به نام خدا
بررسى امکان توجه دائم به خداوند
گرچه از دام ذکر مدح و ستایش فراوانى شده است ، اما پرسش این جا است که تداوم ذکر با کیفیت بالا و عمیق چگونه با زندگى روزمره انسان سازگار و قابل جمع است ؟ چگونه مى توان در عین اشتغال به تحصیل و درس و کسب و کار و انجام سایر مسؤ ولیت ها به یاد خدا نیز بود؟ کسى که مشغول مطالعه است باید همه حواس او متمرکز در مطالعه باشد و کسى که به کارهایى مشغول است که هیچ سنخیتى با عبادت و توجه به خدا ندارد، چگونه مى تواند در عین انجام آن اشتغالات به یاد خدا نیز باشد؟ و اگر جمع بین توجه به خدا با انجام مسؤ ولیت ها و وظایف روزمره براى عموم مردم میسر نیست ، چه فایده اى بر مدح و ستایش از تداوم ذکر مرتب مى شود؟
در بررسى این مساءله ، اولا باید دید که آیا ثبوتا امکان دارد شخص غیر معصومى در همه شؤ ون زندگى به یاد خدا باشد و از او غافل نگردد. در صورت امکان چنین امرى ، باید بررسى شود که آیا در مقام عمل ، این امر اختصاص به افراد نادرى دارد، یا افراد عادى نیز تا حدودى مى توانند در همه حال به یاد خدا باشند؟ اگر پاسخ این پرسش نیز مثبت باشد، آن گاه نوبت به این سؤ ال مى رسد که انسان چه باید بکند تا همواره به یاد خدا باشد؟
اما از لحاظ مقام ثبوت ، در امکان بر خوردار بودن از ذکر و توجه داریم به خداوند تردیدى نیست ، چنان که طلیعه این خطبه نیز بر آن اشعار دارد. آیات و روایت نیز در مجموع مؤ ید این مطلب هستند. براى تقویت این مساءله به ذهن مى توان به نمونه هایى در زندگى روز مره اشاره کرد؛ براى مثال ، گاهى در زندگى مسایلى پیش مى آید که تمام فکر و ذکر و حواس انسان را به خود مشغول مى دارد و انسان مدام در فکر آنها است ، اما در عین حال این توجه همیشگى مانع انجام فعالیت هاى روزمره او نمى گردد. اگر کسى خداى ناکرده به داغ عزیزى مبتلا شود. چنین وضعى پیدا مى کند.
حتى گاهى کسى سال ها پس از مرگ عزیزش ، باز او را فراموش نمى کند و با دیدن هر چیزى که به او تعلق داشته ، به یاد عزیزش مى افتد. بسیارى از خانواده و مادران شهدا، پس از سال ها هنوز عزیزشان را فراموش نکرده اند.
آنان گرچه به امور روزمره زندگى و وظایف خود مشغولند، اما در ته دل به یاد عزیز سفر کرده شان نیز هستند و این توجه ، مانع فعالیت هاى آنها نمى شود. حتى در چنین وضعیتى مراسم شادمانى بر پا مى کنند و در مراسم ازدواج و عروسى شرکت مى جویند، ولى در عین حال از ژرفاى دل به یاد عزیزشان نیز هستند.
بنابراین چنان نیست که نشود در هنگام انجام فعالیت هاى روزمره توجه مستمر به چیزى خارج از حوزه این فعالیت ها داشت و جمع آن توجه با اشتغالات روزمره محال باشد.
از یک نظر، حتى مى توان گفت چنین توجه مستمرى به فعالیت هاى زندگى نوعى وحدت و هماهنگى مى بخشد و از پراکندگى و هرز رفتن نیرو جلوگیرى مى کند. از یک سو ما در بسیارى از کارها، مانند مطالعه ، نیاز به تمرکز فکر داریم . از سوى دیگر پراکنده کارى هاى زندگى تمرکز فکرى انسان را از بین مى برد. حال ما محورى براى توجهات خود داشته باشیم که عادت کنیم همواره توجهمان را بر آن متمرکز نماییم یعنى عادت کنیم همواره به یاد خدا باشیم ، همى استمرار یاد و توجه و تمرکز یافتن فکر حول محورى ثابت ، مانع پراکندگى حواس مى گردد.
البته تمرکز فکر در دو امر مستقل از هم براى ما میسر نیست . ما نمى توانیم در عین توجه به امور غیر الهى ، توجه و فکرمان را بر ساحت قدس الهى نیز متمرکز کنیم و از او غافل نگردیم . اما گرچه انسان نمى تواند هم زمان توجه خود را کاملا بر دو چیز متمرکز گرداند، ولى در روان شناسى ثابت شده که انسان مى تواند در یک آن و هم زمان ، به چند چیز توجه کند و چند ادراک داشته باشد. البته تعداد آن درک ها و گستره آنها، به لحاظ تفاوت قدرت ذهنى افراد، یکسان نیست .
بنابر این ، این که انسان در هنگام اشتغال به کارهاى روزمره زندگى ، در عمق دل به خداوند نیز توجه داشته باشد، امرى نامعقول و سخنى ناصواب نیست و در حوزه توجه ها و محبت هاى دنیوى ، نمونه هاى فراوانى نظیر آن یافت مى شود. فراوانند کسانى که علاقه و محبت شدیدى به کسى دارند و در عین اشتغال به امور مختلف زندگى ، در همه حال به یاد او هستند و فراموشش نمى کنند، از این رو توجه همزمان به چند چیز امرى غیر ممکن نیست . آنچه میسر نمى شود داشتن توجه تام به چند چیز متفاوت و مستقل از هم است . البته براى افراد عادى حتى تمرکز یافتن در یک چیز نیز بسیار دشوار است و با رضایت و تمرین زیاد و مداوم است که در این کار قادر مى گردند.براى افراد عادى بسیار دشوار است که حتى دو رکعت نماز با حضور قلب کامل بخوانند و از آغاز تا انجام آن هیچ توجهى به غیر خداوند نداشته باشند.
در هر صورت ، توجه به خداوند در همه حالات به این معنا نیست که انسان در کنار انجام کارهاى خود توجهش کاملا متمرکز در یاد خدا باشد، بلکه براى ما همین حد کفایت مى کند که چون کسى که عزیزى از دست داده و او را فراموش نمى کند، ما نیز خدا را فراموش نکنیم و فعالیت ها و کارهاى روزمره مانع توجه ما به خداوند نگردد. البته نباید فراموش کنیم که رسیدن به این مقصود نیازمند تلاش و تمرین است . هم چنین باید توجه داشته باشیم که بین حالات روحى و مراتب کمال انسانى تعامل وجود دارد.
به یاد خدا بودن و توجه به او موجب کمال و رشد روح و نفس انسان مى گردد؛ از سوى دیگر هر چه درجه کمال نفس بیشتر شود کمیت و کیفیت توجه به خداوند نیز بالاتر مى رود. باز این مرتبه بالاتر توجه ، مرتبه بالاترى از کمال نفس را به همراه مى آورد؛ و به همین ترتیب این تاءثیر و تاءثر متقابل ادامه مى یابد. وقتى انسان در صدد انجام وظایف خویش بر مى آید و یاد خدا در دلش زنده مى شود، اگر آن یاد و توجه را با اذکار لفظى و عبادات تقویت نماید، با خدا انس پیدا مى کند، و وقتى انس با خدا دوام یافت و مستقر گشت ، محبت به خدا در دل پدید مى آید و از آن پس بنده ، خود به خود به یاد محبوب مى افتد و نمى تواند او را فراموش کند.
چنان که گفتیم آنچه برا سالک در آغاز کار اهمیت دارد اذکار لفظى و داشتن برنامه منظم عبادى است . در قرآن نیز به این امر اشاره شده و حضرت نیز در طلیعه این خطبه به آن اشاره کرده اند .در این آیه سخن از این نیست که در طول شبانه روز به تسبیح خدا مشغولند؛ چون در این صورت از دیگر وظایف اجتماعى خود باز مى مانند، بلکه ملاک داشتن برنامه منظم براى عبادت و تسبیح است . اگر چنین برنامه اى وجود داشته باشد، اثر آن ، یاد و توجهى است که در دل باقى مى ماند که اگر تقویت گردد و تداوم یابد، انسان به مرحله اى مى رسد که لحظه اى از یاد خداوند غافل نمى شود.
استمرار عبادت و توجه به خدا و راه کار آن
چیزهاى بى ارزش و بى مقدار به راحتى به دست مى آیند، اما به دست آوردن چیزهاى با ارزش و نفیس دشوار است و باى به دست آوردن آنها باید تلاش کرد. از این رو با توجه به ارزش و والایى ذکر خدا و تاءثیر شایانى که در تاءمین سعادت اخروى و دنیوى انسان دارد، اگر کسى بخواهد دائم الذکر شود، باید سال ها تمرین و تلاش کند؛ چنان که اگر کسى بخواهد در یک رشته اى قهرمان شود، باید مدت ها تمرین و تلاش کند تا به خواسته خود برسد. ما همان گونه که براى رسیدن به بسیارى از خواسته هاى دنیایى خود سال ها زحمت مى کشیم تا به آنها برسیم ، براى رسیدن به کمالات اخروى نیز باید تلاش کنیم و چنان نیست که به راحتى به آنها دست یابیم .در این راه نیز نباید انتظار داشته باشیم که ره صد ساله را یک شبه طى کنیم . باید همواره در صدد ترک گناهان و پاک ساختن حریم دل از آلودگى هاى معنوى بود و برنامه اى منظم و مستمر براى عبادات در نظر گرفت . اگر انسان برنامه اى منظم براى عبادت نداشته باشد و هر وقت میلش کشید عبادت کند - مثلا یک روز ده جزء قرآن بخواند و پس از آن چندین ماه به قرآن نگاه نکند - تغییر و تحول قابل توجهى در او پدید نخواهد آمد.
در اصول کافى بابى به استمرار و مداومت بر عبادت و عمل اختصاص داده شده است . در یکى از روایات آن باب امام صادق علیه السلام مى فرمایند:
ایاک اءن تفرض على نفسک فریضة فتفارقها اثنى عشر هلالا؛ (122)
مبادا عملى را بر خود واجب گردانى و تا دوازده ماه از آن دست بردارى .
هم چنین آن حضرت در روایت دیگرى مى فرمایند:
کان على بن الحسین صلوات الله علیهما یقول انى لاحب اءن اءداوم على العمل و ان قل ؛ (123) امام سجاد علیه السلام مى فرمود: من دوست دارم که بر عمل مداومت داشته باشم ، گرچه کم باشد.
توصیه علما و بزرگان این است که انسان در آغاز عبادت و عملى ، سبک مختصر را برگزیند تا بتواند آن را استمرار و تداوم بخشد و برایش به صورت ملکه در آید، نه این عمل و عبادتى سنگین و دشوار را انتخاب کند که تداوم آن ممکن نگردد. پس از آن به مرحله بالاتر وارد شود و عمل مفصل ترى را انتخاب کند و بر انجام آن مداومت داشته باشد. چنان نیست که اگر اینان شبى را بیدار ماند و به عبادت و راز و نیاز گذارند بارش بسته شود و به نتیجه برسد. اگر کسى بخواهد از ذکر و یاد خدا نتیجه بگیرد، باید برنامه اى براى ذکر داشته باشد و در طول سال به آن عمل کند. خواه آن برنامه انجام ساعتى عبادت در روز باشد، یا خواندن چند صفحه قرآن در هر روز باشد و یا با صلاحدید و نظر یکى از اساتید و اولیاى خدا، ذکرى را برگزیند و هر روز آن را بخواند. وقتى که این برنامه ادامه یافت ، انجام عبادت و ذکر براى انسان راحت و هموار مى گردد و او مى تواند وقت بیشترى را صرف عبادت و ذکر کند. با ترک گناه و تداوم دادن به برنامه عبادتى ، انسان به تدریج در مى یابد که روزنه هاى بیشترى از نور به رویش گشوده مى شود و رفته رفته احساس مى کند که مى تواند ذکر دایم داشته و در همه حالات به خدا متوجه باشد.
البته بهترین برنامه هاى عبادى در قرآن ارایه شده است ؛ نظیر توصیه قرآن به ذکر و تسبیح خداوند در صبحگاه و شامگاه و عبادت و سجده در بخشى از شب .
و اذکر اسم ربک بکرة و اءصیلا.من اللیل فاسجد له و سبحه لیلا طویلا؛ (124) و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان یاد کن و بخشى از شب را در برابر او سجده کن و شب هاى دراز او را به پاکى ستاى .
این دستور برنامه کاملى در ذکر خدا و ارتباط با مبداء وجود داشت .
بى تردید مقصود از چنین تسبیح و عبادتى که بخشى از شب را فرا مى گیرد فراتر از نمازهاى واجب ، و عبارت است از نمازها و اذکار مستحبى که انسان در صدد انجام آنها بر مى آید و برنامه دراز مدت و مستمرى را براى آنها در نظر مى گیرد.
کشف حجاب ها براى اهل ذکر
اگر ما به دستورات و توصیه هاى اهل بیت علیه السلام توجه مى کردیم ، راه هاى سعادت و نیک بختى را در آنها مى یافتیم .اما افسوس که دون هستى ما باعث شده که توجهى به دستورالعمل ها و راه هاى خودسازى که در سخنان ائمه علیه السلام و علماى ربانى آمده ، نداشته باشیم . اگر انسان به این دستورات توجه کافى مبذول دارد بى تردید به سرمنزل مقصود خواهد رسید. چنان که دوستان خدا و اهل ذکر این راه را طى کردند و به مرحله اى از تعالى و کمال والاى انسانى رسیدند که طبق فرمایش حضرت در این خطبه ، خداوند در هر دورانى آنان را براى خود بر مى گزیند و چندان به آنان عنایت و توجه دارد که با فکر و عقل آنها نجوا مى کند و راه هاى نادیده را به رویشان مى گشاید و چشم و گوششان را بینا و شنوا مى گرداند:
فکشفوا غطاء ذلک لاهل الدنیا حتى کاءنهم یرون ما لایرى الناس و یسمعون ما لا یسمعون ...؛ آن گاه که آنان بر عالم غیب اطلاع یافتند و عالم برزخ و سرانجام برزخیان را به عیان مشاهده کردند و به حقانیت وعده هاى الهى پى بردند، پرده عالم نادیده و غیب را از برابر چشمان مردم نیز کنار مى زنند و چنان که خود از وراى عالم خاکى اطلاع یافته اند، مردم را نیز به عالم غیب و برزخ آگاه مى سازند و فرجام کار را در برابرشان مجسم مى کنند. آنان به سخنان فصیح و دل نشین و اندرزهاى خود، حقایق عالم غیب و آنچه را براى دنیاییان پنهان است به مردم مى نمایانند تا بیم و هراس از فرجام کردار زشت و میل به عالم آخرت را در آنان برانگیزانند. آنان که در اثر شدت یقین چشم و گوش دلشان باز شده ، چیزهایى را مى بینند که مردم از دیدنش محرومند و صداهایى را مى شنوند که مردم عادى نمى توانند آنها را بشنوند.
اوج این حالت همان مقامى است که امیرمؤ منان علیه السلام از آن خبر داد و فرمود:
لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا؛ (125) اگر پرده هاى عالم غیب کنار روند بر یقین من افزوده نمى گردد.
علت ناتوانى نفس انسان از درک احوال آخرت ، تعلق آن به بدن و اشتغال به تدبیر بدن و پرداختن به نیازمندى هاى دنیوى است . اما اهل ذکر با تداوم و استمرار بخشیدن به ذکر خدا و ریاضت و خودسازى ، دل هاى خویش را از کدورت و آلودگى هاى ناشى از تعلق به دنیا پیراسته ساخته اند، آن سان که دل هاى آنان آیینه و تجلى گاه انوار الهى گشته و حقایق الهى در آنها نقش مى بندد. از این رو آنان هر دو راه نجات و نگون بختى را به وضوح مشاهده مى کنند با بصیرت و یقین راه هدایت را بر مى گزینند و مى پویند و سایر مردم را نیز بدان هدایت و راهنمایى مى کنند. آنان هم چنان که مردم مشاهدات حسى خود را بازگو مى کنند، آنچه را از حقایق که به چشم بصیرت خویش دیده و با گوش عقل خود شنیده اند به آنها خبر مى دهند.
بسیارى از ما معمولا از یاد آخرت و عالم برزخ غافلیم و تنها وقتى به زیارت مردگان مى رویم به یاد آخرت مى افتیم و احیانا کارى براى آن انجام مى دهیم . بر عکس ما، اولیاى خدا به مرحله اى از آگاهى و هشیارى و شهود باطنى رسیده اند که توجهشان بیشتر معطوف به عالم آخرت است و ضمنا نیم نگاهى هم به دنیا دارند. بى شک وجود آنها نعمت و حجت بر دیگران است . آنان حقانیت راه خدا و پیامبران را آشکار مى سازند. نمونه این افراد را در هر زمانى کم و بیش مى توان پیدا کرد. ما در یزید عالمى داشتیم به نام حاج شیخ غلام رضا رحمة الله که زندگى و رفتارش نشان مى داد که عالم آخرت را مى بیند و تنها به آن توجه دارد. آن مرحوم حتى در مسیر منزل تا مسجد که بر الاغ سوار مى شد، به خواندن نافله و قرآن مشغول بود و قرآن را از حفظ مى خواند و کمتر کسى متوجه حالات او مى شد. چنان به اطراف خود بى توجه بود که گاهى اگر به او سلام مى کردند، متوجه نمى شد.
هنگامى که وارد مسجد مى شد و مى دید مردم و صفوف نماز به جاى اشتغال به نافله و دعا و ذکر، سرگرم حرف زدن هستند راحت مى شد. مى گفت : پدر آمرزیده ها! چرا قبل از نماز بى کار نشسته اند، مى ترسید شما را به بهشت ببرند؟ بلند شوید نافله بخوانیدما حتى در جایى که امر به معروف واجب است کوتاهى مى کنیم و به بهانه عدم دخالت در کار دیگران ، امر به معروف نمى کنیم . اما مرحوم حاج شیخ غلام رضا از این که مردم مستحبات را انجام نمى دادند ناراحت مى شد و طاقت از دست مى داد و با عصبانیت به آنها تذکر مى داد که نافله بخوانند. دلیل ناراحتى و عصبانیت او این که حقیقت را مى دید و درک مى کرد که مردم چه سرمایه هنگفت و عظیمى را به آسانى از دست مى دهند. در نظر او مردمى که به نافله و ذکر نمى پرداختند، چون گرسنه اى بودند که از گرسنگى به تنگ آمده و نیازمند لقمه نانى است ، اما توجه ندارد و غافل است که ظرفى پر از غذاى لذیذ در برابرش نهاده اند! او مى دید که مردم تا چه حد به این نافله ها احتیاج دارند و چه تاءثیرى براى دنیا و آخرتشان دارد، و در عین حال غافلند. بنابراین جا داشت که به جهت دل سوزى و مصلحت اندیشى براى مردم ، روحش آزرده گردد و عصبانى و ناراحت شود.
هم چنین مرحوم علامه طباطبایى رحمة الله نمونه بارز و برجسته کسانى بود که اهل ذکر و خلوت با خدا بودند و لحظه اى توجهشان از خداوند قطع نمى شد. حالات و رفتار ایشان نشان مى داد که توجهشان به جاى دیگر است و چندان مایل نبود با کسى سخن بگوید و گفتگو کند، چون از توجه ایشان به خدا کاسته مى شد. در جلسه درست ، معمولا به شاگردان نگاه نمى کرد و بیشتر نگاهش را به سقف مى دوخت ، و اگر کسى رو در رو با آن بزرگوار گفتگو مى کرد مرحوم علامه به چشمانش نگاه نمى کرد. این رفتارها براى این بود که توجهش به خداوند باقى بماند. حتى گاهى به ایشان سلام مى کردند، اما ایشان در عالم خود بودند و متوجه نمى شدند.
ایشان خیلى کم و مختصر حرف مى زدند و همواره در حال ذکر و توجه بودند.
اهمیت محاسبه نفس
از جمله ویژگى هایى که حضرت براى اهل ذکر بر مى شمارند، محاسبه نفس و بررسى رفتار خویش است . به همین مناسبت جا دارد در این جا به بحث محاسبه نفس و اهمیت و ضرورت آن اشاره اى داشته باشیم .
ضرورت و اهمیت محاسبه نفس بر کسى پنهان نیست و نگاهى اجمالى به آیات و روایات فراوانى که در این زمینه وارد شده ، ضرورت و جایگاه حیاتى آن را براى ما آشکار مى سازد. علماى اخلاق نیز اکیدا سفارش کرده اند که انسان در پایان هر روز به بررسى و محاسبه رفتار خویش بپردازد و بنگرد به وظایف الهى و واجباتى که بر عهده او بوده عمل کرده یا نه . اگر پس از بررسى پى برده که به وظایف خویش عمل کرده است و رفتارش بر طبق موازین شرع بوده است ، خداوند را سپاس گوید که توفیق انجام وظایف را به او عنایت کرده است و سعى کند در روزهاى بعد همان مسیر سالم و صحیح را ادامه دهد؛ اما اگر به وظایف الهى خویش عمل نکرده ، یا آنها را ناقص انجام داده و به لغزش و انحراف آلوده گردیده است ، سعى کند با انجام اعمال نیک و مستحبات ، به خصوص نمازهاى نافله ، کاسى ها را جبران کند و در برابر ترک وظایف الهى و انجام معصیت خداوند، خویشتن را سرزنش کرده استغفار نماید تا خداوند از گناهانش در گذرد.
درباره اهمیت محاسبه نفس اما کاظم علیه السلام مى فرمایند:
لیس منا من لم یحاسب نفسه فى کل یوم فان عمل حسنا استزاد الله و ان عمل سیئا استغفر الله منه و تاب الیه ؛ (126)
از ما نیست کسى که هر روز حساب خود را نرسدت پس اگر عمل نیکى انجام داده از خداوند زیاد شدن اعمال خیر را طلب کند و اگر کار بدى مرتکب شده ، از خداوند آمرزش بخواهد و به سوى او بازگشت کند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به اصحابشان مى فرمایند:
اءلا اءنبئکم باءکیس الکیسین و اءحمق الحمقاء؟ قالوا بلى یا رسول الله . قال : اءکیس الکیسین من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت ، و اءحمق الحمقاء من اتبع نفسه هواء و تمنى على الله الامانى ؛ (127) آیا شما را از زیرک ترین زیرکان و نادان ترین نادانان آگاه نسازم ؟ اصحاب گفتند: بله ، اى رسول خدا. حضرت فرمود: زیرک ترین انسان ها کسى است که به حساب نفس خویش رسیدگى کند و براى پس از مرگ خویش عمل کند، و احمق ترین احمق ها کسى است که پیرو هواى نفس خویش باشد و پیوسته آرزوهاى خود را از خداوند در خواست کند.
فایده محاسبه نفس
از جمله فواید محاسبه نفس این است که وقتى انسان به لغزش هاى خود پى برده ، فورا آنها را جبران مى کند و نمى گذارد آثار آنها در روح و روانش باقى بماند. اگر انسان از خود حساب نکشد، متوجه نمى شود که چقدر گناه کرده است ، و وقتى به گناهان خود توجه نکرد، آن گناهان در روح او اثر مى گذارند و با هر گناه نقطه سیاهى در دلش پدید مى آید تا جایى که با افزایش گناهان ، سیاهى و تاریکى دل را فرا مى گیرد و چه بسا که نقطه اى نورانى در آن باقى نمى ماند. این نکته مضمون برخى روایات است ؛ و از جمله آنها مى توان به این روایت از امام صادق علیه السلام اشاره کرد:
اذا اءذنب الرجل خرج فى قلبه نکته سوادء، فان تاب انمحت ، و ان زاد زادت ، حتى تغلب على قلبه فلا یفلح بعدها اءبدا؛ (128) هر گاه شخصى گناهى کند، در دلش نقطه اى سیاه بر آید. پس اگر توبه کند، محو شود و اگر بر آن گناه بیفزاید، آن سیاهى فزونى گیرد تا بر دلش چیره گردد و هرگز رستگار نشود.
آرى ، اگر انسان به محاسبه نفس خود نپردازد، آثار واقعى و تکوینى گناه از بین نمى رود و دلش را سیاه و تیره مى کند؛ اما او توجهى ندارد. مانند کسى که لباس سفیدى بپوشد و مرتب لکه هایى بر آن بنشیند و او چشم بر هم نهد و ننگرد که لباسش کثیف و آلوده شده است . مسلما با زیاد شدن لکه ها، آن لباس چنان آلوده و نفرت انگیز مى شود که نفرت هر بیننده اى را بر مى انگیزد، اما انسان چون چشم بر هم نهاده ، غافل و بى خبر است .
بزرگ ترین عیب و زیان ترک محاسبه نفس این است که آثار گناه در روح باقى مى ماند و روز به روز انسان آلوده تر گشته ، قلبش ظلمانى تر و تاریک تر مى گردد و بیشتر از خداوند فاصله مى گیرد. در حالى که توجه ندارد و چه بسا خیال مى کند که فرد شایسته و خوبى شده است و به خود مى بالد که من چنین و چنانم ، در صورتى که واقعیت این است هر روز بیش از پیش سقوط مى کند و در پرتگاه شقاوت و بدبختى فرو مى غلطد:
قل هل ننبئکم بالاخسرین اءعمالا. الذین ضل سعیهم فى الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسبون صنعا؛ (129)
بگو: آیا شما را از زیان کارترین مردم آگاه گردانم ؟ آنان کسانى اند که تلاششان در دنیا به هدر رفته و خود مى پندارند که کار خوب انجام مى دهند.
علامه طباطبایى رحمة الله درباره آیات فوق مى فرمایند: خسران و زیان رد کسب و کارى که به هدف سود برى انجام مى گیرد، هنگامى رخ مى دهد که هدف از کسب و کار حاصل نگردد و یا از سرمایه کاسته شود و یا تلاش انسان هدر رود. در آیه شریفه از هدر رفتن تلاش ، به گم شدن و تباهى تعبیر شده ؛ مثل این که انسان راه را گم کند و با سیر و حرکت خود به مقصد نرسد. گاهى زیان دیدن انسان در کسب و تلاش ، به جهت نا آزمودگى در کار است و یاد به جهت ناآشنایى به راه ، و یا به دلیل عوامل ناخواسته دیگر است . امید این که این زیان و خسران بر طرف گردد وجود دارد، چون امید مى رود که زیان کار بیدار گردد و کارش را از سر گیرد و از دست رفته را باز مى پندارد که سود برده است ؛ ضرر مى کند و بر این باور است که چیزى جز نفع عایدش نشده است . این بدترین خسران و زیان است که امیدى به برطرف شدنش نیست .
وظیفه انسان در دنیا تنها تلاش براى سعادت است و نباید جز آن خواسته اى داشته باشد. اگر در مسیر حق قرار گرفت و به هدف دست یافت ، به سعادت واقعى رسیده است ، و اگر از مسیر منحرف شد و به انحراف و اشتباه خود پى نبرد، در تلاش و سعى خود زیان دیده است و لکن امیدى به نجات او هست . اما اگر از مسیر حق منحرف شد و به غیر حق دست یافت و بر آن پافشارى کرد و هر گاه پرتوى از حق براى او ظاهر گشت ، نفسش پرده اى بر آن کشید و او را به بزرگ بینى و تعصب جاهلى گرفتار ساخت ، چنین فردى زیان کارترین افراد در عمل و تلاش است ؛ چرا که امیدى به برطرف شدن زیان و خسران او نیست و انتظار نمى رود به سعادت برسد. (130) با توجه به این که از جمله فواید محاسبه نفس این است که انسان به لغزش هاى خود پى مى برد و در صدد برطرف ساختن آنها بر مى آید و نمى گذارد که آثار تکوینى گناه در روح او باقى بماند و در نتیجه در عالم قیامت هم حساب رسى اعمال و کردارش دشوار نخواهد بود و شرمنده و سرافکنده و حسرت زده نخواهد شد .این حقیقت را پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ، با دو تعبیر که لازم و ملزومند، بیان فرموده اند:
حاسب نفسک قبل اءن تحاسب فهو اءهون لحسابک غدا؛ (131)
قبل از آن که به حساب تو رسیدگى شود، خود به حساب اعمالت برس ، چرا که این محاسبه ، حساب فرداى قیامت را آسان مى کند.
محاسبه اعمال در دنیا حساب روز قیامت را آسان مى کند و اگر انسان خود به حساب عمالش برسد و در صدد علاج و جبران لغزش ها و انحرافات خود بر آید حساب روز قیامت او سبک مى گردد. اما اگر چنین نکند، گناهان روى هم انباشته مى گردد و باعث افزون گشتن گرفتارى هایش در روز قیامت مى شود. رسول خدا صلى الله علیه و آله در ادامه مى فرمایند:
و زن نفسک قبل اءن توزن و تجهز للعرض الاکبر یوم تعرض لاتخفى على الله خافیة ؛ و خویشتن را بسنج پیش از آن که تو را بسنجند و براى عرضه به پیشگاه خداوند در روز رستاخیز آماده باش که هیچ چیز بر خداوند پنهان نمى ماند.
میزان و سنجش اعمال از باورهاى اعتقادى ما است و ما معتقدیم که در روز قیامت کفه اعمال نیک و بد ما را با یکدیگر مقایسه مى کنند. حال اگر ما خود به سنجش اعمالمان بپردازیم و بنگریم که گناهانمان سنگین تر شده است ، تلاش مى کنیم که بارمان را سبک کنیم ، اما اگر در مقام سنجش اعمال خویش بر نیامدیم و گناهانمان را نسنجیدیم و به تاءثیر آنها بر روحمان پى نبردیم ، روزى پاى میزان الهى حاضر مى شویم و آن جا رسوا و دچار حسرت مى گردیم .
به نام خدا
جایگاه و حالات معنوى اهل ذکر
و فتحت لهم اءبواب السماء و اءعدت لهم مقاعد الکرامات فى مقعد اطلع الله علیهم فیه ...؛
درهاى آسمان و عالم ملکوت به روى آنان گشوده شده است و آنان از تنگناى خاکدان زمین به سوى نور و ملکوت و فراخناى عالم قدس الهى پرواز مى کنند و به مقام جایگاهى ارزشمند که خدا براى آنان مهیا کرده گام مى سپارند، مقامى که خداوند در آن ، با نظر رحمت و لطف به آنان مى نگرد.
این مقام همان مقام پرهیزگاران در بهشت است :
ان المتقین فى جنات و نهر. فى مقعد صدق ملیک مقتدر؛ در حقیقت ، مردم پرهیزگار در میان باغ ها و نهرها، در قرارگاه راستین ، نزد پادشاهى توانایند .
آرى ، آنان به جهت تلاش و کوشش و سعى بلیغ خود در خودسازى و مداومت در ذکر خدا و رسیدگى به اعمال خویش و ملامت کردن نفس سرکش خود مهار کردن آن و طلب مغفرت از محضر خداى بخشنده ، به جایگاهى رفیع در عالم آخرت مى رسند.جایگاهى که در دنیا نیز بهره هایى وافر از آن نصیبشان مى گردد و از تماشا و مشاهده آن لذتى وصف ناپذیر مى برند و اشتیاقشان در انس با حضرت حق افزون و افزون تر مى گردد. تلاش گران سنگ آنان خشنودى و رضایت خدا را در پى دارد و منزلت آنان مورد ستایش پروردگار عالم قرار مى گیرد، آنان رایحه لطف و رحمت الهى را استشمام مى کنند و روحشان با خنکاى نسیم رحمت الهى آرامش و تسکین مى یابد و دست به دعا بر مى دارند و از خداوند آمرزش و نزول بیشتر باران رحمتش را مى خواهند:
راستى مؤ منان پاک باخته در آن هنگام که رضایت الهى را درک مى کنند چه احساسى دارند؟ ما که درکمان از محسوسات و مشهودات حسى فراتر نمى رود، چگونه مى توانیم لذت چشیدن رضایت الهى را به تصویر کشیم ؟ پس چاره اى جز این نداریم که براى بیان شعاع بسیار ضعیفى از آن احساس ، به تمثیل و تشبیه روى آوریم .
همگان کمابیش جایگاه و عظمت امام راحل رحمة الله را تا حدودى مى شناسیم . به خصوص کسانى که ایشان را از نزدیک درک کرده اند و سالیانى افتخار شاگردى ایشان را داشته اند با شخصیت ایشان بهتر آشنا هستند. حال با توجه به عظمت و جایگاه امام ، تصور کنید اگر کسى در محل کار خود مشغول کار و انجام وظیفه بود و ناگاه امام را در برابر خود مى دید که لبخند رضایت بر لب دارد، چه لذت و سرورى براى او پدید مى آمد؟ بى شک از شدت شادمانى از خود بى خود مى شد و سر از پا نمى شناخت و قادر نبود عمق احساس و لذتى را که به کامش نشسته بر زبان آورد. و اگر لحظه اى وجود مقدس امام زمان عجل الله فرجه الشریف را با لبخند رضایت آمیزى در کنار خود ببیند چه احساسى خواهد داشت ؟! این در حالى است که امام فقط بنده اى از بندگان خالص خدا است ؛ حال اگر کسى به مقام درک رضایت الهى نایل گردد چه احساسى خواهد داشت ؟! بى تردید درک رضایت الهى چنان لذت و سرورى در بنده پدید مى آورد که اگر پس از سال ها که گرفتار بدترین عذاب ها و شکنجه ها بوده ، این احساس و درک براى او رخ دهد، همه آن عذاب ها و ناراحتى ها را فراموش مى کند و وجودش سراسر شادمانى و سرور مى گردد و ذره اى غم و اندوه در او باقى نمى ماند.
رهائن فاقة الى فضله و اسارى ذلد لغظمته ، جرح طول الاسى قلوبهم ، و طول البکاء عیونهم ...؛
آنان در گروه نیاز به فضل خدا هستند و اسیرانى اند که در برابر عظمت پروردگار احساس خوارى دارند. هنگامى که بر کرده هاى خود مى نگرند. تاءسف مى خورند که چرا کوتاهى کردند و مرتکب مکروهات گردیدند و کمتر به انجام مستحبات پرداختند. این اندوه هاى طولانى دل هایشان را مجروح مى سازد و ریزش پیوسته اشک ، چشمایشان را مجروح مى گرداند.
از بنده اى که یاد و توجه به خدا پرده هاى ظلمت و تاریکى را از برابر دیدگان دلش فرو نشانده و حقایق اصیل هستى را به او نمایانده است جز این هم انتظار نمى رود. او هنگامى که کوتاهى هاى خود را مى بیند و به حقارت و خردى خویش در برابر عظمت بى پایان الهى واقف مى گردد، باید هم از خود بى خود شود و به ملامت و سرزنش نفس خود بپردازد و پیوسته هم نشین غم و اندوه و گریه گردد. اگر ما بر کردار خود تاءسف نمى خوریم و در جفاى به خویش و حرمان از رحمت و لطف الهى و عنایات او، اندوه و غم به دل راه نمى دهیم و سعى نمى کنیم که با این باران گریه ، دل و وجود خود را از ناخالصى ها و پلشتى ها پاک سازیم ، باید در پى معالجه نفس بیمار خود باشیم ، سیره پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و اولیاى خدا این بوده که پیوسته در فراق یار مى گریستند و اندوه غمى طولانى در دل داشتند و در پیشگاه خداوند پیشانى خضوع بر زمین مى ساییدند:
ان الذین اءوتوا العلم من قبله اذا یتلى علیهم یخرون للاءذقان سجدا. و یقولون سبحان ربنا ان کان وعد ربنا لمفعولا، و یخرون للاءذقان یبکون و یزیدهم خشوعا؛ کسانى که پیش از (نزول ) آن (قرآن ) به آنها دانش داده شده ، چون (این آیات ) بر آنان خوانده مى شود، سجده کنان به خاک مى افتند و مى گویند:
منزه است پروردگار ما، که وعده پروردگار ما قطعا انجام نشدنى است و آنها بر روى زمین مى افتند و مى گریند و (تلاوت این آیات همواره ) بر خشوعشان مى فزاید.
لکل باب رغبة الى الله منهم ید قارعة ، یساءلون من لاتضیق لدیه المنادح و لا یخیب علیه الراغبون ...؛
دست آنان همواره به سوى درهاى رحمت خدا دراز است و از کسى درخواست مدد و یارى دارند که هیچ گاه درهاى لطفش به روى بندگان بسته نیست . به کسى که از او درخواست کند، فزون تر از آنچه مى خواهد مى دهد و بخشش او را کاسى نیست و هرگز درخواست کنندگان از او نا امید نمى گیرند.
پس اکنون اگر خیر و صلاح خود را مى خواهى ، شایسته است حساب خویشتن را برسى و بنگرى به لغزش ها و کوتاهى هایى که از تو سرزده و در صدد جبران آنها برآیى و با استغفار و توبه از ساحت رحمت الهى درخواست بخشش کنى . حساب رسى اعمال دیگران را فروگذار که هم نفع و فایده اى براى تو ندارد و هم این که آنان کسى را دارند که به رفتار و اعمالشان رسیدگى کند.
به نام خدا
کیفیت محاسبه نفس
آیات و روایات فراوانى در زمینه محاسبه نفس وارد شده ، اما در کمتر جایى به تفصیل کیفیت محاسبه نفس ذکر شده است . در این خطبه حضرت کیفیت حساب رسى اهل ذکر بر اعمال خویش را به تفصیل بیان مى کنند و مى فرمایند:
فلو مثلتهم لعقلک فى مقاومهم المحمودة و مجالسهم المشهودة و قد نشروا دواوین اءعمالهم و فرغوا لمحاسبة اءنفسهم على کل صغیرة و کبیرة اءمروا بها فقصروا عنها اءو نهوا عنها ففرطوا فیها و حملوا ثقل اءوزارهم ظهورهم فضعفوا عن الاستقلال بها فنشجوا نشیجا و...؛ اگر در اندیشه خود اهل ذکر را مجسم مى کردى و مقام هاى ستوده و جایگاه آنها را آشکارا مى نگریستى ، خود مى دیدى که آنان فارغ از همه هیاهوها و زیاده طلبى هاى دنیا خواهان ، نامه هاى اعمال خویش را گشوده اند و براى حساب رسى آماده شده اند کوتاهى هاى خویش را جبران کنند.
آنان در این اندیشه اند که در کدام یک از اعمال کوچک و بزرگى که بدان فرمان داده شده اند کوتاهى کرده اند و یا چه اعمالى را که از آن نهى شده بوده اند مرتکب گردیده اند. آنان هنگامى که کوتاهى هاى خود را تک تک مى نگرند و در فرجام هر یک تاءمل مى کنند، بارى سنگین را بر دوش خود مى بینند که توان برداشتنش را ندارند.
اگر انسان کوتاهى ها و گناهانش را یک جا در نظر گیرد، شاید سنگینى آنها را احساس نکند، اما وقتى که تک تک آنها را ملاحظه کرد و تبعات منفى دنیوى و اخروى آنها را در نظر گرفت ، شدیدا پشیمان و سرافکنده مى شود. گاهى سخنى ، زندگى گوینده که امید و نشاط را از مخاطب مى گیرد و او را از راه و کارى که بر گزیده منصرف مى سازد، و چه بسا سخنى امید مى آفریند و سرنوشت کسى را عوض مى کند و او را به زندگى امیدوار مى نماید. از این رو نباید هیچ لغزشى ، و از جمله سخنان نسنجیده را سبک بشماریم .
هنگامى که اهل ذکر سنگینى بار گناهان و کوتاهى هایى را بر دوش خود حس کردند که توان برداشتن آن را ندارند، گریه امانشان نمى دهد و از شدت پشیمانى و در مقام اعتراف به پیشگاه خداوند فریاد بر مى آورند و بى تابى مى کنند. اما به ناگاه مى نگرى که فرشتگان خدا آنان را که به حق نشانه هاى هدایت و چراغ هاى روشن تاریکى ها هستند در برگرفته اند و آرامش بر دل هایشان نازل مى کنند. سکینه لطف و آرامش خاصى است که وقتى بندگان خود خدا دچار اضطراب و نگرانى مى شوند و بلاها آنان را احاطه مى کند، خداوند آن را بر دل آنها نازل مى کند تا آنها اضطراب ها و نگرانى ها از دل آنان زایل گردد و امید و آرامش جایگزین آن شود. به جز روایات ، در قرآن ، در چند آیه ، نزول سکینه الهى بر دل مؤ منان ، و از جمله پیامبر صلى الله علیه و آله مطرح شده است . از جمله ، در شبى که پیامبر مى خواستند از مکه به مدینه هجرت کنند و خطر مشرکان کاملا مشهود بود و هر لحظه ایشان را تهدید مى کرد، خداوند سکینه بر قلب پیامبر نازل کرد و به ایشان آرامش بخشید. خداوند در این باره مى فرماید:
الا تنصروه فقد نصره الله اذ اءخرجه الذین کفروا ثانى اثنین اذ هما فى الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا فانزل الله سکینته علیه و اءیده بجنود لم تروها...
اگر او (پیامبر) را یارى نکنید، قطعا خدا او را یارى کرد؛ هنگامى که کسانى که کفر ورزیدند او را (از مکه ) بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود، آن گاه که در غار (ثور) بودند، وقتى به همراه خود مى گفت : اندوه مدار که خدا با ما است پس خدا آرامش خود را بر او فرستاد و او را با سپاهیانى که شما آنها را نمى دیدید تاءیید کرد.
ذکر شریف یا حى یا قیوم یا من لا اله الا انت موجب صفاى باطن و حیات دل است و در بسیار گفتن و مداومت آن فواید بسیار. چه فایده از این بیشتر که آدمى به یاد دوست باشد.
علاء بن کامل گوید: شنیدم که امام صادق علیه السلام (در حالى که به فرموده خداوند در آخر سوره اعراف نظر داشت ) مى فرمود: شب هنگام ، با حال زارى و بیم ، بدون آنکه آوایت را آشکار کنى ، پروردگارت را در ضمیرت یاد کن (و بگو): لا اله الا الله وحده لا شریک له ، له الملک و له الحمد، یحیى و یمیت و یمیت و یحیى و هو على کل شى ء قدیر . علاء بن کامل گوید: من به حضور شریف امام عرضه داشتم که جمله بیده الخیر را در این ذکر نیاوردید؟ (چه طور است این را هم بر آن بیافزاییم ؟) آنگاه حضرت فرمودند: گر چه خیر به دست خداست ؛ ولى تو آنچه را که گفتم ، همانطور (بدون آنکه چیزى بر آن بیافزایى ) ده بار بگو و نیز هنگام برآمدن آفتاب و هنگام فرو شدن آن ده بار بگو اعوذ بالله السمیع العلیم
به نام خدا
[مجادله و مباحثه در علوم و مطالب]
مجادله و مباحثه در علوم و مطالب است در صورتى که به خشم و غضب رسد و اذیت همدیگر نمودن در میان آید و خلافى در حرمت آن نیست. و در اوایل معالم یا جائى دیگر رجوع کن ببین که در حق ایشان چه احادیث وارد شده. و کم کسى است از اهل علم که از این مهلکه نجات یابد و در آن مقام سکوت کند و خشم خود را فرو نشاند و دست از غلبه و ریاست بدارد، به خصوص در میان مردم، نعوذ باللّه. و از براى عوام در غیرصحبت علمى نیز پیدا شود مثل اینکه این گوید اینجا تا آنجا یک فرسخ است و آن گوید نیست. و در ترک مراء و جدال ثواب بسیار است. این همه در صدق است، از کذب چه پرسى. با آنکه چون به آن مقام رسد کم کم به دروغ کشد.
اى عزیز تا توانى به نرمى و تأنّى سخن بگو و از حال طبیعى بیرون مرو؛ همین که بیرون رفتى چاره جز سکوت نیست. خدا فرمود: وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُکْثٍ 235 (بنى اسرائیل) و فرمود: اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى 236 (طه). و هر چیز را از پیغمبران و نیکان باید آموخت. قوم نوح (ع) گفتند: إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ در جواب فرمود یا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ. 237 قوم هود گفتند: إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ. در جواب فرمود: یا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ 238 (اعراف). آذر به حضرت ابراهیم (ع) گفت: لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ. در جواب فرمود: سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی 239 (مریم). و باز به طور کلى فرمود: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً 240 (فرقان). و چقدر فرمود: وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ. 241 و فرمود: ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ 242 و در حم سجده فرمود: وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ 243 که هم اشاره به فائده نرمى نموده و هم اشاره به دشوارى او. و آیات باز بسیار است. اللّه اکبر از این قرآن مجید با آنکه (تبیان کلّ شىء) است ببین مع ذلک هر مطلب را چقدر به بیانات مختلفه مکرر مىکند.
به نام خدا
[مدح و تزکیه خود و مدح و تزکیه مردم روبروى ایشان]
مدح و تزکیه خود و مدح و تزکیه مردم روبروى ایشان نمودن در صورتى که هیچ دروغ در میان نباشد. و این هر دو مذموم است، چنانچه فرمود: فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ 232 (نجم) و فرمود: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ 233 و معصوم فرمود: حثّوا فى وجوه المدّاحین التّراب: 234 خاک بپاشید به صورت کسانى که رو به رو مدح شما کنند زیرا که شخص به خود مغرور شود.
و استاد بزرگوار شیخ مرتضى اعلى اللّه مقامه نمىگذاشت که شعراء در حضور او قصیده مدح او بخوانند. با آنکه کى توان از صدق تجاوز نکرد، بلکه در مدح خود ریا آید و در مدح دیگران کذب و نفاق و طمع. کم کسى است که در اظهار دوستى و اخلاص دروغ نگوید.
به نام خدا
خلف وعده
مراد این است که در حین وعده مقصودت این باشد که وفا کنى و بعد پشیمان شوى و هر چند اکثر علماء ظاهرا این را حرام ندانند و لکن احدى را شک و ریب در قبح و زشتى او نیست و اخبار در مذمت او بسیار است و اطفال بىتمیز نیز به قبح او برخوردهاند. ندیدهاى که اگر به ایشان در وعده تخلف کنى گویند تونگفتى که من چنین خواهم کرد؟ فافهم.
پس اى عزیز تا توانى به طور جزم وعده مده و خود را در گرو زبان مگذار. و گفتهاند که خاتم (ص) وعده جزمى نمىداد و به لفظ عسى ادا مىفرمود. و از خدا یاد بگیر با آنکه چیزى از علم و قدرت او بیرون نیست و مع ذلک ببین که چقدر وعدههاى خود را به لفظ عسى فرموده مثل: وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ 228 که در توبه است و مثل: عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً 229 که در ممتحنه است و حضرت کلیم فرمود: لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ 230 (طه) و هم فرمود عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ 231 (اعراف) و آیات بسیار است. و اگر در حین وعده مقصودش وفا نباشد آن صرف کذب است و شبهه در حرمت آن نیست.
به نام خدا
[سخن بىفایده]
سخن بىفایده گفتن و عمر را به بیهوده و عبث صرف نمودن است و چه بسیار اشخاص که به جهت حب ریاست مىخواهند مجلس آرا باشند و متکلم وحده گردند و یااو را شخص با احاطه و عریض دانند و به رطب و یابس عمر خود و دیگران را تلف کند و به این فخر نماید و مردم نیز از براى او شأنى قرار دهند. و از براى رفع این مرض بود که معصوم (ع) گذشت به حلقهاى که یکى را در میان گرفته بودند و عرض کردند که عالم به وقایع و انساب است. فرمود: هذا علم لا یضرّ من جهله و لا ینفع من علمه 218 (الحدیث): این علمى است که هر که نداند ضرر ندارد و هر که داند نفع ندارد. و بسیارى از بطالتها از راه زبان است که چون مردم دور همنشینند صحبت از ولایتها و شهرها و سرگذشتها در میان آید و هنوز این تمام نکرده آن شروع کنند و اگر مىخواستند ساعتى بنشینند، ساعتها بگذرد و به مضمون الکلام یجرّ الکلام به دور و تسلسل افتد و چون برخیزند هر کدام که شعور دارند خود را ملامت کنند. و لذا باقر (ع) فرمود: انّ شیعتنا الخرس: 219 شیعیان ما لالند، یعنى کم سخنند. و امیر (ع) گذشت به کسى که سخن بىفائده مىگفت، فرمود: یا هذا انّک تملى على حافظیک کتابا الى ربّک فتکلّم بما یعنیک و دع ما لا یعنیک: 220 اى مرد املاء مىکنى به دو ملک موکل خود کتابى به سوى پروردگار خود، پس سخنى بگو که تو را فائده دهد و رها کن آنچه تو را فائده ندهد. و این اشاره است ظاهرا به آیه شریفه ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ 221 که در (ق) است. چه خوب فرمود خاتم (ص): طوبى لمن امسک الفضل من لسانه و انفق الفضل من ماله: 222 خوشا حال کسى که نگه مىدارد زیادتى زبان خود را و انفاق مىکند زیادتى مال خود را.
اى عزیز قدر عمر بدان که هر ساعت او را به تمام دنیا نتوان فروخت و چنین گوهر گرانمایه را به مفت چون توان داد، صرف او در مباح عین مفت دادن است و مباح که این باشد از گناه پرسى؟ بهائى (قدس سره) چه پربها گفته:
هر چه بینى در جهان دارد عوض |
کاز عوض گردد تو را حاصل غرض |
|
بىعوض دانى چه باشد در جهان |
عمر باشد عمر، قدر او بدان |
|
در خبر است که فردا به جهت هر شبانه روزى که بیست و چهار ساعت است بیست و چهار خزینه آورند. یک در باز کنند پرنور بیند از حسناتى که در آن ساعت کرده است چندان شاد شود که اگر شادى او را بر اهل جهنم قسمت کردى از آتش دوزخ بىخبر شدى. و خزینه دیگر باز کنند سیاه و مظلم و گندى عظیم از وى آید که همه از وى بینى گیرند و آن ساعت معصیت باشد. چندان ملول و خجل شود که اگر بر اهل بهشت قسمت کنند بهشت بر ایشان منقّص شود. و یکى دیگر باز کند فارغ و خالى،نه ظلمانى نه نورانى و آن ساعتى بود که او را ضایع کرده و به بطالت گذرانیده. چندان حسرت و غبن به دل وى رسد که مثل کسى باشد که بر مملکتى بزرگ و گنجى عظیم قادر بود و بیهوده بگذارد تا ضایع شود و همه عمر او را یک ساعت بر وى عرضه کنند. 223
بلى اگر کسى از عمل خیر چون تصنیف و تألیف و تعلیم و تعلّم و عبادت کسل و خسته شود و به نیّت اینکه از کسالت و خستگى بیرون آید و دماغ تازه گردد و بر سر شوق آید به این نیت با طفل و عیال و اصدقاء مشغول صحبت شود یا مباح دیگر کند این ممدوح است و از مباح صرف خارج شود.
به نام خدا
[زبان از نعمتهاى بزرگ خداست]
هر عاقلى به بداهت داند که بزرگى و کوچکى هر شىء، از آثار او پیدا و خوبىو بدى هر چیز، از افعال و لوازم او هویداست. پس زبان از نعمتهاى بزرگ عجیب و از صنعتهاى لطیف غریب خداى تعالى است و کفر و ایمان که نهایت کمال و غایت نقصان است بسته به شهادت و اظهار زبان است و بقاى هر شریعت و طریقت و هر ملکه و صنعت و هر علم و حکمت و هر دانش و معرفت به طفیل زبان و بیان است و هیچ موجود و معدومى نیست، چه از ممکن و چه از ممتنع و چه از خالق و چه از مخلوق، مگر آنکه زبان متعرّض او تواند شد و نفى و اثبات او تواند نمود و مدح و ذمّ او تواند کرد و چنین خاصیت عام و اثر تمام در عضو دیگر از اعضا پیدا نشود، زیرا که چشم از رنگ و گوش از صوت و شامه از بو و باقى اعضاء از لمس اجسام تجاوز نتواند. و ایضا ادراک چشیدنیها و مزهها منحصر به اوست. و ایضا اختلاف صوتها و تفاوت آوازها به طورى که هیچ دو، به هم از جمیع جهات مشتبه نشوند به واسطه اوست و ایضا در مقام افساد و اصلاح و هدایت و ضلالت و لذت دادن و اذیت نمودن هیچ چیز به او نرسد و شمشیر و نیزه به گرد او نرسند، زیرا که اینها از بدن نگذرند و چون جراحت التیام یافت بدن به حالت اول عود کند و زخم زبان بر دل نشیند و تا روز مردن ناسور بماند و همه اعضا از شر او در حذر باشند. و عن السّجّاد (ع) لسان ابن آدم یشرف على جمیع جوارحه کلّ صباح فیقول کیف اصبحتم فیقولون بخیر ان ترکتنا و یقولون اللّه فینا و یناشدونه و یقولون نثاب و نعاقب بک: 217 سید ساجدین (ع) فرمود: زبان آدمى در هر صبح رو به سایر اعضاء مىکند مىگوید چگونه است احوال شما. در جواب مىگویند اگر تو بگذارى خوب است و مىگویند تو را به خدا که مراعات حال ما کن، و قسم مىدهند او را و مىگویند ثواب ما و عقاب ما به واسطه تو است.
.: Weblog Themes By Pichak :.