به نام خدا
گناه زدائی
از نظر تعلیمات اسلامی ، هر گناه اثری تاریک کننده و کدورت آور بر دل
آدمی باقی میگذارد و در نتیجه میل و رغبت به کارهای نیک و خدائی کاهش
میگیرد و رغبت به گناهان دیگر افزایش مییابد .
متقابلا عبادت و بندگی و در یاد خدا بودن وجدان مذهبی انسان را پرورش
میدهد ، میل و رغبت به کار نیک را افزون میکند و از میل و رغبت به شر
و فساد و گناه میکاهد . یعنی تیرگیهای ناشی از گناهان را زایل میگرداند و
میل به خیر و نیکی را جایگزین آن میسازد .
در نهج البلاغه خطبهای هست که درباره نماز زکوه و اداء امانت بحث
کرده است . پس از توصیه و تاکیدهائی درباره نماز ، میفرماید :
« و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول
الله ( ص ) بالحمه تکون علی باب الرجل فهو یغتسل منها فی الیوم و
اللیله خمس مرات فما عسی ان یبقی علیه من الدرن ؟ » ( 1 ) .
نماز گناهان را مانند برگ درخت میریزد و گردنها را از ریسمان گناه
آزاد میسازد ، پیامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص
باشد و روزی پنج نوبت خود را در آن شستشو دهد تشبیه فرمود ، آیا با چنین
شستشوها چیزی از آلودگی بر بدن باقی میماند ؟
به نام خدا
واردات قلبی
« قد احیی ، عقله و امات نفسه ، حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له
لامع کثیر البرق ، فابان له الطریق و سلک به السبیل و تدافعته الابواب
الی باب السلامه ، و ثبتت رجلاه بطمانینه بدنه فی قرار الامن و الراحه بما
استعمل قلبه و ارضی ربه » ( 1 ) .
عقل خویش را زنده و نفس خویش را میرانده است ، تا آنجا که ستبریهای
بدن تبدیل به نازکی و خشونتهای روح تبدیل به نرمی شده است و برق پر نوری
بر قلب او جهیده و راهرا بر او روشن و او را به رهروی سوق داده است ،
پیوسته از این منزل به آن منزل برده شده است تا به آخرین منزل که منزل
سلامت و بارانداز اقامت است رسیده و پاهایش همراه بدن آرام او در
قرارگاه امن و آسایش ، ثابت ایستاده است این همه به
موجب اینست که دل و ضمیر خود را به کار گرفته و پروردگار خویش را
خوشنود ساخته است . در این جملهها چنانکه میبینیم سخن از زندگی دیگری است که زندگی عقل خوانده شده است ، سخن از مجاهده و میراندن نفس اماره است ، سخن از ریاضت بدن و روح است ، سخن از برقی است که بر اثر مجاهده در دل سالک میجهد و دنیای او را روشن میکند ، سخن از منازل و مراحلی است که یک روح مشتاق و سالک به ترتیب طی میکند تا به منزل مقصود که آخرین حد سیر و صعود معنوی بشر است میرسد : " « یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه »" ( 1 ) . سخن از طمانینه و آرامشی است که نصیب قلب ناآرام و پراضطراب و پر ظرفیت بشر در نهایت امر میگردد : « الا بذکر الله تطمئن القلوب »( 2 ) . در خطبه 228 اهتمام این طبقه به زندگی دل چنین توصیف شده است : " « یرون اهل الدنیا لیعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احیائهم » " ( 3 ) . اهل دنیا مردن بدن خویش را بزرگ میشمارند اما آنها برای مردن دل خودشان اهمیت قائل هستند و آن را بزرگتر میشمارند . |
خلسهها و جذبههائی که روحهای مستعد را میرباید و بدان سو میکشد این
چنین بیان شده است : " « صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلی » " ( 1 ) . با دنیا و اهل دنیا با بدنهائی معاشرت کردند که روحهای آن بدنها به بالاترین جایگاهها پیوسته بود . " « لولا الاجل الذی کتب لهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب » " ( 2 ) . اگر اجل مقدر و محتوم آنها نبود روحهای آنها در بدنهاشان یک چشم به هم زدن باقی نمیماند از شدت عشق و شوق به کرامتهای الهی و خوف از عقوبتهای او . " « قد اخلص لله سبحانه فاستخلصه » " ( 3 ) . او خود را و عمل خود را برای خدا خالص کرده است خداوند نیز به لطف و عنایت خاص خویش ، او را مخصوص خویش قرار داده است . علوم افاضی و اشراقی که در نتیجه تهذیب نفس و طی طریق عبودیت بر قلب سالکان راه سرازیر میشود و یقین جازمی که نصیب آنان میگردد این چنین بیان شده است : " « هجم بهم العلم علی حقیقه البصیره و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون » " ( 4 ) . علمی که بر پایه بینش کامل است بر قلبهای آنان هجوم آورده است روح یقین را لمس کردهاند ، آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار است بر آنان نرم گشته است و با آن چیزی که |
جاهلان از آن دروحشتند انس گرفتهاند .
به نام خدا
شب زنده داریها
" « اما اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القرآن یرتلونه ترتیلا
یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم فاذا مروا بایه فیها تشویق
رکنوا الیها طمعا و تطلعت نفوسهم الیها شوقا و ظنوا انها نصب اعینهم ،
و اذا مروا بایه فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر
جهنم و شهیقها فی اصول آذانهم ، فهم حانون علی اوساطهم ، مفترشون لجباههم
و اکفهم و رکبهم و اطراف اقدامهم یطلبون الی الله تعالی فکاک رقابهم ،
و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقیاء » " ( 1 ) .
شبها پاهای خود را برای عبادت جفت میکنند ، آیات قرآن را با آرامی و
شمرده شمرده تلاوت مینمایند ، با زمزمه آن آیات و دقت در معنی آنها غمی
عارفانه در دل خود ایجاد میکنند و دوای دردهای خویش را بدین وسیله ظاهر
میسازند ، هر چه از زبان قرآن میشنوند مثل اینست که به چشم میبینند ، هر
گاه به آیهای از آیات رحمت میرسند بدان طمع میبندند و قلبشان از شوق
لبریز میگردد ، چنین مینماید که نصب العین آنها است ، و چون به آیهای
از آیات قهر و غضب می -
رسند بدان گوش فرا میدهند و مانند اینست که آهنگ بالا و پایین رفتن
شعلههای جهنم به گوششان میرسد ، کمرها را به عبادت خم کرده پیشانیها و کف دستها و زانوها و سر انگشت پاها به خاک میسایند و از خداوند آزادی خویش را میطلبند ، همینها که چنین شب زندهداری میکنند و تا این حد روحشان به دنیای دیگر پیوسته است ، روزها مردانی هستند اجتماعی ، بردبار ، دانا ، نیک و پارسا . |
به نام خدا
شب مردان خدا
از دیدگاه نهج البلاغه ، دنیای عبادت دنیای دیگری است ، دنیای عبادت
آکنده از لذت است ، لذتی که با لذت دنیای سه بعدی مادی قابل مقایسه
نیست . دنیای عبادت پر از جوشش و جنبش و سیر و سفر است اما سیر و سفری که " به مصر و عراق و
شام " و یا هر شهر دیگر زمینی منتهی نمیشود ، به شهری منتهی میشود "
کاو را نام نیست " دنیای عبادت شب و روز ندارد ، زیرا همه روشنائی
است ، تیرگی و اندوه و کدورت ندارد ، یکسره صفا و خلوص است ، از نظر
نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است کسی که به این دنیا پاگذارد و
نسیم جانبخش این دنیا او را نوازش دهد ، آن کس که به این دنیا گام نهد
دیگر اهمیت نمیدهد که در دنیای ماده و جسم بر دیبا سر نهد یا بر خشت :
« طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها و عرکت بجنبها بوسها و هجرت فی
اللیل غمضها حتی اذا غلب الکری علیها افترشت ارضها و توسدت کفها فی
معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم ، و همهمت
بذکر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم ، اولئک حزب الله الا
ان حزب الله هم المفلحون » .
" چه خوشبخت و سعادتمند است آنکه فرائض پروردگار خویش را انجام
میدهد ، الله ، یار و حمد و قل هو الله ، کار او است ، رنجها و
ناراحتیها را ، مانند سنگ آسیا دانه را ، در زیر پهلوی خود خورد میکند .
شب هنگام از خواب دوری میگزیند و شب زنده داری مینماید ، آنگاه که
سپاه خواب حمله میآورد زمین را فرش و دست خود را بالش قرار میدهد ،
در گروهی است که نگرانی روز بازگشت ، خواب از چشمانشان ربوده ،
پهلوهاشان از خوابگاههاشان جا خالی میکنند ، لبهاشان به
ذکر پروردگارشان آهسته حرکت میکنند ، ابر مظلم گناههایشان بر اثر
استغفارهای مداومشان پس میرود . آنانند حزب خدا ، همانا آنانند رستگاران ! . . . شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنانرا به حقیقت شب ظلمانی نیست |
به نام خدا
یاد حق
ریشه همه آثار معنوی اخلاقی و اجتماعی که در
عبادت است در یک چیز است : یاد حق و غیر او را از یاد بردن . قرآن
کریم در یک جا به اثر تربیتی و جنبه تقویتی روحی عبادت اشاره میکند و میگوید : " نماز از کار بد و زشت باز میدارد " و در جای دیگر میگوید : " نماز را برای اینکه به یاد من باشی به پادار " اشاره به اینکه انسان که نماز میخواند و در یاد خدا است همواره در یاد دارد که ذات دانا و بینائی مراقب او است و فراموش نمیکند که خودش بنده است . ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است ، دل را جلا میدهد و صفا میبخشد و آنرا آماده تجلیات الهی قرار میدهد ، علی درباره یاد حق که روح عبادت است چنین میفرماید : « ان الله تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب ، تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به المعائده و ما برح لله عزت آلائه فی البرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات رجال ناجاهم فی فکرهم وکلمهم فی ذات عقولهم» ( 1 ) . خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است ، دلها بدین وسیله از پس کری ، شنوا و از پس نابینائی ، بینا و از پس سرکشی و عناد ، رام میگردند ، همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برههئی از زمان و در زمانهائی که پیامبری در میان مردم نبوده است بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز میگوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم میکند . |
به نام خدا
عبادت آزادگان
« ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار ، و ان قوما عبدوا الله
رهبه فتلک عباده العبید، و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الاحرار»
( 1 ) .
همانا گروهی خدایرا به انگیزه پاداش میپرستند ، این عبادت تجارت
پیشگان است ، و گروهی او را از ترس میپرستند ، این عبادت برده صفتان
است ، و گروهی او را برای آنکه او را سپاسگزاری کرده باشند میپرستند ،
این عبادت آزادگان است .
« لو لم یتوعد الله علی معصیته لکان یجب ان لا یعصی شکرا لنعمته » فرضا
خداوند کیفری برای نافرمانی معین نکرده بود ، سپاسگزاری ایجاب میکرد که
فرمانش تمرد نشود .
از کلمات آن حضرت است :
« الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا
للعباده فعبدتک » ( 2 ) .
من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشتت پرستش
نکردهام ، من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم .
به نام خدا
تلقی نهج البلاغه از عبادت
تلقی نهج البلاغه از عبادت چگونه است ؟ تلقی نهج البلاغه از عبادت ،
تلقی عارفانه است ، بلکه سرچشمه و الهام بخش تلقیهای عارفانه از
عبادتها در جهان اسلام ، پس از قرآن مجید و سنت رسول اکرم ، کلمات علی
و عبادتهای عارفانه علی است .
چنانکه میدانیم ، یکی از وجهههای عالی و دور پرواز ادبیات اسلامی ، چه
در عربی و چه در فارسی ، وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است با ذات احدیت . اندیشههای نازک و
ظریفی به عنوان خطابه ، دعا ، تمثیل ، کنایه ، به صورت نثر و یا نظم در
این زمینه به وجود آمده است که راستی تحسین آمیز و اعجاب انگیز است .
با مقایسه با اندیشههای ما قبل اسلام در قلمرو کشورهای اسلامی میتوان
فهمید که اسلام چه جهش عظیمی در اندیشهها در جهت عمق و وسعت و لطف و
رقت به وجود آورده است ، اسلام از مردمی که بت یا انسان و یا آتش را
میپرستیدند و بر اثر کوتاهی اندیشه مجسمههای ساخته دست خود را معبود خود
قرار میدادند و یا خدای لایزال را در حد پدر یک انسان تنزل میدادند و
احیانا پدر و پسر را یکی میدانستند و یا رسما اهورامزدا را مجسم
میدانستند و مجسمه اشرا همه جا نصب میکردند ، مردمی ساخت که مجردترین
معانی و رقیقترین اندیشهها و لطیفترین افکار و عالیترین تصورات را در
مغز خود جای دادند .
چطور شد که یک مرتبه اندیشهها عوض شد ، منطقها تغییر کرد ، افکار اوج
گرفت ، احساسات رقت یافت و متعالی شد و ارزشها دگرگون گشت ؟
" سبعه معلقه " و " نهج البلاغه " دو نسل متوالی هستند ، هر دو نسل
نمونه فصاحت و بلاغتاند ، اما از نظر محتوی تفاوت از زمین تا آسمان
است . در آن یکی هر چه هست وصف اسب است و نیزه و شتر و شبیخون و چشم
و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد ،
و در این یکی عالیترین مفاهیم انسانی .
اکنون برای اینکه نوع تلقی " نهج البلاغه " از عبادت روشن شود به ذکر نمونههائی از کلمات " علی " میپردازیم و سخن خود را با جملهای آغاز میکنیم که درباره تفاوت تلقیهای مردم از عبادت گفته شده است . |
به نام خدا
درجات عبادتها
تلقی افراد از عبادت یکسان نیست ، متفاوت است . از نظر برخی افراد
عبادت نوعی معامله و معاوضه و مبادله کار و مزد است ، کار فروشی و مزد
بگیری است ، همانطور که یک کارگر ، روزانه نیروی کار خود را برای یک
کارفرما مصرف میکند و مزد میگیرد ، عابد نیز برای خدا زحمت میکشد و خم
و راست میشود و طبعا مزدی طلب میکند که البته آن مزد در جهان دیگر به
او داده خواهد شد .
و همانطور که فائده کار برای کارگر در مزدی که از کارفرما میگیرد خلاصه
میشود و اگر مزدی در
کار نباشد نیرویش به هدر رفته است فائده عبادت عابد نیز ، از نظر این
گروه ، همان مزد و اجری است که در جهان دیگر به او به صورت یک سلسله
کالاهای مادی پرداخت میشود .
و اما اینکه هر کار فرما که مزدی میدهد به خاطر بهرهای است که از کار
کارگر میبرد و کارفرمای ملک و ملکوت چه بهرهای میتواند از کار بنده
ضعیف و ناتوان خود ببرد و هم اینکه فرضا اجر و مزد از جانب آن کارفرمای
بزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گیرد ، پس چرا این تفضل بدون صرف
مقداری انرژی کار به او داده نمیشود ، مسالهای است که برای اینچنین
عابدهائی هرگز مطرح نیست .
از نظر اینگونه افراد تار و پود عبادت همین اعمال بدنی و حرکات
محسوس ظاهری است که به وسیله زبان و سایر اعضاء بدن صورت میگیرد .
این یک نوع تلقی است از عبادت که البته عامیانه و جاهلانه است ، و
به تعبیر بوعلی در نمط نهم اشارات ، خدانشناسانه است و تنها از مردم
عامی و قاصر پذیرفته است .
تلقی دیگر از عبادت ، تلقی عارفانه است ، برحسب این تلقی ، مساله
کارگر و کارفرما و مزد به شکلی که میان کارگر و کارفرما متداول است مطرح
نیست و نمیتواند مطرح باشد . بر حسب این تلقی ، عبادت نردبان قرب
است ، معراج انسان است ، تعالی روان
است ، پرواز روح است به سوی کانون نامرئی هستی ، پرورش استعدادهای
روحی و ورزش نیروهای ملکوتی انسانی است ، پیروزی روح بر بدن است ، عالیترین عکس العمل سپاسگزارانه انسان است از پدید آورنده خلقت ، اظهار شیفتگی و عشق انسان است به کامل مطلق و جمیل علی الاطلاق ، و بالاخره سلوک و سیر الی الله است . برحسب این تلقی ، عبادت پیکری دارد و روحی ، ظاهری دارد و معینی ، آنچه بوسیله زبان و سایر اعضاء بدن انجام میشود پیکره و قالب و ظاهر عبادت است ، روح و معنی عبادت چیز دیگر است ، روح عبادت وابستگی کامل دارد به مفهومی که عابد از عبادت دارد و به نوع تلقی او از عبادت و به انگیزهای که او را به عبادت برانگیخته است و به بهره و حظی که از عبادت عملا میبرد و اینکه عبادت تا چه اندازه سلوک الی الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد . |
به نام خدا
عبادت در اسلام
عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر ، یکی از
اصول تعلیمات پیامبران الهی است ، تعلیمات هیچ پیامبری از عبادت خالی
نبوده است .
چنانکه میدانیم در دیانت مقدسه اسلام نیز عبادت سر لوحه همه تعلیمات
است ، چیزی که هست در اسلام عبادت به صورت یک سلسله تعلیمات جدا از
زندگی که صرفا به دنیای دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد ، عبادات اسلامی
با فلسفههای زندگی توام است و در متن زندگی واقع است .
گذشته از اینکه برخی عبادات اسلامی به صورت مشترک و همکاری دسته جمعی
صورت میگیرد ، اسلام به عبادتهای فردی نیز آنچنان شکل داده است که متضمن
انجام پارهای از وظایف زندگی است ، مثلا نماز که مظهر کامل اظهار
عبودیت است چنان در اسلام شکل خاص یافته است که حتی فردی که میخواهد
در گوشه خلوت به تنهائی نماز بخواند خود به خود به انجام پارهای از وظائف اخلاقی
و اجتماعی از قبیل نظافت ، احترام به حقوق دیگران ، وقت شناسی ، جهت
شناسی ، ضبط احساسات ، اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید
میگردد .
از نظر اسلام هر کار خیر و مفیدی اگر با انگیزه پاک خدائی توام باشد
عبادت است ، لهذا درس خواندن ، کار و کسب کردن ، فعالیت اجتماعی
کردن اگر لله و فی الله باشد عبادت است .
در عین حال ، اسلام نیز پارهای تعلیمات دارد که فقط برای انجام مراسم
عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه و این خود فلسفهای خاص دارد .
به نام خدا
ارزش مطالعه در آثاروآیات
اهتمام عظیم قرآن به مطالعه در مخلوقات زمینی و آسمانی ، آیا به این صورت است که هر گونه
راه دیگر را باطل شناخته است ؟ یا قرآن همچنانکه مردم را به مطالعه "
آیات " خدا دعوت کرده است به نوعی دیگر تفکر نیز دعوت کرده است ؟
اساسا ارزش مطالعه در مخلوقات و آثار آفرینش از نظر کمک به معارفی که
مطلوب قرآن است و در این کتاب بزرگ آسمانی بدانها اشاره یا تصریح شده
است چقدر است ؟
حقیقت این است که میزان کمکی که مطالعه در آثار آفرینش میتواند بکند
نسبت به مسائلی که صریحا قرآن کریم آنها را عنوان کرده است اندک است
. قرآن مسائلی در الهیات مطرح کرده که بهیچوجه با مطالعه در طبیعت و
خلقت قابل تحقیق نیست .
ارزش مطالعه در آثار آفرینش این قدر است که به روشنی ثابت میکند
قوه مدبر و حکیم و علیمی جهان را
تدبیر میکند ، آئینه بودن جهان از نظر حسی و تجربی همین اندازه است که
طبیعت ماورائی دارد و دست توانا و دانائی کارخانه جهان را میگرداند . ولی قرآن برای بشر به این اندازه قانع نیست که بداند دست توانا و دانا و حکیم و علیمی جهان را اداره میکند ، این مطلب درباره سایر کتب آسمانی شاید صدق کند ، اما درباره قرآن که آخرین پیام آسمانی است و مطالب زیادی درباره خدا و ماوراء طبیعت طرح کرده است ، بهیچوجه صدق نمیکند . |
.: Weblog Themes By Pichak :.