سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:30 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

امتیازات دین
اکنون که نیاز به دین روشن شد، مناسب است به طور خلاصه ، امتیازات دین را ذکر کنیم :
1- دین قداست دارد. زیرا دین ، قانون خداست و قانون خدا مقدّس است .
2- دین با فطرت همراه و هماهنگ است . چنانکه توضیح دادیم .
3- دین با عقل سازگار است . چنانکه توضیح دادیم .
4- دین جامعیّت دارد. دین براى تمامى مسایل زندگى انسان ، برنامه و دستور دارد. از قبل از ولادت تا پس از مرگ ، وظایف ، مسئولیّت ها و کارهایى را که باید انجام و یا ترک شود، همه را متذکّر گردیده است .
صدها آیه قرآن و هزاران حدیث از پیشوایان ، تکالیف و وظایف ما را در رابطه با خدا، جامعه ، خانواده ، دوستان و همسایگان و حتّى حیوانات و محیط زیست روشن و مشخّص نموده است . همچون آداب انتخاب همسر، مراسم عقد و ازدواج ، دوران باردارى ، تغذیه مادر، زایمان ، نامگذارى ، عقیقه ، لباس و تغذیه کودک ، خواب و گریه کودک ، مسئولیّت پدر و مادر، صمیمیّت با کودک ، آموزش و تریبت کودک ، و دوران جوانى ، پیرى ، بیمارى و مرگ .
على علیه السلام در نامه بیست وپنج نهج البلاغه به مسئول دریافت زکات دستور مى دهد: هنگام مراجعت در سوارشدن بر شترانى که از بابت زکات دریافت نموده ، عدالت را مراعات کند! آرى دین جامع ، حتّى در سوار شدن بر مرکب ، به عدالت سفارش مى کند.
روایات مى گوید: هنگام دوشیدن شیر از پستان گاو، حقّ گوساله را مراعات کنید و شیر مورد نیازش را در پستان مادر باقى بگذارید.
فقط در مورد لباس ، ده ها دستور وجود دارد. از نوع لباس ، رنگ وجنس آن ، بهداشت لباس ، بافت و دوخت آن و ... .
5 - دین از سرچشمه وحى است . در دین ، هواها و هوس ها، غرائز، محدودیّت ها، باند بازى ها و حزب گرایى ها راهى ندارد و تمامى دستورهاى دین از وحى الهى سرچشمه مى گیرد.




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:13 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

غبارهاى فطرت
فطرت ، گاهى کاملاً آشکار و گاهى غبار آلود است . در اینجا مناسب است از چیزهایى که مانع درخشش فطرت است و چون تکّه اى ابر و یا توده اى غبار روى امور فطرى را مى پوشاند نام ببریم .
1- تقلید کورکورانه از دیگران .
2- رفاه گرایى و غوطه ور شدن در مادّیات .
3- تاءثیرپذیرى از محیط. حضرت موسى علیه السلام به اتّفاق قوم خود که خداپرست بودند، وارد منطقه اى شد که مردم آن بت مى پرستیدند، همین که نگاه قوم موسى به آنها و بت هایشان افتاد، به حضرت گفتند: براى ما نیز خدایى از بت قرار ده ، (اجعل لنا الها کما لهم آلهَة )
(13)
4- رفیق بد. چه بسا فردى خودش ، خوب و بد را مى فهمد و مى داند، امّا رفیق بد، او را منحرف مى سازد. قرآن مى فرماید: انسان گمراه در روز قیامت مى گوید: (یا ویلتى لیتنى لم اءتّخذ فلانا خلیلا . لقد اضلّنى عن الذّکر)(14) اى کاش فلانى را دوست نگرفته بودم ، او مرا از یاد خدا غافل و منحرف ساخت .
5 - تبلیغات سوء. ممکن است با تبلیغات مسموم ، کارهاى پسندیده ، ناپسند و امور ناپسند، پسندیده جلوه داده شود. مانند تبلیغات فرعون مبنى بر خدایى خویش ، (اءنا ربّکم الاعلى )
(15) که مورد پذیرش قوم او قرار گرفت .
6- تهدید و ایجاد ترس و دلهره از سوى مخالفان دین .
7- خود باختگى در برابر افکار و عقاید دیگر مکاتب .
8 - پیروى از هنرمندان منحرف . هنگامى که حضرت موسى علیه السلام براى مناجات و دریافت وحى به کوه طور عزیمت فرمود، سامرى که یک هنرمند بود از این فرصت استفاده کرد و با ساخت گوساله اى ، مردم را گوساله پرست نمود. (فاخرج لهم عِجلاً جسداً له خُوار)
(16)
9- اکثریّت گرایى . گاهى انسان خود مى داند مطلبى باطل و نارواست ، امّا به خاطر اینکه اکثریّت آن را مى پسندند، بر اساسِ ((خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو)) از جامعه پیروى و تبعیّت مى کند.
10- وسوسه هاى شیطانى .
11- تمسخر شنیدن . گاهى انسان به خاطر احتراز از تمسخر دیگران ، از بیانِ دریافت هاى صحیح خود دست بر مى دارد.
12- هوا و هوس . تمایلات نفسانى و پیروى از غرائز، از بروز امور فطرى جلوگیرى مى کند.
عوامل شکوفایى فطرت

در مقابلِ عواملى که فطرت آدمى را تحت الشّعاع قرار مى دهند، عواملى هستند که فطرت را شکوفا کرده ، آن را جلا بخشیده ، و درخشنده مى سازند. اکنون به بیان برخى از آنها مى پردازیم .
1- احساس خطر. بسیارى از انسان ها تا هنگامى که به رفیق و پول و زور، یا پست و پارتى وابسته اند، به فطرت و امور فطرى - از جمله خدا - توجّهى ندارند، امّا همین که دستشان از ابزار و وسایل ظاهرى قطع شد و یا از کمک آنها ناامید شده و احساس خطر نمودند، به فطرت خود باز مى گردند.
2- مشکلات . درگیرى با گرفتارى ها، انسان را متوجّه امور فطرى مى کند.
3- یاد نعمت هاى الهى . توجّه و تدبّر و تفکّر در نعمت هاى الهى ، فطرت را شکوفا مى کند.




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:12 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

فطرت در قرآن
کلمه فطرت یک بار در قرآن آمده ، ولى آیات متعدّد در مورد امور فطرى است که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى کنیم :
1- آیاتى مثل آیه (اشتروا الضلالة بالهدى )
، آنان هدایت را دادند و گمراهى را خریدند. که معلوم مى شود انسان هدایتى فطرى داشته ولى آن را با گمراهى معاوضه کرده است .
2- آیاتى مانند آیه (نسوا اللّه )
، خدا را فراموش کردند. که بیانگر این مطلب است که اعتقاد به خدا وجود داشته ولى آنها فراموش کرده اند.
3- آیاتى که از بازگشت به خویشتن سخن مى گوید. (یا ایها الّذین آمنوا علیکم انفسکم )
و (اءتاءمرون الناس ‍ بالبرّ و تنسون انفسکم )
4- آیاتى که ندامت و پشیمانى انسان را بیان مى کند. (یا ویلتى لیتنى لم اءتّخذ فلانا خلیلا)
5 - آیات ذکر و تذکّر، که در مورد یاد و یادآورى است . (و ذکّرهم بایام اللّه ) و (وذکّر فانّ الذکرى تنفع المؤ منین )
6- سؤ الاتى که قرآن از انسان مى کند. از طرح این سؤ الات معلوم مى شود که انسان در درون خود مطالبى را مى فهمد و مى شناسد. (هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انّما یتذکّر اولوا الالباب )
7- آیاتى که مى گوید: کجا مى روید؟ (انّى تؤ فکون )(
این آیات بیانگر این است که انسان همانند ظرف خالى نیست که از بیرون پر شود، بلکه داراى اندوخته ها و ذخایر درونى است .
8 - آیاتى که مى گوید: انسان بر نفس خودش آگاه است . (بل الانسان على نفسه بصیرة )

9- آیات عهد و پیمان و میثاق انسان با خدا. (اءلم اءعهد الیکم یا بنى آدم )
سؤ ال : اگر اعتقاد به خدا فطرى است ، چرا عدّه اى به دین و خدا معتقد نیستند؟
پاسخ : دین فطرى است ، لکن ممکن است برخى در شناخت سرچشمه هستى اشتباه کنند، مانند نوزادى که در جستجوى شیر و در صدد یافتن سینه مادر براى مکیدن است ، ولى به جاى آن پستانک مى مکد.
علاوه بر آنکه امور فطرى گاه ممکن است تحت الشّعاع امور دیگر واقع شود.




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:11 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

دینِ فطرى یعنى چه ؟
هنگامى که مى گوییم دین فطرى است ، یعنى مایه ها و ریشه هاى دین در نهاد هر بشرى نهفته است . اصول و فروع دین ، اخلاق و معارف و مبانى دین با خلقت و فطرت انسان هماهنگ است . انسان ها در هر سن و سالى که باشند و در هر زمان و مکانى که زندگى کنند، مى خواهند بدانند سرچشمه هستى کجاست ؟ این ، همان ریشه توحید است .
انسان مى خواهد کسى او را راهنمایى کند، حقّ و باطل را براى او بگوید، او در درون احساس مى کند به راهنما نیاز دارد، و این ریشه نبوّت و امامت است .
پاداش دادن و کیفر کردن ، همچنین انتظار پاداش و کیفر در برابر خوبى ها و بدى ها در درون هر انسانى وجود دارد. اگر شما گلى به کودکى دادید، لبخند مى زند و اگر او را اذیّت کردید، اخم مى کند و مى گرید. آن لبخند و این اخم ، پاداش وکیفر عمل شماست واین عکس العمل فطرى ، ریشه اعتقاد به معاد است .
تشکّر از ولىّ نعمت و اظهار خضوع در مقابل کسى که به انسان خدمتى کرده ، ریشه عبادات و نماز است .
توجّه به محرومان و مستمندان و علاقه به رفع مشکلات همنوعان ، ریشه خمس و زکات و انفاق است .
توجّه به نجات یک انسان گرفتار و کسى که در خطر است و علاقه به سعادت دیگران ریشه امر به معروف و نهى از منکر است .
البتّه نحوه انجام عبادات و اینکه مثلا نماز را چگونه و چند رکعت بخوانیم و با چه زبان و شیوه اى انجام دهیم ، تعبّدى است و باید ببینیم راهنمایان و رهبران دینى چه شیوه اى را براى ما بیان کرده اند.




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

انتخاب راه دین ، مطابق فطرت است
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناى آن است . هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى شود. البتّه معمولا غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگى و تشنگى . آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت .
البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائما دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مساءله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مساءله فطرت ، احساس افتخار است . کسى که روى مرز فطرت گام بر مى دارد در خود احساس آرامش مى کند، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد، احساس غرور مى کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى مهرى کرده انتقاد مى کند، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است .




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

انتخاب راه دین ، مطابق فطرت است
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناى آن است . هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى شود. البتّه معمولا غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگى و تشنگى . آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت .
البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائما دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مساءله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مساءله فطرت ، احساس افتخار است . کسى که روى مرز فطرت گام بر مى دارد در خود احساس آرامش مى کند، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد، احساس غرور مى کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى مهرى کرده انتقاد مى کند، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است .




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

انتخاب راه دین ، مطابق فطرت است
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناى آن است . هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى شود. البتّه معمولا غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگى و تشنگى . آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت .
البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائما دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مساءله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مساءله فطرت ، احساس افتخار است . کسى که روى مرز فطرت گام بر مى دارد در خود احساس آرامش مى کند، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد، احساس غرور مى کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى مهرى کرده انتقاد مى کند، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است .




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

انتخاب راه دین ، مطابق فطرت است
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناى آن است . هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى شود. البتّه معمولا غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگى و تشنگى . آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت .
البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائما دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مساءله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مساءله فطرت ، احساس افتخار است . کسى که روى مرز فطرت گام بر مى دارد در خود احساس آرامش مى کند، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد، احساس غرور مى کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى مهرى کرده انتقاد مى کند، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است .




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

انتخاب راه دین ، مطابق فطرت است
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناى آن است . هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى شود. البتّه معمولا غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگى و تشنگى . آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت .
البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائما دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مساءله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مساءله فطرت ، احساس افتخار است . کسى که روى مرز فطرت گام بر مى دارد در خود احساس آرامش مى کند، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد، احساس غرور مى کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى مهرى کرده انتقاد مى کند، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است .




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 3:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

انتخاب راه دین ، مطابق فطرت است
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناى آن است . هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى شود. البتّه معمولا غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگى و تشنگى . آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت .
البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائما دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مساءله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مساءله فطرت ، احساس افتخار است . کسى که روى مرز فطرت گام بر مى دارد در خود احساس آرامش مى کند، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد، احساس غرور مى کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى مهرى کرده انتقاد مى کند، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است .