سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 91/10/9 | 3:20 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

انقلاب انسانى‏

انسان، ماهیتى پیچیده و شگفت و ویژگیهاى انحصارى عظیمى دارد:

1- انسان، تنها حیوان اعتقادى است. از آغاز با باورهاى ویژه زیسته است اکنون هم همه انسانها باورمندند حال یا به خدا یا به مارکسیسم یا بت یا گاو یا آلت تناسلى یا ... و بر سر اعتقاد، سر مى‏بازند، فداکارى و ایثار مى‏کنند خون مى‏دهند و خونخواهى مى‏کنند. این یکى از رازهاى شگفت و دیرین در زندگى انسان است که به او حساسیت شگفت و قابل توجه مى‏بخشد.

2- انسان، تنها حیوان مختار و خودگزین است حیوانات، همه در روند جبر غرائز حرکت مى‏کنند، تنها انسان است که اختیار دارد منش و روش خویش را برگزیند.

تنها انسان است که خودساز است و مى‏تواند علیه خویش، عامل ژنتیک و عوامل دیگر برخیزد و پایدارى کند.

3- انسان تنها موجود چند بعدى است. فرشتگان، بافت و ساختارى نورانى دارند. و حیوانات، ساختارى غریزى لیکن انسان هم داراى غرائز است هم عواطف و هم عقل و این عوامل، در او کششها و گرایش‏هاى ویژه و سختى را مى‏آفریند.

4- خواستها، تمایلات و غرائز انسان، اشباع‏ناپذیر و مرزناشناس است. از شهوترانى از سلطه‏جویى و دیگر کامرانیها کام فرونمى‏بندد و سیرى نمى‏شناسد از آن سو هر چه تعالى معنوى پیدا کند باز هم آتش عطشناک درونش خاموش نمى‏شود.

5- انسان تنها حیوان ابزارساز و تسخیرکننده است. به کارگیرى ابزار یا ابزار سازى در برخى از حیوانات، بسیار محدود است. لیکن انسان، توان شگفتى در تسخیر و ابزارسازى دارد. از آغاز، آتش و سنگ و آهن و حیوان و زمین را تسخیر کرد و هم اکنون به ژرفاى دریاها و اوج ناپیداى آسمانها رسیده است.

در آغاز، سنگ تیزى را به کار گرفت و اکنون قدرت انفجار هول‏آفرینى را در دست دارد. توان ابزارسازى انسان به مرزى رسیده که با فشار دادن دگمه‏هایى مى‏تواند زندگى خاکى را خاکستر کند.

6- انسان تنها حیوان تکاملى است. آموزش‏پذیرى و تربیت‏یابى بى‏مانند او گام‏به‏گام بر قدرت و دانش و سلطه او افزوده است. زنبور عسل، از ابتداء تاکنون یکنواخت زیسته ولى انسان لحظه به لحظه پیش تاخته است.

با توجه به این شگفتیها و رازها و عظمتها است که انسان، ماهیتى عظیم و شگفت و پیچیده پیدا مى‏کند و هدایتى برتر و توجهى بیشتر مى‏طلبد.

در فرهنگ ادیان الهى به انسان توجه کامل شده هزاران پیامبر، براى هدایت او آمده‏اند، کتابهاى آسمانى رسالتشان نجات اوست.

ائمه- علیهم السلام- اولیاء، عرفاء، علماى دینى همه در راستاى هدایت انسان، گام برداشته‏اند.

و با توجه به این همه پیچیدگى، بزرگترین انقلاب، انقلاب انسانى است. انقلاب، قلمروهاى گونه‏گونى مى‏تواند داشته باشد قلمرو ادبى، هنرى، صنعتى، اقتصادى، ادارى، دینى، سیاسى، حقوقى و ... لیکن کارسازترین وژرفترین انقلابها، انقلاب انسانى است.

انقلابى که انسان را بسازد نه خانه‏اش را. انقلابى که انسان را بسازد نه ماشینش را. انقلابى که انسان را بسازد نه سازمان سیاسى‏اش را، خلاصه انقلابى که روش و منش و بینش انسانى را دگرگونى کند.

همه انقلابهاى ناکام، انقلابهایى است که اصالت انسانى در آن فراموش شود. انقلاب پیچیده و شگفت، انقلاب در خود انسان است. در فرهنگ اسلامى، انقلاب در خویش، جهادى بزرگتر از جهاد در مقابل کفار خوانده شده است. در فرهنگ اسلامى قهرمان کسى است که بر آتشهاى درونى خویش حاکم باشد. در فرهنگ اسلامى، کسى که رازهاى درونیش را کاویده باشد و عظمت خویش را شناخته باشد خداوند را شناخته است «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».

در فرهنگ اسلامى، رسالت پیامبران، ساختن انسان است و به اوج رساندن ارزشهاى اخلاقى او. «بعثت لاتمم مکارم الأخلاق» این سخن پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله- است که: من براى به اوج رساندن ارزشهاى اخلاقى برانگیخته شده‏ام. یکى از ابعاد شگفت اعجاز قرآن مجید، اعجاز انسانى آن است. قرآن، بزرگترین انقلاب انسانى را پدید آورده است.

این واقعیت، پیش چشم همه تاریخ‏آگاهان است که قرآن، اقوام بت‏پرست بیابان‏گرد خشن کینه‏توز بى‏فرهنگ را به انسانهایى پاک‏باز، ایثارگر، ساده زیست، صاف‏دل، علم‏جو، خوش‏خو، راست‏گفتار، درست‏کردار، میانه‏رو، فروتن، پرکار، قوى‏پیکار، بى‏آزار، پرآزرم، با مصرف کم و بازده زیاد تبدیل کرد.

انسانهایى با شهوتهاى فروخفته و عقلهاى بیدار، با همتهاى بلند و آرزوهاى کوتاه.

در شبها، دل به عبادت بسته در روزها به کار و ابتکار و پیکار پیوسته.

در جنگ شیر. در صلح، کبوتر. در عفت کلاغ.

در سختیها نستوه و در نستوهى چون کوه.

انسانهایى پاسدار چشم و نگهبان گوش.

براى ارزیابى نقش انسان‏سازى قرآن باید از یک‏سو به عرب پیش از اسلام و از دیگرسو به مسلمانان آغازین توجّه کرد. اکنون نیز این توان انسان‏پرورى در همه جغرافیاى اسلام نمود دارد. به برکت همین انسان‏پرورى قرآن است که اخلاق انسانى جامعه اسلامى نسبت به جامعه اروپایى و آمریکایى برتر و والاتر است.

آنچه در غرب، نمود بارز دارد گندابها و مرداب‏هاى فساد است. خودکشى فزاینده، ارتباطات جنسى هرج منشانه، بیمارى‏هاى روانى، کم‏شدن گرایشهاى معنوى و مذهبى، سست‏باورى نسبت به حقیقتها، رشد بینش اقتصادى و سودجویانه و سوداگرانه، استثمار ملل محروم، عیاشى‏ها، نوجوییها و گرایشهاى افراطى به سکس، قمار، رشد فزاینده بیماریهاى جنسى، گسترش فرزندان نامشروع، سقوط پیوندهاى عاطفى، افزایش گرایشهاى نیهلیستى، سرمایه‏گذارى‏هاى کلان در روند سلاحهاى مخرّب و نفوذهاى جاسوسى. اینها همه نمودهایى از زندگى غربى است.

این نفوذ قرآن است که تاریخ و جغرافیاى اسلام را از این گندابها پیراسته است. و انسانهاى کم مانند تاریخ را پروریده. ناپلئون گفته بود: «ساختن یک انسان از ساختن یک کشور مهمتر است». و واقعیت همین است که او گفته.

ویکتور هوگو نیز گفته بود: «در هر عصرى انسانهاى کامل، از انگشتان دست کمترند» تکنولوژى، آهن را مى‏سازد و قرآن، انسان را. و این انگیزه دردهاى غرب است. استاد نجفى در سمینار بزرگداشت حضرت علامه طباطبائى فرموده بودند: براى آنالیز و ارزیابى شخصیت علّامه طباطبائى باید به کانونى توجه کنیم که چنین شخصیتهایى را با چنین ویژگیها و عظمتها پروریده است. و آن کانون پرورشى، قرآن است که حتّى در قرن بیستم، انسانى مى‏سازد که ارزشهاى اوجمند اخلاقى‏اش از کهکشانها شکوهمندتر است.

قرآن، در آیه آخر سوره فتح سیماى مسلمانان راستین همگام با رسول خدا را به تصویر کشانده است: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً ...» یعنى: محمّد (ص) پیامبر خداست؛ و کسانى که با اویند، بر کافران، سختگیر و با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود مى‏بینى. فضل و خوشنودى خدا را خواستارند. علامت [مشخصه‏] آنان بر اثر سجود در چهره‏هایشان است. این صفت ایشان در تورات است. و مثل آنها در انجیل چون کشته‏اى است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‏هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد، تا از [انبوهى‏] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است. (در این آیه، همه حروف الفباء جمع است).

چون تو در قرآن حق بگریختى‏     با روان انبیاء آمیختى‏

هست قرآن حالهاى انبیاء     ماهیان بحر پاک کبریا

مولوى‏




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 3:6 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

ارتباطهاى سه‏گانه‏ پیوندباقران

اسلام‏باوران، در روند زندگى تاریخى خویش، سه گونه ارتباط و پیوند با قرآن داشته‏اند:


الف: ارتباط علمى‏

یکى از برخوردهاى سه‏گانه، برخورد علمى با قرآن است، یعنى کاوش براى شناخت واژه‏ها، تفسیر، تأویل، ترکیب، تجوید و بسیارى از مفاهیم علمى دیگر.

بى‏تردید، غناى بیکران قرآن و فرهنگ‏زایى آن، این پژوهش‏ها را ضرورى مى‏سازد به شرط اینکه این کاوش‏ها راهى باشد به سوى پیدایى نور، براى زایش قسط و زدودن ظلمت‏ها، لیکن اگر شناخت براى شناخت باشد مثل هنر براى هنرو علم براى علم، باز هم این کاوش‏ها کوششى غیر کارساز است، آنگاه این شناختها با کفر نیز همخانه مى‏شود.

برخى از قرآن‏شناسان و قرآن‏کاوان کسانى بوده‏اند که اصلا باور به اسلام نداشته‏اند. اگر به شناخت علمى قرآن و کاوش‏هاى تحقیقى بسنده شود و پژوهش علمى، جایگزین تحقق عملى گردد و قرآن از حضور در صحنه‏هاى گونه‏گون اجتماعى، سیاسى و خانوادگى دور بماند، آنگاه قرآن، در حصار مدرسه‏ها، کتابها و کتابخانه‏ها از تحقق هدف آسمانیش جدا مى‏شود و نیروهاى استثمارگر، بى‏هراس، این تحقیقات بى‏گزند را به تماشا مى‏نشینند.

قرآن، تنها براى کاوشگران و کاوشهاى صرفا علمى فرود نیامده است، قرآن، آمده تا مردم را به قسط وادارد. حدید/ 25.

قرآن، آمده تا انسانها را از تیرگیها (ظلمات) به نور بکشاند ابراهیم/ 1. و ظلمات را بزداید. مگر ظلمات، نابرابریهاى اجتماعى، استبداد نظامى و سیاسى، کفرباوریها، هوى‏پرستیها، مکاتب‏فریبا و فریبگر نیست؟

اسلام آمده است تا حیات نوین بخشد.انفال/ 24.

قرآن، نیامده تا آکادمى افلاطونى ایجاد کند و محققین بى‏درد و بى‏فریاد را گردآورد تا بى‏خبر از همه دردهاى اجتماعى به تبیین قراآت و شرح زندگانى قراء بپردازند و الحان قرائت را مورد پژوهش قرار دهند.

قرآن، آمده است تا مدینه فاضله‏اى را بهتر و والاتر از آنچه افلاطون در رؤیایش بود در زمین شکل دهد.

قرآن، کتاب زندگى است و ایجاد این مدینه فاضله همراه با ایمان، قیام‏عمومى‏ «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» حدید/ 25. بیدارى و ستیز اجتماعى، درگیرى و حضور عملى مى‏طلبد.

قرآن، اگر تاریخ مى‏نگارد هدفش آگاهى خشک تاریخى نیست، اگر دهها بار داستان موسى و فرعون را تکرار مى‏کند، فرهنگ مبارزه را مى‏آموزد، فرهنگ طاغوت را و آیین موسوى را. دریافت درست مفاهیم قرآن، فرهنگ برین زیستن را مى‏سازد.

ما امروز دردناکانه گواهیم که این کاوشهاى علمى نیز کاهش یافته، در دانشگاه‏ها، فرهنگهاى بیگانه جایگزین پژوهشهاى قرآنى شده، و در حوزه‏هاى علمیه نیز، مقدمه‏هاى درازتر از ذى‏المقدمه مثل ادبیات، اصول، کلام و فلسفه کمتر فرصت پژوهش کارساز در قرآن را به دانشجویان علوم دینى مى‏بخشد.

دردخیز است که درس تفسیر قرآن شریف هنوز جزء درسهاى جنبى و کناره حوزه‏هاست نه درس رسمى!

به امید اینکه پژوهشهاى فراگیر و گسترده، گستره خاک را رستنگاه نظام حیات‏آفرین اسلام و قرآن کند.

ب: ارتباط تبرک‏جویانه و مهجور

بعد از عصر پیامبر اکرم- صلى اللّه علیه و آله و سلم- قرآن، کم‏کم از صحنه‏هاى عملى دور ماند. قرآن را از حاکمیت بر نظام سیاسى، و از حضور در زندگى روزمرّه فردى و اجتماعى جدا کردند، فاجعه آغاز شد، تباهى اوج گرفت و ماتم فراگیر گشت. اوجمندیها به نشیب افتاد، زنان خواننده به دار الاماره‏ها پا گذاردند، جام سلطنت سرشار از مستى شد، فرهنگ اسلامى در پایکوبى نیزه‏داران به ظاهر مسلمان، از حضور عملى و اجتماعى و تحقق، دور گشت،لیکن پیوند دیگرى با قرآن رخ نمود، پیوندى که بى‏گزند و بى‏خطر بود. پیوندى که شب‏نیزه‏داران را نمى‏آشفت، پیوندى که خروش نمى‏آفرید، حصار نمى‏شکست، پیوندى که نوربخشى و هستى‏آفرینى قرآن را دوستانه ذبح مى‏کرد، در این پیوند، قرآن نورآفرین، تنها کاربردى تبرّک‏جویانه داشت، و هر روز مظاهر و قلمرو این به کارگیرى مهجور و تبرک‏جویانه بیشتر مى‏شد، این مصلحت همه حاکمان نیزه به دست و جام‏نوش بود این مصلحت همه نیروهاى استثمارگر بود تا قرآن، از ایجاد خروش اجتماعى، از گستردن نور بیدارى، از بسیج توده‏ها، از سامان‏بخشى فکرى و عملى دور بماند و این فاجعه بود، فاجعه‏اى که تا ژرفاى جغرافیاى اسلام را به درد نشاند. و امروز نیز «سکولاریسم» در پى آن است که قرآن را کتابى متبرک بخواند و آن را اخروى بداند و از همه صحنه‏هاى سیاسى- اجتماعى دور گرداند.

اهریمنان مى‏خواستند که ارتباط اسلام‏باوران با قرآن، ارتباط عملى نباشد حتى ارتباط علمى نیز نباشد، در این راستا قرآن، دیگر کتاب نبود وسیله تبرک بود، براى بوسیدن در صبحگاه، براى نوازش، براى روى سر گرفتن مسافرى که عازم سفر بود! براى اینکه راننده خشن و سرعت پیشه‏اى به فرمان ماشین ببندد تا تصادف نکند، تا عروس در شهر گشته‏اى از زیر آن به حجله برود.

مگر این فرهنگ سیاسى قرآن نیست که مى‏گوید:

«کافران را رازآشنا و رمزآگاه خویش نکنید.»    )در این مورد، دو واژه بسیار درس‏آموز به کار آمده است: یکى واژه «بطانه» است در آیه شریفه 118 سوره مبارکه آل عمران که به مؤمنین فرمان مى‏دهد: از فراسوى مرزهاى ایمان کسى را رازآشنا قرار ندهند. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ». «بطانه» آستر و پارچه درونى لباس است و لکن استعاره آورده شده است براى رمزآگاه و رازآشنا. حضرت على- علیه السلام- در نامه‏اش به مالک اشتر مى‏نویسد: «ثمّ إنّ للوالی خاصّة و بطانة.» راغب گفته: «و تستعار البطانة لمن تختصّه بالاطلاع على باطن أمرک» (مفردات راغب ص 51) واژه درس‏آموز دیگرى که در ارتباط با کفرپیشگان در قرآن نورآفرین آمده است، واژه «ولیجه» است «ولیجه» هر بیگانه‏اى است که مورد اعتماد قرار گرفته باشد. راغب اصفهانى گفته است: «ولیجة کلّ ما یتخذه الانسان‏    (     معتمدا علیه و لیس من اهله». در سوره شریفه توبه آیه مبارکه 16 آمده است: «وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً». و غیر از خدا و رسولش و مؤمنان، دیگرى را محرم اسرار خویش نسازند.    

پس این فرهنگ راز و رمز با بیگانه و این دیپلماسى متمایل به قدرتها در برخى از کشورهاى اسلامى از چه کانونى است.

و در این راستا، یعنى در قلمرو ارتباط مهجور و تبرک‏جویانه و ناکارساز با قرآن کریم است که آیه‏ «وَ إِنْ یَکادُ» براى رفع چشم‏زخم آویزه کاخى مى‏شود که مثلا با خون مردم افراشته شده است، و سوره یس آمپولى مى‏شود براى مرد خونخوار در بستر آرمیده‏اى که جان مى‏کند و سوره الرحمن، در پایان مراسم ترحیم خوانده مى‏شود تا همه بفهمند که مجلس به پایان مى‏رود، و در همین قلمرو ارتباط تبرک‏جویانه است که قرآنهاى یک سانتى‏مترى چاپ مى‏شود قرآنى که دیگر براى خواندن نیست، براى فهمیدن و شناختن و ره آموختن نیست براى ایجاد نظام صالح و فراگیر اجتماعى نیست تنها براى تبرک‏جویى است، براى عیدى است، براى نمایش دکورى است، و در همین راستا نیز قرآن یک صد و بیست کیلویى نوشته مى‏شود که آنهم براى نمایش در موزه‏هاست، براى دکور است، براى برانگیختن اعجاب زودگذر تماشاچى است.

و در این قلمرو است که پیوند مردم با قرآن، تنها یک پیوند استخاره‏اى مى‏شود! یا قرآن حیات‏بخش، آویزه کودکان و مغازه‏ها مى‏گردد، و بیشتر براى مرده‏ها مى‏خوانندش. و به جاى دانشگاه، وزارتخانه، خانه، کوچه و بازار به گورستان مى‏رود و ...

و این ارتباط مهجور است که رسول خدا- صلى اللّه علیه و آله- را در روز واپسین به شکایت برمى‏انگیزد: «یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» سوره فرقان، آیه 30. رسول نستوهى که از رنجشهاى دیرین به خدا شکایت نکرد،

رسول کوه صبرى که ستیز جاهلیت را بر خویش بردبارانه هموار کرد، و بى‏گلایه زیست، اینک از به کارگیرى مهجورانه قرآن، به خدا شکایت مى‏کند چرا که این‏گونه پیوند با قرآن، رسالت جهانى قرآن را تباه مى‏سازد، اگر جاهلیت، دندان پیامبر را دشمن‏کامانه شکست، این‏گونه برخوردها با قرآن، سخن پیامبر را دوستانه مى‏شکند و این است راز اینکه پیامبر بزرگ، رسول تاریخ، از شکستن دهان نمى‏نالد، لیکن از شکسته شدن پیام مى‏نالد.

و این ارتباط مهجور با قرآن است که مسلمانان، فاتحان ستیغ‏هاى بلند را در دام جهانخواران نشانده است.

و این است راز هر آنچه هست و رمز هر آنچه نیست.

ج: ارتباط عملى‏

بالنده‏ترین، پویاترین، حرکت‏زاترین، رشدآورترین پیوندهاى قرآنى، پیوند و ارتباط عملى با قرآن کریم است.

پیوند عملى با قرآن شریف، بهره‏گیرى گام‏به‏گام در زندگى فردى و اجتماعى است. یعنى حاکم کردن قرآن، بر نظام سیاسى و اقتصادى. یعنى حاکم کردن قرآن بر فرهنگ زیستن، بر منش، بینش و دانش. تنها این ارتباط است که پیشاهنگى و پیشتازى و اوجمندى مى‏آورد. على- علیه السلام- فرمود: «من عمل به سبق»، و در هنگامه‏اى که واپسین لحظه‏هاى زندگیش دردناکانه مى‏گذشت، فرمود: خدا را خدا را بپرهیزید در فراگرفتن قرآن. نکند دیگران در عمل کردن به قرآن از شما پیشى بگیرند.

«اللّه اللّه فی القرآن، لا یسبقکم بالعمل به غیرکم» نامه 47 نهج البلاغه صبحى صالح.شما را به خدا شما را به خدا قرآن را بپایید. دیگران در عمل کردن به قرآن از شما پیشى نگیرند.سخن از عمل به قرآن است. فرمود: بترسید خدا را خدا را در ارتباط با قرآن. ارتباط عملى با قرآن، در اسلام‏باوران آغازین و یاوران راستین محمد- صلى اللّه علیه و آله و سلم- تبلور بیشترى داشته است. اسلام‏پیشگان آغازین نمى‏خواستند با قرآن، تفأل بزنند، یا از زیر قرآن بگذرند، یا قرآن را تنها ببوسند، قرآن، در زندگیشان حضور عملى داشت، و راز مجد و شکوه بى‏مرزشان همین بود که قرآن، در همه چیزشان حضور مى‏یافت، در چشمهاى فروهشته مردان و زنان عفت‏پیشه‏اشاره است به آیه 30 و 31 سوره مبارکه نور: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ... وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ ...».، در گوشهایى که مسئولیت شنیدن را آویزه داشت. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» اسراء 17/ 36.

در پاهایى که بار زیستن را خاضعانه مى‏کشید.«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» فرقان 25/ 66.

در مغزهایى که ژرفاى هستى، اوج دوردست ستاره‏ها، فراز بى‏مرز آسمان را مى‏کاوید.«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» آل عمران 3/ 191.

در روسریهاى آویخته‏،31 نور: «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ». در گامهاى بى‏عشوه‏ 31 نور: «وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ».و در واژه‏هاى بى‏ناز و فریب زنان‏32 احزاب: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ».، در غرش رعد خشم دین‏باوران، در ستیز با کفر، در رقص تند شمشیرها، در جنگل سبز نیزه‏ها، در چمن سرخ ایثار، در صف سفید یاران محمد- صلى اللّه علیه و آله و سلم- در خانه‏هایى که سفره‏هاى قناعت گسترده، دستهاى اسراف، بسته و زبانهاى شکرانه گشوده بود.31 اعراف: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» و آیه شریفه 15 سوره مبارکه سبأ: «کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ».

در کوچه‏ها که پاسخ گرمتر سلامها، عطرى از مهر مى‏آکند.

بچه‏ها در میدان رحمت مى‏دویدند و پیران بر مرکب مجد و احترام مى‏گذشتند در بازارها که ترازوها به عدالت مى‏ایستاد و مغازه‏داران، انصاف مى‏فروختند.

در مسجدها که رکوع همراه توده‏ها، ستایش احد را در کثرت مى‏نمود.

در شب، که گویا تاریکى، سجاده‏اى بود که خدا براى نیایش سوزمندانه رازداران شب مى‏گسترد.

در سحرگاهان، که استغفار اشک‏آلود، سحرمداران شب را بدرقه مى‏کرد.

در روز که صداى بى‏هراس گامهاى مردان در دل فقر، جهل و دشمن هراس مى‏آفرید.

در خروش خشم تند مسلمانان بر آنان که خداستیز بودند.

در حریم نرم مهرى که همه جا بر چهره‏ها گسترده بود.

بر سر سفره‏هایى که نان و گرسنگى را گسترده بودند و نان را به نیازمند مى‏دادند، و گرسنگى را بین خود تقسیم مى‏کردند.

 

 

 

در عبور بى‏توجه رهگذران به بیهوده‏گریها.

در سجده‏هایى که هق‏هق گریه، آهنگ تسبیحشان بود.

و در همه چیز یاران محمد صلى اللّه علیه و آله قرآن حضور داشت.

در همه چیز در هرچه رنگ بودن داشت در هرچه رنگ زیستن داشت و اینگونه بود، که تاریخ و جغرافیاى گسترده مرزها و مغزها و دلها را فتح کردند.

و امروز نیز در تهاجم همه ترفندها و در تنگناى همه بحرانها، و در آشفته‏میدان ایسم‏ها و فرهنگ‏ها که شب‏گونه زیستنمان را از تیرگى آکنده است باید رو به سوى قرآن کنیم.

قال رسول اللّه محمد- صلى اللّه علیه و آله و سلم-:

«إذا التبست علیکم الفتن کقطع اللّیل المظلم فعلیکم بالقرآن»

در هنگامه‏اى که فتنه‏ها شب‏گونه بر گسترده زیستنتان افتاد پس بر شما باد به قرآن.

حکیم سنایى چه استوار سروده:

 گِرد قرآن گَرد زیرا هر که در قرآن گریخت‏     آن جهان رست از عقوبت این جهان جست از فِتن




تاریخ : شنبه 91/10/9 | 12:43 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

قرآن و عرفان و برهان از هم جدائى ندارند

مفاد این سخن نه این است که نظر عقلى باطل و کسب علوم عقلى ناصواب و برهان ناتمام است؛ چه اینکه خود قرآن کریم، که مهمترین منطق وحى است، فهم حقایقش را گاهى اضافه به دانشمندان فرمود، و گاهى به خردمندان، و گاهى به اندیشمندان، و گاهى به صاحبدلان و نظایر آنان و فرمود: وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ.سبا 34: 6.و فرمود: إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ.یوسف 12: 2. و فرمود: کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.یونس 10: 24. و فرمود: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها.محمّد 37: 24.و آیات بسیار دیگر از قبیل هر یک اینها.

غرض اینکه هر کس حظّ او در علوم اوفر و بهره وى از آنها بیشتر است، نصیب او از قرآن بیشتر است؛ که کتاب عقل و علم و فکر است؛ و حاشا که قرآن و عرفان و برهان از هم جدایى داشته باشند.

صدر المتألهین، در آغاز فصل دوم باب ششم نفس اسفار ج 4، ص 75که پس از اقامه براهین بر تجرّد نفس ناطقه در فصل قبل آن، این فصل را در نقل ادّله سمعیّه از آیات و روایات عنوان کرده است فرموده است:

فلنذکر ادلة سمعیة لهذا المطلب حتّى یعلم ان الشرع و العقل متطابقان فى هذه المسألة کما فى سائر الحکمیات و حاشى الشریعة الحقة الالهیة البیضاء ان تکون احکامها مصادمة للمعارف الیقینیة الضروریّة و تبّا لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السنة.اسفار ج 4، ص 75

یعنى چون در این مطلب، که اثبات تجرّد نفس ناطقه انسانى است، چند برهان عقلى در فصل سابق آورده‏ایم، در این فصل چند دلیل سمعى از آیات و روایات ذکر کنیم تا دانسته شود که عقل و شرع در این مسئله تجرّد نفس، ماننددیگر مسائل حکمیه، با هم متطابق‏اند و از هم جدایى ندارند؛ و حاشا که شریعت حقه الهیه، که خورشید درخشان است، احکام آن مصادم معارف یقینیه ضروریه باشند. و هلاک بر آن فلسفه‏اى که قوانین آن مطابق کتاب و سنت نیست!

صاحب فتوحات مکیه، در آخر باب دوازدهم آن در بیان کریمه‏ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ.اسراء 17: 44مى‏فرماید: و نحن زدنا مع الایمان بالاخبار الکشف.فتوحات مکیه، ص 345، ج 2، طبع اخیر مصر و صاحب اسفار، در فصل شانزدهم موقف هشتم الهیات آن در بیان آن مى‏فرماید:

و نحن بحمد اللّه عرفنا ذلک بالبرهان و الایمان جمیعا.اسفار، ج 3، ص 139، ط 1

و نیز آخرین فصل الهیات اسفار در توفیق بین شریعت و حکمت، در دوام فیض- بارى تعالى- و حدوث عالم، عنوان شده است و چنین آمده است:

فصل فى طریق التوفیق بین الشریعة و الحکمة فى دوام فیض البارى و حدوث العالم، قد اشرنا مرارا ان الحکمة غیر مخالفة للشرایع الحقة الالهیة بل المقصود منهما شئ واحد، هى معرفة الحق الاوّل و صفاته و افعاله؛ و هذه تحصل تارة بطریق الوحى و الرسالة فتسمى بالنبوّة و تارة بطریق السلوک و الکسب فتسمى بالحکمة او الولایة. و انّما یقول بمخالفتهما فى المقصود من لامعرفة له بتطبیق الخطایات الشرعیة على البراهین الحکمیة، و لا یقدر على ذلک إلا مؤید من عند اللّه کامل فى العلوم الحکمیة مطلع على الاسرار النبویة.

یعنى شریعت و حکمت در دوام فیض بارى، که امساک فیض از فیّاض على الاطلاق مطلقا محال است، و در اینکه عالم حادث به حدوث زمانى است موافق هم‏اند؛ و بارها اشاره نموده‏ایم که حکمت مخالف با شرایع حقه الهیه نیست، بلکه مقصود از هر دو یک چیز است که معرفت حقّ- تعالى- و صفات و افعال اوست. و این معرفت حاصل به طریق وحى و رسالت موسوم به نبوّت است، و بطریق سلوک و کسب مسمّاى به حکمت یا ولایت است. و آن کسى قایل به مخالفت حکمت با شرایع حقه الهیه در معنى و مقصود است که معرفت به‏تطبیق خطابات شرعیّه بر براهین حکمیه ندارد؛ و قادر بر این تطبیق نیست مگر کسى که مؤید من عند اللّه و کامل در علوم حکمیّه و مطّلع بر اسرار نبویّه است.

و چنانکه خود آن جناب فرموده‏اند، در چندین جاى دیگر اسفاره متعرض همین مطلب شده است، و ما بتفصیل در کتاب عرفان و حکمت متعالیه نقل و بحث نموده‏ایم. غرض اینکه قلم در طرد معرفت فکرى زدن و خط بطلان به منشورات براهین عقلى کشیدن، و دین الهى و فلسفه الهى را جداى از هم داشتن و پنداشتن ستمى بس بزرگ است؛ و در عین حال، تمیز بین دو نحو ارتزاق‏ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ‏. مائده 5: 66. راندادن سخنى سخت سست است. هیچ گاه بشر نمى‏تواند از منطق و برهان بى‏نیاز باشد چنانکه از وحى و رسالت و بالأخره اگر عارف بخواهد فرضا یکى از مطالب فلسفى را رد کند، باید با دلیل رد کند و دلیل خود فلسفه است. اولیاى دین ما علیهم السّلام در مقام احتجاج و استدلال، به طریق فکر و نظر اقدام مى‏فرمودند؛ چنانکه احتجاج شیخ اجل طبرسى قدّس سرّه و نیز احتجاج بحار در این مطلب سند زنده‏اند. بلکه خود قرآن مجید حجّتى گویا در این موضوع است، کما لا یخفى على أهله. مبناى پیشرفت عقل و هشدارى بشر به احتجاج و استدلال است که به سه قسم برهان و خطابه و جدال احسن تقسیم مى‏شود، چنانکه قرآن کریم بدانها ناطق است که‏ ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ...نحل 16: 125.

 




تاریخ : پنج شنبه 91/10/7 | 2:0 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «لاتَظلمون و لاتُظلَمون؛ نه ستم می‌کنید و نه تن به ستم می‌دهید»(بقره: 279).
«تَظلمون» از ماده «ظلم» به معنای ضایع کردن حق و کوتاهی در رساندن حق است، خواه در مورد حقوق خود باشد یا در مورد حقوق دیگران یا حقوق الهی، خواه حقوق مادی و طبیعی یا معنوی و روحانی.
«ظلمه» و «ظلمات» که به معنای تاریکی و ضد نور است از همین معنا گرفته شده است، زیرا اصل اولی در هستی و طبیعت ظهور نور و گسترش آن است و اساساً حقیقت وجود یعنی نور، که البته مراتب متعددی دارد.
اما ظلمت و تاریکی امری است که با فقدان نور یا ضعف وجود نور حاصل می‌شود و این همان ضایع شدن حق عالم است.
حدیث انقلاب به تعبیر علامه شهید مطهری(ره) «کسانی که به خاطر یک سلسله اصول و مبادی قیام می‌کنند و نهضت می‌نمایند، در حقیقت به همه جهانیان بعد از خودشان پیامی دارند و به اصطلاح معروف وصیتی دارند.
آیندگان باید با پیام آنها آشنا شوند و ندای آنها را بشناسند. حسین بن علی(ع) فرمود:
«انی لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی صلی الله علیه و اله ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدّی و ابی».
در کربلا جمله‌های تاریخی زیاد گفته شده است که گذشته از اینکه از یک انسانیت کامل و ایمان خارق العاده و از یک حماسه پرشور حکایت می‌کند، چون این جمله‌ها با خون نوشته شده و ثبت شده است ارزش دیگری دارد؛ و به علاوه از این شعارها به روح حسینی و ماهیت نهضت حسینی می‌توان پی‌برد.
جمله‌های خود اباعبدالله الحسین(ع):« هیهات منا الذله؛ الموت اولی من رکوب العار؛ الاترون ان الحق لایعمل به... لیرغب المومن فی لقاء الله محقاً؛ الناس عبیدالدنیا و الدین لعق علی السنتهم» و جمله‌های علی اکبر (ع): «اذاً والله لانبالی بالموت یا ابتاه هذا جدّی رسول الله»؛ و جمله قاسم بن الحسن(ع): «الموت احلی عندی من العسل»؛ و جمله حضرت اباالفضل(ع): «یا نفس من بعد الحسین هونی هذا حسین شارب المنون».‏
آری، حادثه کربلا، قیامی اسوه و سیره‌ای عام برای نظریه انقلاب و منشوری انقلابی تاریخی است که برای هر عصر پیامی ویژه دارد، حتی برای آزادیخواهان و انقلابیون غیر مسلمان، چه رسد به فقیهی از یلاله او؛ و به راستی که انقلاب اسلامی ما ریشه در نهضت حسینی دارد و این واقعیت را مرحوم امام و مسئولان نظام و قاطبه مردم بارها و بارها در تبیین ماهیت انقلاب و در قالب شعارهای اصولی انقلاب یادآور شده‌اند: «حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست» و «هیهات منا الذله».
علاوه بر این نهضت امام(ره) احیا کننده نهضت امام حسین(ع) هم بود. در عاشورای دو روز قبل از 15 خرداد 1342 جملات همه ساله نوحه خوانان و سینه زنان، ناگهان به شعارهای تند علیه طاغوت زمان و علیه ظلم و ستمگری بدل شد.
امام(ره) در بیانیه خود به مناسبت محرم آن سال فرمودند: «محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر است» و بدین سان با الهام از نهضت عاشورایی حسین بن علی(ع) نهضت اسلامی مردم جان گرفت و مردم شهرها، زینب وار، در بزرگداشت شهیدان خود هر روز خون تازه‌ای به پیکر انقلاب تزریق کردند و پیام شهیدان را در حالی که همه مردم همچون بازماندگان کربلادر اسارت طاغوت بودند به گوش غافلان و جهانیان رساندند.



تاریخ : پنج شنبه 91/10/7 | 1:18 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

 رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ


          ترجمه فارسی :


           بارالها ، دل های ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی ، و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشنده بی عوض و منت .


           ترجمه انگلیسی:


            lord, do not cause our hearts to swerve after you have guided us. grant us your mercy. you are the embracing giver.




تاریخ : پنج شنبه 91/10/7 | 12:8 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

اختلاط  دختر و پسر در قرآن

قرآن در ضمن یک داستان روابط دختر و پسر را برای اهل ذکر بیان می کند به راستی که قرآن با بهترین داستانها بهترین نکته ها را بیان می کند.

توجه به داستان زیر ما را به این حقیقت می رساند که چگونه برخورد با نامحرم داشته باشیم –چگونه با او صحبت کنیم و...

 

در سوره قصص آیه 22 می خوانیم که (وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقی‏ حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ )

و چون حضرت موسی به آب مدین رسید، گروهى از مردم را پیرامون آن یافت که [چارپایان خویش را] آب مى‏دادند، و پشت سرشان دو دختر را یافت که گوسفندانشان را دور مى‏کردند و نمى‏گذاشتند که به آب نزدیک شوند. [موسى‏] گفت: «شما چه کار مى‏کنید؟» دختران گفتند: « [ما گوسفندانمان را] آب نمى‏دهیم تا وقتى که چوپانان از کنار چاه بروند، و پدر ما پیرى بزرگوار است.

 

نکته:عفت و حیا دو دختر طوری بود که در پاسخ حضرت موسی گفتند( مابه گوسفندان آب نمی‌دهیم تا آنکه چوپانان آب بردارند و سرچاه را خلوت کنند)

 

نکته های این آیه:

 

نکته اول :

در حرف زدن با نامحرم، خلاصه سخن بگوییم همچنان که حضرت موسی فقط از دختران پرسید(ما خَطْبُکُما؟؛ چه می‌کنید؟ کارتان چیست؟)

 

نکته دوم :

 

اختلاط زن و مرد صحیح نیست چون اگر صحیح بود دختران شعیب در کنار چوپانان آب را از دلو بیرون می آوردند

 

نکته سوم :

 

سوال از نامحرم با هدف خیرخواهانه و انگیزه و مدد رسانى به آنان‏ باشد همچنان که حضرت موسی با هدف خیر خواهی از دختران سوال کرد (شما چه کار مى‏کنید؟)

 

نکته چهارم:

 

 جواز پاسخ زنان به پرسش خیرخواهانه مردان نامحرم‏ چنانکه دختران شعیب در پاسخ خیر خواهانه حضرت موسی به او جواب دادند که (ما گوسفندانمان را آب نمى‏دهیم تا وقتى که چوپانان از کنار چاه بروند،)

 

نکته پنجم :

 

دقت کنیم در پاسخ دختران به حضرت موسی که رعایت مختصر گویی را کردند(دختران گفتند: ما گوسفندانمان را آب نمى‏دهیم تا وقتى که چوپانان از کنار چاه بروند،)

 

نکته ششم:

 

 انتظار کشیدن براى خلوت شدن سرچاه از مردان نامحرم، عادت دختران شعیب و کار هر روزه آنان در آب دادن به گوسفندان خویش بود‏

قالتا لانسقى‏(گفتند گوسفندان را سیراب نمی کنیم)

برداشت یاد شده با توجه به آمدن فعل مضارع «لانسقى»- که مفید تکرار و استمرار است- به دست مى‏آید.

این مطلب از آیه برداشت می شود که مهم حفظ و ادامه عفت می باشد