تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:20 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
پیامبر و تبیین قرآن‏

یکى از وظایف پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت به امت،تبیین آیات الهى است.قرآن کریم خطاب به پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرماید:

و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم‏-نحل،44.


ما قرآن را بر تو نازل کردیم و وظیفه توست که قرآن را مردم بخوانى و معارف آن را براى ایشان تبیین نمایى؛ زیرا چنان که اشاره شد،قرآن کلام الهى است و با این که بسیار تنزل یافته تابه صورت کلمات و آیات درآمده است در اختیار مسلمانان قرار گرفته،در عین حال معارف آن،چنان عمیق است که براى انسان‏هاى عادى چندان قابل فهم نیست،لذا قرآن از این جهت نزد انسان‏هاى عادى صامت است و نیاز به تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصوم دارد.بر همین اساس خداوند متعال خطاب به پیامبر مى‏فرمایند:((ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آن را براى مردم تبیین کنى)).
بنابراین آیات قرآن تفسیرى خاص خود دارند که این تفسیر و تبیین و علوم آن نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم‏السلام است آنها نیز معارف قرآن را در اختیار مسلمان‏ها گذاشتند و پیام قرآن را به گوش مردم رسانیدند.پس قرآن به این اعتبار ناطق است و پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه علیهم‏السلام معارف قرآن را بیان فرمودند.لکن باید توجه داشت که قرآن سخن خویش را اعم از خوشایند مخاطب بیان مى‏کند،خواه موافق خواهش دل او،یا مخالف هواى نفس انسان باشد.ونیز شیاطین انس حق ندارند خواسته‏هاى خود را بر قرآن تحمیل کنند و به اسم برداشت خود از قرآن، کلام خداوندى را به راى خود تفسیر کنند،که در این باره در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت.
بنابر هر دو معنا که از ((صامت بودن و ناطق بودن)) قرآن بیان شد حضرت على علیه‏السلام مى‏فرمایند:ناطق لا یعیى لسانه؛ قرآن گوینده‏اى است که‏-1-نهج‏البلاغه،خطبه 143. ?
از سخن گفتن خسته نمى‏شود و پیام‏هایش را به گوش مردم مى‏رساند و حجت را بر مسلمانان تمام مى‏کند.
بنابراین در این فراز از سخن، على علیه‏السلام قرآن را چنین معرفى مى‏کند که، قرآن این کلام الهى در بین شماست و پیوسته با لسانى گویا و رسا انسان‏ها را به فلاح و رستگارى فرا مى‏خواند و پیروانش را به سعادت و خوشبختى نوید مى‏دهد و از انجام رسالت خویش هرگز خسته نمى‏شود.
در خطبه 157 در وصف قرآن کریم چنین مى‏فرماید:

ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه،الا ان فیه علم ما یاتى،و الحدیث عن الماضى،و دواء دائکم،و نظم ما بینکم‏


هان، این قرآن است.پس از او بخواهید تا براى شما سخن بگوید در حالى که هرگز قرآن (بدون تبیین و تفسیر پیامبر و امام معصوم علیه‏السلام) سخن نخواهد گفت. شما باید از زبان پیامبر و امام معصوم علیهماالسلام با معارف قرآن آشنا شوید و علوم قرآن را از آنها دریافت کنید.قرآن دریاى معارف و علوم الهى است که غواصى در این دریاى عمیق و بى انتها و صید گوهرهاى انسان ساز آن تنها از عهده کسانى برمى آید که با غیب عالم هستى در ارتباطند و خداى متعال نیز از مردم خواسته تا با توسل به ذیل عنایت پیامبر و ائمه هدى علیهم‏السلام و استفاده از علوم اهل بیت و کمک و راهنمایى آن بزرگواران به معارف بلند قرآن راه یابند؛ زیرا علوم قرآن در نزد اهل بیت است.در نتیجه سخن آنها سخن قرآن است. و چون چنین است پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم‏السلام قرآن ناطقند.
بر مبناى مذکور حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید: ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق؛ این قرآن و این شما،ببینید که بدون تبیین امام معصوم علیه‏السلام است که مى‏باید قرآن را براى شما تفسیر و تبیین کند و شما را از معارف و علوم قرآن آگاه نماید.
حضرت با بیان این مقدمه قرآن را از زاویه دیگرى مورد توجه قرار مى‏دهند و مردم را به رجوع به قرآن و تدبر در آن فرا مى‏خوانند.حضرتش مى‏فرمایند،حال که امام معصوم علیه‏السلام مى‏باید علوم و معارف قرآن را براى مسلمانان بیان کند و خود قرآن سخن نمى‏گوید و مردم خود نیز قادر نیستند مستقیما پیام‏هاى الهى را دریافت کنند.اکنون: اخبرکم عنه؛ من شما را از قرآن آگاه مى‏کنم واز علوم و معارف قرآن به شما خبر مى‏دهم. بدانید تمام آنچه مورد نیاز شماست در قرآن کریم است:

الا ان فیه علم ما یاتى و الحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم بینکم‏


علم گذشته و آینده در قرآن است و درمان درد شما و راه نظم و سامان امورتان در قرآن است. این شما هستید که باید با استفاده از قرآن کریم و علوم اهل بیت علیه‏السلام به امور خود سامان بخشید.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:18 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
سخن گفتن قرآن‏

امام على علیه‏السلام از سویى در مورد اوصاف قرآن در نهج‏البلاغه مى‏فرمایند: این کتاب کتاب ناطق است؛ خودش سخن مى‏گوید؛ از سخن گفتن خسته نمى‏شود. سخن و مطلب خویش را به روشنى بیان مى‏کند و از دیگر سوى، مى‏فرمایند این قرآن، ناطق نیست؛ باید آن را به سخن درآورد و من هستم که این قرآن را براى شما تبیین مى‏کنم. و گاه در بعضى از تعابیر آمده است که قرآن صامت ناطق؛ قرآن ساکت است و در عین حال ناطق‏- نهج‏البلاغه، خطبه 147. لازم به ذکر است که تمامى آدرس‏هاى داده شده از نهج‏البلاغه در ین کتاب بر اساس نهج‏البلاغه فیض الاسلام مى‏باشد. ? و گویا. به راستى معناى این سخن چیست؟
به نظر مى‏رسد این تعبیر بیانگر دو نگاه متفاوت به این کتاب آسمانى است که در یک نگرش قرآن کتابى مقدس، ولى خاموش در گوشه‏اى نشسته است و با کسى سخن نمى‏گوید و کسى با او ارتباطى ندارد و از نگاهى دیگر کتابى است گویا که همه انسان‏ها را مخاطب خویش قرار داده است و آنها را به پیروى از خود فرامى خواند و به پیروان خود نوید بهروزى و سعادت مى‏دهد.
بدیهى است قرآنى که تنها وصف آن تقدس باشد و بس، کلمات و جملات و آیاتى است منقوش بر صفحاتى از کاغذ که مسلمان‏ها به آن احترام مى‏گذارند، آن را مى‏بوسند و آن را در بهترین جاى خانه خویش نگه مى‏دارند و گاه در مجالسى بدون توجه به حقیقت و معانیش آن را تلاوت مى‏کنند. اگر با این دید به قرآن بنگریم، قرآن کتاب صامتى است که با صوت محسوس سخن نمى‏گوید و کسى که چنین نگرشى به قرآن دارد هرگز سخنى از قرآن نخواهد شنید و قرآن کریم مشکلى از او حل نخواهد کرد.
بنابراین ما موظفیم به نگرش دوم روى بیاوریم؛ یعنى قرآن را کتاب زندگى بدانیم و با ایجاد روحیه تسلیم در برابر خداى متعال، خود را براى شنیدن سخنان قرآن کریم که تمامى آنها دستورات زندگى است آماده کنیم. در این صورت است که قرآن ناطق و گویاست؛ با انسان‏ها سخن مى‏گوید و آنها را در تمام زمینه‏ها راهنمایى مى‏کند.
علاوه بر این تفسیرى که براى صامت بودن و ناطق بودن قرآن بیان کردیم، معنایى عمیق‏تر از این نیز براى این مطلب وجود دارد که آن معنا مورد نظر حضرت على علیه‏السلام است و بر اساس آن معناى خاص است که مى‏فرمایند قرآن صامت است و باید آن را به سخن درآورد و این من هستم که قرآن را براى شما تبیین مى‏کنم. اینک به توضیح صامت بودن و ناطق بودن قرآن به معناى دوم - و در واقع به تبیین معناى حقیقى آن - مى‏پردازیم: هر چند قرآن کریم کلام خداى متعال است و حقیقت این کلام الهى و صدور و نزولش براى ما شناختنى نیست،انما از آن جا که هدف از نزول آن هدایت انسان هاست،این کلام الهى آن قدر تنزل پیدا کرده است که به صورت کلمات و جملات و آیات قابل خواندن و شنیدن براى بشر درآمده،ولى در عین حال چنین نیست که مضامین همه آیات آن براى انسان‏هاى عادى قابل فهم و دسترسى باشد و خود مردم بدون تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم‏السلام و راسخین در علم بتوانند به مقاصد آیات نایل شوند.
به عنوان مثال،تفصیل و تبیین جزئیات احکام در قرآن نیامده است، همچنین آیاتى از قرآن کریم مجمل است و نیاز به تبیین و توضیح دارد.بنابراین قرآن از بسیارى از جهات ((صامت))است یعنى براى انسانهاى عادى،بدون تفسیر و تبیین کسى که با غیب ارتباط دارد و به علوم الهى آگاه است قابل استفاده نیست.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:52 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
ممزوج کردن حق و باطل؛ سلاح دیگر منحرفان‏

طبیعى است کسانى که در جامعه اسلامى مى‏خواهند با دین و قرآن و معارف و ارزش‏هاى دینى مقابله کنند براى رسیدن به اهداف خود هرگز راه مقابله مستقیم را انتخاب نمى‏کنند؛ زیرا به خوبى مى‏دانند در آن صورت با مخالفت عمومى مردم مسلمان روبه رو خواهند شد و در همان نخستین گام شکست خواهند خورد. آنها با استفاده از نکات روان شناختى راه کارهاى مناسب را در راستاى اهداف شیطانى خود بر مى‏گزینند.
یکى از راه کارهاى آنها ممزوج کردن حق و باطل است. آنها حق و باطل را در هم ممزوج مى‏کنند و آمیزه‏اى از سخنان حق و باطل را با بیانى زیبا تبلیغ مى‏کنند تا مخاطبان آنها که احیانا آگاهى و کارشناسى لازم را در تشخیص سخن حق از باطل ندارند، مجموع سخن آنها را قبول کنند، تا در نتیجه آن مطلب باطلى که با لعاب حق تزیین شده و در زیر نقاب بیان ادبى زیبا پنهان است، ناخودآگاه به فکر و ذهن شنونده القا شود.
حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید:

فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف على المرتادین و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین و لکن یوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمز جان فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من الله الحسنى -نهج‏البلاغه، خطبه 50. ?


اگر سخن باطل از اختلاط با حق جدا شود، کسانى که به دنبال حق بودند حق را مى‏شناختند و باطل بر آنها مخفى نمى‏شد و نیز اگر حق از امتزاج با باطل جدا مى‏شد زبان معاندین از تبلیغ باطل قطع مى‏شد، ولى آنها حق و باطل را در هم مى‏آمیزند و امر را مشتبه مى‏کنند. در این فضا است که شیطان ولایت و رهبرى خودش را بر منحرفان و دوستانش تحکیم مى‏بخشد و به وسیله آنها انسان‏ها را گمراه مى‏کند و انسان‏هایى که با هدایت الهى به حق رهنمون مى‏شوند از تسلط شیطان و عوامل او نجات مى‏یابند.
طبیعى است منحرفان و کسانى که به تعبیر قرآن قلب و روح آنها دچار تنگى است و در مقابل خدا حاضر به تسلیم نیستند، آیات متشابه و آن دسته از روایاتى را که از نظر سند مغشوش یا از نظر دلالت متشابه است، سرلوحه کار و تبلیغ خویش علیه اسلام قرار مى‏دهند و از شنیدن محکمات قرآن و سخن حق و معارف الهى که از زبان اهل بیت و ائمه معصومین علیهم‏السلام با اسناد معتبر رسیده است، گریزانند.
اینان که گاه خود را مسلمان مى‏دانند، دانسته یا ندانسته، با معاندین اسلام هم صدا مى‏شوند؛ زیرا آنها نیز در پى آنند که ضعف‏هایى به دروغ به اسلام نسبت دهند و با بزرگ کردن آنها از رغبت انسان‏هاى حق طلبى که تا کنون مسلمان نشده‏اند، بکاهند. در این نوشتار، روى سخن با ملحدان و دشمنان غیر مسلمان نیست؛ بلکه با کسانى است که خود را مسلمان مى‏دانند.
البته ممکن است آنان براى گوش فرا ندادن به سخن حق و سرباز زدن از تسلیم در مقابل عقل و منطق، توجیهاتى از قبیل آنچه در قسمت قرائت‏ها و برداشت‏هاى مختلف از دین بدان اشاره شد، براى خود دست و پا کنند و بدون توجه به پیامدهاى سخنان خود بر موضع خود اصرار ورزند. ما نیز در این قسمت، قضاوت درباره آن توجیهات و سرانجام تفکر مذکور را به عهده خود خوانندگان محترم مى‏گذاریم؛ لکن از سر دلسوزى و خیر خواهى آنان را به بازنگرى در عقاید و افکار و ایمانشان فرا مى‏خوانیم. هم چنان که قرآن نیز از مومنین مى‏خواهد یکدیگر را به تفکر و تعقل و صلاح و هدایت دعوت کنند و حق را به یکدیگر یاد آورى نمایند.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:30 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
انگیزه و هدف مخالفان فرهنگ دینى از نظر قرآن‏

با توجه به مطالب پیش گفته این سوال مطرح مى‏شود که انگیزه و هدف مخالفان از این شیطنت‏ها در مقابله با قرآن و فرهنگ دینى مردم چیست؟ براى پاسخ، ابتدا نظر قرآن را بررسى مى‏کنیم و سپس به توضیح سخن حضرت على علیه‏السلام در نهج‏البلاغه در این باره مى‏پردازیم.
از قرآن چنین استفاده مى‏شود که از همان آغاز نزول، شیطان در صدد برآمد و تمام سعى خویش را به کار گرفت تا با استفاده از نقاط ضعف شیاطین انس و انسان‏هاى دنیا پرست، مردم را از قرآن جدا کند. از شیطان نیز جز این انتظار نمى‏رفت؛ زیرا قسم یاد کرده بود که‏

فبعزتک لا غوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین -ص، 82 - 83. 


به عزتت سوگند، که همه آدمى زادگان را گمراه مى‏کنم، مگر بندگان مخلص تو که از فریب دادن آنها مایوس هستم. شیطان براى عملى کردن نقشه خود مبنى بر گمراه کردن مردم و محروم کردن آنها از معارف قرآن ، آیات متشابه قرآن کریم را دست آویز قرار داد. دنیاپرستان و اولیاى خود را به تبعیت از متشابهات قرآن، بدون توجه به محکمات، تشویق و ترغیب مى‏نمود تا از طریق آنان سایرین را نیز به تردید و گمراهى بکشاند. خداى متعال بعد از تقسیم آیات قرآن به محکمات و متشابهات مى‏فرماید:

فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاویله -آل عمران، 7.


کسانى که سر تا پاى وجودشان انحراف و پلیدى و خود پرستى است و قلبشان بیمار است و تحت تاثیر القائات شیطان قرار گرفته‏اند، محکمات قرآن و عقاید بدیهى و روشن دین را رها مى‏کنند و با استناد به ظاهر آیات متشابه در تلاشند تا با بیان و تفسیرهاى نابجا و تحریف در معارف قرآن مردم را گمراه کنند. این چنین انسان‏هایى دست پروردگان شیطانند، که او را در تحقق بخشیدن به هدفش یارى مى‏دهند. قرآن این انسان‏ها را با عناوینى از قبیل (( فى قلوبهم زیغ)) یا (( فى قلوبهم مرض)) یاد مى‏کند و مردم را از پیروى آنان بر حذر مى‏دارد.
آنچه در این جا مورد تحقیق و بررسى قرار مى‏گیرد، تبیین انگیزه چنین انسان‏هایى در مخالفت با فرهنگ دینى، از نظر قرآن است. قرآن کریم مى‏فرماید کسانى با انگیزه (( ابتغاء الفتنه))، متشابهات قرآن را ملاک فکر و عمل خود قرار مى‏دهند و با دست آویز قرار دادن متشابهات یا با تاویل و تفسیرهاى نادرست از آیات، ظاهر قرآن را رها کرده، فتنه جویى مى‏کنند.
سوالى که در این جا مطرح مى‏شود این است که فتنه چیست؟ و فتنه جویى کدام است؟ متخصصان علم لغت، به خصوص آنهایى که سعى دارند لغت را به معناى اصلى خود برگردانند و با توجه به معناى اصلى لغت واژه‏ها را معنا کنند، گفته‏اند فتنه در اصل به معناى داغ کردن شى‏ء بر روى آتش است. آن گاه که شى‏ء بر روى آتش قرار مى‏گیرد تا داغ یا سوزانده یا ذوب شود، عرب از این معنا به (( فتنه))؛ یعنى آن شى‏ء را داغ کرد، تعبیر مى‏کند. در قرآن نیز ماده (( فتنه)) به همین معناى لغوى به کار رفته است؛ آن جا که مى‏فرماید: یوم هم على النار یفتنون؛ یعنى روزى که آنها با آتش‏-ذاریات، 13 ?
سوزانده مى‏شوند.
بنابراین، اصل معناى لغوى
(( فتنه)) سوزاندن و ذوب کردن است؛ لکن چنان که لغت شناسان مى‏گویند گاه با توجه به لوازم یک معناى لغوى، آن معنا به لوازم یا ملزومات آن نیز سرایت مى‏کند و با اشراب لازمه معنا و استعمال آن لغت در لازمه معنا، کم‏کم آن لازم به صورت معناى دوم و سوم براى لغت در مى‏آید. لغت و واژه (( فتنه)) نیز بدین صورت است؛ زیرا چنان که گفته شد (( فتنه)) در اصل به معناى داغ شدن است، لکن (( داغ شدن)) یک لازمه‏اى دارد و آن این که اگر این داغ شدن و در آتش قرار گرفتن در مورد انسان اتفاق بیفتد - نظیر آیه یوم هم على النار یفتنون --ذاریات، 13 انسان حالت اضطراب پیدا مى‏کند. اضطراب نیز گاه ظاهرى و بدنى است؛ مثل آن که مربوط به داغ شدن و سوختن جسمانى است و گاه ناشى از امور باطنى و روحى است. پس اضطراب در واقع از لوازم (( فتنه)) و داغ شدن است؛ سپس از باب گسترش در معناى لفظ، به چیزهایى که باعث اضطراب‏هاى معنوى و باطنى مى‏گردد نیز (((( فتنه))))
اطلاق مى‏شود. از آن جا که یک قسم از اضطراب‏هاى روحى و روانى، اضطراب و نگرانى و تردیدى است که در زمینه اعتقادات پیش مى‏آید؛ به آنچه چنین اضطراب‏هایى را باعث شود نیز ((فتنه)) گفته‏اند.
آن جا که گفته مى‏شود ((فتنه در دین ))؛ به این لحاظ است که کسانى در صدد بر مى‏آیند تا با القائات موهوم و باطل، متدینان را در اعتقادات و ایمانشان دچار تزلزل و اضطراب کنند و آنها را از دین حق و اعتقادات دینى برگردانند.
به امتحان نیز ((فتنه)) گفته‏اند؛ زیرا موجب اضطراب و نگرانى است. چون انسان در هنگام امتحان، مضطرب و نگران نتیجه است، آرامش روحى و سکونت قلب ندارد. واژه ((فتنه)) در قرآن نیز آیات متعددى به همین معناى اضطراب ناشى از امتحان آمده است. قرآن مى‏فرماید: انما اموالکم و اولادکم فتنه؛ اموال و فرزندان شما وسیله آزمایش شمایند. یا مى‏فرماید:
-انفال، 28  و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه؛ ما شما را به وسیله خیر و شر و نعمت و-انبیاء 35 ?
نقمت مى‏آزماییم. گاه نیز به خود عذاب و ناراحتى ((فتنه)) اطلاق شده است.
بدیهى است در آیه مورد بحث‏

هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه‏


فتنه به معناى فتنه در دین مراد است؛ زیرا تبعیت از متشابهات با امتحان و آزمون تناسبى ندارد و کسانى که از متشابهات تبعیت مى‏کنند در صدد شکنجه و عذاب کردن دیگران نیستند. نیز به معناى داغ کردن و سوزاندن نیست؛ بلکه فتنه جویى آنها بدین علت است که در صددند تا با دست آویز قرار دادن آیات متشابه، در افکار و عقاید دینى مردم تزلزل و اضطراب ایجاد کنند و آنها را گم‏راه نمایند.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 2:0 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
موضع قرآن در مقابله با فتنه در دین‏

((فتنه در دین )) به معنایى که توضیح داده شد، مقابله پنهان و از نوع فریب و حیله محسوب مى‏شود. این کار، با پوشش ایمان ظاهرى، به منظور از بین بردن اصل دین صورت مى‏گیرد. چنین فتنه گرانى با استفاده از چهره نفاق، اندیشه‏هاى شیطانى خود را چنان پنهان نگه مى‏دارند که تشخیص انگیزه‏هاى ضد دینى آنها براى عموم مردم کار آسانى نیست. به همین سبب نیز قرآن آن را بزرگ‏ترین گناه شمرده است و مردم را به این بزرگ‏ترین خطر دنیا و آخرت توجه داده و از آنها خواسته تا به مقابله با آن برخیزند و از هستى مادى و معنوى خویش دفاع کنند.
دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان معمولا از دو شیوه عمده استفاده مى‏کنند. در این جا ضمن توضیح راه کارهاى دشمنان قرآن و فرهنگ دینى از موضع قرآن در مقابله با توطئه‏هاى دشمنان آگاه خواهیم شد.

1- فتنه نظامى‏


یکى از شیوه‏هاى معمول دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان، مبارزه فیزیکى و جنگ علنى است که سعى مى‏کنند با حمله نظامى به کشورها و مردم مسلمان و کشتن و قتل و غارت آنان به اهداف خود نایل آیند. در این صورت هر چند ممکن است تعدادى از مسلمانان را شهید کنند و موجب ضرر و زیان‏هایى براى کشور اسلام شوند؛ لکن هرگز به اهداف خود نمى‏رسند و نه تنها مسلمانان از کشته شدن در راه دین زیان نمى‏بینند، بلکه در دین و اعتقاد خود پابرجاتر و راسخ‏تر مى‏گردند. در فرهنگ دینى هدف از زندگى این دنیا تکامل انسان و رسیدن به مقام قرب الهى در سایه اعتقادات بر حى دینى و عبادت و بندگى است که اوج آن به شکل شهادت در راه خدا تجلى مى‏کند.
در مقابل این استراتژى دشمنان، موضع قرآن نیز این است که:

قاتلو هم حتى لا تکون فتنه و یکون الدین کله لله -انفال، 39 ?


با دشمنان اسلام بجنگید تا ریشه فتنه نابود شود و دین حق حاکم گردد. در این مقاتله، شعار مسلمانان نیز این است که:

هل تربصون بنا الا احدى الحسنین و نحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده او بایدینا فتربصوا انا معکم متربصون -توبه، 52


آیا براى ما جز یکى از دو نیکى (پیروزى یا شهادت) را انتظار مى‏برید؟ پس انتظار بکشید که ما هم با شما در انتظاریم.

2- فتنه فرهنگى‏


دومین شیوه عمده دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان، کارهاى فرهنگى است که یکى از مهم‏ترین آنها القاى شبهات است که به منظور گمراه کردن مردم مسلمان صورت مى‏گیرد. بدیهى است راه کارها و ابزار و آلاتى که در این نوع مبارزه به کار گرفته مى‏شود و نیز روش‏ها و پیامدهاى آن با حمله نظامى به کلى متفاوت است. اگر در حمله نظامى، دشمن با پیشرفته‏ترین سلاح‏ها براى کشتن و قتل و غارت و از بین بردن جسم مسلمانان به میدان مى‏آید، در نوع دوم با سلاح قلم و بیان بر آن است تا فکر و اندیشه آنان را گمراه و فاسد سازد. اگر در حمله نظامى دشمن با قساوت هر چه تمام‏تر با سربازان مسلمان روبه‏رو مى‏شد، در تهاجم فرهنگى با روى خوش و از در دلسوزى وارد مى‏شود. اگر در حمله نظامى، مسلمانان به روشنى دشمن را مى‏شناختند در تهاجم فرهنگى دشمن‏شناسى کار آسانى نیست. اگر در حمله نظامى دشمن با تعبیه میدان‏هاى مین و استفاده از جنگ افزارهاى پیش رفته در صدد نابود کردن اجسام خاکى بود، در تهاجم فرهنگى در پى آن است که با گستراندن دام‏هاى شیطانى و طرح شبهات بى اساس، روح‏ها و اندیشه‏ها را تصاحب کند و با تهى کردن انسان‏ها از درون، آنها را در جهت منافع خود سوق دهد.
اگر در تهاجم نظامى دشمن قدرت داشت تنها عده‏اى از رزمندگان مسلمان را از دنیاى پست مادى خارج کند، در تهاجم فرهنگى شیاطین در کمین نشسته‏اند تا با به دام انداختن جوان‏هاى معصوم، این سرمایه‏هاى عظیم ملت مسلمان که از علوم و معارف دینى آگاهى کافى ندارند، باعث انحراف و سقوط آنها در ورطه بى دینى شوند. هر چند دشمنان از این شیوه دین ستیزى نیز طرفى نخواهند بست و ملت مسلمان و به خصوص جوانان تحصیل کرده مسلمان که از مبارزه و تهاجم نظامى با سرافرازى و پیروزمندانه بیرون آمدند، هوشمندتر از آنند که از جابه‏جایى دشمن از جبهه نظامى به جبهه مبارزه فرهنگى غافل شوند؛ لکن قرآن کریم به خاطر عظمت خطر و غیر قابل جبران بودن پیامدهاو عواقب ناشى از شکست مسلمانان در جبهه تهاجم فرهنگى آن را مورد توجه قرار داده و ضمن هشدار به مسلمانان در این باره، از آنان خواسته است با تمام قوا در مقابل دشمنان خدا و دین ایستادگى کنند.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:52 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
هشدار قرآن نسبت به فتنه فرهنگى‏

از آن جا که خطر و پیامدهاى شکست در هجمه فرهنگى بر خلاف هجمه نظامى متوجه حوزه فکر و اعتقادات دینى مردم است و در صورت غفلت، انسانیت و سعادت دنیا و آخرت مسلمانان در خطر مى‏افتد، قرآن نیز با حساسیت فوق العاده آن را مورد توجه قرار داده، بدان هشدار مى‏دهد. بر آگاهان و هوشمندان مسلمان پوشیده نیست که آثار و پیامدهاى شکست در جبهه نبرد ظاهرى و فتنه نظامى در مقایسه با پیامدها و عواقب غفلت از تهاجم فرهنگى بسیار اندک است؛ زیرا در تهاجم نظامى حیات چند روزه مسلمانان در معرض خطر قرار مى‏گیرد، اما در تهاجم و فتنه فرهنگى، عقاید و دین و سعادت دنیا و آخرت مسلمانان در معرض خطر جدى است.
بدین جهت قرآن نیز خطر فتنه در دین و تهاجم فرهنگى را بزرگ‏تر از تهاجم نظامى دانسته، مسلمانان را از غفلت از آن برحذر داشته است و اهمیت و خطر جنگ و فتنه نظامى را در مقابل آن کمتر دانسته است.
قرآن کریم مى‏فرماید:

واقتلوهم حیث ثقفتموهم و اخرجو هم من حیث اخرجوکم و الفتنه اشد من القتل -بقره، 191


و آنها را (بت پرستانى که از هیچ گونه جنایتى ابا ندارند) هر کجا یافتید، به قتل برسانید و از آن جا که شما را بیرون کردند (مکه) بیرون کنید و فتنه (بت پرستى) از کشتار مردم بدتر است. البته توجه داریم که مخالفان قرآن و فرهنگ دینى در صدر اسلام و زمان نزول آیات قرآن، اغلب با تهاجمات نظامى و برخوردهاى فیزیکى در میدان‏هاى نبرد در پى آن بودند تا اسلام و مسلمین را نابود کنند؛ اما با این همه، حساسیت قرآن نسبت به خطر فتنه دینى و فرهنگى، بیشتر از خطر تهاجم نظامى است. قرآن مى‏فرماید: والفتنه اکبر من القتل اندیشه شرک از تهاجم نظامى و کشتن خطرناک‏تر و گناه آن‏-بقره، 217 ? از قتل و کشتن مسلمانان بزرگ‏تر است که دلیل خطرناک‏تر بودن فتنه فرهنگى پیش از این توضیح داده شد.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:51 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
شرک در لباس جدید

اندیشه شرک به موازات اندیشه توحید پیوسته در طول تاریخ بخشى از افکاز بشر را در سیطره خود داشته است. انسان‏هایى که از پذیرفتن بندگى خدا و تسلیم در مقابل خداوند جهان آفرین سر باز زده‏اند و در پى ارضاى هواهاى نفسانى خویش بوده‏اند، از گرویدن انسان‏هاى دیگر به دین حق ناخشنود بوده، به شیوه‏هاى گوناگون از آن ممانعت مى‏کرده‏اند.
بدیهى است طرف داران اندیشه شرک در هر عصرى، شیوه‏اى متناسب با افکار مردمان آن زمان برمى‏گزینند و راه کارهاى مناسبى براى دست یابى به اهداف خود انتخاب مى‏کنند. بر این اساس، در صدر اسلام به لحاظ آن که اندیشه شرک در شکل بت پرستى ظاهر مى‏شد سردمداران شرک و کسانى که حاضر به بندگى خدا و تسلیم در مقابل دین حق نبودند به تبلیغ بت‏هاى سنگى و چوبى مى‏پرداختند و از گرویدن انسان‏ها به توحید ممانعت مى‏کردند. دلیل اصلى این کار نیز آن بود که با حاکمیت دین و فرهنگ توحیدى جایى براى ارضاى هواهاى نفسانى آنها باقى نمى‏ماند.
امروز نیز اندیشه شرک به گونه‏اى مدرن و به صورت نظریه علمى در مجامع و محافل مختلف تبلیغ مى‏شود. اگر در صدر اسلام تنها 360 بت و الاه مورد پرستش بود و انسان‏هاى دنیا پرست براى تخدیر افکار مردم به تبلیغ آنها مى‏پرداختند، امروزه طرفداران اندیشه شرک در تلاشند تا به تعداد انسان‏ها، بت‏هاى خیالى تراشیده، فکر و عقل انسان‏ها را از خداى متعال منصرف کنند و به اوهام و خیالات و القائات شیطانى متوجه سازند.
به نظر مى‏رسد اندیشه ((صراطهاى مستقیم و قرائت‏هاى مختلف از دین)) در یک چنین بسترى قرار مى‏گیرد؛ زیرا همان طور که از عنوان آن استفاده مى‏شود، مراد از این اندیشه آن است که هر کس هر چه در باب خدا و دین از متون دینى برداشت مى‏کند، همان را باید مبناى اعتقاد و عمل خود قرار دهد؛ زیرا همان حق و عین واقعیت است.
بنابراین به تعداد انسان‏ها و فهم‏هاى متفاوت آنها در باب خدا و دین، خدایان و ادیان فردى و اختصاصى تصویر مى‏شود. بدیهى است این سخن با روح توحید که در شعار ((لا اله الا الله)) متبلور است در تضاد است و درست در نقطه مقابل آن قرار مى‏گیرد.
به هر حال از آن جا که پاى حساس‏ترین موضوع در زندگى انسان، یعنى مساله توحید و شرک، که سعادت دنیا و آخرت او به آن بستگى دارد در میان است جاى دارد که انسان عقاید و افکار خویش را مورد تامل و بازنگرى قرار دهد و عقاید و اندیشه‏هاى خود را بر قرآن و علوم اهل بیت عرضه کند و به دور از هوا و هوس، با منطق و عقل سلیم، در صدد نقد افکار خویش برآید؛ زیرا تنها در این صورت است که انسان قادر خواهد بود از دام تخیلات شیطان رهایى پیدا کند و خود را از سقوط در ورطه گمراهى نجات دهد. البته خودشکنى و پیروزى بر هواى نفس کارى بس دشوار است و بى جهت نیست که پیامبر صلى الله علیه و آله آن را جهاد اکبر دانسته است، به خصوص اگر انسان در موقعیتى باشد که شیاطین و دشمنان توحید و اسلام او را تشویق کنند و حاضر باشند براى رسیدن به اهداف سیاسى و استعمارى خود و مقابله با اسلام از او شخصیتى جهانى بسازند. هر چند در چنین موقعیتى، به خود آمدن انسان و پاگذاشتن در میدان جهاد اکبر و پشت پا زدن به وعده و وعیدهاى شیطان و دشمنان اسلام کارى شگفت زده و اعجاز گونه است اما غیر ممکن نیست، در تاریخ کم نیستند افرادى که در لحظه‏اى به خود آمدند و خود را از دام شیاطین جنى و انسى و هواهاى نفسانى رها کرده، از هلاکت نجات یافتند و به آغوش توحید باز گشتند.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:49 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
پیشگویى قرآن از وقوع فتنه در دین‏

قرآن کریم راه‏هاى رسیدن به سعادت و تکامل را به مسلمانان نشان داده است و همانند مشعل فروزنده‏اى که هرگز به خاموشى نمى‏گراید، صراط مستقیم هدایت را براى انسان‏هاى طالب حقیقت روشن کرده است. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز گرد و غبار شرک و کفر را از چهره انسانیت زدود و بذر امید و رستگارى را در جان و دل انسان‏هاى تشنه حقیقت کاشت و آن را بارور ساخت و نیز حکومت را بر اساس توحید بنیان نهاد. در این میان، کم نبودند کسانى که از روى مصلحت اندیشى مسلمان مى‏شدند و ایمان آنها از مرحله زبان فراتر نمى‏رفت و توحید در قلب آنها جاى نمى‏گرفت. طبیعى بود چنین کسانى که خواسته‏هاى نفسانى خود را بر خواسته خدا و دستورات پیامبر صلى الله علیه و آله مقدم بدارند. اینان که در باطن دشمن اسلام و پیامبر بودند، در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه و آله مصلحت نمى‏دیدند آشکارا به مخالفت برخیزند و نقشه منحرف کردن جریان حکومت الهى و مخالفت با امام معصوم و محروم کردن مردم از رهبرى ائمه معصومین را بر ملا کنند. این شیاطین و انسان‏هاى دنیا پرست منتظر بودند تا پیامبر از دنیا برود و نقشه‏هاى شوم خود را عملى کنند.
قرآن کریم مى‏فرماید با پیش بینى این توطئه، هشدار مى‏دهد:

احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون -عنکبوت،


آیا مردم گمان مى‏کنند صرف این که بگویند ایمان آورده‏ایم، رها مى‏شوند و به فتنه مبتلا نمى‏گردند؟ روزى حضرت على علیه‏السلام درباره قرآن کریم سخن مى‏گفت و مردم را به اجتماع بر محور این حبل المتین الهى و عمل به دستورات آن فرا مى‏خواند و اهل سعادت و شقاوت را به بهشت و دوزخ نوید مى‏داد. مردى برخاست و درباره فتنه سوال کرد و از آن حضرت خواست تا سخنى از پیامبر در این باره بیان فرماید. حضرت در پاسخ فرمودند آن گاه که خداى متعال این آیه (احسب الناس...) را نازل کرد و مردم را از وقوع فتنه در دین و آزمایشى بس بزرگ مطلع ساخت، من متوجه شدم که این فتنه بعد از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله خواهد بود. از پیامبر صلى الله علیه و آله سوال کردم این فتنه‏اى که در دین واقع مى‏شود و خداى متعال از آن خبر داده کدام است و حقیقت آن چیست؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند امتم پس از من دچار فتنه خواهند شد. در این جا حضرت على علیه‏السلام قبل از آن که پیامبر صلى الله علیه و آله انواع فتنه‏هاى بعد از وفاتشان را بیان کنند، از ترس این که مبادا از فوز شهادت در راه خدا محروم شود پیامبر را به یاد جنگ احد مى‏اندازد و عرض مى‏کند: حتما به یاد دارید که در جنگ احد چه شخصیت‏هاى بزرگى از عالم اسلام (امثال حمزه سید الشهدا) گوى سبقت را ربودند و به فوز عظیم شهادت نایل آمدند و بین من و شهادت در راه خدا، این معشوق الهى، جدایى افتاد و این جدایى بر من بسیار گران آمد. به یاد دارید مرا به نیل به آرزویم بشارت دادید و فرمودید: شهادت در راه خدا در انتظار است؛ و من همچنان در انتظارم. یا رسول الله آیا آن فتنه‏اى که بعد از شما به وقوع خواهد پیوست به شهادت من منجر خواهد شد؟ پیامبر در جواب مى‏فرمایند آرى تو به آرزوى خود خواهى رسید. آن گاه پیامبر از امیرالمومنین مى‏پرسند: وقتى در چنین فتنه‏اى قرار مى‏گیرى صبر تو چگونه است؟ حضرت عرض کردند یإ؛ش‏ش رسول الله این جا جاى صبر نیست؛ بلکه این از امورى است که بر آن شکر مى‏کنم و آن را براى خود بشارت مى‏دانم.
آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله به گوشه‏هایى از فتنه‏هایى که در دین به وقوع خواهد پیوست اشاره مى‏کنند و مردم را به آنها هشدار مى‏دهند.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:40 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
پیشگویى فتنه‏هاى پس از پیامبر

پیامبر (ص) بعد از اطمینان به حضرت على علیه‏السلام مبنى بر تحقق آرزویش و تکرار بشارت شهادت، آن حضرت را مورد خطاب قرار مى‏دهد و انواعى از فتنه‏هایى که به دست دنیا پرستان در دین واقع مى‏شود، بیان مى‏کند. حضرت در بیان خویش بر سه نوع فتنه تکیه مى‏کنند:

یا على ان القوم سیفتنون باموالهم و یمنون بدینهم على ربهم و یتمنون رحمته و یامنون سطوته یستحلون حرامه باشبهات الکاذبه و الاهواء الساهیه، فیستحلون الخمر بالنبیذ و السحت بالهدیه و الربا بالبیع. -بحار: ج 32، ص 241.

 

1- فتنه مالى‏


اولین مساله‏اى که پیامبر به آن اشاره مى‏کنند فتنه در اموال است. بر کسانى که اطلاعى از فقه اسلامى دارند پوشیده نیست که بخش عظیمى از احکام عملى اسلام درباره اموال و کسب و تجارت و امور اقتصادى است. در اسلام حقوق افراد به نیکوترین و دقیق‏ترین وجه ممکن مورد توجه شارع مقدس قرار گرفته است. ضوابط و قواعد خرید و فروش و کسب و تجارت که شرع مقدس مسلمان‏ها را ملزم به رعایت آنها کرده است ضوابط و قواعدى است که بر اساس مصالح واقعى زندگى اجتماعى انسان‏ها تشریع شده است، تا مردم با رعایت آنها از زندگى سالم و سعادت دنیوى و اخروى برخوردار باشند. از آن جا که بیشترین روابط اقتصادى در جامعه بر اساس بیع و خرید و فروش انجام مى‏گیرد و قوام زندگى اجتماعى و تعاون و هم یارى بین انسان‏ها در رفع نیازهاى یکدیگر بر داد و ستد و معاملات استوار است، و از طرف دیگر به دلیل غریزه زیاده‏طلبى در انسان، معاملات ربوى، این بدترین و مبغوض‏ترین نوع معامله از نظر اسلام، در میان مردم شایع بوده است، قرآن مردم را از انجام داد و ستد و معاملات ربوى به شدت منع کرده است. لحن قرآن در منع از این کار بسیار شدید است، تا جایى که آن را به منزله جنگ با خداوند مى‏داند: فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله؛ اگر-بقره، 279. ? دست از معاملات ربوى بر نمى‏دارید پس بدانید با خدا اعلان جنگ کرده‏اید.
پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند بعد از من مردم در اموال و روابط اقتصادى خویش دچار فتنه خواهند شد و حکم صریح قرآن را، مبنى بر حرمت ربا، نادیده خواهند گرفت و به بهانه بیع و خرید و فروش، با حیله‏هاى واهى رباخوارى خواهند کرد.

2- فتنه اعتقادى‏


آنچه هر انسان عاقلى با تمام وجود آن را تصدیق مى‏کند و بعد از تصدیق باید به لوازم آن پاى بند باشد این است که ما انسان‏ها آفریده و بنده خدا هستیم. خداى متعال است که عالم را خلقت نموده و ما را از نعمت وجود برخوردار کرده است و براى این که ما انسان‏ها به تکامل و سعادت برسیم بإ؛ششس فرستادن بهترین بندگانش همراه با کتب آسمانى، نعمت خویش را بر ما تمام کرده است. شکر و سپاس نعمت هدایت و دین، که بزرگ‏ترین نعمت الهى بعد از نعمت وجود محسوب مى‏شود، جز با قبول بندگى و عبودیت خدا، که این نیز بالاترین مقام متصور در حق انسان محسوب مى‏شود، تحقق پیدا نمى‏کند.
از طرف دیگر این خداى متعال است که بر انسان‏ها منت دارد که نعمت خویش را در حق آنها تمام کرده است و هدایت و دین حق را بر آنها فرو فرستاده است. راستى چه اندکند آنها که بى قدرى و ناچیزى خود را بشناسند و به عظمت خدا و بزرگى نعمت‏هایى که براى انسان آفریده است پى ببرند و آن همه لطف و مهربانى خدا را در حق خود درک کنند!
راستى چه قدر زشت و ناپسند و ناسپاسى است که انسان نادان بر خدا منت داشته باشد که هدایت و راهنمایى او را پذیرفته است. غافل از آن که خدا بر ما منت دارد؛ زیرا او ما را به دین حق هدایت کرده است.
قرآن کریم خطاب به پیامبر (ص) مى‏فرماید:

یمنون علیک ان اسلموا قل لا تمنوا على اسلامکم بل الله یمن علیکم ان هدیکم للایمان -حجرات، 17.


مردم بر تو منت مى‏نهند که اسلام آورند؟! بگو اسلام آوردن خود را بر من منت نگذارید، بلکه این خداست که بر شما منت دارد که شما را به ایمان هدایت کرده است. این شما هستید که باید با بندگى و اطاعت و عبادت، این حق را به طور شایسته ادا کنید، نه آن که به بهانه ایمان آوردن خود رإ؛ص‏ص‏ف صاحب حق بدانید و از خداى متعال طلبکار باشید. بنابراین در بینش دینى، اصل بر بندگى و عبودیت و تسلیم در مقابل خداست، نه بر منیت و روح استکبارى در مقابل خدا. پیامبر صلى الله علیه و آله داشتن روحیه منیت و استکبارى به جاى آن که خدا را بر نعمت دین و هدایت شکر گزار باشند و از او به خاطر دین حق ممنون باشند، بر خدا منت دارند که دین را پذیرفته‏اند و خود را صاحب حق و طلبکار خدا مى‏دانند و از خدا (از موضع طلبکارانه) انتظار پاداش و رحمت دارند! همچنین در قبال ایمان آوردن خود را مستحق هیچ نوع مجازاتى نمى‏دانند. هر چند خداى متعال هیچ مجازاتى را بدون دلیل بر بنده‏اى روا نمى‏دارد، لکن پیامبر (ص) داشته چنین روحیه‏اى را فتنه در دین مى‏داند؛ زیرا صاحبان چنین روحیه‏اى، آن جا که رعایت دستور دینى با خواسته‏هاى نفسانى آنها سازگارى ندارد به راحتى با توجیهات نابجا در صدد فریب خویش و دیگران بر مى‏آیند. بنابراین، داشتن روحیه استکبارى مذکور در مقابل خدا با حقیقت دین و روح اسلام، که چیزى جز تسلیم در مقابل دین خدا نیست، ناسازگار است.

3- توجیهات دروغین؛ خطرناک‏ترین فتنه‏


خطرناک‏ترین فتنه در دین، که پیامبر صلى الله علیه و آله را نگران کرده و با در میان گذاشتن آن با حضرت على علیه‏السلام مردم را بدان هشدار داده است فتنه و توطئه تحریف در دین و تحلیل محرمات الهى در مقام اعتقاد است. هر چند عدم رعایت احکام شریعت در مقام عمل و داشتن روحیه استکبارى در مقابل خداوندى پروردگار، گناهى بس بزرگ است، لکن خطرناک‏تر از آن این است که انسان در صدد برآید براى گناهان و اعمال ضد دینى خود توجیهات واهى و دروغین دست و پا کند و به خواسته‏هاى نفسانى خود رنگ دین و شریعت بزند.
در این صورت شیطان با تمام قوا به کمک دنیاپرستان به ظاهر مسلمان مى‏شتابد تا آنها را در القاى شبهات و تحریف احکام دین یارى رساند.
پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرماید فتنه جویان براى تأمین خواسته‏هاى نفسانى خود با توسل به شبهات و توجیهات دروغین و تخیلات واهى در صدد برمى‏آیند تا محرمات الهى را حلال نمایند و با دین خدا بازى کنند.
آنچه تذکر آن ضرورى مى‏نماید و پیامبر نیز در بیان وظیفه حضرت على علیه‏السلام در مقابل فتنه‏ها و فتنه گران، بدان توجه مى‏دهد مساله تداوم چنین فتنه‏گرى‏هاى است که تا ظهور حضرت صاحب الامر، امام زمان علیه‏السلام ادامه دارد، آنچه پیامبر صلى الله علیه و آله به عنوان حلال کردن شراب به بهانه این که شراب همان کشمش حلال است یا حلال دانستن رشوه به بهانه هدیه، و یا حلال دانستن ربا خوارى به بهانه خرید و فروش، بیان کردند تنها نمونه‏هایى از انواع فتنه‏هایى است که در دین واقع مى‏شود نه این که مساله فقط به همین موارد ختم شود.
امروز نیز کسانى در میان مسلمانان زندگى مى‏کنند و به حسب ظاهر مسلمانند و هرگز خود را از رقبه اسلام خارج نمى‏دانند اما به لحاظ روحى چنان نیستند که احکام الهى را از روى طوع و رغبت پذیرا باشند اینان که بعضا داراى موقعیت اجتماعى نیز هستند از سویى تحت تاثیر فرهنگ غرب خود باختگى شده‏اند و از هویت دینى خود فاصله گرفته‏اند و از طرفى اطلاعات آنها از معارف دین ناکافى است در این حال اى افراد بى آن که کمترین صلاحیت اظهار نظر در باب مسائل تخصصى دین را داشته باشند و در مقام قضاوت مى‏نشیند و گاه تحت تاثیر القائات شیطان و تشویق دشمنان دین قرار مى‏گیرند و خواسته یا ناخواسته چنان سخن مى‏گویند که جز به معناى انکار دین خارج شدن از رقیه اسلام نیست، براى مثال اگر کسى بگوید قوانین اسلام اختصاص به زمان صدر اسلام و مردمان آن روزگار داشته و احکام و دستورات آن متناسب با جوامع صدر اسلام بوده است و در زمان حال و در آستانه قرن بیست و یکم، قرآن و احکام اسلام براى اداره جامعه کافى نیست و باید احکام و دستورات آن را طبق صلاحدید و خواست انسان‏ها تغییر داد، یا این که کسى بگوید مردمان قرن بیست و یکم پیامبرى متناسب با زمان خود نیاز دارند، چنین سخنانى هر چند به معناى انکار دین تلقى مى‏شود؛ لکن خود این سخنان در درجه اول، نشانه عدم شناخت صحیح از دین و احکام آن است. بجاست صاحبان چنین تفکراتى قبل از اظهار نظر و سخن گفتن، درست به معنا و لوازم و عواقب سخن خویش توجه کنند. در آن صورت شاید از گفتن سخنانى که بوى فتنه در دین از آن مى‏آید پرهیز کنند و خود را از دام شیطان و دشمنان اسلام و قرآن نجات دهند.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:26 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
تاریک کردن فضا به منظور گمراه کردن افکار عمومى‏

از آنچه تاکنون بیان شد دریافتیم که راه کارهاى دشمنان دین و قرآن در فتنه و هجمه نظامى، با نحوه مقابله آنها در شکل تهاجم و فتنه فرهنگى به کلى متفاوت است. گفته شد آنها در جریان فتنه فرهنگى بر خلاف تهاجم نظامى هرگز به طور آشکار خود را در موضع انکار دین و مخالفت با فرهنگ دینى مردم نشان نمى‏دهند و به طور آشکار اعتقادات قلبى خود را ابراز نمى‏کنند. چرا که در آن صورت کسانى که سخنان آنها را مى‏شنوند با تامل در سخنان آنها یا آن را مى‏پذیرند یا به بطلان آنها پى مى‏برند و در هر حال در صورت قبول عقاید باطل آنان، گمراهى حاصل، از روى علم و آگاهى است و آنچه اتفاق افتاده، تحت عنوان فتنه قرار نمى‏گیرد؛ زیرا گمراه کردن از طریق فریب و با تحریف افکار صورت نگرفته است. آنچه امروزه به عنوان فتنه فرهنگى در جامعه ما وجود دارد و دشمنان قرآن و فرهنگ دینى، با جدیت تمام، از طریق تهاجم فرهنگى در حال انجام آن هستند این است که جو فرهنگى جامعه را به گونه‏اى آشفته و تیره و تار کنند که مردم و به خصوص طبقه جوان در حال تحصیل، قدرت تشخیص حق و باطل را از دست بدهند و به طور ناخودآگاه در دام افکار و اعتقادات باطل و منحرف آنها گرفتار آیند. طبیعى است که اگر قشر تحصیل کرده یک کشور دچار انحراف فکرى شد زمینه گمراهى و انحراف افکار عمومى آن جامعه نیز فراهم خواهد شد، که اذا فسد العالم فسد العالم.
بنابراین فتنه فرهنگى مذکور که پیامبر (ص) بدان هشدار دادند از خطرناک‏ترین امورى است که سعادت دنیا و آخرت مردم را تهدید مى‏کند.
به نظر مى‏رسد براى مقابله با چنین خطرهایى، دولت اسلامى باید چنان از نظر قدرت بیان حقایق دین و نشر فرهنگ و معارف قرآن قوى باشد و نظام آموزشى از دبستان تا دانشگاه و تمام مراکز فرهنگى کشور را تحت نظارت دقیق بگیرد، که بدخواهان و دشمنان اسلام قادر نباشند با مشوش کردن فضاى فرهنگى، دیگران را گم راه کنند.
از طرف دیگر، اساسى‏ترین وظیفه عالمان دینى نیز روشنگرى مردم -به خصوص طبقه جوان جامعه که از معارف دینى و علوم قرآنى آگاهى کافى ندارند - و مقابله با فتنه فرهنگى است. این آشنایان به علوم دینى هستند که موظفند با روشنگرى، مردم و نسل جوان را از خطرات فرهنگى و توطئه دشمنان دین، آگاه کنند و آنان را از دام‏هاى شیطانى برحذر دارند. این مردم متدین هستند که مى‏توانند با پشتیبانى از عالمان دینى متعهد، آنها را در انجام رسالت بزرگشان در هدایت جامعه یارى کنند.
چنان که در ابتداى کتاب ذکر شد در این قسمت به ذکر علل و انگیزه‏هاى مخالفان فرهنگ دینى از منظر على علیه‏السلام در نهج‏البلاغه مى‏پردازیم. در این جا ابتدا به معرفى افراد مذکور از دیدگاه حضرت على مى‏پردازیم و سپس بحث را با بیان علل و انگیزه‏هاى افراد مذکور در مخالفت با فرهنگ دینى و آموزه‏ها و دستورات قرآن به پایان مى‏بریم.