سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 91/12/3 | 11:27 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

صف آرایى در برابر شیطان

قرآن کریم که عهده‏دار تزکیه روح و تهذیب جان آدمى است، شیطان را به عنوان‏دشمن سعادت انسان معرفى کرده، دستور مراقبت و هوشیارى در برابر کید و مکر او داده، ما را به مبارزه‏اى همه جانبه با او فراخوانده است:

«ان الشیطان للانسان عدو مبین‏» (1)

«و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین‏» (2)

«افتتخذونه و ذریته اولیاء من دونى و هم لکم عدو» (3)

«ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا» (4) .

قرآن کریم در آیات فراوانى گونه‏هاى مختلف اغواء، فریبکارى، کید و مکر شیطان‏را تبیین و راه حضور در مصاف دشمن قسم‏خورده بشر را به او نموده است.

در بیانات نورانى امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز آمده است:

«صافوا الشیطان بالمجاهدة و اغلبوه بالمخالفة تزکو انفسکم و تعلو عند الله درجاتکم‏» (5)

در برابر شیطان که مانع و رهزن سیر آدمى به سوى خداست، صف‏آرایى کنید و با همه ساز و برگ نظامى خود به جنگ او بروید. اگر چنین کردید، جان شما تزکیه مى‏شود و درجات شما بالا مى‏رود.

مشکل ما این است که ما نه به طور دقیق مى‏دانیم که او چه مى‏طلبد و نه این‏که اگر بدانیم، توان مخالفت‏با او را داریم، ولى او روانشناس ماهرى است که مى‏داند ما چه مى‏طلبیم. از این رو حرامها و زشتها را به صورت همان مطلوب، در برابر ما تزیین مى‏کند و به ما ارائه مى‏دهد و ما هم آن را حق مى‏یابیم و به آن عمل مى‏کنیم.

شیطان ابتدا، «مسول‏» است و سپس اماره به سوء. اول به عنوان دستیار، کمک مى‏کند و پیشنهاد مى‏دهد; یعنى زشت را زیبا و زیبا را زشت جلوه مى‏دهد و وقتى انسان را اسیر کرد، فرمان مى‏دهد و آنگاه انسان، دانسته و از روى عمد گناه مى‏کند; یعنى مى‏داند این کار بد است، اما چون به دام شیطان افتاده و مبتلا شده است آن را انجام مى‏دهد. بنابراین، در مقابل شیطان باید با تمام نیرو صف آرایى کرد و در این مصاف، خدا، وحى، فرشتگان و عقل، معین و ناصر انسان هستند و در این صورت یعنى با اعانت و نصرت خدا و اولیاى او، اگر انسان ببازد، جاى تعجب است.

حضرت سجاد (علیه‏السلام) مى‏فرمود:

اگر کسى هلاک شود، جاى تعجب است. خدایى که این همه مهربان است که یک گناه را یک کیفر مى‏دهد ولى یک ثواب را ده برابر پاداش مى‏دهد، در این صورت،

«ویل لمن غلبت آحاده اعشاره... فنعوذ بالله ممن یرتکب فی یوم واحد عشر سیئات و لا تکون له حسنة واحدة فتغلب حسناته سیئاته‏» (6)

واى به حال کسى که یکیهاى او بر دههاى او غالب شود!

هیچ کس نمى‏تواند بگوید من کارى به مسائل اخلاقى ندارم. برخى حکیمان سخن بسیار عمیقى در باره برخى مسائل فلسفى دارند، که در باره مسائل اخلاقى نیز جارى است. آنان مى‏گویند: «بعضى مى‏گویند: ما با مسائل فلسفى کارى نداریم، ولى باید به آنان یاد آور شد که گرچه شما با آن مسائل کارى ندارید ولى آنها با شما کار دارند». در مسائل اخلاقى نیز چنین است; ممکن نیست در خاطرات و اوصاف نفسانى ما فرشته یا شیطان، نفوذ نداشته باشند. آن سرمایه اولیه، یعنى

«فالهمها فجورها وتقویها» (7)

که الهامات الهى است، درنهان ونهاد هرکسى ذخیره شده و فرشته‏ها و انبیا مى‏کوشند آن را شکوفا کنند:

«و یثیروا لهم دفائن العقول‏» (8) .

نقش انبیا و فرشتگان، شناسایى گنجهاى معدنى دل و عرضه به بازار معرفت و معدلت است و کار شیاطین دفن کردن آنهاست:

«و قد خاب من دسیها» (9) .

اعتقاد به جدایى دین از سیاست، آتش بس مظلومانه و یک طرفه افراد ناآگاه، منزوى و یا رفاه طلب است; زیرا سیاستمداران یا سیاست‏بازان قهار نمى‏گویند: سیاست از دین، جداست. آنها همه امور را در کام خود مى‏کشند و حتى دین را به سود خود تفسیر مى‏کنند.

در هر صورت اگر شما با شیطان کارى نداشته باشید، او با شما کار دارد و طولى نمى‏کشد که شما را مى‏رباید و تصاحب مى‏کند. در مسائل علمى نیز بعضى مى‏گویند: ما کارى با معارف الهى، فلسفه و عرفان نداریم و به همان ایمان سنتى اکتفا مى‏کنیم، که باید گفت: گرچه شما با شبهات، کارى ندارید، ولى آنها با شما کار دارند. شما چه بخواهید یا نخواهید در درون جانتان سؤالى پدید مى‏آید، ممکن است‏سخنى نگویید ولى آن شبهات، شما را جذب مى‏کند و آگاهانه یا ناآگاهانه بر اساس آنها مى‏اندیشید.

پس چاره‏اى جز این نیست که انسان در معارف دین، بنیان مرصوصى داشته باشد و در فضایل اخلاقى نیز سدى بسازد که نفوذ در آن میسور کسى نباشد:

«و ما استطاعوا له نقبا» (10)

دیوار فلزى که «ذوالقرنین‏» براى صیانت از یاجوج و ماجوج ساخت، به قدرى مستحکم و مرتفع بود که نه کسى مى‏توانست‏بر بالاى آن برود ونه از میان آن، نقبى بزند. ما هم ناچاریم بنیان مرصوصى در نهان خود بنا کنیم که شیطان از هیچ طرف به آن راه نیابد.

خداوند براى این که انسان را درست‏بپروراند و او را به «کون جامع‏» برساندوشامل همه «حضرات‏» کند، گذشته از «تعبد» او را به «تعقل‏» و «شهود»رهبرى مى‏کند. تعبد آن است که انسان در مقام عمل، بنده خدا باشدوکارهاى خود را براساس وحى الهى انجام دهد. تعقل نیز آن است که انسان‏درمقام‏فکر و اندیشه، معارف الهى را با برهان تحلیل کند و با یقین بفهمدوبپذیردو شهود بدین معناست که حقایق جهان ربوبى و خلقى را آن گونه‏که‏هست،با دل و بدون وساطت لفظ و مفهوم و دلیل مفهومى و بدون استمداداز پاى‏چوبین استدلال مشاهده کند. قرآن کریم، این سه راه را فراسوى انسان نصب کرده است و شیطان راهزن در همه این مقاطع سه‏گانه در کمین انسان‏است:

نخست در بخش عبادات و «حوزه تعبد»، در کمین است تا انسان را از تعبد خارج سازد و انسان اعمالش را بر اساس وحى انجام ندهد، بلکه به میل خود عمل کند.

دومین مقطع راهزنى شیطان، «حوزه تعقل‏» است. او کارى مى‏کند تا انسان در هنگام اقامه برهان و دلیل به دام مغالطه بیفتد. این‏که انسان برهان نما را به جاى دلیل و برهان واقعى مى‏نشاند، بر اثر رهزنى شیطان است که در محدوده اندیشه متفکر راه پیدا مى‏کند تا او را از تعقل ناب محروم سازد (11) .

مقطع سوم و نهایى، رهزنى در «مقام شهود» است تا انسان واقع را آن طور که هست نبیند یا چنین راهى را انکار کند یا بر اثر سختى آن بعد از قبول از اصل راه، آن را طى نکند.

ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) درباره معارف الهى، به ویژه بخش توحیدى فرمود:

«و انا على ذلکم من الشاهدین‏» (12)

من از شاهدانم; یعنى نه تنها در مسائل دینى عابد و عاقلم، که در جهان‏بینى نیز عارف و شاهدم و ملکوت اشیا را به ارایه الهى مى‏بینم.

این سه مقطع، گرچه ترتیب آن به صورت «تعبد» و «تعقل‏» و «شهود» ذکر گردید، ولى واقعیت آن است که نخست‏شهود و آنگاه اندیشه و بعد عمل قرار دارد; زیرا انسان با سرمایه شهود، خلق شده و خداى سبحان، قلب انسان را بینا و بیدار آفریده است. از این رو در بعضى از احادیث آمده است که خداوند سبحان به موساى کلیم (سلام‏الله‏علیه) فرمود: بهترین کار نزد من دوست داشتن کودکان و نوجوانان است; زیرا آنان بر فطرت توحیدى باقى هستند و هنوز فطرتشان آلوده نشده است:

«قال موسى بن عمران: یا رب ای الاعمال افضل عندک؟ فقال: حب الاطفال فان فطرتهم على توحیدی...» (13) .

به هر تقدیر، در نهان و نهاد آدمى، چشمى هست که حق را مى‏بیند و دلى که گرایش به حق پیدا مى‏کند. اولین کار شیطان، این است که با غبار دنیا دوستى، آن چشم نهادینه الهى را نابینا مى‏کند. او نخست، انسان را «احول‏»، بعد «اعور» و آنگاه «اعمى‏» مى‏سازد، گاهى انسان یک چیز را دو چیز مى‏بیند یا آن را منحرف مى‏نگرد و گاهى هم به جایى مى‏رسد که اصلا چیزى را نمى‏بیند.

وقتى شیطان، شهود واقعیت را از انسان گرفت، با الفاظ و مفاهیم مانوس مى‏شود و پیداست که مفهوم توان ارایه عین واقع را، که منزه از هرگونه صورت است، ندارد. خدا صورت و ماهیتى ندارد تا با علم حصولى در جان کسى ظهور کند. وقتى علم شهودى‏خدا در جان کسى ظهور نکند، سراسر جهان بدون

«نور السموات و الارض‏» (14)

دیده خواهد شد و قهرا انسان اشتباه مى‏بیند و اشتباه مى‏کند و به بیراهه مى‏رود.

هنگامى‏که اولین هدف شیطان، که کور کردن چشم دل است، حاصل شود، در کمین عقل او مى‏نشیند تا عقل را نیز در مسائل برهانى به دام مغالطه بیندازد تا حتى مفهوم صحیح را نیز درک نکند. وقتى در بخش تعقل، شیطان موفق شود انسان را به دام توهم و تخیل بیندازد و به تعبیر قرآن کریم، انسان آلوده را «مختال‏» یعنى خیال زده کند، آنگاه در مقام عمل و عبادت او کاملا نفوذ مى‏کند. چنین انسانى یا اصلا عبادت نمى‏کند یا عبادت او ریاکارانه، منافقانه و سودجویانه خواهد بود.

تعبیر قرآن کریم از این مقاطع گوناگون این است که شیطان صریحا گفت:

«لاقعدن لهم صراطک المستقیم ثم لاتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم‏» (15)

من بر سر راه راست مى‏نشینم و انسانها را از جلو مى‏رانم و از پشت تعقیب مى‏کنم و از طرف راست و چپ گرفتارشان مى‏سازم (16) .

منظور از جلو، پشت‏سر، طرف راست و طرف چپ، جهات چهارگانه جغرافیایى نیست. زیرا حوزه وسوسه که کار شیطان است، دل آدمى است و دل نیز از اقلیم جغرافیایى منزه است.

شیطان از راه القائات باطل، گاهى انسان را از آینده مى‏ترساند، گاهى نسبت‏به گذشته اندوهگین مى‏کند و گاهى از جهت «یمین‏» و قوتش و گاهى از جهت «شمال‏» و ضعفش، وى را مى‏فریبد.

کسى که مقام و منزلتى در جامعه پیدا کند، که نقطه قوت اوست، شیطان از همین راه او را مى‏گیرد. از این رو، چنین شخصى از مقام و جاه خویش، سوء استفاده مى‏کند در حالى‏که مقتدرتر از او به کمترین جرم و در کوتاهترین مدت به روز سیاه مبتلا شده است. قوت هیچ کسى نباید وسیله غرور او را فراهم کند. چون قوت، تنها از ناحیه خداست و انسان، امین قدرت حق است و امین نباید در امانت‏خود خیانت کند.

ذات اقدس خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید:

«و ما بلغوا معشار ما اتیناهم‏» (17)

ما از کسانى انتقام گرفتیم وآنان را به گور بردیم که سرمایه‏داران و مقتدران کنونى حجاز، یک دهم قدرت آنان را ندارند. بنابراین، آنان باید با تاریخ و سیره آشنا شوند و از فضاى بسته، بیرون بیایند و محدوده باز تاریخ را بنگرند و ببینند چه مقتدرانى بودند و به چه روز سیاهى افتاده‏اند.

گاهى شیطان، انسان را از نقطه ضعف او مى‏گیرد; مثلا مى‏گوید: تو که ضعیف هستى چرا امر به‏معروف و نهى از منکر مى‏کنى؟در حالى‏که انسان وقتى در مسیرحق قرار گیرد،هیچ ضعفى ندارد; زیرا باقدرت‏لایزال الهى مرتبط است و چنین قدرتى پشتوانه اوست. شیطان حتى در خواب هم انسان را رها نمى‏کند. خوابهاى باطل شیطانى، و دیدن

«اضغاث احلام‏» (18)

بر اثر نفوذ و شیطنت‏شیطان است.

منبع:اخلاق درقران