یکى از وظایف پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت به امت،تبیین آیات الهى است.قرآن کریم خطاب به پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرماید:
ما قرآن را بر تو نازل کردیم و وظیفه توست که قرآن را مردم بخوانى و معارف آن را براى ایشان تبیین نمایى؛ زیرا چنان که اشاره شد،قرآن کلام الهى است و با این که بسیار تنزل یافته تابه صورت کلمات و آیات درآمده است در اختیار مسلمانان قرار گرفته،در عین حال معارف آن،چنان عمیق است که براى انسانهاى عادى چندان قابل فهم نیست،لذا قرآن از این جهت نزد انسانهاى عادى صامت است و نیاز به تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصوم دارد.بر همین اساس خداوند متعال خطاب به پیامبر مىفرمایند:((ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آن را براى مردم تبیین کنى)).
بنابراین آیات قرآن تفسیرى خاص خود دارند که این تفسیر و تبیین و علوم آن نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام است آنها نیز معارف قرآن را در اختیار مسلمانها گذاشتند و پیام قرآن را به گوش مردم رسانیدند.پس قرآن به این اعتبار ناطق است و پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه علیهمالسلام معارف قرآن را بیان فرمودند.لکن باید توجه داشت که قرآن سخن خویش را اعم از خوشایند مخاطب بیان مىکند،خواه موافق خواهش دل او،یا مخالف هواى نفس انسان باشد.ونیز شیاطین انس حق ندارند خواستههاى خود را بر قرآن تحمیل کنند و به اسم برداشت خود از قرآن، کلام خداوندى را به راى خود تفسیر کنند،که در این باره در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت.
بنابر هر دو معنا که از ((صامت بودن و ناطق بودن)) قرآن بیان شد حضرت على علیهالسلام مىفرمایند:ناطق لا یعیى لسانه؛ قرآن گویندهاى است که از سخن گفتن خسته نمىشود و پیامهایش را به گوش مردم مىرساند و حجت را بر مسلمانان تمام مىکند.
بنابراین در این فراز از سخن، على علیهالسلام قرآن را چنین معرفى مىکند که، قرآن این کلام الهى در بین شماست و پیوسته با لسانى گویا و رسا انسانها را به فلاح و رستگارى فرا مىخواند و پیروانش را به سعادت و خوشبختى نوید مىدهد و از انجام رسالت خویش هرگز خسته نمىشود.
در خطبه 157 در وصف قرآن کریم چنین مىفرماید:
هان، این قرآن است.پس از او بخواهید تا براى شما سخن بگوید در حالى که هرگز قرآن (بدون تبیین و تفسیر پیامبر و امام معصوم علیهالسلام) سخن نخواهد گفت. شما باید از زبان پیامبر و امام معصوم علیهماالسلام با معارف قرآن آشنا شوید و علوم قرآن را از آنها دریافت کنید.قرآن دریاى معارف و علوم الهى است که غواصى در این دریاى عمیق و بى انتها و صید گوهرهاى انسان ساز آن تنها از عهده کسانى برمى آید که با غیب عالم هستى در ارتباطند و خداى متعال نیز از مردم خواسته تا با توسل به ذیل عنایت پیامبر و ائمه هدى علیهمالسلام و استفاده از علوم اهل بیت و کمک و راهنمایى آن بزرگواران به معارف بلند قرآن راه یابند؛ زیرا علوم قرآن در نزد اهل بیت است.در نتیجه سخن آنها سخن قرآن است. و چون چنین است پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهمالسلام قرآن ناطقند.
بر مبناى مذکور حضرت على علیهالسلام مىفرماید: ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق؛ این قرآن و این شما،ببینید که بدون تبیین امام معصوم علیهالسلام است که مىباید قرآن را براى شما تفسیر و تبیین کند و شما را از معارف و علوم قرآن آگاه نماید.
حضرت با بیان این مقدمه قرآن را از زاویه دیگرى مورد توجه قرار مىدهند و مردم را به رجوع به قرآن و تدبر در آن فرا مىخوانند.حضرتش مىفرمایند،حال که امام معصوم علیهالسلام مىباید علوم و معارف قرآن را براى مسلمانان بیان کند و خود قرآن سخن نمىگوید و مردم خود نیز قادر نیستند مستقیما پیامهاى الهى را دریافت کنند.اکنون: اخبرکم عنه؛ من شما را از قرآن آگاه مىکنم واز علوم و معارف قرآن به شما خبر مىدهم. بدانید تمام آنچه مورد نیاز شماست در قرآن کریم است:
علم گذشته و آینده در قرآن است و درمان درد شما و راه نظم و سامان امورتان در قرآن است. این شما هستید که باید با استفاده از قرآن کریم و علوم اهل بیت علیهالسلام به امور خود سامان بخشید.
امام على علیهالسلام از سویى در مورد اوصاف قرآن در نهجالبلاغه مىفرمایند: این کتاب کتاب ناطق است؛ خودش سخن مىگوید؛ از سخن گفتن خسته نمىشود. سخن و مطلب خویش را به روشنى بیان مىکند و از دیگر سوى، مىفرمایند این قرآن، ناطق نیست؛ باید آن را به سخن درآورد و من هستم که این قرآن را براى شما تبیین مىکنم. و گاه در بعضى از تعابیر آمده است که قرآن صامت ناطق؛ قرآن ساکت است و در عین حال ناطق و گویا. به راستى معناى این سخن چیست؟
به نظر مىرسد این تعبیر بیانگر دو نگاه متفاوت به این کتاب آسمانى است که در یک نگرش قرآن کتابى مقدس، ولى خاموش در گوشهاى نشسته است و با کسى سخن نمىگوید و کسى با او ارتباطى ندارد و از نگاهى دیگر کتابى است گویا که همه انسانها را مخاطب خویش قرار داده است و آنها را به پیروى از خود فرامى خواند و به پیروان خود نوید بهروزى و سعادت مىدهد.
بدیهى است قرآنى که تنها وصف آن تقدس باشد و بس، کلمات و جملات و آیاتى است منقوش بر صفحاتى از کاغذ که مسلمانها به آن احترام مىگذارند، آن را مىبوسند و آن را در بهترین جاى خانه خویش نگه مىدارند و گاه در مجالسى بدون توجه به حقیقت و معانیش آن را تلاوت مىکنند. اگر با این دید به قرآن بنگریم، قرآن کتاب صامتى است که با صوت محسوس سخن نمىگوید و کسى که چنین نگرشى به قرآن دارد هرگز سخنى از قرآن نخواهد شنید و قرآن کریم مشکلى از او حل نخواهد کرد.
بنابراین ما موظفیم به نگرش دوم روى بیاوریم؛ یعنى قرآن را کتاب زندگى بدانیم و با ایجاد روحیه تسلیم در برابر خداى متعال، خود را براى شنیدن سخنان قرآن کریم که تمامى آنها دستورات زندگى است آماده کنیم. در این صورت است که قرآن ناطق و گویاست؛ با انسانها سخن مىگوید و آنها را در تمام زمینهها راهنمایى مىکند.
علاوه بر این تفسیرى که براى صامت بودن و ناطق بودن قرآن بیان کردیم، معنایى عمیقتر از این نیز براى این مطلب وجود دارد که آن معنا مورد نظر حضرت على علیهالسلام است و بر اساس آن معناى خاص است که مىفرمایند قرآن صامت است و باید آن را به سخن درآورد و این من هستم که قرآن را براى شما تبیین مىکنم. اینک به توضیح صامت بودن و ناطق بودن قرآن به معناى دوم - و در واقع به تبیین معناى حقیقى آن - مىپردازیم: هر چند قرآن کریم کلام خداى متعال است و حقیقت این کلام الهى و صدور و نزولش براى ما شناختنى نیست،انما از آن جا که هدف از نزول آن هدایت انسان هاست،این کلام الهى آن قدر تنزل پیدا کرده است که به صورت کلمات و جملات و آیات قابل خواندن و شنیدن براى بشر درآمده،ولى در عین حال چنین نیست که مضامین همه آیات آن براى انسانهاى عادى قابل فهم و دسترسى باشد و خود مردم بدون تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهمالسلام و راسخین در علم بتوانند به مقاصد آیات نایل شوند.
به عنوان مثال،تفصیل و تبیین جزئیات احکام در قرآن نیامده است، همچنین آیاتى از قرآن کریم مجمل است و نیاز به تبیین و توضیح دارد.بنابراین قرآن از بسیارى از جهات ((صامت))است یعنى براى انسانهاى عادى،بدون تفسیر و تبیین کسى که با غیب ارتباط دارد و به علوم الهى آگاه است قابل استفاده نیست.
طبیعى است کسانى که در جامعه اسلامى مىخواهند با دین و قرآن و معارف و ارزشهاى دینى مقابله کنند براى رسیدن به اهداف خود هرگز راه مقابله مستقیم را انتخاب نمىکنند؛ زیرا به خوبى مىدانند در آن صورت با مخالفت عمومى مردم مسلمان روبه رو خواهند شد و در همان نخستین گام شکست خواهند خورد. آنها با استفاده از نکات روان شناختى راه کارهاى مناسب را در راستاى اهداف شیطانى خود بر مىگزینند.
یکى از راه کارهاى آنها ممزوج کردن حق و باطل است. آنها حق و باطل را در هم ممزوج مىکنند و آمیزهاى از سخنان حق و باطل را با بیانى زیبا تبلیغ مىکنند تا مخاطبان آنها که احیانا آگاهى و کارشناسى لازم را در تشخیص سخن حق از باطل ندارند، مجموع سخن آنها را قبول کنند، تا در نتیجه آن مطلب باطلى که با لعاب حق تزیین شده و در زیر نقاب بیان ادبى زیبا پنهان است، ناخودآگاه به فکر و ذهن شنونده القا شود.
حضرت على علیهالسلام مىفرماید:
اگر سخن باطل از اختلاط با حق جدا شود، کسانى که به دنبال حق بودند حق را مىشناختند و باطل بر آنها مخفى نمىشد و نیز اگر حق از امتزاج با باطل جدا مىشد زبان معاندین از تبلیغ باطل قطع مىشد، ولى آنها حق و باطل را در هم مىآمیزند و امر را مشتبه مىکنند. در این فضا است که شیطان ولایت و رهبرى خودش را بر منحرفان و دوستانش تحکیم مىبخشد و به وسیله آنها انسانها را گمراه مىکند و انسانهایى که با هدایت الهى به حق رهنمون مىشوند از تسلط شیطان و عوامل او نجات مىیابند.
طبیعى است منحرفان و کسانى که به تعبیر قرآن قلب و روح آنها دچار تنگى است و در مقابل خدا حاضر به تسلیم نیستند، آیات متشابه و آن دسته از روایاتى را که از نظر سند مغشوش یا از نظر دلالت متشابه است، سرلوحه کار و تبلیغ خویش علیه اسلام قرار مىدهند و از شنیدن محکمات قرآن و سخن حق و معارف الهى که از زبان اهل بیت و ائمه معصومین علیهمالسلام با اسناد معتبر رسیده است، گریزانند.
اینان که گاه خود را مسلمان مىدانند، دانسته یا ندانسته، با معاندین اسلام هم صدا مىشوند؛ زیرا آنها نیز در پى آنند که ضعفهایى به دروغ به اسلام نسبت دهند و با بزرگ کردن آنها از رغبت انسانهاى حق طلبى که تا کنون مسلمان نشدهاند، بکاهند. در این نوشتار، روى سخن با ملحدان و دشمنان غیر مسلمان نیست؛ بلکه با کسانى است که خود را مسلمان مىدانند.
البته ممکن است آنان براى گوش فرا ندادن به سخن حق و سرباز زدن از تسلیم در مقابل عقل و منطق، توجیهاتى از قبیل آنچه در قسمت قرائتها و برداشتهاى مختلف از دین بدان اشاره شد، براى خود دست و پا کنند و بدون توجه به پیامدهاى سخنان خود بر موضع خود اصرار ورزند. ما نیز در این قسمت، قضاوت درباره آن توجیهات و سرانجام تفکر مذکور را به عهده خود خوانندگان محترم مىگذاریم؛ لکن از سر دلسوزى و خیر خواهى آنان را به بازنگرى در عقاید و افکار و ایمانشان فرا مىخوانیم. هم چنان که قرآن نیز از مومنین مىخواهد یکدیگر را به تفکر و تعقل و صلاح و هدایت دعوت کنند و حق را به یکدیگر یاد آورى نمایند.
با توجه به مطالب پیش گفته این سوال مطرح مىشود که انگیزه و هدف مخالفان از این شیطنتها در مقابله با قرآن و فرهنگ دینى مردم چیست؟ براى پاسخ، ابتدا نظر قرآن را بررسى مىکنیم و سپس به توضیح سخن حضرت على علیهالسلام در نهجالبلاغه در این باره مىپردازیم.
از قرآن چنین استفاده مىشود که از همان آغاز نزول، شیطان در صدد برآمد و تمام سعى خویش را به کار گرفت تا با استفاده از نقاط ضعف شیاطین انس و انسانهاى دنیا پرست، مردم را از قرآن جدا کند. از شیطان نیز جز این انتظار نمىرفت؛ زیرا قسم یاد کرده بود که
به عزتت سوگند، که همه آدمى زادگان را گمراه مىکنم، مگر بندگان مخلص تو که از فریب دادن آنها مایوس هستم. شیطان براى عملى کردن نقشه خود مبنى بر گمراه کردن مردم و محروم کردن آنها از معارف قرآن ، آیات متشابه قرآن کریم را دست آویز قرار داد. دنیاپرستان و اولیاى خود را به تبعیت از متشابهات قرآن، بدون توجه به محکمات، تشویق و ترغیب مىنمود تا از طریق آنان سایرین را نیز به تردید و گمراهى بکشاند. خداى متعال بعد از تقسیم آیات قرآن به محکمات و متشابهات مىفرماید:
کسانى که سر تا پاى وجودشان انحراف و پلیدى و خود پرستى است و قلبشان بیمار است و تحت تاثیر القائات شیطان قرار گرفتهاند، محکمات قرآن و عقاید بدیهى و روشن دین را رها مىکنند و با استناد به ظاهر آیات متشابه در تلاشند تا با بیان و تفسیرهاى نابجا و تحریف در معارف قرآن مردم را گمراه کنند. این چنین انسانهایى دست پروردگان شیطانند، که او را در تحقق بخشیدن به هدفش یارى مىدهند. قرآن این انسانها را با عناوینى از قبیل (( فى قلوبهم زیغ)) یا (( فى قلوبهم مرض)) یاد مىکند و مردم را از پیروى آنان بر حذر مىدارد.
آنچه در این جا مورد تحقیق و بررسى قرار مىگیرد، تبیین انگیزه چنین انسانهایى در مخالفت با فرهنگ دینى، از نظر قرآن است. قرآن کریم مىفرماید کسانى با انگیزه (( ابتغاء الفتنه))، متشابهات قرآن را ملاک فکر و عمل خود قرار مىدهند و با دست آویز قرار دادن متشابهات یا با تاویل و تفسیرهاى نادرست از آیات، ظاهر قرآن را رها کرده، فتنه جویى مىکنند.
سوالى که در این جا مطرح مىشود این است که فتنه چیست؟ و فتنه جویى کدام است؟ متخصصان علم لغت، به خصوص آنهایى که سعى دارند لغت را به معناى اصلى خود برگردانند و با توجه به معناى اصلى لغت واژهها را معنا کنند، گفتهاند فتنه در اصل به معناى داغ کردن شىء بر روى آتش است. آن گاه که شىء بر روى آتش قرار مىگیرد تا داغ یا سوزانده یا ذوب شود، عرب از این معنا به (( فتنه))؛ یعنى آن شىء را داغ کرد، تعبیر مىکند. در قرآن نیز ماده (( فتنه)) به همین معناى لغوى به کار رفته است؛ آن جا که مىفرماید: یوم هم على النار یفتنون؛ یعنى روزى که آنها با آتش سوزانده مىشوند.
بنابراین، اصل معناى لغوى (( فتنه)) سوزاندن و ذوب کردن است؛ لکن چنان که لغت شناسان مىگویند گاه با توجه به لوازم یک معناى لغوى، آن معنا به لوازم یا ملزومات آن نیز سرایت مىکند و با اشراب لازمه معنا و استعمال آن لغت در لازمه معنا، کمکم آن لازم به صورت معناى دوم و سوم براى لغت در مىآید. لغت و واژه (( فتنه)) نیز بدین صورت است؛ زیرا چنان که گفته شد (( فتنه)) در اصل به معناى داغ شدن است، لکن (( داغ شدن)) یک لازمهاى دارد و آن این که اگر این داغ شدن و در آتش قرار گرفتن در مورد انسان اتفاق بیفتد - نظیر آیه یوم هم على النار یفتنون - انسان حالت اضطراب پیدا مىکند. اضطراب نیز گاه ظاهرى و بدنى است؛ مثل آن که مربوط به داغ شدن و سوختن جسمانى است و گاه ناشى از امور باطنى و روحى است. پس اضطراب در واقع از لوازم (( فتنه)) و داغ شدن است؛ سپس از باب گسترش در معناى لفظ، به چیزهایى که باعث اضطرابهاى معنوى و باطنى مىگردد نیز (((( فتنه)))) اطلاق مىشود. از آن جا که یک قسم از اضطرابهاى روحى و روانى، اضطراب و نگرانى و تردیدى است که در زمینه اعتقادات پیش مىآید؛ به آنچه چنین اضطرابهایى را باعث شود نیز ((فتنه)) گفتهاند.
آن جا که گفته مىشود ((فتنه در دین ))؛ به این لحاظ است که کسانى در صدد بر مىآیند تا با القائات موهوم و باطل، متدینان را در اعتقادات و ایمانشان دچار تزلزل و اضطراب کنند و آنها را از دین حق و اعتقادات دینى برگردانند.
به امتحان نیز ((فتنه)) گفتهاند؛ زیرا موجب اضطراب و نگرانى است. چون انسان در هنگام امتحان، مضطرب و نگران نتیجه است، آرامش روحى و سکونت قلب ندارد. واژه ((فتنه)) در قرآن نیز آیات متعددى به همین معناى اضطراب ناشى از امتحان آمده است. قرآن مىفرماید: انما اموالکم و اولادکم فتنه؛ اموال و فرزندان شما وسیله آزمایش شمایند. یا مىفرماید: و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه؛ ما شما را به وسیله خیر و شر و نعمت و نقمت مىآزماییم. گاه نیز به خود عذاب و ناراحتى ((فتنه)) اطلاق شده است.
بدیهى است در آیه مورد بحث
فتنه به معناى فتنه در دین مراد است؛ زیرا تبعیت از متشابهات با امتحان و آزمون تناسبى ندارد و کسانى که از متشابهات تبعیت مىکنند در صدد شکنجه و عذاب کردن دیگران نیستند. نیز به معناى داغ کردن و سوزاندن نیست؛ بلکه فتنه جویى آنها بدین علت است که در صددند تا با دست آویز قرار دادن آیات متشابه، در افکار و عقاید دینى مردم تزلزل و اضطراب ایجاد کنند و آنها را گمراه نمایند.
((فتنه در دین )) به معنایى که توضیح داده شد، مقابله پنهان و از نوع فریب و حیله محسوب مىشود. این کار، با پوشش ایمان ظاهرى، به منظور از بین بردن اصل دین صورت مىگیرد. چنین فتنه گرانى با استفاده از چهره نفاق، اندیشههاى شیطانى خود را چنان پنهان نگه مىدارند که تشخیص انگیزههاى ضد دینى آنها براى عموم مردم کار آسانى نیست. به همین سبب نیز قرآن آن را بزرگترین گناه شمرده است و مردم را به این بزرگترین خطر دنیا و آخرت توجه داده و از آنها خواسته تا به مقابله با آن برخیزند و از هستى مادى و معنوى خویش دفاع کنند.
دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان معمولا از دو شیوه عمده استفاده مىکنند. در این جا ضمن توضیح راه کارهاى دشمنان قرآن و فرهنگ دینى از موضع قرآن در مقابله با توطئههاى دشمنان آگاه خواهیم شد.
یکى از شیوههاى معمول دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان، مبارزه فیزیکى و جنگ علنى است که سعى مىکنند با حمله نظامى به کشورها و مردم مسلمان و کشتن و قتل و غارت آنان به اهداف خود نایل آیند. در این صورت هر چند ممکن است تعدادى از مسلمانان را شهید کنند و موجب ضرر و زیانهایى براى کشور اسلام شوند؛ لکن هرگز به اهداف خود نمىرسند و نه تنها مسلمانان از کشته شدن در راه دین زیان نمىبینند، بلکه در دین و اعتقاد خود پابرجاتر و راسختر مىگردند. در فرهنگ دینى هدف از زندگى این دنیا تکامل انسان و رسیدن به مقام قرب الهى در سایه اعتقادات بر حى دینى و عبادت و بندگى است که اوج آن به شکل شهادت در راه خدا تجلى مىکند.
در مقابل این استراتژى دشمنان، موضع قرآن نیز این است که:
با دشمنان اسلام بجنگید تا ریشه فتنه نابود شود و دین حق حاکم گردد. در این مقاتله، شعار مسلمانان نیز این است که:
آیا براى ما جز یکى از دو نیکى (پیروزى یا شهادت) را انتظار مىبرید؟ پس انتظار بکشید که ما هم با شما در انتظاریم.
دومین شیوه عمده دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان، کارهاى فرهنگى است که یکى از مهمترین آنها القاى شبهات است که به منظور گمراه کردن مردم مسلمان صورت مىگیرد. بدیهى است راه کارها و ابزار و آلاتى که در این نوع مبارزه به کار گرفته مىشود و نیز روشها و پیامدهاى آن با حمله نظامى به کلى متفاوت است. اگر در حمله نظامى، دشمن با پیشرفتهترین سلاحها براى کشتن و قتل و غارت و از بین بردن جسم مسلمانان به میدان مىآید، در نوع دوم با سلاح قلم و بیان بر آن است تا فکر و اندیشه آنان را گمراه و فاسد سازد. اگر در حمله نظامى دشمن با قساوت هر چه تمامتر با سربازان مسلمان روبهرو مىشد، در تهاجم فرهنگى با روى خوش و از در دلسوزى وارد مىشود. اگر در حمله نظامى، مسلمانان به روشنى دشمن را مىشناختند در تهاجم فرهنگى دشمنشناسى کار آسانى نیست. اگر در حمله نظامى دشمن با تعبیه میدانهاى مین و استفاده از جنگ افزارهاى پیش رفته در صدد نابود کردن اجسام خاکى بود، در تهاجم فرهنگى در پى آن است که با گستراندن دامهاى شیطانى و طرح شبهات بى اساس، روحها و اندیشهها را تصاحب کند و با تهى کردن انسانها از درون، آنها را در جهت منافع خود سوق دهد.
اگر در تهاجم نظامى دشمن قدرت داشت تنها عدهاى از رزمندگان مسلمان را از دنیاى پست مادى خارج کند، در تهاجم فرهنگى شیاطین در کمین نشستهاند تا با به دام انداختن جوانهاى معصوم، این سرمایههاى عظیم ملت مسلمان که از علوم و معارف دینى آگاهى کافى ندارند، باعث انحراف و سقوط آنها در ورطه بى دینى شوند. هر چند دشمنان از این شیوه دین ستیزى نیز طرفى نخواهند بست و ملت مسلمان و به خصوص جوانان تحصیل کرده مسلمان که از مبارزه و تهاجم نظامى با سرافرازى و پیروزمندانه بیرون آمدند، هوشمندتر از آنند که از جابهجایى دشمن از جبهه نظامى به جبهه مبارزه فرهنگى غافل شوند؛ لکن قرآن کریم به خاطر عظمت خطر و غیر قابل جبران بودن پیامدهاو عواقب ناشى از شکست مسلمانان در جبهه تهاجم فرهنگى آن را مورد توجه قرار داده و ضمن هشدار به مسلمانان در این باره، از آنان خواسته است با تمام قوا در مقابل دشمنان خدا و دین ایستادگى کنند.
از آن جا که خطر و پیامدهاى شکست در هجمه فرهنگى بر خلاف هجمه نظامى متوجه حوزه فکر و اعتقادات دینى مردم است و در صورت غفلت، انسانیت و سعادت دنیا و آخرت مسلمانان در خطر مىافتد، قرآن نیز با حساسیت فوق العاده آن را مورد توجه قرار داده، بدان هشدار مىدهد. بر آگاهان و هوشمندان مسلمان پوشیده نیست که آثار و پیامدهاى شکست در جبهه نبرد ظاهرى و فتنه نظامى در مقایسه با پیامدها و عواقب غفلت از تهاجم فرهنگى بسیار اندک است؛ زیرا در تهاجم نظامى حیات چند روزه مسلمانان در معرض خطر قرار مىگیرد، اما در تهاجم و فتنه فرهنگى، عقاید و دین و سعادت دنیا و آخرت مسلمانان در معرض خطر جدى است.
بدین جهت قرآن نیز خطر فتنه در دین و تهاجم فرهنگى را بزرگتر از تهاجم نظامى دانسته، مسلمانان را از غفلت از آن برحذر داشته است و اهمیت و خطر جنگ و فتنه نظامى را در مقابل آن کمتر دانسته است.
قرآن کریم مىفرماید:
و آنها را (بت پرستانى که از هیچ گونه جنایتى ابا ندارند) هر کجا یافتید، به قتل برسانید و از آن جا که شما را بیرون کردند (مکه) بیرون کنید و فتنه (بت پرستى) از کشتار مردم بدتر است. البته توجه داریم که مخالفان قرآن و فرهنگ دینى در صدر اسلام و زمان نزول آیات قرآن، اغلب با تهاجمات نظامى و برخوردهاى فیزیکى در میدانهاى نبرد در پى آن بودند تا اسلام و مسلمین را نابود کنند؛ اما با این همه، حساسیت قرآن نسبت به خطر فتنه دینى و فرهنگى، بیشتر از خطر تهاجم نظامى است. قرآن مىفرماید: والفتنه اکبر من القتل اندیشه شرک از تهاجم نظامى و کشتن خطرناکتر و گناه آناز قتل و کشتن مسلمانان بزرگتر است که دلیل خطرناکتر بودن فتنه فرهنگى پیش از این توضیح داده شد.
اندیشه شرک به موازات اندیشه توحید پیوسته در طول تاریخ بخشى از افکاز بشر را در سیطره خود داشته است. انسانهایى که از پذیرفتن بندگى خدا و تسلیم در مقابل خداوند جهان آفرین سر باز زدهاند و در پى ارضاى هواهاى نفسانى خویش بودهاند، از گرویدن انسانهاى دیگر به دین حق ناخشنود بوده، به شیوههاى گوناگون از آن ممانعت مىکردهاند.
بدیهى است طرف داران اندیشه شرک در هر عصرى، شیوهاى متناسب با افکار مردمان آن زمان برمىگزینند و راه کارهاى مناسبى براى دست یابى به اهداف خود انتخاب مىکنند. بر این اساس، در صدر اسلام به لحاظ آن که اندیشه شرک در شکل بت پرستى ظاهر مىشد سردمداران شرک و کسانى که حاضر به بندگى خدا و تسلیم در مقابل دین حق نبودند به تبلیغ بتهاى سنگى و چوبى مىپرداختند و از گرویدن انسانها به توحید ممانعت مىکردند. دلیل اصلى این کار نیز آن بود که با حاکمیت دین و فرهنگ توحیدى جایى براى ارضاى هواهاى نفسانى آنها باقى نمىماند.
امروز نیز اندیشه شرک به گونهاى مدرن و به صورت نظریه علمى در مجامع و محافل مختلف تبلیغ مىشود. اگر در صدر اسلام تنها 360 بت و الاه مورد پرستش بود و انسانهاى دنیا پرست براى تخدیر افکار مردم به تبلیغ آنها مىپرداختند، امروزه طرفداران اندیشه شرک در تلاشند تا به تعداد انسانها، بتهاى خیالى تراشیده، فکر و عقل انسانها را از خداى متعال منصرف کنند و به اوهام و خیالات و القائات شیطانى متوجه سازند.
به نظر مىرسد اندیشه ((صراطهاى مستقیم و قرائتهاى مختلف از دین)) در یک چنین بسترى قرار مىگیرد؛ زیرا همان طور که از عنوان آن استفاده مىشود، مراد از این اندیشه آن است که هر کس هر چه در باب خدا و دین از متون دینى برداشت مىکند، همان را باید مبناى اعتقاد و عمل خود قرار دهد؛ زیرا همان حق و عین واقعیت است.
بنابراین به تعداد انسانها و فهمهاى متفاوت آنها در باب خدا و دین، خدایان و ادیان فردى و اختصاصى تصویر مىشود. بدیهى است این سخن با روح توحید که در شعار ((لا اله الا الله)) متبلور است در تضاد است و درست در نقطه مقابل آن قرار مىگیرد.
به هر حال از آن جا که پاى حساسترین موضوع در زندگى انسان، یعنى مساله توحید و شرک، که سعادت دنیا و آخرت او به آن بستگى دارد در میان است جاى دارد که انسان عقاید و افکار خویش را مورد تامل و بازنگرى قرار دهد و عقاید و اندیشههاى خود را بر قرآن و علوم اهل بیت عرضه کند و به دور از هوا و هوس، با منطق و عقل سلیم، در صدد نقد افکار خویش برآید؛ زیرا تنها در این صورت است که انسان قادر خواهد بود از دام تخیلات شیطان رهایى پیدا کند و خود را از سقوط در ورطه گمراهى نجات دهد. البته خودشکنى و پیروزى بر هواى نفس کارى بس دشوار است و بى جهت نیست که پیامبر صلى الله علیه و آله آن را جهاد اکبر دانسته است، به خصوص اگر انسان در موقعیتى باشد که شیاطین و دشمنان توحید و اسلام او را تشویق کنند و حاضر باشند براى رسیدن به اهداف سیاسى و استعمارى خود و مقابله با اسلام از او شخصیتى جهانى بسازند. هر چند در چنین موقعیتى، به خود آمدن انسان و پاگذاشتن در میدان جهاد اکبر و پشت پا زدن به وعده و وعیدهاى شیطان و دشمنان اسلام کارى شگفت زده و اعجاز گونه است اما غیر ممکن نیست، در تاریخ کم نیستند افرادى که در لحظهاى به خود آمدند و خود را از دام شیاطین جنى و انسى و هواهاى نفسانى رها کرده، از هلاکت نجات یافتند و به آغوش توحید باز گشتند.
قرآن کریم راههاى رسیدن به سعادت و تکامل را به مسلمانان نشان داده است و همانند مشعل فروزندهاى که هرگز به خاموشى نمىگراید، صراط مستقیم هدایت را براى انسانهاى طالب حقیقت روشن کرده است. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز گرد و غبار شرک و کفر را از چهره انسانیت زدود و بذر امید و رستگارى را در جان و دل انسانهاى تشنه حقیقت کاشت و آن را بارور ساخت و نیز حکومت را بر اساس توحید بنیان نهاد. در این میان، کم نبودند کسانى که از روى مصلحت اندیشى مسلمان مىشدند و ایمان آنها از مرحله زبان فراتر نمىرفت و توحید در قلب آنها جاى نمىگرفت. طبیعى بود چنین کسانى که خواستههاى نفسانى خود را بر خواسته خدا و دستورات پیامبر صلى الله علیه و آله مقدم بدارند. اینان که در باطن دشمن اسلام و پیامبر بودند، در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه و آله مصلحت نمىدیدند آشکارا به مخالفت برخیزند و نقشه منحرف کردن جریان حکومت الهى و مخالفت با امام معصوم و محروم کردن مردم از رهبرى ائمه معصومین را بر ملا کنند. این شیاطین و انسانهاى دنیا پرست منتظر بودند تا پیامبر از دنیا برود و نقشههاى شوم خود را عملى کنند.
قرآن کریم مىفرماید با پیش بینى این توطئه، هشدار مىدهد:
آیا مردم گمان مىکنند صرف این که بگویند ایمان آوردهایم، رها مىشوند و به فتنه مبتلا نمىگردند؟ روزى حضرت على علیهالسلام درباره قرآن کریم سخن مىگفت و مردم را به اجتماع بر محور این حبل المتین الهى و عمل به دستورات آن فرا مىخواند و اهل سعادت و شقاوت را به بهشت و دوزخ نوید مىداد. مردى برخاست و درباره فتنه سوال کرد و از آن حضرت خواست تا سخنى از پیامبر در این باره بیان فرماید. حضرت در پاسخ فرمودند آن گاه که خداى متعال این آیه (احسب الناس...) را نازل کرد و مردم را از وقوع فتنه در دین و آزمایشى بس بزرگ مطلع ساخت، من متوجه شدم که این فتنه بعد از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله خواهد بود. از پیامبر صلى الله علیه و آله سوال کردم این فتنهاى که در دین واقع مىشود و خداى متعال از آن خبر داده کدام است و حقیقت آن چیست؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند امتم پس از من دچار فتنه خواهند شد. در این جا حضرت على علیهالسلام قبل از آن که پیامبر صلى الله علیه و آله انواع فتنههاى بعد از وفاتشان را بیان کنند، از ترس این که مبادا از فوز شهادت در راه خدا محروم شود پیامبر را به یاد جنگ احد مىاندازد و عرض مىکند: حتما به یاد دارید که در جنگ احد چه شخصیتهاى بزرگى از عالم اسلام (امثال حمزه سید الشهدا) گوى سبقت را ربودند و به فوز عظیم شهادت نایل آمدند و بین من و شهادت در راه خدا، این معشوق الهى، جدایى افتاد و این جدایى بر من بسیار گران آمد. به یاد دارید مرا به نیل به آرزویم بشارت دادید و فرمودید: شهادت در راه خدا در انتظار است؛ و من همچنان در انتظارم. یا رسول الله آیا آن فتنهاى که بعد از شما به وقوع خواهد پیوست به شهادت من منجر خواهد شد؟ پیامبر در جواب مىفرمایند آرى تو به آرزوى خود خواهى رسید. آن گاه پیامبر از امیرالمومنین مىپرسند: وقتى در چنین فتنهاى قرار مىگیرى صبر تو چگونه است؟ حضرت عرض کردند یإ؛شش رسول الله این جا جاى صبر نیست؛ بلکه این از امورى است که بر آن شکر مىکنم و آن را براى خود بشارت مىدانم.
آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله به گوشههایى از فتنههایى که در دین به وقوع خواهد پیوست اشاره مىکنند و مردم را به آنها هشدار مىدهند.
پیامبر (ص) بعد از اطمینان به حضرت على علیهالسلام مبنى بر تحقق آرزویش و تکرار بشارت شهادت، آن حضرت را مورد خطاب قرار مىدهد و انواعى از فتنههایى که به دست دنیا پرستان در دین واقع مىشود، بیان مىکند. حضرت در بیان خویش بر سه نوع فتنه تکیه مىکنند:
اولین مسالهاى که پیامبر به آن اشاره مىکنند فتنه در اموال است. بر کسانى که اطلاعى از فقه اسلامى دارند پوشیده نیست که بخش عظیمى از احکام عملى اسلام درباره اموال و کسب و تجارت و امور اقتصادى است. در اسلام حقوق افراد به نیکوترین و دقیقترین وجه ممکن مورد توجه شارع مقدس قرار گرفته است. ضوابط و قواعد خرید و فروش و کسب و تجارت که شرع مقدس مسلمانها را ملزم به رعایت آنها کرده است ضوابط و قواعدى است که بر اساس مصالح واقعى زندگى اجتماعى انسانها تشریع شده است، تا مردم با رعایت آنها از زندگى سالم و سعادت دنیوى و اخروى برخوردار باشند. از آن جا که بیشترین روابط اقتصادى در جامعه بر اساس بیع و خرید و فروش انجام مىگیرد و قوام زندگى اجتماعى و تعاون و هم یارى بین انسانها در رفع نیازهاى یکدیگر بر داد و ستد و معاملات استوار است، و از طرف دیگر به دلیل غریزه زیادهطلبى در انسان، معاملات ربوى، این بدترین و مبغوضترین نوع معامله از نظر اسلام، در میان مردم شایع بوده است، قرآن مردم را از انجام داد و ستد و معاملات ربوى به شدت منع کرده است. لحن قرآن در منع از این کار بسیار شدید است، تا جایى که آن را به منزله جنگ با خداوند مىداند: فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله؛ اگر دست از معاملات ربوى بر نمىدارید پس بدانید با خدا اعلان جنگ کردهاید.
پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرمایند بعد از من مردم در اموال و روابط اقتصادى خویش دچار فتنه خواهند شد و حکم صریح قرآن را، مبنى بر حرمت ربا، نادیده خواهند گرفت و به بهانه بیع و خرید و فروش، با حیلههاى واهى رباخوارى خواهند کرد.
آنچه هر انسان عاقلى با تمام وجود آن را تصدیق مىکند و بعد از تصدیق باید به لوازم آن پاى بند باشد این است که ما انسانها آفریده و بنده خدا هستیم. خداى متعال است که عالم را خلقت نموده و ما را از نعمت وجود برخوردار کرده است و براى این که ما انسانها به تکامل و سعادت برسیم بإ؛ششس فرستادن بهترین بندگانش همراه با کتب آسمانى، نعمت خویش را بر ما تمام کرده است. شکر و سپاس نعمت هدایت و دین، که بزرگترین نعمت الهى بعد از نعمت وجود محسوب مىشود، جز با قبول بندگى و عبودیت خدا، که این نیز بالاترین مقام متصور در حق انسان محسوب مىشود، تحقق پیدا نمىکند.
از طرف دیگر این خداى متعال است که بر انسانها منت دارد که نعمت خویش را در حق آنها تمام کرده است و هدایت و دین حق را بر آنها فرو فرستاده است. راستى چه اندکند آنها که بى قدرى و ناچیزى خود را بشناسند و به عظمت خدا و بزرگى نعمتهایى که براى انسان آفریده است پى ببرند و آن همه لطف و مهربانى خدا را در حق خود درک کنند!
راستى چه قدر زشت و ناپسند و ناسپاسى است که انسان نادان بر خدا منت داشته باشد که هدایت و راهنمایى او را پذیرفته است. غافل از آن که خدا بر ما منت دارد؛ زیرا او ما را به دین حق هدایت کرده است.
قرآن کریم خطاب به پیامبر (ص) مىفرماید:
مردم بر تو منت مىنهند که اسلام آورند؟! بگو اسلام آوردن خود را بر من منت نگذارید، بلکه این خداست که بر شما منت دارد که شما را به ایمان هدایت کرده است. این شما هستید که باید با بندگى و اطاعت و عبادت، این حق را به طور شایسته ادا کنید، نه آن که به بهانه ایمان آوردن خود رإ؛صصف صاحب حق بدانید و از خداى متعال طلبکار باشید. بنابراین در بینش دینى، اصل بر بندگى و عبودیت و تسلیم در مقابل خداست، نه بر منیت و روح استکبارى در مقابل خدا. پیامبر صلى الله علیه و آله داشتن روحیه منیت و استکبارى به جاى آن که خدا را بر نعمت دین و هدایت شکر گزار باشند و از او به خاطر دین حق ممنون باشند، بر خدا منت دارند که دین را پذیرفتهاند و خود را صاحب حق و طلبکار خدا مىدانند و از خدا (از موضع طلبکارانه) انتظار پاداش و رحمت دارند! همچنین در قبال ایمان آوردن خود را مستحق هیچ نوع مجازاتى نمىدانند. هر چند خداى متعال هیچ مجازاتى را بدون دلیل بر بندهاى روا نمىدارد، لکن پیامبر (ص) داشته چنین روحیهاى را فتنه در دین مىداند؛ زیرا صاحبان چنین روحیهاى، آن جا که رعایت دستور دینى با خواستههاى نفسانى آنها سازگارى ندارد به راحتى با توجیهات نابجا در صدد فریب خویش و دیگران بر مىآیند. بنابراین، داشتن روحیه استکبارى مذکور در مقابل خدا با حقیقت دین و روح اسلام، که چیزى جز تسلیم در مقابل دین خدا نیست، ناسازگار است.
خطرناکترین فتنه در دین، که پیامبر صلى الله علیه و آله را نگران کرده و با در میان گذاشتن آن با حضرت على علیهالسلام مردم را بدان هشدار داده است فتنه و توطئه تحریف در دین و تحلیل محرمات الهى در مقام اعتقاد است. هر چند عدم رعایت احکام شریعت در مقام عمل و داشتن روحیه استکبارى در مقابل خداوندى پروردگار، گناهى بس بزرگ است، لکن خطرناکتر از آن این است که انسان در صدد برآید براى گناهان و اعمال ضد دینى خود توجیهات واهى و دروغین دست و پا کند و به خواستههاى نفسانى خود رنگ دین و شریعت بزند.
در این صورت شیطان با تمام قوا به کمک دنیاپرستان به ظاهر مسلمان مىشتابد تا آنها را در القاى شبهات و تحریف احکام دین یارى رساند.
پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرماید فتنه جویان براى تأمین خواستههاى نفسانى خود با توسل به شبهات و توجیهات دروغین و تخیلات واهى در صدد برمىآیند تا محرمات الهى را حلال نمایند و با دین خدا بازى کنند.
آنچه تذکر آن ضرورى مىنماید و پیامبر نیز در بیان وظیفه حضرت على علیهالسلام در مقابل فتنهها و فتنه گران، بدان توجه مىدهد مساله تداوم چنین فتنهگرىهاى است که تا ظهور حضرت صاحب الامر، امام زمان علیهالسلام ادامه دارد، آنچه پیامبر صلى الله علیه و آله به عنوان حلال کردن شراب به بهانه این که شراب همان کشمش حلال است یا حلال دانستن رشوه به بهانه هدیه، و یا حلال دانستن ربا خوارى به بهانه خرید و فروش، بیان کردند تنها نمونههایى از انواع فتنههایى است که در دین واقع مىشود نه این که مساله فقط به همین موارد ختم شود.
امروز نیز کسانى در میان مسلمانان زندگى مىکنند و به حسب ظاهر مسلمانند و هرگز خود را از رقبه اسلام خارج نمىدانند اما به لحاظ روحى چنان نیستند که احکام الهى را از روى طوع و رغبت پذیرا باشند اینان که بعضا داراى موقعیت اجتماعى نیز هستند از سویى تحت تاثیر فرهنگ غرب خود باختگى شدهاند و از هویت دینى خود فاصله گرفتهاند و از طرفى اطلاعات آنها از معارف دین ناکافى است در این حال اى افراد بى آن که کمترین صلاحیت اظهار نظر در باب مسائل تخصصى دین را داشته باشند و در مقام قضاوت مىنشیند و گاه تحت تاثیر القائات شیطان و تشویق دشمنان دین قرار مىگیرند و خواسته یا ناخواسته چنان سخن مىگویند که جز به معناى انکار دین خارج شدن از رقیه اسلام نیست، براى مثال اگر کسى بگوید قوانین اسلام اختصاص به زمان صدر اسلام و مردمان آن روزگار داشته و احکام و دستورات آن متناسب با جوامع صدر اسلام بوده است و در زمان حال و در آستانه قرن بیست و یکم، قرآن و احکام اسلام براى اداره جامعه کافى نیست و باید احکام و دستورات آن را طبق صلاحدید و خواست انسانها تغییر داد، یا این که کسى بگوید مردمان قرن بیست و یکم پیامبرى متناسب با زمان خود نیاز دارند، چنین سخنانى هر چند به معناى انکار دین تلقى مىشود؛ لکن خود این سخنان در درجه اول، نشانه عدم شناخت صحیح از دین و احکام آن است. بجاست صاحبان چنین تفکراتى قبل از اظهار نظر و سخن گفتن، درست به معنا و لوازم و عواقب سخن خویش توجه کنند. در آن صورت شاید از گفتن سخنانى که بوى فتنه در دین از آن مىآید پرهیز کنند و خود را از دام شیطان و دشمنان اسلام و قرآن نجات دهند.
از آنچه تاکنون بیان شد دریافتیم که راه کارهاى دشمنان دین و قرآن در فتنه و هجمه نظامى، با نحوه مقابله آنها در شکل تهاجم و فتنه فرهنگى به کلى متفاوت است. گفته شد آنها در جریان فتنه فرهنگى بر خلاف تهاجم نظامى هرگز به طور آشکار خود را در موضع انکار دین و مخالفت با فرهنگ دینى مردم نشان نمىدهند و به طور آشکار اعتقادات قلبى خود را ابراز نمىکنند. چرا که در آن صورت کسانى که سخنان آنها را مىشنوند با تامل در سخنان آنها یا آن را مىپذیرند یا به بطلان آنها پى مىبرند و در هر حال در صورت قبول عقاید باطل آنان، گمراهى حاصل، از روى علم و آگاهى است و آنچه اتفاق افتاده، تحت عنوان فتنه قرار نمىگیرد؛ زیرا گمراه کردن از طریق فریب و با تحریف افکار صورت نگرفته است. آنچه امروزه به عنوان فتنه فرهنگى در جامعه ما وجود دارد و دشمنان قرآن و فرهنگ دینى، با جدیت تمام، از طریق تهاجم فرهنگى در حال انجام آن هستند این است که جو فرهنگى جامعه را به گونهاى آشفته و تیره و تار کنند که مردم و به خصوص طبقه جوان در حال تحصیل، قدرت تشخیص حق و باطل را از دست بدهند و به طور ناخودآگاه در دام افکار و اعتقادات باطل و منحرف آنها گرفتار آیند. طبیعى است که اگر قشر تحصیل کرده یک کشور دچار انحراف فکرى شد زمینه گمراهى و انحراف افکار عمومى آن جامعه نیز فراهم خواهد شد، که اذا فسد العالم فسد العالم.
بنابراین فتنه فرهنگى مذکور که پیامبر (ص) بدان هشدار دادند از خطرناکترین امورى است که سعادت دنیا و آخرت مردم را تهدید مىکند.
به نظر مىرسد براى مقابله با چنین خطرهایى، دولت اسلامى باید چنان از نظر قدرت بیان حقایق دین و نشر فرهنگ و معارف قرآن قوى باشد و نظام آموزشى از دبستان تا دانشگاه و تمام مراکز فرهنگى کشور را تحت نظارت دقیق بگیرد، که بدخواهان و دشمنان اسلام قادر نباشند با مشوش کردن فضاى فرهنگى، دیگران را گم راه کنند.
از طرف دیگر، اساسىترین وظیفه عالمان دینى نیز روشنگرى مردم -به خصوص طبقه جوان جامعه که از معارف دینى و علوم قرآنى آگاهى کافى ندارند - و مقابله با فتنه فرهنگى است. این آشنایان به علوم دینى هستند که موظفند با روشنگرى، مردم و نسل جوان را از خطرات فرهنگى و توطئه دشمنان دین، آگاه کنند و آنان را از دامهاى شیطانى برحذر دارند. این مردم متدین هستند که مىتوانند با پشتیبانى از عالمان دینى متعهد، آنها را در انجام رسالت بزرگشان در هدایت جامعه یارى کنند.
چنان که در ابتداى کتاب ذکر شد در این قسمت به ذکر علل و انگیزههاى مخالفان فرهنگ دینى از منظر على علیهالسلام در نهجالبلاغه مىپردازیم. در این جا ابتدا به معرفى افراد مذکور از دیدگاه حضرت على مىپردازیم و سپس بحث را با بیان علل و انگیزههاى افراد مذکور در مخالفت با فرهنگ دینى و آموزهها و دستورات قرآن به پایان مىبریم.
.: Weblog Themes By Pichak :.