به نام خدا
تساوی در احترام
- سوره مبارکه اسراء
- آیه شریفه 23
-
وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا
- معنای آیه:
و پروردگارت فرمان داد: « جز او را نپرستید، و به پدر و مادر نیکی کنید......»
- پیام آیه:
نیکی به پدر و مادر یکسان و مساوی است و خداوند آن را در ردیف عبادت خودش می داند. چون مادر نقش تربیتی دارد و زحمات بیشتری برای فرزند تحمل می کند، اولویت در احترام و خدمت یا مادر است.
به نام خدا
نور الهی
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ
جابرین عبدالله گوید : وارد مسجد شدم و علی (ع) را ملاقات کردم. علی (ع) فرمود : تعجب می کنم از کسی که این آیه را بخواند و معنایش را درک نکند. گفتم : کدام آیه ؟ حضرت آیه را خواندند و فرمودند: (مشکاه) محمد (ص) است (مصباح) من هستم. (زجاجه) حسن و حسین هستند (کوکب درّی) علی بن الحسن است. (شجره مبارکه) محمدبن علی است. (زیتونه) جعفربن محمد (لا شرقیه) موسی بن جعفر ( لا غریبه) علی بن موسی الرضا (یکاد زیتها) محمد بن علی ( لم تمسه نار) علی بن محمد (نور علی نور) حسن بن علی (یهدی الله لنوره من یشا) مهدی (عج) است.
جابرین عبدالله گوید : وارد مسجد شدم و علی (ع) را ملاقات کردم. علی (ع) فرمود : تعجب می کنم از کسی که این آیه را بخواند و معنایش را درک نکند. گفتم : کدام آیه ؟ حضرت آیه را خواندند و فرمودند: (مشکاه) محمد (ص) است (مصباح) من هستم. (زجاجه) حسن و حسین هستند (کوکب درّی) علی بن الحسن است. (شجره مبارکه) محمدبن علی است. (زیتونه) جعفربن محمد (لا شرقیه) موسی بن جعفر ( لا غریبه) علی بن موسی الرضا (یکاد زیتها) محمد بن علی ( لم تمسه نار) علی بن محمد (نور علی نور) حسن بن علی (یهدی الله لنوره من یشا) مهدی (عج) است.
به نام خدا
عدل و عدالت
عدل چیست
لما سئل عن العدل -: العدل اءن لا تتهمه
امام علیه السلام در پاسخ به این پرسش که عدل چیست ؟فرمود: عدل ، آن است که خدا را متهم نکنى .
دادگرى واقعى
الذى صدق فى میعاده ، و ارتفع عن ظلم عباد0 و قام بالقسط فى خلقه ، و عدل علیهم فى حکمه
خدایى است که در وعده خویش راستگوست و بالاتر از آن است که به بندگانش ستم کند و در میان آفریدگانش به عدل رفتار کرده و در حکم خویش با آن ها دادگرى کرده است .
دادگرى حق
ما کان قوم قط فى غض نعمة من عیش فزال عنهم اءلا بذنوب اجتر حوها، لان الله لیس بظلام للعبید
هرگز نعمت و رفاه زندگى از مردمى گرفته نشد، مگر به سبب گناهانى که مرتکب شدند؛ چرا که خداوند به بندگانش ستم نمى کند.
بردبار عادل
الذى عظم حلمه فعفا، و عدل فى کل ما قضى
خدایى که بردبارى اش زیاد است و مى بخشد و در آن چه حکم کرده ، عدالت را رعایت نموده است .
نتیجه عدل
بالسیرة العادله یقهر المناوى
با روش عدل دشمن شکست مى یابد و از میان مى رود.
قضاوت بى عدالت
لیس من العدل القضاء على الثقة بالظن
قضاوتى که به حدس و گمان متکى باشد از روى عدل و داد نیست .
عدل شریف تر از بخشش
سئل علیه السلام : اءیهما اءفضل : العدل ، اءو الجود؟
فقال علیه السلام : العدل یضع الامور مواضعها، والجود یخرجها من جهتها. العدل سائس عام ، و الجود عارض خاص ، فالعدل اءشرفهما و اءفضلهما
از حضرتش پرسیدند: دادگرى بهتر است یا بخشندگى ؟
فرمود: دادگرى هر چیزى را در جاى خویش قرار مى دهد و بخشش آنها را از جاى خود بیرون مى کند و عدل نگهبان همه مردم است و بخشندگى به افراد مخصوص بهره مى دهد. بنابراین عدل شریف تر و برتر است .
امر به عدل و احسان
قال فى قوله تعالى : (ان الله یامر بالعدل و الاحسان ) -: العدل : الانصاف ، و الاحسان : التفضل
امام على علیه السلام در مورد این سخن خداى متعال : (خداوند شما را به عدل و احسان فرمان مى دهد.) فرمود: عدل ، انصاف دادن و ستم نکردن است و احسان جود و بخشش .
پیوند دهنده خلق
بالنصفة یکثر المواصلون .
انصاف و عدالت است که پیوند انسان ها را بیشتر مى نماید.
سفارش به کارگزاران
اءنصفوا الناس من اءنفسکم ، و اصبروا لحوائجهم فانکم حزان الرعیة ، و وکلاء اءلامة ، و سفراء الائمة
امام على علیه السلام در نامه اى خطاب به کارگزارانش چنین فرمود: ما بین مردم و خودتان انصاف بورزید و به برآوردن نیازهاى آنان تحمل نمایید؛ زیر شما خزانه داران رعیت هستید و وکلاى امت و سفیران پیشوایان .
توصیه به عدالت
استعمل العدل ، و احذر العسف و الحیف ، فان العسف یعود بالجلاء و الحیف یدعو اءلى السیف
عدل و دادگرى را به کار بند، و از روز گویى و ستمگران برحذر باش ؛ زیرا زور گویى ملت را به جلاى وطن وا مى دارد و ستم مردم را به قیام مسلحانه فرا مى خواند.
توصیه على (ع ) به یکى از کارگزارانش
آس بینهم فى اللحظة و النظرة و الاشارة و التحیة ، حتى لا یطمع العظماء فى حیفک ، و لا ییاس الضعفاء من عدلک
امیرمؤ منان على علیه السلام در نامه اى خطاب به کارگزاران خویشتن چنین فرمودند: ما بنى همه افراد رعیت در نگاه گذار و نگرش دقیق و اشاره و درود گفتن تساوى برقرار کن تا بزرگان طمع در ظلم تو نکنند و ناتوانان از دادگرى تو ماءیوس نشوند.
انصاف با رعیت
اءنصف الله و اءنصف الناس من نفسک و من خاصة اءهلک و من لک فیه هوى من رعیتک ، فانک اءلا تفعل تظلم !
ما بین خدا و مردم از یک طرف و نفس و دودمان و هر کسى از رعیت که هوایى از او بر سر دارى ، از طرف دیگر انصاف برقرار کن ، اگر انصاف بر اقرار نکنى ستم ورزیده اى .
یاوران عدالت
اءدا اءدت الرعیة الى الوالى حقه ، و اءدى الوالى اءلیها حقها عز الحق بینهم ، و قامت مناهج الدین ، و عتدلت معالم العدل ، و جرت على اءذلالها السنن ، فصلح بذلک الزمان ، و طمع فى بقاء الدولة ، و یئست مطامع الاعداء و ادا غلبت الرعیة و الیها، اءو اءجحف الوالى برعیته ، اختلفت هنالک الکلمة ، و ظهرت معالم الجور
در آن هنگام که مردم جامعه حق حاکم بر به حاکم ادا کردند و زمامدار نیز حق مردم را به آنان ادا کرد، حق در میان آنان عزیز گردد و مسیرهاى روشن دین هموار و نشانه هاى عدالت معتدل و برپا، و سنت ها در مجراى خود به جریان مى افتند، در نتیجه زمان اصلاح مى شود و بقاى حکومت مورد امید، و طمع و آز دشمنان از تسلط بر جامعه ماءیوس و ساقط مى گردد و در آن هنگام که رعیت بر حاکم غالب شود یا حاکم بر رعیت ظلم و تعدى روا دارد، کلمه جامع آن دو مختلف گردد و پراکندگى در جامعه نفوذ کند و علامت هاى ستم آشکار شود.
شعبه هاى عدالت
الایمان على اءربع دعائم : على الصبر، و الیقین ، و العدل ، و الجهاد... و العدل منها على اءربع شعب : على غائص الفهم ، و غور العلم ؛ و زهرة الحکم و رساخُة الحلم : فمن فهم علم غور العلم ؛ و من علم غور العلم صدر عن رائع الحکم ؛ و من حلم لم یفرط فى اءمره و عاش فى الناس حمیدا
ایمان چهار ستون دارد: صبر، یقین ، عدل و جهاد، و عدل چهار قسمت مى گردد: دقت در فهمیدن ، رسیدن به حقیقت علم و زیبایى قضاوت ها و استوار شدن در بردبارى ، کسى که فهمید، حقیقت علم را درک مى کند و کسى که حقیقت دانش را درک کرد، از راه هاى بردبارى وارد مى شود و کسى که حلیم بود در زندگى افراط نمى کند و در میان مردم ، خوشنام زندگى مى کند.
سر گذشت شگفت آورتر!
اعجب من ذلک طارق طرقنا بملفوفُة فى وعائها، و معجونة شنئتها، کاءنما عجنت بریق حى ء اءوقیئها، فقلت : اءصلة ، اءم زکاُة ، اءم صدقة ؟ فذلک محرم علینا اءهل البیت . فقال : لا ذا و لا ذاک ، و لکنها هدیة . فقلت . هبلتک الهبول ! اءعن دین الله اءتیتنى لتخد عنى ؟اءمختبط انت اءم ذوجنة ، اءم تهجر؟و الله لو اءعطیت الاقالیم السبعة بما تحت اءفلاکها، على اءن اءعصى لله فى نملة اءسلبها جلب شعیرة ما فعلته
از این سرگذشت (سرگذشت عقیل که تقاضاى کمک کرد و حضرت آهن گداخته به دست او نزدیک کرد) شگفت آورتر داستان کسى است که نیمه شبى ظرفى سرپوشیده پر از حلواى خوش طعم و لذیذ به در خانه ما مى آورد، ولى این حلوا معجونى بود که من از آن متنفر شدم ، گویا آب دهان مار را با استفراغش خمیر طعم و لذیذ به در خانه ما آورد، ولى این حلوا معجونى بود که من از آن متنفر شدم ، گویا آب دهان ما را با استفراغش خمیر کرده بودند، به او گفتم : صدقه است یا زکات است ؟ که این دو بر ما اهل بیت حرام است .
گفت : نه این است و نه آن ، بلکه هدیه است .
گفتم : مادرت بر تو بگرید! آمده اى مرا از راه دین خدا فریب دهى یا پریشان خردى یا دیوانه اى و یا هذیان مى گویى ؟
به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمان است به من بدهند تا خدا را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى کنم هرگز نخواهم کرد.
نخستین گام عدل
آن من اءحب عباد الله اءلیه عبدا اءعانه الله على نفسه ، فاستشعر الحزن ، و تجلبب الخوف ... فهو من معادن دینه ، و اءدتاد اءرضه . قد اءلزم نفسه العدل ، فکان اءول عدله نفى الهوى عن نفسه
از محبوب ترین بندگان خدا در پیشگاه ربوبى بنده اى است که خداوند (سبحان ) او را در شناخت نفس خود و ساختن آن یارى فرماید (این انسان مورد عنایت خداوندى ) لباسى از اندوه بر تن نموده و پوشاکى از بیم بر خود پوشید... (این رشد یافته ) از معدن دین خداوندى و مانند میخ هاى محکم از عوامل نگهدارنده ارزش ها در زمین اوست ، خود را بر عدل و دادگرى ملزم نموده و نخستین عدل وى درباره خویشتن ، نفى هوى و امیال از نفس خود مى باشد.
اختلاف حکم ها
و قال علیه السلام فى ذم اختلاف العلماء فى القتیا -: ترد على اءحدهم القضیة فى حکم من الاحکام فیحکم فیها براءیه ، ثم ترد تلک القضیة بعینها على غیره فیحکم فیها بخلافه ، ثم یجتمع القضاه بذلک عند الامام الذى استقضا هم فیصوب آراءهم جمیعا؛ و الههم واحد! و نبیهم واحد! و کتابهم واحد! اءفا مرهم الله - سبحانه - بالاختلاف فاءطاعوه !
امام علیه السلام در بدگویى از اختلاف علماء در فتوى چنین مى گوید: یک موضوع به یکى از آنان داده مى شود که حکم آن را صادر کند و او نظر خود را مى دهد، عین همین موضوع به یکى دیگر از اهل علم داده مى شود و دومى حکمى صادر مى کند که برخلاف حکم اول است ، پس هر دو براى حل اختلاف پیش امامى که آنان را به قضاوت گمارده است مى روند و امام نظر هر دو را تاءیید مى کند. خداى آنان یکى ، پیامبرشان یکى و قرآن آنان هم یکى است ؛ اما در حکم اختلاف دارند! آیا خدا دستور داده اختلاف پیدا کنند و آنان به فرمان خدا گوش داده اند.
گستردگى دامنه عدالت
و قال فیما رده على المسلمین من قطائع عثمان بن عفان -: و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء: لردته ؛ فان فى العدل سعة ". و من ضاق علیه العدل ، فالجور علیه اءضیق
درباره زمین هایى که عثمان به اقطاع دیگران در آورده و آن حضرت علیه السلام زمین هاى مذکور را به مسلمانان برگردانیده بود فرمودند: به خدا قسم ، اگر آن مال را چنین مى یافتم که به تحقیق با آن ، زنانى به عقد زناشویى در آمده و کنیزانى با آن خریدارى شده بودند، باز هم هر آینه آن را به مسلمانان بر مى گردانیدم ، پس به راستى در عدل و دادگرى وسعت و گشایش است و هیچ چیز آن را از میان نمى برد و آن کس (یا آن فرمانروا) که اجراى عدالت ، او را در تنگنا قرار دهد و نتواند از این راه به تدبیر امور بپردازد چاره جویى از راه جور و ظلم براى او تنگ تر و دشوارتر خواهد بود.
وظیفه پیشواى عادل
ان الله تعالى فرض على اءئمه العدل اءن یقدروا اءنفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره
خداوند بر پیشوایان عدالت مقرر فرموده است که شاءن و اندازه خود را در حد مردم ناتوان تنظیم نمایند تا بینوایى مستمندان آنان را گرفتار درد و اندوه مهلک نسازد.
به نام خدا
توصیف فرشتگان
آفرینش فرشتگان
خلق سبحانه لاسکان سمواته ، و عمارُة الصفیح الاعلى من ملکوته ، خلقا بدیعا من ملائکته ، و ملا بهم فروح فجاجها، وحشابهم فتوق اءجوائها
خداى سبحان براى سکونت بخشیدن در آسمان ها و آبادانى بالاترین قسمت ملکوت و عظمت خویش (افلاک بلند) مخلوقاتى بدیع و نوظهور، یعنى فرشتگان را آفرید و آنها را در راه هاى گشاده آسمان ها و فضاهاى وسیع میان آنها قرار داد و همیشه میان آن ها راه هاى گشاده بندگى بى کسالت
من ملائکتک ، لا یساءمون من عبادتک
گروهى از فرشتگانت هستند که از بندگى تو خسته نمى شوند.
درجه یقین فرشتگان
لم ترم الشکوک بنوازعها عزیمةُ ایمانهم ، و لم تعترل الظنون على معاقد یقینهم
انگیزه هاى امیال و شک و تردیدها، استحکام ایمان آنان را متزلزل و مختل نساخت ، گمان ها و پندارها به دژهاى محکم یقین آنان ، ازدحام و هجوم نیاورد.
توصیف فرشتگان
انشاء هم على صور مختلفات ، و اءقدار متفاوتات ، اءولى اءجنحة تسبح جلال عزته ... و منهم من هو فى خلق الغمام الدلح و فى عظم الجبال اشمخ ، و فى قترة الظلام الابهم ، و منهم من خرقت اءقدامهم تخوم الارض السفلى ، فهى کرایات بیض قد نفذت فى مخارق الهواء، و تحتها ریح هفافُة تحبسها على حیث انتهت من الحدود المتناهیةُ، قد استفر غتهم اءشغال عبادته .
خداى سبحان فرشتگان را به صورت هاى مختلف و اندازه هاى گوناگون آفریده است : (بالدارانى هستند) که همواره تسبیح جلال و عزت او را مى گویند. گروهى از آنان در میان ابرهاى پر آب و در کوه هاى مرتفع و بلند و در ظلمات تاریک قرار دارند و جمعى دیگر قدم هایشان تا قعر زمین پایین رفته و همانند پرچم هاى سفیدى دل هوا را شکافته و در زیر آن بادهایى است که به نرمى حرکت مى کنند و آنها را در جاى خویش نگه مى دارد، اشتغال به عبادت حق آن ها را از هر کار دیگرى باز داشته است .
اراده فرشتگان در عبادت
لا تعدو عزیمة جدهم بلادة الغفلات ، و لا تنتضل فى هممهم خدائع الشهوات
سستى ناشى از عفلت ها بر اراده آن ها به کوشش در عبادت چیره نگردد و تیرهاى خدعه آلود شهوت ها و هوس ها، همت هاى آنان را آماج خود قرار ندهد.
کم بودن طاعت ملایک
انهم على مکانهم منک ، و منزلتهم عندک ، و استجماع اءهوائهم فیک و کثرة طاعتهم لک ، و قلة غفلتهم عن اءمرک ، لو عاینوا کنه ما خفى علیهم منک لحقروا اءعمالهم ، و لزروا على اءنفسهم ، ولعرفوا اءنهم لم یعبدوک حق عبادتک ، و لم یطیعوک حق طاعتک
آنان با همه منزلتى که نزد تو دارند و همه وجودشان عشق به توست و با وجود فراوانى طاعتشان از تو و غافل نبودنشان از تو، اگر حقیقت آن چه را از تو بر آنان پوشیده است مشاهده کنند، بى گمان اعمال خویش را خرد شمارند و بر خویشتن خرده گیرند و دریابند که تو را چنان که سزد عبادت نکرده اند و چندان که شایسته است طاعتت ننموده اند.
عصمت فرشتگان
و عصمهم من ریب اشبهات ، فما منهم زائغ عن سبیل مرضاته
آنان را از تردید حاصل از شبهات مصون داشت ؛ از این رو، هیچ کدام آنها از راه خشنودى خدا منحرف نمى شود.
صفت ملایک
لم تطمع فیهم الوساوس فتقترع برینها على فکرهم
وسوسه ها طمعى در راهیابى به آنان نداشته تا با کثافت خود، فکر آنان را بکوبد.
عبادت ملایکه
لم یتولهم الاعجاب فیستکثروا ما سلف منهم ، و لا ترکت لهم استکانة الاجال ، نصیبا فى تعظیم حسناتهم
عجب (خود بزرگ بینى و خود پسندى ) بر آنان غلبه نکرده تا آنان عبادات گذشته را زیاد محسوب کنند و احساس ناتوانى و ناچیزى در دریافت جلال خداوندى براى بزرگ بینى حسناتى که انجام مى دهند نصیبى نگذاشته است .
فرشتگان شیفته عبادت
وصلت حقائق الایمان بینهم و بین معرفته ، و قطعهم الایقال به الى الوله اءلیه ، و لم تجاوز رغباتهم ما عنده الى ما عند غیر قد ذاقوا حلاوة معرفته ، و شربوا بالکاس الرویة من محبته
حقایق ایمان ، میان ایشان و شناخت خدا پیوند داده است و یقینشان به وجود او، آنها را شیفته و سرگشته او کرده است . شیرینى معرفت او را چشیده اند و از جام محبت او سیراب گشته اند.
نظارت فرشتگان
اعلموا، عباد الله ! اءن علیکم رصدا من اءنفسکم ، و عیونا من جوار حکم ، و حفاظ صدق یحفظون اءعمالکم ، وعدد اءنفاسکم ، لا تسترکم منهم ظلمُة لیل داج ، و لا یکنکم منهم باب ذو رتاج
بدانید اى بندگان خدا! که دیده بانى از وجود شما و جاسوسانى از اعضاى بدن شما و نگهبانان صادقى بر شما گماشته شده اند که اعمال شما و شمار نفس هایتان را ثبت مى کنند. نه سیاهى شب تار (اعمال ) شما را از دید آنها پوشیده مى دارد و نه دروازه محکم و بسته ، شما را از آنان مخفى مى کند.
سعى و کوشش در عبادت
لیس فى اءطباق السماء موضع اهاب ، الا و علیه ملک ساجد، اوساعت حافد، یزدادون على طول الطاعة بربهم علما، و تزداد عزة ربهم فى قلوبهم
در هیچ یک از طبقات آسمانى جایى به اندازه جاى پوستینى وجود ندارد که در آن فرشته اى در حال سجده نباشد و یا با سعى و کوشش (به دنبال کار) شتابد، با اطاعت فراوان به علم و یقین خویش مى افزایند و عزت و سلطنت پروردگار در دل هایشان افزوده مى شود.
وصف فرشتگان الهى
جعلهم الله فیما هنالک اءهل الاءمانة على وحیه ، و حملهم اءلى المرسلین و دائع امره و نهیه
خداوند متعال آن فرشتگان را در آن جایگاه صفحات مقدس ملکوتى که هستند، امین وحى خود قرار داده و به وسیله آنان امانت هاى امر و نهى خود را بر رسولانش رسانده است .
فرشته تحذیر
اءن لله ملکا ینادى فى کل یوم : لدوا للموت ، و اجمعوا للفناء، و ابنوا للخراب !
همانا خدا را فرشته اى دارد که هر روز ندا در مى دهد: براى مرگ بزایید و براى نابودى گرد آورید و براى ویرانى بسازید!
داناتر از خلایق !
هم اءعلم خلقک بک ، و اءخوفهم لک ، و اءقربهم منک ؛ لم یسکنوا الاصلاب ، و لم یضمنوا الارحام ، و لم یخلقوا من ماء مهین ، و لم یتشعبهم ریب المنون ؛ و اءنهم على مکانهم منک ، و منزلتهم عندک ، و استجماع اءهوائهم فیک ، و کثرة طاعتهم لک ، و قلة غفلتهم عن اءمرک ؛ لو عاینوا کنه ما خفى علیهم منک لحقروا اءعمالهم
آنها فرشتگان به تو داناتر از باقى خلایق هستند و از تو بیش از همه مى ترسند و به تو بیش از همه نزدیک اند، در پشت پدران جا نگرفته اند و در رحم هاى مادران در نیامده اند و از آب بى مقدار آفریده نشده اند و (حوادث روزگار) آن ها را پریشان نکرده است .
آنان با مقامى که در پیش تو دارند و با این که همه عشق و آروزهایشان در وجود تو جمع شده است و با وجود فزونى طاعت و عبادتشان براى تو، کمى غفلتشان از فرمانت ؛ اگر حقیقت ذات تو را که بر آنان پوشیده است مشاهد کنند اعمال خود را حقیر و کوچک شمارند.
همیشه در رکوع و سجود
فتق ما بین السموات العلا، فملآهن اطوارا من ملائکته ، منهم سجود لا یرکعون ، و رکوع لا ینتصبون ، و صافون لا یتزایلون ، و مسبحون لا یساءمون ، لا یغشاهم نوم العیون ، و لا سهو العقول ، و لا فترة الا بدان ، و لا غفلة النسیان و منهم اءمناء على وحیه ، و اءلسنة الى رسله ، و مختلفون بقضائه و اءمره ، و منهم الحفظة لعباده ، و السدنة لابواب جنابه ، و منهم الثابتة فى الارضین السفل اءقدامهم ، والمارقة من الاقطار اءرکانهم ، و المناسبة لقوائم العرش اءکتافهم . ناکسة ذونه ابصارهم ، متلفعون تحته باءجنحتهم ، مضروبة بینهم و بین من دونهم حجب العزة ، و اءستار القدرُة . لا یتو همون ربهم بالتصویر، و لا یجرون علیه صفات المصنوعین ، و لا یحدونه بالاماکن ، و لا یشیرون اءلیه یشیرون اءلیه بالنظائر
خداوند آسمان هاى بلند را از هم گشود و مملو از فرشتگان گوناگون کرد، دسته اى از آن ها همیشه در سجودند و رکوع ندارند و یا در رکوع اند و قیام نمى کنند و یا در صف هایى که هرگز پراکنده نمى شوند قرار دارند و یا همواره تسبیح مى گویند و ملول نمى شوند، نه خواب به دیدگان آنها راه مى یابد و نه خطایى در خردشان و نه سستى در وجودشان و نه بى خردى و فراموشى در آن پدید مى آید و گروهى دیگر از آنان ، امینان وحى حق و زبان او به سوى پیام آوران اند و پیوسته براى رسانیدن حکم و فرمان او رفت و آمد مى کنند. گروهى دیگر از آنان نگهبان بندگان و دربانان بهشت اویند. جمعى از ایشان پاهایشان در طبقات پایین زمین ثابت و گردن هایشان از آسمان بالا گذشته و اعضاى آنها از کرانه هاى جهان بیرون رفته است و کتف هاى آنان براى حفظ پایه هاى عرش خدا آماده است و در مقابل عرش او سر را پایین افکنده اند و در زیر آن ، بال ها را به خود پیچیده اند و در میان آنان و دیگران که در مراتب پایین قرار دارند، حجاب هاى عزت و پرده هاى قدرت فاصله انداخته ، هرگز پروردگار خود را با نیروى وهم تصویر نکنند و صفات آفریدگان را براى او قائل نشوند. هرگز او را در مکانى محدود نساخته و با چشم اشاره به او نمى کنند.
به نام خدا
عالمان و غیرعالمان
قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ
بگو : « آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟» تنها خردمندان به این حقیقت توجه دارند.
عالمان و جاهلان هر دو به ظاهر انسان هستند اما تفاوت آنان از نظر شخصیت و ارزش انسانی، تفاوت خورشید تابناک است و شب ظلمانی ! تفاوت آنان همان تفاوت چشمه ی آب زلال است و کویر خشک علم ارزشی است که برای رسیدن به آن باید تلاش کنیم. چنان که پیامبر (ص) فرمودند: « ز گهواره تا گور دانش بجوی»
به نام خدا
نور الهی
یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ
کافران می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، اما خداوند نورش را تکمیل می کند اگر چه کافران خشنود نباشند.
امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرمودند: « می خواهند نور ولایت علی (ع) را خاموش کنند اما خداوند نور امامت را کامل می کند و با ظهور حجه ابن الحسن (عج) او را بر همه ی مکاتب پیروز می گرداند.»
به نام خدا
عزت و سربلندی
مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا
کسی که خواهان عزت است (باید از خدا بخواهد، چرا که ) تمام عزت برای خداست.
با خدا باشیم، با او دوست باشیم، با او زندگی کنیم، تا از عزت او، ما هم سربلند شویم. او سر چشمه ی همه ی کمالات و گنجینه هاست، با او پیوند داشته باشیم، تا از کمالاتش بهره مند شویم.
به نام خدا
طیبه
در روایات فراوانی از طیبه به عنوان محل زندگی حضرت مهدی علیه السلام در طول غیبت، سخن به میان آمده است و همان گون که ذکر خواهد شد مقصود از آن «مدینةالنبی صلی الله علیه وآله» است. «مدینه» را طیبَة و طابه نامند؛ چرا که مدینه پیش از آن «یثرب» خوانده می شد. یثرب از ریشه ثرب به معنای فساد است؛ پس پیامبرصلی الله علیه وآله از بردن نام یثرب نهی فرمود و آن را طابه و طیبه نامید که به معنای طیّب و پاکیزه است. گفته شده: طیبه از طیِّب و طاهر است؛ به جهت خلوص آن و تطهیر آن از شرک.ابوهاشم جعفری می گوید:«به امام حسن عسکری علیه السلام عرض کردم: بزرگواری شما مانع آن است که من از شما پرسش کنم. اجازه بفرمایید، سؤال کنم! حضرت فرمود: بپرس؛ گفتم: آقای من! آیا برای شما فرزندی هست؟ فرمود: بله. گفتم: اگر اتفاق ناگواری برای شما رخ داد در کجا او را جست وجو کنم؟ فرمود: در مدینه».
قرآن کریم داستان تسلیم بودن حضرت ابراهیم علیهالسلام در مقابل اوامر و دستورات الهى را الگوى تسلیم و رضا بیان مىکند و رمز موفقیت وى در مواجهه با مشکلات و پیروزى او بر مشرکین را در ایمان و صبر و استقامت و توکل بر خداى متعال معرفى مىکند و از ما مىخواهد تا در مقابل امر خدا و قرآن کریم داراى چنین ایمان و اعتقادى باشیم و در عمل، ابراهیم گونه در اجراى احکام الهى پابرجا و ثابت قدم باشیم.
ما در این جا داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام را در اجراى فرمان خداى متعال، در ماجراى ذبح فرزندش، حضرت اسماعیل علیهالسلام را به اختصار یادآور مىشویم. تا در ضمن آن، روحیه خدا محورى را در فرهنگ توحیدى توضیح داده، نقاط ضعف خود را در مواجهه با قرآن و دستورات نجات بخش آن روشن کنیم و در پرتو آن خوانندگان عزیز را با دردهاى اصلى جامعه آشنا نماییم.
از قرآن کریم استفاده مىشود که در تقدیر الهى چنین گذشته بود که حضرت ابراهیم بعد از صد سال بى فرزندى و بعد از انتظارى بس طولانى در دمادم نومیدى صاحب فرزندى شود و این آرزوى فرزندى صالح دارد و وجود فرزند صالح را ادامه وجود و بقاى خویش مىداند. پس از تولد اسماعیل، حضرت ابراهیم علیهالسلام از طرف خداى متعال مامور شد تا فرزند خود را همراه با مادر بزرگوارش به سرزمین مکه ببرد تا در سختترین شرایط در وادئى که آثارى از آب و حیات در آن به چشم نمىخورد تنها بگذارد و به دنبال انجام ماموریت الهى سرزمین مکه را ترک گوید. بعد از چندى، هنگام مراجعت و آن گاه که فرزندش رشد کرده و جوانى مودب و خوش سیما شده است که دیدن جمال زیبایش چشم هر انسانى را خیره مىکند و رخسار گلگونش غمها و غصهها را از یاد پدر مىبرد و رنج هجران و مشکلات را بر او آسان مىکند ناگاه در اوج دلبستگى به داشتن چنین فرزندى که شایستگى پیامبرى در او نمایان است، در خواب به او وحى مىشود که باید فرزندت را در راه خدا قربانى کنى. راستى شایسته است ایمان و اعتقاد خود را به خدا و قرآن و دستورات الهى و مراتب تسلیم خود را در مقابل خدا با ایمان و مرتبه تسلیم حضرت ابراهیم محک بزنیم تا فاصله بین خود و آنچه را قرآن و خداى متعال از ما خواسته است بهتر درک کنیم و در صدد تقویت ایمان و عمل بر مبناى اعتقاد دینى بیش به دست خویش آن هم در بیدارى نه در خواب مىداد ما تاب شنیدنش را نداشتیم چه رسد به این که فرمان و دستور الهى را در قربانى کردن فرزند خود اجرإ؛66 کنیم؛ لکن حضرت ابراهیم علیهالسلام بى درنگ در صدد اجراى فرمان الهى بر مىآید و بدون این که هیچ گونه تردیدى در صحت آنچه بر او وحى شده است به خود راه دهد، که آیا چه مصلحتى در کشتن فرزند بى گناه است، مطلب را با فرزند خویش در میان مىگذارد:
آن گاه که فرزندش رشد یافته بود و در هنگام سعى بین صفا و مروه با پدر همراه بود به وى گفت اى فرزندم در عالم رویا چنین دیدم که مىباید تو را در راه خدا قربانى کنم نظر تو چیست ؟ ایمان و تسلیم حضرت ابراهیم بدین مرتبه است. اینک مرتبه تسلیم و ایمان فرزند را به تماشا بنشین و اطاعت فرزند در مقابل امر خدا و پدر خویش را نظاره کن و هم چنان از اخلاص و ایمان انسانهایى که قلم و بیان از وصف آنها عاجز است در حیرت بمان و در نهادن نام مسلمان بر خویش احتیاط از دست مده.
حضرت اسماعیل این فرزندى که درس تسلیم در مقابل خدا را از پدر خویش فراگرفته، با جوابى فراتر از یک اظهار موافقت، پدر خویش را در اجراى فرمان الهى تشویق مىکند که مبادا امر خدا بر زمین بماند. حضرت اسماعیل نیز بدون آن که از فلسفه کشته شدن خویش سوال کند و بى آن که پدر را در اجراى ماموریتش به درنگ و تامل وادار کند به پدر مىگوید:
اى پدر ماموریت خویش را انجام بده، ان شاءالله مرا در اجراى این ماموریت صابر و ثابت قدم خواهى یافت. البته انسانهاى بزرگ در انجام همه کارها و به خصوص ماموریتهاى بزرگ با استمداد از خداى متعال و توکل بر او تصمیم مىگیرند و اقدام مىکنند، در تمام کارها از او کمک و یارى مىخواهند و با کمال ادب چنین اظهار مىکنند که اگر خدا بخواهد و اگر او کمک کند من فلان ماموریت را انجام مىدهم. در این جا نیز حضرت اسماعیل به قدرت خویش تکیه نمىکند؛ بلکه به پدر خود چنین اظهار مىکند که: ستجدنى ان شاءالله من الصابرین؛ ان شاءالله خدا به من کمک کند و من صبر مىکنم تا تو در انجام وظیفه الهى خویش موفق شوى.
خداى متعال سیماى حضرت ابراهیم علیهالسلام و حالت تسلیم حضرت ابراهیم را در مقابل پروردگار از زبان ابراهیم چنین بیان و ترسیم مىکند:
من با ایمانى خالص، روى به خدایى آوردهام که آفریننده آسمانها و زمین است و من هرگز با عقیده جاهلانه مشرکان موافق نخواهم بود.
ما باید در مقابل خدا و قرآن، اعتقادى همانند اعتقاد و ایمان ابراهیم علیهالسلام داشته باشیم، در آن صورت است که دومین شرط اساسى بهره مندى از قرآن کریم، یعنى هدایت جامعه بر مبناى راهنمایىهاى قرآن تحقق پیدا مىکند.
بنابراین وجود قرآن، بدون ایمان راسخ و اعتقاد قلبى هرگز انسان و جامعه را سعادتمند نمىکند البته روشن است که علاوه بر ایمان و اعتقاد، آنچه به برنامه هدایت قرآن عینیت مىبخشد تحقق شرط سوم یعنى عمل طبق دستورات قرآن و عینیت بخشیدن به دستورات حیات بخش آن در متن زندگى فردى و اجتماعى است.
به نظر مىرسد براى موفقیت در هر برنامه و سیاستى، به خصوص در زمینه مسایل تربیتى و فرهنگى و اجتماعى، سه شرط اساسى وجود دارد.
1- درستى و صحت برنامه در جهت رسیدن به هدف مورد نظر؛
2- ایمان و باور نسبت به برنامه و دستورالعملهاى آن؛
3- عمل بر مبناى احکام و دستورالعملهاى مطرح شده در برنامه.
بدیهى است که کدام از شروط سه گانه منتفى باشد کارآیى برنامه مذکور آن طور که باید به ظهور نمىرسد و هدف مورد نظر محقق نمىشود.
همه ما مىگوییم قرآن کلام خدا و برنامه زندگى ما مسلمانان است. اما گفتن تنها و اقرار به این مطلب کافى نیست. اقرار و اظهار در صورتى ایمان به قرآن و دستورات حیات بخش آن محسوب مىشود که از اعتقاد و باور قلبى حکایت کند و انسان از عمق جان به قرآن و دستورات امید بخش آن ایمان داشته باشد و در مقابل سخنان و پیامهاى الهى تسلیم محض باشد. با چنین ایمان و اعتقاد و باورى است که شرط کارآیى قرآن در هدایت جامعه، یعنى عمل بر مبناى دستورات حیات بخش قرآن، تحقق پیدا مىکند.
قرآن کریم مىفرماید:
آن کتاب الهى که هیچ جاى تردید در آن نیست هدایتگر پرهیزکارانى است که ایمان به غیب دارند و نماز را به پا مىدارند و از آنچه ما به آنها روزى دادیم انفاق مىکنند؛ کسانى که به احکام و دستوراتى که به صورت قرآن بر تو نازل شده ایمان مىآورند و کتب آسمانى پیش از تو را باور و به قیامت یقین دارند. چنین انسانهایى از هدایت پروردگارشان بهرهمندند و به رستگارى مىرسند.
البته توجه داریم که ایمان داراى درجاتى است و جامعه اسلامى در صورتى مىتواند با غلبه بر مشکلات و پیروزى بر دشمنان خود به عزت و عظمت و به تعبیر قرآن کریم فلاح و رستگارى دنیوى و اخروى امیدوار باشد که دستاندرکاران فرهنگى جامعه به حکومت دینى و دستورات و احکام قرآن ایمان و از صمیم قلب باور داشته باشند، نه آن که تنها با استفاده ابزارى از دین و فرهنگ دینى مردم، براى کسب وجاهت، خود را معتقد به قرآن معرفى کنند.
در قرآن کریم از انسانهایى که به احکام و دستورات الهى ایمان ندارند و تنها براى فریب مسلمانان و رسیدن به مقاصد دنیوى خود اظهار ایمان مىکنند به نام منافقین یاد مىشود. خصوصیات ظاهرى و باطنى و رفتارى این گروه در آیات متعددى از قرآن کریم بیان شده است.
به هر حال نکتهاى که در این جا بر آن تاکید مىنماییم این است که اگر بخواهیم بر اساس دستورات قرآن زندگى کنیم و این کتاب آسمانى مردم ما را سعادتمند کند، مىباید همه مردم و به خصوص دست اندرکاران امور فرهنگى جامعه به قرآن ایمان و اعتقاد داشته باشند و در مقابل این کتاب الهى تسلیم باشند؛ تسلیمى ابراهیم گونه که بر اساس آن، دستورات حیات بخش قرآن را بدون چون و چرا پذیرا باشند.
.: Weblog Themes By Pichak :.