به نام خدا
مذهب تشیع
ایرانیان از قدیم الایام که اسلام اختیار کردند ، بیش از اقوام و ملل
دیگر نسبت به خاندان نبوت علاقه و ارادت نشان دادند .
بعضی از شرق شناسان خواسته اند این علاقه ها و ارادتها را صادقانه
ندانند ، بلکه نوعی عکس العمل زیرکانه در مقابل اسلام ، و لااقل در مقابل
اعراب ، برای احیای رسوم و آیین قدیم ایرانی معرفی نمایند .
گفته این افراد برای دو دسته بهانه خوبی شده است :
یکی سنیان متعصب که به این وسیله شیعه را یک فرقه سیاسی و غیر مخلص
نسبت به اسلام معرفی کنند و به اساس تشیع حمله برند ، چنانکه احمد امین
مصری در کتاب " و فجر الاسلام " چنین کاری کرد و علامه فقید شیخ محمد
حسین کاشف الغطاء برای رد آن افترا کتاب " اصل الشیعة و اصولها " را
نوشت .
دسته دیگر ، به اصطلاح ناسیونالیستهای ایرانی هستند . این دسته بر عکس
دسته اول ، ایرانیان را تجلیل میکنند که توانستند آیین کهن را زیر پرده
تشیع حفظ و نگهداری کنند .
در کتاب " قانون و شخصیت " از انتشارات دانشگاه تهران تألیف دکتر
پرویز
صانعی ، صفحه 157 ، ضمن بحث در اینکه تدریس تاریخ در مدارس ما خشک و
مرده و سطحی است و باید زنده و اساسی و تحلیلی باشد ، میگوید :
مثلا مسئله اختلاف فرق شیعه و سنی اسلام به عنوان یک مطلب تاریخی به ما
تعلیم داده میشد و میگفتند که ایرانیان که طرفدار حضرت علی علیه السلام
بودند به ایشان گرویدند و اختلاف اساسی بین شیعه و سنی آن است که ما
حضرت علی را خلیفه اول میدانیم ، در حالی که سنیان ایشان را خلیفه چهارم
میشمارند . این طرز تعریف و تشریح مسئله ، اختلاف بین سنی و شیعه را
کاملا صوری و غیر مهم جلوه میدهد ، به طوری که خود اختلاف هم غیر منطقی به
نظر میرسد . سالها بعد از ترک دبیرستان و ضمن مطالعه به این مطلب
برخوردیم که پیدایش فرقه شیعه از ابتکارات فکر ایرانی و به خاطر حفظ
استقلال ملی و شعائر باستانی او بوده است . از آن جهت که امام حسین علیه
السلام دختر آخرین پادشاه ایرانی را به زنی اختیار کرده بودند ، فرزند
ایشان و سپس فرزندانشان از شاهزادگان و منسوب به سلسله های با عظمت
ایرانی شمرده شده به این ترتیب دوام حکومت ایرانی و شعائر و افتخارات
او تأمین شده است ، و از آن به بعد کلمه " سید " هم که به اولاد ائمه
اطلاق میشد در واقع جانشین کلمه شاهزاده گشته است ( 1 ) .
ماهیت و اهمیت این ابتکار فکر و عاطفه ایرانی که برای حفظ " ملیت
" او صورت گرفته با مطالعه بیشتری در مذهب قدیم ایران ، یعنی دین
زردشتی و آداب و رسوم و سنتی که از آن دین وارد رشته شیعه دین
اسلام شده بهتر معلوم گشته و رابطه فرقه شیعه با تاریخ باستان ایران و
همینطور دوره فعلی حیات ما روشن میشود ، یعنی درک میکنیم که چطور بعضی عقاید و سنن ایران باستان از طریق مذهب شیعه برای ما حفظ شده است . کنت گوبینو در کتابی که در حدود صد سال پیش به نام " فلسفه و ادیان در آسیای مرکزی " منتشر کرده عقاید قدیمی ایرانیان را درباره جنبه آسمانی و الهی داشتن سلاطین ساسانی ریشه اصلی عقائد شیعه در باب امامت و عصمت و طهارت ائمه اطهار دانسته است و ازدواج امام حسین علیه السلام را با شهر بانو عامل سرایت آن عقیده ایرانی در اندیشه شیعه به شمار آورده است . ادوارد براون نیز نظریه گوبینو را تایید میکند ، وی میگوید : نگارنده معتقد است که حق با گوبینو بوده است ، آنجا که میگوید ایرانیان سلطنت را حق آسمانی یا موهبت الهی میدانستند که در دودمان ساسانی به ودیعه قرار گرفته بود ، و این عقیده تأثیر عظیمی در سراسر تاریخ ادوار بعد ایران داشته است ، علی الخصوص علاقه شدید ایرانیان به مذهب تشیع تحت تاثیر همین عقیده است که محکم به مذهب تشیع چسبیدهاند ، انتخاب خلیفه یا جانشین روحانی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هر اندازه نزد عرب دموکرات امر طبیعی بود ، در نظر اهل تشیع غیر طبیعی مینمود و جز ایجاد اشمئزاز اثر دیگری نداشت ، و شخص عمر خلیفه ثانی سنت و جماعت هم بدان سبب نزد شیعه مورد نفرت است که امپراطوری ایران را نابود ساخت ، کینه ایرانیان نسبت به عمر گرچه در لباس مذهب ظاهر شد محل هیچگونه شبهه و تردید نیست به عقیده ایرانیان حسین بن علی علیه السلام که پسر کوچک فاطمه زهرا بنت نبی اکرم میباشد ، شهربانو دختر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی را به حباله نکاح در آورد و بنابراین هر دو فرقه بزرگ تشیع ( امامیه و اسماعیلیه ) نه تنها نماینده حقوق |
و فضائل خاندان نبوتند ، بلکه واجد حقوق و فضائل سلطنت نیز میباشند ،
زیرا نژاد از دو سو دارند . از بیت رسالت و از دوده ساسانی " ( 1 ) .
آری اینست توجیهی که برخی از مستشرقین ، و ایرانیانی که تحت تأثیر
سخنان آنها واقع شده اند راجع به ماهیت مذهب شیعه و علت پیدایش آن
مینمایند بدیهی است که بحث تفصیلی در این موضوع نیازمند به رساله
جداگانهای است ، ولی ما در اینجا از ذکر بعضی مطالب به طور اجمال گزیری
نداریم .
موضوع ازدواج امام حسین علیه السلام با شهربانو دختر یزدجرد و تولد امام
سجاد علیه السلام از شاهزاده خانمی ایرانی و انتساب ائمه بعد از ایشان به
خاندان سلطنتی ایران بهانهای به دست عده ای خیالباف یا مغرض داده است
که گرایش ایرانیان را به خاندان رسالت نتیجه انتساب آنها به دودمان
شاهان ساسانی معرفی کنند و اعتقاد شیعیان را به حق الهی ائمه اطهار علیهم
السلام از بقایای اعتقاد قدیمی ایرانیان به " فره ایزدی " پادشاهان
ساسانی بدانند ، زیرا مسلم است که پادشاهان ساسانی خود را آسمانی نژاد
میدانستند و برای خود مقامی نیمه خدایی و فوق بشری قائل بودند آیین
زردشتی آن عصر نیز این طرز تفکر را تأیید میکرد .
میگویند در یکی از کتیبه های پهلوی که از شاهپور پسر اردشیر ساسانی در
حاجی آباد به دست آمده است چنین نوشته شده است :
" شاهپو هر ، شاه شاهان ایران و غیر ایران ، مینو سرشت ، از سوی
یزدان ، فرزند موجودی آسمانی و مزدا پرست اردشیر مینو سرشت ، از سوی
یزدان ، نوه بابک پادشاه که خود نیز آسمانی و از سوی یزدان بوده است "
( 2 ) .
پس چون پادشاهان ساسانی برای خود مقامی آسمانی قائل بودند ، و از طرفدیگر ائمه اطهار هم نژادشان به آنها میرسد و شیعیان و پیروان آنها هم همه
ایرانی هستند و برای آنها مقام آسمانی قائلند ، پس با این صغرا و کبرای
صد در صد صحیح منطقی ! اعتقاد به امامت ائمه اطهار مولود همان اعتقاد
قدیمی ایرانی است .
ما ضمن بیان مختصری ، پوچی این ادعا را روشن میکنیم ، مقدمه باید
بگوییم که در اینجا دو مطلب است و باید از یکدیگر تفکیک شود یکی اینکه
طبیعی است که هر ملتی که دارای یک سلسله عقاید و افکار مذهبی یا غیر
مذهبی هست و سپس تغییر عقیده میدهد ، خواه ناخواه ، قسمتی از عقاید
پیشین در زوایای ضمیرش باقی میماند و ناخود آگاهانه آنها را در عقاید
جدید خویش وارد میکند ممکن است نسبت به عقیده جدید خویش نهایت خلوص
نیت را داشته باشد و هیچ گونه تعصب و تعمدی برای حفظ معتقدات پیشین
خود نداشته باشد ولی از آنجا که لوح ضمیرش بکلی از افکار و عقاید پیشین
پاک نشده است کم و بیش آنها را با خود وارد عقیده و مسلک و مذهب
جدید مینماید .
این مطلب جای تردید نیست ، مللی که مسلمان شدند برخی بت پرست بودند
و عقاید وثنی داشتند . بعضی دیگر مسیحی یا یهودی یا مجوسی بودند ، زمینه
های فکری پیشین آنها احیانا ممکن است در افکار و عقاید اسلامی ایشان اثر
گذاشته باشد .
مسلما ایرانیان نیز ناخود آگاه برخی عقاید خویش را با صبغه اسلامی حفظ
کردند متأسفانه پارهای خرافات هم اکنون در میان برخی ایرانیان وجود دارد
از قبیل پریدن از روی آتش در چهارشنبه آخر سال و سوگند خوردن به سوی (
نور ) چراغ که از بقایای ما قبل اسلام است .
و این وظیفه اسلامی است که با مقیاسهای اصولی اسلام عقاید پاک و خالص
اسلامی را از کدورت اندیشه های جاهلی همیشه دور نگاه دارند .
مسئله ولایت و امامت را اگر بخواهیم از این جهت مورد مطالعه قرار
دهیم باید به قرآن کریم و سنت قطعی رسول اکرم مراجعه کنیم تا معلوم شود
آیا قبل از
آنکه ملل مختلف جهان ، اسلام آورند چنین مطلبی در خود اسلام مطرح بوده
است یا خیر ؟ .
مطالعه در قرآن و سنت قطعی رسول اکرم میرساند که اولا مقامات معنوی و
آسمانی و ولایتی برخی از بندگان صالح حق مورد تأیید قرآن کریم است .
ثانیا قرآن کریم تلویحا و تصریحا ولایت و امامت را تأکید کرده است و
به علاوه رسول اکرم نیز عترت طاهرین خود را به این مقام معرفی کرده است.
پیش از آنکه اعراب مسلمان با ملل دیگر برخورد کنند و عقاید آنها در
یکدیگر تأثیر کند ، در متن اسلام چنین مسائلی مطرح بوده است . آیه کریمه
: " « ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین
ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم » " کم و بیش ناظر به مقامات
ولایتی بعضی از افراد بشر است . اساس مذهب تشیع در قرآن و سنت قطعی
است و جای هیچگونه تردیدی از این نظر نیست . ما در اینجا نمی توانیم
وارد این بحث شویم گو اینکه میدان باز و وسیعی دارد زیرا به مطلب مورد
بحث ما مربوط نیست ، آنچه مربوط به این بحث است رابطه ایرانیان با
تشیع است . بحث در ادعای بعضی از مستشرقین و اتباع و اذناب آنهاست که
میگویند مذهب تشیع از طرف ایرانیان به عنوان عکسالعملی در مقابل اسلام
، ابتکار و اختراع شد و ایرانیان مذهب شیعه را از این جهت خلق کردند تا
در زیر پرده تشیع عقاید کهن خود را که بدان علاقه و ایمان داشتند حفظ و
نگهداری کنند .
مطلب دیگر اینست که بعضی از ملل ، پس از آنکه از لحاظ سیاسی و نظامی
مغلوب ملتی دیگر میگردند ، عقاید و افکار خود را آگاهانه در زیر پرده
نگهداری میکنند ، و این خود نوعی مقاومت است در برابر قوم غالب برخی
از مستشرقین و برخی از ایرانیان که از آنان الهام میگیرند معمولا ادعا
میکنند که ایرانیان ، تشیع را برگزیدند تا عقاید کهن خود را در زیر پرده
تشیع حفظ و نگهداری کنند . ما هم این مطلب را از همین زاویه تجزیه و
تحلیل میکنیم .
این مطلب اولا بستگی دارد به مطلبی که قبلا بحث کردیم که آیا اسلام
ایرانیان از روی رضا و رغبت بوده یا به زور و جبر و عنف صورت گرفته است . اگر ایرانیان مجبور میبودند که عقاید و افکار پیشین را رها کنند و عقاید اسلامی را بپذیرند ، جای این توهم بود که گفته شود آنها چون مجبور بودند عقاید پیشین را ترک گویند ناچار متوسل به حیله شدند . ولی پس از آنکه مسلم شد که هیچ وقت مسلمانان ، ایرانیان را مجبور به ترک دین و مذهب و عقاید پیشین خود نکرده اند ، بلکه به آنها اجازه میدادند که آتشکده های خود را نگهداری کنند و حتی پس از آن که اهل کتاب ( یهود ، نصاری ، مجوس ) در ذمه مسلمین قرار میگرفتند ، مسلمانان خود را ملزم به حفظ معابد آنها میدانستند و مانع تخریب آن معابد میشدند ، بعلاوه امکان نداشت گروه قلیلی از مردم عرب که مسلما عده شان هیچ وقت به چند صد هزار نرسید بتواند ملتی چند میلیونی را مجبور به ترک دین و آیین خود بکنند ، خصوصا با توجه به اینکه هر طرف از همان نوع سلاحی برخوردار بودند که دیگری برخوردار بود . بلکه امکانات ایرانیان از هر نظر بیشتر و بهتر بود علیهذا امکان نداشت که اعراب بتوانند ایرانیان را مجبور به ترک دین خود کنند . بنابراین اگر ایرانیان جدا میخواستند عقاید و آداب کهن خود را حفظ کنند چه لزومی داشت که از روی نفاق اظهار اسلام کنند و با نام تشیع آنها را نگهداری کنند . بعلاوه ، قبلا ثابت کردیم که اسلام ایرانیان تدریجی بوده است و نفوذ و سلطه عمیق اسلام بر روی ایرانیان و غلبه آن بر کیش زرتشتی بیشتر در دوره هایی صورت گرفته که ایرانیان استقلال خود را باز یافته بودند . بنابراین جایی برای این یاوهها باقی نمیماند . خود آقای ادوارد براون در جاهای متعدد کتاب خود اقرار و اعتراف میکند که ایرانیان دین اسلام را به طوع و رغبت پذیرفتند . در صفحه 297 ، از جلد اول تاریخ ادبیات میگوید : |
تحقیق درباره غلبه تدریجی آیین اسلام بر کیش زردشت مشکلتر از تحقیق در
استیلای ارضی عرب بر مستملکات ساسانیان است ، چه بسا تصور کنند که جنگجویان اسلام اقوام و ممالک مفتوحه را در انتخاب یکی از دو راه مخیر میساختند : اول قرآن ، دوم شمشیر . ولی این تصور صحیح نیست ، زیرا گبر و ترسا و یهود اجازه داشتند آیین خود را نگاه دارند و فقط مجبور به دادن جزیه بودند ، و این ترتیب کاملا عادلانه بود ، زیرا اتباع غیر مسلم خلفا از شرکت در غزوات و دادن خمس و زکات که بر امت پیامبر فرض بود معافیت داشتند . در صفحه 306 و 307 پس از اینکه شرحی راجع به انقراض دین زرتشتی بحث میکند میگوید : اگر چه اخبار راجع به کسانی که تغییر مذهب دادند قلیل است ، لکن همین حقیقت که تا سه قرن و نیم بعد از فتح اسلام اینگونه موارد پیش آمده است گواه روشنی است بر اینکه ایرانیان از روح تحمل و گذشت فاتحین بهره مند بودند و این امر خود دال بر این معنی است که ایرانیان آیین خود را به صلح و سلم و لااقل تا حدی به تدریج تغییر دادهاند . ادوارد براون از " دوزی " مستشرق معروف هلندی در کتاب " اسلام " نقل میکند که : مهمترین قومی که تغییر مذهب دادند ایرانیان بودند ، زیرا آنها اسلام را نیرومند و استوار نمودند ، نه عرب ، و از میان آنها بود که جالبترین فرق اسلامی برخاسته است . عکس العملی که ایرانیان در برابر اسلام نشان دادند آنچنان موافق و لبریز از عشق و علاقه بود که جای این نیست گفته شود احساسات ملی یا احساسات مذهبی کهن ، آنها را وادار کرده است که در زیر پرده تشیع ، عقاید مذهبی کهن خویش را اشاعه دهند . |
قبلا شرح دادیم که یکی از علل شکست ایرانیان با آنهمه نیرو و قدرت و
عظمت ، ناراضی بودن مردم ایران از حکومت و آیینشان بود ، مردم ایران از
آنها به ستوه آمده بودند و آمادگی کامل داشتند برای اینکه مأمنی بیابند و
اگر بانگ عدالت و حقیقتی بشنوند به سوی آن بشتابند ، گرایش فوق العاده
ایرانیان به مزدک نیز علتی جز نارضایی نداشت . قبلا نیز اشاره کردیم که
وضع زردشتی گری در ایران آنچنان دچار فساد و انحراف و مورد بی علاقگی
مردم شده بود که فرضا اسلام به ایران نیامده بود ، مسیحیت ایران را تسخیر
میکرد .
باز براوان ازدوزی مستشرق هلندی چنین نقل میکند :
در نیمه اول قرن هفتم میلادی ، همه چیز جریان عادی خود را در روم شرقی و
کشور شاهنشاهی ایران طی میکرد این دو مملکت برای تصرف آسیای غربی همیشه
با هم در نزاع بودند ، از حیث ظاهر در راه رشد و ترقی و آبادی سیر
میکردند ، مبالغ معتنابهی مالیات عاید خزانه سلاطین این دو کشور میشد و
کر و فر تجمل و تنعم پایتختهای هر دو مملکت ضرب المثل بود . بار کمرشکن
استبداد بر پشت هر دو کشور سنگینی میکرد . تاریخ دودمان سلاطین هر دو
مملکت مشحون است از یک سلسله فجایع هولناک و زجر و آزار خلائق . و این
رفتار ظالمانه دولتها مولود نفاق و شقاق مردم در مسائل مذهبی بود . در
این اثنا ناگهان از میان صحاری غیر معروف ، قومی جدید در صحنه جهان پدید
آمد ، قبائلی بیشمار که تا آن تاریخ پراکنده و متفرق و اکثر اوقات با هم
در نبرد بودند نخستین بار در آن هنگام به هم پیوستند و قوم متحد و متفق
جدید را به وجود آوردند ، قومی که علاقه شدید به آزادی خود داشت ، لباس
ساده میپوشید و غذای ساده میخورد ،نجیب و میهمان نواز بود ، با نشاط ، با فراست ، مزاح ، بذله گو و در
عین حال مغرور و سریع الغضب بود و همین که آتش خشم او برافروخته میشد
کینه جو و آشتی ناپذیر و ظالم بود ، این همان قومی است که در یک لحظه
کشور کهنسال و معزز ولی فاسد و پوسیده ایران را سرنگون ساخت و زیباترین
ایالات را از دست جانشینان قسطنطین ربود و سلطنت جدید التأسیس آلمان
را پایمال نمود و ممالک دیگر اروپا را تهدید کرد و حال آنکه در شرق عالم
نیز جیوش فاتح او به جبال هیمالیا راه یافتند و در آنجا هم رخنه کردند .
ولی این قوم شباهتی با کشور گشایان دیگر نداشت ، زیرا آیین نوینی آورده
بود و اقوام دیگر را تبلیغ و دعوت مینمود ، بر خلاف ثنویت ایرانیان و
مذهب مسیح که انحطاط یافته بود ، توحید پاک و خالص آورد و میلیونها
مردم به آن گرویدند و حتی در همین عصر ما مذهب اسلام مذهب یک عشر از
نژاد بشر است .
ادوارد براون در صفحه 155 کتاب مزبور ، ضمن بحث از اوستا و اینکه آیا
اوستای واقعی باقی است یا از میان رفته است ، چنین به سخن خود ادامه
میدهد :
اوستا متضمن اصول عقاید شخص شهیری مانند زردشت و محتوی احکام آیین
دنیای قدیم است . این آیین زمانی نقش مهمی در تاریخ جهان بازی کرده و
با اینکه عده پیروان آن امروزه در ایران ده هزار و در هندوستان بیش از
نود هزار نیست در ادیان دیگری که بالذات دارای اهمیت بیشتری بوده
تأثیرات عمیقی داشته است . معذلک در وصف اوستا نمی توان گفت کتابی
دلپسند یا دلچسب است . درست است که تفسیر بسیاری از عبارات محل
تردید است و هرگاه به مفهوم آن پی برده شود قدر و قیمت آن شاید بیشتر
معلوم گردد ، لیکن این
نکته را میتوانم از طرف خود بگویم که هر چه بیشتر به مطالعه قرآن
میپردازم و هر چه بیشتر برای درک روح قرآن کوشش میکنم بیشتر متوجه قدر و منزلت آن میشوم ، اما بررسی اوستا ملالت آور و خستگی افزا و سیر کننده است ، مگر آنکه بمنظور زبانشناسی و علم الاساطیر و مقاصد تطبیقی دیگر باشد . آنچه را آقای ادوارد براون از طرف خود میگوید باید از طرف همه آن ایرانیانی بگوید که قرن بقرن ، فوج فوج ، اوستا را رها کردند و به قرآن گرویدند . گرایش از اوستا به قرآن برای ایرانیان ، یک امر بسیار ساده و طبیعی بوده است و موردی نداشته است که بخواهند آنچه از اوستا آموختهاند و یا عاداتی که نسبت به سلاطین خود معمول میداشته اند در زیر پرده تشیع حفظ کنند و عملی نمایند . ثانیا یزدگرد پس از آنکه در پای تخت نتوانست مقاومت کند با دربار و حرمسرای خود در حالی که هزار طباخ ، و هزار تن رامشگر ، و هزار تن یوزبان و هزار تن با زبان ، و جماعتی کثیر از سایر خدمه همراه او بودند و او هنوز این گروه را کم میدانست ( 1 ) شهر به شهر و استان به استان فرار میکرد و پناه میجست ، قطعا اگر مردم مرکز ایران میخواستند از او حمایت کنند و جلو لشکر مهاجم را بگیرند قادر بودند ، اما او را پناه ندادند تا به خراسان رفت . در آنجا نیز حمایتی ندید و عاقبة الامر به آسیایی پناه برد و به دست آسیابان یا به دست یکی از مرزداران ایرانی کشته شد . چگونه است که ایرانی به خود یزدگرد پناه نمی دهد ولی بعد اهل بیت پیغمبر اسلام را به خاطر پیوند با یزدگرد ، معزز و مکرم میشمارد و آنها را در حساسترین نقاط قلب خود جای میدهد و عالیترین احساسات خود را نثار آنها میکند ؟ ! |
ثالثا ، فرضا ایرانیان در قرون اول اسلامی مجبور بودند احساسات خویش
را مخفی کنند و در زیر پرده تشیع اظهار نمایند ، چرا پس از دو قرن که
استقلال سیاسی یافتند این پرده را ندریدند و احساسات خویش را آشکار
نکردند ؟ بلکه بر عکس هر چه زمان گذشت بیشتر در اسلام غرق شدند و پیوند
خویش را با آیین گذشته بریدند ؟ !
رابعا ، هر مسلمان ایرانی میداند که شهربانو مقام و موقعی بیشتر و
بالاتر از مادران سایر ائمه اطهار که بعضی عرب و بعضی افریقایی بودند
ندارد ، کدام شیعه ایرانی یا غیر ایرانی در دل خود نسبت به مادر حضرت
سجاد احترامی بیشتر از مادران سایر ائمه اطهار احساس میکند ؟ نرجس
خاتون والده ماجده حضرت حجة بن الحسن عجل الله تعالی فرجه یک کنیز رومی
است ، قطعا احترام این بانوی رومی در میان ایرانیان بیش از احترام
شهربانو است .
خامسا : اگر از زاویه تاریخ بنگریم اصل داستان شهربانو و ازدواج او با
امام حسین علیه السلام و ولادت امام سجاد از شاهزادهای ایرانی مشکوک است
.
داستان علاقه ایرانیان به ائمه اطهار به خاطر انتساب آنها به خاندان
ساسانی از طریق شهربانو ، از نظر تاریخی عینا همان داستان کسی است که
گفت " امام زاده یعقوب را در بالای مناره گرگ درید " دیگری گفت امام
زاده نبود ، پیغمبر زاده بود ، یعقوب نبود ، یوسف بود ، بالای مناره
نبود ، ته چاه بود ، تازه اصل مطلب دروغ است و گرگ یوسف را ندرید .
در اینجا نیز اصل داستان که یزدگرد دختری به نام شهربانو یا نام دیگر
داشته و به افتخار عقد زناشوئی حسین بن علی و مادری امام سجاد نائل شده
باشد ، از نظر مدارک تاریخی سخت مشکوک است ، مورخین عصر حاضر عموما
در این قضیه تشکیک می کنند و آنرا بی اساس میدانند . میگویند در میان
همه مورخین تنها یعقوبی جملهای دارد به این مضمون که گفته است مادر علی
بن الحسین ،
" حرار " دختر یزدجرد بود و حسین علیه السلام نام او را غزاله نهاد .
خود ادوارد براون از کسانی است که داستانرا مجعول میداند . کریستن سن
نیز قضیه را مشکوک تلقی میکند ، سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران ، آن
را افسانه میداند ، و اگر فرض کنیم این داستان را ایرانیان به همین
منظور جعل کرده و ساخته اند حتما پس از حدود دویست سال از اصل واقعه
بوده است ، یعنی مقارن با استقلال سیاسی ایران بوده است و این پس از آن
است که از پیدایش مذهب شیعه نیز در حدود دویست سال گذشته بوده است .
اکنون چگونه ممکن است که گرایش ایرانیان به تشیع مولود شایعه شاهزادگی
ائمه اطهار بوده باشد ؟
از اینکه گفتیم پیوند زناشویی امام حسین علیه السلام با دختر یزدگرد
مشکوک است از نظر تاریخ است ، ولی در پارهای از احادیث این مطلب
تأیید شده است . از آنجمله روایت کافی است که میگوید : دختران یزدگرد
را در زمان عمر به مدینه آوردند و دختران مدینه به تماشا آمدند . عمر به
توصیه امیرالمؤمنین علیه السلام او را آزاد گذاشت که هر که را میخواهد
انتخاب کند و او حسین بن علی علیه السلام را انتخاب کرد .
ولی گذشته از عدم انطباق مضمون این روایت با تاریخ ، در سند این
روایت دو نفر قرار دارند که این روایت را غیر قابل اعتماد میکند ، یکی
ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی است که علماء رجال او را از نظر دینی
متهم میدانند و روایات او را غیر قابل اعتماد میشمارند . و دیگری عمر بن
شمر است که او نیز کذاب و جعال خوانده شده است .
من نمی دانم سایر روایاتی که در این مورد است از این قبیل است یا نه
؟ بررسی مجموع احادیثی که در این زمینه وارد شده است احتیاج به مطالعه و
تحقیق بیشتری دارد .
سادسا اگر مردم ایران احترامی که برای ائمه اطهار قائلند به خاطر
انتساب آنها به خاندان ساسانی است میبایست به همین دلیل برای خاندان اموی نیز احترام قائل باشند ، زیرا حتی کسانی که وجود دختری به نام شهربانو را برای یزدگرد انکار میکنند این مطلب را قبول کردهاند که در زمان ولید بن عبدالملک در یکی از جنگهای قتیبة بن مسلم ، یکی از نوادگان یزدگرد به نام " شاه آفرید " به اسارت افتاد و ولید بن عبدالملک شخصا با او ازدواج کرد و از او یزید بن ولید بن عبدالملک معروف به " یزید ناقص " متولد شد . پس یزید ناقص که خلیفهای اموی است نسبت به شاهان ایرانی میبرد و قطعا از طرف مادر شاهزاده ایرانی است . چرا ایرانیان برای ولید بن عبدالملک به عنوان داماد یزدگرد و برای یزید بن الولید به عنوان یک شاهزاده ایرانی ابراز احساسات نکردند ، اما فی المثل برای امام رضا علیه السلام به عنوان کسی که در ششمین پشت به یزدگرد میرسد ، این همه ابراز احساسات کرده و میکنند . اگر ایرانیان چنین احساسات به اصطلاح ملی میداشتند ، باید برای عبیدالله بن زیاد احترام فوق العادهای قائل باشند ، زیرا عبیدالله قطعا نیمه ایرانی است . زیاد پدر عبیدالله مرد مجهول النسبی است اما مرجانه مادر عبیدالله یک دختر ایرانی شیرازی است که در زمانی که زیاد والی فارس بود با او ازدواج کرد . چرا ایرانیان که به قول این آقایان آن اندازه احساسات ملی داشتهاند که ائمه اطهار را به واسطه انتسابشان به خاندان سلطنتی ایران به آن مقام رفیع بالا بردند ، عبیدالله زیاد نیمه ایرانی و مرجانه تمام ایرانی را این اندازه پست و منفور میشمارند ؟ ! . سابعا این مطلب آنگاه میتواند درست باشد که شیعه منحصر به ایرانی باشد و لااقل دسته اولی شیعه را ایرانی به وجود آورده باشد ، و از آنطرف هم عموم و لااقل اکثر ایرانیانی که مسلمان شدند مذهب شیعه را اختیار کرده باشند . |
و حال آنکه نه شیعیان اولیه ایرانی بودند ، ( به استثناء سلمان ) و نه
اکثر ایرانیان مسلمان شیعه شدند . بلکه در صدر اسلام اکثر علمای مسلمان
ایرانی نژاد در تفسیر ، یا حدیث ، یا کلام ، یا ادب ، سنی بودند و بعضی
از آنها تعصب شدیدی علیه شیعه داشتند ، و این جریان تا قبل از صفویه
ادامه داشت . تا زمان صفویه اکثر بلاد ایران سنی بود . در زمان خلفای
اموی که سب علی علیه السلام در منابر رایج شده بود ، مردم ایران نیز تحت
تاثیر تبلیغات سوء امویها قرار گرفته و اغفال شده بودند و این برنامه
شنیع را اجرا میکردند ، حتی گفته میشود که پس از آنکه عمر بن عبدالعزیز
این کار را غدغن کرد ، بعضی از شهرستانهای ایران مقاومت کردند .
اکابر علمای تسنن را تا قبل از صفویه ایرانیان تشکیل میدهند ، اعم از
مفسر ، فقیه ، محدث ، متکلم ، فیلسوف ، ادیب ، لغوی و غیره .
ابوحنیفه که بزرگترین فقیه اهل تسنن است و امام اعظم خوانده میشود یک
ایرانی است . محمد بن اسماعیل بخاری که بزرگترین محدث اهل تسنن است و
کتاب معروف او بزرگترین کتاب حدیث اهل تسنن است ایرانی است .
همچنین است سیبویه از ادبا و جوهری و فیروز آبادی از لغویین و زمخشری از
مفسرین و ابو عبیده و واصل بن عطا از متکلمین اکثریت علمای ایرانی و
اکثریت توده مردم ایران تا قبل از صفویه سنی بوده اند .
.: Weblog Themes By Pichak :.