن النابغة ! یزعم لاهل الشام اءن فى دعابة و اءنى امروء تلعبابةُ: اءعافس و اءمارس ! لقد قال باطلا، و نطق آثما...
شگفتا از پسر نابغه (عمر بن عاص )! براى اهل شام ادعا مى کند که من داراى روحیه شوخ و مردى لهوگرا هستم ! کشتى گیرى هستم کوشا که کار من به زمین زدن مردان و تلاش بر آن است . این نابکار باطل گفته و سخن معصیت کارانه به زبان آورده است .
مقام اهل بیت علیه السلام
نظرت فاذا لیس لى رافد، و لا ذاب و لا مساعد، الا اءهل بیتى فضنت بهم عن المنیة فاءعضیت على القذى
نگریستم و دیدم (براى گرفتن حق خویش ) یار و یاورى و مدافع و همکارى جز اهل بیت خویش ندارم که راضى به مرگ آنان نبودم و به ناچار چشمى را که خس و خاشاک در آن رفته بر هم نهادم .
شناخت مقام على علیه السلام
ءاءقنع من نفسى باءن یقال : هذا اءمیر المومنین ، و لا اءشار کهم فى مکاره الدهر، اءو اءکون اءسوة لهم فى جشوبة العیش ! فما خلقت لیشغلنى اءکل الطیبات ، کالبهیمة المربوطة ؛ همها علفها، اءو المرسلُة شغلها تقممها تکترش من اءعلافها، و تلهو عما یراد بها، اءو اءترک سدى اءو اءهمل عابثا
آیا من درباره خود به این امر قانع باشم که مردم به من امیرالمومنین بگویند، اما در سختى هاى روزگار با آنان شریک نباشم ، یا در زندگى خشن و دشوار اسوه و مقتداى ایشان نگردم ؟من براى این آفریده نشده ام که خوردن غذاهاى پاکیزه مرا سرگرم سازد و در این باره همچون چارپایى باشم که افسار او را در کنارى بسته باشند و همه توجه و علاقه او به علوفه و خوراک خود باشد، یا همانند حیوانى رها و آزاد باشم که کار او به هم زدن زباله ها و یافتن چیزى از میان آن ها و پر کردن شکم خود از آن است و از قصدى که براى او دارند (که سرش را ببرند و گوشتش را بخورند) غافل است و نیز آفریده نشده ام که بیهوده رها شوم و مهمل و بیکار بمانم .
احوال آدمى در دنیا
قیل له : کیف نجدک یا اءمیرالمومنین ؟فقال علیه السلام : کیف یکون حال من یفنى ببقائه ، و یسقم بصحته ، و یؤ تى من ماءمنه !
به امیرالمؤ منین علیه السلام گفته شد: حال تو را چگونه مى یابیم ؟
آن حضرت علیه السلام پاسخ داد: چگونه است حال کسى که هر چه در دنیا باقى بماند و عمل کند، به فنا و نیستى نزدیک مى گردد و با سلامتى خود به سوى بیمارى مى رود و در پناهگاه امن خود مرگ به او مى رسد.
اطاعت با شناخت
علیکم بطاعة من لا تعذرون بجهالته
بر شما باد اطاعت کسى که از شناختن او معذور نیستید.
سرزنش على علیه السلام
ما کنت لا عتذر من اءنى کنت اءنقم علیه اءحداثا؛ فان کان الذنب اءلیه ارشادى و هدایتى له ؛ فرب ملوم لا ذنب له
من چنین نبودم که بابت عیب هایى که بر عثمان به خاطر بدعت هایى که در دین وارد کرده بود مى گرفتم عذر بخواهم ، پس اگر راهنمایى و هدایت من براى او، گناهى براى من به حساب مى آید (پاسخ من این است که ) چه بسا سرزنش شده اى که مرتکب گناه و خطایى نگردیده است .
رستگارى در دورى از دنیا
اءلیک عنى یا دنیا، فحبکک على غاربک ... هیهات ! من وطى ء دحضک زلق ، و من رکب لججک غرق ، و من ازور عن حبائلک وفق ، والسالم منک لا یبالى اءن ضاق به مناخه ، و الدنیا عنده کیوم حان انسلاخه . اعزبى عنى ! فوالله لا اءذل لک فتستذ لینى ، و لا اءسلس لک فتقود دینى
اى دنیا! از من دور شود که ریسمانت را برپشتت افکندم (رهایت کردم ). من از چنگال هاى تو رهیده ام و از دام هاى تو گریخته ام و از افتادن در لغزشگاه هاى تو دورى کرده ام ... افسوس ! هر کس به لغزشگاه تو قدم گذاشت لغزید هر کس در ژرفگاه هاى تو وارد شد غرق گشت ، آن که از دام هاى تو رهید رستگار شد و کسى که از دست تو به سلامت ماند، چه باک که در دنیا به سختى گذراند؛ زیرا دنیا در نظر او به منزله روزى است که زوالش نزدیک است . از من دور شود! که به خدا سوگند، من رام تو نگردم که خوارم سازى و سر به فرمان تو ننهم که مرا هرجا خواهى بکشانى .
امام هدایتگر
اءنما مثلى بینکم کمثل السراج فى الظلمة ، یستضى ء به من ولجها
مثل من در میان شما مثل چراغى است در تاریکى که هر کس به سوى نور او شتابد از او نور و روشنى جوید.
امید به دنیا
ساءل معاویة ضرار بن ضمرة الشیبانى عن اءمیرالمؤ منین علیه السلام : فقال : اشهد لقد راءیته فى بعض مواقفه و قد اءرخى اللیل سدوله و هو قائم فى محرابه قابض على لحیته ، یتململ تململ السلیم و یبکى بکاء الحزین و یقول : یا دنیا یا دنیا، اءلیک عنى ! اءبى تعرضت ؟اءم الى تشوقت ؟لا حان حینک هیهات ! غرى غیرى ، لا حاجة لى فیک ، قد طلقتک ثلاثا لا رجعة فیها! فعیشک قصیر، و خطرک یسیر، و اءملک حقیر. آه من قلة الزاد، و طول الطریق ، و بعد السفر، و عظیم المورد
معاویه از ضرار بن ضمره شیبانى درباره امیرالمؤ منین علیه السلام پرسید، ضرار گفت : گواهى مى دهم که در شبى تاریک او را دیدم که در محرابش ایستاده و محاسنش را گرفته است و مثل مارگزیده به خود مى پیچد و مانند مصیبت زده گریه مى کند و مى فرماید: اى دنیا! از من دور شود، آیا خود را به من عرضه مى کنى ! یا آرزومند منى ؟مباد آن روز که مرا بفریبى ، هیهات ! دیگرى را بفریب ، مرا به تو نیازى نیست ، من تو را سه طلاقه کرده ام که رجوعى در آن نیست ، زندگى در تو کوتاه است و اهمیت تو اندک و امید به تو حقیر. آه از کمى توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت آن جا که وارد مى شویم .
بى ارزش دنیا
و لله لدنیا کم هذه اءهون فى عینى من عراق خنزیر فى ید مجذوم
به خدا سوگند، که دنیا شما در نظر من از استخوان یک خوک در دست فردى جذامى بى ارزش تر است .
توجه به زندگى به جاى آخرت
اءف لکم ! لقد سئمت عتابکم ! اءرضیتم بالحیاة الدنیا من الاخرة عوضا؟و بالذل من العز خلفا! اذا دعوتکم الى جهاد عدو کم دارت اءعینکم ، کانکم من الموت فى غمرةُ، و من الذهول فى سکرة . یرتج علیکم حوارى فتعمهون و کاءن قلوبکم ماءلسُة فاءنتم لا تعقلون
اف بر شما! خسته شدم بس که سرزنشتان کردم ! آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا دل خوش کرده اید؟و به جاى عزت به خوارى تن داده اید! هر گاه شما را به پیکار با دشمنتان فرا مى خوانم ، چشمانتان چنان در کاسه مى گردد که گویى در چنگال مرگ گرفتار آمده اید و در غفلت به سر مى برید. باب گفتگوى من با شما بسته شده و شما سرگردانید، گویى دل هایتان آمیخته به جنون شده و از این رو تعقل نمى ورزید.
به نام خدا
امامت
مقام امامت
فرض الله ... الامانات نظاما للامة ، و الطاعة تعظیما للامامة
خداوند،امانت پیشوایى را براى نظام امت ، و اطاعت را براى بزرگداشت مقام امامت واجب کرد.
گنج هاى خداوندى
فیهم کرائم القرآن الایمان ، و هم کنوز الرحمن . اءن نطقوا صدقوا، و اءن صمتوا لم یسبقوا
آیات کریمه قرآن در شاءن و منزلت اهل بیت علیه السلام نازل شده است و آن ها گنج هاى علوم خداوند رحمان هستند، اگر سخن بگویند راست اس و اگر سکوت کردند از آن ها سفت گرفته نشود.
همراه با ائمه
اءنظروا اءهل بیت نبیکم فالزموا سمتهم ، و اتبعوا اءثرهم ، فلن یخرجوکم من هدى ، و لن یعیدو کم فى ردى ، فان لبدوا فالبدوا و اءن نهضوا فانضوا. و لا تسبقو هم فتضلوا، و لا تتاءخروا عنهم فتهلکوا
به خاندان پیامبرتان بنگرید و همراه آنان باشید به هر سمتى که گام بر مى دارند، شما هم به همان سمت گام بردارید؛ زیرا آن ها هرگز شما را از راه راست خارج نمى کنند و به سستى باز نمى گردانند. پس اگر سکوت کردند شما هم سکوت کنید و اگر قیام کردند شما هم قیام کنید و از آن ها پیشى نگیرید که گمراه خواهید شد و از آنان عقب نمانید که هلاک خواهید شد.
قیاس امت با آل محمد (ص )
لا یقاس باءل محمد صلى الله علیه و آله من هذه الامة احد، و لا یسوى بهم من جرت نعمتهم علیه اءبدا: هم اساس الدین ، و عماد الیقین . اءلیهم یفى ء الغالى ، و بهم یلحق التالى و لهم خصائص حق الولایُة ، و فیهم الوصیة و الوراثة ؛ الان اذ رجع الحق اءلى اءهله و نقل اءلى منتقله !
کسى که از این امت را با آل محمد صلى الله علیه و آله مقایسه نتوان کرد و کسانى که ریزه خوار نعمت آل محمدند، با آن ها برابر نخواهند بود، آنان اساس دینند و ارکان یقین ، غلو کننده به سوى آنان باز گردد و عقب مانده باید به آنان ملحق شود. ویژگى هاى ولایت از آنان است و وصیت پیامبر صلى الله علیه و آله و وراثت او در میان آنان است ، هم اکنون حق به اهلش على علیه السلام بازگشت و دوباره به جایى که از آنجا منتقل شده بود باز گردیده است .
کوه هاى استوار دین
هم اهل البیت موضع سره ، و لجاء اءمره ، و عیبةُ علمه ، و موئل حکمه ، و کهوف کتبه ، و جبال دینه ، بهم اءقام انحناء ظهرة ، و اءذهب ارتعاد فرائصه
آنان (خاندان نبوت ) نگهدارنده اسرار خدا و ملجا و پناه دستورات اویند، آنان خزینه علم و مرجع احکام و پناهگاه کتاب ها و کوه هاى استوار دینند، به وسیله آنان خمیدگى کمر دین راست و لرزش هاى اندام اسلام زایل مى گردد.
توصیف خاندان محمد (ص )
عقلوا الدین عقل و عایة و رعایُة ، لا عقل سماع و روایة
خاندان محمد صلى الله علیه و آله دین را شناختند؛ شناختى تواءم با دانایى و عمل ، نه آن که فقط بشنوند و بازگو کنند.
دزد واقعى
فى خطبة له یذکر فیها فضائل اءهل البیت علیه السلام : نحن اشعار و الاصحاب ، و الخزنُة و الابواب ؛ و لا تؤ تى البیوت الا من اءبوابها، فمن اءتاها من غیر اءبوابها سمى سارقا
در خطبه اى پیرامون فضایل اهل بیت علیه السلام مى فرماید: ماییم خاصان و اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و خزانه داران و درها. به هر خانه اى جز از در آن نشاید وارد شد و هر که جز از آن درها وارد گردد دزد نامیده شود.
ستون هاى استوار
هم دعائم الاسلام ، و لائج الاعتصام
خاندان محمد صلى الله علیه و آله تکیه گاه هاى اسلام و پناهگاه هاى آن هستند.
سخاوتمندانى اهل بیت
قد سئل : کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و اءنتم اءحق به ؟فقال : اءما الاستبداد علینا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا، و الاشدون برسول الله صلى الله علیه و آله نوطا، فانها کانت اءثرة شحت علیها نفوس قوم ، و سخت عنها نفوس آخرین و الحکم الله
سئوال شد: با ین که شما از قوم خود به این مقام خلافت سزاوار ترید، چگونه شد که آن ها شما را از آن باز پس زدند؟حضرت فرمود: به زور گرفتن این مقام از دست ما، با آن که ما از نظر نسب بالاتر و پیوند خویشى ما به رسول خدا صلى الله علیه و آله بیشتر و استوارتر است ، به این سبب است که خلافت امتیازى بود که عده اى به آن آزمندى و زفتى نشان دادند و گروهى اهل بیت سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و داور خداست .
تمجید از اهل بیت
نحن اءفصح و اءنصح و اءصبح
ما فصیح تر و خیرخواه تر و خوشروتریم .
فرمان بردن از اولیاى امر
اءن اءطعتمونى فانى حاملکم اءن شاء الله على سبیل الجنة ، و اءن کان ذا مشقُة شدیدة و مذاقُة مریرة
اگر شما مرا اطاعت کنید من شما را به خواست خداوند به بهشت رهنمون مى کردم ، اگر چه این تلاش داراى مشقت سخت و طعم تلخى است .
وزیر پیامبر (ص )
اءنک تسمع ما اءسمع ، وترى ما اءرى ، الا اءنک لست بنبى ، و لکنک لوزیر و اءنک لعلى خیر
خطاب پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام : تو مى شنوى آنچه را که من مى شنوم و مى بینى آنچه را من مى بینم ؛ ولى تو پیامبر نیستى ، بلکه تو وزیر من هستى و تو در مسیر خیر قرار گرفته اى .
خاموشى ستوده
هم عیش العلم ، و موت الجهل . یخبرکم حلمهم عن علمهم ، و ظاهر هم عن باطنهم ، و صمتهم عن حکم منطقهم
آل محمد صلى الله علیه و آله حیات علم اند و مرگ جهل و نادانى ، بردبارى آنان خبر از علم آنان مى دهد و ظاهرشان از باطنشان و سکوت (پر معناى آنان ) از حکمت هاى سخن آنان .
فضیلت خاندان رسول
فى صفة اءهل بیت علیه السلام : هم الذین یخبر کم حکمهم عن علمهم ، و صمتهم عن منطقهم ، و ظاهر هم عن باطنهم ؛ لا یخالفون الدین و لا یختلفون فیه ؛ فشهو بینهم شاهد صادق ، و صامت ناطق
آل محمد صلى الله علیه و آله هستند که حکمشان (درباره واقعیات ) خبر از علمشان مى دهد و سکوتشان از گفتارشان و آشکارشان از نهنشان . نه با دین مخالفت مى ورزند و نه در دین اختلافى با یکدیگر دارند، پس دین در میان آنان شاهدى است راستگو و ساکتى است گویا.
چراغى در تاریکى
مثلى بینکم کمثل السراج فى الظلمة ، یستضى ء به من ولجها
مثل من میان شما مانند چراغ در تاریکى است آن کس که به حیطه روشنایى آن داخل شود از نور آن برخوردار گردد.
امر اهل بیت
اءن اءمرنا صعب مستصعب ، لا یحمله اءلا عبد مومن امتحن الله قلبه للایمان
قطعى است که امرها (اهل بیت ) سخت است و بس دشوار، آن را تحمل نمى کند مگر مؤ منى که خداوند قلب او را براى ایمان آزمایش نموده است .
خواسته حضرت على (ع )
نساءل الله منازل الشهداء، و معایشة السعداء، و مرافقُة الانبیاء
از خداوند، منزلت شهیدان و همزیستى با نیک بختان و همراهى با پیامبران را مساءلت داریم .
خصایص اولیاى خدا
اءن اءولیاء الله هم الذین نظروا اءلى باطن الدنیا اذا نظر الناس اءلى ظاهرها، و اشتغوا باجلها اءذا اشتعل الناس بعاجلها، فاءماتوا منها ما خشوا اءن یمیتهم ، و ترکوا منها ما علموا اءنه سیتر کهم ، و راءوا استکثار غیر هم منها استقلالا، و در کهم لها فوتا، اءعداء ما سالم الناس و سلم ما عادى الناس ! بهم علم الکتاب و به علموا، و بهم قام الکتاب و به قاموا، لا یرون مرجوا فوق ما یرجون ، و لا مخوفا فوق ما یخافون
قطعى است که دوستان خداوند کسانى هستند که به باطن دنیا نگریستند، در حالى که مردم معمولى به ظاهر آن نگاه مى کنند، اولیاء الله به آخر دنیا (پس از مرگ ) مى نگرند، در آن هنگام که مردم به آنچه که در دنیا به سرعت مى گذرد مى نگرند.
پس اولیاء الله از این دنیا میراندند آنچه را که ترسیدند، آنان را بمیراند و رها کردند از دنیا آنچه را که مى دانستند که به زودى آنان را رها خواهد کرد و آنچه را که دیگران افزون گرایى (تکاثر) مى دیدند، اینان آن را تمایل به ناچیز گرایى تلقى نمودند و آنچه را که دیگران دریافت کردند اولیاء الله آن را از دست دادن تلقى کردند و دشمن چیزى بودند که مردم با آن سر آشتى داشتند و با چیزى آشتى بودند که مردم آن را دشمن مى دانستند. به وسیله اولیاء الله بود که قرآن شناخته شد و با همین قرآن بود که به علم دست یافتند و قرآن با آن برپا شد و خود آنان با قرآن قیام کردند آنان به فوق آنچه امیدوارند آمدى ندارند و از فوق آنچه از آن مى ترسند بیمى ندارند.
فضیلت على جهت قبول سخن و امر رسول الله
لقد علم المتحفظون من اءصحاب محمد صلى الله علیه و آله اءنى لم اءرد على الله و لا على رسوله ساعُة قط. و لقد واسته بنفس فى المواطن الیتى تنکص فیها الابطال ، و تتاءخر فیها الاقدام ، نجدةُ اءکرمنى الله بها
یاران امانتدار و نگهداران اسرار محمد صلى الله علیه و آله به طور قطع مى دانند که من حتى ساعتى فرمان خدا و فرمان رسول خدا را رد نکرده ام . من در مواردى با جانم به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله یارى جدى نمودم که دلاوران در آن موارد به عقب بر مى گشتند و گام ها پس مى گردیدند. این شجاعت و دلیرى همان است که خداوند به من عنایت فرمود و به وسیله آن مرا تکریم نموده است .
مثل آل محمد (ص )
اءلا اءن مثل اءل محمد صلى الله علیه و آله کمثل نجوم السماء؛ اذا خوى نجم طلعت نجم فکانکم قد تکاملت من الله فیکم الصنائع ، و اءراکم ما کنتم تاءملون
آگاه باشد و بدانید که مثل آل محمد صلى الله علیه و آله مانند مثل ستارگان آسمان است که هرگاه ستاره اى نهان گردد، ستاره اى دیگر طلوع مى کند. پس گویى که نعمت هاى خدا درباره شما کامل گردیده و آنچه را آرزو داشته اید خداوند به شما نشان داده است .
عترت پیامبر
فى توصیف عترة النبى صلوات الله علیهم : - هم اءزمة الحق ، و اءعلام الدین و اءلسنه الصدق ، فاءنزلوهم باءحسن منازل القرآن ، وردوهم ورود الهیم العطاش
در توصیف خاندان محمد صلى الله علیه و آله فرمود: آنان زمامداران حق و پیشتازان دین و زبان هاى صدق اند، آنان را در بهترین و مناسب ترین مقام قرآنى که دارند تلقى نمایید و وارد شوید به آنان مانند ورود شتران تشنه به چشمه سارهاى گوارا.
دعوت به خدا
ناظر قلب البیب به یبصر اءمده ، و یعرف غوره و نجده داع دعا، و راع رعى ، فاستجیبوا للداعى ، و اتبعوا الراعى
انسان عاقل با چشم دل ، غایت و هدف نهایى خود را مى بیند و فراز و نشیب و پایین و بالاى زندگى خود را مى شناسد، دعوت کننده را و پیروى کنید از پیروى کنید از پیشوایان .
رابطه على (ع ) با پیامبر (ص )
قد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله علیه و آله بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصةُ. وضعنى فى حجره ... و ما وجد لى کذبُة فى قول ، و خطلة فى فعل
شما موقعیت و رابطه مرا با رسول خدا صلى الله علیه و آله از جهت خویشاوندى نزدیک و مقام و منزلت اختصاصى مى دانید، او مرا در اتاق خویش مى نشاند، آن حضرت صلى الله علیه و آله هیچ دروغى در سخن از من نشنید و خطایى در کارى از من نیافت .
تشبیه خاندان رسالت
نحن النمرقُة الوسطى ، بها یلحق التالى ، و اءلیها یرجع الغالى
ما خاندان رسالت همانند بالشى هستیم در میانه (که از دو سوى به آن تکیه مى کنند آن کس که وامانده سرانجام خود را به آن مى رساند و آن کس که پیشى گرفته است عاقبت به سوى آن برمى گردد.
یگانگى امام با رسول
اءنا من رسول الله کالضوء من الضوء، و الذراع من العضد
یگانگى من با رسول خدا همچون نورى است روشنى یافته از نورى دیگر و همچون یگانگى ساعد و بازو.
به نام خدا
نبوت3
نامه على (ع ) به معاویه
من کتابه اءلى معاویة -: کان رسول الله صلى الله علیه و آله اذا احمر الباس ، و اءحجم الناس ، قدم اءهل بیته فوقى بهم اءصحابه حر السیوف و الاسنة . فقتل عبیدةُ بن الحارث یوم بدر، و قتل حمزه یوم اءحد، و قتل جعفر یوم اءحد، و قتل جعفر یوم مؤ تة
رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگامى که سختى هاى جنگ بالا مى گرفت و مردم به عقب بر مى گشتند، اهل بیت علیه السلام خود را پیش مى انداخت و یاران خود را از حرارت سوزان شمشیرها و نیزه ها حفظ مى کرد، چنان که عبیده بن الحارث در جنگ بدر و حمزه در نبرد احد و جعفر در کارزار مؤ ته به شهادت رسیدند.
دو گروه رسول
بعث اءلى الجن و الانس رسله ، لیکشفوا لهم عن غطائها و لیحذر و هم من ضرائها، و لیضربوا لهم اءمثالها، و لیبصروهم عیوبها، و لیهجموا علیهم بمعتبر من تصرف مصاحها و اءسقامها و حلالها و حرامها و ما اءعد الله للمطیعین منهم و العصاة من جنة و نار، و کرامة و هوان
رسولان خود را به دو گروه جن و انس فرستاد تا پرده هاى ظلمانى دنیا را از جلو چشمان آنان بردارند و از آسیب هاى دنیا بر حذرشان بدارند و از دنیا مثل ها براى آنان بیان کنند و بر عیوب آن ، بینایشان سازند و به آن مردم ملاک ها و اصول معتبر را در موقع رویارویى و تصرف در تندرسیتى ها و بیمارى هاى دنیا و حلال و حرام آن بفهمانند و به آنان بفهمانند که خداوند چه پاداشى براى مردم مطیع و چه مجازاتى براى مردم گنهکار از بهشت و دوزخ و کرامت و اهانت آماده فرموده است .
راهنمایان شبهات
ما برح لله - عزت آلاوة - فى الرهة ، و فى البرهة ، و فى اءزمان الفترات عباد ناجاهم فى فکرهم ، و کلمهم فى ذات عقولهم ، فاستصبحوا بنور یقظة فى الابصار و الاسماع و آلافئده ، یذکرون باءیام الله ، و یخوفون مقامه ، بمنزلة الادلة فى الفلوات . من اءخذ القصد حمدوا اءلیه طریقه ، و بشروه بالنجاة ، و من اءخذ یمینا و شمالا ذموا اءلیه الطریق و حذروه من الهلکة ، و کانوا کذلک مصابیح تلک الظلمات ، و ادله تلک الشبهات
براى خداوند متعال که عزیز است نعمت هاى او زمانى بعد از مانى و در مدت هاى متناوب ، بندگانى است که خداوند در اندیشه ها آنان رازها مى گوید، و در عقول و دل هاى آنان سخن مى گوید. آن رهروان کوى حق با نور بیدارى در چشم ها و گوش ها و دل هایشان کسب روشنایى نمودند، مردم را به روزهاى خداوندى یادآور مى شوند و آنان را از مقام ربوبى بیمناک مى سازند، آنان راه یافتگان به منزله راهنمایان در بیابان ها هستند. هر کسى که راه راست را انتخاب کند او را براى گزینش مزبور سپاس گویند و از افتادن در هلاکت برحذرش دارند و بدین سان چراغ هایى در آن تاریکى ها بودند و راهنمایانى در آن مشکلات .
سر برانگیختن حضرت محمد (ص )
بعثت فیهم رسله ، و واتر اءلیهم اءنبیاءه لیستادو هم میثاق فطرته ویذکروهم منسى نعمته ، و یحتجوا علیهم بالتبلیغ ، و یثیروا لهم دفائن العقول و یروهم آیات المقدورة
خداوند فرستادگان خود را در میان خلق فرستاد و پیامبرانش را پى در پى (یا با فاصله ) به سوى آنها، مبعوث گردانید تا از ایشان بخواهند پیمانى را که در سرشت و فطرتشان نهاده بود ادا نمایند و نعمت الهى را که به فراموشى سپرده شده بود به یادشان آورند و با تبلیغ فرمان هاى خداوندى حجت را بر آن ها تمام کنند و عقلى که موجب معرفت حق است و در وجودشان نهان گردیده بود در ایشان برانگیزند و نشانه هاى قدرت الهى را که با دست تقدیر به وجود آمده به ایشان نشان دهند.
نتیجه اطاعت از پیامبر
اعلموا اءنکم ان اتبعتم الداعیى لکم ، سلک بکم منهاج الرسول و کفیتم موونة الاعتساف ، و نبذتم الثقل الفادح عن الاعناق
بدانید! اگر شما از کسى پیروى مى کردید که شما را به سوى حق دعوت مى کند و شما را بر طریق پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله توجیه و تحریک مى نماید، از کج روى بى نیاز مى گشتند و بار سنگین (خطاها) را از دوش خود مى انداختید.
خشوع پیامبران
لو کانت الانبیاء اهل قوة لا ترام ... لکان ذلک اءهون على الخلق فى الاعتبار، و اءبعد لهم فى الاستکبار... و لکن الله سبحانه اءراد اءن یکون الاتباع لرسله و التصدیق بکتبه و الخشوع لوجهه و الاستکانة لامره و الاستسلام لطاعته امورا له خاصة لا تشوبها من غیرها شائبة . و کلما کانت البلوى و الاختبار اءعظم کانت المثوبة و الجزاء اءجزل
اگر پیامبران نیرومندانى بودند که کسى و یا مقامى نمى توانست قصد سوئى به آنان داشته باشد و داراى عزتى بودند که مورد ظلم قرار نمى گرفتند. این نیرومندى ها ایجاب مى کرد که مردم از پیامبران به آسانى بپذیرند و در برابر آنان استکبار نورزند، ولیکن خداوند سبحان خواست که پیروى از رسولان او و تصدیق کتاب هاى او و خشوع به مقام ربوبى او و تمکین به امر او و تسلیم محض به اطاعت او، امورى خاص آن ذات اقدس باشد و با هیچ خارج از آن امور، آلوده نگردد و هر اندازه ابتلاء و آزمایش بزرگتر باشد پاداش و جزا با عظمت تر مى باشد.
بنده و فرستاده خدا
اشهد اءن محمدا صلى الله علیه و آله بنده و فرستاده او است که وى را براى اجراى فرمان خود و ابلاغ دلى هایى بر درست بودن شریعت و بیم دادن از کیفرهاى او که در انتظار معاندین است فرستاد.
موجبات نعمت
اءنظروا اءلى مواقع نعم الله علیهم حین بعث اءلیهم رسولا، فعقد بملته طاعتهم ، و جمع على دعوته اءلفتهم . کیف نشرت النعمة علیهم جناح کرامتها، و اءسالت لهم جداوال نعیمها، و التفت الملة بهم فى عوائد برکتها، فاءصبحوا فى نعمتها غرقین
بنگرید به موارد نعمت هایى که خداوند به وسیله برانگیختن رسولى به آنان عنایت فرمود، اطاعت آن مردم را به دینى که آورده جلب و محکم ساخت و انست و الفت آنان را به دعوت خود جمع فرمود،؛ در این هنگام نعمت با کرامت خود را براى آنان بگستراند و نهرهاى نعمت هایش را بر آنان به جریان انداخت و دین اسلام آنان را به فواید و نتایج برکات آن دین جمع نمود، پس در نعمت آن غوطه ور گشتند.
رمز ارسال رسولان
سبحانک خالقا و معبودا! بحسن بلائک عند خلقک خلقت دارا، وجعلت فیها ماءدبة : مشربا و مطعما و اءزواجا و خدما، و قصورا و اءنهارا، و زروعا و ثمارا، ثم اءرسلت داعیا یدعوالیها فلا الداعى اءجابوا، و لا فیما رغبت رغبوا، ولا .لى ما شوقت اءلیه اشتاقوا. اءقبلوا على جیفه قد افتضحوا باءکلها، و اصطلحوا على حبها
اى خدا! که خالق و معبود همه موجودات هستى ، تو را براى آزمایش نیکویى که نسبت به مخلوقاتت دارد مى ستایم . تو سرایى را آفریدى (مقصود بهشت است ) و انواع هر چیزى که براى میهمانى تهیه مى شود از نوشیدنى و خوردنى و همسران و خدمتکاران و کاخ خا و نهرها و محصولات زمینى و میوه هاى درختى در آن قرار دادى . آن گاه کسى را فرستادى تا مردم را به برخوردارى از آن نعمت ها دعوت کنند مقصود پیامبران است ، لیکن آن ها نه این دعوت را پذیرفتند و نه به آنچه تو ایشان را به آن ترغیب فرمودى رغبتى نشان دادند و نه به چیزى که به آن تشویقشان کردى اشتیاقى نشان دادند، به لاشه دنیا رو آوردند و با خوردن آن خویشتن را رسوا ساختند و در دوستى ان با یکدیگر هماهنگ شدند.
نزدیک ترین مردم به پیامبران
اءن اءولى الناس بالانبیاء اءعلمهم بما جاؤ وا به ، ثم تلا: (اءن اءولى الناس بابراهیم للذین اتبعوه وهذا النبى و الذین آمنوا) ثم قال : اءن ولى محمد من اءطاع الله و اءن بعدت لحمته ، و اءن عدو محمد من عصى الله و اءن قربت قرابته !
قطعا شایسته ترین مردم به پیامبران ، داناترین آنان به چیزى است که پیامبران آورده اند. سپس آن حضرت این آیه شریفه را تلاوت فرمود: (قطعى است که شایسته ترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که از او پیروى مى کند و این پیامبر و کسانى که ایمان آورده اند) سپس فرمود: دوست محمد صلى الله علیه و آله کسى است که خدا را اطاعت کند، اگر چه ارتباط گوشتى (خویشاوندى ) با آن حضرت نداشته باشد و دشمن محمد صلى الله علیه و آله کسى است که خدا را معصیت کند، اگر چه خویشاوندى نزدیک داشته باشد.
داستان موسى و فرعون
لقد دخل موسى بن عمران و معه اءخوه هارون علیه السلام على فرعون ، و علیها مدارع الصوف ، و باءیدیهما العصى ، فشرطاله - اءن اءسلم بقاء ملکه ، و دوام عزه ، فقال : (الا تعجبون من هذین یشرطان لى دوام العز، و بقاء الملک ، و هما بما ترون من حال الفقر و الذل ، فهلا اءلقى علیهما اءساورة من ذهب ؟) اءعظاما للذهب و جمعه ، و احتقارا للصوف و لبسه !
حضرت موسى بن عمران علیه السلام با برادرش هارون وارد شدند در حالى که لباسى از پشم داشتند و عصایى به دست . آن دو بزرگوار علیه السلام به فرعون شرط کردن که اگر اسلام را بپذیرد، ملکى که در اختیار دارد براى او باقى بماند و عزتش پایدار. فرعون مستکبر (به قوم خود) چنین گفت : آیا تعجب نمى کنید از این که این دو نفر با حال فقر و ذلتى که دارند براى من شرطى پیشنهاد مى کنند که اگر آن را پذیرفتم (اسلام را قبول کردم ) عزتم پایدار و ملکم باقى بماند؟آیا براى ادعاى چنین مقامى شایسته نبود که دستبندهاى طلا بر دست داشتند؟این سخن باطل فرعون ناشى از آن بوده است .
دعاى على علیه السلام به درگاه خدا در مورد پیامبر (ص )
اللهم ... .اءجعل شرائف صلواتک ، و نوامى برکاتک ، على محمد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق ، و الفاتح لما انغلق ، و المعلن الحق بالحق ...
اللهم افسح له مفسحا فى ظلک ؛ و اجزه مضاعفات الخیر من فضلک اللهم و اءعل على بناء البانین بناء و اءکرم لدیک منزلته ، و اءتمم له نوره ، و اجزه من ابتعاثک له مقبول الشهادة ، مرضى المقالة ، ذا منطق عدل ، و خطبه فصل
خداوندا! درودهاى شریف و برکات فزاینده خود را بر بنده و رسولت محمد صلى الله علیه و آله بفرست که پایان دهنده گذشته است و گشاینده گره هاى پیچیده ، پیامبر که حق را بر مبناى حق اعلان نمود. بار الها! عرصه وسیعى از سایه بیکرانت را بر او بگستران و پاداشى از خیر فراوان از فضل و احسانت بر او عنایت فرما. خداوند! بنایى را که (او براى نجات انسان ها) نهاده است از همه بناهاى بنیانگزاران بلندتر بدار. (یا در دیار ابدیت منزلت و مقام او بالاتر از همه منزلت ها و مقامات بفرما) و مقام او را در پیشگاهت عزیز و مکرم فرما و نورى را که بر آن وجود پاک عنایت فرموده اى تکمیل نما و او را در برابر برانگیختنش (براى رسالت عظمى ، پاداش لطف فرما) و شهادتش را مقبول و گفتارش را مورد رضایت و منطقش را داد گرانه و سخنش را جداکننده حق از باطل قرار بده .
حقارت دنیا در نظر پیامبر
یکون الستر على باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول : یا فلانة - لا حدى اءزواجه - غیبیه عنى فاءنى اذا نظرت اءلیه ذکرت الدنیا و زخارفها فاعرض عن الدنیا بقلبه ، و اءمات ذکرها من نفسه ، و اءحب اءن تغیب زینتها عن عینه
(پیامبر) گاهى مى دید پرده اى صورتگرى و نقاشى شده از در خانه اش آویخته است به زنش مى فرمود: آن پرده را از جلوى چشم دور کن ؛ زیرا وقتى که بر آن مى نگرم ، دنیا و زر و زیورهایش را به یاد مى آورم . او از ته دل از دنیا اعراض مى نمود و یاد آن را از نفسش مى راند. لذا دوست داشت که زینت دنیا را از دیدگانش دور بدارد.
لطف خداوند در فرستادن پیامبر
لم یخل الله سبحانه خلقه من نبى مرسل ، اءوکتاب منزل ، اءو حجة لازمة ، اءو محجُة قائمة ؛ رسل لا تقصر بهم قلةُ عددهم ، و لا کثرة المکذبین لهم : من سابق سمى له من بعده ، اءو غابر عرفه من قبله
خداى سبحان مخلوقات خود را از وجود پیغمبرى که از سوى او فرستاده شده یا کتابى که از آسمان فرود آمده یا دلیل استوارى که هر کس را ملزم به پذیرفتن مى کند، یا راهى واضح و ثابت ، خالى نگذاشت . پیغمبرانى که کمى تعداد ایشان و کثرت مخالفانشان باعث نشد که در اداى وظیفه رسالت ، کوتاهى ورزند، از جمله این پیامبران کسى بوده (یا کسانى بوده اند)
که نام پیامبرى بعدى براى او (از سوى خدا) ذکر شده بود، یا کسى که بعدا آمده ، اما پیامبر قبلى وى را معرفى کرده بوده است .
تمام شدن حجت خدا با پیامبر (ص )
لم یخلهم بعد اءن قبضه ، مما یؤ کد علیهم حجة ربوبیتة ، و یصل بینهم و بنى معرفته ، بل تعاهدهم بالحجج على اءلسن الخیرة من اءنبیائه ، و متحملى و دائع رسالاته ، قرنا فقرنا؛ حتى تمت بنبینا محمد صلى الله علیه و آله حجته
پس از درگذشت آدم علیه السلام خداوند مردم را از امورى که دلیل پروردگارى او را برایشان مؤ کد و استوار سازد و در میان آنان و شناخت خود پیوستگى برقرار نماید خالى و بى نصیب نگذاشت ، بلکه با دلیل هایى که بر زبان پیامبران برگزیده و حاملان امانت هاى و براى بندگانش جارى مى شد، با مردمان پیمان بست ، نسلى پس از نسلى مى آمد و زمان سپرى مى شد تا این که حجت و دلیل خدا بر بندگانش با وجود پیامبر ما محمد صلى الله علیه و آله کامل و تمام گردید.
به نام خدا
نبوت
روزگار لغزش و گناه خصایل نیک پیامبر (ص ) وضع روزگار پیامبر
اءرسله على حین فترة من الرسل ، و هفوة عن العمل ، و غباوة من الامم
خداوند سبحان او را در فاصله اى از پیامبر و در دوران لغزش جوامع از عمل و جهل و کودنى امت ها فرستاد.
حکمت برگزیده شدن محمد
اءن الله بعث محمدا صلى الله علیه و آله و سلم نذیرا للعالمین ، و اءمینا على التنزیل ، و اءنتم معشر العرب على شر دین ، و فى شردار، منیخون بین حجارة خشن ، و حیات صم ، تشربون الکدر، و تاکلون الجشب ، و تسفکون دماءکم ، و تقطعون اءرحامکم . الاصنام فیکم منصوبة ، و الاثام بکم معصوبة
همانا خداوند متعال ، محمد صلى الله علیه و آله را تبلیغ کننده بر عالمیان و امین براى فرستادن قرآن و رسالت ، مبعوث نمود. در آن حال شما گروه عرب داراى بدترین دین بودید و در بدترین جامعه زندگى مى کردید.
شما در میان سنگ هاى سخت و مارهاى ناشنوا سکنى داشتید، آب هاى تیره مى آشامیدند و غذاى خشن مى خوردید و خون هاى یکدیگر را مى ریختند و از خویشاوندان خود قطع رابطه مى نمودید، بت ها در میان شما (براى پرستش ) نصب شده و گناهان و انحراف ها سخت به شما بسته بود.
عمل بر طبق راه پیامبران
اعملوا، رحمکم الله ، على اءعلام بینة ، فالطریق نهج یدعو اءلى دار السلام
اى مردم ! خدا رحمتتان کند! به نشانه هاى آشکارى که خداوند در برابرتان قرار داده عمل کنید که راهى واضح و روشن است و شما را به سراى آسایش (یعنى در بهشت ) دعوت مى کند.
روزگار مبعوث شدن پیامبر
اءن الله سبحانه بعث محمدا صلى الله علیه و آله بالحق حین دنا من الدنیا الانقطاع ، و اءقبل من الاخرة ء الاطلاع ، و اءظلمت بهجتها بعد اشراق ، و قامت باءهلها على ساق . و خشن منها مهاد، و اءزف منها قیاد، فى انقطاع من مدتها، و اقترب من اءشراطها و تصرم من اءهلها
خداوند سبحان ، محمد صلى الله علیه و آله را به حق به پیامبر مبعوث فرمود، در حالى که دنیا رو به پایان بوده و آخرت براى احاطه و اشراف روى آورده و شکوفایى دنیا پس از روشنایى آن رو به تاریکى نهاده بود. و آن دنیا براى اهل خود با شدت و مشقت ها رویاروى شده زمانش رو به زوال و شرایط فنا و نابودى آن نزدیک گشته بود و (بعثت پیامبر) هنگامى بود که دنیا از اهلش در حال بریدن بود.
توصیف روزگار پیامبر
بعثه حین لا علم قائم ؛ و لا منار ساطع ، و لا منهج و اضح
خداوند سبحان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را به پیامبرى برانگیخت ، در آن هنگام نه نشانه اى از دین برپا بود و نه چراغى روشنگر و نه طریق و مسیرى واضح .
امین وحى الهى و خاتم رسولان
اءمین وحیه ، و خاتم رسله ، و بشیر رحمته و نذیر نقمته
امین وحى و خاتم رسولان او بود و بشارت دهنده رحمت و ترساننده از عذاب او.
روزگار در هم ریخت
اءرسله على حین فترة من الرسل ، و طول هجعةُ من الامم و انتقاض من المبرم
خداوند پیامبر عظیم الشان اسلام صلى الله علیه و آله را در دوران انقطاع وحى و رسولان و در امتداد خواب امت ها در تاریکى (جهالت ها) فرستاد، در آن هنگام اصول و قوانین حیات سعادتمندانه انسان ها (دین ) شکسته بود.
پیامبر، نورى در تاریکى جهل و نادانى
و لقد قرن الله به صلى الله علیه و آله من لدن اءن کان فطیما اءعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم ، و محاسن اءخلاق العالم لیله و نهاره و لقد کنت اءتبعه اتباع الفصیل اءثر اءمه ، یرفع لى فى کل یوم من اءخلاقه علما، و یاءمرنى بالاقتداء به . و لقد کان یجاور فى کل یوم من اءخلاقه علما، و یامرنى بالاقتداء به . و لقد کان یجاور فى کل سنته بحراء فاءراه ، و لا یراه غیرى . و لم یجمع بیت واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسول الله صلى الله علیه و آله - و خدیجةُ و اءنا ثالثهما. اءرى نور الوحى و الرسالُة ، و اءشم ریح النبوة .
و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزل الوحى علیه صلى الله علیه و آله فقلت : یا رسول الله ما هذه الرنة ؟فقال هذا الشیطان قد اءیس من عبادته . اءنک تسمع ما اءسمع ، وترى ما اءرى ، اءلا اءنک لست بنبى ، و لکنک لوزیر، و اءنک لعلى خیر.
و لقد کنت معه صلى الله علیه و آله لما اءتاه الملا من قریش ، فقالوا له ؛ یا محمد اءنک قد ادعیت عظیما لم یدعه اءباوک و لا اءحد من بیتک ، و نحن نسالک امرا ان انت اجبتان الیه و اریتناه ، علمنا اءنک نبى و رسول ، و اءن لم تفعل علمنا انک ساحر کذاب ، فقال صلى الله علیه و آله : و ما تساءلون ؟قالوا: تدعو لنا هذه الشجرة حتى تنقلع بعروقها و تقف بین یدیک فقال صلى الله علیه و آله : اءن الله على کل شى ء قدیر، فان فعل الله لکم ذلک ، اءتؤ منون و تشهدون بالحق ؟قالوا: نعم قال : فانى ساءریکم ما تطلبون ، و اءنى لاعمل اءنکم لا تفیئون الى خیر، و اءن فیکم من یطرح فى القلیب ، و من یحزب الاحزاب . ثم قال صلى الله علیه و آله : یا اءیتها الشجرة اءن کنت تؤ منین بالله و الیوم الاخر، و تعلمین اءنى رسول الله ، فانقلعى بعروقک حتى تقفى بین یدى باذن الله . فوالذى بعثه بالحق لانقلعت بعروقک حتى تقفى بین یدى باذن الله . فوالذى بعثه بالحق لانقلعت بعروقها، و جاءت و لها دوى شدید. و قصف کقصف اءجنحة الطیر؛ حتى وقفت بین یدى رسول الله صلى الله علیه و آله مرفرفُة ، و اءلقت بغصنها الاعلى على رسول الله صلى الله علیه و آله و ببعض اءغصانها على منکبى ، و کنت عن یمینه صلى الله علیه و آله ، فلما نظر القوم الى ذلک قالوا - علوا و استکبارا -: فمرها فلیاتک نصفها و یبقى نصفها، فاءمرها بذلک ، فاءقبل الیه نصفها کاءعجب اقبال و اءشده دویا، فکادت تلتف برسول الله صلى الله علیه و آله ، فقالوا - کفرا و عتوا -: فمر هذا النصف فلیرجع اءلى نصفه کماکان ، فاءمره صلى الله علیه و آله فرجع ؛ فقلت اءنا: لا اله الا الله انى اءول مؤ من بک یا رسول الله ، و اءول من اءقرباءن الشجرة فعلت ما فعلت باءمر الله تعالى تصدیقا بنبوتک ، و اجلا لا لکمتک . فقال القوم کلهم . بل ساحر کذاب ، عجیب السحر خفیف فیه ، و هل یصدقک فى اءمرک الامثل هذا! یعنوننى و اءنى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم ، سیماهم سیما الصدیقین ، و کلامهم کلام الابرار، عمار اللیل و منار النهار، متمسکون بحبل القرآن . یحیون سنن الله و سنن رسوله . لا یستکبرون و لا یعلون ، و لا یغلون و لا یفسدون . قلوبهم فى الجنان و اجسادهم فى العمل
خداوند متعال آن وجود نازنین را از موقعى که از شیر باز شد، شب و روز با یکى از بزرگ ترین فرشتگان همراه فرمود که آن حضرت را در مسیر اکتساب صفات و اتصاف به بهترین اخلاق دنیا قرار دهد. و در هر سال در کوه حرا مجاور مى گشت من او را مى دیدم و کسى جز من او را نمى دید. در آن روز اسلام و مسلمین در هیچ خانه اى نبود غیر از خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله و خدیجه و من سومین آنان بودم نور وحى و رسالت را مى دیدم و عطر پیامبرى را استشمام مى کردم . من ناله شیطان را در آن هنگام که وحى به آن نازل شد، شنیدم عرض کردم : یا رسول الله ! چیست این ناله ؟
فرمود: ناله شیطان است که به جهت ناامیدى از این که عبادت شود سرداده است ، تو مى شنوى آنچه را که من مى شنوم و مى بینى آنچه را من مى بینم ، ولى تو پیامبر نیستى ، بلکه تو وزیر من هستى و تو در مسیر خیر قرار گرفته اى ، و من با آن حضرت صلى الله علیه و آله بودم در آن موقع که قریش نزد آن حضرت آمدند و به او گفتند: اى محمد! تو ادعاى بزرگى به راه انداخته اى ، چنان ادعایى که پدران و دیگر دودمانت مطرح نکردند، ما چیزى از تو مساءلت مى کنیم و اگر به ما پاسخ دادى و آن را به ما ارائه نمودى مى فهمیم که تو قطعا ساحر و دروغ گویى .
آن حضرت فرمود: سوال شما چیست ؟
آنان گفتند: بخوان این درخت را تا از ریشه هایش کنده شود (و مجموع اجزایش ) بیاید و در مقابل بایستند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند بر همه چیز تواناست ، آیا اگر خداوند این کار را براى شما کرد ایمان مى آورید و به حق شهادت مى دهید؟
آن حضرت فرمود: من به زودى آنچه را مى خواهید به شما نشان مى دهم ، در حالى که مى دانم شما به سوى خیر باز نخواهید گشت ! در میان شما کسى است که در چاه انداخته مى شود و کسى است که احزاب تشکیل مى دهد.
سپس آن حضرت صلى الله علیه و آله فرمود: اى درخت ! به خدا و روز قیامت ایمان دارى و مى دانى که من رسول خدا هستم ، با ریشه هایت از زمین درآى و با اذن خداوندى در برابر من بایست !
سوگند به آن خدایى که او را بر حق برانگیخته است . آن درخت با ریشه هایش از جاى کنده شد و به طرف رسول خدا صلى الله علیه و آله گسترد و بعضى از شاخه هایش را هم روى شانه من انداخت و من در آن حال در طرف راست آن حضرت ایستاده بودم .
هنگامى که قوم قریش این معجزه دیدند از روى خود بزرگ بینى و تکبر، چنین گفتند: امر کن نیمى از این درخت بیاید و نیم دیگر بماند!
حضرت به این خواسته آنان عمل کرد و به درخت امر فرمود، نیمى از آن درخت به طور شگفت انگیزترى از حالت اول و با صدایى شدیدتر به طرف پیامبر روى آورد و نزدیک بود به پیامبر خدا بپیچد، بار دیگر آن مردم از روى کفر و گردنکشى گفتند: دستور بده این نیمه درخت برگردد به آن نیمه اش (تا به صورت اولیه اش برگردد)!
رسول خدا صلى الله علیه و آله امر فرمود نیمه درخت بر روى همان نیمه اول برگشت .
من گفتم : (لا اله الا الله ) نیست خدایى مگر الله ) من اولین مؤ من به تو هستم و من اولین کس هستم که اقرار کرد به این که آنچه را که درخت امروز انجام داد به امر خداوند تعالى و براى تصدیق نبوت و تجلیل و تعظیم سخن تو بود. در این هنگام همه آن قوم گفتند: این شخص پیامبر نیست بلکه ساحرى است دروغگو که سحرش شگفت انگیز است و در این کار سبک دست تردست . و آیا کسى جز این شخصى (مقصودشان من (على بن الى طالب ) بودم وجود دارد که این ادعا و کار تو را تصدیق کند؟و قطعى است من از قومى هستم که سرزنش کننده اى آنان را در راه خدا از کار باز نمى دارد. چهره آنان چهره با عظمت ترین راستگویان است و سخن نیکوکاران شب بیدار و هدایت گران روز.
آنان هستند تمسک کنندگان به قرآن ، که سنت هاى خدا و رسول خدا صلى الله علیه و آله را احیاء مى کنند، نه تکبر مى ورزند و نه بلندگرایان اند و نه مردم را به زنجیر مى کشند و نه فساد در روى زمین به راه مى اندازند، دل هاى آنان در بهشت است و بدن هاى آنان در کار و کوشش .
نورى در تاریکى
اءضاءت به البلاد بعد الضلالة المظلمة ، و الجهالة الغالبة ، و الجفوُة الجافیة ، و الناس یستحلون الحریم ، و یستذلون الحکیم ؛ یحیون على فترة ، و یموتون على کفرة !
جوامع بشرى بعد از گمراهى تاریک و جهالتى که بر همه غالب بود و خشونتى بسیار سخت ، به وسیله او (پیامبر) روشن گشت . در آن هنگام مردم محرمات را حلال مى شمردند و انسان حکیم را پست و خوار مى نمودند، در دورانى بى خبر از علم و معرفت و دور از دین و فرهنگ زندگى مى کردند و بر کفر و تباهى مى مردند.
مبعوث شدن پیامبر
بعث الله سبحانه محمدا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ... ماءخوذا على النبین میثاقه ، مشهورة سماته
خداوند سبحان محمد رسول الله صلى الله علیه و آله براى انجام و عده خویش و اتمام اصل نبوت مبعوث نمود پیامبرى با علامات مشهور.
بعث الله محمدا صلى الله علیه و آله شهیدا، و بشیرا و نذیرا، خیر البریة طفلا و اءنجبها کهلا، و اطهر المتطهرین شیمة ، و اءجود المستمطرین دیمة
خداوند متعال محمد صلى الله علیه و آله را شاهد و بشارت دهنده و تهدید کننده مبعوث فرمود. پیامبرى که در دوران طفلى بهترین مردم و در دوران بزرگسالى نجیب ترین مردم و از حیث اخلاق پاکترین پاکان و از حیث عطا سخى ترین اشخاصى بود که مورد توقع جود و احسان بوده اند.
سرچشمه روشنایى و روشنى بخش تاریکى ها
اختاره من شجرة الانبیاء، و مشکاة الضیاء، و ذوابُة العلیاء، و سره البطحاء و مصابیح الظلمة ، و ینابیع الحکمة
خداوند سبحان پیامبر را برگزید از درخت نسل پیامبران و چراغدان نور و پیشانى عظمت و مرکز مکه و چراغ هاى روشنگر تاریکى ها و سرچشمه هاى حکمت .
یاد کردن پیامبر (ص )
فى ذکر النبى صلى الله علیه و آله -: اءورى قبسا لقابس ، و اءنار علما لحابس ، فهو اءمینک المامون ، و شهیدک یوم الدین ، و بعیثک نعمة "، و رسولک بالحق رحمة
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله شعله اى از انوار دین مقدس اسلام را براى طالب و گیرنده نور برافروخت و علامت ارشاد براى کسى که در حیرت و ضلالت متوقف شده است ، روشن ساخت . بار پروردگار! آن پیامبر امین و ماءمون تو و شاهد تو در روز قیامت و مبعوث از جانب توست که نعمتى براى جهانیان است و رسول بر حق تو که رحمتى است براى عالمیان .
مبلغان خدا
لقد جاهرتکم العبر، و زجرتم بما فیه مزدجر. و ما یبلغ عن الله بعد رسل السماء الا البشر
حوادث پند آموز به شما خود را نمایاندند، کارهاى ممنوع به شما اعلام شده است ، دستور الهى پس از پیامبران خدا فقط به وسیله ابلاغ مى گردد.
محبوبترین بندگان
اءحب العباد الى الله المتاسى بنبیه ، و المتقص لاثره
محبوب ترین بندگان نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و قدم به جایى قدم او گذارد.
برپا کننده احکام نورانى و نشانه هاى روشن گر
اءورى قبس القابس ، و اءضاء الطریق للخابط، و هدیت به القلوب بعد خوضات الفتن و الاثام ، و اءقام بموضحات الاعلام ، و نیرات الاحکام
آن گاه که نور الهى را ابلاغ و در پهنه هستى منتشر ساخت که جویندگان انوار خداوندى را به مقصدشان نایل ساخت و راه را بر گمشده در تاریکى هاى جاهلیت روشن نمود، هم به وسیله او بود که دل هاى فرو رفته در فتنه ها و گناهان هدایت گشت . پیامبرى عزیز که پرچم ها و علایم راهنما را برپا داشت و احکام نورانى خداوندى را ابلاغ و اجرا فرمود.
فرمان بردن از پیامبر و اولیاى امر
من کتاب للاشتر حین ولاه مصر -: و اردد اءلى الله و رسوله ما یضلعک من الخطوب ، و یشتبه علیک من الامور؛ فقد قال الله تعالى لقوم اءحب ارشادهم : (یا اءیها الذین آمنوا اءطیعوا الله و اءطیعوا الرسول و اءولى الامر منکم ، فان تنازعتم فى شى ء فردوه اءلى الله و الرسول ) فالرد اءلى الله : الاخذ بمحکم کتابه ، و الرد اءلى الرسول : الاخذ بسنته الجامعة غیر المفرقة
در نامه به مالک اشتر فرمودند: آن گاه که مشکل بزرگى تو را عاجز کرد و موضوع برایت مورد تردید قرار گرفت آن را به خدا و رسول صلى الله علیه و آله واگذار کن ؛ زیرا خداى عزیز به مردمى که ارشاد آنان را دوست دارد چنین سفارش مى کند (شما که ایمان آورده اید! از خدا، رسول و (اولى الامر) خودتان اطاعت کنید و اگر در موضوعى اختلاف پیدا کردید آن را به خدا و رسول صلى الله علیه و آله واگذار کنید واگذار کردن مشکلات به خدا این است که مطالبى را که از قرآن درک مى کنیم عمل کنیم و رجوع کردن به رسول خدا صلى الله علیه و آله این است که سفارش هاى او را که مایه وحدت است (و از پیامبر صلى الله علیه و آله صادر شده بپذیر و آن مطالبى را که تفرقه افکن مى باشد کنار بزن .
بعثه و الناس ضلال فى حیرة ، و حاطبون فى فتنه قد استهوتهم الاهواء و استزلتهم الکبریاء
خداوند سبحان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را در حالى فرستاد که مردم در وادى حیرت گمراه و در آشوب مشوش و منحرف بودند، هواهاى نفسانى آنان را در خود غوطه ور ساخته و کبر و نخوت در لغزشگاهشان انداخته بود.
سخن على (ع ) در تمجید از پیامبر (ص )
ابتعثه بالنور المضى ، و البرهان الجلى ، و المنهاج البادى ، و الکتاب الهادى . اءسرته خیر اءسرة ، و شجرته خیر شجرة ، اءعصانها معتدله و ثمارها متهدلة . مولده بمکة و هجرته بطیبُة
خداوند پیامبر را با نور روشنایى بخش و برهان آشکار و روش نمایان و کتاب راهنما مبعوث فرمود. خاندانش بهترین خاندان و درخت او بهترین درخت شاخه هاى آن معتدل میوه هایش در دسترس براى همه است ، زاد گاهش مکه و هجرتش به مدینه بود.
آسان کننده ناهموارى ها
اءرسله بالضیاء، و قدمه فى الاصطفاء، فرتق به المفاتق و ساور به المغالب و ذلل به الصعوبة ، و سهل به الحزونة ، حتى سرح الضلال عن یمین و شمال
خداوند پیامبر صلى الله علیه و آله را با نور فرستاد و در گزیدن بر مقدم داشت و شکاف ها را به وسیله او ترمیم فرمود و او را به مردم قدرتمند پیروز فرمود. و دشوارى را به وسیله او آسان و سختى هاى راه را به وسیله او هموار فرمود تا گمراهى را از راست و چپ برطرف ساخت .
پیامبران مستضعف
فى صفة الانبیاء -: کانوا قوما مستضعفین : قد اختبر هم الله لالمخمصة و ابتلاهم بالمجهده ، وامتحنهم بالمخاوف ، ومخضهم بالمکاره ، فلا تعتبروا الرضا و السخط بالمال و الولد جهلا بمواقع الفتنه ، و الاختبار فى موضع الغنى و الاقتدار، فقد قال سبحانه و تعالى : (اءیحسبون اءن ما نمدهم به من مال و بنین ، نسارع لهم فى الخیرات بل لا یشعرون ) فان الله سبحانه یختبر عباده المستکبرین فى اءنفسهم باءولیائه المستضعفین فى اءعینهم
در توصیف پیامبران علیه السلام مى فرماید: آنان مردمانى مستضعف بودند که با گرسنگى و انواع فقر آنان را آزمایش کرد و به مشقت و سختى مبتلا فرمود، در رویدادهاى وحشتناک امتحان نمود و با ناگوارى ها تصفیه شان نمود. از روى نادانى به موارد فتنه آزمایش در موقعیت بى نیازى ملاک خشنودى و ناخشنودى خداوند را مال و اولاد تلقى نکنید. خداوند سبحان و با عظمت چنین فرموده است : (آیا گمان مى کنند این که ما به وسیله مال و فرزندان آنان را کمک مى نماییم و آنان را در وصول به خیرات سرعت مى دهیم ؟(نه چنین است ) آنان مى فهمند.) زیرا خداوند سبحان آزمایش مى کند بندگان مستکبر خود را که در نزد خویشتن بزرگ و چشمگیرند! به وسیله دوستان خود در چشمان آن مستکبران بینوایان اند.
فضیلت مستضعفان
الله سبحانه جعل رسله اءولى قوة فى عزائمهم ، وضعفُة فیماترى الاعین من حالاتهم ، مع قناعة تملا القلوب و العیون غنى ، و خصاصة تملا الابصار و الاسماع اءذى
خداوند سبحان رسولان خود را در تصمیم هایى که براى ابلاغ دین خداوندى مى گرفتند نیرومند ساخته و در پدیده هاى ظاهرى که با چشمان حسى دیده مى شوند ناتوان نموده بود، با قناعتى که دل ها را پر مى کرد و چشم ها را بى نیاز مى ساخت و با فقر و نیازمندى که آزار آن چشم ها و گوش ها را پر مى ساخت .
سرور بندگان
اءشهد اءن محمدا عبده و رسوله ، و سید عباده ، کلما نسخ الله الخلق فرقتین جعله فى خیر هما، لم یسهم فیه عاهر، و لا ضرب فیه فاجر
گواهى مى دهم که حضرت محمد صلى الله علیه و آله بنده و فرستاده خدا و سرور بندگان اوست .
هنگامى که خداوند آفریدگانش را به دو بخش (نیک و بد) تقسیم کرد، (نور وجود) آن حضرت را در بهترین آن دو به ودیعه نهاد. ناپاکان در شب او سهمى نداشتند و گناهکاران را در او هیچ دخالتى نبود.
مایه بصیرت و بینایى
فى ذکر النبى صلى الله علیه و آله -: اءفضت کرامة الله سبحانه و تعالى اءلى محمد صلى الله علیه و آله ... فهو اءمام من اتقى ، و بصیرة من اهتدى ، سراج لمع ضوءه ، و شهاب سطع نوره ، و زند برق لمعمه
کرامت خداوندى سبحان و تعالى به محمد صلى الله علیه و آله منتهى گشت ، آن حضرت صلى الله علیه و آله پیشوایى کسى است که تقوا بورزد و وسیله بینایى است براى کسى که هدایت یافته باشد. چراغى است که روشنایى اش درخشیده و ستاره اى است که نورش بارز و آشکار است و آتش زنه اى است که معلمان آن برق تولید نموده است .
فروتنى صفت پیامبران
لو رخص الله فى الکبر لاحد من عباده لرخص فیه لخاصة اءنبیائه و اءولیائه . و لکنه سبحانه کره اءلیهم التکابر، و رضى لهم التواضع
اگر بنا بود خداوند به بعضى از بندگانش رخصت بدهد که به او کبر بورزند قطعا به پیامبران و اولیاء خاص خود اجازه مى داد، ولکن خداوند سبحان زشتى تکبر و خود پسندى را براى آنان ناپسند دانست و فروتنى را براى آنان پسندید.
به نام خدا
نبوت
هدایت کننده انسان ها
اصطفى سبحانه من ولده (اءى آدم ) اءنبیاء اءخذ على الوحى میثاقهم ، و على تبلیغ الرسالة اءمانتهم ، لما بدل اءکثر خلقه عهدالله اءلیهم فجهوا حقه و اتخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشیاطین عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته ، فبعث فیهم رسله ، و واتر اءلیهم اءنبیاه لیستاءدو هم میثاق فطرته
برترین آفریده
اختار آدم علیه السلام ، خیرة " من خلقه ، و جعله اول جبلته
خداى بزرگ آدم را از میان آفریدگانش برگزید و او را نخستین و برترین آفریدگانش قرار داد.
وصف عیسى (ع )
فى صفة عیسى علیه السلام -: لم تکن له زوجة تفتنه ، و لا ولد یحزنه ، و لا مال یلفته
در وصف عیسى علیه السلام مى فرماید: نه همسرى داشت که او را به فتنه در افکند، نه فرزندى که غمگینش سازد و نه مالى که او را به خود مشغول گرداند. زهدى موسى (ع )
ان شئت ثنیت بموسى کلیم الله صلى الله علیه و آله حیث یقول : (رب انى لما اءنزلت اءلى من خیر فقیر) و الله ، ما ساله الا خبزا یا کله ، لانه کان یا کل بقلةُ الارض
اگر بخواهى دوباره پیامبرى را پیروى کنى از موسى علیه السلام پیروى کن آن گاه که فرمود: (پروردگار! من به آنچه از خیر و نیکى برایم فرستاده اى نیازمندم ) به خدا سوگند، حضرت موسى علیه السلام به جز نانى که مى خورد از خدا نخواست ، زیرا او گیاهان زمین مى خورد.
پیامبر زداینده شبهات
اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، ارسله بالدین المشور، و العلم الماءثور، و الکتاب المسطور، و النور الساطع ، و الضیاء اللامع ، و الامر الصادع ، ازاحة للشبهات ، و احتجاجا بالبینات ، و تحدیرا بالایات
گواهى مى دهم که محمد بنده و فرستاده خداست ، او را با دین بلند آواز و نشانه برگزیده و کتاب نوشته و نور درخشان و پرتو تابان و فرمان آشکار و آشکار کننده حق از باطل فرستاد، تا شبهات را بزداید و با دلیل و برهان حجت آورى کن و با آیات هشدارشان دهد.
پزشک امت
رسول الله صلى الله علیه و آله طبیب دوار بطبه ، قدا حکم مراهمه ، و اءحمى مواسمع ، یضع ذلک حیث الحاحة الیه
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله پزشکى است سیار که با طب خویش همواره به گردش مى پردازد و مرهم ها را به خوبى آماده ساخته و به هنگام نیاز آنها را به کار مى برد.
نشانه رستاخیز
ان الله جعل محمدا صلى الله علیه و آله علما للساعة ، و مبشرا بالجنةُ، و منذرا بالعقوبه
همانا خداوند محمد صلى الله علیه و آله را نشانه رستاخیز قرار داد و نوید دهنده بهشت و بیم دهنده از کیفر. وصف على علیه السلام در زمان مبعوث شدن پیامبر صلى الله علیه و آله
ارسله على حین فترة من الرسل ، و طول هجعة من الامم ، و عتزام من الفتن ... و الدنیا کاسفة النور... عابسة فى وجه طالبها. ثمرها الفتنه ، و طعامها الجیفُة
خداوند پیامبر را زمانى فرستاد که مدت ها بود پیامبرى نیامده بود و مردم در خوابى دراز به سر مى بردند و فتنه ها نیرومند شده بود... و دنیا بى فروغ شد بود... و به روى طالب خود رو ترش کرده بود. میوه اش فتنه و گمراهى بود و خوراکش مردار.
نزول وحى بر جان پیامبر (ص )
ثم اءنزل علیه الکتاب نورا تطفا مصابیحه .. و تبیاتا لا تهدم اءرکانه . و شفاء لا تخشى اءسقامه ، و عزا لا تهزم اءنصاره ، و حقا لا تخذل اءعوانه ... جعله الله ریا لعطش العلماء و ربیعا لقلوب االفقهاء... و معقلا منیعا ذورته ، عزا لمن تولاه
آن گاه قرآن را بر پیامبر فرو فرستاد که نورى است که چراغ هایش خاموش نمى شود... و بناى روشنگرى است که پایه هایش ویران نمى گردد و شفا و دارویى است که ترس از بیمارى هاى آن نمى رود و عزتى است که هوادارنش شکست نمى خورند و حقى است که یارانش بى یاور گذاشته نمى شود... خداوند آن را سیراب کننده عطش دانشوران قرار داده است و بهر دل هاى فهمیدگان ... و پناهگاهى که ستیغ آن دست تسخیر ناپذیر است و براى کسى که آن را سرپرست خود گیرد مایه عزت مى باشد.
اجراى پیمان الهى
بعث فیهم رسله ، و واتر اءلیهم اءنبیاءه ، لیستادو هم میثاق فطرته ، و یذکر و هم منسیى نعمته ، و یحتجوا علیهم بالتبلیغ ، و یثیروا لهم دفائن العقول و یروهم آیات المقدرة : من سقف فوقهم مرفوع ، و مهاد تحتهم موضوع ، و معایش تحییهم ، و اءجال تفنیهم
فرستادگان خود را در میان مدرم برانگیخت و پیامبرانش را پیاپى به سوى ایشان فرستاد تا از آنان بخواهند پیمان الهى را که در فطرتشان است به جاى آوردند... و نشانه هاى قدرت خدا را به ایشان نشان دهند: از آسمانى که بر فراز سرشان برافراشته شده است تا زمینى که زیر پاهایشان نهاده شده و نعمت هایى که زنده نگاهشان مى دارد و مرگ هایى که نابودشان مى کند.
فضیلت پیامبر صلى الله علیه و آله
سیرته القصد، و سنته الرشد، و کلامه الفصل ، و حکمه العدل
راه و رسم پیامبر معتدل ، سنت و روشش صحیح و پایدار، سخنانش جدا کننده حق از باطل و قضاوتش عادلانه بود.
وصف پیامبر صلى الله علیه و آله
واعیا لوحیک ، حافظا لعهدک ، ماضیا على نفاذ اءمرک
پیامبر و حى تو را فهمید و پیمانت را حفظ کرد و در راه اجراى آن حرکت کرد.
بهترین راه و روش
اقتدوا بهدى نبیکم فانه افضل الهدى . و استنوا بسنته فانها اهدى السنن
به راه و رسم پیامبرتان اقتدا کنید که بهترین راه و روش است و رفتارتان را به سنت و روش پیامبر تطبیق دهید که هدایت کننده ترین روش هاست .
علم پیامبر
قد علمتم اءن رسول الله صلى الله علیه و آله رجم الزانى المحصن ، ثم صلى علیه ، ثم ورثه اءهله ؛ و قتل القاتل و ورث میراثه اءهله . و قطع السارق و جلد الزانى غیر المحسن ، ثم قسم علیها من الفى ء، و نکحا المسلمات
شما خوب مى دانید که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله زناکارى را که همسر داشت سنگبران کرد، سپس بر مرده اش نماز خواند و اموالش را میان ورثه اش تقسیم نمود و دست دزد را قطع کرد و زناکار بدون همسر را تازیانه زد، سپس از در آمد بیت المال سهم آنان را داد و هر دو خطا کار با زنان مسلمان ازدواج کردند.
آشکار کننده حق
اءرسله و اءعلام الهدى دارسة ، و مناهج الدین طامسة ، فصدع بالحق ؛ و نصح للخلق
خداوند او را در موقعى فرستاد که نشانه هاى هدایت کهنه گشته و مسیرهاى روشن دین محو شده بود، او براى حق قیام و آن را براى مردم آشکار ساخت .
سرمشق از پیامبر صلى الله علیه و آله و رفتار او
و لقفد کان فى رسول الله صلى الله علیه و آله کاف لک فى آلاسؤ ة . و دلیل لک على ذم الدنیا و عیبها، و کثرة مخازیها و مساویها، اذ قبضت عنه اءطرافها و وطئت لغیره اءکنافها، و فطم عن رضاعها، و زوى عن زخارفها... فتاءس بنبیک الاطیب الاطهر صلى الله علیه و آله فان فیه اءسؤ ةُ لمن تاءسى ، و عزاءء لمن تعزى و اءحب العباد اءلى الله المتاسى بنبیه ، و المقتص لاتر قضم الدنیا قضما، و لم یعرها طرفاء. اءهضم اهل الدنیا کشحا، و اءخمصهم من الدنیا بطنا. عرضت عیله الدنیا فاءبى اءن یقبلها، و علم اءن الله سبحانه اءبغض شیئا فابغضه ، و حقر شیئا فحقره ، و صغر شیئا فصغره و لو لم یکن فینا اءلا حبنا ما اءبغض الله و رسوله ، و تعظیمنا ما صغر الله و رسوله ، لکفى به شقاقاللله ، و محادة عن اءمر الله . لقد کان - صلى الله علیه و اله و سلم - یاءکل على الارض ، و یجلس جلسة العبد، و یخصف بیده نعله ، و یرقع بیده ثوبه ، و یرکب الحمار العارى ، و یردف خلفه ، و یکون الستر على باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول : یا فلانة - لا حدى اءزواجه - غیبه عنى فاءنى اذا نظرت اءلیه ذکرت الدنیا و زخارفها فاءعرض عن الدنیا بقلبه ، و اءمات ذکرها من نفسه ، و اءحب اءن تغیب زینتها عن عینه ، لکیلا یتخذ منها ریاشا، و لا یعتقدها قرارا، و لا یرجو فیها مقاما، فاخرجها من النفس و اءشخصها عن القلب ، و غیبها عن البصر. و کذلک من اءبغض شیئا اءبغض اءن ینظر اءلیه ، و اءن یذکر عنده ، و لقد کان فى رسول الله صلى الله علیه و آله ما یدلک على مساویى الدنیا و عیوبها. اذ جاع فیها مع خاصته ، و زویت عنه زخارفها مع خاصته ، و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته . فلینظر ناظر بعقله ، اءکرم الله محمدا بذلک اءم اءهانه ! فان قال : اءهانه ، فقد کذب و الله العظیم - بالافک العظیم ، و ان قال : اءکرمه فلیعلم اءن الله قد اءهان غیره حیث بسط الدنیا له ، و زواها عن اءقرب الناس منه . فتاءسى متاءس بنیه ، و اقتص اءثره ، و ولج مولجه ، و الا فلا یا من الهکة ، فان الله جعل محمداصلى الله علیه و آله علما للساعه ، و مبشراء بالجنة ، و منذرا بالعقوبه . خرج من الدنیا خمیصا، و ورد الاخرة سلیما. لم یضع حجرا عى حجر، حتى مضى لسبیله ، و اءجاب داعى ربه ، فما اءعظم منه الله عندنا حین اءنعم علینا به سلفا نتبعه ، و قائدا نطا عقبه !
سر مشق بودن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله براى تو کافى است و راهنمایى است براى این که به نکوهیدگى و ننگین بودن دنیا و فراوانى رسوایى ها و بدى هایش پى ببرى ، چه آن که دنیا از آن حضرت گرفته شد و براى دیگران فراهم گشت و از شیر مادر دنیا باز گرفته شد و از زیبایى ها و زخارف آن دور گشت ... پس به پیامبر پاک و پاکیزه ات اقتدا کن ؛ زیرا که آن حضرت براى کسى که بخواهد به کسى تاءسى جوید و از و پیروى کند. لقمه دنیا را با اطراف دندان مى خورد (به اندازه ضرورت از دنیا بر مى گرفت ) و گوشه چشمى هم به دنیا نداشت . پهلوهایش از همه لاغرتر و شکمش از همه گرسنه تر بود. دنیا به او پیشنهاد شد، اما از پذیرفتن آن سرباز زد و دانست که خداى سبحان چیزى (علاقه به دنیا) را دشمن دارد او هم آن را دشمن گرفت ، چیزى را خرد مى شمارد او هم خرد مى شمارد. اگر در ما هیچ (عیبى ) نبود جز همین که آنچه را خدا و پیامبرش دشمن دارند دوست داشته باشیم و آنچه را خدا و پیامبرش خرد شمرده اند بزرگ و با ارزش شماریم ، همین خود براى مخالفت ما با خدا و سرپیچى از فرمانش کافى بود.
رسول خدا صلى الله علیه و آله روى زمین غذا مى خورد و همچون بردگان مى نشست با دست خود کفشش را مى دوخت و جامه اش را وصله مى زد و بر الاغ برهنه سوار مى شد و پشت سر خود شخصى دیگرى را هم سوار مى کرد.
پرده اى با نقش و نگار بر در خانه اش آویخته دید، به همسرش گفت : اى زن ! این پرده را از جلو چشم من بردار؛ زیرا هرگاه به آن مى نگرم به یاد دنیا و زرق و برق آن مى افتم . او از ته دل از دنیا روى برتافت و نام یاد آن را در جانش میراند و دوست داشت که زیب و زیور دنیا از جلو چشمش دور باشد، تا از آن جامه زیبایى تهیه نکند و آن را در جاى آرامش ندارند و این ماندن همیشگى در آن نداشته باشد. پس دنیا را از جان خود بیرون راند و از دلش دور کرد و از چشمانش پنهان ساخت . آرى ! این چنین کسى که چیزى را دشمن بدارد از نگاه کردن به آن و از این که یاد و نام آن در حضورش برده شود نفرت دارد. راه و رسم رسول خدا صلى الله علیه و آله تو را به بدى ها و عیب هاى دنیا رهنمون مى شود، چه ، او و نزدیکانش در دنیا همیشه گرسنه بودند و با این که مقام و منزلت عظیمى (نزد خداوند) داشت ، زیب و زیورهاى دنیا از او دور نگه داشته شد، پس هر بیننده اى ، با دیده خرد خود بنگرد و ببیند که آیا خداوند با این کار محمد را تکریم کرده یا خوار و کوچکش نموده است ؟اگر بگوید، او را خوار و بى مقدار کرده است ، سوگند به خداى بزرگ که دروغ و بهتان بزرگى زده است اگر بگوید: او را گرامى داشته است ، پس بداند که خداوند دیگران را خوار و حقیر کرده است ؛ چرا که دنیایى را که از نزدیک ترین و مقرب ترین افراد خود گرفته براى آنان گسترده است . پس آن که خواهان پیروى است به پیامبر خود تاءسى جوید و گام در جاى گام هاى او گذارد و هر جا که او در آمده است درآید و گر نه از تباه شدن ایمن نباشد؛ زیرا خداوند محمد صلى الله علیه و آله را نشانه قیامت قرار داد و بشارت دهنده بهشت و بیم دهنده از کیفر و عقوبت . او با شکم گرسنه از دنیا رفت و با سلامت به آخرت قدم گذاشت . تا زمانى که عمرش به سر آمد و دعوت پروردگارش را اجابت کرد، سنگى روى سنگ نگذاشت . چه منت بزرگى خداوند بر ما نهاده که نعمت وجود آن حضرت را به ما ارزانى داشت که پیشروى وى است که ما از او پیروى مى کنیم و پیشوایى است که گام در جایى گام او مى نهیم .
عظمت پیامبر صلى الله علیه و آله
کان لى فیما مضى اءخ فى الله ، و کان یعظمه فى عینى صغر الدنیا فى عینه ، و کان لا یشکو و جعا الا عند برئه
گذشته برادرى در مسیر جاذبیت الهى داشتم ، کوچکى دنیا در چشمش او را در چشم من بزرگ مى کرد و از هیچ دردى شکایت نمى کرد مگر زمانى که از آن درد بهبود حاصل شده بود.
پیام هاى پیامبر
اءرسله داعیا اءلى الحق و شاهدا على الخلق ، فبلغ رسالات ربه غیر وان و لا مقصر، و جاهد فى الله اءعدآءه غیر واهن و لا معذر اءمام من اتقى ، و بصر من اهتدى
و پیامبر صلى الله علیه و آله را فرستاد تا به حق فرا خواند و بر آفریدگان گواه باشد. او پیام هاى پروردگارش را رسان و در این راه نه سستى کرد و نه کوتاهى ورزید و در راه خدا با دشمنان او جنگید، بى آن که ناتوانى به او راه یابد، یا آن که عذر و بهانه آورد. او پیشواى پرهیزگاران و دیده ره یافتگان است .
عامل جلوگیرى از عذاب خدا
کان فى الارض اءمانان من عذاب الله ، و قد رفع احد هما، فدونکم الاخر فتمسکوابه : اءما الامان الذى رفع فهو رسول الله صلى الله علیه و آله و اءما الامان الباقى فالاستغفار. قال الله تعالى : (و ما کان الله لیعذبهم و اءنت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون )
بر روى زمین دو عامل ایمن کنده از عذاب خدا وجود داشت که یکى از آن دو از دست رفت . پس آن دیگرى را بگیرید و بدان چنگ زنید. اما آن ایمنى بخشى که از دست رفت ، رسول خدا صلى الله علیه و آله بود و آن که باقى است ، آمرزش خواهى است . خداى متعال مى فرماید: (اى محمد)! تا تو را در میان آنان هستى ، خدا عذابشان نمى کند و تا زمانى که آمرزش مى طلبند، خدا عذابشان نکند. اراده و عزم نبوى
قائما باءمرک مستوفزا فى مرضاتک ، غیر ناکل عن قدم ، و لا واه فى عزم
پیامبر بر پا دارنده کار و فرمان توست و شتابنده در تحصیل رضایت تو، بى آنکه از پیشروى بترسد و عقب بنشیند و در عزم و اراده اش سستى نشان دهد. نشانه قیامت
جعل محمدا صلى الله علیه و آله علما للساعه
خدایى بزرگ حضرت محمد صلى الله علیه و آله را نشانه قیامت قرار داده است .
واسطه از بین رفت گمراهى ها
اهل الارض یومئذ ملل متفرقه ، و اءهواء منتشره ، و طرائق متشتتة ، بین مشبه لله بخلقه ، اءو ملحد فى اسمه ، اءو مشیر الى غیره ، فهذا هم به من الضلالُة
در آن روزگاران که خداوند ذوالجلال خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله را برانگیخت ، مردم روى زمین مللى پراکنده و اقوامى با تمایلات متفرق در پیچاپیچ طرق درهم و برهم سرگردان و حیرت زده بودند، گروهى از آنان خدا را تشبیه به مخلوقاتش مى کردند و گروهى دیگر در اسماء مقدسش الحاد مى ورزیدند، جمع دیگرى با نام هاى الهى اشاره به موهومات و موجودات پست مى نمودند. خداوند سبحان آنان را به وسیله پیامبر اکرم از گمراهى نجات داد.
حجت هاى خداوند
بعث الله رسله بما خصهم به من وحیه ، و جعلهم حجة له على خلقه ، لئلا تجب الحجُة لهم بترک الاعذار الیهم ، فدعا هم بلسان الصدق الى سبیل الحق
خداوند، پیامبران خود را با آنچه از وحى خود به آنان اختصاص داده بود مبعوث گردانید و ایشان را بر مخلوقات خویش و دلیل خود قرار داد تا آن ها
(یعنى مخلوقات ) نتوانند نبودن حجت را وسیله عذر آوردن خود (به آگاه نبودنشان از او امر و نواهى الهى ) قرار دهند، آن گاه خداوند با زبانى راستگو (یعنى زبان پیامبران ) ایشان را به راه حق دعوت کرد.
سرانجام اختیار کردن دینى جز اسلام
ارسله بحجه کافیه ، و موعظه شافیه ، و دعوده متلافیه ، اءظهر به الشرائع المجهوله ، و قمع به البدع المدخوله ، و بین به الاحکام المفصوله . فمن یبتغ غیر الاسلام دینا تتحقق شقوته ، و تنفصم عروته ، و تعظم کبوته و یکن مابه الى الحزن الطویل و العذاب الوبیل
خداوند، پیامبر صلى الله علیه و آله را با دلیلى بسنده و اندرزى شفابخش و دعوتى جبران کننده فرستاد، به وسیله او شریعت ها و قوانین الهى ناشناخته مانده را آشکار ساخت و بدعت هاى نادرست را نابود کرد و احکام قطعى را بیان نمود. پس هر که دینى جز اسلامى اختیار کند بدبختى اش محقق است و دستگیره اش گسیخته و به سر در آمدنش سخت و فرجامش اندوه طولانى و عذاب شدید است .
مایه کمال دین
افضت کرامة الله سبحانه و تعالى الى محمد صلى الله علیه و آله ، فاءخرجه من اءفضل المعادن منبتا،... لها فروع طوال ؛ و ثمر لا ینال : فهو امام من اتقى ، و بصیره من اهتدى ،... سنته الرشد، و کلامه الفصل ، و حکمه العدل
با کرامت خداوند سبحان مقام پیامبرى به محمد صلى الله علیه و آله رسید. پس آن حضرت را از بهترین خاندان برکشید... درخت دودمان او را به شاخه هایى است بلند و برافراشته و دست کسى به میوه آن نرسد. او پیشواى پرهیزگاران است و دیده ره یافتگان .. رفتارش میانه روى و اعتدال است و طریقه اش راهنمایى و هدایت ، سخنش حق را زا باطل خدا سازد و داورى اش به عدل و داد است .
پاکى معنوى
،تاءس بنبیک الاطیب الاطهر صلى الله علیه و آله فان فیه اءسوة لمن تاءسى ، و عزاء لمن تعزى
پیروى کن از پیامبرت که پاک و پاکیزه تر از همه مخلوقات خدا بود، براى هر کسى که بخواهد پیروى از کمالات نماد در آن وجود مقدس است عالى ترین کمال براى تبعیت . و مهم ترین نسبت براى هر کسى که انتساب به او را بخواهد
فرمان بردن از پیامبر و اولیاى امر
اما بعد، فقد بعثت الیکم عبدا من عبادالله ، لا ینام اءیام الخوف ، فاسمعوا له ، و اءطیعوا اءمره فیما طابق الحق ، فانه سیف من سوف الله
بعد از حمد و ثنا، من بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم که در روزگار بیم و هراس نخوابد، از او بشنوید و فرمانش را در هر مورد که مطابق حق است اطاعت کنید؛ زیرا این مدر شمشیرى از شمشیرهاى خداوندى است .
پایان بخش وحى
اءرسه على حین فترة من الرسل ، و تنازع من الالسن ، فقفى ، به الرسل ، و ختم به الوحى .
خداوند او را در دورانى خالى از پیامبران و در دوران اختلاف در عقاید و سخنان فرستاد و او را در آخر پیامبران قرار داد و وحى را با نوبت او ختم فرمود.
مسابقه در خوبى ها
و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلةُ، و لتساطن سوط القدر حتى یعود اسفلکم اءعلاکم ، و اءعلاکم اءسفلکم ، و لیسبقن سابقون کانوا قصرؤ ا، و لیقصرن سباقون کانوا سبقوا
قسم به خدایى که محمد صلى الله علیه و آوردن دین حق مبعوث گردانید، سخت در هم آمیخته و در هم و برهم و زیر و رو مى شوید و به شدت غربال مى گردید (تا صالح از طالح و خوب از بد جدا گردد) و هر آینه مانند دیگ جوشان که با تازیانه غلیان خود آنچه را در آن است زیر و رو مى کند و بالاترین شما به پست ترین مقام بازگشت مى نماید و هر آینه کسانى که در اسلام سابقه دارند، امام در وظایف (با دریافت حق خود) کوتاهى کرده اند، به طور یقین جلو خواهند افتاد و آنان که در خدمت به اسلام سابقه بسیارى دارند و مقامشان در اسلام جلوتر از دیگران است یقینا و قطعا باز خواهند ماند.
حال مردم هنگام بعثت محمد
ابتعثه و الناس یضربون فى غمرةُ، ویموجون فى حیرةُ. قد قادتهم اءزمُة الحین ، و استغلقت على اءفئدتهم اءقفال الرین
خداوند او را مبعوث به رسالت فرمود، در حالى که مردم آن دوران غوطه ور در جهالت و گمراهى بودند و در اسارت فراز و نشیب امواج حیرت . آنان در مهار فرمان هلاکت به این سو کشیده مى شدند و بر دل هاى آنان قفل هاى گناهان بسته بود.
وصف پیامبران
فى صفةُ الانبیاء -: فاستودعهم فى اءفضل مستودع ، و اءقرهم فى خیر مستقر... حتى اءفضت کرامة الله سبحانه و تعالى الى محمد صلى الله علیه و آله ، فاءجرجه من اءفضل المعادن منبتا، و اءعز، الارومات مغرسا؛ من الشجرة التى صدع منها .نبیاءه ، و انتجب منها اءمناء عترته خیر العتر، و اءسرته خیر الاسر، و شجرته خیر الشجر، نبتت فى حرم ؛ و بسقت فى کرم ؛ لها فروع طوال ، و ثمر لا ینال
آنان پیامبران را در برترین و دیعتگاه به ودیعت نهاد و در بهترین قرار گاه تثبیت فرمود تا آن گاه که کرامت خداوندى سبحانه و تعالى به محمد صلى الله علیه و آله منتهى گشت آن وجود مقدس را از برترین معادن رویاننده و عزیزترین اصول و ریشه ها براى کاشتن بیرون آورد. از آن درختى که خداوند آن را بشکافته و پیامبرانش را از آن بیرون آورده و امناى خود را از آن برگزیده است ، عترت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بهترین عترت هاست و دودمانش بهترین دودمان ها و درختش بهترین درخت ها که در حرم روییده شده و به رشد رسیده است در کرم و مجد و شرف براى آن درخت شاخهایى است بلند و ثمرى است غیر قابل وصول .
به نام خدا
عدل و عدالت
عدل چیست
لما سئل عن العدل -: العدل اءن لا تتهمه
امام علیه السلام در پاسخ به این پرسش که عدل چیست ؟فرمود: عدل ، آن است که خدا را متهم نکنى .
دادگرى واقعى
الذى صدق فى میعاده ، و ارتفع عن ظلم عباد0 و قام بالقسط فى خلقه ، و عدل علیهم فى حکمه
خدایى است که در وعده خویش راستگوست و بالاتر از آن است که به بندگانش ستم کند و در میان آفریدگانش به عدل رفتار کرده و در حکم خویش با آن ها دادگرى کرده است .
دادگرى حق
ما کان قوم قط فى غض نعمة من عیش فزال عنهم اءلا بذنوب اجتر حوها، لان الله لیس بظلام للعبید
هرگز نعمت و رفاه زندگى از مردمى گرفته نشد، مگر به سبب گناهانى که مرتکب شدند؛ چرا که خداوند به بندگانش ستم نمى کند.
بردبار عادل
الذى عظم حلمه فعفا، و عدل فى کل ما قضى
خدایى که بردبارى اش زیاد است و مى بخشد و در آن چه حکم کرده ، عدالت را رعایت نموده است .
نتیجه عدل
بالسیرة العادله یقهر المناوى
با روش عدل دشمن شکست مى یابد و از میان مى رود.
قضاوت بى عدالت
لیس من العدل القضاء على الثقة بالظن
قضاوتى که به حدس و گمان متکى باشد از روى عدل و داد نیست .
عدل شریف تر از بخشش
سئل علیه السلام : اءیهما اءفضل : العدل ، اءو الجود؟
فقال علیه السلام : العدل یضع الامور مواضعها، والجود یخرجها من جهتها. العدل سائس عام ، و الجود عارض خاص ، فالعدل اءشرفهما و اءفضلهما
از حضرتش پرسیدند: دادگرى بهتر است یا بخشندگى ؟
فرمود: دادگرى هر چیزى را در جاى خویش قرار مى دهد و بخشش آنها را از جاى خود بیرون مى کند و عدل نگهبان همه مردم است و بخشندگى به افراد مخصوص بهره مى دهد. بنابراین عدل شریف تر و برتر است .
امر به عدل و احسان
قال فى قوله تعالى : (ان الله یامر بالعدل و الاحسان ) -: العدل : الانصاف ، و الاحسان : التفضل
امام على علیه السلام در مورد این سخن خداى متعال : (خداوند شما را به عدل و احسان فرمان مى دهد.) فرمود: عدل ، انصاف دادن و ستم نکردن است و احسان جود و بخشش .
پیوند دهنده خلق
بالنصفة یکثر المواصلون .
انصاف و عدالت است که پیوند انسان ها را بیشتر مى نماید.
سفارش به کارگزاران
اءنصفوا الناس من اءنفسکم ، و اصبروا لحوائجهم فانکم حزان الرعیة ، و وکلاء اءلامة ، و سفراء الائمة
امام على علیه السلام در نامه اى خطاب به کارگزارانش چنین فرمود: ما بین مردم و خودتان انصاف بورزید و به برآوردن نیازهاى آنان تحمل نمایید؛ زیر شما خزانه داران رعیت هستید و وکلاى امت و سفیران پیشوایان .
توصیه به عدالت
استعمل العدل ، و احذر العسف و الحیف ، فان العسف یعود بالجلاء و الحیف یدعو اءلى السیف
عدل و دادگرى را به کار بند، و از روز گویى و ستمگران برحذر باش ؛ زیرا زور گویى ملت را به جلاى وطن وا مى دارد و ستم مردم را به قیام مسلحانه فرا مى خواند.
توصیه على (ع ) به یکى از کارگزارانش
آس بینهم فى اللحظة و النظرة و الاشارة و التحیة ، حتى لا یطمع العظماء فى حیفک ، و لا ییاس الضعفاء من عدلک
امیرمؤ منان على علیه السلام در نامه اى خطاب به کارگزاران خویشتن چنین فرمودند: ما بنى همه افراد رعیت در نگاه گذار و نگرش دقیق و اشاره و درود گفتن تساوى برقرار کن تا بزرگان طمع در ظلم تو نکنند و ناتوانان از دادگرى تو ماءیوس نشوند.
انصاف با رعیت
اءنصف الله و اءنصف الناس من نفسک و من خاصة اءهلک و من لک فیه هوى من رعیتک ، فانک اءلا تفعل تظلم !
ما بین خدا و مردم از یک طرف و نفس و دودمان و هر کسى از رعیت که هوایى از او بر سر دارى ، از طرف دیگر انصاف برقرار کن ، اگر انصاف بر اقرار نکنى ستم ورزیده اى .
یاوران عدالت
اءدا اءدت الرعیة الى الوالى حقه ، و اءدى الوالى اءلیها حقها عز الحق بینهم ، و قامت مناهج الدین ، و عتدلت معالم العدل ، و جرت على اءذلالها السنن ، فصلح بذلک الزمان ، و طمع فى بقاء الدولة ، و یئست مطامع الاعداء و ادا غلبت الرعیة و الیها، اءو اءجحف الوالى برعیته ، اختلفت هنالک الکلمة ، و ظهرت معالم الجور
در آن هنگام که مردم جامعه حق حاکم بر به حاکم ادا کردند و زمامدار نیز حق مردم را به آنان ادا کرد، حق در میان آنان عزیز گردد و مسیرهاى روشن دین هموار و نشانه هاى عدالت معتدل و برپا، و سنت ها در مجراى خود به جریان مى افتند، در نتیجه زمان اصلاح مى شود و بقاى حکومت مورد امید، و طمع و آز دشمنان از تسلط بر جامعه ماءیوس و ساقط مى گردد و در آن هنگام که رعیت بر حاکم غالب شود یا حاکم بر رعیت ظلم و تعدى روا دارد، کلمه جامع آن دو مختلف گردد و پراکندگى در جامعه نفوذ کند و علامت هاى ستم آشکار شود.
شعبه هاى عدالت
الایمان على اءربع دعائم : على الصبر، و الیقین ، و العدل ، و الجهاد... و العدل منها على اءربع شعب : على غائص الفهم ، و غور العلم ؛ و زهرة الحکم و رساخُة الحلم : فمن فهم علم غور العلم ؛ و من علم غور العلم صدر عن رائع الحکم ؛ و من حلم لم یفرط فى اءمره و عاش فى الناس حمیدا
ایمان چهار ستون دارد: صبر، یقین ، عدل و جهاد، و عدل چهار قسمت مى گردد: دقت در فهمیدن ، رسیدن به حقیقت علم و زیبایى قضاوت ها و استوار شدن در بردبارى ، کسى که فهمید، حقیقت علم را درک مى کند و کسى که حقیقت دانش را درک کرد، از راه هاى بردبارى وارد مى شود و کسى که حلیم بود در زندگى افراط نمى کند و در میان مردم ، خوشنام زندگى مى کند.
سر گذشت شگفت آورتر!
اعجب من ذلک طارق طرقنا بملفوفُة فى وعائها، و معجونة شنئتها، کاءنما عجنت بریق حى ء اءوقیئها، فقلت : اءصلة ، اءم زکاُة ، اءم صدقة ؟ فذلک محرم علینا اءهل البیت . فقال : لا ذا و لا ذاک ، و لکنها هدیة . فقلت . هبلتک الهبول ! اءعن دین الله اءتیتنى لتخد عنى ؟اءمختبط انت اءم ذوجنة ، اءم تهجر؟و الله لو اءعطیت الاقالیم السبعة بما تحت اءفلاکها، على اءن اءعصى لله فى نملة اءسلبها جلب شعیرة ما فعلته
از این سرگذشت (سرگذشت عقیل که تقاضاى کمک کرد و حضرت آهن گداخته به دست او نزدیک کرد) شگفت آورتر داستان کسى است که نیمه شبى ظرفى سرپوشیده پر از حلواى خوش طعم و لذیذ به در خانه ما مى آورد، ولى این حلوا معجونى بود که من از آن متنفر شدم ، گویا آب دهان مار را با استفراغش خمیر طعم و لذیذ به در خانه ما آورد، ولى این حلوا معجونى بود که من از آن متنفر شدم ، گویا آب دهان ما را با استفراغش خمیر کرده بودند، به او گفتم : صدقه است یا زکات است ؟ که این دو بر ما اهل بیت حرام است .
گفت : نه این است و نه آن ، بلکه هدیه است .
گفتم : مادرت بر تو بگرید! آمده اى مرا از راه دین خدا فریب دهى یا پریشان خردى یا دیوانه اى و یا هذیان مى گویى ؟
به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمان است به من بدهند تا خدا را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى کنم هرگز نخواهم کرد.
نخستین گام عدل
آن من اءحب عباد الله اءلیه عبدا اءعانه الله على نفسه ، فاستشعر الحزن ، و تجلبب الخوف ... فهو من معادن دینه ، و اءدتاد اءرضه . قد اءلزم نفسه العدل ، فکان اءول عدله نفى الهوى عن نفسه
از محبوب ترین بندگان خدا در پیشگاه ربوبى بنده اى است که خداوند (سبحان ) او را در شناخت نفس خود و ساختن آن یارى فرماید (این انسان مورد عنایت خداوندى ) لباسى از اندوه بر تن نموده و پوشاکى از بیم بر خود پوشید... (این رشد یافته ) از معدن دین خداوندى و مانند میخ هاى محکم از عوامل نگهدارنده ارزش ها در زمین اوست ، خود را بر عدل و دادگرى ملزم نموده و نخستین عدل وى درباره خویشتن ، نفى هوى و امیال از نفس خود مى باشد.
اختلاف حکم ها
و قال علیه السلام فى ذم اختلاف العلماء فى القتیا -: ترد على اءحدهم القضیة فى حکم من الاحکام فیحکم فیها براءیه ، ثم ترد تلک القضیة بعینها على غیره فیحکم فیها بخلافه ، ثم یجتمع القضاه بذلک عند الامام الذى استقضا هم فیصوب آراءهم جمیعا؛ و الههم واحد! و نبیهم واحد! و کتابهم واحد! اءفا مرهم الله - سبحانه - بالاختلاف فاءطاعوه !
امام علیه السلام در بدگویى از اختلاف علماء در فتوى چنین مى گوید: یک موضوع به یکى از آنان داده مى شود که حکم آن را صادر کند و او نظر خود را مى دهد، عین همین موضوع به یکى دیگر از اهل علم داده مى شود و دومى حکمى صادر مى کند که برخلاف حکم اول است ، پس هر دو براى حل اختلاف پیش امامى که آنان را به قضاوت گمارده است مى روند و امام نظر هر دو را تاءیید مى کند. خداى آنان یکى ، پیامبرشان یکى و قرآن آنان هم یکى است ؛ اما در حکم اختلاف دارند! آیا خدا دستور داده اختلاف پیدا کنند و آنان به فرمان خدا گوش داده اند.
گستردگى دامنه عدالت
و قال فیما رده على المسلمین من قطائع عثمان بن عفان -: و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء: لردته ؛ فان فى العدل سعة ". و من ضاق علیه العدل ، فالجور علیه اءضیق
درباره زمین هایى که عثمان به اقطاع دیگران در آورده و آن حضرت علیه السلام زمین هاى مذکور را به مسلمانان برگردانیده بود فرمودند: به خدا قسم ، اگر آن مال را چنین مى یافتم که به تحقیق با آن ، زنانى به عقد زناشویى در آمده و کنیزانى با آن خریدارى شده بودند، باز هم هر آینه آن را به مسلمانان بر مى گردانیدم ، پس به راستى در عدل و دادگرى وسعت و گشایش است و هیچ چیز آن را از میان نمى برد و آن کس (یا آن فرمانروا) که اجراى عدالت ، او را در تنگنا قرار دهد و نتواند از این راه به تدبیر امور بپردازد چاره جویى از راه جور و ظلم براى او تنگ تر و دشوارتر خواهد بود.
وظیفه پیشواى عادل
ان الله تعالى فرض على اءئمه العدل اءن یقدروا اءنفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره
خداوند بر پیشوایان عدالت مقرر فرموده است که شاءن و اندازه خود را در حد مردم ناتوان تنظیم نمایند تا بینوایى مستمندان آنان را گرفتار درد و اندوه مهلک نسازد.
به نام خدا
خلقت و آفرینش خداوند
عجز انسان
ما لابن آدم و الفخر، اءوله نطفة ، و آخره جیفة و لا یرزق نفسه ، و لا یدفع حتفه
انسان را با فخر چه کار! او که آغازش نطفه است و فرجامش مردار گندیده ، نه مى تواند روزى خود دهد و نه مى تواند مرگ را دفع کند. (پس چرا فخر مى کند؟!)
آفرینش جهان
خلق الخلق على غیر تمثیل ، و لا مشورة مشیر، و لا معونة معین ، فتم خلقه باءمره ، و اءذعن لطاعته ، فاءجاب
خداوند موجودات را بدون در دست داشتن هیچ نمونه اى و بدون مشورت با هیچ مشاورى و بدون کمک گرفتن از هیچ یاورى آفرید و خلقت به فرمان او تمام و کامل شد و همگى به طاعتش اقرار کردند.
شکوه و عظمت آفرینش
ما الذى نرى من خلقک ، و نعجب له من قدرتک ، و نصفه من عظیم سلطانک و ما تغیب عنا منه ، و قصرت اءبصارنا عنه ، و انتهت عقولنا دونه ، و حالت ستور الغیوب بیننا و بینه اءعظم
چه بزرگ است انچه ما از آفرینش تو مى بینیم و از قدرت تو در پدید آوردن آن به شگفت مى آییم و آن به عنوان نشانه بزرگى و قدرت تو وصف مى کنیم ، و چه بزرگ تر از این هاست آنچه از ما پنهان است و دیدگان ما از دین آنها قاصر است و خردهاى ما را به آن ها دسترسى نیست و پرده هاى غیب میان ما و آن ها حایل شده است .
طبع آدمى
لقد علق بنیاط هذا الانسان بضعُة هى اءعجب ما فیه ، و ذلک القلب . و له مواد من الحکمة و اءضداد من خلافها، فان سنح له الرجاء اءذله الطمع ، و اءن هاج به الطمع اءهلکه الحرص ، و ان ملکه الیاس قتله الاسف ، و ان عرض له الغضب اشتد به الغیظ و ان اسعده الرضا نسى التحفظ، و اءن ناله الخوف شغله الحذر، و اءن اتسع له الامن استلبثه الغرة ، و ان اءفاد مالا اطغاه الغنى ، و ان اءصابته مصیبة فصحه الجزع ، و ان عضته الفاقة شغله البلاء، و ان جهده الجوع قعد به الضغف ، و آن افراط به الشبع کظته البطنُة . فک تقصیر به مضر، و کل افراط به مفسد
بى گمان به بند دل این انسان قطعه گوشتى آویخته شده که از شگفت انگیزترین اعضاى بدن است و شگفتى اش این است که در آن مایه هایى از حکمت و اضدادى که مخالف حکمت اند وجود دارد.
پس اگر براى او امیدى رخ دهد طمع او را خوار گرداند و اگر طمع وى را از جا برانگیزد دچار حرصى شود که نابودش سازد، و اگر نومیدى او را فراگیرد اندوه او را بکشد و اگر خشم بر آن عارض شود غلیظ و تنگ خلقى بر او سخت بتازد، و اگر به سعادت رضا و خشنودى نایل آید جانب احتیاط کارى او را به خود مشغول گرداند، و اگر امن و آسایش بر او سایه افکند غفلت او را از بن براندازد و اگر مالى به او رسد سرکشى ثروت به دامش کشد و اگر دچار مصیبتى شود گرفتارى او را مشغول کند و اگر گرسنگى به او فشار آورد ناتوانى از پایش در آورد، و اگر پرخورى کند نفسش در گلو بگیرد و خلاصه هر کاهش و نقصانى به او زیان آور و هر افزایش تباه کننده است .
شکوه و عظمت آفرینش
سبحانک ما اءعظم ما نرى من خلقک ! و ما اءصغر کل عظیمة فى جنب قدرتک ! و ما اءهول ما نرى من ملکوتک ! و ما اءحقر ذلک فیما غاب عنا من سلطانک ! و ما اءسبغ نعمک فى الدنیا، و ما اءصغرها فى نعم الاخرة !
اى خداى پاک ! چه عظیم و پر شکوه است آن چه از آفرینش تو مى بینیم ! و چه خرد است هر بزرگى در برابر قدرت تو! و چه هول انگیز است آن چه ما از ملکوت تو مى بینیم ! و چه حقیر است آن چه ما مى بینیم در برابر قدرت و سلطنت ناپیداى تو از دیدگان ما! چه بسیار است نعمت هاى تو در این دنیا! و چه اندک است این نعمت ها در برابر نعمت هاى آخرت !
آفرینش زمین
اءنشا الارض فاءمسکها من غیر اشتغال . و اءرساها على غیر قرار، و اءقامها بغیر قوائم . ورفعها بغیر دعائم . و حصنها من الاود و الاعوجاج . و منعها من التهافت و الانفراج
زمین را ایجاد کرده آن را نگه داشت بى آن که وى را مشغول سازد و آن را بر جایى بدون قرار استوار کرد و بى هیچ پایه اى بر پایش داشت و بى هیچ ستونى برافراشتش و آن را از کجى نگاه داشت و از افتادن و شکافتن آن جلوگیرى کرد.
عظمت آفرینش آسمان ها
فمن شواهد خلقه خلق السموات موطدات بلا عمد، قائمات بلا سند.
دعا هن فاءجبن طائعات مذعنات ، غیر متلکئات و لا مبطئات . و لولا اقرار هن له بالربوبیة و اذعانهم له بالطوا عیة ، لما جعلهن موضعا لعرشه ، و لا مسکنا لملائکته ، و لا مصعدا للکلم الطیب و العمل الصالح من خلقه . جعل نجومها اءعلاما یستدل بها الحیران فى مختلف فجاج الاقطار. لم یمنع ضوع نورها ادلهمام سجف اللیل المظلم . و لا استطاعت جلابیب سواد الحنادس اءن ترد ما شاع فى السموات من تلالو نور القمر
از نشانه هاى آفرینش خدا، پدید آوردن آسمان هاى استوار بدون ستون و ایستاى بدون تکیه گاه است . خداوند اراده ایجاد آن ها را فرمود و آن ها با میل و رغبت و بى هیچ درنگ و کندى اجابتش کردند و اگر اقرار آن ها بر خداوندى او و اعتراف آن ها به طاعت و بندگى اش نبود آنها را جایگاه عرش خویش و مکان فرشتگان و محل فرا بردن گفتار و کردار شایسته بندگانش قرار نمى داد. ستارگان آسمان را نشانه هایى ساخت تا افراد سرگردان در آمد و شد راه هاى زمین به وسیله آن ها راه خویش را بیابند، پرده هاى شب تا پرتو نور آنها را نپوشانده و رداهاى سیاه شب هاى تاریک توانایى محو درخشش نور پراکنده ماه در آسمان را ندارد.
عظمت سلطنت الهى
کان من اقتار جبروته ، و بدیع لطائف صنعته ، اءن جعل من ماء البحر الزاخر المتراکم المتقاصف ، یبسا جامدا، ثم فطر منه اءطباقا، ففتقها سبع سموات
از نشانه هاى توانایى و سلطنت خداوند و شگفتى آفرینش هاى او این است که از آب دریاى ژرف بر هم ریخته پر موج خش و جامدى را آفرید، آنگاه از آن طبقاتى خلق کرد و آن طبقات را به آسمان شکافت .
تعدیل حرکات زمین
عدل حرکاتها بالراسیان من جلامیدها، و ذوات الشناخیب الشم من صیاخیدها
حرکت زمین را به وسیله صخره هاى عظیم و قله کوه هاى بلند و محکم تعدیل کرد.
آفرینش آسمان ها
نظم بلا تعلیق رهوات فرجها، و لا حم صدوع انفراجها و وشج بینها و بنى ازواجها و ذلل للهابطین باءمره ، و الصاعدین باءعمال خلقه ، خزونة معراجها، و ناداها بعد اذ هى دخان ، فالتحمت عرى اءشراجها، و فتق بعد الارتتاق صوامت اءبوابها، و اءقام رصدا من الشهب الثواقب على نقابها، و اءمسکها من اءن تمور فى خرق الهواءء باءیده ، اءمرها آن تقف مستسلمة " لامره ، و جعل شمسها آیة مبصرة " لنهارها، و قمرها آیة ممحوة " من لیلها، و اءجراهما فى مناقل مجراهما، و قدر سیر هما فى مدارج درجهما، لیمیز بین اللیل و النهار بهما، و لیعلم عد السنین و الحساب بمقادیرهما، ثم علق فى حوها فلکها، و ناط بها زینتها، من خفیات دراریها و مصابیح کواکبها، و رمى مسترفى السمع بثواقب شهبها، و اءجراها على اذلال تسخیرها من ثبات ثابتها، و مسیر سائرها، و هبوطها و صعودها، و نحوسها و سعودها
راه هاى گشاده آسمان ها را بى آنکه به جایى پیوسته باشد منظم ساخت و شکاف هاى وسیعش را به هم پیوست و میان هر آسمانى با آسمان هاى دیگر ارتباط برقرار کرد و براى فرود آیندگان به فرمان او و بالا روندگانى که اعمال و کردار بندگان را مى برند دشوارى آن را آسان نمود و به آسمان ها که از دود بودند ندا داد که به هم به پیوندند و گرد آیند و پس از جمع شدن و گرد آمدن درهاى بسته آنها را گشود و از ستاره هاى درخشان بر راه هاى آسمان نگهبان گماشت و با قدرت خویش از به جنبش در آمدن آن ها در فضاى شکافته جلوگیرى کرد و فرمود تا در جاى خویش بایستند و به امر او تسلیم باشند. خورشید آسمان را نشانه اى روشنگر براى روز و ماه آن را که نورش محو مى شود آیتى براى شب قرار داد و آنها را در مسیرشان روانه ساخت و حرکت آنها را در منازل و راه هایى که باید طى کنند تعیین نمود، تا با سیر آن ها شب و روز مشخص و شمار سال ها و حساب کارها دانسته شود. پس فلک را در فضا معلق نگه داشت و زینت هایش را به آن آویخت که عبارتند از ستارگانى پنهانى همانند در سفید و ستارگانى همانند چراغ روشن ، و با شهاب هاى تابان شیطان هایى را که گوش مى کشند براند و جاى ستارگان سیار و فرورو صعود و سعد و نحس هر یک را تحت تسخیر خویش قرار داد.
نیکوترین آفرینش
لم یخلق الاشیاء من اءصول اءزلیةُ، و لا اءوائل اءبدیة ، بل خلق ما خلق فاقام حده ، و صور ما صور فاءحسن صورته
اشیا را از ماده اى ازلى یا نمونه هایى ابدى نیافرید، بلکه آفرید آن چه آفرید و حدودش را تعیین کرد و صورتى داد به آن چه داد و آن صورت را به نیکوترین شکل نگاشت .
راز استوارى زمین
و تد بالصخور میدان اءرضه
جنبش و لرزش زمین را به وسیله سنگ هاى بزرگ و کوه ها میخکوب و استورا گردانید.
حرکت آسمان ها
خلق سبحانه لاسکان سمواته ، و عمارة الصفیح الاعلى من ملکوته ، خلقا بدیعا من ملائکته
آسمان را با پرجا بودن ستاره هاى آن و با گردش ستاره هاى سیار آن و با فرا رفتن و فرود آمدن آن ها و با بودن ستاره هاى نحس و سعد (بدى آور و نیکى آور) در آن و با تسخیر آن به آسانى به جریان انداخت .
اوج عظمت خدا در آفرینش انسان
اءیها المخلوق السوى ، و المنشا المرعى فى ظلمات الارحام ، و مضاعفات الاستار. بدئت من سلالة من طین ، و وضعت فى قرار مکین ، الى قدر معلوم و اجل مقسوم . تموز فى بطن اءمک جنینا لا تحیر دعاء و لا تسمع نداء. ثم اءخرجت من مقرک الى دار لم تشهدها، و لم تعرف سبل منافعها. فمن هداک لاجترا الغذاء من ثدى اءمک ! و عرفک عند الحاجُة مواضع طلبک و ارادتک !
اى انسانى که از نظر خلقت بى کم و کاست و متناسبى و در زهدان هاى تاریک و پرده هاى تو در، پدید آمده و محافظت مى شدى ! آفرینش از عصاره گل آغاز شد.. و سپس از جایگاه به محیطى که آن را ندیده بودى و راه به دست آوردن منافعش را نمى دانستى بیرون آورد شدى . چه کسى تو را به مکیدن شیر از پستان مادرت هدایت کرد؟و چه کسى جایگاه هاى طلب و خواستن را به تو آموخت ؟!
یکتایى در آفرینش
خلق الخلائق على غیر مثال خلا من غیره ، و لم یستعن على خلقها باءحد من خلقه
موجودات را بدون نمونه اى که از غیر او صادر شده باشد خلق کرده و در آفریدن آن ها از هیچ یک از مخلوقاتش کمک نگرفت .
آفرینش انسان از خاک
اءم هذا الذى اءنشاه فى ظلمات الارحام ، و شغف الاستار؛ نطفة دهاقا، و علقة محاقا، و جنینا و راضعا، و ولیدا و یافعا، ثم منحه قلبا حافظا، و لسانا لافظا، و بصرا لا حظا، لیفهم معتبرا، و یقصر مزدجرا؛ حتى اذا قام اعتداله ، و استوى مثالفه ، نفر مستکبرا
آیا این انسان همان کسى نیست که خداوند او را در تاریکى هاى زهدان و پرده هاى غلاف مانند آفرید، از نطفه اى که ریخته شد..... آن گاه به او دلى حفظ کننده و زبانى گویا و چشمى بینا بخشید تا بفهمد و عبرت گیرد و از زشتکارى ها باز ایستد اما چون قد راست کرد و به نهایت رشد خود رسید کرد فرازانه روى برگرداند. قدرت خدا در آفرینش
فطر الاخلائق بقدرته ، و نشر الریاح برحمته
آفریدگان را با قدرت خود بیافرید و بادها را با رحمت خود به حرکت در آورد.
راز آفرینش
لو اءراد الله اءن یخلق آدم من نور یخطف الابصار ضیاؤ ه ، و یبهر العقول رواوه ، و طیب یاءخذ الانفاس عرفه لفعل . و لو فعل لظلت له الاعناق خاضعة ، و لخفت البلوى فیه على الملائکه . و لکن الله سبحانه یبتلى خلقه ببعض ما یجهلون اءصله ، تمییزا بالاختبار لهم ، و نفیا، للاستکبار عنهم ، و ابعادا للخیلاء منهم
اگر خداوند مى خواست که آدم علیه السلام را از نورى بیافریند که روشنایى آن دیده ها را برباید و زیبایى آن عقول آدمیان را خیره سازد و او را چنان معطر نماید که نفس ها را بوى خوش و عطر آن حضرت را چنین مى آفرید گردن ها در مقابل او خم مى شدند و آزمایش فرشتگان به وسیله خلقت آن حصرت سبک مى گشت ، ولى خداوند سبحان مخلوقات خود را با بعضى از امور که اصل آن را نمى دانند براى تمایز خوب از بد امتحان مى نماید، هم چنین به وسیله دستورات آزمایشى تکبر را از آنان نفى و غرور و خودخواهى را از آنان دور مى سازد.
آفرینش زمین
اءنهد جبالها عن سهولها، و اءساخ قواعدها فى متون اءقطارها و مواضع اءنصابها، فاءشهق قلالها، و اءطال اءنشازها، و جعلها للارض عمادا، و اءرزها فیها اءوتادا، فسکنت على حرکتها من اءن تمید باءهلها، اءو تسیخ بحملها او تزول عن مواضعها
کوه هاى زمین را از دشت ها و پستى هایش برآمده ساخت و ریشه آن ها را در دل زمین هاى اطرافشان و جاهایى که برقرار هستند فرو برد.. و آن ها را تکیه گاه زمین و میخ ها نگهدارنده آن قرار داد. پس ، آن گاه زمین در عین متحرک بودن آرام گرفت تا ساکنان خود را در سقوط و اضطراب قرار ندهد، یا آنچه را حمل کرده است فرو نیاندازد، یا آن گاه زمین در عین متحرک بودن آرام گرفت تا ساکنان خود را در سقوط و اضطراب قرار ندهد، یا آنچه را حمل کرده است فرو نیاندازد، یا آن را از جاى خویش جابه جا نکند.
توصیف خلق آدم
جمع سبحانه من حزن الارض و سهلها، و عذبها و سبخها تریة سنها بالماء حتى خلصت . و لا طها بالبله حتى لزبت فجبل منها صورة ذات اءحناء و وصول و اءعضاء و فصول : اءجمدها حتى استمسکت و اءصلدها حتى صلصلت لوقت معدود، و اءمد معلوم : ثم نفخ فیها من روحه فمثلت انسانا ذا اذهان یجیلها، و فکر یتصرف بها...
خداى بزرگ از زمین هاى سنگلاخ و هموار و زمین هاى مستعد کشت و زرع و شوره زاران اندکى خاک فراهم آورد و بر آن آب ریخت تا خالص و پاکیزه شد و آن را با آب آمیخت
آفرینش مخلوقات بى نظیر
الذى ابتدع الخلق على غیر مثال امتثله ... و اءرانا من ملکوت قدرته ، و عجائب ما نطقت به آثار حکمته ، و اعتراف الحاجة من الخلق الى آن یقیمها بمساک قوته ، مادلنا باضطرار قیام الحجة له على معرفته
نابودى دنیا
الذى ابتدع الخلق على غیر مثال امتثله ... و اءرانا من ملکوت قدرتة ، و عجائب ما نطقت به آثار حکمته ، و اعتراف الحاجة من الخلق الى اءن یقیمها بمساک قوته ، مادلنا باضطرار قیام الحجة له على معرفته
خداوندى که مخلوقات را پدیدار ساخت بى آن که مثل و مانندى از هر یک از آن ها قبلا وجود داشته و او آن را مثالى قرار داده باشد، خدایى که عظمت و شکوه قدرت خود و شگفتى هایى که نشانه هاى حکمت او، گویاى آن است به ما نشان داد. و نیز اعتراف همه مخلوقات در مورد احتیاج خود به این که خداوند با قدرت خویش آن ها را نگاه دارد، همه این ها چیزهایى است که ما را از پذیرفتن دلیل هایى استوار پابرجا بر شناخت خداوند ناگزیر مى سازد.
شگفتى هاى انسان
لیس فناء الدنیا بعد ابتداعها باءعجب من انشائها و اختراعها... و اءن الله ، سبحانه ، یعود بعد فناء الدنیا وحده لا شى ء معه
نابودى دنیا، پس از آفریدن آن زیاد شگفتى آورتر از آفریدن و ایجاد آن نیست . و خداوند سبحان ، پس از نابودى جهان تنها باقى مى ماند و چیزى با او نیست .
بخشش خدا
اعجبوا لهذا الانسان ینظر بشحم ، و یتکلم بلحم ، و یسمع بعظم ، و یتنفس من خزم !!
از این انسان تعجب کنید و پند بگیرید! با پیه نگاه مى کند، با گوشت حرف مى زند، با استخوان مى شنود و از شکافى (بینى ) نفس مى کشد!
عجب از این آدم !
جعل لکم اسماعا لتعى ما عناها، و اءبصارا لتجلو عن عشاها خداوند به شما دو گوش داد تا آن چه را به آن ها مربوط مى شود دریافت کنند و دو چشم داد تا از نابینایى به در آیند.
.: Weblog Themes By Pichak :.