به نام خدا جایگاه امر به معروف در قرآن
مسأله امر به معروف از همان روزهاى اول بعثت در مکّه مورد عنایت اسلام بوده است.
بعنوان مثال در سوره والعصر آه شعار مسلمانان به هنگام جدایى از یکدیگر بود و در اوائل بعثت در
مکه نازل شده است، در جمله : تَواصَوْا بِالْحَقِّ و تَواصَوْا بِالصَّبْرِ، اشاره به امر به معروف مى آند.
به نام خدا ریشه عقلى
امر به معروف و نهى از منکر یک ضرورت عقلى است. این مسأله بقدرى روشن است آه نگرانم اگر
توضیحى داده شود، همچون ابرى جلوى خورشید، از شفافیت آن بکاهد.
آدام عاقل است آه سکوت در مقابل خطر و انحراف راپسندیده و آن را محکوم نکند؟
آدام عقل است آه راهنمایى، دلسوزى، تشویق به آار خیر و جلوگیرى از مفاسد را لازم نداند؟
از آنجا آه دین اسلام مطابق با عقل و فطرت است، م ىتوان گفت آه تمام آیات و روایاتِ امر به
معروف و نهى از منکر، ما را به همین قضاوتِ روشن عقل ارشاد م ىآند.
به نام خدا عکس العمل حیوانات در برابر خطرها
مسأله هشدار و اخطار و یا فریاد در برابر خطرها و انحرافها، مخصوص انسانها نیست. در قرآن
مى خوانیم: همین آه مورچه اى دید حضرت سلیمان با لشکرش در حرآتند، فریاد زد و به سایر
مورچگان گفت: به لانه هاى خود بروید تا پایمال آنان نشوید) حَتّى اِذا اَتَوْا عَل ى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ
( یا اَیُّها النَّمْلُ اُدْخُلُوا مَساآِنَکُم لایَحْطِمَنَّکُم سُلَیمانُ و جُنُودُه و هُم لایَشْعُرونَ. نمل / 18
و همین آه هدهد در پرواز خود از فضاى آشور سبا متوجه انحراف مردم شد و دریافت آه مردم
خورشید پرستند، نزد حضرت سلیمان آمد و با ناله خود، از این انحراف شکایت آرد) وَجَدْتُها و قَومَها
( یَسجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللّه ...نمل/ 24
بنابراین، فریاد در برابر انحراف و دلسوزى براى دیگران، نه تنها مسأل هاى فطرى براى انسانهاست،
بلکه ریشه غریزى در حیوانات دارد؛ لذا اگر گفته شود آه انسانِ بى تفاوت از حیوان پست تر است،
سخن گزافى نباشد، البته مسؤولیت همه مردم نسبت به امر به معروف و نهى از منکر یکسان
نیست؛ بلکه وظیفه علما و دولتمردان از دیگران بیشتر است)
به نام خدا ریشه هاى فطرى و غریزى امر به معروف و نهى از منکر
تمام پدران و مادران در طول تاریخ، فرزندان خود را به آارهایى واداشته و از آارهایى نهى آرده اند
بنابراین، مسأله امر و نهى و تشویق و هشدار، ریشه در درون هر انسانى دارد و مربوط به زمان و
مکان و یا نژاد و منطقه خاصّى نمى شود.هر مسأله اى این گونه فراگیر باشد، نشانه از فطرى بودن
آن دارد.
به نام خدا سیماى امر به معروف
* امر به معروف، نشانه عشق انسان به مکتب است.
* امر به معروف، نشانه عشق انسان به مردم است.
* امر به معروف، نشانه تعهد و سوز و علاقه انسان به سلامتى جامعه است.
* امر به معروف، نشانه تولّى و تبرّى است.
* امر به معروف، نشانه آزادى در جامعه است.
* امر به معروف، نشانه ارتباط میان آحاد مردم است.
* امر به معروف، نشانه فطرت بیدار است.
* امر به معروف، حضور و غیاب واجبات است ؛ چرا نماز نخواندى ؟ چرا روزه نگرفتى؟
* امر به معروف، ضامن اجراى تمام واجبات و نهى از منکر، ضامن ترک همه محرمات است.
* امر به معروف، تشویق نیکوآاران در جامعه است.
* امر به معروف، تذآر و آگاه آردن افراد جاهل است.
* نهى از منکر، تلخ آردن آام خلافکاران است.
* امر به معروف و نهى از منکر، گاز و ترمزى است آه ماشین جامعه راهدایت م ىآند.
* امر به معروف و نهى از منکر والدین است آه اساس تربیت آودک راتشکیل مى دهد.
* امر به معروف، سبب دلگرمى و تقویت افراد آم اراده م ىشود.
* امر به معروف، نشانه حضور در صحنه است.
* امر به معروف، مقام و حقى است آه خداوند به اهل ایمان داده تا بر اعمال یکدیگر نظارت داشته
باشند.
* نهى از منکر، جبران آننده آمبود تقواى بعضى از افراد جامعه است.
* امر به معروف، جامعه را رشد مى دهد و نهى از منکر، جامعه را از سقوط نجات مى دهد.
* امر به معروف حافظ مرزها و حقوق افراد است ؛ و جامعه ب ىفریاد، جامعه اى مرده است و افراد
ساآت، جماداتى متنفّس بیش نیستند.
* امر به معروف و نهى از منکر، نشانه غیرت دینى، احساس مسئولیت ومشکلات مردم را
مشکلات خود دانستن است.
* امر به معروف و نهى از منکر، نوعى قرنطینه روحى در برابر عی بها و گناهانِ مُسرى است.
* امر به معروف و نهى از منکر، نوعى انضباط اجتماعى است؛ یعنى محدود آردن تمایلات اشخاص
در برابر مصالح جامعه ؛ در واقع نوعى آنترل افراد لاابالى است.
* امر به معروف و نهى از منکر، نشانه رشد است. حضرت لوط در برابرگروه گناهکار پرسید: آیا در
میان شما یک نفر رشید هست تا مانع این آار شما شود؟( اَلَیسَ مِنْکُم رَجُلٌ رَشیدٌ. سوره هود /
( آیه 78
* با امر به معروف و نهى از منکر، مسائل داخلى جامعه حل م ىشود ومى تواند با دشمنان خارجى
مقابله آند.
در اهمیت امر به معروف همین بس آه علما به دلیل ارتباط قلبى انسان با آن (یعنى تنفر قلبى از
منکر)، آن را در اصول دین؛ و به دلیل برخوردهاى عملى، و اینکه یکى از واجبات است، آن را در ردیف
فروع دین مطرح آرده اند. شهید ثانى مى فرماید: آیات و روایات امر به معروف و نهى از منکر آنقدر
( زیاد است آه آمر را م ىشکند) گفتار ماه / ص 80
همین امروز اگر یک ابر قدرت یا قلدرى آه منطقه اى را بمباران م ىآند و بزرگترین منکرات را انجام
مى دهد، خود را در برابر فریاد همه آشورها ببیند، هرگز دست به این جنایت نمى زند. سکوت
جوامع بین المللى و ترس سردمداران و بى تفاوتى و بى خبرى توده هاى مردم سبب شده است
آه مستکبران جهانى در برابر بزرگترین منکرات خود هیچ احساس خطرى نکنند.
اگر آارخان هاى نیاز به بازرسى و نظارت مهندسان متخصص دارد، جامعه بشرى هم نیاز به نظارت و
بازرسى دانشمندان اسلام شناس دارد.
در حدیث م ىخوانیم : بهترین دوست آن است آه هنگام خلاف، مانع تو شود و بدترین دوست آن
است آه به تو تذآر ندهد. امام صادق علیه السلام مى فرماید: بهترین دوست من آسى است آه
عیب هاى مرا به من هدیه آند.
یعنى از خودش حساب پس « مؤمن همیشه مراقب آارهاى خود است » : در روایات مى خوانیم
مى گیرد.
آرى ! اگر ما از درون مراقب خود باشیم و مردم از برون مراقب ما باشند و در رأس، نظامى سیاسى
و حکومتى مشوق خوبیها و مانع بدیها باشد، بهترین امت خواهیم بود. چنان آه قرآن مى فرماید:
آُنْتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعروفِ و تَنْهَوْن عن الْمُنکَرِ تُؤمِنُونَ بِاللّه( سوره آل عمران /
به نام خدا
امر به معروف و نهى از منکر
در بیان امر به معروف و نهى از منکر که در تهذیب و تدبیر و سیاست هر سه، ضرور است و معنى امر به معروف در تهذیب نفس همان محاسبه و مراقبه بود که ذکر شد و اما نسبت به غیر بسیار ذکر فرمودهاند در فقه و کلام و ما نیز بعون اللّه اشاره مىکنیم به چند امر.
آیات و اخبار.
(آل عمران): وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. 513 (اعراف): خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ. 514 و لفظ امر به معروف شامل نهى از منکر نیز هست زیرا که امر به ترک منکر امر به معروف است و یا خواهى بگو از قبیل فقراء و مساکین و جار و مجرور است که اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا 515 و لذا فرمود سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ 516 و لفظ «برد» را نفرمود که همان مذکور، قرینه است. (لقمان): یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ. 517
و فى الرّوضة عن الخاتم (ص) لتأمرنّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنکر او لیسلّطنّ اللّه شرارکم على خیارکم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم. 518
و فى جواهر الاستاد (قدس سره) و قال امیر المؤمنین من ترک انکار المنکر بقلبه و یده و لسانه فهو میّت بین الاحیاء. و خطب یوما فحمد اللّه و اثنى علیه و قال امّا بعد فانّه انّما هلک من کان قبلکم حیث ما عملوا من المعاصى و لم ینههم الرّبّانیّون و الاحبار عن ذلک نزلت بهم العقوبات فأمروا بالمعروف و انهوا عن المنکر و اعلموا انّ الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر لن یقرّبا اجلا و لن یقطعا رزقا انّ الامر ینزل من السّماء الى الارض کقطر المطر الى کلّ نفس بما قدّر اللّه لها من زیادة او نقصان 519 (اه): حضرت امیر (ع) فرمود هر که ترک نماید انکار منکر و قبیح را به دل خود و به دست خود و زبان خود او میّتى است میان زندهها، وجود او بىثمر است. و روزى بعد از خطبه فرمود اما بعد، هیچ پیش از شماهلاک نشدند مگر وقتى که معصیتها کردند و دانشمندان و علماء ایشان را منع نکردند و چون طغیان کردند در معاصى و نهى نکردند ایشان را صاحبان معرفت و علماء، نازل شد به همه ایشان عقوبتها. پس امر کنید به معروف و نهى کنید از منکر و بدانید که امر به معروف و نهى از منکر اجل را نزدیک نمىکند و روزى را قطع نمىکند زیرا که امورات از آسمان به زمین نازل مىشود مثل قطرات باران به سوى هر کسى به قدرى که خدا مقدّر نموده زیاد یا کم.
و قال ایضا اعتبروا ایّها النّاس بما وعظ اللّه به اولیائه من سوء ثنائه على الاحبار اذ یقول لو لا ینههم الرّبانیّون و الاحبار عن قولهم الاثم 520 و قال لعن الّذین کفروا من بنى اسرائیل على لسان داود و عیسى بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون 521 و انّما عاب اللّه ذلک علیهم لانّهم کانوا یرون من الظّلمة الّذین بین اظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة ممّا یحذرون و اللّه یقول فلا تخشوا النّاس و اخشونى 522 و قال المؤمنون بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر 523 فبدا اللّه بالامر بالمعروف و النّهى عن المنکر و الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر فریضة منه لعلمه بانّها اذا ادّیت و اقیمت استقامت الفرائض کلّها هیّنها و صعبها و ذلک انّ الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر دعاء الى الاسلام مع ردّ المظالم و مخالفة الظّالم و قسمة الفىء و الغنائم و اخذ الصّدقات من مواضعها و وضعها فى حقّها 524 (الخ): و باز فرمود عبرت بگیرید اى مردم به آنچه خدا اولیاى خود را موعظه نموده از بدى و وصفى که خدا به احبار و علماء پیشینیان نموده. در این آیات (سوره مائده) و خدا به جهت این عیب ایشان را گفت که از ظالمان علانیه منکرات و فساد و معاصى مىدیدند و ایشان را منع نمىکردند به جهت آنچه از ظالمان به ایشان مىرسید، یعنى از تحف و هدایا و وظیفهها، و به جهت خوف از آنچه حذر مىکردند و حال آنکه خدا مىفرماید از مردم نترسید از من بترسید و فرمود مؤمنان بعضى اولیاى بعض دیگرند و امر به معروف و نهى از منکر مىکنند. پس خدا از صفات ایشان اول امر به معروف و نهى از منکر را شمرد و امر به معروف و نهى از منکر فریضه واجبى است از جانب خدا زیرا که خدا مىدانست که اگر این دو برپا شود و به عمل آید جمیع واجبات برپا مىشود، چه سهل آنها چه صعب آنها، به جهت آنکه امر به معروف و نهى از منکر مىکشانند به سوى اسلام با ردّ مظالم و مخالفت ظالم و قسمت فیء و غنائمو گرفتن صدقات از جاهاى خود و گذاشتن آنها در حدّ خود و جاى خود.
و قال الباقر یکون فى آخر الزّمان قوم لا یوجبون امرا بمعروف و لا نهیا عن منکر الّا اذا أمنوا الضّرر یطلبون لانفسهم الرّخص و المعاذیر یتّبعون زلّات العلماء و فساد علمهم یقبلون الصّلاة و الصّیام و ما لا یکلمهم فى نفس و لا مال و لو اضرّت الصّلاة بسائر ما یعملون باموالهم و ابدانهم لرفضوا کما رفضوا أتمّ الفرائض و اشرفها انّ الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر فریضة عظیمة بها تقام الفرائض هنالک یتمّ غضب اللّه علیهم فیعمّهم بعقابه فیهلک الابرار فى دار الفجّار و الصّغار فى دار الکبار انّ الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر سبیل الأنبیاء و منهاج الصّالحین فریضة عظیمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المکاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر فانکروا بقلوبکم و اتّعظوا بالسنتکم و صکوا بها جباههم و لا تخافوا فى اللّه لومة لائم فان اتّعظوا و الى الحقّ رجعوا فلا سبیل علیهم انّما السّبیل على الّذین یظلمون النّاس و یبغون فى الارض بغیر الحقّ اولئک لهم عذاب الیم هنا لک فجاهدوهم بابدانکم و ابغضوهم بقلوبکم غیر طالبین سلطانا و لا باغین مالا و لا مریدین بالظّلم ظفرا حتّى یفیئوا الى امر اللّه و یمضوا على طاعته: 525 باقر (ع) فرمود در آخر زمان قومى باشند که باعث نشوند یا واجب ندانند امر به معروف و نهى از منکر را مگر وقتى که ایمن از ضرر باشند، طلب مىکنند از براى خود رخصت و عذر را، متابعت مىکنند لغزشهاى علماء و فساد علم ایشان را، قبول دارند نماز و روزه را و آنچه ضرر به جان و مال ایشان ندارد و اگر نماز ضرر به کارهاى دیگر ایشان و به مال و جان ایشان مىداشت هرآینه او را نیز ترک مىکردند چنانچه ترک کردند کاملترین و شریفترین واجبات را، زیرا که امر به معروف و نهى از منکر فریضه عظیمى است که به ایشان جمیع فرایض برپاست. آنگاه لازم شود غضب خدا بر ایشان، پس عقاب خدا همه را فروگیرد، پس ابرار در خانه فجار و صغار در خانه کبار هلاک شوند. و این دو، طریقه انبیاء و شیوه صالحان بوده و به این دو همه واجبات برپاست و مذهبها ایمن مىشود و کسبها حلال مىشود و مظالم گرفته مىشود و زمین معمور مىشود و انتقام از دشمنان گرفته مىشود. پس انکار کنید بد را به دلهاى خود و موعظه نمائید به زبان خود و بزنید به آن روهاى ایشان را و در راه خدا از ملامت کسى نترسید و با بدن با ایشان جهاد کنید و در دل ایشان را دشمن گیرید و غرض شما ریاست و مال نباشد.
و آیات و اخبار بسیار است و اگر بصیرتى باشد همین اخبار زهره مىبازد و جگرمىشکافد و دل مىگدازد و پشت مىشکند. رجوع کن به سوره اعراف ببین حکایت آنان را که میمون شدند. نستجیر باللّه و نستعینه.
به نام خدا
وجوب امر به معروف
اما وجوب شرعى او از مقام اجماع و تواتر گذشته و مسلّمى فریقین است و در نزد اهل علم از ضروریات دین است. و امّا وجوب عقلى او بدان که هر که قائل است به حسن و قبح عقلى از فرقه ناجیه و طائفه معتزله، قائل است به وجوب لطف. زیرا که ترک لطف نقض غرض است و قبح و امتناع نقض غرض از بدیهیات است؛ و مراد از لطف این است که اگر کسى از دیگرى مطلب خواهد که آن مطلب واجب و لازم باشد پس بر او واجب است که هر چه آن فاعل را به طاعت نزدیک کند و هر چه او را از معصیت دور کند فراهم بیاورد به شرطى که به حد الجاء و اضطرار نرسد. مثلا اگر تو کسى را مهمان کنى و بدانى که به محض اخبار نمىآید بلکه باید از مقربان خود کسى را بفرستى و یا به این هم نمىآید تا اسب نفرستى و یا به این هم اجابت نمىکند تا کتابتى بنویسى و هکذا، بر تو همه اینها واجب است و اگر نکنى نقض غرض خود نمودهاى.
حال گوئیم شکى نیست که امر به معروف از اعظم الطاف است، پس بر خدا واجب است که هم خود امر به معروف نماید و هم بر مردم واجب سازد کفایة که امر به معروف نمایند. و خدا خود به أتمّ انحاء امر به معروف نمود. و آنچه شنوى که بر خدا واجب نیست زیرا که اگر بر او واجب باشد قیام نماید و چون بر این واجب قیام نماید الجاء لازم آید باز نقض غرض گردد و اگر قیام ننماید قبح و خلاف حکمت لازم آید، زنهار که نشنوى. زیرا که معنى امر به معروف واداشتن به طاعت است و هر چه زاید بر اصل بیان تکالیف باشد امر به معروف است اگر چه اصل بیان از اکمل انحاء واداشتن به طاعت است لکن اصطلاح، مساعدت شمول این لفظ مر او را ظاهرا نمىکند.
حال گوئیم هر چه خدا زائد بر اصل بیان تکلیف و شرایط تکلیف از براى هر کس مهیا نموده همه امر به معروف خداست و این دو قسم است، یکى داخل در تو یکى خارج از تو. اما در تو، زیاده بر عقل و شنیدن و فهمیدن تکلیف، در تو حیا و قوه خجالت قرار داد و گاهى به نعمتها و اجابت دعاها و گاهى به بلاها و مصیبتها واختلاف حالات سن و ریختن دندان و سفید شدن مو و غیر ذلک تو را به طاعت و تقرب وامىدارد.
و اما در خارج تو، این همه کتب آسمانى و زمینى و این معجزات و خوارق عادات بعد از ثبوت رسالت و این همه ذکر ثواب و عقاب و وضع حدود و این همه مواعظ که خدا به دست خود جارى نموده و به زبان خود گفته آیا این نه امر به معروف خداست؟ آیا عصمت را او به معصوم نداده و اول او را تربیت نکرده و بعد، از براى تربیت کردن دیگران نفرستاده؟ آیا دست و زبان ایشان دست و زبان خدا نیست؟ خلاصه به همان معنى که فرمود وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى 526 و فرمود یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ 527 و فرمود یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ 528 و فرمود لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ 529 و به همان معنى که هم گوئى من به چشم خود دیدم و به گوش خود شنیدم و هم گوئى چشم من دید و گوش من شنید و هکذا و به همان طورها که مىگوئى ضارّ و نافعى جز خدا کسى نیست چرا نمىگوئى خدا امر به معروف کرده و به طاعت واداشته؟ مگر کارهاى خدا که وسائط در میان است کار خدا نیست؟ مگر به درجات و وسائط قائل نیستى؟ آیا خدا با درجات دور افتاده چه کند که واسطه در میان نباشد؟
و ایضا آنکه گفتى اگر خدا قیام نماید الجاء لازم آید، از تو سؤال مىکنم این قیام خدا به اینکه امر به معروف نماید تو را و مرا، آیا به واسطه خواهد بود یا بىواسطه؟
دوّم را که نگوئى و لا بد اول را گوئى. حال چون شد که اگر به واسطه خدا الجاء نماید به ایمان و طاعات، چنانچه فرعون در حین غرق و هر کسى در حین موت مثلا ایمان مىآورد، خدا تو را الجاء نموده و اگر به وسائط تو را خدا به ایمان و طاعت وادارد و به حد الجاء نرساند گوئى خدا امر به معروف نکرده؟
و ایضا از تو سؤال مىکنم این لطفى که بر خدا واجب دانستهاى خدا چگونه به او قیام نمود و به عمل آورد که پاى واسطه در میان نباشد و یا امر به معروف کردن خدا بر او صادق نباشد؟ فتدبّر، إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ. 530
وجوب هر لطف
بدان که چنانچه اشاره شد شکى نیست به قاعده نقض غرض که لطف را خدا و خلق، همه واجب دانند و همه او را در مطالب خود به کارمىبرند. آیا نمىبینى که پدر چون خواست طفل او مثلا عالم شود چقدر مقرّبات از براى او فراهم آورد که گاهى به لباس و زینت و نوازش و رجاء و گاهى به تهدید و گوشمال و گاهى به نوازش و ریزش معلّم و گاهى به شکوه و تخویف وى، و هکذا مادر نسبت به تربیت دختر، و هیچ خود را در ترک این الطاف معذور نمىدارند و در خود سائق شدید و قائد قوى مدام حاضر مىبینند و اگر قدرى اهمال نمایند مورد ملامت دیگران شوند و مردم زبان به طعن و مذمت ایشان گشایند. پس ثابت شد که لطف تا ممکن است و به حد الجاء نرسیده به جمیع انحاء ممکنه واجب است و اینکه مشاهده مىکنى که پدر را مثلا چندین طورهاى کاملتر لطف ممکن است و نمىکند به جهت این است که در نفس او دواعى و مطالب دیگرى است معارض و اهمّ، که زیاده از آنچه به جهت تربیت پسر مىکند مصلحت نمىداند و به جهت مصالح و مطالب دیگر زیاده را نگهداشته و اگر زیاده را در اینجا صرف نماید نقض اغراض دیگر مىشود. پس هر چه کرده و هر چه نکرده همه را از کرده و نکرده، به قاعده نقص غرض کرده و چون قادر بىچون غنى بالذات است پس آنچه ممکن است از الطاف، به قدر ذرّه ترک نکرده.
و ایضا مىپرسیم آیا بعد از حصول شرایط تکلیف در آن که خدا او را تکلیف کرده یا تو او را تکلیف کردهاى چیز دیگرى واجب هست که نام او لطف باشد یا نیست؟ اگر گوئى نیست با کسى که منکر طریقه عقلاء و طریق خودش و منکر همه عقول و اجماعى عقلاست ما را حرفى نیست. و اگر گوئى هست، چه فرق مىکند میان آنکه بیشتر به طاعت نزدیک کند یا کمتر، با آنکه جمیع ادله و مناط در هر دو موجود و به یک نهج جارى و سارى است؟ پس گوش مده به بعضى شبهات و امثله که ذکر کردهاند، آنها را مانند سایر شبهات که در مقابل براهین و ضروریات گفتهاند محسوب دار.
به نام خدا
امر به معروف اشرف واجبات است
در بیان آنچه معصوم فرمودند که امر به معروف أتمّ و اشرف واجبات است و به سبب او جمیع فرایض برپاست. و این مطلب بسى ظاهر است پس از آنکه دانستى که بعد از شرایط تکلیف، که علم و عقل و قدرت باشد، هر چه تو را نزدیک به طاعت نماید امر به معروف است زیرا که اگر این مواعظ و نصایح و ذکر ثوابها و مژده و نویدها و ذکرعقاب و ترس و بیم و حدود و تعزیرات و رجم و قتل و نفى و قطع و احراق و صلب و جهاد و دفاع و قول لیّن و خشن، همه از میان برخیزد و قناعت شود به محض بیان تکالیف، و مردم را به حال خود و نفس اماره و دنیا واگذارند، معلوم خواهد شد که از اسلام چه باقى خواهد ماند. حال که این همه هست ببین از اسلام چه باقى مانده و کدام بدعت به روى کار نیامده، پس اگر نبود چه بود؟
و امّا حدیث شریف نبوى (ص) که فرمودند لتأمرنّ بالمعروف (الخ). اوّل بدان که معنى وى آن است که شما امر به معروف و نهى از منکر مىکنید یا خدا اشرار را بر اخیار مسلط مىکند. یعنى امر خالى از این نیست که یا شما امر به معروف خواهید نمود و مسلط بر اشرار خواهید بود و یا ترک مىکنید و اشرار بر شما مسلط خواهند بود. یا بگو معنى آن است که امر به معروف مىکنید یا خدا اشرار را بر اخیار مسلط کند؟ و تهدید در این معنى بیشتر است. مثل اینکه به طفل خود گوئى مىروى و یا چوب را بردارم؟
امّا بیان سرّش این است که مردم کسى را رئیس نخوانند مگر آن را که استاد ایشان باشد و یا حامى و حافظ و مربى ایشان باشد، و چون مردم را به حال خود واگذارى، از هزار، یکى به عدالت و استقامت باقى نماند و همه الّا ما شاء اللّه فاجر و ظالم شوند و به قاعده الجنس مع الجنس یمیل به گرد هم گرد آیند، و چون احکام شرع ضد مطلوب و نقض غرض ایشان است و در مقام عداوت و دفع آن و اهل آن برآیند و در میان بندند و سهولت بلکه بالفطره رئیس و مرئوس پیدا شود پس کمر اطاعت رئیس در میان بندند و همه طالب اویند مگر قلیلى که به حساب در نیایند، پس بر این معدود قلیل، تقیه از ایشان واجب گردد و زندگى دنیا و آخرت هر دو بر ایشان تنگ گردد و اینهمه کارى بود که به دست خود کردند و به دست خود تیشه به پاى خود زدند که از اول امر به معروف نکردند و جلو را نگرفتند و با این حال البته خدا دعاى ایشان را مستجاب نکند، چنانچه دعاى آن را که در بندد و روزى خواهد و دعاى آن را که از همسایه شکوه کند و دعاى آن را که به زوجه نفرین کند، و در جواب ایشان گوید برو کسب کن و از همسایگى وى خارج شو و زن را طلاق ده.
پس بحمد اللّه بدیهى نمودیم که لازمه ترک امر به معروف تسلط اشرار کثیر بر اخیار قلیل است و مستجاب نشدن دعاى اخیار در حق اشرار است یا از آن جهت که به دست خود، ایشان را تسلط دادند چنانچه گفتیم و یا از این جهت که خدا هر دردى رادوائى داده و از براى هر چیزى ضدى ساخته که باید دفع وى به وى نمود. دواى شخص وسواس را طرف تفریط و بىاعتنائى به وسوسه قرار داده و چاره او همین است و هر چه دعا کند به اجابت نرسد الّا ان یشاء اللّه، چنانچه به حسّ مىبینى، و کذا دواى ذلیل ساختن اشرار و زمام مردم را امر به معروف قرار داده، فافهم.
قدرى ذهن را تصفیه نما تا بگویم که از زمان ابو البشر (ع) بلکه پیشتر از او، الى یومنا هذا، بساطى در مقابل بساط شریعت گسترده نشد و ضد پیدا نکرد مگر به ترک امر به معروف. از دوره اسلام گیرم، تو باقى را از وى ادراک کن. اگر امیر المؤمنین کافر مطلق جمع نمىشدند این همه فسادها از کجا ظاهر مىشد و اینهمه آتشها کى شعلهور مىشد و جگرگوشههاى خاتم (ص) چرا کشته مىشدند و اهل بیت او چرا اسیر مىشدند و اینهمه ظلمه و باج و خراج و تخت و تاج و اینهمه دول خارجه علیه السّلام را رها نمىکردند و به فرموده او رفتار مىکردند و در مقام امر به معروف برمىآمدند و به دور غاصب و از کجا پیدا مىشد؟ اللّهمّ العن اوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آل محمّد و آخر تابع له على ذلک و انتقم بمحمّد و آله. این بود بیان تسلط اشرار و عدم استجابت دعاى اخیار و معانى دیگر نیز ممکن است.
و اما آنچه معصوم (ع) فرمود که چون امر به معروف ترک شد و فساد بسیار شد عذاب خدا همه را فروگیرد هم ظاهر شد. اما هلاک اشرار که ظاهر است و اما هلاک اخیار به جهت همین گناه عظیم که ترک امر به معروف باشد و اما هلاک صغار و بىگناه و حیوان و قلّت برکات به جهت آتش و عذاب ایشان ضرر ندارد، زیرا که گناهکاران سبب اجل مسمّاى ایشان شدند و اما در آخرت لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً؛ 531 و هو العالم.
به نام خدا
امر به معروف شأن علماء و بزرگان است
خدا در مائده فرمود لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ، 532 الآیة. معصوم (ع) فرمود ربّانیون مربّى خلقند و پستتر از انبیاءاند و احبار علمااند و پستتر از ربّانیوناند. 533 و به خاتم (ص) فرمود وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ 534 و آیات دیگر نیز هست. و از همه نیکو ظاهر مىشود که امر به معروف شأن علماء و بزرگان دین است بلکه کمال ایشان در همین است. اگر پیغمبران (ص) در گوشهاى مشغول عبادت مىشدند و ارشاد نمىکردند و اذیت نمىکشیدند چگونه هر یک به مقامى که رسیدند مىرسیدند؟ و بالجمله عمده تخلق بهاخلاق اللّه، ارشاد و تربیت است و لذا معصوم (ع) در آیه وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً 535 فرمود که آوردن کسى را از ضلالت به هدایت تأویل اعظم آیه است. 536
و اما بیان آنکه امیر (ع) فرمود که امر به معروف و نهى از منکر بکنید و نترسید که این عمل نه اجل را نزدیک و نه روزى را کم مىکند، اشاره است ابلغ از تصریح که احدى امر به معروف را ترک نکرده و نمىکند مگر به جهت حب دنیا که رأس هر خطا است و هر کسى که در نفس خود رجوع کند بر این مطلب بالبدیهه شهادت دهد. و هم ایضا کالصریح است که لازمه ذات امر به معروف است رنجش مردمان و حصول دشمنان و قطع هدایا و احسان. آیا چگونه ممکن است که مردم را از معشوقه ایشان بازدارى و تو را دشمن نشوند و سگ را از جیفه مانع شوى و به تو حمله نیاورد. و لذا باقر (ع) فرمود و صکوا بها جباههم و لا تخافوا فى اللّه لومة لائم 537 یعنى لازمه امر به معروف ملامت و اذیت است و این را در راه خدا سهل بشمارید. از جهت همین ملازمه بود که بزرگان دین این همه دشمن داشتند و فرمود لا یوجبون امرا بمعروف و لا نهیا عن منکر الّا اذا أمنوا الضّرر یطلبون لا نفسهم الرّخص و المعاذیر 538 یعنى مىخواهند تا از هر جهت ایمن نباشند امر به معروف نکنند و حال آنکه بنابراین هرگز موردى از براى امر به معروف باقى نماند مگر کمى که بر او اثرى مترتب نشود.
فان قلت، این سخنان چگونه موافقت خواهد نمود با آنچه علماء (قدس سرهم) فرمودهاند که واجب نیست امر به معروف مگر آنکه ظن به ضرر نباشد و به قول بعضى (قدس سره) خوف معتد به عند العقلاء هم نباشد و رضا (ع) فرمود واجبان على من امکنه ذلک و لم یخف على نفسه 539 یعنى واجبند بر هر که او را ممکن باشد و بر خود هم نترسد. و اخبار دیگر نیز هست.
قلت امور دنیا در بسیارى از مطالب نیکو شاهدى است چنانچه در مراقبه و غیر آن اشاره نمودیم. ببین تو و سایر عقلاء در امور دنیا تا چه حد سعى مىکنى و تا چه حد از خوف و ملامت باک ندارى و به سفر دریا و بلاد بعیده مىروى و کسى تو را ملامت نمىکند، تا همان حد نیز امر به معروف کن و اگر نمىکنى تو را در نزد خدا عذرى نباشد و دنیاى تو حجت خدا باشد بر تو. و اگر مردم به قدر دنیاى خود امر به معروف مىنمودند مقصود حاصل بود و جمیع فرائض برپا و غرض معصوم (ع) در همه این اخبار تا این حد است که عقلا را نه خوفى است و نه ظن ضررى. و در آن حدى که غالب عقلا اقدامکنند و احتراز مىنمایند تو نیز در آن مقام از امر به معروف احتراز نما و معیارى به این خوبى گویا ندیدهاى و نخواهى دید. درست بگیر و فراموش مکن.
و اما آنچه امیر (ع) فرمود که اجل نزدیک و روزى کم نمىشود، بعد از آنچه در توکل نوشتیم بسى ظاهر است با آنکه به حس دیدهاى هر یک از علماء (قدس سرهم) که در این میدان قدم زدند خداوند او را بزرگتر و عزیزتر از دیگران نمود مثل حجة الاسلام و فخر العلماء الاعلام حاجى سید محمد باقر (قدس سره) و حاجى محمد ابراهیم کرباسى (قدس سره) و غیر ایشان. صادق (ع) فرمود الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر خلقان من خلق اللّه فمن نصرهما اعزّه اللّه و من خذلهما خذله اللّه: 540 امر به معروف و نهى از منکر دو خلقند از خلق خدا، پس هر که ایشان را یارى کند خدا او را عزیز گرداند و هر که ایشان را خوار کند خدا او را خوار نماید. سرّ این مطلب در مجراى طبیعى، گذشته از اسباب غیبى، این است که محبوب القلوب اهل علم و نیکان شود و به دور او جمع شوند و به مدح و ثنا و نشر فضائل او مشغول شوند و او را اعانت نمایند.
مخفى مباد که هر که منشأ اثر بیشتر باشد او را امر به معروف نمودن کاملتر و ثوابش بیشتر است. باقر (ع) فرمود من مشى الى سلطان جائر فأمره بتقوى اللّه و وعّظه و خوّفه کان له مثل اجر الثّقلین الجنّ و الانس و مثل اعمالهم الّا الامام: 541 هر که برود به سوى سلطان جابرى پس امر کند او را به تقوى و موعظه کند او را و بترساند او را، بوده است از براى او مثل اجر همه جن و انس و مثل همه اعمال ایشان مگر امام (ع).
به نام خدا
موعظه [امر به معروف قولى و فعلى]
امر به معروف دو راه دارد، یکى قولى، که ظاهر است و یکى فعلى، که عالم لباس زهد درپوشد و تقوى و اعراض از دنیا را شعار خود سازد تا هر که او را ببیند سر تا پاى او زبان حالى و لسان مؤثرى باشد که او را امر به معروف و نهى از منکر نماید، و عمده این قسم است. و چون زبان به موعظه گشاید در نهایت تأثیر باشد. و اما آن که العیاذ باللّه به خلاف این و در پى لذّات باشد و همت به دنیا گمارد، اگر چه مباح باشد، مثل او چون کسى باشد که طبق حلوا در پیش نهاده و به سرعت مىخورد و به دیگران گوید نخورید که زهر دارد. پس همه در جواب گویند دروغ مىگوئى و مىخواهى ما کناره کنیم خالص تو را باشد. و لذا فرمود (ع) آن که فعل او تصدیق قول او نکند عالم نیست. 542
و لذا فرمود أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ 543 (بقره) و فرمود لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ، 544 الخ (صف). و در اخبار است امر به معروف کسى کند که خود عامل و تارک باشد به آنچه امر و نهى مىکند. 545 و به این قدر اختصار نمودیم و باقى احکام در فقه است و امر به معروف را مقصد دیگر ننمودیم با آنکه طویل الذیل است به جهت آنکه از اعظم طرق تدبیر و سیاست است. پس آنان که در کتب اخلاق و مواعظ این امر عظیم را ذکر نکردهاند مبلغ خطیرى از پروبال آن طایران قدسى کم نمودهاند. ثمّ الحمد للّه و سلام على محمّد و آله خیر الورى. تمام شد در شب جمعه بیست و چهارم شهر ذى القعدة الحرام من شهور المبارکة سنة 1281.
منبع:کاشف الأسرار، ج2
.: Weblog Themes By Pichak :.