به نام خدا
معجزه ای غیر از قرآن
آیا پیامبر اسلام غیر از قرآن معجزه ای نداشته است ؟ این مطلب گذشته
از اینکه از نظر تاریخ و سنت و حدیث متواتر غیر قابل قبول است ، خلاف
نص قرآن کریم است . شق القمر در خود قرآن
آمده است فرضا کسی شق القمر را توجیه و تعبیر کند ( که البته قابل تاویل
نیست ) ، داستان معراج و سوره اسراء را چگونه میتوان توجیه و تعبیر کرد ؟ در کمال صراحت میفرماید : « سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا ». منزه است آن که شبی بنده خویش را از مسجدالحرام تا مسجد الاقصی ( بیت المقدس ) برد تا برخی از آیات خود را به او بنمایانیم . آیا این جریان یک خرق عادت ، یک معجزه نیست ؟ ! در سوره مبارکه تحریم ، داستان در میان گذاشتن پیامبر رازی را با یکی از زنان خود ، و باز در میان گذاشتن آن زن آن راز را با زنی دیگر آمده است ( 1 ) ، که رسول اکرم به آن زن گفت چرا با دیگری گفتی ؟ و قسمتهایی از آنچه میان آن دو زن گذشته بود بازگو کرد آن زن ( با تعجب ) پرسید : تو از کجا اینها را دانستی ؟ رسول اکرم فرمود : خداوند مرا آگاه ساخت آیا این خبر از غیب نیست ؟ معجزه نیست ؟ داستان آیات 90 - 93 سوره اسراء و بعضی آیات دیگر از این قبیل که مورد استناد واقع شده چیز دیگر است در آنجا مساله تقاضای معجزه به معنی " آیت " و " بینه " خواستن از طرف مردمی |
که واقعا تردید دارند و دنبال دلیل و برهان و بینه میگردند ، نیست این
آیات و آیه 50 سوره عنکبوت ( 1 ) منطق خاص مشکران را در معجزه خواهی و
منطق خاص قرآن را در فلسفه معجزه پیامبران روشن میکند .
در آیات 90 - 93 سوره اسراء سخن مشرکان اینچنین آغاز میشود : "
« لن نؤمن لک حتی تفجر لنا ». . . "
یعنی ما به سود تو به تو نمیگرویم و وارد گروه و دار و دسته تو نمیشویم
، مگر آنکه تو " به سود ما " در مقابل ، در این سرزمین خشک مکه چشمه
ای از زمین جاری سازی ( یعنی یک معامله ) ، یا باغی پر درخت که در آن
نهرها جاری باشد ، یا خانه ای پر از طلا داشته باشی که ما هم از آنها
استفاده کنیم ( یعنی باز هم یک معامله ) ، یا پاره ای از آسمان را
آنچنانکه خود میپنداری در قیامت چنین خواهد شد بر ما بیفکنی ( یعنی
عذاب و مرگ و پایان کار نه معجزه ) ، یا خدا و فرشتگان را نزد ما احضار
کنی ، یا به آسمان بر شوی و برای ما و به نام و افتخار ما نامه خصوصی
بیاوری ( باز هم یک معامله اما نه پولی ، بلکه عنوانی و تفاخری ، بدون
توجه به محال بودن موضوع ) .
مشرکان نگفتند : " لن نؤمن بک " که به معنی این است که تا فلان
معجزه را نکنی به تو ایمان نمیآوریم ، گفتند : " « لن نؤمن لک »" که
به معنی این است که به سود تو به گروه تو ملحق نمیشویم ، یعنی یک تصدیق
مصلحتی ، یک خرید و فروش عقیده فرق است میان " آمن به " و " آمن له
" علمای اصول فقه در مورد آیه 61 سوره توبه که
درباره رسول اکرم میفرماید : " « یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین »" همین
نکته لطیف را استنباط کرده اند بعلاوه آنچه را که در مقابل این تایید و
تصدیق مصلحتی تقاضا کرده بودند با تعبیر " « تفجر لنا من الارض ینبوعا
" ادا کرده اند ، یعنی به سود ما چشمه ای جاری سازی معلوم است که این
" مزد " خواهی است نه " بینه " خواهی و دلیل خواهی و معجزه خواهی
پیغمبر آمده مؤمن واقعی بسازد نه اینکه به بهای معجزه رای و عقیده بخرد .
خود نویسنده محترم مینویسد که به پیغمبر میگفتند : " اگر تو پیغمبری ،
قیمت کالاها را از پیش به ما بگو تا در تجارتمان سود بریم " واضح است
که این ، معجزه خواهی یعنی بینه خواهی برای کشف حقیقت نیست ، وسیله
قراردادن پیغمبر است برای پول درآوردن بدیهی است که پاسخ پیغمبر این
است که اگر خدا مرا به غیب ( برای چنین منظورهایی ) آگاه میکرد ، آن را
وسیله برای کارهای دنیایی خودم قرار میدادم ، ولی معجزه و غیب وسیله این
کارها نیست ، من پیامبرم و نوید دهنده و بیم دهنده .
مشرکان میپنداشتند معجزه امری است در اختیار پیامبر ، هر ساعتی که
بخواهد و هر طور بخواهد و برای هر منظوری بخواهد ، معجزه میکند این بود
که از او چشمه جاری کردن ، خانه طلا داشتن ، قیمتها را پیشاپیش خبر دادن
میخواستند در صورتی که معجزه مثل خود وحی است ، به آن طرف وابسته است
نه به این طرف همان طور که وحی تابع میل پیغمبر نیست ، جریانی است از
آن سو که پیغمبر را تحت تاثیر قرار میدهد ، معجزه نیز جریانی است از آن
سو که اراده پیغمبر را تحت تاثیر قرار میدهد و به دست او جاری میشود
این است معنی اینکه وحی " باذن الله " است ،
خداوند آگاه نهان است ، هیچ کس را بر نهان خود آگاه نمیسازد مگر
فرستاده ای مورد رضایت . قطعا رسول اکرم یکی از آن فرستادگان مورد رضایت است . از همه اینها گذشته ، قرآن در آیات فراوانی معجزات رسولان را ذکر کرده است معجزات ابراهیم ، موسی ، عیسی با این حال ، چگونه ممکن است وقتی که از پیامبر اکرم معجزه بخواهند همچنانکه از رسولان گذشته معجزه خواستند و آنها اجابت کردند پیغمبر بگوید : " سبحان الله ! من بشر رسولی بیش نیستم " ؟ آیا آنها حق نداشتند بگویند آیا پیامبران گذشته که تو خود معجزات آنها را با این همه آب و تاب نقل میکنی ، بشر نبودند یا رسول نبودند ؟ آیا ممکن است چنین تناقض صریحی در قرآن وجود داشته باشد ؟ آیا ممکن است مشرکان متوجه چنین تناقضی نشده باشند ؟ اگر این منطق روشنفکری صحیح باشد ، پیغمبر به جای اینکه بگوید : " سبحان الله ! من بشر رسولی بیش نیستم " ، بایست میگفت : سبحان الله من خاتم رسولان ، من از قاعده رسولان دیگر مستثنی هستم ، از من آنچه از سایر رسولان میخواستند نخواهید ، نه اینکه بگوید من رسولی هستم مانند سایر رسولان . پس معلوم میشود آنچه مشرکان از پیغمبر میخواستند معجزه ، یعنی آیت و بینه به منظور کشف حقیقت که حقیقت جویان حق دارند از مدعیان پیامبری بخواهند ، نبوده است ، چیزی بوده که شان پیغمبران عموما این نبوده که به چنین درخواستهایی پاسخ بگویند این است که پیامبر فرمود : " سبحان الله ! من بشری رسول بیش نیستم " ، یعنی آنچه شما میخواهید چیزی نیست که یک حقیقت جو از پیامبران و رسولان بخواهد و رسولان ملزم باشند به آنها پاسخ مثبت |
بدهند ، چیز دیگر است ، قرار داد و معامله است ، مرا دیدن و خدا را
ندیدن و از من بالاستقلال چیز خواستن است ، اظهار تکبر و خودخواهی و اثبات امتیاز برای خود نسبت به دیگران است ، تقاضای یک سلسله امور محال است و . . . من اعتراف دارم که میل عوام همواره بر معجزه سازی است ، نه تنها برای پیغمبر و امام ، که برای هر قبر و سنگ و درختی ، ولی آیا این جهت سبب میشود که ما وجود هر معجزه و کرامت ( غیر از قرآن ) را از پیغمبر منتفی بدانیم ؟ بعلاوه میان معجزه و کرامت فرق است معجزه یعنی بینه و آیت الهی که برای اثبات یک ماموریت الهی صورت میگیرد و به اصطلاح مقرون به تحدی است ، منظوری الهی از او در کار است ، این است که محدود است به شرایط خاصی ، اما کرامت یک امر خارق العاده است که صرفا اثر قوت روحی و قداست نفسانی یک انسان کامل یا نیمه کامل است و برای اثبات منظور الهی خاصی نیست اینچنین امری فراوان رخ میدهد و حتی میتوان گفت یک امر عادی است و مشروط به شرطی نیست معجزه زبان خداست که شخصی را تایید میکند ، ولی کرامت چنین زبانی نیست . |
.: Weblog Themes By Pichak :.