بسم رب الشهداءوالصدیقین
تشدید حرص مردان
یکی دیگر از ایرادها این است که پوشیدگی زن اشتیاق و حرص مردان را افزایش میدهد زیرا انسان بر چیزی که از آن منع شده است حرص میورزد. اما اگر از حجاب بیرون آید پس از مدتی برای مردان جامعه طبیعی خواهد شد و حساسیتهای جنسی از میان خواهد رفت.
این راه حل اشکالات فراوانی را به همراه دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1- زن بیحجاب تنها برای مردانی که همواره او را مینگرند ممکن است طبیعی شود اما مردهای نامحرم به چند نفر محدود نمیگردند. بنابراین ظاهر او همواره برای اکثریت قریب به اتفاق مردان جامعه تازگی و تنوع دارد و نگاه به او کاهش نخواهد یافت. ضمن این که جلوههای زنانه پیوسته مورد دید و طمع گرسنگان جنسی قرار دارند اگر چه به طور مکرر مورد نظارة آنها باشند. چه این که عطش مردان به زنها محدودیت ندارد. نتیجه آن که بیرون شدن زن از پوشش عفاف حرص چشمهای گرسنه را کاهش نمیدهد بلکه با توجه به آشکارشدن جاذبهها و زیبائیهای جسمانی او توجه و حرص مردان را افزایش میدهد.
2- آزمندی انسان در صورتی است که بیننده، هوس کند و منع شود. اگر غذای لذیذی را از چشم گرسنهای بدور بدارند به آن حرص نمیورزد و همچنین اگر زن بسیار زیبائی از چشم مردان پوشیده باشد به آن حرص نخواهند ورزید. «هر آنچهدیده ببیند دل کند یاد» و زن پوشیده از دیدة نامحرمان به دور است. اما اگر در اشتیای نامحرم چند برابر میشود. پوشش دینی مواضع زیبا و مهیج زن را میپوشاند و طبعاً زمینه تحریک و آزمندی پدید نخواهد آمد. اما فرونشاندن غرایز جنسی با برهنه ساختن زنان، خاموش کردن شعلههای آتش با بنزین است.
3- تمایلات جنسی مرد به زن در نگاه او خلاصه نمیشود تا با بیحجابی زن روابط آنها طبیعی گردد. بلکه نگاه به مواضع آشکار شدة بدن او مقدمة بیداری شهوت و تمایلات خفتة مرد میگردد و زمینه آزمندی شدید او بر کامیابیهای جنسی دیگر میشود و چنین تشدید حرصی از حرص بر نگاه به مراتب زیانبارتر است، و زنان بیحجاب علاوه بر حرص بر نگاه به مواضع مهیّج، حرص بر کامیابیهای دیگر جنسی را فراهم میسازند. نگاه به زنان خودنما شهوت مردان را متلاطم میسازد و تا ارضا نگردند نگاه آنها ادامه مییابد و از آنجائی که قیود اجتماعی، شرعی و عقلی مانع ارضای آن هستند حرص بر نگاه ادامه خواهد داشت تا به عقدههای درونی یا جنایات جنسی منتهی شود که نمونههای آن فراوان است.
4- طبیعی شدن نگاه بیگانه به مواضع جمال و مهیج یک زن جز با کنارگذاردن عفت که اساس زن را تشکیل میدهد میسر نیست و سرپرست او نیز باید فاصله عمیقی از سلامت اخلاقی، غیرت، مردانگی و دیانت داشته باشد تا راضی شود به اندازهای چشمهای لجام گسیختة نامحرم در زیبائیهای ناموسش سرو سیاحت کند تا برای او طبیعی شود. او مجاز نمیباشد. نتیجه این که اشکال تشدید حرص مردان به عکس آنچه گفتهاند بر بیحجابی مترتب است که با فرو ریختن دیوار حجاب تمایلات شهوری به تنشها و تجاوزات جنسی مردان منتهی میگردد. امّا ممنوعیتی که از سوی پوشیدگی زنان بر مردان بیگانه تحمیل میشود به غزل سرائی، ادبیات و عشق عفیف منتهی میگردد که مقدمه ازدواج شود.[1]
ج) پردهپوشی دوشیزگان یک ظلم و احجافی است بر این جنس لطیف. چقدر شبیه تکلیف حجاب، آن که تکلیف نمایند که زنهای گوشهای خود را پنبه بگذارند تا نشنوند و چشمهای خود را بندند تا نبینند.
جواب این اعتراض به چند راه ممکن است؛ اولاً: آن که اگر در بیپردگی زنها مفاسد اجتماعی و ادبی و اقتصادی و عمرانی باشد، چنانچه روشن میشد، تکلیف حجاب مانند تکلیف اطفال است به دبستان رفتن و دانش آموختن و یا مانند تکلیف مریض است به خوردن داروهای تلخ و گویا به هیچ وجه شبیه گوش و چشم بستن نیست.
ثانیاً: آن که امر حجاب در جامعة زنان تا یک اندازه امری است فطری ایشان؛ چه آنکه به تاریخ زنان عالم رجوع کنیم و پرده پوش یا پرده دری ایشان را بسنجیم، بیشتر زنان دنیا را در قرون وسطی محجّبات خواهیم یافت مثلاً زنهای شهر شیب به یک حجاب و نقاب مخصوص که عبارت بود از پردهای که محاذی دو چشم برای دیدن سوراخ داشت، به صورت میگرفتند و در اسپارت دوشیزگان بیپرده در مقابل مردان میآمدند؛ ولی پس از اختیار شوهر پردهپوش میشدند. و نقوش قدیم نشان میدهد که زنها سر را میپوشانیدند، ولیکن هر وقت به بازار میرفتند، لازم بود که صورت را بپوشانند.
و نیز صاحب دایره المعارف لاروس مینویسد که «زنان رومان در امر حجاب فوق العاده غلوّ داشتند، به درجة آن که زنان قابله ماما از خانة خود بیرون نمیآمد، مگر با کمال حیا؛ و صورت را تا حد چشم میپوشانیدند و ردایی که به پاشنه پایش میرسید به دور میگرفت و ردای دیگر به سر میانداخت به قسمی که شکل قامتش معلوم نمیشد.»
از این سلسله اطلاعات معلوم میشود که تکلیف به حجاب فی الجمله تکلیف به یک فطرت اولیة زنان که ناشی از عفّت ذاتی ایشان است بوده؛ چه آن که در آن زمان با اختلاف طبقاتشان در دین و آئین، کم یا بیش از افق احتجاب دور نبودند و این تکلیف براخلاف فطرت اوّلیة عالم نسوان نیست.
ثالثاً: پردة رقیق نازکی که چهرة دوشیزگان را از آفات باد و خاک و آفتاب و گرما و سرما نگاه داردو در حقیقت حافظ زیبایی که بهترین متاع ایشان است، باشد، نمیشود در ردیف مظالم و از موجبات محو حقوق و فشار بر زنان او را شمرد؛ با آن که منافع صحّی همین نقابی که از دیدن صاحب نیست و از دیده شدن حاجب است، بس است که بگوییم: هواخواهان رفع حجاب در حقیقت خواهان ظلم میباشند و به این پیشنهاد زیانی را به عالم نسوان متوجّه میکنند.[2]
ح) حجاب باعث طلاق خواهد شد؛ زیرا شوهر او چون او را ندیده به حبالة نکاح بیرون آورده، بسا باشد مطلوب او نباشد؛ ناچار باید او را رها کند.
اولاً: دیانت اسلامیه، نظر کردن به زنی را که مرد اراده نکاح و ازدواج او را دارد، جایز و مباح دانسته محقق قدس الله روحه میفرماید:
یجوز أن بنظر الی امرأة یرید نکاحها و إن لم یستأذنها؛ و یختصّ الجواز بوجهها و کّفیها؛ و له أن یکرّر النّظر الیها و أن ینظره قائمة و ماشیة، و روی جواز أن ینظر الی شعرها و مَحاسنها و جسدها من فوق الثیاب؛
یعنی حلال است نگاه کردن به صورت زنی که میخواهید او را به حباله خود بیرون آورد؛ هر چند از او اذن نخواسته باشد؛ و اختصاص دارد این حکم به صورت و دو دست او. برای اوست که مکرّر زن را ببیند، نشستن و راه رفتن او را ملاحظه نماید. و روایت شده است جایز بودن نگاه کردن به مو و گیسوان او وم حاسن و بدن او از روی لباس؛
این است مقرّرات اسلامی، پس اگر کسی به این حکم محکم عمل نکند، اسلام را تقصیری نباشد.
ثانیاً: مگر سبب و باعث طلاق منحصر است در بَد گِلی و عدم مباحث منظر تا به کشف حجاب این محذور برطرف شود. سبب و عامل قویِّ طلاق غالباً عدم توافق اخلاق و جمال معنوی یا فقر وفاقه و تیره روزگاری است؛ و این هم یک میزان کلی ندارد و غالباً از تحت قدرت و اختیار بیرون است.[3]
[1] - محمد رضا، اکبری، حجاب در عصر ما، ص 107-98.
[2]- رسول، جعفریان، رسائل حجابیه، ج 1، ص 214-213.
[3]- همان، ص 263.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
رکود فعالیت ها
اشکال دیگر این است که حجاب مانع فعالیت زن در عرصههای زندگی است امّا تجربة انقلاب اسلامی اثبات کرد که زنان میتوانند در تمامی صحنههای اجتماعی، اقتصادی، حماسی، سیاسی، علمی، هنری، حقوقی قانونگذاری و بسیاری از صحنههای دیگر با پوشش دینی حضور یابند. حضور بانوان عفیف در حساسترین دانشگاهها، طبابت، صدا و سیما و امثال آن عملاً این بهانه را سلب کرده است. حجاب نه تنها مانع فعالیتهای زن نیست که زمینه فعالیتهای سالم او را فراهم میسازد. این خودنمائی زن است که با کشاندن مسائل جنسی به محیط کار نیروهای جامع را فلج میکند. بله حجاب مانع فعالیتهای شهوی زنان در ادارات، تفریحگاهها و صحنههای اجتماعی دیگر است!
مانتو کمی از لباسهای دیگر بانوان بلندتر است و حتی مزاحمت لباسهای زمستانی آنها را ندارد و مقنعه از مزاحمت و پریشانی موهای سر که مانع فعالیت است جلوگیری میکند و شلوار مانع فعالیت هیچ زن و مردی نخواهد بود. اگر خانمی نخواهد محیط کار را نمایشگاه ویژگیهای زنانه خود سازد پوشش دینی سبب کمترین رکودی در فعالیتهای او نخواهد بود. به عکس این خودنمائی و بیحجابی است که زن را به حواس پرتی و رکود میکشاند و فرصت گرانبهای او را در پی تزئین و خودآرائی تلف میسازد و پس از خروج از منزل نیز او را به نمایش تن به حفظ آرایش و تنظیم موهای سر وامیدارد و با نمایاندن جاذبههای زنانگی خود فعالیتهای مردان را با رکود روبرو میسازد.
به فرض محال که حجاب موجب کندی فعالیت زنان شاغل باشد بیحجابی سبب رکود فعالیت زنان و مردان خواهد شد. عجیب است که پوشش دینی مانع فعالیت است امّا صرف فراوان به منظور نمایش بدن و شکار نیروهای جامعه سبب رکود فعالیتها نیست. زنی که با ظاهر بزک کرد خود که لازمه بیحجابی است به طور خواسته و ناخواسته به صید دلهای مردان میپردازد مانع فعالیت است یا بانوی متینی که همراه با پوشش دینی بدون ایجاد تنشهای جنسی به کار خود مشغول است؟ زن بیحجاب به کدام شغل و منصب اجتماعی سالمی رسیده است که پوشیدگی زن مانع رسیدن به آن بوده است؟ تجربه نشان داده است که زنهای خودنما همواره در شغلهای پائین جامعه قرار داشتهاند و موقعیتهای بلند اجتماعی، علمی، تخصصی سیاسی و حقوقی پیوسته از آن زنان متین و پوشیده و با حیا بوده است. در نتیجه حجاب یک فرمان الهی است که مصالح فراوانی را برای اجتماع تأمین میکند و به فرض که سبب کندی فعالیت برخی زنان گردد باید مراعات شود اگر چه بیان گردید که پوشش دینی با فعالیتهای بانوان شاغل سازگار است.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
سلب آزادی
مهمترین اشکال بر حجاب دینی سلب آزادی زن است. زیرا لزوم پوشش اسلامی، زن را از آزادی و انتخاب برهنگی موی سر و اعضای بدن و لباس دلخواه خود در برابر مردان بیگانه ممنوع میسازد. از این بیان معلوم میگردد منظور از سلب آزادی، آزادی عملی،اقتصادی، سیاسی و امثال آن نیست و تنها به آزادی در برهنگی و نوع لباس اختصاص مییابد که غالباً به آزادیهای جنسی مربوط میشود. و البته سلب آن از ارزشهای دینی و عقلی است.
آزادی بر دو نوع است: نوع اول را آزادی مفید و ارزشی و دیگری را آزادی زیانبار و ضد ارزشی گویند. اگر آزادی با فطرت و عقل و دین تضاد نداشته باشد زیانی در پی ندارد و در بسیاری از موارد سومند است، در غیر این صورت آثار منفی آن کمتر ا آثار مخرب اسارت نیست. درک آزادی و اسارت حقیقی کارآسانی نیست. چه آزادیهای ظاهری که عین اسارت است و چه قیدهائی که عین آزادی است. عقل و دین و فطرت بهترین معیار آزادی و اسارتند.
با توجه به آنچه که بیان گردید میگویم: نه آنچه که مغایر آزادی انسان است نقطه منفی به شمار میرود و نه آنچه انسان را به آزادیهای مخرب سوق میدهد نقطه مثبت تلقی میشود به همان اندازه که آزادی ارزش است قیودی که انسان را از اسارتهای پنهان و آشکار صیانت میکند نیز ارزش است. بهتر است آزادی ارزشی معنا شود تا معلوم گردد آیا حجاب مخالف آزادی است یا اساسا وجود آزادی بدون حجاب دینی محال است و پوشش دینی کدام آزادی را سلب میکند و کدام آزادی را به ارمغان میآورد. بنابر عقل انسان که معیار شناخت خوبیها و بدیهاست ویژگیهای آزادی ارزشی عبارتند از:
1) با عقل و فطرت در ستیز نباشد.
2) با احکام خداوند حکیم تقضادی نداشته باشد.
3) به مفاسد فردی و اجتماعی منتهی نگردد.
4) عفت و پاکی جامعه را تهدید نکند
5) شخصیت انسان را منکوب نسازد.
6) حرص و شهوت را تشدید نکند.
7) حقوق دیگران را پایمال نگرداند.
8) انسان را از یاد خدا غافل نسازد.
حال قیود و محدودیتهای فوق که برخی آزادها را سلب میکنند نه تنها مغایرتی با عقل انسان ندارند که مطلوب آن هستند. بنابراین قیودی که انسان را از رویارویی با قوانین عقل و فطرت و بندگی غیر خدا میرهانند، و از هلاکت در شهوت، تضییع حقوق دیگران، مفاسد اجتماعی و سقوط شخصیت انسانی و تنشهای روانی و جنسی حفظ میکنند همانند آزادی، از ارزشهای بزرگ فرهنگ بشری به شمار میآیند.
پوشش دینی از همة شرایط و ویژگیهای مثبتی که برای محدودیتهای ارزشی بیان گردید برخوردار است. محدودیت حجاب به فرض آن که محدودیت بر آن صادق باشد از جمله اموری است که ارزشی فراتر از آزادیهای معمولی انسانها دارد زیرا پوشش دینی کلید آزادی زن و جامعه از اسارتهای نفسانی است. ثمره حجاب آزادی زن از اسارت هوای نفس است و نتیجه بیحجابی فرو رفتن در کام اسارتهاست. زیرا بیحجابی با مدگرائی همراه است و زنان مدگرا پیوسته در اسارت مدسازان بسر میبرند. لجام گسیختگیهای شهوی که غرب به اسم آزادی به زن داده است چه دردی را از او درمان کرده است تا جوامع دیگر از آن استقبال کنند؟ آیا فرهنگ بیحجابی و برهنگی جز بر دردهای زن غربی افزوده است؟ آن اندازه که انسانیت از آزادی جنسی آسیب دیده است از کمتر چیزی زیان دیده است زیرا لجام گسیختگیهای جنسی در جامعه نه تنها او را اسیر لباسها، موها و ظاهرسازیها میکند که عقل و هوش و بینش او را طلب میکند و از او اسیری با معلولیتهای فرهنگی فراوان به وجود میآورد. و به عکس آن اندازه که جوامع بشری از پوشیدگی زنان و حفظ حریم عفاف و حیای آنها خیر و برکت دیده است از کمتر چیزی بهرهمند بوده است.
بنابراین نه آزادی در بیحجابی قابل دفاع است و نه محدودیت پوشش دینی محل اشکال. اگر حجاب محدودیت است، بیحجابی اسارت است و این دو بسیار تفاوت دارد. البته حجاب تلاش بیشتری را طلب میکند که این اندازه تلاش برای زنان جلوهگر به نوبة خود وجود دارد.
در هر صورت محدودیت به طور مطلق مردود نیست بلکه به خاطر آثار منفی که دارد مردود است اما اگر دارای آثار مثبت باشد به اندازة آزادی و در مواردی از ارزشی فراتر از آن برخوردار است. بدون شکل اصل احترام به مالکیت افراد، آدمی را از تصرف در اموال دیگران نفی میکند و از میان همة اموال، او را به استفادة از اموال شخصی خود محدود میسازد اما هیچ عاقلی به وجود چنین قانونی محدود کنندهای اعتراض نکرده است زیرا آزادی تصرف در اموال دیگران یک لجام گسیختگی مخالف مصالح زندگی بشری است که نظام زندگی را درهم میریزد و بر همین اساس همه انسانها آن را به عنوان یک محدودیت ارزشی پذیرفتهاند.
بنابراین به همان اندازه که آزادی ارزشمند است قوانین کنترول کننده و محدود کننده انسان ارزشمندند تا از آزادیهای مخرب که در حقیقت همان آزادیهای نفس سرکش است جلوگیری نمایند. محدودیت بانوان از تحرکات جنسی در جامعه که به ضررهای کلیدی آن اشاره خواهد شد یک ارزش بزرگ است، بلکه باید گفت پوشش دینی پاسدار ارزشهای زن است که او را از اسارت نفس که بدترین نوع اسارت است آزاد میسازد. بهای این آزادی بزرگ محدودیت جزئی در نوع پوشش است که هر بانوی خردمندی از آن استقبال میکند. زحمت حجاب بهایی است که زن برای تأمین آزادی از نفس خود میپذیرد.
خلاصه اینکه، پوشش دینی نه تنها مخالف آزادی نیست که بهترین آزادی را به ارمغان میآورد و به فرض آنکه محدودیت تلقی شود یک محدودیت ارزشی است که زن و جامعة او را از مفاسد زیادی حفظ میکند.
امّا این بدحجابی و برهنگی است که آزادی واقعی را سلب میکند و از زن اسیر میسازد زیرا آزادی زن به آزادسازی او از سیطرة شهوت است نه خودنمایی و برهنگی که فرو ریختن ارزشهای او را به همراه دارد.
انسان فطرتی آزادی خواه دارد امّا گاهی در راه رسیدن به آن به خطا میرود و مثلاً بیحجابی را که پلههای اسارت است به جای حجاب دینی که نردبان آزادی است برمیگزیند که این راه خطای در تطبیق گوینده و مثالهای فراوانی دیگری هم دارد.
تردید نیست که عوامل مختلفی در لباس مانند نازک بودن، گشادبودن و نوع رنگ در تأمین پوشش بیشتر مؤثر است. در بین رنگها رنگ تیره و مشکی در تأمین حجاب حداکثری بانوان در بیرون منزل مؤثر هستند؛ چون رنگهای تیره و مشکی موجب استتار و پوشانده شدن بیشتر اشای دیگر و مانع از دیده شدن آنها میشود. مثلاً چشم در تاریکی جایی را را نمیبیند و پارچه یا پرده مشکی بیشتر و بهتر اشای که در پس آنها قرار دارد را میپوشاند و به نظر میرسد به همین دلیل است که بانوان عفیف و هوشمند مسلمان و مومن رنگ لباسهای رویی مانند چادر، مانتو، مقنعه را از رنگهای تیره مثل مشکی، قهوهای و یا سرمهای برمیگزینند و از رنگهای روشن و جذاب و باز کننده چشم دوری میکنند تا اندامشان از چشم نامحرمان پوشیدهتر باشد.[1]
کسی که حجاب و چادر مشکی میپوشد رنگ مشکی حجاب و چادر او دائماض جلوه و نمای خود را نفی میکند و خود را از نگاههای دیگران دور میدارد، فرد دارای حجاب و چادر مشکی به نگاههای نامحرم میگوید هیچ جایگاهی برای نگاه در من وجود ندارد من کاملاً از شما منصرف و روی گردانم و نگاه شما به سوی من به جز خسران حاصلی ندارد. از سوی دیگر وقتی رنگ مشکی در کنار رنگ دیگری قرار میگیرد تأثیر آن رنگ را تقویت و خصلت آن را تأیید میکند. 3- مهار کننده تحریکهای غریزه جنسی
خداوند متعال در هر یک از زن و مرد کشش و جاذبهای به نام غریزه جنسی قرار داده است تا زن و مرد در کنار هم بتوانند کانون خانواده را گرم و پا برجا نگه دارند و این جاذبه درونی انس و الفت زن و مرد نسبت به یکدیگر را افزایش میدهد.
از طرف دیگر برای اینکه فساد و تباهی در جامعه و خانواده ایجاد نگردد، خدای متعال به هر یک از زن و مرد دستورات و احکام ویژهای در رابطه با حجاب و پوشش داده است تا خود را از نامحرم بپوشانند و نیروی جاذبه جنسی خود را تنها برای همسر خود قرار دهند.
حجاب و چادر مشکی بانوان در مواجهه با نامحرمان بهترین مانع دفع کنندهی جاذبه نیروی جنسی در بین زن و مرد نامحرم است، زیرا از مبادله امواج و کششهای جنسی در بین نامحرمان جلوگیری میکند. در مقابل تردیدی نیست که استفاده زنان از لباسهای رنگارنگ یکی از قویترین انواع ارتباطهای غیرکلامی است به گونهای که باعث متمرکز ساختن توجه جنس مخالف گشته و به طور غیرآگاهانه و غیرارادی ارتباط و طرف بین دو جنس مخالف برقرار میکند و از این طریق مقدار عظیمی از آن نیروی غزیرهی جنسی که خداوند برای تشکیل و تحکیم خانواده قرار داده است هدر میرود.
زن و مرد نیز با نیروی غریزه جنسی، همانند جریان مثبت و منفی دو سیم، با پیوند ازدواج به هم مرتبط میشوند تا چراغ خانواده را روشن نمایند، بنابراین، برای حفظ روشنی چراغ خانواده رعایت قوانین اسلام و از جمله قانون حجاب کامل اسلامی را باید شرط اساس استمرار نهاد خانواده قرار دهند.[2]
رنگ سفید یا به طور کلی نور و روشنایی در انسان و حیوان و موجودات از خود آثار زیادی برجا میگذارد و برعکس رنگ سیاه و تاریکی طبیعاً آثار معکوسی دربرخواهد داشت. همانند تقابل و تناوب شب و روز که اثرات آنها از نظر تحرک و آرامش در انسان متضاد و نقطه متقابل هم است. تناوب شب و روز این فایده را دارد که هر یک آثار وجود دیگری را در انسان و موجود زنده خنثی میکند و در حفظ اعتدال به او کمک مینماید و این امر مخصوصاً در انسان که در فعالیت عمومی خود حد و مرزی نمیشناسد و مانند حیوانات نمیتواند هم گام و هم قدم با مقتضیات طبیعت حرکت کند برجسته و ملموس است. چون با فرا رسیدن تاریکی شب و فقدان نور از فعالیت غیر طبیعی و اضافی روزانه او کاسته، و مجال آرامش و آسایش جسمی و روحی برای او پیش میآید.[3]
قرآن مجید این واقعیت را که تاریکی و سیاهی شب باعث آرامش و سکون و در مقابل روشنایی روز باعث تحرک و فعالیت است را این چنین بیان کرده است.
«هُو الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا»[4]
خداوند کسی است که شب را برای شما آفرید تا در آن بیاسایید و روز را روشنی بخش قرار داد.
مراد از آیه این است که خداوند شب را تاریک آفرید تا آرامش بگیرید و روز را روشن آفرید تا برای تلاش معاش برخیزید.
رنگ سیاه در بعضی موارد دلیل بر وقار و سنگینی و شیک پوشی است. رنگ مشکی نمایانگر قدرت و اقتدار است خصوصیت دیگر رنگ مشکی آن است که باعث هیبت و تشخص است و در میان رنگهای دیگر ابهت بیشتری دارد. به نظر میرسد به دلیل همین خصوصیت رنگ مشکی است که اغلب حاکمان و بزرگان برای اظهار جلال و جبروت خویش از لباسهای مشکی استفاده میکنند.
به علت همین ویژگی شکوه و هیبت و آقایی که در رنگ مشکی و سیاه نهفته است سواد (سیاه) یا سیّد و سیادت و سروری نه تنها در عالم لغت که در جهان خارج نیز همراه هم هستند.
انتخاب رنگ مشکی برای عمامه سادات و زراری پیامبر(ص) نیز از باب تأسی به رفتار پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) و نیز به اعتبار همین ویژگی احتشام و هیبت معنوی است.[5]
[1]- علی، ابوالحسنی، سیاهپوشی در سوگ ائمه نور(ع)، ص 31.
[2]- علی، محمدی، فلسفه حجاب، ص 65.
[3]- دکتر احمد، صبور اردو بادی، آیین بهزیستی در اسلام، ج 2، ص 97.
[4]- سوره غافر، آیه 61.
[5]- محمد ناصر، فرزان، رنگ و طبیعت «دانش رنگها»، ص 43.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
چادر بارزترین نمود حجاب اسلامی در عصر حاضر است که ریشه در قرآن و سیره زنان اهل بیت به ویژه فاطمه زهرا(س) دارد. پیامبر اکرم(ص) چادر را به عنوان یکی از اقلام نوزدهگانه ضروری جهیزیه برای دخترش زهرا(س) قرا رداد. و این خود بیانگر عمق اسلامی بودن چادر است.
چادر مشکی بهترین و سالمترین پوشش زن مسلمان است که سراسر حجم بدن او را با وقاری خاص و یکنواخت میپوشاند. از همین رو چادر حجاب برتر و کاملترین نوع پوشش زن مسلمان است.
چادر از نظر مفهوم
کلمه چادر واژهای است پهلوی که به دو صورت چادَر و چادُر به کار رفته است در کتابهای لغت دقیقاً بر منشأ فارسی و ایران بودن این واژه اشاره شده است. دربارهی معنا و مفهوم چادر آمده است: چادر بالاپوشی است که زنان روی سر اندازند و همه اندام آنان را میپوشاند[1] جامعه رویین زنان، جامعه بیآتین، و زبرین زنان که تمام، سر، تن، پای و دست را از نظرها مستور دارد؛ پارچهای است عریض و طویل که زنها آن را سر میکنند، ردای زنان، بالاپوش، پرده، حجاب برخی از الفاظ مترادف و متشابهه با معنای چادر عبارتند از: ملحفه، ازار، رداء طیلسان، ملائه.[2] پس از ذکر این تعابیر لفظ چادر این گونه معنا میشود: چادر پارچهای است که زنان برای پوشاندن چهره و دستها و سایر اعضاء بر روی همه لباسها پوشند.[3]
چادر از نظر اندازه
گر چه چادر از نظر شکل و نوع پارچه و مدل دوخت در طول تاریخ و در جوامع مختلف، به تناسب شرایط زمان و مکان دچار تغییر و تحول شده است، ولی از نظر مقدار و اندازه، پوشش بزرگی است که سرتاسر بدن و لباسهای دیگر بانوان را از بالای سر تا قدمهای پا میپوشاند. و احتمال دارد که چادر در اصل چهار دور بوده است، چون چهار طرف چیزی که روی آن قرار میگیرد را میپوشاند و به نظر میرسد در اثر مرور زمان برای سهولت در تلفظ کلمهی چهار دور به چادر تبدیل شده باشد.
[1] - محمد، معین، فرهنگ فارسی، ج 1، ص 1264 واژه چادر.
[2]- علی اکبر، دهخدا، لغتنامه، ج 17، ص 14، ذیل واژه جلباب.
[3]- همان، واژه چادر.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
اسلام رنگ خاصی را برای پوشش بانوان تعیین نکرده است اما رنگی که سبب جلب توجه نامحرم و زینتیشدن لباس گردد هم نهی فرموده است.
به طور کلی رنگها بر دو نوع تیره و روشن تقسیم میشوند و از آنجائی که رنگهای تیره سبب جلب توجه و تهیج نامحرم نمیگردند بسیاری از زنان مسلمانان رنگ مشکلی را انتخاب کردهاند زیرا رنگ مشکی رنگ صامت و بدون تحریک به شمار میرود و از هر گونه جلب توجه نامحرم بدور است. اصولاً رنگهای همانند: مشکی، سرمهای، خاکستری، ماشی و قهوهای سیر اثر تحریکی در بیننده ایجاد نمیکنند بلکه در انصراف توجه نامحرم تأثیری بسزا دارند از همین رو لباس مشکی جامهای است که امیال جنسی مردان را کاهش میدهد و اثر دفاعی خوبی در برابر نگاههای آلوده ایجاد میکند و در نتیجه نوعی سنگر است که در پیشگیری از انحرافات زن و مرد نقش مؤثری دارد، و باید سادگی آن به طور کامل رعایت شود تا آثار مثبت آن محفوظ بماند. برخی اشکال کردهاند که رنگ مشکی مکروه است، اما باید دانست که استثناءهای از این رنگ مشکی خارج شدهاند از جمله کفش، عمامه، کساء، (عبا و چادر) بنابراین چادر مشکی کمترین کراهتی ندارد چه اینکه چادر مشکی نگاه شکن است. اما در مورد سایر لباسها میتوان از رنگهایی که دارای وزانت و به دور از تهیج نامحرم است استفاده کرد.
زیرا رنگهای شاد لباس زنان جلب نظر نامحرم را به همراه دارند و نگاه به لباسهای شاد جنس مخالف به زودی آلوده میگردد و آثار منفی خود را دارد.
یکی از ویژگیهای چادر مشکی همرنگی با موی سر است که تأثیر پوشش آن را افزایش میدهد. ضمن این که لباسهای مشکی زنان در برابر نامحرم به خاطر آثار مثبتی که دارند از موضوع حکم کراهت در غیر چادر و کفش هم خارج خواهند بود. بسیاری از زنان مسلمان کشورهای اسلامی به این نتیجه رسیدهاند که پوشش مشکی به ویژه چادر بیش از هر پوشش دیگری به آنها آرامش مصونیت و وقار میبخشد و از همین رو آن را انتخاب کردهاند.
الف) تعدیل جاذبة طبیعی بین زنان و مردان
براساس قانون خلقت (تکوین) بین زن و مرد جاذبهای طبیعی قرار داده شده که ضامن سعادت و سلامت خانوادگی آن دو خواهد شد امّا محور و مدار این جذب طبیعی زن است از این رو در آیات شریفه برای حفظ آرامش زن و مرد، اصالت به زن داده شده است.
زن مظهر جذب طبیعی است و مرد مظهر انجذاب طبیعی است یعنی مورد جذب قرار میگیرند. اولین کانال برای جذب شدن مردان، نگاه آنان است از این رو، ابتدا آنها با کنترل و حفظ نگاه امر میشوند و سپس زنان به حفظ و کنترل نگاه حدود و پوشش.
نکته قابل توجه این که تفاوتهای جسمی، روانی و رفتاری زنان و مردان موجب این جاذبهها شده است. برخی از عوامل جذب در زنان عبارتست از:
- زیباییهای ظاهری مانند لطیف و بدون مو بودن چهرة زنان، ظریف و باریکتر بودن حنجرة زنان که باعث ظرافت لحن و سخن آنها میشود، فک و چانة باریک و لطیف زنان و نیز دست و پای آنان، از تفاوتهای آشکار زنان با مردان است. بنابراین، گفتار، رفتار و حرکتهای زن به طور طبیعی برای مردان جاذبه دارد.
- وجود حالت آهنگین در حرکت زنان به ویژه که اثبات شده است زنان هنگام راه رفتن، انداحت تحتانی آنها به صورت موزون و ریتم دار حرکت میکند ولی مردان فاقد این آهنگ در حرکت هستند از این رو پوشاندن اندام تحتانی (باسن) توسط جلباب (چیزی که همة بدن را میپوشاند) و یا به اصطلاح امروزی، چادر این جاذبة طبیعی را حفظ میکند.
- حس خود آرایی و جلوهگری زن، این جاذبة طبیعی را چند برابر کرد و مردان را به نگاه بیشتر وامیدارد.
- عوامل تحریک بیرونی مانند فیلمهای تحریکآمیز و عکسهای مبتذل که از طریق گوناگون (نرمافزارها، مجلات، رایانهها و تلفنهای همراه) حساسیت زن و مرد را نسبت به جاذبههای طبیعی یکدیگر افزایش میدهد.
پوشش زنان موجب تعدیل جاذبههای طبیعی شده و این نعمت الهی را در مسیر و مجرای طبیعی خود قرار میدهد به این معنا که حسِّ خودآرایی و زیباپسندی زن و زیباییهای ظاهری او و جاذبههای طبیعیاش محدود به خانه و خانواده شده و همین امور که در جامعة بیرون، فسادآور است در درون خانواده نقش مثبت ایفا خواهد کرد.
از این رو در فرهنگ عرب معروف است:
«خیر النساء المبتذلة لزوجها و الخفره فی قومها»[1]
بهترین زنان مبتذلترین آنها نزد همسرش و باحیاترین آنها نزد قومش است.
و نیز پیامبر(ص) فرمود:
«خیر نساءکم ... المتبرجة مع زوجها»[2]
بهترین زنان شما آنها هستند که در برابر همسرشان تبرج و خودنمایی دارند.
بنابراین جذب و انجذاب طبیعی بین زن و مرد یک نعمت است و حجاب زنان آن را جهتدهی میکند.
ب) ایجاد زمینه مشارکت سیاسی ـ اجتماعی زنان
پوشش و حجاب مانند قانونی است که اصل وجود آن بیانگر یک حرکت اجتماعی است. زنان به عنوان نیمی از پیکرة اجتماع با وجود استعدادها و قابلیتها و نیروی خلاقیت خود حق حضور اجتماعی و مشارکت در امور سیاسی ـ اجتماعی دارند و تنها در صورتی این حضور، براساس تخصص و دانش و تواناییها خواهد بود که ویژگیهای جنسی (زنانة) زنان در پشت حجاب پنهان گردد و ویژگیهای انسانیتی آنها همانند اندیشه، ابتکار و خلاقیت، دانش و تواناییهای علمی آنان مورد توجه قرار گیرد. اگر قائل به حضور اجتماعی زنان هستیم زیرا هر حضوری دارای شرایط و قوانین است.
لازمة حضور اجتماعی زنان، حفظ حدود و پوشش و دوری از اختلاط و خودنمایی و تبرج است.
پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
«باعدوا بین انفاس الرجال و النساء فانّه اذا کانت المعاینة و اللقاء کان الداء الذی لادواء به»[3]
بین مردان و زنان فاصله ایجاد کنیدچشم در چشم با هم داشته باشند، جامعه به دردی گرفتار میشود که درمانی برای آن نخواهد بود.
توصیه به پوشش و وقار زنان، حفظ نگاه مردان، عدم خلوت زن با مرد نامحرم و عفیفانه با نامحرم برخورد نمودن از جمله دستورهای دین برای حضور اجتماعی صحیح و آسیبناپذیر است. از سویی تبرجّ، خودنمایی و خودآرایی و تلاش برای جلب نظر نامحرم و دعوت قلبها به خود از آفتهای حضور اجتماعی بدون قاعده و قانون زنان است.
جامعة انسانی از مجموعة انسان، ساختار اجتماعی و روابط بین این دو شکل میگیرد و ارتباطات انسانی از مهمترین مسائل جامعه است. این انسانها از دو گروه همجنس و دو جنس مخالف تشکیل میشوند و هر یک از گروههای ویژه خاص خود را دارند. ارتباط مرد با مرد و زن با زن (همجنس) از قانونهای سادهتری پیروی میکند زیرا آسیبپذیری کمتری بین دو جنس موافق وجود دارد اما در روابط بین دو جنس مخالف، (مرد و زن) به علت ویژگیهای (خَلقی) خِلقتی و خُلقی متفاوت، روابط پیچیدهتری وجود دارد از این رو قواعد و قوانین ویژهای برای این نوع ارتباطات وفع شده است تا از میزان آسیبپذیری این گونه ارتباطها کاسته شود.
پوشش و حجاب در تمام ابعاد ارتباطات تضمین کنندة سلامت جامعه خواهد بود زیرا پاک نمودن جامعه از جاذبههای کاذب و محرکهای جنسی و روانی مانع از غرقشدن جامعه در مسایل شهوانی و ضد اخلاقی خواهد شد. از هم گسیختگی نظام خانواده و وجود بیماریهای روانی ناشی از تحریک مستمر در جوانان، سیر نزولی اخلاق اجتماعی و معنویت در سطح اجتماعی از آسیبهای جدی است که منشاء اصلی آنها عدم توجه به احکام و حدود الهی همچون حجاب و پوشش است و همین بیتوجهی بهداشت روانی جامعه را به خطر میاندازد.
بنابراین برای ایجاد آرامش روانی فرد و جامعه باید از قوانین تشریع شده از سوی خداوند متعال پیروی نمود.[4]
فارابی مینویسد:
همانطور که تحصیل سلامت بدن بر عهدة طبیب است، تحصیل سلامت جامعه نیز بر عهدة مَلکِ یعنی مسئول مدینة فاضله است. مسئول رهبری و هدایت جامعه، هم ملک، هم فیلسوف و هم امام نامیده میشود.[5]
[1]- ابن سلام، غریب الحدیث، ج 3، ص 254.
[2]- اسحاق، کلینی، اصول کافی، ج 5، ص 326.
[3]- أمین اسلام أبی علی الفضل لاحسن، الطریحی، مجمع البیان، ج 10، ص 304.
[4]- ناهید، طیبی، عطر عفاف، ص 160-125.
[5]- عبدالله، جوادی آملی، میادی اخلاق، ص 274.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
ارتقاء سطح منزلت و مقام انسانی زن
به یقین یکی از علتهای اصلی تشریع حکم حجاب و پوش برای زنان، حفظ جایگاه انسانی و ارتقاء سطح منزلت آنان است. زن، پیش از آنکه با ویژگیها و لطافتها و زیباییهای زنانی زن باشد، یک انسان است. با همان کرامت، جایگاه و شخصیت انسانی خود و آن گاه که ویژگیهای ظاهری و روانی زنانة او در برابر دیگران جلوه کند تعریف کسانی که او را میبینند چیزی نخواهد بود جز اینکه «این زن، ملعبه و موجودی است برای لذت بردن مرد». در این صورت خصوصیات انسانی زن مانند استعدادهاو قابلیتهای علمی، اجرایی و هنری، خلاقیت و تخصص و تشخص او در زیر آوای از خودنماییها، جلوهگریها و اظهار زینتها مدفون میشود و مردان او را به عنوان موجودی که استقلال هویت نداشته و به تبع مرد و این فاجعهای برای زن است. به نظر مفسران، راز اصیل آفرینش زن، چیزی غیر از گرایش غریزی و اطفاء نائره شهوت خواهد بود و آن آرامش زن و مرد است و اصالت به زن داده شدهاست.[1]
در یک نگاه، پوشش برای زنان پیامهای زیر را در پی دارد:
- زن همچون مرد یک انسان است با ویژگیهای انسانی.
- زن دارای تشخّص و استقلال است و از این رو حکم ویژهای در شرع برای او تشریع شده است.
- زن براساس اینکه «ریحانه» است نیاز به مراقبت شدید دارد زیرا به طور طبیعی جاذبهای بیش از مرد دارد و حجاب، نگاهبان این موجود لطیف که مظهر جمال الهی است، میباشد.
- زن باغبان هستی و مادر مهربان کائنات است بنابراین به عنوان مربّی بالاترین مقام را دارد و حجاب، جمال ظاهر و زیباییهای ظار او را میپوشاند تا زیباییهای باطن و کمال او دیده شود.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
سلامت و بهداشت روانی فردفلسفه دیگرحجاب
ـ اعم از زن و مرد ـ فلسفه دیگر حجاب است.
اسلام به روان انسانها توجه ویژه دارد همانگونه که سلامت جسمی را در نظر دارد. خداوند متعال در «نظام تکوین» دو سرمایه عفاف و حیا را برای زن و مرد و غیرت را برای مردان قرار داد تا نگاهبان روح و روان انسانها و ضامن سلامت روانی آنها باشند و در «نظام تشریع» نیز با حکم «حجاب» و «حدود و حریم ارتباط با نامحرم» از ایجاد زمینههایی که به جسم و روح فرد آسیب میرساند، پیشگیری نمود.
اضطرابها و ترسها مرضی ناشی از مزاحمتهای خیابانی و دغدغة مداوم نسبت به پذیرفته شدن از سوی مردان و یا عدم پذیرش و استفاده بیحد و مرز و افراطی از لذتهای جنسی و جسمی و مورد بیمهری قرار گرفتن پس از سوء استفاده مردان بیمار «الذی فی قلبه مرض» و ... از عوامل مهم در بیماریهای روانی و افسردگی است که در صورت باور حجاب و پذیرفتن آن همة این آسیبپذیریها از بین خواهد رفت. بنابراین، یکی از فلسفههای تر شریع حکم حجاب، ایجاد آرامش روانی فرد و در نتیجه سلامت روانی جامعه است.
بسم رب الشهداءوالصدیقین
فلاح و رستگاری درحجاب
فلاح و رستگاری که آرزوی دیرینه هر انسانی است و همه فعالیتهای بشر در راستای نیل به این آرزو است فلسفه فردی دیگری برای حجاب است و این را از پایان آیه شریفه نور مییابیم که فرمود:
«وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»[1]
و همگی به سوی خدا بازگردید ای مؤمنان شاید رستگار شوید.
پس از توصیه به حفظ نگاه و فَرج توسط بانوان و آشکار ننمودن زینتها مگر آن بخش از زینتها که آشکار است و نیز استفاده از خمار (روسری) و پشاندن شکاف پیراهن در طرف سینه (گریبان)، گلو، گردن و گوشها و استثناء افرادی که به زن محرم هستند و آشکار شدن زینتها برای آنان اشکالی ندارد و...، یک توصیة عمومی و با خطاب عام ـ نسبت به زن و مرد ـ ارائه میشود و آن توبه است که منجر به فلاح و رستگاری میگردد.
در واقع آیة شریفه به خلاء و اشکال موجود در حجاب زنان مدینه میپردازد و چون مسلمانان حدّ واقعی حجاب را ادا نمیکردند، به آنها امید داده میشود که توبه کنید برای گناهی که انجام دادهاید تا رستگار گردید.
«لعل» به معنای شاید دربردارندة این معناست که اگر از این پس ـ بعد از نزول آیه و ابلاغ آن ـ به وظیفه عمل کنید رستگار خواهید شد و رستگاری در گرو عمل شماست نه آنکه امری قطعی برای هر فردی باشد.
.: Weblog Themes By Pichak :.