به نام خدا
غفلت
در فن اخلاق، غفلتبه عنوان «مانع»، و بیدارى به عنوان «شرط لازم» تهذیب نفس و سیر و سلوک شمرده شده است. مقدمه واجب سیر و سلوک آن است که انسان توجه کند که «ناقص» است و باید «کامل» شود و «مسافر» است و به زاد و راحله و راهنمانیاز دارد و بدیهى است که اگر کسى غافل باشد و نداند مسافر است، در جاى خود مىماند، چنانکه جناب مصلحالدین سعدى گفته است: «حرم در پیش است وحرامى در پس; اگر رفتى، بردى و اگر خفتى، مردى» (4) .
کسى که عازم سفر است اگر نداند که مسافر است و حرامى و راهزن در کمین اوست، اگر بخوابد، یقینا گرفتار غارت راهزنان خواهد شد و اگر نخوابد و حرکت کند، به مقصد مىرسد. شیطان صریحا گفت من در کمینم:
«لاقعدن لهم صراطک المستقیم» (5)
کسى که بداند مسافر است، قهرا به فکر حرکت است و اگر مسافر به فکر حرکتباشد، به فکر تحصیل زاد و توشه مطابق با مسیر و مقصد خواهد بود.
در تعبیرات دینى از کسانى که اهل سیر و سلوک نیستند به عنوان «خوابیده» یا «مست» یاد مىشود. مست کسى است که «مى» عقلش را پوشانده است و بنابراین، جوانى و یا مقام و غرور و مال هم از آن جهت که چهره عقل را مىپوشاند و نمىگذارد انسان بیدار شود و حرکت کند مست کننده است.
به هر تقدیر، کسى که نداند «ناقص» است و کاملى باید او را تکمیل کند و یا نداند «نیازمند» است و بى نیازى باید نیازش را رفع کند و یا نداند «مسافر» است و باید حرکت کند، او در خواب است و سهمى از اخلاق ندارد و در حالتخواب هم مىمیرد و در همان حال او را به جایى که نمىخواهد، مىبرند; چون حرکت ضرورى و یقینى است:
«و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد افائن مت فهم الخالدون» (6)
هیچ کس در نشئه طبیعت، آرام نیست و نمىآرمد; زیرا دنیا آرامگاه نیست; چنانکه برزخ و قبر نیز آرامگاه نیست. این که در چهره سنگ قبر، نوشته مىشود: «آرامگاه» بر اساس نسبتبرزخ به دنیاست و گرنه قبر یا برزخ نیز نسبتبه قیامت، آرامگاه نیست، اگر چه برزخیان تلاش اهل طبیعت و دنیا را پشتسر گذاشتهاند; ولى در جوش و خروشند تا به «دار القرار» امن و مطلق که بهشت استبرسند. در حقیقتبهشت آرامگاه است.
در مناجات شعبانیه نیز در باره بیدارى از خواب غفلت آمده است:
«الهى لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک» (7)
خدایا! من غافل بودم و هیچ توفیق حرکت نداشتم مگر آنگاه که تو مرا بیدار کردى; اما براى این بیدارى، تلاش و کوشش لازم است. صداى انبیا وقتى به گوش کسى برسد، او را بیدار مىکند; حتى اگر خوابیده باشد و انبیا هم آمدهاند تا مردم خوابیده را بیدار کنند، ولى اگر خواب کسى، سنگین باشد، صداى انبیا هم چنین انسان خوابیده را بیدار نمىکند. از این رو ذات اقدس خداوند به رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مىفرماید:
«و ما انتبمسمع من فى القبور» (8)
کسى که مرده یا خوابیده استسخن تو را نمىشنود تا زنده یا بیدار شود.
اما اگر کسى بیدار شود، مىفهمد باید حرکت کند و اگر حرکت نکند و دو لحظه در یک حال بماند، مغبون است. پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«من استوى یوماه فهو مغبون» (9)
اگر کسى دو روزش یکسان باشد، گرفتار غبن و زیان است; منظور از «روز» هم شبانه روز یا روز در مقابل شب نیست. بنابراین، اگر کسى دو ساعت و حتى دو لحظهاش یکسان باشد، ضرر کرده است; زیرا عمر خود را داده و چیزى در مقابل آن نگرفته است، ولى اگر دائما به یاد حق باشد، چنانکه قرآن کریم مىفرماید:
«و اذکر ربک فى نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال ولا تکن من الغافلین» (10)
حتى دو دقیقه یا دو لحظهاش نیز، همسان نیست و او هر لحظه به ذات اقدس اله نزدیکتر مىشود و مىفهمد که هر مرتبهاى نسبتبه مرتبه آینده، نقص و هر مرتبه آینده نسبتبه گذشته کمال است. از این رو گفتهاند: «حسنات الابرار سیئات المقربین» (11) بنابراین، اولین شرط براى سیر و سلوک، بیدارى است. پس از بیدارى و عزم بر حرکت انسان سالک در مىیابد که براى حرکت، زاد و توشه، مرکب، راهنما و شناخت لازم است.
غفلت، چرک جان
غفلت که یکى از موانع سیر انسان به سوى خداست، از نظر فرهنگ دین، رجس و چرک است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) مىفرماید:
«الغفلة ضلال النفوس» (12)
غفلت، گمراهى جان است. از «مناجات شعبانیه» نیز استفاده مىشود که غفلت، چرک جان آدمى است. امامان معصوم (علیهمالسلام) در مناجات مزبور به خدا عرض مىکردند: خدایا! ما از تو شاکریم که دلهایمان را از چرک غفلت پاک کردى:
«فشکرتک بادخالی فی کرمک و لتطهیر قلبی من اوساخ الغفلة عنک» (13)
و البته این تعبیرها «کنایه» نیست. بعضى مىپندارند که تعبیر از فضیلت و رذیلت اخلاقى به «طهارت» و «وسخ»، کنایه و مجاز است; اما این پندارى باطل است; زیرا انسان، گذشته از این که ظاهرى دارد، باطنى هم دارد، و باطنها در قیامت ظهور مىکند. در قیامت، برخى نورانى، سفید رو و روسفید و برخى دیگر، سیه رو، روسیاه و چرکینند و غسلین (چرکابه) که طعام تبهکاران است:
«فلیس له الیوم ههنا حمیم و لا طعام الا من غسلین لا یاکله الا الخاطئون» (14)
از غفلتها نشئت مىگیرد.
منشا هر آفتى که از بیرون دامنگیر ما مىشود، غفلت درون ماست و اگر در درون ما قلعه اعتقاد و التفات وجود داشته باشد آسیبى به ما نمىرسد; چون: «هر آن غافل زید غافل خورد تیر». در روایات آمده است: هیچ پرندهاى در حال ذکر تیر نمىخورد و هر تیرى به هر پرنده یا حیوان دیگر در میدان شکار اصابت کند در حال غفلت اوست. امام صادق (علیه السلام) مىفرماید: «ما من طیر یصاد فی بر ولا بحر ولا یصاد شیء من الوحوش الا بتضییعه التسبیح» (15) . همچنین آن حضرت مىفرماید: صاعقه به ذاکر خداوند اصابت نمىکند: «ان الصاعقة لا تصیب ذاکرا لله عزوجل» (16) . این گونه معارف، گذشته از جنبه علمى و اعتقادى براى ما اثرى تربیتى دارد تا از خدا و آیات او غافل نباشیم.
غفلت از خدا و آیات او با تهذیب روح، سازگار نیست; زیرا روح انسان هر لحظه در برابر خاطرات تلخ و شیرین، حالت تازهاى دارد و در برابر هر حالت تازه، حکم جدیدى طلب مىکند و حکم جدید را فن اخلاق بر عهده مىگیرد. کسى که از پدیدههاى درون خود غافل باشد، از درک موضوعات اخلاقى عاجز است و آنگاه از تشخیص احکام اخلاقى آنها هم ناتوان است و در این صورت ناخواسته به دام گناه مىافتد. به همین جهت دستور پرهیز از غفلتبه ما دادهاند.
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
«ایاکم و الغفلة فانه من غفل فانما یغفل عن نفسه» (17)
از غفلتبپرهیزید; زیرا به زیان جان شماست. پرهیز از غفلتبراى پرهیز از زیانهاى جان آدمى است و انسان باید در سود و زیان خود، موضوعات و احکام را یکى پس از دیگرى خوب تشخیص بدهد.
این حدیث نورانى به منزله آیه
«و من یبخل فانما یبخل عن نفسه» (18)
است; اگر کسى بخل ورزد، به زیان خود بخل مىورزد و چیزى را که باید براى آینده خود صرف کند صرف نمىکند.
خداى سبحان در قرآن کریم مىفرماید:
«و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله» (19)
هر کار خیرى که براى خدا انجام دهید وقتى به مهمانى خدا برسید، مىبینید در کنار سفره همان کار خیر نشستهاید. هرگز خدا به عهد خود خیانت نمىکند:
«اوفوا بعهدى اوف بعهدکم» (20)
و هیچ کس باوفاتر از خدا نیست:
«من اوفى بعهده من الله» (21) .
غفلتهایى که در مورد حفظ مال و مانند آن است، ضرر دنیایى دارد; ولى غفلت از تزکیه و نزاهت روح،غفلت از جان است و خسارت بزرگى در پى دارد; چون سرمایه از دست مىرود. این که خدا عدهاى را «خاسر» معرفى مىکند:
«و العصر ان الانسان لفى خسر» (22)
براى همین است که عدهاى بر اثر غفلت، از خویشتن خویش جدا مىشوند. شیطان هم با مال و جاه و منصب انسانها کارى ندارد و تنها با ایمان آنها کار دارد. اگر شیطان جان ما را شکار کند و به دام بیندازد، آنگاه دست و پاى ما در گرفتن مال حرام و رفتن به جاى آلوده باز، ولى در انجام کارهاى خیر، بسته مىشود.
به نام خدا
سخت ترین روزگار براى شیعه رضایت فرماید، معناى آن ، تقدیر از فرمانبردارى گذشته آنان است نه اینکه در آینده مى توانند هر گونه نافرمانى که دلشان مى خواهد بکنند. منبع:شیعه دراسلام
سخت ترین زمان براى شیعه در تاریخ تشیّع ، همان زمان حکومت بیست ساله معاویه بود که شیعه هیچگونه مصونیتى نداشت و اغلب شیعیان اشخاص شناخته شده و مارک دار بودند و دو تن از پیشوایان شیعه (امام دوم و امام سوم ) که در زمان معاویه بودند، کمترین وسیله اى براى برگردانیدن اوضاع ناگوار در اختیار نداشتند حتى امام سوم شیعه که در شش ماه اول سلطنت یزید، قیام کرد با همه یاران و فرزندان خود شهید شد، در مدت ده سالى که در خلافت معاویه مى زیست تمکن این اقدام را نیز نداشت .
اکثریت تسنن ، این همه کشتارهاى ناحق و بى بندوباریها را که به دست صحابه و خاصه معاویه و کارگردانان وى انجام یافته است ، توجیه مى کنند که آنان صحابه بودند و به مقتضاى احادیثى که از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم رسیده ، صحابه مجتهدند و معذور و خداوند از ایشان راضى است و هر جرم و جنایتى که از ایشان سربزند معفو است !!! ولى شیعه این عذر را نمى پذیرد؛ زیرا:
اولاً:
معقول نیست یک رهبر اجتماعى مانند پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم براى احیاى حق و عدالت و آزادى برپا خاسته و جمعى را هم عقیده خود گرداند که همه هستى خود را در راه این منظور مقدس گذاشته آن را لباس تحقق بخشند و وقتى که به منظور خود نایل شد، یاران خود را نسبت به مردم و قوانین مقدسه خود آزادى مطلق بخشد و هر گونه حقکشى و تبهکارى و بى بندوبارى را از ایشان معفو داند؛ یعنى با دست و ابزارى که بنایى را برپا کرده با همان دست و ابزار آن را خراب کند.
وثانیا:
این روایات که صحابه را تقدیس و اعمال ناروا و غیر مشروع آنان را تصحیح مى کند و ایشان را آمرزیده و مصون معرفى مى نماید از راه خود صحابه به ما رسیده و به روایت ایشان نسبت داده شده است و خود صحابه به شهادت تاریخ قطعى با همدیگر معامله مصونیت و معذوریت نمى کردند، صحابه بودند که دست به کشتار و سب و لعن و رسوا کردن همدیگر گشودن و هرگز کمترین اغماض و مسامحه اى در حق همدیگر روا نمى داشتند.
بنابر آنچه گذشت ، به شهادت عمل خود صحابه ، این روایات صحیح نیستند و اگر صحیح باشند مقصود از آنها معناى دیگرى است غیر از مصونیت و تقدیس قانونى صحابه .
و اگر فرضا خداى متعال در کلام خود، روزى از صحابه در برابر
خدمتى که در اجراى فرمان او کرده اند اظهار (73)
به نام خدا
بهره اى که شیعه از خلافت پنجساله على (ع ) برداشت
على علیه السّلام در خلافت چهار سال و نُه ماهه خود اگر چه نتوانست اوضاع درهم ریخته اسلامى را کاملاً به حال اولى که داشت برگرداند ولى از سه جهت عمده موفقیت حاصل کرد:
1 - به واسطه سیرت عادله خود، قیافه جذاب سیرت پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به مردم ، خاصه به نسل جدید نشان داد، وى در برابر شوکت کسرایى و قیصرى معاویه در زى فقرا و مانند یکى از بینواترین مردم زندگى مى کرد. وى هرگز دوستان و خویشاوندان و خاندان خود را بر دیگران مقدم نداشت و توانگرى را به گدایى و نیرومندى را به ناتوانى ترجیح نداد.
2 - با آن همه گرفتاریهاى طاقت فرسا و سرگرم کننده ، ذخایر گرانبهایى از معارف الهیه و علوم حقه اسلامى را میان مردم به یادگار گذاشت .
مخالفین على علیه السّلام مى گویند: وى مرد شجاعت بود نه مرد سیاست ؛ زیرا او مى توانست در آغاز خلافت خود، با عناصر مخالف ، موقتا از در آشتى و صفا در آمده آنان را با مداهنه راضى و خشنود نگهداردو بدین وسیله خلافت خود را تحکیم کند سپس به قلع و قمعشان بپردازد.
ولى اینان این نکته را نادیده گرفته اند که خلافت على یک نهضت انقلابى بود و نهضتهاى انقلابى باید از مداهنه و صورت سازى دور باشد. مشابه این وضع در زمان بعثت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نیز پیش آمد و کفار و مشرکین بارها به آن حضرت پیشنهاد سازش دادند و اینکه آن حضرت به خدایانشان متعرض نشود ایشان نیز کارى با دعوت وى نداشته باشند ولى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نپذیرفت با اینکه مى توانست در آنروزهاى سخت ، مداهنه و سازش کرده موقعیت خود را تحکیم نماید، سپس به مخالفت دشمنان قد علم کند. اساسا دعوت اسلامى هرگز اجازه نمى دهد که در راه زنده کردن حقى ، حق دیگرى کشته شود یا باطلى را با باطل دیگرى رفع نمایند و آیات زیادى در قرآن کریم در این باره موجود است (55) .
گذشته از اینکه مخالفین على در راه پیروزى و رسیدن به هدف خود از هیچ جرم و جنایت و نقض قوانین صریح اسلام (بدون استثنا) فرو گذارى نمى کردند و هر لکه را به نام اینکه صحابى هستند و مجتهدند، مى شستند ولى على به قوانین اسلام پایبند بود.
از على علیه السّلام در فنون متفرقه عقلى و دینى و اجتماعى نزدیک به یازده هزار کلمات قصار ضبط شده (56) و معارف اسلامى را (57) در سخنرانیهاى خود با بلیغترین لهجه و روانترین بیان ایراد نموده (58) وى دستور زبان عربى را وضع کرد و اساس ادبیات عربى را بنیاد نهاد. وى اول کسى است در اسلام که در فلسفه الهى غور کرده (59) به سبک استدلال آزاد و برهان منطقى سخن گفت و مسائلى را که تا آن روز در میان فلاسفه جهان ، مورد توجه قرار نگرفته بود طرح کرده و در این باب بحدى عنایت به خرج مى داد که در بحبوحه (60) جنگها به بحث علمى مى پرداخت .
3 - گروه انبوهى از رجال دینى و دانشمندان اسلامى را تربیت کرد (61) که در میان ایشان جمعى از زهاد و اهل معرفت مانند ((اویس قرنى و کمیل بن زیاد و میثم تمار و رشید هجرى )) وجود دارند که در میان عرفاى اسلامى ، مصادر عرفان شناخته شده اند و عده اى مصادر اولیه علم فقه و کلام و تفسیر و قرائت و غیر آنها مى باشند.
منبع:شیعه دراسلام
به نام خدا
معرفی امام حسن عسکری علیه السلام
عبادت امام حسن عسگری علیه السلام
فعالیت های سیاسی امام حسن عسکری علیه السلام
امام حسن عسکری(علیه السلام):روزی ضمانت شده توراازکارهای واجب بازندارد.
به نام خدا
بررسى مفهوم ذکر
هنگامى که درباره ذکر خدا و مطلوب بودن آن سخن به میان مى آید و مثلا، در وصف دوستان خدا گفته مى شود که دائما به ذکر خداوند مشغولند و هیچ کارى آنها را از ذکر خدا باز نمى دارد، در آغاز چهر افرادى در ذهن انسان تصویر مى شود که پیوسته لب هایشان در رکت و به ذکر خداوند گویا است و زبانشان مشغول خواندن اذکار و اوراد است ؛ یعنى در ابتدا، عرف مردم ذکر را منحصر در ذکر لفظى مى دانند؛ در صورتى که طبق آنچه از روایات و قرآن کریم استفاده مى شود، گسترده و شمول و عمق ذکر فراتر از این است . از این رو، ضرورت دارد قدرى درباره مفهوم ذکر بحث کنیم .
در زبان فارسى کلمه یادمعادل کلمه ذکر است که به خوبى معناى آن را مى رساند و از این جهت مى توان گفت که کلمه ذکر از معدود واژگان عربى است که معادل فارسى آن به صورت منفرد و بدون ترکیب ، کاملا معناى ذکر را مى رساند.
راغب اصفهانى دو معنا براى ذکر بر مى شمارد. وى مى گوید: گاهى ذکر به معناى توانایى انسان براى حفظ شناختى است که حفظ کرده است ، و گاهى به معناى حضور معنایى در قلب و یا سخنى بر زبان است و تقسیم ذکر به ذکر قلبى و ذکر لسانى به معناى دوم مربوط مى شود و هر یک از ذکر لسانى و قلبى خود بر دو گونه اند:
1. ذکر پس از فراموشى .
2 ذکر بدون سابقه فراموشى که ادامه توجه و هشیارى انسان رخ مى دهد.
مرحوم علامه مجلسى رحمة الله درباره مفهوم ذکر مى فرماید: ذکر حضور معنا در نفس انسان است و گاهى نیز به عمل و دانش ذکر مى گویند و نیز به سخنى که معناى مرد نظر را در بر دارد، کلمه ذکر اطلاق مى گردد.
به نام خدا
کاربرد ذکر در مقابل غفلت و نسیان
از جمله کاربردهاى کلمه ذکر، کار برد آن در مقابل غفلت و نسیان است . این دو کار برد در قرآن نیز ذکر شده است . با توجه به این دو کار برد، باید تفاوت بین آنها را باز شناخت . مرحوم علامه طباطبایى رحمة الله ، در ذیل آیه 152 سوره بقره ، در این باره چنین مى فرمایند:
باید دانست که ذکر گاهى در مقابل غفلت گفته مى شود، مانند: آیه ولا تطع من اءغفلنا قلبه عن ذکرنا (5) و آن عبارت از این است که انسان توجه به علم خود نداشته باشد. یعنى علم به چیزى دارد، ولى خودش متوجه نیست که علم به آن دارد، بنابر این ذکر به معناى علم به علم داشتن است .و گاهى در مقابل نسیان گفته مى شود و آن عبارت از زایل شدن صورت علمى از محفظه ذهن است چنان که مى فرماید: و اذکر ربک اذا نسیت (6) بنابراین ، ذکر یعنى وجود صورت علمى در حافظه و همان طور که نسیان داراى آثارى است ، ذکر هم آثارى مخصوص به خود دارد. پس همان طور که در بعضى موارد کلمه نسیان را به ملاحظه وجود آثار نسیان ( بدون اینکه حقیقت فراموشى موجود باشد) اطلاق مى کنند و مثلا مى گویند: هنگامى که بدانى دوستت احتیاج به یارى و کمک دارد و او را کمک نکنى ، فراموشش کرده اى در اینجا نه اینکه واقعا او را از یاد برده باشید، ولى چون به یاد او نبودن اثرى را به دنبال ندارد، مثل این است که فراموش کرده اى (7)
روشن شد که ذکر و یاد در جایى به کار مى رود که دل انسان متوجه چیزى باشد؛ خواه انسان به چیزى که قبلا توجه نداشت توجه یابد، و یا این که پس از فراموشى چیزى که قبلا توجه نداشت توجه یابد، و یا این که پس از فراموشى چیزى که قبلا به آن توجه داشت ، مجددا به آن توجه یابد. گاه نیز به این صورت است که پس از غفلت از چیزى ، از حالت غفلت خارج مى گردد و مجددا به آن توجه مى یابد. البته براى صدق مفهوم ذکر ضرورتا لازم نیست که غفلت و نسیان و فراموشى بر آن مقدم گردد، بلکه ذکر و یاد در مورد مطلق هوشیارى و استحضار و توجه نیز به کار مى رود.
بیان این نکته لازم است که در سوره کهف ، قبل از آیه و ذکر ربک اذا نسیت ...خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله دستور مى دهد که هرگز نگو من فلان کار را فردا انجام مى دهم و حتما در جایى که از آینده خبر مى دهى ، جمله الا اءن یشاء الله ، مگر این که خدا بخواهد را ذکر کن .این توصیه از آن جهت است که هیچ کس و حتى پیامبر صلى الله علیه و آله هرگز در مقام خداوند نخواهد، کسى توانایى بر انجام کارى ندارد.
نکته دیگر در آیه و اذکر ربک اذا نسیت ...، مساءله نسیان پیامبر صلى الله علیه و آله است که در آیه بدان اشاره شده است .این جا این سؤ ال مطرح مى شود که مگر پیامبر معصوم نبود و مگر طبق اعتقاد ما و بر اساس آنچه از ادله قطعى استفاده مى شود، پیامبر و معصومان علیه السلام از نسیان و غفلت مبرا و مصون نبوده اند؟ و اگر نسیان و فراموشى در فکر پیامبر راه داشته باشد، مردم نمى توانند به گفتار او اعتقاد کامل داشته باشند.
پاسخ این سؤ ال این است که در بسیارى از آیات قرآن کریم گرچه به ظاهر روى سخن خدا با پیامبر است ، اما مقصود و منظور توده مردم هستند. طبق ضرب المثل عرب ، سخن خداوند در این موارد، از باب ایاک اعنى و اسمعى یا جاره است ؛ همان که در فارسى نیز مى گوییم : به در مى گویند که دیوار بشنود.
اطلاقات و استعمالات ذکر
به جز استعمال ذکر در معناى لغوى یاد شده ، این کلمه اطلاقات دیگرى نیز در قرآن دارد که داراى نوعى علاقه و ارتباط با معناى لغوى مى باشد. در این کاربردهاى مختلف ذکر را در قرآن بررسى مى کنیم :
1. قرآن کریم :
- ذلک نتلوه علیک من الایات و الذکر الحکیم ؛ (8) اینها است که ما آن را از آیات و ذکر (قرآن ) حکمت آموز بر تو مى خوانیم .
- وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس مانزل الیهم ؛ (9) و این ذکر (قرآن ) را به سوى تو فرود آوردیم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده توضیح دهى .
- انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون ؛ (10)
بى تردید، ما این ذکر (قرآن ) را به تدریج نازل کرده ایم ، قطعا نگهبان آن خواهیم بود.
مى توان گفت علاقه سببیت و مسببیت بى قرآن و ذکر خداوند باعث شده که در آیا مذکور، ذکر در مورد قرآن استعمال شود؛ چون آیات قرآن سبب و علت ذکر حقیقى یعنى توجه به خداوند است .با توجه به وجود همین علاقه است که ذکر در مورد کتاب هاى آسمانى و به خصوص تورات استعمال شده است .
2.وحى :
اءالقى الذکر من بیننا بل هو کذاب اءشر؛ (11) آیا از میان ما ذکر (وحى ) بر او القا شده است ؟ نه (بلکه ) او دروغ گویى گستاخ است .
3. کتاب آسمانى :
و ما اءرسلنا قبلک الا رجالا نوحى الیهم فسئلوا اءهل الذکر ان کنتم لا تعلمون ؛ (12)و پیش از تو نیز جز مردانى را که به آنان وحى مى کردیم گسیل نداشتیم .اگر نمى دانید از اهل کتاب هاى آسمانى بپرسید.
4. خصوص تورات :
و لقد کتبنا فى الزبود من بعد الذکر اءن الارض یرثها عبادى الصالحون ؛ (13)
و در حقیقت ، در زبور پس از ذکر تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
5. رسوالله صلى الله علیه و آله
قد انزل الله الیکم ذکرا.رسولا یتلوا علیکم آیات الله مبینات لیخرج الذین آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الى النور...؛ (14) راستى که خداوند سوى شما ذکر فرو فرستاده است : پیامبرى که آیات روشن گر خدا را بر شما تلاوت مى کند، تا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند از تاریکى ها به سوى روشنایى بیرون برد.
در آیات فوق ، رسولا از نظر ادبیات عرب ، عطف بیان یا بدل براى کلمه ذکرااست و شاید بتوان با تفسیر دیگرى و با تقدیر گرفتن جمله و اءرسلنا الیکم ، در آغاز آیه 11 مفاد آن را مستقل از آیه 10 قرار داد که تقدیر آن چنین است : و ارسلنا الیکم رسولا اما تفسیر اول که در آن ارتباط دو آیه کاملا ملحوظ گشته و با عطف بیان و یا بدل قرار دادن رسولا براى ذکرا واژه ذکر بر پیامبر صلى الله علیه و آله اطلاق گشته ، موافق با سیاق و ظاهر آیات است . طبق این تفسیر علاقه سببیت و مسببیت و علت و معلولى باعث و مصحح اطلاق ذکرا بر پیامبر خواهد بود زیرا وجود مقدس آن حضرت ، بارزترین و مؤ ثرترین وسیله براى یاد خدا است .
6.نماز جمعه :
یا ایها الذین آمنوا اذا نودى للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الى ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون ؛ (15) اى کسانى که ایمان آورده اید، چون براى نماز جمعه ندا در داده شود، به سوى ذکر خدا - یعنى نماز جمعه - بشتابید و داد و ستد را واگذارید.اگر بدانید این براى شما بهتر است .
7.ذکر به معناى شرف و افتخار:
لقد انرلنا الیکم کتابا فیه ذکرکم افلا تعقلون ؛ (16)هر آینه به سوى شما کتابى فرستادیم که یاد شما یعنى آنچه مایه برترى و عزت شما است در آن است ؛ ایا نمى اندیشید؟
8.ذکر به معناى حفظ و به خاطر سپارى :
و اد اخذنا و میثاقکم و رفعنا فوقکم الطور خذوا ما آتیناکم بقوة و اذکروا ما فیه لعلکم تتقون ؛ (17)و به یاد آرید آن گاه که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فراز شما افراشتیم . آن کتاب را که به شما دادیم با همه نیرو و به جد بگیرید و آنچه را که در آن است به خاطر داشته باشید، باشد که به تقوا گرایید.
به نام خدا
انواع ذکر
ذکر را معمولا به دو گونه تقسیم مى کنند:
1.ذکر لفظى ؛
2. ذکر قلبى ، برخى ذکر عملى را نیز اضافه کرده اند.این تقسیم بندى در اصل برگرفته از آیات و روایات است .
باید توجه داشت که ذکر لفظى خود به خود ارزش چندانى ندارد و هدف از لفظ، توجه به معنا و تاءثیر در دل است ؛ زیرا ذکر به معناى به یاد آوردن است و در مورد ذکر لفظى ، این امر تنها هنگامى صادق است که زبان با دل هماهنگ باشد. به علاوه خداوند متعال مى فرماید: واذکر اسم ربک و تبتل الیه تبیلا (18)؛ یعنى ذکر نام خدا با تبتل همراه باشد، و مقصود از تبتل این است که توجه شخص منحصرا به خدا باشد.
مرحوم مجلسى هر سخنى را که جهتى الیه داشته باشد ذکر خدا مى داند و پس از تقسیم آن به ذکر لفظى و ذکر قلبى ، مى فرماید: ذکر لفظى هر سخنى است که جهتى الهى داشته باشد؛ مثل دعا و قرآن و بحث هاى فقهى و بیان اخبار و روایات مانند آنها.وى آن گاه ذکر قلبى را به دو نوع تقسیم مى کند: الف ) تفکر در دلایل احکام الهى و صفات بارى تعالى و تذکر نعمت هاى او و تفکر در فانى بودن دنیا؛ ب ) توجه به عقاب و ثواب هاى اخروى و خوف از خدا در هنگامى که امر یا نهیى از جانب خدا متوجه شخص است و در نتیجه ، عمل بر طبق تکلیف الهى :
در روایات به مرحله اى از ذکر اشاره شده که مى توان آن را ذکر عملى نامید و مرحوم مجلسى نیز در نوع دوم ذکر قلبى به آن اشاره دارد.باید افزود که ذکر قلبى هیچ گونه ظهور و بروز خارجى و لفظى ندارد و شخص فقط در دل به خدا توجه دارد، اگر در ظاهر نیز به کارى دیگرى مشغول باشد، اما در اعماق دلش روى به خدا دارد.
امام صادق علیه السلام در روایتى مى فرمایند:
من قال اله الا الله مخلصا دخل الجنة و اخلاصه اءن یحجرة لا اله الا الله عما حرم الله عز و جل ؛ (19) کسى که با اخلاص الا اله الله بگوید وارد بهشت مى شود، و نشانه اخلاص او این است که گفتن لا اله الله او را از آنچه خداوند حرام کرده باز مى دارد.
با دقت در روایت فوق در مى یابیم که حضرت به هر سه مرحله ذکر اشاره دارند: یکى ،گفتن لا اله الله ، که ذکر لفظى است ؛ دوم ، همراه بودن ذکر با اخلاص در نیت ، که ذکر قلبى است ؛ و سوم ، این که اخلاص باید در رفتار شخص اثر گذارد و او را از گناه باز دارد، که این ذکر عملى است .
هم چنین رسول خدا صلى الله علیه و آله در یکى از سفارش هاى خود به امیر مؤ منان علیه السلام به صراحت ذکر عملى را بیان مى کنند:
یا على سه چیز است که این امت طاقت انجام آن را ندارند:
1. مساوات و برادرى :
2.انصاف و از صمیم قلب حق دادن به مردم .
3. ذکر خداوند در هر حالى ؛ و ذکر تنها سبحان الله ، و الحمد لله ، و لا اله الله ، و الله اکبر نیست ؛ بلکه ذکر این است که اگر کسى به حرامى از حرام هاى الهى بر خورد کرد، از خداوند بترسد و آن حرام را ترک کند (20)
از جمله آیاتى که به ذکر لفظى و ذکر قلبى اشاره دارد، آیه 205 سوره اعراف است ؛ آن جا که خداوند مى فرماید:
و اذکر ربک فى نفسک تضرعا و حیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تکن من الغافلین ؛ و در دل خویش ، پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس ، بى صداى بلند یاد کن و از غافلان مباش .
در آیه فوق ، به دو قسم ذکر و یاد پروردگار اشاره شده است . یکى در دلى ، و دیگرى به زبان و آهسته و شاید بتوان استفاده کرد که ذکر لفظى با صداى بلند مطلوب نیست و با مقام عبودیت و اظهار ذلت و حقارت در پیشگاه الهى سازگارى ندارد. در قرآن کریم در مورد نماز مى خوانیم .
و لا تجهر بصلاتک و لاتخافت بها و ابتغ بین ذلک سبیلا؛ (21) و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسیار آهسته اش مکن ، و میان این و آن راهى میانه جوى .
هم چنین در روایتى چنین آمده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله که در بعضى از جنگ ها با اصحاب خود راه مى پیمودند. شب هنگام به بیابانى هولناک رسیدند، و اتفاقا آن شب بسیار تاریک بود. یکى از اصحاب با صداى بند تکبیر گفت : حضرت فرمود: آن کس را که مى خوانید نه دور است و نه غایب .
تضرع از ضراعة و به معناى زارى کردن است .خیفة نیز نوع خاصى از ترسیدن است که با ساحت مقدس بارى تعالى تناسب دارد.
بنابر این در معناى تضرع میل و رغبت در نزدیک شدن به شخص نهفته است . از این رو دلیل آن که خداوند ذکر را به دو صفت تضرع و خیفه توصیف کرده است که آدمى در ذکر گفتن حالت کسى را داشته باشد که هم چیزى را دوست مى دارد و به این جهت مى خواهد به عقب برگردد و دور شود. هم چنین از این آیه شریفه استمرار در ذکر قلبى و لفظى نیز استفاده مى شود.(22)
حقیقت ذکر
چنان که گفته شد حقیقت ذکر در درون انسان و در قلب او عینیت مى یابد و ذکر لفظى تنها نمود خارجى همان حقیقت درونى است که مى گذرد. ذکر خدا تنها تکرار کلمات نیست بدون آن که آن کوچک ترین نقش و تاءثیرى در زندگى انسان داشته باشد، و بدون این که گوینده به معنا و مفهوم والاى آنها توجه کند. چگونه ممکن است به یاد دوستى باشیم و در همان حال عملا با او دشمنى بورزیم ؟! چگونه ممکن است ذکر خدا با اعمالى که در حقیقت ذکر لفظى تلقى مى شود، اما توجه به حقیقت ذکر و استعمالات آن در روایات و آیات ، ما را به این نکته رهنمون مى سازد که معناى حقیقى ذکر، همان توجه درونى و قلبى است و اساسا به یاد کسى بودن ، از مقوله لفظ نیست .
اطلاق ذکر بر ذکر لفظى ، در واقع از آن رو است که لفظ کاشف از معنا و حکایت گر چیزى است که در دل مى گذرد. وجود علاقه دال و مدلول بین لفظ و معنا موجب شده که مجازا بر ذکر لفظى نیز ذکر اطلاق گردد.البته بر اثر کثرت استعمال ، این اطلاق و استعمال جنبه حقیقت یافته و دیگر نیازمند قرینه نیست و بر این اساس ، ما حقیقتا ذکر را به دو نحو استعمال مى کنیم : یکى به معناى یاد کردن زبانى بدون هیچ مرتبه اى از توجه قلبى میسور نیست زیرا کسى که مى خواهد ذکرى بگوید - مثلا ذکر لا حول و لا قوة الا بالله یا سبحان الله و الحمدالله باید در آغاز توجهى هر چند اندک به خداوند و تکلیف و ثواب و عقاب الهى داشته باشد، تا انگیزه انجام آن رفتار مستحبى در او ایجاد مى گردد.
البته ذکر لفظى تنها در صورتى ارزش مطلوب را خواهد داشت که برخاسته از دل یا راهى براى رسیدن به ذکر قلبى باشد و در این صورت است که در عمل نیز مؤ ثر خواهد بود. کسى که سعى مى کند به یاد خدا باشد، طبعا در عمل نیز با دیگران متفاوت خواهد بود امام صادق علیه السلام در این باره مى فرمایند:
من اءشد ما فرض الله على خلقه ذکر الله کثیرا. ثم قال : لا اءعنى سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر، و ان کان منه ، و لکن ذکر الله عند ما اءحل و حرم ، فان کان طاعة عمل بها و ان کان معصیة ترکها؛ (23) از زمره مهم ترین و والاترین چیزهایى که خداوند بر بندگانش فرض کرده این است که فراوان ذکر خدا کنند. سپس حضرت فرمودند: مقصود من تنها گفتن سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر نیست ، اگر چه اینها نیز ذکرند؛ بلکه مقصود من یاد خدا در رویارویى با چیزى است که خداوند حلال و یا حرام کرده است . پس اگر آن کار طاعت خداوند بود، بنده آن را انجام دهد و اگر معصیت و نافرمانى بود، رهایش کند.
با توجه به اهمیت و جایگاه ذکر قلبى است که در قرآن کریم غایت و هدف بر پا داشتن نماز، ذکر و توجه به خداوند قرار داده شده است .خداوند خطاب به حضرت موسى علیه السلام مى فرماید: و اءقم الصلاة لذکرى ؛ (24) و براى یاد من نماز بر پا دار.
اگر ما نماز را ترکیبى از اعمالى چون رکوع ، سجود و اذکار لفظى بدانیم ، لازمه اش این است که غایت جزیى از مغیا باشد؛ یعنى مجموع نماز که در برگزیده اعمال و اوراد و اذکار است به هدف بهره مندى از ذکرى که بخشى از نماز است اقامه گردد. البته چنین چیزى غلط نیست ، اما هم آهنگ با بلاغت در سخن نمى باشد و از نظر ادبا پذیرفته نیست که جزیى از کل و بخشى از مرکبى غایت آن کل مرکب قلمداد گردد. و نیز روشن است که توجهى که غایت و هدف بر پا داشتن نماز قرار داده شده ، توجه قلبى عمیق و قوى است نه توجه ضعیف و سطحى که لازمه اقدام به هر عبادتى است . اگر انسان هیچ توجهى به خداوند پیدا نکند و به یاد او نیفتد، گر چه توجهى مبهم و ضعیفى باشد، انگیزه اى براى گفتن ذکر و انجام نماز نخواهد داشت . اصلا شرط صحت نماز قصدش اطاعت امر خداوند باشد.از این رو امکان ندارد عبادت او خالى از توجه به خداوند باشد.
با توجه به آنچه گفته شد، ذکرى که در آیه شریفه به عنوان غایت نماز ذکر شده نه ذکر لفظى است و نه آن توجهى که براى شروع نماز و نیت آن ضرورت دارد. غایت اصلى در نماز عبارت است از توجه ژرف و عمیق قلبى به خداوند که ثمره نماز و مرتبت به آن است .
به نام خدا
ضرورت توجه به کمیت و کیفیت ذکر
در ارتباط با مراتب ذکر، هم باید کمیت و مقدار ذکر ملاحظه گردد و هم کیفیت آن . از این روى در روایات و قرآن و سفارش هاى اولیاى دین بر کمیت ذکر تاءکید شده است . حتى سفارش شده که ما در نماز تنها به اذکار واجب بسنده نکنیم و سعى کنیم اذکار مستحبى فراوانى که وارد شده و نیز تعقیبات و تسبیحات فاطمه زهرا علیه السلام را نیز بگوییم . بى تردید اگر ذکر مکرر خداوند اثر سازنده در روح انسان نمى داشت و موجب تعالى انسان و رسیدن به مراحل على توجه به خداوند نمى گشت ، مورد سفارش و تاءکید قرار نمى گرفت . از جمله آیاتى که ناظر به کمیت ذکر است و خداوند در آن به فراوانى ذکر سفارش کرده است . آیه 41 سوره احزاب است :
ایا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا. اى کسانى که ایمان آورده اید، خداى را بسیار یاد کنید.
در جاى دیگر مى فرماید:
فاذا قضیت الصلاة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون ؛ (26) و چون نماز گزارده شد، در روى زمین پراکنده گردیده و فضل خدا را جویا شوید و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید.
در برخى روایات وارد شده که انسان باید پیوسته به ذکر خداوند مشغول باشد و در هر حالى و در هنگام انجام هر کارى نباید از ذکر خداوند غافل باشد. از امام باقر علیه السلام نقل شده که حضرت موسى علیه السلام در مناجات خود خطاب به خداوند عرض کرد: خدایا، مواقعى براى من پیش مى آید که از مقام عزت و جلال تو شرم دارد که در آن حال ذکر تو را بگویم . خداوند در پاسخ فرمود:
یا موسى ان ذکرى حسین على کل حال ؛ (27) این موسى ، ذکر و یاد من در هر حالى نیکو است .
گاهى انسان در وضعیتى قرار دارد که نمى خواهد دیگران در آن حال او را مشاهده کنند یا با آنان سخن بگوید، چه رسد به این که در آن حال با خداوند سخن بگوید.در چنان وضعیتى حجت و حیا باعث مى شود که انسان هم از سخن گفتن با دیگران خوددارى کند و هم خودش را از آنان مخفى نگاه دارد تا او را در آن وضعیت مشاهده نکنند. از این جهت ، حضرت موسى علیه السلام که نمى خواهد لحظه اى از یاد خداوند غافل باشد و زبان مبارکش از ذکر خداوند حیا مى کنم که ذکر تو را بگویم . خداوند در پاسخ مى فرماید، در هر شرایط و وضعیتى ذکر من نیکو است . از این رو مى بینیم در شریعت اسلام دعاهاى مخصوصى براى هنگام قضاى حاجت وارد شده است .
هم چنین در باب تاءکید بر کمیت ذکر و اهمیت آن ، امام باقر علیه السلام مى فرمایند:
پدرم فراوان ذکر مى گفت . وقتى با او راه مى رفتم پیوسته ذکر مى گفت ، وقتى با او مشغول خوردن غذا بودم ، باز ذکر مى گفت و اگر با مردم سخن مى گفت ، سخن گفتن با آنان او را از ذکر خدا باز نمى داشت و پیوسته مى دیدم که زبانش به سقف دهانش چسبیده است و لا اله الا الله مى گوید. (28)
چنان که عرض کردیم ، گذشته از کمیت ذکر، بر کیفیت ذکر نیز تاءکید شده و بلکه این تاکید فزون تر نیز هست . زیرا ارزش واقعى هر کارى در گرو کیفیت آن است ، و عمل به ظاهر کوچک ، اما با کیفیتى عالى بهتر است از عمل به ظاهر بزرگى که از کیفیت نازلى برخوردار باشد. عمل اندک همراه با تقوا، بهتر است از عمل فراوانى که از تقوا بى بهره باشد. دو رکعت نماز با توجه ، از صد رکعت نماز حالى از توجه بهتر است ، قرائت چند آیه قرآن با توجه و تدبر، از ختم قرآن بدون توجه و تدبر بهتر است .
خداوند در باب کیفیت بخشیدن به ذکر و عبادت مى فرماید:
فاذا قضیتم مناسککم فاذکروا الله کذکرکم آباء کم او اءشد ذکرا... (29) و چون مناسک حج خود را به جاى مى آوردید، خداى را یاد کند آن گونه که پدران خود را یاد مى کنید، بلکه شدیدتر خدا را به یاد آورید.
عرب هاى جاهلى پس از انجام حج چند روزى در منا توقف مى کردند و با شعر و نثر و سخنان ادبى به پدران و اجدادشان افتخار مى کردند و آنان را به رخ یکدیگر مى کشیدند. خداوند در برابر این عمل زشت ناشى از تعصب فافیلى و قبیله اى فرمان داد که مسلمانان پس از فراغت از حج به ذکر او مشغول گردند و فرمود: همان گونه که پدرانتان را یاد مى کردید، خداوند را یاد کنید، بلکه خداوند را عمیق تر و شدیدتر یاد کنید؛ چرا که نعمت حیاتى که خداوند در اختیار شما نهاد و بالاتر از آن ، نعمت هدایت شما به راه راست ، بالاتر و والاتر از حقوق پدران شما است .
آیه فوق از آن روى ناظر به کیفیت ذکر است که در آن از واژه اشد استفاده شده است . این واژه بیان گر شدت عمل ، در برابر ضعف آن ، و بنابر این ناظر به کیفیت عمل است ؛ در مقابل کاربرد واژه کثیر (در برابر قلیل ) که حکایت گر کمیت و مقدار عمل است . توصیه به کیفیت بخشیدن به عمل از آن جهت است که حج گذار پس از انجام مناسک خود کماکان متوجه و متذکر موقعیت ویژه و حساسى که در آن قرار گرفته است باشد و فرصت طلایى درک حضور خداوند و معنویت فزاینده موسم حج را از کف ندهد و دچار غفلت نشود؛ چنان که اعراب جاهلى بعد از انجام مناسک حج افتخارات پدران خود را بر مى شمردند و از یاد خداوند غافل بودند.
توجه به کیفیت ذکر از آن رو است که توجهات دل انسان یکسان نیست ؛ گاهى توجه سطحى است و گاهى عمیق ، و گاه آن چنان عمق و قوت مى یابد که انسان به هنگام توجه به کسى ، کاملا از امور پیرامون خویش غافل و بى خبر مى ماند؛ به سان عاشقى که دل را به معشوق سپرده و کاملا متوجه او و محو در جمال او است و اصلا توجه ندارد که در پیرامونش چه مى گذرد و دیگران چه قضاوتى درباره او دادند. گاهى شدت توجه چنان است که به حسب آنچه نقل شده در هنگام نماز تیر را از پاى امیرالمؤ منین علیه السلام خارج کردند تا زیاد احساس درد نکنند زیرا آن حضرت در حین نماز چنان غرق توجه به خداى متعال بودند که هیچ توجهى به خویش و درد پا نداشتند.
ما باید سعى کنیم بر کیفیت ذکر بیفزاییم و به توجه قلبى خود به خداوند عمق بیشترى بخشیم . در عین حال نباید از کمیت ذکر نیز غافل گردیم . باید متوجه باشیم ذکر و یاد خدا حد و مرزى ندارد. حتى اگر موفق شویم از نظر کمیت به بالاترین سطح ممکن برسیم و تمام شبانه روز را به ذکر خدا سپرى کنیم ، مراحل بى شمارى از کیفیت آن پیش روى ما است .
البته شاید براى برخى شرایطى پیش آید که ذکر لفظى مطلوب نباشد.
کسانى که ایمانشان ضعیف است و شائبه ریا براى آنها وجود دارد، اگر در مقابل دیگران یاد ذکر بگویند، ممکن است گرفتار ریا شوند؟ در این صورت براى آنها شایسته تر آن است که با دل به خداوند توجه یابند و به ذکر قلبى بسنده کنند تا از آفت ریا که نوعى شرک است مصون بمانند.
به نام خدا
رد نگرش هاى انحرافى درباره ذکر
همانند بسیارى از معارف اسلامى و قرآنى و مطالب حق ، در مورد بحث ذکر نیز انحراف ها و کج اندیشى هایى وجود دارد و در هر دو حوزه فهم و عمل افراط و تفریطهایى صورت مى پذیرد، از یک سو افراد سطحى نگرى را مى بینیم که بدون توجه به محتوا و معناى ذکر و حتى بدون توجه به خداوند و تنها بر اساس عادت ، تسبیح دست مى گیرند و ذکر مى گویند. این دسته که توجهى به معنا و محتواى ذکر ندارند، مى پندارند که با صرف گفتن اذکار و اوراد به وظیفه خود عمل کرده اند و به سبب آن قرین سعادت و نیک بختى مى گردند و مشکلاتشان مرتفع و گناهانشان بخشوده مى شود.
در مقابل ، کسانى اساس ذکر را زیر سؤ ال مى برند و آنچه درباره ذکر گفته مى شود را ساخته و پرداخته ذهن افراد مقدس مآب مى داند و مى گویند آنها براى این که از زیر بار مسؤ ولیت ها و وظایف اجتماعى شانه خالى کنند، در گوشه اى مى نشینند و به خواندن دعا و ذکر مشغول مى گردند، در حالى که این عمل جاى تکالیف واجب را نمى گیرد و با ترک واجب تقربى حاصل نخواهد شد.
هر دوى این گرایش ها انحرافى و غلط است . طبق آنچه ما در باب حقیقت ذکر گفتیم . حقیقت ذکر مربوط به دل و قلب است . اذکار لفظى نیز از آن رو که حکایت گر حالت توجه قلبى به خداوند هستند ذکر نامیده شده اند. از این رو اگر ذکر لفظى حالى از توجه قلبى و همراه با توجه درونى نباشد، در حد لقلقه زبان باقى مى ماند. راستى چگونه ممکن است کسى که در حالى ذکر لفظى و زبانى چشم به نامحرم دوخته ، یا به موسیقى حرام گوش مى دهد و یا بر علیه برادر مؤ من خود توطئه مى کند، مشغول یاد خدا باشد؟! چنین کسى با ذکر و یاد خدا بیگانه است ، آن تنها طبق عادت روزمره خود لحظاتى را به لقلقه زبان مى گذارند، بدون این که توجهى به معناى ذکر داشته باشد و توجه قلبى او به خداوند برانگیخته گردد.به واقع ، او با این کار معارف و ارزش هاى الهى را به بازى و مسخره گرفته است و خود و دیگران را فریب مى دهد.
عده اى تصور مى کنند که تکرار یک سرى الفاظ و اذکار، بدون توجه به محتوا و معناى آنها و بدون توجه قلبى به خداوند، به آنها کمال و تعالى مى بخشد و عمل آنها از جهاد در راه خدا نیز برتر است ! غافل از این که ذکرى که طبق عادت انجام مى گیرد و از حد لقلقه زبان فراتر نمى رود سودى به حالشان نمى بخشد. ذکر وقتى ارزش دارد که همراه با توجه و حضور قلب باشد و فرد را از گناه و عصیان باز دارد. کسى که به معصیت و گناه مشغول نیست از کسى که به خداوند توجه دارد و خداوند را ناظر و حاضر مى بیند و معصیت سر زند. هنگامى معصیت از فرد سر مى زند که از خداوند غافل گشته و او را فراموش کرده باشد. در این حال تفاوت نمى کند که زبانش به گفتن ذکر مشغول باشد یا نباشد. از این رو، مضمون برخى از روایات این است که ذاکر خدا کسى است که از خداوند اطاعت کند و غافل کسى است که معصیت کند گر چه نماز و روزه او فراوان باشد. کسى که فراوان قرآن مى خواند و روزه مى گیرد و نماز مى گزارد و در عین حال معصیت مى کند، غافل است و تنها بر طبق عادتى روزمره به آن اعمال مى پردازد. ذاکر حقیقى کسى است که قلبا به خداوند توجه دارد و عملا خداى را اطاعت مى کند و از مصیت او سرباز مى زند. معصیت با توجه به خدا و ایمان سازگار نیست . بر خلاف تصور افراد مقدس مآب کج اندیش که جاهلانه به معارف الهى مى نگرند و هر چیزى را به دل خواه و میل و سلیقه خود تفسیر مى کنند، ذکر خدا، گفتن تند و سریع یک سرى الفاظ و تکرار آنها بدون توجه قلبى نیست . ذکرى که براى ظاهر سازى و فریب کارى مردم انجام مى گیرد، ذکر نیست . ذکرى که باعث کمال و تعالى انسان مى گردد و در آیات و روایات از آن ستایش شده ، توجه قلبى به خداوند است نه ذکرى که از لقلقه زبان فراتر نمى رود.
از سوى دیگر، چنان که اشاره داشتیم ، عده اى بیگانه با فرهنگ اسلامى ، گفتن ذکر را خالى از فایده و واقعیت مى دانند و بر این باورند که این اذکار را مقدسین و مذهبى ها براى بازار گرمى و رواج کار خود درست کرده اند. این نگرش کسانى است که فرهنگ و بینش اسلامى ندارند و از حقیقت انسان و کمال او بى خبرند. آنان ارزش واقعى انسان را نمى دانند و تصور مى کنند که ارزش هاى انسانى صرفا همان ارزش هایى است که مادیین مطرح مى سازند. براساس چنین نگرشى ، آنان ذکر و عبادت را یک سرى آداب و رسومى تلقى مى کنند که نقشى در کمال واقعى انسان ندارند.
مواجهه ما با این افراد باید مبنایى باشد. ابتدا باید اسلام و قرآن را بر آنان عرضه کنیم . اگر واقعا به اسلام و قرآن معتقد باشند طبیعى است که باید لوازم این اعتقاد را بپذیرند؛ و از جمله لوازم این اعتقاد، باور داشتن عبادت ، دعا و ذکر خداوند است . اما اگر اسلام و قرآن را قبول نداشتند، باید با دلایل عقلى براى آنها حقیقت و کمال انسان و مسیر رشد تعالى او را ثابت کنیم .
توضیح فزون تر این که ، ما معتقدیم ذکر حرکت به سوى خدا کمال نهایى انسان ، و راهى جهت رسیدن به قرب الهى است . این باور و اعتقاد بر یک سرى پیش فرض ها و اصول موضوعه قطعى و مسلم بنیان نهاده شده که بررسى آنها فرصت زیادى طلبد و البته نباید از نقد و بررسى آن اصول و اعتقادات مبنایى پروا داشت و خط قرمز برگرد آنها کشید.از جمله آن اصول موضوعه این است که ما معتقدیم موجودى به نام خدا وجود دارد که واجد و موجد هر کمالى است . هم چنین از جمله آنها این است که انسان روحى دارد که حقیقت او را شکل مى دهد و آن روح داراى تکامل است . کمال حقیقى انسان نیز مربوط به روح او است و بدن صرفا ابزارى است براى تکامل روح ، بر اساس فرهنگ اسلام و قرآن ، کمال انسان مرتبه اى است که قرب الهى نامیده شده است . بر همین اساس ما معتقدیم کارى براى کمال و سعادت انسان مفید است که در جهت نزدیکى و تقرب به الله باشد. تعبیر قربة الى الله در بین همه مسلمان ها در هر شهر و روستایى شایع و رایج است . نزدیکى به خدا نیز فیزیکى و جسمانى و حرکت از نقطه اى به نقطه دیگر نیست ، بلکه روحانى و قلبى است . این روح انسان است که باید به خداوند نزدیک گردد. روح نیز از سنخ علم ، معرفت و آگاهى است و خصیصه ذاتى آن ، درک و فهم و شناخت است .
در تعریف جسم مى گوییم . جسم چیزى است که داراى طول و عرض و عمق است . اما در تعریف روح مى گوییم . روح موجودى است داراى درک .
فصل ممیز روح درک است و حقیقت آن با درک تواءم است . حرکت و رشد روح در گرو علم و آگاهى و توجه است . سقوط روح نیز ناشى از ضعف شعور، آگاهى ، علم و توجه است و بنابراین چنین موجودى اگر بخواهد به سوى خداوند حرکت کند و به او نزدیک شود.باید توجهاتش به خداوند فزونى گیرد و بلکه دایمى گردد. توجهات روح به خداوند، در حقیقت قدم هایى است که روح براى رسیدن به خداوند بر مى دارد. هر قدر این توجهات قوى تر باشد و انسان در دعا و نیایش و بلکه در رفتار ظاهرى توجه بیشترى به خداوند داشته باشد و بیشتر رضا و قرب او را مد نظر گیرد، به خداوند نزدیک تر مى شود. در مقابل ، هر قدر توجهات روح به خداوند کمتر و ضعیف تر باشد از خداوند دورتر مى گردد. هر قدر روح به دشمنان خدا و شیطان نزدیک تر گردد و در راه هاى شیطانى گام بردارد، بیشتر از خداوند فاصله مى گیرد.
حاصل سخن این که : حرکت تکاملى انسان با دل صورت مى پذیرد و حرکت دل همان توجهات دل است . از این رو حقیقت حرکت انسان در گرو توجه و ذکر است و حقیقت ذکر نیز توجه و آگاهى به خدا است نه صرف لفظ و گویش . بدین ترتیب حقیقت سیر انسان همان توجهات او است . این سخن بسیار فراتر از مطالبى است که در فواید ذکر آمده است (مثل این که گفته مى شود ذکر موجب آرامش روح است ، یا انسان را از گناه باز مى دارد، یا او را به پاداش و ثواب مى رساند و از آتش دوزخ مى رهاند) ؛ چرا که هم ذکر و هم آنچه به عنوان فایده آن برشمرده مى شود، همه وسیله اند و هدف و مطلوب چیزى فراتر از آنها است . هدف قرب خداوند است و ذکر همان راهى است براى رسیدن به قرب خدا. فواید بر شمرده شده و براى ذکر نیز این چنین هستند و اصالت ندارند. اصالت تنها از آن قرب خدا است . با این تحلیل در مى یابیم که تکامل حقیقى انسان بدون یاد خدا تحقق نمى یابد.
خداوند در قرآن مى فرماید؛
و اذکر ربک فى نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تکن من الغافلین ؛ (25) و در دل خویش ، پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس ، بى صداى بلند، یاد کن و از غافلان مباش .
سپس در آیه بعد، در بیان علت امر به یاد خداوند مى فرماید:
ان الذین عند ربک لایستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون ؛ به یقین کسانى که نزد پروردگار تو هستند از پرستش او تکبر نمى ورزند و او را به پاکى مى ستایند و براى او سجده مى کنند.
از این دو آیه ، ظاهر مى شود که قرب به خدا تنها به وسیله یاد و ذکر او حاصل مى آید و به وسیله ذکر است که حجاب هاى حایل بین بنده و خداوند بر طرف مى شود. اگر ذکرى در کار نمى بود، همه موجودات در نزدیکى و دورى نسبت خداوند یکسان بودند و از این نظر هیچ اختلافى بین موجودات نبود که یکى به او نزدیک تر باشد و دیگرى دورتر.
.: Weblog Themes By Pichak :.