سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 91/11/5 | 8:48 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

موسى بن جعفر علیهما السّلام‏

1- بعد از حضرت صادق فرزند بزرگوارش حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام جانشین پدر خود گردید. از جابر روایت شده که گفت:

امام محمّد باقر علیه السّلام بمن فرمود: مردى از طرف مغرب زمین آمده که داراى غلام و کنیزهائى است، امام باقر صفات کنیزى را براى من بیان کرد، کیسه پولى بمن داد تا آن کنیز را خریدارى نمایم، من نزد آن شخص برده‏فروش رفتم، او کلیه غلام و کنیزان خود را بمن عرضه کرد، گفتم: آیا غیر از اینهائى که بمن نشان دادى کنیز دیگرى دارى؟ گفت: فقط یک کنیزک مریضى باقى مانده، گفتم: او را نیز بیاور! حمیده را بر من عرضه کرد، گفتم: قیمت او چند است؟ گفت:

هفتاد دینار، من کیسه پول را به او دادم، آن برده‏فروش گفت:

لا إله إلّا اللّه!! من دیشب پیغمبر خدا صلى اللّه علیه و آله را در خواب دیدم که این کنیز را بهمین کیسه پول از من خریدارى کرد. جابر گوید: من آن کنیز را از او خریدم، او پول را گرفت و کنیز را بمن تسلیم کرد، در آن کیسه هفتاد دینار پول بود.

همین‏که آن کنیز را خدمت امام باقر علیه السّلام آوردم آن حضرت از نام او پرسش نمود؟ گفت: نام من «حمیده» است، حضرت باقرفرمود: در دنیا و آخرت پسندیده‏اى. امام باقر علیه السّلام از شرح حال او سؤال کرد؟ گفت: من باکره هستم و دست مردى بمن نرسیده امام باقر فرمود: چگونه میشود در صورتى که تو دختر بزرگى هستى؟! گفت: من مولائى داشتم که هر وقت میخواست نزدیک من بیاید مرد خوش صورتى مى‏آمد و او را از نزدیک شدن بمن مانع میشد، من آن مرد نیکو صورت را مى‏دیدم ولى مولاى من او را نمیدید.

امام باقر گفت: الحمد للّه، و آن کنیز را بحضرت صادق علیه السّلام داد و بآن بزرگوار فرمود: این کنیزى است که بزرگ کنیزها است، نظیر یک قطعه طلا از پلیدیها پاک و پاکیزه است، صاحبهاى او همیشه او را نگاهدارى کرده‏اند تا از طرف خدا نزد تو فرستاده شده است.

2- از ابو بصیر روایت شده که گفت: من در آن سالى که موسى ابن جعفر علیه السّلام متولد شد با صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله حج بجا آوردم، وقتى که بمنزل أبواء (منزلى است بین مکه و مدینه) رسیدیم طعامى براى ما آماده شد. در آن موقعى که ما غذا میخوردیم قاصد حمیده آمد و گفت: حمیده میگوید: من خود را گم کرده‏ام، تو مرا دستور دادى که درباره حادثه این نوزاد بر شما سبقت نگیرم. امام صادق علیه السّلام برخاست و از نظر ما غائب شد، (پس از لحظه‏اى) نزد ما آمد، ما جلو پاى آن حضرت بلند شدیم و گفتیم: خدا تو را خوش‏حال نماید و ما را فداى تو کند، حمیده چه کارى داشت؟ فرمود: خدا او را بسلامت نگاهدارى کرده و پسرى از او بمن عطا کرده که بهترین اهل زمانه خود خواهد شد.حمیده بمن خبرى داد که گمان میکرد من از آن موضوع خبر ندارم در صورتى که من از حمیده بآن موضوع عالم‏تر بودم.

گفتیم: حمیده چه خبرى بتو داد؟ فرمود: بمن گفت: موقعى که موسى بن جعفر علیه السّلام متولد شد دیدم دستهاى خود را بزمین نهاده و سر خود را بسوى آسمان بلند کرد. من به حمیده گفتم: این موضوعى که تو دیدى علامت پیغمبر خدا و امیر المؤمنین علیهما السّلام است، علامت وصى آنست که هرگاه متولد شود دست خود را بر زمین بگذارد و سر خود را بطرف آسمان بلند نماید و از جائى که کسى نشنود بگوید:

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.

موقعى که این دعا را خواند خداى سبحان علم اوّل و آخر را به او عطا میکند و در شب قدر استحقاق زیادى روح را که ملکى بزرگتر از جبرئیل است پیدا خواهد کرد.

ولادت موسى بن جعفر علیهما السّلام‏

1- ولادت حضرت موسى بن جعفر در سنه (128) هجرى بوده.

روایت شده که در سنه (129) هجرى بوده‏روز ولادت از ایام هفته: روز یکشنبه یا سه‏شنبه. روز ولادت از ایام ماه: هفتم ماه صفر. ماه ولادت: ماه صفر سال ولادت: سال صد و بیست و هشتم یا صد و بیست و نهم هجرى محل ولادت: مدینه پیغمبر (ص) اسم: موسى. لقب: آن حضرت را نه لقب است که مشهورترین آنها کاظم است کنیه: چهار کنیه دارد که مشهورترین آنها ابو الحسن ثانى و ابو ابراهیماست. نزد بعضى که کنیه امیر المؤمنین و کنیه زین العابدین را در نظر نگرفته‏اند کنیه موسى بن جعفر را ابو الحسن ماضى و ابو الحسن اول گفته‏اند و کنیه امام رضا را ابو الحسن ثانى گفته‏اند، چنانکه در پاورقى شرح حال امام رضا خواهد آمد، ولادت و نشو و نماى آن حضرت هم نظیر ولادت پدران بزرگوارش بود.

 [معجزاتى از امام موسى کاظم علیه السلام‏]

2- از یعقوب سراج روایت شده که گفت: من خدمت حضرت صادق علیه السّلام رسیدم، دیدم آن حضرت بالاى سر موسى بن جعفر که در گهواره بود ایستاده و موسى بن جعفر آن حضرت را خوش‏حال و مسرور میکرد. وقتى که حضرت صادق علیه السّلام از گفتگوى با امام کاظم فارغ شد بمن فرمود: جلو بیا و بر مولاى خود سلام کن! من جلو رفتم و بحضرت موسى بن جعفر علیه السّلام سلام کردم، آن بزرگوار جواب سلام مرا ردّ کرد. بعد از آن امام کاظم بمن فرمود: برو نام دختر خود را که دیروز متولد شده عوض کن! زیرا اسم دختر تو اسمى است که خدا آن را دوست ندارد، تو نام دختر خود را حمیراء نهادى (و خدا این نام را دوست ندارد). امام صادق علیه السّلام بمن فرمود: امر آن حضرت را اجرا کن تا هدایت شوى! من رفتم و نام دختر خود را عوض کردم.

3- رفاعة بن موسى روایت کرده که گفت: من نزد حضرت امام صادق علیه السّلام بودم، آن بزرگوار نشسته بود، در آن موقع امام کاظم علیه السّلام که بچّه سن بود وارد گردید، امام صادق آن حضرت را در کنار خود گرفت، سر او را بوسید و بمن فرمود: آیا نه چنین است که این فرزند من گرفتار بنى مرداس میشود و از دست آنان خلاص خواهد شد؟ دوباره او را میگیرند و در دست آنان هلاک خواهد شد؟

خوشا بحال این فرزند من، واى بر کشندگان او.

4- روایت شده که ابو حنیفه رفت درب خانه صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله تا مسئله‏اى پرسش نماید، به او اجازه ندادند، درب خانه نشست که شاید او را اجازه دهند، امام کاظم که در سنّ پنج سالگى بود از خانه بیرون آمد، ابو حنیفه گفت: اى جوان مسافرین در این شهر شما کجا باید قضاء حاجت کنند؟ حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام بدیوار تکیه کرد و فرمود: اى پیر مرد! باید از کناره‏هاى جویها، محل ریختن میوه‏جات، منزلگاه مسافرین، وسط جاده‏ها، مقابل مسجدها، نزدیک درب آنها، رو بقبله بودن و پشت بقبله بودن خوددارى نماید و خود را بطورى پنهان کند که دیده نشود (غیر از این چند مکانى که گفته شد) در هر جا که قضاء حاجت کند مانعى ندارد.

ابو حنیفه مراجعت کرد و با امام صادق علیه السّلام ملاقات نکرد.

5- از نصر بن قابوس روایت شده که گفت: من در حضور حضرت صادق مشرّف شدم، از امام بعد از آن حضرت سؤال کردم؟ فرمود:

موسى بن جعفر بعد از من امام است.

6- روایت شده که حضرت صادق اسماعیل را که پسر آن حضرت بود دوست میداشت، در حق او دعاى خیر میکرد، لذا بین دوستان اسماعیل و دوستان موسى بن جعفر علیه السّلام مشاجره در گرفت، دوستان اسماعیل در زمان حیات امام صادق علیه السّلام مقام امامت را براى اسماعیل ادعا کردند، دوستان موسى بن جعفر علیه السّلام بآنان گفتند: راجع به این موضوع با ما مباهله کنیدمباهله: در حق یکدیگر نفرین و لعنت کردن ، بطرف صحرا رفتند تا مباهله نمایند، ابرى بر سر آنان سایه افکند و براى دوستان حضرت موسى‏ابن جعفر باران ریخت ولى براى دوستان اسماعیل باران نریخت، یاران موسى بن جعفر نزد حضرت صادق علیه السّلام آمدند، این مژده را بآن بزرگوار دادند، از این لحاظ بود که حضرت صادق علیه السّلام آنان را ممطوره نامید ممطوره یعنى مکانى که باران بر آن ببارد- قاموس. ولى در اینجا منظور افرادى است که براى آنان باران آمده باشد.

[در باره امامت موسى بن جعفر علیه السلام‏]

7- از عیسى بن عبد الملک روایت شده که گفت: بصادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله عرض کردم: خدا مرا فداى تو کند، خدا آن روز را نیارد، اگر پیش‏آمدى بکند (و شما از دنیا بروید) من چه کسى را براى خودم امام قرار دهم؟ فرمود: موسى فرزند من، گفتم: اگر آن حضرت هم از دنیا رفت چه کسى را امام بدانم؟ فرمود: پسر او را اگر چه صغیر و کوچک باشد، دائما وظیفه تو همینطور خواهد بود. گفتم:

اگر امام و مکان او را ندانم چه بایدم کرد؟ فرمود: دعا میکنى و میگوئى: اللهم انى اتولى من حجتک من ولد الامام الماضى.

8- از صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: بعد از امام حسن و امام حسین مقام امامت نصیب دو برادر نخواهد شد و از فرزندان بعدى هم خارج نمیشود.

9- ابو جعفر ضریر از پدر خود روایت کرده که گفت: من در حضور امام جعفر صادق بودم، فرزند آن حضرت که اسماعیل باشد نیز حضور داشت من از حضرت صادق راجع به قباله زمین پرسش کردم‏قباله زمین یعنى روبرو شدن آن، قباله‏اى که براى خریدوفروش مى‏نویسند

آن حضرت جواب مرا داد، اسماعیل بحضرت صادق گفت: اى پدر تو نفهمیدى که این مرد چه گفت، این مقاله براى من ناگوار شد زیرا در آن موقع ما گمان میکردیم که اسماعیل بعد از پدر خود امام خواهد بود.

امام صادق علیه السّلام به اسماعیل فرمود: من چقدر بتو بگویم:

پیش من باش، علم و ادب یاد بگیر و تو گوش نکنى؟! اسماعیل ساکت شد و از حضور آن حضرت بیرون رفت. من به امام صادق علیه السّلام گفتم:

چرا اسماعیل نزد شما نمى‏ماند و از شما استفاده علمى نمیکند؟ که هر وقت امر امامت نصیب او شود آنچه را که من از شما یاد گرفتم او هم یاد گرفته باشد؟ فرمود: اسماعیل مثل من پسرى از براى پدر خود نیست.

آنگاه امام صادق علیه السّلام بلند شد و بمن فرمود: از جاى خود حرکت نکن، آن بزرگوار داخل اطاقى که خلوتگاه بود گردید، مرا صدا زد، من در حضور امام رفتم، در آن موقعى که من خدمت امام صادق بودم موسى بن جعفر که کودک نورسى بود وارد شد، حضرت صادق به امام کاظم فرمود: نزدیک من بیا! آن بزرگوار نزدیک آمد، حضرت صادق او را در بر گرفت و در کنار خود جاى داد، آنگاه فرمود: من این فرزندم را آنطور مى‏بینم که حضرت یعقوب یوسف را میدید.

من گفتم: فدایت شوم بیشتر از این بگو، فرمود: در میان ما اهل بیت هیچ‏کدام مثل این فرزندم نشو و نما نکرد. گفتم: بیشتر از این بفرما؟ فرمود: من این فرزندم را آنطور مى‏یابم که پدرم مرامى‏یافت، عرض کردم: از این هم بیشتر و واضح‏تر بگو، فرمود: من دوست دارم موقعى که این فرزندم دعا میکند و دعاى او مستجاب میگردد مرا در طرف یمین خود جا دهد و دعا کند تا من هم آمین بگویم گفتم: بیش از این براى من توضیح بده، فرمود: من این فرزندم را امین میدانم بر آنچه که پدرم مرا امین میدانست. گفتم: واضح‏تر از این بگو، فرمود: پدرم مرا بکتابهائى که بخط امیر المؤمنین علیه السّلام است امین میدانست من نیز این فرزندم را بر آن کتابها که فعلا نزد او هستند امین میدانم. عرض کردم: از اینهم واضح‏تر؟

فرمود: بلند شو و بر موسى بن جعفر سلام کن زیرا که او بعد از من امام تو خواهد بود در بین من و این پسرم کسى مقام امامت را ادعا نمیکند مگر اینکه دچار فتنه خواهد شد، اگر مردم (براى شناختن امام) به یمین و یسار رفتند تو با موسى بن جعفر باش!، من بلند شدم و دست حضرت موسى بن جعفر را بوسیدم و گفتم: شهادت میدهم که تو مولا و امام من هستى، آن حضرت فرمود: راست گفتى و به صواب رسیدى، گفتم: اى مولاى من این موضوع را بآن افرادى که مورد وثوق هستند خبر دهم؟ فرمود: آرى، پس من بعد از سخن طولانى از جاى خود بلند شدم.

10- از عمر بن یزید روایت شده که گفت: امانتى از حضرت صادق علیه السّلام نزد من بود، وقتى که امام صادق از دنیا رفت من نزد فرزند آن حضرت که عبد اللّه افطح باشد آمدم و گفتم: بعد از پدر تو چه کسى صاحب مقام امامت است؟ گفت: من، گفتم: برادر تو به این امر اقرار دارد؟ گفت: آرى، من آن دو برادر را پیش یکدیگر جمع‏کردم و دوباره آن سخن را گفتم، عبد اللّه افطح ساکت شد و حرفى نزد، موسى بن جعفر علیهما السّلام نیز صحبتى نکرد، چون من دیدم که هیچ‏کدام از آنان سخنى نگفتند گفتم: از پدر شما شنیدم که میفرمود:

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرموده: کسى که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد حقا که مثل مردن در زمان جاهلیت مرده است.

حضرت موسى بن جعفر فرمود: امامى هست که بعدا آن را خواهیم شناخت، من گفتم: آیا نه چنین است که پدر بزرگوارت این حدیث را شنیده بود؟ فرمود: بخدا قسم که این حدیث را پیغمبر صلى اللّه علیه و آله فرموده است، من بموسى بن جعفر گفتم: آیا تو را امامى هست؟

راوى گوید: عبد اللّه افطح نشسته بود ولى صحبتى نکرد (که بگوید:

من امام موسى بن جعفر هستم).

عمر بن یزید گوید: من از آن مجلس بلند شدم و آنان را ترک گفتم، بعد از آن حضرت موسى بن جعفر را ملاقات کردم، بمن فرمود: چون تو سخن را سر بسته گفتى منهم سربسته گفتم، موقعى که تو واضح تکلم کردى من نیز واضح تکلم کردم.

11- روایت شده که چون عبد اللّه افطح ادعاى امامت کرد جمعیتى از شیعیان پیش او رفتند تا مسائلى را پرسش نمایند. بعضى از آنان پرسیدند: در چه مقدار مال زکات واجب میشود؟ گفت: در (200) درهم پنج درهم زکات واجب میشود. گفتند: در (100) درهم چقدر زکات واجب است؟ گفت: دو درهم و نصف، مردم از نزد عبد اللّه افطح خارج شدند و بعدا چیزى از او نپرسیدند.

    12- از داود رقّى روایت شده که گفت: بحضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: فداى تو شوم اگر پیش‏آمدى شد که (شما از دنیا رفتى) و خدا مرا از فتنه آن نگاه داشت من چه کسى را امام بدانم؟ فرمود:

فرزندم موسى بن جعفر. داود گوید: موقعى که امام صادق علیه السّلام از دنیا رفت من بقدر طرفة العین درباره امامت موسى بن جعفر شک و تردید نداشتم.

مدت سه سال که از امامت حضرت موسى بن جعفر گذشت من خدمت آن حضرت رفتم و گفتم: من در حضور پدرت امام صادق علیه السّلام رفتم و گفتم: بعد از تو امام من کیست؟ آن حضرت تو را بمن معرفى کرد اینک خدمت شما آمدم بپرسم که اگر پیش‏آمدى شد بعد از شما امام من کیست؟ فرمود: فرزندم رضا وقتى که موسى بن جعفر از دنیا رحلت کرد من بقدر طرفة العین درباره امامت حضرت على بن موسى الرضا علیهما السّلام تردید نداشتم.




تاریخ : پنج شنبه 91/11/5 | 8:32 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

    به نام خدا

[معجزاتى از امام صادق علیه السلام‏]

11- از یونس بن ظبیان و مفضل بن عمر و ابو سلمه سراج و حسین بن نویره روایت شده که گفتند: ما در حضور حضرت صادق علیه السّلام بودیم، آن حضرت بما فرمود: خزینه‏هاى زمین و کلیدهاى آنها بما عطا شده، اگر من بخواهم به یکى از این پاهایم میگویم: آنچه طلا که در جوف تو است خارج کن! (خارج میکند) پس آن حضرت با پاى خود روى زمین خطى کشید، با دست خود مقدارى از طلا که بقدر یک وجب بود خارج کرد، آن طلاها را بما داد و فرمود: نیکو بآن نظر کنید که شک نیاورید، بعد از آن بما فرمود: بزمین نگاه کنید! وقتى ما نگاه کردیم دیدیم که مقدار زیادى طلاى درخشنده روى هم قرار گرفته است.

یکى از آن مردم گفت: یا بن رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله بشما اینطورنعمتها عطا شده و شیعیان شما محتاجند؟! فرمود: خدا بهمین زودى دنیا و آخرت را براى شیعیان ما جمع خواهد کرد و آنان را در بهشت پرنازونعمت داخل میکند و دشمنان ما را در دوزخ داخل خواهد کرد.

12- یعقوب بن شعیب از صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله راجع بتفسیر آیه شریفه: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ‏سوره توبه، آیه (106) یعنى بگو: هر عملى که میخواهید بکنید، بزودى خدا و پیغمبر و مؤمنین عمل شما را خواهند دید روایت کرده که فرمود: منظور از مؤمنون امامها علیهم السّلام هستند.

روایت شده (که لفظ مؤمنون) مأمونون هم قرائت شده و معنى کلمه مأمونون یعنى حجتهاى خدا.

13- از داود بن کثیر رقّى روایت شده که گفت: من با امام جعفر صادق علیه السّلام براى حج خارج شدم، اول وقت ظهر شد حضرت صادق بمن فرمود: ما در زمین بى‏آب و گیاهى وارد شدیم، وقت ظهر فرا رسید، ما را از جاده خارج کن! از جاده خارج شدیم و در زمینى که آب نداشت وارد گردیدیم، حضرت صادق با پاى خود بزمین اشاره کرد، چشمه آبى که چون یک قطعه برف بود براى ما جارى شد، امام علیه السّلام وضو گرفت من نیز وضو گرفتم و با آن حضرت نماز خواندیم.

وقتى که خواستیم حرکت نمائیم من توجه کردم و یک شاخه خرمائى دیدم حضرت صادق فرمود: آیا دوست دارى که از این شاخه خرما بتو رطبى دهم؟ گفتم: آرى، آن بزرگوار بدست خود بآن شاخه زد و آن را تکان داد، آن شاخه بشدت بحرکت آمد و خوشه‏هاى خرماپائین آمدند و آن حضرت از انواع رطب بمن داد، آنگاه با دست خود آن درخت خرما را مسح کرد و فرمود: بحال اولیه خود برگرد، آن درخت بحال خود برگردید.

یازده سال از امامت حضرت صادق که طى شد ولید بن یزید بن عبد الملک از دنیا رفت و (مردم) با پسرش یزید بن ولید بیعت کردند یزید بن ولید مدت شش ماه خلافت کرد، بعد از او با برادرش ابراهیم بیعت کردند، ابراهیم مدت چهار ماه سلطنت کرد، بعد از او در سنه (127) هجرى که مدت دوازده سال از امامت امام جعفر صادق علیه السّلام گذشته بود مردم با مروان بن محمّد جعدى که معروف به حمار بود بیعت کردند.

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مروان (بخلافت) بنى امیه خاتمه خواهد داد.

14- عده‏اى از شیعیان حضرت صادق که قبلا نام آن را ذکر کردیم روایت کرده‏اند که ما نزد امام صادق بودیم، مردى در حضور آن بزرگوار آمد، سلام کرد، سر آن حضرت را بوسید و نشست، حضرت صادق علیه السّلام دست خود را به لباس آن شخص سائید و فرمود:

من لباسى به سفیدى و خوبى این لباس ندیده‏ام، آن مرد گفت: این لباس از شهرهاى ما است، من دو انبان از این لباسها براى شما آورده‏ام.

امام صادق به متعب فرمود: آن لباسها را از او بگیر! آن مرد از خدمت امام صادق مرخص و خارج شد، حضرت صادق فرمود: اگر این صفت راست باشد و آن وقت کذائى نزدیک شود این مرد صاحب بیرقهاى سیاهى است که آنها را از خراسان مى‏آورد.

حضرت صادق علیه السّلام به متعب فرمود: خود را به او برسان و از نام او پرسش کن ببین نام او عبد الرحمن نیست؟ (متعب که رفت) حضرت صادق بما فرمود: اگر نامش عبد الرحمن باشد همان است گفتم، متعب مراجعت کرد و گفت: نام او عبد الرحمن است. بعد از آن عبد الرحمن مخفیانه نزد حضرت صادق آمد و گفت: من افراد زیادى را بسوى شما دعوت کرده‏ام و قبول کرده‏اند. امام صادق علیه السّلام فرمود: این موضوعى که تو میگوئى نشدنى است زیرا که بچه‏هائى از فرزندان عباس (یعنى بنى عباس) با امر خلافت بازى خواهند کرد.

پس عبد الرحمن پیش محمّد بن عبد اللّه بن الحسن آمد و او را (براى امر خلافت) دعوت کرد، عبد اللّه هم اهل بیت خود را جمع کرد و براى امر خلافت اقدام کرد، حضرت صادق علیه السّلام را براى مشورت دعوت کرد، امام صادق در مجلس شورا وارد و بین منصور و سفّاح و عبد اللّه که دو فرزند محمّد بن على بن عبد اللّه بن عباس بودند نشست، وقتى که مشورت شروع شد حضرت صادق علیه السّلام دست خود را به کتف ابو العباس که عبد اللّه سفاح باشد زد و فرمود: بخدا قسم که ابتداء این شخص مالک خلافت خواهد شد، بعد از آن دست دیگر خود را به کتف ابو جعفر که عبد اللّه منصور باشد زد و فرمود: بچه‏هائى که از فرزندان این شخص باشند با مقام خلافت بازى خواهند کرد آنگاه حضرت صادق از آن مجلس بلند شد.

جریان امر مروان بن محمّد جعدى همانطور است که مؤرّخین (در جاى خود) نوشته‏اند، مروان در ماه ذى حجه سنه (132) هجرى در مصر کشته شد. مدت (17) سال که از امامت حضرت صادق علیه السّلام‏گذشت خلافت به بنى عباس منتقل شد.

در شب جمعه سیزدهم ماه ربیع الاول سنه (132) هجرى در کوفه در بین بنى اود در خانه ولید بن سعید که غلام بنى هاشم بود با ابو العباس که عبد اللّه بن محمّد بن على بن عبد اللّه بن عباس بن عبد المطّلب باشد بیعت کردند. مدت خلافت ابو العباس (4) سال و (9) ماه بود، ابو العباس در سنه (136) هجرى در شهر انبار وفات یافت و با برادر او منصور که عبد اللّه بن محمّد باشد بیعت کردند، خلافت منصور موقعى بود که مدت (21) سال از امامت صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله گذشته بود.

منصور، حضرت صادق را از مدینه پیغمبر خواست، چون آن بزرگوار بنجف اشرف رسید خود را براى نماز آماده کرد، نماز خواند، دستهاى خود را بسوى آسمان بلند کرده این دعا را خواند:

یا ناصر المظلوم المبغى علیه، یا حافظ الغلامین لأبیهما، احفظنی الیوم لآبائی محمّد و علىّ و الحسن و الحسین، اللّهم اضرب بالذّلّ بین عینیه، پس فرمود:

باللّه أستفتح و باللّه أستنجح و بمحمّد و آله أتوجّه.

اللّهمّ إنّک تمحو ما تشاء و نثبت و عندک أمّ الکتاب.

حضرت صادق بعد از خواندن این دعاء آمد تا درب خانه منصور رسید، ربیع که دربان بود از امام صادق استقبال کرد و به آن حضرت عرض کرد: غیظ این ستمکیش بر تو شدید است، یعنى قصد کشتن تو را دارد که (نسل) شما را بآخر برساند، ربیع نزد منصور رفت و براى امام صادق علیه السّلام اجازه خواست، آن لعین هم اجازه داد، حضرت صادق پیش منصور رفت و به منصور سلام کرد.

15- روایت شده که حضرت صادق با منصور مصافحه کرد و به منصور فرمود: ما از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت کرده‏ایم که فرمود:

وقتى که رحم با یکدیگر تماس پیدا کنند مهربانى خواهند کرد. منصور آن حضرت را پهلوى خود نشانید و گفت: منهم بتو مهربانى میکنم و براى تو خوفى نخواهد بود، امام صادق فرمود: آرى براى من باکى نیست.

منصور بحضرت صادق گفت: یا جعفر آنچه که باید از تو بما برسد رسیده است. امام صادق فرمود: بخدا قسم که من کارى نکرده‏ام و اراده‏اى هم ندارم، اگر میخواستم کارى بکنم کرده بودم، زیرا که به حضرت سلیمان نعمت عطا شد و شکر کرد، حضرت ایوب که ببلا مبتلاء شد صبر کرد، حضرت یوسف که مظلوم واقع شد گذشت کرد، از این نسل (ما) هم کارى بر نمیآید مگر آنچه شبیه به یوسف باشد.

منصور گفت: یا ابا عبد اللّه راست گفتى، پس دستور داد تا (6000) درهم بحضرت صادق تقدیم کردند آنگاه گفت: حوائج خود را بگو! امام صادق فرمود: حاجت من آنست که مرا اجازه دهى تا بسوى اهل و عیالم مراجعت نمایم. منصور گفت: اختیار در دست شما است، امام صادق منصور را وداع کرد و خارج شد، امام صادق به ربیع دربان فرمود: این پول را بگیر و در هر راه که میخواهى مصرف کن! چون‏که مرا بآن حاجتى نیست، ربیع گفت: این عمل باعث غضب منصور خواهد شد، حضرت صادق دستور داد تا پولها را گرفتند و بعدا آن حضرت پولها را بمنزل ربیع فرستاد.

16- روایت شده موقعى که امام صادق از پیش منصور خارج شد

و به حیره وارد شد ربیع دربان خدمت امام صادق علیه السّلام آمد و گفت:

منصور را اجابت کن! حضرت صادق دوباره بسوى منصور برگشت، در صحراء یک صورت عجیب الخلقه‏اى پیدا شده بود که کسى نمیدانست آن صورت چیست، آن کسى که آن صورت را یافته بود میگفت من آن را با باران یافتم.

موقعى که امام جعفر صادق علیه السّلام نزد منصور آمد آن خبیث بحضرت صادق گفت: بمن خبر ده که آیا در هوا چه چیزى وجود دارد؟

فرمود: آرى، دریائى وجود دارد، گفت: آیا در آن دریا کسى ساکن است؟ فرمود: آرى، گفت: چه مخلوقى در آن ساکن است؟ فرمود:

خدا بدنهاى آنها را نظیر بدن ماهى و سرهاى آنها را مثل سر پرندگان خلق کرده، و پروبال رنگ‏وارنگى نظیر پروبال پرندگان دارند که از طلا سفیدتر است.

منصور دستور داد تا آن طشت را آوردند، دیدند آن مخلوق در میان طشت است و نشانیهاى آن بدون کم و زیاد همانطور است که امام صادق علیه السّلام فرموده بود. بعد از آن منصور بحضرت صادق اجازه مراجعت داد و آن بزرگوار برگشت منصور به ربیع گفت: این مرد محزون که بر خلق و دین من اعتراض میکند عالم‏ترین اهل زمان است.

17- از عبد الاعلى على بن اعین و عبیدة بن بشیر روایت شده که گفتند: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: بخدا قسم که من عالم هستم بآنچه که در آسمان و زمین و بهشت و دوزخ است، و آنچه که بوده و تا روز قیامت خواهد بود، آنگاه آن حضرت ساکت شد، بعد از آن فرمود:

من این علم را از قرآن که میفرماید: «قرآن هر چیزى را بیان میکند» یاد گرفتم.

18- از مفضل بن بشار روایت شده که گفت: پرنده‏اى در خانه حضرت صادق صدا میکرد، امام صادق علیه السّلام بمن فرمود:

میدانى که این پرنده چه میگوید؟ گفتم: نه، فرمود: بجفت خود میگوید: خدا خلقى را از تو نزد من محبوبتر خلق نکرده مگر امام جعفر صادق.

19- روایت شده موقعى که وفات حضرت صادق نزدیک شد فرزند خود موسى بن جعفر علیهما السّلام را خواست، میراثهاى پیغمبران و امر وصیّت را بآن حضرت تسلیم نمود، در حضور شیعیان خاص خود امامت آن حضرت را ثابت کرد. مؤلف گوید: ما دلیلهاى امامت موسى ابن جعفر را در شرح حال آن حضرت بیان خواهیم کرد.

شهادت جعفر بن محمد علیهما السّلام‏

1- عمر امام جعفر صادق علیه السّلام (66) سال بود، امام صادق در سنه (148) هجرى شهید شد. ولادت آن بزرگوار در سنه (83) هجرى بوده. حضرت صادق علیه السّلام مدت (13) سال با جد خود حضرت على بن الحسین علیهما السّلام بود، مدت (20) سال با پدر خود و (30) سال هم امامت کرد. امام صادق در قبرستان بقیع در مقبره امام حسن و على بن الحسین و امام باقر علیهم السّلام دفن گردید روز شهادت از ایام هفته: روز یک شنبه، بقولى دوشنبه.

روز شهادت از ایام ماه: بیست و پنجم ماه شوال، بقولى بیست و پنجم ماه رجب ماه شهادت: ماه شوال، بقولى ماه رجب. سال شهادت: سال صد و چهل و هشت هجرى. محل دفن: قبرستان بقیع. مدت عمر: شصت و پنج سال، بقولى شصت و هشت سال. مدت امامت: سى و سه سال، بقولى سى و چهار سال. قاتل: منصور. علت وفات: زهرى که در طعام یا انگور ریخته بودند.

 منبع:ترجمه إثبات الوصیة للإمام علی بن ابی طالب ع، متن، ص: 354

 

 




تاریخ : پنج شنبه 91/11/5 | 8:31 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

جعفر بن محمد علیهما السّلام‏

1- بعد از امام محمّد باقر امام جعفر صادق علیهما السّلام جانشین پدر بزرگوار خود گردید. از حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام روایت شده که فرمود: امام جعفر صادق در سنه (83) هجرى در زمان حیات جدّ خود على بن الحسین متولد شد ساعت ولادت: موقع طلوع فجر. روز ولادت از ایام هفته:

روز جمعه، بقولى روز دوشنبه. روز ولادت از ایام ماه: هفدهم ماه ربیع الاول ماه ولادت: ماه ربیع الاول. سال ولادت: سال هشتاد و سوم از هجرت.

محل ولادت: مدینه پیغمبر (ص) اسم: جعفر. لقب: هشت لقب دارد که مشهورترین آنها صادق است. کنیه: ابو عبد اللّه.

مادر امام جعفر صادق امّ فروه دختر قاسم بن محمّد بن ابو بکر بود، ابو القاسم از یاران مورد اعتماد على بن الحسین بود، امّ فروه از پرهیزکارترین بانوان زمانه خود بود، امّ فروه از حضرت على بن الحسین روایات زیادى نقل کرده که از جمله آنها این روایت است:

حضرت على بن الحسین به امّ فروه فرمود: من در هر شب و روزى صد مرتبه براى شیعیانمان دعا میکنم یعنى طلب آمرزش مینمایم زیرا که ما بآنچه که میدانیم صبر مینمائیم و آنان بآنچه که نمیدانند صبر میکنند.

ولادت امام صادق علیه السّلام، نشو و نما، جریان عمود نور و غیره بطریق پدران بزرگوار آن حضرت است. موقعى که حضرت على بن الحسین علیهما السّلام از دنیا رفت دوازده سال از عمر امام جعفر صادق علیه السّلام گذشته بود، امام صادق در سنه (115) هجرى در سنّ (32) سالگى براى امر خدا قیام کرد.

حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام تا زنده بود بوجود مقدس حضرت صادق (راجع به امر امامت) اشاره میکرد. بعد از آن بطور صریح امر امامت را براى آن حضرت بیان میفرمود، چنانکه زراره و ابو- الجارود روایت کرده‏اند که امام محمّد باقر در آن موقعى که صحیح و سالم بود حضرت صادق علیه السّلام را خواست و بآن بزرگوار فرمود:

من میخواهم ترا به امرى مأمور نمایم، امام جعفر صادق عرض کرد:

مرا به هر امرى که میخواهى مأمور فرما؛ فرمود: نامه و دواتى براى من حاضر کن! موقعى که نامه و دوات را حاضر کرد وصیّت نامه ظاهرى براى امام جعفر صادق علیه السّلام نوشت و فرمود تا گروهى از قریش را دعوت کنند؛ چون عده‏اى از قریش را دعوت کردند، امام محمّد باقر علیه السّلام آنان را براى آن وصیّتى که کرده بود شاهد گرفت.

2- از جابر روایت شده که گفت: امام باقر علیه السّلام فرمود: اى جابر، من نام این فرزندم را احمد نهادم، ولى چون براى (امر امامت) او ترسیدم او را جعفر نامیدم. نظیر این روایت را سدیر صیرفى نیز روایت کرده است.

3- از جابر جعفى و عنبسة بن مصعب روایت شده که از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام راجع به امر قائم پرسش نمودند؟ آن بزرگواربا دست خود به (کتف) امام جعفر صادق زد و فرمود: بخدا قسم که بعد از من این قائم آل محمّد صلى اللّه علیه و آله خواهد بود.

[صفات امام     صادق علیه السلام‏]

4- از فضیل بن یسار روایت شده که گفت: من در حضور امام محمّد باقر علیه السّلام بودم، حضرت صادق وارد شد، حضرت باقر فرمود:

بعد از من این فرزندم بهترین مردم خواهد بود.

5- عنبسه میگوید: وقتى که امام محمّد باقر علیه السّلام قبض روح شد من خدمت امام جعفر صادق رفتم و آن حضرت را از این موضوع اطلاع دادم، فرمود: شاید شما گمان کنید که هر امامى بعد از امام قبل از خود قائم به امر خدا نیست؟ این کلمه قائم نامى است براى جمیع امامها علیهم السّلام.

وقتى که مقام امامت و امر پروردگار بآن حضرت نصیب شد شیعیان را جمع کرد، پس از بجاى آوردن حمد و ثناى خدا و خواندن خطبه آنان را یادآور نعمتهاى خدا کرد و فرمود: خدا (راه) دین خود را بوسیله پیشوایان هدایت‏کننده‏اى که از اهل بیت پیغمبر او هستند واضح کرده، بوسیله امامها طریقه دین را روشن و آشکار کرد، باب علم پوشیده خود را بواسطه آنان افتتاح کرد، کسى که حق واجب امام خود را بشناسد طعم و شیرینى ایمان را خواهد چشید، فضیلت و شادمانى اسلام خود را خواهد فهمید.

زیرا که خدا امام را براى خلق خود مهتر و بزرگ قرار داده امام را براى اهل عالم خود حجت نموده، امام را تاج وقار بر سر نهاده که آن تاج از آسمان کشیده شده و در موقع موت امام قطع نخواهد شد، انسان بآن نعمتهائى که نزد خدا است نائل نمیشود مگربا شناختن امام، امام از تاریکیهائى که بر او وارد شود آگاه است، غیبهاى آسمانى را میداند، از فتنه‏ها خبردار است.

خداى تعالى امامها علیهم السّلام را از فرزندان امام حسین هر امامى را بعد از امامى براى خلق خود انتخاب کرد و آنان را براى مقام امامت برگزید و براى بندگان خود پسندیده قرار داد، آنان را مهتر و بزرگوار گردانید، آنان را حجتى عالم و هدایت‏کننده و پیشواى الهى قرار داد، امامها مردم را براه حق هدایت میکنند و بسوى خدا بر- مى‏گردانند، امامها حجت و برهانهاى خدا و دعوت کنندگان خلقند بسوى خدا، امامها کلیدهاى سخن و دعا هستند، ستونهاى اسلامند، بندگان خدا بوسیله هدایت کردن امامها دیندار میشوند، شهرها بنور امامها نورانى میشود، خدا امامها را (وسیله) حیات و زندگى مردم و چراغهاى تاریکیها قرار داده، تقدیرات حتمى خدا اینطور جارى شده است.

امام آن کسى است که نجیب و پسندیده باشد، قیام‏کننده و- برآورنده آرزو باشد، خدا او را براى قیام کردن و بر آوردن آرزو انتخاب کرده باشد، خدا امام را در عالم ذرّ و در بین مردم قبل از خلق کردن کسى در طرف راست عرش براى خود برگزید، امام در علم غیب نزد خدا است، امام بنظر خدا مراعات شده است، خدا امام را حفظ مینماید، دامهاى شیطان و لشکر او را از امام دور میکند، امام را از تهمتها تبرئه مینماید، امام از آفات و بلیات محفوظ است، از کلیه کارهاى زشت بر کنار است، از خصائص امام حلم و نیکوکارى است، نسب امام عفت و علم است، امام از نطق کردن ساکت است مگر آنچه رضاى خدا در آن باشد، امام را خدا بروح خود تأیید کرده است،خدا راز خود را نزد امام به امانت نهاده و او را براى کار بزرگ خواسته امام در موقع سرگردانى اهل جهل براى خدا بعدل و نور درخشنده و حق واضح و آشکارى که پدران او بطریقه آن رفتند قیام مینماید.

اى گروه مسلمین مثل کسى نظر کنید که طالب راه هدایت باشد درباره این امور نظیر کسى که نخواهد دشمنى کند اندیشه نمائید، بعد از شناختن (حق) در گمراهى اصرار نکنید، تابع مظنه و گمان و هواى نفس نشوید زیرا که از طرف خدا براى شما راهنما آمده.

6- روایت شده که امام جعفر صادق علیه السّلام براى عوام و خواص مردم جلوس میکرد، مردم از اطراف عالم مى‏آمدند و راجع بحلال و حرام و تفسیر و تأویل قرآن پرسش مینمودند، احدى از حضور آن حضرت خارج نمیشد مگر اینکه از جوابى که گرفته بود راضى بود.

7- عبد الاعلى بن اعین روایت کرده که بحضرت صادق علیه السّلام گفتم: کسى که مدعى امر امامت است باید چه دلیلى داشته باشد؟

فرمود: 1- باید از اشخاصى که قبل او بوده‏اند سزاوارتر باشد 2- شمشیر پیغمبر خدا صلى اللّه علیه و آله نزد او باشد 3- صاحب وصیت ظاهرى باشد که هر وقت تو وارد شهر شوى و از عموم مردم و بچه‏ها سؤال کنى: فلان کس چه شخصى را وصى قرار داده بگویند: فلان کس را.

8- از عبد الاعلى روایت شده که گفت: بحضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: شنیدم که محمّد بن عبد اللّه بن الحسن مخفیانه ادعاى امامت میکند؟ فرمود: کسى که در خفا ادعاى امامت میکند باید علنا هم دلیلى داشته باشد، گفتم: چه دلیلى؟ فرمود: حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام بداند.

9- نیز عبد الاعلى از حضرت صادق روایت کرده که فرمود:

وقتى مذهب و مسلک حق را ندانستید بر شما لازم است که تابع آن کسى شوید که جانشین امام قبلى شما شده است. در خبر دیگر است که فرمود: موقعى که کسى مدعى امر امامت شد از او (راجع به احکام خدا) سؤال کنید!.

10- از صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله درباره تفسیر آیه شریفه:

وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ‏سوره حجرات، آیه (7) یعنى و بدانید که پیغمبر (ص) در میان شما است اگر شما را اطاعت میکرد روایت شده که فرمود:

یعنى حجت قائمى که از طرف خدا باشد بقدر طرفة عین از شما غائب نخواهد بود.




تاریخ : پنج شنبه 91/11/5 | 8:21 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

شهادت امام محمد باقر علیه السّلام‏

1- وفات حضرت امام محمّد باقر در سنه (115) هجرى اتفاق افتادروز شهادت از ایام هفته: روز دوشنبه. روز شهادت از ایام ماه: روز هفتم ماه ذى حجه، بقولى هفتم ربیع الاول، بقولى هفتم ربیع الثانى ماه شهادت: ماه ذى حجه، بقولى ماه ربیع الاول، بقولى ماه ربیع الثانى.

سال شهادت: یکصد و چهاردهم از هجرت، بقولى یکصد و هفدهم، بقولى یکصد و هجدهم. محل دفن: قبرستان بقیع. مدت عمر: پنجاه و هفت سال مدت امامت: نوزده سال و دو ماه. قاتل: ابراهیم بن ولید. علت وفات:

زهرى بود که بآن بزرگوار دادند مدت چهار سال که از زمان امامت حضرت باقر علیه السّلام گذشت ولید بن عبد الملک وفات یافت. مدت سلطنت ولید (9) سال و چند ماه بود. موقعى که با سلیمان بن عبد الملک بیعت کردند امر امامت پوشیده و مخفى شد و شیعه دچار شدت و سختى گردید.

مدت شش ماه و چند سال که از زمان امامت امام محمّد باقر گذشت سلیمان بن عبد الملک از این جهان در گذشت و مردم با عمر بن عبد العزیز بن مروان بن حکم بیعت کردند. عمر بن عبد العزیز بود که لعن کردن بر على بن أبی طالب را ممنوع کرد.

در شبى که سلیمان بن عبد الملک از دنیا رفت امام باقر علیه السّلام در مدینه بود، در همان شب امام محمّد باقر فرمود: امشب مردى از دنیا رفت که ملائکه آسمان او را لعنت میکنند و اهل زمین براى او گریه مى‏نمایند.

2- بعد از عمر بن عبد العزیز مردم با یزید بن عبد الملک بیعت‏کردند، یزید بن عبد الملک با امام محمّد باقر و اهل بیت آن حضرت دشمنى شدیدى داشت. روایت شده که آن پلید امام باقر را خواست که بوجود مقدس آن بزرگوار آزارى برساند، همین‏که امام محمّد باقر نزد یزید بن عبد الملک آمد لبهاى خود را حرکت داد و دعائى خواند که کسى نشنید، یزید جلو پاى آن حضرت بلند شده آن بزرگوار را بالاى تخت نزد خود جا داد و گفت: حاجتهاى خود را بگو، فرمود: حاجت من آنست که مرا بطرف وطنم برگردانى. گفت: مانعى ندارد بسوى وطن خود برگرد، ولى آن خبیث بدجنس به مأمورین خود نوشت: در بین راه به امام باقر غذا ندهند، وقتى که آن حضرت بشهر مدین رسید غذا باو ندادند و درب آن شهر را برویش بستند.

امام محمّد باقر بالاى کوه رفت و با بلندترین صدا این آیه را تلاوت کرد: وَ إِلى‏ مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً الى قوله تعالى‏ بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‏سوره هود، آیه (86) الى (88) یعنى حضرت شعیب را براى مردم شهر مدین فرستادیم تا آنجا که میفرماید: کسى را که خدا باقى بگذارد براى شما بهتر است اگر مؤمن باشید در آن شهر عالمى از ما بقى علماء وجود داشت نزد مردم آن شهر آمد و با صداى بلند گفت: بخدا قسم این شعیب است که شما را صدا میزند، گفتند: این شعیب نیست بلکه حضرت امام محمّد باقر است، یزید بن عبد الملک ما را دستور داده که به او غذا ندهیم، آن عالم گفت: یا درب شهر را بروى او باز کنید یا در انتظار عذاب باشید، حرف او را شنیدند و درب را براى آن حضرت گشودند، آنان را دستور داد تا براى امام باقر غذا آوردند، پس از آن امام باقر علیه السّلام‏بسوى مدینه برگشت.

موقعى که وفات حضرت باقر نزدیک شد امام جعفر صادق علیه السّلام را خواست و فرمود: امشب همان شبى است که بمن وعده (شهید شدن) داده شده. امام باقر اسم اعظم خدا و میراثهاى پیمبران و شمشیر را به امام جعفر صادق تسلیم کرد و بآن حضرت فرمود: درباره شیعیان چقدر سفارش کنم، حضرت صادق فرمود: بخدا قسم نمیگذارم که آنان به احدى محتاج شوند. آنگاه حضرت باقر فرمود: طولى نمیکشد که بعد از من زید ادعاى امامت میکند، او را واگذار و با او (درباره امر امامت) نزاع مکن زیرا که عمر او کوتاه خواهد بود- روایت شده که خروج زید در روز چهارشنبه بود و کشته شدن او هم در روز چهارشنبه بود، خدا عذاب قاتل او را تجدید نماید.




تاریخ : پنج شنبه 91/11/5 | 8:20 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

محمد بن على علیهما السّلام‏

بعد از حضرت على بن الحسین فرزند بزرگوارش محمّد بن على براى امر خدا قیام کرد.

1- از صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: على بن الحسین علیهما السّلام با مادر عبد اللّه بن الحسن بن على ازدواج کرد، همان بى‏بى است که مادر امام محمّد باقر علیه السّلام است، على بن الحسین نام آن بى‏بى را صدیقه نهاده بود، میفرمود: در میان آل حسن زنى نظیر او بوجود نیامد.

2- از امام محمّد باقر روایت شده که فرمود: مادر من که مادر عبد اللّه و دختر امام حسن باشد نزد دیوارى نشسته بود، آن دیوار شکست خورد و نزدیک بود که بر سر آن بى‏بى خراب شود، آن بى‏بى بدست خود اشاره کرد و گفت: بحق مصطفى صلى اللّه علیه و آله که خدا بتو اجازه سقوط ندهد تا من از اینجا بلند شوم، دیوار در هوا معلّق شد تا آن بى‏بى بلند شد و رفت آنگاه آن دیوار سقوط کرد، على بن الحسین بجهت (دفع این بلاء) مبلغ (100) دینار براى آن بى‏بى صدقه داد.

ولادت محمد بن على علیهما السّلام‏

1- ولادت امام محمّد باقر علیه السّلام در سنه (58) هجرى قبل از شهید شدن امام حسین بوده‏روز ولادت از ایام هفته: روز جمعه، بقولى شنبه، بقولى دوشنبه روز ولادت از ایام ماه: روز اول رجب، بقولى بیست و دوم آن، بقولى سوم ماه صفر. ماه ولادت: ماه رجب، بقولى ماه صفر. سال ولادت: پنجاه و هفتم هجرى، بقولى پنجاه و هشتم. محل ولادت: مدینه رسول اللّه (ص) اسم: محمد. لقب: هشت لقب دارد که مشهورترین آنها باقر است.

کنیه: ابو جعفر ولادت و نشو و نماى امام محمّد باقر علیه السّلام هم نظیر ولادت پدران بزرگوارش بود.

[معجزاتى از امام محمد باقر علیه السلام‏]

موقعى که امام محمّد باقر جوانى شد و با پدر خود داخل مسجد گردید جابر بن عبد اللّه انصارى نزد آن حضرت آمد، سر او را بوسید و گفت: جدّ تو پیغمبر خدا صلى اللّه علیه و آله تو را سلام میرسانید، بمن میفرمود:

تو زنده خواهى بود تا فرزند من محمّد بن على بن الحسین را ببینى، وقتى که او را دیدى سلام مرا به او برسان.

جابر در وقت دیگرى در حضور امام محمّد باقر آمد، سر آن حضرت را بوسید و بآن بزرگوار فرمود: اى شکافنده (علم و دانش) چون جابر انصارى این عمل را انجام داد امام زین العابدین علیه السّلام به امام باقر دستور داد که از خانه خارج نگردد، ولى جابر صبح و عصر بحضور امام باقر مشرف میشد و بر آن حضرت سلام میکرد. وقتى که على بن الحسین شهید شد امام محمّد باقر بجهت پیرى جابر و همنشینى او با رسول اللّه و امیر المؤمنین علیهما السّلام بدیدن جابر مى‏آمد.

2- از عده‏اى از یاران امام باقر علیه السّلام روایت شده که گفتند: ما با آن حضرت بودیم، زید بن على بن أبی طالب از نزد امام محمّد باقر عبور کرد، امام علیه السّلام فرمود: این برادر مرا مى‏بینید؟، بخدا قسم که در کوفه خروج میکند، بدنش بالاى دار میرود، سرش را در کوچه و بازارها میگردانند.

3- روایت شده که یاران امام محمّد باقر در حضور آن حضرت بودند، کبوتر نرى با ماده خود نزد امام علیه السّلام آمدند، ساعتى توقف کردند و پریدند؛ امام باقر فرمود: ما منطق پرندگان را میدانیم، همه جور نعمتى بما عطا شده، هر چیزى براى ما بیشتر از بنى آدم شنوا و و فرمانبردار است، هر چیزى بیشتر از این امت حق ما را مى‏شناسد، این کبوتر بزوجه خود بدبین شده، آن را نزد من آورد. و شکایت آن را بمن مینماید، براى کبوتر نر بحق ولایت قسم خوردم که زوجه تو خیانت نکرده زیرا که جفت تو راستگو است، آن را از آزار دادن زوجه‏اش نهى کردم، زیرا حیوانى و پرنده‏اى نیست که بولایت و دوستى ما خانواده قسم دروغ بخورد مگر فرزندان آدم پس آن دو کبوتر صلح کردند و پریدند.

4- از محمّد بن مسلم روایت شده که گفت: من با امام محمّد باقر در راه مکه بودیم، گوسفندى را دیدم که از گله عقب افتاده بود، بچه خود را صدا میزد و بسرعت راه میرفت. امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود:

آیا میدانى که این گوسفند به بچه خود چه میگوید؟ گفتم: نه فرمود:

به بچه خود میگوید: زود بیا وارد گله شو، برادر تو در سال گذشته از من و گله عقب افتاد که گرگ آن را در ربود.

محمّد بن مسلم میگوید: من نزد چوپان رفتم و گفتم: این گوسفندى را که من مى‏بینم بچه خود را صدا میزند احتمال میدهم قبل از این بچه آن را گرگ در این موضع خورده باشد؟ گفت: آرى این موضوع در سال گذشته اتفاق افتاده است.

5- روایت شده که اسود بن سعید در حضور امام محمّد باقر علیه السّلام بود امام باقر فرمود: ما حجتهاى خدائیم، ما زبان گویاى خدائیم، ما وجه خدائیم، ما والیهاى امر پروردگاریم. بعد از آن فرمود: اى اسود بین ما و زمین یک ریسمان‏کارى نظیر ریسمان‏کار بنائى است، وقتى ما بخواهیم زمین را امرى بکنیم آن ریسمان‏کار را جذب میکنیم و آن موضع از زمین نزد ما مى‏آید.

6- از حکیم بن ابو نعیم روایت شده که گفت: من در مدینه بحضور امام محمّد باقر علیه السّلام مشرف شدم، عرض کردم: مرا در بین رکن و مقام نذرى است که اگر تو را ملاقات نمایم از مدینه خارج نشوم تا اینکه بدانم تو قائم آل محمّد صلى اللّه علیه و آله هستى یا نه؟، امام باقر بمن جوابى نگفت، من مدت سى روز در مدینه اقامت کردم تا اینکه یک روز در بین راه به امام باقر برخورد کردم، امام بمن فرمود: تو که هنوز در اینجائى؟

گفتم: من که بشما گفتم: چه نذرى کرده‏ام ولى شما بمن دستورى ندادى! فرمود: صبح زود بیا نزد من، صبح زود خدمت آن حضرت رفتم فرمود: حاجت خود را بگو! گفتم: من روزه و صدقه‏اى نذر کردم که اگر تو را ملاقات کنم از مدینه خارج نشوم تا اینکه بدانم تو قائم آل محمّد صلى اللّه علیه و آله هستى یا نه، اگر تو قائم باشى من با تو ارتباط پیدا کنم و الا دنبال کار خود روم؟فرمود: کلیه ما قائم به امر خدائیم، گفتم: تو مهدى هستى؟

فرمود: همه ما (مردم را) بسوى خدا هدایت میکنیم. گفتم: تو صاحب شمشیرى؟ فرمود: کلیه ما صاحب و وارث شمشیر هستیم، گفتم: توئى که دشمنان خدا را میکشى، دوستان خدا را عزیز میکنى، دین خدا بوسیله تو ظاهر و قوى خواهد شد؟ فرمود: اى حکیم من چگونه میتوانم آن شخص باشم در صورتى که به این سنّ رسیده‏ام؟ ان صاحب هذا الامر اقرب عهد باللبن منى، بعد از سخن طولانى فرمود: خدا حافظ تو باد برو و طلب معاش کن.

7- عنبسه از جابر بن یزید جعفى روایت کرده که گفت: راجع بحضرت قائم از امام محمّد باقر علیه السّلام پرسش کردم؟ آن حضرت دست خود را به (کتف) امام جعفر صادق علیه السّلام زد، من امام صادق را از این موضوع خبر دادم، فرمود: جابر راست میگوید، شاید شما گمان کنید که هر امامى قائم بعد از امام قبلى خود نباشد؟ (در صورتى که) کلمه قائم نامى است از براى جمیع امامها.

8- ابو الجارود از امام محمّد باقر روایت کرده که فرمود:

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در آن مرضى که از دنیا رفت على علیه السّلام را خواست، فرمود: یا على نزدیک من بیا تا آن رازهائى را که خدا با من گفته من هم با تو بگویم و تو را امین نمایم بآنچه که خدا مرا امین داشته است، على علیه السّلام جلو آمد تا رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله با او راز گفت، على بن أبی طالب این عمل را با امام حسن و آن حضرت این کار را با امام حسین و امام حسین هم این عمل را با پسرش زین العابدین علیهم السّلام انجام داد.

9- از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: من به نفس‏مؤمنین از خود آنان سزاوارترم و برادرم على به نفس مؤمنین از خود آنان سزاوارتر است، وقتى که على شهید شد پسرم امام حسن به نفس مؤمنین از خود آنان سزاوارتر خواهد بود، بعد از امام حسن فرزندم حسین به نفس مؤمنین از خود آنان سزاوارتر است، موقعى که حسین شهید شد فرزندش امام زین العابدین به نفس مؤمنین از خود آنان سزاوارتر است، یا على تو بزودى او را درک خواهى کرد، بعد از آن فرزندم محمّد بن على به نفس مؤمنین از خود آنان سزاوارتر است، یا حسین تو بهمین زودى او را خواهى دید. این حدیث را عبد اللّه بن عباس و اسامة بن زید و عبد اللّه بن جعفر طیار رحمهم اللّه روایت کرده‏اند.

10- از ابو بصیر روایت شده که گفت: به امام محمّد باقر علیه السّلام گفتم:

شما وارثهاى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله هستید؟ فرمود: آرى، ما وارث رسول خدا و وارث جمیع پیمبران علیهم السّلام هستیم، گفتم: شما هم بر زنده کردن مردگان و شفا دادن کور مادرزاد و مرض پیسى قادر هستید؟ فرمود:

به اذن خدا.

آنگاه بمن فرمود: اى أبو محمّد نزدیک من بیا، چون نزدیک آن حضرت رفتم دست خود را بصورت من کشید، من آفتاب و آسمان و آنچه که در خانه بود دیدم، بمن فرمود: آیا دوست دارى که چشمان تو روشن باشد و آنچه که بر له و علیه مردم است براى تو نیز باشد یا اینکه بحالت کورى خود برگردى و بهشت براى تو باشد؟ گفتم: دوست دارم که بحال کورى برگردم و بهشت را داشته باشم، آن حضرت دست خود را بصورتم کشید و من بحالت اولیه خود برگشتم.

11- ابو حمزه ثمالى از جابر بن یزید جعفى روایت کرده که‏گفت: من روزى در حضور امام محمّد باقر علیه السّلام بودم، آن حضرت بمن توجهى کرد و فرمود: اى جابر تو را الاغى نیست که سوار شوى؟ گفتم:

نه، فرمود: من مردى را در مدینه میشناسم که داراى الاغى است، چون بر آن الاغ سوار شود در یک شب مشرق و مغرب را طىّ میکند.

12- از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: مائیم که قریب و نزدیک بخدائیم، مائیم که برگزیدگان خدائیم، مائیم که امانت‏دار میراثهاى پیمبرانیم، ما امینهاى خدائیم، ما حجتهاى خدائیم، ما حبل (ریسمان) خدائیم، ما رحمت خدائیم براى خلق خدا.

خدا (دنیا را) بما افتتاح و بما هم ختم خواهد کرد، کسى که دست بدامن ما شود بما خواهد رسید و کسى که از (کشتى) ما تخلف کند غرق خواهد شد، مائیم آن رهبرانى که بزرگوار و مشهوریم، پس آن حضرت بعد از سخنى طولانى فرمود: کسى که ما و حق ما را بشناسد و امر ما را عملى کند از ما خواهد بود و بسوى ما خواهد آمد.

13- از فضیل بن یسار روایت شده که گفت: از امام محمّد باقر علیه السّلام شنیدم میفرمود: امامى که از ما خانواده باشد کلام را در شکم مادر خواهد شنید، موقعى که در زمین آید عمودى از نور براى او بپامیشود که بوسیله آن اعمال و کردار بندگان خدا را میبیند.

14- از ابو حمزه ثمالى روایت شده که گفت: از امام محمّد باقر شنید. میفرمود: بخدا قسم کسى که چیزى را بداند نسبت بآن جاهل نخواهد بود، خداى رؤف کریم و عزیز و عادل‏تر از آنست که طاعت خود را بر بنده‏اى (یعنى امام) واجب کند و او را براى خلق خود حجت قرار دهد و علم به آسمان و زمین را از او پوشیده دارد، آنگاه‏فرمود: علم به آسمان و زمین از امام پوشیده و مخفى نخواهد بود.

15- روایت شده که حبابه والبیه بحضور امام محمّد باقر مشرف شد، امام علیه السّلام به حبابه فرمود: براى چه گریه میکنى؟ گفت: براى زیادى غم و غصه، براى اینکه موى سرم سفید شده، امام باقر به حبابه فرمود: جلو بیا! حبابه نزدیک آن حضرت آمد، آن بزرگوار دست خود را بر فرق سر حبابه نهاد و براى او آهسته دعا کرد، آنگاه فرمود: براى حبابه آینه آوردند وقتى که بآینه نظر کرد دید موهاى سفید سرش مشگى بسیار خوبى شده‏اند، حبابه از این نعمت خیلى خوش‏حال گردید، امام باقر هم براى خوش‏حالى حبابه مسرور شد.

حبابه، به امام محمّد باقر گفت: تو را بحق آن خدائى که از پیغمبران براى شما عهد و پیمان گرفت قسم میدهم بگو: ببینم که شما در سایه (عرش) چگونه بودید؟ فرمود: قبل از آنکه خدا حضرت آدم را خلق کند ما نورى بودیم در جلو عرش، خدا بما وحى کرد، ما خدا را تسبیح گفتیم و ملائکه بعد از ما به تسبیح خدا مشغول شدند، قبل از تسبیح گفتن ما تسبیحى در کار نبود وقتى که خدا حضرت آدم را خلق کرد آن نور را در وجود او قرار داد.

عمر امام محمّد باقر علیه السّلام (57) سال بود. ولادت آن حضرت در سنه (58) هجرى بوده است. امام محمّد باقر علیه السّلام دو سال و چند ماه از زمان امام حسین را درک کرد. مدت (35) سال با پدر خود على بن الحسین علیهما السّلام بود. نوزده سال و چند ماه هم زمان امامت آن حضرت بوده است.




تاریخ : پنج شنبه 91/11/5 | 8:6 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

    به نام خدا

[کلماتى از امام زین العابدین ع‏]

4- از ابو خالد کابلى روایت شده که گفت: من زمانى را به امامت محمّد بن حنفیه قائل بودم، یحى بن امّ طویل که دایه امام زین- العابدین بود مرا ملاقات کرد و مرا بسوى آن حضرت دعوت کرد، من قبول نکردم، گفت: چه ضررى دارد که تو حق مرا ادا کنى و یک مرتبه آن حضرت را زیارت نمائى؟ من با ابو خالد روا نشدم، آن حضرت را در اطاقى که از فرش قرمز فرش شده بود دیدم، لباسهاى رنگ‏وارنگى در بر داشت، من طولى ندادم و از حضور آن حضرت بلند شدم، وقتى که بلند شدم بمن فرمود: فردا نزد من بیا! من خارج شدم و به یحى گفتم: مرا نزد مردى آوردى که لباس رنگ‏وارنگ مى‏پوشد؟! قصد کردم که دیگر خدمت آن حضرت بر نگردم ولى با خود گفتم:

آمدن من نزد على بن الحسین ضررى ندارد لذا در همان وقتى که فرموده بود نزد آن برگزیده خدا آمدم، درب خانه را باز دیدم و کسى را ندیدم لذا قصد کردم که برگردم.

ناگاه شنیدم که آن بزرگوار سه مرتبه از داخل خانه مرا صدا زد، من گمان کردم دیگرى را صدا میزند تا اینکه فریاد زد و بمن فرمود: اى کنکر! داخل خانه شو. کنکر نامى بود که مادرم براى من نهاده بود و غیر از من کسى از این اسم اطلاعى نداشت. من در خدمت على بن الحسین مشرّف شدم، دیدم زین العابدین در اطاق‏کاهگلى روى حصیر نشسته و پیراهن کرباسى پوشیده، بمن فرمود:

اى ابو خالد من تازه عروسى کردم، آن منظره‏اى که تو دیروز دیدى بجهت عروسى بود که مخالفت با آن را دوست نداشتم، آن روز را در خدمت آن حضرت شب نکردم مگر اینکه معجزات و عجائبى را از آن بزرگوار مشاهده کردم لذا به امامت على بن الحسین قائل شدم و خدا مرا بوسیله آن برگزیده خود هدایت کرد.

5- از امیر المؤمنین على بن أبی طالب علیه السّلام روایت شده که فرمود:

بعد از امام حسن و امام حسین علیهما السّلام مقام امامت نصیب دو برادر نخواهد شد و تا روز قیامت از فرزندان من خارج نمیگردد (یعنى مقام امامت از پدر بفرزند میرسد ولى از برادر ببرادر نخواهد رسید)

6- از حضرت على بن الحسین علیهما السّلام روایت شده که فرمود:

سه طایفه هستند که خدا در روز قیامت نظر مرحمت بآنان نخواهد داشت، آنان را پاک و پاکیزه نمیکند، براى آنها عذاب دردناکى خواهد بود: 1- آن کسى که از ما خانواده (محمّد و آل محمّد صلى اللّه علیه و آله) نباشد و خود را در بین ما خانواده داخل کند.

2- آن کسى که از ما خانواده باشد و خود را از بین ما خارج نماید 3- آن کسى که بگوید: این دو طایفه را از اسلام بهره و نصیبى خواهد بود.

 

 

 




تاریخ : پنج شنبه 91/11/5 | 8:6 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

شهادت على بن الحسین علیهما السّلام‏

1- على بن الحسین در سنه (95) هجرى در سنّ (57) سالگى شهید شد، در قبرستان بقیع نزد امام حسن مجتبا دفن گردیدروز شهادت از ایام هفته: روز شنبه، بقولى روز دوشنبه. روز شهادت از ایام ماه: دوازدهم، بقولى هجدهم، بقولى بیست و پنجم ماه محرم. ماه شهادت: ماه محرم. سال شهادت: سال یکصد و دهم، بقولى نود و چهارم، بقولى نود و دوم از هجرت. محل دفن: مدینه پیغمبر (ص) مدت عمر:

پنجاه و هفت سال. مدت امامت: سى و چهار سال. قاتل: عبد الملک مروان، بقولى هشام بن عبد الملک. علت وفات: زهرى بود که بخورد آن حضرت دادند-  على بن الحسین دو سال و چند ماه از عمر خود را با امیر المؤمنین بسر برد.

حدیثهاى زیادى از آن حضرت روایت کرده، زین العابدین مدت بیست سال از عمر خود را با پدر و عموى خود طى کرد، زمان امامت آن حضرت (35) سال و چند ماه بود.

2- روایت شده که ناقه على بن الحسین (بعد از رحلت آن بزرگوار) بطرف قبرستان بقیع خارج شد، گردن خود را بر قبر آن حضرت میزد، اشک از چشمانش جریان داشت، امام محمّد باقر کسى را فرستاد تا آن ناقه را بجاى خود برگردانید، آن حیوان نیز بسوى بقیع برگشت و این عمل را سه مرتبه انجام داد، بالاخره بالاى قبر على بن الحسین توقف کرد تا مرد، امام محمّد باقر علیه السّلام دستور داد تا گودالى کندند و آن حیوان را در آن دفن کردند.

 [غلام سیاه امام زین العابدین ع‏]

از سعید بن مسیّب روایت شده که گفت: قحطى عمومى مردم را فرا گرفت، من چشم خود را گشودم، غلام سیاهى را بالاى تپه‏اى تنها دیدم، بطرف او روان شدم، دیدم لبهاى خود را حرکت میدهد، هنوز دعاى او تمام نشده بود که ابرى آمد، چون آن ابر را دید خوش‏حال شد و برگشت، بقدرى باران آمد که ما گمان کردیم غرق خواهیم شد. من بدنبال آن غلام رفتم تا اینکه دیدم داخل خانه على بن الحسین علیهما السّلام شد.

من نیز در خانه على بن الحسین داخل شدم، عرض کردم:

اى آقاى من آیا در خانه شما غلام سیاهى است که او را بمن بفروشى و مرا ممنون نمائى؟ فرمود: اى سعید چرا آن غلام بتو بخشیده نشود؟، بسرپرست غلامان خود دستور داد تا کلیه غلامهائى را که در خانه آن حضرت بودند بمن عرضه کرد، ولى من آن غلام سیاه را در بین آنان ندیدم، گفتم: من آن غلام سیاه را ندیدم، سرپرست غلامان آن حضرت گفت: غیر از فلان غلام که نگهبان است کسى نیست، گفتم: او را بیاور! چون او را آورد دیدم همان غلام سیاهى است که من میخواستم.

به على بن الحسین عرض کردم: این همان غلام سیاهى است که من میخواهم، فرمود: اى غلام! سعید مالک تو شد، با او برو، غلام سیاه بمن گفت: چه باعث شد که تو بین من و مولاى من جدائى انداختى؟! گفتم: آن معجزه‏اى که من بالاى تپه از تو دیدم، ناگاه آن غلام دست خود را با تضرع و زارى بطرف آسمان بلند کرد و گفت: اى خدا اگر ما بین من و تو رازى بوده که آن را فاش کردى الآن مرا قبض روح کن. على بن الحسین علیهما السّلام گریه کرد و آن‏اشخاصى که در حضور آن حضرت بودند نیز گریه کردند، منهم با چشم اشکبار خارج شدم، همین‏که بمنزل خود رسیدم قاصد زین العابدین آمد که اگر میخواهى از آن غلام سیاه تشییع جنازه نمائى فعلا موقعیت دارد، من با آن قاصد حرکت کردم و آن غلام را مرده دیدم.




تاریخ : پنج شنبه 91/11/5 | 8:5 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

    به نام خدا

[مناظره محمد بن حنفیة با على بن الحسین علیهما السلام‏]

در آن وقت بود که عموى زین العابدین که محمّد بن حنفیه (پسر امیر المؤمنین علیه السّلام) باشد درباره امر امامت با آن حضرت بنزاع پرداخت و ادّعا کرد که امر امامت بعد از برادرش امام حسین علیه السّلام براى او خواهد بود، به چند آیه از قرآن و آیه (اولو الارحام که در صفحه (313) این کتاب نوشته شده) با على بن الحسین علیهما السّلام مناظره کرد و گفت: آیه سابق الذکر بعد از امام حسین علیه السّلام براى من و فرزندانم نازل شده «فلم یثنه ذلک عن منزلته».

امام زین العابدین علیه السّلام به محمّد بن حنفیه فرمود: براى محاکمه نزد حجر الاسود (سنگ سیاهى که در کعبه است) میرویم!.

عرض کرد: چگونه مرا براى محاکمه نزد سنگى میبرى که نه میشنود و نه جواب میگوید و چگونه میشود که آن مکان از مردم خالى و خلوت گردد؟ آن حضرت فرمود: خدا آن را درباره حکومت در بین ما آگاه و ناطق خواهد کرد.

محمّد بن حنفیه با تعجب با حضرت زین العابدین علیه السّلام حرکت کرد تا نزد حجر الاسود آمدند، على بن الحسین فرمود: اى عمو تو با حجر الاسود تکلم کن! محمّد بن حنفیه مقابل حجر الاسود آمد و با آن سنگ تکلم کرد؛ ولى آن سنگ از صحبت کردن با او خوددارى کرد و جوابى به او نداد.

آنگاه على بن الحسین علیهما السّلام جلو رفت، دست پاکیزه و مبارک خود را بر حجر الاسود نهاد و گفت: بار خدایا! من تو را بحق اسم تو که در سرادق بزرگ نوشته شده قسم میدهم که این سنگ را گویانمائى و آنچه که میخواست دعا کرد، بعد از آن فرمود: اى سنگ ترا قسم میدهم بحق آن خدائى که عهد و پیمان بندگان را- و گواهى نمودن براى کسى که ترا قصد نماید و مطیع تو گردد- در تو قرار داد، تو شهادت بده که بعد از امام حسین علیه السّلام امر وصیت و امامت براى که خواهد بود؟.

امام صادق علیه السّلام فرمود: حجر الاسود طورى جنبش کرد که نزدیک بود (از جاى خود) کنده شود، آنگاه خدا آن سنگ را بسخن در آورد تا گفت: اى محمّد بن حنفیه مقام امامت را به على بن الحسین علیهما السّلام تسلیم کن!.

حضرت زین العابدین علیه السّلام گفت: بار خدایا! (از محمّد بن حنفیه) در گذر، آنگاه محمّد بن حنفیه از مناظره خود دست برداشت و امر امامت را به زین العابدین علیه السّلام واگذار کرده از خدا طلب آمرزش نمود.

[معجزاتى از امام زین العابدین ع‏]

4- صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله میفرماید: على بن الحسین علیه السّلام دست ابو حمزه را که دیران بن ابو صفیه ثمالى باشد گرفت و فرمود:

اى أبو حمزه! ما منطق پرندگان را میدانیم، همه نعمتى نصیب ما گردیده است، حقّا که این مقام مقام فضیلت آشکارى است.

5- روایت شده که على بن الحسین علیه السّلام در یکى از سفرها با عدّه‏اى بمکه میرفت، همین‏که در بین راه نشستند آهوئى آمد و در مقابل آن حضرت ایستاد، با چشمانى پر از اشک به زین العابدین علیه السّلام شکایت کرد. آن حضرت به همسفران خود فرمود: فهمیدید این آهو چه گفت؟ گفتند: خدا و پیغمبر و امام بهتر میدانند، فرمود: این‏آهو میگوید: من نزد فلان شخص قرشى هستم و بچه‏اى دارم که از من گرفته شده، مدت یک شب و روز است که بآن غذا نداده‏اند.

امام زین العابدین علیه السّلام نزد آن شخص قرشى فرستاد، او را حاضر کردند، طلب بخشش آن آهو را با بچه‏اش از او کرد، غذا آوردند بآن آهو داد، آنگاه امر کرد تا بطرف صحرا رود، راه آن حیوان را باز کردند، او همهمه کنان با بچه خود بسوى بیابان رفت.

على بن الحسین علیه السّلام فرمود: نفهمیدید آن آهو چه میگفت؟ گفتند:

نه، فرمود: در حق ما دعا میکرد.

6- روایت شده: شخصى در آن موقعى که یاران زین العابدین در حضور آن حضرت بودند نزد آن بزرگوار آمد، على بن الحسین علیه السّلام فرمود: تو کیستى؟ گفت: من مرد منجّم و ستاره‏شناسى هستم، امام به او نظرى کرد و فرمود: مایلى ترا بسوى مردى راهنمائى کنم که از وقت ورود تو تا بحال بچهارده هزار عالم عبور کرده؟ ستاره‏شناس گفت: آن مرد کیست؟ امام فرمود: اگر بخواهى ترا از آنچه که امروز خوردى و آنچه در خانه خود ذخیره کردى آگاه نمایم؟ گفت:

بى‏میل نیستم. امام فرمود: تو امروز ملخهائى را که بوسیله سرما مرده بودند خوردى، در منزل تو بیست دینار وجود دارد که سه دینار از آن دینار خانگى است.

مرد ستاره‏شناس گفت: شهادت میدهم که تو حجت بزرگ و کلمه تقواى خدائى‏ کلمه تقواى خدا یعنى بسم اللّه الرحمن الرحیم- المنجد.. امام علیه السّلام فرمود: تو هم دوستى هستى که‏خدا قلب او را براى ایمان آوردن آزمایش کرده باشد، لذا ایمان آوردى.

7- از ابو حمزه ثمالى روایت شده که گفت: من در خدمت على بن الحسین علیهما السّلام بودم، صداى گنجشک‏ها بگوش میخورد، امام فرمود: اى ابو حمزه میدانى این گنجشکان چه میگویند؟

گفتم: نه، فرمود: خدا را بپاکى یاد میکنند و رزق خود را از خدا مى‏طلبند.

دلیل و برهانهاى امامت على بن الحسین علیهما السّلام زیاد است، ما قسمتى از دلیل‏هاى امامت آن حضرت را در آخر باب شرح حالش بیان کردیم.

وقتى که روزگار امام زین العابدین علیه السّلام بسر آمد فرزند خود امام محمّد باقر علیه السّلام را خواست، او را وصىّ خود قرار داد، جماعتى از شیعیان خصوصى آن بزرگوار در موقع وصیت کردن آن حضرت حضور داشتند، اسم اعظم خدا و میراثهاى پیغمبران را به امام باقر تسلیم کرد، على بن الحسین علیه السّلام به امام باقر سفارش ناقه خود را کرد و فرمود:

بآن ناقه نیکوئى کن، علوفه آن را آماده کن! بعد از من به پشت او سوار مشو و آن را سفر مبر، باید در طویله باشد. على بن الحسین علیه السّلام بیست مرتبه با آن ناقه بحج رفته بود و یک چوب هم بآن حیوان نزده بود.




تاریخ : پنج شنبه 91/11/5 | 8:4 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

ولادت على بن الحسین علیهما السّلام‏

1- روایت شده که على بن الحسین علیهما السّلام در سنه (38) بعد از هجرت متولد شد ساعت ولادت: وقت چاشت. روز ولادت از ایام هفته: جمعه، بقولى پنجشنبه، بقولى سه‏شنبه، بقولى یکشنبه. روز ولادت از ایام ماه:

پانزدهم جمادى الاولى، بقولى پانزدهم جمادى الثانیة، بقولى پنجم یا هفتم ماه شعبان و ... ماه ولادت: ماه جمادى الاولى، بقولى ماه جمادى الثانیة، بقولى ماه شعبان. سال ولادت: سى و هشتم از هجرت، بقولى سى و ششم، بقولى سى و هفتم. محل دفن: مدینه پیغمبر (ص) اسم: على. لقب. داراى یازده لقب است که مشهورترین آنها زین العابدین، سید الساجدین است. کنیه: ابو محمد، ابو الحسن اول، بنا بنظر اشخاصى که کنیه امیر المؤمنین را در نظر گرفته‏اند.

. مادر آن حضرت جهانشاه دختر یزدگرد- آخرین پادشاهان عجم که پسر شهریار باشد- بود. جریان جهانشاه و خواهرش این بود که در زمان عمر بن خطّاب اسیر شدند، آنان را نزد عمر آوردند، عمر دستور داد تا آنان را براى فروش عرضه نمایند! ولى امیر المؤمنین على علیه السّلام از این عمل جلوگیرى کرد و فرمود: دختران پادشاهان را نباید در بازارها فروخت، آنگاه على علیه السّلام زنى از انصار را دستور داد تا دست آن دو خواهر را گرفت و در میان مجلس مهاجر

و انصار گردانید و آنان را براى ازدواج عرضه کرد.

اول کسى که وارد شد امام حسن و امام حسین علیهما السّلام بودند پس آن دو بزرگوار ایستادند و خطبه آنان را براى خودشان خواندند، آن دو خواهر هم گفتند: ما غیر از شما کسى را قبول نمیکنیم، پس امام حسن با شهربانو و امام حسین با جهانشاه ازدواج کردمترجم گوید: مشهور آنست که امام حسین با شهربانو ازدواج کرد، بنابراین میتوان احتمال داد که در متن عربى این کتاب لفظ حسین بر لفظ حسن علیهما السلام مقدم بوده است؟!. آنگاه امیر المؤمنین به امام حسین گفت: این زن را حفظ کن و نسبت به او نیکوئى نما، زیرا کسى را براى تو میزاید که بعد از تو بهترین اهل زمین خواهد بود.

پس آن بى‏بى حضرت على بن الحسین را زائید، جریان ولادت و نشو نماى على بن الحسین نظیر ولادت و نشو و نماى پدران بزرگوارش علیهم السّلام بود. مادر على بن الحسین در مدینه در حال نفاس از دنیا رفت و براى على بن الحسین علیهما السّلام دایه‏اى خریده شد که متصدى شیر دادن و پرورش آن حضرت باشد. على بن الحسین بدایه خود مادر میگفت، وقتى که على بن الحسین بزرگ شد دایه خود را براى غلام خود که نام او سلام بود تزویج کرد، لذا بنى امیه میگفتند: على بن الحسین مادر خود را براى غلام خود تزویج کرده است و آن حضرت را براى این عمل سرزنش میکردند.

[وجه تسمیه حضرت به سید العابدین‏]

علت اینکه آن حضرت را سید العابدین میگفتند این بود که آن بزرگوار در هر شب و روز (1000) رکعت نماز بجاى مى‏آورد.

     [چرا حضرت زین العابدین علیه السلام جهاد نکرد]

على بن الحسین در روز عاشورا با پدر خود در کربلا حضور داشت ولى آن بزرگوار مریض بود و مریضى او درد شکم بود لذا جهاد از آن حضرت ساقط شد. موقعى که شهید شدن امام حسین علیه السّلام نزدیک شد على بن الحسین را خواست، او را وصى خود نمود، بآن حضرت دستور داد تا میراثهاى انبیاء و شمشیر و نامه‏اى که خود آن حضرت پیش امّ سلمه نهاده بود تحویل بگیرد.

موقعى که امام حسین علیه السّلام شهید شد زین العابدین را هم با اهل حرم امام حسین به اسیرى بردند و آن بزرگوار را نزد یزید آوردند، در آن موقع فرزند آن حضرت امام محمّد باقر که دو سال و چند ماه از عمر مبارکش گذشته بود با پدر خود نزد یزید آمد، وقتى که یزید حضرت زین العابدین را دید گفت: یا على بن الحسین (در روزگار) چه دیدى؟! زین العابدین فرمود: چیزى را دیدم که خدا قبل از اینکه آسمانها و زمینها را خلق کند درباره آن قضاوت فرموده است.

یزید درباره زین العابدین با اهل مجلس خود مشورت کرد؟

اهل مجلس یزید که از یزید کمتر نبودند بقتل زین العابدین علیه السّلام اشاره کردند (و کلامى را گفتند که خودشان بآن سزاوارتر بودند و ما از ترجمه آن خوددارى مینمائیم).

آنگاه امام محمّد باقر علیه السّلام (که دو سال و چند ماه بیشتر از عمر شریفش نگذشته بود) بعد از حمد و ثناى خدا در جواب یزید فرمود:

اهل مجلس تو بتو اشاره‏اى کردند که بر خلاف اشاره اهل مجلس فرعون بود که درباره امر موسى و هارون علیهما السّلام با آنها مشورت کرد، زیرا که اهل مجلس فرعون بفرعون گفتند: موسى را با برادرش‏نگاه دار ولى اهل مجلس تو بقتل ما اشاره کردند، این اشاره‏اى که اینها کردند داراى سببى است، یزید گفت: آن سبب چیست؟! حضرت باقر علیه السّلام فرمود: اهل مجلس فرعون حلال زاده بودند ولى اهل مجلس تو حلال زاده نیستند زیرا پیغمبران و فرزندان آنان را غیر از فرزندان زنا کسى نخواهد کشت، آنگاه یزید ساکت شد و چنانکه گفته شده دستور داد تا آنان را از مجلس خارج کردند.

2- روایت شده که على بن الحسین علیهما السّلام با مؤمنینى که تابع آن حضرت بودند امر امامت را مخفى میداشت. در سنه سوم از امامت على بن الحسین یزید بن معاویه وفات یافت و مردم با پسرش معاویة بن یزید بیعت کردند، معاویة بن یزید مدت سه ماه سلطنت کرد و از دنیا رفت.

بعد از آن در سنه (64) هجرى فتنه ابن زبیر که مدت (9) سال بطول انجامید در حجاز شروع شد. مدت دوازده سال که از امامت زین العابدین گذشت مردم با آن ملعون گربه چشمى که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله او را تبعید کرد یعنى مروان بن حکم بن ابى العاص بیعت کردند. در زمان آن لعین بود که مؤمنین پنهان شدند، سختى زمانه بر اهل آن زمان شدت یافت، شیعیان را از اطراف زمین مى‏گرفتند و خون و مال آنان را هدر مى‏بردند (در زمان مروان لعین بود) که (خطباء) در منبرهاى خود بطور آشکار امیر المؤمنین على بن أبی طالب را لعنت میکردند.

مروان خبیث مدت (10) سال و چند ماه و چند روزى سلطنت کرد و بدوزخ رفت.

مردم بعد از مروان پلید با پسرش عبد الملک بیعت کردند،عبد الملک حجّاج بن یوسف را (براى حکومت) گردنگیر مردم عراق کرد، آنگاه براى حجّاج نوشت:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خون فرزندان عبد المطّلب را حفظ کن و از ریختن خون آنان حذر و اجتناب کن! زیرا من دیدم که آل ابو سفیان چون سگ خون اولاد عبد المطلب را لیسیدند و در دنیا چندان مکثى نکردند تا اینکه ریشه‏کن شدند. پس عبد الملک آن نامه را پنهان از نظر مردم دور و نزدیک و خاص و عام براى حجاج فرستاد و او را دستور داد که آن نامه را مخفى نماید.

3- حضرت صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله فرمود: امام زین العابدین علیه السّلام در همان روز از همان ماه (که عبد الملک آن نامه را مخفیانه نوشته بود) براى عبد الملک نوشت:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» از طرف على بن الحسین بسوى عبد الملک بن مروان، اما بعد: تو در فلان ساعت از فلان روز در فلان ماه فلان نامه را براى حجاج بن یوسف نوشته‏اى، خداى رؤف هم این عمل ترا میداند، تو را در امر سلطنت مهلت داد، یک مقدارى بزمان سلطنت تو افزود. آنگاه حضرت زین العابدین علیه السّلام آن نامه را براى عبد الملک فرستاد، چون عبد الملک آن نامه را خواند خوش‏حال شد و مقدارى طلا و پول بقاصد آن حضرت جائزه داد. عبد الملک مدت (30) سال و خورده‏اى سلطنت کرد و از دنیا رفت.

(بعد از عبد الملک) در سنه (68) هجرى با پسرش ولید بیعت شد، در آن موقع مدت (26) سال از امامت على بن الحسین علیهما السّلام گذشته بود.




تاریخ : پنج شنبه 91/11/5 | 8:3 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

على بن الحسین علیهما السّلام‏

1- (بعد از امام حسین) فرزند بزرگوارش على بن الحسین علیهما السلام مخفیانه با ترس و تقیه شدیدى در زمان سختى براى امر الهى قیام کرد.

2- از صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: خدا آیه تطهیر را- که در صفحه (302) این کتاب نگاشته شده- درباره امر امامت نازل کرد، امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام چنانکه در شرح حال امام حسین گفته شد در معنى آیه سابق الذکر شریک بودند، بعد از آن خداى حکیم آیه‏اى را (که بعدا خواهیم قرائت نمود) بخصوص امامت حضرت على بن الحسین علیهما السّلام نازل کرد (و آن آیه این است:) وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ* سوره أحزاب، آیه 6- یعنى و صاحبان رحم بعضیشان بر بعض دیگر سزاوارترند در کتاب خدا-.

[لوح آسمانى‏]

3- از جابر بن عبد اللّه انصارى روایت شده که گفت: من در دست فاطمه زهراء لوح سبزى را دیدم که گمان کردم زمرّد است، در آن لوح نوشته سفیدى دیدم که بنور آفتاب شباهت داشت، به آن بى‏بى گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد این لوح چیست؟ فرمود: این‏لوحى است که خدا براى پیغمبر خود صلى اللّه علیه و آله برسم هدیه فرستاده است.

در این لوح نام پدرم رسول خدا، پسر عمش على بن أبی طالب، نام دو فرزندم حسن و حسین و نام وصى‏هائى که از فرزندان حسینم علیهم السّلام بوجود مى‏آیند نوشته شده است. پدرم این لوح را بمن عطا کرد و بوسیله آن بمن بشارت داد، مرا دستور داد که این لوح را حفظ نمایم.

آنگاه فاطمه زهراء علیها السلام آن لوح را بمن داد، من آن را خواندم، آنچه که در آن بود رونوشت کردم که رونوشت آن این است:

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم این نامه‏اى است از طرف خداى با عزت و دانا از براى محمّد صلى اللّه علیه و آله که نبى، نور، سفیر، پرده و دلیل خدا است، این نامه را روح الامین از نزد پروردگار عالمین آورده است، یا محمّد نام‏هاى مرا بزرگ بدار و نعمتهاى مرا سپاسگزار باش، زیرا من خدائى هستم که غیر از من خدائى نیست، منم که شکننده مردم جبّار و سرکش هستم، منم که مظلومین را بر دشمنان پیروز مینمایم، بر گناهکاران قهر و غضب میکنم، کسى که بغیر از فضل من امیدوار باشد یا غیر از عدل مرا خائف باشد او را عذاب دردناکى میکنم که احدى از اهل عالم را نظیر او عذاب نکرده باشم.

یا محمّد صلى اللّه علیه و آله مرا عبادت کن، بر من توکل نما، من هرگز پیغمبرى را نفرستاده‏ام که روزگار او را کامل و مدت او را ناقص کرده باشم مگر اینکه براى او وصى قرار دادم، من تو را بتمام انبیاء و وصى تو على بن أبی طالب را بر تمام وصى‏ها فضیلت و برترى دادم، تو رابوسیله دو فرزندت حسن و حسین علیهما السّلام گرامى داشتم.

حسن علیه السّلام را معدن علم و دانش خودم قرار دادم، حسین علیه السّلام را خزینه‏دار وحى خود گردانیدم، او را بوسیله شهید شدن گرامى نمودم عاقبت او را بسعادت ختم کردم، فضیلت حسین از تمام شهدا بیشتر و درجه او از همه بالاتر است، کلمه تامه‏ من با حسین خواهد بود، حجت بالغه (و دلیل و برهان براى وجود) من نزد حسین است.

بجهت فرزندان حسین علیهم السّلام ثواب میدهم و عقاب مى‏کنم که اولین آنها است:

1- على (بن الحسین) سید العابدین و زینت دوستان گذشته من، 2- فرزند او که شبیه جدّ پسندیده خود میباشد یعنى محمّد (بن على) که واضح کننده علم و معدن حکمت من است.

3- جعفر (بن محمّد) علیهما السّلام که بزودى آنهائى که درباره او شک دارند هلاک خواهند شد، بهمین زودى آن حضرت را در بین انصار و تابعین و دوستانش آشکار خواهم کرد، بعد از جعفر فتنه تاریک و ظلمانى بوجود مى‏آید، زیرا که (احکام) واجبه من قطع و حجّت من مخفى نخواهد شد و دوستان من شقى نخواهند شد، کسى که منکر یکى از دوستان و حجّتهاى من شود حقّا که منکر نعمت من شده، کسى که یک آیه از قرآن مرا تغییر دهد حقّا که دروغ بر من بسته است.

4- واى بر آنهائى که در موقع تمام شدن مدت حبیب وبرگزیده من موسى (بن جعفر) بر آن حضرت دروغ مى‏بندند و منکر آن بزرگوار خواهند شد.

5- آن کسى که دوست و یارى کننده دین من على (بن موسى الرضا) را تکذیب نماید کلیه دوستان مرا تکذیب نموده است، مرد خبیث و متکبرى او را خواهد کشت و در شهرى که آن را بنده نیکوکار ما بنا کرده، پهلوى بدترین خلق من دفن خواهد شد.

6- قول من حق است که چشم آن حضرت را بفرزندش محمّد (بن على) روشن خواهم کرد، محمّد بن على بعد از آن حضرت خلیفه و وارث او، معدن علم، محل راز و حجت بر خلق من است، بهشت را جایگاه او قرار داده‏ام، او را براى هفتاد نفر از اهل بیتش شفیع قرار دادم که کلیه آنان مستوجب آتش هستند.

7- امر فرزندش على (بن محمّد) را که دوست، ناصر (دین)، شاهد بر خلق و امین بر وحى من است بسعادت ختم مینمایم.

8- حسن (بن على) را که (خلق را) براه من دعوت میکند و خزینه علم من است از او بوجود مى‏آورم.

آنگاه امر او را بوسیله فرزندش که براى مردم عالم رحمتى است کامل خواهم نمود، آن فرزندى که داراى: کمال موسى، ارزش عیسى و صبر ایّوب است، دوستان من در زمان او ذلیل خواهند شد، سرهاى آنان برسم هدیه فرستاده خواهد شد آنطور که سرهاى گروه ترک و دیلم را براى یکدیگر هدیه میفرستند، آنان کشته و سوخته خواهند شد، آنان خائف و ترسان میشوند، زمین از خونشان رنگین میگردد، صداى وا ویلا و گریه در بین زنان آنها بلند خواهد شد،حقّا که آنان دوستان منند، من بوسیله آنان هر فتنه تاریک و ظلمانى را دفع خواهم نمود، بجهت آنها است که من زلزله‏ها و گناهان و سختى‏ها را رفع مینمایم، آنان هستند که درود و رحمت از طرف خدا بر آنها است و آنها هستند که هدایت‏شدگانند.