سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 91/10/7 | 2:39 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

چرا باید به یاد وقایع عاشورا عزادارى کرد؟

موضوعى که در این جا مطرح مى شود این است که یگانه راه برانگیختن احساسات و عواطف عزادارى و گریه نیست. عواطف انسان ممکن است با مراسم جشن و سرور هم تحریک شود. مى دانیم که در ولادت هاى مبارک، در میلاد خود سیدالشهداء(ع)، وقتى مراسم جشن برگزار مى شود، مدح ها خوانده مى شود و مردم از طریق آن ها شور و نشاطى مى یابند. سؤال سوم این است که چرا براى تحریک احساسات از مراسم شاد استفاده نمى کنید؟ چرا باید گریه کرد؟ چرا باید به خود زد؟ چرا باید زنجیر بزنیم؟ بیاییم به جاى این کارها جشن بگیریم، نُقل و نبات پخش کنیم، شیرینى بدهیم، مدح و سرود بخوانیم، تا احساسات مردم تحریک شود.

 

جواب این است که احساسات و عواطف انواع مختلفى دارد. تحریک هر نوع احساسات و عواطف، باید با حادثه مربوط متناسب باشد. حادثه اى که بزرگ ترین نقش را در تاریخ اسلام ایفا کرد، حادثه شهادت ابى عبد الله بود. او بود که مسیر تاریخ اسلام را عوض کرد. او بود که درسى براى حرکت، براى نهضت، براى مقاومت و براى استقامت تا روز قیامت به انسان ها داد. براى آن که آن خاطره تجدید شود، فقط مجلس جشن و شادى کافى نیست. باید کارى متناسب با آن حادثه انجام داد. یعنى باید کارى کرد که حزن مردم برانگیخته شود، اشک از دیده ها جارى شود، شور و عشق در دل ها پدید آید. و در این حادثه چیزى که مى تواند چنین نقشى را بیافریند، همین مراسم عزادارى و گریستن و گریاندن دیگران است; در حالى که خندیدن و شادى کردن هیچ وقت نمى تواند این نقش را ایفا کند. خندیدن هیچ وقت آدم را شهادت طلب نمى کند. هیچ وقت انسان را به شلمچه نمى کشاند. هیچ وقت نمى توانست سختى ها و مصیبت هاى هشت سال جنگ را بر این مردم هموار کند. این قبیل مسائل عشق دیگرى مى خواهد که از سوز و اشک و شور پدید مى آید. راه آن هم همین عزادارى ها است. این سؤال سوم که چرا ما باید براى زنده نگه داشتن خاطره سیدالشهداء(علیه السلام) عزادارى و گریه کنیم.




تاریخ : پنج شنبه 91/10/7 | 2:29 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

نسبت متقابل عاشورا و انتظار

میان عاشورا و فرهنگ انتظار و تحقق جامعه مهدوی نسبت های خاصی وجود دارد که اشاره به آنها ما را در نتیجه گیری بهتر از بحث یاری می رساند.

1- قیام مهدوی بزرگ ترین نمونه شبیه سازی شده عاشورا در مقیاس جهانی

اگرچه در انتهای فصل اول از نهضت عاشورا و قیام امام حسین (علیه السلام) و یاران باوفایش به عنوان حرکت در مقیاس فردی یاد کردیم، اما این حرکت به ظاهر کوچک با سپاهیان اندک و این جنگ یک روزه خود به تنهایی محور تاریخ است و تاریخ خدا پرستی و بندگی خدای متعال براین محور می چرخد و تمام تلاش ها و قیام ها و نهضت های الهی و خداپرستانه از آن قیام الگو و الهام می گیرد.
بزرگداشت یاد و نام حضرت و توسل به آستان مقدس حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) هم باعث تهذیب فرد و هم سبب تهذیب جامعه و هم باعث تهذیب تاریخ است. توسل و محبت به حضرت نزدیک ترین راه قرب به خدای متعال و تقرب به آستان اوست و هدایت و نجات با پیوند با آن حضرت ممکن است ؛ که إن الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه.
از سوی دیگر توسل و تجلیل حداکثری حضرت در سطح جامعه باعث نزدیک شدن و یک رنگی نظام ارزشی جامعه با نظام ارزشی ارائه شده از سوی اهل بیت (علیهم السلام) خواهد شد، از آنجا که نظام های دستوری و حقوقی جامعه از نظام
ارزشی نشئت می گیرند و براساس آن جهت گیری تنظیم می گردند، توسل و تولی اجتماعی باعث خواهد شد که فرهنگ و هنجارهای اجتماعی رنگ و بوی فرهنگ حسینی و ولایی بگیرد؛ که با توجه به تأثیرگذاری عمیق فرهنگ در دیگر ابعاد جامعه و حلقه واسطه بودن فرهنگ میان سیاست و اقتصاد، کل نهادها و ساختارهای جامعه تحت تأثیر قرار خواهد گرفت و تهذیب اجتماعی اتفاق خواهد افتاد.
علاوه بر آن، تأسی به راه حضرت سیدالشهداء و قیام در برابر ظلم و بی عدالتی و شرک و نفاق و کفر در طی تاریخ، حرکت تاریخ و سیر حرکت جامعه جهانی را به سمت نزدیک شدن به عصر ظهور و تهذیب کل تاریخ به پیش برده است.
نهضت عاشورا در بطن خود ظرفیت نمونه های نازله و شبیه سازی شده خود را ارائه می دهد. قیام توابین که در کوفه،قیام زیدابن علی ابن الحسین (علیه السلام) قیام فرزندان زید و قیام خونین حسین ابن علی صاحب فخ و قیام های از این قبیل همگی از پیامدهای قیام عاشورا بود.
نهضت ها و حرکت های انقلاب شیعی همگی تحت تأثیر واقعه عظیم عاشورا ایجاد شدند و حتی در قیام های غیر شیعیان و غیرمسلمانان نیز این اقتدار به روش سالار شهیدان به چشم می خورد. افرادی همچون گاندی و محمد علی جناح رهبران انقلاب های هند و پاکستان الگوی نجات بخش را پیروی از حرکت امام حسین (علیه السلام) معرفی می نمایند.(مجله نور دانش، 1341، شماره 3)
دراین میان قیام و انقلاب مهدوی بزرگ ترین نمونه شبیه سازی شده قیام عاشورا در مقیاس جهانی است که با پرچم سرخ «یا لثارات الحسین» و شعار خونخواهی حضرت صورت می گیرد.(مجلسی، بحارالانوار، ج 99، 194)

2- فرهنگ انتظار و تحقق جامعه مهدوی نیازمند فرهنگ عاشورا

در روایت متعدد ذکر گردیده است که حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) زمین را پر از قسط و عدل می نمایند همان طور که پر از ظلم و جور شده بود.(همان، ج 51، 133).
حاکمیت طواغیت در عصر غیبت و دوره انتظار بشر ثمره ای جز ظلمت، شقاوت و ظلم و جور و ستم برای بشریت نداشته است. درهمین جهت در عصر مدرنیته و در زمان سلطه تمدن مادی، شاهد نهادینه شدن ظلم وجور و بی عدالتی سیاسی، فرهنگی و اقتصای در بزرگ ترین مقیاس و در وسیع ترین سطوح می باشیم که هم اکنون نیز این سیطره ظالمانه ادامه دارد.

نیاز به فرهنگ فداکاری، شهادت طلبی، شجاعت و وفاداری برای تحقق جامعه مهدوی

بی گمان درگیری با این نظام سلطه که از موانع بزرگ تحقق ظهور می باشد و مبارزه با قدرت سیاسی و نظامی آنان و نابودی فرهنگ مادی آن نیاز به فداکاری و صبر و استقامت در مصائب و مشکلات و ناملایمات دارد. دراین مسیر سخت و دشوار جامعه منتظر نیازمند الگو گیری از فرهنگ عاشورا به عنوان الگو و نمونه صبر و ایثار و استقامت است.
نابودی حکومت و فرهنگ اموی تنها با فداکاری و شهادت حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) ممکن شد و جز این درجه از ایثار و فداکاری و شهادت طلبی چیزی قادر به نابودی فرهنگ اموی و انحراف ایجاد شده در عالم اسلام نبود. حضرت امام خمینی(ره) با بینش قوی خود به این نکته اشاره فرموده اند که شکستن فرهنگ شرق و غرب و پایه ریزی فرهنگ جدید بر مبنای اسلام در جهان بدون شهادت میسر نیست. (امام خمینی،صحیفه امام، ج 21، ص 327)
جبهه کفر و نفاق چهره حقیقی خود را پوشانده و باطن حقیقی خود را در پس پرده مفاهیمی همچون دموکراسی و مردم سالاری مخفی نموده است و به اغواگری و شیطنت می پردازد؛ اتمام این ظرفیت فریب و اغواگری و نشان دادن چهره واقعی و برانداختن پرده نفاق و استفاده از ابزار زور و خشونت به دست جبهه باطل نیاز به مقاومت و فداکاری و استقامت دارد.
زدودن حجاب ظلمانی تمدن مادی و شیطانی که ثمره حکومت طاغوت است ؛ با اقتدا به نور حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) و شهادت و نثار خون میسر است.
از سویی دیگر آماده سازی مقدمات ظهور نیازمند انسان های شجاع و بی باک و خطر پذیر است و کارآمدترین مکتب برای پرورش روحی انسان و جامعه و تزریق روحیه شجاعت، شهامت، مکتب ایثار و شهادت است.
پذیرش امام عصر(عجل الله تعالی و فرجه الشریف) و آمادگی برای پذیرفتن و استقبال از حضرت نیاز به تولی شدید و بلوغ در تولی تام نسبت به ولی الله الاعظم دارد ؛که این تولی تام نسبت به حضرت ولی عصر(علیه السلام) با اقتدا با اصحاب حضرت و حضرت قمر بنی هاشم(علیه السلام) آموختنی است. شهادت و جانفشانی جلوه تولی و اعلام نهایت عشق و محبت و وفاداری به محبوب و نشان دهنده تبری از دشمنان ولی الله و بیزاری ازپرچمدار طاغوت است.

3- ارتباط ویژه حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) با حضرت سید الشهداء (علیه السلام)

وجه دیگر ارتباط عاشورا و انتظار محبت تام و تمام حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) نسبت به وجود مقدس حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) می باشد. این محبت و عشق ورزی یک محبت دائمی و حداکثری است. جای جای زیارت ناحیه مقدسه گویای این محبت و دلدادگی است. حضرت در فرازی از این زیارت می فرمایند: فلئن اخرتنی الدهور و عاقنی عن نصرک المقدور فلاندبنک صباحا و مساءا و لابکین علیک بدل الدموع دما(مجلسی،بحار ج 98، 320 ). اگر فاصله زمانی مرا از تو دور داشت و مرا از یاری تو بازداشت، پس برایت صبح و شب می گریم و اگر اشک چشمم خشک شود برایت خون می گریم. این محبت و اشک، دائمی و شبانه روزی و برای همه ایام است.
آغاز قیام حضرت نیز با نام ویاد حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) و ذکر مصیبت او (یزدی حائری، 1379، ج 2، 282) و با پرچم خونخواهی اوست.
حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) با روضه و اشک و ماتم و پرچم خونخواهی سالار شهیدان عواطف انسانی را حول محور حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) گرد می آورد و سپس آن ها را سازماندهی می کند؛ چرا که هیچ نام و انگیزه ای به اندازه نام و محبت امام حسین (علیه السلام) ظرفیت تحریک عواطف و احساسات و آماده
سازی انسان ها برای جهاد و فداکاری و شهادت را ندارد و همین توسل و اشک و محبت و وفاداری نسبت به حضرت و اقتدای عملی به ایشان است که باعث تهذیب تاریخ است.

فصل سوم: نسبت متقابل انقلاب اسلامی و عاشورا

1- انقلاب اسلامی نمونه شبیه سازی شده عاشورا در مقیاس اجتماعی

همان گونه که در فصل گذشته ذکر گردید، نهضت عاشورا در طی تاریخ نمونه های نازله خود را در مقیاس های مختلف ایجاد می نماید و این نشان از ظرفیت بالای نهضت مقدس حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) دارد که کانون جوشان فریاد و خروش و اقدام علیه ظلم و ستم و بی عدالتی و کفر است.
انقلاب اسلامی نمونه شبیه سازی شده عاشورا در مقیاس اجتماعی است که بر اساسی مبانی فکری و عقیدتی عاشورایی ایجاد شده است و نهضت عظیم عاشورا در ظهور و بروز و تداوم، همیشه الهام بخش آن بوده است و به تعبیر معمار کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) انقلاب اسلامی پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن بوده است. (امام خمینی، صحیفه نور،ج 18،ص 12)

2- عاشورا به منزله مبنا و ریشه انقلاب اسلامی

نهضت عاشورا ریشه و مبنا و روح حاکم بر انقلاب اسلامی است و درجای جای تصمیم ها و اقدام ها و اهداف آن جریان دارد. روح حسینی و عاشورایی بودن انقلاب اسلامی در انگیزه ها، شعارها و اهداف انقلاب اسلامی به خوبی متجلی است و دین ستیزی و عاشورا ستیزی سلسله پهلوی از عوامل مهم بروز و ظهور انقلاب اسلامی می باشد. حضرت امام شعار «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را دستور عمل امام حسین (سلام الله علیه) برای همه و ادامه این حرکت در هر روز و در هر جا می دانستند. (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(1373، 58)
یکی از ارکان مهم انقلاب اسلامی و از عوامل اصلی و بسیار مؤثر در موفقیت انقلاب، حضور حماسی و فداکارانه و ایثارگرانه همراه نمایش وحدت یکپارچه ملی
و اسلامی بوده است. بی گمان ریشه و عامل اصلی این روحیات و حضور فداکارانه و وحدت و همبستگی ملی و آن چیزی که همه را یک رنگ می کرد و به یک وحدت و هویت و ملیت واحد می رساند،محبت و ولایت و عزاداری حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) بود و حضرت امام در وصیت نامه الهی و سیاسی خود به این موضوع اشاره می نمایند. (امام خمینی، صحیفه نور، ج 21، ص 173)
به نظر امام حوادثی چون 15 خرداد ریشه در دسته جات سینه زنی داشت و این واقعه تنها با قدرت خون سیدالشهداء پدید آمد. (همان، ج 16، ص 207)
در آغاز نهضت و بعد از حادثه خونین و ننگین حمله به مدرسه فیضیه، حضرت امام (ره) مهم ترین اعتراض و سخنرانی مشهور و کوبنده خود را 70 روز بعد از این واقعه و در روز عاشورا در مدرسه فیضیه ایراد نمودند(منصوری، 1379، 180 و 182) و این حمله را با ددمنشی خاندان بنی امیه و واقعه کربلا مقایسه نمودند و آن را با تحریک اسرائیل دانستند و شاه را دست نشانده اسرائیل خواندند.(جمعی از نویسندگان، 1380، 181)
مهم ترین پایگاه انقلاب و مرکز مدیریت، فرماندهی و سازماندهی انقلاب مساجد و تکایا و حسینه ها بودند و مجالس عزاداری سرور شهیدان حضرت امام حسین (علیه السلام) محل تجمع و گردهم آیی انقلابیون و کسب روحیه و انگیزه لازم و آشنایی با اهداف انقلاب و نقطه آغاز حرکت های انقلابی بود. پیروزی و موفقیت انقلاب اسلامی ریشه در همین روضه ها و گریه ها و عزاداری ها داشت و حضرت امام در این زمینه به درستی می فرمایند: ما ملتی هستیم که با همین گریه ها یک قدرت 2500 ساله را از بین بردیم. (امام خمینی، صحیفه نور، ج 16، ص 310)

3-الهام های انقلاب اسلامی از عاشورا

اصلاح اجتماعی

حرکت انقلاب اسلامی و رهبری آن از ابتدا تا آن ها و در همه دوران و حوادث الهام گرفته از نهضت عاشورا بود و مردم و امام سرمشق خود را از کتاب حماسه عاشورا دریافت می کردند.
حضرت سید الشهدا(علیه السلام) هدف از قیام خود را اصلاح امت و جامعه معرفی می نمایند و می فرمایند: انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی (مجلسی، بحار ج 44، 329 ). یکی از عوامل اصلی ظهور و ایجاد انقلاب اسلامی که بسیاری از صاحب نظران به آن اذعان دارند برنامه مدرنیزاسیون واصلاحات به سبک غربی و مورد پسند آمریکا بود که عرصه های فرهنگی و اقتصادی کشوررا کاملاً تحت الشعاع قرار می داد و جامعه را از هویت اسلامی و ایرانی تهی می کرد. یکی از علل و عوامل اصلی بروز انقلاب اسلامی مقابله با این شیوه از اصلاحات و اقدام برای اصلاح امور جامعه در جهت منافع ملی و اسلامی بود. (فوزی تویسرکانی، 1380، 178- 190)

امر به معروف و نهی از منکر

دیگر هدف عالی قیام حضرت حسین ابن علی (علیه السلام) امر به معروف و نهی از منکر است در آنجا که می فرمایند: و ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر.
(مجلسی، بحار ج 44، 329)
یکی از اهداف عالی انقلاب و امام نیز احیاء فریضه امر به معروف و نهی از منکر و جلوگیری از فساد و شیوع منکرهای بزرگ و عظیم در دستگاه پهلوی و اقامه معروف و هدایت الهی بود.

نجات دین از تحریف و تلاش برای نشر و بقای آن

امامت و ولایت جزء اصول و ارکان مسلم دین است و جدا شدن اسلام ازولایت و امامت و پذیرش خلافت و سلطنت در جامعه اسلامی بزرگ ترین انحرافی بود که در دین و جامعه اسلامی رخ داده بود و هدف اصلی حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) از قیام عاشورا، برطرف ساختن این انحراف و اعوجاج بود. (ان کان دین محمد لم یستقم الابقتلی فیاسیوف خذینی)
از اهداف اصلی انقلاب و امام در مقابل دین ستیزی و مذهب ستیزی خاندان پهلوی و تفکر جدایی دین از سیاست، حفظ دین و تلاش برای نشر و بقای آن بود. همه تلاش امام برای ارائه تصویر اسلام جامعه و کامل بود؛ مکتبی که قدرت مدیریت
و پاسخگویی به همه نیازهای فردی و جامعه برای همه دوران را دارد(امام خمینی، صحیفه امام، ج 9، 104- 105) و برنامه رشد و تربیت انسان و نیز برنامه ریزی و سیاستگذاری اجتماعی در ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و روابط بین المللی بر اساس آن صورت می گیرد. (همان، ج 5، 218)

ظلم ستیزی و عزت مداری

زیربار ظلم و ستم نرفتن و حفظ عزت، شعار و پیام جاویدان نهضت حسینی است و شعار هیهات من الذله شعاری برای تمام تاریخ است و پیامی که هرکس که حسینی است از ذلت به دور است. ازاین رو مشاهده می گردد که عدم پذیرش ظلم و ظالم و زندگی نکردن در زیر سایه ظلم و تشبیه شاه با یزید از پررنگ ترین شعارهای مردم در انقلاب اسلامی است.
انقلاب اسلامی با نصب العین قراردادن شعار تاریخی و استراتژیک «هیهات من الذله» همواره در پی حفظ عزت و کرامت خود و ذلت ناپذیری در برابر دشمنان بوده است.

تشکیل حکومت دینی

علاوه بر منصب ولایت تاریخی، ولایت اجتماعی و حکومت بر جامعه نیز حق امام است و حضرت ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) درحرکت تاریخی خود تنها به دنبال شهامت نبود،بلکه با سرباز زدن از بیعت با یزید و نامشروع اعلام کردن حکومتش به دنبال تشکیل حکومت دینی نیز بود و همه ائمه اطهار(علیهم السلام) نیز این هدف را دنبال نموده اند.
در بینش الهی، دنیا مرحله ای از سیر حرکت تکامل انسان دریک فرآیند پیچیده و ابدی است و دنیا به تعبیر بزرگان دین، مزرعه آخرت است و ازاین رو سعادت اخروی و کمال، وابستگی مستقیم به زندگی دنیوی دارد؛ لذا تمام تنظیمات فردی و اجتماعی باید به گونه ای هماهنگ با سعادت گره زده شوند و تنها معارف اسلامی و شیعی با جامعیت و کمال خود قادر است این هماهنگی را ایجاد و سعادت دین و
دنیای انسان و جامعه را تضمین نماید. نتیجه طبیعی این دیدگاه این است که دین باید سرپرستی انسان وجامعه را به دست گیرد و تشکیل حکومت دینی ضرورتی واجب است.(خمینی، روح الله، 1378، 19 تا 33)
طبیعی است که اهداف دیگر همچون اصلاح اجتماعی، امر به معروف و نهی ازمنکر، نجات دین از تحریف و نشر و بقای اسلام و مبارزه با ظلم و حفظ عزت اسلام و مسلمانان، در سایه تشکیل یک حکومت دینی و الهی ممکن است و حکومت دینی راه رسیدن به این اهداف را هموار می نماید. (برای آشنایی بیشتر با نظریات امام در باب ضرورت تشکیل حکومت دینی و ماهیت آن مراجع کنید به : صحیفه امام، ج 4، ص 19 و 260. ج 8، ص 414، ج 14، ص 65.ج 13، ص 432)

تکلیف گرایی

حضرت امام (ره) در جریان انقلاب و به تبع ایشان مردم انقلابی وظیفه خود را در پی گیری این اهداف می دانستند. این روحیه تکلیف گرایی و واگذاری نتیجه به خدای متعال درسی بود که از نهضت عاشورا آموخته بودند.
حضرت امام می فرمودند: حجت ما هم در جواز عمل،عمل سیدالشهداء است و اگر صدها هزار نفر از ما کشته بشود برای رفع ظلم این ها و برای اینکه دست این ها را از مملکت اسلامی کوتاه کنیم ارزش دارد(خمینی، روح الله، صحیفه نور، ج 14، 3/ 8/ 1357)
و درجایی دیگری می فرماید: حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم،در مقابل حکومت جائر چه باید کرد... در طی تاریخ آموخت به همه که راه همین است.از قلت عدد نترسید. (صحیفه امام،ج 17، ص 58)

شهادت طلبی

انقلاب اسلامی برای دستیابی به اهداف خود هیچ یک از ابزارهای ظاهری موفقیت اعم از قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی و احزاب و گروه ها و حمایت جهانی را در اختیارنداشت و تنها اسلحه پیشرفته و برنده آن سلاح شهادت طلبی بود. شعار
اصلی انقلاب شعار پیروزی خون بر شمشیر بود. روحیه شهادت طلبی و... مسجد و محرم وایام عاشورا و تاسوعا از عوامل تسریع کننده حرکت شتابنده انقلاب بودند. (جمعی از نویسندگان، 1380، 20)
دراین زمینه حضرت امام می فرمایند: ما همان طوری که سید الشهداء در مقابل آن همه جمعیت و آن همه اسلحه ای که آن ها داشتند قیام کرد تا شهید شد؛ ما هم همین طور، ما هم برای شهادت حاضریم.(صحیفه نور، ج 17، ص 62) و مگر خون ما رنگین تر از خون سیدالشهداست و چرا بترسیم از اینکه خون یا جان بدهیم.
ادبیات انقلاب اسلامی ادبیات توحیدی و عاشورایی بود و در انقلاب خون بر شمشیر پیروز بود و نه اسلحه در برابر اسلحه.
پطروشفسکی دراین زمینه می گوید: درمیان شیعه امامیه که مورد زجر و آزار قرار گرفته و غالباً به صورت مخفی به موجودیت خویش دوام داده اند، فکر عظمت شهادت در راه دین و پاک شدن از طریق شهادت و سرنوشت غم انگیز اهل بیت علی (علیه السلام) یکی از عقاید اصلی و رهبری کننده بود.(پطروشفسکی، 282، 1350)
دکتر حمید عنایت نیز به این نکته اشاره دارد که عنصر شهادت جاذبه ای نیرومند برای همه نهضت های شیعی داشته که نظام حاکم را به مبارزه طلبیده اند.(عنایت، 1363، 309)

4- رشد فهم از عاشورا در انقلاب اسلامی و استفاده بهینه از آن در انقلاب و دفاع مقدس

حضرت امام خمینی(ره) در جریان مبارزات انقلابی ابتدا با طرح و بیان فلسفه قیام عاشورا و نهضت امام حسین (علیه السلام) و زدودن غبار تفاسیر کهن که رنگ و صبغه انفعالی به آن نهضت عظیم بخشیده بود، به زنده کردن و امروزی کردن آن همت گماشت و سپس با قیاس اوضاع سیاسی دوران نهضت انقلابی مردم ایران با اوضاع نهضت امام حسین (علیه السلام) هوشمندانه نتایج آن قیام بزرگ را با اوضاع و متضیات زمانه خود پیوند زد و موجب برانگیخته شدن و تحریک احساسات مذهبی و مردم شد.(هنری لطیف پور، 1380، 136)معظم له دراین باره می فرمایند که
سفارش ائمه اطهار (علیهم السلام) به بزرگداشت حماسه عاشورا ولعن و نفرین بر ستمگران آل البیت، فریاد قهرمانانه ملت هاست بر سردمداران ستم پیشه در طی تاریخ الی الابد ولعن و نفرین و فریاد از بیداد بنی امیه (لعن الله علیهم) فریاد بر ستمگران جهان و زنده نگهداشتن این فریاد ستم شکن است و این پرخاش و فریاد باید زنده بماند. (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375، 73) و گریه بر حضرت را نه فقط وسیله ای برای آمرزش گناهان و کسب شفاعت بلکه به معنای اقامه راه حضرت و حفظ نهضت معرفی می کنند(همان، 6)
حضرت امام معتقد بودند؛ این کلمه کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا کلمه ای بزرگ است که اشتباهی ازآن می فهمند... همه روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز عاشورا است و باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلا است و باید نقش کربلا را پیاده کنیم؛ انحصار به یک سرزمین هم ندارد؛ انحصار به یک فرد هم نمی شود.(همان، 59 - 58)
انقلاب اسلامی با نوع نگاه حماسی به عاشورا و خارج کردن آن از صیغه عزاداری و سوگ و ماتم تنها به نتیجه رسید. دراین منظر عاشورا یک مکتب و کلاس درس و کانون عزت و حماسه است که تمسک به آن و اقامه آن علاوه بر انسان سازی و شفاعت و دستگیری و نجات، باعث قیام علیه حکومت های ظالم و برنتافتن طاغوت و اصلاح همه عناصر ناهماهنگ با فرهنگ و مکتب عاشورا می شود. این اصلاح و پاک سازی فقط در بعد سیاسی و براندازی رژیم نامشروع طاغوت نیست، بلکه فرهنگ طاغوتی و غیرالهی و همچنی اقتصاد و ساختارهای غیرالهی نیز باید پاک سازی شوند.
درعالی ترین سطح، قیام حضرت و تمسک به ایشان و توسل و اقتدار به آن عزیز باعث تهذیب تاریخ و تسلیم همه اراده های تاریخی در مقابل دین خواهد شد و زمینه را برای حکومت نهایی اهل بیت و اولیاء تاریخی فراهم خواهد کرد.
این نگاه و نگرش به عاشورا از این منظر، کارآمدی خود را در انقلاب و دفاع مقدس نشان داد و همه دستاوردها و تداوم انقلاب اسلامی مرهون این نگاه حماسی و کاربردی است.

فصل چهارم: نسبت متقابل انقلاب اسلامی و انتظار

1- عصر ظهور و جامعه مهدوی به عنوان قله و افق انقلاب اسلامی

عاشورا ریشه و الهام بخش انقلاب اسلامی بود و عصر ظهور و جامعه مهدوی قله و افق این انقلاب عظیم است. شور و حماسه، ایثار و فداکاری، ظلم ستیزی و ذلت ناپذیری، تکلیف گرایی و شهادت طلبی و نفی سلطنت و خلافت و پذیرش ولایت و حرکت برای تشکیل حکومت دینی، مبادی حرکت جامعه شیعه و انقلاب اسلامی است و شوق، انتظار وامید برای برپایی حکومت جهانی، عدالت جهانی، امنیت جهانی و جهان سازی الهی و نابودی جبهه کفر و نفاق و پیروزی نهایی جبهه حق و نور و حتمی دانستن این آرزو و آرمان، افق و قله پیش روی انقلاب اسلامی می باشد.
پیروزی نهایی جبهه حق و وراثت زمین و حاکمیت و امامت مؤمنان، مستضعفان و بندگان صالح خدا بر کره ارض، وعده حتمی و تخلف ناپذیر الهی است که در قرآن کریم آن را وعده داده است (قرآن کریم، سوره های مبارکه نور، آیه 55 و انبیائ، آیه 105) و این وعده ای است شورانگیز و شوق افزا.
این شور و شوق و عشق و امید،نیرویی عظیم را برای دستیابی به اهداف ایجاد می نماید و انقلاب اسلامی با این سرمایه معنوی و با تلاش و کوشش فراوان همراه صبر و بصیرت به سمت فتح این قله ها و دستیابی به آن آرمان ها درحال حرکت است.

2- تأثیر فرهنگ انتظار در تحقق و پیروزی انقلاب اسلامی

وجود دو فرهنگ عاشورا و انتظار و عقیده به مهدویت در جامعه شیعی ایران منشاء و سرچشمه بروز و گسترش حرکت های انقلابی در تاریخ ایران گردیده است.
نهضت هایی چون سربداران در سده های گذشته برای مبارزه با نظام های سیاسی حاکم و ستمگر زمان روی داده و به شدت تحت تأثیر باور و عقیده مهدویت و دیگر عناصر فرهنگ شیعه بوده اند؛ نهضت های دو سده اخیر ایران نیز مانند نهضت تنباکو، مشروطیت و انقلاب اسلامی نیز با الهام از مفاهیم و نهادهای مذهبی شیعی و هدایت
و رهبری علمای شیعه بوده است. مرحوم میرزای شیرازی در نهضت تنباکو، استعمال تنباکو را در حکم مبارزه با امام زمان (علیه السلام) اعلام نمودند و علمای مشروطیت نیز هدف و انگیزه نهضت را مبارزه در رکاب امام زمان (علیه السلام) معرفی نمودند.
(حائری، 1360، 109)
ماربین ؛مستشرق معروف آلمانی، در کتاب انقلاب بزرگ می گوید: از جمله مسائل اجتماعی بسیار مهم که همیشه موجب امیدواری و رستگاری شیعه شده است، همانا اعتقاد به وجود حجت عصر و انتظار ظهور اوست. حتی اگر آثار معتقدات مذهبی از بین برود، شیعه دارای آن سرمایه ای خواهد بود که ماورای قوای طبیعی و عارضی مذهب می باشد و شوکت و اقتدار و قوت حکومت خود را در عالم نگاه خواهد داشت. (بلخاری، 1379، 132)
تمام مذاهب و مکاتب به منجی اعتقاد دارند اما تنها تمدنی که منجی و موعودش یک موجود زنده عینی است، شیعه است. تمدن های دیگر منجی شان را قاب کرده اند و زده اند به سینه آسمان! یعنی موعود آن ها یک موجود ذهنی است و در زندگی تجلی ندارد.(همان)
اما عقیده به ظهور یک نجات بخش حقیقی به روشن ترین وجه در مذهب تشیع بروز یافته است. اینکه موضوع انتظار حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) درمیان شیعیان ایران تا چه حد شدید بوده، از نمونه های تاریخی زیر پیداست.
بنابه گفته یاقوت درآغاز قرن هفتم هجری در شهر کاشان که از کانون های اصلی شیعه ایرانی بوده، بزرگان شهر هر روزه به هنگام بامداد از دروازه شهر بیرون می رفتند، اسب سفید زین کرده و آراسته ای را با خود بیرون می بردند تا چنانچه امام مهدی که هر لحظه انتظارش را می کشیدند به ناگاه ظاهر شود، بر آن مرکب سوار شود. شبیه این واقعه دریکی از مراکز شیعه یعنی سبزوار که در آن زمان، سربداران در آن شهر حکمروا بودند تکرار شد.(همان)
وجود شور و خروش انقلابی در جامعه شیعی به واسطه فرهنگ انتظار به این دلیل است که از یک سو به وجود امام زنده و غائب و ظهور حتمی او و سرپرستی و پشتیبانی او در عصر غیبت از جامعه شیعه ایمان راسخ و باور عمیق دارد و از سویی
دیگر به دلیل آن است که در عصر غیبت تنها حکومتی را که مأذون از طرف امام و نایب امام باشد می پذیرد و درغیر این صورت قائل به عدم مشروعیت و ظالمانه و جائرانه بودن آن است.(الگار، 1360، 21) از این رو مسئله امامت در شیعه همواره تهدیدی نسبت به قدرت دولت های غیر مذهبی بوده است و در شیعه از لحاظ تئوری، حکومت مشروع متعلق به امامان است.(بشیریه، 120)
جان دی استمبل نیز در کتاب درون انقلاب ایران دراین زمینه می نویسد: از نظر تاریخی، اسلام شیعه معتقد است که هردولت غیرمذهبی، ذاتا فاسد است و سرانجام هنگام ظهور مهدی (علیه السلام) امام دوازدهم شیعیان (آن دولت) باید سرنگون شود و به جای آن حکومت عدل الهی درجهان مستقر گردد.(استمبل، 1377، 65)
حضرت امام خمینی (ره) در ادامه حرکت تکاملی جامعه شیعی و در زمان مبارزه با رژیم شاهنشاهی بحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه را مطرح فرمودند: که جانمایه این اصل (ولایت فقیه) این بود که وقتی امام معصوم (علیه السلام) در میان مردم نباشد و در عصر غیبت به سر برد، فقیه عادل،رهبر جامعه اسلامی و ضامن اجرای احکام الهی است. (آیت اللهی، 1363، 136- 135)
اطاعت همه جانبه و بی چون و چرای مردم از حضرت امام و قیام برای براندازی سلطنت از همین اندیشه و فرهنگ ناشی می شد که حکومت شاه را نامشروع و ظالمانه و حضرت امام را نائب امام زمان (علیه السلام) می دانستند، مارتین کرام در این زمینه می گوید: طرفداران پرشور امام خمینی او را نائب امام؛ یعنی نماینده امام غایب می دانستند. چنین عنوانی به این معناست که پیروان امام خمینی قدرت او را الهی و مشروع می دانند. (بلخاری، 1379، 1308)

3- تفسیر جدیداز غیبت و انتظار در انقلاب اسلامی

قبل از انقلاب اسلامی نظریه های در باب غیبت و انتظار، نظریاتی انفعالی و مخرب بود بر طبق این نظریات با توجه به زمان غیبت، ایجاد حکومت اسلامی عادلانه امکان پذیر نبود و از آنجا که براساس این اندیشه تا آخرالزمان و بدون وجود
حضرت عدالت واقعی برقرار نخواهد شد، مبارزات سیاسی علیه حکومت های موجود بی ثمر خواهد بود؛ چون ممکن است به حکومت ناعادلانه دیگری بینجامد. با این وصف باید منفعلانه منتظر ظهور بود و هرگونه تلاشی برای کاهش ظلم و بی عدالتی به معنی به تعویق انداختن ظهور نهایی است و برخی معتقد بودند با گسترش ظلم می توان نسبت به ظهور امیدوارتر شد. (اخوان مفرد، 1381، 157 - 158)
در مقابل این تفسیر از غیبت و انتظار، حضرت امام (ره) اعلام کردند که اسلام سیعی برای زمان غیبت طرح و برنامه حکومتی دارد که بر ولایت فقیه مبتنی است ؛ ایشان انتظار را نیز به معنی سازنده و انقلابی آن تعریف کرد و انتظار را از نظریه ای به معنی سکوت و انفعال وپذیرش وضع موجود به نظریه عدم پذیرش باطل و وضع موجود و به امری تحرک آفرین تبدیل کرد. این انتظار سازنده،تحرک بخش و تعهد آور و برترین عبادت است. در مقابل انتظار انفعالی، مخرب و بازدارنده و فلج کننده و ویرانگر است و نوعی اباملی گری محسوب می شود.(مطهری، 1373، 62)
این تفسیر انقلابی و سازنده و محرک و شوق آفرین از انتظار، تأثیری بسزا در حرکت انقلابی و اجتماعی مردم از خود به جای گذارد.

4- انقلاب اسلامی و آماده سازی مقدمات ظهور

انقلاب اسلامی با این مبانی و اعتقادات و با تعریف سازنده از انتظار در پی آماده سازی مقدمات ظهور و رسیدن به آرمان های بزرگ خود، یک درگیری تمام عیار و همه جانبه را با این تمدن مادی آغاز نموده و به فتوحات چشم گیری نیز دست یافته است و انشاء الله این مسیر تا تحقق آن هدف بزرگ و نورانی ادامه دارد
که در ذیل به نمونه ای از این اقدام ها و راهبردها اشاره می گردد.
الف. انقلاب اسلامی در عصری پدید آمد که جهان تحت سیطره یک نظم توین و جهانی سازی مادی تحت عنوان مدرنیته و تجدد بود. نظام های سرمایه داری و مارکسیستی که هردو مولود مدرنیته بودند،جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم نموده و سلطه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود را بر جهان حاکم کرده بودند. در این فضای تاریک مادی، اصل وجود خدای متعال به دست مارکسیست انکار شد و دین افیون توده ها لقب گرفت. نظام های لیبرال دموکراسی نیز دین را امری شخصی و فردی قلمداد نمودند و با ادعای ناکارآمدی دین هیچ سهمی برای اداره جامعه برای آن قائل نشدند. دراین سیر اصل کلمه توحید و شعار انبیاء در جامعه جهانی تحقیر شد و در محافل روشنفکری جامعه جهانی، دین علامت عقب ماندگی و تحجر معرفی گردید. دراین فرآیند به جرئت می توان گفت به جز هویت شیعی تمامی هویت ها و فرهنگ های ملل دیگر دراین سیر جهانی سازی مادی نحل گردید.
ادامه این فضا و تسلط مدرنیته بر جهان بزرگ ترین مانع انتظار فرج و ظهور بود؛ زیرا هیچ توجه و شوقی از طرف جامعه جهانی نسبت به امر دین و معنویت صورت نمی گرفت و دینداران منزوی شده بودند.
انقلاب اسلامی با نفی وضعیت موجود و اقدام علیه آن انفجاری نوری بود که این فضای تاریک را شکست و فریادی بود که خفتگان عالم را بیدار کرد و دعوتی به سوی نور و معنویت بود که توجه جامعه جهانی را دوباره به سمت دین و مذهب و کارآمدی آن جلب کرد. انقلاب اسلامی این تک صدایی را شکست و نظم نوین جهانی را برهم زد و مدعی نظم جدید بر پایه دین و معنویت گردید. در واقع انقلاب اسلامی عکس العمل جامعه مؤمن و خداجویی بود که تحقیر دین را در سطح تنظیمات کلان اجتماعی بر نتافت و در مقابل این تمدن و این نظام مادی عکس العمل نشان داد.(میرباقری، 1379، 7) و به عبارت دیگر این انقلاب به رهبری حضرت امام خمینی (ره) قیام علیه تمدن صنعتی و فراصنعتی سکولار و جدا از دین و معنویت و تقابل با مدرنیته بود. (مولانا، 1382، 461 - 462)
بدیهی است که حرکت به سمت یک تمدن الهی و ایمان محور و نظم جدید تعریف شده براساس دین و ایمان و با محوریت ولی الله الاعظم، جز با درگیری و تضعیف و شکست تمدن دنیا محور ممکن نیست؛ که انقلاب اسلامی گامی بلند و اساسی در این زمینه برداشت و اردوگاه شرق و غرب را دچار مجادله های عظیم نمود که به لطف خدا این سیر با تقویت و پیشر فت روز افزون انقلاب ادامه دارد.
ب. از موانع عمده تحقق حکومت دینی و ولایت اجتماعی به دست ائمه اطهار (علیهم السلام) کمبود و قلت یار و یاور و در مقابل قدرت نابرابر طاغوت بود. از این رو برای آماده سازی مقدمات ظهور، ایجاد یک موازنه قوا و موازنه قدرت به نفع جبهه اسلامی و منتظران حضرت و تشکیل یک جبهه جدید و قوی از موحدان و مستضعفان و عدالت طلبان عالم و پشتیبانی مادی و معنوی آنان در برابر جبهه کفر لازم و ضروری است. به لطف خدای متعال انقلاب اسلامی اکنون تبدیل به یک ابر قدرت معنوی گردیده است و حمایت های معنوی و قلبی عالم اسلامی و آزادی خواهان و عدالت طلبان عالم را پشتوانه خود دارد و به سمت نقطه مطلوب و ایجاد یک قطب بندی جدید در دنیا در حال حرکت است.
ج- سلطه نظم نوین مادی و هجوم به فرهنگ و هویت ملت ها و ارزش های دینی و الهی به مثابه تیغ دو دمی بود که از یک سو باعث منحل شدن فرهنگ ملت ها و حذف و انزوای دین و دینداران شد،اما از سوی دیگر مشکلات عدیده ای را برای خود آنان به وجود آورد و جوامع غربی را دچار بحران ها و پارادوکس ها ی عظیم نمود. انقلاب اسلامی با برهم زدن آن نظم نویت و با دعوت بشریت به دین و معنویت و حمایت مادی و معنوی از مستضعفان و ستم دیدگان عالم و ارائه یک دعوت نو برای بشر و با ایجاد مجادله سیاسی و فرهنگی برای آنان، از یک سو آن بحران ها و ضعف ها و نقائص را بیشتر آشکار کرد و از سویی دیگر بروز آن ها را سرعت بخشید. از این بحران های ایجاد شده در دامن مدرنیته و نظم مادی می توان به بحران هویت، بحران خانواده، بحران عاطفه، بحران اخلاق، بحران سلامت، بحران محیط زیست و بحران جرم و جنایت اشاره نمود(گارودی، 1363، 42- 43) که همگی محصول دوری از خدا و معنویت و سرکشی انسان و حرص و طمع، خودخواهی و بی قیدی و بی بند وباری ایجاد شد در بستر مدرنیته است.
ایجاد این بستر تازه از یک جهت باعث افول افکار مادی و اثبات ناکارآمدی آنان در پاسخ به نیازهای واقعی و معنوی بشر شده و از جهتی دیگر نگاه و تفکر جامعه بشری معطوف به حق و موعودی آسمانی گردیده است. امروز صدها سایت اینترنتی، هزاران جلد کتاب، صدها فیلم سینمایی و تلویزیونی با موضوعات و مضامین موعودی و رشد روزافزون جمعیت هایی که ذهنشان متوجه آخرالزمان، ظهور منجی و جنگ پایانی است و میلیون ها مردمی که با گسست از فرهنگ و تمدن غربی سر در پی منجی آخر الزمان و موعود آسمانی نهاده اند، پرده از یک یأس بزرگ و فراگیر برمی دارد(شفیعی سروستانی، 1383، 33 - 34)
بی گمان انقلاب اسلامی با اثبات کارآمدی دین و معنویت در افول افکار مادی و ناامیدی و یأس بشر از آنان و توجه و رویکرد به مذهب سهم انکارناپذیری دارد. در ادامه مسیر نیز احیاء معنویت و توجه دادن بشر به مسائل معنوی و پاسخ به نیازهای معنوی آن از اهداف بلند انقلاب اسلامی است که با توجه به فرهنگ سخنان حضرت امام به عنوان معمار کبیر انقلاب اسلامی این اندیشه و عقیده به خوبی مشهود است (امام خمینی، صحیفه امام ج4، صص 8 و 9 و 360) و (ج 8- ص 44) و (ج 9- ص 288) و نامه سیاسی و معنوی حضرت امام به گورپاچف، آخرین صدر اعظم شوروی سابق، از مصادیق بارز دعوت به معنویت و احیاء معنویت است.
د- عدالت خواهی از نیازهای حقیقی و فطری بشر است و حاکم کل جهان و هستی، روابط و مناسبات جهان را براساس عدالت پی ریزی نموده است. قرآن کریم نیز برپایی عدالت و قسط و گسترش آن را یکی از دو هدف اساسی بعثت و نیکوترین خصلت انسان معرفی می نماید. (قرآن کریم، سوره های مبارکه حدید آیه 25،شوری آیه 15،مائده آیه 8،نساء آیه 58، نمل آیه 90)
انقلاب اسلامی در واقع یک فریاد بلند به بی عدالتی و تبعیض در بعد داخلی و جهانی است و برقراری عدالت اجتماعی و اصلاح روابط اجتماعی از اهداف کلان و محوری انقلاب اسلامی در بعد ملی و تحقق شعار عدالت جهانی و نفی تبعیض و بی عدالتی در جهان از اهداف جهانی انقلاب اسلامی می باشد.
اندیشه مهدویت و انتظار موعود در واقع اعتقاد به عدالت جهانی و انتظار برای تحقق آن است و شعار عدالت اجتماعی و جهانی در انقلاب اسلامی و تلاش و حرکت برای تحقق آن در واقع مقدمه عدالت جهانی و تاریخی حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا فداه) می باشد.
ه- انقلاب اسلامی اراده خود را برای جریان عبودیت و بندگی خدای متعال در تمامی ارکان زندگی بشر اعلام نموده است و از همین جاست که باید تمامی تلاش ها در نظام اسلامی حول احیای تمدن الهی تبلور یابد و تحقق اهداف تعریف شده دیگر منوط به تحقق این هدف مهم و محوری است. از این رو محوری ترین هدف انقلاب اسلامی را می توان ایجاد حرکتی در مقیاس جهانی برای دستیابی به تمدن بزرگ اسلامی برای آماده سازی زمینه های ظهور قیام منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برشمرد.




تاریخ : پنج شنبه 91/10/7 | 2:28 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

انقلاب اسلامی حلقه واسطه عاشورا و انتظار

انقلاب اسلامی حلقه واسطه عاشورا و انتظار

 


مقدمه


اقامه کلمه توحید و ایجاد بستر بندگی خدای متعال و عبادت حضرت حق در تمامی شئون حیات، فلسفه تحقق انقلاب اسلامی و محقق شدن جامعه اسلامی و تمدن اسلامی بر پایه ارزش ها و باورهای اسلامی، هدف بزرگ انقلاب اسلامی است.
انقلاب اسلامی تحولی بسیار بزرگ در قرون و اعصار اخیر و انفجار نور و تبلور وعده الهی «یخرجهم من الظلمات الی النور» (قرآن کریم، سوره مبارکه بقره، آیه 257) و بشارت دهنده پیام معنویت و حیات طیبه برای انسان سرگشته در سراب تمدن مادی است.
این انقلاب عظیم بعد از گذشت نزدیک به سه دهه از حیات طیبه آن کارآمدی خود را اثبات نموده و تأثیرهای عمیق اجتماعی و تاریخی از خود به جای گذاشته و مسیری نو و نورانی برای تاریخ و بشریت تعریف نموده و سریع و شتابان به سمت فتح قله های جدید و اهداف و آرمان های مقدس در حرکت است.
این پیدایش و ظهور قدرتمند و حرکت سریع رو به جلو و دستاوردهای کلان به دلیل آن است که این انقلاب از یک سو ریشه در عاشورا و حماسه حسینی و از سویی دیگر چشم به عصر ظهور دارد و منتظر جامعه مهدوی است. در واقع انقلاب اسلامی به عنوان حلقه واسطه میان مکتب عاشورا و فرهنگ انتظار عمل می نماید و با الهام از حماسه عظیم عاشورا،پای در جاده انتظار و حرکت به سمت جامعه مهدوی دارد و در پی زمینه سازی برای تحقق آن آرمان و آرزوی بزرگ و وعده حتمی الهی است. انقلاب اسلامی آمیخته ای از رنگ سرخ حسینی و رنگ سبز مهدوی است که شروع آن با نام مقدس حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) و حفظ تداوم و رشد آن با نام مبارک حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) می باشد.
این نوشته کوتاه برآن است که در حد بضاعت خود به بررسی نسبت های میان این سه مقوله و حلقه واسطه بودن انقلاب اسلامی نسبت به دو مقوله دیگر بپردازد.
این بحث در چهار فصل تنظیم گردیده است و شایان ذکر است که مقصود از انتظار دراین نوشته اعم از فرهنگ انتظار، عصر ظهور و جامعه مهدوی است.

عاشورا،انقلاب اسلامی و عصر ظهور سه مقطع از درگیری تاریخی جبهه حق علیه و باطل و تاریخ تکاملی جامعه شیعه

1-ملاحظه این مقاطع در جریان درگیری تاریخی جبهه حق علیه باطل


از ابتدای خلقت حضرت آدم (علی نبینا) و آله و علیه السلام) و تمرد و سرپیچی شیطان (همان،آیه 31) از دستورالهی، دو جبهه حق و باطل به سرپرستی خدای متعال و طاغوت ایجاد شده است. قرآن کریم در آیه الکرسی به وجود این دو جبهه تصریح می نماید و خدای متعال و مؤمنان را دریک جبهه و طاغوت و کافران را در جبهه مقابل جای می دهد(همان، آیات 255- 257)
در این آیه شریفه به آثار و پیامدهای این دو سرپرستی نیز اشاره می گردد که محصول ولایت خدای متعال و جبهه حق را نور و سعادت و محصول ولایت طاغوت و کفر را ظلمت و شقاوت معرفی می نماید.
این درگیری محدود به عرصه ها و حوزه های خاص نمی باشد و وسعت و دامنه آن تمام تاریخ را پوشانده است. این رویارویی دائمی است و از ابتدای خلقت انسان تا برپایی حکومت جهانی حق و محو باطل ادامه خواهد داشت.
علت این درگیری دائمی آن است که در نظام هستی که به صورت نظام مند و به هم پیوسته خلق گردیده است، اصطکاک و تقابل اختیارها و اراده ها درباره یکدیگر امری ضروری و طبیعی است و هرکدام از دو جبهه نور و ظلمت که قصد توسعه و گسترش فعالیت های خود را داشته باشد، لزوماً دامنه گسترش حرکت مقابل را ضیق و تنگ می نماید و «وسعت حکومت» یکی «محدودیت حاکمیت» دیگری را به دنبال خواهد داشت؛ لذا این دو جریان از آنجا که از مواضع و اهداف خود عدول نخواهند نمود، درگیری برای حاکمیت حق و حقیقت و توسعه بندگی و در مقابل تلاش برای حاکمیت شیطان و پرستش اهواء به صورت دائم و همه جانبه ادامه خواهد داشت. (جمعی از نویسندگان، 1367، 6)
دراین میان آنان که شدیدترین اختیار را در مسیر نور یا ظلمت نموده اند، سرپرستی و ولایت سایر افراد هم جهت خود را برعهده می گیرند و اساسی ترین تأثیر را در جهت دادن به حرکت سایر انسان ها و میسر حرکت جامعه انجام می دهند.
نمونه های این تقابل را می توان در رویارویی و جهاد پیامبران بزرگ الهی با مشرکان و پرچم داران جبهه طاغوت مشاهده کرد. صفحات تاریخ درگیری حضرت موسی (علیه السلام) با فرعون و ابراهیم (علیه السلام) با نمرود و پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را با جبهه مشرکان قریش و دیگر دشمنان به تصویر کشیده است و ائمه طهار (علیهم السلام) هرکدام با طواغیت زمان خود درگیری بوده اند.
با این نگاه نهضت عاشورا و انقلاب اسلامی و قیام حضرت مهدی( عجل الله تعالی فرجه الشریف) سه مقطع از درگیری تاریخی جبهه حق علیه باطل است که هر سه حرکت دارای اهداف مشترک می باشند.
نهضت عاشورا سنگین ترین و خونین ترین نبرد مقدس دراین درگیری دائمی است که برای اقامه حق،امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح انحراف عمیق در جامعه اسلامی مبنی بر جدایی دین از ولایت و دینداری بدون امامت و پذیرش سلطنت برای سرپرستی جامعه اسلامی و...برپا گردیده است و همواره محور و الگو و الهام بخش مبارزات جبهه حق علیه باطل بوده است.
انقلاب اسلامی نیز پرچمدار جبهه حق در مقطع زمانی رنسانس و ظهور مدرنیته و حاکمیت و سیطره کامل تمدن مادی و هجوم همه جانبه آن به دین، ارزش ها و اعتقادها و طرد و انزوای دین و دینداران از عرصه های حیات اجتماعی بشر بود.
این انقلاب با انگیزه های الهی و ایمانی و تلاش برای آزادی جامعه خود و مسلمین و در نهایت کل بشریت از یوغ بندگی تمدن مادی و جبهه باطل و مقابله با اهداف توسعه طلبانه آنان و با هدف توسعه شعار لا اله الاالله و جریان توحید و بندگی خدای متعال به وقوع پیوست.
انقلاب و ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) نیز به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری، حلقه ای است از حلقه های مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می شود و قیام حضرت آخرین حلقه از مجموعه حلقه های مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان بر پا بوده و مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تحقق بخش ایدئال همه انبیاء و اولیاء و مردان مبارزه در راه حق است. (مطهری، 1373، 68)

2-ملاحظه این مقاطع در سیر تکاملی جامعه شیعی


انقلاب اسلامی یکی از حلقه های تکامل جامعه شیعی تا رسیدن به سرمنزل مقصود و تحقق دولت عدل علوی به دست آخرین پرچمدار این جامعه می باشد. از این منظر انقلاب اسلامی برآیند حرکت تکاملی جامعه شیعی است ؛ که این حرکت نیز در درون جبهه حق و در جهت ادامه نهضت انبیاء عظام (علیهم السلام) و به عنوان طلایه دار اسلام ناب و اصیل قرار دارد.
رشد و تکامل جامعه شیعی در اینجا به معنای بلوغ جامعه شیعه می باشد که بلوغ و رشد همه جانبه ظرفیت های روحی، فکری و عملی را شامل می شود و کمال این بلوغ به بلوغ در ولایت پذیری تعریف می گردد. براساس این دیدگاه تمامی تحولات و سیر رشد جامعه شیعه براساس سرپرستی و ولایت امامان معصوم(علیهم السلام) صورت گرفته است و این ولایت هم اکنون نیز در وجود امام زمان (علیه السلام ) ظاهر و متجلی است.
دراین تحلیل سیر و حرکت تکاملی جامعه شیعه از منظر رشد اجتماعی و ظرفیت سازی برای تشکیل حکومت و نظام الهی که مقدمه تشکیل نظام جهانی حضرت بقیه الله الاعظم می باشد مورد بررسی قرار می گیرد.
جامعه شیعی در سیر رشد و تکامل و بلوغ ظرفیت های آن از بدو ایجاد هسته اولیه تا کنون مراحلی را پشت سر گذاشته است که به اختصار به آن اشاره می شود.
رشد استعدادها و بلوغ ظرفیت های جامعه شیعی محصول سرپرستی و ولایت ائمه اطهار(علیهم السلام) می باشد و هریک از امامان بزرگوار (علیهم السلام) در زمان حیات دینوی خود سرپرستی جامعه شیعی را به عهده داشته اند و تمامی مساعی خود را در جهت رشد و توسعه ظرفیت های شیعیان و هویت کلی جامعه شیعی به کار می برده اند.
محصول سرپرستی و ولایت معصومان(علیهم السلام) تکامل شیعیان و جامعه شیعی و بلوغ ظرفیت های عاطفی، روحی، علمی و عملی جامعه شیعه بوده است.
تلاش برای رشد و توسعه ظرفیت های «روحی و عاطفی» گام اول و مهم امامان معصوم (علیهم السلام) در سیر تکاملی جامعه شیعی بوده است. از آنجا که گرایش ها و جهت گیری ها و بینش فکری خاص و موضع گیری ها ریشه در نظام تمایلات دارد،توسعه ظرفیت های روحی و عاطفی - که گرایش ها و جهت گیری ها بر آن اساس صورت می گیرد- مهم و بسیار کلیدی است.
دراین جهت بخش مهمی از فعالیت ها و گفتارهای معصومان (علیه السلام) به این موضوع مهم اختصاص دارد و در روایات تأکیدی فراوان نسبت به حب و بغض فی الله و محبت اهل بیت (علیهم السلام) و آثار دنیوی و اخروی آن و در مقابل تبری نسبت به دشمنان آنان صورت گرفته است ؛که این حب و بغض ها مهم ترین عامل
در پرورش روحی شیعیان می باشد.
به جرئت می توان عنصر محوری در این زمینه را قیام عاشورا و شهادت حضرت سید الشهدا و اصحاب با وفایش دانست ؛ این واقعه عظیم، ظرفیت تمایلات شیعه را بسیار بالا برد و محبت و گرایش به اهل بیت (علیهم السلام) را عمیق و دائمی نمود و برای همیشه عواطف و گرایش های جامعه شیعه را حول این محور مقدس جمع آوری و سازماندهی کرد. به دلیل اهمیت این عنصر تأثیر گذار ائمه اطهار( علیهم السلام) بیشترین اهتمام را به اقامه مجالس عزاداری سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)داشته اند.
در کنار اهتمام و تلاش برای ظرفیت سازی روحی و عاطفی شیعیان و تقویت بعد گرایشی و جهت گیری جامعه شیعی، امامام معصوم (علیهم السلام) همواره در پی اعتلای بعد «علمی و فرهنگی» شیعیان و تقویت قوه تفکر وبینش آنان بوده اند ؛ که نقطه اوج این حرکت را باید در تلاش علمی و فرهنگی سه امام بزرگوار امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) و تأسیس یک مرکز بزرگ علمی در مدینه و نظام مند نمودن معارف شیعه و ارائه آن در حد یک مکتب و ایدئولوژی و تربیت شاگردان قوی و مبرز در رشته های مختلف علمی جستجو نمود.
اما ظرفیت سازی «رفتاری و عملی» حلقه مکمل ظرفیت سازی روحی و عاطفی وفکری و فرهنگی بوده است که به دست ائمه اطهار(علیهم السلام) دنبال می شده است و می توان آن را به معنی تولی تام و صبر و بصیرت و انسجام رفتار و عمل جامعه شیعه در پذیرش ولایت و موضع گیری و اقدام مناسب و آمادگی برای دوران جدایی و غیبت امام زمان (علیه السلام) تعریف نمود.
کم شدن انشعابات ایجاد شده و توقف آن در جامعه شیعه و ایجاد فرهنگ انتظار و عدم تردید در وجود حضرت ولی عصر (اروحنا فداه)بعد از انتظار طولانی و اطاعت و تولی نسبت به ایشان در عصر غیبت و پذیرش ولایت فقیه به عنوان حاکم نظام اسلامی و نایب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از جمله آثار ارتقاء ظرفیت های جامعه شیعه می باشد.
دراین میان متغیر اصلی، ظرفیت سازی «روحی و عاطفی» است که حول محور عاشورا وحضرت سیدالشهداء (علیه السلام) ایجاد شده است و نظام علمی و نظام رفتاری جامعه شیعه ریشه در آن پایگاه و کانون محبت و تمایلات دارد.
جامعه شیعه در عصر غیبت در سایه سرپرستی مستقیم حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) ازمرحله رشد و بلوغ و تربیت فردی، پا به مرحله رشد و بلوغ اجتماعی و سازمانی می گذارد و با رشد کمی و کیفی به سوی تشکیل حکومتی دینی حرکت می کند.
دولت صفویه اولین دولت شیعی است که علمای شیعه درآن حضور پیدا کردند و در واقع نوعی حکومت دینی شیعی در قالب تعامل میان سلطان و فقیه محقق گردید. و نهضت مشروطیت نیز که در آغاز نهضت عدالت خواهی بود،نشان دهنده مقطعی از بلوغ جامعه شیعی است که در آن قدرت ایجاد انقلاب و تغییرات اجتماعی در پرتو انگیزه های ایمانی به دست مردم و علمای شیعه به تصویر کشیده می شود.
اما انقلاب اسلامی نماد تکامل و بلوغ چشم گیر جامعه شیعی در ابعاد مختلف روحی،فکری و عملی است که درآن شاهد قیام فراگیر با انگیزه های دینی و ایمانی تحت رهبری ولایت فقیه به عنوان نایب امام زمان (علیه السلام) و تشکیل حکومت دینی و حفظ و استمرار آن هستیم.
ملاحظه این سیر حرکت تکاملی روشن می سازد که جامعه شیعی با نفی «خلافت» و «سلطنت» به پذیرش «ولایت» روی آورده است و طی مراحل خاص تاریخی و با سرپرستی ائمه اطهار(علیهم السلام) به رشد و بلوغ در ولایت پذیری و تولی تام روحی، فکری و عملی رسیده است.
در واقع جامعه شیعه بعد از مرحله اول که مرحله رشد و بلوغ فردی و تربیت انسان مؤمن و موحد می باشد، پا به مرحله دوم یعنی مرحله جامعه پردازی و تشکیل حکومت و ایجاد جامعه اسلامی گذارده است و شعار حکومت دینی و جامعه الهی سر داده است که نشانه بلوغ در دینداری و توسعه تولی به دین و ائمه اطهار(علیهم السلام) است.
دراین مقطع انقلاب اسلامی و حکومت دینی بعد از طرح شعار پرستش اجتماعی دین و لزوم حکومت دینی و اراده جامعه براساس دین، با نفی اندیشه های
مادی و تمدن سکولار، شعار جهانی سازی الهی و ایجاد تمدن الهی و خدا محور را سر داده است.
حال با این مقدمات می توان به این نتیجه رسید که می توان عاشورا، انقلاب اسلامی و جامعه مهدوی را به عنوان سه مقطع رشد تکاملی جامعه شیعی مورد بررسی قرار داد و قیام عاشورا به عنوان نمونه ور شد حرکت و بلوغ فردی و انقلاب اسلامی را به منزله حرکت اجتماعی و انقلاب مهدوی را به منزله حرکت جهانی و تمدنی ملاحظه نمود.



تاریخ : پنج شنبه 91/10/7 | 2:2 صبح | نویسنده : علی اصغربامری


حفظ کرامت اصیل انسانی




امام خمینی رحمت الله علیه و مهندس فرهنگی
هویت فرهنگی هر ملتی ریشه در تاریخ، باورها، ارزش ها، آداب و رسوم آن ملت دارد و همین هویت نوع رفتار جمعی و شخصی آن جامعه را با جهان اطراف و نیز با شهروندان یک اجتماع مشخص می کند. در این میان دین و مذهب از ابتدای ظهور خود نقش بسیار تعیین کننده ای در هویت بخشی به معتقدان خود ایفا نموده و آن ها را از «دیگران» جدا کرده است.
پس از رنسانس در غرب و گسترش عقیده انسان محوری در اروپا و جهان مدرنیته و عناصر آن به مثابه بستر هویت جدید فرهنگ غرب، با ایجاد نگرش جدیدی نسبت به انسان و جهان و ترسیم رابطه ای تازه بین این دو، سودای ترسیم هویت جدید را به جای هویت قدیم در سر داشت. در این راستا و در قدم اول نقش سنت و مذهب در تعریف و هویت یابی انسان ها نفی گردید و عناصر مدرن چندی از قبیل: ملیت، مرز، جغرافیایی، زبان و غیره از عوامل هویت بخشی به شمار رفت.
پس از پیروزی انقلاب مشروطه در ایران و گسترش مفاهیم متولد شده از مدرنیته در این کشور، تحولات اندیشه ای و هویتی مهمی به وجود آمد که مهمترین تحول را می توان در زیر سؤال رفتن هر آن چه مربوط به گذشته تحت عنوان سنت می شد، دانست و در این راستا مذهب و عناصر دینی فرهنگ ایران تحت تأثیر نفی عناصر سنتی در غرب، به منزله مانع رسیدن ایران به غرب تلقی گردید و به روش های مختلف با آن مبارزه شد که اوج این مبارزه را می توان در دوران پهلوی اول مشاهده کرد. در این دوره با تمام مظاهر مذهبی مربوط به هویت ایرانیان مبارزه و برخورد خشن صورت گرفت. از سوی دیگر در ساختار سیاسی نیز ضمن معطل گذاشتن اصل دوم متمم قانون اساسی که به نظارت مجتهدان شیعه بر مصوبات مجلس جهت مشروعیت بخشیدن به سلطنت مشروطه در نظر گرفته شده بود، در عمل هر گونه تجلی مذهبی و دینی هویت ایرانی نفی شد و با سخت گیری نسبت به عالمان و حوزه های دینی در عمل نقش اجتماعی و سیاسی دین و متولیان دینی نادیده گرفته شد. هم زمان با نفی بعد دینی فرهنگ ایرانیان، نهادهای فرهنگی متعددی به وجود آمد که وظیفه آنها گسترش و تقویت عناصر باستانی فرهنگ ایرانی و یا عناصر مدرن حاصل از مدرنیته غربی بوده است. در این زمینه تأسیس سازمان پرورش افکار و تأسیس دانشگاه های مختلف در کشور قابل اشاره است. بنابراین پس از پیروزی انقلاب مشروطه در ایران به نوعی مهندسی فرهنگی در دستور کار دولت قرار گرفت که احیاء عناصر باستانی (پیش از اسلام) و گسترش عناصر مدرنیته در کشور از اهداف آن به شمار می رفت.
با عزل رضاشاه از سلطنت در سال 1320 و تبعید وی از کشور، جریان های مختلف فکری و فرهنگی به دلیل خلا ناشی از حذف یک دیکتاتور مستبد، به وجود آمدند که یکی از این جریان های فکری در پی احیای عناصر مذهبی در کشور بود و امام خمینی به همین جریان فرهنگی و فکری تعلق دارد. نگارش کتاب «کشف الاسرار» از سوی امام خمینی در سال 1324 نشان دهنده همین دغدغه ایشان نسبت به احیای مجدد مذهب در کشور می باشد که در طول دوران خفقان رضا شاهی نفی گردیده بود. با قدرت گیری مجدد محمدرضا شاه، مخصوصا پس از کودتای 28 مرداد 1332 و بالاخص پس از وفات آیت الله بروجردی در سال 1340، اقدامات رضاشاهی این بار از سوی جانشین خلف وی دنبال گردید که با اعتراض شدید امام خمینی روبرو شد. این رویارویی در نهایت منجر به پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری یک مرجع تقلید شیعه و جایگزینی نظام سیاسی جدید تحت عنوان «جمهوری اسلامی «به جای» سلطنت مشروطه» شد. امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران همه تلاش خود را جهت تبیین؛ احیا، گسترش و اجرای عناصر فرهنگ اسلام به کار گرفت که می توان همه این تلاشهای ایشان را تحت عنوان «مهندسی فرهنگی» برای جامعه شیعی با نام «اسلام ناب محمدی (ص)» در نظر گرفت که این مقاله به دنبال مطالعه همین مسأله بوده است.

مفهوم فرهنگ


فرهنگ به معنای وسیع آن عبارت است از «نظامی از باورها، ارزش ها، رسوم و رفتاری که اعضای جامعه به کار می بندند تا خود را با جهانشان و نیز با یکدیگر سازگار سازند و آن را از طریق آموختن از نسلی به نسل دیگر انتقال می دهند.»
بنابر تعریف فوق، فرهنگ نه تنها رفتارهای اجتماعی، بلکه شیوه های اندیشیدن را نیز در بر می گیرد و انسان ها در خلال آموزش فرهنگی خود، یاد می گیرند که چه معناهایی را باید به رویدادهای جهان اطراف خود و به ویژه به رفتارهای دیگران نسبت دهند تا بتوانند این رفتارها و حوادث را فهم کرد، در برابر آن واکنش مناسب نشان دهند. بنابراین بسته به نوع آموزش ها و خصوصیت های فرهنگی هر جامعه، معنای کنش های خاص می تواند در زمینه های فرهنگی متفاوت، تفسیرهای متفاوتی بپذیرد. به این ترتیب عناصری که با آموزش های فرهنگی در میان افراد هر منطقه و کشوری درونی می شود، هویت فرهنگی واحدی برخوردار می شوند و اختلاف در میان این عناصر فرهنگی عامل تمایز فرهنگی به شمار می رود؛ یعنی «دیگران» و «غیرها» کسانی خواهند بود که وجه مشترکی با این عناصر فرهنگی ندارند.
عوامل چندی در به وجود آمدن هویت فرهنگی نقش دارند که از این میان مذهب و ملیت دو عنصر مهم هویت بخش به شمار می روند.
دین و مذهب از گذشته کنون عامل به وجود آورنده هویت مشخص برای معتقدان خود و تمایز میان آنها و کسانی که به آن اعتقاد نداشته اند، بوده است؛ به این معنی که هویت فرهنگی انسان ها دین و مذهب آنها شناخته می شده «یهودی» و «مسیحی» و «مسلمان» بودن، هویت فرهنگی انسان های مختلف را به نمایش می گذاشته است.
به این ترتیب دین و مذهب رکودهای اجتماعی مختلفی از قبیل اجتماعی کردن اعضای جامعه، «کاهش کشمکش»، «تحکیم ارزش های مشترک» «یکپارچه سازی جامعه و نگه داشتن ثبات اجتماعی»، «تنظیم منابع»، تقویت نظارت اجتماعی، را بر عهده داشته است و به همین دلیل «هیچ جامعه ای را نمی توان یافت که دین در آن نقش نداشته باشد»، دین طرحی از آن چه که جهان باید باشد به دست می دهد و برای همین می تواند رفتار اقتصادی و سیاسی را راهنمایی کند» به این ترتیب، نقش دین در هویت فرهنگی جوامع انکار ناپذیر بوده و همواره دین در سازمان دادن به زندگی اجتماعی انسان ها مؤثر بوده که این نقش در فرهنگ ها و محیط های مختلف، متفاوت بوده است. در عصر مدرن و پس از رنسانس نقش تعیین کننده مذهب در هویت بخشی به انسانها کم رنگ تر شد و در عوض مرزهای جغرافیایی به امری مهم و هویت بخش تبدیل گردید. یکی از نویسندگان غربی، تاریخ تفکر در غرب را به سه دوره «عصر دین»، «عصر علم» و «عصر اضطراب» تقسیم کرده است. او معتقد است که در عصر دین، در غرب کلیسا حاکم بوده و در قرون وسطی، قرائت خاص کلیسا در تمامی امور فکری و اجتماعی بر زندگی مردم آن عصر حاکمیت داشته است. (6) ولی در عصر علم، «علم» به مثابه مجموعه دانش، روش، نگرش ذهن و متافیزیک، نیروی جهت دهنده، تمدن غربی و جانشین الهیات (تئولوژی) و متون قدیمی گردید. در این عصر علم نگرش انسانها را به رسوم و سنت تغییر می دهد و استقلال او را از گذشته اعلام می کند. در دوره سوم، یعنی عصر اضطراب - که از قرن بیستم و پس از جنگ جهانی اول شروع می شود - تمدن اروپا هم چون تمدن های نینوا، بابل و پرسپولیس به سستی و افول می گراید. چرا که با وقوع جنگ جهانی اول محدودیت های مدرنیسم - که با بی نظمی در حوزه تفکر و اندیشه همراه و فاقد نظام ثابت و مرجع برای زندگی و تفکر بود - آشکار می شود و این خود ویژگی عصر مدرن است. در این عصر نه تنها «مرگ خدا»، بلکه «مرگ انسان»، «مرگ اروپا» و در واقع مرگ تمامی بت های مدرن موجب ترس و اضطراب شده است و این امر که در عصر بزرگ علم، «علم» عامل ترس و عدم اطمینان می شود، امری تناقض نما است.
از دیدگاه نویسنده فوق، نقش دین در هویت بخشی به جوامع غربی تنها در قرون وسطی خلاصه می شود و در عصر دوم، دین جای خود را به علم داده و تکیه گاه اصلی انسان قرار گرفته است. ولی در عصر اضطراب انسان غربی تمامی تکیه گاههای سنتی و مدرن خود را از دست داده و در واقع دچار بی هویتی شده است.

هویت فرهنگی در ایران


به نظر می رسد که می توان سه لایه مختلف را در هویت فرهنگی در ایران از هم دیگر متمایز کرد و آن را شامل لایه های ایرانی، اسلامی و غربی دانست. قبل از پذیرش اسلام از سوی ایرانی ها، عناصر فرهنگی ایران باستان هویت فرهنگی آنها را تعریف می کرد که پس از اسلام، فرهنگ اسلامی نیز به مثابه لایه دوم در فرهنگ باستانی ایرانیان ادغام شد و فرهنگ ملی - اسلامی، هویت ایرانیان را تشکیل داد. لایه سوم نیز در عصر مشروطه شکل گرفت که حاصل تماس ایرانیان با جهان مدرن و تجدد غربی بوده است.
پس از پیروزی مشروطه در ایران، تلاش جریان فکری غالب این بوده است که هر آنچه را که مربوط به سنت و از جمله مذهب بوده است، از صحنه اجتماع حذف نماید که این امر تعارضاتی را میان نخبگان فکری - اجتماعی به وجود آورد و حاصل این تعارضات فکری بی ثباتی سیاسی و اجتماعی در ایران بوده است. ظهور رضا شاه ناشی از همین بی ثباتی سیاسی و اجتماعی در ایران بوده است. ظهور رضا شاه ناشی از همین بی ثباتی در راستای برقراری نظم و امنیت سیاسی و اجتماعی بود. پهلوی اول پس از تحکیم سلطنت خود، تعریف جدیدی را برای هویت ایرانی جستجو می کرد که عبارت بود از احیای لایه اول هویت ایرانی (باستان گرایی) به همراه اخذ تأسیسات تمدنی مدرنیته غربی. در این راستا او به شدت با مذهب مخالفت کرد و عناصر مذهبی را به شدت سرکوب نمود. پهلوی دوم نیز پس از تحکیم اقتدار خود مخصوصا بعد از کودتای 28 مرداد 1332، همان راه پدر را استمرار بخشید. در این میان امام خمینی به عنوان یک مرجع تقلید شیعیان در برابر حذف مؤلفه های مذهبی از حیات اجتماعی و سیاسی ایران ایستادگی کرد و اقدامات پهلوی اول و دوم را در راستای هویت زدایی از ایران اسلامی و غرب گرایی پهلوی ها تلقی کرد.

امام خمینی و تلاش برای مهندسی فرهنگی


نگرش امام خمینی به هویت ایرانیان ناشی از جهان بینی تشیع بوده است و تلاش ایشان برای احیای همین امر به همراه پذیرش عناصر مقبول ملی قابل تبیین است و به گونه ای که از نظر ایشان ملی گرایی صحیح تعارضی با اسلام ندارد و لذا هم می توان مصالح ملت را دنبال کرد و هم به آموزه های اسلام پایبند بود. روح چنین دیدگاهی تکیه بر استقلال ایران با اجرای مؤلفه ها و آموزه های تشییع است که از این رهگذر می توان هویت صحیح ایرانی - اسلامی را به دست آورد و از گم شدگی و بی هویتی نجات یافت: «هیچ ملتی نمی تواند استقلال پیدا کند الا این که خودش را بفهمد. مادامی که خودشان را گم کردند و دیگران به جای خود نشانند، استقلال نمی توانند پیدا کنند... این گمشده خود را گم کرده و شرق باید خودش را پیدا کند».
به این ترتیب یکی از تلاش های امام خمینی در راستای مهندسی فرهنگی، تلاش برای تبیین قاعده ای کلی برای بازیابی هویت خویش بوده است که یکی از راههای عمده آن کسب استقلال از غرب و قبله قرار ندادن آن است: «هر قصه ای که پیش آید قبله شان غرب است» از دیدگاه ایشان حرکت به سمت غرب منجر به از دست دادن هویت اصیل خود و خروج از صراط مستقیم تبیین شده از منظر اسلام است. از سوی دیگر ایشان ضمن نفی راه غرب، از شرق ملحد نیز تبری می جوید و با بهره جستن از آموزه های اسلامی در قرآن تحت عنوان «لا شرقیه و لا غربیه» یک شعار محوری با عنوان «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» طراحی می کند. این شعار، ضمن نمایش استقلال محوری در مبارزات امام خمینی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز یکی از اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران می گردد که مبین نفی غیریت و اثبات هویت مستقل برای خود و نوعی مهندسی فرهنگی متناسب با آموزه های فرهنگ بومی است: «ایران از همان بدو انقلاب و از قبل از بدو انقلاب که شالوده انقلاب ریخته می شد، مسیر، مسیر انبیا بوده، مسیر، مسیر مستقیم نه شرقی، نه غربی و جمهوری اسلامی بود. تا کنون هم ملت ما، به همان مسیر باقی است».
«انقلاب اسلامی یک انقلاب عادی نیست و متکی به هیچ یک از دو قطب شرق و غرب نمی باشد از این جهت، با پیمودن صراط مستقیم لا شرقیه و لا غربیه در مقابل هر دو قطب ایستاده است».
امام خمینی با بیان دیگری از آموزه های اسلامی «لا شرقیه و لا غربیه» تحت عنوان «غضوب علیهم» و «ضالین»، مسیر صحیح را که همان صراط مستقیم است، در نفی هر دو آنها و استقلال از آن دو می داند: «ما نه طرف «مغضوب علیهم» می رویم، نه طرف «ضالین» و نه طرف غرب می رویم، وقتی ما می توانیم این طور باشیم و به صراط مستقیم عمل کنیم که هم زمان با هم باشیم».
اصطلاحات به کار رفته در کلام امام خمینی نشان دهنده توجه کامل ایشان به آموزه های فرهنگ خودی و تلاش برای احیای مجدد آنها در برابر فرهنگ های مهاجم غربی و شرقی می باشد. به عبارت دیگر می توان بیانات و اندیشه های امام خمینی را در واقع تفسیری از قرآن به حساب آورد، تفسیری که از آن تحت عنوان «اسلام ناب محمدی» یاد می شود. چنین اسلامی است که به دنبال مهندسی فرهنگی خاصی است که در واقع به مثابه احیای یک نظام سیاسی اجتماعی مستقل از غرب و شرق می باشد. در چنین نظامی دین مجددا در محور امور قرار می گیرد. دقیقا از همین منظر انقلاب اسلامی در ایران را می توان نسبت به سایر انقلاب های جهان متمایز کرد: «زیرا همه انقلاب ها برای رسیدن به فضای مدرنیته، علیه گذشته خود و با هدف کمرنگ تر کردن اثر دین در بخش های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی جامعه خویش قیام کردند. از این رو نظام های ایجاد شده از سوی آنها به اصطلاح سکولار و یا لائیک بودند. یعنی نظام های سیاسی که دین را در حاشیه قرار می دهند. در حالی که انقلاب اسلامی ایران، نقطه مقابل این تفکرات بود و چنین اندیشه ای است که می تواند تمدنی را بسازد و به خوبی جلوی غرب بایستد ... در چنین تمدنی احیا یک فرهنگ اسلامی با نگاهی جدید از سوی امام خمینی، نظم اجتماعی - سیاسی جدیدی را به وجود آورد.»

ضابطه مهندسی فرهنگی


با بررسی دیدگاهها و اندیشه های امام خمینی می توان دو راهی های متضاد از قبیل حق و باطل، سبیل الله و سبیل طاغوت، صراط مستقیم و راه مغضوبین در ضالین و غیره را از هم تشخیص داد. هر کدام از این دو راه رهروان خاص خود را دارند به گونه ای که عامل تعیین کننده در شناسایی و جذب همراهان، اصل هویت و اشتراک در راه است. در این راستا «اهمیت راه» و صراط از «همراه» مهم تر می باشد و به همین دلیل امام خمینی، دوستی، نزدیکی یا دوری و جدای خود را با افراد بر اساس درستی راه و در صراط مستقیم بودن آنان می سنجد: «من بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس در هر مرتبه ای که باشد عقد اخوت نیسته ام. چهار چوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است».
به این ترتیب صراط مستقیم پیوسته در کانون اندیشه های امام خمینی قرار دارد و قرب و بعد افراد بر مبنای وضعیت آنان با همین صراط پیوسته متغیر و تنظیم می شود. اصالت راه تا آنجا است که ایشان حتی در فرض غربت و تنهایی نیز هم چنان بر آن استوار است: «اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهد».
از سوی دیگر این راه خدا و صراط مستقیم «باید به صورت دسته جمعی و کاروانی طی شود و اکثریتی قابل توجه، خود را در کاروانی به نام مؤمنان فی سبیل الله هویت شناسی و هویت یابی کنند. در واقع کاروان نماد احساس هویت واحد رهروان آن است ... بدون وحدت و اجتماع ملت در راه خدا و بدون همراهی اکثریت، هیچ کاری نمی توان کرد. اعتماد و اتکای به مردم مسلمان از محکمات اندیشه سیاسی امام خمینی برای رفتن در راه خدا است. اندیشه پیمودن و سیر و سلوک سیاسی راه خدا بی مردم، بذر افشانی در هواست».
دقیقا برمبنای همین اندیشه است که در نگرش امام خمینی هویت هایی مانند هویت قومی، نفی نمی شود بلکه از آن به عنوان مرحله ای آغازین و گذرگاه یاد می شود و نه توقفگاه، «زیرا کمال هویت انسانی در آن است که فرد با طی مراحل رشد به هویتی بالاتر یعنی هویت ملی اسلامی و هویت دینی دست یابد» در این نگرش رابطه تعاملی بین اسلام و ایران برقرار می گردد و امام خمینی ملی گرایی غیر متعارض با اسلام را تأیید می کند و صرفا با وجهی از ناسیونالیسم ایرانی که در صدد حذف اسلام باشد مخالفت می کند. ملی به معنای صحیح آن، نه آن چه که روبروی اسلام عرض اندام می کند.

آموزش و پرورش مهم ترین ابزار مهندسی فرهنگی


از دیدگاه امام خمینی آموزش و پرورش مهمترین وسیله برای مهندسی فرهنگی در جهت مطلوب آموزش و پرورش صحیح است. البته این آموزش مورد نظر ایشان تمام سطوح را در بر می گیرد و از ابتدای تولد انسان تا هنگام مرگ او را شامل می شود. در برخی از بیانات امام خمینی منظور از فرهنگ، همان وزارت آموزش و پرورش است و منظور از اصلاح فرهنگی، اصلاح در برنامه ریزی های درسی و آموزشی همین وزارتخانه است مبدأ همه خوشبختی ها و بدبختی های ملت است و اصولا راه اصلاح مملکت در اصلاح فرهنگ آن نهفته است.
بنابراین دستگاه فرهنگی متولی مهندسی فرهنگی از منظر امام خمینی، تمام دستگاه های فرهنگی مخصوصا آموزش و پرورش، دانشگاه ها، صدا و سیما و مطبوعات هستند که می توانند با تأثیر مثبت یا منفی نوع خاصی از فرهنگ را در جامعه القا بکنند که در صورت دمیدن روح استقلال و خودباوری در ذهن جوانان کشور در واقع مهندسی فرهنگی صحیح رخ می دهد و هر گاه این وضعیت بر عکس شود و دستگاههای فرهنگی در برنامه ریزی های خود غرب و دیگران را محور تمام امور معرفی بکنند، در آن صورت هویت اصیل فرهنگی دچار خدشه می شود و در واقع مهندسی فرهنگی بر مدار خواسته های دیگران صورت می گیرد: «این ها نیروی انسانی ما را از بین بردند و نگذاشتند رشد بکنند. در بین خود کشور ما جوری کردند که محتوای انسان را از بین بردند. صورتی گذاشتند و محتوا را گرفتند ... استقلال فکری و استقلال روحی ما را از دستمان گرفتند.
«... هر چه می شد در ذهن همه این بود که باید از خارج این کارها درست بشود». از دیدگاه امام خمینی چاره این امر از بین بردن آن روحیه خود باختگی در برابر دیگران و تقویت روح اعتماد به نفس است و از طریق همین مهندسی فرهنگی می توانیم به خواسته های خود برسیم: «ما باید این را بفهمیم که همه چیز هستیم و از هیچ کس کم نداریم و ما که خودمان را گم کرده بودیم باید این خود گم کرده ای را پیدا کنیم».

نتیجه گیری


امام خمینی، مهندسی فرهنگی را عبارت از تلاشی می داند که به دنبال احیای بومی است؛ این امر به دنبال شناخت صحیح از خود - که با شناخت و نفی غیرها نیز همراه است - به ظهور می رسد. چنین هویتی با بازگشت به جوهره آموزه های اسلامی به دست می آید که در آن انسانیت انسان ظهور پیدا می کند و تجلی آن نیز پیدایش باورهایی هم چون استقلال، خودباوری، عدم سلطه پذیری، حمایت از پیشرفت واقعی و مظاهر واقعی تمدن، نفی هرگونه تقلید غیر عقلانی از دیگران، حفظ کرامت اصیل انسانی و ... می باشند.
در این راستا عملی شدن مهندسی فرهنگی منوط به کارکرد صحیح نهادهای فرهنگی مخصوصا آموزش و پرورش است که با درونی کردن عناصر مذکور در ذهن جوانان و دانشجویان آینده ای درخشان و متناسب با آموزه های اسلامی و بومی قابل دسترسی خواهد بود. «احیای این هویت انسانی رمز پایداری، قدرت و پیشرفت کشور و تداوم و استواری انقلاب اسلامی نیز در گرو احیای این هویت یعنی تقویت انسانیت انسان خواهد بود».



تاریخ : پنج شنبه 91/10/7 | 2:0 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «لاتَظلمون و لاتُظلَمون؛ نه ستم می‌کنید و نه تن به ستم می‌دهید»(بقره: 279).
«تَظلمون» از ماده «ظلم» به معنای ضایع کردن حق و کوتاهی در رساندن حق است، خواه در مورد حقوق خود باشد یا در مورد حقوق دیگران یا حقوق الهی، خواه حقوق مادی و طبیعی یا معنوی و روحانی.
«ظلمه» و «ظلمات» که به معنای تاریکی و ضد نور است از همین معنا گرفته شده است، زیرا اصل اولی در هستی و طبیعت ظهور نور و گسترش آن است و اساساً حقیقت وجود یعنی نور، که البته مراتب متعددی دارد.
اما ظلمت و تاریکی امری است که با فقدان نور یا ضعف وجود نور حاصل می‌شود و این همان ضایع شدن حق عالم است.
حدیث انقلاب به تعبیر علامه شهید مطهری(ره) «کسانی که به خاطر یک سلسله اصول و مبادی قیام می‌کنند و نهضت می‌نمایند، در حقیقت به همه جهانیان بعد از خودشان پیامی دارند و به اصطلاح معروف وصیتی دارند.
آیندگان باید با پیام آنها آشنا شوند و ندای آنها را بشناسند. حسین بن علی(ع) فرمود:
«انی لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی صلی الله علیه و اله ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدّی و ابی».
در کربلا جمله‌های تاریخی زیاد گفته شده است که گذشته از اینکه از یک انسانیت کامل و ایمان خارق العاده و از یک حماسه پرشور حکایت می‌کند، چون این جمله‌ها با خون نوشته شده و ثبت شده است ارزش دیگری دارد؛ و به علاوه از این شعارها به روح حسینی و ماهیت نهضت حسینی می‌توان پی‌برد.
جمله‌های خود اباعبدالله الحسین(ع):« هیهات منا الذله؛ الموت اولی من رکوب العار؛ الاترون ان الحق لایعمل به... لیرغب المومن فی لقاء الله محقاً؛ الناس عبیدالدنیا و الدین لعق علی السنتهم» و جمله‌های علی اکبر (ع): «اذاً والله لانبالی بالموت یا ابتاه هذا جدّی رسول الله»؛ و جمله قاسم بن الحسن(ع): «الموت احلی عندی من العسل»؛ و جمله حضرت اباالفضل(ع): «یا نفس من بعد الحسین هونی هذا حسین شارب المنون».‏
آری، حادثه کربلا، قیامی اسوه و سیره‌ای عام برای نظریه انقلاب و منشوری انقلابی تاریخی است که برای هر عصر پیامی ویژه دارد، حتی برای آزادیخواهان و انقلابیون غیر مسلمان، چه رسد به فقیهی از یلاله او؛ و به راستی که انقلاب اسلامی ما ریشه در نهضت حسینی دارد و این واقعیت را مرحوم امام و مسئولان نظام و قاطبه مردم بارها و بارها در تبیین ماهیت انقلاب و در قالب شعارهای اصولی انقلاب یادآور شده‌اند: «حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست» و «هیهات منا الذله».
علاوه بر این نهضت امام(ره) احیا کننده نهضت امام حسین(ع) هم بود. در عاشورای دو روز قبل از 15 خرداد 1342 جملات همه ساله نوحه خوانان و سینه زنان، ناگهان به شعارهای تند علیه طاغوت زمان و علیه ظلم و ستمگری بدل شد.
امام(ره) در بیانیه خود به مناسبت محرم آن سال فرمودند: «محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر است» و بدین سان با الهام از نهضت عاشورایی حسین بن علی(ع) نهضت اسلامی مردم جان گرفت و مردم شهرها، زینب وار، در بزرگداشت شهیدان خود هر روز خون تازه‌ای به پیکر انقلاب تزریق کردند و پیام شهیدان را در حالی که همه مردم همچون بازماندگان کربلادر اسارت طاغوت بودند به گوش غافلان و جهانیان رساندند.



تاریخ : دوشنبه 91/9/27 | 1:19 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

فضائل شیعه و معنى رافضى و فضل شیعه در قرآن‏

محمد بن سلیمان به نقل از پدرش مى‏گوید: نزد امام صادق علیه السّلام بودم که ابو بصیر نفس زنان بر ایشان وارد شد، و چون در جاى خود نشست امام صادق علیه السّلام به ایشان فرمود: اى ابا محمّد! چرا به این تندى نفس مى‏زنى؟ او در پاسخ گفت: قربانت گردم اى فرزند پیامبر، پیر شدم و استخوانم پوک شده است و مرگم نزدیک است و نمى‏دانم در آخرت چه وضعى خواهم داشت. امام صادق علیه السّلام فرمود: اى ابا محمّد! تو هم از این‏    سخنان مى‏گویى؟ ابا محمّد گفت: قربانت گردم چگونه چنین نگویم؟ حضرت علیه السّلام فرمود:

اى ابا محمّد! نمى‏دانى که خداوند متعال جوانان شما شیعه را گرامى مى‏دارد و از سالخورده‏هاى شما شرم دارد؟ ابو محمّد گفت: قربانت گردم چگونه جوانان را گرامى مى‏دارد و از سالخورده‏ها شرم دارد؟ فرمود: جوانان را گرامى مى‏دارد از اینکه عذابشان کند، و از سالخوردگان شرم دارد از اینکه حسابشان کشد.

ابو محمّد گفت: قربانت گردم این مخصوص به ماست یا همه اهل توحید؟ فرمود: نه بخدا سوگند که مخصوص شماست نه همه مردم. ابو محمّد گفت: قربانت گردم همانا به ما لکّه‏اى زده‏اند که پشت ما را شکسته، و از آن دل ما مرده، و والیان و فرمانداران به سبب آن خون ما را روا شمرده‏اند، و آن حدیثى است که فقهاى ایشان براى آنها نقل نموده‏اند. امام صادق علیه السّلام فرمود: مقصودت رافضى بودن است؟ ابو محمّد گفت: آرى. حضرت علیه السّلام فرمود: نه بخدا سوگند آنها شما را چنین ننامیدند و خدا شما را بدین نام نامیده است. آیا نمى‏دانى که هفتاد مرد از بنى اسرائیل، چون گمراهى فرعون و قومش بر آنها آشکار شد آنها را ترک نمودند و به موسى پیوستند، زیرا که براى آنها آشکار شده بود که او در راه هدایت است و در میان لشکریان موسى آنها را رافضى مى‏نامیدند، زیرا فرعون را رفض کرده بودند، و در میان لشکر از همه بیشتر عبادت مى‏کردند، و از همه بیشتر موسى و هارون و فرزندان ایشان را دوست مى‏داشتند، و خدا به موسى علیه السّلام وحى کرد که: این نام را در تورات براى آنان ثبت کن، زیرا من آنها را بدین نام نامیدم، و این نام را بدیشان بخشیدم. موسى این نام را براى آنها ثبت کرد، و خداوند عزّ و جلّ آن نام را اندوخت تا به شما بخشید.

اى ابا محمّد! آنان خیر را رفض کردند، و شما شرّ را رفض کردید. مردم به گروهها و شاخه‏هایى تقسیم شدند، و شما به گروه خاندان پیامبر درآمدید و به مذهبى گراییدید که آنها گراییدند، و آن برگزیدید که خدا براى شما برگزیده است، و آن را خواستید که خدا خواسته پس بشارتتان باد و مژده. بخدا سوگند که شما مشمول رحمتید، و از نیکوکار شما هر عملى پذیرفته است، و از بدکارتان گذشت مى‏شود. هر کس به عقیده‏اى که شما داریددر قیامت حاضر نشود خداوند عزّ و جل از او هیچ حسنه‏اى را نپذیرد، و از گناه او در نگذرد.

اى ابا محمّد: آیا تو را شاد کردم؟ ابو محمّد گفت: قربانت گردم بر شادى من بیفزاى.

فرمود: اى ابو محمّد همانا خداوند عزّ و جل فرشتگانى دارد که گناهان را از گردن شیعیان ما فرو ریزند چنان که باد، برگ درخت را در فصل خزان، و این است که خداوند مى‏فرماید: الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا    .

    «کسانى که عرش [خدا] را حمل مى‏کنند، و آنها که پیرامون آنند، به سپاس پروردگارشان تسبیح مى‏گویند و به او ایمان دارند و براى کسانى که گرویده‏اند طلب آموزش مى‏کنند» (سوره مؤمن/ آیه 7).

امام علیه السّلام فرمود: اى ابا محمّد! همانا خداوند در کتابش شما را یاد کرده فرموده است:

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا. «از میان مؤمنان مردانى‏اند که با آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند. برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین‏] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند» (سوره احزاب/ آیه 23).همانا شما به آنچه خدا در باره دوستى و ولایت ما، از شما پیمان گرفته وفا کردید و شمایید که دیگرى را به جاى ما نگرفتید، و اگر وفا نکرده بودید، خدا شما را هم نکوهش مى‏کرد چنانچه آنها را نکوهش کرد، آنجا که مى‏فرماید: وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ. «و در بیشتر آنان عهدى [استوار] نیافتیم و بیشترشان را جدّا نافرمان یافتیم» (سوره اعراف/ آیه 102).

     اى ابا محمّد! آیا شادت کردم؟

ابو محمّد گفت: قربانت گردم بر شادیم بیفزایى. امام علیه السّلام فرمود: اى ابا محمّد! دوستان در آن روز با همدیگر دشمن باشند، جز پرهیزکاران. بخدا سوگند که خداوند در این آیه جز شما را مراد نکرده است. اى ابا محمّد! آیا ترا شاد کردم؟ ابو محمّد گفت: بر شادیم بیفزاى.

حضرت علیه السّلام فرمود: همانا ما و شیعیان ما و دشمنان‏مان را، خداوند در آیه‏اى از قرآن یادکرده و فرموده است: إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ‏. «برادرانه بر تختهایى روبروى یک دیگر نشسته‏اند» (سوره حجر/ آیه 47).و ماییم که مى‏دانیم و دشمنان ما نمى‏دانند و شیعیان ما نمى‏دانند. اى ابا محمّد! آیا شادت کردم؟ ابو محمّد گفت: قربانت گردم بر شادیم بیفزاى. حضرت علیه السّلام فرمود: اى ابا محمّد! خداوند عزّ و جلّ، احدى از پیامبران و پیروان آنان را استثنا نکرده، جز امیر المؤمنین علیه السّلام و شیعیانش را، آنجا که مى‏فرماید: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ‏. ) «در آن روز، یاران- جز پرهیزگاران- بعضى‏شان دشمن بعضى دیگرند» (سوره زخرف/ آیه 67).

حضرت علیه السّلام فرمود: اى ابا محمّد! آیا شادت کردم؟ ابو محمّد گفت: قربانت گردم بر شادیم بیفزاى. امام علیه السّلام فرمود: شما هستید آنانى که خداوند در کتابش از آنها یاد کرده و فرموده است: هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ‏.«آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند؟ تنها خردمندانند که پند پذیرند» (سوره زمر/ آیه 9).

و بخدا سوگند خداوند در این آیه مقصودى جز شما ندارد. اى ابا محمّد! آیا شادت کردم؟ ابو محمّد گفت: قربانت گردم بر شادیم بیفزایى. حضرت علیه السّلام فرمود: اى ابا محمّد! خداوند شما را در کتابش یاد کرده فرموده است: إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ‏. «مگر کسى را که خدا رحمت کرده است» (سوره دخان/ آیه 42).

بخدا سوگند خداوند در این آیه قصد نکرده مگر امامان علیهم السّلام و شیعیان ایشان را. اى ابا محمّد! آیا شادت نکردم؟ ابو محمّد گفت: قربانت گردم بر شادیم بیفزاى. حضرت علیه السّلام فرمود: اى ابا محمّد! خداوند شما را در کتابش یاد کرده فرموده است: یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏.«اى بندگان من- که بر خویشتن زیاده روى روا داشته‏اید- از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت خدا همه گناهان را مى‏آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است» (سوره زمر/ آیه 53).

اى ابا محمّد! آیا شادت کردم؟ ابو محمّد گفت: قربانت گردم بر شادیم بیفزاى.

حضرت علیه السّلام فرمود: اى ابا محمّد! خدایتان شما را در قرآن یاد کرده هنگامى که حکایت مى‏کند، بودن دشمنان شما را در آتش، و مى‏فرماید: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ‏    سُلْطانٌ‏.

و بخدا سوگند در این آیه جز شما مقصود نیستید، و شما در این جهان بدان، انسان شمرده مى‏شوید در حالى که بخدا در بهشت ارجمندید، و دشمنان‏تان را در دوزخ جویند.

اى ابا محمّد! آیا شادت کردم؟ ابو محمّد گفت: قربانت گردم بر شادیم بیفزاى.

حضرت علیه السّلام فرمود: اى ابا محمّد! آیه‏اى نازل نشده است که به بهشت رهنمون شود و یادآور نشوند اهل آن، جز به خوبى، مگر اینکه در باره ما و شیعیان ماست، و آیه‏اى نیست که به دوزخ براند، و اهل آن به بدى یادآور شوند مگر اینکه در باره دشمنان ماست و آنکه با ما مخالفت مى‏ورزد. اى ابا محمّد! آیا شادت کردم؟ ابو محمّد گفت: قربانت گردم بر شادیم بیفزاى. حضرت علیه السّلام فرمود: اى ابا محمّد! کسى جز ما و شیعه ما، بر کیش ابراهیم نباشد، و مردم دیگر از آن به دور و بیزارند. اى ابا محمّد! آیا شادت کردم؟ در روایتى دیگر آمده است که ابو محمّد گفت: دیگر بس است.




تاریخ : جمعه 91/9/24 | 6:49 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
اولین مجلس عزای حسین(ع)

 

از عصر عاشورا زینب تجلی می کند.از آن به بعد به او واگذار شده بود.رئیس قافله اوست چون یگانه مرد زین العابدین(سلام الله علیه)است که در این وقت به شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا که دشمن طبق دستور کلی پسر زیاد که از جنس ذکور اولاد حسین هیچ کس نباید باقی بماند،چند بار حمله کردند تا امام زین العابدین را بکشند ولی بعد خودشان گفتند:«انه لما به » (1) این خودش دارد می میرد.و این هم خودش یک حکمت و مصلحت خدایی بود که حضرت امام زین العابدین بدین وسیله زنده بماند و نسل مقدس حسین بن علی باقی بماند.یکی از کارهای زینب پرستاری امام زین العابدین است.

در عصر روز یازدهم اسرا را آوردند و بر مرکبهایی(شتر یا قاطر یا هر دو)که پالانهای چوبین داشتند سوار کردند و مقید بودند که اسرا پارچه ای روی پالانها نگذارند،برای اینکه زجر بکشند.بعد اهل بیت خواهشی کردند که پذیرفته شد.آن خواهش این بود:«قلن بحق الله الا ما مررتم بنا علی مصرع الحسین » (2) گفتند:شما را به خدا حالا که ما را از اینجا می برید،ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید برای اینکه می خواهیم برای آخرین بار با عزیزان خودمان خدا حافظی کرده باشیم.در میان اسرا تنها امام زین العابدین بودند که به علت بیماری،پاهای مبارکشان را زیر شکم مرکب بسته بودند،دیگران روی مرکب آزاد بودند.وقتی که به قتلگاه رسیدند،همه بی اختیار خودشان را از روی مرکبها به روی زمین انداختند.زینب(سلام الله علیها) خودش را به بدن مقدس ابا عبد الله می رساند،آن را به یک وضعی می بیند که تا آن وقت ندیده بود:بدنی می بیند بی سر و بی لباس،با این بدن معاشقه می کند و سخن می گوید:«بابی المهموم حتی قضی،بابی العطشان حتی مضی » (3).آنچنان دلسوز ناله کرد که «فابکت و الله کل عدو و صدیق » (4) یعنی کاری کرد که اشک دشمن جاری شد،دوست و دشمن به گریه در آمدند.

مجلس عزای حسین را برای اولین بار زینب ساخت.ولی در عین حال از وظایف خودش غافل نیست.پرستاری زین العابدین به عهده اوست،نگاه کرد به زین العابدین،دید حضرت که چشمش به این وضع افتاده آنچنان ناراحت است کانه می خواهد قالب تهی کند، فورا بدن ابا عبد الله را رها کرد و آمد سراغ زین العابدین:«یا بن اخی!»پسر برادر!چرا تو را در حالی می بینم که می خواهد روح تو از بدنت پرواز کند؟فرمود: عمه جان!چطور می توانم بدنهای عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟زینب در همین شرایط شروع می کند به تسلیت خاطر دادن به زین العابدین.

ام ایمن زن بسیار مجلله ای است که ظاهرا کنیز خدیجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پیغمبر و مورد احترام پیغمبر بوده است،کسی است که از پیغمبر حدیث روایت می کند.این پیر زن سالها در خانه پیغمبر بود.روایتی از پیغمبر را برای زینب نقل کرده بود ولی چون روایت خانوادگی بود یعنی مربوط به سرنوشت این خانواده در آینده بود،زینب یک روز در اواخر عمر علی علیه السلام برای اینکه مطمئن بشود که آنچه ام ایمن گفته صد در صد درست است،آمد خدمت پدرش:یا ابا!من حدیثی اینچنین از ام ایمن شنیده ام،می خواهم یک بار هم از شما بشنوم تا ببینم آیا همین طور است؟همه را عرض کرد.پدرش تایید کرد و فرمود:درست گفته ام ایمن، همین طور است.

زینب در آن شرایط این حدیث را برای امام زین العابدین روایت می کند.در این حدیث آمده است این قضیه فلسفه ای دارد،مبادا در این شرایط خیال کنید که حسین کشته شد و از بین رفت.پسر برادر!از جد ما چنین روایت شده است که حسین علیه السلام همین جا،که اکنون جسد او را می بینی،بدون اینکه کفنی داشته باشد دفن می شود و همین جا،قبر حسین،مطاف خواهد شد.

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

آینده را که اینجا کعبه اهل خلوص خواهد بود،زینب برای امام زین العابدین روایت می کند.بعد از ظهر مثل امروزی را-که یازدهم بود-عمر سعد با لشکریان خودش برای دفن کردن اجساد کثیف افراد خود در کربلا ماند.ولی بدنهای اصحاب ابا عبد الله همان طور ماندند.بعد اسرا را حرکت دادند(مثل امشب که شب دوازدهم است)،یکسره از کربلا تا کوفه که تقریبا دوازده فرسخ است.ترتیب کار را اینچنین داده بودند که روز دوازدهم اسرا را به اصطلاح با طبل و شیپور و با دبدبه به علامت فتح وارد کنند و به خیال خودشان آخرین ضربت را به خاندان پیغمبر بزنند.

اینها را حرکت دادند و بردند در حالی که زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته است.سرهای مقدس را قبلا بریده بودند.تقریبا دو ساعت بعد از طلوع آفتاب در حالی که اسرا را وارد کوفه می کردند دستور دادند سرهای مقدس را به استقبال آنها ببرند که با یکدیگر بیایند.وضع عجیبی است غیر قابل توصیف!دم دروازه کوفه(دختر علی،دختر فاطمه اینجا تجلی می کند)این زن با شخصیت که در عین حال زن باقی ماند و گرانبها،خطابه ای می خواند.راویان چنین نقل کرده اند که در یک موقع خاصی زینب موقعیت را تشخیص داد:«و قد او مات »دختر علی یک اشاره کرد.عبارت تاریخ این است:«و قد او مات الی الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس و سکنت الاجراس » (5) یعنی در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل می زدند صدایش به جایی نمی رسید،گویی نفسها در سینه ها حبس و صدای زنگها و هیاهوها خاموش گشت،مرکبها هم ایستادند(آمدها که می ایستادند،قهرا مرکبها هم می ایستادند).خطبه ای خواند.راوی گفت:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها» (6).این «خفره »خیلی ارزش دارد.«خفره »یعنی زن با حیا.این زن نیامد مثل یک زن بی حیا حرف بزند.زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء کرد.در عین حال دشمن می گوید:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها»یعنی آن حیای زنانگی از او پیدا بود.شجاعت علی با حیای زنانگی در هم آمیخته بود.

در کوفه که بیست سال پیش علی علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابه های زیادی خوانده بود،هنوز در میان مردم خطبه خواندن علی علیه السلام ضرب المثل بود.راوی گفت:گویی سخن علی از دهان زینب می ریزد،گویی که علی زنده شده و سخن او از دهان زینب می ریزد،می گوید وقتی حرفهای زینب-که مفصل هم نیست،ده دوازده سطر بیشتر نیست-تمام شد،مردم را دیدم که همه،انگشتانشان را به دهان گرفته و می گزیدند.

این است نقش زن به شکلی که اسلام می خواهد،شخصیت در عین حیا،عفاف،عفت،پاکی و حریم.تاریخ کربلا به این دلیل مذکر-مؤنث است که در ساختن آن،هم جنس مذکر عامل مؤثری است ولی در مدار خودش،و هم جنس مؤنث در مدار خودش.این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد.

و لا حول و لا قوة الا بالله

پی نوشت ها:

1) بحار الانوار،ج 45/ص 61.

2) بحار الانوار،ج 45/ص 58،اللهوف ص 55،و نظیر این عبارت در مقتل الحسین مقرم، ص 396 و مقتل الحسین خوارزمی،ج 2/ص 39 آمده است که تماما از حمید بن مسلم روایت می کنند.

3 و 4) بحار الانوار ج 45/ص 59.

5 و 6) بحار الانوار،ج 45/ص 108.

 




تاریخ : جمعه 91/9/24 | 6:31 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت

 

در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین علیه السلام نکات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشه ای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین علیه السلام را از کربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار می دهیم

1 - بیماری امام سجاد علیه السلام

2 - نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا

3 - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام

4 - خطبه های حضرت سجاد از کربلا تا مدینه

5 - شهادت آن امام همام

الف - بیماری امام سجاد علیه السلام

برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند که از سن مبارکش 22 سال می گذشت. محمد بن سعد در کتابش می نویسد:

«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال (1) می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجادعلیه السلام از کربلا تا شهادت

همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.» (2)

شیخ مفید در این باره می گوید:

«همین که امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.» (3)

امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کرده اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداکاری های ایشان بی توجهی کرده اند.

ب: نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا

از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می کرد. ظمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.

هر وقت امام می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را می پرسیدند می فرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»

بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.

ج - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام

پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 84 نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را 12 تا 14 نفر نوشته اند (4) که با چهل شتر - که هر شتر هودجی بی سر پوش بر آن ها بسته بودند - حمل می شدند. (5) همه آن ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. (6) تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبت به ایشان سخت گیرتر عمل می کرد. آن چنان که مورخان نوشته اند: امام زین العابدین علیه السلام را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دست های مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و (7) هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند. (8)

بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال 61 ه . ق ذکر کرده اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته اند. (9)

د - خطبه ها و سخنرانی ها

سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان

امام زین العابدین علیه السلام در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت; بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود:

«ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا.

ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله; (10)

ای مردم! آن که مرا می شناسد که می شناسد; و آن که مرا نمی شناسد، من علی فرزند حسین علیه السلام هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی آن که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!

من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد; آرامش او ربوده شد; و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.

من فرزند اویم که [ دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایی و بی یاوری بی آن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.

هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامه هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامه هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله صلی الله علیه وآله خواهید نگریست؟»

سخنان امام چهارم که به این جا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند شد و وجدان های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن ها یکدیگر را سرزنش می کردند و به همدیگر می گفتند: تباه شدید و نمی دانید.

امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود:

«خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه می گویم عمل کند، چرا که روش رسول خداصلی الله علیه وآله برای ما الگویی شایسته است.» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة »

قبل از این که سخنان حضرت به پایان برسد; کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند:

ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم; از این پس مطیع فرامین تو هستیم; با هر که فرمان دهی می جنگیم; با هر که دستور دهی صلح می کنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان می گیریم.

امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه کوفیان فرمود:

«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایت های سراب گونه شما را نخواهم خورد) ای خیانت کاران دغل باز! ای اسیران شهوت و آز! می خواهید همان پیمان شکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟

نه به خدا سوگند! هنوز زخمی را که زده اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبت ها هنوز در کامم هست و غم ها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما کوفیان می خواهم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»

امام سجاد علیه السلام با این سخنان، مهر بی اعتباری و بی وفایی را بر پیشانی آن ها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعله ور ساخت و با این سخنان بر ندامت آن ها افزود:

«اگر حسین علیه السلام کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزش ها و کرامت های برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آن چه نسبت به حسین علیه السلام روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعه ای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند.» (11)

سخنان امام سجادعلیه السلام در مجلس عبیدالله بن زیاد

حضور امام زین العابدین علیه السلام در جمع اسرای کربلا، چشم گیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم ترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.

عبیدالله که تصور می کرد در حادثه کربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که نمی توانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیهما السلام باشد.

مورخ مشهور; طبری، آورده است:

«با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجادعلیه السلام رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین علیهما السلام لحظه ای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: چرا پاسخ نمی دهی؟

امام سجاد علیه السلام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها»; (12) «خداوند جان ها را به هنگام مرگ دریافت می کند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله »; (13) هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن الهی.»

عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند. ولی حضرت زینب کبری علیها السلام فریاد برآورد:

«یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه ...; ای ابن زیاد! آن همه از خون های ما که ریخته ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.»

شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب علیها السلام سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین علیه السلام منصرف شود. (14)

امام سجاد علیه السلام در مسیر شام

در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین علیه السلام بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری علی بن الحسین علیهم السلام باقی بود. (15) کسانی که ماموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند. (16) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند. (17)

قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (18)

هنگامی که کاروان اهل بیت علیهم السلام به منزل «سفاخ » رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آن جا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی - از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله - از موضوع شهادت فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله و اسارت اهل بیت علیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول الله صلی الله علیه وآله درباره محبت رسول اکرم صلی الله علیه وآله نسبت به امام حسین علیه السلام را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند. (19)

در برخی از منابع تاریخی آورده اند که: قافله اسیران اهل بیت علیهم السلام از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیک تر می شد، مردمانش از اهل بیت علیهم السلام دورتر بودند و شناخت آن ها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.

سلطه بنی امیه بر این مناطق، اجازه نمی داد تا راویان و سخن گویان، فضائل اهل بیت علیهم السلام و مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند.

از این جهت دور از انتظار نمی نمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این که قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت علیهم السلام به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.

منظره تاسف آور کودکان شلاق خورده و بچه های پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهه های مردم بی خبر از همه جا و سخنان شماتت آمیز آن ها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا!

در این جا بود که دختر امیرالمؤمنین، ام کلثوم، با مشاهده این وضعیت به آن ها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم; (20) خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمی کنند بر شما مسلط گرداند.»

سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک

حضرت امام سجاد علیه السلام در حالی که قطرات اشک بر چهره اش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت زده بعلبک چنین فرمود:

«آری روزگار است و شگفتی های پایان ناپذیر و مصیبت های مداوم آن!

ای کاش می دانستم کشمکش های گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه می برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی تابد!

ما را بر پشت شتران برهنه سیر می دهد. در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری های راه در امان می دارند!

گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته ایم!

وای بر شما، ای مردمان غفلت زده! شما به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید.» (21)

ورود به شام

در بعضی مقاتل آمده است که: امام سجاد علیه السلام پس از تحمل شکنجه های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت علیهم السلام، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علی بن ابی طالب علیهما السلام چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه می شمردند، رسید.

کوفیان که پیرو علی علیه السلام بودند و از مولی شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!

دیلم بن عمر می گوید:

«آن روز که کاروان اسیران آل رسول الله صلی الله علیه وآله وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.

اهل بیت علیهم السلام را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین علیهما السلام که سالار آن قافله شناخته می شد، ایستاد و گفت:

خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!

علی بن الحسین علیهم السلام لب فرو بسته بود تا آن چه پیرمرد در دل دارد بگوید.

وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام علیه السلام فرمود:

همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرف هایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.

پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده ام.

علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده ای؟

پیرمرد گفت: آری.

علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا این آیه را خوانده ای که خداوند می فرماید:

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی »; (22) «ای پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش هایی که برای هدایت شما انجام داده ام، پاداشی نمی خواهم جز این که خویشان مرا دوست بدارید.»

پیرمرد جواب داد: آری خوانده ام (ولی چه ارتباطی با شما دارد؟)

حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبرصلی الله علیه وآله ماییم.

سپس امام علیه السلام پرسید: ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای؟

«و آت ذی القربی حقه »; (23) «حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن.»

مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی » و خویشاوند پیامبر؟

امام علیه السلام فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده ای که فرموده است:

«واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی »; (24) «آن چه غنیمت به چنگ می آورید یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست.»

مرد شامی گفت: آری خوانده ام.

امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.

امام سجاد علیه السلام فرمود: آیا این آیه را تلاوت کرده ای:

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»; (25) «همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه ای بی مانند پاک گرداند.»

ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، «اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله » شناخته می شود؟

مرد شامی دانست آن چه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله صلی الله علیه وآله هستند و از آن چه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت:

«اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمدصلی الله علیه وآله و ابرا الیک ممن قتل اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم; (26)

خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم از دشمنی خاندان پیامبر و بی زاری می جویم و به سوی تو رو می آورم از کشندگان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کرده ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم.»

سخنانی که بین امام سجاد علیه السلام و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.

جواب امام سجاد علیه السلام به شماتت دشمنان

مورخین نوشته اند: ابراهیم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علی بن الحسین علیهما السلام را دید، از حضرت پرسید:

علی بن الحسین علیهما السلام! حالا چه کسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علی ابن ابی طالب علیهما السلام را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقام جویی چنین گفت.)

امام سجاد علیه السلام فرمود:

«اگر می خواهی بدانی ظفرمند کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو.» (27)

پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد علیه السلام به پسر طلحة بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید. قیام ما برای زنده ماندن پیام وحی و رسالت بود و تا زمانی که از ماذنه ها، ندای اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه، این شعارها را تکرار کنند، ما پیروزیم.

امام سجاد در مجلس یزید

یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت علیهم السلام را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. ماموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین علیهما السلام را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و (28) وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین علیه السلام سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود:

«انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة; (29) ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»

امام علیه السلام با کوتاه ترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می کند.

مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله می دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام علیه السلام از خود می پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟

سخنان امام سجاد علیه السلام چنان ضربه ای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین العابدین علیه السلام باز کنند.

یزید همچنان مست غرور است. چون ماموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست:

«یغلقن هاما من رجال اعزة

علینا و هم کانوا اعق و اظلما;

[شمشیرها] سر مردانی را می شکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه می توان کرد که] آنان در دشمنی و کینه توزی پیش دستی کردند!»

امام سجاد علیه السلام در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند می فرماید:

«ما اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور»; (30) «نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان های شما مگر آن که در لوح محفوظ است پیش از آن که آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد.»

یزید که منظور امام علیه السلام و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که با ریش خود بازی می کرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست:

«و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر»; (31) «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دست آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می کند.»

و سپس خطاب به علی بن الحسین علیهما السلام گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی. (32)

امام سجاد علیه السلام مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة ...» را تلاوت کرد.

یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه ای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.

یزید انتظار داشت که امام سجاد علیه السلام در برابر اهانت ها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود:

«طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا می داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی کنیم.» (33)

یزید که به بن بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.

علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این که به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر می دانستی چه کرده ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان من چه آورده ای به کوه ها می گریختی و بر ریگ ها می خفتی و بانگ و فریاد بر می داشتی.» (34)

یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین علیه السلام و حضرت علی علیه السلام بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد.

امام سجاد علیه السلام از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود:

«خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.»

هنگامی که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد علیه السلام خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آن چه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم.»

ابتدا یزید رضایت نداد تا این که بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام علیه السلام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت کرد، معذرت بخواه.

خطبه معروف امام عارفان

امام سجاد علیه السلام از پله منبر بالا رفت و خطبه ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در این جا به فرازی از آن خطبه می پردازیم:

«انا بن مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفی; انا بن علی المرتضی; انا بن فاطمة الزهراء ...; (35)

من فرزند مکه و منایم; من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم; من فرزند علی مرتضایم; من فرزند فاطمه زهرایم ... . »

امام زین العابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام علیه السلام به مؤذن دستور اذان داد.

مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می شنیدند، اذان گفت.

وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله صلی الله علیه وآله رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمدصلی الله علیه وآله که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبرصلی الله علیه وآله جد توست، دروغ گفته ای و کفر ورزیده ای و اگر باور داری که پیامبرصلی الله علیه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟» (36)

آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.

بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام

سخنان بزرگ مبلغان اسلام; حضرت سجادعلیه السلام و زیبب کبری علیها السلام چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می کند.

مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می دانستی این ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟» (37)

عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجادعلیه السلام از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین علیه السلام.» یهودی گفت: «کدام حسین؟...» آن قدر پرسید تا دانست این ها از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هستند. حسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله صلی الله علیه وآله است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!» (38)

عکس العمل یزید

یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آن چه نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله انجام داده است، معذرت خواهی کند (39) و مسؤولیت شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. (40) ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجادعلیه السلام می خواهد که اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد. (41)

بدیهی می نماید که نخستین تقاضای امام سجادعلیه السلام و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، مدینه، شهر خاطره های زنده شهیدانشان باشد.

مدت توقف امام سجادعلیه السلام واسرای خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را در شام از ده روز تا یک ماه نوشته اند. (42)

شهادت امام سجاد علیه السلام

اسوه علم و حلم، امام زین العابدین علیه السلام، پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولیدبن عبدالملک مسموم (43) و در (25 محرم سال 95 ه ق) به شهادت رسید و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبی علیه السلام در بقیع به خاک سپردند.

پی نوشت ها:

1) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163; زندگانی امام زین العابدین، سید محسن امین، حسین وجدانی، ص 70.

2) ارشاد شیخ مفید، ص 254.

3) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163.

4) ریاض القدس بحدائق الانس، ج 2، ص 227.

5) مقتل الحسین، مقدم، ص 355 و بحار الانوار، ج 45، صص 114 و 196.

6) بحار الانوار، ج 45، ص 132.

7) ارشاد، ج 2، ص 123; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و امالی شیخ طوسی، ج 1، ص 90.

8) ناسخ، ج 3، ص 30.

9) امام حسین و ایران، ص 480.

10) لهوف، صص 66 و 67.

11) همان.

12) زمر/ 42.

13) آل عمران/ 145.

14) تاریخ طبری، ج 4، ص 350; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و طبقات ابن سعد، ج 5، ص 757.

15) انساب الاشراف، ج 3، ص 206.

16) تاریخ طبری، ج 4، ص 252.

17) بحارالانوار، ج 45، ص 184.

18) امام حسین و ایران، صص 485 - 492.

19) همان.

20) ینابیع المودة، ص 352.

21) همان.

22) شوری/ 22.

23) اسراء/ 26.

24) انفال/ 41.

25) احزاب/ 33.

26) مقتل خوارزمی، صص 61 و 62 و احتجاج طبرسی، ج 2، ص 305.

27) امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 290.

28) سیر اعلام النبلا، ج 3، ص 216.

29) بحارالانوار، ج 45، ص 131.

30) حدید، 22 - 23.

31) شوری/ 30.

32) تاریخ طبری، ج 7، ص 376 و بلاذری، ج 2، ص 220.

33) بحارالانوار، ج 45، ص 175.

34) تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 86.

35) مقاتل الطالبین، ج 2، ص 121; احتجاج طبرسی، ج 2، ص 310 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69.

36) همان.

37) ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 197.

38) بحارالانوار، ج 45، ص 139.

39) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 157.

40) ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 198.

41) تاریخ طبری، ج 7، ص 378 و احتجاج، ج 2، ص 311.

42) امام سجادعلیه السلام، جمال نیایشگران، احمد ترابی، ص 135.

43) دلائل الامامه، ص 80 و فصول المهمة، ص 208.

 




تاریخ : جمعه 91/9/24 | 6:18 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
بررسی ریشه ها و عوامل اسراف از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع)




 

 

پیام مقام معظم رهبری در مورد اصلاح الگوی مصرف

رهبر معظم انقلاب اسلامی با اشاره به تأکیدی که در پیام نوروزی بر لزوم اصلاح الگوی مصرف داشته اند، افزودند: این حرکت (اصلاح الگوی مصرف)، گامی اساسی در روند پیشرفت و عدالت است چرا که بیماری اسراف، از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، آسیبها و مشکلات گوناگونی بوجود آورده و آینده کشور را تهدید می کند.

ایشان، صرفه جویی را درست مصرف کردن و مصرف کارآمد و ثمر بخش خواندند و افزودند: باید اعتراف کنیم که عادتها، سنتها و روشهای غلط، زیاده روی در مصرف را به دنبال آورده و نسبت میان تولید و مصرف را، به ضرر تولید بر هم زده است، به گونه ای که یک سوم نان تولیدی و حداقل یک پنجم آب مصرفی، که با آن همه مشکلات و دشواری ها تهیه می شود عملاً به هدر می رود، متوسط مجموع انرژی مصرفی در ایران، بیش از دو برابر متوسط جهانی شده و شاخص شدت انرژی در کشور ما یعنی نسبت انرژی مصرف شده به کالای تولید شده، متاسفانه هشت برابر کشورهای پیشرفته است.

رهبر انقلاب، اصلاح الگوی مصرف و پرهیز از اسراف را مسئله ای دینی و عقلی برشمردند و در بحث اسراف در سطح ملی و در سطوح مسئولیتی به شبکه های فرسوده انتقال آب و برق، مصارف بی رویه در سازمانها، سفرهای بیهوده و نگاه تجمّلی مسئولان اشاره کردند.

ایشان در جمع بندی این بخش از سخنان تأکید کردند: مقابله با اسراف و صرفه جویی صحیح، با حرف، امکان پذیر نیست و قوای مقننه و مجریه موظفند با قانونگذاری صحیح و اجرا و پیگیری قاطعانه، الگوی مصرف را از تولید تا مصرف و باز یافت اصلاح کنند.(1)

 

مقدمه

یکی از مهمترین عوامل هدایت و رستگاری جامعه، اعتدال و رعایت حدود الهی است، اسراف و خروج از اعتدال و تجاوز از حدود الهی، مانع پیشرفت و اصلاح امّت و سبب نابودی سرمایه ها و ثروت های مادی و معنوی می باشد. جامعه اسرافگرا، جامعه ای بیمار و مبتلا به بدترین مرض و فسادانگیزترین صفتی است که فرجامی به جز هلاکت و بدبختی نخواهد داشت.

بهترین راه پیشگیری از چنین بیماری مهلک و خطرناک و پاک سازی و نجات جامعه مبتلا به این مرض، تمسّک به کتاب آسمانی قرآن و اهل بیت علیهم السلام می باشد، زیرا اگر جامعه ای به توصیه های قرآن و اهل بیت علیهم السلام در کیفیت مصرف سرمایه های مادی و معنوی عمل نماید و الگوی معرفی شده از سوی این ثقلین را در استفاده از ثروت ها بکار بگیرد، هیچگاه به گناه اسراف و فساد و تباهی و ضلالت و گمراهی دچار نخواهد شد و به سعادت دنیا و آخرت نائل خواهد گشت.

ریشه اصلی تمام گرفتاری های بشر، فاصله گرفتن از دو فیض بزرگ الهی است که برای هدایت و نجات بشر به امانت گذاشته شده است.(2) اجابت دعوت این دو امانت الهی است که می تواند بشر را از تاریکی های گناه و تجاوز، رهایی بخشد(3) و مدینه فاضله را به آنها ارزانی نماید.

اکنون که پس از قرن ها سال به لطف پروردگار و تلاش، فداکاری و مجاهدت خستگی ناپذیر انبیا، اولیای الهی، امام خمینی(ره) و شهدای عزیز، زمینه تشکیل حکومت اسلامی در کشور عزیزمان فراهم شد، شایسته است تا با رهروی از رهبر معظم انقلاب، تمام افراد جامعه، هر کس به قدر توان خویش، برای تحقّق ارزش های الهی و پیشگیری از تمام مفاسد و آلودگی ها، خصوصا گناه اسراف و تجاوز از حدود الهی، تلاش نماید و با بهره گیری از فرامین نجات بخش قرآن و اهل بیت علیهم السلام در تطهیر و پاک سازی جامعه از گناه اسراف، قدمی بردارد، به ویژه در عصری که دشمنان قسم خورده مکتب رهایی بخش شیعه، که با تمام توان خویش، تلاش می کنند تا با ترویج تجمّل گرایی و مصرف گرایی، جوامع اسلامی خصوصا جامعه شیعی ایران را به سوی اسراف، مصرف گرایی سوق داده و از استفاده صحیح ثروت و نعمت های فراوان خداوند محروم نمایند و با رواج بی بند و باری و هوسرانی، جوانان ارزشمند کشورمان را به فساد و تباهی بکشند.

بر این اساس، نگارنده تصمیم گرفته است تا با توکّل به خدا و توسّل به اهل بیت علیهم السلام به قدر توان خویش با بهره گیری از معارف نورانی قرآن و سخنان گهربار اهل بیت علیهم السلام به ندای رهبر عزیز و فرزانه انقلاب، که امسال (1388) را به نام اصلاح الگوی مصرف، نام گذاری نموده، لبیک گفته و اثری را درباره موضوع بسیار مهم اسراف به جامعه اسلامی تقدیم نماید، تا شاید بتواند با این تلاش ناچیز، رضایت خداوند و خشنودی حجّت بر حقّش بقیّة الله الاعظم(عج) را فراهم نماید.

یکی از مهم ترین عوامل سعادت و رستگاری جامعه رعایت حدود الهی و پرهیز از هر گونه اسراف می باشد؛ زیرا اسراف از گناهان بزرگی است که مانع پیشرفت و اصلاح امت و سبب نابودی سرمایه ها و ثروت های مادی و معنوی می شود. جامعه اسرافگرا، جامعه ای بیمار و مبتلا به بدترین مرض و فسادانگیزترین ضعفی است که فرجامی به جز هلاکت و بدبختی نخواهد داشت. هشدار جدّی مقام معظم رهبری در سخنان نوروزی سال 1388 به آسیب ها و مشکلات گوناگون اسراف در عرصه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور، همگان را موظف می کند تا برای پاکسازی خویش و جامعه اسلامی از این بلای خانمانسوز اقدام جدّی نمایند. بر این اساس نگارنده تصمیم گرفته تا با بررسی ریشه ها و عوامل اسراف با بهره گیری از آیات نورانی قرآن و سخنان اهل بیت(ع)، قدم ناچیزی را برداشته و مطالبی را در خور بضاعت خویش به جامعه اسلامی تقدیم نماید.

 

بررسی ریشه ها و عوامل اسراف

یکی از مباحث مهم درباره اسراف، شناسایی ریشه ها و عوامل اسراف می باشد، زیرا با شناخته شدن ریشه های این صفت ناپسند وخطرناک می توان راهکاری مناسب و واقعی جهت پیشگیری از مبتلا شدن افراد و جامعه به آن ارائه نموده و برای تطهیر افراد و جامعه مبتلا به اسراف، شیوه های کار سازتری را انتخاب کرد.

با توجه به گسترده بودن دامنه اسراف در مسایل اعتقادی، اخلاقی و اقتصادی، ریشه ها و عوامل اسراف از دو جهت درونی و بیرونی قابل بررسی می باشد.

 

الف: عوامل درونی

1. بی ایمانی و ضعف باورهای دینی

یکی از عوامل و ریشه های ارتکاب گناه و اسراف که در آیات قرآن به آن اشاره شده است، بی ایمانی و کفر به خداوند(4) و عالم آخرت (5)و یا ضعف ایمان و باورهای دینی می باشد، زیرا اگر انسان ایمان به خداوند داشته باشد و به این باور رسیده، که همه سرمایه و ثروت های داده شده به او، از امانت های الهی هستند و روزی فرا خواهد رسید که باید درباره تمام نعمت های داده شده پاسخگو باشد،(6) تمام سعی و تلاش خود را برای استفاده مفید و ارزشمند آن سرمایه، صرف خواهد کرد. یا به این باور، دست پیدا کرده باشد که همین ثروت در اختیار، هم می تواند سبب بهره مندی از زندگی جاودانه در آخرت و هم سبب خلود در جهنّم شود، حتما، برای استفاده صحیح از سرمایه های مادی و معنوی، برنامه ریزی خواهد کرد و از هر گونه اسراف و ولخرجی، پرهیز خواهد نمود. انسان اگر به این اعتقاد برسد، که تمام سرمایه های مادی و معنوی داده شده به او، فقط برای آزمایش الهی است(7) تا مشخص شود آیا او در مقابل این نعمت ها، شکرگزار است یا ناسپاس،(8) هیچ گاه آن را وسیله گمراهی، تکبّر و مباهات بر دیگران قرار نخواهد داد.

با بررسی خصوصیات افراد اسرافکار در جامعه معاصر، می شود فهمید که بسیاری از آنها به سبب همین عامل که قرآن مطرح نموده است (بی ایمانی یا ضعف ایمان)، مرتکب گناه اسراف می شوند.

 

2. تربیت ناصحیح

یکی از مهمترین عوامل و ریشه های اسراف، تربیت غلط و ناصحیح می باشد، افرادی که در خانواده های اسراف گر، ولخرج و لا ابالی بزرگ می شوند، طولی نخواهد کشید، که همانند خانواده، اسرافگر خواهد شد و در اثر تربیت غلط خانواده، مرتکب این عمل زشت می شود و همانند آنها رفتار خواهد کرد. زیرا به فرموده حضرت علی علیه السلام، قلب نوجوان همچون زمین خالی از هر بذری است که هر چه در آن کاشته شود، می پذیرد.(9) فرزندان اگر در همان دوران کودکی از سخنان و سیره عملی پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده، میانه روی و اعتدال در مصرف سرمایه های مادی و معنوی را یاد بگیرند، دچار اسرافگری در زندگی نخواهند شد.

البته در این مورد، نباید نقش دیگر مراکز تعلیم و تربیت فراموش گردد، زیرا اگر فرزندی در خانواده، میانه روی و پرهیز از اسراف را یاد بگیرد، ولی در دیگر مراکز تربیتی، مثل مدارس و دانشگاه ها، خلاف آن را بیاموزد و ببیند، شاید تحت تأثیر واقع شود و ناخود آگاه مرتکب اسرافکاری در مصرف سرمایه های مادی و معنوی شود.

یکی دیگر از مراکزی که نقش بسیار مهمی در تربیت جامعه دارد که هر گونه غفلت در پخش برنامه های آن، خسارت جبران ناپذیری را می تواند در هدر دادن و اسراف سرمایه های مادی و معنوی داشته باشد، رسانه ملی کشور (صدا و سیما) می باشد. این رسانه با شبکه های مختلف، همانند لبه شمشیر، هم می تواند با معرفی الگوی غلط و تبلیغات ناصحیح، جامعه را به سوی اسراف و اسرافگری سوق دهد و هم می تواند با معرفی الگوی صحیح و پخش برنامه های مؤثر، جامعه را به سوی پرهیز از اسراف و ولخرجی بکشاند.

یکی دیگر از چیزهایی که هم می تواند در سوق دادن جامعه به سوی اسرافگری و تربیت ناصحیح افراد، نقش داشته باشد، و هم در سوق دادن جامعه به سمت دوری از اسراف گری، رسانه های مطبوعاتی و سایت های اینترنتی می باشد. در جامعه معاصر با پیشرفت علم و فناآوری و ارتباطات، بسیاری از افراد جامعه از این امکانات پیشرفته استفاده می کنند. اگر دست اندرکاران و مسئولین مربوطه در اطلاع رسانی و پخش برنامه های خویش، هر گونه اسراف واسرافگری را دامن بزنند مسلما، مخاطبان آنها تحت تأثیر قرار خواهند گرفت و طولی نخواهد کشید که این مرض خانمان سوز، سرمایه های فراوانی از ملت را نابود خواهد کرد.

 

 

3. احساس بی نیازی و غنا

یکی دیگر از زمینه ها و عوامل اسراف و طغیان که در قرآن به آن اشاره شده است، احساس غنا و بی نیازی کردن است کَلاّ اِنَّ الاِنسانَ لَیَطغی اَن رَءاهُ استَغنی(10)واِذا مَسَّ الاِنسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنبِهِ اَو قاعِدًا اَو قائما فَلَمّا کَشَفنا عَنهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَاَن لَم یَدعُنا اِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلمُسرِفینَ ما کانوا یَعمَلون(11) هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمیم مَنّاعٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ اَثیم اَن کانَ ذا مالٍ وبَنین(12) ثروت فراوان و غرق شدن در مادیات و رفاه، اگر همراه با ایمان و اعتقاد به خداوند و مالکیت خداوند نباشد، سبب ایجاد روحیه سرمایه داری و بی نیازی و سقوط اخلاقی خواهد شد، چنین انسان هایی با طغیان گری، تجاوز از حدود الهی، حیف و میل، تضییع اموال و اسراف کاری و ولخرجی، زمینه هلاکت و نابودی خویش را فراهم می کنند ...واَهلَکنَا المُسرِفین(13) در منطق اسلام، سرمایه و اموال، اگر سبب فراهم آوردن سعادت زندگی آخرتی و رفع مشکلات دنیوی شود، و الگوی تعیین شده از سوی خداوند در مصرف آن، رعایت گردد و حق و حقوق صاحبان حق، مثل نیازمندان، یتیمان از آن ثروت، پرداخت شود، چنین سرمایه و ثروتی دارای ارزش است. اما اگر ثروتی زمینه فراهم شدن ارتکاب گناه، مثل اسراف، تکبّر، فخر فروشی، گردد، هیچ ارزشی ندارد.

امام صادق علیه السلام با قرائت آیه وکُلوا واشرَبوا ولا تُسرِفوا اِنَّهُ لایُحِبُّ المُسرِفین فرمودند: المال مال الله یضعه عند الرجل ودائع و جوّز لهم ان یاکلوا قصدا و یلبسوا قصدا و ینکحوا قصدا و یرکبوا قصد(14)

مال و ثروت متعلق به خداست و به عنوان ودیعه و امانت در اختیار مردم قرار داده و برای آنها مجاز شمرده با رعایت میانه روی بخورند، بپوشند ازدواج کنند و مرکب تهیه کنند.

آن حضرت در روایتی دیگر فرمود: لاخیر فیمن لایحبّ جمع المال من حلال یکفّ به وجهه و یقضی به دینه و یصل به رحمه (15) در کسی که گردآوری ثروت را برای حفظ آبرو، ادای قرض و دستگیری از خویشاوندان دوست ندارد خیری نیست.

 

4. جهل و نا آگاهی

جهل به آثار منفی و زیانبار گوناگون اسراف و بی اطلاعی از فرجام آن، یکی از ریشه های اسراف می باشد، زیرا اگر فرد اسرافکار بداند، اسراف گری ایشان، سبب ضررهای فردی و اجتماعی برای او و خانواده و نسل و ذریه اش و دیگر افراد جامعه می شود، تلاش می کند تا از این عمل خطرناک، پرهیز نماید. یا اگر بداند، اسراف در عالم قیامت، موجب عذاب های غیر قابل تحمّل و محرومیت از رحمت و لطف پروردگار و شفعای قیامت می شود، سعی می کند تا با این کار، زندگی آخرتی خود را به نابودی نکشاند.

قرآن مجید، جهل و نادانی را یکی از ریشه های اسراف گری قوم لوط بر شمرده است.(16)

آنها با اسراف و تجاوز از حدود الهی در مسایل اخلاقی، گرفتار عذاب الهی شدند.

از منظر اهل بیت نیز، جهل و نا آگاهی به عنوان یکی از عوامل اسراف معرفی شده است.

حضرت علی علیه السلام فرمود: لاتری الجاهل الا مفرطا او مفرّط(17) نمی بینی جاهل را، مگر اینکه تندرو یا کندرو است.

 

امام صادق علیه السلام در بیان سپاه عقل و جهل، هفتاد و پنج صفت زشت را برای سپاه جهل ذکر کرده است، که در مورد یکی از آن موارد، فرمود: القصد و ضدّه العدوان(18) یکی از سربازان عقل، میانه روی و ضد آن تجاوز از حد می باشد.

در بعضی از آیات و روایات، جهل و نادانی ریشه همه زشتی ها و گناهان مطرح شده است. ... یَعمَلونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ...(19)اَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُم سوءًا بِجَهالَةٍ...(20) قالَ رَبِّ السِّجنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمّا یَدعونَنی اِلَیهِ واِلاّ تَصرِف عَنّی کَیدَهُنَّ اَصبُ اِلَیهِنَّ واَکُن مِنَ الجاهِلین(21) لِلَّذینَ عَمِلوا السّوءَ بِجَهالَةٍ...(22) حضرت علی علیه السلام فرمود: الجهل معدن الشر(23) جهل و نادانی، منبع و ریشه هر بدی است.

 

5. کمبود شخصیت

کمبود شخصیت یکی از عوامل اسرافکاری می باشد، بعضی از اسرافگران که به دلائل گوناگون در دوران زندگی دچار سرخوردگی و کمبود شخصیت شده اند، پس از دستیابی به سرمایه و قدرت، برای جبران آن سرخوردگی ها و حقارت ها دست به اسراف کاری و ولخرجی می زنند تا خود را مطرح نموده تا به این وسیله مورد ستایش و تمجید از سوی اطرافیان واقع گردند.

در حدیثی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کسی که ساختمان را از روی ریا و سمعه (شنواندن به مردم، کارهایی را که مایه کسب جاه است) بسازد در قیامت به آتش دوزخ افکنده خواهد شد.

شخصی از آن حضرت پرسید: چگونه بنایی با این وصف ساخته می شود؟ حضرت فرمود: بدین صورت که برای بزرگی فروختن بر همسایگان و فخر فروشی بر برادران دینی اش بیش از حدّ لازم برای خود ساختمان بسازد.(24)

 

6. تقلید کور کورانه و چشم و هم چشمی

با توجه به این که، اسراف و تجاوز از حدود الهی یکی از مصادیق روشن گناه است، آن هم گناه کبیره ای است که خداوند، مرتکبان آن را به آتش دوزخ تهدید نموده است، ... واَنَّ المُسرِفینَ هُم اَصحابُ النّار(25) یکی از عوامل ارتکاب گناه و اعمال زشت، که در قرآن به آن پرداخته شده است، تقلید کور کورانه و چشم و هم چشمی می باشد. واِذا فَعَلوا فاحِشَةً قالوا وجَدنا عَلَیها ءاباءَنا...(26) وکَذلِکَ ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ فی قَریَةٍ مِن نَذیرٍ اِلاّ قالَ مُترَفوها اِنّا وجَدنا ءاباءَنا عَلی اُمَّةٍ واِنّا عَلی ءاثارِهِم مُقتَدون(27)ثَمَّ بَعَثنا مِن بَعدِهِم موسی و هارونَ اِلی فِرعَونَ ومَلاَءِهِ بِآیاتِنا فاستَکبَروا وکانوا قَوماً مُجرِمین قالوا اَجِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وجَدنا عَلَیهِ ءاباءَنا وتَکونَ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِی الاَرضِ وما نَحنُ لَکُما بِمُؤمِنین(28)وجوَزنا بِبَنی اِسرءیلَ البَحرَ فَاَتَوا عَلی قَومٍ یَعکُفونَ عَلی اَصنامٍ لَهُم قالوا یاموسَی اجعَل لَنا اِلهاً کَما لَهُم ءالِهَةٌ قالَ اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلون اِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُم فیهِ وباطِلٌ ما کانوا یَعمَلون(29)قالَ نوحٌ رَبِّ اِنَّهُم عَصَونی واتَّبَعوا مَن لَم یَزِدهُ مالُهُ وولَدُهُ اِلاّ خَسار(30)یاَیُّهَا النّاسُ کُلوامِمّا فِی الاَرضِ حَلالاً طَیِّبًا ولا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطانِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین واِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما اَنزَلَ اللّهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ ما اَلفَینا عَلَیهِ ءاباءَنا اَولَو کانَ ءاباؤُهُم لایَعقِلونَ شَیئاً ولا یَهتَدون(31)

در عصر حاضر و جامعه امروزی، نیز با بررسی رفتارهای اسراف گران ، مشخّص می شود که تقلید از دیگران و چشم هم چشمی، آن چنان آنها را در گرداب عمل زشت اسراف، قرار داده است که گاهاً این عمل آنان، مشکلات فراوانی را هم برای خودشان و هم برای جامعه به بار آورده است. به عنوان نمونه، چشم هم چشمی در برگزاری مراسم جشن عروسی، ولیمه سفرهای زیارتی ،تعیین مهریه، تهیه جهیزیه، تهیه اتومبیل های شخصی، تزیین خانه های مسکونی و دیگر موارد، آن چنان جامعه را به چالش کشاند و سبب بروز خسارت های جبران ناپذیری در عرصه های گوناگون اخلاقی، فرهنگی شده است که رهبر معظم انقلاب را وادار به هشدار جامعه اسلامی نموده است.

 

7. وسواس

یکی از عوامل اسراف و زیاده روی، وسواسی می باشد که متأسفانه گاهی افراد متدین و مذهبی نیز به آن مبتلا می شوند، این افراد با این که می دانند اسراف حرام است اما با وسوسه نفس، ناخواسته مرتکب اسراف می شوند. این صفت زشت یک بیماری روانی است که ریشه آن از القائات شیطان و نفس امّار می باشد که اگر درمان نشود، سبب هدر رفتن عمر، فرسوده شدن اعصاب، مخالفت با احکام دین و نابودی سرمایه های مادی می شود.

در منطق اهل بیت علیهم السلام وسواسی به عنوان یک فکر و کار شیطانی معرفی شده و شدیداً مورد نهی قرار گرفته است.

پیامبر اکرم (ص) از جایی عبور می کردند، با سعد برخورد کردند که در حال وضو گرفتن بود، حضرت فرمود: ای سعد اسراف نکن، سعد پرسید ای رسول خدا آیا در وضو هم اسراف است، حضرت فرمود: آری، اگر چه در کنار نهر جاری باشی(32)

عبدالله بن سنان گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم، شخصی است دچار وسواسی در وضو و نماز می باشد او مرد عاقلی است. اما مبتلا به این بیماری روانی است، حضرت فرمودند: چه عقلی برای اوست او از شیطان پیروی می کند. عرض کردم: چگونه؟ امام فرمود: از او بپرس این فکر او از کدام ناحیه می آید، او پاسخ خواهد داد، از ناحیه شیطان.(33)

 

ب: عوامل بیرونی

1. قوانین غیر کارشناسی شده

قوانین و دستورالعمل های ناصحیح یکی از عوامل اسراف و زیاده روی و هدر رفتن سرمایه ها و ثروت های مادی و معنوی می باشد. به عنوان مثال، اگر قانونی از سوی قانون گذار تصویب و یا دستور العملی از سوی مدیران صادر شود که فلان مقدار سرمایه ملی، مثل نفت و بنزین در اختیار فلان گروه قرار گیرد با این که آن گروه یا قشر خاص می تواند با مقدار کمتر از مقدار تصویب شده، نیاز خود را بر آورده کند، اما چون بیش از نیاز در اختیار دارد آن را به هر صورتی که هست مصرف می کند که در نتیجه، سرمایه زیادی در این بین، اسراف شده است و علت اصلی در این گونه اسراف ها جز وضع قانون غیر کارشناسی شده، چیز دیگری نیست.

 

2. عادت ها و سنّت های غلط

یکی دیگر از عواملی که سبب اسراف، ولخرجی و زیاده روی در جامعه می شود، وجود عادت ها و سنّت های غلط و غیر عقلایی است (34) گاهی اوقات به سبب آنکه، جامعه ای می خواهد به آن عادت و سنّت غلط خود عمل کند، سرمایه های فراوانی را هزینه می کند که هیچ فایده عقلایی در آن وجود ندارد و جز نابودی و هدر دادن سرمایه، چیز دیگری را به دنبال نخواهد داشت، خصوصا اگر جامعه ای معتاد به عادت غلطی گردد، برای اصلاح آن عادت، باید هزینه های سنگینی پرداخت کرد، زیرا به قول حضرت علی علیه السلام: برگرداندن شخصی از عادتش مانند معجزه(ناشدنی) است.(35)

در جامعه معاصر به افرادی که در بعضی از چیزها مثل ولیمه عروسی، سفرهای زیارتی، تولد فرزندان ،بیش از حد ولخرجی و زیاده روی می کنند، تذکر داده می شود که چرا این قدر اسراف و زیاده روی می کنید، جواب می دهند، سنّت و عادت، اجازه نمی دهد، کمتر از این هزینه کنیم. با این که در همین جامعه، انسان های زیادی هستند که زیر خط فقر زندگی می کنند و محتاج به نان شبشان هستند.

 

3. واگذاری مدیریت به افراد غیر متخصص

یکی از عوامل و زمینه های اسراف، واگذاری مسئولیت های سرمایه و اموال چه شخصی و چه عمومی به افرادی است که شایستگی لازم برای اداره اموال را دارا نیستند.

خداوند در قرآن، از سپردن اموال به افراد سفیه و سپردن اموال یتیمان به آنها قبل از رسیدن به سن رشد عقلی، نهی فرموده است (36) و آگاهی، تخصص و امانتداری را شرط سپردن مدیریت بر سرمایه و اموال عمومی، مطرح نموده است.(37) و در یک توصیه همگانی فرمود: امانت را به اهلش واگذار کنید.(38) سرمایه های جامعه و اموال عمومی از امانت هایی هستند که اگر به افراد ناشایسته واگذار شود با تصمیمات غیر کارشناسانه، زمینه اسراف اموال را فراهم خواهند نمود که این امر، سبب وارد شدن خسارت های جبران ناپذیری به ثروت های ملی خواهد شد. مسئولین مربوطه

اگر از تعهد و امانتداری لازم برخوردار نبوده و انسان های ریاست طلب و تجمل گرا باشند، به هیچ وجه حاضر به پرهیز از ریخت و پاش های آن چنانی در مجموعه مسئولیتی خود نخواهند شد و وجود چنین افرادی خصوصا در پست های کلیدی جامعه سبب می شود تا زیاده روی و ولخرجی در زیر مجموعه آنها نیز سرایت کند و سرمایه های ملت به هدر رود.

 

4. عرضه ناصحیح سرمایه ها

یکی از عوامل اسراف و هدر رفتن سرمایه ها، عرضه ناصحیح ثروت های ملی می باشد به عنوان مثال، یکی از علت های هدر رفتن نان در جامعه، عرضه نامرغوب آن می باشد که موجب می شود، افراد آن را به دور ریخته یا برای خوراکی حیوانات استفاده نمایند. عرضه ناصحیح این نعمت الهی در کشور، در حدی است که خرید و فروش نان زاید و خشکیده، شغل افراد زیادی گردیده است، انسان هایی که می توانند بجای این شغل، نقش بسیار مهمّی را در عرصه تولید و صنعت داشته باشند. اما عدم نظارت قاطع بر عرضه سرمایه های ملی سبب شده است هم سرمایه های فراوانی که برای به دست آوردن آن زحمت های طاقت فرسایی کشیده شده و میلیاردها ریال یارانه پرداخت گردید، به هدر رود و هم از سرمایه های ارزشمند انسانی، استفاده صحیح صورت نگیرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

5. سنّتی بودن شیوه های مصرف

یکی دیگر از عوامل اسراف و هدر رفتن سرمایه ها، قدیمی بودن شیوه های مصرف سرمایه های ملی و استفاده نکردن از سیستم های پیش رفته می باشد. به عنوان مثال، آبیاری مزارع با شیوه سنّتی به جای شیوه قطره ای هم سبب هدر رفتن مقدار زیادی از آب شده و هم به کیفیت محصولات کشاورزی آسیب جدّی وارد می کند با استفاده از ابزار و آلات شبکه آب رسانی قدیمی به جای ابزارهای پیشرفته، خصوصا در اماکن عمومی می تواند سبب هدر رفتن مقدار زیادی از این نعمت خدا دادی شود.

 

6. فرسوده بودن شبکه های انتقال انرژی

یکی از عوامل به هدر رفتن سرمایه های ملی و انرژی هایی هم چون آب، گاز و برق، فرسوده بودن شبکه های انتقال می باشد. (39) در بعضی از شهرها به جهت فرسوده بودن شبکه آب رسانی و ترکیدگی لوله های انتقال آب، مشاهده می شود آن قدر این مایه حیات به هدر رفته که تمام خیابان های اطراف را آب گرفته است و اگر محاسبه دقیق صورت گیرد مشخص می شود اگر تمام اهالی آن شهر در مصرف آب زیاده روی می کردند به این اندازه آب هدر نمی رفت.

 

7. ارزان بودن بهای انرژی و سرمایه های ملی

یکی دیگر از علت های اسراف، زیاده روی و استفاده ناصحیح، پایین بودن بها و قیمت ثروت ها و سرمایه های ملی است، اکثر انسان ها برای سرمایه هایی که ارزان بدست می آورند،

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ارزش آن چنانی قائل نیستند و به هر صورت دلخواهی آن را مصرف می کنند.

اما اگر برای آن سرمایه، بهای بیشتری پرداخت کنند به سادگی حاضر نیستند در مصرف آن زیاده روی و ولخرجی کنند. به عنوان مثال، نان در جامعه فعلی، به جهت پرداخت یارانه دولتی به قیمت ارزان در اختیار افراد قرار می گیرد و همین امر، باعث شده تا بیش از یک پنجم این برکت الهی به هدر رود(40) و مقداری زیادی از آن، خوراک دام و دیگر حیوانات گردد.

 

8. ترک نهی از منکر

یکی از عوامل مهمّ اسراف، ترک نهی از منکر می باشد. زیرا هر گناه و فسادی که در جامعه انجام می گیرد، اگر به موقع جلوی آن گرفته نشود، تدریجا از قباحت و زشتی آن فساد کاسته می شود، در حدی که کسی، انجام آن را زشت نمی داند و در نتیجه، انجام آن منکر، جنبه عمومی پیدا می کند، وقتی چنین شد، تطهیر چنین جامعه از آن فساد، بسیار سخت است. بر همین اساس، خداوند افرادی را که نسبت به انجام گناه در جامعه بی تفاوت هستند و نهی از منکر نمی کنند آنها را سرزنش نموده(41) و آنان را مورد لعن قرار داده است.(42)

با توجه به این که نهی عملی اسراف، از مسئولیت های حکومت می باشد، ترک این مسئولیت یا ضعف در انجام این مسئولیت می تواند، سبب قوی تر شدن اسرافگران در هدر دادن سرمایه های مملکت شود. به عنوان مثال، اگر مسئولین با افرادی که سرمایه های ملی مثل آب، گاز، برق، نفت، بنزین، جنگل ها را هدر می دهند و به تذکّر افراد اعتنایی نمی کنند، برخورد قانونی نکنند یا ضعیف برخورد کنند، طولی نخواهد کشید که خسارت جبران ناپذیری به ثروت های ملی وارد خواهد شد.

در پایان لازم به ذکر است که ریشه ها و عوامل اسراف منحصر به موارد ذکر شده نخواهد بود، بلکه شاید از نظر مخاطبان، موارد دیگری قابل طرح باشد که امیدواریم همه دلسوزان و فرهیختگان با پیگیری این مباحث در ارتقای شناخت و آگاهی جامعه نسبت به ریشه ها، آسیب ها و راه های پیشگیری از اسراف، گام های مؤثری بردارند تا ان شاءالله شاهد تطهیر جامعه اسلامی از هر گونه آلودگی اسراف و تجاوز از حدود الهی باشیم.

 

پی نوشت ها:

1. سایت رهبری، سخنان ایام نوروزی سال 1388.

2. قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم: انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی، ما ان تمسّکتم بهما لن تضل ابد بحارالانوار، ج 23، ص 108، الکافی، ج 2، ص 417.

3. یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا للّه و للرّسول اذا دعاکم لما یحییکم انّ اللّه یحول بین المرء و قبله و انه الیه تحشرون. سوره انفال، آیه 24؛ سوره ابراهیم آیه 1.

4. سوره آل عمران، آیه 178.

5. سوره انعام، آیه 113؛ سوره قیامت، 3 تا 6؛ سوره مدثر، 40 و 41 و 42 و 46.

6. سوره تکاثر، آیه 8.

7. سوره آل عمران، آیه 186؛ سوره مائده، آیه 48؛ سوره انفال، آیه 27 و 28 ؛ سوره طه، آیه 131.

8. سوره نمل، آیه 40.

9. نهج البلاغه، نامه 31.

10. سوره علق، آیه 6 و 7.

11. سوره یونس، آیه 12.

12. سوره قلم،آیه 11 و 12 و 14.

13. سوره انبیاء، آیه 9.

14. بحارالانوار، ج 103، ص 16.

15. وسائل الشیعه، ج 12، ص 19.

16. سوره نمل، آیه 55.

17. نهج البلاغه، حکمت 70.

18. الکافی، ج 1، ص 62.

19. سوره نساء، آیه 17.

20. سوره انعام، آیه 54.

21. سوره یوسف، آیه 33.

22. سوره نحل، آیه 119.

23. غررالحکم، ج 1، ص 24.

24. وسایل الشیعه، ج 3، ص 588.

25. سوره غافر، آیه 43.

26. سوره اعراف، آیه 28.

27. سوره زخرف، آیه 23.

28. سوره یونس، آیه 75 و 78.

29. سوره اعراف، آیه 138 و 139.

30. سوره نوح، آیه 21.

31. سوره بقره، آیه 168 و 170.

32. تفسیر صافی، ج 3، ص 187.

33. الکافی، ج 1، ص 37، ح 1.

34. از پیام مقام معظم رهبری نوروز 1388.

35. بحارالانوار، ج 17، ص 217.

36. سوره نساء، آیه 5؛ سوره انعام، آیه 152؛ سوره اسراء، آیه 34.

37. سوره یوسف، آیه 55.

38. سوره نساء، آیه 58.

39. سایت رهبری از پیام های نوروزی مقام رهبری، سال 1388.

40. همان.

41. سوره مائده، آیه 63؛ سوره هود، آیه 116.

41. سوره مائده، آیه 77 و 78.




تاریخ : جمعه 91/9/24 | 6:14 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
آثار برخی گناهان از زبان امام سجاد(ع) 

 

 

 

بارها در دعای کمیل این جملات را زمزمه کرده ایم: اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم، اللّهم اغفر لی الذّنوب الّتی تنزل النقم، اللّهم اغفرلی الذنوب الّتی تغیّر النّعم، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزل البلاء؛(1) خدایا بیامرز گناهانی را که پرده های عصمت را می درد(و آبروی انسان را می برد) خدایا بیامرز گناهانی را که بدبختی ها را فرو می ریزد. خدایا ببخش گناهانی را که نعمت ها را تغییر می دهد، خدایا ببخش گناهانی را که دعای انسان را (از اجابت) حبس می کند (و باز می دارد) و خدایا ببخش گناهانی را که بلاها را نازل می کند.

بارها و بارها این پرسش هم برای خود ما مطرح بوده و هم مردم و جوانان پرسیده اند که چه گناهانی است که گرفتاری و بدبختی را در پی دارد؟ کدام گناهان است که نعمت های انسان را تغییر و باعث سلب نعمت ها می شود؟ چه گناهانی است که مانع استجابت دعاهای انسانها می شود؟ و چه گناهانی باعث نزول بلاهایی چون سیل و زلزله و خشکسالی و...می شود؟ سربسته هم جواب داده ایم که برخی گناهان عامل این بیچارگی ها است. ولی جواب قانع کننده دادن نیاز به مطالعه آثار تمامی گناهان دارد، تا یکی یکی استخراج نشود که چه گناهانی مانع استجابت دعا می شود، و کدام گناه بلاها را نازل می کند... به روایتی از سید ساجدان زین عابدان، علی بن الحسین(ع) بر خوردم که یکجا به همه این پرسشها پاسخ داده بود، و بر آن شدم که آن را در اختیار خوانندگان عزیز نیز قرار دهم.

 

 

الف: گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد

خداوند آنچه از نعمت ها در زمین و اسمان است برای بهره برداری انسان آفریده است: هو الّذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً؛(2) او خدایی است که آنچه در زمین است همه را برای شما (انسان ها) آفریده.) و گاه نعمتهای ویژه را نیز به انسان عنایت می کند. ولی گاه این نعمت ها را از انسان می گیرد نه بخاطر این که نعوذباللّه خزانه الهی تمام شده باشد، که تمام شدنی نیست، و نه بخاطر بخل و امثال آن که ذات پاک او از هر عیب و نقصی مبرّا می باشد. بلکه گناهی و یا گناهانی از انسان صادر می شود که نعمت ها را از انسان می گیرد و یا تغییر می دهد، حال باید دید که کدام گناهان است که نعمت ها را تغییر می دهد و یا از انسان می گیرد.

محمد بن علی بن الحسین از احمد بن الحسن تا می رسد به ابی خالد کابلی و او می گوید: سمعت زین العابدین علی بن الحسین(ع) یقول: الذّنوب الّتی تغیّر النّعم:از امام زین العابدین شنیدم که همیشه می فرمود:گناهانی که نعمتها را تغییر می دهد (چهار تا است که) عبارت باشد از:

 

1 ظلم و ستم کردن به مردم

البغی علی النّاس؛ظلم و ستم کردن بر مردم(نعمت ها را تغییر می دهد) لذا حکومت و سلطنت با کفر پیشگی دوام می آورد ولی با ظلم و ستم پیشگی دوام نخواهد آورد.(3) خصوصاً ظلم در حق افرادی که پناهی جز خداوند ندارد به سرعت برق، آه مظلوم می گیرد و نعمت را تغییر می دهد.(4)

 

2 ترک عادت نیک

الزّوال عن العادة فی الخیر؛ از دست دادن عادت به کار خیر و نیک گاه انسان عادت های خوبی دارد، مانند خرج دادن برای امام حسین(ع)، کمک به فقرا، عادت به خواندن قرآن و دعا و نماز شب، ترک این عادات نیک که به راحتی به دست نیامده نعمت ها را از انسان می گیرد و یا تغییر می دهد.

 

3 ترک اختیار معروف

واصطناع المعروف؛ از دست دادن اختیار عمل معروف (و شناخته شده نزد عقل و شرع) ممکن است مراد ترک عادت اختیار معروف و عمل شناخته شده در نزد عقل و شرع باشد، شاید مقصود این است که امر به معروف نکند و خود بدان عمل ننماید.

 

4 کفران نعمت

وکفران النّعم؛ کفران نعمت نمودن. خداوند نعمتهای بیشماری به ما داده است از نعمت بعثت و امامت گرفته تا نعمت های عادی و معمولی همچون سلامتی، عقل، انواع خوردنی ها و پوشیدنی ها. کفران این نعمت ها نیز تغییر نعمت و یا زوال آن را به دنبال خواهد داشت.

 

5 شکر نعمت نکردن

وترک الشّکر؛ترک شکر (نعمت).

برترین شکر آن است که انسان نعمت را در مسیر خودش به کار ببرد،(5) و ترک آن به این است که در غیر مسیر صحیح استفاده کند، مثلاً جوانی را در مسیر گناه و فساد، مال را در مسیر حرام و لهو و لعب و..به کار برد.

در ادامه حضرت سجاد به آیه قرآن استناد نموده: قال اللّه تعالی انّ اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم؛(6) خداوند نعمتهای خود را تغییر نمی دهد مگر آنکه مردم (بر اثر اعمال و رفتار و اندیشه ناسالم) در خود تغییر بوجود آورند.(7)

استاد مطهری در ذیل آیه الیوم یئس الذین.... واخشون می گوید: فلا تخشوهم دیگر از ناحیه آنها بیمی نداشته باشید واخشون، از من بترسید. بعد از این که دینتان از بین برود یا ضعیف شود و هرچه که بر سرتان بیاید، باید از من بترسید از من بترسید یعنی چه؟ مگر خدا دشمن دین خودش است؟ نه! این آیه همان مطلبی را می گوید که در آیات زیادی از قرآن به صورت یک اصلی اساسی هست راجع به نعمتهایی که خداوند بر بنده اش تمام می کند، می فرماید: ان اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم(8) یا ذلک بانّ اللّه لم یک مغیّراً نعمةً انعمها علی قومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم.(9)

مضمون اینست: خداوند هر نعمتی را که بر قومی ارزانی بدارد، آن نعمت را از آنها نمی گیرد مگر وقتی که آن مردم خودشان را از قابلیت بیندازند یعنی مگر اینکه آن مردم خودشان به دست خودشان بخواهند آن نعمت را ذایل کنند. این مطلب اساساً یک اصل اساسی در قرآن مجید است.(10)

 

ب: گناهانی که پشیمانی می آورد

پنج گناه است که پشیمانی و حسرت شدیدی را به دنبال دارد که به راحتی قابل جبران هم نیست:

 

1 قتل ناحق

حضرت سجاد(ع) در ادامه روایت فرمود: والذّنوب الّتی تورث النّدم قتل النّفس الّتی حرّم اللّه قال اللّه تعالی فی قصّة قابیل حین قتل اخاه هابیل فعجز عن دفنه فاصبح من النّادمین؛(11) گناهانی که پشیمانی می آورند (یکی) کشتن نفس انسانی است که خداوند (کشتن) او را حرام کرده است.

خداوند بلند مرتبه در قصّه قابیل آن زمانی که برادرش هابیل را به قتل رساند و از دفن او عاجز شد(تا کلاغی را دید که چیزی را دفن می کند) می فرماید:(صبح کرد در حالی که پشیمان بود)

نمونه های فراوان در خاطرات زندانی ها در مجلات و روزنامه ها می خوانیم که کسانی که مرتکب قتل شده اند به شدّت پشیمان و نادم شده اند.

 

2 ترک صله رحم

و ترک صلة القرابة حتی یستغنوا؛ترک صله ارحام و بستگان تا آنجایی که بی نیاز شوند ترک رابطه با دوستان و خویشاوندان از گناهانی است که حسرت و پشیمانی و ندامت را به دنبال دارد که نمونه های آن را بخوبی در جامعه می توانیم مشاهده کنیم.

 

3 ترک نماز در وقتش

و ترک الصّلوة حتی یخرج وقتها؛ترک نماز تا وقتش بگذرد در این دنیا خصوصاً در آخرت حسرت طولانی را در پی خواهد داشت.

 

4 ترک وصیّت

و ترک الوصیّة؛ وصیّت نامه ننوشتن.

هستند کسانی که وصیّتنامه نوشتن و یا وصیّت کردن را بد می دانند، ولی نمی دانند که ممکن است مرگ ناگهانی دامن آنها را بگیرد، وصیّت ها و دیون مردم و مظالم آنها و یا نماز و روزه قضا داشته و وصیّت به آن را ترک کرده باشد، آنگاه دچار حسرت و پشیمانی می شود.

در ادامه این فقره آمده که و ردّ المظالم؛یعنی ردّ مظالم را ترک کند

مقصود این است که گاه انسان مالی از مردم ضایع نموده که یادش رفته مربوط به چه کسی بوده است. برای این گونه موارد خوب است مالی در راه خدا داده شود به عنوان ردّ مظالم و نیّت صاحبان مال تا روز قیامت جبران حق آنها شود، ترک این مسئله نیز در قیامت پشیمانی و حسرت را به دنبال دارد.

 

5 زکات ندادن

و منع الزّکاة حتّی یحضر الموت و ینغلق اللّسان؛ ندادن زکات تا زمانی که مرگ فرا برسد و زبان بند آید آنگاه می شود که همین اموالی که زکاتش را نداده در اختیار دیگران قرار می گیرد و آنها از آن استفاده می کنند ولی عذاب زکات ندادن را صاحب مال باید بچشد.

 

ج: گناهانی که عذاب و بدبختی را بدنبال دارد

و الذّنوب الّتی تنزل النقم؛ گناهانی که عذاب و بدبختی را نازل می کند عبارت است از:

 

1 نافرمانی ستمگرانه از آگاهان

عصیان العارف بالبغی؛ با ستم از انسان عارف و آگاه (و رهبران دینی) نافرمانی نمودن.

سرپیچی از فرامین پیشوایان دینی، انبیاء و امامان و مراجع عظام یکی از آثارش فرود آمدن عذاب الهی است که نمونه بارز آن درباره قوم نوح و قوم ثمود و عاد و... در تاریخ به ثبت رسیده است.

 

2 سرکشی در مقابل مردم

والتّطاول علی النّاس؛ سرکشی در مقابل مردم.

 

3 استهزاء دیگران

والاستهزاء بهم؛ ریشخند نمودن مردم و استهزاء نمودن آنان عذاب الهی را در پی دارد.

 

4 مسخره کردن دیگران

والسّخریّة منهم؛ مسخره کردن دیگران که قرآن به صراحت از آن نهی نموده و فرموده است شاید شخص مسخره شده از مسخره کننده بهتر باشد.(12)

 

د: گناهانی که روزی و قسمت را تغییر می دهد

درست است که روزی تقسیم شده است و تلاش و کوشش در بدست آوردن آن نقش اصلی را دارد ولی برخی گناهان تلاش و سعی را هم بی اثر می کند و باعث می شود که از سهم روزی انسان کاسته شود. آن گناهان عبارت است از:

 

1 اظهار نداری

اظهار الفقر؛ خود را فقیر نشان دادن

با همه کاستی باید قبول کرد که در طول سی سال انقلاب تغییرات فراوان در زندگی مردم ایجاد شده و غالب مردم وضعشان بهتر شده است ولی متأسفانه عادت و رسم بر این است که عدّه ای بنا دارند همیشه خود را فقیر و ندار جلوه دهند، و هیچگاه حاضر نمی شوند نعمت های الهی را به زبان بیاورند، اثر این گونه فقرنمایی کم شدن رزق و روزی است.

 

2 نماز عشاء را نخواندن

والنّوم عن العتمة؛نماز عشاء را نخوانده خوابیدن

کلاً استخفاف به نماز عامل بی برکتی و کم شدن رزق است در میان نمازها، ترک نماز عشاء و صبح نقش بیشتری در کم شدن رزق و بی برکتی دارد. درباره نماز صبح و قضا نمودن آن فرمود: و عن صلاة الغداة؛ خواب ماندن از نماز صبح

 

3 سبک شمردن نعمت ها

واستحقار النعم؛ حقیر شمردن نعمت های الهی

تک تک نعمتهای الهی برای انسان نقش حیاتی دارد، همین هوا را توجّه کنید که خیلی ها اصلاً جزء نعمت های الهی به حساب نمی آورند، وقتی آلوده کردند قدر آن را می فهمند و همین طور سلامتی و...

حقیر و کوچک شمردن نعمت ها، نعمت ها را از دست انسان می گیرد.

 

4 از خدا شکایت کردن

برخی بنده ها بجای بندگی به خداوند (نعوذ باللّه) می خواهیم به خدا خدایی یاد بدهیم، و به او می گوییم که اگر فلان گونه می کردی بهتر بود. و هرگاه زبان به شکایت و گلایه باز می کنیم، و حال آن که باید توجّه داشته باشیم خداوند قادر مطلق دانا و حکیم مطلق است دادن های او از سر حکمت است و ندادن های او نیز از سر حکمت. ضرر شکایت از خداوند متوجّه شخص شاکی می شود و رزق و روزی او کم می شود. امام سجاد(ع) فرمود: وشکوی المعبود عزّ و جلّ؛ و شکایت نمودن از معبود(خدای) عزیز و جلیل خویش (که روزی انسان را کم می کند)

 

ه گناهانی که پرده ها را می درد

والذّنوب الّتی تهتک العصم؛ گناهانی که پرده ها را می درد عبارت است از:

 

1 شراب خواری

شرب الخمر؛ خوردن شراب

 

2 قمار بازی

واللعب بالقمار؛بازی نمودن(با آلات) قمار

 

3 مزاحهای بیهوده

وتعاطی ما یضحک النّاس من اللغو و المزاح؛خنداندن مردم با سخنان لغو و بیهوده و مزاح(باطل و ناروا)

 

4 گفتن عیب دیگران

و ذکر عیوب النّاس؛ به زبان آوردن عیوب مردم که از گناهان کبیره است و ضررها و زیانهای فراوانی دارد از جمله پرده حرمت انسان را می درد.

 

5 همنشینی با دودلان

و مجالسة اهل الرّیب؛ همنشینی با اهل شک و تردید(و انسانهای سست عقیده) (پرده عصمت را می درد)

 

و گناهانی که بلاها را نازل می کند

حضرت سجاد(ع) فرمود:والذّنوب الّتی تنزل البلاء؛ گناهانی که بلاء نازل می کند عبارت است از:

 

1 کمک نکردن به درماندگان

ترک اغاثة الملهوف؛ ترک یاری رسانی به فریادرسی درمانده هرجا ندای مظلومی بلند شد باید مسلمانان یاری کنند اگر این کار را ترک کنند منتظر بلا باشند مهم ترین مصداق مظلومین در این دوران می توان گفت: مردم مظلوم فلسطین، شیعیان جنوب لبنان، مردم مسلمان عراق و افغانستان و... می باشند. لذا حضرت سجاد(ع) در ادامه فرمود:و ترک معاونة المظلوم؛ کمک نکردن به مظلوم (بلا نازل می کند)

 

2 ترک امر به معروف و نهی از منکر

جامعه اسلامی به این امر جدّی توجّه داشته باشند که ترک امر به معروف و نهی از منکر باعث می شود جامعه را گناه و فساد بگیرد نتیجه آن این می شود که بلا نازل شود و دامن همه را بگیرد.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: یک گنهکار در میان مردم همانند کسی است که با جمعی سوار کشتی شود و به هنگامی که در وسط دریا قرار می گیرد، تبری برداشته و به سوراخ کردن موضعی که در آن نشسته است بپردازد و هرگاه به او اعتراض کنند، در جواب گوید من در سهم خود تصرّف می کنم. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولی نمی کشد که آب دریا به داخل کشتی نفوذ کرده، یکبارگی همگی در دریا غرق می شوند.(13) به این جهت امام سجاد(ع) فرمود: یکی از گناهانی که بلاها را فرود می آورد و تضییع الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر؛(14) ضایع نمودن (و درست انجام ندادن) امر به معروف و نهی از منکر است

 

ز گناهانی که دشمنان را قدرت می بخشد

والذنوب الّذی تدیل الاعداء؛گناهانی که دشمنان را قدرت می بخشد عبارت است از:

1 المجاهرة بالظلم؛آشکارا ستم کردن آری اگر در جامعه ظلم و ستم علنی شد آرام آرام زمینه قدرت یافتن دشمنان نیز فراهم می شود.

2 و اعلان الفجور؛ کارهای بد را علنی کردن (و تشییع فاحشه در جامعه نمودن)

3 واباحة المحظور؛حلال شمردن حرام ه توجّه شود اگر کسی حرام الهی را حلال شمارد فرق نمی کند در بحث مالی باشد و یا حجاب و مرزهای دینی، بداند گامی برای تقویت دشمن برداشته است.

 

4 نافرمانی از نیکان و عصیان الاخیار؛ و نافرمانی (از فرمان) نیکان و برگزیدگان وجود پیشوایان دینی رحمت الهی است برای جوامع، هرجامعه از خوبان و پاکان خویش اطاعت کردند، دشمنان خود را زمین گیر نمودند، و هرجامعه ای به پیشوایان دینی و خوبان و پاکان پشت کردند دشمنان بر آنها مسلط شدند، اگر اندکی نگاهی به تاریخ و عصر خود و دور و بر و همسایه های خویش داشته باشیم به خوبی این مسئله را تصدیق می کنیم.

دلسوزان جامعه تلاش کنند زمینه حرمت شکنی ها را از بین ببرند و اطاعت و پیروی از پاکان و خوبان و مراجع دینی را در جامعه نهادینه نمایند.

آری وقتی علی(ع) خانه نشین شد و مردم از او اطاعت نکردند، دشمنان اسلام قدرت گرفتند و اسلام را به حاشیه کشاندند و در طول تاریخ نیز این قضایا تکرار شد، وقتی کوفیان از امام حسین(ع) حمایت نکردند، یزید بر مدینه و مکّه مسلط شد و آنچه از دستش آمد جنایت کرد.

در تاریخ گذشته این کشور هم آن زمان که شیخ فضل اللّه به دار زده شد و مرحوم آیة اللّه کاشانی خانه نشین شد و مورد بی احترامی قرار گرفت دشمن دوباره مسلّط شد، در عراق وقتی خانه آیة اللّه حکیم سنگباران شد بعثی ها قدرت گرفتند و وقتی آیة اللّه سید محمد باقر صدر به شهادت رسید، ترک تازی بعثی ها بیشتر شد و امروز عدّه ای تلاش دارند در جامعه ما با برخی رفتارها زمینه برگشت دشمنان دین را فراهم نمایند.

 

5 والانطیاع للاشرار؛ اطاعت از اشرار(عامل دیگری است برای قدرت یابی دشمن) حقا که باید گفت سرچشمه سخنان معصومان مخزن اسرار الهی است. اگر کسی اتصال به علم الهی نداشته باشد هرگز نمی تواند این گونه دقیق حرف بزند، و بعد از 1300 سال همچنان سخنانش زنده بماند، گویی که این سخنان همین دیروز به مناسبت حوادث کشور گفته شده است و موبه مو به آثار اغتشاشات و عوامل ریشه ای آن اشاره دارد.

 

ح: گناهانی که عمر را کوتاه می کند

برخی گناهان عامل کوتاهی عمر انسانها است که حضرت در این باره می فرماید: والذّنوب الّتی تعجّل الفناء؛ و گناهانی که مرگ را نزدیک می کند شش گناه است.

1 قطیعة الرّحم؛ قطع رابطه کردن با (خویشاوندان نسبی و) رحم

2 والیمین الفاجرة؛ قسم ناحق (و دروغ)

3 والاقوال الکاذبة؛ سخنان دروغ(و دروغگویی)

4 والزّنا؛ زنا و کار خلاف عفّت که متأسفانه اثرش را در گوشه و کنار می بینیم.

5 و سدّ طریق المسلمین؛بستن راه مسلمانان (راهگیری..)

6 وادعاء الامامة بغیر حقّ؛ ادعای امامت نمودن بناحق عمر را کوتاه می کند.

ط. والذّنوب الّتی تقطع الرّجاء؛ گناهانی که امید را قطع می کند.

1 نا امیدی از خدا الیأس من روح اللّه؛(15) نا امیدی از رحمت خد

 

2 والقنوط من رحمة اللّه؛ ناامید شدن از رحمت الهی با این که رحمت او همه هستی را زیر بال خود گرفته و همه از کافر و موحد، ملحد و منافق، به یمن رحمت او روزی می خورند.

3 والثّقة بغیر اللّه؛اطمینان و تکیه کردن به غیر خداوند

4 دروغ پنداشتن وعده های الهی و التّکذیب بوعداللّه؛ دروغ پنداشتن وعده خداوند.

 

ی گناهانی که هوا را تاریک می کند

این گونه نیست که فقط عوامل طبیعی در ظلمانی شدن هوا مؤثر باشد، در واقع و پشت پرده این حوادث مسائل معنوی نیز دخیل است. حضرت سجاد(ع) فرمود:والذّنوب الّتی یظلم الهواء؛ گناهانی که هوا را تاریک می کند عبارت است از:

1 جادوگری والسّحر؛ جادوگری که متأسفانه در سالهای اخیر به شدّت در جامعه رواج یافته (حالا سحر واقعی و یا سحر نمایی) و جمعی از مردم نیز بر این باورند که ریشه مشکلات آنها سحر و جادوی دیگران است. از مشکلات کاری گرفته تا بسته شدن بخت دختران.

2 پیشگویی کاهنانه: والکهانه؛ کهانه (و پیشگویی کاهنانه) که در این زمینه نیز عدّه ای با باز کردن سرکتاب به پیشگویی های دروغپردازانه، و عجیب و غریب مردم را سرگرم نموده، زندگی ها را از هم می پاشند و با کلّاشی پولهای کلانی را به جیب می زنند.

3 تنجیم والایمان بالنّجوم؛ ایمان داشتن به تنجیم (و خبر دادن از آینده)

مراد از تنجیم پیش بینی هوا، جهت شناسی و اطلاع از آسمان پیدا کردن نیست، بلکه مراد این است که بر اساس اوضاع فلکی آینده جهان و بشریت را پیش بینی کردن از کارهایی است که حرام می باشد، چون انسان تسلّط کامل بر اوضاع فلکی ندارد و آگاهی ناقص جز اخبار ناقص را در پی ندارد.

4 تکذیب تقدیرات الهی و التکذیب بالقدر؛ دروغ پنداشتن تقدیرات (الهی و قضا و قدر) نیز باعث تاریکی هوا می شود. به این نکته توجّه شود که قضای الهی (حتمیّت یافتن کارها) و قدر (اندازه های هر کار و عمل) الهی بر اساس رفتارهای همه جانبه و اختیاری ما ورق می خورد.

5 عاق والدین و عقوق الوالدین؛ عاق پدر و مادر بودن(و رنجاندن آندو) نیز باعث تاریکی هوا می شود.

ک: گناهانی که باعث آبروبری و کنار رفتن پرده ها می شود

والذّنوب الّتی تکشف الغطاء؛ و گناهانی که پرده ها را کنار می زند. عبارت است از گناهان ذکر شده در ذیل:

1 وامی را بگیرد و قصد ادا نداشته باشد

الاستدانة بغیر نیّة الاداء؛ وام بگیرد و قصد ادای آن را نداشته باشد به قول معروف روغن زیر آش نمی خوابد یکروزی این نیّت سوء آشکار می شود، و انسان موقعیّت قرض گرفتن را در جامعه از دست می دهد.

2 اسراف نمودن؛ والاسراف فی النفقة علی الباطل؛ زیاده روی و اسراف در راه باطل.

3 بخل ورزی بر اهل و عیال؛ والبخل علی الاهل و الولد و ذوی الارحام؛ بخل ورزی (در پرداخت هزینه زندگی) همسر و فرزندان و خویشان.

4 بد اخلاقی و سوء الخلق؛ بد اخلاقی نمودن نیز پرده ها را کنار می زند.

5 کم صبری؛ وقلّة الصّبر؛کم صبری (و بی صبری باعث رسوایی انسان می شود).

6 تنبلی داشتن؛ و استعمال الضجر و الکسل؛(16) تنبلی و کسالت را پیشه قرار دادن.

7 اهانت به دینداران؛ و الاستهانة باهل الدّین ؛اهانت کردن (و تحقیر نمودن به) دینداران (بخاطر دینشان).

 

ل گناهانی که دعا را حبس می کند

والذّنوب الّتی تردّ الدّعا؛گناهانی که دعا را رد می کند.

1 بد نیّتی

سوء النیّة؛ بد نیّتی است ممکن است مراد نیّت های غیر الهی باشد و یا هدفهای شوم و ناروا داشتن.

2 بد باطن بودن

و خبث السّریرة؛ بد بودن باطن و اینکه انسان خیرخواه مردم نباشد حالت حسودی و یا خوشحالی از گرفتاری مردم داشته باشد.

3 نفاق

والنّفاق مع الاخوان؛ با برادران دینی نفاق و دروئی کردن دعا را رد می کند.

4 یقین به اجابت نداشتن

و ترک التصدیق بالاجابة؛ تصدیق به اجابت الهی را ترک کند (و باور و یقین به اجابت دعا نداشتن) در منابع توصیه شده است که آنچنان یقین به اجابت داشته باشید گویا حاجات شما همین الآن آماده است و به سرعت برآورده می شود.

5 تأخیر نماز

و تأخیر الصّلوات المفروضات حتّی تذهب اوقاتها؛ تأخیر انداختن نماز از وقتش تا وقت آن بگذرد توجّه دارید که ترک نماز عامل کم شدن روزی هم هست این مانعی ندارد که یک گناه چند اثر داشته باشد.

6 ترک صدقه

و ترک التّقرب الی اللّه عزّ و جلّ بالبرّ و الصدّقة؛ باصدقه دادن و کار نیک به خدا تقرّب پیدا نکردن از این جمله فهمیده می شود که فقط نماز و دعا... عامل تقرّب به خدا نیست بلکه صدقه و انجام کار نیک اگر به قصد الهی باشد انسان را به خدا نزدیک می کند و از نظر معنوی انسان را رشد می دهد.

7 بد زبان

واستعمال البذاء و الفحش فی القول؛(17) فحش و ناسزا گفتن نکته ای که مردم خیلی کم به آن توجّه دارند.

 

م گناهانی که مانع باریدن باران می شود

والذّنوب الّتی تحبس غیث السّماء؛گناهانی که باران آسمان را حبس می کند

چند امر است که ضروری است در خشکسالی ها به آن توجّه جدّی تر بشود.

 

1 جور الحکّام فی القضاء؛ جور و ستم حاکمان و قضات در قضاوت و داوری.

2 شهادت ناحق و شهادة الزّور؛ شهادت ناحق دادن.

3 و کتمان الشهادة؛ کتمان نمودن شهادت (حق).

4 زکات و قرض ندادن و منع الزّکاة و القرض و الماعون؛ زکات و قرض به دیگران، و وسائل زندگی را ندادن ماعون وسائلی مثل بیل، و کلنگ، تیشه و... را گویند.

5 بی رحمی به نیازمندان و قساوة القلب علی اهل الفقر و الفاقة؛ بی رحمی بر کسانی که فقیر و ندارند برخی معنی کرده اند فقیر و نیازمندی که قساوت قلب داشته باشد عامل دیگری است برای حبس باران.

6 ستم بر یتیمان و ظلم الیتیم و الارملة؛(18) ستم بر یتیمان و بیوه زنان

7 دست خالی رد کردن سائل

و انتهار السائل و ردّه باللیل؛ناامید کردن گدا (از در خانه) و ردّ او را (دست خالی یا از منزل) در شب این مجموعه از گناهان در واقع در جواب کلیدی ترین پرسشهای جامعه مطرح شده است؟ چرا نعمتها تغییر می کند؟ چه چیز باعث حسرت و پشیمانی می شود؟ چرا عذاب و بلا نازل می شود؟ چرا پرده دری می شود؟ چرا جوانمرگی فراوان شده است؟ چه گناهانی دشمن را تقویت می کند؟ و عامل خشکسالی ها چیست؟ و چرا با این همه اصرار دعای ما مستجاب نمی شود؟ و پرسشهای دیگر.

 

 

پی نوشت ها:

1. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 102،دعای کمیل.

2. سوره بقره، آیه 29.

3. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 224.

4. اصول کافی، کلینی، بیروت دارالصعب و التعارف، ج 2، ص 331، ح 5.

5. ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات، تهران، دفتر نشرالکتاب، 1404، ص 265.

6. سوره رعد، آیه 11.

7. وسائل الشیعه، شیخ محمد حر عاملی، بیروت داراحیاء التراث العربی، بی تا، 20 جلدی، ج 11، ص 519، ح 8.

8. سوره رعد، آیه 11.

9. سوره انفال، آیه 53.

10. امامت و رهبری، مرتضی مطهری، قم، صدرا، سوم، 1362، ص 133.

11. سوره حجرات، آیه 11.

12. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج 3، ص 38 37.

13. وسائل الشیعه، ج 11، ص 520.

14. در قرآن سوره یوسف، آیه 87 آمده لاتیأسوا من روح اللّه.

15. وسائل الشیعه، ص 520.

16. همان.

17. وسائل الشیعه، ج 11، ص 520.