زندگى و حیات هر موجودى از جمله انسان، امرى محدود است. این زندگى از نقطه زمانى خاصى شروع مىشود و در نقطه زمانى خاصى با مرگ پایان مىپذیرد. انسان در این زمان محدود، پیوسته در حال شدن است و شخصیت او در حال شکلگیرى است. شخصیت انسان که برخاسته از اعتقادات و باورهاى اوست منشا اعمال و رفتار وى مىگردد. اعمال و رفتار انسان نیز در روز قیامت تجسم پیدا مىکند و هر کس با آثار و نتایج خود دست به گریبان خواهد بود.
نکتهاى که در این جا بدان توجه داده مىشود این است که تا انسان از دنیا نرفته است هر لحظه مىتواند با محاسبه و بازنگرى در افکار و عقاید و اعمال و رفتار خویش، گذشته خود را جبران کند و سرنوشت خود را در جهت سعادت و رستگارى دنیوى و اخروى تغییر دهد. چه بسیارند انسانهایى که در لحظهاى به خود آمدند و با یک تصمیم و توبه حقیقى، گذشته تاریک خود را به آیندهاى درخشان و سعادتمند مبدل کردند و ره صد ساله را یک شبه پیمودند؛ لکن باید توجه داشت که فرصت و امکان بازنگرى و تدارک گذشته، تنها در این جهان ممکن است و بعد از مرگ و ارتحال از این عالم فانى امکان تدارک منتفى است.
اگر انسان در عالم دنیا اعمال و رفتار خود را بر اساس قرآن و دستورات و معارف الهى سامان داد و به بیان حضرت على علیهالسلام از حرثه قرآن بود، در عالم آخرت از آثار و محصول آنها بهرهمند و خوشحال خواهد بود. فرصت عمل و تدارکات، تنها در دنیا وجود دارد و عالم آخرت جاى تدارک نیست: الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل؛ امروز روز کشت و عمل است و محاسبهاى در کار نیست و فردا روز برداشت و محاسبه است و امکان عمل و تدارک وجود ندارد. على علیهالسلام که داناى به حقیقت دنیا و آخرت و رابطه میان آنها، و خیرخواه مسلمانان و دلسوز آنان است مىفرماید: فکونوا من حرثه القرآن؛ اگر طالب سعادتید، کشت و کار خود را در کشتزار با برکت قرآن قرار دهید. از کسانى باشید که با عمل به دستورات حیات بخش این کتاب آسمانى، دنیا و آخرت خود را آباد مىسازند. قرآن را الگوى خود قرار دهید تا هرگز زیان نبینید.
چنان که قبلا اشاره شد آنچه انسان در درجه اول اهمیت است و عقل ایجاب مىکند تمام همت خویش را در جهت تحقق هر چه بهتر آن صرف کند، سعادت و رستگارى اخروى است؛ زیرا زندگى این جهانى مقدمه و زمینه ساز زندگى جاودانه اخروى است. مثل انسان در این عالم نسبت به عالم آخرت مثل آن مسافرى است که در شهر غربت با کار و تلاش شبانه روزى و قناعت و پس انداز کردن حاصل کوشش خود و ارسال آن به وطى اصلى و زادگاه خویش درصدد است تا براى خود خانه و سرپناه و سرمایهاى فراهم کند تا در هنگام مراجعت به وطن خود با برخوردارى از امکانات پیش فرستاده، این چند روز باقیمانده عمر خویش را در رفاه و عزت و سربلندى زندگى کند، با این تفاوت که زندگى اخروى، جاودانه و همیشگى است.
اعتقادات و اعمال و رفتارهاى انسان بذرهایى است که در این جهان به دست انسان کاشته مىشود و در عالم آخرت، نتیجه و محصول آن آشکار مىگردد. در این عالم اگر کشاورزى بر اساس رهنمودهاى یک دانشمند آشنا و متخصص امر کشاورزى بذرى را کشت کند، در هنگام درو بیشترین محصول ممکن را با بهترین کیفیت، از زحمت خویش برداشت خواهد کرد. به همین منوال اگر انسانها اعمال و رفتار خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کریم و معارف و علوم اهل بیت علیهالسلام تنظیم کنند و امور فردى و اجتماعى و سیاسى خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کریم سامان دهند، علاوه بر عزت و سربلندى دنیا، در علم آخرت نیز از نتایج اعمال نیک خود برخوردار خواهند بود و از این که با اعمال شایسته خود سرنوشتى سعادتمند در جوار رحمت خدا براى خود تدارک دیدهاند خوشحال خواهند بود.
حضرت على علیهالسلام مضمون مذکور را با تمثیلى بسیار زیبا بیان مىکنند و مردم را به عمل به قرآن و پاسدارى و حراست از احکام حیات بخش آن فرا مىخوانند:
آن حضرت بعد از بیان مطالب گذشته مبنى بر این که قرآن درمان و شفاى بزرگترین دردهاى جامعه است، به مردم توصیه مىکند که با پیروى از قرآن، شفاى دردهاى خود را از قرآن بخواهید و با عمل به آن به خداوند روى آورید و براى استمداد از انسانهاى دیگر، قرآن را وسیله قرار ندهید. بدانید قرآن شفاعت کنندهاى است که شفاعتش پذیرفته مىشود و گویندهاى است که گفتارش تصدیق مىشود و کسى که قرآن در قیامت او را شفاعت کند آن شفاعت در حق او پذیرفته است و کسى که قرآن او را در روز قیامت تقبیح کند، به زیان او تمام مىشود.
آن گاه حضرت خطر جدایى مردم از قرآن را گوش زد مىکنند، سپس آنها را به پیروى از این کتاب آسمانى و الگو قرار دادن آن در فکر و عمل دعوت مىنمایند:
آن گاه که قیامت بر پا شود و خلایق براى حسابرسى و جزا و پاداش به پا خیزند منادى ندا مىدهد و این واقعى را به اهل قیامت خبر مىدهد که هان!اى انسانها بدانید هر انسانى امروز در عاقبت و پایان کار، گرفتار و مبتلا به آثار و نتایج و محصول کشته خویش است، مگر کسانى که در دنیا اعتقادات و اعمال و رفتار خویش را بر اساس دستورها و راهنمایىهاى قرآن شکل دادهاند. تنها این افراد هستند که از نتایج و آثار اعمال و رفتار و اعتقادات خویش راضى اند و هرگز احساس غبن نمىکنند.
همان طور که مىدانیم طبق حدیث ثقلین، قرآن و عترت این دو ودیعه الهى در مسیر هدایت موحدین، مکمل یکدیگرند که با تمسک به یکى و رها کردن دیگرى هدف از نزول قرآن که همان هدایت انسانهاست تحقق نمىیابد. ائمه علیهمالسلام چراغهایى هستند که از این منبع الهى نور مىگیرند و مسیر زندگى انسانهاى طالب سعادت را روشن مىکنند و علوم قرآن و حقیقت آن نزد آنهاست. آن ذوات مقدسه هستند که مىتوانند متشابهات را به محکمات برگردانند و راه را از بیراهه تشخیص دهند و مردم را به راه سعادت و کمال راهنمایى کنند. مردم نیز مىباید معارف قرآن را تنها از آنها بگیرند و به کار بندند.
حکمت الهى چنین اقتضا مىکند و سنت خداوند بر این قرار گرفته است که مردم از طریق اهل بیت علیهمالسلام با معارف قرآن آشنا شوند و با به کار بستن آنها در تأمین سعادت دنیوى و اخروى خود بکوشند. لذا براى تحقق این منظور، خداى متعال با نصب امامت مستمر، راه استفاده از معارف قرآن را براى طالبین سعادت هم چنان باز نگه داشته است. هر چند معاندان و دنیا پرستان در طول تاریخ در صدد برآمدهاند تا مردم را از نور هدایت الهى که در مکتب اهل بیت علیهمالسلام تجسم مىیابد خاموش کنند؛ لکن قرآن مىفرماید هرگز بدین کار موفق نخواهند شد:
از این جهت حضرت على علیهالسلام قرآن را به چراغى که هرگز از فروزش آن کاسته نمىشود و به خاموشى نمىگراید تشبیه مىکنند.
معارف قرآن چنان عمیق و گسترده است که هر قدر آشنایان به علوم اهل بیت در باب آن بیندیشند در هر گامى به معرفت و نکتهاى تازه دست مىیابند و از آن جا که این کتاب آسمانى نسخهاى از علم الهى است هر قدر تشنگان حقیقت از آب زلال حقیقت آن بنوشند نه تنها سیراب نمىشوند که تشنهتر مىگردند. از همین روست که مىبینیم اولیاى خدا و عارفان به حقیقت قرآن سعى مىکنند با تلاوت آیات الهى در نماز و تدبر در آنها، روح خود را تلطیف نمایند و بیش از پیش خویش را در معرض الهامات خداوندى و بارش معارف بى پایان الهى قرار دهند. قرآن خورشید فروزندهاى است که معارف آن پایانناپذیر و فروزندگى آن ابدى است؛ زیرا این کتاب آسمانى مانند دریاى عمیقى است که رسیدن به قعر و ژرفاى آن جز براى پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام که به (( علم الکتاب)) آگاه هستند و هر کس و هر جامعهاى بخواهد با قرآن و کلام الهى آشنا شود و زندگى فردى و اجتماعى خود را بر اساس رهنمودهاى این کتاب آسمانى سامان دهد راهى جز تمسک به قرآن بر اساس تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام و الگو قرار دادن سیره و روش آنها ندارد. براى تایید این مطلب تنها به بخشهایى از دو روایت اشاره مىکنیم.
امام صادق علیهالسلام مىفرمایند:
قندیلها و ظروف نبوت و چراغهاى رسالت ماییم؛ یعنى مردم مىباید با راهنمایى ائمه علیهالسلام به مقصد نبوت و رسالت که همان هدایت به سوى حق است رهنمون شوند. نور همه نورها از ماست. حاکمیت خدا از طریق ولایت ما تحقق پیدا مىکند. ما هستیم آن پرچم حقى که هر کس از آن پیروى کند نجات پیدا مىکند و هر کس از آن دور بماند سقوط مىکند و آن چراغ و مشکلاتى که روشنایى و نور در آن قرار دارد ماییم.
شبیه این بیان از امام سجاد علیهالسلام نیز نقل شده است؛ حضرتش مىفرمایند:
حضرت در این بیان، آیه 35 سوره نور را به پیامبر علیهالسلام و اهل بیت و ائمه معصومین علیهالسلام تفسیر کردهاند. حضرتش مىفرمایند مثل ما اهل بیت در قرآن مثل منبعى است که از طریق آن، نور هدایت الهى، راه را بر بندگان روشن مىکند. ما اهل بیت حکم آن آبگینه شفافى را داریم که نور مصباح و چراغ هدایت را، که همان نور نبوت است، به بندگان منعکس مىکنیم. این نور از شجره مبارکهاى از نور الهى، که پرتو آن گسترده و غیر قابل انکار است، سرچشمه مىگیرد. این حقیقت نه شرقى نه غربى است نه ناشناخته و نه وانهاده است.
امام سجاد علیهالسلام مىفرمایند حقیقت پیامبر و اهل بیت مکرمش حکم چراغ بسیار شفافى را دارند که بدون نیاز به شعلهاى، نور مىدهد. نور قرآن مبتنى بر آن نورى است که خدا هر کس را بخواهد هدایت کند او را بدان نور ((ولایت اهل بیت علیهالسلام)) هدایت مىکند.
یکى از مظاهر تجلى خداوند نور است. خداوند خود را به نور تشبیه مىکند و مىفرماید: الله نور السماوات والارض؛ خدا نور آسمانها و زمین است. این نور وجود خداى متعال است که تجلى کرده و خلقت آسمانها و زمین و مخلوقات صورت گرفته است. به برکت عنایت خداوند است که عالم وجود برجاست و فیض وجود، پیوسته از جانب منبع جود، بر موجودات سرازیر است و در نتیجه پدیدهها و موجودات به حیات خود ادامه مىدهند.
گاه از کلام خدا نیز به نور تعبیر مىشود؛ زیرا در پرتو نور است که انسان راه را پیدا مىکند و از بیراهه رفتن و سردرگمى نجات مىیابد. از آن جا که بدترین و زیان بارترین گمراهى و ضلالت، ضلالت و گم راهى در مسیر زندگى و به خطر افتادن سعادت انسان است، نور حقیقى و واقعى آن است که انسانها و جامعه انسانى را از ضلالت و گم راهى نجات دهد و مسیر درست کمال انسانى را براى آنها روشن کند تا راه سعادت و تکامل را از طرق سقوط و ضلالت باز شناسد. بر همین اساس خداوند متعال از قرآن به نور تعبیر کرده است و مىفرماید: قد جائکم من الله نور و کتاب مبین؛ به تحقیق از جانب پروردگارتان نور و کتابى روشنى بخش آمده است تا شما با بهرهگیرى از آن، راه سعادت را از شقاوت باز شناسید. اینک از آن جا که موضوع بحث، قرآن از دیدگاه نهجالبلاغه است، از تفسیر و توضیح آیات وارده در این زمینه صرف نظر مىکنیم و به توضیح بیان حضرت على علیهالسلام در این باره مىپردازیم.
حضرت على علیهالسلام در خطبه 189، بعد از وصف اسلام و پیامبر صلى الله علیه و آله در وصف قرآن کریم مىفرماید:
آن گاه خداى متعال قرآن را به صورت نورى که چراغهایش هرگز خاموش نمىشود و مانند خورشید فروزندهاى که هیچ گاه از فروزش نمىافتد و مثل دریایى که به قعر آن رسیدن براى هیچ کس میسر نیست بر پیامبرش نازل فرمود.
حضرت على علیهالسلام در این خطبه در وصف قرآن ابتدا با سه تشبیه بسیار زیبا مىخواهند قلوب مسلمانان را با عظمت قرآن آشنا کنند و توجه آنها را به این سرمایه عظیم الهى که در دسترس آنها قرار گرفته است بیش از پیش جلب نماید.
ابتدا حضرت قرآن را به نور وصف مىکنند و مىفرمایند:
در فراز دیگرى از همین خطبه مىفرماید: و نورا لیس معه ظلمه؛ قرآن نورى است که با وجود آن، تاریکى دوام نمىیابد؛ زیرا این کتاب آسمانى نورافکنهایى دارد که از آن نور مىگیرند و پیوسته راه هدایت و سعادت رإ؛
علاوه بر این، ائمه علیهمالسلام که همان مفسرین وحى الهى هستند حکم آن نور افکنها را دارند که معارف قرآن را براى مردم بیان و با علم خدادادى، مسلمانان را با حقیقت قرآن آشنا مىکنند.
در مورد احترام به قرآن، بیشتر آنچه که در جوامع اسلامى وجود دارد، مىتوان احترام ظاهرى قرآن نامید. در حالى که قرآن کریم هرگز تنها براى این که با آداب و رسوم و احترام خاصى با آن مواجه شویم، نازل نگردیده است. قرآن فقط براى حفظ کردن و تلاوت نمودن با لحن و صوتى زیبا نیست. قرآن کتاب زندگى و پیامهاى الهى است که همگان موظفند در زندگى دنیوى خود آنها را به کار بندند، تا در دنیا و آخرت رستگار شوند، خصوصا دست اندرکاران حکومت در جوامع اسلامى موظفند سیاستهاى کلى نظام را بر اساس رهنمودهاى این کتاب الهى تنظیم و به اجرا در آورند، تا زمینه رشد و تعالى فرهنگ قرآن براى افراد جامعه بهتر مهیا گردد و در نتیجه هدف نزول قرآن، که همان تکامل و سعادت انسان در سایه بسط قسط و عدل در روى زمین است، تحقق یابد. متاسفانه بر خلاف این انتظار، آنچه امروزه به عنوان تکریم و تعظیم قرآن کریم شاهد آن هستیم از حد پرداختن به ظواهر روبنایى در نمىگذرد و لزوم محوریت قرآن در زندگى سیاسى اجتماعى مسلمانان مورد غفلت قرار گرفته است. امروزه در بسیارى از کشورهاى اسلامى موسساتى از دوره آمادگى و دبستان تا سطح دانشگاه به امر تعلیم و تعلم قرآن کریم مىپردازند و در جهت فراگیرى روخوانى و حفظ قرائت قرآن به روشهاى مختلف همت مىگمارند و هر ساله شاهد مسابقات جهانى حفظ و قرائت قرآن کریم هستیم. علوم مختلف قرآن از قبیل تجوید و ترتیل و غیره جایگاه ویژهاى در میان علاقهمندان به قرآن دارد. علاوه بر این امور، قرآن در میان عامه مسلمانان از احترام ویژهاى برخوردار است، به نحوى که دست بى وضو به کلمات و آیات آن نمىگذارند و در هنگام قرائت مودب مىنشینند. بیشتر افراد، در مقابل قرآن پاى خود را دراز نمىکنند. آن را در بهترین جلد و مناسبترین مکانها قرار مىدهند و خلاصه احترامهاى ظاهرى از قبیل در میان عامه مسلمانان امرى رایج مىباشد.
بدیهى است که رعایت امور مذکور به عنوان احترام به این کتاب آسمانى، ارزشى بایسته است که هر قدر بدان پاى بند باشیم، حق احترام این کتاب آسمانى را آن طور که شایسته است ادا نکردهایم و شکر این بزرگترین نعمت خداى متعال را، که نعمت هدایت است، به جاى نیاوردهایم؛ لکن بالاترین نوع احترام و شکر هر نعمت، شناخت حقیقت آن و به کارگیرى آن در جهتى که خدا آن را آفریده است، مىباشد. چنانچه با این نگرش بخواهیم به قرآن بنگریم و آن را احترام و تعظیم کنیم، به نظر مىرسد قرآن کریم جایگاه مطلوبى در فرهنگ جوامع اسلامى ندارد و هرگز نسبت به آن احترام و تکریم شایسته انجام نمىگیرد. آنچه به عنوان موارد احترام مسلمانان به قرآن کریم ذکر شد، هر چند ضرورى و لازم است، لکن با انجام این امور هدف خداى متعال از نزول قرآن محقق نمىشود و تکلیف مسلمانان در قبال این کتاب آسمانى انجام نمىشود. آشنایى با ظواهر قرآن و قرائت آیات الهى و ارج نهادن ظاهرى به این نسخه شفابخش، مقدمه عمل به مضامین و دستورات آن است. حق واقعى قرآن، بدون محور قرار دادن آن در زندگى سیاسى و اجتماعى مسلمانان ادا نمىشود.
بدیهى است بوسیدن و احترام گذاشتن به نسخه پزشک و خواندن آن با آوازى بسیار زیبا، بدون فهم دستورات و راهنمایىهاى پزشک و عمل کردن به آنها هرگز دردى را از بیمار درمان نمىکند. هر عاقلى باور دارد که بهبودى در گرو عمل به دستورات پزشک حاذق است. احترام واقعى به نسخه پزشک، عمل کردن بدان است نه اداى تکریمهاى ظاهرى نسبت به پزشک و نسخه او.
در باب قرآن نیز باید گفت هر چند اداى احترامهاى ظاهرى نسبت به قرآن کریم از امور پسندیده و از وظایف تک تک مسلمانان است، لکن این کمترین وظیفه مسلمانان در قبال این کتاب آسمانى است و مسلمانان موظفند با فهم قرآن کریم و عمل به دستورات حیات بخش آن، به شکر و احترام واقعى نسبت به این نعمت هدایت الهى روى بیاورند و خود را از این ودیعه پر فیض محروم نکنند تا در نتیجه با این نور الهى دنیاى ظلمت زده خویش را روشنى بخشند.
گذشته از مطلب فوق، گاه حکمت خداى متعال و رحمانیت گاه حکمت خداى متعال و رحمانیت حق ایجاب مىکند از راههاى غیر طبیعى بندگانش را مورد لطف قرار دهد و نعمت خویش را بر آنها نازل کند. بدین منظور گاه خداى متعال اسباب و علل دیگرى غیر از اسباب و علل مادى قرار مىدهد و از مردم مىخواهد با توسل به آنها خود را مستحق نزول رحمت و نعمتهاى خداوند گردانند. این معنا نیز مقتضاى لطف و حکمت خداى متعال است. نظام خلقت بر اساس حکمت است و هدف از آفرینش انسان هدایت و تکامل مىباشد و هدایت و تکامل، در سایه معرفت و تدبر در آیات الهى و بندگى و عمل به دستورات انبیاى الهى و دین حق حاصل مىشود؛ لکن گاه مردم در اثر گناه و معصیت از مسیر حق منحرف مىشوند. انسانها معمولا آن گاه که از جهت مادى در رفاه باشند و از نظر اقتصادى و برخوردارى از لذایذ مادى مشکلى نداشته باشند و آنچه بخواهند براى آنها فراهم باشد، کمتر به خدا و معنویات روى مىآورند. در این هنگام، خصلتهاى انسانى و الهى به تدریج در آنها تضعیف و نهایتا به فراموشى سپرده مىشود و در نتیجه زمینه طغیان و کفر ضلالت و گمراهى در آنها فراهم مىشود.
قرآن مىفرماید: ان الانسان لیطفى. ان رءاه استغنى ؛ آنگاه که انسان خود را بى نیاز ببیند طغیان مىکند. اگر روح حاکم بر اکثریت جامعه و امتى روحیه استکبارى و طغیان صفتى شد لطف و عنایت خداوند ایجاب مىکند به نحوى انسانها را هشدار دهد و آنها را از خواب غفلت بیدار کند و به راه حق و طریق بندگى بازگرداند. براى تحقق این منظور، گاه بلاهایى از قبیل فقر و خشک سالى نازل مىکند و از طرف دیگر راه درمان و رفع آن بلاها را استغفار و توبه از گناهان و توجه به خدا و دعا و نماز معرفى مىکند تا در نهایت، هدف خلقت که همان هدایت و تکامل اختیارى انسانهاست، هر چه بیشتر تحقق یابد این فرایند نیز یکى از سنتهاى عجیب الهى بوده که گاه پیامبرى مبعوث مىکرده است و امت او را به سختىهایى مبتلا مىکرده تا آنها از خدا و راه حق غافل نشوند و غرق شدن در لذایذ مادى آنها را از سعادت باز ندارد.
به هر حال، نزول بعضى از بلاها زمینه بیدارى و توجه انسانهاى غافل است؛ زیرا در شرایط سخت انسانها بهتر نیاز خود را به خدا درک مىکنند و آمادگى پذیرش حق و تعلیمات انبیا را بیش از موقعى که در رفاه هستند پیدا مىکنند. قرآن مىفرماید:
پیامبرى در قریهاى و شهرى نفرستادیم مگر این که اهل آن قریه را به سختى و گرفتارى و رنج مبتلا کردیم تا شاید آنها به خود بیایند و در مقابل خدا تضرع کنند. آیه 75 و 76 سوره مومنون نیز به این مطلب تصریح دارد:
و اگر آنان را ببخشاییم، و آنچه از سختى بر آنان وارد آمده برطرف کنیم آنان در طغیان خود کوردلانه اصرار مىورزند.
بنابراین فلسفه بعضى از عذابها و سختىهاى امتها بیدارى مردم و برگشت آنها به راه هدایت است، هر چند ممکن است این سختىها و تنگناها و بلاها بعضى از امتها را بیدار نکند و آنان هم چنان در ضلالت و گم راهى اصرار ورزند؛ که در آن صورت حجت بر آنها تمام مىشود و باید منتظر نزول بلاهایى که به حیات و زندگى آنها خاتمه دهد باشند.
قرآن در آیات 42 تا 43 سوره انعام خطاب به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىفرماید: (( ما به سوى امتهایى که پیش از تو بودند پیامبرانى فرستادیم و اسباب هدایت و تذکر و هشدار را در حق آنها تمام کردیم، اما آنها قدر ناشناس بودند، قساوت به خرج دادند و از شیطان فریب خوردند و به هشدارهاى ما توجه نکرده، آنها را فراموش کردند. ما چند صباحى آنها را در ناز و نعمت قرار دادیم به نحوى که مغرور و شاد گشتند و ناگهان گریبان آنها را گرفتیم. آنان یکباره نومید گشتند و درهاى امید را به روى خود بسته دیدند.)) باید بدانیم که این سنت الهى است که در امتهاى پیشین جارى بوده است و امت پیامبر آخرالزمان نیز از آن مستثنى نیست.
در هر صورت، براى صاحبان بصیرت و کسانى که نگران سعادت و سرنوشت خویشند، وجود بلاها و مشکلات و مصایب، اسباب تذکر و هدایت است. در این میان، همچنان که قرآن مىفرماید، انسان هایى نیز هستند که آن چنان دچار غفلت مىگردند که با هیچ هشدار و بیدار باشى متذکر نگشته به هوش نمىآیند.
پس بلاها و سختىهایى که به جهت هشدار و بیدار باش مردم براى جوامع و ملتها پیش مىآید اختصاص به امم انبیاى سابق نداشته، بلکه این مساله از الطاف الهى است که براى بیدارى و توجه امتها به خدا، رخ مىدهد. آنچه مهم است توجه به فلسفه این گونه حوادث و عبرت گرفتن از گذشته و توبه و بازگشت به سوى خداست. با کمال تاسف در جامعه ما، کمتر کسى به این مساله توجه مىکند و به خاطر همین غفلت، براى نجات از تنگناهاى اقتصادى، از جمله کم آبى و خشک سالى، برخى از مسئولین از سر بىتوجهى و غفلت یا به خاطر سستى ایمان و ضعف اعتقادى، دست به دامن غیر خدا مىشوند و با صرف هزینههاى سنگین از بیتالمال مسلمین در صدد بر آیند تا با آبستن کردن ابرها بوسیله مواد شیمیایى باران ایجاد کنند. زهى خیال باطل!مگر علت تامه بارش باران همین پیدایش ابر و انتقال آن به وسیله جریان باد و چند عامل محدود دیگر است که با تشبث به تارهاى عنکبوتى خود ساخته، مغرور شود و بندگان خدا و عموم مردم مسلمان را به جاى این که به خدا و توسل به ذیل عنایت و احسان او متوجه کند، در نقاط مرتفع کوهها تکه ابرهایى را جستجو نماید و آنها را شکار کرده، به اصطلاح با باردار کردن آنها باران بباراند!! به راستى جریان مذکور داستان حضرت نوح علیهالسلام بعد از 950 سال دعوت، از ایمان آوردن قومش به خدا مایوس شد و بعد از ناامیدى از هدایت آنها و پدیدار شدن نشانههاى عذاب، از فرزندش خواست تا ایمان آورد و بر کشتى سوار شود تا از عذاب حتمى نجات پیدا کند. او در جواب پدرش تفکر شرک آلود خود را چنین بیان کرد که ساوى الى جبل یعصمنى من الماء؛ من به قله کوهى پناه مىبرم تا آن کوه مرا از غرق شدن نجات دهد. همان طور که مىدانیم سرانجام هم ایمان نیاورد و هلاک گردید. خداوند متعال با بیان این قصه جوهره تفکر شرک آلود را بیان مىکند و مردم را از آن برحذر مىدارد.
اکنون نیز این تفکر شرک آلود در میان بعضى و به خصوص روشن فکران غرب زده رایج است. آنها به جاى این که ایمان به خدا داشته باشند و با قلم و بیان مردم را به سوى خدا سوق دهند، براى رفع مشکلات چشم به دست دشمنان اسلام و مسلمین دوختهاند و از دشمن انتظار یارى دارند.
بر آگاهان پوشیده نیست که ما در صدد مخالفت با پیشرفت علم و دستاوردهاى علوم بشرى نیستیم چرا که دین و قرآن و تفکر توحیدى بیش از هر مکتبى انسانها را به فراگیرى علم و دانش و استفاده از محصول اندیشه و تفکر بشرى فرا مىخواند. آنچه در این جا بر نفى آن تاکید مىشود و نسبت به عواقب وخیم آن هشدار داده مىشود این تفکر شرک آلود است که متاسفانه مبتلایان به آن در جامعه ما کم نیستند.
به هر حال بهترین و نزدیکترین و مطمئنترین راه براى رفع مشکلات فردى و اجتماعى، برگشتن به در خانه خداست؛ زیرا برگزیدن راه خدا علاوه بر این که سعادت ابدى و اخروى ما را تأمین مىکند مشکلات و تنگناهاى زندگى دنیوى را نیز بر طرف مىسازد.
پس به مردم گفتم: استغفار کنید تا خداى متعال گناهانتان را بیامرزد آن گاه آسمان را بر شما بباراند در نتیجه باغها به وجود بیایند و نهرها جارى شوند.
بنابراین قرآن براى رفع کمبودها و گشایش در امور مسلمانان به پیروان خود راه حلهایى پیشنهاد مىکند و کارآیى آن راهها را تضمین نموده است. به علاوه، مسلمانان مىتوانند چنان که بارها آزمودهاند باز نیز بیازمایند.
بى تردید پیروزى انقلاب اسلامى ایران یکى از نمونههاى معجزه آساى نصرت الهى و امدادهاى غیبى خدا بر جامعه اسلامى ماست. آن گاه که همه مردم با توکل بر خدا و قطع امید از غیر او خواهان حکومت اسلامى شدند خدا بنا به وعده خودش که در قرآن مىفرماید ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم، على رغم همه توان رژیم 2500 ساله شاهنشاهى با همه پشتیبانىهاى دشمنان اسلام، مردم را بر دشمنانشان پیروز گردانید و نیز سنت الهى بر این جارى خواهد بود که تا مردم به خدا روى آورند خدا نیز آنها را یارى خواهد فرمود و آن گاه که خدا را فراموش کنند و به غیر خدا چشم یارى داشته باشند و از خدا روى گردان شوند عذاب و ذلت در انتظار آنها خواهد بود.
در هر صورت، شکى نیست که قرآن کریم نسخه شفابخش علم الهى است و سعادت و رستگارى بشر در دنیا و آخرت، در پیروى از دستورات حیات بخش آن نهفته است و راه حل مشکلات فردى و اجتماعى را باید در آن جستجو کرد. باید قرآن، این تأمین کننده سعادت انسان، را شناخت و در تعظیم و تکریم آن کوشید و بدان عمل کرد.
البته ممکن است سخنان پیش گفته به مذاق انسانهاى مغرور و کسانى که از تقواى الهى و علوم قرآن و اهلبیت بهره چندان ندارند و با دانستن اصطلاحاتى از علوم بشرى خود را در عرض خداوند مىپندارند خوش نیاید؛ لکن هر انسان عاقلى اعتراف مىکند که آنچه بشر، با همه پیشرفتهاى شگرف علمىاش کشف کرده است در مقابل مجهولاتش قطرهاى است در مقابل دریا، و همه ادعاهاى مکاتب اخلاقى غیر الهى در ارائه الگوى مدینه فاضله انسانى، در مقابل علم بى نهایت الهى و علوم اهل بیت علیهم السلام، که از الهامات الهى سرچشمه مىگیرد، چیزى بیش از صفر نمىباشد.
به هر حال حضرت على علیهالسلام بزرگترین درد جامعه بشرى را کفر و نفاق و گمراهى مىداند. این امراض روحى هستند که جامعه را به انواع مشکلات و گرفتارىها دچار مىکنند و درمان آنها را نیز باید از قرآن سراغ گرفت:
البته باید توجه داشت که مفهوم این سخن که((درمان دردهاى خود را از قرآن بخواهید؛ زیرا قرآن درمان همه دردها و مشکلات است)) این نیست که قرآن، همانند نسخه پزشک، امراض جسمى شما را توضیح داده است و براى بهبودى هر کدام دارویى پیشنهاد و توصیه مىکند یا در باب مشکلات اقتصادى و نظامى و در زمینههاى صنعت و تکنولوژى مىباید فرمولهاى حل مسائل را از قرآن فرا گرفت. هرگز کسى که کمترین اطلاعى از معارف دینى داشته باشد این سخن حضرت را بدین معنا تفسیر نمىکند؛ زیرا بیمارىهاى جسمى و حل سایر مشکلات، وسایل و راههاى طبیعى خود را مىطلبد.قرآن کریم براى حل این مشکلات، چنان که قبلا گفته شد، خطوط کلى را بیان مىکند و مردم موظفند با سرمشق قرار دادن خطوط کلى قرآن و استفاده از عقل و توانایىهاى خدادادى و استفاده از تجارب علوم بشرى مشکلات خویش را حل کنند و امراض خود را درمان نمایند.
در این جا توجه خوانندگان عزیز را به دو نکته جلب مىکنیم:
نکته اول این که اسباب و علل طبیعى و مادى هر چند معلولها و مسببهاى خود را در پى دارند؛ لکن توجه به این نکته نیز ضرورى است که علت العلل همه پدیدهها خداى تبارک و تعالى است. اوست که نظام عالم را بر اساس رابطه علت و معلولى خلق کرده است و اوست که پیوسته به اسباب و علل سببیت و علیت اعطا مىکند و این اراده تکوینى اوست که تا نباشد هیچ فاعلى در فعل خود استقلال در تاثیر ندارد. بنابراین براى درمان همه دردها و رفع گرفتارىها و مشکلات باید اصالتا به خداى متعال توجه کنیم و چشم امید به سوى او داشته باشیم. هر چند در حل مشکلات و بهبود از بیمارىها به اسباب و علل طبیعى متوسل مىشویم، لکن به مقتضاى توحید افعالى باید شفا و حل مشکلات را در اصل از او دانست و انتظار داشت.
نکته دوم این که راه رسیدن به حل مشکلات و درمان بیمارىها، را نباید منحصر به اسباب و علل عادى و طبیعى دانست؛ یعنى چنان نیست که با نبود اسباب و علل عادى و طبیعى یا عدم کارآیى آنها در حل مشکلات، امکان رفع مشکل یا حصول بهبودى و شفاى امراض یا برآورده شدن هر خواسته مشروع و بحق انسان، منتفى باشد. خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى، خود را از ایجاد کردن پدیده، به طریق غیر طبیعى عاجز نکرده است؛ بلکه سنت خداوند بر این قرار گرفته است که در مرحله اول، امور از مجراى عادى انجام گیرند. ولى راه انجام امور منحصر به مجراى طبیعى نیست؛ بلکه در شرایط خاصى خداوند امورى را از غیر مجراى طبیعى خود ایجاد مىکند که مىتوان گفت این نیز سنت الهى است. شفا و بهبودى مرض، ممکن است از راه طبیعى و معالجههاى پزشکى صورت گیرد و ممکن است تحت شرایط خاصى توسط علل غیر مادى مثل دعاى ائمه معصومین یا دعاى دیگر اولیاى خدا حاصل شود. چنان که ممکن است جنگجویان جبهه توحید، که از نظر تجهیزات مادى و شرایط طبیعى در مقابل دشمن محکوم به شکست هستند، با امداد غیبى و اسباب غیر طبیعى پیروز گردند که این مطلب نیز از اسباب و علل الهى محسوب مىشود.
در قرآن کریم نمونههایى از رخدادهایى که از غیر راه عوامل عادى و طبیعى اتفاق افتادهاند، ذکر شده است؛ مثلا اگر نزول باران بخواهد از مجراى علل و عوامل طبیعى خود صورت گیرد، باید آب دریاها و اقیانوسها بر اثر تابش نور و گرما بخار گردد و به صورت ابر درآید، آن گاه بر اثر تفاوت دماى دریا و خشکى، هوا جریان پیدا کند و با وزیدن باد، ابرها از روى دریاها به سایر نقاط زمین منتقل شود تا تحت شرایط خاصى ذرات آب موجود در ابر به صورت قطرات باران یا دانههاى برف و یا تگرگ بر زمین ببارد. انتظار باران بدون اسباب و علل طبیعى آن از نظرگاه مادى انتظارى بى جا و نامعقول تلقى مىشود؛ لکن حضرت نوح بدون در نظر گرفتن عوامل طبیعى براى نزول باران، خطاب به قومش مىگوید استغفار و توبه کنید تا آسمان بر شما باران ببارد:
اى قوم در مقابل پروردگار خود استغفار کنید آن گاه توبه نمایید و به سوى خدا برگردید تا خداى متعال از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و با نزول رحمت الهى و بارش باران، قوت و قدرت شما را فزونى بخشد. سپس مىفرماید: و لا تتولوا مجرمین؛ مواظب باشید بدون توجه و استغفار و در حالى که مجرم و گناهکار هستید از خدا روى مگردانید و خود را از رحمت الهى محروم مکنید.
هر چند اسباب و علل طبیعى نزول باران و کل نظام على و معلولى حاکم بر طبیعت، همه در دست قدرت الهىاند و بهت اراده او کار مىکنند؛ لکن در عین حال بدون در نظر گرفتن آنها، خداى متعال مىفرماید از گناه خود استغفار کنید و به سوى خدا بازگردید؛ ما به آسمان مىگوییم بر شما ببارد.
ممکن است کسى بگوید مقصود خداى متعال اینست که بدون تحقق عوامل طبیعى باران مىبارد؛ بلکه مقصود این است که ما از راه ایجاد عوامل طبیعى بر شما باران مىفرستیم. پاسخ این است که این نگرش با بینش توحیدى سازگار نیست؛ زیرا همان طور که قبلا گفته شد چنان نیست که خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى خود را از ایجاد پدیدهها، بدون اسباب و علل طبیعى آنها، عاجز کرده باشد. خداوند در باب قدرت خود بر ایجاد و خلقت پدیدهها چنین مىفرماید: اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون هر گاه خداى متعال ارادهاش بر شیئى تعلق بگیرد، اراده خدا همان و تحقق آن امر همان خواهد بود.
حضرت على علیهالسلام در خطبه مذکور قرآن کریم را به عنوان شاخص معرفى مىکنند و مىفرمایند: به یقین بدانید قرآن آن نصیحت کننده و پند دهندهاى است که در ارشاد پیروان خود خیانت نمىکند و آن هدایت گرى است که گمراه نمىکند و گویندهاى است که در گفتارش دروغ نمىگوید و کسى با این قرآن ننشست و در آن تدبر و اندیشه نکرد مگر آن که چون از نزد آن برخاست هدایت و رستگاریش افزایش یافت و از گم راهى او کاسته شد. آن گاه حضرت مىفرماید:
با وجود قرآن حاکمیت آن بر جامعه، براى احدى نیازى باقى نمىماند که برآورده نشود؛ زیرا قرآن کریم عالىترین برنامه الهى براى زندگى موحدین است و خداى متعال عزت و رستگارى دنیا و آخرت پیروان این کتاب آسمانى را تضمین کرده است. بنابراین در صورتى که جامعه اسلامى ما فرامین و دستورات حیات بخش قرآن را به کار بندد و با ایمان به صدق وعدههایش آن را الگوى عمل خویش قرار دهد، قرآن تمام نیازهاى فردى و اجتماعى و مادى و معنوى جامعه را برمى آورد و جامعه اسلامى را از هر چیز و هر کس بى نیاز مىکند.
در مقابل، حضرت خطر جدایى از قرآن را گوشزد مىکنند و این فکر را که بدون قرآن، این ثقل اکبر الهى، بتوان مشکلات و نیازمندىهاى فردى و اجتماعى جامعه را برطرف کرد رد مىکنند و مىفرمایند: و لا لاحد قبل القرآن من غنى؛ هیچ کس بدون قرآن بى نیاز نخواهد بود و هرگز جامعه از قرآن مستغنى نخواهد شد؛ یعنى براى ایجاد جامعهاى بر پایه قسط و عدل و ارزشهاى اخلاقى و انسانى، اگر تمامى علوم و تجربههاى بشرى به خدمت گرفته شوند و همه افکار و اندیشهها بسیج گردند، بدون قرآن هرگز راه به جایى نخواهند برد. چرا که غنا و بى - نیازى براى کسى بدون قرآن میسر نمىشود. بر این اساس حضرت مىفرمایند:
بهبودى دردها و مشکلات خود را از قرآن بخواهید و در سختىها و گرفتارىها از قرآن چاره جویى کنید. سپس با خاطر نشان کردن بزرگترین بیمارىهاى فردى و اجتماعى، یعنى کفر و ضلالت و نفاق مىفرمایند راه درمان این دردها و مشکلات در قرآن موجود است و شما باید با مراجعه به قرآن کریم دردها و مشکلات خود را درمان کنید.
بنابراین باید اصول کلى و خطوط را از قرآن گرفت و با تبعیت از آن اصول کلى و استفاده از تجارب و تدبر و اندیشه، راه حل مشکلات را پیدا کرد. اگر با این بینش در صدد حل مشکلات برآییم به طور قطع، بر همه مشکلات، در تمام زمینهها فایق خواهیم آمد؛ زیرا این وعده الهى است. خداى متعال مىفرماید: من یتق الله یجعل له مخرجا؛ هر کس تقواى الهى پیشه کند و از دستورات خداوند سر پیچى نکند خداى متعال راهى براى نجات و خروج از مشکلات براى او فراهم مىسازد.
حضرت على علیهالسلام مىفرمایند:
حضرت، بعد از بیان این مطلب که علم گذشته و آینده در قرآن است و قرآن داروى همه دردهاست، این نکته را متذکر مىشوند که: و نظم ما بینکم؛ نظم و راه سامان بخشیدن به روابط بین مسلمانان در قرآن است. این کتاب آسمانى چگونگى روابط اجتماعى شما را نیز معین مىکند. براى توضیح این جمله کوتاه و در عین حال تضمین کننده حیات اجتماعى مسلمانان، از ذکر مقدمهاى کوتاه، ناگزیر هستیم.
بزرگترین هدف هر نظام سیاسى و اجتماعى، تامین نظم و امنیت اجتماعى است. هیچ مکتب سیاسى را در جهان نمىتوان یافت که چنین هدفى را انکار کند؛ بلکه تأمین امنیت و برقرارى نظم سر لوحه وظایف هر حکومتى است. و نیز گفته مىشود برقرارى نظم سیاسى و اجتماعى از اهداف علم سیاست است، چنان که همه نظامهاى سیاسى حاکم بر جوامع بشرى، حداقل در شعار و تبلیغات خود آن را به عنوان بزرگترین اهداف نظام حکومتى خود بیان مىکنند.
در این جا به نقش هدف در زندگى اجتماعى نیز باید توجه داشت؛ زیرا بدون در نظر گرفتن هدف در زندگى اجتماعى نمىتوان سخن از نظم اجتماعى گفت. هدف است که منطقا رفتارهاى خاص را ایجاب مىکند. افراد با انجام رفتارهاى خاص در زندگى اجتماعى مىخواهند به آن هدف دست یابند. هدف نیز به نوبه خود، برخاسته از فرهنگ و اندیشه افراد جامعه است، به نحوى که هر جامعهاى بر حسب طبع اولى، در راستاى فرهنگ و اندیشه خود، نظم اجتماعى خاصى را ایجاب مىکند. و لذا قدرتهاى استعمارى در راستاى سیاستهاى استکبارى خود سعى مىکنند ملتها را در جهت اهداف استعمارى خود سوق دهند و آنها را از فرهنگ اصلى خود تهى کنند و از طریق تحمیل فرهنگ وارداتى نظم و فرهنگ ملتها را در دست داشته باشند.
بنابراین باید دید فرهنگ و اندیشه حاکم بر جامعه، چه نظمى را ایجاب مىکند. بدیهى است که فرهنگ دینى برخاسته از قرآن و جهان بینى توحیدى، نظم و سیاستى را ایجاب مىکند که در راستاى تحقق هدف خلقت و تأمین سعادت و رستگارى انسان در دنیا و آخرت باشد و آنچه اصالتا مورد نظر اسلام و قرآن است سعادت و تکامل انسان مىباشد.
با کمال تاسف بعضى از روشنفکران و لیبرالها که از یک طرف مسلمانند و از طرف دیگر در مسائل سیاسى و اجتماعى اسلام بصیرت کافى ندارند، و در نتیجه دغدغه و تعصب دینى در آنها بسیار ضعیف است، از این نکته اساسى غافلند و وقتى سخن از نظم اجتماعى گفته مىشود، نظم اجتماعى حاصل از دموکراسى غربى در نظر آنها تداعى مىشود. در حالى که آن نظم اجتماعى غرب برخاسته از اندیشه سکولاریستى اوست. این روشن فکران به خاطر ضعف معلومات دینیشان گمان مىکنند تنظیم امور اجتماعى و اداره جامعه بر مبناى نظم، تنها در جدایى از سیاست امکانپذیر است که این خود از نتایج استعمار فرهنگى است و از موفقیتهاى قدرتهاى استکبارى محسوب مىشود که توانستهاند با تخدیر افکار به اصطلاح روشن فکران کشورهاى جهان سوم، آنها را از اندیشه دینى تهى کنند و به عوامل ترویج فرهنگ استعمارى خود تبدیل نمایند.
به هر حال در فرهنگ توحیدى و اسلامى هر چیزى از جمله نظم اجتماعى، در راستاى هدف خلقت ارزیابى مىشود و بدیهى است که هدف از نظم اجتماعى در فرهنگ دینى و قرآنى تنها تأمین رفاه مادى و منافع دنیوى نیست؛ بلکه علاوه بر تأمین رفاه و منافع دنیوى، تکامل انسان و سعادت اخروى بشر مورد نظر است و روشن است که در مقام تعارض، سعادت اخروى بر امور دنیوى مقدم شمرده مىشود.
حال با توجه به این مقدمه به بیان حضرت على علیهالسلام درباره نقش درباره نقش قرآن در تأمین نظم سیاسى و اجتماعى جامعه باز مىگردیم و بیان حضرت را مورد دقت قرار مىدهیم تا با دیدگاه ولایت در مورد نقش و جایگاه قرآن در زندگى اجتماعى بیشتر آشنا شویم.
حضرت على علیهالسلام با تعبیرى اعجاز گونه نقش قرآن را در تنظیم امور اجتماعى جامعه بیان مىکنند و ما را بدان توجه مىدهند تا مبادا از آن غفلت کنیم. حضرتش، بعد از آن که فرمودند قرآن نسخه شفا بخش دردها و مشکلات شماست، مىفرمایند: و نظم ما بینکم؛ نظم امور و روابط بین شما در قرآن است؛ یعنى اگر نظم مطلوب و معقول را که همه افراد جامعه در سایه آن نظم به حقوق مشروع خود برسند، طالب باشید، مىباید امور خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن سامان بخشید.
بر آگاهان پوشیده نیست که تعبیر((ونظم بینکم)) متوجه امور و روابط اجتماعى افراد است. هر چند افراد موظفند امور شخصى و فردى خود را نیز بر اساس رهنمودهاى قرآن تنظیم کنند؛ لکن تعبیر((و نظم ما بینکم)) شامل نظم امور شخصى افراد نمىشود؛ چنان که بر اهل زبان پوشیده نیست، حضرت على علیهالسلام در فرازهاى مورد بحث درصدد بیان نقش جنبههاى اجتماعى قرآن کریم هستند.
حضرت با بیان این نکته که نظم اجتماعى شما در قرآن کریم است، به مسلمانان و پیروان خود مىفرمایند شما باید امور سیاسى و روابط اجتماعى خود را بر اساس قرآن سامان دهید.
البته روشن است که توصیههاى مذکور تا زمانى که از ناحیه مسوولان نظام اسلامى توصیههاى اخلاقى غیر لازم الاجرا تلقى شود و مورد اعتقاد و باور و ایمان قلبى آنها نباشد، این نسخه شفابخش آسمانى دردى از دردهاى اجتماعى جامعه ما درمان نمىکند. حضرت با بیان نکات سیاست نظام دینى، واقعیاتى را بیان مىکنند که بدون به کار بستن آنها، رسیدن به یک جامعه انسانى مبتنى بر قسط و عدل که آنها افراد به حقوق خویش و تکامل مطلوب برسند، ممکن نمىباشد.
بنابراین اصلىترین و کارسازترین عامل، عامل ایمان و اعتقاد و باور مسوولان و دست اندرکاران حکومت، به برنامه و سیاستهاى کلى قرآن کریم است. تا آنها به قرآن و کارآمد بودن رهنمودهاى آن در حل مشکلات جامعه و تأمین سعادت افراد، ایمان قلبى و اعتقاد راسخ نداشته باشند، نه تنها در عمل، قرآن را الگوى خود قرار نمىدهند، بلکه درصدد فهم معارف قرآن نیز برنمى آیند. البته چون در کشور اسلامى و بر مردم مسلمان حکومت مىکنند، ممکن است به حسب ظاهر و در مقام شعار، براى حفظ موقعیت خویش در میان مردم خود و دیگر ملل مسلمان، خود را مسلمان و حکومت خود را حکومت اسلامى بنامند؛ در حالى که تنها الگوى حکومتى که براى آنها مطرح نیست حکومت بر اساس قوانین اسلام و الگوى برگرفته از قرآن است. لیکن این بیگانگى دولتهاى به اصطلاح اسلامى از دین و فرهنگ قرآنى، به خصوص در زمینه سیاست و اداره جامعه، مطلبى نیست که براى مسلمانان ناشناخته باشد؛ زیرا ملل مسلمانان همه مىدانند نظامهاى حکومتى کشورهایشان اسلامى نیست و فرهنگ و ذهنیت حاکم بر مسوولان حکومتى، با ذهنیت و الگویى که بر اساس فرهنگ قرآنى شکل مىگیرد به کلى متفاوت است.
آنچه انسان را به شگفتى و تعجب وا مىدارد و در عین حال جاى تاسف و نگرانى دارد، وضعیت فرهنگى حاکم بر کشور اسلامى عزیزمان ایران است. در کشورى که بر اساس رهنمودهاى قرآن و فرهنگ دینى و به رهبرى ولایت فقیه انقلاب کرده و به پیروزى رسیده است؛ بسى جاى تاسف و نگرانى است که سخنان و مواضع و عملکرد بعضى مسوولان فرهنگى نشان مىدهد آنها نیز شناخت کافى از این کتاب آسمانى ندارند و کارآمدى الگوى حکومتى برگرفته از آن را بیشتر از هر الگوى شرقى و غربى دیگر نمىدانند. اینان پیوسته از اصول انقلاب اسلامى و ارزشهاى دینى عقب نشینى مىکنند و به دلیل نداشتن ایمان کافى و اعتقاد قلبى گاه به کنایه و گاه به تصریح، با کمال بى شرمى، چنین اظهار مىکنند که دوران حاکمیت قرآن و کارآیى فرهنگ دینى در عرصه حکومت گذشته است و در این زمانه، جامعه بشرى به وحى الهى نیاز ندارد و خود به تنهایى مىتواند راههاى بهترى براى اداره جامعه و تأمین امنیت و برقرارى نظم ارائه کند. بجا بود در این جا اشارهاى به ظالمانه بودن نظامهاى حکومتى موجود در جهان و فجایع و جنایاتى که در حق ملتها به نام نظامهاى پیش رفته و متمدن مىشود داشته باشیم تا بىمایگى سخن مذکور و بىایمانى و خود باختگى گویندگان آن بیش از پیش برملا شود؛ لکن به خاطر دور نشدن از اصل موضوع و پرهیز از طولانى شدن سخن، از بیان بى عدالتىها و پاى مال شدن حقوق انسانها و ظلم و جنایت و ناامنىهاى موجود در نظامهاى بشرى صرف نظر مىکنیم و به منابع مربوطه ارجاع مىدهیم.
به هر حال بدیهى است وقتى کارآیى حکومت بر اساس رهنمودهاى قرآن در تأمین قسط و عدل و نظم در جامعه به منصه ظهور مىرسد که مسوولان و دست اندرکاران حکومت بدان باور و یقین داشته باشند و در مقام عمل، قوانین و دستورات قرآن را بنابراین حاکمیت قرآن در جامعه در گرو ایمان و باور قلبى کارگزاران حکومت به این کتاب آسمانى است که این مساله نیز به نوبه خود در گرو شناخت آنها نسبت به این نسخه شفابخش الهى و احساس نیاز آنها به دین و حکومت الهى است. این احساس نیز جز با ایجاد روحیه بندگى و زدودن روح استکبارى و خود بزرگ بینى در مقابل حاکمیت خداوند متعال حاصل نمىشود. این روحیه استکبارى همان روحیه مذمومى است که شیطان را از آستانه تشرف به مقام ملائکه اللهى و قرب به بارگاه خداوندى تنزل داد و شقاوت ابدى او را باعث گشت.
شایسته است در این مقام خطاب حضرت على علیهالسلام در خطبه 175 را که عواقب ناخوشایند دورى از قرآن کریم را بیان مىکنند مورد توجه قرار دهیم. این بیان هشدارى است براى کسانى که از یک طرف خود را پیرو على علیهالسلام معرفى مىکنند و از طرف دیگر قرآن و الگوى حکومتى برگرفته از آن را براى اداره جامعه بشرى امروز ناکافى مىدانند و تراوشات فکرى ناقص بشرى را در ارائه سیاستهاى حکومتى بر حکومت ولایى قرآن ترجیح مىدهند. امید که در پرتو چنین رهنمودهایى همه مردم جامعه ما و به ویژه برنامه ریزان و متصدیان امور حکومتى، بیش از پیش به لزوم محور بودن قرآن در جامعه اسلامى ایمان پیدا کنند و این توصیهها در صحنه عمل به کار گرفته شود.
.: Weblog Themes By Pichak :.