به نام خدا نشانه بهترین امت
شما بهترین امتى هستید آه بر مردم ظاهر شد هاید؛ به » ، قرآن خطاب به مسلمانان م ىفرماید
آُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْروُفِ وَ ) )«. شرط آنکه امر به معروف و نهى از منکر آنید
( تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر (آل عمران/ 110
قرآن با آنکه بارها از اهل آتاب به خاطر تعصبات نابجا و تحری فهاى نامشروع و توقعات بیهوده انتقاد
آرده، اما از گروهى از آنان به خاطر ایمان و تلاوت آیات الهى و امر به معروف و نهى از منکر ستایش
آرده است) ( لَیْسُوا سَواءً مِنْ اَهْلِ الْکِتَابِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّه ... وَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ
( یَأْمُرُونَ بِالْمَعْروُفِ و یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر (آل عمران / 112 و 113
امر به معروف آارى است آه خداوند انجام مى دهد :
( اِنَّ اللَّهَ یَأمُرُ بِالعَدْلِ و اْلاِحْسانِ( ( سوره نحل، آیه 90
همانا آه امر به منکر آار شیطان است:
( الشَّیْطانُ یَعِدُآُمُ الْفَقْرَ و یَأْمُرُآُم بِالْفَحْشاء( ( سوره بقره، آیه 268
امر به معروف وظیفه عمومى است آه قرآن م ىفرماید: تمام مردان و زنان با ایمان نسبت به
یکدیگر حق ولایت دارند آه یکدیگر را به معروف وادار آنند و از منکر باز دارند و نماز به پا دارند و زآات
( بپردازند) ( و الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بَعْضُهُمْ اَوْلِیَآءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَر (توبه/ 71
آنچه در این آیه جلب توجه م ىآند، چند نکته است:
1) از آغازِ تکلیف، همه مردم از هر سن و صنف و نژادى آه باشند، بر دیگر مؤمنان حق ولایت دارند؛
یعنى امر و نهى آنان بر اساس حق ولایتى است آه خداوند قرار داده است و هرگز نام دخالت بى
جا، مزاحمت و فضولى بر این آار روا نیست.
2) مقام ایمان است آه به مسلمانان این حق را مى دهد و این حق براى سایر مردم وجود ندارد.
3) همیشه امر به معروف، مقدم بر نهى از منکر به آار رفته است تا به ما بفهماند آه آارها را از
راه مثبت پیگیرى آنید و در جامعه، تنها انتقاد آننده نباشید.
4) در این آیه، امر به معروف و نهى از منکر قبل از نماز و زآات مطرح شده است، زیرا اقامه نماز و
اداى زآات نیاز به یک سلسله تبلیغات دارد آه همان امر به معروف است؛ براى مثال، در مقدمه نماز
این آلام خود امر به معروف است ،« حَىّ على الصّلوة » : وقتى با بهترین و رساترین صدا م ىگوییم
آه بر نماز مقدم شده است. قرآن، خود اقامه نماز را نهى از منکر م ىداند؛ آنجا آه مى فرماید:
( سوره عنکبوت، آیه 45 ) )« اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ و الْمُنکَرِ »
5) گرچه باید به اولویتها توجه داشت، اما آنچه مورد پسند اسلام است، سفارش به تمام معروف ها
و جلوگیرى از همه منکرات است.
به عبارت دیگر، زمانى ما به جامعه دلخواه م ىرسیم آه :
1) مرد و زن هر دو قیام آنند.
2) بر اساس ولایت و محبت امر و نهى آنند.
3) از خوبیها شروع آنند.
4) به همه نقاط مثبت و منفى توجه آنند.
این وظیفه عموم مسلمانان بود؛ اما از برخى آیات استفاده مى شود آه براى این دو فریضه بزرگ،
گروه ویژه اى نیز لازم است.
به نام خدا اولین وظیفه انبیا
ما در میان هر » : قرآن، اولین وظیفه همه انبیا را امر به معروف و نهى از منکر م ىداند و مى فرماید
امّتى، پیامبرى را مبعوث آردیم آه مهمترین وظیفه آنان دو چیز بود : یکى امر به یکتاپرستى آه
و دوم نهى از اطاعت طاغوتها آه بزرگ ترین منکرهاست ،« اَنِ اعْبُدُوااللَّه » بزرگ ترین معروف هاست
سوره نحل، آیه 36 : و لقد بعثنا فى آلّ امة رسولاً ان اعبدواالله و )«.« اِجْتَنِبُوا الطَّاغوتَ »
پیامبر اسلام آه نام و نشانش در تورات و انجیل » : اجتنبواالطاغوت ) در سوره اعراف نیز مى خوانیم
آمده، اوّلین وظیفه اش امر به معروف و نهى از منکر است) ( اعراف / 157 . الذین یتبعون
کمال نهایى در پرتو وحدت است
یکى از اهم امور و اوجب واجبات، بر همه مسلماناناتحاد و حفظ وحدت و همدلى و در کنار یکدیگر بودن و پرهیز از تفرقه و جدایى است. خداوند متعال فرموده است:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ . سوره آل عمران/ 103.
«همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان یکدیگر بودید پس میان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. اینگونه خداوند نشانههاى خود را براى شما روشن مىکند. باشد که شما راه یابید.»
بمقتضاى این آیه شریفه، هر مسلمانى گذشته از آن که موظف است به قرآن و عترت- که بهترین حبل و دستاویز انسانهاست- تمسک جوید، باید همراه مسلمانان و در کنار آنان باشد و هماهنگ به ریسمان الهى اعتصام جویند و هرگز از اتحاد و اتفاق و همدلى که نعمت ویژه الهى و منشأ رسیدن به کمال نهایى است عفلت نکنند و از خطر اختلاف و دشمنى با همدیگر که همانند حرکت در لبه پرتگاه و گودال آتش است،غافل نشوند و توجه داشته باشند که نزاع و کشمکش موجب سست شدن و از بین رفتن قدرت و شوکت است و خداوند سبحان مسلمانان را از آن برحذر داشته است. وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ؛ «با هم نزاع نکنید که سست شوید و مهابت شما از بین برود.»
همچنین بر همه مسلمانان است که در پرتو وحى الهى، زندگى مسالمتآمیز داشته باشند و از اختلاف و تفرقه و تشتّت که پیروى از گامهاى شیطان است پرهیز نمایند، زیرا او دشمن آشکار انسانها است و بارزترین مظهر عداوت او، ایجاد اختلاف و تفرقه و آشوب است. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛ «اى کسانى که ایمان آوردهاید همگى به اطاعت خدا در آیید و گامهاى شیطان را دبنال مکنید که او براى شما دشمنى آشکار است.»
انقلاب انسانى
انسان، ماهیتى پیچیده و شگفت و ویژگیهاى انحصارى عظیمى دارد:
1- انسان، تنها حیوان اعتقادى است. از آغاز با باورهاى ویژه زیسته است اکنون هم همه انسانها باورمندند حال یا به خدا یا به مارکسیسم یا بت یا گاو یا آلت تناسلى یا ... و بر سر اعتقاد، سر مىبازند، فداکارى و ایثار مىکنند خون مىدهند و خونخواهى مىکنند. این یکى از رازهاى شگفت و دیرین در زندگى انسان است که به او حساسیت شگفت و قابل توجه مىبخشد.
2- انسان، تنها حیوان مختار و خودگزین است حیوانات، همه در روند جبر غرائز حرکت مىکنند، تنها انسان است که اختیار دارد منش و روش خویش را برگزیند.
تنها انسان است که خودساز است و مىتواند علیه خویش، عامل ژنتیک و عوامل دیگر برخیزد و پایدارى کند.
3- انسان تنها موجود چند بعدى است. فرشتگان، بافت و ساختارى نورانى دارند. و حیوانات، ساختارى غریزى لیکن انسان هم داراى غرائز است هم عواطف و هم عقل و این عوامل، در او کششها و گرایشهاى ویژه و سختى را مىآفریند.
4- خواستها، تمایلات و غرائز انسان، اشباعناپذیر و مرزناشناس است. از شهوترانى از سلطهجویى و دیگر کامرانیها کام فرونمىبندد و سیرى نمىشناسد از آن سو هر چه تعالى معنوى پیدا کند باز هم آتش عطشناک درونش خاموش نمىشود.
5- انسان تنها حیوان ابزارساز و تسخیرکننده است. به کارگیرى ابزار یا ابزار سازى در برخى از حیوانات، بسیار محدود است. لیکن انسان، توان شگفتى در تسخیر و ابزارسازى دارد. از آغاز، آتش و سنگ و آهن و حیوان و زمین را تسخیر کرد و هم اکنون به ژرفاى دریاها و اوج ناپیداى آسمانها رسیده است.
در آغاز، سنگ تیزى را به کار گرفت و اکنون قدرت انفجار هولآفرینى را در دست دارد. توان ابزارسازى انسان به مرزى رسیده که با فشار دادن دگمههایى مىتواند زندگى خاکى را خاکستر کند.
6- انسان تنها حیوان تکاملى است. آموزشپذیرى و تربیتیابى بىمانند او گامبهگام بر قدرت و دانش و سلطه او افزوده است. زنبور عسل، از ابتداء تاکنون یکنواخت زیسته ولى انسان لحظه به لحظه پیش تاخته است.
با توجه به این شگفتیها و رازها و عظمتها است که انسان، ماهیتى عظیم و شگفت و پیچیده پیدا مىکند و هدایتى برتر و توجهى بیشتر مىطلبد.
در فرهنگ ادیان الهى به انسان توجه کامل شده هزاران پیامبر، براى هدایت او آمدهاند، کتابهاى آسمانى رسالتشان نجات اوست.
ائمه- علیهم السلام- اولیاء، عرفاء، علماى دینى همه در راستاى هدایت انسان، گام برداشتهاند.
و با توجه به این همه پیچیدگى، بزرگترین انقلاب، انقلاب انسانى است. انقلاب، قلمروهاى گونهگونى مىتواند داشته باشد قلمرو ادبى، هنرى، صنعتى، اقتصادى، ادارى، دینى، سیاسى، حقوقى و ... لیکن کارسازترین وژرفترین انقلابها، انقلاب انسانى است.
انقلابى که انسان را بسازد نه خانهاش را. انقلابى که انسان را بسازد نه ماشینش را. انقلابى که انسان را بسازد نه سازمان سیاسىاش را، خلاصه انقلابى که روش و منش و بینش انسانى را دگرگونى کند.
همه انقلابهاى ناکام، انقلابهایى است که اصالت انسانى در آن فراموش شود. انقلاب پیچیده و شگفت، انقلاب در خود انسان است. در فرهنگ اسلامى، انقلاب در خویش، جهادى بزرگتر از جهاد در مقابل کفار خوانده شده است. در فرهنگ اسلامى قهرمان کسى است که بر آتشهاى درونى خویش حاکم باشد. در فرهنگ اسلامى، کسى که رازهاى درونیش را کاویده باشد و عظمت خویش را شناخته باشد خداوند را شناخته است «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».
در فرهنگ اسلامى، رسالت پیامبران، ساختن انسان است و به اوج رساندن ارزشهاى اخلاقى او. «بعثت لاتمم مکارم الأخلاق» این سخن پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- است که: من براى به اوج رساندن ارزشهاى اخلاقى برانگیخته شدهام. یکى از ابعاد شگفت اعجاز قرآن مجید، اعجاز انسانى آن است. قرآن، بزرگترین انقلاب انسانى را پدید آورده است.
این واقعیت، پیش چشم همه تاریخآگاهان است که قرآن، اقوام بتپرست بیابانگرد خشن کینهتوز بىفرهنگ را به انسانهایى پاکباز، ایثارگر، ساده زیست، صافدل، علمجو، خوشخو، راستگفتار، درستکردار، میانهرو، فروتن، پرکار، قوىپیکار، بىآزار، پرآزرم، با مصرف کم و بازده زیاد تبدیل کرد.
انسانهایى با شهوتهاى فروخفته و عقلهاى بیدار، با همتهاى بلند و آرزوهاى کوتاه.
در شبها، دل به عبادت بسته در روزها به کار و ابتکار و پیکار پیوسته.
در جنگ شیر. در صلح، کبوتر. در عفت کلاغ.
در سختیها نستوه و در نستوهى چون کوه.
انسانهایى پاسدار چشم و نگهبان گوش.
براى ارزیابى نقش انسانسازى قرآن باید از یکسو به عرب پیش از اسلام و از دیگرسو به مسلمانان آغازین توجّه کرد. اکنون نیز این توان انسانپرورى در همه جغرافیاى اسلام نمود دارد. به برکت همین انسانپرورى قرآن است که اخلاق انسانى جامعه اسلامى نسبت به جامعه اروپایى و آمریکایى برتر و والاتر است.
آنچه در غرب، نمود بارز دارد گندابها و مردابهاى فساد است. خودکشى فزاینده، ارتباطات جنسى هرج منشانه، بیمارىهاى روانى، کمشدن گرایشهاى معنوى و مذهبى، سستباورى نسبت به حقیقتها، رشد بینش اقتصادى و سودجویانه و سوداگرانه، استثمار ملل محروم، عیاشىها، نوجوییها و گرایشهاى افراطى به سکس، قمار، رشد فزاینده بیماریهاى جنسى، گسترش فرزندان نامشروع، سقوط پیوندهاى عاطفى، افزایش گرایشهاى نیهلیستى، سرمایهگذارىهاى کلان در روند سلاحهاى مخرّب و نفوذهاى جاسوسى. اینها همه نمودهایى از زندگى غربى است.
این نفوذ قرآن است که تاریخ و جغرافیاى اسلام را از این گندابها پیراسته است. و انسانهاى کم مانند تاریخ را پروریده. ناپلئون گفته بود: «ساختن یک انسان از ساختن یک کشور مهمتر است». و واقعیت همین است که او گفته.
ویکتور هوگو نیز گفته بود: «در هر عصرى انسانهاى کامل، از انگشتان دست کمترند» تکنولوژى، آهن را مىسازد و قرآن، انسان را. و این انگیزه دردهاى غرب است. استاد نجفى در سمینار بزرگداشت حضرت علامه طباطبائى فرموده بودند: براى آنالیز و ارزیابى شخصیت علّامه طباطبائى باید به کانونى توجه کنیم که چنین شخصیتهایى را با چنین ویژگیها و عظمتها پروریده است. و آن کانون پرورشى، قرآن است که حتّى در قرن بیستم، انسانى مىسازد که ارزشهاى اوجمند اخلاقىاش از کهکشانها شکوهمندتر است.
قرآن، در آیه آخر سوره فتح سیماى مسلمانان راستین همگام با رسول خدا را به تصویر کشانده است: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً ...» یعنى: محمّد (ص) پیامبر خداست؛ و کسانى که با اویند، بر کافران، سختگیر و با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود مىبینى. فضل و خوشنودى خدا را خواستارند. علامت [مشخصه] آنان بر اثر سجود در چهرههایشان است. این صفت ایشان در تورات است. و مثل آنها در انجیل چون کشتهاى است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقههاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد، تا از [انبوهى] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است. (در این آیه، همه حروف الفباء جمع است).
چون تو در قرآن حق بگریختى با روان انبیاء آمیختى
هست قرآن حالهاى انبیاء ماهیان بحر پاک کبریا
مولوى
توجه تامّ به حضرت حق
آیت الله بهجت(ره)فرمود: در نجف رسم بود که طلاّب در ایام زیارتى ، دسته دسته و بسیارى از اوقات با پاى پیاده براى زیارت عتبات عالیات مىرفتند و شب را در بین راه به جهت خواندن نماز شب توقف و هر یک در گوشه اى مشغولنماز شب مى شدند.
در یکى از این سفرها آقاى روحانى پیر مردى که همراه آنها بودبیشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقایان غرّش و نعره شیرى را از نزدیکشنیدند و در صدد برآمدند که چه بکنند. دیدند شیر به سوى آن پیر مرد مى رود، گفتند: ((إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ))(146) هیچ کارى نمى توانستند انجام بدهند، شیر رفت ورفت و رفت تا چند قدمى آن آقا ایستاد، آقا هم ظاهراً در رکعت وتر بود، شیر چنددقیقه کنار آقا ایستاد و آقا را نگاه مى کرد، آقا هم مانند مجسّمه ایستاده بود وهیچ تکان نمى خورد، بعد از دقایقى شیر حرکت کرد و رفت .
چون قدرى دور شد آقایاندوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند: آقا! از شیرنترسیدى ؟ شگفت اینکه پا به فرار نگذاشتى ، أَحْسَنْتَ! عجب دل قوى و با جرئتى دارى؟ آقا فرمود: بله من ترسیدم ، خیلى هم ترسیدم اما دیدم با فرار کردن از چنگال اونجات نمى یابم ، لذا به خود گفتم که پس چه بهتر حال که باید طعمه شیر شوم ، در حالمناجات و راز و نیاز با قاضى الحاجات باشم . و با این حال خوب از دنیا بروم .))
حجة الاسلام والمسلمین آقاى تهرانى یکى از شاگردان آقا جریانفوق را به صورت ذیل از آیت الله بهجت نقل و براى نویسنده نگاشته اند: ((حضرت استاد این قضیه را مکرّر به این صورت نقل مى فرمودند که درنجف معروف شده بود که فلان آقا از شیر نمى ترسد و در بیابان شیر را دیده نترسیدهاست .
از خود آقا در این باره سؤ ال مى کنند مى فرماید: نه ، من نیز خیلى از شیرمى ترسم ، ولى وقتى در بیابان مشغول نماز بودم ناگهان شیرى از بالاى کوه به سوى منسرازیر شد، با خود گفتم : بهتر است اینک که قدرت بر رهایى از شیر را ندارم فکر فرارکردن را کنار گذارم و همچنان به نماز مشغول شوم ، و چه بهتر که مرا در حال نمازبدَرَد، لذا از نماز دست برنداشتم و هیچ عکس العملى از خود نشان ندادم ، تا اینکهشیر نزدیک من آمد و دید من کارى نمى کنم ، دورادور من گشت و رفت .))
ملانصرالدین به یکی از دوستانش گفت: خبر داری فلانی مرده؟ دوستش گفت: نه! علت مرگش چه بود؟ملا گفت: علت زنده بودن آن بیچاره معلوم نبود چه رسد به علت مرگش!
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطر کسانی که شرارتها را می بینند و کاری در مورد آن انجام نمی دهند.
البرت انیشتین
نود و نه درصد ازنگرانیهای ما در زندگی هرگز اتفاق نمی افتد.
دیل کارنگی
هشدار ،
در نومیدی بسی امید است؛
پایان شب سیه سپید است ...
اختلاط دختر و پسر در قرآن
قرآن در ضمن یک داستان روابط دختر و پسر را برای اهل ذکر بیان می کند به راستی که قرآن با بهترین داستانها بهترین نکته ها را بیان می کند.
توجه به داستان زیر ما را به این حقیقت می رساند که چگونه برخورد با نامحرم داشته باشیم –چگونه با او صحبت کنیم و...
در سوره قصص آیه 22 می خوانیم که (وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ )
و چون حضرت موسی به آب مدین رسید، گروهى از مردم را پیرامون آن یافت که [چارپایان خویش را] آب مىدادند، و پشت سرشان دو دختر را یافت که گوسفندانشان را دور مىکردند و نمىگذاشتند که به آب نزدیک شوند. [موسى] گفت: «شما چه کار مىکنید؟» دختران گفتند: « [ما گوسفندانمان را] آب نمىدهیم تا وقتى که چوپانان از کنار چاه بروند، و پدر ما پیرى بزرگوار است.
نکته:عفت و حیا دو دختر طوری بود که در پاسخ حضرت موسی گفتند( مابه گوسفندان آب نمیدهیم تا آنکه چوپانان آب بردارند و سرچاه را خلوت کنند)
نکته های این آیه:
نکته اول :
در حرف زدن با نامحرم، خلاصه سخن بگوییم همچنان که حضرت موسی فقط از دختران پرسید(ما خَطْبُکُما؟؛ چه میکنید؟ کارتان چیست؟)
نکته دوم :
اختلاط زن و مرد صحیح نیست چون اگر صحیح بود دختران شعیب در کنار چوپانان آب را از دلو بیرون می آوردند
نکته سوم :
سوال از نامحرم با هدف خیرخواهانه و انگیزه و مدد رسانى به آنان باشد همچنان که حضرت موسی با هدف خیر خواهی از دختران سوال کرد (شما چه کار مىکنید؟)
نکته چهارم:
جواز پاسخ زنان به پرسش خیرخواهانه مردان نامحرم چنانکه دختران شعیب در پاسخ خیر خواهانه حضرت موسی به او جواب دادند که (ما گوسفندانمان را آب نمىدهیم تا وقتى که چوپانان از کنار چاه بروند،)
نکته پنجم :
دقت کنیم در پاسخ دختران به حضرت موسی که رعایت مختصر گویی را کردند(دختران گفتند: ما گوسفندانمان را آب نمىدهیم تا وقتى که چوپانان از کنار چاه بروند،)
نکته ششم:
انتظار کشیدن براى خلوت شدن سرچاه از مردان نامحرم، عادت دختران شعیب و کار هر روزه آنان در آب دادن به گوسفندان خویش بود
قالتا لانسقى(گفتند گوسفندان را سیراب نمی کنیم)
برداشت یاد شده با توجه به آمدن فعل مضارع «لانسقى»- که مفید تکرار و استمرار است- به دست مىآید.
این مطلب از آیه برداشت می شود که مهم حفظ و ادامه عفت می باشد
.: Weblog Themes By Pichak :.