سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 91/12/24 | 2:56 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

نقش مؤثر انسان در ساختن آینده‏ء خویش

موجودات جهان تقسیم می‏شوند به جاندار و بیجان . موجودات بیجان هیچ‏
گونه نقشی در ساختن خویش ندارند . آب و آتش و سنگ و خاک بی‏جان‏اند و
هیچ نقشی در تکوین و یا تکمیل خویش ندارند ، بلکه صرفا تحت تأثیر عوامل‏
خارجی تکوین می‏یابند و تحت تأثیر همان عوامل احیانا نوعی کمال کسب‏
می‏کنند . از این موجودات هیچ گونه تلاشی و فعالیتی در جهت ساختن یا
پرداختن به خود مشاهده نمی‏شود . ولی [ از ] جانداران ، مانند گیاه و
حیوان و انسان ، یک سلسله تلاشها در جهت حفظ و صیانت خود از آفات و در
جهت جذب مواد دیگر و در جهت تولید مثل مشاهده می‏شود .
در گیاهان یک سلسله قوای طبیعی وجود دارد که در ساختن آینده‏ء آنها
مؤثر است . در گیاه قوه یا قوه‏هایی است که مواد را از زمین یا هوا جذب‏
می‏کند ، قوه یا قوه‏هایی است که از درون به وسیله‏ء مواد جذب شده او را
رشد می‏دهد و قوه یا قوه‏هایی است که امکان تولید مثل را فراهم می‏کند .
در حیوان همه‏ء این قوه‏های طبیعی بعلاوه‏ء یک سلسله قوه‏های شعوری از قبیل‏
حس باصره ، سامعه ، لامسه و غیره و از قبیل میلها - که قبلا از آنها یاد
شد - وجود دارد . حیوان به وسیله‏ء این قوه‏ها از طرفی خویشتن را از گزند
آفات حفظ می‏کند و از طرفی موجبات رشد فردی و بقای نوع خود را فراهم‏
می‏کند .
در انسان همه قوای طبیعی و قوای شعوری که در گیاه و حیوان هست وجود
دارد بعلاوه‏ء یک سلسله میلهای اضافی - که قبلا شرح داده شد - و بعلاوه‏ء
نیروی خارق العاده‏ء عقل و اراده که سرنوشت آینده‏ء او را با مقیاس زیادی‏
به دست خودش می‏دهد و خودش آینده‏ء خویش را انتخاب می‏کند و می‏سازد .
از آنچه گفته شد روشن گشت که برخی موجودات هیچ گونه نقشی در ساختن‏
آینده خویش ندارند ( جمادات ) . برخی دیگر نقشی در ساختن آینده‏ء خویش‏
دارند اما این نقش نه آگاهانه است و نه آزادانه بلکه طبیعت ، نیروهای‏
درونی آنها را به طور غیر مستشعر و نا آگاهانه برای صیانت و بقای آنها و
ساختن آنها در آینده استخدام کرده است ( نباتات ) . برخی دیگر نقش‏
بیشتری دارند . این نقش آگاهانه است هر چند آزادانه نیست ، یعنی با
نوعی آگاهی از خود و محیط خود تحت تأثیر جاذبه‏ء یک سلسله میلهای شعوری‏
، در راه صیانت خود برای آینده می‏کوشند ( حیوانات ) .
ولی انسان نقشی فعال‏تر و مؤثرتر و گسترده‏تر در ساختن آینده‏ء خویش دارد
. نقش انسان ، هم آگاهانه است و هم آزادانه ، یعنی انسان ، هم به خود و
محیط خود آگاه است و هم آنکه با توجه به آینده ، به حکم نیروی عقل و
اراده می‏تواند آزادانه آینده‏ء خویش را به هر شکل که خود بخواهد انتخاب‏
کند .

ضمنا دایره‏ء ایفای نقش برای انسان نسبت به حیوان بسی وسیع‏تر و
گسترده‏تر است . گستردگی دایره‏ء سازندگی انسان نسبت به آینده‏اش از سه و
یژگی در انسان سر چشمه می‏گیرد :
. 1 وسعت دایره‏ء بینش و آگاهی . انسان با نیروی علم ، دایره‏ء بینش و
آگاهی خویش را از ظواهر و سطح طبیعت عبور می‏دهد و تا اعمال درون آن‏
گسترش می‏دهد و قوانین طبیعت را می‏شناسد . با شناختن قوانین طبیعت ،
دست انسان برای ساختن طبیعت ، آنچنانکه با زندگی انسان سازگارتر باشد ،
باز می‏شود .
. 2 وسعت دامنه‏ء خواستها که در بخش " انسان و حیوان " ( 1 ) از
آنها یاد شد ، و در مباحث این بخش نیز تحت عنوان " موجود چند بعدی "
به آنها اشاره شد .
. 3 استعداد خودساختگی ویژه‏ای که در انسان است و هیچ موجود دیگر در
این جهت مانند او نیست .
توضیح اینکه اگر چه برخی جاندارهای دیگر نیز به مقیاس کمی قابل "
ساختن " هستند و می‏توان با " عوامل خاص تربیتی " تغییراتی در آنها به‏
وجود آورد - آنچنانکه در جهان نباتات و حیوانات مشاهده می‏شود - ولی اولا
هیچ یک از آنها به دست خودشان ساخته نمی‏شوند و این انسان است که آنها
را می‏سازد ، و ثانیا تغییر پذیری آنها نسبت به انسان بسیار اندک است .
انسان در ناحیه‏ء خصلتها و خویها یک موجود بالقوه است ، یعنی در آغاز
تولد فاقد خوی و خصلت است ، بر خلاف حیوانات که هر کدام با یک سلسله‏
خصلتهای ویژه متولد می‏شوند . انسان چون فاقد هرگونه خوی و خصلتی است ، و
از طرفی خوی پذیر و خصلت پذیر است ، به وسیله‏ء خصلتها و خویهایی که‏
تدریجا پیدا می‏کند یک سلسله " ابعاد ثانوی " علاوه بر ابعاد فطری برای‏
خویش می‏سازد .

انسان یگانه موجودی است که قانون خلقت ، قلم ترسیم چهره‏ء او را به‏
دست خودش داده است که هر طور که می‏خواهد ترسیم کند ، یعنی بر خلاف‏
اندامهای جسمانی‏اش که کارش در مرحله‏ء رحم به پایان رسیده است و بر
خلاف خصلتهای روحی و اندامهای روانی حیوانات که آنها نیز در مرحله‏ء قبل‏
از تولید پایان گرفته است ، اندامهای روانی انسان - که از آنها به‏
خصلتها و خویها و ملکات اخلاقی تعبیر می‏شود - به مقیاس بسیار وسیعی پس‏
از تولد ساخته می‏شود .
این است که هر موجودی ، حتی حیوان ، آن چیزی است که او را ساخته‏اند ،
ولی انسان آن چیزی است که بخواهد باشد . و به همین جهت است که هر نوع‏
از انواع حیوانات همان طور که اندام جسمانی همه‏ء افرادش شبیه یکدیگر
است ، اندامهای روانی و خصلتهای روانی افرادش نیز شبیه یکدیگر است ،
تمام افراد گربه یک نوع خصلت دارند و تمام افراد سگ یک نوع دیگر و
تمام افراد مورچه یک نوع دیگر ، تفاوتی اگر باشد بسیار اندک است . ولی‏
تفاوت خصلتی و اخلاقی افراد انسان ، بی‏نهایت است . و این است که انسان‏
یگانه موجودی است که خودش باید "خویشتن" را انتخاب کند که چه باشد .
در آثار اسلامی رسیده است که انسانها در قیامت بر طبق خصلتهای اکتسابی‏
روحی ، نه اندام ظاهری جسمانی ، محشور می‏گردند ، یعنی انسانها از نظر
اخلاق اکتسابی با هر نوع جانداری که به او شبیه‏تر باشد ، به شکل او و
اندام او محشور می‏گردند ، و تنها افرادی به شکل و صورت انسانی محشور
می‏گردند که اخلاق و خویهای اکتسابی و ابعاد ثانوی روح آنها متناسب با شأن‏
و کمالات
انسانی باشد و به عبارت دیگر ، اخلاقشان اخلاق انسانی باشد .
انسان به حکم قدرت علمی ، بر طبیعت مسلط می‏گردد و طبیعت را آنچنانکه‏
می‏خواهد منطبق بر نیازهای خویش می‏سازد و به حکم نیروی خودسازی و
خودساختگی ، خود را آنچنانکه می‏خواهد می‏سازد و به این وسیله سرنوشت‏
آینده خویش را به دست می‏گیرد .
تمام تأسیسات تربیتی ، مکتبهای اخلاقی و تعلیمات دینی و مذهبی برای‏
راهنمایی انسان است که آینده‏ء خودش را چگونه بسازد و چگونه شکل بدهد .
راه راست آن راهی است که انسان را به سوی آینده‏ای سعادت بخش می‏رساند
، و راههای کج و انحرافها آنهاست که انسان را به سوی آینده‏ای تباه و
شقاوت آلود می‏کشاند . خداوند در قرآن کریم می‏فرماید :
" ما راه را به انسان ( این موجود آزاد خودساز ) نمودیم تا او خود چه‏
بخواهد و چه انتخاب کند . ( از دو راه یکی را انتخاب خواهد کرد . ) یا
راهی که ما نموده‏ایم و سپاسگزار ما خواهد بود و یا راه دیگر که راه‏
ناسپاسی است " . ( 1 )
از بحثهای گذشته دانستیم که علم و ایمان هر کدام نقشی متفاوت در
سازندگی آینده‏ء انسان دارند . نقش علم این است که راه ساختن را به‏
انسان ارائه می‏دهد . علم انسان را توانا می‏کند که هرگونه " بخواهد "
آینده را همان گونه بسازد . و اما نقش ایمان این است که انسان را به‏
سوی اینکه خود را و آینده را " چگونه " بسازد که برای خویشتن و برای‏
جامعه بهتر باشد می‏کشاند . ایمان مانع آن می‏گردد که انسان آینده را بر
محور مادی و فردی بسازد . ایمان به خواست

انسان جهت می‏دهد ، آن را از انحصار مادیات خارج می‏کند و معنویات را
نیز جزء خواستها قرار می‏دهد .
علم مانند ابزاری در اختیار خواست انسان قرار می‏گیرد و طبیعت را
آنچنانکه انسان بخواهد و فرمان دهد می‏سازد . اما اینکه طبیعت را چگونه‏
بسازد ، آیا از طبیعت مصنوعاتی بسازد به سود جامعه‏ء انسانی و یا نیروهای‏
مخرب برای مزید توسعه طلبی افرادی مخصوص ، این دیگر به این ابزار که‏
نامش علم است مربوط نیست ، این بسته به این است که انسانهایی که علم‏
در فرمان آنهاست چگونه انسانهایی بوده باشند .
اما ایمان مانند قدرتی حاکم بر انسان عمل می‏کند و خواست او را در
اختیار می‏گیرد و در مسیر حق و اخلاق سوق می‏دهد . ایمان انسان را می‏سازد و
انسان با نیروی علم ، جهان را . آنجا که علم و ایمان توأم گردند ، هم‏
انسان سامان می‏یابد و هم جهان .