سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 91/11/12 | 5:58 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

مذهب تشیع

ایرانیان از قدیم الایام که اسلام اختیار کردند ، بیش از اقوام و ملل‏
دیگر نسبت به خاندان نبوت علاقه و ارادت نشان دادند .
بعضی از شرق شناسان خواسته اند این علاقه ها و ارادتها را صادقانه‏
ندانند ، بلکه نوعی عکس العمل زیرکانه در مقابل اسلام ، و لااقل در مقابل‏
اعراب ، برای احیای رسوم و آیین قدیم ایرانی معرفی نمایند .
گفته این افراد برای دو دسته بهانه خوبی شده است :
یکی سنیان متعصب که به این وسیله شیعه را یک فرقه سیاسی و غیر مخلص‏
نسبت به اسلام معرفی کنند و به اساس تشیع حمله برند ، چنانکه احمد امین‏
مصری در کتاب " و فجر الاسلام " چنین کاری کرد و علامه فقید شیخ محمد
حسین کاشف الغطاء برای رد آن افترا کتاب " اصل الشیعة و اصولها " را
نوشت .
دسته دیگر ، به اصطلاح ناسیونالیستهای ایرانی هستند . این دسته بر عکس‏
دسته اول ، ایرانیان را تجلیل می‏کنند که توانستند آیین کهن را زیر پرده‏
تشیع حفظ و نگهداری کنند .
در کتاب " قانون و شخصیت " از انتشارات دانشگاه تهران تألیف دکتر
پرویز
صانعی ، صفحه 157 ، ضمن بحث در اینکه تدریس تاریخ در مدارس ما خشک و
مرده و سطحی است و باید زنده و اساسی و تحلیلی باشد ، می‏گوید :
مثلا مسئله اختلاف فرق شیعه و سنی اسلام به عنوان یک مطلب تاریخی به ما
تعلیم داده می‏شد و می‏گفتند که ایرانیان که طرفدار حضرت علی علیه السلام‏
بودند به ایشان گرویدند و اختلاف اساسی بین شیعه و سنی آن است که ما
حضرت علی را خلیفه اول میدانیم ، در حالی که سنیان ایشان را خلیفه چهارم‏
می‏شمارند . این طرز تعریف و تشریح مسئله ، اختلاف بین سنی و شیعه را
کاملا صوری و غیر مهم جلوه می‏دهد ، به طوری که خود اختلاف هم غیر منطقی به‏
نظر می‏رسد . سالها بعد از ترک دبیرستان و ضمن مطالعه به این مطلب‏
برخوردیم که پیدایش فرقه شیعه از ابتکارات فکر ایرانی و به خاطر حفظ
استقلال ملی و شعائر باستانی او بوده است . از آن جهت که امام حسین علیه‏
السلام دختر آخرین پادشاه ایرانی را به زنی اختیار کرده بودند ، فرزند
ایشان و سپس فرزندانشان از شاهزادگان و منسوب به سلسله های با عظمت‏
ایرانی شمرده شده به این ترتیب دوام حکومت ایرانی و شعائر و افتخارات‏
او تأمین شده است ، و از آن به بعد کلمه " سید " هم که به اولاد ائمه‏
اطلاق می‏شد در واقع جانشین کلمه شاهزاده گشته است ( 1 ) .
ماهیت و اهمیت این ابتکار فکر و عاطفه ایرانی که برای حفظ " ملیت‏
" او صورت گرفته با مطالعه بیشتری در مذهب قدیم ایران ، یعنی دین‏
زردشتی و آداب و رسوم و سنتی که از آن دین وارد رشته شیعه دین

اسلام شده بهتر معلوم گشته و رابطه فرقه شیعه با تاریخ باستان ایران و
همینطور دوره فعلی حیات ما روشن می‏شود ، یعنی درک می‏کنیم که چطور بعضی‏
عقاید و سنن ایران باستان از طریق مذهب شیعه برای ما حفظ شده است .
کنت گوبینو در کتابی که در حدود صد سال پیش به نام " فلسفه و ادیان‏
در آسیای مرکزی " منتشر کرده عقاید قدیمی ایرانیان را درباره جنبه‏
آسمانی و الهی داشتن سلاطین ساسانی ریشه اصلی عقائد شیعه در باب امامت و
عصمت و طهارت ائمه اطهار دانسته است و ازدواج امام حسین علیه السلام را
با شهر بانو عامل سرایت آن عقیده ایرانی در اندیشه شیعه به شمار آورده‏
است .
ادوارد براون نیز نظریه گوبینو را تایید می‏کند ، وی می‏گوید :
نگارنده معتقد است که حق با گوبینو بوده است ، آنجا که می‏گوید
ایرانیان سلطنت را حق آسمانی یا موهبت الهی می‏دانستند که در دودمان‏
ساسانی به ودیعه قرار گرفته بود ، و این عقیده تأثیر عظیمی در سراسر
تاریخ ادوار بعد ایران داشته است ، علی الخصوص علاقه شدید ایرانیان به‏
مذهب تشیع تحت تاثیر همین عقیده است که محکم به مذهب تشیع چسبیده‏اند
، انتخاب خلیفه یا جانشین روحانی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هر
اندازه نزد عرب دموکرات امر طبیعی بود ، در نظر اهل تشیع غیر طبیعی‏
می‏نمود و جز ایجاد اشمئزاز اثر دیگری نداشت ، و شخص عمر خلیفه ثانی‏
سنت و جماعت هم بدان سبب نزد شیعه مورد نفرت است که امپراطوری ایران‏
را نابود ساخت ، کینه ایرانیان نسبت به عمر گرچه در لباس مذهب ظاهر
شد محل هیچگونه شبهه و تردید نیست به عقیده ایرانیان حسین بن علی علیه‏
السلام که پسر کوچک فاطمه زهرا بنت نبی اکرم می‏باشد ، شهربانو دختر
یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی را به حباله نکاح در آورد و بنابراین هر
دو فرقه بزرگ تشیع ( امامیه و اسماعیلیه ) نه تنها نماینده حقوق‏

و فضائل خاندان نبوتند ، بلکه واجد حقوق و فضائل سلطنت نیز می‏باشند ،
زیرا نژاد از دو سو دارند . از بیت رسالت و از دوده ساسانی " ( 1 ) .
آری اینست توجیهی که برخی از مستشرقین ، و ایرانیانی که تحت تأثیر
سخنان آنها واقع شده اند راجع به ماهیت مذهب شیعه و علت پیدایش آن‏
می‏نمایند بدیهی است که بحث تفصیلی در این موضوع نیازمند به رساله‏
جداگانه‏ای است ، ولی ما در اینجا از ذکر بعضی مطالب به طور اجمال گزیری‏
نداریم .
موضوع ازدواج امام حسین علیه السلام با شهربانو دختر یزدجرد و تولد امام‏
سجاد علیه السلام از شاهزاده خانمی ایرانی و انتساب ائمه بعد از ایشان به‏
خاندان سلطنتی ایران بهانه‏ای به دست عده ای خیالباف یا مغرض داده است‏
که گرایش ایرانیان را به خاندان رسالت نتیجه انتساب آنها به دودمان‏
شاهان ساسانی معرفی کنند و اعتقاد شیعیان را به حق الهی ائمه اطهار علیهم‏
السلام از بقایای اعتقاد قدیمی ایرانیان به " فره ایزدی " پادشاهان‏
ساسانی بدانند ، زیرا مسلم است که پادشاهان ساسانی خود را آسمانی نژاد
می‏دانستند و برای خود مقامی نیمه خدایی و فوق بشری قائل بودند آیین‏
زردشتی آن عصر نیز این طرز تفکر را تأیید می‏کرد .
می‏گویند در یکی از کتیبه های پهلوی که از شاهپور پسر اردشیر ساسانی در
حاجی آباد به دست آمده است چنین نوشته شده است :
" شاهپو هر ، شاه شاهان ایران و غیر ایران ، مینو سرشت ، از سوی‏
یزدان ، فرزند موجودی آسمانی و مزدا پرست اردشیر مینو سرشت ، از سوی‏
یزدان ، نوه بابک پادشاه که خود نیز آسمانی و از سوی یزدان بوده است "
( 2 ) .
پس چون پادشاهان ساسانی برای خود مقامی آسمانی قائل بودند ، و از طرف‏دیگر ائمه اطهار هم نژادشان به آنها می‏رسد و شیعیان و پیروان آنها هم همه‏
ایرانی هستند و برای آنها مقام آسمانی قائلند ، پس با این صغرا و کبرای‏
صد در صد صحیح منطقی ! اعتقاد به امامت ائمه اطهار مولود همان اعتقاد
قدیمی ایرانی است .
ما ضمن بیان مختصری ، پوچی این ادعا را روشن می‏کنیم ، مقدمه باید
بگوییم که در اینجا دو مطلب است و باید از یکدیگر تفکیک شود یکی اینکه‏
طبیعی است که هر ملتی که دارای یک سلسله عقاید و افکار مذهبی یا غیر
مذهبی هست و سپس تغییر عقیده می‏دهد ، خواه ناخواه ، قسمتی از عقاید
پیشین در زوایای ضمیرش باقی می‏ماند و ناخود آگاهانه آنها را در عقاید
جدید خویش وارد می‏کند ممکن است نسبت به عقیده جدید خویش نهایت خلوص‏
نیت را داشته باشد و هیچ گونه تعصب و تعمدی برای حفظ معتقدات پیشین‏
خود نداشته باشد ولی از آنجا که لوح ضمیرش بکلی از افکار و عقاید پیشین‏
پاک نشده است کم و بیش آنها را با خود وارد عقیده و مسلک و مذهب‏
جدید می‏نماید .
این مطلب جای تردید نیست ، مللی که مسلمان شدند برخی بت پرست بودند
و عقاید وثنی داشتند . بعضی دیگر مسیحی یا یهودی یا مجوسی بودند ، زمینه‏
های فکری پیشین آنها احیانا ممکن است در افکار و عقاید اسلامی ایشان اثر
گذاشته باشد .
مسلما ایرانیان نیز ناخود آگاه برخی عقاید خویش را با صبغه اسلامی حفظ
کردند متأسفانه پاره‏ای خرافات هم اکنون در میان برخی ایرانیان وجود دارد
از قبیل پریدن از روی آتش در چهارشنبه آخر سال و سوگند خوردن به سوی (
نور ) چراغ که از بقایای ما قبل اسلام است .
و این وظیفه اسلامی است که با مقیاسهای اصولی اسلام عقاید پاک و خالص‏
اسلامی را از کدورت اندیشه های جاهلی همیشه دور نگاه دارند .
مسئله ولایت و امامت را اگر بخواهیم از این جهت مورد مطالعه قرار
دهیم باید به قرآن کریم و سنت قطعی رسول اکرم مراجعه کنیم تا معلوم شود
آیا قبل از
آنکه ملل مختلف جهان ، اسلام آورند چنین مطلبی در خود اسلام مطرح بوده‏
است یا خیر ؟ .
مطالعه در قرآن و سنت قطعی رسول اکرم می‏رساند که اولا مقامات معنوی و
آسمانی و ولایتی برخی از بندگان صالح حق مورد تأیید قرآن کریم است .
ثانیا قرآن کریم تلویحا و تصریحا ولایت و امامت را تأکید کرده است و
به علاوه رسول اکرم نیز عترت طاهرین خود را به این مقام معرفی کرده است.
پیش از آنکه اعراب مسلمان با ملل دیگر برخورد کنند و عقاید آنها در
یکدیگر تأثیر کند ، در متن اسلام چنین مسائلی مطرح بوده است . آیه کریمه‏
: " « ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین‏
ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم » " کم و بیش ناظر به مقامات‏
ولایتی بعضی از افراد بشر است . اساس مذهب تشیع در قرآن و سنت قطعی‏
است و جای هیچگونه تردیدی از این نظر نیست . ما در اینجا نمی توانیم‏
وارد این بحث شویم گو اینکه میدان باز و وسیعی دارد زیرا به مطلب مورد
بحث ما مربوط نیست ، آنچه مربوط به این بحث است رابطه ایرانیان با
تشیع است . بحث در ادعای بعضی از مستشرقین و اتباع و اذناب آنهاست که‏
می‏گویند مذهب تشیع از طرف ایرانیان به عنوان عکس‏العملی در مقابل اسلام‏
، ابتکار و اختراع شد و ایرانیان مذهب شیعه را از این جهت خلق کردند تا
در زیر پرده تشیع عقاید کهن خود را که بدان علاقه و ایمان داشتند حفظ و
نگهداری کنند .
مطلب دیگر اینست که بعضی از ملل ، پس از آنکه از لحاظ سیاسی و نظامی‏
مغلوب ملتی دیگر می‏گردند ، عقاید و افکار خود را آگاهانه در زیر پرده‏
نگهداری می‏کنند ، و این خود نوعی مقاومت است در برابر قوم غالب برخی‏
از مستشرقین و برخی از ایرانیان که از آنان الهام می‏گیرند معمولا ادعا
می‏کنند که ایرانیان ، تشیع را برگزیدند تا عقاید کهن خود را در زیر پرده‏
تشیع حفظ و نگهداری کنند . ما هم این مطلب را از همین زاویه تجزیه و
تحلیل می‏کنیم .

این مطلب اولا بستگی دارد به مطلبی که قبلا بحث کردیم که آیا اسلام‏
ایرانیان از روی رضا و رغبت بوده یا به زور و جبر و عنف صورت گرفته‏
است . اگر ایرانیان مجبور می‏بودند که عقاید و افکار پیشین را رها کنند و
عقاید اسلامی را بپذیرند ، جای این توهم بود که گفته شود آنها چون مجبور
بودند عقاید پیشین را ترک گویند ناچار متوسل به حیله شدند .
ولی پس از آنکه مسلم شد که هیچ وقت مسلمانان ، ایرانیان را مجبور به‏
ترک دین و مذهب و عقاید پیشین خود نکرده اند ، بلکه به آنها اجازه‏
می‏دادند که آتشکده های خود را نگهداری کنند و حتی پس از آن که اهل کتاب‏
( یهود ، نصاری ، مجوس ) در ذمه مسلمین قرار می‏گرفتند ، مسلمانان خود را
ملزم به حفظ معابد آنها می‏دانستند و مانع تخریب آن معابد می‏شدند ، بعلاوه‏
امکان نداشت گروه قلیلی از مردم عرب که مسلما عده شان هیچ وقت به چند
صد هزار نرسید بتواند ملتی چند میلیونی را مجبور به ترک دین و آیین خود
بکنند ، خصوصا با توجه به اینکه هر طرف از همان نوع سلاحی برخوردار بودند
که دیگری برخوردار بود . بلکه امکانات ایرانیان از هر نظر بیشتر و بهتر
بود علیهذا امکان نداشت که اعراب بتوانند ایرانیان را مجبور به ترک‏
دین خود کنند . بنابراین اگر ایرانیان جدا می‏خواستند عقاید و آداب کهن‏
خود را حفظ کنند چه لزومی داشت که از روی نفاق اظهار اسلام کنند و با نام‏
تشیع آنها را نگهداری کنند .
بعلاوه ، قبلا ثابت کردیم که اسلام ایرانیان تدریجی بوده است و نفوذ و
سلطه عمیق اسلام بر روی ایرانیان و غلبه آن بر کیش زرتشتی بیشتر در دوره‏
هایی صورت گرفته که ایرانیان استقلال خود را باز یافته بودند . بنابراین‏
جایی برای این یاوه‏ها باقی نمی‏ماند .
خود آقای ادوارد براون در جاهای متعدد کتاب خود اقرار و اعتراف می‏کند
که ایرانیان دین اسلام را به طوع و رغبت پذیرفتند . در صفحه 297 ، از جلد
اول تاریخ ادبیات می‏گوید :
تحقیق درباره غلبه تدریجی آیین اسلام بر کیش زردشت مشکلتر از تحقیق در
استیلای ارضی عرب بر مستملکات ساسانیان است ، چه بسا تصور کنند که‏
جنگجویان اسلام اقوام و ممالک مفتوحه را در انتخاب یکی از دو راه مخیر
میساختند : اول قرآن ، دوم شمشیر . ولی این تصور صحیح نیست ، زیرا گبر و
ترسا و یهود اجازه داشتند آیین خود را نگاه دارند و فقط مجبور به دادن‏
جزیه بودند ، و این ترتیب کاملا عادلانه بود ، زیرا اتباع غیر مسلم خلفا
از شرکت در غزوات و دادن خمس و زکات که بر امت پیامبر فرض بود
معافیت داشتند .
در صفحه 306 و 307 پس از اینکه شرحی راجع به انقراض دین زرتشتی بحث‏
می‏کند می‏گوید :
اگر چه اخبار راجع به کسانی که تغییر مذهب دادند قلیل است ، لکن همین‏
حقیقت که تا سه قرن و نیم بعد از فتح اسلام اینگونه موارد پیش آمده است‏
گواه روشنی است بر اینکه ایرانیان از روح تحمل و گذشت فاتحین بهره مند
بودند و این امر خود دال بر این معنی است که ایرانیان آیین خود را به‏
صلح و سلم و لااقل تا حدی به تدریج تغییر داده‏اند .
ادوارد براون از " دوزی " مستشرق معروف هلندی در کتاب " اسلام "
نقل می‏کند که :
مهمترین قومی که تغییر مذهب دادند ایرانیان بودند ، زیرا آنها اسلام را
نیرومند و استوار نمودند ، نه عرب ، و از میان آنها بود که جالبترین فرق‏
اسلامی برخاسته است .
عکس العملی که ایرانیان در برابر اسلام نشان دادند آنچنان موافق و
لبریز از عشق و علاقه بود که جای این نیست گفته شود احساسات ملی یا
احساسات مذهبی کهن ، آنها را وادار کرده است که در زیر پرده تشیع ،
عقاید مذهبی کهن خویش را اشاعه دهند .

قبلا شرح دادیم که یکی از علل شکست ایرانیان با آنهمه نیرو و قدرت و
عظمت ، ناراضی بودن مردم ایران از حکومت و آیینشان بود ، مردم ایران از
آنها به ستوه آمده بودند و آمادگی کامل داشتند برای اینکه مأمنی بیابند و
اگر بانگ عدالت و حقیقتی بشنوند به سوی آن بشتابند ، گرایش فوق العاده‏
ایرانیان به مزدک نیز علتی جز نارضایی نداشت . قبلا نیز اشاره کردیم که‏
وضع زردشتی گری در ایران آنچنان دچار فساد و انحراف و مورد بی علاقگی‏
مردم شده بود که فرضا اسلام به ایران نیامده بود ، مسیحیت ایران را تسخیر
می‏کرد .
باز براوان ازدوزی مستشرق هلندی چنین نقل می‏کند :
در نیمه اول قرن هفتم میلادی ، همه چیز جریان عادی خود را در روم شرقی و
کشور شاهنشاهی ایران طی می‏کرد این دو مملکت برای تصرف آسیای غربی همیشه‏
با هم در نزاع بودند ، از حیث ظاهر در راه رشد و ترقی و آبادی سیر
می‏کردند ، مبالغ معتنابهی مالیات عاید خزانه سلاطین این دو کشور می‏شد و
کر و فر تجمل و تنعم پایتختهای هر دو مملکت ضرب المثل بود . بار کمرشکن‏
استبداد بر پشت هر دو کشور سنگینی میکرد . تاریخ دودمان سلاطین هر دو
مملکت مشحون است از یک سلسله فجایع هولناک و زجر و آزار خلائق . و این‏
رفتار ظالمانه دولتها مولود نفاق و شقاق مردم در مسائل مذهبی بود . در
این اثنا ناگهان از میان صحاری غیر معروف ، قومی جدید در صحنه جهان پدید
آمد ، قبائلی بیشمار که تا آن تاریخ پراکنده و متفرق و اکثر اوقات با هم‏
در نبرد بودند نخستین بار در آن هنگام به هم پیوستند و قوم متحد و متفق‏
جدید را به وجود آوردند ، قومی که علاقه شدید به آزادی خود داشت ، لباس‏
ساده می‏پوشید و غذای ساده می‏خورد ،نجیب و میهمان نواز بود ، با نشاط ، با فراست ، مزاح ، بذله گو و در
عین حال مغرور و سریع الغضب بود و همین که آتش خشم او برافروخته میشد
کینه جو و آشتی ناپذیر و ظالم بود ، این همان قومی است که در یک لحظه‏
کشور کهنسال و معزز ولی فاسد و پوسیده ایران را سرنگون ساخت و زیباترین‏
ایالات را از دست جانشینان قسطنطین ربود و سلطنت جدید التأسیس آلمان‏
را پایمال نمود و ممالک دیگر اروپا را تهدید کرد و حال آنکه در شرق عالم‏
نیز جیوش فاتح او به جبال هیمالیا راه یافتند و در آنجا هم رخنه کردند .
ولی این قوم شباهتی با کشور گشایان دیگر نداشت ، زیرا آیین نوینی آورده‏
بود و اقوام دیگر را تبلیغ و دعوت مینمود ، بر خلاف ثنویت ایرانیان و
مذهب مسیح که انحطاط یافته بود ، توحید پاک و خالص آورد و میلیونها
مردم به آن گرویدند و حتی در همین عصر ما مذهب اسلام مذهب یک عشر از
نژاد بشر است .
ادوارد براون در صفحه 155 کتاب مزبور ، ضمن بحث از اوستا و اینکه آیا
اوستای واقعی باقی است یا از میان رفته است ، چنین به سخن خود ادامه‏
می‏دهد :
اوستا متضمن اصول عقاید شخص شهیری مانند زردشت و محتوی احکام آیین‏
دنیای قدیم است . این آیین زمانی نقش مهمی در تاریخ جهان بازی کرده و
با اینکه عده پیروان آن امروزه در ایران ده هزار و در هندوستان بیش از
نود هزار نیست در ادیان دیگری که بالذات دارای اهمیت بیشتری بوده‏
تأثیرات عمیقی داشته است . معذلک در وصف اوستا نمی توان گفت کتابی‏
دلپسند یا دلچسب است . درست است که تفسیر بسیاری از عبارات محل‏
تردید است و هرگاه به مفهوم آن پی برده شود قدر و قیمت آن شاید بیشتر
معلوم گردد ، لیکن این

نکته را می‏توانم از طرف خود بگویم که هر چه بیشتر به مطالعه قرآن‏
میپردازم و هر چه بیشتر برای درک روح قرآن کوشش میکنم بیشتر متوجه قدر
و منزلت آن میشوم ، اما بررسی اوستا ملالت آور و خستگی افزا و سیر کننده‏
است ، مگر آنکه بمنظور زبانشناسی و علم الاساطیر و مقاصد تطبیقی دیگر
باشد .
آنچه را آقای ادوارد براون از طرف خود می‏گوید باید از طرف همه آن‏
ایرانیانی بگوید که قرن بقرن ، فوج فوج ، اوستا را رها کردند و به قرآن‏
گرویدند . گرایش از اوستا به قرآن برای ایرانیان ، یک امر بسیار ساده و
طبیعی بوده است و موردی نداشته است که بخواهند آنچه از اوستا آموخته‏اند
و یا عاداتی که نسبت به سلاطین خود معمول می‏داشته اند در زیر پرده تشیع‏
حفظ کنند و عملی نمایند .
ثانیا یزدگرد پس از آنکه در پای تخت نتوانست مقاومت کند با دربار و
حرمسرای خود در حالی که هزار طباخ ، و هزار تن رامشگر ، و هزار تن یوزبان‏
و هزار تن با زبان ، و جماعتی کثیر از سایر خدمه همراه او بودند و او
هنوز این گروه را کم میدانست ( 1 ) شهر به شهر و استان به استان فرار
میکرد و پناه می‏جست ، قطعا اگر مردم مرکز ایران می‏خواستند از او حمایت‏
کنند و جلو لشکر مهاجم را بگیرند قادر بودند ، اما او را پناه ندادند تا
به خراسان رفت . در آنجا نیز حمایتی ندید و عاقبة الامر به آسیایی پناه‏
برد و به دست آسیابان یا به دست یکی از مرزداران ایرانی کشته شد .
چگونه است که ایرانی به خود یزدگرد پناه نمی دهد ولی بعد اهل بیت‏
پیغمبر اسلام را به خاطر پیوند با یزدگرد ، معزز و مکرم می‏شمارد و آنها را
در حساسترین نقاط قلب خود جای می‏دهد و عالیترین احساسات خود را نثار
آنها می‏کند ؟ !

ثالثا ، فرضا ایرانیان در قرون اول اسلامی مجبور بودند احساسات خویش‏
را مخفی کنند و در زیر پرده تشیع اظهار نمایند ، چرا پس از دو قرن که‏
استقلال سیاسی یافتند این پرده را ندریدند و احساسات خویش را آشکار
نکردند ؟ بلکه بر عکس هر چه زمان گذشت بیشتر در اسلام غرق شدند و پیوند
خویش را با آیین گذشته بریدند ؟ !
رابعا ، هر مسلمان ایرانی می‏داند که شهربانو مقام و موقعی بیشتر و
بالاتر از مادران سایر ائمه اطهار که بعضی عرب و بعضی افریقایی بودند
ندارد ، کدام شیعه ایرانی یا غیر ایرانی در دل خود نسبت به مادر حضرت‏
سجاد احترامی بیشتر از مادران سایر ائمه اطهار احساس می‏کند ؟ نرجس‏
خاتون والده ماجده حضرت حجة بن الحسن عجل الله تعالی فرجه یک کنیز رومی‏
است ، قطعا احترام این بانوی رومی در میان ایرانیان بیش از احترام‏
شهربانو است .
خامسا : اگر از زاویه تاریخ بنگریم اصل داستان شهربانو و ازدواج او با
امام حسین علیه السلام و ولادت امام سجاد از شاهزاده‏ای ایرانی مشکوک است‏
.
داستان علاقه ایرانیان به ائمه اطهار به خاطر انتساب آنها به خاندان‏
ساسانی از طریق شهربانو ، از نظر تاریخی عینا همان داستان کسی است که‏
گفت " امام زاده یعقوب را در بالای مناره گرگ درید " دیگری گفت امام‏
زاده نبود ، پیغمبر زاده بود ، یعقوب نبود ، یوسف بود ، بالای مناره‏
نبود ، ته چاه بود ، تازه اصل مطلب دروغ است و گرگ یوسف را ندرید .
در اینجا نیز اصل داستان که یزدگرد دختری به نام شهربانو یا نام دیگر
داشته و به افتخار عقد زناشوئی حسین بن علی و مادری امام سجاد نائل شده‏
باشد ، از نظر مدارک تاریخی سخت مشکوک است ، مورخین عصر حاضر عموما
در این قضیه تشکیک می کنند و آنرا بی اساس می‏دانند . می‏گویند در میان‏
همه مورخین تنها یعقوبی جمله‏ای دارد به این مضمون که گفته است مادر علی‏
بن الحسین ،
" حرار " دختر یزدجرد بود و حسین علیه السلام نام او را غزاله نهاد .
خود ادوارد براون از کسانی است که داستانرا مجعول می‏داند . کریستن سن‏
نیز قضیه را مشکوک تلقی می‏کند ، سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران ، آن‏
را افسانه می‏داند ، و اگر فرض کنیم این داستان را ایرانیان به همین‏
منظور جعل کرده و ساخته اند حتما پس از حدود دویست سال از اصل واقعه‏
بوده است ، یعنی مقارن با استقلال سیاسی ایران بوده است و این پس از آن‏
است که از پیدایش مذهب شیعه نیز در حدود دویست سال گذشته بوده است .
اکنون چگونه ممکن است که گرایش ایرانیان به تشیع مولود شایعه شاهزادگی‏
ائمه اطهار بوده باشد ؟
از اینکه گفتیم پیوند زناشویی امام حسین علیه السلام با دختر یزدگرد
مشکوک است از نظر تاریخ است ، ولی در پاره‏ای از احادیث این مطلب‏
تأیید شده است . از آنجمله روایت کافی است که می‏گوید : دختران یزدگرد
را در زمان عمر به مدینه آوردند و دختران مدینه به تماشا آمدند . عمر به‏
توصیه امیرالمؤمنین علیه السلام او را آزاد گذاشت که هر که را می‏خواهد
انتخاب کند و او حسین بن علی علیه السلام را انتخاب کرد .
ولی گذشته از عدم انطباق مضمون این روایت با تاریخ ، در سند این‏
روایت دو نفر قرار دارند که این روایت را غیر قابل اعتماد می‏کند ، یکی‏
ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی است که علماء رجال او را از نظر دینی‏
متهم می‏دانند و روایات او را غیر قابل اعتماد می‏شمارند . و دیگری عمر بن‏
شمر است که او نیز کذاب و جعال خوانده شده است .
من نمی دانم سایر روایاتی که در این مورد است از این قبیل است یا نه‏
؟ بررسی مجموع احادیثی که در این زمینه وارد شده است احتیاج به مطالعه و
تحقیق بیشتری دارد .

سادسا اگر مردم ایران احترامی که برای ائمه اطهار قائلند به خاطر
انتساب آنها به خاندان ساسانی است می‏بایست به همین دلیل برای خاندان‏
اموی نیز احترام قائل باشند ، زیرا حتی کسانی که وجود دختری به نام‏
شهربانو را برای یزدگرد انکار می‏کنند این مطلب را قبول کرده‏اند که در
زمان ولید بن عبدالملک در یکی از جنگهای قتیبة بن مسلم ، یکی از نوادگان‏
یزدگرد به نام " شاه آفرید " به اسارت افتاد و ولید بن عبدالملک شخصا
با او ازدواج کرد و از او یزید بن ولید بن عبدالملک معروف به " یزید
ناقص " متولد شد . پس یزید ناقص که خلیفه‏ای اموی است نسبت به شاهان‏
ایرانی می‏برد و قطعا از طرف مادر شاهزاده ایرانی است .
چرا ایرانیان برای ولید بن عبدالملک به عنوان داماد یزدگرد و برای‏
یزید بن الولید به عنوان یک شاهزاده ایرانی ابراز احساسات نکردند ، اما
فی المثل برای امام رضا علیه السلام به عنوان کسی که در ششمین پشت به‏
یزدگرد می‏رسد ، این همه ابراز احساسات کرده و می‏کنند .
اگر ایرانیان چنین احساسات به اصطلاح ملی می‏داشتند ، باید برای‏
عبیدالله بن زیاد احترام فوق العاده‏ای قائل باشند ، زیرا عبیدالله قطعا
نیمه ایرانی است . زیاد پدر عبیدالله مرد مجهول النسبی است اما مرجانه‏
مادر عبیدالله یک دختر ایرانی شیرازی است که در زمانی که زیاد والی‏
فارس بود با او ازدواج کرد .
چرا ایرانیان که به قول این آقایان آن اندازه احساسات ملی داشته‏اند که‏
ائمه اطهار را به واسطه انتسابشان به خاندان سلطنتی ایران به آن مقام‏
رفیع بالا بردند ، عبیدالله زیاد نیمه ایرانی و مرجانه تمام ایرانی را این‏
اندازه پست و منفور می‏شمارند ؟ ! .
سابعا این مطلب آنگاه می‏تواند درست باشد که شیعه منحصر به ایرانی‏
باشد و لااقل دسته اولی شیعه را ایرانی به وجود آورده باشد ، و از آنطرف‏
هم عموم و لااقل اکثر ایرانیانی که مسلمان شدند مذهب شیعه را اختیار کرده‏
باشند .

و حال آنکه نه شیعیان اولیه ایرانی بودند ، ( به استثناء سلمان ) و نه‏
اکثر ایرانیان مسلمان شیعه شدند . بلکه در صدر اسلام اکثر علمای مسلمان‏
ایرانی نژاد در تفسیر ، یا حدیث ، یا کلام ، یا ادب ، سنی بودند و بعضی‏
از آنها تعصب شدیدی علیه شیعه داشتند ، و این جریان تا قبل از صفویه‏
ادامه داشت . تا زمان صفویه اکثر بلاد ایران سنی بود . در زمان خلفای‏
اموی که سب علی علیه السلام در منابر رایج شده بود ، مردم ایران نیز تحت‏
تاثیر تبلیغات سوء امویها قرار گرفته و اغفال شده بودند و این برنامه‏
شنیع را اجرا می‏کردند ، حتی گفته می‏شود که پس از آنکه عمر بن عبدالعزیز
این کار را غدغن کرد ، بعضی از شهرستانهای ایران مقاومت کردند .
اکابر علمای تسنن را تا قبل از صفویه ایرانیان تشکیل می‏دهند ، اعم از
مفسر ، فقیه ، محدث ، متکلم ، فیلسوف ، ادیب ، لغوی و غیره .
ابوحنیفه که بزرگترین فقیه اهل تسنن است و امام اعظم خوانده می‏شود یک‏
ایرانی است . محمد بن اسماعیل بخاری که بزرگترین محدث اهل تسنن است و
کتاب معروف او بزرگترین کتاب حدیث اهل تسنن است ایرانی است .
همچنین است سیبویه از ادبا و جوهری و فیروز آبادی از لغویین و زمخشری از
مفسرین و ابو عبیده و واصل بن عطا از متکلمین اکثریت علمای ایرانی و
اکثریت توده مردم ایران تا قبل از صفویه سنی بوده اند .