به نام خدا
آیا انسانیت رو بناست ؟
انسان نوعی حیوان است ، از این رو مشترکات زیادی با سایر
جانداران دارد ، در عین حال یک سلسله امتیازات اساسی ، او را از سایر
جانداران متمایز ساخته است .
وجوه مشترک انسان با حیوان ، و وجوه امتیاز او از حیوان سبب شده که
انسان دارای دو زندگی باشد ، زندگی حیوانی و زندگی انسانی ، و به تعبیر
دیگر زندگی مادی و زندگی فرهنگی .
اینجا مسالهای مطرح است آن اینکه چه رابطهای میان حیوانیت انسان و
انسانیت او ، میان زندگی حیوانی او و زندگی انسانی او ، میان زندگی مادی
و زندگی فرهنگی و روحانی او وجود دارد ؟
آیا یکی از این دو ، اصل است و دیگری فرع ؟ یکی اساس است و دیگری
انعکاسی از او ؟ یکی زیر بناست و دیگری روبنا ؟ آیا زندگی مادی زیربنا و
زندگی فرهنگی روبناست ؟ آیا حیوانیت انسان زیربنا و انسانیت او
روبناست ؟
آنچه امروز مطرح است جنبه جامعه شناسانه دارد نه جنبه روانشناسانه ،
از دیدگاه جامعه شناسی مطرح میشود و نه از دیدگاه روانشناسی ، و از این
رو شکل بحث به این صورت است که در میان نهادهای اجتماعی آیا نهاد
اقتصادی که مربوط به تولید و روابط تولیدی است اصل و زیربنا ، و سایر
نهادهای اجتماعی ، بالاخص نهادهائی که انسانیت انسان در آنها تجلی یافته
است ، همگی فرع و روبنا و انعکاسی از نهاد اقتصادی است ؟ آیا علم و
فلسفه و ادب و دین و حقوق و اخلاق و هنر در هر دورهای مظاهری از
واقعیتهای اقتصادی بوده و از خود به هیچ وجه اصالتی ندارد ؟
آری آنچه مطرح است به این شکل مطرح است اما خواهناخواه این بحث
جامعه شناسی نتیجهای روانشناسانه پیدا میکند ، و هم به بحثی فلسفی درباره
انسان و واقعیت و اصالت آن که امروز به نام اصالت انسان یا اومانیسم
خوانده میشود کشیده میشود ، و آن اینکه انسانیت انسان به هیچ وجه اصالت
ندارد ، تنها حیوانیتش اصالت دارد و بس ، انسان از اصالتی به نام
انسانیت در برابر حیوانیت خویش برخوردار نیست یعنی نظر همان گروه تایید میشود که منکر
یک تمایز اساسی میان انسان و حیواناند .
طبق این نظریه نه تنها اصالت گرایشهای انسانی ، اعم از حقیقت گرائی ،
خیرگرائی ، زیبائی گرائی و خداگرائی نفی میشود ، اصالت واقعگرائی از دید
انسان درباره جهان و واقعیت نیز نفی میشود زیرا هیچ دیدی نمیتواند فقط
" دید " باشد ، بیطرفانه باشد ، هر دیدی یک گرایش خاص مادی را
منعکس میکند و جز این نمیتواند باشد .
عجب این است که برخی از مکاتب که چنین نظر میدهند ، در همان حال از
انسانیت و انسانگرائی و اومانیسم دم میزنند !
حقیقت این است که سیر تکاملی انسان از حیوانیت آغاز میشود و به سوی
انسانیت کمال مییابد این اصل ، هم درباره فرد صدق میکند و هم درباره
جامعه انسان در آغاز وجود خویش جسمی مادی است ، با حرکت تکاملی جوهری
تبدیل به روح یا جوهر روحانی میشود " روح انسان " در دامن جسم او
زائیده میشود و تکامل مییابد و به استقلال میرسد حیوانیت انسان نیز به
منزله لانه و آشیانهای است که انسانیت او در او " رشد " مییابد و
متکامل میشود همانطور که خاصیت تکامل است که موجود متکامل به هر نسبت
که تکامل پیدا میکند مستقل و قائم به ذات و حاکم و مؤثر بر محیط خود
میشود انسانیت انسان چه در فرد و چه در جامعه ، به هر نسبت تکامل پیدا
کند ، به سوی استقلال و حاکمیت بر سایر جنبهها گام بر میدارد یک فرد
انسان تکامل یافته فردی است که بر
محیط بیرونی و درونی خود تسلط نسبی دارد فرد تکامل یافته یعنی وارسته از
محکومیت محیط بیرونی و درونی ، و وابسته به عقیده و ایمان . تکامل جامعه نیز عینا به همان صورت رخ میدهد که تکامل روح در دامن جسم و تکامل انسانیت " فرد " در دامن حیوانیت او صورت میگیرد . نطفه جامعه بشری بیشتر با نهادهای اقتصادی بسته میشود جنبههای فرهنگی و معنوی جامعه بمنزله روح جامعه است همانطور که میان جسم و روح تاثیر متقابل هست ، ( 1 ) میان روح جامعه و اندام آن یعنی میان نهادهای معنوی و نهادهای مادی آن چنین رابطهای برقرار هست همانطور که سیر تکاملی فرد به سوی آزادی و استقلال و حاکمیت بیشتر روح است ، سیر تکاملی جامعه نیز چنین است یعنی جامعه انسانی هر اندازه متکاملتر بشود ، حیات فرهنگی ، استقلال و حاکمیت بیشتری بر حیات مادی آن پیدا میکند انسان آینده ، حیوان فرهنگی است نه حیوان اقتصادی انسان آینده ، انسان عقیده و ایمان و مسلک است نه انسان شکم و دامن . البته این به آن معنی نیست که جامعه بشر با یک جبر و ضرورت ، قدم به قدم و روی خط مستقیم به سوی کمال ارزشهای انسانی حرکت میکند و همواره جامعه انسان در هر مرحله از زمان از این نظر نسبت به مرحله پیشین یک گام جلوتر است ممکن است بشر ، دورهای از زندگی اجتماعی را طی کند که با همه پیشرفتهای |
فنی و تکنیکی ، از نظر معنویات انسانی نسبت به گذشتهاش مرحله یا
مراحلی به انحطاط کشیده شده باشد همچنانکه امروز نسبت به بشر قرن ما
گفته میشود .
بلکه به این معنی است که بشر در مجموع حرکات خود ، هم از نظر مادی و
هم از نظر معنوی رو به پیش است حرکت تکاملی بشر از نظر معنوی یک
حرکت یکنواخت روی خط مستقیم نیست ، حرکتی است که گاهی انحراف به
راست یا به چپ دارد ، توقف و احیانا بازگشت دارد ، ولی در مجموع خود
یک حرکت پیشرو و تکاملی است این است که میگوئیم انسان آینده حیوان
فرهنگی است نه حیوان اقتصادی ، انسان آینده انسان عقیده و ایمان است نه
انسان شکم و دامن .
طبق این نظریه ، جنبه انسانی انسان به علت اصالتش ، همراه و بلکه
مقدم بر تکامل ابزارهای تولیدیش تکامل یافته و بر اثر تکامل ، تدریجا از
وابستگیش و تاثیر پذیریش از محیط طبیعی و اجتماعی کاسته و بر وارستگیش
که مساوی است با وابستگی به عقیده و آرمان و مسلک و ایدئولوژی ، و نیز
تاثیر بخشیش بر روی محیط طبیعی و اجتماعی افزوده است و در آینده هر چه
بیشتر به آزادی کامل معنوی یعنی استقلال و وابستگی به عقیده و ایمان و
ایدئولوژی خواهد رسید انسان در گذشته با اینکه از مواهب طبیعت و مواهب
وجود خود کمتر بهرهمند بوده ، بیشتر اسیر و برده طبیعت و هم اسیر و برده
حیوانیت خود بوده ، اما انسان آینده در عین اینکه از طبیعت و از مواهب
وجود خود بیشتر بهرهبرداری خواهد کرد ، از اسارت طبیت و از اسارت قوای
حیوانی خود بالنسبه آزادتر و بر حاکمیت خود بر خود
و بر طبیعت خواهد افزود .
بنابراین نظر ، واقعیت انسانی ، هر چند همراه و در دامن تکامل حیوانی و مادی او رخ مینماید ، به هیچ وجه سایه و انعکاس و تابعی از تکامل مادی او نیست ، خود واقعیتی است مستقل و تکامل یابنده ، همانطور که از جنبههای مادی اثر میپذیرد ، در آنها تاثیر میکند تعیین کننده سرنوشت نهائی انسان سیر تکاملی اصیل فرهنگی او و واقعیت اصیل انسانی او است نه سیر تکاملی ابزار تولید این واقعیت اصیل انسانیت انسان است که به حرکت خود ادامه میدهد و ابزار تولید را همراه سایر شؤون دیگر زندگی متکامل میکند ، نه اینکه ابزار تولید خود به خود متکامل میشود و انسانیت انسان به مانند ابزاری توجیه کننده نظام تولیدی ، تحول و تغییر میپذیرد ، و از این رو نام تکامل را دارد که توجیه کننده نظام تولیدی متکاملتری است . |
.: Weblog Themes By Pichak :.