سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 91/12/24 | 1:37 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

ویژگى هاى ایمان مقبول
ایمانى مورد پذیرش وارزشمند است که داراى ویژگى هاى زیر باشد:
1- ایمان همراه با استدلال . قرآن همواره از مخالفان خود، برهان و استدلال مى خواهد و مى فرماید: (فاءتونا بسلطان مبین )
(172) اگر دلیلى دارید، بر ما ارائه دهید. طبیعى است که یک مسلمان نیز باید در برابر دیگران از دین خود با دلیل و برهان دفاع نماید.
2- ایمان همراه با عمل . در بسیارى از آیات قرآن هنگامى که سخن از اهل ایمان به میان آمده است ، بلافاصله
((و عملوا الصالحات )) نیز ذکر شده است . که این عبارت به معناى انجام تمامى کارهاى نیک و شایسته است . زیرا همان گونه که کلمه ((مسجد)) به معناى یک مسجد و کلمه ((مساجد)) به معناى چند مسجد و لغت ((المساجد)) به معناى تمامى مساجد است ، کلمه ((صالح )) نیز به معناى یک عمل نیک و ((صالحات )) به معناى چند عمل نیک و ((الصالحات )) به معناى تمامى کارهاى نیک است . قرآن مى فرماید: (آمنوا و عملوا الصالحات ) یعنى تمام کارهایشان نیک و شایسته است . بنابراین ، لازم است که تمامى اعمال مؤ منان صالح و نیک باشد، نه فقط برخى از اعمال آنها.
3- ایمان پایدار. قرآن از مؤ منانى که در ایمانشان پایدار هستند، تمجید مى فرماید و آنها را به بهشت و نعمت هاى آن بشارت مى دهد. (انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة ...)
(173)
4- ایمان کامل . در حدیث مى خوانیم : ایمان ده درجه است . بدیهى است هر مؤ منى به تناسب عمق ایمان و اعتقادش از درجاتى از ایمان برخوردار است .
شخصى از طرف امام صادق علیه السلام براى سفرى ماءموریّت یافت ، پس از برگشت ، خدمت امام رسید و شروع کرد به انتقاد کردن از مردم آن منطقه و گفت : آنها ایمان ندارند. امام علیه السلام فرمود: ایمان ده درجه دارد، برخى داراى دو درجه اند و بعضى چهار درجه و گروهى از درجات بیشترى برخوردارند.
در حدیث آمده است : اگر مى خواهید بدانید فردى چقدر ایمان دارد، ببینید در برابر دریافت چه مبلغى گناه مى کند. امّا امیرمؤ منان علیه السلام مى فرماید: به خدا قسم اگر هستى را به من دهند که پوست جوى را از دهان مورچه اى به زور بگیرم چنین نخواهم کرد. این مطلب بیان کننده درجه ایمان على علیه السلام است ، یعنى ایمان على علیه السلام از اهمیّت هستى بیشتر است .
در دعاى مکارم الاخلاق مى خوانیم :
((الهى بلّغ بایمانى اکمل الایمان )) خدایا! ایمانم را به کامل ترین درجه برسان .
5 - ایمان خالص . ارزش اعمال و ایمان ما به میزان اخلاص و خلوص ما بستگى دارد، هر چه خالص تر باشد، مقبولیّت بیشترى خواهد یافت . قرآن از کسانى که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم نیالودند، تمجید مى کند. (الّذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بالظلم )
(174) که مراد از ظلم در این آیه شرک است .
6- ایمان بر اساس اختیار و آگاهى . انسان داراى اختیار است . شک و تردید، پشیمانى ، انتقاد و تاءدیب ، دلیل اختیار انسان است . ایمانى ارزش دارد که انسان بر اساس ‍ آگاهى و بدون هیچ گونه اجبارى به آن رسیده باشد. چنانکه قرآن مى فرماید: (لا اکراه فى الدین )
(175)
7- ایمان همراه با تفکّر. از دیدگاه قرآن ، ایمانى ارزشمند است که بر اساس فکر و تعقّل در آفرینش باشد در قرآن مى خوانیم : (و یتفکّرون فى خلق السموات و الا رض ربّنا ما خَلقتَ هذا باطلا)(176) ابتدا در آفرینش زمین و آسمان فکر مى کنند و سپس مى گویند: خداوندا! این آفرینش بیهوده نیست .
علل انحراف از خداشناسى
1- بى توجّهى به آثار وجود خدا: اگر مى گوییم انسان از شگفتى هاى ساختمان یک سلّول ، یک اتم یا یک برگ مى تواند خدا را بشناسد این درباره کسانى است که بخواهند بشناسند؛ امّا اگر کسى در جستجوى شناختن نباشد، هرگز با دیدن آثار، خدا را نمى شناسد. به این مثال ها توجّه کنید:
الف : یک جگرفروش روزى ده ها جگر را مى شکافد وبه سیخ مى کشد، امّا چه بسا مویرگ ها را نشناسد، چون در مقام شناخت مویرگ نیست .
ب : یک آئینه فروش که موهایش نامرتّب است ، از صبح تا شب صدها بار به آئینه ها نگاه مى کند، امّا موى خود را مرتّب نمى کند، زیرا او در فکر فروش آئینه است نه اصلاح موى خویش .
از مثال هاى فوق نتیجه مى گیریم که انسان تا نخواهد ودر مقام شناخت و بهره گیرى نباشد، نه مى شناسد ونه بهره مى گیرد. اگر افرادى آثار خدا را مى بینند و مطالعه مى کنند وباز هم ایمان نمى آورند، براى آن است که هدفشان از مطالعه شناخت خدا نیست . اگر کسى در اندیشه شناخت خدا باشد، با یک دلیل او را شناخته وایمان مى آورد و چنانچه شخصى در چنین اندیشه اى نباشد با هزار دلیل نیز به خدا ایمان نمى آورد.
2- دوام نعمت ها: اگر نعمتى از اوّل عمر با ما بود دیگر براى ما تازگى ندارد؛ اینکه ما آثار خدا را مى بینیم و به یاد او نیستیم و قدر آن را نمى دانیم چون از اوّل زندگى در نعمت و با نعمت بوده ایم .
مثال : تا به حال خدا را به خاطر وجود انگشت شصت خود شکر نکرده اید، چون از اوّل تولّد با شما بوده است ، امّا اگر این انگشت براى مدّت کوتاهى بسته شود یا اصلاً بریده شود، مى بینید که بدون آن نمى توانید حتّى دگمه یقه خود را ببندید. (همین الا ن که این جمله ها را مى خوانید مى توانید آزمایش کنید).
آرى ، دوام نعمت ها سبب غفلت ما از خدا مى شود و یکى از فلسفه هاى ناگوارى ها همین هشدارهاست . قرآن مى فرماید: ما گاهى مردم را در تنگنا قرار مى دهیم . (لعلّهم یضّرعون )
(177) تا شاید به ما توجّه و به درگاه ما تضرّع کنند.
قرآن مکرّر به مردم امر مى کند که یاد نعمت ها و امدادهاى الهى باشید و در دعاها مشاهده مى کنیم که اولیاى دین یک یک نعمت هاى خدا را ذکر مى کنند:
پروردگارا! تویى که مارا از کوچکى به بزرگى ، از جهل به علم ، از کمى به زیادى ، از فقر به غنا و از مرض به سلامتى رساندى . درباره یاد خدا و نعمت هاى او قبلاً مطالبى را بیان کردیم .
3- تاءثیر پذیرى از محیط: یکى از عوامل انحراف انسان از مذهب ودستورات مذهبى ، تاءثیرپذیرى از محیط است . انسان طبعاً و وجداناً از دزدى ناراحت مى شود وخیانت را بد مى داند لکن اگر در محیطى قرار گرفت که افراد آن دزد و خائن بودند او هم با آن رفتارها خو مى گیرد.
4- فرار از مسئولیّت : گاهى بى اعتنایى به مذهب ، به خاطر فرار از مسئولیّت است ، زیرا پذیرفتن دین ، مساوى با قبول برخى قید وبندها است و گروهى به خاطر اینکه به خیال خود آزاد باشند به مذهب بى اعتنا مى شوند، غافل از آنکه رها شدن از فرمان و اطاعت خدا، مستلزم اسارت و بندگى دیگران است . کسى که بنده او نشد بنده همه مى شود و کسى که فرمان او را نپذیرفت بله قربان گوى همه خواهد بود. (ومَن یُشرک باللّه فکانّما خَرّ من السماء فَتَخطفَه الطّیر)
(178) کسى که در کنار خدا به سراغ غیر خدا رود او را به هر سویى مى برند.
5 - دشمنى با حقّ: گروهى هم به خاطر تعصّب ، هوس ، خودخواهى و لجاجت ، با حقّ دشمنى مى ورزند و به مکتب آسمانى ، پشت پا مى زنند.
6- عدم تبلیغ صحیح و نارسایى هاى تبلیغى و یا معرّفى هاى باطل را نیز مى توان یکى از عوامل بى اعتنایى به خدا و مذهب دانست .
شرک
شرک یعنى : به غیرخدا تکیه کردن ، به مخلوق خدا مقام خدایى دادن .
شرک یعنى : قدرتى را در برابر قدرت خدا علَم کردن .
شرک یعنى : اطاعت بى چون و چرا از غیر خدا.
شرک یعنى : گروه گرایى ، که در راه خدا نباشد.
شرک یعنى : وابستگى به قدرت ها و ابرقدرت ها.
در لابلاى تمام داستان هاى قرآن دو مساءله زیاد به چشم مى خورد:
1- زنده کردن ایمان به قدرت الهى و توجّه به الطاف و امدادهاى غیبى ، و غافل نشدن از غضب و قهر خدا.
2- کوبیدن تمام تکیه گاه هاى موهوم و خط بطلان کشیدن بر معیارهاى غلط و از بین بردن مویرگ هاى شرک .
در قرآن مى خوانیم : حضرت نوح به فرزند خود هشدار داد وبه او اخطار کرد که همه کفّار با غضب خدا در آب غرق خواهند شد، فرزندش گفت : من تا قهر خداى تو را ببینم به کوه پناه مى برم .
(179) مشاهده مى فرمایید که منطق فرزند نوح چیست ، اوکوه وقدرت کوه را در برابر قهر خدا قرار مى دهد. این نمونه روحیّه شرک است . اگر ما هم در برابر خدا همچون فرزند نوح کسى یا چیزى را عَلم کنیم مشرکیم .