خطبه امیر المؤمنین علیه السّلام
ابو الهیثم بن التیهان مىگوید: امیر المؤمنین علیه السّلام در مدینه چنین خطبه خواند:
سپاس از آن خدایى است که خدایى جز او نیست، زندهاى که چگونگى ندارد، و پدید نیامده است، و براى هستى او چگونه بودنى نیست، و مکانى ندارد، و در چیزى نباشد، و بر فراز چیزى قرار نگرفته باشد، و براى خود مکانى نیافریده باشد، و پس از اینکه چیزى را آفرید از او نیروى تازهاى نگرفت، و پیش از آنکه چیزى را پدید آورد ناتوان نبوده است، و پیش از آفرینش چیزى هراس نداشته، و از تنهایى خود نگران نبوده. به چیزى نماند، و پیش از آفرینش خود بىسلطنت نبوده، و پس از آنکه هر آنچه آفریده از میان برود باز هم بىسلطنت نشود. معبودى بوده زنده امّا نه به زندگى عرضى، و مالک بوده پیش از آنکه چیزى را بیافریند، و مالک است پس از آفرینش هستى. براى خداوند نیست چگونگى مکان، و نه اندازهاى که شناخته شود، و نه چیزى که بدو مانند باشد.
پایندگى طولانى او پیرش نسازد، و از وحشتى ناتوانى نگیرد. او آنچنان که مخلوقاتش رایزنى و یارى و گرفتن آگاهى از دیگرى بر او لازم نیست، و هر چه را از خلق خود خواهد از دیگرى نپرسد و کسب تکلیف نکند. دیدگان، او را در نیابند و او دیدگان را درمىیابد و اوست لطیف و خبیر. من گواهى مىدهم که نیست خدایى جز اللَّه، یکى است و شریکى ندارد، و گواهى مىدهم که محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بنده و پیامبر اوست که خداوند او را با هدایت و دین حق فرستاده است، تا او را بر همه دین آشکار سازد، اگر چه مشرکان را ناخوش آید، و او رسالت خود را رساند و راه هدایت را نمود.
اى امّتى که فریبش دادند و فریب خورد، و فریب فریبکار خود را فهمید و دانسته بر پذیرش این فریب پافشارى کرد، و از هوى و هوس خویش پیروى نمود، و خود را به تاریکى گمراهى افکند، و با اینکه حق و راستى برایش هویدا و آشکار بود، از آن روى برتافت و به راه روشن پشت کرد، و از آن به کژراهه رفت! سوگند به آنکه دانه را شکافت،و جاندار را آفرید، اگر شما دانش را از معدنش کسب مىکردید، و آب را گوارا و شیرین نوش مىنمودید، و خوبى را از جایگاهش ذخیره مىگرفتید و راه را از آنجا که روشن است مىپیمودید، و به روش درست مىرفتید، راهها در برابر شما همواره بود، و نشانهها براى شما پدیدار، و اسلام براى شما مىدرخشید، و خوش و فراوان مىخوردید، و دیگر در میان شما کسى یافت نمىشد که گرسنه باشد، و دیگر بر مسلمان یا هم کیش شما ستم روا نمىشد، ولى شما راه تاریکى پیمودید، و دنیا با همه گستردگى بر شما تیره و تار شد، و درهاى علم و دانش بر شما بسته گردید. شما با هواى نفس سخن گفتید، و در دین اختلاف کردید، و ندانسته به احکام دین فتوى دادید، و در پى گمراهان به راه افتادید تا شما را گمراه کردند، و امامان بر حق را رها کردید، و آنها نیز شما را وانهادند و به وضعى افتادید که به دلخواه خود داورى کنید، نه به حق.
هر گاه مسألهاى پیش مىآمد از اهل ذکر مىپرسیدید، و چون نظرى براى شما مىدادند سخن ایشان را همان دانش تلقّى مىکردید، پس چگونه شد که آنها را رها نمودید، و پشت سر نهادید و با ایشان به مخالفت برخاستید. آرام باشید که به زودى آنچه را کشتید خواهید دروید، و سرانجام جرمهاى خود را، و هر آنچه را به سوى خود جلب کردید، خواهید دید.
سوگند به آنکه دانه را شکافت و سبز کرد، و جاندار را آفرید و بدان روح بخشید، هر آینه مىدانید که منم صاحب الامر و پیشواى شما، و کسى که باید از او فرمان برید و پیرویش کنید، و منم دانشمند و عالم شما، در آنچه شما را اصلاح کند، و آنکه به وسیله دانشش شما را نجات تواند بخشید. منم وصىّ پیامبر شما و برگزیده پروردگارتان و زبان قرآنتان و دانا به مصلحت شما، و پس از اندک مدّتى آرام آرام بر شما فرود خواهد آمد، آنچه را وعده داده شدید، و آنچه به امّتهاى پیش از شما نازل شده است، و بتحقیق خدا شما را در باره امامانتان بازپرسى کند، با آنان محشور خواهید شد و فردا به درگاه خداوند عزّ و جل خواهید رفت.
بخدا سوگند اگر به شماره یاران طالوت، یا شماره یاران بدر، یاور داشتم هر آینه با تیغشما را مىزدم تا به حق برگردید، و به راستى گرایید، و این کار براى پیوند شکاف و نرمش بهتر بود. خدایا میان ما به حق حکم فرما که تو بهترین حاکم هستى.
راوى مىگوید: امام علیه السّلام سپس از مسجد بیرون رفت و به آغلى رسید که در آن حدود سى گوسفند بود. امام علیه السّلام فرمود: بخدا اگر براى من مردانى بودند به شماره این گوسفندان که براى خداوند عزّ و جل و رسولش خیرخواه بودند پسر زن مگس خوار را از سلطنتش برمىداشتم.
راوى مىگوید: چون شب شد سیصد و شصت کس با وى بیعت کردند تا دم مرگ، پس امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: به هنگام بامداد در محلّ احجار الزیت گرد آیید، و براى نشانى همه سرها را بتراشید، و خود امیر المؤمنین هم سرش را تراشید، و از آن جمع سر تراشیده در وعدهگاه حاضر نشدند مگر ابو ذر و مقداد و حذیفة بن یمان و عمار بن یاسر، و سلمان هم در آخر آنان رسید، و آن حضرت دست بر آسمان برداشت و فرمود: خدایا! این مردم مرا خوار شمردند، چونان که بنى اسرائیل هارون را. بار خدایا! تو مىدانى آنچه را نهان و عیان مىداریم، و هیچ چیز در زمین و آسمان بر تو پنهان نیست، مرا مسلمان از دنیا بر و به نیکان برسان. سوگند بخانه کعبه و آنکه دست به کعبه ساید، و هم سوگند بمزدلفه و گامهایى که براى رمى جمره بردارند، اگر نبود سفارش و عهدى که پیغمبر امّى به من کرده است، من همه مخالفان را به درّه مرگ مىافکندم، و بر آنها آذرخش مرگ مىباراندم، و به همین زودى خواهید دانست.
خطبه امیر المؤمنین علیه السّلام در نهى از هواپرستى و آرزوى دراز
سلیم بن قیس هلالى مىگوید: امیر المؤمنین علیه السّلام خطبه خواند و خدا را سپاس و ستایش نمود، و سپس بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم درود فرستاد و فرمود: همانا از دو خصلت بر شما هراسانم؛ پیروى از هواى نفس و آرزوى طولانى. اما پیروى از هواى نفس از حق باز مىدارد، و اما آرزوى دراز آخرت را در طاق نسیان مىنهد. همانا دنیا، پشت کنان، کوچ کرده و مىرود و آخرت، کوچ کرده و به سوى ما مىآید، و هر کدام را فرزندانى است، پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید، چه، امروز کار هست و محاسبه نیست و فردا محاسبه هست و کار نیست، و همان فتنهها و آشوبها از هواپرستى آغاز مىشود و از احکام بدعت و خود پرداخته، شروع مىگردد. در این احکام خود پرداخته با خدا مخالفت مىشود و مردانى در عهده دار شدن آنها، به جاى مردانى دیگر مىنشینند.
اگر حق خالص در میان بود، اختلاف به چشم نمىخورد، و اگر باطل محض در میان بود، بر هیچ خردمندى پوشیده نمىماند، لیکن مشتى از حق و مشتى از باطل برگرفته شده و با هم آمیخته گردیده، و اینجاست که شیطان به اطرافیان خود چیره مىگردد، و کسانى رهایى مىیابند که از طرف خداوند عاقبت نیکى براى آنها رقم خورده باشد.
همانا من از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم که مىفرمود: چگونه خواهید بود زمانى که
فتنهاى شما را در برگیرد که در آن کودکان بیش از آن به نظر مىرسند که هستند [سن و سالشان بیشتر به نظر مىرسد]، و جوانان به پیرى مىرسند. مردم به کژراهه مىروند و آن را چونان سنّت خویش مىگزینند، و هر گاه بخشى از آن به روش درست تبدیل گردد، گفته مىشود سنّت دگرگون شده است، و این در نظر مردم کارى زشت آید و در پى آن، بلایا شدّت یابند و نسل به اسارت برده شود. سپس فتنه و آشوب آنان را بکوبد، چنان که آتش هیزم را مىکوبد و آسیاب طعمه خود را. آنها دین مىآموزند اما نه براى خدا، و دانش مىجویند امّا نه براى عمل؛ و به وسیله کار آخرت، دنیا را مىطلبند.
سپس روى به حاضران کرد در حالى که پیرامون ایشان گروهى بود از اهل بیت و خواص و شیعیانش و فرمود: والیان پیش از من عمدا با پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به مخالفت برخاستند و پیمان او را شکستند و روش او را دگرگون ساختند، و اگر من بخواهم مردم را به ترک این کردارهاى مخالف پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم وادار کنم و آنان را بسوى حق بازگردانم و به همان روش که در زمان پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بود تغییرشان دهم، همه لشکریانم از پیرامونم بپراکنند، تا آنکه من مىمانم با گروه اندکى از شیعیانم که فضل مرا شناختهاند و از روى قرآن و سنّت رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مرا واجب الطاعه مىدانند.
شما بگویید که اگر من در باره مقام ابراهیم فرمانى صادر کنم که آن را به همان جایى برگردانم که پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در آنجایش نهاد، و فدک را به وارثان فاطمه پس دهم، و صاع پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را به میزانى برگردانم که در دوران آن حضرت بود، و زمینهایى که پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به مردمى واگذارد که حکم ایشان در باره آنها اجرا نشده است و من آن را اجرا کنم، و خانه جعفر را که از او ستاندند و جزء مسجد کردند به وارثان او برگردانم و آن را از مسجد خراب کنم، و احکام و قوانین خلاف حق را، که طبق آنها حکم شده به حق برگردانم و آن احکام خلاف را لغو کنم، و زنانى را از زیر دست مردانى که بناحق خود را شوهر آنان مىدانند بر بگیرم و آنها را به شوهرهاى شرعىشان بازگردانم و با آنها بنا به حکم خدا در باره فروج و مقرّرات مقابله کنم، و زن و بچّه بنى تغلب را به اسارت گیرم، و آنچه را از زمینهاى خیبر تقسیم شده برگردانم، و دفتر هدایا و حقوق و مستمرى را ازمیان ببرم، و درآمد اسلامى را مانند پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم میان مسلمانان، برابر و برادروار تقسیم کنم، و بیت المال را دست گردان توانگران نسازم، و خراج و مالیات از روى مساحت زمین را لغو کنم، و امر نکاح را بر پایه برابرى و برادرى مسلمانان استوار کنم، و خمس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را چنان که خداوند سبحان فرو فرستاده و مقرّر داشته اجرا کنم، و مسجد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را به همان وضعى برگردانم که بود و هر درى را از آن گشودند ببندم و هر درى را که بستند باز کنم، و مسح وضو را از روى کفش ممنوع کنم، و براى نوشیدن شراب حد اجرا کنم، و فرمان دهم که متعه حج و متعه زنان حلالند، و فرمان مىدادم بر جنازهها پنج بار اللَّه اکبر بگویند، و مردم را وادارم تا بسم اللَّه الرحمن الرحیم را در حمد و سوره نماز بلند بخوانند، و هر کس را به همراه رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در مسجدش درآوردند بیرون بیندازم و آن کسى را که از مسجد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بیرون انداختهاند وارد آن سازم، و مردم را به حکم قرآن و اجراء طلاق، طبق قانون قرآن و موافق سنّت اسلام وادارم، و زکات را از همه گونههایش، طبق مقررات دریافت مىکنم، و وضو و غسل و نماز را به هنگام و بنا به شریعت و در محل خودش برگردانم، و اهل نجران را به مکان خود بازگردانم، و اسیران فارس و ملّتهاى دیگر را به مقررات کتاب خدا و سنّت رسولش برگردانم، در این صورت همه از گرد من پراکنده مىشدند.
بخدا سوگند که من به مردم فرمان دادم در ماه رمضان همان نماز فریضه را به جماعت بخوانند، و به آنها اعلان داشتم که جماعت در نماز نافله، بدعت است و دستور خدا نیست ولى فریاد گروهى از سربازانم که همراه من با دشمن مىجنگیدند بلند شد. آنها فریاد مىزدند که: اى مسلمانان سنّت عمر دگرگون شد، على ما را از نماز نافله ماه رمضان باز مىدارد. و من ترسیدم که مبادا در بخشى از سپاهم جنجالى بپا شود.
من از دست این امّت، از نظر تفرقه اندازى و پیروى آنها، از پیشوایان گمراهى و از دعوتگران بسوى دوزخ چهها که نکشیدم! من از این خمس، بهره ذى القربى را که خداوند فرموده است: إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَىالْجَمْعانِ .عطا مىکنم. بخدا سوگند مقصود از ذى القربى ما هستیم که خداوند ما را با خود و رسول خود قرین ساخته است و فرموده از آن خداست و از آن رسول خدا و از آن ذى القربى و یتیمان و مساکین و ابن سبیل تا اینکه دست گردان توانگران شما نگردد، و آنچه را رسول به شما داد بگیرید و آنچه که شما را از آن باز داشت وانهید و از خدا بپرهیزید، زیرا خدا سخت کیفر است براى کسانى که به ایشان ستم کنند [خاندان محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم]. این مهرى است که خدا به ما داده و ما را با آن بىنیاز ساخته است، و در باره آن به پیغمبرش سفارش کرده و از زکات و صدقه به ما بهرهاى نداده. خداوند رسول خویش و ما اهل بیت را گرامى داشته از اینکه چرک مال مردم را به ما بخوراند. پس این مردم خدا را تکذیب کردند و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را هم تکذیب نمودند و کتاب خدا را که به حق ما گویاست، انکار کردند و از مقرّرى که خدا براى ما مقرّر کرده است، از ما دریغ ورزیدند. خاندان هیچ پیغمبرى از امّت خود آن ندید که ما پس از پیامبر دیدیم، و خداوند علیه کسى که به ما ستم روا داشته یاور ماست و از او کمک مىخواهیم، و لا حول و لا قوة إلّا باللَّه العلى العظیم.
امام باقر(علیه السلام)فرمودند:به سبب گناه روزی بنده ازاوگرفته می شود.
گاه نماز
بر بند بى تراخى در کار دل میان را |
چندان که خیره سازى از خویش توأمان را |
از درد بى امانم گر ناله ام بر آید |
ترسم بلرزه آرد ارکان کهکشان را |
محبوب دلگشایم از طلعتش گشاید |
بینى به پایبوسش سرهاى مهوشان را |
رازى که بد نهفته از آن مه دو هفته |
خورشید خاورش گو در دشت خاوران را |
کشف محمدى را بر جان و دل نشانى |
خواهى اگر نشانى زان یار بى نشان را |
روح القدس دمادم چون مهر مى فروزد |
جانرا بدار سویش یابى جهان جان را |
در خلوت سحرگه بنموده اند آگه |
از رمز نغز پیرى فرزانه نوجوان را |
گاه نماز خواهم کز شوق و ذوق نجوى |
از عرش بگذرانم آوازه اذان را |
از درس و بحث قرآن سر حسن نماید |
تا بنده اختران و رخشنده آسمان را |
کعبه عشق
باز از یاد تو در سوز و گداز آمده ام |
به گدایى به سر کوى تو باز آمده ام |
چه مرادى که مریدى چو تو نادیده کسى |
چه مریدى که زنازت به نیاز آمده ام |
تو که نزدیکتر از من به منى مى دانى |
که من خسته دل از راه دراز آمده ام |
همه جا کعبه عشق است و من از دعوت دوست |
تا بدین کعبه در خاک حجاز آمده ام |
سمت رندى خود را به دو عالم ندهد |
که نه چون شیخ ریا شعبده باز آمده ام |
برگ یاسان من امید عطا پاشى تو است |
از خطا پوشیت اى بنده نواز آمده ام |
در سیه چال فنا شش جهتم جال بلا |
زان نشیب از کرم تو به فراز آمده ام |
سفره رحمت گسترده تو خواند مرا |
بر سر سفره بازت به جواز آمده ام |
طاق ابروى توام حاجب ذاتست و صفات |
که به محراب عبادت به نماز آمده ام |
پرده افکنده هزاران و چه بنمود و نمود |
که درین پردگى خلوت راز آمده ام |
طایر قدسى ملک و ملکوتست حسن |
حیف چون صعوه که در چنگل باز آمده ام |
الهى یا الهى یا الهى |
نباشد جز توام پشت و پناهى |
|
منم یک ذرّه از ارض و سمایت |
منم یک جلوه از نور و بهایت |
|
منم یک قطره از دریاى جودت |
منم یک لمحه از شمس وجودت |
|
منم یک نکته از غیب و شهودت |
منم یک شمه از فیض نمودت |
|
منم یک نقطه از علم عنایى |
منم یک صورت رسم خدایى |
|
منم هم بوتهاى از بوستانت |
منم هم در عداد دوستانت |
|
منم هم نقشى از ایوان حسنت |
منم هم شمعى از دیوان حسنت |
|
منم دلدادهى روى نکویت |
منم شیداى حسن ذات و خویت |
|
دل من در میان اصبعینت |
نمود من بود از علم و عینت |
|
ز لطف تو دگر نبود فنایم |
براى تا ابد باشد بقایم |
|
عطا کردى ز الطاف خدایى |
مرا این منصب فقر و گدایى |
|
دل من شد چو یک زنبورخانه |
ز بس از داغ تو دارد نشانه |
|
چه شیرین است داغت کآتشین است |
فداى تو شوم که داغت این است |
|
بیامد رائد موى سفیدم |
که از سوى توام داده نویدم |
|
کزین زندانسراى تنگ و تاریک |
زمان ارتحالت گشت نزدیک |
|
به قدر معرفت کردم عبادت |
که علم تو دهد بهتر شهادت |
|
به وفق اقتضاى عین ثابت |
زمین شوره نبود مثل نابت |
|
چه بتوان گفت در کار خدایى |
ندارد کار او چون و چرایى |
|
چو ذاتش فعل او حق مبین است |
و لا یسأل عمّا یفعل این است |
|
خداوندا دل دیوانهام ده |
بصحراى غمت کاشانهام ده |
|
مرا محو جمال خویش فرماى |
دمادم جلوههایت بیش فرماى |
|
بذات و خوى خود محشور میدار |
ز زرق و برق دنیا دور میدار |
|
چه خوش از لطف خاص کردگارى |
به امیدش رسد امیدوارى |
خداوندا!ماراازشرآخرالزمان درسایه حضرت مهدی(عج)محفوظ بدار.
الهی آمین
براتعجیل درفرج آقاامام زمان(عج)صلوات بفرست.
(اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم)
(اللهم عجل لولیک الفرج)
از عصر عاشورا زینب تجلی می کند.از آن به بعد به او واگذار شده بود.رئیس قافله اوست چون یگانه مرد زین العابدین(سلام الله علیه)است که در این وقت به شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا که دشمن طبق دستور کلی پسر زیاد که از جنس ذکور اولاد حسین هیچ کس نباید باقی بماند،چند بار حمله کردند تا امام زین العابدین را بکشند ولی بعد خودشان گفتند:«انه لما به » (1) این خودش دارد می میرد.و این هم خودش یک حکمت و مصلحت خدایی بود که حضرت امام زین العابدین بدین وسیله زنده بماند و نسل مقدس حسین بن علی باقی بماند.یکی از کارهای زینب پرستاری امام زین العابدین است.
در عصر روز یازدهم اسرا را آوردند و بر مرکبهایی(شتر یا قاطر یا هر دو)که پالانهای چوبین داشتند سوار کردند و مقید بودند که اسرا پارچه ای روی پالانها نگذارند،برای اینکه زجر بکشند.بعد اهل بیت خواهشی کردند که پذیرفته شد.آن خواهش این بود:«قلن بحق الله الا ما مررتم بنا علی مصرع الحسین » (2) گفتند:شما را به خدا حالا که ما را از اینجا می برید،ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید برای اینکه می خواهیم برای آخرین بار با عزیزان خودمان خدا حافظی کرده باشیم.در میان اسرا تنها امام زین العابدین بودند که به علت بیماری،پاهای مبارکشان را زیر شکم مرکب بسته بودند،دیگران روی مرکب آزاد بودند.وقتی که به قتلگاه رسیدند،همه بی اختیار خودشان را از روی مرکبها به روی زمین انداختند.زینب(سلام الله علیها) خودش را به بدن مقدس ابا عبد الله می رساند،آن را به یک وضعی می بیند که تا آن وقت ندیده بود:بدنی می بیند بی سر و بی لباس،با این بدن معاشقه می کند و سخن می گوید:«بابی المهموم حتی قضی،بابی العطشان حتی مضی » (3).آنچنان دلسوز ناله کرد که «فابکت و الله کل عدو و صدیق » (4) یعنی کاری کرد که اشک دشمن جاری شد،دوست و دشمن به گریه در آمدند.
مجلس عزای حسین را برای اولین بار زینب ساخت.ولی در عین حال از وظایف خودش غافل نیست.پرستاری زین العابدین به عهده اوست،نگاه کرد به زین العابدین،دید حضرت که چشمش به این وضع افتاده آنچنان ناراحت است کانه می خواهد قالب تهی کند، فورا بدن ابا عبد الله را رها کرد و آمد سراغ زین العابدین:«یا بن اخی!»پسر برادر!چرا تو را در حالی می بینم که می خواهد روح تو از بدنت پرواز کند؟فرمود: عمه جان!چطور می توانم بدنهای عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟زینب در همین شرایط شروع می کند به تسلیت خاطر دادن به زین العابدین.
ام ایمن زن بسیار مجلله ای است که ظاهرا کنیز خدیجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پیغمبر و مورد احترام پیغمبر بوده است،کسی است که از پیغمبر حدیث روایت می کند.این پیر زن سالها در خانه پیغمبر بود.روایتی از پیغمبر را برای زینب نقل کرده بود ولی چون روایت خانوادگی بود یعنی مربوط به سرنوشت این خانواده در آینده بود،زینب یک روز در اواخر عمر علی علیه السلام برای اینکه مطمئن بشود که آنچه ام ایمن گفته صد در صد درست است،آمد خدمت پدرش:یا ابا!من حدیثی اینچنین از ام ایمن شنیده ام،می خواهم یک بار هم از شما بشنوم تا ببینم آیا همین طور است؟همه را عرض کرد.پدرش تایید کرد و فرمود:درست گفته ام ایمن، همین طور است.
زینب در آن شرایط این حدیث را برای امام زین العابدین روایت می کند.در این حدیث آمده است این قضیه فلسفه ای دارد،مبادا در این شرایط خیال کنید که حسین کشته شد و از بین رفت.پسر برادر!از جد ما چنین روایت شده است که حسین علیه السلام همین جا،که اکنون جسد او را می بینی،بدون اینکه کفنی داشته باشد دفن می شود و همین جا،قبر حسین،مطاف خواهد شد.
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
آینده را که اینجا کعبه اهل خلوص خواهد بود،زینب برای امام زین العابدین روایت می کند.بعد از ظهر مثل امروزی را-که یازدهم بود-عمر سعد با لشکریان خودش برای دفن کردن اجساد کثیف افراد خود در کربلا ماند.ولی بدنهای اصحاب ابا عبد الله همان طور ماندند.بعد اسرا را حرکت دادند(مثل امشب که شب دوازدهم است)،یکسره از کربلا تا کوفه که تقریبا دوازده فرسخ است.ترتیب کار را اینچنین داده بودند که روز دوازدهم اسرا را به اصطلاح با طبل و شیپور و با دبدبه به علامت فتح وارد کنند و به خیال خودشان آخرین ضربت را به خاندان پیغمبر بزنند.
اینها را حرکت دادند و بردند در حالی که زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته است.سرهای مقدس را قبلا بریده بودند.تقریبا دو ساعت بعد از طلوع آفتاب در حالی که اسرا را وارد کوفه می کردند دستور دادند سرهای مقدس را به استقبال آنها ببرند که با یکدیگر بیایند.وضع عجیبی است غیر قابل توصیف!دم دروازه کوفه(دختر علی،دختر فاطمه اینجا تجلی می کند)این زن با شخصیت که در عین حال زن باقی ماند و گرانبها،خطابه ای می خواند.راویان چنین نقل کرده اند که در یک موقع خاصی زینب موقعیت را تشخیص داد:«و قد او مات »دختر علی یک اشاره کرد.عبارت تاریخ این است:«و قد او مات الی الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس و سکنت الاجراس » (5) یعنی در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل می زدند صدایش به جایی نمی رسید،گویی نفسها در سینه ها حبس و صدای زنگها و هیاهوها خاموش گشت،مرکبها هم ایستادند(آمدها که می ایستادند،قهرا مرکبها هم می ایستادند).خطبه ای خواند.راوی گفت:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها» (6).این «خفره »خیلی ارزش دارد.«خفره »یعنی زن با حیا.این زن نیامد مثل یک زن بی حیا حرف بزند.زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء کرد.در عین حال دشمن می گوید:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها»یعنی آن حیای زنانگی از او پیدا بود.شجاعت علی با حیای زنانگی در هم آمیخته بود.
در کوفه که بیست سال پیش علی علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابه های زیادی خوانده بود،هنوز در میان مردم خطبه خواندن علی علیه السلام ضرب المثل بود.راوی گفت:گویی سخن علی از دهان زینب می ریزد،گویی که علی زنده شده و سخن او از دهان زینب می ریزد،می گوید وقتی حرفهای زینب-که مفصل هم نیست،ده دوازده سطر بیشتر نیست-تمام شد،مردم را دیدم که همه،انگشتانشان را به دهان گرفته و می گزیدند.
این است نقش زن به شکلی که اسلام می خواهد،شخصیت در عین حیا،عفاف،عفت،پاکی و حریم.تاریخ کربلا به این دلیل مذکر-مؤنث است که در ساختن آن،هم جنس مذکر عامل مؤثری است ولی در مدار خودش،و هم جنس مؤنث در مدار خودش.این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد.
و لا حول و لا قوة الا بالله
پی نوشت ها:
1) بحار الانوار،ج 45/ص 61.
2) بحار الانوار،ج 45/ص 58،اللهوف ص 55،و نظیر این عبارت در مقتل الحسین مقرم، ص 396 و مقتل الحسین خوارزمی،ج 2/ص 39 آمده است که تماما از حمید بن مسلم روایت می کنند.
3 و 4) بحار الانوار ج 45/ص 59.
5 و 6) بحار الانوار،ج 45/ص 108.
در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین علیه السلام نکات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشه ای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین علیه السلام را از کربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار می دهیم
1 - بیماری امام سجاد علیه السلام
2 - نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
3 - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام
4 - خطبه های حضرت سجاد از کربلا تا مدینه
5 - شهادت آن امام همام
الف - بیماری امام سجاد علیه السلام
برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند که از سن مبارکش 22 سال می گذشت. محمد بن سعد در کتابش می نویسد:
«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال (1) می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجادعلیه السلام از کربلا تا شهادت
همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.» (2)
شیخ مفید در این باره می گوید:
«همین که امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.» (3)
امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کرده اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداکاری های ایشان بی توجهی کرده اند.
ب: نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می کرد. ظمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
هر وقت امام می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را می پرسیدند می فرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.
ج - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام
پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 84 نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را 12 تا 14 نفر نوشته اند (4) که با چهل شتر - که هر شتر هودجی بی سر پوش بر آن ها بسته بودند - حمل می شدند. (5) همه آن ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. (6) تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبت به ایشان سخت گیرتر عمل می کرد. آن چنان که مورخان نوشته اند: امام زین العابدین علیه السلام را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دست های مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و (7) هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند. (8)
بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال 61 ه . ق ذکر کرده اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته اند. (9)
د - خطبه ها و سخنرانی ها
سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان
امام زین العابدین علیه السلام در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت; بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
«ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا.
ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله; (10)
ای مردم! آن که مرا می شناسد که می شناسد; و آن که مرا نمی شناسد، من علی فرزند حسین علیه السلام هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی آن که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!
من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد; آرامش او ربوده شد; و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.
من فرزند اویم که [ دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایی و بی یاوری بی آن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.
هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامه هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامه هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله صلی الله علیه وآله خواهید نگریست؟»
سخنان امام چهارم که به این جا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند شد و وجدان های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن ها یکدیگر را سرزنش می کردند و به همدیگر می گفتند: تباه شدید و نمی دانید.
امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود:
«خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه می گویم عمل کند، چرا که روش رسول خداصلی الله علیه وآله برای ما الگویی شایسته است.» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة »
قبل از این که سخنان حضرت به پایان برسد; کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند:
ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم; از این پس مطیع فرامین تو هستیم; با هر که فرمان دهی می جنگیم; با هر که دستور دهی صلح می کنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان می گیریم.
امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه کوفیان فرمود:
«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایت های سراب گونه شما را نخواهم خورد) ای خیانت کاران دغل باز! ای اسیران شهوت و آز! می خواهید همان پیمان شکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟
نه به خدا سوگند! هنوز زخمی را که زده اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبت ها هنوز در کامم هست و غم ها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما کوفیان می خواهم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»
امام سجاد علیه السلام با این سخنان، مهر بی اعتباری و بی وفایی را بر پیشانی آن ها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعله ور ساخت و با این سخنان بر ندامت آن ها افزود:
«اگر حسین علیه السلام کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزش ها و کرامت های برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آن چه نسبت به حسین علیه السلام روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعه ای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند.» (11)
سخنان امام سجادعلیه السلام در مجلس عبیدالله بن زیاد
حضور امام زین العابدین علیه السلام در جمع اسرای کربلا، چشم گیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم ترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.
عبیدالله که تصور می کرد در حادثه کربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که نمی توانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیهما السلام باشد.
مورخ مشهور; طبری، آورده است:
«با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجادعلیه السلام رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین علیهما السلام لحظه ای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: چرا پاسخ نمی دهی؟
امام سجاد علیه السلام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها»; (12) «خداوند جان ها را به هنگام مرگ دریافت می کند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله »; (13) هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن الهی.»
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند. ولی حضرت زینب کبری علیها السلام فریاد برآورد:
«یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه ...; ای ابن زیاد! آن همه از خون های ما که ریخته ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.»
شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب علیها السلام سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین علیه السلام منصرف شود. (14)
امام سجاد علیه السلام در مسیر شام
در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین علیه السلام بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری علی بن الحسین علیهم السلام باقی بود. (15) کسانی که ماموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند. (16) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند. (17)
قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (18)
هنگامی که کاروان اهل بیت علیهم السلام به منزل «سفاخ » رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آن جا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی - از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله - از موضوع شهادت فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله و اسارت اهل بیت علیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول الله صلی الله علیه وآله درباره محبت رسول اکرم صلی الله علیه وآله نسبت به امام حسین علیه السلام را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند. (19)
در برخی از منابع تاریخی آورده اند که: قافله اسیران اهل بیت علیهم السلام از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیک تر می شد، مردمانش از اهل بیت علیهم السلام دورتر بودند و شناخت آن ها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.
سلطه بنی امیه بر این مناطق، اجازه نمی داد تا راویان و سخن گویان، فضائل اهل بیت علیهم السلام و مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند.
از این جهت دور از انتظار نمی نمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این که قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت علیهم السلام به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.
منظره تاسف آور کودکان شلاق خورده و بچه های پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهه های مردم بی خبر از همه جا و سخنان شماتت آمیز آن ها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا!
در این جا بود که دختر امیرالمؤمنین، ام کلثوم، با مشاهده این وضعیت به آن ها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم; (20) خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمی کنند بر شما مسلط گرداند.»
سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک
حضرت امام سجاد علیه السلام در حالی که قطرات اشک بر چهره اش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت زده بعلبک چنین فرمود:
«آری روزگار است و شگفتی های پایان ناپذیر و مصیبت های مداوم آن!
ای کاش می دانستم کشمکش های گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه می برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی تابد!
ما را بر پشت شتران برهنه سیر می دهد. در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری های راه در امان می دارند!
گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته ایم!
وای بر شما، ای مردمان غفلت زده! شما به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید.» (21)
ورود به شام
در بعضی مقاتل آمده است که: امام سجاد علیه السلام پس از تحمل شکنجه های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت علیهم السلام، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علی بن ابی طالب علیهما السلام چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه می شمردند، رسید.
کوفیان که پیرو علی علیه السلام بودند و از مولی شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!
دیلم بن عمر می گوید:
«آن روز که کاروان اسیران آل رسول الله صلی الله علیه وآله وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.
اهل بیت علیهم السلام را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین علیهما السلام که سالار آن قافله شناخته می شد، ایستاد و گفت:
خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!
علی بن الحسین علیهم السلام لب فرو بسته بود تا آن چه پیرمرد در دل دارد بگوید.
وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام علیه السلام فرمود:
همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرف هایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.
پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده ام.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده ای؟
پیرمرد گفت: آری.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا این آیه را خوانده ای که خداوند می فرماید:
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی »; (22) «ای پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش هایی که برای هدایت شما انجام داده ام، پاداشی نمی خواهم جز این که خویشان مرا دوست بدارید.»
پیرمرد جواب داد: آری خوانده ام (ولی چه ارتباطی با شما دارد؟)
حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبرصلی الله علیه وآله ماییم.
سپس امام علیه السلام پرسید: ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای؟
«و آت ذی القربی حقه »; (23) «حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن.»
مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی » و خویشاوند پیامبر؟
امام علیه السلام فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده ای که فرموده است:
«واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی »; (24) «آن چه غنیمت به چنگ می آورید یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست.»
مرد شامی گفت: آری خوانده ام.
امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.
امام سجاد علیه السلام فرمود: آیا این آیه را تلاوت کرده ای:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»; (25) «همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه ای بی مانند پاک گرداند.»
ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، «اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله » شناخته می شود؟
مرد شامی دانست آن چه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله صلی الله علیه وآله هستند و از آن چه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت:
«اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمدصلی الله علیه وآله و ابرا الیک ممن قتل اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم; (26)
خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم از دشمنی خاندان پیامبر و بی زاری می جویم و به سوی تو رو می آورم از کشندگان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کرده ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم.»
سخنانی که بین امام سجاد علیه السلام و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.
جواب امام سجاد علیه السلام به شماتت دشمنان
مورخین نوشته اند: ابراهیم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علی بن الحسین علیهما السلام را دید، از حضرت پرسید:
علی بن الحسین علیهما السلام! حالا چه کسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علی ابن ابی طالب علیهما السلام را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقام جویی چنین گفت.)
امام سجاد علیه السلام فرمود:
«اگر می خواهی بدانی ظفرمند کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو.» (27)
پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد علیه السلام به پسر طلحة بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید. قیام ما برای زنده ماندن پیام وحی و رسالت بود و تا زمانی که از ماذنه ها، ندای اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه، این شعارها را تکرار کنند، ما پیروزیم.
امام سجاد در مجلس یزید
یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت علیهم السلام را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. ماموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین علیهما السلام را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و (28) وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین علیه السلام سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود:
«انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة; (29) ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»
امام علیه السلام با کوتاه ترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می کند.
مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله می دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام علیه السلام از خود می پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟
سخنان امام سجاد علیه السلام چنان ضربه ای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین العابدین علیه السلام باز کنند.
یزید همچنان مست غرور است. چون ماموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست:
«یغلقن هاما من رجال اعزة
علینا و هم کانوا اعق و اظلما;
[شمشیرها] سر مردانی را می شکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه می توان کرد که] آنان در دشمنی و کینه توزی پیش دستی کردند!»
امام سجاد علیه السلام در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند می فرماید:
«ما اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور»; (30) «نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان های شما مگر آن که در لوح محفوظ است پیش از آن که آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد.»
یزید که منظور امام علیه السلام و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که با ریش خود بازی می کرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست:
«و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر»; (31) «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دست آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می کند.»
و سپس خطاب به علی بن الحسین علیهما السلام گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی. (32)
امام سجاد علیه السلام مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة ...» را تلاوت کرد.
یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه ای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.
یزید انتظار داشت که امام سجاد علیه السلام در برابر اهانت ها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود:
«طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا می داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی کنیم.» (33)
یزید که به بن بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این که به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر می دانستی چه کرده ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان من چه آورده ای به کوه ها می گریختی و بر ریگ ها می خفتی و بانگ و فریاد بر می داشتی.» (34)
یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین علیه السلام و حضرت علی علیه السلام بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد.
امام سجاد علیه السلام از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود:
«خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.»
هنگامی که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد علیه السلام خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آن چه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم.»
ابتدا یزید رضایت نداد تا این که بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام علیه السلام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت کرد، معذرت بخواه.
خطبه معروف امام عارفان
امام سجاد علیه السلام از پله منبر بالا رفت و خطبه ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در این جا به فرازی از آن خطبه می پردازیم:
«انا بن مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفی; انا بن علی المرتضی; انا بن فاطمة الزهراء ...; (35)
من فرزند مکه و منایم; من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم; من فرزند علی مرتضایم; من فرزند فاطمه زهرایم ... . »
امام زین العابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام علیه السلام به مؤذن دستور اذان داد.
مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می شنیدند، اذان گفت.
وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله صلی الله علیه وآله رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمدصلی الله علیه وآله که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبرصلی الله علیه وآله جد توست، دروغ گفته ای و کفر ورزیده ای و اگر باور داری که پیامبرصلی الله علیه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟» (36)
آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.
بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام
سخنان بزرگ مبلغان اسلام; حضرت سجادعلیه السلام و زیبب کبری علیها السلام چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می کند.
مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می دانستی این ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟» (37)
عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجادعلیه السلام از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین علیه السلام.» یهودی گفت: «کدام حسین؟...» آن قدر پرسید تا دانست این ها از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هستند. حسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله صلی الله علیه وآله است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!» (38)
عکس العمل یزید
یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آن چه نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله انجام داده است، معذرت خواهی کند (39) و مسؤولیت شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. (40) ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجادعلیه السلام می خواهد که اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد. (41)
بدیهی می نماید که نخستین تقاضای امام سجادعلیه السلام و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، مدینه، شهر خاطره های زنده شهیدانشان باشد.
مدت توقف امام سجادعلیه السلام واسرای خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را در شام از ده روز تا یک ماه نوشته اند. (42)
شهادت امام سجاد علیه السلام
اسوه علم و حلم، امام زین العابدین علیه السلام، پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولیدبن عبدالملک مسموم (43) و در (25 محرم سال 95 ه ق) به شهادت رسید و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبی علیه السلام در بقیع به خاک سپردند.
پی نوشت ها:
1) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163; زندگانی امام زین العابدین، سید محسن امین، حسین وجدانی، ص 70.
2) ارشاد شیخ مفید، ص 254.
3) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163.
4) ریاض القدس بحدائق الانس، ج 2، ص 227.
5) مقتل الحسین، مقدم، ص 355 و بحار الانوار، ج 45، صص 114 و 196.
6) بحار الانوار، ج 45، ص 132.
7) ارشاد، ج 2، ص 123; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و امالی شیخ طوسی، ج 1، ص 90.
8) ناسخ، ج 3، ص 30.
9) امام حسین و ایران، ص 480.
10) لهوف، صص 66 و 67.
11) همان.
12) زمر/ 42.
13) آل عمران/ 145.
14) تاریخ طبری، ج 4، ص 350; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و طبقات ابن سعد، ج 5، ص 757.
15) انساب الاشراف، ج 3، ص 206.
16) تاریخ طبری، ج 4، ص 252.
17) بحارالانوار، ج 45، ص 184.
18) امام حسین و ایران، صص 485 - 492.
19) همان.
20) ینابیع المودة، ص 352.
21) همان.
22) شوری/ 22.
23) اسراء/ 26.
24) انفال/ 41.
25) احزاب/ 33.
26) مقتل خوارزمی، صص 61 و 62 و احتجاج طبرسی، ج 2، ص 305.
27) امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 290.
28) سیر اعلام النبلا، ج 3، ص 216.
29) بحارالانوار، ج 45، ص 131.
30) حدید، 22 - 23.
31) شوری/ 30.
32) تاریخ طبری، ج 7، ص 376 و بلاذری، ج 2، ص 220.
33) بحارالانوار، ج 45، ص 175.
34) تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 86.
35) مقاتل الطالبین، ج 2، ص 121; احتجاج طبرسی، ج 2، ص 310 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69.
36) همان.
37) ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 197.
38) بحارالانوار، ج 45، ص 139.
39) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 157.
40) ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 198.
41) تاریخ طبری، ج 7، ص 378 و احتجاج، ج 2، ص 311.
42) امام سجادعلیه السلام، جمال نیایشگران، احمد ترابی، ص 135.
43) دلائل الامامه، ص 80 و فصول المهمة، ص 208.
پیام مقام معظم رهبری در مورد اصلاح الگوی مصرفرهبر معظم انقلاب اسلامی با اشاره به تأکیدی که در پیام نوروزی بر لزوم اصلاح الگوی مصرف داشته اند، افزودند: این حرکت (اصلاح الگوی مصرف)، گامی اساسی در روند پیشرفت و عدالت است چرا که بیماری اسراف، از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، آسیبها و مشکلات گوناگونی بوجود آورده و آینده کشور را تهدید می کند. ایشان، صرفه جویی را درست مصرف کردن و مصرف کارآمد و ثمر بخش خواندند و افزودند: باید اعتراف کنیم که عادتها، سنتها و روشهای غلط، زیاده روی در مصرف را به دنبال آورده و نسبت میان تولید و مصرف را، به ضرر تولید بر هم زده است، به گونه ای که یک سوم نان تولیدی و حداقل یک پنجم آب مصرفی، که با آن همه مشکلات و دشواری ها تهیه می شود عملاً به هدر می رود، متوسط مجموع انرژی مصرفی در ایران، بیش از دو برابر متوسط جهانی شده و شاخص شدت انرژی در کشور ما یعنی نسبت انرژی مصرف شده به کالای تولید شده، متاسفانه هشت برابر کشورهای پیشرفته است. رهبر انقلاب، اصلاح الگوی مصرف و پرهیز از اسراف را مسئله ای دینی و عقلی برشمردند و در بحث اسراف در سطح ملی و در سطوح مسئولیتی به شبکه های فرسوده انتقال آب و برق، مصارف بی رویه در سازمانها، سفرهای بیهوده و نگاه تجمّلی مسئولان اشاره کردند. ایشان در جمع بندی این بخش از سخنان تأکید کردند: مقابله با اسراف و صرفه جویی صحیح، با حرف، امکان پذیر نیست و قوای مقننه و مجریه موظفند با قانونگذاری صحیح و اجرا و پیگیری قاطعانه، الگوی مصرف را از تولید تا مصرف و باز یافت اصلاح کنند.(1)
مقدمهیکی از مهمترین عوامل هدایت و رستگاری جامعه، اعتدال و رعایت حدود الهی است، اسراف و خروج از اعتدال و تجاوز از حدود الهی، مانع پیشرفت و اصلاح امّت و سبب نابودی سرمایه ها و ثروت های مادی و معنوی می باشد. جامعه اسرافگرا، جامعه ای بیمار و مبتلا به بدترین مرض و فسادانگیزترین صفتی است که فرجامی به جز هلاکت و بدبختی نخواهد داشت. بهترین راه پیشگیری از چنین بیماری مهلک و خطرناک و پاک سازی و نجات جامعه مبتلا به این مرض، تمسّک به کتاب آسمانی قرآن و اهل بیت علیهم السلام می باشد، زیرا اگر جامعه ای به توصیه های قرآن و اهل بیت علیهم السلام در کیفیت مصرف سرمایه های مادی و معنوی عمل نماید و الگوی معرفی شده از سوی این ثقلین را در استفاده از ثروت ها بکار بگیرد، هیچگاه به گناه اسراف و فساد و تباهی و ضلالت و گمراهی دچار نخواهد شد و به سعادت دنیا و آخرت نائل خواهد گشت. ریشه اصلی تمام گرفتاری های بشر، فاصله گرفتن از دو فیض بزرگ الهی است که برای هدایت و نجات بشر به امانت گذاشته شده است.(2) اجابت دعوت این دو امانت الهی است که می تواند بشر را از تاریکی های گناه و تجاوز، رهایی بخشد(3) و مدینه فاضله را به آنها ارزانی نماید. اکنون که پس از قرن ها سال به لطف پروردگار و تلاش، فداکاری و مجاهدت خستگی ناپذیر انبیا، اولیای الهی، امام خمینی(ره) و شهدای عزیز، زمینه تشکیل حکومت اسلامی در کشور عزیزمان فراهم شد، شایسته است تا با رهروی از رهبر معظم انقلاب، تمام افراد جامعه، هر کس به قدر توان خویش، برای تحقّق ارزش های الهی و پیشگیری از تمام مفاسد و آلودگی ها، خصوصا گناه اسراف و تجاوز از حدود الهی، تلاش نماید و با بهره گیری از فرامین نجات بخش قرآن و اهل بیت علیهم السلام در تطهیر و پاک سازی جامعه از گناه اسراف، قدمی بردارد، به ویژه در عصری که دشمنان قسم خورده مکتب رهایی بخش شیعه، که با تمام توان خویش، تلاش می کنند تا با ترویج تجمّل گرایی و مصرف گرایی، جوامع اسلامی خصوصا جامعه شیعی ایران را به سوی اسراف، مصرف گرایی سوق داده و از استفاده صحیح ثروت و نعمت های فراوان خداوند محروم نمایند و با رواج بی بند و باری و هوسرانی، جوانان ارزشمند کشورمان را به فساد و تباهی بکشند. بر این اساس، نگارنده تصمیم گرفته است تا با توکّل به خدا و توسّل به اهل بیت علیهم السلام به قدر توان خویش با بهره گیری از معارف نورانی قرآن و سخنان گهربار اهل بیت علیهم السلام به ندای رهبر عزیز و فرزانه انقلاب، که امسال (1388) را به نام اصلاح الگوی مصرف، نام گذاری نموده، لبیک گفته و اثری را درباره موضوع بسیار مهم اسراف به جامعه اسلامی تقدیم نماید، تا شاید بتواند با این تلاش ناچیز، رضایت خداوند و خشنودی حجّت بر حقّش بقیّة الله الاعظم(عج) را فراهم نماید. یکی از مهم ترین عوامل سعادت و رستگاری جامعه رعایت حدود الهی و پرهیز از هر گونه اسراف می باشد؛ زیرا اسراف از گناهان بزرگی است که مانع پیشرفت و اصلاح امت و سبب نابودی سرمایه ها و ثروت های مادی و معنوی می شود. جامعه اسرافگرا، جامعه ای بیمار و مبتلا به بدترین مرض و فسادانگیزترین ضعفی است که فرجامی به جز هلاکت و بدبختی نخواهد داشت. هشدار جدّی مقام معظم رهبری در سخنان نوروزی سال 1388 به آسیب ها و مشکلات گوناگون اسراف در عرصه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور، همگان را موظف می کند تا برای پاکسازی خویش و جامعه اسلامی از این بلای خانمانسوز اقدام جدّی نمایند. بر این اساس نگارنده تصمیم گرفته تا با بررسی ریشه ها و عوامل اسراف با بهره گیری از آیات نورانی قرآن و سخنان اهل بیت(ع)، قدم ناچیزی را برداشته و مطالبی را در خور بضاعت خویش به جامعه اسلامی تقدیم نماید.
بررسی ریشه ها و عوامل اسرافیکی از مباحث مهم درباره اسراف، شناسایی ریشه ها و عوامل اسراف می باشد، زیرا با شناخته شدن ریشه های این صفت ناپسند وخطرناک می توان راهکاری مناسب و واقعی جهت پیشگیری از مبتلا شدن افراد و جامعه به آن ارائه نموده و برای تطهیر افراد و جامعه مبتلا به اسراف، شیوه های کار سازتری را انتخاب کرد. با توجه به گسترده بودن دامنه اسراف در مسایل اعتقادی، اخلاقی و اقتصادی، ریشه ها و عوامل اسراف از دو جهت درونی و بیرونی قابل بررسی می باشد.
الف: عوامل درونی1. بی ایمانی و ضعف باورهای دینییکی از عوامل و ریشه های ارتکاب گناه و اسراف که در آیات قرآن به آن اشاره شده است، بی ایمانی و کفر به خداوند(4) و عالم آخرت (5)و یا ضعف ایمان و باورهای دینی می باشد، زیرا اگر انسان ایمان به خداوند داشته باشد و به این باور رسیده، که همه سرمایه و ثروت های داده شده به او، از امانت های الهی هستند و روزی فرا خواهد رسید که باید درباره تمام نعمت های داده شده پاسخگو باشد،(6) تمام سعی و تلاش خود را برای استفاده مفید و ارزشمند آن سرمایه، صرف خواهد کرد. یا به این باور، دست پیدا کرده باشد که همین ثروت در اختیار، هم می تواند سبب بهره مندی از زندگی جاودانه در آخرت و هم سبب خلود در جهنّم شود، حتما، برای استفاده صحیح از سرمایه های مادی و معنوی، برنامه ریزی خواهد کرد و از هر گونه اسراف و ولخرجی، پرهیز خواهد نمود. انسان اگر به این اعتقاد برسد، که تمام سرمایه های مادی و معنوی داده شده به او، فقط برای آزمایش الهی است(7) تا مشخص شود آیا او در مقابل این نعمت ها، شکرگزار است یا ناسپاس،(8) هیچ گاه آن را وسیله گمراهی، تکبّر و مباهات بر دیگران قرار نخواهد داد. با بررسی خصوصیات افراد اسرافکار در جامعه معاصر، می شود فهمید که بسیاری از آنها به سبب همین عامل که قرآن مطرح نموده است (بی ایمانی یا ضعف ایمان)، مرتکب گناه اسراف می شوند.
2. تربیت ناصحیحیکی از مهمترین عوامل و ریشه های اسراف، تربیت غلط و ناصحیح می باشد، افرادی که در خانواده های اسراف گر، ولخرج و لا ابالی بزرگ می شوند، طولی نخواهد کشید، که همانند خانواده، اسرافگر خواهد شد و در اثر تربیت غلط خانواده، مرتکب این عمل زشت می شود و همانند آنها رفتار خواهد کرد. زیرا به فرموده حضرت علی علیه السلام، قلب نوجوان همچون زمین خالی از هر بذری است که هر چه در آن کاشته شود، می پذیرد.(9) فرزندان اگر در همان دوران کودکی از سخنان و سیره عملی پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده، میانه روی و اعتدال در مصرف سرمایه های مادی و معنوی را یاد بگیرند، دچار اسرافگری در زندگی نخواهند شد. البته در این مورد، نباید نقش دیگر مراکز تعلیم و تربیت فراموش گردد، زیرا اگر فرزندی در خانواده، میانه روی و پرهیز از اسراف را یاد بگیرد، ولی در دیگر مراکز تربیتی، مثل مدارس و دانشگاه ها، خلاف آن را بیاموزد و ببیند، شاید تحت تأثیر واقع شود و ناخود آگاه مرتکب اسرافکاری در مصرف سرمایه های مادی و معنوی شود. یکی دیگر از مراکزی که نقش بسیار مهمی در تربیت جامعه دارد که هر گونه غفلت در پخش برنامه های آن، خسارت جبران ناپذیری را می تواند در هدر دادن و اسراف سرمایه های مادی و معنوی داشته باشد، رسانه ملی کشور (صدا و سیما) می باشد. این رسانه با شبکه های مختلف، همانند لبه شمشیر، هم می تواند با معرفی الگوی غلط و تبلیغات ناصحیح، جامعه را به سوی اسراف و اسرافگری سوق دهد و هم می تواند با معرفی الگوی صحیح و پخش برنامه های مؤثر، جامعه را به سوی پرهیز از اسراف و ولخرجی بکشاند. یکی دیگر از چیزهایی که هم می تواند در سوق دادن جامعه به سوی اسرافگری و تربیت ناصحیح افراد، نقش داشته باشد، و هم در سوق دادن جامعه به سمت دوری از اسراف گری، رسانه های مطبوعاتی و سایت های اینترنتی می باشد. در جامعه معاصر با پیشرفت علم و فناآوری و ارتباطات، بسیاری از افراد جامعه از این امکانات پیشرفته استفاده می کنند. اگر دست اندرکاران و مسئولین مربوطه در اطلاع رسانی و پخش برنامه های خویش، هر گونه اسراف واسرافگری را دامن بزنند مسلما، مخاطبان آنها تحت تأثیر قرار خواهند گرفت و طولی نخواهد کشید که این مرض خانمان سوز، سرمایه های فراوانی از ملت را نابود خواهد کرد.
3. احساس بی نیازی و غنایکی دیگر از زمینه ها و عوامل اسراف و طغیان که در قرآن به آن اشاره شده است، احساس غنا و بی نیازی کردن است کَلاّ اِنَّ الاِنسانَ لَیَطغی اَن رَءاهُ استَغنی(10)واِذا مَسَّ الاِنسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنبِهِ اَو قاعِدًا اَو قائما فَلَمّا کَشَفنا عَنهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَاَن لَم یَدعُنا اِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلمُسرِفینَ ما کانوا یَعمَلون(11) هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمیم مَنّاعٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ اَثیم اَن کانَ ذا مالٍ وبَنین(12) ثروت فراوان و غرق شدن در مادیات و رفاه، اگر همراه با ایمان و اعتقاد به خداوند و مالکیت خداوند نباشد، سبب ایجاد روحیه سرمایه داری و بی نیازی و سقوط اخلاقی خواهد شد، چنین انسان هایی با طغیان گری، تجاوز از حدود الهی، حیف و میل، تضییع اموال و اسراف کاری و ولخرجی، زمینه هلاکت و نابودی خویش را فراهم می کنند ...واَهلَکنَا المُسرِفین(13) در منطق اسلام، سرمایه و اموال، اگر سبب فراهم آوردن سعادت زندگی آخرتی و رفع مشکلات دنیوی شود، و الگوی تعیین شده از سوی خداوند در مصرف آن، رعایت گردد و حق و حقوق صاحبان حق، مثل نیازمندان، یتیمان از آن ثروت، پرداخت شود، چنین سرمایه و ثروتی دارای ارزش است. اما اگر ثروتی زمینه فراهم شدن ارتکاب گناه، مثل اسراف، تکبّر، فخر فروشی، گردد، هیچ ارزشی ندارد. امام صادق علیه السلام با قرائت آیه وکُلوا واشرَبوا ولا تُسرِفوا اِنَّهُ لایُحِبُّ المُسرِفین فرمودند: المال مال الله یضعه عند الرجل ودائع و جوّز لهم ان یاکلوا قصدا و یلبسوا قصدا و ینکحوا قصدا و یرکبوا قصد(14) مال و ثروت متعلق به خداست و به عنوان ودیعه و امانت در اختیار مردم قرار داده و برای آنها مجاز شمرده با رعایت میانه روی بخورند، بپوشند ازدواج کنند و مرکب تهیه کنند. آن حضرت در روایتی دیگر فرمود: لاخیر فیمن لایحبّ جمع المال من حلال یکفّ به وجهه و یقضی به دینه و یصل به رحمه (15) در کسی که گردآوری ثروت را برای حفظ آبرو، ادای قرض و دستگیری از خویشاوندان دوست ندارد خیری نیست.
4. جهل و نا آگاهیجهل به آثار منفی و زیانبار گوناگون اسراف و بی اطلاعی از فرجام آن، یکی از ریشه های اسراف می باشد، زیرا اگر فرد اسرافکار بداند، اسراف گری ایشان، سبب ضررهای فردی و اجتماعی برای او و خانواده و نسل و ذریه اش و دیگر افراد جامعه می شود، تلاش می کند تا از این عمل خطرناک، پرهیز نماید. یا اگر بداند، اسراف در عالم قیامت، موجب عذاب های غیر قابل تحمّل و محرومیت از رحمت و لطف پروردگار و شفعای قیامت می شود، سعی می کند تا با این کار، زندگی آخرتی خود را به نابودی نکشاند. قرآن مجید، جهل و نادانی را یکی از ریشه های اسراف گری قوم لوط بر شمرده است.(16) آنها با اسراف و تجاوز از حدود الهی در مسایل اخلاقی، گرفتار عذاب الهی شدند. از منظر اهل بیت نیز، جهل و نا آگاهی به عنوان یکی از عوامل اسراف معرفی شده است. حضرت علی علیه السلام فرمود: لاتری الجاهل الا مفرطا او مفرّط(17) نمی بینی جاهل را، مگر اینکه تندرو یا کندرو است.
امام صادق علیه السلام در بیان سپاه عقل و جهل، هفتاد و پنج صفت زشت را برای سپاه جهل ذکر کرده است، که در مورد یکی از آن موارد، فرمود: القصد و ضدّه العدوان(18) یکی از سربازان عقل، میانه روی و ضد آن تجاوز از حد می باشد. در بعضی از آیات و روایات، جهل و نادانی ریشه همه زشتی ها و گناهان مطرح شده است. ... یَعمَلونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ...(19)اَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُم سوءًا بِجَهالَةٍ...(20) قالَ رَبِّ السِّجنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمّا یَدعونَنی اِلَیهِ واِلاّ تَصرِف عَنّی کَیدَهُنَّ اَصبُ اِلَیهِنَّ واَکُن مِنَ الجاهِلین(21) لِلَّذینَ عَمِلوا السّوءَ بِجَهالَةٍ...(22) حضرت علی علیه السلام فرمود: الجهل معدن الشر(23) جهل و نادانی، منبع و ریشه هر بدی است.
5. کمبود شخصیتکمبود شخصیت یکی از عوامل اسرافکاری می باشد، بعضی از اسرافگران که به دلائل گوناگون در دوران زندگی دچار سرخوردگی و کمبود شخصیت شده اند، پس از دستیابی به سرمایه و قدرت، برای جبران آن سرخوردگی ها و حقارت ها دست به اسراف کاری و ولخرجی می زنند تا خود را مطرح نموده تا به این وسیله مورد ستایش و تمجید از سوی اطرافیان واقع گردند. در حدیثی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کسی که ساختمان را از روی ریا و سمعه (شنواندن به مردم، کارهایی را که مایه کسب جاه است) بسازد در قیامت به آتش دوزخ افکنده خواهد شد. شخصی از آن حضرت پرسید: چگونه بنایی با این وصف ساخته می شود؟ حضرت فرمود: بدین صورت که برای بزرگی فروختن بر همسایگان و فخر فروشی بر برادران دینی اش بیش از حدّ لازم برای خود ساختمان بسازد.(24)
6. تقلید کور کورانه و چشم و هم چشمیبا توجه به این که، اسراف و تجاوز از حدود الهی یکی از مصادیق روشن گناه است، آن هم گناه کبیره ای است که خداوند، مرتکبان آن را به آتش دوزخ تهدید نموده است، ... واَنَّ المُسرِفینَ هُم اَصحابُ النّار(25) یکی از عوامل ارتکاب گناه و اعمال زشت، که در قرآن به آن پرداخته شده است، تقلید کور کورانه و چشم و هم چشمی می باشد. واِذا فَعَلوا فاحِشَةً قالوا وجَدنا عَلَیها ءاباءَنا...(26) وکَذلِکَ ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ فی قَریَةٍ مِن نَذیرٍ اِلاّ قالَ مُترَفوها اِنّا وجَدنا ءاباءَنا عَلی اُمَّةٍ واِنّا عَلی ءاثارِهِم مُقتَدون(27)ثَمَّ بَعَثنا مِن بَعدِهِم موسی و هارونَ اِلی فِرعَونَ ومَلاَءِهِ بِآیاتِنا فاستَکبَروا وکانوا قَوماً مُجرِمین قالوا اَجِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وجَدنا عَلَیهِ ءاباءَنا وتَکونَ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِی الاَرضِ وما نَحنُ لَکُما بِمُؤمِنین(28)وجوَزنا بِبَنی اِسرءیلَ البَحرَ فَاَتَوا عَلی قَومٍ یَعکُفونَ عَلی اَصنامٍ لَهُم قالوا یاموسَی اجعَل لَنا اِلهاً کَما لَهُم ءالِهَةٌ قالَ اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلون اِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُم فیهِ وباطِلٌ ما کانوا یَعمَلون(29)قالَ نوحٌ رَبِّ اِنَّهُم عَصَونی واتَّبَعوا مَن لَم یَزِدهُ مالُهُ وولَدُهُ اِلاّ خَسار(30)یاَیُّهَا النّاسُ کُلوامِمّا فِی الاَرضِ حَلالاً طَیِّبًا ولا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطانِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین واِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما اَنزَلَ اللّهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ ما اَلفَینا عَلَیهِ ءاباءَنا اَولَو کانَ ءاباؤُهُم لایَعقِلونَ شَیئاً ولا یَهتَدون(31) در عصر حاضر و جامعه امروزی، نیز با بررسی رفتارهای اسراف گران ، مشخّص می شود که تقلید از دیگران و چشم هم چشمی، آن چنان آنها را در گرداب عمل زشت اسراف، قرار داده است که گاهاً این عمل آنان، مشکلات فراوانی را هم برای خودشان و هم برای جامعه به بار آورده است. به عنوان نمونه، چشم هم چشمی در برگزاری مراسم جشن عروسی، ولیمه سفرهای زیارتی ،تعیین مهریه، تهیه جهیزیه، تهیه اتومبیل های شخصی، تزیین خانه های مسکونی و دیگر موارد، آن چنان جامعه را به چالش کشاند و سبب بروز خسارت های جبران ناپذیری در عرصه های گوناگون اخلاقی، فرهنگی شده است که رهبر معظم انقلاب را وادار به هشدار جامعه اسلامی نموده است.
7. وسواسیکی از عوامل اسراف و زیاده روی، وسواسی می باشد که متأسفانه گاهی افراد متدین و مذهبی نیز به آن مبتلا می شوند، این افراد با این که می دانند اسراف حرام است اما با وسوسه نفس، ناخواسته مرتکب اسراف می شوند. این صفت زشت یک بیماری روانی است که ریشه آن از القائات شیطان و نفس امّار می باشد که اگر درمان نشود، سبب هدر رفتن عمر، فرسوده شدن اعصاب، مخالفت با احکام دین و نابودی سرمایه های مادی می شود. در منطق اهل بیت علیهم السلام وسواسی به عنوان یک فکر و کار شیطانی معرفی شده و شدیداً مورد نهی قرار گرفته است. پیامبر اکرم (ص) از جایی عبور می کردند، با سعد برخورد کردند که در حال وضو گرفتن بود، حضرت فرمود: ای سعد اسراف نکن، سعد پرسید ای رسول خدا آیا در وضو هم اسراف است، حضرت فرمود: آری، اگر چه در کنار نهر جاری باشی(32) عبدالله بن سنان گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم، شخصی است دچار وسواسی در وضو و نماز می باشد او مرد عاقلی است. اما مبتلا به این بیماری روانی است، حضرت فرمودند: چه عقلی برای اوست او از شیطان پیروی می کند. عرض کردم: چگونه؟ امام فرمود: از او بپرس این فکر او از کدام ناحیه می آید، او پاسخ خواهد داد، از ناحیه شیطان.(33)
ب: عوامل بیرونی1. قوانین غیر کارشناسی شدهقوانین و دستورالعمل های ناصحیح یکی از عوامل اسراف و زیاده روی و هدر رفتن سرمایه ها و ثروت های مادی و معنوی می باشد. به عنوان مثال، اگر قانونی از سوی قانون گذار تصویب و یا دستور العملی از سوی مدیران صادر شود که فلان مقدار سرمایه ملی، مثل نفت و بنزین در اختیار فلان گروه قرار گیرد با این که آن گروه یا قشر خاص می تواند با مقدار کمتر از مقدار تصویب شده، نیاز خود را بر آورده کند، اما چون بیش از نیاز در اختیار دارد آن را به هر صورتی که هست مصرف می کند که در نتیجه، سرمایه زیادی در این بین، اسراف شده است و علت اصلی در این گونه اسراف ها جز وضع قانون غیر کارشناسی شده، چیز دیگری نیست.
2. عادت ها و سنّت های غلطیکی دیگر از عواملی که سبب اسراف، ولخرجی و زیاده روی در جامعه می شود، وجود عادت ها و سنّت های غلط و غیر عقلایی است (34) گاهی اوقات به سبب آنکه، جامعه ای می خواهد به آن عادت و سنّت غلط خود عمل کند، سرمایه های فراوانی را هزینه می کند که هیچ فایده عقلایی در آن وجود ندارد و جز نابودی و هدر دادن سرمایه، چیز دیگری را به دنبال نخواهد داشت، خصوصا اگر جامعه ای معتاد به عادت غلطی گردد، برای اصلاح آن عادت، باید هزینه های سنگینی پرداخت کرد، زیرا به قول حضرت علی علیه السلام: برگرداندن شخصی از عادتش مانند معجزه(ناشدنی) است.(35) در جامعه معاصر به افرادی که در بعضی از چیزها مثل ولیمه عروسی، سفرهای زیارتی، تولد فرزندان ،بیش از حد ولخرجی و زیاده روی می کنند، تذکر داده می شود که چرا این قدر اسراف و زیاده روی می کنید، جواب می دهند، سنّت و عادت، اجازه نمی دهد، کمتر از این هزینه کنیم. با این که در همین جامعه، انسان های زیادی هستند که زیر خط فقر زندگی می کنند و محتاج به نان شبشان هستند.
3. واگذاری مدیریت به افراد غیر متخصصیکی از عوامل و زمینه های اسراف، واگذاری مسئولیت های سرمایه و اموال چه شخصی و چه عمومی به افرادی است که شایستگی لازم برای اداره اموال را دارا نیستند. خداوند در قرآن، از سپردن اموال به افراد سفیه و سپردن اموال یتیمان به آنها قبل از رسیدن به سن رشد عقلی، نهی فرموده است (36) و آگاهی، تخصص و امانتداری را شرط سپردن مدیریت بر سرمایه و اموال عمومی، مطرح نموده است.(37) و در یک توصیه همگانی فرمود: امانت را به اهلش واگذار کنید.(38) سرمایه های جامعه و اموال عمومی از امانت هایی هستند که اگر به افراد ناشایسته واگذار شود با تصمیمات غیر کارشناسانه، زمینه اسراف اموال را فراهم خواهند نمود که این امر، سبب وارد شدن خسارت های جبران ناپذیری به ثروت های ملی خواهد شد. مسئولین مربوطه اگر از تعهد و امانتداری لازم برخوردار نبوده و انسان های ریاست طلب و تجمل گرا باشند، به هیچ وجه حاضر به پرهیز از ریخت و پاش های آن چنانی در مجموعه مسئولیتی خود نخواهند شد و وجود چنین افرادی خصوصا در پست های کلیدی جامعه سبب می شود تا زیاده روی و ولخرجی در زیر مجموعه آنها نیز سرایت کند و سرمایه های ملت به هدر رود.
4. عرضه ناصحیح سرمایه هایکی از عوامل اسراف و هدر رفتن سرمایه ها، عرضه ناصحیح ثروت های ملی می باشد به عنوان مثال، یکی از علت های هدر رفتن نان در جامعه، عرضه نامرغوب آن می باشد که موجب می شود، افراد آن را به دور ریخته یا برای خوراکی حیوانات استفاده نمایند. عرضه ناصحیح این نعمت الهی در کشور، در حدی است که خرید و فروش نان زاید و خشکیده، شغل افراد زیادی گردیده است، انسان هایی که می توانند بجای این شغل، نقش بسیار مهمّی را در عرصه تولید و صنعت داشته باشند. اما عدم نظارت قاطع بر عرضه سرمایه های ملی سبب شده است هم سرمایه های فراوانی که برای به دست آوردن آن زحمت های طاقت فرسایی کشیده شده و میلیاردها ریال یارانه پرداخت گردید، به هدر رود و هم از سرمایه های ارزشمند انسانی، استفاده صحیح صورت نگیرد.
5. سنّتی بودن شیوه های مصرفیکی دیگر از عوامل اسراف و هدر رفتن سرمایه ها، قدیمی بودن شیوه های مصرف سرمایه های ملی و استفاده نکردن از سیستم های پیش رفته می باشد. به عنوان مثال، آبیاری مزارع با شیوه سنّتی به جای شیوه قطره ای هم سبب هدر رفتن مقدار زیادی از آب شده و هم به کیفیت محصولات کشاورزی آسیب جدّی وارد می کند با استفاده از ابزار و آلات شبکه آب رسانی قدیمی به جای ابزارهای پیشرفته، خصوصا در اماکن عمومی می تواند سبب هدر رفتن مقدار زیادی از این نعمت خدا دادی شود.
6. فرسوده بودن شبکه های انتقال انرژییکی از عوامل به هدر رفتن سرمایه های ملی و انرژی هایی هم چون آب، گاز و برق، فرسوده بودن شبکه های انتقال می باشد. (39) در بعضی از شهرها به جهت فرسوده بودن شبکه آب رسانی و ترکیدگی لوله های انتقال آب، مشاهده می شود آن قدر این مایه حیات به هدر رفته که تمام خیابان های اطراف را آب گرفته است و اگر محاسبه دقیق صورت گیرد مشخص می شود اگر تمام اهالی آن شهر در مصرف آب زیاده روی می کردند به این اندازه آب هدر نمی رفت.
7. ارزان بودن بهای انرژی و سرمایه های ملییکی دیگر از علت های اسراف، زیاده روی و استفاده ناصحیح، پایین بودن بها و قیمت ثروت ها و سرمایه های ملی است، اکثر انسان ها برای سرمایه هایی که ارزان بدست می آورند،
ارزش آن چنانی قائل نیستند و به هر صورت دلخواهی آن را مصرف می کنند. اما اگر برای آن سرمایه، بهای بیشتری پرداخت کنند به سادگی حاضر نیستند در مصرف آن زیاده روی و ولخرجی کنند. به عنوان مثال، نان در جامعه فعلی، به جهت پرداخت یارانه دولتی به قیمت ارزان در اختیار افراد قرار می گیرد و همین امر، باعث شده تا بیش از یک پنجم این برکت الهی به هدر رود(40) و مقداری زیادی از آن، خوراک دام و دیگر حیوانات گردد.
8. ترک نهی از منکریکی از عوامل مهمّ اسراف، ترک نهی از منکر می باشد. زیرا هر گناه و فسادی که در جامعه انجام می گیرد، اگر به موقع جلوی آن گرفته نشود، تدریجا از قباحت و زشتی آن فساد کاسته می شود، در حدی که کسی، انجام آن را زشت نمی داند و در نتیجه، انجام آن منکر، جنبه عمومی پیدا می کند، وقتی چنین شد، تطهیر چنین جامعه از آن فساد، بسیار سخت است. بر همین اساس، خداوند افرادی را که نسبت به انجام گناه در جامعه بی تفاوت هستند و نهی از منکر نمی کنند آنها را سرزنش نموده(41) و آنان را مورد لعن قرار داده است.(42) با توجه به این که نهی عملی اسراف، از مسئولیت های حکومت می باشد، ترک این مسئولیت یا ضعف در انجام این مسئولیت می تواند، سبب قوی تر شدن اسرافگران در هدر دادن سرمایه های مملکت شود. به عنوان مثال، اگر مسئولین با افرادی که سرمایه های ملی مثل آب، گاز، برق، نفت، بنزین، جنگل ها را هدر می دهند و به تذکّر افراد اعتنایی نمی کنند، برخورد قانونی نکنند یا ضعیف برخورد کنند، طولی نخواهد کشید که خسارت جبران ناپذیری به ثروت های ملی وارد خواهد شد. در پایان لازم به ذکر است که ریشه ها و عوامل اسراف منحصر به موارد ذکر شده نخواهد بود، بلکه شاید از نظر مخاطبان، موارد دیگری قابل طرح باشد که امیدواریم همه دلسوزان و فرهیختگان با پیگیری این مباحث در ارتقای شناخت و آگاهی جامعه نسبت به ریشه ها، آسیب ها و راه های پیشگیری از اسراف، گام های مؤثری بردارند تا ان شاءالله شاهد تطهیر جامعه اسلامی از هر گونه آلودگی اسراف و تجاوز از حدود الهی باشیم.
پی نوشت ها:1. سایت رهبری، سخنان ایام نوروزی سال 1388. 2. قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم: انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی، ما ان تمسّکتم بهما لن تضل ابد بحارالانوار، ج 23، ص 108، الکافی، ج 2، ص 417. 3. یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا للّه و للرّسول اذا دعاکم لما یحییکم انّ اللّه یحول بین المرء و قبله و انه الیه تحشرون. سوره انفال، آیه 24؛ سوره ابراهیم آیه 1. 4. سوره آل عمران، آیه 178. 5. سوره انعام، آیه 113؛ سوره قیامت، 3 تا 6؛ سوره مدثر، 40 و 41 و 42 و 46. 6. سوره تکاثر، آیه 8. 7. سوره آل عمران، آیه 186؛ سوره مائده، آیه 48؛ سوره انفال، آیه 27 و 28 ؛ سوره طه، آیه 131. 8. سوره نمل، آیه 40. 9. نهج البلاغه، نامه 31. 10. سوره علق، آیه 6 و 7. 11. سوره یونس، آیه 12. 12. سوره قلم،آیه 11 و 12 و 14. 13. سوره انبیاء، آیه 9. 14. بحارالانوار، ج 103، ص 16. 15. وسائل الشیعه، ج 12، ص 19. 16. سوره نمل، آیه 55. 17. نهج البلاغه، حکمت 70. 18. الکافی، ج 1، ص 62. 19. سوره نساء، آیه 17. 20. سوره انعام، آیه 54. 21. سوره یوسف، آیه 33. 22. سوره نحل، آیه 119. 23. غررالحکم، ج 1، ص 24. 24. وسایل الشیعه، ج 3، ص 588. 25. سوره غافر، آیه 43. 26. سوره اعراف، آیه 28. 27. سوره زخرف، آیه 23. 28. سوره یونس، آیه 75 و 78. 29. سوره اعراف، آیه 138 و 139. 30. سوره نوح، آیه 21. 31. سوره بقره، آیه 168 و 170. 32. تفسیر صافی، ج 3، ص 187. 33. الکافی، ج 1، ص 37، ح 1. 34. از پیام مقام معظم رهبری نوروز 1388. 35. بحارالانوار، ج 17، ص 217. 36. سوره نساء، آیه 5؛ سوره انعام، آیه 152؛ سوره اسراء، آیه 34. 37. سوره یوسف، آیه 55. 38. سوره نساء، آیه 58. 39. سایت رهبری از پیام های نوروزی مقام رهبری، سال 1388. 40. همان. 41. سوره مائده، آیه 63؛ سوره هود، آیه 116. 41. سوره مائده، آیه 77 و 78. |
.: Weblog Themes By Pichak :.