به نام خدا
داستان یوم الانذار
یکی مربوط به داستان یوم الانذار است که در اوائل بعثت پیغمبر اکرم
آیه آمد : « انذر عشیرتک الاقربین »( 1 ) خویشاوندان نزدیکت را انذار و
اعلام خطر کن . هنوز پیغمبر اکرم اعلام دعوت عمومی به آن معنا نکرده بودند
. میدانیم در آن هنگام علی ( ع ) بچهای بوده در خانه پیغمبر . ( علی ( ع
) از کودکی در خانه پیغمبر بودند که آن هم داستانی دارد ) رسول اکرم به
علی ( ع ) فرمود غذایی ترتیب بده و بنیهاشم و بنیعبدالمطلب را دعوت کن . علی ( ع ) هم
غذایی از گوشت درست کرد و مقداری شیر نیز تهیه کرد که آنها بعد از غذا
خوردند . پیغمبر اکرم اعلام دعوت کرد و فرمود من پیغمبر خدا هستم و از
جانب خدا مبعوثم . من مأمورم که ابتدا شما را دعوت کنم و اگر سخن مرا
بپذیرید سعادت دنیا و آخرت نصیب شما خواهد شد . ابولهب که عمومی
پیغمبر بود تا این جمله را شنید ، عصبانی و ناراحت شد و گفت تو ما را
دعوت کردی برای اینکه چنین مزخرفی را به ما بگویی ؟ ! جارو جنجال راه
انداخت و جلسه را بهم زد . پیغمبر اکرم برای بار دوم به علی ( ع ) دستور
تشکیل جلسه را داد . خود امیرالمؤمنین که راوی هم هست میفرماید که اینها
حدود چهل نفر بودند یا یکی کم یا یکی زیاد . در دفعه دوم پیغمبر اکرم به
آنها فرمود هر کسی از شما که اول دعوت مرا بپذیرد ، وصی ، وزیر و جانشین
من خواهد بود . غیر از علی ( ع ) احدی جواب مثبت نداد و هر چند بار که
پیغمبر اعلام کرد ، علی ( ع ) از جا بلند شد . در آخر پیغمبر فرمود بعد از
من تو وصی و وزیر و خلیفه من خواهی بود .
.: Weblog Themes By Pichak :.