- 6مایه مصونیت مردم از عذاب
اعمال زشت انسان واکنشى در این جهان و پى آمدى در سراى دیگر دارد، یکى از آثار گناه در جامعه نزول عذاب است که در آیات قرآن و احادیث بر آن تصریح شده است و کافى است که در این مورد آیات مربوط به نابودى اقوام سرکش را مطالعه نماییم.
ولى یکى از آثار وجود پیامبر این است که تا او در میان مردم است خدا آنان را با نزول عذاب مجازات نمىکند و به این ویژگى در آیه زیر تصریح شده است:
«و ما کان اللّه لیعذّبهم و انت فیهم و ما کان الله معذّبَهم و هم یستغفرون» (انفال /33)
«هرگز خدا آنان را مجازات نمىکند تا تو در میان آنان هستى همچنانکه عذاب نمىفرستد تا طلب آمرزش مىنمایند».
نخستین کسى که چنین ویژگى را از قرآن استخراج نمود، امیر مؤمنان على (ع) است وى در یکى از کلمات قصار خود مىفرماید:
«کان فى الارض امانان من عذاب الله و قد رفع احد هما فد ونکم الاخر فتمسکوابه، « اما الامان الذى رفع فهو رسول الله (ص) و اما الامان الباقى فالاستغفار قال الله تعالى: و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم...» 8
«در روى زمین دو وسیله امنیت مؤثر وجود دارد: یکى برداشته شد، به دیگرى چنگ بزنید، آنچه برداشته شد، پیامبر خدا است،و آنچه باقى است طلب آمرزش است خدا مىفرماید: شأن خدا نیست که آنان را مجازات کند تإ؛ّّّ تو در میان آنان هستى...»
7- شفیع روز جزا
همگى با واژه شفاعت آشنایى کامل داریم، هنگامى که سخن از جرم و گناه، و محکومیت یک فرد به میان مىآید، و شخصى پا به میان مىگذارد تا درباره فردى فعالیت و وساطت کند تا او را از مرگ و اعدام یا زندان و توقیف نجات بخشد، مىگوییم: فلانى در حق او «شفاعت» کرد.
لفظ شفاعت از ماده شفع به معنى جفت، در مقابل «وتر» به معنى طاق، گرفته شده است، علت این که به وساطت شخص براى نجات گنهکار شفاعت گفته مىشود، این است که مقام و موقعیت شفاعت کننده، و نیروى ثأثیر او، با عوامل نجاتى که در وجود شفاعت شونده هست (هر چند کم و اندک باشد) ضمیمه (و جفت مىشوند) و هر دو به کمک هم، موجب خلاصى شخص گنهکار مىگردند.
معناى شفاعت اولیاى خدا براى گنهکاران در ظاهر این است که عزیزان الهى، روى قرب و موقعیتى که در پیشگاه خداوند دارند، مىتوانند براى مجرمها و گنهکاران وساطت کنند، و از خداوند بزرگ بخواهند که از تفصیر و گناه آنان درگذرد، البته شفاعت کردن و پذیرفته شدن شفاعت آنان در گرو یک رشته شرائطى است که برخى مربوط به شخص گنهکار، و برخى مربوط به مورد شفاعت (گناه) مىباشد.
به عبارت دیگر، شفاعت همان کمک کردن اولیاى خدا است با اذن خدا، به افرادى که در عین گنهکار بودن پیوند ایمانى خود را با خدا، و پیوند معنوى خویش را با اولیاى خدا قطع نکردهاند.
و به یک معنا، شفاعت این است که یک موجود مادون - که استعداد جهش و پیشرفت دارد - از موجود بالا، به صورت یک امر قانونى استمداد و مدد طلبد، البته مدد خواه از نظر کمال روحى، باید به حدى سقوط نکند که نیروى جهش و تکامل را از دست بدهد، و امکان تبدیل او به یک انسان پاک ازمیان برود.
عقیده به شفاعت به اندازهاى در میان مسلمانان رسوخ دارد که هرکجا برویم و از هر که بپرسیم این اعتقاد را از عقاید اسلامى خویش مىشمارد، و در اصالت آن از نظر اسلام هیچ گونه تردیدى نشان نمىدهد. همه مىبینیم که در مواقع راز و نیاز مسلمانها با خدا، و نیز در کنار قبر پیشوایان بزرگ اسلام، دلها و اندیشههاى افراد گنهکار، بسوى شفیعان درگاه الهى کشیده مىشود و از آنان مىخواهند که از پیشگاه خداى بزرگ بخواهند تا مورد عفو و رحمت الهى قرار گیرند.
یک چنین عقیده راسخ و پا برجایى، نمىتواند ساختگى و غیر اصیل باشد، قطعاً توجه جامعه اسلامى به سوى این عقیده معلول ورود آن در قرآن مجید و احادیث اسلامى است، زیرا معنى ندارد یک جمعیت یک میلیارد نفرى و بخصوص دانشمندان آنها به دنبال عقیدهاى بروند که هرگز در کتاب آسمانى و مدارک دینى آنها وارد نشده باشد.
البته باید اعتراف کرد که این مسأله اصیل اسلامى بسان برخى دیگر ازمعارف بلند آن، با برخى از پیرایههاى غلط همراه شده است و از همین رو، بر دانشمندان است که مردم را در این زمینه روشن سازند و مطالب اصیل اسلامى را از غیر آن جدا نمایند.
مسأله شفاعت و کمک کردن موجود عالى به فرد پائین، غیر از مسأله پارتى بازى و وسیله تراشى ظالمانه دستگاههاى بشرى است، حالا اگر یک فرد نا اهل یا گروه غیر وارد، این اصل اسلامى را از محور صحیح آن منحرف کرده، و چهره آن را کریه ساختهاند، مربوط به اندیشه صحیح اسلامى نیست .
البته برخى شاید چنین تصور کنند: روز رستاخیز شافعان راستین الهى، یزیدها و حجاجها و چنگیزها را زیر بال و پر شفاعت خود قرار خواهند داد، و همه آنان از حوزه معنویت و نورانیت شافعان بهرهمند گردیده، و در کانون وجود آنان جهشى به سوى پاکى پیدا خواهد شد.
ولى آنان در این اندیشه سخت در اشتباهند، زیرا شفاعت شافعان واقعى از آن کسانى است که روح و روان آنان دارایى نیروى جهش به سوى کمال و پاکى باشد، ولى کسانى که در سراسر وجود آنان نقطه قوت و کمالى پیدا نمىشود، هرگز نورانیت شافعان، وجود تاریک آنان را روشن نخواهد کرد.
باید درباره شفاعت چنین بیندیشیم: مردى را فرض کنیم که پاسى از عمر خود را در فساد و ناپاکى گذرانده است ولى بر اثر برخورد با صالحان و پاکان، جرقهاى در دل او روشن مىگردد، و انقلابى در او پدید مىآید، و او را انسان دیگرى مىسازد. مشابه این جریان را درباره انسانهاى اخروى بیندیشیم، انسانهایى که در روح و روان آنان آلودگى وجود داردولى در عین حال نیروى جهش به سوى کمال ازروان آنان به کلى رخت بر نبسته است، در این موقع بر اثر برخورد با شخصیتهاى سازنده الهى و قرار گرفتن در حوزه نورانیت انسانهاى نورانى، یک نوع دگرگونى در وجود آنان رخ مىدهد و جرقه انقلاب و جهش به سوى کمال در روح و روان آنان روشن مىگردد.
این، تصویر نارسا و کمرنگى از حقیقت شفاعت اخروى است که به وسیله شافعان راستین به اذن الهى انجام خواهد گرفت و تا خود به آن گام ننهیم، به حقیقت آن واقف نخواهیم شد.
باید درباره شفاعت همانطور بیندیشیم که درباره توبه و ندامت مىاندیشیم، جاى شک نیست که توبه و ندامت از اعمال گذشته با شرایطى که گفته شده است انسان را شستشو داده و جرقه انقلاب را در کانون وجود انسان روشن مىسازد، و هرگز کسى نگفته است که تشریع توبه مایه جرأت تبهکاران مىگردد. همچنین نباید موضوع اعتقاد به شفاعت را مایه جرات و وسیله گسترش گناه بیندیشیم، بلکه باید آن را روزنه امیدى به سوى بازگشت به طهارت و پاکى تلقى کنیم .
سازندگى و آثار تربیتى اعتقاد به شفاعت: از آنجا که در این گفتار، حقیقت شفاعت را به طور فشرده بیان کردیم، شایسته است که پیرامون آثار تربیتى و خصوصیات این ایده مذهبى بحث کنیم:
امروز از دید بسیارى از خوانندگان، اهمیت و لزوم بحث پیرامون یک ایده مذهبى، در گروه آثار تربیتى و سازندگى آن است - لذا - اگر یک ایده مذهبى در این مسیر قرار نگیرد، آن را از مسائل درجه دو مذهبى مىشمارند و احیانا خود را موظف به غور و بحث در آن نمىدانیم.
روى این لحاظ براى نشان دادن اهمیت بحث و این که ایده «شفاعت» حتى روى مقیاسى که آنان براى درجه بندى مسائل مذهبى ترتیب دادهاند، از مسائل درجه یک مىباشد، بحث پیرامون آثار تربیتى و اصلاحى آن را بر دیگر بحثها مقدم داشته ابتدا در این مورد به بحث و گفتگو مىپردازیم:
شفاعت مایه امیدوارى است: اعتقاد به شفاعت پدید آورنده امید در دل گنهکاران، و مایه بازگشت آنان در نیمه زندگى، به سوى خدا است، و اگر حقیقت شفاعت درست مورد بررسى قرار گیرد، خواهیم دید که اعتقاد به شفاعت اولیاى خدا، نه تنها مایه جرات و موجب سرسختى با خدا نمىباشد، بلکه سبب مىشود که گروهى به امید این که راه بازگشت به سوى خدا به روى آنان باز است، و مىتوانند به وسیله اولیاى خدا، آمرزش الهى را نسبت به گذشته جلب کنند، از عصیان و سرکشى و سرسختى دست برداشته و به سوى حق باز گردند.
نه تنها شفاعت در زندگى انسانها این نقش را بر عهده دارد، بلکه پذیرش توبه، و در سطح وسیعتر، موضوع «انتظار فرج» و امید به بهبود وضع آینده اجتماع، از عوامل سازندهاى است که براى دگرگون ساختن اوضاع و نابسامانىهاى بشر به انسان نیرو بخشیده و او را از محیط تیره و تار یأس و نومیدى، به فضاى روشن رجاء و امیدوارى وارد مىکند.
اعتقاد به شفاعت اولیاء خدا (البته با شرایط خاصى) درباره گنهکاران سبب مىشود که فرد گنهکار معتقد گردد که وى از این به بعد مىتواند سرنوشت خود را دگرگون سازد و اعمال دیرینه وى طورى نیست که براى او یک سرنوشت شوم قطعى و غیر قابل تغییر ساخته باشد، بلکه او از همین حالا به کمک اولیاى خدا و تصمیم راسخ خود بر اطاعت و فرمانبردارى از خدا، مىتواند سرنوشت خود را عوض کند،و درهاى سعادت را به روى خود بازکند؛ ولى بر عکس، یأس و نومیدى و این که دیگر کارى از او و دیگران ساخته نیست، چراغ امید را در شبستان عمر انسان ،خاموش مىسازد.
جوانى که در طول زندگى گناهان و لغزشهائى داشته است هرگاه معتقد گردد که کارهاى زشت پیشین او، آنچنان کاخ سعادت وى را ویران کرده که دیگر قابل ترمیم نیست،و براى او یک سرنوشت قطعى پدید آورده که به هیچ وسیلهاى نمىتوان آن را دگرگون ساخت، و آمرزش خدا را به خویش جلب نمود،و حتى توبه و پشیمانى ،و شفاعت و کمک خواهى از اولیاى حق نمىتوانند سرنوشت او را دگرگون سازند، چنین اعتقادى نه تنها از حجم گناه او نمىکاهد، بلکه سبب مىشود که پرونده زندگى وى روز به روز سیاهتر، و بار گناه او سنگینتر شود. زیرا او با خود چنین فکر مىکند: اکنون که راه باز گشت به روى من باز نیست، و از این به بعد هر نوع قدم نیکى در راه اطاعت خدا بر دارم، سودى به حال من نخواهد داشت، دیگر جهتى ندارد که من در نیمه عمر رنج اطاعت را بر خود هموار سازم و از گناهان لذت بخش دست بردارم. ولى بر عکس اگر روزنه امید را به روى خود باز ببیند و بداند که از همین حالا مىتواند وضع خود را در آینده دگرگون سازد، در این صورت کوشش مىکند که گذشته را جبران کند و به وضع خود در آینده بهبود بخشد.
از این گذشته همانطور که مىدانیم: شفاعت اولیاى خدا منوط به اذن پروردگار جهان است و تا اجازه خدا نباشد، هیچ کس نمىتواند شفاعت نماید، ناگفته پیدا است که اذن خدا بى جهت و بى حکمت نخواهد بود، در این صورت باید گفت اذن خدا شامل حال کسانى مىشود که براى عفو و اغماض، شایستگى دارند و اگر در طول زندگى لغزش و گناهى داشتهاند، به مرحله پرده درى و طغیان نرسیده است، و اگر رابطه خود را در بعضى از جهات ضعیف کردهاند، ولى به کلى آن را قطع نکردهاند. چنین افرادى که پیوندهاى گوناگون خود را با حق و حقیت نگسستهاند، مشمول و شایسته شفاعت مىشوند.
نوید شفاعت با این شرایط، خود هشدارى است به گنهکاران که به هوش باشند و هر چه زودتر از ادامه گناه باز گردند، و همه پیوندهاى خود را پاره نکنند، و پردهها را ندرند، و از شعاع شفاعت دور نگردند که در غیر این صورت راه نجاتى براى آنان نخواهد بود.
همین احساس و توجه، دربازگشت افراد گنهکار به راه حق و تجدید نظر در برنامههاى غلط، موثر مىگردد، و در حقیقت روزنه امیدى براى پاک ساختن برنامه زندگى از نقاط تاریک محسوب مىشود.
تجربه نشان داده است که اگر روزنه امیدى به روى افراد مجرم گشوده شود و احساس نمایند که اگر در برنامه غلط و نارواى خود تجدید نظر کنند، راه نجاتى براى آنها هست، بسیارى از آنها بیراهه، به راه باز مىگردند.
در قوانین جزائى و کیفرى ملتها، قانونى بنام «عفو زندانیان و مجرمان بزرگ و محکومان به حبسابد» وجود دارد، نکته آن این است که روزنه امیدى براى این افراد باز شود، و در برنامه زندگى خود تجدید نظر نمایند، و اگر این روزنه نبود، علت نداشت که در همان محیط، آرام بنشینند و دست به جنایت نزنند زیرا بالاتر از سیاهى (زندان ابد) رنگى نیست .
شفاعت درباره افراد لایق و شایسته، جز روزنه امید براى امکان تجدید حیات دینى و اخلاقى چیزى نیست، و مخصوص کسانى است که روابط خود را با خدا و اولیاى دین حفظ کردهاند، ولى کسى که داراى اعمال نیک نبوده و از ایمان به خدا بهره نداشته باشد و عمرى در گناه و فساد به سر برده است، هرگز مشمول شفاعت نخواهد بود.
فرق این دو طایفه را مىتوان با مثالى مجسم ساخت:
فرض کنید سربازانى مامورگشودن دژى بر فراز کوهى مىباشند، و گشودن آن دژ، در حفظ کشور آنان از تجاوز خارجى فوق العاده مؤثر است، فرمانده ماهر و ورزیده، وسایل لازم پیشروى وگشودن دژ را در اختیار آنان مىگذارد، و فرمان بالا رفتن را صادر مىنماید.
آن گروه از سربازان بى انضباط و ترسو که گوش به فرمان فرمانده نداده، و در پائین کوه مىمانند، هیچگاه مشمول حمایت او نمىگردند، اما آن گروه که فداکارند و به سرعت از کوه بالا مىروند، اگر چه در بعضى از گذرگاهها بلغزند، و یا سعود و بالا رفتن در بعضى از نقاط حساس کوه براى آنها مشکل باشد، فرمانده دلسوز، مراقب حال آنها بوده و در نقاط حساس به آنها کمک کرده و از لغزشگاه عبورشان مىدهد.
این نوع مراقبت و کمک، یک نوع شفاعت از آن افرادى است که در مسیر هدف گام بر مىدارند، و هیچ اشکالى ندارد که فرمانده دلسوز پیش از صعود به کوه این مطلب را اعلام کند و بگوید اگر شما در نقاط حساسى از سعود باز بمانید، از کمکهاى بیدریغ من محروم نخواهید ماند، و من با تمام قوا کوشش مىکنم که شما را در این هدف کمک کنم.
یک چنین اعلام قبلى، افراد را براى کار دلگرم کرده و نور امید را در دل آنان پدید مىآورد و بر قدرت و پایدارى آنان مىافزاید، و در حقیقت یک نوع تربیت و وسیله تکامل است .
در اینجا باید بگوییم که: اعتقاد به شفاعت درصورتى مىتواند مؤثر و سازنده باشد که دور از هر نوع عوام فریبى تفسیر شود و حساب شفاعتى که قرآن و حدیث و یا عقل و خرد ما را به سوى آن دعوت مىکند، از شفاعتى که در اذهان برخى از دور افتادگان از تعالیم اسلام وجود دارد، جدا گردد، زیرا گاهى تفسیرهاى غلط براى شفاعت ازطرف افراد ناروا، مردم را از درک حقیقت شفاعت باز مىدارد و ما را به یاد شعر شاعرى (حاجب) نام مىاندازد که فکر مىکرد در روز رستاخیز دست على درباره شفاعت گنهکاران آنچنان باز است که علاقهمندان وى به اطمینان شفاعتش هر چه بخواهند مىتوانند گناه کنند، ازاین جهت به افتخار امام قصیدهاى سرود که نخستین بیت آن این است:
حاجب اگر معامله حشر با على است
من ضامنم تو هر چه بخواهى گناه کن
ولى همین شاعر، طبق گفته خویش - در عالم رؤیا امام را به خواب دید و خشم حضرت را از سرودن چنین شعر خرافى حس کرد و امام خواستار آن شد که قسمت دوم از شعر خود را عوض کند و چنین بگوید:
حاجب اگر معامله حشر با على است
شرم از رخ على کن و کمتر گناه کن
خواه این جریان، حقیقت داشته باشد و یا افسانه و پندارى بیش نباشد، حقیقت همین است که در این داستان آمده است .
جوانان عزیز و علاقهمندان به مکتب پیامبر، باید معارف دینى خود را از دانشمندان محقق و کتابهاى اصیل اسلامى بگیرند تا شفاعت حقیقى را از شفاعت تحریف یافته به خوبى باز شناسند و به گفته هر درویش معرکه گیر، یا داستانسراى حرفهاى، و یا نوشتههاى مبتذل که به خامه افراد فاقد صلاحیت نوشته مىشود، اعتماد نکنند.
شفاعت پیامبر اسلام: این بحث اجمالى، پیرامون واقعیت شفاعت، و آثار سازنده آن مىتواند پاسخگوى بسیارى از پرسشها باشد، ولى بحث گسترده آن، نیاز به طرح بحثهاى دیگرى دارد که فعلاً مجال بازگوئى آنها نیست افرادى که بخواهند با دیگر بحثهاى مربوط به شفاعت آشنا شوند، به کتاب «شفاعت در قلمرو عقل و قرآن و حدیث» مراجعه بفرمایند.9
آنچه که فعلاً موضوع این نوشته ایجاد مىکند، بیان دلائل قرآنى «شفیع بودن پیامبر در روزرستاخیز» است و در این مورد به دو آیه بسنده مىکنیم:
1- «و من اللیل فتهجدبه نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقاماً محموداً (اسراء /79): براى نماز نافله در برخى از شب برخیز تا خدا تو را براى مقام بس پسندیدهاى برانگیزد».
اکنون باید دید مقصود از مقام محمود چیست؟ مقامى که هر کس پیامبر را بر آن مقام ببیند، به تحسین او مىپردازد؟
طبرسى مىگوید: مفسران اسلامى اتفاق نظر دارند که مقصود از آن، همان مقام شفاعت است و مىگویند: پیامبر در روز رستاخیز لواء الحمد (پرچم سپاس و ستایش) را به دست مىگیرد و همه پیامبران زیر آن لواء گرد مىآیند و او نخستین کسى که شفاعت مىکند و شفاعت او پذیرفته مىشود 10.
زمخشرى مىنویسد: چه مقامى بالاتر از مقام شفاعت که مایه ستایش تمام اهل محشر مىگردد 11 روایات اسلامى در این مورد اتفاق نظر دارند که مقصود از آن همان مقام شفاعت است. سیوطى در کتاب الدر المنثور و سید هاشم بحرانى در تفسیر برهان احادیثى را که «مقام محمود» را به شفاعت تفسیر مىکنند آوردهاند. 12
2- «وللاخرة خیرلک من الاولى ولسوف یعطیک ربک فترضى (الضحى /5-6): سراى دیگر براى تو از این جهان بهتر است، خدا به زودى آن قدر به تو مىبخشد که راضى شوى!»
از این که آیه نخست پیرامون روز رستاخیز سخن مىگوید، طبعاً زمان و کمال این «عطاى رضایت آفرین» در همان زمان خواهد بود.
از آنجا که پیامبر رحمة للعالمین است، نمىتواند در چنین روزى از فکر امت بیرون آید، و آنچه که مىتواند رضایت او را تحصیل کند نجات گروههائى از امت است که پیوند ایمانى خود را با خدا، و ارتباط وحى خود را با پیامبر نبریده باشند، و این کار در پرتو شفاعت انجام مىگیرد.
روایات اسلامى نیز آیه را به شفاعت پیامبر تفسیر کرده است و از ابن عباس نقل مىکنند که او گفته است «رضاه ان تدخل امته الجنة: رضایت او در این است که امت خود را وارد بهشت سازد».
8- رؤؤف و مهربان
یکى دیگر از ویژگیهاى پیامبر، علاقه و رأفت و مهربانى او به جامعه با ایمان است قرآن در این باره مىفرماید:
«لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم» (توبه /128).
«پیامبرى از خود شما به سویتان آمد، که مشقت و رنجهاى شما بر او سخت و گران است، بر ایمان آوردن شما، حریص و علاقمند، به مؤمنان رؤوف و مهربان است» .
«فان تولوا فقل حسبى الله لااله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم (توبه /129)
«اگر از پیروى روى گردان شوند (نگران مباش) بگو خداوند مرا کافى است بر او توکل کردهام و او صاحب عرش بزرگ است».
9- صاحب کوثر
دو فرزند ذکور پیامبر به نام قاسم و عبدالله درگذشتند دشمنان قسم خورده او مانند عاص بن وائل و غیره او را «عقیم» و «ابتر» نامیدهند؛ در این مورد، قرآن او را با سوره خاصى که در مکه نازل شده است مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هو الابتر: ما به تو خیر کثر دادیم (به شکرانه این نعمت) براى خدا نماز بگرزار و دستهاى خود را در حال نماز تاگلو، بالا ببر (یا قربان کن) بدخواه تو، عقیم است».
مفسران در معناى «کوثر» اختلاف فراوانى دارند، ولى هر چه دامنه اختلاف گسترش یابد نمىتوان «نسل گسترده» او را از مصادیق و جزئیات آن ندانست زیرا ظاهر آیه این است که جمله نخست، به عنوان پاسخ به گفتار بدخواه آمده است که پیامبر را عقیم و ابتر خوانده بود و لازمه چنین گفتارى این است که کوثر به گونهاى تفسیر شود که بتواند پاسخگوى گفتار آن بدخواه گردد و آن جز با این نسیت که بگوییم که بر خلاف اندیشه آن بدخواه، تو نه تنها ابتر و عقیم نیستى بلکه داراى نسل گستردهاى هستى که در جهان نمىتوان بر آن نظیرى یافت.
مفاد آیه یکى از اخبار غیبى قرآن است که براى همگان ملموس و محسوس است، با این که فرزندان پیامبر در بسیارى از اعصار، به وسیله جلادان اموى و عباسى به صورت فردى و یا جمعى جام شهادت نوشیدهاند. 13
- مع الوصف - جهان اسلام امروز، خبر غیبى قرآن را پیرامون گستردگى نسل رسول خدا کاملاً لمس کرده و شاهد نسل روز افزون رسول خدا مىباشد.
فخر رازى در تفسر خود، به هنگام بحث از مفاد کوثر مىنویسد مقصود این است که خدا نسل پیامبر را در طول زمان حفظ مىکند آنگاه مىافزاید:
«فانظرکم قتل من اهل البیت ثم العالم ممتلى منهم و لم یبق من بنى امیه فى الدنیا احد یعبأ به ثم انظرکم فیهم فى الا کابر من العلماء کالباقر و الصادق و الکاظم و الرضا علیهم السلام و النفس الزکیة و امثالهم 14.
«بنگر چقدر افراد، از اهل بیت پیامبر کشته شدهاند و باز جهان مملو از آنها است ولى از خاندان امیه یک نفر که قابل ذکر باشد باقى نمانده است، آنگاه بنگر که چه علماى بزرگى در میان اهل بیت پیامبر هست مانند حضرت باقر، حضرت صادق ، حضرت کاظم ، حضرت رضا،و نفس زکیة و مانند آنان».
وى این سخن را در قرن ششم مىگوید و ما اکنون در اوائل قرن پانزدهم هجرى هستیم و جهان اسلام از مغرب و تونس و الجزائر و مصر گرفته تا برسد به عربستان و شامات و ترکیه و ایران، و غیره شاهد نسل درخشنده رسول خدا مىباشیم و همگى مىگوییم: «صدق الله العلى العظیم؛ انا اعطینا الکوثر».
در این جا تذکر نکتهاى مناسب است و آن این که در اعصار گذشته به خصوص از عصر حضرت رضا به بعد، مقامى به نام «نقابة الطالبیین» وجود داشت که مبرزترین آنان عهده دار آن مقام مىباشد؛ بدین صورت که در هر نقطه و منطقهاى، «نقیبى» براى «طالبیین» معین مىشد و بارزترین آنان «نقیب النقبا» لقب مىگرفت و تاریخ از دو شخصیت بزرگ که یکى امام معصوم و دیگرى فرزند او است نام مىبرد که داراى چنین منصب گستردهاى بودند و این دو نفر عبارتنداز حضرت رضا (ع) در عصر مأمون و شریف رضى در سال 380 در عصر بهاء الدوله.
کار نقیب، حفظ انساب و ضبط موالید و وفیات و آشنا ساختن آنان با آداب متناسب با خاندان آنها و بازدارى آنان از کارهاى پست و دون شأن، جلوگیرى از ارتکاب گناه و غیره که «ماوردى» در کتاب «احکام سلطانیه» درباره آنها به صورت مفصل سخن گفته است 15.
10- شاهد بر اعمال امت
آخرین ویژهگى از نظر بازگوئى در اینجا 16، شهادت و گواه بودن او بر اعمال امت است، و این مقام در آیات یاد شده وارد شده است:
«یا ایها النبى انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الى الله باذنه و سراجاً منیراً(احزاب /45)
«اى پیامبر ما تو را به عنوان گواه و بشارت و بیم دهنده و دعوت کننده به سوى خدا به فرمان او، و چراغ فروزان، فرستادیم».
در این آیه رسول گرامى با اوصاف پنجگانهاى توصیف شده که هر کدام در خور بحث و گفتگو است:
1- شاهداً 2- مبشراً 3- منذراً 4- داعیاً الى الله 5- سراجا منیراً.
توصیف پیامبر به عنوان «شاهد» در آیات دیگرى نیز وارد شده که گاهى از نظر تعبیر با آیه یاد شده یکسان است 17، و گاهى با هم اختلاف دارد مانند: «فکیف اذا جئنا من کل امّة بشهید و جئنابک على هولاء شهیداً (نساء /41): حال آنان چگونه است آن روز که براى هر امتى گواهى بر اعمالشان مىآوریم و تو را گواه بر اعمال آنها قرار مىدهیم»
در این آیه، پیامبر شاهد و گواه بر پیامبران پیشن است در حالى که در آیات یادشده و در آیهاى که هم اکنون یادآور مىشویم، وى شاهد و گواه بر اعمال امت خود مىباشد:
«و قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الى عالم الغیب و الشهادة فینبکم بما کنتم تعملون (توبه/ 105): بگو هر کارى مىخواهید انجام دهید به زودى خدا و رسول او و افراد با ایمان اعمال شما را مىبینند و به زودى به سوى خداى آگاه از پنهانى و آشکار، باز گردانیده مىشوید، و شما از آنچه که انجام دادهاید، گزارش مىدهد».
در این آیه مؤمنون بسان خود پیامبر، آگاه از اعمال منافقان معرفى شدهاند، مسلماً مقصود، همه افراد با ایمان نیست، بلکه گروه خاصى هستند که از آنان به افراد معصوم تعبیر مىآوریم .
حالا آگاهى پیامبر از اعمال امت چگونه انجام مىگیرد، مورد بحث ما نیست ولى مسلم است که اعمال آنان بر او عرضه مىشود.
چه بهتر که سخن خود را با سخن خدا - که بیانگر صفات دهگانه از رسول خود مىباشد - به پایان برسانیم:
«الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوباً عندهم فى التوریة والانجیل یامرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث ویضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم فالّذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئک هم المفلحون» (اعراف /157)
«آنها از فرستاده خدا (رسول) و پیامبرامى - درس نخوانده - پیروى مىکنند، کسى که صفات او را در تورات و انجیلى که نزدشان است مىیابند. آنها را به خوبیها فرمان مىدهد و از بدیها باز مىدارد پاکیزهها را بر آنها حلال مىشمرد و ناپاکیها را تحریم مىکند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود (از دوش آنان) بر مىدارد، پس آنها که به او ایمان آورده و او را احترام نموده و یارى نمودهاند و از نورى که بر او فرود آمده پیروى کردهاند، همانا رستگارند».
صفات دهگانه پیامبر که در این آیه آمده است به صورت زیر است:
1- الرسول :فرستاده شده 2- النبى: پیامبر 3- الامى: درس نخوانده 4- مکتو با عندهم فى التوراة و الانجیل: خصوصیات او در تورات و انجیل نوشته شده است 5- یأمرهم بالمعروف: به کارهاى نیک فرمان مىدهد. 6- و ینهیهم عن المنکر: از کارهاى بد باز مىدارد 7- و یحل لهم الطیبات: چیزهاى پاکیزه را براى آنان حلال مىشمرد 8- و یحرّم علیهم الخبائث: ناپاکیها را براى آنانه تحریر مىکند 9- ویضع عنهم اصرهم: بارها سنگین (تکالیف شاق مربوط به امت بنى اسرائیل) از دوش آنان بر مىدارد، 10- والاغلال التى کانت علیهم: عادت زشت و خرافات را که به صورت غل و زنجیر به دست و پاى آنان بسته شده است، از دست و پایشان باز مىکند.
منبع: تفسیر منشور جاوید
خصایص نبی اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)
در میان مقامات اجتماعى، هیچ مقامى ارزشمندتر و در عین حال پیچیدهتر از منصب رهبرى نیست و تا فردى داراى مجموعهاى از کمالات و سجایاى انسانى و محاسن اخلاقى نباشد، نمىتواند شایسته این مقام گردد، و به دیگر سخن: رهبر باید داراى تودهاى از خوبیهاى متضاد باشد که در هر مناسبتى از آنها بهره بگیرد مثلاً قاطعیت را با دور اندیشى، درستى را با نرمى، شکوه را با درویشى، خوش بینى را با احتیاط لازم، به هم آمیزد، و با روانشناسى و موقعشناسى کامل در هر فرصتى ابزار مناسب آن را به کار گیرد.
اگر در رهبر یک سلسله صفات مثبت لازم است پیراستگى از یک رشته اوصاف منفى نیز دست کمى از لزوم صفات مثبت ندارد، مثلا آدمى که تحمل انتقاد، و شنیدن عقیده مخالف را ندارد و در مشکلات فاقد شکیبایى لازم است و بر او روح «قبضه کردن مناصب و توقع اطاعت کور کورانه دیگران» حکم فرما است، رهبرى او زیانبار و فاجعهانگیز است چه بهتر به اصلاح خویش بپردازد، آنگاه درباره «قیادت» بیندیشد.
نایابى اجتماع یک چنین اوصاف مثبت و منفى، سرانجام مسأله رهبرى را به صورت «کبریت احمر» درآورده و با مشکلاتى فراوان روبرو ساخته است و به خاطر همین پیچیدگى است که بشر امروز در حل امور مربوط به رهبرى به تشکیل کنگرهها، سمینارها و شوراها و کنفرانسهاى میهنى و بینالمللى دست زده و خواسته است از این طریق گره رهبرى را بگشاید.
اگر مسأله رهبرى، امروز مورد توجه جهان غرب گردیده، از دیر باز پیشوایان بزرگ اسلام، بحثهاى تکان دهندهاى پیرامون آن انجام دادهاند که نمونههاى آن را در فرمان امام على (ع) به مالک و وصیت او به فرزندش امام حسن (ع)، و پیام فشردهاش به محمد بن ابى بکر مشاهده مىکنیم.
اگر در رهبرى اجتماعى با کلاف سر درگمى روبرو هستیم، و هر چه بیشتر سعى مىکنیم، شایستگان آن مقام را کمتر مىیابیم، در مسأله «قیادت الهى» که در انسانهائى به نام پیامبر و رسول تجلى مىکند و مهندسى انسانها را در تمام شؤون زندگى اعم از مادى و معنوى بر عهده مىگیرند، با مشکل دو چندان یا ده و صد چندانى روبرو مىباشیم، زیرا تحمل مسؤولیت عظیم الهى آنچنان امتیازات بزرگ و برجستگیهاى فزون از حد لازم دارد که دارندگان آنها را از نظر قدرت به صورت عنقاى مغربى درآورده که گاهى در میان امت بزرگ فقط یک نفر شایسته آن مقام مىگردد و اگر تاریخ نبوت، پیامبران فزونى را معرفى مىکند، ولى پیامبران صاحب کتاب و بالاتر از آن صاحب شریعت بسیار کم بوده و خاتم آنان به یک فرد منحصر مىباشد.
صفات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن کریم
دشوارى رهبرى پیامبر خاتم: رهبرى پیامبر گرامى به خاطر جهانى بودن آن از یک طرف، و خاتم و آخرین سفیر بودن او از طرف دیگر، با دشواریهاى فراوانى همراه بود، اقوامى که هدایت آنها را بر عهده گرفته بود، از نظر فرهنگ و تمدن آگاهى و بینش ، اخلاق و انضباط، در یک سطح نبودند، خود این اختلاف، امواجى از مشکلات را در طریق رهبرى او پدید آورده بود خداوند به خاطر پیروزى بر این سختیها او را با استعدادى بس فراوان که مظهر مجموعهاى از کمالات انسانى بود،آفرید و پس از چهل سال تربیت زیر نظر بزرگترین فرشته از فرشتگان جهان1، او را براى رهبرى برگزید.
در پرتو اندیشههاى حکیمانه، و علاقه به هدف و دلسوزى بر امت، مشکلات را حل کرده و تمدنى را پىریزى کند که براى آن تاکنون نظیرى دیده نشده است.
خدا در قرآن با بیانى زیبا به کمالات روحى و علل پیروزى او در معرکه رهبرى اشاره مىنماید چه بهتر در این بحث با صفات برجسته این شخصیت الهى آشنا شویم:
1- علاقه و دلسوزى به هدف
علاقه به هدف، عامل خودکارى است که مدیر یک مجتمع بزرگ و یا کوچک را بر سعى و تلاش، و تفوق بر مشکلات وادار مىسازد، و غبار خستگى را از چهره جان او پاک مىکند و اگر مدیر از درون، به کارى که براى آن گمارده شده است، احساس علاقه نکند، چنین مدیریتى فاجعهانگیز است .
قرآن به علاقه قابل تحسین پیامبر بر هدایت مردم تصریح مىنماید:
«فلعلک باخع نفسک على آثار هم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا» (کهف /6)
«شاید جان خود را به دنبال آنان آنگاه که به رسالت تو ایمان نیاورند از دست بدهى!»
این جمله حاکى از نهایت علاقه یک طبیب اجتماعى است که در راه مداواى بیمار خود تا آن حد مىکوشد که در پرتگاه هلاک و نابودى قرار مىگیرد و در آیه دیگر مىفرماید:
«ولا تحزن علیهم ولا تکن فى ضیق مما یمکرون» (نمل /70)
«برگستاخى کافران غم مخور، از مکرو حیله آنان بر خود فشار مده»
باز مىفرماید: «فلا تذهب نفسک علیهم حسرات ان الله علیم بما یصنعون» (فاطر /80)
«جان خود را بر اثر شدت تأسف بر آنها از دست مده، خداوند از آنچه که انجام مىدهند آگاه است».
«فلا یحزنک قولهم انا نعلم ما یسرون و ما یعلنون» (یس /76)
«سخنان آنان تو را غمگین مسازد، ما از کارهاى پنهانى و آشکار آنان آگاهیم».
آیات در این مورد که حاکى از علاقه عمیق و فزون از حد این رهبرى آسمانى به هدایت امت خود است بیش از اینها است و ما براى فشرده گویى به همین اندازه اکتفاء مىکنیم.
2- مظهر خلق عظیم
خشونت و تند خویى و فقدان روح انعطاف و گذشت، رهبر را با مشکلات زیاد و سرانجام با شکست روبرو مىسازد سرانجام مردم که هنوز مزه تربیت و انضباط را نچشیدهاند، از دور او پراکنده شده و صحنه یارى را ترک مىکنند؛ امیر مؤمنان در یکى از سخنان کوتاه خود مىفرماید:
«آلة الریاسة سعة الصدور 2: ابزار رهبرى، گشادگى روح و روان است».
پیامبر به تصریح قرآن از نظر نرمش و انعطاف، آنجا که باید رهبر از خود گذشت و نرمش نشان دهد در حد اعلاى این شیوه اخلاقى بود، وحى الهى، یکى از علل پیروزى پیامبر را عطوفت و مهربانى او مىشمرد و مىفرماید:
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لا نفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر» (آل عمران /159)
«در پرتو رحمت الهى، در برابر تندى آنها، نرم شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مىشدند، از آنان درگذر، و درباره آنان طلب آمرزش کن و در کارها مشورت بنما».
قرآن در یکى از سورههاى مکى، راه نفوذ در مردم و قیام به وظایف رهبرى را چنین بیان مىکند:
«ولا تستوى الحسنه و لا السیئة ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بینک و بینه عداوة کانه ولىّ حمیم و ما یلقیها الا الذین صبروا و ما یلقیها الا ذو حظ عظیم»(فصلت /34-35).
«هرگز بدى و نیکى یکسان نیست بدى را با نیکى دفع کن تا دشمنان سرسخت، بسان دوستان گرم و صمیمى شوند. به این شیوه اخلاقى افرادى نائل مىشوند که داراى صبر و برد بارى بوده و بهره عظیمى (از ایمان و تقوا) داشته باشند.
علت تأثیر این شیوه اخلاقى از این جهت است که افراد بدکار در انتظار انتقام و کیفرند، آنگاه که بر خلاف انتظارشان، بدى را با خوبى پاسخ شنیدند وجدان ملامت گر (نفس لوامه) آنان بیدار شده و از درون آنان را به باد انتقاد و سرزنش مىگیرد، در این موقع است که جاى عدواتها و کینههارا، کم کم مهر و محبت و صفا و خلوص مىگیرد.
طبیعى است رهبر موقع شناس از این شیوه اخلاقى در موردى استفاده مىکند که هنوز شخصیت انسانى آنان به کلى محو نشده و «نفس لوامه» آنان آسیب ندیده باشد و گرنه باید با آنان به صورت دیگر معامله کرد و به تعبیر رسول گرامى (ص) «من الناس من لا یقیمهم الا السیف 3: برخى از مردم به اندازهاى لجوج و بدسگال هستند که فقط زیر ضربات خرد کننده شمشیر، آدم مىشوند و دست از کردار زشت خود بر مىدارند».
قرآن شیوه رفتار پیامبر (ص) را با گروه کافر به نحو بس شایستهاى توصیف مىکند و آن را با لفظ «عظیم» که در قرآن موضوعات بس محدودى با آن توصیف شده است، توصیف مىکند و مىفرماید:
«و ان لک لاجراً غیر ممنون و انک لعلى خُلُق عظیم فستبصر و یبصرون بایّکم المفتون» (قلم /3-6)
«تو برخویى بزرگ هستى به زودى مىبینى و مىبینند که کدامیک، مجنون است».
مراتب عطوفت و مهربانى رسول گرامى (ص) در فتح مکه به روشنى تجلى نمود، آنگاه که بر مردم مکه که سالیان درازى او را اذیت کرده ونبردهاى خونینى بر ضد او به راه انداخته بودند، دست یافت - در چنین شرایطى - روبهآنان کرد و گفت: «ماذا تقولون؟ و ماذا تظنون: چه مىگوید و چه درباره من مىاندیشید؟» مردم اسیر و بهت زدن ناگهان به یاد جوانمردى وبزرگوارى و خلق عظیم و او افتادند و همگى گفتند: «لا نظنّ الا خیراً اخ کریم و ابن اخ کریم: جز نیکى درباره تو نمىاندیشیم، تو را برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود مىدانیم» در این لحظه موجى از رحمت سراسر مردم مکه را فرا گرفت رو به همگان کرد و فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم یغفرالله لکم و هو ارحم الراحمین. امروز سرزنشى بر شما نیست، خدا همگان را مىبخشد او بخشاینده است» سپس افزود و با این که رسالت مرا تکذیب کردید و مرا از خانهام بیرون ساختید ولى با این همه، من بند بردگى از گردن شما باز مىکنم و اعلام مىکنم که «اذهبوا و انتم الطلقاء: بروید! همه شما آزاد شده هستید» 4.
خوى زیبا و عطوفت انسان دوستى پیامبر پیوسته زبانزد جهانیان در طول قرون بوده و سرایندگان اسلامى که به مدح و ثناى او پرداختهاند، غالباً بر این شیوه اخلاقى او تکیه کردهاند؛ ابو عبدالله شرف الدین بوصیرى متوفاى 694 که از مشاهیر شعراء و ادباى قرن هفتم است، در مدح حضرت صاحب رسالت قصیده معروفى به نام «قصیده برده» 5 دارد و در آن بر این شیوه اخلاقى اشاره مىکند و مىگوید:
فاق النبیین فى خلق و فى خلق
ولم یدانوه فى علم ولا کرم
اکرم بخلق نبى وانه خلق
بالحسن مشتمل بالبشر متسم
«بر تمام پیامبران از نظر آفرینش و خوى برترى یافت و هیچ کدام در دانش و کرم به او نمىرسند چه زیبا آفرینشى و چه زیبا اخلاقى است که با زیبایى آمیخته و تبسمى بر لب دارد».
حقاً که راست و درست گفتهاند: «حسنت جمیع خصاله او با خصال بس زیبا آفریده شده است».
او با اخلاق زیبا و پسندیده خود تحقق بخش خطاب قرآنى است که به او دستور مىدهد: که: «و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین فان عصوک فقل انّى برىء مما تعملون (شعراء/215و216): بالهاى رحمت خود را بر مؤمنان فروآور، و اگر کافران به مخالفت با تو برخاستند، بگو من از کارهاى شما بیزارم».
3- صبر و بردبارى
خدا در آغاز بعثت او را از مسؤولیت سنگینى که بر عهده گرفته است آگاه ساخت و فرمود: «انا سنلقى علیک قولا ثقیلاً (مزمل /5): ما گفتار سنگینى را بر تو وحى مىکنیم» این قول سنگین، رسالت جهانى او است که اداء آن بر او و عمل به آن نیز بر رهروانش سنگین مىباشد.
انجام چنین رسالت خطیرى بدون یک روح مقاوم و صبور و شکیبا و بردبار، امکانپذیر نیست از این جهت در آیات متعددى او را به صبر و شکیبائى دعوت مىنماید که برخى را یادآور مىشویم:
در آغاز نزول وحى، و در سوره مدثر او را چنین مورد خطاب قرار مىدهد: «و لربک فاصبر (مدثر /7): براى خدا در طریق ابلاغ رسالت بردبار باش» بار دیگر، صبر واستقامت پیامبر مصمم را یادآور مىشود و مىگوید:
«فاصبر کما صبر اولو العزم من الرسل ولا تستعجل لهم» (احقاف /35)
«بسان پیامبران اولوالعزم صبر بنما و درباره آنان، عجله مکن».
4- نیایش نیمه شب
روح خضوع و حالت نیایش در انسان، رمز شعور و نشانه آگاهى او از وجود قدرت بزرگ و علم بى پایان در صفحه هستى، و تعلق ذاتش به آن مقام بزرگ است احساس وابستگى به وجود برتر، انسانها را به ابراز خشوع وإمىدارد و سرانجام خشوع در قالب «عبادت» تجلى مىکند ولى نیایشگران گروه واحدى نیستند که آنها را گروهاى مختلفى تشکیل مىدهد.
گروهى براى رفع نیاز و جلب سود و یا بیم از عذاب، به این احساس «لبیک» مىگویند، در حالى که گروه دیگرى که از معرفت بیشترى برخوردارند، به خاطر درک کمال مطلق و «مهرى» که به خدا مىورزند، به پرستش او مىپردازند، البته اختلاف در انگیزهها تأثیرى روى اصل قداست عمل نمىگذارد، بلکه همگان در پرتو اصل «ولکلّ درجات مما عملوا و ما ربک بغافل عما یعملون» * در پیشگاه خدا مأجور و مثاب و داراى پاداش بزرگ مىباشند.
در حدیثى امام صادق (ع) نیایشگران را به سه گروه تقسیم مىکند و در این مورد سخن بس جالبى دارند که اینک یادآور مىشویم:
«قوم عبدوا الله خوفا فتلک عبادة العبید، و قوم عبدوا اللّه تبارک و تعالى طلب الثواب فتلک عبادة الاُجراء، و قوم عبدوا اللّه حبا له فتلک عبادة الأحرار و هى افضل العبادة» 6.
«گروهى بسان بردگان از ترس به نیایش مىپردازند و گروهى دیگر مانند مزد گیران به انگیزه پاداش، او را عبادت مىکنند در حالى که گروه سوم، روى مهرى که به او مىورزند به نیایش بر مىخیزند، و نیایش این گروه بهترین پرستشها است».
کلمه «حُبّاً له» رمز شعور عمیق و آگاهى ژرف از عظمت مربوب و کمال گسترده است و از این جهت، در انسان، عشق و علاقه عظیمى به کانون کمال مىآفریند و در نتیجه از روى اخلاص و مهر، بدون چشمداشت پاداش، یا بیم از کیفر به عبادت بر مىخیزد، و در خضوع و خشوع خود، لذت مىبرد، لذتى که دیگر «لذتها» را به دست فراموشى مىسپارد.
قرآن و نیایش پیامبر - عبادتهاى نیمه شب اولیاى الهى که همراه با اشک شوق و سوز دل است، معلول شناخت عظیمى است که از خدا دارند، نتیجه شوق و عشق به کمال است که در دل خود احساس مىنمایند و سرانجام عبادت با لذت شهود معبود، در کامشان شیرین شده و خواب لذیذ و بالش ناز، و فراش گرم به دست فراموشى سپرده مىشود و ساعاتى به راز و نیازبا او مىپردازند تا آنجا که رسول گرامى برخى از اوقات گاهى دو سوم شب را، به عبادت برگزار مىکرد بنابراین چه بهتر با نیایش او آشنا شویم:
1- خدا در سوره أسراء به پیامبر دستور «تهجّد» مىدهد که همان عبادت در نیمه شب است چنانکه مىفرماید:«و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقاماً محموداً» (اسراء /79)
«برخى از شب را برخیز! با قرآن و یا نماز به عبادت بپرداز، و این یک برنامه اضافى است، شاید خدا تو را به مقام شایستهاى برگزیند».
2- خداوند در سوره مزمل به بیان کم و کیف عبادت در دل شب مىپردازد، وقت آن را شب، و مقدار آن را، بین دو سوم الى یک سوم شب اعلام مىدارد و فلسفه قیام و تهجد در شب را امرى مىداند که در پیشبرد اهداف او کاملاً مؤثر است .
ما در اینجا این بخش از آیات را یک جا مىآوریم تا روابط منطقى آیات کاملاً روشن گردد:
«یا ایّها المزّمل قم اللیل الا قلیلاً، نصفه او انقص منه قلیلاً، اوزد علیه و رتل القران ترتیلاً، انا سنلقى علیک قولا ثقیلاً، ان ناشئة اللیل هى اشدّ وطاً و اقوم قیلاً ان لک فى النهار سبحا طویلاً و اذکراسم ربک و تبتّل الیه تبتیلاً» (مزمل /1-8)
«اى جامه به خود پیچیده، شب را جز اندکى بپاخیز، نیمى از شب یا اندکى از آن کم کن یا بر آن بیفزا، قرآن را با ترتیل (با تأنى و آرام) بخوان، به همین زودى گفتار گران بر تو القاء مىکنیم ساعات و اوقات شب، مایه تأثیر عمیق و استوارى گفتار است. براى تو در روز، رفت و آمد طولانى است. نام پروردگار خود را به یادآر و به او توجه نما».
بیایید در مضامین این آیات کمى دقت کنیم! خدا در آغاز رسالت پیامبر و آغاز نزول وحى - که شأن نزول آیات حاکى از آن است - به پبامبرش دستور«عبادت در دل شب» را مىدهد، و او را از نظر کمیت، میان دو سوم و یا نصف و یا یک سوم شب، مخیر مىسازد، تا برحسب شرائط و امکانات به یکى از سه صورت، به نیایش خدا بپردازد و این قسمت با جملههاى «قم اللیل الا قلیلا نصفه او انقص منه قلیلا اوزد علیه» بیان شده است .
قیام در دل شب، نباید با نماز گزاردن پایان پذیرد، بلکه باید با تلاوت قرآن، آن هم به صورت «ترتیل» که در آن به الفاظ و معانى کاملاً توجه مىشود، همراه گردد، اگر بنده حق با گزاردن نماز با خدا سخن مىگوید و ارتباط برقرار مىکند، خدا هم از طریق قرآن که سخن او است با بنده خود سخن مىگوید و در نتیجه ارتباط برقرار مىگردد و این مطلب با جمله «ورتّل القران ترتیلاً» بیان شده است .
در آیه بعد به راز این تکلیف (عبادت نیمه شب) اشاره شده است و آن این که به همین زودى، بارى گران و مسؤولیتى خطیر که تحمل و ابلاغ رسالت است بر تو القاء خواهد شد و براى انجام آن لازم است به خود سازى بپردازى و ارتباط مستمر با مبدأ قدرت برقرار کنى چنانکه مىفرماید: «انّا سنلقى علیک قولا ثقیلاً».
آیه بعد، علت گزینش شب را براى تهجد بیان مىکند و آن این که مقدار تأثیر عبادت به آرامش محیط و فراغت قلب بستگى دارد، از این جهت، عبادت نیمه شب، از نظر تأثیر، عمیقتر، و از نظر گفتار، استوارتر است و در این شرائط، گفتار از دل بر مىخیزد و با آن تطبیق مىکند در حالى که روز فارغ از غوغا و سعى و تلاش و رفت و آمد نیست و با این گرفتارى نه وقت کافى هست و نه فراغت قلب، چنانکه مىفرماید: «انّ ناشة اللیل هى اشدّ وطاً و اقوم قیلاً انّ لک فى النهار سبحا طویلاً».
انسان کامل به حکم این که یک موجود امکانى و از نظر قوا و نشاط روحى محدود است به هنگام انجام وظیفه، خصوصاً به وقت مقابله با جاهلان و افراد نادان، با یک نوع کم نشاطى و افسردگى روبرو مىگردد که اگر افزایش یابد مایه دلسردى در انجام وظیفه مىشود، براى زدودن هر نوع زنگار دل، عبادت بهترین وسیله ارتباط با کانون قدرت و مرکز کمال است که به روح و روان، نیرو و نشاط بیشترى مىبخشد.
3- در سوره مزمل آیاتى است که حاکى از قیام پیامبر با گروهى از مؤمنان براى عبادت در شب مىباشد، چنانکه مىفرماید: «ان ربّک یعلم انک تقوم ادنى من ثلُثَى اللّیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الّذین معک» (مزمل /20)
«خداى تو مىداند که تو با جمعى از افرادى که با تو هستند نزدیک به دو سوم و یا نصف و یک سوم شب را به عبادت مىگذارنى».
در حالى که خدا عبادت در شب را براى رسول گرامى «نافله» مىداند ولى با این حال، حضرتش به اندازهاى به آن امر قیام کرد که قدمهاى او ورم کرد و آیه ذیل در این مورد نازل گردید:
«طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى الاّ تذکرة لمن یخشى» (طه /2-3)
«قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنى بلکه مایه یادآورى است براى کسانى که از مخالفت خدا بترسند».
5- علم و آگاهى گسترده
پیامبر گرامى داناترین و آگاهترین انسانى است که گام بر پهنه گیتى نهاده است و قرآن علم و آگاهى او را چنین توصیف مىفرماید:
«و انزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیماً» (نساء /113)
«کتاب و حکمت را بر تو فرو فرستاد و آنچه را که نمىدانستى به تو آموخت، و کرم خدا درباره تو بزرگ است».
دقت در جملههاى سه گانه این آیه، ما را به وسعت علم او هدایت مىکند:
1- «و انزل الله علیک الکتاب و الحکمة: خداوند کتاب و حکمت را بر تو فرو فرستاد»، مقصود از کتاب، قرآن و منظور از حکمت، دانشهاى استوار است که در هر دوره زندگى، سعادت آفرین مىباشد و نمونههایى از آن در گفتار لقمان حکیم آمده است ولى هرگز منحصر به آن نوع دستورها نیست، بلکه از آن گستردهتر است .
2- «و علمک ما لم تکن تعلم: آنچه را که نمىدانستى، به تو آموخت»، علم و آگاهىاى که در این جمله آمده است،
به حکم قانون «تغایر معطوف و معطوف علیه» غیر از کتاب و حکمت است که در جمله پیش وارد شده است و در پایه عظمت آن همین بس که در جمله سوم آن را چنین توصیف مىنماید:
3- «و کان فضل الله علیک عظیماً: کرم و لطف خدا که علم و آگاهى تو یکى از شاخههاى آن است، بزرگ است»، هیچ کرامتى بالاتر از علم و دانایى نیست و توصیف کرم به عظمت، به گونهاى مشعر و گواه بر عظمت علم اوست. علمى که خدا او را عظیم توصیف مىکند، تکلیف آن روشن است.
آدم نخستین، پیامبر الهى است که به حکم آیه: «و علّم ادم الاسماء کلّها» (بقره /31) از اسرار هستى آگاه گشت، علمى را فرا گرفت که فرشتگانرا از آن بهرهاى نبود و بدین جهت بر آنها برترى جست و مسجود آنان قرار گرفت و خاتم پیامبران به اتفاق روایات و امت اسلامى برترین، پیامبران و سرآمد آنها به شمار مىرود از این جهت باید از نظر کمالات نفسانى و ملاکات فضیلت و برترى، بالاتر از همه و از آدم ابوالبشر باشد.
«برید» که یکى از شاگردان امام باقر و امام صادق (ع) است نقل مىکند که یکى از این دو بزرگوار، بر وسعت علم و آگاهى پیامبر با آیه زیر استدلال فرمود:
«و ما یعلم تاویله الا اللّه و الراسخون فى العلم (آل عمران /7): تأویل متشابه یا قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمىدانند».
امام چنین فرمود: «و رسول الله افضل الراسخین فى العلم قد علمه الله عزوجل جمیع ما انزل علیه من التنزیل و التأویل و ما کان الله لیننزل علیه شیئا لم یعلمه تأویله» 7
«پیامبر خدا برجستهترین راسخنان در علم است، خدا تنزیل و تأویل قرآن را به او آموخت و در شأن خدا نیست که چیزى را بر او فرو بفرستد و او را از حقیقت آن آگاه نسازد».
علم امیر مؤمنان (ع) و دیگر امامان معصوم پرتوى از علم نبوى است و مجموع احادیث صحیح و استوارى که در اختیار داریم، همگى به او منتهى مىگردد و مطالعه این بخش، گواه روشنى بر علم عظیم پیامبر خاتم است.
تأسی به پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) از منظرمقام معظم رهبری
لزوم اقتدایمسلمانانبه پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)
پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)جدای از خصوصیات معنوی و نورانیت و اتصال به غی ب و مراتب و درجاتی که حتی امثال بنده هم از فهمیدن آن ها قاصر هستیم، از لحاظ شخصیت انسانی و بشری ، یک انسان فوق العاده، طراز اول و بی نظیر است.
یک شخصیت عظیم، با ظرفی ت بی نهایت و با خلق و رفتار و کردار بی نظیر، در صدر سلسله انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظف شده ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم چرا که فرمود «لکم فی رسول الله اسوة حسنة».[1] ما باید به پیامبر، اقتدا و تأسی کنیم نه فقط در خواندن چند رکعت نماز بلکه در رفتار، گفتار، معاشرت و معاملهمان هم باید به او اقتدا کنیم، پس باید او را بشناسیم.
لزوم تبیین ابعاد شخصیت والای پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی گویندگان و نویسندگان
ذکر نام مقدس پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)و شرح گوشه هائی از زندگی آن بزرگوار انصافاً کم است و چهرة نورانی آن درة التاج آفری نش و آن گوهر یگانة عالم وجود برای بسیاری از افراد آنچنان که شایسته است، روشن نیست. نه تاریخ زندگی ، نه اخلاق و رفتار فردی و سیاسی آن بزرگوار. تمام خصوصیات مثبت یک انسان والا در او جمع بود و واقعاً ساعتها وقت لازم است که انسان دربارة خصوصی ات اخلاقی پیامبر حرف بزند. من فقط برای عرض ارادت و برای اینکه به گویندگان و نویسندگان، عملاً عرض کرده باشم که نسبت به شخصیت پیامبر، قدری کار شود و ابعاد آن تبیین گردد – چون دریای عمیقی است – این چند دقی قه را صرف می کنم.
لزوم تبیین اخلاق شخصی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) و تبعیت عملی مسلمانان از آن
مقام معظم رهبری بارها گوشه هائی از اخلاق شخصی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)را بر شمردهاند و مسلمانان را به تأسی و اقتدا به این اخلاق پیامبرانه دعوت فرموده اند. برخی از جوانب اخلاقی مورد نظر مقام معظم رهبری، عبارتنداز:
الف- امانتداری
مقام معظمرهبری در این زمینه می فرمایند:
امین بودن و امانتداری او آن چنان بود که در دوران جاهلیت او را به امین نام گذاری کرده بودند و مردم هر امانتی که برایش خیلی اهمیت قائل بودند، دست او می سپردند و خاطر جمع بودند که این امانت به آن ها سالم بر خواهد گشت. حتی بعد از آنکه دعوت اسلام شروع شد و آتش دشمنی با قریش بالا گرفت، در همان احوال هم با همان دشمنها اگر می خواستند چیزی را در جایی به امانت بگذارند، می آمدند و به پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)می دادند.
ب- بردباری
از دیدگاه مقام معظم رهبری ، بردباری پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)بسیار قابل توجه است و تأسی مسلمین به آن حضرت در این زمینه، مشکلات زیادی را حل می کند. ایشان میفرمایند: بردباری او این اندازه بود که چی زهایی که دیگران از شنیدنش بی تاب می شدند در آن بزرگوار بی تابی به وجود نمی آورد. گاهی دشمنان آن بزرگوار در مکه رفتارهایی با او می کردند که وقتی جناب ابی طالب یا حمزه می شنیدند، عصبانی شده و از خود واکنش شدید نشان می دادند، اما پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)همین مناظر را با بردباری تحمل کرده بود.
ج- جوانمردی
مقام معظم رهبری با تکیه بر جوانمردی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)به عنوان یکی از بارزترین صفات شخصیتی آن حضرت، دیدگاهی جامع ارائه می دهند و میفرمایند: جوانمردی او طوری بود که دشمنان شخصی خود را مورد عفو و اغماض قرار می داد. اگر در جایی ستمدیده ای بود، تا وقتی به کمک او نمی شنافت، دست بر نمی داشت. بارها با دشمنان مغلوب خود رفتاری کرد که برای آنها قابل فهم نبود. مانند روز فتح مکه که فرمود «امروز روز گذشت و بخشش است.»[2] لذا انتقام نگرفت. این، جوانمردی آن بزرگواربود.
د- درست کرداری
در این زمینه مقام معظم رهبری به دوران قبل از بعثت پیامبر که به تجارت مشغول بودند، استناد می کنند: در دوران جاهلیت، تجارت می کرد و شرکایی داشت. یکی از شرکای دوران جاهلیت او بعدها می گفت او بهترین شریکان بود، نه لجاجت می کرد، نه جدال می کرد، نه بار خود را بر دوش شریک می گذاشت و نه به مشتری دروغ می گفت. درست کردار بود.
ه- نظافت و تمیزی
این بعد از شخصیت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)نتایج بسیار جالبی به همراه داشت که مقام معظم رهبری چنین بیان می کنند: از دوران کودکی ، موجود نظیفی بود. در دوران نوجوانی ، سرشانه کرده، بعد در دوران جوانی محاسن وسرشانه کرده، بعد از اسلام که مرد مسنی بود، کاملاً مقید به نظافت بود. لباس پیامبر وصله زده و کهنه، اما تمیز بود. این ها در معاشرت، در رفتار، در وضع خارجی و بهداشت، خیلی مؤثر است. این چیزهای به ظاهر کوچک، در باطن خیلی مؤثر است.
و- خوش رفتاری
رفتار خوب پیامبر با اطرافیانش از بیان مقام معظم رهبری شنیدنی است: رفتارش با مردم، رفتار خوش بود. در جمع مردم همیشه بشاش بود، تنها که می شد، آن وقت غم هایی که داشتت، ظاهر می شد، به همه سلام می کرد، اجازه نمی داد در حضور او به کسی دشنام دهند واز کسی بدگوئی کنند، خود او هم به هیچ کس دشنام نمی داد و از کسی بدگوئی نمی کرد. با ضعفا کمال خوشروی ی داشت و با اصحاب خود شوخی می کرد.
ز- عبادت
گرچه هیچ کس نمی تواند در عبادت خداوند، هم از حیث کمیت و هم کیفیت مانند پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)باشد، امام این بعد از اخلاق شخصی ایشان هم از دیدگاه مقام معظم رهبری ، برای تأسی مسلمانان لازم و مفید است. ایشان می فرمایند: عبادت او آن چنان عبادتی بود که پاهای او از ایستادن در محراب عبادت ورم می کرد. بخش عمده ای از شب ها را به بیداری و عبادت و تضرع و گریه و استغفار و دعا میگذرانید. در جواب اصحاب که به او میگفتند: یا رسولالله تو که گناهی نداری، این همه دعا و عبادت و استغفار چرا؟ میفرمود: «آیا بنده سپاسگذار خدا نباشم که این همه به من نعمت داده است.»[3]
ح- استقامت
مقام معظم رهبری دلیل تمامی موفقیتهای پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)در نشر دین اسلام در شرایط آن زمان عربستان را استقامت آن بزرگوار می دانند و میفرمایند: استقامت او استقامتی بود که در تاریخ بشری نظیر او را نمیشود نشان داد. آنچنان استقامتی نشان داد که توانست این بنای مستحکم خدایی را که ابدی است، پایه گذاری کند. با استقامت او یاران آنچنانی تربیت شدند. با استقامت او در آنجایی که هیچ ذهنی گمان نمی برد، خیمة مدنیت ماندگار بشری در وسط صحراهای بی آب و علف عربستان برافراشته شد.
این مجموعه اخلاق شخصی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)که مجموعهای گرانبها برای همه مسلمانان محسوب میگردد، انسان حقیقت جو و عدالت طلب را به سوی خود میکشد و مسلمانان که امروز بیش از هر زمان دیگری به وحدت کلمه و عدالت و حقیقت طلبی نیاز دارند، با گرایش به اخلاق نیکو و پسندیده پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)، مشکلات فردی و اجتماعی خود را تا حدود زیادی برطرف میکنند.
لزومتبییناخلاق حکومتی پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) و تبعیت عملی مسلمانان از آن
از دیدگاه مقام معظم رهبری، اخلاق پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)به دو دسته اخلاق شخصی و اخلاق حکومتی تقسیم میشود که مجموعه اخلاق شخصی آن حضرت در قسمت قبل بررسی گردید. در اینجا اخلاق حکومتی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)، که شاید بیشتر در زمینه اخلاق مسئولان و زمامداران و دولتمردان جامعه اسلامی، بیان شده است، تشریح می گردد.
الف- عادل و با تدبیر
مقام معظم رهبری از حیرت تاریخ از تدبیر پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)یاد میکنند و آن را چنین توصیف میکنند: کسی که تاریخ ورود پیامبر به مدینه را بخواند – آن جنگهای قبیلهای،آن حمله کردنها، آن کشاندن دشمن از مکه به وسط بیابانها، آن ضربات متوالی، آن برخورد با دشمن عنود – انسان آن چنان تدبیر قوی و حکمت آمیز و همه جانبهای در خلال این تاریخ مشاهده می کند که حیرت آور است.
ب- حافظ و نگهدارندة ضابطه و قانون
تبعیت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)از قانون، در حالی که میتوانست اینگونه نباشد،نظر هر کسی را جلب میکند. مقام معظم رهبری این اخلاق پسندیده آن حضرت را چنین بیان میکنند:
او حافظ و نگهدارنده ضابطه و قانون بود، نمیگذاشت قانون نقض شود، چه توسط خودش، چه توسط دیگران. خودش هم محکوم قوانین بود، آیات قرآن هم بر این نکته ناطق است. طبق همان قوانینی که مردم باید عمل میکردند، خود آن بزرگوار هم دقیقاً و به شدت عمل میکرد و اجازه نمیداد تخلفی بشود.
ج- عهدنگهداری و رازداری
این اخلاق ممکن است از نظر سیاست مردود باشد اما پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله وسلم)، با تمام مشاغل سیاسی که داشت آن را رعایت میکرد. مقام معظم رهبری هم این صفات نیکو را چنین توصیف می کنند: از دیگر خلقیات حکومتی او این بود که عهدنگهدار بود. هیچ وقت عهدشکنی نکرد. قریش با او عهدشکنی کردند، اما او نکرد. یهود بارها عهدشکنی کردند، او نکرد. او همچنین رازدار بود. وقتی برای فتح مکه حرکت میکرد، هیچ کس نفهمید پیامبر کجا میخواهد برود. کاری کرد که تا نزدیک مکه قریش هنوز خبر نداشتند که پیامبر دارد به مکه میآید.
د- رفتار متفاوت در برابر دشمنان
بسیار مشکل خواهد بود که انسان رفتارهای متفاوتی در برابر دشمنان خود داشته باشد. مقام معظم رهبری این اخلاق پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)را به زیبایی هر چه تمامتر بیان میکنند: دشمنان را یک طور نمیدانست، این از نکات مهم زندگی پیامبر است. بعضی از دشمنان، دشمنانی بودند که دشمنیشان عمیق بود، اما پیامبر اگر میدید که اینها خطر عمدهای ندارند با اینها کاری نداشت و نسبت به آنها آسان گیر بود. بعضیها هم بودند که خطر داشتند،اما پیامبر آنها را مراقبت میکرد و زیر نظر داشت. اما پیامبر با دشمنانی که از ناحیه آنها خطر وجود داشت، به شدت سختگیر بود و دستور داد خائنان بنی قریظه را در یک روز به قتل برسانند وبنی نظیر و بنی قینقاع را بیرون کردند و خیبر را فتح کردند، چون اینها دشمنان خطرناکی بودند.
پی نوشتها:
1.احزاب / 21.
2.بحارالانوار، ج21، ص109، باب26.
3.الکافی، ج2، ص95، ح6، باب الشکر.
منبع: نگین آفرینش،ج1، ص370.( گرفته شده از مجموعه مقالات همایش پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم)
گلچین احادیث نورانی نبوی(صلی الله علیه و آله و سلم)
1ـ قال رَسُولُ اللّهِ (صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) : لا تُضَیِّعُوا صَلاتَکُمْ، فَإنَّ مَنْ ضَیَّعَ صَلاتَهُ، حُشِرَ مَعَ قارُونَ وَ هامانَ، وَ کانَ حَقّاً عَلىِ اللّهِ أنْ یُدْخِلَهُ النّارَ مَعَ الْمُنافِقینَ.([1])
پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: نماز را سبک و ناچیز مشمارید، هر کس نسبت به نمازش بى اعتنا باشد و آنرا سبک و ضایع گرداند همنشین قارون و هامان خواهد گشت و حقّ خداوند است که او را همراه منافقین در آتش داخل نماید.
2ـ قالَ (صلى الله علیه وآله): مَنْ مَشى إلى مَسْجِد مِنْ مَساجِدِ اللّهِ، فَلَهُ بِکُّلِ خُطْوَه خَطاها حَتّى یَرْجِعَ إلى مَنْزِلِهِ، عَشْرُ حَسَنات، وَ مَحى عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئات، وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجات.([2])
فرمودند: هر کس قدمى به سوى یکى از مساجد خداوند بردارد، براى هر قدم ثواب ده حسنه مى باشد تا برگردد به منزل خود، و ده خطا از لغزش هایش پاک مى شود، همچنین در پیشگاه خداوند ده درجه ترفیع مى یابد.
3ـ بَیْنَما رَسُولُ اللّهِ (صلى الله علیه وآله) جا لِسٌ فِى الْمَسْجِدِ، إذْدَخَلَ رَجُلٌ فَقامَ یُصَلّى، فَلَمْ یُتِمَّ رُکُوعَهُ وَ لا سُجُودَهُ، فَقالَ: نَقَرَ کَنَقْرِ الْغُرابِ، لَئِنْ ماتَ هذا وَ هکَذا صَلوتُهُ لَیَمُوتُنَّ عَلى غَیْرِ دینی.([3])
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مسجد نشسته بود که شخصى وارد شد و مشغول خواندن نماز شد و رکوع و سجودش را کامل انجام نمى داد و عجله و شتاب مى کرد. حضرت فرمودند: کار این شخص همانند کلاغى است که منقار بر زمین مى زند، اگر با این حالت از دنیا برود بر دین من نمرده است.
4ـ قالَ (صلى الله علیه وآله) لِعَلىّ(علیه السلام): أنَا رَسُولُ اللّهِ الْمُبَلِّغُ عَنْهُ، وَ أنْتَ وَجْهُ اللّهِ وَ الْمُؤْتَمُّ بِهِ، فَلا نَظیر لى إلاّ أنْتَ، وَ لا مِثْلَ لَکَ إلاّ أنَا.([4])
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به امام علىّ (علیه السلام) فرمودند: من رسول خدا هستم، که از طرف او تبلیغ و هدایت مى نمایم; و تو وجه اللّه مى باشى، که امام و مقتداى (بندگان خدا) خواهى بود، پس نظیرى براى من وجود ندارد مگر تو; و همانند تو نیست مگر من.
5ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): یا أباذَر، اَلدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِن وَ جَنَّهُ الْکافِرِ، وَ ما أصْبَحَ فیها مُؤْمِنٌ إلاّ وَ هُوَ حَزینٌ، وَ کَیْفَ لایَحْزُنُ الْمُؤْمِنُ وَ قَدْ أوَعَدَهُ اللّهُ أنَّهُ وارِدٌ جَهَنَّمَ.([5])
فرمودند: اى ابوذر، دنیا زندان مؤمن و بهشت کافران است، مؤمن همیشه محزون و غمگین مى باشد، چرا چنین نباشد و حال آن که خداوند به او - در مقابل گناهان و خطاهایش - وعده مجازات و دخول جهنّم را داده است.
6ـ وَ قالَ(صلى الله علیه وآله): یا عَلىّ! اِفْتَحْ طَعامَکَ بِالْمِلْحِ، فَإنَّ فیهِ شِفاءٌ مِنْ سَبْعینَ داء، مِنْها: الْجُنُونُ وَ الْجُذامُ وَ الْبَرَصُ وَ وَجَعُ الْحَلْقِ وَ الاْضْراسِ وَ وَجَعُ الْبَطْنِ.([6])
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به امام علىّ (علیه السلام) فرمودند: غذاى خود را با (تناول نمودن کمى) نمک شوع نما، همانا که در آن درمان و شفاء هفتاد نوع بلا و آفت خواهد بود، که دیوانگى، پیسى، جُذام، درد و ناراحتى هاى حلق، دندان ها; و شکم و معده از آنها مى باشد.
7ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): شَرُّالنّاسِ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیاهُ، وَ شَرٌّ مِنْ ذلِکَ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیا غَیْرِهِ.([7])
فرمودند: بدترین افراد کسى است که آخرت خود را به دنیایش بفروشد و بدتر از او آن کسى خواهد بود که آخرت خود را براى دنیاى دیگرى بفروشد.
8ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): ثَلاثَهٌ أخافُهُنَّ عَلى اُمتَّى: ألضَّلالَهُ بَعْدَ الْمَعْرِفَهِ، وَ مُضِلاّتُ الْفِتَنِ، وَ شَهْوَهُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.([8])
فرمودند: در سه چیز براى امّت خود احساس خطر مى کنم: گمراهى، بعد از آن که هدایت و معرفت پیدا کرده باشند. گمراهى ها و لغزش هاى به وجود آمده از فتنه ها. مشتهیات شکم، و آرزوهاى نفسانى و شهوت پرستى.
9ـ قالَ (صلى الله علیه وآله): ثَلاثَهٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُها وَ لا تُؤَخَّرُ إلى الاخِرَهِ: عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ، وَ الْبَغْیُ عَلَى النّاسِ، وَ کُفْرُ الاْحْسانِ.([9])
فرمود : عقاب و مجازات سه دسته از گناهان زودرس مى باشد و به قیامت کشانده نمى شود: ایجاد ناراحتى براى پدر و مادر، ظلم در حقّ مردم، ناسپاسى در مقابل کارهاى نیک دیگران.
10ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): إنَّ أعْجَزَ النّاسِ مَنْ عَجَزَعَنِ الدُّعاءِ، وَ إنَّ أبْخَلَ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.([10])
فرمودند: عاجز و ناتوان ترین افراد کسى است که از دعا و مناجات با خداوند ناتوان و محروم باشد، و بخیل ترین اشخاص کسى خواهد بود که از سلام کردن خوددارى نماید.
11ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): إذا تَلاقَیْتُمْ فَتَلاقُوا بِالتَّسْلیمِ وَ التَّصافُحِ، وَ إذا تَفَرَّقْتُمْ فَتَفَرَّقُوا بِإلاسْتِغْفارِ.([11] )
فرمودند: هنگام بر خورد و ملاقات با یکدیگر سلام و مصافحه نمائید و موقع جدا شدن براى همدیگر طلب آمرزش کنید.
12ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): بَکِرُّوا بِالصَّدَّقَهِ، فَإنَّ الْبَلاءَ لا یَتَخَطاّها.([12])
فرمودند: صبحگاهان حرکت و کار خود را با دادن صدقه شروع نمائید چون که بلاها و آفت ها را بر طرف مى گرداند.
13ـ قالَ(صلى الله علیه وآله) : یُؤْتَى الرَّجُلُ فی قَبْرِهِ بِالْعَذابِ، فَإذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ رَأسِهِ دَفَعَتْهُ تِلاوَهُ الْقُرْآنِ، وَ إذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ یَدَیْهِ دَفَعَتْهُ الصَّدَقَهُ، وَ إذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ دَفَعَهُ مَشْیُهُ إلىَ الْمَسْجِدِ.([13])
فرمودند: هنگامى که بدن مرده را در قبر قرار دهند، چنانچه عذاب از بالاى سر بخواهد وارد شود تلاوت قرآنش مانع عذاب مى گردد و چنانچه از مقابل وارد شود صدقه و کارهاى نیک مانع آن مى باشد. و چنانچه از پائین پا بخواهد وارد گردد، رفتن به سوى مسجد مانع آن خواهد گشت.
14ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الاْخْلاقِ، فَإنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَنی بِها، وَ إنَّ مِنْ مَکارِمِ الاْخْلاقِ: أنْ یَعْفُوَالرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِیَ مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ، وَ أنْ یَعُودَ مَنْ لایَعُودُهُ.([14])
فرمودند: بر شما باد رعایت مکارم اخلاق، که خداوند مرا بر آن ها مبعوث نمود، و ـ بعضى از ـ آن ها عبارتند از: کسى که بر تو ظلم کند ـ به جهت غرض شخصى ـ او را ببخش، کسى که تو را نسبت به چیزى محروم گرداند کمکش نما، با شخصى که با تو قطع دوستى کند رابطه دوستى داشته باش، شخصى که به دیدار تو نیاید به دیدارش برو.
15ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ وَجَدَ کَسْرَهً اَوْ تَمْرَهً فَأکَلَهَا لَمْ یُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّى یَغْفِرَاللّهُ لَهُ.([15])
فرمودند: هر کس تکّه اى نان یا دانه اى خرما در جائى ببیند، و آن را بردارد و میل کند، مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار مى گیرد.
16ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): ما تَواضَعَ أحَدٌ إلاّ رَفَعَهُ اللّهُ.([16])
فرمودند: کسى اظهار تواضع و فروتنى نکرده، مگر آن که خداوند متعال او را رفعت و عزّت بخشیده است.
17ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ أنْظَرَ مُعْسِراً، کانَ لَهُ بِکُلِّ یَوْم صَدَقَهٌ.([17])
فرمودند: هر کس بدهکار ناتوانى را مهلت دهد براى هر روزش ثواب صدقه در راه خدا مى باشد.
18ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): ما مِنْ هُدْهُد إلاّ وَ فی جِناحِهِ مَکْتُوبٌ بِالِسّرْیانیَّهِ «آلُ مُحَمَّد خَیْرُ الْبَریَّهِ».([18])
فرمودند: هیچ پرنده اى به نام هدهد وجود ندارد مگر آن که روى بال هایش به لغت سریانى نوشته شده است: آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) بهترین مخلوق روى زمین مى باشند.
19ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): یَأتی عَلىَ النّاسِ زَمانٌ، الصّابِرُ مِنْهُمْ عَلى دینِهِ کَالْقابِضِ عَلىَ الْجَمَرِ.([19])
فرمودند: زمانى بر مردم خواهد آمد که صبر نمودن در برابر مسائل دین ـ و عمل به دستورات آن ـ همانند در دست گرفتن آتش گداخته است.
20ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): سَیَأتی زَمانٌ عَلى اُمتَّی یَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَماءِ کَما یَفِرُّ الْغَنَمُ مِنَ الذِّئْبِ، إبْتَلاهُمُ اللّهُ بِثَلاثَهِ أشْیاء: الاْوَّلُ: یَرَفَعُ الْبَرَکَهَ مِنْ أمْوالِهِمْ، وَ الثّانی: سَلَّط اللّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً جائِراً، وَ الثّالِثُ: یَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیا بِلا إیمان.([20])
فرمودند: زمانى بر امّت من خواهد آمد که مردم از علماء گریزان شوند همان طورى که گوسفند از گرگ گریزان است، خداوند چنین جامعه اى را به سه نوع عذاب مبتلا مى گرداند: 1 ـ برکت و رحمت خود را از اموال ایشان برمى دارد. 2 ـ حکمفرمائى ظالم و بى مروّت را بر آن ها مسلّط مى گرداند. 3 ـ هنگام مرگ و جان دادن، بى ایمان از این دنیا خواهند رفت.
21ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): اَلْعالِمُ بَیْنَ الْجُهّالِ کَالْحَىّ بَیْنَ الاْمْواتِ، وَ إنَّ طالِبَ الْعِلْمِ یَسْتَغْفِرُلَهُ کُلُّ شَیء حَتّى حیتانِ الْبَحْرِ، وَ هَوامُّهُ، وَ سُباعُ الْبَرِّ وَ أنْعامُهُ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ، فَإنّهُ السَّبَبُ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ إنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَریضَهٌ عَلى کُلِ مُسْلِم.([21])
فرمودند: دانشمندى که بین گروهى نادان قرار گیرد همانند انسان زنده اى است بین مردگان، و کسى که در حال تحصیل علم باشد تمام موجودات برایش طلب مغفرت و آمرزش مى کنند، پس علم را فرا گیرید چون علم وسیله قرب و نزدیکى شما به خداوند است، و فراگیرى علم، بر هر فرد مسلمانى فریضه است.
22ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ زارَ عالِماً فَکَأنَّما زارَنی، وَ مَنْ صافَحَ عالِماً فَکأنَّما صافَحَنی، وَ مَنْ جالَسَ عالِماً فَکَأنَّما جالَسَنی، وَ مَنْ جالَسَنی فِى الدُّنْیا أجْلَسْتُهُ مَعى یَوْمَ الْقِیامَهِ.([22])
فرمودند: هر کس به دیدار و زیارت عالم و دانشمندى برود مثل آن است که مرا زیارت کرده، هر که با دانشمندى دست دهد و مصافحه کند مثل آن که با من مصافحه نموده، هر شخصى همنشین دانشمندى گردد مثل آن استه با من مجالست کرده، و هر که در دنیا با من همنشین شود، در آخرت همنشین من خواهد گشت.
23ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ تَزَوَّجَ إمْرَأهً لِمالِها وَ کَلَهُ اللّهُ إلَیْهِ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِجَمالِها رَأى فیها ما یَکَرَهُ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِدینِها جَمَعَ اللّهُ لَهُ ذلِکَ.([23])
فرمودند: هر کس زنى را به جهت ثروتش ازدواج کند خداوند او را به همان واگذار مى نماید، و هر که با زنى به جهت زیبائى و جمالش ازدواج کند خوشى نخواهد دید، و کسى که با زنى به جهت دین و ایمانش تزویج نماید خداوند خواسته هاى او را تأمین مى گرداند.
24ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ قَلَّ طَعامُهُ، صَحَّ بَدَنُهُ، وَ صَفا قَلْبُهُ، وَ مَنْ کَثُرَ طَعامُهُ سَقُمَ بَدَنُهَ وَ قَسا قَلْبُهُ.([24])
فرمودند: هر که خوراکش کمتر باشد بدنش سالم و قلبش با صفا خواهد بود، و هر کس خوراکش زیاد باشد امراض جسمى بدنش و کدورت، قلبش را فرا خواهد گرفت.
25ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): لا تُشْبِعُوا، فَیُطْفأ نُورُ الْمَعْرِفَهِ مِنْ قُلُوبِکُمْ.([25])
فرمودند: شکم خود را از خوراک سیر و پر مگردانید، چون که سبب خاموشى نور عرفان و معرفت ـ در افکار و ـ قلب هایتان مى گردد.
26ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ تَوَلّى عَمَلا وَ هُوَیَعْلَمُ أنَّهُ لَیْسَ لَهُ بِأهْل، فَلْیتُبَّوَءُ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ.([26])
فرمودند: هر که ریاست و مسئولیتى را بپذیرد و بداند که أهلیّت آن را ندارد، ـ در قبر و قیامت ـ جایگاه او پر از آتش خواهد شد.
27ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعیفِ الَّذی لادینَ لَهُ، فَقیلَ: وَ ما الْمُؤْمِنُ الضَّعیفُ الَّذی لا دینَ لَهُ؟ قالَ: اَلذّی لا یَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ.([27])
فرمودند: همانا خداوند دشمن دارد آن مؤمنى را که ضعیف و بى دین است، سؤال شد: مؤمن ضعیف و بى دین کیست؟ پاسخ داد: کسى که نهى از منکر و جلوگیرى از کارهاى زشت نمى کند.
28ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): صَدَقَهُ السِّرِّ تُطْفِىءُ الْخَطیئَهَ، کَما تُطْفِىءُ الماءُ النّارَ، وَ تَدْفَعُ سَبْعینَ باباً مِنَ الْبَلاءِ.([28])
فرمودند: صدقه اى که محرمانه و پنهانى داده شود سبب پاکى گناهان مى باشد، همان طورى که آب، آتش را خاموش مى کند، همچنین صدقه هفتاد نوع بلا و آفت را بر طرف مى نماید.
29ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمى مِنَ الطَّعامِ مَخافَهَ الدّاءِ، کَیْفَ لایَحْتمى مِنَ الذُّنُوبِ، مَخافَهَ النّارِ.([29])
فرمودند: تعجّب دارم از کسانى که نسبت به خورد و خوراک خود اهمیّت مى دهند تا مبادا مریض شوند ولیکن اهمیّتى نسبت به گناهان نمى دهند و باکى از آتش سوزان جهنّم ندارند.
30 ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): حُبُّ الْجاهِ وَ الْمالِ یُنْبِتُ النِّفاقَ فِى الْقَلْبِ، کَما یُنْبِتُ الْماءُ الْبَقْلَ.([30])
فرمودند: علاقه نسبت به ریاست و ثروت سبب روئیدن نفاق در قلب و درون خواهد شد، همان طورى که آب و باران سبب روئیدن سبزیجات مى باشند.
31ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ اَصابَ مِنْ إمْرَأه نَظْرَهً حَراماً، مَلاَاللّهُ عَیْنَیْهِ ناراً.([31])
فرمودند: هرکس نگاه حرامى به زن نامحرمى بیفکند، خداوند چشم هاى او را پر از آتش مى گرداند.
32ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): حَسِّنُوا أخْلاقَکُمْ، وَ ألْطِفُوا جیرانَکُمْ، وَ أکْرِمُوا نِسائَکُمْ، تَدْخُلُوا الْجَنّهَ بِغَیْرِ حِساب.([32])
فرمودند: رفتار و اخلاق خود را نیکو سازید، نسبت به همسایگان با ملاطفت و محبّت برخورد نمائید، زنان و همسران خود را گرامى دارید تا بدون حساب وارد بهشت گردید.
33ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): اَلْمَرْءُ عَلى دینِ خَلیلِهِ، فَلْیَنْظُر أحَدُکُمْ مَنْ یُخالِطُ.([33])
فرمودند: انسان بر روش و اخلاق دوستش پرورش مى یابد و شناخته مى شود، پس متوجّه باشید با چه کسى دوست و همنشین مى باشید.
34ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): اَلصَّدقَهُ بِعَشْر، وَ الْقَرْضُ بِثَمانِیَهَ عَشَرَ، وَ صِلَهُ الرَّحِمِ بِأرْبَعَهَ وَ عِشْرینَ.([34])
فرمودند: پاداش و ثواب دادنِ صدقه ده برابر درجه، ودادن قرض الحسنه هیجده درجه، و انجام صله رحم بیست و چهار درجه افزایش خواهد داشت.
35ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): لا یَمْرُضُ مُؤْمِنٌ وَ لا مُؤْمِنَهٌ إلاّ حَطّ اللّهُ بِهِ خَطایاهُ.([35])
فرمودند: هیچ مؤمن و مؤمنه اى مریض نمى گردد مگر آن که خطاها و لغزش هایش پاک و بخشوده مى شود.
36ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ وَقَّرَ ذا شَیْبَه فِى الاْسْلامِ أمَّنَهُ اللّهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ الْقِیامَهِ.([36])
فرمودند: هر کس بزرگ سال مسلمانى را گرامى دارد و احترام نماید، خداوند او را در قیامت از سختى ها و مشکلات در أمان مى دارد.
37ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): کُلُّ عَیْن باکِیَهٌ یَوْمَ الْقِیامَهِ إلاّ ثَلاثَ أعْیُن: عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ ، وَ عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ، وَ عَیْنٌ باتَتْ ساهِرَهً فى سَبیلِ اللّهِ.([37])
فرمودند: تمامى چشم ها در روز قیامت گریانند، مگر سه دسته: 1 ـ آن چشمى که به جهت خوف و ترس از عذاب خداوند گریه کرده باشد. 2 ـ چشمى که از گناهان و موارد خلاف بسته و نگاه نکرده باشد. 3 ـ چشمى که شبها در عبادت و بندگى خداوند متعال بیدار بوده باشد.
38ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): سادَهُ النّاسِ فِى الدُّنْیا الأسْخِیاء، سادَهُ النّاسِ فِى الاخِرَهِ الاْتْقِیاء.([38])
فرمودند: سرور و سیّد مردم در دنیا افراد سخاوتمند خواهند بود، و سیّد و سرور انسان ها در قیامت پرهیزکاران مى باشند.
39ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): وَ عَظَنی جِبْرئیلُ(علیه السلام): یا مُحَمَّدُ ، أحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإنَّکَ مُفارِقُهُ، وَ اعْمَلْ ما شِئْتَ فَإنَّکَ مُلاقیهِ.([39])
فرمودند: جبرئیل مرا موعظه و نصحیت کرد: با هر کس که خواهى دوست باش، بالأخره بین تو و او جدائى خواهد افتاد. هر چه خواهى انجام ده، ولى بدان نتیجه و پاداش آنرا خواهى گرفت.
40ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): اَوْصانى رَبّى بِتِسْع: اَوْصانى بِالاْخْلاصِ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانِیَهِ، وَ الْعَدْلِ فِى الرِّضا وَ الْغَضَبِ، وَ الْقَصْدِ فِى الْفَقْرِ وَ الْغِنى، وَ اَنْ أعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنى، وَ أعطِیَ مَنْ حَرَمَنى، وَ أصِلَ مَنْ قَطَعَنى، وَ اَنْ یَکُونَ صُمْتى فِکْراً، وَ مَنْطِقى ذِکْراً، وَ نَظَرى عِبْراً.([40])
فرمودند: پروردگار متعال، مرا به 9 چیز سفارش نمود: اخلاص در آشکار و پنهان، دادگرى در خوشنودى و خشم، میانه روى در نیاز و توانمندى، بخشیدن کسى که در حقّ من ستم روا داشته است، کمک به کسى که مرا محروم گردانده، دیدار خویشاوندانى که با من قطع رابطه نموده اند، و این که خاموشیم اندیشه و سخنم، یادآورى خداوند; و نگاهم عبرت و پند باشد.
پی نوشتها:
[1] - وسائل الشّیعه: ج 4، ص 30، ح 4431.
[2] - عقاب الأعمال: ص 343، س 14، وسائل الشّیعه: ج 5، ص 201، ح 6328.
[3] - وسائل الشّیعه: ج 4، ص 31، ح 4434.
[4] - تأویل الآیات الظاهره: ص 549، س 5; و تفسیر البرهان: ج 4، ص 184، س 26.
[5] - أمالى طوسى: ج 2، ص 142، بحارالأنوار: ج 74، ص 80، ح 3.
[6] - محاسن برقى: ص 593، ح 110، بحار: ج 63، ص 398، ح 20.
[7] - من لا یحضره الفقیه: ج 4، ص 353، ح 5762 چاپ جامعه مدرّسین.
[8] - أمالى طوسى: ج 1، ص 158، بحارالأنوار: ج 10، ص 368، ح 15.
[9] - أمالى طوسى: ج 1، ص 13، بحارالأنوار: ج 70، ص 373، ح 7.
[10] - أمالى طوسى: ج 1، ص 87، بحارالأنوار: ج 90، ص 291، ح 11.
[11] - أمالى طوسى: ج 1، ص 219، بحارالأنوار: ج 73، ص 4، ح 13.
[12] - أمالى طوسى: ج 1، ص 157، بحارالانوار: ج 93، ص 177، ح 8.
[13] - مسکّن الفؤاد شهید ثانى: ص 50، س 1.
[14] - أمالى طوسى: ج 2، ص 92، بحارالأنوار: ج 66، ص 375، ح 24.
[15] - أمالى صدوق: ص 246، ح 14، بحارالأنوار: ج 63، ص 430، ح 12.
[16] - أمالى طوسى: ج 1، ص 56، بحارالأنوار: ج 72، ص 120، ح 7.
[17] - أعیان الشّیعه: ج 1، ص 305، بحارالأنوار: ج 100، ص 151، ح 17.
[18] - أمالى طوسى: ج 1، ص 360، بحارالأنوار: ج 27، ص 261، ح 2.
[19] - أمالى طوسى: ج 2، ص 92، بحارالأنوار: ج 28، ص 47، ح 9.
[20] - مستدرک الوسائل: ج 11، ص 376، ح 13301.
[21] - بحارالأنوار: ج 1، ص 172، ح 25.
[22] - مستدرک الوسائل: ج 17، ص 300، ح 21406.
[23] - تهذیب الأحکام: ج 7، ص 399، ح 5.
[24] - تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص 548، بحارالأنوار: ج 59، ص 268، ح 53.
[25] - مستدرک الوسائل: ج 16، ص 218، ح 19646.
[26] - تاریخ إلاسلام: ج 101ـ120، ص 285.
[27] - وسائل الشّیعه: ج 16، ص 122، ح 21139.
[28] - مستدرک الوسائل: ج 7، ص 184، ح 7984.
[29] - بحارالأنوار: ج 70، ص 347، ح 34.
[30] - تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص 264
[31] - مستدرک الوسائل: ج 14، ص 270، ح 16685.
[32] - أعیان الشّیعه: ج 1، ص 301.
[33] - أمالى طوسى: ج 2، ص 132، بحارالأنوار: ج 71، ص 192، ح 12.
[34] - مستدرک الوسائل: ج 7، ص 194، ح 8010.
[35] - جامع الأحادیث: ج 3، ص 89، ح 35، مستدرک الوسائل: ج 2، ص 66، ح 1422.
[36] - کافى: ج 2، ص 658، ح 3، بحارالأنوار: ج 7، ص 302، ح 53.
[37] - ثواب الأعمال: ص 211، ح 1، بحارالأنوار: ج 46، ص 100، ح 88.
[38] - أعیان الشّیعه: ج 1، ص 302، بحارالأنوار: ج 68، ص 350، ح 1.
[39] - أمالى طوسى : ج 2، ص 203، بحارالأنوار: ج 68، ص 188، ح 54.
[40] - أعیان الشّیعه، ج 1، ص 300، بحارالأنوار: ج 74، ص 139، ضمن ح 1.
.: Weblog Themes By Pichak :.