به نام خدا
بوسیدن ضریح
خدا رحمت کند علامه سیّد شرف الدّین جبل عاملى ، صاحب کتاب المراجعات را، ایشان یک بار به مکه مشرف مى شوند. پادشاه عربستان هر ساله در ایّام حج ، یک میهمانى با شکوه با حضور علماى تمامى مذاهب برگزار مى کرد. در آن سال ، ایشان هم به عنوان عالم بزرگ شیعى ، به آن مجلس دعوت مى شود. علامه هنگامى که وارد مجلس مى شود، قرآنى را به شاه عربستان هدیه مى کند، شاه نیز قرآن را مى گیرد و مى بوسد.
علامه سید شرف الدین بلافاصله به او مى گوید: تو چرم پرست هستى و مشرکى ! پادشاه با تعجب مى پرسد براى چه ؟ علامه جواب مى دهد: براى اینکه جلد این قرآن را که چرم است بوسیدى ! پادشاه مى گوید: من به خاطر چرم نبوسیدم ، کفش هاى من هم چرمى است ، ولى آن را نمى بوسم ! من چرمى را که جلد قرآن است مى بوسم .
سیّد شرف الدّین جواب مى دهد: ما هم هر آهنى را نمى بوسیم . آهنى را که ضریح پیامبر است مى بوسیم ، ولى شما به ما مى گویید: مشرک ! پادشاه اندکى تاءمّل کرده و مى گوید: شما درست مى گویید!
روزى در مسجد النّبى خواستم ضریح پیامبر را ببوسم . یکى از وهّابى ها گفت : ((هذا حدید)) این آهن است وهیچ فایده اى براى تو ندارد. به او گفتم : پیراهن حضرت یوسف نیز پنبه بود، ولى قرآن مى گوید: هنگامى که این پیراهن را بر روى صورت یعقوب علیه السلام انداختند، او بینا گردید. (فارتدّبصیراً)(248)
آرى آن پیراهن از پنبه بود، ولى چون با بدن یوسف علیه السلام تماس پیدا کرده بود، با سایر پیراهن ها تفاوت پیدا کرده و توانست انسان نابینایى را بینا کند.
در بنى اسرائیل صندوق مقدّسى وجود داشت که مورد احترام آنان بود. ماجراى این صندوق بر مى گردد به زمان تولّد حضرت موسى علیه السلام .
هنگامى که آن حضرت به دنیا آمد، مادرش از ترس ماءموران و خبرچینان فرعون و با الهامى که از طرف پروردگار دریافت کرد، کودک خود را در این صندوق نهاد و در رود خروشان نیل رها کرد. این صندوق بعدها مورد احترام و تقدیس بنى اسرائیل واقع شد و در هر حرکت مهمّى ، این صندوق ، همانند پرچم در جلو جمعیّت بنى اسرائیل به حرکت در مى آمد.
در این صندوق مقدّس یادگارهایى از حضرت موسى علیه السلام و خاندان او قرار داشت . در یکى از جنگ ها این صندوق به تصرّف دشمنان درآمد و دست بنى اسرائیل از آن کوتاه شد. این اتّفاق ، آثار بسیار سوء روانى در میان بنى اسرائیل بجاى گذاشت . پس از مدّت ها و در جریان فرماندهى طالوت ، خداوند بازگشت آن را به بنى اسرائیل نوید داد. قرآن در این ارتباط مى فرماید: نشانه فرماندهى او بر شما بازگشت صندوق معهود است ، که در آن آرامشى است از طرف پروردگار شما و یادگارهاى بجا مانده از دودمان حضرت موسى .(249)
خوب ، اگر صندوقى که یادگارهایى از پیامبر خدا، حضرت موسى علیه السلام و خاندان او در آن قرار دارد، مایه آرامش است ، آیا صندوقى که در آن یادگارى از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله باشد، مایه آرامش نیست ؟
به همین دلیل ، هر جا فرزندى از فرزندان پیامبر مدفون باشد، قبر و ضریح او، مایه آرامش است و ما آن را مى بوسیم و افتخار هم مى کنیم .
به نام خدا
توسّل
آیا توسّل به پیامبر و اهل بیت اوعلیهم السلام شرک است ؟
با اندکى دقّت در اطراف خود، متوجّه مى شویم که گردش امور هستى ، بر اساس اسباب و وسایل و به تعبیرى دیگر توسّل است . آب و مواد غذایى از طریق ریشه ، تنه و شاخه درخت ، به برگ آن مى رسد و ریشه درخت از طریق برگ ، نور و هوا را دریافت مى کند.
باران که مى بارد، به واسطه ابر است وابر به وسیله گرم شدن آب دریا در اثر نور خورشید ایجاد مى شود.
در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم : ((اَبى اللّه ان یجرى الاشیاء الاّ بالاسباب ))(226) خداوند از این که کارها بدون سبب و علّت جریان پیدا کند، اِبا دارد. خداوند براى هر کارى واسطه و علّتى قرار داده است .
هر چند شفا و درمان از خداست ، (و اذا مرضت فهو یشفین )(227) امّا همین شفا را خداوند در عسل قرار داده است ؛ (فیه شفاء للنّاس )(228)
هر چند خداوند کارها را تدبیر مى کند، (یُدبّر الامر)(229) امّا فرشتگان واسطه تدبیر او هستند. (فالمدبّرات امراً)(230)
در مورد توسّل قرآن مى فرماید: (و ابتغوا الیه الوسیلة )(231) وسیله اى براى نزدیکى به خدا جستجو نمایید. حال ، آن وسیله کدام است ؟
خداوند در این آیه ، نوع وسیله را براى ما مشخّص نکرده و به صورت مطلق فرموده است . لذا وسیله ، شامل هر چیزى که ما را به خدا نزدیک کند، مى شود.
توسّل حضرت آدم
حضرت آدم پس از آنکه از بهشت اخراج گردید، سالیانى را به گریه ، زارى ، توبه و انابه گذراند، سپس کلماتى را از طرف پروردگارش دریافت کرد و به آن کلمات متوسّل شد. قرآن مى فرماید: (فتلقّى آدم من ربّه کلمات فتاب علیه )(232)
فخر رازى و بسیارى از مفسران اهل سنت گفته اند که مراد از ((کلمات )) که حضرت آدم به آنها متوسّل گردید، نام پیامبر و اهل بیتش بوده است . و آن کلمات این چنین بود:
((الهى یا حمید بحقّ محمّد، یا عالى بحقّ علىّ، یا فاطر بحقّ فاطمة ، یا محسن بحقّ الحسن ، یا قدیم الاحسان بحقّ الحسین و منک الاحسان ))
واسطه قراردادن پیامبر و اولیا
وهّابیون مى گویند: اگر نام کسى را در کنار نام خدا ببرید شرک است !
در حالى که اگر این سخن آنها درست باشد، خداوند نعوذ باللّه خود مشرک است . زیرا در آیه 74 سوره توبه مى فرماید: (وما نقموا الاّ اغناهم اللّه ورسوله من فضله ) خداوند و پیامبرش آنها را بى نیاز نمودند. و در جاى دیگر مى فرماید: (اللّه یتوفّى الانفس )(233) خداوند جان ها را مى گیرد. و در جاى دیگرى مى فرماید: (یتوفّاکم ملک الموت )(234) ملک الموت جان شما را مى گیرد. بنابراین واسطه داشتن ، نه تنها شرک نیست ، بلکه اساس هستى بر مبناى واسطه است .
توسّل به پیامبر و اهل بیت او
وهّابى ها مى گویند: پیامبر که مُرد، مُرد، خاک شد و جماد گردید!
در پاسخ مى گوییم :
اوّلاً ما این مطلب را قبول نداریم . ثانیاً، بر فرض محال ، قبول کردیم ، ما به مقام پیامبر متوسّل مى شویم و مقام زنده و مرده ندارد. مقام ابوعلى سینا محفوظ است چه زنده باشد و چه نباشد.
علاوه بر آن که ما معتقدیم که پیامبر و اهل بیت او ائمّه ما زنده اند، قرآن مى فرماید: (و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون )(235) و گمان مبرید کسانى را که در راه خدا کشته شدند، مرده اند، بلکه آنها زنده و در پیشگاه خداوند روزى مى خورند.
شهدا نه تنها زنده اند، بلکه قرآن مى فرماید: (فرحین بما اتاهم اللّه من فضله ) آنها به خاطر نعمت هایى که خداوند به آنها داده است ، خوشحالند.(236)
سالى در مدینه باران نبارید، خلیفه دوّم به عبّاس عموى پیامبر براى نزول باران متوسّل شد و گفت : خداوندا! ما در زمان پیامبر به او مراجعه مى کردیم و حالا به عموى او متوسّل مى شویم .
دلیلى دیگر بر جواز توسّل
علاوه بر آیات قرآن و استدلال هاى فوق که توسّل را جایز مى داند، یک دلیل تجربى هم بر جواز توسّل داریم و آن بر آورده شدن حوائج است . میلیون ها انسان مؤ من و معتقد، با توسّل به اهل بیت علیهم السلام حاجات خود را از خداوند مى خواهند و خداوند حاجت هاى آنها را برآورده کرده و مشکلاتشان را برطرف مى سازد. اگر انجام این گونه کارها شرک است ، پس چرا حاجت ها برآورده شده و اینگونه دعاها مستجاب مى شود؟ چرا آنها ما را کمک مى کنند؟ آیا خداوند متعال و آن بزرگواران ، ما را به شرک سوق مى دهند؟!
به نام خدا
تاریخچه شرک
انسان ، موجودى است مادّى و به امور مادّى گرایش زیادى دارد. در زمان هاى قدیم هنگامى که شخصیّت بزرگى مرگش فرا مى رسید و از میان مردم مى رفت ، آنها به خاطر عشق و علاقه اى که به او داشتند، مجسّمه او را ساخته ، مورد احترام و تکریم قرار مى دادند. این احترام کم کم به پرستش تبدیل گردید .
از عوامل دیگرى که مى توان به عنوان پدید آورنده شرک در جامعه نام برد، ترس از طاغوت ها، طمع ، تقلید و رفاقت هاست .
تنوّع شرک
شرک در طول تاریخ داراى مظاهر گوناگونى بوده است ، دیروز جامعه انسانى شاهد گونه هایى از شرک بوده ، امروز شاهد گونه هایى دیگر از آن هستیم .
شرکِ دیروز خورشید پرستى ، ماه پرستى وبت پرستى بود وشرک امروز مقام پرستى ، عنوان پرستى ، قهرمان پرستى ، پول پرستى و مدرک پرستى است . شرکِ دیروز تعصّبات قومى وقوم پرستى بود و شرک امروز ناسیونالیسم و وطن پرستى است .
نمونه هاى شرک
یکى مى گوید: اکنون دیگر به نماز باران نیاز نداریم ، زیرا با حفر چاه نیم عمیق آب مورد نیاز خود را تاءمین مى کنیم .
دیگرى مى گوید: الان دیگر زمانى نیست که خدا قهر کند و قحطى به مردم رو آورد، زیرا کشتى هاى گندم فورى از خارج وارد مى شود.
سوّمى مى گوید: اینکه قانون شرع حسابى دارد، قبول داریم ، لکن ما نمى توانیم از قوانین دولتى یا بین المللى سرباز زنیم . گرچه حکم خدا چنین است ، لکن رضایت مردم و یا همسر را هم باید به حساب آورد.
ما گاهى به فرمان خدا عمل مى کنیم و گاهى هم پیرو این و آنیم . این نوع دید و منطق با توحید و بندگى حقّ منافات دارد.
یکى از فقها نقل مى کرد: قبل از انقلاب ، در سفرى همراه امام خمینى قدس سره به تهران مى آمدیم . به ایشان گفتم : چه خوب است که دولت عراق به ایرانى ها اجازه مسافرت نمى دهد، وگرنه فضلا و طلاّب قم همه به سوى نجف مى رفتند و حوزه علمیّه قم خلوت مى شد. امام از این طرز بیان بسیار ناراحت شد و از قم تا تهران در ماشین براى من صحبت کرد که اگر کسى در فکر غیر خدا باشد و بخواهد یکى بالا و دیگرى پایین بیاید، حوزه قم شلوغ شود و حوزه نجف خلوت یا به عکس و خلاصه اگر کسى جز راه خدا و رضاى او به فکر تاءمین مساءله دیگرى باشد، از مدار توحید دور مى شود، محور کار و هدف ما باید خدا باشد، نه علاقه ها و روابط و منطقه ها و نژادها وشغل ها و تعصّب هاى محلّى و قبیله اى و... .
آرم و نشانه شرک
در قرآن ، حدود دویست مرتبه با کلمه ((دون اللّه )) و ((دونه )) - که به معناى غیر خداست - از شرک سخن به میان آمده . اگر بخواهیم براى شرک ، نشانه و آرمى پیدا کنیم که هم صحیح باشد و هم قرآنى ، این کلمه بسیار مناسب است . آرى ، کسانى که به سراغ غیر خدا مى روند، عزّت را از غیر خدا مى خواهند، قانون غیر خدا را اجرا مى کنند و به غیر او دل مى بندند، محرّک آنها رضاى دیگران است ، از غیرخدا مى ترسند وبراى غیر او کار مى کنند.
یکى از مسایل مهم روانشناسى بررسى ریشه عقده ها و جلوگیرى از آنهاست . کسى که در مدار توحید قرارگرفت و فکر و حرکتش براى خدا شد، دیگر از نظر او شکست معنایى ندارد تا بخواهد عکس العمل نشان دهد و برایش انفجار روانى پیش آید.
انسانى که براى خدا گام برداشت ، خداوند مشترى کار اوست (180) حرفش را مى شنود و کارش را مى بیند(181) او به غیر خدا کارى ندارد و از غیر خداوند هم انتظارى ندارد.(182)
اینکه ما مى گوییم کار فلانى گرفت یا نگرفت ، شکست خورد یا پیروز شد، یا در روانشناسى مطرح مى شود که ناکامى در فلان حرکت سبب عقده فلانى شد، این کامیابى ها و ناکامى ها در خارج از مدار توحید مطرح است . زیرا در دائره توحید ناکامى مطرح نیست ، براى پیامبر صلى الله علیه و آله زمانى که چوپان بود، یا از مکه به سوى مدینه رفت ، یا در کوه ها پناهنده بود، یا در جنگ ها، یا بالاى منبر، یا در حال طواف ، یا در حال گل کشى براى ساختن مسجد، یا تنها یا در میان انبوه مردم ، هیچ یک از اینها براى روح پیامبر فرقى نداشت . آرى ، مسئولیّت ها فرق مى کند نه دلخوشى ها. این ما هستیم که اگر بخواهند شغل ما یا حتّى لباس ما یا میز ما و دفتر ما و محلّ زندگى ما را عوض کنند، از غم گرفته تا مرز خودکشى پیش مى رویم ، چون همه اینها به نحوى براى ما اصالت پیدا کرده و یا بهتر بگویم بت شده است .
آمار مشرکان
با معناى گسترده اى که شرک دارد، اگر اندکى دقّت کنیم درمى یابیم که افراد مخلص کم هستند، مخلصان یعنى کسانى که محور کارهاى خود را خدا قرار داده ، هیچ اراده تشکّر و جزایى از غیر او نداشته باشند، ریاکار نباشند، در برابر قانون خدا تسلیم بوده و قوانین غیر خدایى رامطرح نکنند. قرآن مى فرماید: (و ما یُؤ من اءکثرهم بِاللّه الاّ و هم مشرکون )(183) اکثر مردم به خدا ایمان ندارند مگر آنکه در کنار ایمانشان مشرک نیز هستند و تکیه گاه هاى غیرالهى دارند.
آثار شرک
شرک به خدا آثار سویى دارد که گوشه اى از آن را در اینجا مى آوریم :
1- حبط عمل
شرک ، سبب نابودى و محو اعمال مى شود و به تعبیر قرآن ، تمام کارهاى خوب انسان توسّط شرک (حبط) مى شود.
گاهى یک عمل کوچک در زندگى ، تمام زحمات انسان را از بین مى برد؛ به چند مثال توجّه کنید:
الف : گاهى یک دانش آموز در تمام سال درس مى خواند، لکن در جلسه امتحان شرکت نمى کند و به همین دلیل بى مدرک مى ماند و با اینکه علم او محفوظ است اعتبار اجتماعى خود را از دست مى دهد.
ب : فردى را در نظر بگیرید که در تمام عمر امور بهداشتى را مراعات مى کند ولى در یک لحظه کمى سم مى خورد؛ این عمل کوچک تمام مراعات هاى بهداشتى او را از میان مى برد.
ج : شاگردى با یک عمر خدمت و کار و محبوبیّت نزد استاد، با یک عمل اشتباه ، مانند کشتن فرزندِ استاد، تمام کارهاى خوب خود را محو مى کند.
آرى ، شرک به خدا مانند سم خوردن و کشتن فرزند استاد است که مى تواند تمام زحمت هاى دوره عمر را نابود کند. اینک به سخن قرآن توجّه کنیم که مى فرماید: (و لو اءشرکوا لحَبط عنهم ما کانوا یعملون )(184) اگر به خداوند شرک ورزند، تمام اعمال آنان حبط و نابود مى شود. حتّى به پیامبرش مى فرماید: (لئن اشرکت لیحبطنّ عملک ...)(185) اگر شرک بورزى تمامى اعمالت نابود مى شود.
2- اضطراب و نگرانى
ناگفته پیداست که انسان نمى تواند همه مردم را از خود راضى نگاه دارد، چون تعداد مردم زیادند وهر کدام از آنها هم توقّع زیادى دارند. انسان در میان تقاضاهاى گوناگون و متعدّد که قرار مى گیرد دچار اضطراب ونگرانى مى شود، زیرا رضایت هرفرد وگروهى به قیمت ناراضى شدن شخص وگروه دیگرى تمام مى شود. اینجاست که مساءله توحید وشرک مطرح است ، انسان موحّد تنها در فکر راضى کردن خداست ؛ او کارى ندارد که افراد یا گروه ها چه مى خواهند وقهراً از یک آرامش خاصّى برخوردار است .
در این زمینه به دو آیه از قرآن توجّه کنید:
الف : (ءَاءربابٌ مُتفرّقون خَیرٌ اَم اللّه الواحِد القهّار)(186) آیا انسان ، چند سرپرست و ارباب داشته باشد بهتر است یا تنها یک خداى قهّار؟ آیا انسان در فکر راضى کردن یک خدا باشد، آرامش دارد یا در فکر راضى کردن چندین نفر آن هم با سلیقه هاى گوناگون ؟
ب : (ضَرب اللّه مثلاً رجلاً فیه شُرکاَّء مُتشاکسون و رَجلاً سَلماً لرَجل هلْ یَستویانِ مثلاً)(187) خداوند مَثَلى زده است : مردى را که مملوک شریکانى است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردى که تنها تسلیم یک نفر است ؛ آیا این دو یکسانند؟!
این مثال بیان مطلبى است که گفتیم : اگر کسى تنها تسلیم یک نفر باشد در آرامش است یا کسى که تحت سرپرستى چند نفر شریک بد اخلاق باشد؟
علاوه بر اینها راضى کردن دیگران مشکل است ، لکن خداوند زود راضى مى شود. در دعاى کمیل مى خوانیم : ((یاسریع الرضا)) اى کسى که زود راضى مى شوى ! اصولاً راضى شدن مردم ، اگر در مدار توحید و در خط رضاى خدا نباشد چه ارزشى دارد؟ مگر مردم براى من چه مى کنند جز کف زدن و نام یک خیابان را به اسم من کردن و مانند این تشویق هاى زود گذر و پوچ ، کار دیگرى از دست آنها ساخته است ؟ مگر در گذشته ، آن گاه که در شکم مادر بودم جز خدا کسى بر من نظارت داشت ؟ مگر الا ن هر لحظه زیر نظر او نیستم ؟ مگر فرداى قیامت سر و کارم تنها با او نیست ؟ مگر همه خوبى ها وکمال ها از او نیست ؟ مگر قلب همه مردم به دست او نیست ؟ پس چرا من سرچشمه را رها کنم و دنبال دل این و آن بروم .
کوتاه سخن آنکه راضى کردن یک خدایى که هم زود راضى مى شود و هم مى تواند دل هاى دیگران را نسبت به من تغییر دهد و هم در گذشته و آینده سر و کارم با اوست ، بسیار بهتر است از راضى کردن این همه مردم ، با آن همه سلیقه .
قرآن مى فرماید: (لا تَجْعَلْ مع اللّه إ لهاً اَّخر فَتقعُد مَذموماً مَخذولاً)(188) با وجود خداى واحد سراغ خداى دیگر نرو که جز مذمّت و خذلان ، چیز دیگرى به تو نمى رسد. ما عمرى در پى جلب توجّه این و آن دویدیم تا در پایان فهمیدیم که همه ، ما را براى خودشان مى خواهند، این تنها خداست که ما را براى خودمان مى خواست ، مردم همین که دوست و مقام دیگرى پیدا کنند ما را رها کرده ، مى روند. اگر در قرآن به انسان سفارش شده که بعضى از فرزندان و همسران هم دشمن شمایند. (إ نّ من اءزواجکم و اءولادکم عدوّ لَکم )(189) به خاطر توجّه به همین معناست که بعضى از همسران و فرزندان ، ما را فقط براى رفاه خود مى خواهند گرچه به قیمت بدبختى و نابودى ما تمام شود.
3- تزلزل در شخصیّت
قرآن مى فرماید: (و من یشرک فکانّما خَرّ من السماء ...)(190) کسى که مشرک شود، مانند آن است که از آسمان پرتاب شود، مورد هجوم پرندگان قرار گیرد و طعمه آنها شود. امّا انسان موحّد و پایبند به کلمه طیّبه ((لااله الاّ اللّه )) طبق حدیث شریف قدسى : ((کلمة لااله الاّاللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمن من عذابى ))(191) در دژ و قلعه محکم الهى است .
4- اختلاف و تفرقه در جامعه
در جامعه توحیدى ، حکم و قانون وخط، تنها یکى است ، آن هم راه خدا و قانون اوست و مردم همه یک سر پرست دارند. امّا در جامعه شرک ، به جاى یک قانون و یک راه ، مقرّرات و راه هاى متفاوت به وجود مى آید، هر کسى در فکر تاءیید همان راه و چیزى است که به وجود آورده و به قول قرآن ، (لذهب کلّ الهٍ بما خلق )(192) در آن جامعه بندگى خدا مطرح نیست ، بلکه بله قربان گویى به این و آن مطرح است ؛ (إ نّا اءطَعنا سادتنا و کُبَرائنا)(193) مردم در فکر برترى جویى بر یکدیگر هستند؛ (و لَعَلى بَعضهم على بَعض )(194) و هر حزب و گروهى فقط به آنچه نزد خودشان هست ، دل خوش مى کنند و کار به حقّ و باطل ندارند، تنها براى مرام و راه خود اصالت قایلند و براى مخالفان خود (گرچه داراى منطقى هم باشند) ارزشى قایل نیستند و به قول قرآن (کلّ حِزب بِما لَدیهم فَرِحون )(195)
درگیرى ها وتفرقه ها از آثار اجتماعى شرک است . قرآن مى فرماید: (لاتکونوا من المشرکین من الّذین فَرّقوا دِینَهم )(196) از مشرکان نباشید و خیال نکنید مشرک ، تنها بت پرست است ، بلکه هر کس با وارد کردنِ سلیقه هاى شخصى و نظریّات از پیش ساخته خود، عامل تفرقه در مکتب شود، مشرک است . آرى ، علّت اصلى سقوط امّت ها و ملّت ها در طول تاریخ ، تکیه آنها به غیر خدا بوده است .
5 - خوارى و ذلّت در قیامت
رسوایى و دوزخ از آثار اخروى شرک است . در قرآن ، مکرّر مى خوانیم : در قیامت مشرکان مخاطب قرار مى گیرند که شما در دنیا به سراغ غیر خدا مى رفتید و خیال مى کردید آنها مى توانند دردى را دوا کنند، اکنون روز گرفتارى شماست آنها را بخوانید تا چاره اى بیاندیشند، (لا تَجعلْ مع اللّه إ لهاً اَّخر فتُلقى فى جهنّم مَلوماً مَدحوراً)(197) به سراغ غیر خدا نروید که با ملامت به دوزخ پرتاب خواهید شد.
ریا شرک است
ریا آن است که انسان کار نیکى را براى غیر خدا انجام دهد.
در حدیثى مى خوانیم : ((کل ریاء شرک ))(198) شرک مراتبى دارد: گاهى در جلوه اى روشن بروز مى کند، همچون بت پرستان و خورشید و ماه پرستان و گاهى بسیار خفیف است به طورى که خود انسان هم نمى فهمد.
ریا بسیار آرام و پنهانى در اعمال و کارهاى ما رسوخ پیدا مى کند، به نحوى که غالباً انسان حضور ریا را در اعمال خود متوجّه نمى شود.
در حدیث مى خوانیم : مساءله شرک و تشخیص آن ، به قدرى دقیق است که مانند تشخیص حرکت مورچه اى بر روى سنگ سیاه در دل شب مى ماند، بنابراین ، جز با تلاش و مراقبت دائمى و امدادهاى الهى ، رهایى از مویرگ هاى شرک ممکن نیست .
نشانه هاى شرک
1 - ایراد گرفتن به قانون خدا و ولىّ او. قرآن مى فرماید: (اَفَکُلَّما جاءَکم رسولٌ بما لا تهوى انفسکم استکبرتم )(199) آنها قانونى را مى خواستند که مطابق میل آنان باشد و این نفس پرستى است . اعتراض مى کردند که مثلاً: (لِمَ کتبتَ علینا القِتال )(200) چرا به ما دستور جنگ و جهاد دادى ! و در برابر غذاى آسمانى مى گفتند: (لن نصبر على طعام واحد)(201) ما با یک غذا نمى سازیم . و هنگامى که خدا مثَلى مى زد، اعتراض مى کردند این چه مثالى است که خداوند مى زند وسؤ ال مى کردند: (ماذا اراد اللّه بهذا مثلا)(202) خداوند چه اراده اى از این مثال زدن ها دارد.
2 - طاغوت زدگى . طاغوت ، کسى است که در برابر خداوند ایستاده است . فرمانبردارى از طاغوت شرک است .
3 - برترى دادن غیر خدا. قرآن مى فرماید: (قل ان کان اباؤ کم و ابناؤ کم احب الیکم من اللّه ...)(203) اگر انسان پدر و مادر، همسر و فرزند و خویشان خود را بیشتر از خدا دوست بدارد، این شرک است .
حزب پرستى ، خط پرستى و باند پرستى شرک است . بعضى از تعصّبات ، وطرفدارى ها که جنبه غیر منطقى دارد ریشه در شرک دارد. البتّه صلابت ، قاطعیّت و استوارى در راه حقّ و دفاع از آن با تعصّب جاهلى و ناآگاهانه تفاوت دارد.
نشانه دلهاى مشرک
قرآن در سوره زمر مى فرماید: (إ ذا ذکر اللّه وَحدَه اشمازّت قلوب الّذین لایؤ منون بالا خرة وإ ذا ذکر الّذین من دونه إ ذاهم یَستبشرون )(204) هنگامى که نام خدا به تنهایى برده مى شود، دل هاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند مشمئز مى شود، لکن تا نام غیر خدا برده مى شود با شادى خاصّى به همدیگر بشارت مى دهند. مثلاً تا مى گوییم طبق فرمان خدا باید با این عمل یا شخص یا گروه مبارزه کرد، زیرا تکلیف الهى و فرمان خداست ؛ قیافه هایى درهم مى رود، امّا تا مى گوییم طبق اصل فلان از قوانین بین الملل ... همین قیافه ها از هم باز مى شود. اگر بگوییم : ((خدا مى خواهد)) عبوس مى شوند. اگر بگوییم : ((مردم انتظار دارند)) شاد مى شوند. در تمام مسایل به جاى وحى ، به شرق و غرب چشم دوخته اند. به جاى خدا به غیر او توجّه دارند و به جاى قانون او به قانون بیگانگان دل بسته اند، این خود نشانه انحراف یک امت است .
آنجا که اطاعت از والدین ممنوع است
در قرآن پنج مرتبه دستور اکید نسبت به احسان به والدین آمده است (205)؛ در چهار مورد آن مساءله احترام والدین در کنار مساءله توحید و بندگى خدا مطرح شده است . این ، به خاطر آن است که وجود انسان ابتدا وابسته به خدا و در مرحله دوّم وابسته به والدین است .
در روایات به قدرى در مورد پدر و مادر سفارش شده که فرموده اند: نگاه به آنها عبادت است . با همه این سفارش ها اگر والدین براى انحراف فرزند از مسیر خدا تلاش کنند، اطاعت از آنان ممنوع و بر فرزندان لازم است که سرپیچى کنند، در دو آیه از قرآن به چشم مى خورد که تعبیر و معناى هر دو آیه مثل یکدیگر است :
(و إ نْ جاهَداک لِتُشرک بى ما لیس لک به عِلمٌ فلا تُطِعهما)(206)
(و إ نْ جاهَداک على اءنْ تشرک بى ما لیس لک به عِلم فلا تُطعهما)(207)
اگر پدر ومادر در تلاش بر آمدند که تو را از مدار توحید بیرون کنند و به سویى بکشند که تو از آن اطلاعى ندارى ، در این گونه موارد باید سر پیچى کنى . این تلاش ها گاهى به صورت دلسوزى است که مى گویند: فرزندم ! اگر ما از فلان طاغوت اطاعت نکنیم ، نان و آب ما در خطر است . مال و مقام و عزّت ما بستگى به این دارد که فعلا بله قربان گو باشیم و گاهى به صورت تحقیر فرزند است که تو نمى فهمى ، دیگران که از تو بزرگ تر بوده اند این راه را رفته اند، کرنش ها و اطاعت ها نموده اند و زندگى راحتى هم داشته اند، نیاکان ما، ملّیت ما، اقتضا دارد که ما فلان راه را برویم ، فلان اصل را بپذیریم ، تن به فلان عمل بدهیم و فلان سلیقه را داشته باشیم .
گناه نابخشودنى
شرک گناه نابخشودنى است . در سوره نساء دو بار آمده است : (إ نّ اللّه لا یغفر اءن یُشرک به و یَغفر ما دون ذلک لمَن یشاَّء)(208) یعنى همانا خدا گناه شرک را (تا مشرک موحّد نشود) نمى بخشد و غیر از آن ، تمام گناهان را ممکن است ببخشد. البتّه بخشش خداوند نسبت به افرادى است که او بخواهد، و خواست خداى حکیم مربوط به یک سرى آمادگى و لیاقت هاى خود انسان است .
به نام خدا
نشانه هاى اخلاص
1- نداشتن انتظار تشکّر
قرآن الگوى اخلاص را کسانى مى داند که بعد از آنکه غذاى مورد نیاز خود را آن هم به هنگام افطار و در شب هاى پى درپى به محرومان جامعه (یتیمان ، اسیران و...) دادند، گفتند: ما از شما نه انتظار جزا و پاداش داریم و نه توقّع مدح و تشکّر.(225) بنابراین ، اگر شخصى در برابر عملى که انجام مى دهد از مردم انتظار تعریف داشته باشد واگر کسى از کار او تشکّر نکرد پشیمان شود، اخلاص ندارد و لازم است در نیّت خود تجدید نظر کند.
2- مصونیّت از طوفان غرائز
نشانه دیگر اخلاص این است که عواطف وغرائز شخصى ، در حرکت انسان اثر نکند. امیرمؤ منان على علیه السلام هنگامى که در جنگ ، دشمن را بر خاک افکند تا او را به قتل برساند، دشمن به روى امام آب دهان پرتاب کرد. حضرت عصبانى شد وبه همین دلیل صبر کرد تا حالت طبیعى خود را به دست آورد، سپس دشمن را کشت وفرمود: صبر من به خاطر آن بود که در انجام فرمان خدا، عواطف و غرائز شخصى و عصبانیّتى را که به خاطر توهین به من دست داده بود، دخالت ندهم .
3- پشیمان نشدن
انسان با اخلاص از کارش پشیمان نمى شود، گرچه به هدفش نرسد و هیچ گاه احساس ناکامى نمى کند، زیرا هر کارى که انجام مى دهد براى خداست و اجر او محفوظ است ، بنابراین ، کارى به شکست و پیروزى ندارد و عقده اى نمى شود، زیرا ریشه تمام عقده ها ناکامى است و انسان با اخلاص هرگز ناکام نیست ، چون کام خود را از رضاى خدا و مقبول شدن نزد او مى گیرد و با خیال راحت زندگى مى کند.
پاسخ به چند شبهه
در پایان بحث شرک ، مناسب ، بلکه لازم است به برخى شبهات که بر علیه شیعیان و عقاید و اعمال آنها القا مى گردد پاسخ گفته شود.
اخیراً وهّابى ها، تبلیغات سوئى را بر علیه شیعه به راه انداخته و برخى اعمال شیعیان را شرک دانسته و آنها را مشرک معرّفى مى کنند. با صرف میلیون ها دلار وریال ، صدها کتاب بر علیه شیعه و معتقدات آنها تاءلیف و در حدّ وسیعى چاپ و در میان مسلمانان ، خصوصا در ایّام حج توزیع کرده اند.
وهّابى ها توسّل را شرک مى دانند، روضه خوانى و برگزارى مراسم جشن و عزا را بدعت مى دانند. به سلام ها و لعن هایى که در زیارتنامه ها وارد شده است معترضند. طواف به دور ضریح ائمه را بدعت مى دانند. و اعتراض مى کنند که چرا ((یاحسین )) مى گویید!
قبل از ورد به بحث ، تذکّر این نکته ضرورى است که فرق است میان وهّابى و سُنّى ، ما با برادران مسلمان خود از اهل سنت ، مساءله اى نداریم . تمامى مسلمانان همانند انگشتان یک دست هستند. هر چند انگشتان یک دست ، هر یک داراى خاصّیت و امتیازى است ، امّا همه در برابر تجاوز دشمن ، جمع شده و مشتى مى گردند بر سینه او.
به نام خدا
ویژگى هاى ایمان مقبول
ایمانى مورد پذیرش وارزشمند است که داراى ویژگى هاى زیر باشد:
1- ایمان همراه با استدلال . قرآن همواره از مخالفان خود، برهان و استدلال مى خواهد و مى فرماید: (فاءتونا بسلطان مبین )(172) اگر دلیلى دارید، بر ما ارائه دهید. طبیعى است که یک مسلمان نیز باید در برابر دیگران از دین خود با دلیل و برهان دفاع نماید.
2- ایمان همراه با عمل . در بسیارى از آیات قرآن هنگامى که سخن از اهل ایمان به میان آمده است ، بلافاصله ((و عملوا الصالحات )) نیز ذکر شده است . که این عبارت به معناى انجام تمامى کارهاى نیک و شایسته است . زیرا همان گونه که کلمه ((مسجد)) به معناى یک مسجد و کلمه ((مساجد)) به معناى چند مسجد و لغت ((المساجد)) به معناى تمامى مساجد است ، کلمه ((صالح )) نیز به معناى یک عمل نیک و ((صالحات )) به معناى چند عمل نیک و ((الصالحات )) به معناى تمامى کارهاى نیک است . قرآن مى فرماید: (آمنوا و عملوا الصالحات ) یعنى تمام کارهایشان نیک و شایسته است . بنابراین ، لازم است که تمامى اعمال مؤ منان صالح و نیک باشد، نه فقط برخى از اعمال آنها.
3- ایمان پایدار. قرآن از مؤ منانى که در ایمانشان پایدار هستند، تمجید مى فرماید و آنها را به بهشت و نعمت هاى آن بشارت مى دهد. (انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة ...)(173)
4- ایمان کامل . در حدیث مى خوانیم : ایمان ده درجه است . بدیهى است هر مؤ منى به تناسب عمق ایمان و اعتقادش از درجاتى از ایمان برخوردار است .
شخصى از طرف امام صادق علیه السلام براى سفرى ماءموریّت یافت ، پس از برگشت ، خدمت امام رسید و شروع کرد به انتقاد کردن از مردم آن منطقه و گفت : آنها ایمان ندارند. امام علیه السلام فرمود: ایمان ده درجه دارد، برخى داراى دو درجه اند و بعضى چهار درجه و گروهى از درجات بیشترى برخوردارند.
در حدیث آمده است : اگر مى خواهید بدانید فردى چقدر ایمان دارد، ببینید در برابر دریافت چه مبلغى گناه مى کند. امّا امیرمؤ منان علیه السلام مى فرماید: به خدا قسم اگر هستى را به من دهند که پوست جوى را از دهان مورچه اى به زور بگیرم چنین نخواهم کرد. این مطلب بیان کننده درجه ایمان على علیه السلام است ، یعنى ایمان على علیه السلام از اهمیّت هستى بیشتر است .
در دعاى مکارم الاخلاق مى خوانیم : ((الهى بلّغ بایمانى اکمل الایمان )) خدایا! ایمانم را به کامل ترین درجه برسان .
5 - ایمان خالص . ارزش اعمال و ایمان ما به میزان اخلاص و خلوص ما بستگى دارد، هر چه خالص تر باشد، مقبولیّت بیشترى خواهد یافت . قرآن از کسانى که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم نیالودند، تمجید مى کند. (الّذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بالظلم )(174) که مراد از ظلم در این آیه شرک است .
6- ایمان بر اساس اختیار و آگاهى . انسان داراى اختیار است . شک و تردید، پشیمانى ، انتقاد و تاءدیب ، دلیل اختیار انسان است . ایمانى ارزش دارد که انسان بر اساس آگاهى و بدون هیچ گونه اجبارى به آن رسیده باشد. چنانکه قرآن مى فرماید: (لا اکراه فى الدین )(175)
7- ایمان همراه با تفکّر. از دیدگاه قرآن ، ایمانى ارزشمند است که بر اساس فکر و تعقّل در آفرینش باشد در قرآن مى خوانیم : (و یتفکّرون فى خلق السموات و الا رض ربّنا ما خَلقتَ هذا باطلا)(176) ابتدا در آفرینش زمین و آسمان فکر مى کنند و سپس مى گویند: خداوندا! این آفرینش بیهوده نیست .
علل انحراف از خداشناسى
1- بى توجّهى به آثار وجود خدا: اگر مى گوییم انسان از شگفتى هاى ساختمان یک سلّول ، یک اتم یا یک برگ مى تواند خدا را بشناسد این درباره کسانى است که بخواهند بشناسند؛ امّا اگر کسى در جستجوى شناختن نباشد، هرگز با دیدن آثار، خدا را نمى شناسد. به این مثال ها توجّه کنید:
الف : یک جگرفروش روزى ده ها جگر را مى شکافد وبه سیخ مى کشد، امّا چه بسا مویرگ ها را نشناسد، چون در مقام شناخت مویرگ نیست .
ب : یک آئینه فروش که موهایش نامرتّب است ، از صبح تا شب صدها بار به آئینه ها نگاه مى کند، امّا موى خود را مرتّب نمى کند، زیرا او در فکر فروش آئینه است نه اصلاح موى خویش .
از مثال هاى فوق نتیجه مى گیریم که انسان تا نخواهد ودر مقام شناخت و بهره گیرى نباشد، نه مى شناسد ونه بهره مى گیرد. اگر افرادى آثار خدا را مى بینند و مطالعه مى کنند وباز هم ایمان نمى آورند، براى آن است که هدفشان از مطالعه شناخت خدا نیست . اگر کسى در اندیشه شناخت خدا باشد، با یک دلیل او را شناخته وایمان مى آورد و چنانچه شخصى در چنین اندیشه اى نباشد با هزار دلیل نیز به خدا ایمان نمى آورد.
2- دوام نعمت ها: اگر نعمتى از اوّل عمر با ما بود دیگر براى ما تازگى ندارد؛ اینکه ما آثار خدا را مى بینیم و به یاد او نیستیم و قدر آن را نمى دانیم چون از اوّل زندگى در نعمت و با نعمت بوده ایم .
مثال : تا به حال خدا را به خاطر وجود انگشت شصت خود شکر نکرده اید، چون از اوّل تولّد با شما بوده است ، امّا اگر این انگشت براى مدّت کوتاهى بسته شود یا اصلاً بریده شود، مى بینید که بدون آن نمى توانید حتّى دگمه یقه خود را ببندید. (همین الا ن که این جمله ها را مى خوانید مى توانید آزمایش کنید).
آرى ، دوام نعمت ها سبب غفلت ما از خدا مى شود و یکى از فلسفه هاى ناگوارى ها همین هشدارهاست . قرآن مى فرماید: ما گاهى مردم را در تنگنا قرار مى دهیم . (لعلّهم یضّرعون )(177) تا شاید به ما توجّه و به درگاه ما تضرّع کنند.
قرآن مکرّر به مردم امر مى کند که یاد نعمت ها و امدادهاى الهى باشید و در دعاها مشاهده مى کنیم که اولیاى دین یک یک نعمت هاى خدا را ذکر مى کنند:
پروردگارا! تویى که مارا از کوچکى به بزرگى ، از جهل به علم ، از کمى به زیادى ، از فقر به غنا و از مرض به سلامتى رساندى . درباره یاد خدا و نعمت هاى او قبلاً مطالبى را بیان کردیم .
3- تاءثیر پذیرى از محیط: یکى از عوامل انحراف انسان از مذهب ودستورات مذهبى ، تاءثیرپذیرى از محیط است . انسان طبعاً و وجداناً از دزدى ناراحت مى شود وخیانت را بد مى داند لکن اگر در محیطى قرار گرفت که افراد آن دزد و خائن بودند او هم با آن رفتارها خو مى گیرد.
4- فرار از مسئولیّت : گاهى بى اعتنایى به مذهب ، به خاطر فرار از مسئولیّت است ، زیرا پذیرفتن دین ، مساوى با قبول برخى قید وبندها است و گروهى به خاطر اینکه به خیال خود آزاد باشند به مذهب بى اعتنا مى شوند، غافل از آنکه رها شدن از فرمان و اطاعت خدا، مستلزم اسارت و بندگى دیگران است . کسى که بنده او نشد بنده همه مى شود و کسى که فرمان او را نپذیرفت بله قربان گوى همه خواهد بود. (ومَن یُشرک باللّه فکانّما خَرّ من السماء فَتَخطفَه الطّیر)(178) کسى که در کنار خدا به سراغ غیر خدا رود او را به هر سویى مى برند.
5 - دشمنى با حقّ: گروهى هم به خاطر تعصّب ، هوس ، خودخواهى و لجاجت ، با حقّ دشمنى مى ورزند و به مکتب آسمانى ، پشت پا مى زنند.
6- عدم تبلیغ صحیح و نارسایى هاى تبلیغى و یا معرّفى هاى باطل را نیز مى توان یکى از عوامل بى اعتنایى به خدا و مذهب دانست .
شرک
شرک یعنى : به غیرخدا تکیه کردن ، به مخلوق خدا مقام خدایى دادن .
شرک یعنى : قدرتى را در برابر قدرت خدا علَم کردن .
شرک یعنى : اطاعت بى چون و چرا از غیر خدا.
شرک یعنى : گروه گرایى ، که در راه خدا نباشد.
شرک یعنى : وابستگى به قدرت ها و ابرقدرت ها.
در لابلاى تمام داستان هاى قرآن دو مساءله زیاد به چشم مى خورد:
1- زنده کردن ایمان به قدرت الهى و توجّه به الطاف و امدادهاى غیبى ، و غافل نشدن از غضب و قهر خدا.
2- کوبیدن تمام تکیه گاه هاى موهوم و خط بطلان کشیدن بر معیارهاى غلط و از بین بردن مویرگ هاى شرک .
در قرآن مى خوانیم : حضرت نوح به فرزند خود هشدار داد وبه او اخطار کرد که همه کفّار با غضب خدا در آب غرق خواهند شد، فرزندش گفت : من تا قهر خداى تو را ببینم به کوه پناه مى برم .(179) مشاهده مى فرمایید که منطق فرزند نوح چیست ، اوکوه وقدرت کوه را در برابر قهر خدا قرار مى دهد. این نمونه روحیّه شرک است . اگر ما هم در برابر خدا همچون فرزند نوح کسى یا چیزى را عَلم کنیم مشرکیم .
به نام خدا
ویژگى هاى ایمان مقبول
ایمانى مورد پذیرش وارزشمند است که داراى ویژگى هاى زیر باشد:
1- ایمان همراه با استدلال . قرآن همواره از مخالفان خود، برهان و استدلال مى خواهد و مى فرماید: (فاءتونا بسلطان مبین )(172) اگر دلیلى دارید، بر ما ارائه دهید. طبیعى است که یک مسلمان نیز باید در برابر دیگران از دین خود با دلیل و برهان دفاع نماید.
2- ایمان همراه با عمل . در بسیارى از آیات قرآن هنگامى که سخن از اهل ایمان به میان آمده است ، بلافاصله ((و عملوا الصالحات )) نیز ذکر شده است . که این عبارت به معناى انجام تمامى کارهاى نیک و شایسته است . زیرا همان گونه که کلمه ((مسجد)) به معناى یک مسجد و کلمه ((مساجد)) به معناى چند مسجد و لغت ((المساجد)) به معناى تمامى مساجد است ، کلمه ((صالح )) نیز به معناى یک عمل نیک و ((صالحات )) به معناى چند عمل نیک و ((الصالحات )) به معناى تمامى کارهاى نیک است . قرآن مى فرماید: (آمنوا و عملوا الصالحات ) یعنى تمام کارهایشان نیک و شایسته است . بنابراین ، لازم است که تمامى اعمال مؤ منان صالح و نیک باشد، نه فقط برخى از اعمال آنها.
3- ایمان پایدار. قرآن از مؤ منانى که در ایمانشان پایدار هستند، تمجید مى فرماید و آنها را به بهشت و نعمت هاى آن بشارت مى دهد. (انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة ...)(173)
4- ایمان کامل . در حدیث مى خوانیم : ایمان ده درجه است . بدیهى است هر مؤ منى به تناسب عمق ایمان و اعتقادش از درجاتى از ایمان برخوردار است .
شخصى از طرف امام صادق علیه السلام براى سفرى ماءموریّت یافت ، پس از برگشت ، خدمت امام رسید و شروع کرد به انتقاد کردن از مردم آن منطقه و گفت : آنها ایمان ندارند. امام علیه السلام فرمود: ایمان ده درجه دارد، برخى داراى دو درجه اند و بعضى چهار درجه و گروهى از درجات بیشترى برخوردارند.
در حدیث آمده است : اگر مى خواهید بدانید فردى چقدر ایمان دارد، ببینید در برابر دریافت چه مبلغى گناه مى کند. امّا امیرمؤ منان علیه السلام مى فرماید: به خدا قسم اگر هستى را به من دهند که پوست جوى را از دهان مورچه اى به زور بگیرم چنین نخواهم کرد. این مطلب بیان کننده درجه ایمان على علیه السلام است ، یعنى ایمان على علیه السلام از اهمیّت هستى بیشتر است .
در دعاى مکارم الاخلاق مى خوانیم : ((الهى بلّغ بایمانى اکمل الایمان )) خدایا! ایمانم را به کامل ترین درجه برسان .
5 - ایمان خالص . ارزش اعمال و ایمان ما به میزان اخلاص و خلوص ما بستگى دارد، هر چه خالص تر باشد، مقبولیّت بیشترى خواهد یافت . قرآن از کسانى که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم نیالودند، تمجید مى کند. (الّذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بالظلم )(174) که مراد از ظلم در این آیه شرک است .
6- ایمان بر اساس اختیار و آگاهى . انسان داراى اختیار است . شک و تردید، پشیمانى ، انتقاد و تاءدیب ، دلیل اختیار انسان است . ایمانى ارزش دارد که انسان بر اساس آگاهى و بدون هیچ گونه اجبارى به آن رسیده باشد. چنانکه قرآن مى فرماید: (لا اکراه فى الدین )(175)
7- ایمان همراه با تفکّر. از دیدگاه قرآن ، ایمانى ارزشمند است که بر اساس فکر و تعقّل در آفرینش باشد در قرآن مى خوانیم : (و یتفکّرون فى خلق السموات و الا رض ربّنا ما خَلقتَ هذا باطلا)(176) ابتدا در آفرینش زمین و آسمان فکر مى کنند و سپس مى گویند: خداوندا! این آفرینش بیهوده نیست .
به نام خدا
ایمان هاى مورد انتقاد
در قرآن ، از چند نوع ایمان و گرایش ، انتقاد شده است :
1- گرایش هاى موسمى و فصلى . بعضى انسان ها فقط وقتى که احساس خطر کردند و کشتى خود را در آستانه غرق شدن دیدند فریاد ((یا اللّه )) سر مى دهند. ولى همین که از مشکل رهایى پیدا کردند و کشتى خود را در ساحل دیدند مجدّدا به سراغ غیر خدا رفته ، شرک مى ورزند. در قرآن مى خوانیم : (فإ ذا رکبوا فى الفُلک دعوا اللّه مُخلصین له الدّین فلما نجّاهم الى البرّ إ ذا هم یشرکون )(163)
2- گرایش هاى تقلیدى . ایمان برخى به خدا، به خاطر تقلید از نیاکان است بدون هیچ دلیل و برهان منطقى ؛ همچون ایمان بت پرستان که در جواب انبیا مى گفتند: ما این عقیده به بت ها را از نیاکان خود گرفته ایم . قرآن در این باره مى فرماید: (قالوا بل وَجدنا آباءَنا کذلک یفعلون )(164)
3- ایمان سطحى . ایمان برخى انسان ها، سطحى است و در روح و روان و دل آنان نفوذ نکرده است . قرآن مى فرماید: (قالت الا عراب امنّا قل لم تؤ منوا و لکن قولوا اءسلمنا و لمّا یدخُل الا یمانُ فى قلوبکم )(165) گروهى از اعراب نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما ایمان آورده ایم . خداوند به پیامبر فرمود: به اینها بگو: ایمان شما هنوز در قلبتان اثر نکرده است . و شما تنها اظهار ایمان مى کنید. همانند چاهى که از درون نمى جوشد، بلکه با دست در آن آب مى ریزند.
4- ایمان بدون عمل . با اینکه علم دارد امّا در مقام عمل تن پروراست . در قرآن آیات زیادى در مقام انتقاد از این افراد دیده مى شود. (احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنّا و هم لا یفتنون )(166)
5 - ایمان متزلزل . در برخى ایمان ها تردید، دودلى و تزلزل دیده مى شود، صاحب چنین ایمانى در انتظار پیشامدهاست که کدام طرف را انتخاب کند.
قرآن درباره چنین افرادى مى فرماید: برخى از مردم ، خدا را به حرف و ظاهر مى پرستند، هرگاه به خیر و نعمتى برسند اطمینان خاطر پیدا مى کنند و اگر به شر و فقر و آفتى برخورد نمایند از دین خدا برمى گرداند. چنین کسانى در دنیا و آخرت زیانکارند. (فان اصابه خیر اطماءنّ به و ان اصابته فتنة انقلب على وجهه ...)(167)
6- ایمان عاریه اى . در کتاب شریف اصول کافى بابى داریم به نام ((باب المعارین )) یعنى کسانى که دینشان عاریه است . برخى در دنیا دین دارند ولى هنگام مرگ ، بى دین از دنیا مى روند. مانند کسى که حج بر او واجب شود، ولى به حج نرود، و یا کسى که زکات اموال خود را نپردازد، هنگام مرگ به او مى گویند: ((فلیمت ان شاء یهودیّاً او نصرانیّا))(168) یا یهودى بمیر و یا نصرانى .
پیامبر روزى وارد مسجد شد و به پنج نفر از نمازگزاران فرمود: بلند شوید و از مسجد ما خارج شوید، زیرا شما نماز مى خوانید ولى زکات نمى دهید.
7- ایمان تبعیضى وگزینشى . برخى ها، از اسلام و قرآن ، فقط آنچه را که به نفع آنهاست مى پذیرند و آنچه را که مطابق با اهداف و امیال خود نمى بینند، نمى پذیرند. (و ان یکن لهم الحقّ یاتوا علیه مذعنین )(169) چنین افرادى مى گویند: (نؤ من ببعض و نکفر ببعض )(170)
در صدر اسلام ، عدّه اى نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما به تو ایمان مى آوریم به شرط اینکه نماز نخوانیم ، پیامبر فرمودند: دین ، بدون نماز نمى شود.
8 - ایمان تاکتیکى . تعدادى از سران یهود مدینه ، نقشه کشیدند که یک روز صبح خدمت پیامبر اکرم برسند و ایمان بیاورند و بعد از ظهرِ همان روز از اسلام دست برداشته ، مجدّداً یهودى شوند و ادّعا کنند که اسلام بى فایده است .
آنها مى خواستند بدین وسیله اولاً از مسلمان شدن یهودیان جلوگیرى نمایند و ثانیاً در میان مسلمانان نیز شک و تردید و تزلزل به وجود آورند که لابد دین ما دین کاملى نیست ، چون دانشمندان و بزرگان یهودى ، صبح که مسلمان شدند، غروب با اندکى آشنایى با اسلام از آن دست برداشتند.
خداوند از طریق وحى پیامبرش را آگاه ساخت و فرمود: به مسلمانان بگو: نه از آمدنشان خوشحال گردند و نه از رفتنشان غمناک شوند.(171)
به نام خدا
آثار بى ایمانى
کسى که به خداى حکیم ایمان ندارد، انسانى است که :
1- خود را بى اصالت ، بى هدف و تنها مى بیند و هدفش فقط رفاه و زندگى مادّى است مانند یک حیوان .
2- حرکت خود را یک حرکت جبرى مى داند، نه تکاملى .
3- آینده خود را پس از مرگ ، نابودى مى داند چون به زندگى بعد از مرگ و بقاى روح عقیده ندارد.
4- راهنماى او در زندگى ، یا طاغوت هاى بیرونى است و یا هوس هاى درونى !
5 - برنامه زندگى او مملوّ از انواع تردیدها، محدودیّت ها، نقص ها و اشتباهات است .
6- در تفسیر هستى گیج است ؛ چون نمى داند چرا آمده ؟ و چرا مى رود؟ و هدفش از زندگى چیست ؟ تمام فکرش این است که چگونه زندگى کند، نه این که براى چه زندگى کند.
به نام خدا
عوامل دلهره
1- گاهى دلهره و نگرانى انسان از ترس سوء سابقه و لغزش هاى قبلى است که توبه و یاد خداى بخشنده و مهربان ، این دلهره را به آرامش تبدیل مى کند؛ زیرا او گناهان را مى بخشد و توبه را مى پذیرد.
2- گاهى ریشه دلهره ونگرانى ، احساس تنهایى است که ایمان به خدا این دلهره را به آرامش تبدیل مى کند. شخص با ایمان مى گوید: خدا، هم انیس است وهم مونس ، حرفم را مى شنود، کارم را مى بیند و به من مهربان است .
3- گاهى نگرانى ودلهره انسان به خاطر ضعف است که ایمان به قدرت بى نهایت و توکّل بر خدا و امدادهاى او، این نگرانى را جبران مى کند.
4- گاهى اضطراب به خاطر احساس پوچى و بى هدفى است ، امّا ایمان به خداى حکیمى که در این عالم ، هر چیزى را طبق حکمت و براى هدفى خاصّ آفریده ، این اضطراب را هم برطرف مى کند.
5 - گاهى دلهره و ناراحتّى ، به خاطر آن است که انسان موفّق نشده همه را راضى کند و ناراحت است که چرا فلان شخص یا فلان گروه را از خود رنجانیدم و یا من که این همه زحمت کشیدم ، چرا مردم قدردانى نمى کنند؟ ولى توجّه به این که فقط باید خدا را راضى کنیم و عزت و ذلت تنها به دست او است ، این نگرانى را نیز از بین مى برد.
6- گاهى تلاش ها وتبلیغات سوء دیگران ، انسان را نگران مى کند. ایمان به وعده هاى الهى مبنى بر پیروزى حقّ بر باطل برطرف کننده این نگرانى است .
7- گاهى متلک و استهزاى دیگران ، موجب نگرانى انسان مى گردد، ولى ایمان به خداوند - که به رسولش مى فرماید: ما تو را از استهزاى دیگران حفظ مى کنیم - این نگرانى را نیز برطرف مى کند. (انّا کفیناک المستهزئین )
بنابراین ، اگر در قرآن مى خوانیم : (اءلا بِذکر اللّه تَطمئنّ القلوب ) آگاه باشید با یاد خدا دلها آرام مى شود. این یک واقعیّتى است .
به نام خدا
آثار ایمان به خدا
# ایمان به خالق هستى ، در جامعه اسلامى ، برابرى و برادرى ایجاد مى کند.
# ایمان به خداى یکتا، تمامى امتیازات پوشالى را در هم مى ریزد، همه انسان ها را بنده یک خدا و همه را در برابر قانون یکسان مى داند.
# با یاد خدا و حاکمیّت قانون الهى بر دلها، مصالح جامعه در اولویّت قرار مى گیرد. فدا کردن مصالح فردى به خاطر جامعه ، زمانى مى تواند منطقى باشد که انسان باور کند این فدا شدن ها به هدر نمى رود و خداوند جبران مى کند و این باور در سایه ایمان به خدا به دست مى آید.
# ایمان به خدا همبستگى ملّت ها را به دنبال دارد. بهترین وسیله همبستگى ملّت ها، ایمان به خداست ، همان گونه که بهترین اهرم فشار بر طاغوت ها ایمان و توحید است .
کسى که به خدا ایمان دارد:
# احساس عشق ودلگرمى مى کند. کسى که مى داند تمام کارهاى او زیر نظر است وهیچ عملى نابود نمى شود وخریدار تلاش او خداست ، آن هم با قیمت بهشت و رضوان الهى ، و حتّى گاهى بدون تلاش او وتنها به خاطر حسن نیّت ، به او اجر و پاداش مرحمت مى کند؛ چنین شخصى با عشق و دلگرمى زندگى مى کند.
# همه کارهایش را براى خدا انجام مى دهد و در فکر خودنمایى و ریاکارى نیست . از حیله و حُقّه بازى دورى مى کند. زیرا کسى که خود را در محضر خدا و خدا را شاهد اعمال خود مى داند، نمى تواند اهل مکر و حیله باشد.
# عزّتمند است . کسى که بندگى او را پذیرفته ، در برابر هیچ قدرت و مقامى جز خدا تسلیم نمى شود و همه را بندگانى همچون خود مى داند. لذا از احدى جز خدا نمى ترسد. (و لا یخشون احداً الاّ اللّه )
# به همه انسان ها به عنوان آفریده هاى خدا به یک چشم مى نگرد. على علیه السلام در تقسیم بیت المال بین عرب و عجم فرقى نمى گذاشت و در پاسخ فردى که پرسید: چرا فرقى نمى گذارید؟ فرمود: خداى همه آنها یکى است .
# عدالت و حقوق دیگران را مراعات مى کند. انسان موحّد، به هیاهوهاى دیگران توجّهى ندارد و فقط به وظیفه شرعى خود عمل مى کند
# ترس از فقر او را به کارهاى ناشایسته سوق نمى دهد. کسى که به خدا ایمان دارد او را رازق خود، همسر و فرزندان خود مى داند، بنابراین ، از ازدواج به خاطر ترس از فقر، فرار نمى کند. (ان یکونوا فقراء یغنهم اللّه من فضله ) وفرزندان خود را از ترس فقر رها نمى کند ویا نمى کشد. (نحن نرزقهم وایّاکم )
# هرگز زیانکار نیست . چون در برابر کار فانى خود، بهایى پایدار و جاودان مى گیرد. و به جاى هر نوع تکیه گاهى تنها به او تکیه مى کند. لذا از آرامش خاصى برخوردار است .
اکنون عوامل دلهره و اضطراب را بیان مى کنیم تا روشن شود که ایمان به خدا چگونه به انسان آرامش مى دهد.
.: Weblog Themes By Pichak :.