به نام خدا امامت - حفظ دین |
بهره برداری و بر اساس تشخیص سود خود به نهضت میپیوندد بدون آنکه به
روح و معنی و هدف نهضت ایمان داشته باشد بلکه برای استغلال نهضت آنچنان که مخالفان و مشروطیت ایران به مشروطیت پیوستند و محکمتر سنگ مشروطه را به سینه زدند ، عین الدوله و صدر الاشراف نخست وزیر مشروطه شدند ، اینها شکل و پوسته و ظاهر و قیافه نهضت را حفظ میکنند بلکه آرایش بیشتری میدهند اما روح و هسته و باطن و حقیقت آنرا از میان میبرند و آنرا از درون پوک و خالی میکنند و به تعبیر امیرالمؤمنین : « یکفأ فیه الاسلام کما یکفأ الاناء » . به این ترتیب نهضت را از مسیر خودش منحرف میکنند ، قلب ماهیت میکنند با حفظ صورت . اکثریت قریب به اتفاق مردم که ظاهر بین و صورت پسندند ، راضی و خشنود و شاکر و دعاگو میمانند زیرا شعارها در حد اعلی محفوظ است هر چند اصول از بین رفته است . اینجاست که نیاز به نوعی رشد و روشن بینی به معنی درون بینی لازم است . جمله : « و ان لنا فی کل خلف عدولا ینفون عنا تحریف الغالین و انتحال المبطلین» ممکن است ناظر به خود ائمه اطهار باشد و ممکن است که ناظر به علما و عدولی باشد که همین مراقبت را درباره عقائد مردم نسبت به خود ائمه مینمایند . به هر حال مبارزه با " بدعتها " منحصر به این نیست که مثلا کسی سنت و قانونی علنا به دین بندد و به معنی مشهور ادخال ما لیس من الدین فی الدین نماید . گاهی تدریجا طرز تفکر مردم نسبت به دین آنچنان عوض میشود که تفکر اصلی مورد استیحاش مردم قرار میگیرد . به هر حال منظور اصلی اینست که همانطور که قرآن فرمود : « الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون »از خارج دنیای اسلام بر اسلام نباید ترسید ، از داخل باید ترسید . ترس از داخل هم منحصر به این نیست |
که مردم به علل خاص شهوانی و غیره فسق و فجور کنند بلکه از نفاق داخلی ،
از نیروهایی که از مواجهه علنی با اسلام میترسند و ما سک اسلام به چهره میزنند و هدفهای پلید خود را زیر سرپوش شعارهای اسلامی آنهم شعارهای غلیظ و شدید با تهی کردن اسلام از درون و محتوا و ابقاء اندام و پوستها و با تغییر دادن مسیر و هدف و بالاخره با نوعی تحریف معنوی ( رک به ورقههای تحریف ( 1 " [ عملی میسازند ، ] از اینها باید ترسید و از فریب خوردن ساده دلان مسلمان از این گروه منافق سنگ اسلام بر سینه زن . |
به نام خدا
امامت و منطق دیالکتیک
یکی از نتایج منطق دیالکتیک اینست که نیاز جامعه را به هدایت و
رهبری نفی میکند . حداکثر نیاز جامعه به روشنفکر و رهبر طبق این منطق
اینست که توده را واقف به ناهنجاریها و تضادها و نابرابریها بکند و
تضاد موجود در جامعه را وارد شعور توده نماید تا حرکت دیالکتیکی ایجاد
شود و چون حرکت ، جبری است و عبور از تز و آنتی تز به سنتز لا یتخلف
است جامعه خود به خود راه خود را طی میکند و به تکامل منتهی میگردد .
رجوع شود به ورقه " رهبری - امامت - دیالکتیک " و به آنچه ما در
حاشیه " از کجا آغاز کنیم ؟ " صفحه 39 نوشتهایم .
[ در ورقه " رهبری - امامت - دیالکتیک " آمده است : ] یکی از
مسائل مهم در باب رهبری و امامت مخصوصا به مفهوم اسلامی امامت اینست
که وظیفه به اصطلاح روشنفکر چیست ؟ آیا وظیفه روشنفکر و مسئولیت روشنفکر
فقط منعکس کردن ناهمواریها و ناهنجاریها و بیدار کردن شعور طبقات
استثمار شده و وارد کردن
تضاد واقعی طبقاتی در وجدان طبقات محروم و توده است و دیگر جامعه خود
بخود و دیالکتیکی وار حرکت میکند ؟ یا نه ، جامعه بیش از هر چیز نیاز به رهبری و هدایت و امامت دارد . لازمه جبری تضادها تکامل نیست . تکامل بدون هدایت و پیشوایی و رهنمایی و رهبری غیر میسر است . در جزوه " از کجا آغاز کنیم ؟ " ( 1 ) صفحات آخر بحث مفصلی تحت عنوان مسئولیت و رسالت روشنفکر طرح کرده است و در صفحه 39 میگوید : " مسئولیت روشنفکر به طور خلاصه انتقال ناهنجاریهای درون جامعه به احساس و خود آگاهی مردم آن جامعه است ، دیگر جامعه خود حرکتش را انجام خواهد داد " البته در چند سطر بعد جملههایی دارد که ضد این مطلب است ، نیاز جامعه را به هدایت و راهنمایی تأیید میکند . [ و در حاشیه جزوه " از کجا آغاز کنیم ؟ " صفحه 39 استاد شهید با اشاره به جملات ذکر شده مینویسد : ] چنین فرض شده که روشنفکر مسئولیتی از نظر رهبری جامعه ندارد ، تضاد و دیالکتیک خود راه خود را انتخاب میکند . وظیفه روشنفکر منعکس کردن تضادهاست و به عبارت دیگر برانگیختن طبقات محروم است علیه طبقات حاکم . و آنچه در چند سطر بعد میگوید : " و تعیین راه حل و ایدهآلهای مشترک برای جامعه و بخشیدن یک عشق و ایمان مشترک . . " . بر ضد این مطلب است که جامعه خود حرکتش را انجام میدهد . لازمه دیالکتیک و مثلث تز و آنتی تز و سنتز و تکامل جبری همان سخن اول است . سخن دوم بر ضد اصول مقبوله است . |
به نام خدا
دنیا از دید علی ( ع )
علی ( ع ) میفرماید : دنیا ! تو را طلاق دادم و سه طلاقه هم کردم و رجعتی
در این طلاق نیست . « اعز بی عنی » ای دنیا ! از من دور شو ! « فوالله
لااذل لک فتستذلینی و لا اسلس لک فتقودینی » ( 2 ) دنیا ! به خدا قسم
هرگز تسلیم و رام تو نمیشوم که مرا خوار و زبون کنی . علی ( ع ) همیشه در
مقابل دنیا یعنی در مقابل اشیاء ، یک حالت عصیان و تمرد و سرکشی دارد و
هیچ اجازه نمیدهد که دنیا در روح او چنگ بیندازد . « و لا اسلس ( 3 )
لک » من مهارم را به دست تو نمیدهم که هر کجا که بخواهی بکشی و ببری .
این همان زهد اسلامی و ترک دنیای اسلامی است ، همان آزاد زیستن و خود را
نسبت به نعمتهای دنیا نفروختن است .
باز علی ( ع ) میفرماید : " « الدنیا دار ممر لا دار مقر ، و الناس
فیها رجلان رجل باع فیها نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها » " ( 1 ) مردم در بازار دنیا دو دسته هستند : یک دسته خود را میفروشند و پول فروختن خودشان را میگیرند ، و دسته دوم مردمی هستند که در دنیا خود را میخرند و آزاد میکنند . یک وقت علی ( ع ) درهم و یا دیناری را که مال خودشان بود کف دست گرفت ، قدری به آن نگاه کرد و فرمود : ای پول ! تو تا وقتی که در دست من هستی ، مال من نیستی . درست عکس اینکه ما میگوئیم ، ما میگوئیم تا وقتی پول مال من است که در جیب من است و وقتی خرج کردم از دست من رفته است . علی ( ع ) عکس این را فرموده است : تو تا وقتی که در دست من هستی ، مال من نیستی [ چرا ] که تا وقتی در دست من هستی ، باید مال تو باشم و نوکر تو باشم و تو را نگهداری کنم . تو آن وقت مال من هستی که تو را خرج کرده باشم والا تا وقتی که تو را نگه داشتهام تو مال من و در خدمت من نیستی ، من مال تو و در خدمت تو هستم . علی ( ع ) از جلوی یک قصابی میگذشت ( 2 ) . قصاب چشمش به علی ( ع ) که افتاد عرض کرد : امروز گوشتهای خوبی آوردهایم ، اگر میخواهید بخرید . حضرت فرمود : پول ندارم . قصاب گفت : من برای پولش صبر میکنم . فرمود : من به شکم [ خود ] میگویم صبر |
کند ، چرا از تو گوشت بگیرم که تو بخواهی برای پولش صبر کنی ؟ من شکمم
را وادار به صبر میکنم که این مقدار مقروض و مدیون تو نباشم . |
به نام خدا
علی ( ع ) در ساعات آخر عمر
شگفتانگیزترین دورههای زندگی علی ( ع ) در حدود چهل و پنج ساعت است
. علی ( ع ) چند دوره زندگی دارد : از تولد تا بعثت پیغمبر ، از بعثت
پیغمبر تا هجرت ، از هجرت تا وفات پیغمبر که دوره سوم زندگی علی ( ع )
است و شکل و رنگ دیگری دارد ، از وفات پیغمبر تا خلافت خودش ( آن
بیست و پنج سال ) دوره چهارم زندگی علی ( ع ) است و دوره خلافت
چهارساله و نیمهاش دوره دیگری از زندگی اوست . علی ( ع ) یک دوره
دیگری هم دارد که این دوره از زندگی او ، کمتر از دو شبانه روز است و
شگفت انگیزترین دورههای زندگی علی ( ع ) است ، یعنی فاصله ضربت خوردن
تا وفات . انسان کامل بودن علی ( ع ) اینجا ظاهر میشود ، یعنی در لحظاتی
که مواجه
با مرگ شده است . ( 1 ) اولین عکسالعمل علی ( ع ) در مواجهه با مرگ
چه بود ؟ ضربت که به فرق مبارکش وارد شد دو جمله از او شنیده شد . یک جمله اینکه : " این مرد را بگیرید " و دیگر اینکه : " « فزت و رب الکعبة » " قسم به پروردگار کعبه که رستگار شدم ، به شهادت نائل شدم ، شهادت برای من رستگاری است . علی ( ع ) را آوردند و در بستر خواباندند . طبیبی به نام اثیربن عمرو را که از تحصیل کرده های جندی شاپور و عرب بود و در کوفه میزیست برای معاینه زخم امیرالمؤمنین آوردند . حضرت را با وسائل آن زمان معاینه کرد ( 2 ) و با این آزمایش فهمید که زهر وارد خون حضرت شده است . لذا [ نسبت به درمان ] اظهار عجز کرد . . . ( 3 ) [ معمولا احوال مریض لاعلاج را ] به خود مریض نمیگویند ، به کسان او میگویند ، ولی او میدانست که علی ( ع ) کسی نیست که لازم باشد احوالاتش را به کسان او بگوید . پس عرض کرد : یا امیرالمؤمنین ! اگر وصیتی دارید بفرمائید . وقتی ام کلثوم سراغ آن لعین ازل و ابد ( ابنملجم ) میرود ، شروع به بدگوئی کردن به او میکند که پدر من با تو چه کرده بود که چنین کاری کردی ؟ بعد به او میگوید : امیدوارم که پدرم سلامت خود را باز یابد و روسیاهی برای تو بماند . تا این جمله را ام کلثوم گفت ، ابن ملجم شروع به صحبت کرد و گفت : خاطرت جمع باشد ، |
من آن شمشیر را به هزار درهم ( یا دینار ) خریدم و هزار درهم ( یا دینار
) دادم تا مسمومش کردند و من سمی به این شمشیر خورانیده ام که اگر بر سر همه مردم کوفه هم یکجا وارد میشد ، همه را از بین میبرد . مطمئن باش پدر تو زنده نمیماند . شگفتیهای علی ( ع ) و معجزه ( 1 ) های انسانی او در اینجا ظهور میکند . جزء وصایایش میگوید با اسیرتان مدارا کنید . و بعد میفرماید : « یا بنی عبدالمطلب لا الفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضا ، تقولون قتل امیرالمؤمنین قتل امیرالمؤمنین ، الا لا تقتلن بی الا قاتلی » ( 2 ) اولاد عبدالمطلب ! نکند وقتی که من از دنیا رفتم ، بین مردم بیفتید و بگوئید امیرالمؤمنین شهید شد ، فلان کس محرک بود ، فلان کس دخالت داشت و این و آن را متهم کنید ، نمیخواهم دنبال این حرفها بروید ، قاتل من یک نفر است . به امام حسن ( ع ) فرمود : فرزندم حسن ! بعد از من اختیار او با توست ، میخواهی آزادش کنی ، آزاد کن و اگر میخواهی قصاص کنی ، توجه داشته باش که او به پدر تو فقط یک ضربه زده است ، به او یک ضربه بزن ، اگر کشته شد ، شد و اگر کشته نشد ، نشد . باز هم سراغ اسیرش را میگیرد : آیا به اسیرتان غذا دادهاید ؟ آیا به او آب دادهاید ؟ آیا به او رسیدگی کردهاید ؟ کاسهای شیر برای مولا میآورند ، مقداری مینوشد ، میگوید باقی را به این مرد بدهید تا |
بنوشد و گرسنه نماند . رفتارش با دشمن اینگونه است که باعث شده مولوی
بگوید :
ع ) در بستر افتاده و ساعت به ساعت حالش وخیمتر میشود و سموم روی بدن مقدس علی ( ع ) بیشتر اثر میگذارد . اصحاب ناراحتند ، گریه میکنند ، ناله میکنند ولی میبینند لبهای علی خندان و شکفته است ، میفرماید : " « و الله ما فجأنی من الموت وارد کرهته و لا طالع انکرته ، و ما کنت الا کقارب ورد ، و طالب وجد » " ( 1 ) به خدا قسم آنچه بر من وارد شده است ، چیزی که برای من ناپسند باشد نیست ، ابدا ! شهادت در راه خدا همیشه آرزوی من بوده و برای من چه از این بهتر که در حال عبادت شهید شوم . « و ما کنت الا کقارب ورد ، و طالب وجد » علی ( ع ) یک مثلی میآورد که عرب با این مثل خیلی آشنا بود و آن این است که عرب در بیابانها و به طور فصلی زندگی میکرد و وقتی در یک جا آب و علف برای حیوانات و حشمش پیدا میشد ، تا وقتی که آب و علف بود در آنجا میماند ، بعد در جای دیگری آب و علف پیدا میکرد و میرفت . چون روزها خیلی گرم بود ، گاهی شبها برای پیدا کردن نقطهای که آب داشته باشد میرفتند ، یعنی شبها دنبال آبگردی بودند ( قارب به چنین کسی میگویند ) . حضرت به مردم میگوید : ای مردم ! برای کسی که در شب تاریک دنبال آب بگردد و ناگهان آب را پیدا کند ، چه سرور و |
شعفی دست میدهد ؟ مثل من ، مثل عاشقی است که به معشوق خود رسیده و مثل
کسی است که در یک شب ظلمانی آب پیدا کرده باشد .
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند |
واندر آن نیمه شب آب حیاتم دادند |
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم
دادند
این بیت همان " « فزت و رب الکعبة » " را میگوید : " از غصه
نجاتم دادند " یعنی " « فزت و رب الکعبة » " . پرحرارتترین سخنان
علی ( ع ) آنهائی است که در همین چهل و پنج ساعت ( تقریبا ) از ایشان
صادر شده است . علی ( ع ) اندکی بعد از طلوع فجر روز نوزدهم ضربت خورد
و در نیمههای شب بیست و یکم ، روح مقدسش به عالم بالا پرواز کرد .
در لحظات آخر همه دور بستر علی ( ع ) جمع بودند . زهر به بدن مبارکش
خیلی اثر کرده بود و گاهی وجود مقدسش از حال میرفت و به حال اغما
درمیآمد ، ولی همینکه به هوش میآمد باز از زبانش در میریخت ، حکمت و
نصیحت و پند و موعظه میریخت . آخرین موعظه علی ( ع ) همان موعظه بسیار
بسیار پرحرارت و پرجوشی است که در بیست ماده بیان کرده است . اول حسن
و حسین و بعد بقیه اهل بیتش را مخاطب قرار میدهد . حسنم ! حسینم ! همه
فرزندانم و همه مردمی که تا دامنه قیامت سخن من به آنها میرسد با شما
هستم ! ( یعنی ما و شما هم مخاطب علی ( ع ) هستیم ) . در این کلمات ،
جامعیت اسلام را بیان میکند : « الله الله فی الایتام ، الله الله »
²فی القرآن ، الله الله فی جیرانکم ، الله الله فی بیت ربکم ، الله الله
فی الصلوش الله الله فی الزکوش » ( 1 ) . . . یک یک بیان میکند : خدا را ، خدا را درباره یتیمان ، خدا را ، خدا را درباره قرآن ، خدا را ، خدا را درباره همسایههاتان ، خدا را ، خدا را . . . وقتی آن مطالبی را که در نظر داشت بگوید گفت ، آنها که چشمشان به لبهای علی بود ، دیدند که حال مولا بیشتر منقلب شد و عرقی به پیشانی مقدس علی ( ع ) آمد و دیگر علی ( ع ) توجهش را از مخاطبین سلب کرد . چشمها و گوشها متوجه لبهای علی بود تا ببینند علی دیگر چه میخواهد بگوید . یک وقت دیدند صدای علی ( ع ) بلند شد : « اشهد ان لااله الا الله ، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله » . و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم |
به نام خدا
مناجات علی ( ع )
یک وقت هم سراغ علی ( ع ) میروید ، هنگامی که از کار مردم فارغ شده
است . اوست و خدای خودش ، اوست و خلوتش ، اوست و راز و نیازهای
عاشقانه و عابدانهاش . ( 1 ) باز هم خوشبختانه در نهجالبلاغه است ، آنجا
که میگوید : « اللهم انک انس الانسین لاولیائک » خدایا تو از هر انیسی
برای اولیاء خودت انیستر هستی ، یعنی با هیچ انیسی مانند تو انس
نمیگیرم ، انیس من توئی . وقتی با هر که غیر از تو هستیم ، با انیسی
نیستم ، تنها هستم ، فقط وقتی با تو هستم حس میکنم که با کسی هستم « و
احضرهم بالکفایة للمتوکلین علیک » کسانی که به تو اعتماد کنند ، میبینند
از هر کس دیگر حاضرتری ، برای اینکه به سراغ کسانی که به تو اعتماد
میکنند ، میروی « تشاهدهم فی »
« سرائرهم ، و تطلع علیهم فی ضمائرهم ، و تعلم مبلغ بصائرهم » خدایا ! تو
دوستان و عاشقانت را در آن سر ضمیرشان مشاهده میکنی و از باطن ضمیرشان آگاهی ، به مقدار عرفان و بصیرت آنها عالم و آگاهی و میدانی که اینها در چه حد از بصیرت هستند . « فاسرارهم لک مکشوفه ، و قلوبهم الیک ملهوفة» ( 1 ) اسرارشان پیش تو پیداست و دلهاشان به سوی تو در پرواز است . دعای کمیل را که دعای علی ( ع ) است ، در شبهای جمعه بخوانید . این دعا از نظر مضمون در اوج عرفان است ، یعنی شما از اول تا آخر این دعا را که بخوانید ، نه دنیا در آن پیدا میکنید و نه آخرت ( مقصودم از آخرت همان بهشت و جهنم است ) . چه میبینید ؟ مافوق دنیا و مافوق آخرت : خدا ، روابط یک بنده خالص و پرستنده و واله و شیدا نسبت به ذات اقدس الهی ، یعنی حقیقت عبادت و خودش هم میگوید عبادت حقیقی همین است . ببینید علی ( ع ) در دعای کمیل با خدای خودش چگونه راز و نیاز میکند ! چگونه مناجات میکند ! ببینید زینالعابدین ( ع ) در سحرهای ماه رمضان در دعای ابوحمزه چگونه با خدای خود راز و نیاز و مناجات میکند ! این ، قدم اول مسلمانی ماست ، قدم اول ما این است که به خدای خود نزدیک شویم و با نزدیک شدن به خدای خودمان است که آن وقت سایر مسئولیتهایمان و از آن جمله مسئولیتهای اجتماعی را میتوانیم به خوبی انجام دهیم . کوشش کنیم که این گرایشهای یک جانبه را که همیشه اسلام دچار این درد گرایشهای یک جانبه ملت خودش |
بوده است کنار بگذاریم ، تا دین دچار این بیماری گرایش یک جانبه نشود.
ارزش عبادت را هرگز کم نگیریم .
در لحظات آخر که امام صادق ( ع ) در حال رفتن بودند ، دستور دادند همه
خویشان نزدیک را جمع کردند . [ سپس ] چشمهایشان را برای آخرین بار باز
کردند و یک جمله گفتند و رفتند . جمله این بود که : « لن تنال شفاعتنا
مستخفا بالصلوش » ( 1 ) شفاعت ما شامل کسی که نماز را کوچک بشمارد ،
نمیشود .
به نام خدا
مروت علی ( ع )
لشکر معاویه و لشکر علی ( ع ) ، در جائی که کنار فرات
بوده است ، به یکدیگر نزدیک میشوند . معاویه دستور میدهد یارانش پیش
دستی کنند و قبل از
اینکه علی ( ع ) و یارانش برسند ، آب را به روی آنان ببندند . یاران
معاویه خیلی خوشحال میشوند . [ پیش خود ] میگویند از وسیله خوبی استفاده کردیم ، چون وقتی آنها بیایند آب به چنگشان نمیآید و مجبور میشوند فرار کنند . . . ( 1 ) علی ( ع ) فرمود : ابتدا با یکدیگر مذاکره کنیم بلکه بتوانیم با مذاکره ، مشکل را حل کنیم ( به اصطلاح گرهی را که با دست میشود باز کرد ، با دندان باز نکنیم ) ، کاری کنیم که از جنگ و خونریزی میان دو گروه از مسلمانان جلوگیری کنیم . [ سپس خطاب به معاویه فرمود ] : اما هنوز ما نرسیده ایم تو دست به چنین کاری زدهای ! معاویه شورای جنگی تشکیل داد و قضیه را با سربازان و افسران خود مطرح کرد و گفت : شما چه مصلحت میبینید ؟ آنها را آزاد بگذاریم یا نه ؟ بعضی گفتند آزاد بگذاریم و بعضی گفتند نه . عمروعاص گفت : آزاد بگذارید ، برای اینکه اگر آزاد نگذارید به زور از شما میگیرند و آبرویتان میرود . به هر حال آنها آزاد نگذاشتند و جنگ را به علی ( ع ) تحمیل کردند . اینجاست که علی ( ع ) یک خطابه حماسی در مقابل لشکرش ایراد میکند که اثرش از هزار طبل و هزار شیپور و هزار نغمه و مارش نظامی بیشتر است . صدا زد : « قد استطعموکم القتال ، فاقروا علی مذلة و تأخیر محلة ، او رووا السیوف من الدماء ترووا من الماء » معاویه گروهی از گمراهان را دور خودش جمع کرده است و آنها آب را به روی شما بستهاند ، میدانید چه کردهاند ؟ آب را به روی شما بستهاند . اصحاب من ! تشنه هستید ؟ آب میخواهید ؟ سراغ من آمدهاید که آب |
ندارید ؟ مردم ! میدانید چه باید بکنید ؟ شما اول باید شمشیرهای خودتان
را از این خونهای پلید ، سیراب کنید تا آن وقت خودتان سیراب شوید . بعد جملهای گفت که هیجانی در همه ایجاد کرد ، موت و حیات را از جنبه حماسی و نظامی تعریف کرد : ایهاالناس ! حیات یعنی چه ؟ زندگی یعنی چه ؟ مردن یعنی چه ؟ آیا زندگی یعنی راه رفتن بر روی زمین و غذا خوردن و خوابیدن ؟ آیا مردن یعنی رفتن زیر خاک ؟ خیر ، نه آن ، زندگی است و نه این ، مردن . « فالموت فی حیاتکم مقهورین ، و الحیاش فی موتکم قاهرین » ( 1 ) زندگی آن است که بمیرید و پیروز باشید و مردن آن است که زنده باشید و محکوم دیگران . این جمله چقدر حماسی است ! چقدر اوج دارد ! دیگر باید به زور جلوی لشکر علی ( ع ) را نگه داشت . با دو حمله رفتند و معاویه و اصحابش را تا چند کیلومتر آن طرفتر [ از شریعه ] راندند . شریعه در اختیار اصحاب علی ( ع ) قرار گرفت . جلوی آب را گرفتند و معاویه بیآب ماند . [ معاویه کسی را ] برای التماس فرستاد . اصحاب علی ( ع ) گفتند : محال است ، ما که ابتدا نکردیم ، شما چنین کاری کردید و حال ، ما به شما آب نمیدهیم ولی علی ( ع ) فرمود : من چنین کاری نمیکنم ، این عملی است ناجوانمردانه ، من با دشمن در میدان جنگ روبرو میشوم ، من هرگز پیروزی را از راه این گونه تضییقات نمیخواهم ، به دست آوردن پیروزی از این راه ، شأن من و شأن هیچ مسلمان عزیز و باکرامتی نیست . اسم این کار چیست ؟ این را میگویند : " مروت " ، |
مردانگی . مروت بالاتر از شجاعت است . چه خوب میگوید ملای رومی در آن
شعر که از بهترین اشعاری است که در مدح مولا سروده شده است آنجا که خطاب به علی ( ع ) میگوید :
که تو کیستی . اینجا علی ( ع ) را ما در یک موقف و صحنه و در یک لباس و جامه [ خاص ] میبینیم . |
.: Weblog Themes By Pichak :.