سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/12/25 | 1:39 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

آیا انسانیت رو بناست ؟

انسان نوعی حیوان است ، از این رو مشترکات زیادی با سایر
جانداران دارد ، در عین حال یک سلسله امتیازات اساسی ، او را از سایر
جانداران متمایز ساخته است .
وجوه مشترک انسان با حیوان ، و وجوه امتیاز او از حیوان سبب شده که‏
انسان دارای دو زندگی باشد ، زندگی حیوانی و زندگی انسانی ، و به تعبیر
دیگر زندگی مادی و زندگی فرهنگی .
اینجا مساله‏ای مطرح است آن اینکه چه رابطه‏ای میان حیوانیت انسان و
انسانیت او ، میان زندگی حیوانی او و زندگی انسانی او ، میان زندگی مادی‏
و زندگی فرهنگی و روحانی او وجود دارد ؟
آیا یکی از این دو ، اصل است و دیگری فرع ؟ یکی اساس است و دیگری‏
انعکاسی از او ؟ یکی زیر بناست و دیگری روبنا ؟ آیا زندگی مادی زیربنا و
زندگی فرهنگی روبناست ؟ آیا حیوانیت انسان زیربنا و انسانیت او
روبناست ؟
آنچه امروز مطرح است جنبه جامعه شناسانه دارد نه جنبه روانشناسانه ،
از دیدگاه جامعه شناسی مطرح می‏شود و نه از دیدگاه روانشناسی ، و از این‏
رو شکل بحث به این صورت است که در میان نهادهای اجتماعی آیا نهاد
اقتصادی که مربوط به تولید و روابط تولیدی است اصل و زیربنا ، و سایر
نهادهای اجتماعی ، بالاخص نهادهائی که انسانیت انسان در آنها تجلی یافته‏
است ، همگی فرع و روبنا و انعکاسی از نهاد اقتصادی است ؟ آیا علم و
فلسفه و ادب و دین و حقوق و اخلاق و هنر در هر دوره‏ای مظاهری از
واقعیتهای اقتصادی بوده و از خود به هیچ وجه اصالتی ندارد ؟
آری آنچه مطرح است به این شکل مطرح است اما خواه‏ناخواه این بحث‏
جامعه شناسی نتیجه‏ای روانشناسانه پیدا می‏کند ، و هم به بحثی فلسفی درباره‏
انسان و واقعیت و اصالت آن که امروز به نام اصالت انسان یا اومانیسم‏
خوانده می‏شود کشیده می‏شود ، و آن اینکه انسانیت انسان به هیچ وجه اصالت‏
ندارد ، تنها حیوانیتش اصالت دارد و بس ، انسان از اصالتی به نام‏
انسانیت در برابر حیوانیت خویش برخوردار نیست یعنی نظر همان گروه تایید می‏شود که منکر
یک تمایز اساسی میان انسان و حیوان‏اند .
طبق این نظریه نه تنها اصالت گرایشهای انسانی ، اعم از حقیقت گرائی ،
خیرگرائی ، زیبائی گرائی و خداگرائی نفی می‏شود ، اصالت واقعگرائی از دید
انسان درباره جهان و واقعیت نیز نفی می‏شود زیرا هیچ دیدی نمی‏تواند فقط
" دید " باشد ، بی‏طرفانه باشد ، هر دیدی یک گرایش خاص مادی را
منعکس می‏کند و جز این نمی‏تواند باشد .
عجب این است که برخی از مکاتب که چنین نظر می‏دهند ، در همان حال از
انسانیت و انسانگرائی و اومانیسم دم می‏زنند !
حقیقت این است که سیر تکاملی انسان از حیوانیت آغاز می‏شود و به سوی‏
انسانیت کمال می‏یابد این اصل ، هم درباره فرد صدق می‏کند و هم درباره‏
جامعه انسان در آغاز وجود خویش جسمی مادی است ، با حرکت تکاملی جوهری‏
تبدیل به روح یا جوهر روحانی می‏شود " روح انسان " در دامن جسم او
زائیده می‏شود و تکامل می‏یابد و به استقلال می‏رسد حیوانیت انسان نیز به‏
منزله لانه و آشیانه‏ای است که انسانیت او در او " رشد " می‏یابد و
متکامل می‏شود همانطور که خاصیت تکامل است که موجود متکامل به هر نسبت‏
که تکامل پیدا می‏کند مستقل و قائم به ذات و حاکم و مؤثر بر محیط خود
می‏شود انسانیت انسان چه در فرد و چه در جامعه ، به هر نسبت تکامل پیدا
کند ، به سوی استقلال و حاکمیت بر سایر جنبه‏ها گام بر می‏دارد یک فرد
انسان تکامل یافته فردی است که بر

محیط بیرونی و درونی خود تسلط نسبی دارد فرد تکامل یافته یعنی وارسته از
محکومیت محیط بیرونی و درونی ، و وابسته به عقیده و ایمان .
تکامل جامعه نیز عینا به همان صورت رخ می‏دهد که تکامل روح در دامن جسم‏
و تکامل انسانیت " فرد " در دامن حیوانیت او صورت می‏گیرد .
نطفه جامعه بشری بیشتر با نهادهای اقتصادی بسته می‏شود جنبه‏های فرهنگی و
معنوی جامعه بمنزله روح جامعه است همانطور که میان جسم و روح تاثیر
متقابل هست ، ( 1 ) میان روح جامعه و اندام آن یعنی میان نهادهای معنوی‏
و نهادهای مادی آن چنین رابطه‏ای برقرار هست همانطور که سیر تکاملی فرد
به سوی آزادی و استقلال و حاکمیت بیشتر روح است ، سیر تکاملی جامعه نیز
چنین است یعنی جامعه انسانی هر اندازه متکامل‏تر بشود ، حیات فرهنگی ،
استقلال و حاکمیت بیشتری بر حیات مادی آن پیدا می‏کند انسان آینده ،
حیوان فرهنگی است نه حیوان اقتصادی انسان آینده ، انسان عقیده و ایمان و
مسلک است نه انسان شکم و دامن .
البته این به آن معنی نیست که جامعه بشر با یک جبر و ضرورت ، قدم به‏
قدم و روی خط مستقیم به سوی کمال ارزشهای انسانی حرکت می‏کند و همواره‏
جامعه انسان در هر مرحله از زمان از این نظر نسبت به مرحله پیشین یک‏
گام جلوتر است ممکن است بشر ، دوره‏ای از زندگی اجتماعی را طی کند که با
همه پیشرفتهای

فنی و تکنیکی ، از نظر معنویات انسانی نسبت به گذشته‏اش مرحله یا
مراحلی به انحطاط کشیده شده باشد همچنانکه امروز نسبت به بشر قرن ما
گفته می‏شود .
بلکه به این معنی است که بشر در مجموع حرکات خود ، هم از نظر مادی و
هم از نظر معنوی رو به پیش است حرکت تکاملی بشر از نظر معنوی یک‏
حرکت یکنواخت روی خط مستقیم نیست ، حرکتی است که گاهی انحراف به‏
راست یا به چپ دارد ، توقف و احیانا بازگشت دارد ، ولی در مجموع خود
یک حرکت پیشرو و تکاملی است این است که می‏گوئیم انسان آینده حیوان‏
فرهنگی است نه حیوان اقتصادی ، انسان آینده انسان عقیده و ایمان است نه‏
انسان شکم و دامن .
طبق این نظریه ، جنبه انسانی انسان به علت اصالتش ، همراه و بلکه‏
مقدم بر تکامل ابزارهای تولیدیش تکامل یافته و بر اثر تکامل ، تدریجا از
وابستگیش و تاثیر پذیریش از محیط طبیعی و اجتماعی کاسته و بر وارستگیش‏
که مساوی است با وابستگی به عقیده و آرمان و مسلک و ایدئولوژی ، و نیز
تاثیر بخشیش بر روی محیط طبیعی و اجتماعی افزوده است و در آینده هر چه‏
بیشتر به آزادی کامل معنوی یعنی استقلال و وابستگی به عقیده و ایمان و
ایدئولوژی خواهد رسید انسان در گذشته با اینکه از مواهب طبیعت و مواهب‏
وجود خود کمتر بهره‏مند بوده ، بیشتر اسیر و برده طبیعت و هم اسیر و برده‏
حیوانیت خود بوده ، اما انسان آینده در عین اینکه از طبیعت و از مواهب‏
وجود خود بیشتر بهره‏برداری خواهد کرد ، از اسارت طبیت و از اسارت قوای‏
حیوانی خود بالنسبه آزادتر و بر حاکمیت خود بر خود

و بر طبیعت خواهد افزود .
بنابراین نظر ، واقعیت انسانی ، هر چند همراه و در دامن تکامل حیوانی‏
و مادی او رخ می‏نماید ، به هیچ وجه سایه و انعکاس و تابعی از تکامل مادی‏
او نیست ، خود واقعیتی است مستقل و تکامل یابنده ، همانطور که از
جنبه‏های مادی اثر می‏پذیرد ، در آنها تاثیر می‏کند تعیین کننده سرنوشت‏
نهائی انسان سیر تکاملی اصیل فرهنگی او و واقعیت اصیل انسانی او است نه‏
سیر تکاملی ابزار تولید این واقعیت اصیل انسانیت انسان است که به‏
حرکت خود ادامه می‏دهد و ابزار تولید را همراه سایر شؤون دیگر زندگی‏
متکامل می‏کند ، نه اینکه ابزار تولید خود به خود متکامل می‏شود و انسانیت‏
انسان به مانند ابزاری توجیه کننده نظام تولیدی ، تحول و تغییر می‏پذیرد ،
و از این رو نام تکامل را دارد که توجیه کننده نظام تولیدی متکاملتری‏
است .