به نام خدا
نقش مؤثر انسان در ساختن آیندهء خویش
موجودات جهان تقسیم میشوند به جاندار و بیجان . موجودات بیجان هیچ
گونه نقشی در ساختن خویش ندارند . آب و آتش و سنگ و خاک بیجاناند و
هیچ نقشی در تکوین و یا تکمیل خویش ندارند ، بلکه صرفا تحت تأثیر عوامل
خارجی تکوین مییابند و تحت تأثیر همان عوامل احیانا نوعی کمال کسب
میکنند . از این موجودات هیچ گونه تلاشی و فعالیتی در جهت ساختن یا
پرداختن به خود مشاهده نمیشود . ولی [ از ] جانداران ، مانند گیاه و
حیوان و انسان ، یک سلسله تلاشها در جهت حفظ و صیانت خود از آفات و در
جهت جذب مواد دیگر و در جهت تولید مثل مشاهده میشود .
در گیاهان یک سلسله قوای طبیعی وجود دارد که در ساختن آیندهء آنها
مؤثر است . در گیاه قوه یا قوههایی است که مواد را از زمین یا هوا جذب
میکند ، قوه یا قوههایی است که از درون به وسیلهء مواد جذب شده او را
رشد میدهد و قوه یا قوههایی است که امکان تولید مثل را فراهم میکند .
در حیوان همهء این قوههای طبیعی بعلاوهء یک سلسله قوههای شعوری از قبیل
حس باصره ، سامعه ، لامسه و غیره و از قبیل میلها - که قبلا از آنها یاد
شد - وجود دارد . حیوان به وسیلهء این قوهها از طرفی خویشتن را از گزند
آفات حفظ میکند و از طرفی موجبات رشد فردی و بقای نوع خود را فراهم
میکند .
در انسان همه قوای طبیعی و قوای شعوری که در گیاه و حیوان هست وجود
دارد بعلاوهء یک سلسله میلهای اضافی - که قبلا شرح داده شد - و بعلاوهء
نیروی خارق العادهء عقل و اراده که سرنوشت آیندهء او را با مقیاس زیادی
به دست خودش میدهد و خودش آیندهء خویش را انتخاب میکند و میسازد .
از آنچه گفته شد روشن گشت که برخی موجودات هیچ گونه نقشی در ساختن
آینده خویش ندارند ( جمادات ) . برخی دیگر نقشی در ساختن آیندهء خویش
دارند اما این نقش نه آگاهانه است و نه آزادانه بلکه طبیعت ، نیروهای
درونی آنها را به طور غیر مستشعر و نا آگاهانه برای صیانت و بقای آنها و
ساختن آنها در آینده استخدام کرده است ( نباتات ) . برخی دیگر نقش
بیشتری دارند . این نقش آگاهانه است هر چند آزادانه نیست ، یعنی با
نوعی آگاهی از خود و محیط خود تحت تأثیر جاذبهء یک سلسله میلهای شعوری
، در راه صیانت خود برای آینده میکوشند ( حیوانات ) .
ولی انسان نقشی فعالتر و مؤثرتر و گستردهتر در ساختن آیندهء خویش دارد
. نقش انسان ، هم آگاهانه است و هم آزادانه ، یعنی انسان ، هم به خود و
محیط خود آگاه است و هم آنکه با توجه به آینده ، به حکم نیروی عقل و
اراده میتواند آزادانه آیندهء خویش را به هر شکل که خود بخواهد انتخاب
کند .
ضمنا دایرهء ایفای نقش برای انسان نسبت به حیوان بسی وسیعتر و
گستردهتر است . گستردگی دایرهء سازندگی انسان نسبت به آیندهاش از سه و یژگی در انسان سر چشمه میگیرد : . 1 وسعت دایرهء بینش و آگاهی . انسان با نیروی علم ، دایرهء بینش و آگاهی خویش را از ظواهر و سطح طبیعت عبور میدهد و تا اعمال درون آن گسترش میدهد و قوانین طبیعت را میشناسد . با شناختن قوانین طبیعت ، دست انسان برای ساختن طبیعت ، آنچنانکه با زندگی انسان سازگارتر باشد ، باز میشود . . 2 وسعت دامنهء خواستها که در بخش " انسان و حیوان " ( 1 ) از آنها یاد شد ، و در مباحث این بخش نیز تحت عنوان " موجود چند بعدی " به آنها اشاره شد . . 3 استعداد خودساختگی ویژهای که در انسان است و هیچ موجود دیگر در این جهت مانند او نیست . توضیح اینکه اگر چه برخی جاندارهای دیگر نیز به مقیاس کمی قابل " ساختن " هستند و میتوان با " عوامل خاص تربیتی " تغییراتی در آنها به وجود آورد - آنچنانکه در جهان نباتات و حیوانات مشاهده میشود - ولی اولا هیچ یک از آنها به دست خودشان ساخته نمیشوند و این انسان است که آنها را میسازد ، و ثانیا تغییر پذیری آنها نسبت به انسان بسیار اندک است . انسان در ناحیهء خصلتها و خویها یک موجود بالقوه است ، یعنی در آغاز تولد فاقد خوی و خصلت است ، بر خلاف حیوانات که هر کدام با یک سلسله خصلتهای ویژه متولد میشوند . انسان چون فاقد هرگونه خوی و خصلتی است ، و از طرفی خوی پذیر و خصلت پذیر است ، به وسیلهء خصلتها و خویهایی که تدریجا پیدا میکند یک سلسله " ابعاد ثانوی " علاوه بر ابعاد فطری برای خویش میسازد . |
انسان یگانه موجودی است که قانون خلقت ، قلم ترسیم چهرهء او را به
دست خودش داده است که هر طور که میخواهد ترسیم کند ، یعنی بر خلاف
اندامهای جسمانیاش که کارش در مرحلهء رحم به پایان رسیده است و بر
خلاف خصلتهای روحی و اندامهای روانی حیوانات که آنها نیز در مرحلهء قبل
از تولید پایان گرفته است ، اندامهای روانی انسان - که از آنها به
خصلتها و خویها و ملکات اخلاقی تعبیر میشود - به مقیاس بسیار وسیعی پس
از تولد ساخته میشود .
این است که هر موجودی ، حتی حیوان ، آن چیزی است که او را ساختهاند ،
ولی انسان آن چیزی است که بخواهد باشد . و به همین جهت است که هر نوع
از انواع حیوانات همان طور که اندام جسمانی همهء افرادش شبیه یکدیگر
است ، اندامهای روانی و خصلتهای روانی افرادش نیز شبیه یکدیگر است ،
تمام افراد گربه یک نوع خصلت دارند و تمام افراد سگ یک نوع دیگر و
تمام افراد مورچه یک نوع دیگر ، تفاوتی اگر باشد بسیار اندک است . ولی
تفاوت خصلتی و اخلاقی افراد انسان ، بینهایت است . و این است که انسان
یگانه موجودی است که خودش باید "خویشتن" را انتخاب کند که چه باشد .
در آثار اسلامی رسیده است که انسانها در قیامت بر طبق خصلتهای اکتسابی
روحی ، نه اندام ظاهری جسمانی ، محشور میگردند ، یعنی انسانها از نظر
اخلاق اکتسابی با هر نوع جانداری که به او شبیهتر باشد ، به شکل او و
اندام او محشور میگردند ، و تنها افرادی به شکل و صورت انسانی محشور
میگردند که اخلاق و خویهای اکتسابی و ابعاد ثانوی روح آنها متناسب با شأن
و کمالات
انسانی باشد و به عبارت دیگر ، اخلاقشان اخلاق انسانی باشد .
انسان به حکم قدرت علمی ، بر طبیعت مسلط میگردد و طبیعت را آنچنانکه
میخواهد منطبق بر نیازهای خویش میسازد و به حکم نیروی خودسازی و
خودساختگی ، خود را آنچنانکه میخواهد میسازد و به این وسیله سرنوشت
آینده خویش را به دست میگیرد .
تمام تأسیسات تربیتی ، مکتبهای اخلاقی و تعلیمات دینی و مذهبی برای
راهنمایی انسان است که آیندهء خودش را چگونه بسازد و چگونه شکل بدهد .
راه راست آن راهی است که انسان را به سوی آیندهای سعادت بخش میرساند
، و راههای کج و انحرافها آنهاست که انسان را به سوی آیندهای تباه و
شقاوت آلود میکشاند . خداوند در قرآن کریم میفرماید :
" ما راه را به انسان ( این موجود آزاد خودساز ) نمودیم تا او خود چه
بخواهد و چه انتخاب کند . ( از دو راه یکی را انتخاب خواهد کرد . ) یا
راهی که ما نمودهایم و سپاسگزار ما خواهد بود و یا راه دیگر که راه
ناسپاسی است " . ( 1 )
از بحثهای گذشته دانستیم که علم و ایمان هر کدام نقشی متفاوت در
سازندگی آیندهء انسان دارند . نقش علم این است که راه ساختن را به
انسان ارائه میدهد . علم انسان را توانا میکند که هرگونه " بخواهد "
آینده را همان گونه بسازد . و اما نقش ایمان این است که انسان را به
سوی اینکه خود را و آینده را " چگونه " بسازد که برای خویشتن و برای
جامعه بهتر باشد میکشاند . ایمان مانع آن میگردد که انسان آینده را بر
محور مادی و فردی بسازد . ایمان به خواست
انسان جهت میدهد ، آن را از انحصار مادیات خارج میکند و معنویات را
نیز جزء خواستها قرار میدهد . علم مانند ابزاری در اختیار خواست انسان قرار میگیرد و طبیعت را آنچنانکه انسان بخواهد و فرمان دهد میسازد . اما اینکه طبیعت را چگونه بسازد ، آیا از طبیعت مصنوعاتی بسازد به سود جامعهء انسانی و یا نیروهای مخرب برای مزید توسعه طلبی افرادی مخصوص ، این دیگر به این ابزار که نامش علم است مربوط نیست ، این بسته به این است که انسانهایی که علم در فرمان آنهاست چگونه انسانهایی بوده باشند . اما ایمان مانند قدرتی حاکم بر انسان عمل میکند و خواست او را در اختیار میگیرد و در مسیر حق و اخلاق سوق میدهد . ایمان انسان را میسازد و انسان با نیروی علم ، جهان را . آنجا که علم و ایمان توأم گردند ، هم انسان سامان مییابد و هم جهان . |
.: Weblog Themes By Pichak :.