سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 91/11/30 | 10:12 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

شرایط ذکر
براى بهره مندى از حقیقت ذکر و درک محضر الهى شرایط متعددى مى توان بر شمرد. ما در این جا، از باب نمونه ، به برخى از این شرایط اشاره مى کنیم .
1- یکى از شرایط ذکر توجه به معنا و محتواى ذکر است . توجه مستقل و افراطى به طرز اداى کلمات و تقید حرفه اى به مخارج حروف و علاقه به آهنگ صوت ، بدون توجه به معناى ذکر، خود از موانع التفات قلبى به حقیقت ذکر است . از این رو در ذکر قلبى که عوارض لفظ و صوت در بین نیست ، روح بهتر مى تواند به طور مستقیم به معانى ذکر توجه یابد.
2- اداى ذکر باید از روى اشتیاق و اقبال روح و علاقه باشد، نه از روى عادت و تکرار. هرگاه گفتار و رفتارى مستند به عادت رسوخ یافته باشد، وقوع آن ، حالتى شبیه به جبر دارد که آزادى و اختیار و حتى گاهى آگاهى روح در آنها اثر ندارد و بى اختیار انجام مى پذیرد. این جا است که ذکر، پدیده اى بى خاصیت و بى اثر مى گردد.
3- تطبیق اعمال و رفتار با معنا و مقام ذکر: مقام ذکر و درک محضر خداوند ایجاب مى کند که در هنگام ذکر و مناجات ، توجه انسان فقط به ذات اقدس ‍ حق معطوف گردد. انصراف دل از خداوند و نداشتن حضور قلب به هنگام عبادت و مناجات ، بى ادبى به محضر پروردگار است . بى تردید چنین ذکر و دعا و عبادتى اگر موجب تباهى و تیرگى دل و روح نگردد، تاءثیر چندانى در تقرب انسان به خداوند نخواهد داشت . کسى که ذکر شریف الله اکبر را بر زبان مى آورد، نباید هیچ چیز را بر خدا مقدم بدارد: چرا که مفاد این ذکر این است که من خدا را از هر چیز و هر کس برتر و بزرگ تر مى دانم . از این رو اگر کسى به عکس رفتار کند و در عمل ، همه چیز را بر خدا مقدم بدارد. گفتن الله اکبر نتیجه اى در کمال و ترقى روح او نخواهد داشت .
4- درک مقام خداوند و عظمت بى انتهاى او و نیز رعایت ادب حضور ایجاب مى کند که بنده از خدا جز او نخواهد و در این صورت است که ذکر و عبادت در زمره عبادت و ذکر احرار و احباب قرار مى گیرد و حالى از معرفت و همتى بلند است . دون همتانند که در محضر محبوب ، اغیار را از او مى طلبند! از او چیزى را مى خواهند که در مقایسه با مقام معشوق ، ذره اى بسیار ناچیز به شمار مى آید. آنان به جهت بیگانه و بى خبر بودن از محبوب و معشوق واقعى ، ذره را مى نگرند، اما بربى کرانه عظمت و جلال پروردگار خویش چشم مى پوشند. با نگاهى به دعاى سحر امام باقر علیه السلام مى توان گوشه هایى از عظمت مقام ذکر احرار را دریافت :
اللهم انى اءسئلک من بهائک بابهاه و کل بهائک بهى اءللهم انى اءسئلک ببهائک کله اءللهم انى اءسئلک من جمالک باءجمله و کل جمالک جمیل ...
خدایا، من از تو در خواست مى کنم به حق نورانى ترین مراتب نورت که تمام مراتب آن نورانى است . خدایا، از تو درخواست مى کنم به حق تمام مراتب نورانیتت . خدایا، از تو درخواست مى کنم به حق نیکوترین مراتب جمالت که تمام مراتب جمالت نیکو است .
در سراسر این دعا سخن از بهاء جمال ، عظمت ، نور، رحمت ، علم ، شرف و مانند آنها است و حرفى از قصر و باغ و حور و غلمان نیست . از زاویه چنین نگرشى ، اگر بهشت زیبا است ، بهشت آفرین زیباتر است .
5- ذکر خداوند باید عامل به فعلیت رساندن استعدادهاى روح انسان و پس از مصرف آن ، احساس نشاط و سلامتى و عافیت مى کند، نفس نیز از یاد خدا چنین احساسى دارد.
پس هر قلبى - چنان که جمع محلى به ال (القلوب 9 فاده مى کند - با ذکر خدا اطمینان مى یابد و اضطرابش تسکین پیدا مى کند. آرى ، این معنا حکمى است عمومى که هیچ قلبى از آن مستثنا نیست ، مگر آن کار قلب به جایى برسد که در اثر از دست دادن بصیرت و رشدش ، دیگر نتوان آن قلب نامید؛ البته چنین قلبى از ذکر خدا گریزان و از نعمت طماءنینه و سکون محروم خواهد بود، چنان که خداوند فرمود: لهم قلوب لایفقهون بها.
(48)
(49)
3- ذکر خدا وسوسه ها و تخیلات و توهمات و دیگر عواملى که اختلالات فکرى و روانى را فراهم مى آورند از بین مى برد و نمى گذارد نیروهاى ثمر بخش ذهنى و روانى هدر روند.
04 ذکر الهى ، علاوه بر اینکه درون آدمى را از آلودگى ها، وسوسه ها، تخیلات و توهمات پاک کند، مى تواند فعالیت هاى ذهنى و روانى انسان را تنظیم کرده مجهولاتى را براى او مکشوف گرداند.تشخیص حقیقت را براى انسان آسان سازد.
ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون ؛(50)
حقیقت ، کسانى که تقوا دارند، چون وسوسه اى از جانب شیطان بدیشان رسد خدا به یاد و به ناگاه بینا شوند.
تعبیر طائف (طواف کننده ) در این آیه حاکى از آن است که وسوسه هاى شیطان چون طواف کننده اى پیرامون فکر و روح انسان به حرکت در مى آیند تا راهى براى نفوذ بیابند.اگر انسان در این هنگامه به یاد خداوند بیفتد به عواقب شوم گناه و آلوده گشتن به وسوسه هاى شیطانى توجه مى کند و در مى یابد که در حضور خداوندى توانا و دانا قرار دارد که بر پنهان ترین زوایاى روح و قلب او نیز اشراف و آگاهى دارد، و بدین ترتیب ، آن وسوسه ها را از حریم دل خود دور مى سازد.اما اگر به یاد خداوند نیفتد و غفلت بر او چیره گردد، بالاخره آن وسوسه ها راهى براى نفوذ مى یابند و در نتیجه ، آن انسان غافل تسلیم وسوسه هاى شیطانى مى گردد.
5- ذکر خدا پیش در آمد استغفار و توبه است .
و الذین اذا فعلوا فاحشة اءو اءنفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله ...؛ (51) و آنان که چون کار زشتى مى کنند، یا برخود ستم روا دارند، خدا را به یاد مى آورند و براى گناهانشان آمرزش ‍ مى خواهند، و چه کسى جز خدا گناهان را مى آمرزند؟
از این آیه استفاده مى شوند که انسان تا به یاد خدا است و خود را در محضر او مى بیند گناه نمى کند. ارتکاب گناه زمانى است که خدا را فراموش کند و گرفتار غفلت گردد. البته این نسیان و غفلت در مورد افراد مومن موقتى و گذرا است و آنها به زودى به یاد خدا مى افتند و همین یاد خدا آنان را متوجه خطایشان مى نماید و توبه مى کنند؛ چرا که مى دانند تنها خداوند است که گناهان را مى آمرزد و تنها او است که پناهگاه و امید خطا کاران است .
در این جا مناسب است به پاره اى از فواید و فضایل ذکر که در روایات شریفه آمده است اشاره اى داشته باشیم :
- ذکر، کلید نیکو شدن قلب است : اءصل صلاح القلب اشتغاله بذکرالله ؛ (52)
اصل نیکویى قلب در اثر اشتغال آن به ذکر خدا است .
- ذکر، حیات قلب ها است : فى ذکر الله حیاة القلب ؛
(53) ذکر خدا موجب حیات قلب است .
- ذکر، غذاى نفوس و هم نشینى با محبوب است : ذکر الله قوت النفوس ‍ و مجالسة المحبوب . (54)
-ذکر، نور قلب ها است : علیک بذکر الله فانه نور القلب ؛
(55) بر تو باد به ذکر خدا که آن نور قلب است . در روایتى دیگر چنین آمده است :
ثمرة الذکر استنارة القلوب ؛
(56) میوه ذکر نورانى شدن قلب ها است .
- ذکر، شفاى قلب ها است : رسول خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید: ذکر الله شفاء القلوب .
(57)
- ذکر، کلید انس با خدا است : الذکر مفتاح الانس . (58) در جاى دیگر حضرت على علیه السلام مى فرماید:
هنگامى که دیدى خداوند تو را به یاد خود ماءنوس مى کند، تو را دوست داشته است ، و هنگامى که دیدى خداوند تو را با مخلوق و خلقش ماءنوس ‍ مى کند و تو را از یاد خودش به وحشت مى اندازد، تو را به دشمن داشته است .
(59)
- ذکر، دور کننده شیطان است ، ذکر الله مطردة الشیطان . (60)
در جاى دیگر حضرت على علیه السلام در این باره مى فرمایند:
- ذکر الله راءس مال کل مؤ من و ربحه السلامة من الشیطان ؛ (61)
سرمایه هر مؤ منى است بهره و دورویى است : من اءکثر ذکر الله فقد برى ء من النفاث ؛ (62)
هر کسى زیاد یاد خدا کند همانا از دورویى دور مى ماند.
- ذکر، باعث محبت به خدا مى شود: رسول خدا صلى الله علیه و آله در این باره مى فرمایند:
من اءکثر ذکر الله اءحبه ؛
(63) هر کسى زیاد خدا را یاد کند دوستدار خدا مى گردد.
- ذکر، مایه مصون ماندن از اشتباه و خطا است : رسول خدا صلى الله علیه و آله در این باره مى فرمایند:
خداوند سبحان مى فرماید، وقتى دیدم در اکثر مواقع بنده من به ذکر من مشغول است ، او را بیشتر به خود مشغول مى کنم . وقتى بنده اى چنین شد، اگر در معرض لغزش قرار گیرد بین او و خطایش مانع مى شوم .آنها اولیاى حقیقى من و قهرمانان واقعى هستند.
(64)




تاریخ : چهارشنبه 91/11/25 | 11:29 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

آثار اعراض از یاد خدا
1- خود فراموشى .
و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم اءنفسهم ....؛ (65) و چون کسانى مى باشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشى کرد.
بیمارى خود فراموشى یکى از بیمارى ها و آفت هاى خطرناک روحى است .کسى که به این بیمارى روحى مبتلا گردد، حقیقت انسانى خویش را از یاد مى برد و فراموش مى کند که در زنجیره جهان هستى ذره اى ناچیز است که براى تداوم حیات هر لحظه نیازمند فیض و عطاى الهى است .
چنین کسى خود را مستقل و بى نیاز از غیر خود مى پندارد و در دام غرور و خود بزرگ بینى گرفتار مى آید و تصور مى کند که دیگران باید در خدمت او باشند. ریشه این بدبختى و گرفتارى این است که او خدا را فراموش کرده و در نتیجه از حقیقت انسانى بى بهره مانده است . همان حقیقتى که در زبان قرآن ، قلب نامیده شده است و ظرف ادراک حقایق الهى و صفات عالى انسانى مى باشد.
2 و 3.زندگى مشقت بار و نابینایى در آخرت .
و من اءعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکار و نحشره یوم القیامة اءعمى ؛ (66)
و هر کس از یاد من روى بر گرداند ، در حقیقت ، زندگى تنگ سخت خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى کنیم .
کسى که از یاد خداوند اعراض کند هدف آفرینش و حیات پس از مرگ را نیز فراموش مى کند و همه چیز را خلاصه در دنیا مى بیند لذا هیچ گاه از دنیا سیر نمى شود. از این رو حتى اگر در دنیا دارا و توانمند بوده از ثروت و امکانات مادى فراوان برخوردار باشد، هم چنان عطش دنیا خواهى در وجودش ‍ زبانه مى کشد و هیچ گاه ارضا و سیراب نمى شود.مشکل اصلى این گونه افراد این است که روح آنها تشنه است و تشنگى روح را نمى توان با مادیات از بین برد. این تشنگى تنها با خنکاى یاد و ذکر خداوند از بین مى رود.
هم چنین کسانى که نشانه هاى بى شمار قدرت و حکمت الهى را نا دیده مى گیرند و غرق در مادیات هستند و از یاد خداوند و سرچشمه حیات مادى و معنوى غافلند، در حقیقت از بصیرت و بینایى محرومند. همین انتخاب آنها در این دنیا، تاءثیر نهایى خود را در آخرت مى گذرد و باعث مى گردد که نابینا محشور شوند و نتوانند نشانه هاى لطف و کرم الهى را نظاره کنند. در آن روز آنها آثار رحمت و لطف الهى را که سخت به آن نیازمندند، نمى بینند؛ آثار لطف و رحمتى که شامل مؤ منان مى گردد و به آنها آرامش ‍ مى بخشد.
در ادامه آیه مى فرماید، این بنده اى که خداوند او را کور محشور مى کند مى گوید: خدایا من که بینا بودم چرا مرا کور محشور کردى ؟ خداوند در پاسخ مى فرماید:
کذلک اءنتک ءایاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسى ؛ (67) همان طور که نشانه هاى ما براى تو آمد و آن را به فراموشى امروز همان گونه فراموشى مى شوى .
آرى ، وقتى انسان از یاد خداوند اعراض و در برابر آیات الهى بى اعتنایى کند و حتى هنگامى که دیگران آیات الهى را براى او مى خوانند توجهى نکند و چشم دل خود را به روى حقایق و معارف ببندد، در قیامت کور دل محشور مى شود. هم چنان که او در دنیا خداوند و آیات الهى را فراموش ‍ کرد، خداوند نیز در قیامت او را به فراموشى مى سپرد. البته این بدان معنا نیست که واقعا فراموش مى شود و از ذکر الهى خارج مى گردد. بلکه مقصود این است که آثار رحمت و انعام الهى محروم مى ماند و خداوند او را گرفتار کیفر و عذاب مى کند.
4- سلطه شیطان
و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین ؛ (68)و هر کسى از یاد خداى رحمان دل بگرداند، بر او شیطانى مى گماریم تا براى وى دمسازى باشد.
کسى که از ذکر خدا غافل گشت ، آماده پذیرش تسلط شیطان و وسوسه هاى شیطانى مى شود؛ زیرا هر چه انسان از یاد خدا فاصله بگیرد، به مادیات و لذت هاى دنیوى نزدیک تر و به ظواهر مادى و تعلقات دنیوى دلباخته تر مى گردد. وقتى هدف هاى مادى و تعلقات دنیوى براى کسى اصل قرار گرفت ، او در پرتو وسوسه هاى شیطانى ، براى رسیدن به هدف هاى ناپاک خود از هیچ کارى روى گردان نیست و از هر فکر و اندیشه شیطانى استقبال مى کند. با توجه به این حقیقت ، امام امام صادق علیه السلام کى فرمایند:
لا یتمکن الشیطان بالوسوسة من العبد الا و قد اءعرض عن ذکر الله ؛ (69)
شیطان با وسوسه بر بنده تسلط مى یابد. مگر آن که او از ذکر خداوند اعراض کرده باشد.
مقام اهل ذکر در کلام امیرالمؤ منین علیه السلام
قاله عند تلاوته :
یسبح له فیها بالغدو و الاصال رجال لا تلهیهم تجارة و لابیع عن ذکر الله ، ان الله سبحانه و تعالى جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة و ما برح لله - غزت الاوه - فى البرهة بعد البرهة و فى اءزمان الفتراب عباد ناجاهم فى فکرهم و کلمهم فى ذات عقولهم فاستصبحوا بنور یقظة فى الابصار و الاسماع و الافئدة یذکرون باءیام الله و یخوفون مقامه بمنزلة الادلة فى الفلوات ، من اءخذ القصد حمدوا الیه طریقه و بشروه بالنجاة ، و من اءخذ یمینا و شمالا ذموا الیه الطریق و حذروه من الهلکة و کانوا کذلک مصابیح تک الظلمات و اءدلة تلک الشبهات .
و ان للذکر لاهلا اءخذوه من الدنیا بدلا، فلم تشغلهم تجارة و لابیح عنه ، یقطعون به اءیام الحیاة ، و یهتفون بالزواجر عن محارم الله فى اءسماع الغافلین ، و یاءمرون بالقسط و یاءمرون به ، و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه ، فکانما قطعوا الدنیا الى الاخرة و هم فیها فشاهدوا ما وراء ذلک فکانما اطلعوا غیوب اءهل البرزخ فى طول الاقامة فیه ، و حققت القیامة علیهم عداتها فکشفوا غطاء ذلک لاهل الذینا حتى کانهم یرون ما لایرى الناس و یسمعون ما لا یسمعون ، فلو مثلثهم لعقلک فى مقاومهم المحمودة و مجالسهم المشهودة و قد نشروا دواوین اءعمالهم و فرغوا لمحاسبة اءنفسهم على کل صغیرة و کبیرة اءمروا بها فقصروا عنها اءو نهوا عنها ففرطوا فیها و حملوا ثقل اءوزارهم ظهور هم فضعفوا عن الاستقلال بها فنشجوا نشیجا، یعجون الى ربهم من مقام ندم و اعتراف لراءیت اءعلام هدى و مصابیح دجى ، قد حقت بهم الملائکة و تنزلت علیهم السکینة و فتحت لهم اءبواب السماء و اءعدت لهم مقاعد الکرامات فى مقعد اطلع الله علیهم فیه ، فرضى سعیهم و حمد مقامهم یتنسمون بدعائة روح التجاور. رهائن فاقة الى فضله و اسارى ذلة لعظمته ، جرح طول الاسى قلوبهم ، و طول البکاء عیونهم ، لکل باب رغبة الى الله منهم ید قارعة ، یساءلون من لاتضیق لدیه المنادح و لا یخیب علیه الراغبون ، فحاسب نفسک لنفسک فان غیرها من الانفس لها حسیب غیرک .
(نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتى ، خطبه 222)
امیر مؤ منان علیه السلام به هنگام تلاوت آیه 37 سوره نور - که ترجمه آن چنین است : و صبح و شام در آن خانه ها تسبیح مى گویند، مردانى که تجارت و معامله اى آنها را از یاد خدا غافل نمى کند. فرمود:
همانا خداى سبحان و بزرگ یاد خود را روشنى بخش دل ها قرار داد تا بدان پس از ناشنوایى بشنوند و پس از کم نورى بنگرند، و پس از دشمنى و عناد رام گردند. همواره خدا را که - نعمت هاى او بى شمار است - در روزگارى پس از روزگارى و در دوران جدایى از رسالت (تا آمدن پیامبرى پس از پیامبر دیگر) بندگانى است که از راه اندیشه با آنان در راز است و در درون عقلشان با آنان سخن گفته است .
آنان چراغ هدایت را با نور بیدارى در گوش ها و دیده ها و دل ها بر افروختند، ایام خدا را به یاد مردان مى آورند و آنان را از بزرگى و جلال او مى ترسانند؛ چون رهمنایان در بیابان ها، آن که راه میانه را پیش گرفت ، ستودند و به نجات مژده دادند، و آن که راه انحرافى راست یا چپ را پیش گرفت ، روش ‍ وى را زشت شمردند و از تباهى بر حذرش داشتند. این چنین چراغ ظلمت ها و راهنماى پرتگاه ها بودند.
همانا یاد خدا را اهلى است که آن یاد را جایگزین دنیا کردند به گونه اى که هیچ تجارت یا خرید و فروشى آنها را از یاد خدا باز مى دارد، با یاد خدا روزگار مى گذرانند و غافلان را با هشدارهاى خود از کیفرهاى الهى مى ترسانند . به عدالت فرمان مى دهند و خود بدان پاى بندند. از بدى ها نهى مى کنند و خود از آنها پرهیز دارند. با این که در دنیا زندگى مى کنند، گویا آن را رها کرده و به آخرت پیوسته اند، آنان سراى دیگر را مشاهده کرده اند آن چنان که گویا از مسایل پنهان برزخیان و مدت طولانى اقامتشان آگاهى دارند، و گویا قیامت وعده هاى خود را براى آنان تحقق بخشیده است . پس ‍ آنان براى مردم دنیا از آن پرده برداشتند. گویى مى بینند آن را که مردم نمى بینند و مى شنوند آن را که مردم نمى شنوند.
اگر اهل ذکر را در اندیشه ات مجسم کنى و مقامات ستوده آنان و جایگاه آشکارشان را بنگرى در حالى که نامه هاى اعمال خود را گشوده و براى حساب رسى آماده اند، و در اندیشه اند که در کدام یک از اعمال کوچک و بزرگى که به آن فرمان داده شده کوتاهى کرده اند، یا چه اعمالى را که از آن نهى شده بودند مرتکب گردیده اند، و بار سنگین گناهان خویش را بر دوش ‍ نهاد و در برداشتن آن ناتوان شده اند، پس گریه راه گلویشان را گرفته است و آنها با ناله نجوا و زمزمه کنند و در مقام پشیمانى و اعتراف به پیشگاه خداوند فریاد برآورند؛ هر آینه نشانه هاى هدایت و چراغ هاى روشن گر تاریکى ها را بنگرى که فرشتگان آنان را در بر گرفته اند و آرامش بر آنان مى بارد و درهاى آسمان را رویشان گشوده و مقام ارزش مندى براى آنان آماده شده است ؛ جایگاهى که خداوند در آن با نظر رحمت به ایشان نگریسته ، و از تلاش شان خشنود است و منزلت ایشان را ستوده است ، و آنان با مناجات به درگاه خدا، نسیم عفو و بخشش را استشمام مى کنند.
آنان در گروه نیازمندى به فضل خدا و اسیر بزرگى اویند. غم و اندوه طولانى دل هایشان را مجروح و گریه هاى پیاپى چشم هایشان را آزرده است . آنان براى هر درى از درهاى امیدوارى به خدا، دستى کوبنده دارند که آن را مى کوبد. از کسى درخواست مى کنند که بخشش او را کاستى و درخواست کنندگان او را نومیدى نیست ، پس اکنون براى خودت ، حساب خویش را بررسى کن ؛ چرا که کسان دیگر حساب رسى غیر از تو دارند.
شرح خطبه
نورانیت دل در پرتو ذکر خدا
پس از مباحثى که تاکنون درباره ذکر مطرح شده ، اینک به شرح و بررسى خطبه مى پردازیم . در آغاز خطبه ، حضرت پس از تلاوت آیه :
یسبح له فیها بالغدو والاصال رجال لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله .(70) مى فرمایند.
ان الله سبحانه و تعالى جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة .
شکى نیست که دل انسان در اثر انس گرفتن با امور مادى و تعلق به لذایذ دنیوى تیره مى گردد همان گونه که آهن زنگ مى زند، دل نیز وقتى با بیگانگان مشغول شد زنگار مى گیرد. امیرالمؤ منین علیه السلام مى فرمایند. آنچه دل را صفا و جلا مى دهد و زنگار را از آن مى زداید و به آن نورانیت مى بخشد، یاد خدا است . قلب و دل انسان حقیقت و گوهرى است ملکوتى که ذاتا تمایل به عالم و ملکوت و ذات اقدس حق دارد و اگر بر خلاف ذات و فطرتش به غیر خداوند سپرده شود تیره مى شود و گوش دلش کر مى گردد و قدرت شنوایى حقایق ناب الهى را از دست مى دهد. در این حال نیز با یاد خدا مى توان دوباره آن را شنوا کرد. هم چنین چشم دل که لایق مشاهده انوار الهى است ، وقتى از عالم نورانیت به در آمد و در ظلمات و تاریکى جهل و گناه قرار گرفت ، نورانیت و روشنایى خویش را از دست مى دهد. در این جا نیز راه درمان این است که مجددا با یاد خدا درخشندگى و بینایى را به آن باز گردانیم .
این حقیقت که قلب و دل انسان چشم و گوش دارد در آیات قرآن و سایر روایات نیز مطرح گردیده است .البته چشم و گوش دل با چشم و گوش سر متفاوت است و از جنس روح و قلب انسان است . چون قلب و روح انسان داراى گوهرى ملکوتى است ، چشم و گوش و قلب نیز ماهیتى ملکوتى دارد. از این رو آثار کورى و کرى دل ، غیر از آثارى کورى و کرى چشم و گوش ظاهرى است . قرآن کریم درباره تفاوت کورى دل با کورى چشم ظاهرى مى فرماید.
اءفلم یسیروا فى الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها اءو آذان یسمعون بها فانها لا تعمى الابصار و لکن تعمى القلوب التى فى الصدور؛ (71)
آیا در زمین گردش نکرده اند، تا دل هایى داشته باشند که با آنها بیندیشند یا گوش هایى که با آنها بشنوند؟ در حقیقت ، چشم ها کور نیستند، لیکن دل هاى نهفته در سینه ها کور هستند.
آرى ، هم چنان که گاهى بینایى و شنوایى چشم و گوش ظاهر کم مى شود و حتى گاهى انسان بینایى و شنوایى خود را کاملا از دست مى دهد، چشم و گوش دل انسان نیز مى تواند به همین آسیب ها مبتلا گردد.
ناراحتى چشم و گوش انسان ممکن است با مداوا و مراجعه به پزشک و مصرف دارو برطرف گردد، اما کسى که بیمار روحى دارد و حقایقى را که افراد سلیم الفطره به راحتى مى پذیرند، نمى پذیرد، راه علاج او یاد و توجه به خداوند است . با بحث و مجادله و دلیل و برهان نمى توان چشم و دل چنین کسى را بینا کرد و حقایق را به آن نمود و گوش دلش را آماده شنیدن حقایق و معارف کرد. در این جا باید کوشید تا زمینه توجه به خداوند و انس ‍ با حضرت حق در فرد پدید آید. اگر چنین شود، او در پرتو نورانیتى که در نتیجه اش با خداوند پیدا مى کند حقایق را به روشنى مى بیند و مى پذیرد:
و من لم یعجل الله له نورا فما له من نور؛ (72) و خدا به هر کس ‍ نورى نداده باشد او را هیچ نورى نخواهد بود.
آرامش و اطمینان ره آورد ذکر خدا
در قرآن و روایات توجه زیادى به مساءله ذکر شده و اهمیتى شایان براى آن بیان گردیده ، آن چنان که انسان را به شگفتى وا مى دارد. مثلا هدف نماز که ستون دین است ذکر خداوند دانسته شده است : و اءقم الصلاة لذکرى . (73) در آیه اى دیگر ذکر خدا برتر و والاتر معرفى گردیده است .
ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر؛ (74) همانا نماز از کار زشت و ناپسند باز مى دارد، و قطعا یا خدا بالاتر است .
البته درباره جمله ولذکر الله اکبر مفسرین تفسیرهاى متفاوتى ذکر کرده اند. برخى گفته اند آن بخش از نماز که ذکر است از سایر بخش ها برتر است . برخى گفته اند ذکر از نماز برتر است . برخى نیز گفته اند نماز از آن جهت که ذکر است از سایر اعمال برتر است . اما به هر حال ، خداوند متعال در این آیه به نحو مطلق ذکر را برتر قرار داده است . این اهمیت و عنایت به ذکر، حاکى از ثمرات و فوایدى است که ذکر دارد. ما پیش تر درباره فواید ذکر سخن گفتیم . در این خطبه نیز حضرت در آغاز، براى تشویق افراد به یاد کردن خداوند، بخشى از فواید ذکر را بر مى شمارند.
چنان که پیش تر بیان کردیم ، خداوند یکى از فواید ذکر را اطمینان یافتن قلب ذکر مى کند: اءلا بذکر الله تطمئن القلب .
(75) براساس ادبیات عرب ، تقدیم جار و مجرور در این آیه افاده حصر مى کند و بیان گر این است که هیچ چیز جز یاد خدا باعث آرامش و اطمینان دل نمى گردد. گاهى ما تعبدا به مفاد این آیه ایمان مى آوریم و مى پذیریم که تنها یاد خدا است که موجب آرامش دل مى شود؛ اما گاهى با نگاهى تحلیلى در پى آن بر مى آییم تا با تاءمل و تفکر و استدلال عقلى چنین فایده اى را اثبات کنیم .
براى رسیدن به این مقصود، ابتدا باید ببینیم چه چیزهایى در زندگى موجب تشویش خاطر و دلهره و اضطراب انسان مى گردد تا معلوم شود چگونه یاد خدا موجب آرامش دل مى گردد.
سعادت جویى و کمال خواهى مقتضاى فطرت انسان است و بس شک هر انسانى خواهان سعادت و کمال خویش است . بر همین اساس نیز قرآن کریم هنگامى که مردم را به انجام اعمال خیر و عبادات ترغیب مى کند، در بسیارى از آیات ، سعادت و فلاح را به عنوان نتیجه آن امور ذکر مى کند. فلاح و سعادت عالى ترین و نهایى ترین مطلوب انسان است که قرآن کریم در بسیارى از آیات با تعابیرى چون اءولیک هم المفلحون ، ذلک الفوز العظیم
و مانند آنها به آن اشاره شده است . با توجه به این حقیقت فطرى ، خداوند متعال انسان ها را به دو دسته (اهل سعادت و اهل شقاوت ) تقسیم مى کند و فرجام حتمى و تغییر ناپذیر آنها را سعادت و یا شقاوت بر مى شمارد:
یوم یاءت لا تکلم نفس الا باذنه فمنهم شقى و سعید. فاما الذین شقوا ففى النار لهم فیها زفیر و شهیق ، خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید. و اءما الذین سعدوا ففى الجنة خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ؛ (76)
روزى است که چون فرا رسد هیچ کس جز به اذن وى سخن نگوید.
آن گاه بعضى از آنان تیره بختند و برخى نیک بخت . و اما کسانى که تیره بخت شده اند، در درون آتش دم و بازدمى دارند. تا آسمان ها و زمین بر جا است . در آن ماندگار خواهند بود. مگر آنچه پروردگارت بخواهد؛ زیرا پروردگار تو همان کند که خواهد. و اما کسانى که نیک بخت شده اند؛ تا آسمان ها و زمین بر جا است ، در بهشت جاودانند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. که این بخششى است که بریدنى نیست .
بنابر این ، در این که انسان فطرتا طالب سعادت است شکى نیست .
اساسا وجود همین انگیزه و عامل فطرى در درون انسان است که باعث مى گردد او در صدد تکامل بر آید. اما سخن در این است که راه رسیدن به بازشناسد. او گرچه طالب سعادت است ، اما راه رسیدن به آن را به درستى نمى داند. جهان بینى هاى مختلف ، با توجه به تفاوت نگرشى که به هستى درند، راه هاى متفاوتى را پیش روى انسان مى نهند. بر اساس جهان بینى مادى که زندگى و لذایذ دنیوى و مادى را اصل و هدف قرار مى دهد، سعادت انسان عبارت است از بهره ورى هر چه بیشتر از لذایذ مادى . اما بینش الهى که زندگى اخروى و قرب الهى را هدف برین انسان معرفى مى کند، سعادت و کمال انسان را در بهره بردارى بیشتر از دنیا و نعمت هاى آن نمى داند، بلکه آن را در قرب الهى و رسیدن به رضوان حق تعالى جستجو مى کند.
به هر حال از منظر قرآن ، ذکر خداوند از آن رو که تاءمین کننده سعادت انسان است موجب اطمینان و آرامش دل مى گردد. عکس این معنا درباره ترک ذکر الهى صادق است . ترک یاد خداوند از آن رو که زمینه شقاوت انسان و بریدن از اصل خویش را فراهم مى آورد و باعث از دست دادن سعادت او مى شود، موجب تشویش خاطر، ناراحتى و اضطراب او مى گردد:
و من اءعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکا؛ (77) و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت ، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت .
کسى که اهمیت ذکر خداوند را بشناسد، به خوبى درک مى کند که اعراض از یاد خداوند چه خسارت بزرگى است ، اگر این حقیقت را درک کنیم که حیات دل انسان به ذکر خدا است ، در مى یابیم که کسى که از ذکر و یاد خداوند اعراض کند، از حیات قلب محروم مى ماند. افسردگى دل و آتش ‍ حرمان از حیات معنوى دل ، هر لحظه او را مى آزارد و حسرتى جانکاه بر دلش مى نشاند. امام سجاد علیه السلام در دعاى ابو حمزه ثمالى عرض ‍ مى کند:
مولاى بذکرک عاش قلبى و بمناجاتک بردت اءلم الخوف عنى ؛ اى مولاى من ، با یاد تو دلم زنده است و با مناجات تو درد ترس (فراق ) را از خود تسکین مى دهم .
منشاء اساسى نگرانى ها و اضطراب ها
هر کس بسته به معرفتى که دارد لذت و سعادت خود را در چیزهایى مى جوید و از آنچه خوشى و سعادت را از او بستاند مى گریزد. اگر درست درباره ریشه و منشاء ناراحتى ها نسبت به از دست دادن سعادت و گرفتار آمدن به بدبختى است . این امر درباره همه حوادثى که براى هر کس پیش ‍ آمده و موجبات اندوه و حزن او را فراهم آورده صادق است ؛ با این تفاوت که افراد داراى بینش مادى ریشه ناراحتى ها و اضطراب هاى خود را در از دست دادن سعادت مادى و خوشى ها و لذت هاى دنیوى جستجو مى کنند و موحدان و مؤ منان که به فراتر از دنیا مى نگرند و به آخرت مى اندیشند، ریشه اضطراب ها و نگرانى هاى خود را در از دست دادن سعادت اخروى و رضوان الهى مى جویند. اضطراب و نگرانى همواره در زمره بزرگ ترین بلاهاى زندگى بشر بوده و هست و عوارض ناشى از آن در زندگى فردى و اجتماعى انسان ها کاملا محسوس است .در طرف مقابل نیز آرامش همواره یکى از گمشده هاى بشر بوده است و تلاش کرده تا از هر راهى آن را به دست آورد. برخى از دانشمندان مى گویند که به هنگام شیوع بیمارى هایى چون وبا، اکثر کسانى که ظاهرا به علت ابتلا به آن بیمارى مى میرند، در واقع به علت ترس و نگرانى جان خود را از دست مى دهند و تنها تعداد کمى از آنها واقعا به جهت ابتلاى به بیمارى جان مى سپرند. به طور کلى آرامش و دلهره نقش بسیار مهمى در سلامت و بیمارى فرد و جامعه و سعادت و بدبختى انسان ها دارد.
تاریخ بشر آکنده از صحنه هاى عم انگیزى است که انسان براى تحصیل آرامش به هر چیز دست انداخته و در هر وادى گام سپرده و تن به انواع اعتیادها داده است . در این میان قرآن با جمله اى کوتاه اما پر مغز، مطمئن ترین و نزدیک ترین راه را نشان مى دهد و مى فرماید: بدانید که یاد خدا آرامش بخش دل ها است .
عوامل نگرانى و پریشانى
عوامل مختلفى مى توانند موجب تشویش خاطر و نگرانى انسان شوند.
مهم ترین این عوامل عبارتند از:
1. گاهى اضطراب و نگرانى به جهت آینده تاریک و مبهمى است که در برابر فکر انسان خودنمایى مى کند. احتمال زوال نعمت ها، گرفتارى در چنگال دشمن ، ضعف ، بیمارى ، ناتوانى ، درماندگى ، احتیاج و...آدمى را رنج مى دهد؛ اما ایمان به خداوند قادر متعال مى تواند این نگرانى ها را از بین ببرد و به انسان آرامش ببخشد.
2. گاه گذشته تاریک زندگى فکر انسان را به خود مشغول مى دارد.پیوسته او را نگران مى سازد؛ نگرانى از گناهان ، کوتاهى ها و لغزش هایى که از او سر زده است . اما توجه به این که خداوند، غفار، توبه پذیر و رحیم است به او آرامش مى بخشد.
3. ضعف و ناتوانى انسان در برابر عوامل طبیعى و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلى و خارجى او را نگران مى سازد که در برابر آن همه دشمن نیرومند چه کند. اما هنگامى که به یاد خدا مى افتد و متکى به قدرت و رحمت او مى شود. قدرتى که برترین قدرت ها است و هیچ چیز در برابر آن یاراى مقاومت ندارد - قلبش آرام مى گیرد.
4. گاهى نیز ریشه نگرانى هاى آزار دهنده انسان ، احساس پوچى زندگى و بى هدف بودن آن است ؛ اما کسى که به خدا ایمان دارد و مسیر تکاملى زندگى را به عنوان یک هدف بزرگ پذیرفته است و همه برنامه ها و حوادث ها زندگى را در همین مسیر مى بیند، نه در زندگى احساس پوچى مى کند و نه هم چون افراد بى هدف و مردد، سرگردان و مضطرب است .
5. عامل دیگر نگرانى آن است که انسان گاهى براى انجام خدمتى زحمت زیادى را متحمل مى شود، اما کسى را نمى بیند که به زحمت او ارج نهد و از آن قدردانى و تشکر کند بلکه گاهى با تغافل و بى اعتنایى و بى مهرى نیز مواجه مى شود و این ناسپاسى شدیدا او را رنج مى دهد و در حالت اضطراب و نگرانى فرو مى برد. اما هنگامى که احساس کند کسى هست که از تمام تلاش ها و کوشش هایش آگاه است و همه آنها را ارج مى نهد و براى همه پاداش مى دهد. نگرانى اش از این ناحیه رفع مى شود.
6. دنیاپرستى و دلباختگى در برابر رزق و برق زندگى مادى یکى از بزرگ ترین عوامل اضطراب و نگرانى انسان ها است . اما انسان مؤ من ، با ایمان به خدا و تحت تاءثیر تعالیم الهى و وحیانى ، با زهد و پارسایى سازنده و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگى مادى ، به همه این اضطراب ها پایان مى دهد. ایمان و توجه وافر امام على علیه السلام به خداوند، از او شخصیتى چنان آزاده ساخته که مى فرماید:
و ان دنیاکم عندى لاهون من ورقة فى فهم جرادة تقضمها؛ (78) و همانا این دنیاى آلوده شما نزد من از برگ جویده شده در دهان ملخ پست تر
است !
7. عامل مهم دیگرى که موجب نگرانى و اضطراب انسان مى شود ترس و وحشت از مرگ است . این مساءله همواره فکر و روح انسان را به خود مشغول داشته است . از نظر جهان بینى مادى این نگرانى به جا است . اما هر گاه در سایه ایمان به خدا مرگ را دریچه اى به سوى زندگى و جهانى وسیع تر و والاتر بدانیم و مرگ را هم چون گذرگاهى براى عبور از دالان یک زندان و رسیدن به فضاى آزاد بشمریم ، دیگر این نگرانى بى معنا است .
با مرورى بر عواملى که بر شمردیم ، مى بینیم این عوامل در برابر ایمان به خدا ذوب و نابود مى گردند و از این رو تصدیق خواهیم کرد که یاد خدا مایه آرامش دل ها است .




تاریخ : چهارشنبه 91/11/25 | 11:27 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

بهترین فرصت ها براى عبادت و خلوت با خداوند
گاهى برخى از طلاب و کسانى که به کسب علم و دانش اشتغال دارند، از پراکنده گى حواس و عدم تمرکز در هنگام مطالعه شکوه دارند و از اساتید و یا دوستان رسول خدا راه کارى براى تمرکز حواس داشته باشد، مطالب را بهتر مى فهمد و از فرصت مطالعه بیشتر استفاده مى کند.از جمله راه کارهایى که به این افراد ارایه مى شود این است که سعى کنند انگیزه و شوق خود به مطالعه را گسترش بخشند. هم چنین انتخاب محیطى آرام و بى سرو صدا و خالى از مزاحمت و عواملى که توجه انسان را به خود مشغول سازد در این امور مؤ ثر است . به این افراد توصیه مى شود با تمرین و به تدریج بکوشند که به هنگام مطالعه فکر و توجهشان فقط معطوف به مطالب کتاب گردد و از توجه با امور دیگر خوددارى کنند.
درباره نماز و ذکر و توجه به خدا نیز این سؤ ال مطرح مى شود که چه کنیم تا در هنگام نماز و گفتن ذکر خدا حضور قلب داشته باشیم و توجهمان فقط معطوف به خداوند گردد؟ پاسخ این است که در درجه اول باید تمرین و ممارست داشته باشیم . در کنار سایر عوامل ، تمرین اساسى ترین عامل براى رسیدن به هر هدفى است . در کنار تمرین ، باید سعى کنیم بهترین وقت خود را به نماز و عبادت و ذکر خدا اختصاص دهیم . باید اوقاتى به ذکر و عبادت بپردازیم که از نشاط کافى برخوردار باشیم و آمادگى بیشترى براى عبادت داشته باشیم . بدنمان در حالت اعتدال باشد. بعد از خوردن غذا و پر بودن شکم و نیز هنگامى گرسنگى و ضعف بدن ، هم چنین هنگام خستگى که نشاط و آرامش کافى نداریم ، زمان مناسبى براى عبادت و ذکر خدا نیست . در طول روز که نوعا انسان به فعالیت هاى روزانه و انجام وظایف خود اشتغال دارد، آمادگى کافى براى عبادت ندارد. هنگام استراحت بعد از ظهر و نیز پس از پایان یافتن فعالیت روزانه و مغرب ، و به خصوص نزدیک اذان صبح و بین الطلوعین فرصت مناسبى براى پرداختن به عبادت و ذکر است . قرآن با اشاره به بهترین اوقات تسبیح و عبادت خداوند مى فرماید:
فى بیوت اءذن اءن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال ؛ (97) در خانه هایى که خدا رخصت داده که (قدر و منزلت ) آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود. در آن (خانه ) هر بامداد و شامگاه او را نیایش ‍ مى کنند.
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا. و سجوه بکرة و اءصیلا؛ (98) اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا را فراوان یاد کنید، و صبح و شام او را به پاکى بستایید.
انتخاب محل خلوت نیز در تقویت حضور قلب به هنگام عبادت و ذکر مؤ ثر است . گرچه یاد خداوند همواره پسندیده است ، اما در روایات بر مساءله خلوت با خدا و ارتباط با خدا به دور از چشم دیگران سفارش شده است . در حدیثى قدسى ، خداى متعال به حضرت عیسى علیه السلام مى فرماید:
یا عیسى اءلن لى قلبک و اءکثر ذکرى فى الخلوات ؛ (99) شیعیان ما کسانى هستند که هنگام تنهایى فراوان خدا را یاد مى کنند.
تاءکید بر عبادت در تنهایى و خلوت از آن رو است که در حضور دیگران و محیط پر سر و صدا تمرکز لازم براى توجه به خداوند میسر نمى گردد و مزاحمت ها نمى گذارد که حواس انسان جمع باشد و عبادت و ذکر خدا با حضور قلب انجام گیرد. علاوه بر این ممکن است انگیزه انسان سالم نماند و به ریا و خودنمایى آلوده گردد.پس از کار روزانه و خارج شدن از محیطهاى پر و سر صدا، انسان مى تواند به خود بیندیشد و به خداوند توجه پیدا کند و به انجام عبادت با حضور قلب بیشتر بپردازد. گرچه خداوند از ما دور نیست و از هر کس و هر چیزى به ما نزدیک تر است و به فرموده قرآن ، از شاهرگ به ما نزدیک تر است : و نحن اءقرب الیه من حبل الورید ؛
(100) اما براى این که ما با خداوند انس بیابیم ، باید از درون قلب با او ارتباط بر قرار کنیم .
البته در آغاز که انس با خدا در ما پدید نیامده و انسان با خداوند بیگانه است ارتباط و توجه عمیق به خداوند دشوار است ، اما پس از تکرار توجه و یاد خدا و مستمر گشتن ارتباط با او، انسان با خداوند احساس آشنایى مى کند و با او انس مى یابد و پى مى برد که انس با خدا چه لذتى دارد. گاه این انس تا بدان جا مى رسد که به جز مواردى که خداوند فرمان داده که به سراغ انجام وظایف خود برود و به امور روزمره زندگى بپردازد، حاضر نیست از انس با محبوب و گفتگوى با او دل بکند.
با این مکه قرآن معمولا در صدد بیان اصول و کلیات است و وارد بیان جزئیات و تفاصیل برنامه ها نمى شود و بیان آنها را به عهده پیامبر صلى الله علیه و آله نهاده است .
(101) اما وقتى که به مساءله عبادت و راز و نیاز با خداوند مى رسد، به جزئیات نیز اشاره مى کند روى آنها تاءکید دارد. قرآن در جایى مى فرماید:
و سبح بحمد ربک حین تقوم . و من اللیل فسبحه و ادبار النجوم ؛ (102) و هنگام که بر مى خیزى پروردگارت را تسبیح و حمد گوى ، و (نیز) پاره اى از شب و در فروشدن ستارگان تسبیح گوى او باش .
در جاى دیگر مى فرماید:
و اذکر اسم ربک بکرة و اءصیلا. و من اللیل فاسجد له و سبحه لیلا طویلا؛

                              و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان یاد کن ، و بخشى از شب را در برابر او سجده کن و شب هاى دراز، او را به پاکى بستاى .
ما نباید این مساءله را ساده بگیریم و با بى تفاوتى از کنار آن بگذریم . قرآن که در این مورد به بیان وقت و زمان و تاءکید بر نوع عبادت مانند تسبیح و سجده پرداخته است به جهت نقش سازنده و اثر عمیق و اساسى آنها در تکامل معنوى انسان است . اگر غیر از این بود، قرآن تا بدین حد بر آنها تاءکید نمى کرد. تاءکید قرآن براى این است که ما این آداب را رعایت کنیم و به این دلیل که مستحب هستند، از انجام آنها خوددارى نکنیم . نگوییم ما وظایف واجب خود را به درستى انجام نمى دهیم ، چه رسد که به مستحبات عمل کنیم و سجده هاى طولانى داشته باشیم .

 




تاریخ : چهارشنبه 91/11/25 | 11:26 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

لزوماهتمام به انجام نماز شب و مستحبات و پرهیز از بهانه جویى
بى تردید در جامعه شیعه و مسلمان چندین میلیونى ایران که نظام اسلامى بر آن حاکم است . سزاوارترین افراد به رعایت مستحبات و خواندن نماز شب و داشتن خلوت ها و نجواهاى شبانه با خداوند، روحانیون و کسانى هستند که با کتاب و سنت سروکار دارند و ریزه خوار خوان علوم سرشار ائمه اطهار علیه السلام هستند. از دیگران که آشنایى چندانى با معارف اسلامى و آداب شرعى با بى اعتنایى و بى توجهى ما مواجه گردد، پس این دستورات براى کیست و چه کسى باید به آنها عمل کند؟! در روز قیامت ، در قبال این سستى ها و کوتاهى ها چه پاسخى خواهیم داشت ؟! البته شکى نیست که در وهله اول براى ما تحصیل علم واجب است ؛ اما کسى نمى گوید تحصل علم را کنار نهیم و به انجام مستحبات بپردازیم ، بلکه سخن در این است که ما مى توانیم قدرى از اوقاتى را که براى کارهاى غیر ضرورى و بعضا بى فایده (نظیر: تماشاى فیلم و سریال و مطالعه روزنامه ) صرف مى کنیم ، بکاهیم و به نماز شب و انجام سایر مستحبات اختصاص ‍ دهیم . چه بسا ما زمان زیادى را صرف امور پوچ و بى فایده مى کنیم و آن گاه با این که قرآن بر سجده هاى شبانه تاءکید دارد، در قبال آن احساس خستگى و بى حوصلگى مى کنیم . خداوند درباره مؤ منان و اولیاى خود مى فرماید: کانوا قلیلا من اللیل ما یهجعون . و بالاسحار هم یستغفرون آنان اندکى از شب را مى خوابند و سحرگاهان به استغفار مى پردازند.(104) هم چنین به رسولش فرمان مى دهد که شب را به عبادت و راز و نیاز سپرى کند و تنها اندکى از آن را به استراحت اختصاص دهد. (105) اما ما استراحت و خواب عمیق را بر عبادت و مناجات شبانه ترجیح مى دهیم . خداوند خطاب به پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:
و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسى اءن یبعثک ربک مقاما محمودا؛ و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو (به منزله ) نافله اى باشد، امید که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند.
در احوالات پیامبر صلى الله علیه و آله آمده است که آن حضرت پس از نیمه شب از خواب برخاستند و به مناجات و راز و نیاز و انجام بخشى از نماز شب مى پرداختند. سپس مجددا دقایقى به استراحت مى پرداختند و دوباره از خواب برخاستند و به راز و نیاز و انجام بخش دیگرى از نماز شب مى پرداختند، و به همین ترتیب چند بار تا اذان صبح ، پس از استراحت هایى کوتاه ، بر مى خاستند و به عبادت مى پرداختند. این در حالى است که آن حضرت حتى در حال خواب نیز خدا را فراموش نمى کردند.
حال وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله این گونه بوده اند، آیا اگر ما لااقل ده دقیقه از آخر شب را به خواندن نماز شب اختصاص ندهیم . به آن حضرت جفا نکرده ایم ؟ اجازه ندهیم وسوسه هاى شیطانى و بهانه تراشى ها و اشتغال و اهتمام به پاره اى امور، باعث کوتاهى در انجام نماز شب و توجه به خداوند گردد.
یکى از اساتید اخلاق مرحوم حاج آقا حسین فاطمى رحمة الله نقل مى کردند که طلبه اى از مرحوم شیخ انصارى رحمة الله سؤ ال کرد: ارزش و ثواب مطالعه بیشتر است یا نماز شب ؟ در آن زمان کشیدن قلیان شایع و رایج بود. از این رو مرحوم شیخ از آن طلبه مى پرسند: تو قلیان مى کشى ؟ او در جواب مى گوید: بله . شیخ مى فرماید: به جاى یکى از آن قلیان ها نماز شب بخوان .
بنابر این باید مراقب باشیم که شیطان ما را وسوسه نکند که استراحت را بر انجام نافله شب ترجیح دهیم و این توفیق بزرگ الهى را از دست بدهیم .
گرچه تکالیف و وظایف واجب ما بسیار است و فرصت نمى کنیم به همه آنها عمل نماییم ، اما آیا نباید قدرى از وقت خود را به خودسازى و نافله شب اختصاص دهیم ؟ براى ما چه چیزى واجب تر و لازم تر از خودسازى و توجه به خداوند و یاد او است ؟ آیا تاءکیدها و توصیه هاى قرآن اهمیت این امور را نمى رساند؟ آیا براى این که ما پند بگیریم و به نافله شب و خودسازى و مناجات با خداوند تشویق و ترغیب شویم ، حتما باید شخص ‍ خاصى ما را بدان ها توصیه کند؟! آیا تاءکید و توصیه قرآن کافى نیست ؟! باى توصیه به سجده هاى طولانى شبانه و راز و نیاز با خداوند آیا توصیه اى بالاتر از توصیه خدا و قرآن وجود دارد؟! ما به دستور و توصیه اى بالاتر از توصیه خدا و قرآن وجود دارد؟! ما به دستور و بى شک مربى و معلمى والاتر از قرآن نیست ، اما ما از آن غافلیم و در به در به دنبال کسانى هستیم که بسیار پایین تر از قرآن اند و اصولا مقایسه آنها با قرآن غلط است !
البته در آغاز براى ما دشوار است که وقت زیادى را براى نافله شب و مناجات شبانه اختصاص دهیم .از این رو باید با اهتمام و جدیت ، حرکتى مستمر و طولانى در پیش گیریم تا به مرحله اى برسیم که چنان نماز شب و سجده هاى طولانى براى ما لذت بخش گردد که اگر ساعت ها بدان اختصاص دهیم باز هم احساس خستگى و کسالت نکنیم و نشاط و شادابى خویش را از دست ندهیم . چنان که در امور دنیوى نیز انسان به یکباره به مقصد نمى رسد و نیاز به تمرین و تلاش و حرکت دارد.
در هر صورت ، سعى کنیم در هر مرحله اى که هستیم هر مقدار که از ما ساخته است انجام دهیم . اگر نمى توانیم یک ساعت به مناجات و نافله شب بپردازیم ، ده دقیقه از نیمه شب را به آن اختصاص دهیم اگر موفق نمى شویم نماز شب را در وقت اداء بخوانیم ، سعى کنیم بعد از نماز صبح آن را قضا کنیم . حتى مى توانیم در حال حرکت و راه رفتن نافله شب را قضا کنیم . در آغاز نباید انتظار داشته باشیم که حالت توجه و حضور قلبى که اولیاى خدا به هنگام ذکر خداوند دارند از ما ساخته باشد؛ و نباید به این بهانه که حالت توجه و اقبال قلب در ما نیست ، از انجام آنچه که از ما ساخته است نیز خوددارى کنیم ؛ چه این که بین ما و آنها فرسنگ ها فاصله است .
تفاوت ذکر الله اکبرى که امیرمؤ منان علیه السلام مى گوید با ذکرى که ما مى گوییم از زمین تا آسمان است .ما اگر سالیان زیادى تلاش و تمرین کنیم و حرکتى طولانى و مستمر در راه تعالى و رسیدن به مقامات متعالى ذکر طى کنیم و در میانه راه توقف و عقب گرد هم نداشته باشیم ، ممکن است اندکى به مقام ذکر آن حضرت نزدیک شویم . حال اگر در بین راه توقف کنیم و عقب گرد داشت باشیم و امروزمان بدتر از دیروز و امسالمان بدتر از پارسال باشد و به قساوت بیشترى مبتلا شویم ، در این صورت امیدى به تکامل ما نیست و نمى توانیم در راه على علیه السلام حرکت مى کنیم و شیعه آن حضرت باشیم .






تاریخ : چهارشنبه 91/11/25 | 11:24 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

مجالس ذکر
در برخى از روایات بر پرداختن به ذکر خدا در خلوت و تنهایى تاءکید و توصیه شده است و علماى اخلاق نیز بر آن تاءکید دارند. اما این توصیه و تاءکید مطلق و همیشگى نیست ، بلکه در مواردى نیز به تشکیل مجالس عمومى ذکر و شرکت در مجلسى که براى ذکر خدا بر پا گردیده توصیه شده است . در روایتى از رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شده که حضرت فرمودند:
ارتعوا فى ریاض الجنة . قالوا: یا رسول الله و ما ریاض الجنة ؟ قال : مجالس الذکر، اغدوا و روحوا و اذکروا...؛ (106) بخرامید در باغ هاى بهشت . اصحاب گفتند: اى رسول خدا، باغ هاى بهشت چیستند؟ حضرت فرمودند: باغ هاى بهشت مجالس ذکرند. در بامداد و شامگاه به یاد خدا باشید.
سخن رسول خدا صلى الله علیه و آله بیان گر یک نکته مهم تربیتى و تاءثیر مهمى است که اجتماع هاى شایسته مى توانند در حرکت انسان به سوى کمال داشته باشند. افراد عادى ، معمولا در تنهایى رغبت و علاقه چندانى به انجام برخى شعایر و برنامه هاى دینى ندارند اما اگر دیگران در کنار خود ببینند، نشاط و انگیزه در آنها پدید مى آید. مثلا با همه فضیلت و اهمیتى که احیاى شب قدر و انجام مراسم و اعمال آن دارد، بیشتر ما در تنهایى نشاط و انگیزه لازم براى بیدار ماندن در آن شب و انجام اعمال آن را نداریم . اما اگر شب قدر به مسجد برویم نشاط و انگیزه در ما پدید مى آید و با سایر مردم آن شب را تا صبح بیدار مى مانیم و به عبادت و انجام برنامه هاى شب قدر مى پردازیم و چندان احساس خستگى و کسالت نمى کنیم . برخى از شعایر مذهبى ، نظیر عزادارى ، اصولا به صورت انفرادى انجام نمى شوند و تشکیل جلسه و جمع شدن افراد، براى انجام آنها لازم است . تشکیل اجتماعات براى انجام این شعایر موجب تشویق موجب تشویق و ترغیب دیگران و دعوت به خیر مى گردد. بر این اساس ، پیامبر صلى الله علیه و آله شرکت در مجالس ذکر ( و هر مجلسى که براى بزرگداشت و احیاى دین و توسل به اهل بیت علیه السلام برپا مى گردد) را به مثابه وارد شدن به باغ هاى بهشت معرفى مى کنند. رسول خدا صلى الله علیه و آله سپس ‍ اضافه مى کنند.
و من کان یحب اءن یعلم منزلته عند الله فلینظر کیف منزلة عنده ، فان الله تعالى ینزل العبد حیث اءنزل العبد الله من نفسه ، و اعلموا اءن خیر اءعمالکم عند ملیککم و اءزکاها و اءرفعها فى درجاتکم و خیر ما طلعت علیه الشمس ‍ ذکر الله تعالى اخبر عن نفسه فقال : اءنا جلیس ممن ذکرنى .
و کسى که مایل است منزلت خود را در نزد خدا بداند، بنگرد منزلت خدا در نزد او چگونه است . همانا رتبه هر کس نزد خدا به اندازه رتبه خدا نزد وى است .همانا برترین اعمال شما نزد مالک شما و پاکیزه ترین آنها و مؤ ثرترین آنها در بالا بردن درجات شما و بهترین چیزى که خورشید بر آن طلوع کرده است ذکر خداوند متعال است .
زیرا که خداوند از خویش خبر داد و فرمود: من هم نشین کسى هستم که مرا یاد کند.

 




تاریخ : چهارشنبه 91/11/25 | 11:23 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

اهمیت توجه به حضور پروردگار
بار یافتن به محضر بزرگان و توفیق هم نشینى با آنها افتخار بزرگى براى انسان است . در هر جامعه اى برخى از رهبران و بزرگان از چنان عزت و عظمتى برخوردارند که مردم حتى براى این که چند لحظه توفیق یابند به محضرشان نایل شوند سختى هایى را تحمل مى کنند. در روزگار ما حضرت امام علیه السلام از شخصیتى بى نظیر و عظمت و عزتى بى مانند در نظر مردم برخوردار بود. عشق و علاقه فراوان مردم به ایشان ، به حدى بود که مردم براى ملاقات ایشان سر از پا نمى شناختند. در گرما و سرما و از راه هاى
دور به جماران مى رفتند تا تنها براى چند لحظه در طول عمرشان ، امام را ملاقات کنند و براى آنها افتخارى بالاتر از دیدار امام نبود. حال تصور کنید که آیا ملاقات با خداوند مهم تر و والاتر است یا ملاقات با شخصیت هاى بزرگى چون امام که بنده اى از بندگان خدا هستند؟ آن هم ملاقات با کسى که همیشه حاضر و ناظر است و همواره امکان ملاقات با او براى انسان فراهم است و نیاز به مقدمه چینى و تمهیدات گسترده ندارد.
ما، هم مى توانیم و هم به ما توصیه شده ، که همواره به یاد خدا باشیم و ارتباط خود را با ساحت مقدس ربوبى حفظ کنیم و به استحکام آن بپردازیم . مستحبات و آداب شرعى که براى رفتارها و کارهاى گوناگون ما در نظر گرفته شده ، براى آن است که ما هیچ گاه خداوند را فراموش نکنیم و همواره به خداوند توجه داشته باشیم . اگر به ما فرموده اند که قبل از خوردن غذا بسم الله الرحمن الرحیم و پس از صرف غذا الحمدالله بگوییم ، براى این است که توجه ما به خداوند قطع نگردد، و وقتى این توجه باقى بود، سعى مى کنیم غذاى حلال بخوریم و از خوردن غذاى حرام و یا شبهه ناک خوددارى کنیم . رعایت این آداب در سراسر زندگى ، علاوه بر این که افتخار هم نشینى و درک محضر خداوند را براى ما فراهم مى سازد، زمینه تعالى و تکامل معنوى ما را نیز مهیا مى گرداند. نفس انسان ضعیف است و هواهاى نفسانى و وسوسه هاى شیطانى و جاذبه هاى مادى و دنیوى هر لحظه ممکن است ما را به غفلت گرفتار سازند و باعث شکست ما در پیمودن مسیر گردند؛ اما اگر ما بر خداوند متعال توکل داشته باشیم و ارتباط خود را با مبداء فیض و رحمت حفظ کنیم ، این عوامل خنثى و بى اثر مى گردند و مدد الهى حریم دل ما را از گزند آن عوامل غیر الهى و افتادن در ورطه غفلت حفظ مى کند. در روایتى از پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شده که خداوند سبحان فرمود:
اذا علمت اءن الغالب على عبدى الاشتغال بى نقلت شهوته فى مساءلتى و مناجاتى . فاذا کان عبدى کذلک فاءراد اءن یسهو خلت بینه و بین اءن یسهو.اءولئک اءولیائى حقا، اءولئک الابطال حقا، اءولئک الذین اذا اءردت اءن اءهلک اءهل الارض عقوبة زویتها عنهم من اءجل اءولئک الابطال ؛
(107)
وقتى دانستم که بنده ام بیشتر وقتش را صرف یاد و توجه به من مى کند، میل و رغبتش را متوجه مناجات و درخواست از خودم مى کنم .
وقتى بنده ام چنین شد اگر در معرض سهو و غفلت قرار گیرد من بین او و غفلت و فراموشى از یاد خودم حایل مى گردم ( و نمى گذارم مرا فراموش ‍ کند) . ایشان به حق دوستان من هستند، ایشان به حق قهرمان هستند؛ ایشان کسانى هستند که هرگاه خواستم مردم را عقوبت کنم و آنان را هلاک گردانم ، به جهت آن قهرمانان عذابم را از مردم بر مى دارم . هر کسى در دنیا به چیزى گرایش و دل بستگى دارد و مقصدى را مى پوید. خداوند مى فرماید کسانى که در دنیا بیشتر وقتشان صرف من مى شود و تنها من دل بستگى و توجه دارند و در راه انجام خواسته هاى من قدم بر مى دارند، من میل و گرایش و علاقه آنها را مناجات و راز و نیاز و درخواست از خودم قرار مى دهم تا تنها از گفتگوى با من لذت ببرند.
هنگامى که بنده با همت ، تلاش و فداکارى و مقاومت در برابر هواهاى نفسانى و وساوس شیطانى ، و شکیبایى در برابر خواسته هاى دل به چنین مرحله رسید، اگر عوامل طبیعى و دنیا خواستند او را از یاد و توجه به من غافل سازند و باعث فراموشى او گرداند، من مانع مى شوم و او را متذکر و متوجه خود مى کنم .
کسانى که در مسیر خود سازى و تهذیب نفس تجربه دارند، مى دانند که گاهى عواملى زمینه غفلت و گناه را در انسان فراهم مى آورند و در مقابل ، خداوند متعالى به جهت عنایتى که به انسان دارد، از راه هاى گوناگون او را متوجه خود مى کند و از غفلت و افتادن به ورطه گناه باز مى دارد؛ مثلا صدایى مى شنود و یا صحنه اى در برابرش مجسم مى گردد و یا نورى در قلبش مى تابد و باعث بیدارى و هوشیارى او مى گردد. بلا تشبیه مثل این که شخصى دوست و محبوبى دارد که پیوسته به یاد او است و لحظه اى او را فراموش نمى کند . حال اگر در مجلسى که محبوبش نیز حضور دارد، گفتگو و صحبت با دیگران او را از محبوبش غافل گرداند، ناگهان از آن سوى مجلس محبوبش او را صدا مى زند و متوجه خود مى گرداند. کسانى هم که عاشق خدا هستند و دل به خدا سپرده اند و در راه رسیدن به خدا و ایجاد ارتباط مستحکم با او فداکارى و تلاش جانکاه از خودشان داده اند، اگر احیانا عوامل غفلت زا بخواهند آنان را از یاد و توجه به معشوق حقیقى خویش باز دارند، معشوق و محبوب وفادار آنها مانع مى شود و حریم دل آنها را در برابر نفوذ شیاطین حفظ مى کند.
سپس خداوند درباره این دسته از بندگان خود که به چنین مقام و منزلت عظیمى رسیده اند، مى فرماید: آنان دوستان واقعى من قهرمانان حقیقى هستند و به پاس مقام آنها در نزد خود، اگر جامعه و مردم نیز به جهت طغیان و گناه مستحق عقوبت و هلاکت گردند، به برکت وجود این بندگان خالص و پاک باخته عقوبت و هلاکت را از آنها بر مى دارم .
بى شک کسانى که به این پایه از معرفت و ارتباط با خدا رسیده اند اهل ذکرند. اهل ذکر کسى است که پیوسته به یاد خدا است و لحظه اى از یاد خدا غافل نمى گردد، نه کسى که هر از چند گاهى ذکرى مى گوید ولى توجه به خدا و یاد او در رفتار و کردار و زندگى اش نمودى ندارد.به فرموده على علیه السلام در این خطبه ، اگر کسى اهل ذکر باشد یاد خدا را جایگزین دنیا مى کند و به جاى دل بستگى به دنیا و مظاهر آن ، دل بسته یاد خدا مى شود و عالى ترین لذت او در انس با خدا خواهد بود.
حقیقت مقام انس با خدا و محبت او
در دل اهل ذکر واقعى جایى دارد محبت و علاقه به دنیا وجود ندارد؛ چرا ممکن نیست انس با خدا و یاد او با علاقه به دنیا جمع گردد. آنان پس از ارتباط با خداوند و درک و دریافت محبت توصیف ناپذیر خداوند، علاقه اى به غیر خدا ندارند، ترجیح محبت غیر خدا بر محبت خدا را فاقد توجیه منطقى و عقلانى مى دانند. جلوه بسیار کوچک و محدودى از ارتباط و محبت بین خدا و اهل ذکر را مى توانیم بى مادر و فرزند مشاهده کنیم .در میان روابط طبیعى و محبت هاى موجود بین انسان ها، محبت بین مادر و فرزند عمیق تر و خالص تر است . این محبت به قدرى شدید است که مادر از جان و سلامتى خود براى زنده ماندن و رشد کودکش مایه مى گذارد و جوانى و راحتى و شادابى خود را به پاى او قربانى مى کند. متقابلا کودک نیز حاضر نیست لحظه اى از مادر جدا شود و اگر مشغول بازى شود و خود را به کارى سرگرم سازد، پس از مدتى که احساس دل تنگى کند به آغوش مادر پناه مى برد. تنها در آغوش مادر است که احساس آرامش مى کند. البته ارتباط مادر و کودک و محبت آن دو به یکدیگر، با ارتباط بنده با خدا و محبت خداوند به بنده قابل مقایسه نیست و محبت مادر به کودک بى نهایت نازل تر از محبت خداوند به بنده است .
اساسا خالق و علت حقیقى ایجاد کودک ، خداى متعال است و مادر و پدر تنها نقش واسطه و ابراز را ایفا مى کنند. با این وصف ، چگونه مى توان این رابطه را با رابطه بین بنده با خداوند مقایسه کرد؟ رابطه اى که اساس وجود و حیات انسان به آن بستگى دارد و از چنان عظمت و شکوهى برخوردار است که خداوند روح انسان را به وجود منسوب کرده ، مى فرماید:
فاذا سویته و نفحت فیه من روحى فقعوا له ساجدین ؛
(108) پس ‍ وقتى او را هموار کردم و از روح خود در او دمیدم ، شما فرشتگان پیش او به سجده در افتید.
همه حاضر تشکیل دهنده وجود انسان از خداوند است و مبداء و آفریننده همه آنها خدا است ؛ اما از بین آنها خداوند روح را به خود نسبت داده است . این انتساب حاکى از عظمت و شرافت روح انسانى و ارتباط وثیق وجودى آن با خداوند است . با وجود این ارتباط ناگسستنى تکوینى ، فطرت انسان اقتضا مى کند که با خداوند انس بگیرد و به او توجه داشته باشد و با یاد او احساس آرامش کند. اما على رغم خواست فطرت ، روح انسان بر اثر ارتباط با دنیا و لذت هاى آن ، آفت مى بیند و از مسیر فطرى و مصالح واقعى او نیست بر ارتباط با خداوند ترجیح مى دهد. چنان که انسان به مقتضاى طبیعتش از هواى سالم و لطیف لذت مى برد و از هواى کثیف و دود منجر است ، اما وقتى به دود ناراحت کننده سیگار عادت کرد، آن دود براى او هواى سالم و لطیف لذت بخش تر مى گردد!
اقتصادى فطرت انسان خالصانه و ناگسستنى با خداوند است .
همان گونه که گذشت ، بر اساس رابطه وجودى که بین خداوند و انسان وجود دارد، اقتصادى این انس و محبت بسیار بیش از انس با مادر و محبت به او مى باشد، اگر محبت بسیار بیش از انس با مادر و محبت به او مى باشد. اگر محبت همه مادرها را، از ابتداى خلقت تا انتهاى آن ، جمع کنیم ، در برابر محبت خداوند به بنده خود از قطره اى نسبت به دریا نیز کمتر است . خداوند، خود مظهر محبت و آفریننده همه محبت ها و خوبى ها است و انس و محبت مادر به فرزند نمود و جلوه اى از محبت خدا است . اگر کسى به مقام درک انس با خدا رسید و لذت یاد خداوند در کامش نشست ، دیگر هیچ یک از لذت هاى دنیا براى او لذت بخش نخواهد بود و لذت مناجات خدا و انس با او را با هیچ لذت دیگرى معاوضه نمى کند.
بدین جهت است که امام سجاد علیه السلام در مناجات الذاکرین مى فرماید:
و اءستغفرک من کل بغیر ذکرک و من کل راحة بغیر اءنسک و من کل سرور بغیر قربک و من کل شغل بغیر طاعتک ؛
(109) خدایا، من از هر لذتى به غیر یاد تو حاصل آید و از هر سرور و شادى که به جز از راه قرب تو باشد و از هر کارى به جز طاعت و بندگى تو، طلب مغفرت مى کنم .
محبت و انس کودک به مادر باعث مى گردد که وقتى گرسنگى و خستگى او را رنج مى دهد و یا مورد اذیت کسى قرار مى گیرد، گریان به آغوش مادر پناه بر و آرامش یابد و ناراحتى و رنج از دلش زدوده شود.
کسى هم که با خداوند انس دارد و به لذت حقیقى و والاى درک جوار و قرب الهى نایل گشته است ، هنگامى که مصیبت و گرفتارى و خطرى براى او پیش مى آید به خداوند پناه مى برد و در پناه خداوند احساس آرامش و لذت مى کند و با تکیه بر قدرت لایزال الهى از هیچ قدرتى نمى هراسد و در مقابل سیل خطرها و گرفتارى ها خم به ابرو نمى آورد.
عالى ترین مراتب انس و ارتباط با خدا در حضرت معصومین علیه السلام وجود دارد و مراتب نازل تر آن در علماى ربانى یافت مى شود. مطالعه احوال آن بزرگان مى تواند ما را به مقام انس با خدا و یاد او، و لذت بردن از مناجات با خداوند رهنمون گردد. درباره مرحوم شیخ انصارى نقل شده که در نیم روز گرم تابستان نجف ، در نهایت خستگى و تشنگى به خانه مى آید و در خواست آن خنک مى کند. در آن زمان وسط حیاط چاهى حفر مى کردند که منتهى به سرداب عمیق مى شد و با طناب ظرف آبى را درون آن مى آویختند تا خنک گردد. مرحوم شیخ در گیر و دار آماده شدن آب خنگ فرصت را غنیمت مى شمرد و به نماز مى ایستد. اتفاقا حالى پیدا مى کند و از این رو بعد از حمد و سوره اى طولانى مى خواند و به قدرى نماز را طول مى دهد که آب خنکى که کنار ایشان نهاده بودند گرم مى شود. در نماز، چنان طعم لذت یاد خدا در دل ایشان نشسته و کامشان به خنکاى یاد خدا خنک گردیده بود که تشنگى و گرما را فراموش مى کنند و با بى رغبتى تنها دهان خود را با آن آب مرطوب مى سازند و آب را به کنارى مى نهند.
اهل ذکر و مشاهده جهان آخرت
کسانى که لذت انس با خدا را چشیده اند و دل خود را ماءواى ذکر خدا ساخته اند و به خلوت نجواى با معشوق خویش بار یافته اند، دنیا و لذت ها و خوشى هاى آن برایشان کم فروغ گردیده و با روشن شدن چشمشان به حقایقى فراتر از دنیا و مادیات ، دیگر رغبت ماندن در این دنیا را ندارند، چه رسد که دل بسته آن باشند؛ چنان که حضرت امیر علیه السلام مى فرمایند: فکانما فطعوا الدنیا الى الاخرة و هم فیها فشاهدوا ما وراء ذلک ...؛ آنها با این که در دنیا زندگى مى کنند، اما هواى رفتن از دنیا و پیوستن به آخرت دارند. به درجه اى از معرفت رسیده اند و تا بدان جا در مسیر خودسازى و تکامل اوج گرفته اند که سراى آخرت را مشاهده مى کنند و از آنچه بر برزخیان مى گذرد آگاهى دارند. آنها هر کجا که باشند دلشان با خدا است . حتى وقتى با کسى سخن مى گویند، باز در دل به خدا توجه دارند و لحظه اى دل از انس با خدا نمى کنند. آنان که با حقایق عالم هستى اطلاع یافته اند و عصاره ارزش ها و کمالات بر آنها عینیت یافته و به پوچى و بى مقدارى دنیا و مظاهر آن پى برده اند، از دنیا طلبى مردم تعجب مى کنند. آنان در شگفتند که چگونه مردم چون دیوانگان و لاشخوران بر سر مردار گندیده دنیا به جان هم مى افتاده اند و هر کس سعى مى کند با حیله و نیرنگ گوى سبقت از دیگران برباید و عرصه را بر رقیبان خویش تنگ سازد. براى آنان بسى مایه تاءسف است که چگونه مردم دل به دنیا بسته اند و با لذت هاى آن خو گرفته اند و از عالى ترین لذت ها، یعنى انس با خدا، چشم پوشیده اند؟ به راستى چرا بسیارى از مردم به جاى خدا بر قدرت هاى مادى و دنیایى تکیه دارند؟ مگر نه این است که هر چیزى در پرتو قدرت خداوند تحقق مى یابد؟
در مقابل ، مردم نیز وقتى مى بینند اهل ذکر و شیفتگان انس با خدا اعتنایى به دنیا و لذت هاى آن ندارند، تعجب مى کنند که چرا اینها بى اعتنا از کنار این لذت ها مى گذرند؟ و چرا در نظر آنان کاخ ‌ها و انبان هاى طلا و پول با مشتى خاک و خاشاک یکسان است ؟! غافل از این که آنها به لذتى رسیده اند که لذت هاى دنیا و نظرشان بى مقدار و بى ارزش گردیده است .
مى گویند شخصى که شهر را ندیده بود و از اوضاع و احوال آن بى خبر بود گذرش به شهر افتاد و به بازار رفت و وارد دکان قنادى شد. وقتى دید شیرینى هاى متنوع و رنگارنگ در آن دکان چیده اند و شیرینى فروش آرام نشسته و از آنها نمى خورند تعجب کرده و پنداشت که چشمان او نابیناست ، از این رو انگشتان خود را جلو چشمان او برد، و وقتى متوجه شد که او با وجود بینایى شیرینى ها را نمى خورد با تعجب گفت : آیا اینها را مى بینى و نمى خورى ؟!
یکى از اساتید ما مى فرمود که در زمان مرحوم شیخ انصارى که طلبه ها در نهایت فقر و گرفتارى زندگى مى کردند. شخصى چند کیسه طلا نزد شیخ آورد و در دالان خانه شیخ قرار داد و از شیخ رسید خواست ، اما مرحوم شیخ از دادن رسید امتناع کرد. کیسه هاى طلا زیر دست و پا لگد مى شد و هر چه آن شخص اصرار و التماس مى کرد، مرحوم شیخ نمى پذیرفت ، آن شخص گفت : من امانت دارم ، این امانت را به من سپرده اند که به شما برسانم ؛ گناه من چیست که به من رسید نمى دهى ؟ یکى از نزدیکان مرحوم شیخ به ایشان عرض کرد که چرا شما آن امانتى را تحویل نمى گیرید و رسید نمى دهید؟ مرحوم شیخ فرمود: این واسطه اى که طلاها را از صرافى گرفته و این جا آورده مسیحى است و من نمى خواهم دست مسیحى به رسیدى برسد که روى آن اسم خدا را مى نویسم ، هر وقت واسطه مسلمانى فرستادند رسید مى دهم ، مرحوم شیخ قسم خورد که نظر من این طلاها با مشتى خاکستر فرقى ندارد؛ تازه اینها امانتى است که باید به اهلش برسانم ، اگر از خودم هم مى بود اهمیتى براى من نداشته چون چند صباحى در اختیارم مى بود و بالاخره آنها را مى گذاشتم و مى رفتم .
به هر جهت ، براى این که انسان به تعالى برسد و به رفتار و اندیشه علوى مزین گردد و ثروت دنیا آن قدر برایش ارزش نداشته باشد که براى رسیدن به آن دست به هر خلافى بزند، باید یا خدا را در دلش زنده نگه دارد. اگر به جاى توجه به خداوند، به دنیا عشق بورزد، مستحق نکوهش خداوند و رانده شدن از درگاه تعالى مى گردد. خداوند درباره اینان به پیامبرش فرمود:
ولا تطع من اءغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان اءمره فرطا؛
(110) و از آن کسى که از یاد ما روى برتافته و جز زندگى دنیا را خواستار نبوده است ، روى برتاب .
خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله فرمان مى دهد، از کسانى که فقط دل بسته زندگى دنیا هستند و شهوت و کام جویى از دنیا را بر یاد خدا و توجه به آخرت مقدم داشته اند، دورى کن . این دسته به جهت توجه افراطى به دنیا، چنان از خداوند غافل شده اند که بسا صرف وقت در امور عبادى و معنوى و توجه به خداوند را مایه تضییع عمر و به هدر دادن آن تلقى مى کنند! و چه بسا کارشان به جایى مى رسد که وقتى نام خدا و اولیاى خدا برده مى شود، سعى مى کنند حرف را عوض کنند. بر عکس حضرت ابراهیم علیه السلام ، هنگام که جبرئیل گفت : سبوح قدوس فرمود: اگر یک بار دیگر نام محبوبم را ببى همه مالم را مى دهم . اما دنیا پرستان نه فقط از نام خدا لذت نمى برند، بلکه چنان زرق و برق دنیا آنها را فریب داده و دل باخته دنیا شده اند که به فرموده قرآن وقتى نام خدا برده مى شود، ناراحت هم مى شوند:
و اذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذین لا یومنون بالاخرة و اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون ؛
(111) هنگامى که خداوند به یگانگى یاد مى شود، دل هاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند، متوجه مى گردد؛ اما هنگامى که معبودهاى دیگر یاد مى شود، شادمان مى شوند.
طبیعى است وقتى کسى به آخرت ایمان نداشت ، زندگى دنیا براى او مقصد و هدف مى گردد و جز زندگى دنیا چیزى نمى خواهد و از آنچه او را از لذایذ دنیا باز دارد بیزار است . از این رو نمى خواهد که در حضور او نام خداوند برده شود و یا قرآن قرائت گردد و یاد مرگ به میان آید؛ چرا که عیش او را آشفته مى کند. این مرحله از انحطاط و سقوط، فرجام کسى است که به تدریج از فطرت خود فاصله مى گیرد و به جاى حرکت در مسیر فطرت خود و پرستش مبداء آفرینش و عمل به خواست او علم طغیان و سر پیچى را بر مى افرازد. او پس از آن که در دام هواى نفس خویش و وسوسه هاى شیطان گرفتار آمد، دنیا پرستى و دل سپردگى به لذت ها و شهوات دنیایى ، محور رفتار و اندیشه اش مى گردد.چنین کسى ممکن نیست گرایش و توجهى به یاد خدا و ذکر او داشته باشد؛ چرا که بین یاد خدا و شیفتگى به دنیا تضادى آشکار است .
موانع ذکر از منظر قرآن
حال که سخن به این جا رسید جا دارد اشاره اى به موانع ذکر از دیدگان قرآن داشته باشیم .
1.از جمله موانع ذکر، رفاه زدگى و توجه افراطى به دنیا است . خداى متعال در این باره مى فرماید:
یا ایها الذین آمنو لا تلهکم اءموالکم و لااءولادکم عن ذکر الله و من یفعل ذلک فاءولئک هم الخاسرون ؛
(112) اى کسانى که ایمان آورده اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند، و کسانى که چنین کنند، آنان خود زیان کارانند.
گرایش به توحید، خدا پرستى و توجه به پروردگار، امرى فطرى است . از آغاز شکفتگى نیروى عقل ، یکى از اندیشه هایى که فکر انسان را به خود مشغول مى دارد همین است که آفریدگار خود را بشناسد و با این حال و با همه کوشش هاى پیامبران الهى ، گروه اندکى راه فطرت و عقل سلیم را بر مى گزینند و در هر عصرى معمولا تعداد گمراهان بیشتر است . خداوند با اشاره به همین حقیقت مى فرماید: قلیلا ما تذکرون ؛
(113) چه اندک پند مى گیرند.
بر این اساس ، خداوند تاءثیر گرایش هاى مادى و دنیوى را در جلوگیرى از توجه بیش از حد به اموال و اولاد، روح انسان را آلوده مى سازد و صفا و جلاى آن را از بین مى برد.اگر غفلت از یاد خدا باعث مى گردد که انسان از هدف اصلى حیات باز بماند و به مسایلى که به همین حیات محدود و چند روزه دنیوى مربوط مى شود و تباهى جاودان را در پى دارد مشغول گردد.
2. یکى دیگر از موانع ذکر ظاهر بینى و جدى نگرفتن حیات است .
قرآن کریم در این باره مى فرماید .
یعلمون ظاهرا من الحیاة الذنیا و هم عن الاخرة هم غافلون ؛
(114) از زندگى دنیا ظاهرى مى شناسند، و حال آن که از آخرت غافلند.
انسان مؤ من جهان هستى را مخلوق خدایى حکیم و آگاه مى داند و بر این اساس از کنار هیچ موضوعى ، هر چند کوچک ، به سادگى نمى گذرد و در مواجهه با هر چیزى به یاد آفریدگار حکیم مى افتد. اما فرد بى ایمان حیات را پدیده اى اتفاقى و حوادث جهان را امورى تصادفى مى بیند و مرگ را نهایت این جهان مى نگرد. او تنها به ظواهر زندگى دنیا توجه دارد و از سرانجام کار غافل است .
3. از دیگر موانع ذکر، دوستان گم راه هستند. در قرآن در این باره مى خوانیم .
ویوم یعض الظالم على یدیه یقول یا لیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا، یا و یلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا، لقد اءضلنى عن الذکر بعد اد جاءنى و کان الشیطان للانسان خذولا؛
(115) و روزى است که ستم کار دست هاى خود را به دندان مى گزد و مى گوید:
اى کاش با رسول خدا راهى برگزیده بودم .واى بر من ، کاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم . او بود که مرا به گمراهى کشانید پس از آن که نزد قرآن به من رسیده بود، و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است .
نقل کرده اند که در عصر پیامبر صلى الله علیه و آله دو نفر به نام عقبه و ابى با هم دوست بسیار صمیمى بودند. هر گاه عقبه از سفر باز مى گشت مهمانى بزرگى به راه مى انداخت و هر چند اسلام را نپذیرفته بود، ولى به پیامبر صلى الله علیه و آله علاقه مند بود و آن حضرت را نیز دعوت مى کرد. یک بار پس از گستردن سفره مهمانى ، پیامبر فرمود: من از غذاى تو نمى خورم ، مگر آن که به یگانگى خدا و رسالت من گواهى دهى . او نیز چنین کرد. اما وقتى دوستش ، ابى ، از ماجرا مطلع شد او را سرزنش کرد که از آیین نیاکانت منحرف شده اى . عقبه گفت : او حاضر نبود از غذاى من بخورد مگر با اسلام آوردن من ، و من شرم داشتم که کسى غذا نخورده از سر سفره من برخیزد. ابى گفت : من هرگز از تو راضى نمى شوم ، مگر آن که در برابر پیامبر بایستى و به او توهین کنى . و او نیز چنین کرد و بدین ترتیب دنیا و آخرت خود را تباه ساخت . او در جنگ بدر در صف مشرکان شرکت کرد و کشته شد. آیات مذکور در شاءن او نازل شده است .
بدون شک یکى از عوامل مؤ ثر در شکل گیرى شخصیت انسان هم نشینان و دوستان او هستند. معاشرت با افراد منحرف ، و رفتار و سخنان آنان در ذهن و روح و رفتار فرد اثر مى گذارد و معمولا این تغییر چنان آرام و تدریجى است که شخص متوجه آن نمى شود.
4. تسلط شیطان بر انسان نیز از موانع مهم ذکر به شمار مى آید.خداوند در این باره مى فرماید:
استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله ...؛
(116) شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است .
کلمه استحوذ به معناى تسلط کامل شیطان بر شخص است ، به گونه اى که گویا اختیار از او سلب شود. این حالت وقتى براى کسى پیش مى آید که با آگاهى و اراده خود مدت ها در گناه و انحراف غرق گردد. امام حسین علیه السلام ، روز عاشورا، خطاب به لشکر یزید فرمود:
لقد استحوذ علیکم الشیطان فاءنساکم ذکر الله العظیم ؛
(117) همانا شیطان بر شما چیره شده و خدا را از یادتان برده است .
5. از جمله موانع ذکر، یکى هم آرزوهاى دراز است ، قرآن در این باره مى فرماید:
ذرهم یاکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل فسوف یعلمون ؛
(118) بگذارشان تا بخورند و بر خوردار شوند و آرزوها سرگرمشان کند، پس به زودى خواهند دانست .
خداوند براى بشر مواهب و نیروهایى قرار داده که اگر به جا و درست مورد استفاده قرار گیرند، مى توانند در راه تاءمین رفاه مادى و تکامل معنوى و روحى انسان به کار آیند و دنیا و آخرت او را آباد سازند. اما متاءسفانه بشر غالبا از این امکانات استفاده نا به جا مى کند و با افراط و تفریطها آنچه را باید در خدمت تعالى خویش قرار دهد، در مسیر سقوط مادى و معنوى خود به کار مى گیرد. از جمله این ویژگى ها آرزو کردن است که اگر به نحو معقول و منطقى و با آینده نگرى باشد، نه تنها مفید، بلکه لازم است . اما وقتى این عامل از حد بگذرد و به صورت آرزوهاى دور و دراز در آید، عامل بدبختى و غفلت مى گردد.
6. هواپرستى را نیز باید از موانع مهم ذکر دانست . خداوند در این باره مى فرماید:
و لا تطع من اءغفلنا قلبه من ذکرنا و اتبع هواه و کان اءمره فرطا؛
(119) و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروى نمى اندیشد؛ و هواپرستى او را از یاد خدا که سرچشمه توجه به همه صفات عالى انسانى است محروم مى کند.
(120)
سازگارى خدا پرستى و آخرت گرایى با فعالیت هاى فردى و اجتماعى
اگر گفته مى شود که دنیا پرستى با خدا پرستى در تضاد است و دل بستگى به دنیا باعث غفلت از یاد خدا مى گردد. بدان معنا نیست که انسان دست از کار و تلاش و فعالیت بکشد و به وظایف شخصى و اجتماعى خود نپردازد و لذایذ و نعمت هاى دنیا را بر خود حرام کند. آنچه مورد نکوهش و موجب غفلت است محبت و دل بستگى به دنیا است . انجام وظایف و تاءمین نیازهاى مادى و دنیوى و کار و تلاش ، با دل بستگى ، عشق و شیفتگى به دنیا متفاوت است . تاءمین نیازمندى ها و روزى حلال و اداره زندگى و کار و تلاش ‍ از وظایفى است که خداوند براى انسان واجب کرده است . از این رو به عنوان اطاعت و امتثال امر خداوند، در آن زمینه ها نیز باید تلاش کنیم .
به علاوه ، کار و تلاش موجب حفظ عزت و کرامت جامعه اسلامى در برابر کفار، و استقلال و عدم وابستگى به بیگانگان مى گردد. مگر امیر مؤ منان علیه السلام کار نمى کرد؟ آن حضرت به دست خود قنات ها، چاه هاى آب و نخلستان هاى فراوانى احیا کردند و آنها را وقف فقرا نمودند.
از این رو کسب و کار و انجام فعالیت هاى فردى و اجتماعى ، خود به خود نه تنها، مانع ذکر و یاد خداوند و غفلت از او نمى گردد، بلکه اگر از سر عشق و محبت دل بستگى به دنیا نباشد.و از نتایج فعالیت انسان فقرا و نیازمندان و جامعه اسلامى بهرمند گردند، خود مى تواند نتیجه و ثمره عشق به خدا و تبعیت از فرمان او باشد؛ چنان که على علیه السلام چنین بود. شرافت انسان به این است که در گیر و دار خواست ها و خواهش هاى متضاد و در عین اشتغال به کار و فعالیت و زندگى روزمره ، توجهش به خدا باشد. اسلام نیز در صدد پرورش چنین انسان هایى است که در ضمن فعالیت هاى روزمره و در همه شؤ ون زندگى توجهشان به خدا باشد و هر چیزى را براى خدا بخواهند، نه این که از اجتماع کناره گیرند و تشکیل خانواده ندهند و به کار و زندگى نپردازند و فقط در گوشه اى تسبیح به دست بگیرند و ذکر بگویند. هنر آن است که انسان در عین تلاش و فعالیت ، به یاد خداوند باشد و هر کارى را در جاى خود قرار دهد.اتفاقا این برداشت با آیه 36 و 37 سوره نور که حضرت در طلیعه خطبه خویش تلاوت فرموده اند هم آهنگ است . در این آیات خداوند نمى فرماید که شب بیداران و سحر خیزان و زاهدان ، به کسب و کار نمى پردازند، بلکه مى فرماید کسب و کار و فعالیت هاى روزمره زندگى آنها را از یاد خدا غافل نمى سازد؛ پس کسب و کار و انجام فعالیت هاى اجتماعى براى اولیاى خدا مفروض گرفته شده است .
سر این که کسب و تجارت مؤ منان را از یاد خدا باز نمى دارد این است که آنان در گیر و دار کسب و کار به خدا توجه دارند و مى دانند که خداوند رزاق و تاءمین کننده روزى آنها است . از این رو حلال و حرام را رعایت نموده و سعى مى کنند در حق دیگران ظلم و اجحاف و خیانت نکنند و حقوق آنان را ادا کنند. در این صورت ، خداوند ارتباط دل آنها را با خود مستحکم تر مى کند و اگر دلشان به جاى دیگرى متوجه شد، آن را به خود متوجه مى گرداند و نمى گذارد که ظواهر دنیا باعث دل بستگى و محبت آنها به دنیا گردد. البته رسیدن به این مرحله بسیار دشوار است . ما اگر بخواهیم به این مرحله برسیم که پیوسته با خدا ماءنوس و به یاد او باشیم و حتى در هنگام پرداختن به کسب و کار و انجام فعالیت هاى اجتماعى نیز از خداوند غافل نگردیم ، باید سعى کنیم از محبت و علاقه خود به دنیا و ثروت آن بکاهیم . در این ، یکى از راه هاى کاستن از محبت به دنیا و ثروت آن ، انفاق چیزهایى است که دوست مى داریم ، چنان که خداوند فرمود:
لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون ...؛
(121)
هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید.
کسى که خواهان انس با خدا و ایجاد دوستى و محبت با خداوند است ، باید آنچه را با زحمت و تلاش به دست آورده و اشیاى گران قیمتى را که به آنها علاقه دارد و دل بستگى مى آورد، به دیگران ببخشد. براى رسیدن به مقام ذکر واقعى ، انسان باید سعى کند دل بسته پست و مقام نگردد و اگر کسى را شایسته تر از خود یافت که بهتر بتواند با جامعه خدمت کند، به نفع او از پست و مقام خود کنار رود. هم چنین باید از توان خود براى خدمت به مردم استفاده کند و اگر فرصتى پیش آمد، حاضر شود از آبروى خود که ارزشمندترین سرمایه او است ، در راه خدا بگذرد، خلاصه این که ، دوام ذکر مستلزم است که دل به هیچ یک از این امور نبازد زیرا دلباختگى به آنها هم چون زنجیرى پاى او را مى بندد و جلوى پرواز او به سوى خدا و مقام قرب را مى گیرد.




تاریخ : چهارشنبه 91/11/25 | 11:21 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

بررسى امکان توجه دائم به خداوند
گرچه از دام ذکر مدح و ستایش فراوانى شده است ، اما پرسش این جا است که تداوم ذکر با کیفیت بالا و عمیق چگونه با زندگى روزمره انسان سازگار و قابل جمع است ؟ چگونه مى توان در عین اشتغال به تحصیل و درس و کسب و کار و انجام سایر مسؤ ولیت ها به یاد خدا نیز بود؟ کسى که مشغول مطالعه است باید همه حواس او متمرکز در مطالعه باشد و کسى که به کارهایى مشغول است که هیچ سنخیتى با عبادت و توجه به خدا ندارد، چگونه مى تواند در عین انجام آن اشتغالات به یاد خدا نیز باشد؟ و اگر جمع بین توجه به خدا با انجام مسؤ ولیت ها و وظایف روزمره براى عموم مردم میسر نیست ، چه فایده اى بر مدح و ستایش از تداوم ذکر مرتب مى شود؟
در بررسى این مساءله ، اولا باید دید که آیا ثبوتا امکان دارد شخص غیر معصومى در همه شؤ ون زندگى به یاد خدا باشد و از او غافل نگردد. در صورت امکان چنین امرى ، باید بررسى شود که آیا در مقام عمل ، این امر اختصاص به افراد نادرى دارد، یا افراد عادى نیز تا حدودى مى توانند در همه حال به یاد خدا باشند؟ اگر پاسخ این پرسش نیز مثبت باشد، آن گاه نوبت به این سؤ ال مى رسد که انسان چه باید بکند تا همواره به یاد خدا باشد؟
اما از لحاظ مقام ثبوت ، در امکان بر خوردار بودن از ذکر و توجه داریم به خداوند تردیدى نیست ، چنان که طلیعه این خطبه نیز بر آن اشعار دارد. آیات و روایت نیز در مجموع مؤ ید این مطلب هستند. براى تقویت این مساءله به ذهن مى توان به نمونه هایى در زندگى روز مره اشاره کرد؛ براى مثال ، گاهى در زندگى مسایلى پیش مى آید که تمام فکر و ذکر و حواس ‍ انسان را به خود مشغول مى دارد و انسان مدام در فکر آنها است ، اما در عین حال این توجه همیشگى مانع انجام فعالیت هاى روزمره او نمى گردد. اگر کسى خداى ناکرده به داغ عزیزى مبتلا شود. چنین وضعى پیدا مى کند.
حتى گاهى کسى سال ها پس از مرگ عزیزش ، باز او را فراموش نمى کند و با دیدن هر چیزى که به او تعلق داشته ، به یاد عزیزش مى افتد. بسیارى از خانواده و مادران شهدا، پس از سال ها هنوز عزیزشان را فراموش نکرده اند.
آنان گرچه به امور روزمره زندگى و وظایف خود مشغولند، اما در ته دل به یاد عزیز سفر کرده شان نیز هستند و این توجه ، مانع فعالیت هاى آنها نمى شود. حتى در چنین وضعیتى مراسم شادمانى بر پا مى کنند و در مراسم ازدواج و عروسى شرکت مى جویند، ولى در عین حال از ژرفاى دل به یاد عزیزشان نیز هستند.
بنابراین چنان نیست که نشود در هنگام انجام فعالیت هاى روزمره توجه مستمر به چیزى خارج از حوزه این فعالیت ها داشت و جمع آن توجه با اشتغالات روزمره محال باشد.
از یک نظر، حتى مى توان گفت چنین توجه مستمرى به فعالیت هاى زندگى نوعى وحدت و هماهنگى مى بخشد و از پراکندگى و هرز رفتن نیرو جلوگیرى مى کند. از یک سو ما در بسیارى از کارها، مانند مطالعه ، نیاز به تمرکز فکر داریم . از سوى دیگر پراکنده کارى هاى زندگى تمرکز فکرى انسان را از بین مى برد. حال ما محورى براى توجهات خود داشته باشیم که عادت کنیم همواره توجهمان را بر آن متمرکز نماییم یعنى عادت کنیم همواره به یاد خدا باشیم ، همى استمرار یاد و توجه و تمرکز یافتن فکر حول محورى ثابت ، مانع پراکندگى حواس مى گردد.
البته تمرکز فکر در دو امر مستقل از هم براى ما میسر نیست . ما نمى توانیم در عین توجه به امور غیر الهى ، توجه و فکرمان را بر ساحت قدس الهى نیز متمرکز کنیم و از او غافل نگردیم . اما گرچه انسان نمى تواند هم زمان توجه خود را کاملا بر دو چیز متمرکز گرداند، ولى در روان شناسى ثابت شده که انسان مى تواند در یک آن و هم زمان ، به چند چیز توجه کند و چند ادراک داشته باشد. البته تعداد آن درک ها و گستره آنها، به لحاظ تفاوت قدرت ذهنى افراد، یکسان نیست .
بنابر این ، این که انسان در هنگام اشتغال به کارهاى روزمره زندگى ، در عمق دل به خداوند نیز توجه داشته باشد، امرى نامعقول و سخنى ناصواب نیست و در حوزه توجه ها و محبت هاى دنیوى ، نمونه هاى فراوانى نظیر آن یافت مى شود. فراوانند کسانى که علاقه و محبت شدیدى به کسى دارند و در عین اشتغال به امور مختلف زندگى ، در همه حال به یاد او هستند و فراموشش نمى کنند، از این رو توجه همزمان به چند چیز امرى غیر ممکن نیست . آنچه میسر نمى شود داشتن توجه تام به چند چیز متفاوت و مستقل از هم است . البته براى افراد عادى حتى تمرکز یافتن در یک چیز نیز بسیار دشوار است و با رضایت و تمرین زیاد و مداوم است که در این کار قادر مى گردند.براى افراد عادى بسیار دشوار است که حتى دو رکعت نماز با حضور قلب کامل بخوانند و از آغاز تا انجام آن هیچ توجهى به غیر خداوند نداشته باشند.
در هر صورت ، توجه به خداوند در همه حالات به این معنا نیست که انسان در کنار انجام کارهاى خود توجهش کاملا متمرکز در یاد خدا باشد، بلکه براى ما همین حد کفایت مى کند که چون کسى که عزیزى از دست داده و او را فراموش نمى کند، ما نیز خدا را فراموش نکنیم و فعالیت ها و کارهاى روزمره مانع توجه ما به خداوند نگردد. البته نباید فراموش کنیم که رسیدن به این مقصود نیازمند تلاش و تمرین است . هم چنین باید توجه داشته باشیم که بین حالات روحى و مراتب کمال انسانى تعامل وجود دارد.
به یاد خدا بودن و توجه به او موجب کمال و رشد روح و نفس انسان مى گردد؛ از سوى دیگر هر چه درجه کمال نفس بیشتر شود کمیت و کیفیت توجه به خداوند نیز بالاتر مى رود. باز این مرتبه بالاتر توجه ، مرتبه بالاترى از کمال نفس را به همراه مى آورد؛ و به همین ترتیب این تاءثیر و تاءثر متقابل ادامه مى یابد. وقتى انسان در صدد انجام وظایف خویش بر مى آید و یاد خدا در دلش زنده مى شود، اگر آن یاد و توجه را با اذکار لفظى و عبادات تقویت نماید، با خدا انس پیدا مى کند، و وقتى انس با خدا دوام یافت و مستقر گشت ، محبت به خدا در دل پدید مى آید و از آن پس بنده ، خود به خود به یاد محبوب مى افتد و نمى تواند او را فراموش کند.
چنان که گفتیم آنچه برا سالک در آغاز کار اهمیت دارد اذکار لفظى و داشتن برنامه منظم عبادى است . در قرآن نیز به این امر اشاره شده و حضرت نیز در طلیعه این خطبه به آن اشاره کرده اند .در این آیه سخن از این نیست که در طول شبانه روز به تسبیح خدا مشغولند؛ چون در این صورت از دیگر وظایف اجتماعى خود باز مى مانند، بلکه ملاک داشتن برنامه منظم براى عبادت و تسبیح است . اگر چنین برنامه اى وجود داشته باشد، اثر آن ، یاد و توجهى است که در دل باقى مى ماند که اگر تقویت گردد و تداوم یابد، انسان به مرحله اى مى رسد که لحظه اى از یاد خداوند غافل نمى شود.
استمرار عبادت و توجه به خدا و راه کار آن
چیزهاى بى ارزش و بى مقدار به راحتى به دست مى آیند، اما به دست آوردن چیزهاى با ارزش و نفیس دشوار است و باى به دست آوردن آنها باید تلاش کرد. از این رو با توجه به ارزش و والایى ذکر خدا و تاءثیر شایانى که در تاءمین سعادت اخروى و دنیوى انسان دارد، اگر کسى بخواهد دائم الذکر شود، باید سال ها تمرین و تلاش کند؛ چنان که اگر کسى بخواهد در یک رشته اى قهرمان شود، باید مدت ها تمرین و تلاش کند تا به خواسته خود برسد. ما همان گونه که براى رسیدن به بسیارى از خواسته هاى دنیایى خود سال ها زحمت مى کشیم تا به آنها برسیم ، براى رسیدن به کمالات اخروى نیز باید تلاش کنیم و چنان نیست که به راحتى به آنها دست یابیم .در این راه نیز نباید انتظار داشته باشیم که ره صد ساله را یک شبه طى کنیم . باید همواره در صدد ترک گناهان و پاک ساختن حریم دل از آلودگى هاى معنوى بود و برنامه اى منظم و مستمر براى عبادات در نظر گرفت . اگر انسان برنامه اى منظم براى عبادت نداشته باشد و هر وقت میلش کشید عبادت کند - مثلا یک روز ده جزء قرآن بخواند و پس از آن چندین ماه به قرآن نگاه نکند - تغییر و تحول قابل توجهى در او پدید نخواهد آمد.
در اصول کافى بابى به استمرار و مداومت بر عبادت و عمل اختصاص داده شده است . در یکى از روایات آن باب امام صادق علیه السلام مى فرمایند:
ایاک اءن تفرض على نفسک فریضة فتفارقها اثنى عشر هلالا؛ (122)
مبادا عملى را بر خود واجب گردانى و تا دوازده ماه از آن دست بردارى .
هم چنین آن حضرت در روایت دیگرى مى فرمایند:
کان على بن الحسین صلوات الله علیهما یقول انى لاحب اءن اءداوم على العمل و ان قل ؛ (123) امام سجاد علیه السلام مى فرمود: من دوست دارم که بر عمل مداومت داشته باشم ، گرچه کم باشد.
توصیه علما و بزرگان این است که انسان در آغاز عبادت و عملى ، سبک مختصر را برگزیند تا بتواند آن را استمرار و تداوم بخشد و برایش به صورت ملکه در آید، نه این عمل و عبادتى سنگین و دشوار را انتخاب کند که تداوم آن ممکن نگردد. پس از آن به مرحله بالاتر وارد شود و عمل مفصل ترى را انتخاب کند و بر انجام آن مداومت داشته باشد. چنان نیست که اگر اینان شبى را بیدار ماند و به عبادت و راز و نیاز گذارند بارش بسته شود و به نتیجه برسد. اگر کسى بخواهد از ذکر و یاد خدا نتیجه بگیرد، باید برنامه اى براى ذکر داشته باشد و در طول سال به آن عمل کند. خواه آن برنامه انجام ساعتى عبادت در روز باشد، یا خواندن چند صفحه قرآن در هر روز باشد و یا با صلاحدید و نظر یکى از اساتید و اولیاى خدا، ذکرى را برگزیند و هر روز آن را بخواند. وقتى که این برنامه ادامه یافت ، انجام عبادت و ذکر براى انسان راحت و هموار مى گردد و او مى تواند وقت بیشترى را صرف عبادت و ذکر کند. با ترک گناه و تداوم دادن به برنامه عبادتى ، انسان به تدریج در مى یابد که روزنه هاى بیشترى از نور به رویش گشوده مى شود و رفته رفته احساس مى کند که مى تواند ذکر دایم داشته و در همه حالات به خدا متوجه باشد.
البته بهترین برنامه هاى عبادى در قرآن ارایه شده است ؛ نظیر توصیه قرآن به ذکر و تسبیح خداوند در صبحگاه و شامگاه و عبادت و سجده در بخشى از شب .
و اذکر اسم ربک بکرة و اءصیلا.من اللیل فاسجد له و سبحه لیلا طویلا؛ (124) و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان یاد کن و بخشى از شب را در برابر او سجده کن و شب هاى دراز او را به پاکى ستاى .
این دستور برنامه کاملى در ذکر خدا و ارتباط با مبداء وجود داشت .
بى تردید مقصود از چنین تسبیح و عبادتى که بخشى از شب را فرا مى گیرد فراتر از نمازهاى واجب ، و عبارت است از نمازها و اذکار مستحبى که انسان در صدد انجام آنها بر مى آید و برنامه دراز مدت و مستمرى را براى آنها در نظر مى گیرد.
کشف حجاب ها براى اهل ذکر
اگر ما به دستورات و توصیه هاى اهل بیت علیه السلام توجه مى کردیم ، راه هاى سعادت و نیک بختى را در آنها مى یافتیم .اما افسوس که دون هستى ما باعث شده که توجهى به دستورالعمل ها و راه هاى خودسازى که در سخنان ائمه علیه السلام و علماى ربانى آمده ، نداشته باشیم . اگر انسان به این دستورات توجه کافى مبذول دارد بى تردید به سرمنزل مقصود خواهد رسید. چنان که دوستان خدا و اهل ذکر این راه را طى کردند و به مرحله اى از تعالى و کمال والاى انسانى رسیدند که طبق فرمایش حضرت در این خطبه ، خداوند در هر دورانى آنان را براى خود بر مى گزیند و چندان به آنان عنایت و توجه دارد که با فکر و عقل آنها نجوا مى کند و راه هاى نادیده را به رویشان مى گشاید و چشم و گوششان را بینا و شنوا مى گرداند:
فکشفوا غطاء ذلک لاهل الدنیا حتى کاءنهم یرون ما لایرى الناس و یسمعون ما لا یسمعون ...؛ آن گاه که آنان بر عالم غیب اطلاع یافتند و عالم برزخ و سرانجام برزخیان را به عیان مشاهده کردند و به حقانیت وعده هاى الهى پى بردند، پرده عالم نادیده و غیب را از برابر چشمان مردم نیز کنار مى زنند و چنان که خود از وراى عالم خاکى اطلاع یافته اند، مردم را نیز به عالم غیب و برزخ آگاه مى سازند و فرجام کار را در برابرشان مجسم مى کنند. آنان به سخنان فصیح و دل نشین و اندرزهاى خود، حقایق عالم غیب و آنچه را براى دنیاییان پنهان است به مردم مى نمایانند تا بیم و هراس ‍ از فرجام کردار زشت و میل به عالم آخرت را در آنان برانگیزانند. آنان که در اثر شدت یقین چشم و گوش دلشان باز شده ، چیزهایى را مى بینند که مردم از دیدنش محرومند و صداهایى را مى شنوند که مردم عادى نمى توانند آنها را بشنوند.
اوج این حالت همان مقامى است که امیرمؤ منان علیه السلام از آن خبر داد و فرمود:
لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا؛
(125) اگر پرده هاى عالم غیب کنار روند بر یقین من افزوده نمى گردد.
علت ناتوانى نفس انسان از درک احوال آخرت ، تعلق آن به بدن و اشتغال به تدبیر بدن و پرداختن به نیازمندى هاى دنیوى است . اما اهل ذکر با تداوم و استمرار بخشیدن به ذکر خدا و ریاضت و خودسازى ، دل هاى خویش را از کدورت و آلودگى هاى ناشى از تعلق به دنیا پیراسته ساخته اند، آن سان که دل هاى آنان آیینه و تجلى گاه انوار الهى گشته و حقایق الهى در آنها نقش ‍ مى بندد. از این رو آنان هر دو راه نجات و نگون بختى را به وضوح مشاهده مى کنند با بصیرت و یقین راه هدایت را بر مى گزینند و مى پویند و سایر مردم را نیز بدان هدایت و راهنمایى مى کنند. آنان هم چنان که مردم مشاهدات حسى خود را بازگو مى کنند، آنچه را از حقایق که به چشم بصیرت خویش دیده و با گوش عقل خود شنیده اند به آنها خبر مى دهند.
بسیارى از ما معمولا از یاد آخرت و عالم برزخ غافلیم و تنها وقتى به زیارت مردگان مى رویم به یاد آخرت مى افتیم و احیانا کارى براى آن انجام مى دهیم . بر عکس ما، اولیاى خدا به مرحله اى از آگاهى و هشیارى و شهود باطنى رسیده اند که توجهشان بیشتر معطوف به عالم آخرت است و ضمنا نیم نگاهى هم به دنیا دارند. بى شک وجود آنها نعمت و حجت بر دیگران است . آنان حقانیت راه خدا و پیامبران را آشکار مى سازند. نمونه این افراد را در هر زمانى کم و بیش مى توان پیدا کرد. ما در یزید عالمى داشتیم به نام حاج شیخ غلام رضا رحمة الله که زندگى و رفتارش نشان مى داد که عالم آخرت را مى بیند و تنها به آن توجه دارد. آن مرحوم حتى در مسیر منزل تا مسجد که بر الاغ سوار مى شد، به خواندن نافله و قرآن مشغول بود و قرآن را از حفظ مى خواند و کمتر کسى متوجه حالات او مى شد. چنان به اطراف خود بى توجه بود که گاهى اگر به او سلام مى کردند، متوجه نمى شد.
هنگامى که وارد مسجد مى شد و مى دید مردم و صفوف نماز به جاى اشتغال به نافله و دعا و ذکر، سرگرم حرف زدن هستند راحت مى شد. مى گفت : پدر آمرزیده ها! چرا قبل از نماز بى کار نشسته اند، مى ترسید شما را به بهشت ببرند؟ بلند شوید نافله بخوانیدما حتى در جایى که امر به معروف واجب است کوتاهى مى کنیم و به بهانه عدم دخالت در کار دیگران ، امر به معروف نمى کنیم . اما مرحوم حاج شیخ غلام رضا از این که مردم مستحبات را انجام نمى دادند ناراحت مى شد و طاقت از دست مى داد و با عصبانیت به آنها تذکر مى داد که نافله بخوانند. دلیل ناراحتى و عصبانیت او این که حقیقت را مى دید و درک مى کرد که مردم چه سرمایه هنگفت و عظیمى را به آسانى از دست مى دهند. در نظر او مردمى که به نافله و ذکر نمى پرداختند، چون گرسنه اى بودند که از گرسنگى به تنگ آمده و نیازمند لقمه نانى است ، اما توجه ندارد و غافل است که ظرفى پر از غذاى لذیذ در برابرش نهاده اند! او مى دید که مردم تا چه حد به این نافله ها احتیاج دارند و چه تاءثیرى براى دنیا و آخرتشان دارد، و در عین حال غافلند. بنابراین جا داشت که به جهت دل سوزى و مصلحت اندیشى براى مردم ، روحش آزرده گردد و عصبانى و ناراحت شود.
هم چنین مرحوم علامه طباطبایى رحمة الله نمونه بارز و برجسته کسانى بود که اهل ذکر و خلوت با خدا بودند و لحظه اى توجهشان از خداوند قطع نمى شد. حالات و رفتار ایشان نشان مى داد که توجهشان به جاى دیگر است و چندان مایل نبود با کسى سخن بگوید و گفتگو کند، چون از توجه ایشان به خدا کاسته مى شد. در جلسه درست ، معمولا به شاگردان نگاه نمى کرد و بیشتر نگاهش را به سقف مى دوخت ، و اگر کسى رو در رو با آن بزرگوار گفتگو مى کرد مرحوم علامه به چشمانش نگاه نمى کرد. این رفتارها براى این بود که توجهش به خداوند باقى بماند. حتى گاهى به ایشان سلام مى کردند، اما ایشان در عالم خود بودند و متوجه نمى شدند.
ایشان خیلى کم و مختصر حرف مى زدند و همواره در حال ذکر و توجه بودند.
اهمیت محاسبه نفس
از جمله ویژگى هایى که حضرت براى اهل ذکر بر مى شمارند، محاسبه نفس ‍ و بررسى رفتار خویش است . به همین مناسبت جا دارد در این جا به بحث محاسبه نفس و اهمیت و ضرورت آن اشاره اى داشته باشیم .
ضرورت و اهمیت محاسبه نفس بر کسى پنهان نیست و نگاهى اجمالى به آیات و روایات فراوانى که در این زمینه وارد شده ، ضرورت و جایگاه حیاتى آن را براى ما آشکار مى سازد. علماى اخلاق نیز اکیدا سفارش ‍ کرده اند که انسان در پایان هر روز به بررسى و محاسبه رفتار خویش بپردازد و بنگرد به وظایف الهى و واجباتى که بر عهده او بوده عمل کرده یا نه . اگر پس از بررسى پى برده که به وظایف خویش عمل کرده است و رفتارش بر طبق موازین شرع بوده است ، خداوند را سپاس گوید که توفیق انجام وظایف را به او عنایت کرده است و سعى کند در روزهاى بعد همان مسیر سالم و صحیح را ادامه دهد؛ اما اگر به وظایف الهى خویش عمل نکرده ، یا آنها را ناقص انجام داده و به لغزش و انحراف آلوده گردیده است ، سعى کند با انجام اعمال نیک و مستحبات ، به خصوص نمازهاى نافله ، کاسى ها را جبران کند و در برابر ترک وظایف الهى و انجام معصیت خداوند، خویشتن را سرزنش کرده استغفار نماید تا خداوند از گناهانش در گذرد.
درباره اهمیت محاسبه نفس اما کاظم علیه السلام مى فرمایند:
لیس منا من لم یحاسب نفسه فى کل یوم فان عمل حسنا استزاد الله و ان عمل سیئا استغفر الله منه و تاب الیه ؛ (126)
از ما نیست کسى که هر روز حساب خود را نرسدت پس اگر عمل نیکى انجام داده از خداوند زیاد شدن اعمال خیر را طلب کند و اگر کار بدى مرتکب شده ، از خداوند آمرزش بخواهد و به سوى او بازگشت کند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به اصحابشان مى فرمایند:
اءلا اءنبئکم باءکیس الکیسین و اءحمق الحمقاء؟ قالوا بلى یا رسول الله . قال : اءکیس الکیسین من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت ، و اءحمق الحمقاء من اتبع نفسه هواء و تمنى على الله الامانى ؛ (127) آیا شما را از زیرک ترین زیرکان و نادان ترین نادانان آگاه نسازم ؟ اصحاب گفتند: بله ، اى رسول خدا. حضرت فرمود: زیرک ترین انسان ها کسى است که به حساب نفس خویش رسیدگى کند و براى پس از مرگ خویش عمل کند، و احمق ترین احمق ها کسى است که پیرو هواى نفس خویش باشد و پیوسته آرزوهاى خود را از خداوند در خواست کند.
فایده محاسبه نفس
از جمله فواید محاسبه نفس این است که وقتى انسان به لغزش هاى خود پى برده ، فورا آنها را جبران مى کند و نمى گذارد آثار آنها در روح و روانش ‍ باقى بماند. اگر انسان از خود حساب نکشد، متوجه نمى شود که چقدر گناه کرده است ، و وقتى به گناهان خود توجه نکرد، آن گناهان در روح او اثر مى گذارند و با هر گناه نقطه سیاهى در دلش پدید مى آید تا جایى که با افزایش گناهان ، سیاهى و تاریکى دل را فرا مى گیرد و چه بسا که نقطه اى نورانى در آن باقى نمى ماند. این نکته مضمون برخى روایات است ؛ و از جمله آنها مى توان به این روایت از امام صادق علیه السلام اشاره کرد:
اذا اءذنب الرجل خرج فى قلبه نکته سوادء، فان تاب انمحت ، و ان زاد زادت ، حتى تغلب على قلبه فلا یفلح بعدها اءبدا؛ (128) هر گاه شخصى گناهى کند، در دلش نقطه اى سیاه بر آید. پس اگر توبه کند، محو شود و اگر بر آن گناه بیفزاید، آن سیاهى فزونى گیرد تا بر دلش چیره گردد و هرگز رستگار نشود.
آرى ، اگر انسان به محاسبه نفس خود نپردازد، آثار واقعى و تکوینى گناه از بین نمى رود و دلش را سیاه و تیره مى کند؛ اما او توجهى ندارد. مانند کسى که لباس سفیدى بپوشد و مرتب لکه هایى بر آن بنشیند و او چشم بر هم نهد و ننگرد که لباسش کثیف و آلوده شده است . مسلما با زیاد شدن لکه ها، آن لباس چنان آلوده و نفرت انگیز مى شود که نفرت هر بیننده اى را بر مى انگیزد، اما انسان چون چشم بر هم نهاده ، غافل و بى خبر است .
بزرگ ترین عیب و زیان ترک محاسبه نفس این است که آثار گناه در روح باقى مى ماند و روز به روز انسان آلوده تر گشته ، قلبش ظلمانى تر و تاریک تر مى گردد و بیشتر از خداوند فاصله مى گیرد. در حالى که توجه ندارد و چه بسا خیال مى کند که فرد شایسته و خوبى شده است و به خود مى بالد که من چنین و چنانم ، در صورتى که واقعیت این است هر روز بیش از پیش سقوط مى کند و در پرتگاه شقاوت و بدبختى فرو مى غلطد:
قل هل ننبئکم بالاخسرین اءعمالا. الذین ضل سعیهم فى الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسبون صنعا؛ (129)
بگو: آیا شما را از زیان کارترین مردم آگاه گردانم ؟ آنان کسانى اند که تلاششان در دنیا به هدر رفته و خود مى پندارند که کار خوب انجام مى دهند.
علامه طباطبایى رحمة الله درباره آیات فوق مى فرمایند:
خسران و زیان رد کسب و کارى که به هدف سود برى انجام مى گیرد، هنگامى رخ مى دهد که هدف از کسب و کار حاصل نگردد و یا از سرمایه کاسته شود و یا تلاش ‍ انسان هدر رود. در آیه شریفه از هدر رفتن تلاش ، به گم شدن و تباهى تعبیر شده ؛ مثل این که انسان راه را گم کند و با سیر و حرکت خود به مقصد نرسد. گاهى زیان دیدن انسان در کسب و تلاش ، به جهت نا آزمودگى در کار است و یاد به جهت ناآشنایى به راه ، و یا به دلیل عوامل ناخواسته دیگر است . امید این که این زیان و خسران بر طرف گردد وجود دارد، چون امید مى رود که زیان کار بیدار گردد و کارش را از سر گیرد و از دست رفته را باز مى پندارد که سود برده است ؛ ضرر مى کند و بر این باور است که چیزى جز نفع عایدش نشده است . این بدترین خسران و زیان است که امیدى به برطرف شدنش نیست .
وظیفه انسان در دنیا تنها تلاش براى سعادت است و نباید جز آن خواسته اى داشته باشد. اگر در مسیر حق قرار گرفت و به هدف دست یافت ، به سعادت واقعى رسیده است ، و اگر از مسیر منحرف شد و به انحراف و اشتباه خود پى نبرد، در تلاش و سعى خود زیان دیده است و لکن امیدى به نجات او هست . اما اگر از مسیر حق منحرف شد و به غیر حق دست یافت و بر آن پافشارى کرد و هر گاه پرتوى از حق براى او ظاهر گشت ، نفسش پرده اى بر آن کشید و او را به بزرگ بینى و تعصب جاهلى گرفتار ساخت ، چنین فردى زیان کارترین افراد در عمل و تلاش است ؛ چرا که امیدى به برطرف شدن زیان و خسران او نیست و انتظار نمى رود به سعادت برسد.
(130) با توجه به این که از جمله فواید محاسبه نفس این است که انسان به لغزش هاى خود پى مى برد و در صدد برطرف ساختن آنها بر مى آید و نمى گذارد که آثار تکوینى گناه در روح او باقى بماند و در نتیجه در عالم قیامت هم حساب رسى اعمال و کردارش دشوار نخواهد بود و شرمنده و سرافکنده و حسرت زده نخواهد شد .این حقیقت را پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ، با دو تعبیر که لازم و ملزومند، بیان فرموده اند:
حاسب نفسک قبل اءن تحاسب فهو اءهون لحسابک غدا؛ (131)
قبل از آن که به حساب تو رسیدگى شود، خود به حساب اعمالت برس ، چرا که این محاسبه ، حساب فرداى قیامت را آسان مى کند.
محاسبه اعمال در دنیا حساب روز قیامت را آسان مى کند و اگر انسان خود به حساب عمالش برسد و در صدد علاج و جبران لغزش ها و انحرافات خود بر آید حساب روز قیامت او سبک مى گردد. اما اگر چنین نکند، گناهان روى هم انباشته مى گردد و باعث افزون گشتن گرفتارى هایش در روز قیامت مى شود. رسول خدا صلى الله علیه و آله در ادامه مى فرمایند:
و زن نفسک قبل اءن توزن و تجهز للعرض الاکبر یوم تعرض لاتخفى على الله خافیة ؛ و خویشتن را بسنج پیش از آن که تو را بسنجند و براى عرضه به پیشگاه خداوند در روز رستاخیز آماده باش که هیچ چیز بر خداوند پنهان نمى ماند.
میزان و سنجش اعمال از باورهاى اعتقادى ما است و ما معتقدیم که در روز قیامت کفه اعمال نیک و بد ما را با یکدیگر مقایسه مى کنند. حال اگر ما خود به سنجش اعمالمان بپردازیم و بنگریم که گناهانمان سنگین تر شده است ، تلاش مى کنیم که بارمان را سبک کنیم ، اما اگر در مقام سنجش اعمال خویش بر نیامدیم و گناهانمان را نسنجیدیم و به تاءثیر آنها بر روحمان پى نبردیم ، روزى پاى میزان الهى حاضر مى شویم و آن جا رسوا و دچار حسرت مى گردیم .




تاریخ : چهارشنبه 91/11/25 | 11:20 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

جایگاه و حالات معنوى اهل ذکر
و فتحت لهم اءبواب السماء و اءعدت لهم مقاعد الکرامات فى مقعد اطلع الله علیهم فیه ...؛
درهاى آسمان و عالم ملکوت به روى آنان گشوده شده است و آنان از تنگناى خاکدان زمین به سوى نور و ملکوت و فراخناى عالم قدس الهى پرواز مى کنند و به مقام جایگاهى ارزشمند که خدا براى آنان مهیا کرده گام مى سپارند، مقامى که خداوند در آن ، با نظر رحمت و لطف به آنان مى نگرد.
این مقام همان مقام پرهیزگاران در بهشت است :
ان المتقین فى جنات و نهر. فى مقعد صدق ملیک مقتدر؛  در حقیقت ، مردم پرهیزگار در میان باغ ها و نهرها، در قرارگاه راستین ، نزد پادشاهى توانایند .
آرى ، آنان به جهت تلاش و کوشش و سعى بلیغ خود در خودسازى و مداومت در ذکر خدا و رسیدگى به اعمال خویش و ملامت کردن نفس ‍ سرکش خود مهار کردن آن و طلب مغفرت از محضر خداى بخشنده ، به جایگاهى رفیع در عالم آخرت مى رسند.جایگاهى که در دنیا نیز بهره هایى وافر از آن نصیبشان مى گردد و از تماشا و مشاهده آن لذتى وصف ناپذیر مى برند و اشتیاقشان در انس با حضرت حق افزون و افزون تر مى گردد. تلاش گران سنگ آنان خشنودى و رضایت خدا را در پى دارد و منزلت آنان مورد ستایش پروردگار عالم قرار مى گیرد، آنان رایحه لطف و رحمت الهى را استشمام مى کنند و روحشان با خنکاى نسیم رحمت الهى آرامش و تسکین مى یابد و دست به دعا بر مى دارند و از خداوند آمرزش و نزول بیشتر باران رحمتش را مى خواهند:
راستى مؤ منان پاک باخته در آن هنگام که رضایت الهى را درک مى کنند چه احساسى دارند؟ ما که درکمان از محسوسات و مشهودات حسى فراتر نمى رود، چگونه مى توانیم لذت چشیدن رضایت الهى را به تصویر کشیم ؟ پس چاره اى جز این نداریم که براى بیان شعاع بسیار ضعیفى از آن احساس ، به تمثیل و تشبیه روى آوریم .
همگان کمابیش جایگاه و عظمت امام راحل رحمة الله را تا حدودى مى شناسیم . به خصوص کسانى که ایشان را از نزدیک درک کرده اند و سالیانى افتخار شاگردى ایشان را داشته اند با شخصیت ایشان بهتر آشنا هستند. حال با توجه به عظمت و جایگاه امام ، تصور کنید اگر کسى در محل کار خود مشغول کار و انجام وظیفه بود و ناگاه امام را در برابر خود مى دید که لبخند رضایت بر لب دارد، چه لذت و سرورى براى او پدید مى آمد؟ بى شک از شدت شادمانى از خود بى خود مى شد و سر از پا نمى شناخت و قادر نبود عمق احساس و لذتى را که به کامش نشسته بر زبان آورد. و اگر لحظه اى وجود مقدس امام زمان عجل الله فرجه الشریف را با لبخند رضایت آمیزى در کنار خود ببیند چه احساسى خواهد داشت ؟! این در حالى است که امام فقط بنده اى از بندگان خالص خدا است ؛ حال اگر کسى به مقام درک رضایت الهى نایل گردد چه احساسى خواهد داشت ؟! بى تردید درک رضایت الهى چنان لذت و سرورى در بنده پدید مى آورد که اگر پس از سال ها که گرفتار بدترین عذاب ها و شکنجه ها بوده ، این احساس و درک براى او رخ دهد، همه آن عذاب ها و ناراحتى ها را فراموش مى کند و وجودش سراسر شادمانى و سرور مى گردد و ذره اى غم و اندوه در او باقى نمى ماند.
رهائن فاقة الى فضله و اسارى ذلد لغظمته ، جرح طول الاسى قلوبهم ، و طول البکاء عیونهم ...؛
آنان در گروه نیاز به فضل خدا هستند و اسیرانى اند که در برابر عظمت پروردگار احساس خوارى دارند. هنگامى که بر کرده هاى خود مى نگرند. تاءسف مى خورند که چرا کوتاهى کردند و مرتکب مکروهات گردیدند و کمتر به انجام مستحبات پرداختند. این اندوه هاى طولانى دل هایشان را مجروح مى سازد و ریزش پیوسته اشک ، چشمایشان را مجروح مى گرداند.
از بنده اى که یاد و توجه به خدا پرده هاى ظلمت و تاریکى را از برابر دیدگان دلش فرو نشانده و حقایق اصیل هستى را به او نمایانده است جز این هم انتظار نمى رود. او هنگامى که کوتاهى هاى خود را مى بیند و به حقارت و خردى خویش در برابر عظمت بى پایان الهى واقف مى گردد، باید هم از خود بى خود شود و به ملامت و سرزنش نفس خود بپردازد و پیوسته هم نشین غم و اندوه و گریه گردد. اگر ما بر کردار خود تاءسف نمى خوریم و در جفاى به خویش و حرمان از رحمت و لطف الهى و عنایات او، اندوه و غم به دل راه نمى دهیم و سعى نمى کنیم که با این باران گریه ، دل و وجود خود را از ناخالصى ها و پلشتى ها پاک سازیم ، باید در پى معالجه نفس بیمار خود باشیم ، سیره پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و اولیاى خدا این بوده که پیوسته در فراق یار مى گریستند و اندوه غمى طولانى در دل داشتند و در پیشگاه خداوند پیشانى خضوع بر زمین مى ساییدند:
ان الذین اءوتوا العلم من قبله اذا یتلى علیهم یخرون للاءذقان سجدا. و یقولون سبحان ربنا ان کان وعد ربنا لمفعولا، و یخرون للاءذقان یبکون و یزیدهم خشوعا؛ کسانى که پیش از (نزول ) آن (قرآن ) به آنها دانش داده شده ، چون (این آیات ) بر آنان خوانده مى شود، سجده کنان به خاک مى افتند و مى گویند:
منزه است پروردگار ما، که وعده پروردگار ما قطعا انجام نشدنى است و آنها بر روى زمین مى افتند و مى گریند و (تلاوت این آیات همواره ) بر خشوعشان مى فزاید.
لکل باب رغبة الى الله منهم ید قارعة ، یساءلون من لاتضیق لدیه المنادح و لا یخیب علیه الراغبون ...؛
دست آنان همواره به سوى درهاى رحمت خدا دراز است و از کسى درخواست مدد و یارى دارند که هیچ گاه درهاى لطفش به روى بندگان بسته نیست . به کسى که از او درخواست کند، فزون تر از آنچه مى خواهد مى دهد و بخشش او را کاسى نیست و هرگز درخواست کنندگان از او نا امید نمى گیرند.
پس اکنون اگر خیر و صلاح خود را مى خواهى ، شایسته است حساب خویشتن را برسى و بنگرى به لغزش ها و کوتاهى هایى که از تو سرزده و در صدد جبران آنها برآیى و با استغفار و توبه از ساحت رحمت الهى درخواست بخشش کنى . حساب رسى اعمال دیگران را فروگذار که هم نفع و فایده اى براى تو ندارد و هم این که آنان کسى را دارند که به رفتار و اعمالشان رسیدگى کند.








تاریخ : چهارشنبه 91/11/25 | 11:19 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

کیفیت محاسبه نفس
آیات و روایات فراوانى در زمینه محاسبه نفس وارد شده ، اما در کمتر جایى به تفصیل کیفیت محاسبه نفس ذکر شده است . در این خطبه حضرت کیفیت حساب رسى اهل ذکر بر اعمال خویش را به تفصیل بیان مى کنند و مى فرمایند:
فلو مثلتهم لعقلک فى مقاومهم المحمودة و مجالسهم المشهودة و قد نشروا دواوین اءعمالهم و فرغوا لمحاسبة اءنفسهم على کل صغیرة و کبیرة اءمروا بها فقصروا عنها اءو نهوا عنها ففرطوا فیها و حملوا ثقل اءوزارهم ظهورهم فضعفوا عن الاستقلال بها فنشجوا نشیجا و...؛ اگر در اندیشه خود اهل ذکر را مجسم مى کردى و مقام هاى ستوده و جایگاه آنها را آشکارا مى نگریستى ، خود مى دیدى که آنان فارغ از همه هیاهوها و زیاده طلبى هاى دنیا خواهان ، نامه هاى اعمال خویش را گشوده اند و براى حساب رسى آماده شده اند کوتاهى هاى خویش را جبران کنند.
آنان در این اندیشه اند که در کدام یک از اعمال کوچک و بزرگى که بدان فرمان داده شده اند کوتاهى کرده اند و یا چه اعمالى را که از آن نهى شده بوده اند مرتکب گردیده اند. آنان هنگامى که کوتاهى هاى خود را تک تک مى نگرند و در فرجام هر یک تاءمل مى کنند، بارى سنگین را بر دوش خود مى بینند که توان برداشتنش را ندارند.
اگر انسان کوتاهى ها و گناهانش را یک جا در نظر گیرد، شاید سنگینى آنها را احساس نکند، اما وقتى که تک تک آنها را ملاحظه کرد و تبعات منفى دنیوى و اخروى آنها را در نظر گرفت ، شدیدا پشیمان و سرافکنده مى شود. گاهى سخنى ، زندگى گوینده که امید و نشاط را از مخاطب مى گیرد و او را از راه و کارى که بر گزیده منصرف مى سازد، و چه بسا سخنى امید مى آفریند و سرنوشت کسى را عوض مى کند و او را به زندگى امیدوار مى نماید. از این رو نباید هیچ لغزشى ، و از جمله سخنان نسنجیده را سبک بشماریم .
هنگامى که اهل ذکر سنگینى بار گناهان و کوتاهى هایى را بر دوش خود حس کردند که توان برداشتن آن را ندارند، گریه امانشان نمى دهد و از شدت پشیمانى و در مقام اعتراف به پیشگاه خداوند فریاد بر مى آورند و بى تابى مى کنند. اما به ناگاه مى نگرى که فرشتگان خدا آنان را که به حق نشانه هاى هدایت و چراغ هاى روشن تاریکى ها هستند در برگرفته اند و آرامش بر دل هایشان نازل مى کنند. سکینه لطف و آرامش خاصى است که وقتى بندگان خود خدا دچار اضطراب و نگرانى مى شوند و بلاها آنان را احاطه مى کند، خداوند آن را بر دل آنها نازل مى کند تا آنها اضطراب ها و نگرانى ها از دل آنان زایل گردد و امید و آرامش جایگزین آن شود. به جز روایات ، در قرآن ، در چند آیه ، نزول سکینه الهى بر دل مؤ منان ، و از جمله پیامبر صلى الله علیه و آله مطرح شده است . از جمله ، در شبى که پیامبر مى خواستند از مکه به مدینه هجرت کنند و خطر مشرکان کاملا مشهود بود و هر لحظه ایشان را تهدید مى کرد، خداوند سکینه بر قلب پیامبر نازل کرد و به ایشان آرامش بخشید. خداوند در این باره مى فرماید:
الا تنصروه فقد نصره الله اذ اءخرجه الذین کفروا ثانى اثنین اذ هما فى الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا فانزل الله سکینته علیه و اءیده بجنود لم تروها...

 اگر او (پیامبر) را یارى نکنید، قطعا خدا او را یارى کرد؛ هنگامى که کسانى که کفر ورزیدند او را (از مکه ) بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود، آن گاه که در غار (ثور) بودند، وقتى به همراه خود مى گفت : اندوه مدار که خدا با ما است پس خدا آرامش خود را بر او فرستاد و او را با سپاهیانى که شما آنها را نمى دیدید تاءیید کرد.








تاریخ : چهارشنبه 91/11/25 | 11:17 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

ذکر شریف یا حى یا قیوم یا من لا اله الا انت موجب صفاى باطن و حیات دل است و در بسیار گفتن و مداومت آن فواید بسیار. چه فایده از این بیشتر که آدمى به یاد دوست باشد.