سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:17 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

مراقبه ومحاسبه

از امورى که لازم است از براى مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است .
مشارطه آن است که در اوّل روز مثلاً با خود شرط کند که امروز برخلاف فرموده خداوند تبارک و تعالى رفتار نکند. و این مطلب را تصمیم بگیرد. و معلوم است که یک روز خلاف نکردن ، امرى است خیلى سهل ، و انسان مى تواند با آسانى از عهده برآید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما و ببین چقدر سهل است . ممکن است شیطان و جنود آن ملعون ، بر تو این امر را بزرگ نمایش دهند، ولى این از تلبیسات آن ملعون است . او را از روى واقع و قلب لعن کن ، و اوهام باطله را از قلب بیرون کن ، و یک روز تجربه کن ، آن وقت تصدیق خواهى کرد. و پس از این مشارطه ، باید وارد مراقبه شوى و آن چنان است که در تمام مدّت شرط، متوجّه عمل به آن باشى ، و خود را ملزم بدانى به عمل کردن به آن ، و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد که امرى را مرتکب شوى که خلاف فرموده خدا است ، بدان که این از شیطان و جنود او است که مى خواهد تو را از شرطى که کردى باز دارند به آن ها لعنت کن و از شرّ آن ها به خداوند پناه ببر، و آن خیال باطل را از دل بیرون نما، و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالى نکنم وَلِىّ نعمتِ من سال هاى دراز است به من نعمت داده ، صحّت و سلامت و امنیّت مرحمت فرموده و لطف هایى کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم ، از عُهده یکى از آن ها برنمى آیم . سزاوار نیست یک شرط جزئى را وفا نکنم . امید است إ ن شاءالله شیطان طرد شود و منصرف گردد، و جنود رحمان غالب آید. و این مراقبه با هیچ یک از کارهاى تو از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها منافات ندارد، و به همین حال باشى تا شب که موقع محاسبه است ، و آن عبارت است از این که حساب نفس را بکشى در این شرطى که با خداىِ خود کردى که آیا بجا آورد(ى )؟ و با ولىّ نعمت خود در این معامله جزئى خیانت نکردى ؟
اگر درست وفا کردى ، شکرِ خدا کن در این توفیق و بدان که یک قدم پیش رفتى و مورد نظر الهى شدى ، و خداوند إ ن شاءاللّه تو راهنمایى مى کند در پیشرفت امور دنیا و آخرت ، و کار فردا آسان تر خواهد شد. چندى به این عمل مواظبت کن ، امید است ملکه گردد از براى تو، به طورى که از براى تو، کار خیلى سهل و آسان شود، بلکه آن وقت لذّت مى برى از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصى در همین عالم ، با این که اینجا عالَم جزا نیست ، لذّت مى برى ، و جزاى الهى اثر مى کند و تو را مُلْتَذّ مى نماید. و بدان که خداى تبارک و تعالى تکلیف شاقّ بر تو نکرده ، و چیزى که از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نیست . بر تو تحمیل نفرموده ، لکن شیطان و لشکر او کار را بر تو مشکل جلوه مى دهند، و اگر خداى ناخواسته در وقتِ محاسبه دیدى سستى و فتورى شده در شرطى که کردى ، از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عمل شرط، قیام کنى ، و به این حال باشى تا خداى تعالى ابواب توفیق و سعادت را بر روى تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیّت برساند.
پس اى عزیز! در کارهاى خود دقیق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بکش و او را در برابر هر امرى ، إ ستنطاق کن که آیا إ قدامش در خیرات و براى امور شریفه براى چیست ؟ دردش چیست که مى خواهد از مسائل نماز شب سؤ ال کند؟ یا أَذکارِ آن را تحویل بدهد؟ مى خواهد براى خدا مساءله بفهمد یا بگوید؟ یا مى خواهد خود را از اءهل آن قلمداد کند؟ چرا سفر زیارتى که رفته با هر وسیله است به مردم مى فهماند؟ حتّى عددش ‍ را. چرا صدقاتى را که در خفا مى دهد، راضى نمى شود که کسى از او مطلّع نشود؟ به هر راهى شده ، سخنى از آن بمیان آورده ، به مردم ارائه مى دهد.
ولى بدان که خدعه هاى نفس امّاره و شیطان داخلى و خارجى زیاد است و چه بسا انسان را با اسم خُدا و اسم خدمت به خلق خُدا از خداى باز مى دارد و به سُوى خود و آمال خود سُوق مى دهد. مراقبت و مُحاسبه نفس ‍ در تشخیص راه و خودخواهى و خداخواهى از جُمله منازل سالکان است . خداوند ما و شما را در آن توفیق دهد.اگر در شب و روز چند دقیقه اى به حسب اقبال قلب و توجه آن - یعنى به مقدارى که قلب حاضر است - نفس را محاسبه کند در تحصیل نور ایمان ، و از آن مطالبه نور ایمان کند، و آثار ایمان را از آن جستجو کند، خیلى زودتر به نتیجه مى رسد، ان شاءالله .
هر شخصى باید خودش را محاسبه کند. یکى از مناطق سیر، محاسبه آدم است . نوع انسان مراقبت از خودش بکند در روز مشغول عمل است که خلاف نکند، شب هم که ، آخر شب هم که مى رود منزل از خودش محاسبه کند، مثل یک کسى که از او استنطاق مى خواهد بکند، بازرسى مى کند، خودش بازرسى کند ببیند که امروز چه کرده است . شما از خودتان هر شب بازرسى کنید و ببینید با این صندوق چه عمل کردید.
یکى از امورى که حتى در امراض مؤ ثر است تلقین است که مریض به خودش و یا دیگرى به او تلقین مى کند که خوب مى شوى ، این وقتى مکرر شد در نفس انسان اثر مى گذارد در موعظه هم همین طور است ، انسان باید هم خودش را موعظه کند و هم در معرض موعظه واقع بشود. هیچ انسانى نیست که محتاج به موعظه نباشد منتها انسان هاى بالا واعظشان خداست و انسان هاى بعد واعظشان آنها هستند تا برسد به آخر، تا برسد به ما، ما خودمان احتیاج به موعظه داریم و موعظه چندین ساله در خود من باز تاثیر بسزا نکرده است ... این براى این است که در باطن انسان ، شیطان بزرگى است که ایستاده است تا انسان را به هلاکت برساند، تمام همّش این است که انسان را بدون ایمان از اینجا بیرون کند و ما از گرفتارى به این عواقب سوء به خدا پناه مى بریم .
اگر کسى مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انسانى داشته باشد، با مراقبت و با اینکه خودش را محاسبه کند، اگر در - فرض کنید - مجلس یا در جاى دیگر یک روزى گذشته است که در آنجا مسائلى پیش ‍ آمده است شب برود حساب کند ببیند که واقعاً اینکه من امروز گفتم مبداء این چى بود، یک مبداء شیطانى داشت یا مبداء الهى داشت ، اگر محاسبه کند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد که امروز تو این صحبت را کردى ، این مبداء، مبداء شیطانى بوده است نه مبداء انسانى و الهى ، ممکن است کم کم دنبال این برود که اصلاح کند و اگر این کار را نکند و همان رویه را تعقیب بکند، هیچ بعید ندانید که یک نفر زاهد، عابد، مسلمان ، همه چیز، یک انسان فاسد شقى اى از کار درآید، ماءمون نیست هیچ کس .اى عزیز! قدرى از حال غفلت بیدار شو و در امر خود تفکّر کن و صفحه اعمال خود را نگاه کن . بترس از آنکه اعمالى را که به خیال خودت ، عمل صالح است از قبیل نماز و روزه و حجّ و غیر آن ، خود اینها اسباب گرفتارى و ذلّتت نشوند در آن عالم ، پس حساب خودت را در این عالم تا فرصت دارى بکش و خودت میزان اعمالت را برپا کن و در میزان شریعت و ولایت اهل بیت اعمال خود را بسنج و صحّت و فساد و کمال و نقص آن را معلوم کن و آنها را جبران کن تا فرصت هست و مهلت دارى و اگر در اینجا خود را محاسبه نکنى و حساب خودت را درست نکنى در آنجا که به حسابت رسیدگى مى شود و میزان اعمال برپا مى شود مبتلا به مصیبتهاى بزرگ شوى . بترس از میزان عدل الهى و به هیچ چیز مغرور مباش و جدّ و جهد را از دست مده .

منبع:خورشید عرفان




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:14 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

اولین گام در راه مبارزه با نفس
بهترین علاج ها که علماء اخلاق و اهل سلوک از براى این مفاسد اخلاقى فرموده اند این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود مى بینى ، در نظر بگیرى و برخلاف آن تا چندى مردانه قیام و اقدام کنى ، و همّت بگمارى برخلاف نفس تا مدّتى ، و بر ضدّ خواهش آن رذیله رفتار کنى و از خداى تعالى در هر حال توفیق طلب کنى که با تو اعانت کند در این مجاهده ، مسلّماً بعد از مدّت قلیلى ، آن خُلق زشت رفع شده و شیطان و جُندش از این سنگر فرار کرده ، جنود رحمانى به جاى آن ها برقرار مى شود.
مثلاً یکى از ذمائم اءخلاق که اءسباب هلاکت انسان است ، و موجب فشار قبر است ، و انسان را در دو دنیا، معذّب دارد، بد خُلقى با اءهل خانه یا همسایگان یا هم شغلها یا اءهل بازار و محلّه است که این زاییده غضب و شهوت است . اگر انسان مجاهد، مدّتى در صدد بر آید که هر وقت ناملایمى پیش آمد مى کند از براى او، و آتش غضب شعله ور مى شود، و بناى سوزاندن باطن را مى گذارد، و دعوت مى کند او را بر ناسزا گفتن و بدگویى کردن ، برخلاف نفس اقدام کرده ، عاقبت بد و نتیجه زشت این خلق را یاد بیاورد، و در عوض ملایمت بخرج بدهد، و در باطن ، شیطان را لعن کند و به خدا از او پناه ببرد، من به شما قول مى دهم که اگر چنین رفتارى کنید - بعد از چند مرتبه تکرار - آن خُلق بکلّى عوض شده ، و خلق نیکو در باطن مملکت شما منزل مى کند.آقایان باید مراقبه کنند، باید مراقبت کنند خودشان را از صبح تا عصر باید مراقب خودشان باشند نفس انسان سرکش است یک آن از آن غافل بشویم (نعوذبالله ) انسان را به کفر مى کشد اگر غافل بشود انسان . شیطان راضى نیست به فکر ما، او کفر ما را مى خواهد، او مى خواهد همه را منتهى کند به کفر منتها از معاصى کوچک مى گیرد و کم کم وارد مى کند در بزرگتر و کم کم در بزرگتر کم کم بالاتر تا برسد به آنجا که خداى نخواسته انسان را منحرف کند اصلاً از اسلام . باید مراقبت کنید آقا از خودتان باید از اول صبح که از خواب پا مى شوید یا اول اذان یا عشا یا قبل از اذان که پا مى شوید از خواب طویل ، باید مراقب خودتان باشید.

منبع:خورشید عرفان




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:13 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

ایمان قلبی وزبانی

ممکن است عقل شما به برهان چیزى را إ دراک کند، ولى قلب تسلیم نشده باشد و علم بى فایده گردد. مثلاً شما به عقل خود إ دراک کردید که مرده نمى تواند به کسى ضرر بزند، و تمام مرده هاى عالم به قدر یک مگس ، حس و حرکت ندارند و تمام قواى جسمانى و نفسانى از او مفارقت کرده ، ولى چون این مطلب را قلب قبول نکرده و تسلیم عقل نشده ، شما نمى توانید با مرده ، شب تاریک بسر برید. ولى اگر قلب ، تسلیم عقل شد و این حکم را از او قبول کرد، هیچ این کار براى شما اشکالى ندارد. چنان چه بعد از چند مرتبه اقدام ، قلب تسلیم شده ، دیگر باکى از مرده نمى کند.
پس معلوم شد که تسلیم ، که خَطِّ قلب است ، غیر از علم است که حظِّ عقل است .
(175)
ما همه داد، از توحید مى زنیم و حق تعالى را ((مقلب القلوب والابصار)) مى خوانیم ؛ و ((الخیر کله بیده )) و ((الشر لیس الیه )) مى سرائیم ولى باز در صدد جلب قلوب بندگان خدا هستیم ، و دائماً خیرات را از دست دیگران تمنّا داریم ، اینها نیست جز این که اینها، یا حقایق عقلیه اى است که قلب از آن بى خبر است و یا لقلقه هاى لسانى است که به مرتبه ذکر حقیقى نرسیده .
(176)
بیچاره انسان غافل ! در امور زایله دنیا - که خود مى داند، و هر روز مى بیند که اهل آن ، آن را مى گذارند و مى روند و حسرتها را مى برند، این قدر اهمیت مى دهد، و با کمال جدّ و جهد در جمع و تحصیل آن مى کوشد، و خود را با هر ذلّت و زحمت و هر محنت و تعبى رو به رو مى کند، و از هیچ عار و ننگى پرهیز نمى کند. ولى براى تحصیل ایمان - که کفیل سعادت ابدى او است - اینقدر سست و افسرده است که با اینهمه مواعظ انبیا و اولیاء و اینهمه کتابهاى آسمانى ، باز از سستى و سهل انگارى دست نکشیده ، و به فکر روزگار مصیبت و ذلّت و زحمت خود نیفتاده .
(177)
ایمان فقط این نیست که ما اعتقاد داشته باشیم که خدایى هست و پیغمبرى هست و چه ، نه ، ایمان یک مساله اى بالاتر از این است این معانى را که انسان ادراک کرده به عقلش ، باید با مجاهدات به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود، بیابد مطلب را. خیلى چیزهاست که انسان به برهان مى داند که فلان قضیه فلان طور است یا فلان طور نیست ، لکن چون ایمان نیامده است ، تاثیر نمى کند، مثلاً نوع مردم اینطور هستند که در یک شب تاریکى ، اگر یک مرده اى در محلى باشد پیش او مى ترسند بخوابند و همه عقیده شان هم این است که مرده هیچ اثرى ندارد، هیچ کارى از او نمى آید، عقلشان مى گوید که مرده است ،... لکن این مطلب به قلب نرسیده ، مرده شورها به واسطه تکرارى که کرده اند، عمل تکرار شده را به واسطه تکرار، آنها پیش مرده مى خوابند، هیچ برایشان چیزى نیست ، این فرق ما بین ادراک عقلى و ایمان است . ادراک عقلى آدم مى کند تاءثیر در آدم ندارد، تا ایمان نباشد، مساءله عقلى را قلبش نفهمیده باشد، باورش نیامده باشد، آن مساءله عقلى تاءثیرش کم است . ایمان عبارت از این است که آن مسائلى را که شما با عقلتان ادراک کرده اید آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه بشود، باورش ‍ بیاید، این محتاج به یک مجاهده اى است تا به قلب شما، بفهمید.

منبع:خورشید عرفان




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

رابطه علم باعمل

رئیس یکى از فِرَقِ باطله در همین حوزه هاى ما تحصیل کرده است . لیکن چون تحصیلاتش با تهذیب و تزکیه تواءم نبوده ، در راه خدا قدم بر نمى داشته ، خبائث را از خود دور نساخته بود آنهمه رسوایى ببار آورده است . اگر انسان ، خبائث را از نهادش بیرون نکند،هر چه درس بخواند و تحصیل نماید نه تنها فایده اى بر آن مترتب نمى شود بلکه ضررها دارد. علم ، وقتى در این مرکز خبیث وارد شد شاخ و برگ خبیث ببار آورده شجره خبیثه مى شود.
هر چه این مفاهیم ، در قلب سیاه و غیرمهذب ، انباشته گردد، حجاب زیادتر مى شود؛ در نفسى که مهذب نشده علم ، حجاب ظلمانى است . ((العلم هوالحجاب الاکبر)) لذا شر عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناکتر و بیشتر است . علم ، نور است ولى در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهى را گسترده تر مى سازد، علمى که انسان را به خدا نزدیک مى کند در نفس دنیاطلب ، باعث دورى بیشتر از درگاه ذى الجلال مى گردد.
علم توحید هم اگر براى غیر خدا باشد از حجب ظلمانى است ، چون اشتغال به ما سوى اللّه است . اگر کسى قرآن کریم را با چهارده قرائت ((لما سوى - اللّه )) حفظ باشد و بخواند جز حجاب و دورى از حق تعالى چیزى عاید او نمى شود. اگر شما درس بخوانید، زحمت بکشید، ممکن است عالم شوید ولى باید بدانید که میان عالِم و مهذب خیلى فاصله است . مرحوم شیخ ، استاد ما، ((رضوان اللّه تعالى علیه )) مى فرمود: این که مى گویند ((ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل )) صحیح نیست . باید گفت ((ملا شدن چه مشکل ، آدم شدن محال است ))چه بسا افرادى که عالم به علم توحید بودند، و طوایفى را منحرف کردند. چه بسا افرادى که همین اطلاعات شما را بنحو بهترى دارا بودند لیکن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند وقتى وارد جامعه گردیدند بسیارى را گمراه و منحرف ساختند.
این اصطلاحات خشک اگر بدون تقوى و تهذیب نفس باشد هر چه بیشتر در ذهن انباشته گردد کبر و نخوت ، در دائره نفس ، بیشتر توسعه مى یابد.
اینکه در روایات ما هست که اهل جهنم متاءذى مى شوند از بوى عالمى که به علمش عمل نکنند، این براى چیست که عالم وضعش این طور است ؟ این براى این است که فرق است ما بین عالم و غیرعالم ، از جهاتى فرق است . عالم اگر خداى نخواسته منحرف شد یک امت را ممکن است منحرف بکند... یک گوشه مى بینید که یک آدم منحرف آنجا معمم است یا امام جماعت شده است یک طایفه اى را منحرف کرده است . این گندش ‍ چقدر است ؟ همان گنداست که آنجا به مشام مى رسد؟ یک گندى است که ما در دنیا تهیه مى کنیم ، نه یکى ، یک گندى را به ما اضافه بکنند، این گند خود ماست . هر چه در عالم آخرت واقع مى شود، یک چیزى است که از اینجا ما تهیه کرده ایم و وارد مى کنیم در عالم آخرت .

منبع:خورشید عرفان




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:2 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

دنیاطلبى منشاء همه فسادها


گفته شده است که : آن آخرى که انسان مى خواهد ارتحال کند از این عالم ، شیاطینى که مى خواهند نگذارند که این آدم موحد از این عالم بیرون برود جلو رویش آن چیزهائى را که دوست دارد مى آورند. مثلاً طلبه کتابش را دوست دارد کتابش را مى آورند و مى گویند از این عقیده اى که دارى برگرد والاّ والاّ این (کتاب ) را آتش مى زنیم ، آنکه علاقه به فرزند دارد و یا آنکه علاقه به چیز دیگر دارد. (همان چیز را مى آورند) خیال نکنید که اهل دنیا عبارت از آنهائى هستند که مثلاً پارک دارند. ممکن است یک نفر خیلى پارک داشته باشد ولى اهل دنیا نباشد (ولى ) یک طلبه یک کتاب داشته باشد (و به آن ) علاقه داشته باشد. میزان (براى اهل دنیا بودن ) آن علاقه است . میزان آن علایقى است که انسان به این اشیاء دارد و این علایق ممکن است که آن آخرها که انسان مى بیند دارد از این علائقش جدا مى شود دشمن خدا بشود و از این عالم برود.
علائق را باید کم بکنید، علاقه ها باید کم بشود، طبیعتاً ماها از اینجا مى رویم ، على اىّ حال چه علاقه قلبى به چیزى داشته باشیم یا نداشته باشیم فرقى به حال ما نمى کند. شما فرض کنید که علاقه داشته باشید به این کتابتان یا نداشته باشید کتاب مال شما است ، از آن استفاده مى کنید، علاقه داشته باشید به این خانه یا نداشته باشید، این خانه مال شماست استفاده هم مى کنید، علاقه را کم کنید، علاقه را تا مى توانید از بین ببرید. آنچه انسان را گرفتار مى کند آن علاقه اى است که انسان دارد و آن هم مبداءش همان حبّ نفس است . حب مسند، حب ریاست دردى است که انسان را به هلاکت مى رساند. همه اینها دنیا است ، علایق به دنیا است .(188)
ما خودمان را خیلى مهذب و صحیح (مى دانیم ) و براى آن حبّ نفس که داریم خودمان را یک آدم کامل مى دانیم و همه دیگران را معیوب مى دانیم و به عیبشان ایراد مى گیریم . در آن شعر هست که شعرش را نمى خواهم بخوانم ، که یک آقائى به یک کذائى اشکال کرد او گفت من همه اینها که مى گوئى هستم اما تو آنطور که مى نمائى هستى ؟!(189)
اینکه در روایات ما هست که ((حب الدنیا راس کل خطیئه )) این یک واقعیتى است و اساس حب دنیا هم ، ریشه حب دنیا هم حب نفس است که آن هم حب دنیاست . تمام فسادهائى که در بشریت پیدا شده است از اولى که بشریت تحقق پیدا کرده است تاکنون و تا آخر، منشاءش همین حب نفس ‍ است . از حب نفس است که حب به جاه ، حب به سلطنت ، حب به مقام ، حب به مال و حب به همه انگیزه هاى شهوانى پیدا مى شود و انبیا اساس ‍ کارشان این بوده است که این حب نفس را تا آن مقدار که ممکن است سرکوب کنند و نفس ها را مهار کنند.(190)
خداوندا: دل ما را از کدورتِ شرک و نفاق پاک فرما و آیینه قلب ما را از زنگار حبِّ دنیا که منشاء این همه امور است ، صافى فرما، و با ما همراهى فرما، و از ما بیچاره هاى گرفتار هواى نفس و حب جاه و شرف ، دستگیرى کن در این سفر پر خطر و این راه پرپیچ و خم و تنگ و تاریک . تویى قادر و تواناى همه چیز

منبع:چهل سؤ ال عرفانى و اخلاقى از امام خمینى(ره)




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 1:58 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

 آثار بى توجهى به قرآن کریم

ما همه قرآن شریف را مى دانیم [که ] از معدن وحى الهى براى تکمیل بشر و تخلیص انسان از مَحْبَس ظلمانى طبیعت و دنیا، نازل شده است ، و وعد [و] وعید آن ، همه حق صراح و حقیقت ثابته است ، و در تمام مندرجات آن شائبه خلاف واقع نیست ، با این وصف ، این کتاب بزرگ الهى در دل سخت ما به اندازه یک کتاب قصه تاءثیر ندارد، نه دلبستگى به وعده هاى آن داریم تا دل را از این دنیاى دنى و نشئه فانیه برگیریم و به آن نشئه باقیه ببندیم ، و نه خوفى از وعید آن در قلب ما حاصل آید تا از معاصى الهیّه و مخالفت با ولى نعمت احتراز کنیم . این نیست جز آن که حقیقت و حقّیّت قرآن به قلب ما نرسیده و دل ما به آن نگرویده و ادراک عقلى ، بسیار کم اثر است ، و با این قیاس ، کلیه نقصانهائى که در ما است و جمیع سرکشیها و مخالفتهاى ما و محروم ماندن از همه معارف و سرائر براى همین نکته است (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ).(224)
موعظتهاى قرآنى و وعد و عید آن - که سنگ خارا را نرم مى کند و کوههاى عالم را خاشع مى کند - در دل سخت این انسان اثر نکند! آرى خداى تعالى فرماید:
(لو انزلنا هذاالقرآن على جبل لرایته خاشعاً متصدعا من خشیة الله و تلک الا مثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون ).(225)
قرآن این کتاب سرنوشت ساز، نقشى جز در گورستان ها و مجالس ‍ مردگان نداشت و ندارد و آنکه باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگى آنان باشد، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلى از صحنه خارج شد.(226)
اى قرآن عزیز! اى تحفه آسمانى ، اى قانون بزرگ خدایى ، اى راهنماى سعادت بشر، اى خورشید تابان از افق غیب ، اى مایه سربلندى ملّت اسلام ، اى در هم شکنِ اساسِ نادرستیها! تو ملت ما را بیدار کن ، تو جوانان وطن ما را هشیار کن ، تو روح وحدت و برادرى به آنان بده ، تو قوه سلحشورى و حسّ فداکارى را در آنها زنده کن تو پشت و پناه جوانان ما باش

منبع:چهل سؤ ال عرفانى و اخلاقى از امام خمینى(ره)




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 1:56 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

حضور قلب در نماز

امّا حضور قلب در عبادت : پس از براى آن نیز مراتبى است که عمده آن دو مرتبه است : یکى حضور در عبادت اجمالاً، و آن چنان است که در عین اشتغال به عبادت - هر عبادتى باشد چه از باب طهارت مثل وضو و غسل و چه از باب نماز و روزه و حجّ و دیگر امور - انسان به طریق اجمال ملتفت باشد که ثناى معبود مى کند گرچه خود نمى داند که چه ثنائى مى کند و چه اسمى از اسماء حقّ را مى خواند. شیخ عارف کامل ما(140) - روحى فداه - براى این نحو عبادت مثل مى زدند به اینکه یکى قصیده در مدح کسى بگوید و به طفلى که معناى آن را نمى فهمد بدهد که در محضر او بخواند و به طفل بفهماند که این قصیده در مدح این شخص است . البتّه آن طفل که قصیده را مى خواند اجمالاً مى داند ثناى ممدوح را مى کند گرچه کیفیّت آن را نمى داند. ماها نیز که طفل ثناخوان حقّ هستیم و نمى دانیم که این عبادات را چه اسرارى است و هر یک از این اوضاع الهیّه با چه اسمى از اسماء ارتباط دارد و به چه کیفیّت ثناى حقّ است ، اینقدر باید ملتفت باشیم که هر یک از آنها ثنائى است از کامل مطلق و معبود و ممدوح على الاطلاق ، که خود ذات مقدّس در این اوضاع خود را ثنا فرموده و ما را امر فرموده که در پیشگاه مقدّسش این نحو ثنا کنیم .(141)
عزیزم ! تو مناجات با حقّ را مثل تکلّم با یکنفر بندگان ناچیز حساب کن . چه شده است که اگر با یک نفر از دوستان ، سهل است با یک نفر از بیگانگان ، اشتغال به صحبت داشته باشى مادام که با او مذاکره مى کنى ، از غیر غافلى ، و با تمام توجّه به او مشغولى ، ولى در اشتغال به مکالمه و مناجات یا ولىّ النعم و پروردگار عالمیان ، بکلّى از او منصرف و غافلى و به دیگر امور متوجّهى ؟! آیا قدر بندگان از ذات مقدّس حقّ افزون است ؟ یا تکلّم با آنها ارزشش از مناجات با قاضى الحاجات بیشتر است ؟ آرى من و (شما) مناجات با حقّ را نمى دانیم چیست . تکالیف الهیّه را سربار امور مى دانیم . البتّه امرى که تحمیل بر شخص شد و سربار زندگانى گردید، در نظر اهمّیّت نخواهد داشت . باید سرچشمه را اصلاح کرد و ایمان به خداوند و فرمایشات انبیاء پیدا کرد تا کار اصلاح شود. همه بدبختى ها از ضعف ایمان و سستى یقین است .(142)
انسان در حال غلبه غضب و غلبه محبّت گاهى از هر امرى غافل مى شود. یکى از دوستان موثّق ما مى گفت : ((وقتى با جمعى از اوباش در اصفهان منازعه کردیم ، در بین اشتغال به زد و خورد مى دیدم بعضى از آنها مشت به من مى زند؛ نفهمیدم چیست ، بعد که فراغت حاصل شد و به خود آمدم معلوم شد با کارد چندین زخم به من زدند که از آثار آن تا چندى بسترى بودم )). البتّه نکته آن هم معلوم است . وقتى که نفس توجه تامّ به یک امرى پیدا کرد از مُلک بدن غافل مى شود و احساسات از کار مى افتد و همّش همّ واحد مى شود. ما خود در جنگ و جدال مباحثات - نعوذباللّه منها - دیدیم که اگر در مجلس هر امرى واقع شود از آن بکلّى غافل هستیم . ولى افسوس که ما به هر امرى توجه تامّ داریم جز به عبادت پروردگار عبادت پروردگار.(143)
بنابراین ، اوّل مرتبه حضور قلب در باب عبادات ، حضور قلب در عبادات است اجمالاً؛ و آن از براى همه کس میسور است . و آن ، چنان است که انسان به قلب خود بفهماند که باب عبادات باب ثناى معبود است . و از اوّل عبادت تا آخر آن ، به طور اجمال قلب را به این معنى که اشتغال به ثناى معبود دارد متوجّه و حاضر کند؛ گرچه خود نمى داند چه ثنائى مى کند و ذات مقدس را به چه و با چه ثنا مى کند و آیا این عبادت ثناى ذاتى است یا اسمائى یا غیر آن ، تقدیسى یا تحمیدى است ؛ مثل آنکه شاعرى مدیحه اى براى کسى بگوید و به طفلى بفهماند که این در مدح فلان است ، ولى او نداند که ممدوح را با چه و به چه مدح و ثنا کرده ؛ او اجمالاً مى داند که مدح مى کند گرچه تفصیلاً نداند. همین طور اطفال دبستان معارف محمّدى صلّى اللّه علیه و آله ، که مدایح و ثناهائى را که به کشف کامل تامّ آن حضرت مکشوف و به وحى و افاضه حضرت حق ، جلّ جلاله ، بر قلب شریفش نازل شده ، در پیشگاه مقدّس مى سرایند؛ گرچه خود نمى دانند که چه ثنائى مى گویند و به چه و براى چه ، مدح مى سرایند؛ ولى اوّل مرتبه کمال عبادات آنها آن است که قلب آنها در عبادت حاضر باشد که ثناى حقّ مى کنم به ثنائى که حقّ تعالى براى خود فرموده و خاصّان درگاه به آن رطب اللّسان شده اند. بلکه اگر ثناگوئى به لسان اولیاکند بهتر است .(144)
سبب عدم حضور قلب ما در عبادات و غفلت از آن چیست . اگر ما مناجات حقّ تعالى و ولىّ نعم خود را به قدر مکالمه با یک مخلوق عادى ضعیف اهمیت دهیم ، هرگز این قدر غفلت و سهو و نسیان نمى کنیم . و پر معلوم است که این سهل انگارى و مسامحه ناشى از ضعف ایمان به خداى تعالى و رسول و اخبار اهل بیت عصمت است ؛ بلکه این مساهله ناشى از سهل انگارى محضر ربوبیّت و مقام مقدّس حقّ است ، ولىّ نعمتى که ما را به لسان انبیا و اولیاء، بلکه با قرآن مقدّس خود، به مناجات و حضور خود دعوت فرموده و فتح ابواب مکالمه و مناجات با خود را به روى ما فرموده ، با این وصف ما به قدر مذاکره با یک بنده ضعیف ادب حضور او را نگاه نداریم ؛ بلکه هر وقت وارد نماز، که باب الابواب محضر ربوبیّت و حضور درگاه او است ، مى شویم ، گوئى وقت فرصتى به دست آوردیم و مشغول افکار متشتّته و خواطر شیطانیّه مى گردیم ، کانّه نماز کلید دکّان یا چرتکه حساب یا اوراق کتاب است . این را نباید جز ضعف ایمان به او، و ضعف یقین ، چیز دیگر محسوب داشت ، و انسان اگر عواقب و معایب این سهل انگارى را بداند و به قلب بفهماند، البته در صدد اصلاح برمى آید و خود را معالجه مى کند.
انسان اگر امرى را با اهمیّت و عظمت تلقّى نکند، کم کم منجر به ترک آن مى شود؛ و ترک اعمال دینیّه به ترک دین ، انسان را مى رساند.(145) ...و از امورى که انسان را اعانت کامل کند بر تحصیل حضور قلب ، مراقبه از وقت است که عهد معهود و میعاد موعود حقّ است . و شخص سالک الى اللّ ه و مجاهد فى سبیل اللّه اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حقّ دهد، لااقل این پنج وقت را که حقّ تعالى به او وقت داده و دعوت براى ملاقات فرموده باید مراقبت کند و از حقّ تعالى به جان و دل تشکّر کند که او را اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده . پس ، از آن غفلت نکند و از وعده گاه حقّ تخلّف نورزد.(146)
اى عزیز، تو نیز به قدر میسور و مقدار مقدور این وقت مناجات را غنیمت شمار و به آداب قلبیّه آن قیام کن ، و به قلب خود بفهمان که مایه حیات ابدى اخروى و سرچشمه فضائل نفسانیّه و راس المال کرامات غیرمتناهیه به مراودت و موانست با حق است و مناجات با او، خصوصاً نماز که معجون روحانى ساخته شده با دست جمال و جلال حق است و از جمیع عبادات جامعتر و کاملتر است . پس ، از اوقات آن حتى الامکان محافظت کن . و اوقات فضیلت آن را انتخاب کن که در آن نورانیتى است که در دیگر اوقات نیست و اشتغالات قلبیّه خود را در آن اوقات کم کن بلکه قطع کن . و این حاصل شود، به اینکه اوقات خود را موظفّ و معیّن کنى . و براى نماز که متکفّل حیات ابدى تو است ، وقتى خاصّ تعیین کنى که در آن وقت کارهاى دیگرى نداشته باشى و قلب را تعلّقاتى نباشد، و نماز را با امور دیگر مزاحم قرار مده تا بتوانى قلب را راحت و حاضر کنى .(147)
اگر اجازه نبود که انسان وارد بشود بر عبادات ، همه عبادات ، انسان خجالت مى کشید که بایستد در مقابل خدا و بخواهد در مقابل خدا او را تمجید کند. انسان کوچکتر از این است که بایستد در مقابل خدا و خدا را تمجید کند، تحمید کند. این ادعاست . تحمید و تمجید، ادعاى این است که من شناختم ، و انسان عاجز است از اینکه بشناسد، لکن چاره نیست چون خود گفته است ، خود او امر فرموده است و چون او امر فرموده است ، همه باید اطاعت کنند ولو اینکه قاصر هستند از اینکه تحمید کنند خدا را، تنزیه کنند خدا را. هر جا تکبیر آمده ، دنبالش تنزیه هم ، در نماز اینطور است ، سبحان الله مى گوید بعد الله اکبر. اول تنزیه مى کند خدا را، بعد تحمید مى کند، بعد تکبیر مى کند که حمد خدا در بین یک تنزیه و یک تکبیر واقع مى شود. مى خواهید رکوع بروید تکبیر مى کنید، تکبیر مى گوئید. از رکوع برمى خیزید تکبیر مى گوئید. در رکوع تنزیه مى کنید. وقتى وارد به سجود مى خواهید بشوید باز تکبیر مى گوئید، در سجود تنزیه مى کنید، بعد از سجود تکبیر مى گوئید، باز تکبیر مى گوئید و وارد سجود مى شوید و تنزیه مى کنید. همه اش براى این است که بفهماند که مساءله بالاتر از این مسائل است . منزه است از اینکه تو تکبیر کنى ، تکبیر مى گوئید، تنزیه مى کند او را از اینکه تکبیر بگوئید برایش . تنزیه مى کنید، تکبیر مى کند او را که تنزیه اش ‍ کنید. نماز و وضعش اینطورى است و عبادات دیگر. و اگر نبود امر خدا و لزوم اطاعت از امر خدا، باید بگویم انسان آن که حظ ضعیفى از معرفت دارد جراءت به اینکه بایستد و عبادت کند خدا را نداشت .(148)

منبع:چهل سؤ ال عرفانى و اخلاقى از امام خمینى(ره)




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 1:54 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

شناخت مؤ من از غیرمؤ من


خداى تبارک و تعالى یک میزانى در قرآن کریم قرار داده است که با آن میزان ما باید خودمان را و دیگران را بشناسیم . مى فرماید که : ((اللّه ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور والذین کفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات )). میزان در مومن و غیرمومن ، مومن واقعى و غیرمومن این است که کتاب خدا مى فرماید که اگر چنانچه مومن است ، خداى تبارک و تعالى ولى اوست و مومنین را خداى تبارک و تعالى از همه ظلمت ها، از همه تاریکى ها، از همه چیزهائى که انسان ها را محجوب مى کند از حق تعالى ، از همه اینها اخراج مى کند و در نور وارد مى کند...
ما اگر بخواهیم خودمان را بسنجیم و کسانى که مدعى هستند بسنجیم ، باید ببینیم که این میزان ، این دو تا میزانى که خداى تبارک و تعالى براى معرفى مومن ها و غیرمومن ها فرموده است ، در خودمان هست یا نیست . به مجرد اینکه من یا شما ادعا کنیم که ما مومن باللّه هستیم ، تا آن محکى که خداى تبارک و تعالى قرار داده است در ما نباشد یک ادعاى پوچى است . ببینیم که ما از اولیاى خدا هستیم و خدا ولى ماست ، یا از اولیاى طاغوت هستیم و طاغوت ولى ماست . اگر چنانچه از این گرفتارى هاى عالم طبیعت ، از این ظلمت هاى عالم طبیعت شما دیدید که خارج شدید، علاقه هایى که انسان به این عالم طبیعت دارد، این علاقه ها برداشته شده است یا کم شده ، اگر شما خودتان را یافتید که هر کارى مى خواهید بکنید براى خدا مى خواهید بکنید، حکومت اللّه در شما و در قواى شما سلطه دارد، شما همه چیزتان ، تمام اعضا و قوایتان فرمانبردار حکم خداست . چشم شما احتراز کند از آن چیزهائى که موجب ظلمت قلب مى شود، اللّه ولى است . محک بزرگى است که هر کس خودش را مى تواند بشناسد، مى تواند بفهمد که این ایمانى که ادعا مى کند، همان ادعاست یا خیر، نور ایمان در قلب او وارد شده است و ظلمت ها همه برکنار شده است .

منبع:چهل سؤال عرفانی واخلاقی ازامام خمینی(ره)