به نام خدا
صف آرایى در برابر شیطان
قرآن کریم که عهدهدار تزکیه روح و تهذیب جان آدمى است، شیطان را به عنواندشمن سعادت انسان معرفى کرده، دستور مراقبت و هوشیارى در برابر کید و مکر او داده، ما را به مبارزهاى همه جانبه با او فراخوانده است:
«ان الشیطان للانسان عدو مبین» (1)
«و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین» (2)
«افتتخذونه و ذریته اولیاء من دونى و هم لکم عدو» (3)
«ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا» (4) .
قرآن کریم در آیات فراوانى گونههاى مختلف اغواء، فریبکارى، کید و مکر شیطانرا تبیین و راه حضور در مصاف دشمن قسمخورده بشر را به او نموده است.
در بیانات نورانى امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز آمده است:
«صافوا الشیطان بالمجاهدة و اغلبوه بالمخالفة تزکو انفسکم و تعلو عند الله درجاتکم» (5)
در برابر شیطان که مانع و رهزن سیر آدمى به سوى خداست، صفآرایى کنید و با همه ساز و برگ نظامى خود به جنگ او بروید. اگر چنین کردید، جان شما تزکیه مىشود و درجات شما بالا مىرود.
مشکل ما این است که ما نه به طور دقیق مىدانیم که او چه مىطلبد و نه اینکه اگر بدانیم، توان مخالفتبا او را داریم، ولى او روانشناس ماهرى است که مىداند ما چه مىطلبیم. از این رو حرامها و زشتها را به صورت همان مطلوب، در برابر ما تزیین مىکند و به ما ارائه مىدهد و ما هم آن را حق مىیابیم و به آن عمل مىکنیم.
شیطان ابتدا، «مسول» است و سپس اماره به سوء. اول به عنوان دستیار، کمک مىکند و پیشنهاد مىدهد; یعنى زشت را زیبا و زیبا را زشت جلوه مىدهد و وقتى انسان را اسیر کرد، فرمان مىدهد و آنگاه انسان، دانسته و از روى عمد گناه مىکند; یعنى مىداند این کار بد است، اما چون به دام شیطان افتاده و مبتلا شده است آن را انجام مىدهد. بنابراین، در مقابل شیطان باید با تمام نیرو صف آرایى کرد و در این مصاف، خدا، وحى، فرشتگان و عقل، معین و ناصر انسان هستند و در این صورت یعنى با اعانت و نصرت خدا و اولیاى او، اگر انسان ببازد، جاى تعجب است.
حضرت سجاد (علیهالسلام) مىفرمود:
اگر کسى هلاک شود، جاى تعجب است. خدایى که این همه مهربان است که یک گناه را یک کیفر مىدهد ولى یک ثواب را ده برابر پاداش مىدهد، در این صورت،
«ویل لمن غلبت آحاده اعشاره... فنعوذ بالله ممن یرتکب فی یوم واحد عشر سیئات و لا تکون له حسنة واحدة فتغلب حسناته سیئاته» (6)
واى به حال کسى که یکیهاى او بر دههاى او غالب شود!
هیچ کس نمىتواند بگوید من کارى به مسائل اخلاقى ندارم. برخى حکیمان سخن بسیار عمیقى در باره برخى مسائل فلسفى دارند، که در باره مسائل اخلاقى نیز جارى است. آنان مىگویند: «بعضى مىگویند: ما با مسائل فلسفى کارى نداریم، ولى باید به آنان یاد آور شد که گرچه شما با آن مسائل کارى ندارید ولى آنها با شما کار دارند». در مسائل اخلاقى نیز چنین است; ممکن نیست در خاطرات و اوصاف نفسانى ما فرشته یا شیطان، نفوذ نداشته باشند. آن سرمایه اولیه، یعنى
«فالهمها فجورها وتقویها» (7)
که الهامات الهى است، درنهان ونهاد هرکسى ذخیره شده و فرشتهها و انبیا مىکوشند آن را شکوفا کنند:
«و یثیروا لهم دفائن العقول» (8) .
نقش انبیا و فرشتگان، شناسایى گنجهاى معدنى دل و عرضه به بازار معرفت و معدلت است و کار شیاطین دفن کردن آنهاست:
«و قد خاب من دسیها» (9) .
اعتقاد به جدایى دین از سیاست، آتش بس مظلومانه و یک طرفه افراد ناآگاه، منزوى و یا رفاه طلب است; زیرا سیاستمداران یا سیاستبازان قهار نمىگویند: سیاست از دین، جداست. آنها همه امور را در کام خود مىکشند و حتى دین را به سود خود تفسیر مىکنند.
در هر صورت اگر شما با شیطان کارى نداشته باشید، او با شما کار دارد و طولى نمىکشد که شما را مىرباید و تصاحب مىکند. در مسائل علمى نیز بعضى مىگویند: ما کارى با معارف الهى، فلسفه و عرفان نداریم و به همان ایمان سنتى اکتفا مىکنیم، که باید گفت: گرچه شما با شبهات، کارى ندارید، ولى آنها با شما کار دارند. شما چه بخواهید یا نخواهید در درون جانتان سؤالى پدید مىآید، ممکن استسخنى نگویید ولى آن شبهات، شما را جذب مىکند و آگاهانه یا ناآگاهانه بر اساس آنها مىاندیشید.
پس چارهاى جز این نیست که انسان در معارف دین، بنیان مرصوصى داشته باشد و در فضایل اخلاقى نیز سدى بسازد که نفوذ در آن میسور کسى نباشد:
«و ما استطاعوا له نقبا» (10)
دیوار فلزى که «ذوالقرنین» براى صیانت از یاجوج و ماجوج ساخت، به قدرى مستحکم و مرتفع بود که نه کسى مىتوانستبر بالاى آن برود ونه از میان آن، نقبى بزند. ما هم ناچاریم بنیان مرصوصى در نهان خود بنا کنیم که شیطان از هیچ طرف به آن راه نیابد.
خداوند براى این که انسان را درستبپروراند و او را به «کون جامع» برساندوشامل همه «حضرات» کند، گذشته از «تعبد» او را به «تعقل» و «شهود»رهبرى مىکند. تعبد آن است که انسان در مقام عمل، بنده خدا باشدوکارهاى خود را براساس وحى الهى انجام دهد. تعقل نیز آن است که انساندرمقامفکر و اندیشه، معارف الهى را با برهان تحلیل کند و با یقین بفهمدوبپذیردو شهود بدین معناست که حقایق جهان ربوبى و خلقى را آن گونهکههست،با دل و بدون وساطت لفظ و مفهوم و دلیل مفهومى و بدون استمداداز پاىچوبین استدلال مشاهده کند. قرآن کریم، این سه راه را فراسوى انسان نصب کرده است و شیطان راهزن در همه این مقاطع سهگانه در کمین انساناست:
نخست در بخش عبادات و «حوزه تعبد»، در کمین است تا انسان را از تعبد خارج سازد و انسان اعمالش را بر اساس وحى انجام ندهد، بلکه به میل خود عمل کند.
دومین مقطع راهزنى شیطان، «حوزه تعقل» است. او کارى مىکند تا انسان در هنگام اقامه برهان و دلیل به دام مغالطه بیفتد. اینکه انسان برهان نما را به جاى دلیل و برهان واقعى مىنشاند، بر اثر رهزنى شیطان است که در محدوده اندیشه متفکر راه پیدا مىکند تا او را از تعقل ناب محروم سازد (11) .
مقطع سوم و نهایى، رهزنى در «مقام شهود» است تا انسان واقع را آن طور که هست نبیند یا چنین راهى را انکار کند یا بر اثر سختى آن بعد از قبول از اصل راه، آن را طى نکند.
ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) درباره معارف الهى، به ویژه بخش توحیدى فرمود:
«و انا على ذلکم من الشاهدین» (12)
من از شاهدانم; یعنى نه تنها در مسائل دینى عابد و عاقلم، که در جهانبینى نیز عارف و شاهدم و ملکوت اشیا را به ارایه الهى مىبینم.
این سه مقطع، گرچه ترتیب آن به صورت «تعبد» و «تعقل» و «شهود» ذکر گردید، ولى واقعیت آن است که نخستشهود و آنگاه اندیشه و بعد عمل قرار دارد; زیرا انسان با سرمایه شهود، خلق شده و خداى سبحان، قلب انسان را بینا و بیدار آفریده است. از این رو در بعضى از احادیث آمده است که خداوند سبحان به موساى کلیم (سلاماللهعلیه) فرمود: بهترین کار نزد من دوست داشتن کودکان و نوجوانان است; زیرا آنان بر فطرت توحیدى باقى هستند و هنوز فطرتشان آلوده نشده است:
«قال موسى بن عمران: یا رب ای الاعمال افضل عندک؟ فقال: حب الاطفال فان فطرتهم على توحیدی...» (13) .
به هر تقدیر، در نهان و نهاد آدمى، چشمى هست که حق را مىبیند و دلى که گرایش به حق پیدا مىکند. اولین کار شیطان، این است که با غبار دنیا دوستى، آن چشم نهادینه الهى را نابینا مىکند. او نخست، انسان را «احول»، بعد «اعور» و آنگاه «اعمى» مىسازد، گاهى انسان یک چیز را دو چیز مىبیند یا آن را منحرف مىنگرد و گاهى هم به جایى مىرسد که اصلا چیزى را نمىبیند.
وقتى شیطان، شهود واقعیت را از انسان گرفت، با الفاظ و مفاهیم مانوس مىشود و پیداست که مفهوم توان ارایه عین واقع را، که منزه از هرگونه صورت است، ندارد. خدا صورت و ماهیتى ندارد تا با علم حصولى در جان کسى ظهور کند. وقتى علم شهودىخدا در جان کسى ظهور نکند، سراسر جهان بدون
«نور السموات و الارض» (14)
دیده خواهد شد و قهرا انسان اشتباه مىبیند و اشتباه مىکند و به بیراهه مىرود.
هنگامىکه اولین هدف شیطان، که کور کردن چشم دل است، حاصل شود، در کمین عقل او مىنشیند تا عقل را نیز در مسائل برهانى به دام مغالطه بیندازد تا حتى مفهوم صحیح را نیز درک نکند. وقتى در بخش تعقل، شیطان موفق شود انسان را به دام توهم و تخیل بیندازد و به تعبیر قرآن کریم، انسان آلوده را «مختال» یعنى خیال زده کند، آنگاه در مقام عمل و عبادت او کاملا نفوذ مىکند. چنین انسانى یا اصلا عبادت نمىکند یا عبادت او ریاکارانه، منافقانه و سودجویانه خواهد بود.
تعبیر قرآن کریم از این مقاطع گوناگون این است که شیطان صریحا گفت:
«لاقعدن لهم صراطک المستقیم ثم لاتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم» (15)
من بر سر راه راست مىنشینم و انسانها را از جلو مىرانم و از پشت تعقیب مىکنم و از طرف راست و چپ گرفتارشان مىسازم (16) .
منظور از جلو، پشتسر، طرف راست و طرف چپ، جهات چهارگانه جغرافیایى نیست. زیرا حوزه وسوسه که کار شیطان است، دل آدمى است و دل نیز از اقلیم جغرافیایى منزه است.
شیطان از راه القائات باطل، گاهى انسان را از آینده مىترساند، گاهى نسبتبه گذشته اندوهگین مىکند و گاهى از جهت «یمین» و قوتش و گاهى از جهت «شمال» و ضعفش، وى را مىفریبد.
کسى که مقام و منزلتى در جامعه پیدا کند، که نقطه قوت اوست، شیطان از همین راه او را مىگیرد. از این رو، چنین شخصى از مقام و جاه خویش، سوء استفاده مىکند در حالىکه مقتدرتر از او به کمترین جرم و در کوتاهترین مدت به روز سیاه مبتلا شده است. قوت هیچ کسى نباید وسیله غرور او را فراهم کند. چون قوت، تنها از ناحیه خداست و انسان، امین قدرت حق است و امین نباید در امانتخود خیانت کند.
ذات اقدس خداوند در قرآن کریم مىفرماید:
«و ما بلغوا معشار ما اتیناهم» (17)
ما از کسانى انتقام گرفتیم وآنان را به گور بردیم که سرمایهداران و مقتدران کنونى حجاز، یک دهم قدرت آنان را ندارند. بنابراین، آنان باید با تاریخ و سیره آشنا شوند و از فضاى بسته، بیرون بیایند و محدوده باز تاریخ را بنگرند و ببینند چه مقتدرانى بودند و به چه روز سیاهى افتادهاند.
گاهى شیطان، انسان را از نقطه ضعف او مىگیرد; مثلا مىگوید: تو که ضعیف هستى چرا امر بهمعروف و نهى از منکر مىکنى؟در حالىکه انسان وقتى در مسیرحق قرار گیرد،هیچ ضعفى ندارد; زیرا باقدرتلایزال الهى مرتبط است و چنین قدرتى پشتوانه اوست. شیطان حتى در خواب هم انسان را رها نمىکند. خوابهاى باطل شیطانى، و دیدن
«اضغاث احلام» (18)
بر اثر نفوذ و شیطنتشیطان است.
منبع:اخلاق درقران
.: Weblog Themes By Pichak :.