مىگویند: شما در عصر فضا و اتم زندگى مىکنید آنگاه بر کسى اشک مىریزید که صدها سال پیش در گذشته است و بر مزارهایى سفر مىنمایید که چیزى جز صخره و سنگ نمىباشد؟! در پاسخ مىگوئیم :«چنانکه گفتهاند: «بعد زمان» را در «ابدیت» اثرى نیست ابدیت را در ماوراى زمان ـ در عرصهاى برتر از زمان ـ حکومت است ابدیت همیشگى است. جاودانان رهبران بزرگ بشریت به ابدیت تعلق دارند، از این رو قرنها نیز در طول حیات معنوى آنان، مفهوم متداول خود را از دست مىدهند(1) حسین بن على (علیه السلام) از زمره جاودانان از رهبران بزرگ بشریت است سخن از وى سخن از تاریخ نیست سخن روز است. سخن از ابدیت است سخن از همیشگى خروشان و شکوفا و پر فروز است. این زنده جاوید نزدیک چهارده قرن ـ به حساب تاریخ ـ پس از مرگ جسمانیش همچنان امروز نیز بر دلها حکومت مىکند و هنوز پرتو وجودش نه تنها در حیات ما بلکه در حیات جهان معاصر ودر عصر فضا و اتم «حوادث بى نظیر» ایجاد مىکند و به صورت یکى از «شور انگیزترین حماسههاى تاریخ بشریت» در آمده و همه ساله نیرومندترین امواج احساسات میلیونها انسان را در اطراف خود بر مىانگیزد و مراسمى پرشورتر و هیجان انگیزتر ازهر مراسم دیگر به وجود مىآورد . راستى چرا به این حادثه تاریخى ـ که شاید در تاریخ مشابه فراوان دارد ـ اهیمت داده مىشود؟ ! چرا مراسم بزرگداشت این خاطره هر سال پرشکوهتر و پرهیجانتر از سال پیش برگزار مىگردد؟ این همه تعظیم و تکریم و سپاس این همه سوز و گداز پس از چهارده قرن، آخر براى چیست؟ آن را چه معنائى است؟! حقیقت این است که این زنده جاوید پس از قرنها، همچنان بر قلبهاى انسانهاى آزاده قدرتمندانه حکومت مىکند و در جامعه «موج معنوى» ایجاد مىنماید. حتى هنوز هم به طور عمیق یک قدرت محرک معنوى و یک نیروى کنترل اجتماعى بزرگ به شمار مىرود. اما از زیارت زیارتگاههاى مقدس هرگز سنگها و صخرهها هدف و غایت نمىباشند چه اگر غرض خود آنها مىبود همین کوهها سر به فلک کشیده انسان را از مشقت سفر و طى راههاى طولانى بى نیاز مىساخت پس مقصود بالذات صاحب مزار است وبزرگ داشتن سنگها به جهت شرف انتساب به صاحبان آن مزارها است مانند محترم داشتن جلد قرآن کریم وسنگها و آجرهائى که خانه کعبه ومسجد رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و سایر اماکن مقدس از آنها ساخته شده است . الان مىبینیم که دولتها و ملتها در حفظ مقبرههاى شخصیتهاى بزرگ خویش مىکوشند و به دور آنها هاله تقدیس مىکشند. در تاریخ نوشتهاند هنگامى که سر مبارک حسین (علیه السلام) را به نزد یزید آوردند وى در مجلس شراب حضور داشت اتفاقا قاصدى از طرف پادشاه روم به مجلس یزید بار یافت و سر مبارک حسین (علیه السلام) را درمقابل یزید مشاهده کرد و چون دانست که آن سر مبارک به حسین (علیه السلام) تعلق دارد عمل یزید را به شدت نکوهش نمود و گفت اى یزید داستان «کلیساى حافر» را شنیدهاى؟ گفت چگونه است؟ رومى گفت: در پیش ما مکانى است که گویند خر عیسى از آنجا گذر کرده است در آنجا کلیسائى بنا نهادهاند که نام آن به سم خر عیسى منسوب بوده و به کنیسه حافر «سم» شهرت دارد ما هر سال به زیارت آنجا مىرویم و نذورات خود را به آنجا اهدا مىکنیم. روى این حساب اى یزید من گواهى مىدهم که تو خطا کارى و از راه راست به دورى! یزید خشمگین شد و به کشتن قاصد فرمان داد رومى به سوى سر نازنین حسین (علیه السلام) رفت و آن را بوسید و شهادتین بر زبان جارى کرد و سپس او را گرفتند و بر در قصر به دار کشیدند.(2) زیارت، ارتباط روحى زائر با صاحب قبر است زائر قبر ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) با آن حضرت تجدید بیعت مىنماید و لذا ائمه اطهار علیهم السلام با توصیه و ترغیب به زیارت سالار شهیدان این نهضت مقدس را براى همیشه زنده و جاوید نگهداشتهاند البته زیارت همه امامان مورد تأکید است ولى روایاتى که در ترغیب وتشویق زیارت امام حسین (علیه السلام) رسیده فوق العاده زیاد است امامان با این توصیهها در صدد آن بودند که شیعیان پیوستگى عملى با اهداف آن بزرگوار داشته باشند. امام سجاد (علیه السلام) که خود چندین بار مخفیانه به زیارت سالار شهیدان رفته در گفتار خویش نیز سفارش زیادى به زیارت امام حسین (علیه السلام) داشته است. «ابو حمزه ثمالى» گوید: از امام سجاد (علیه السلام) در مورد زیارت امام حسین (علیه السلام) پرسیدم، حضرت فرمود: «زُره کل یوم فان لم تقدر فکل جمعة فان لم تقدر فکل شهر فمن لم یزره فقد استخف بحق رسول الله (صلى الله علیه و آله)(3) «هر روز آن حضرت را زیارت کن، اگر نمىتوانى هفتهاى یک بار، اگر نمىتوانى ماهى یکبار، پس کسى که اصلا آن حضرت را زیارت نکند، درحقیقت حریم رسول الله را خفیف شمرده است». ولى مهمتر از سوگوارى و زیارت آشنایى به مکتب امام حسین و شهداى کربلا و پیوستگى عملى به اهداف بلند آن بزرگوار است. مهم پاک بودن و پاک زیستن و درست اندیشیدن و تأسى عملى به او است.
پی نوشتها : 1- دیباچهاى بر رهبرى: ص .330 2- به نقل: علامه مغنیه شیعه وعاشورا: ترجمه، ص 59 ـ .58 3- کامل الزیارات: ابن قولویه.
رفتار یزید پس از واقعه عاشورا نشان دهنده این است که او نه تنها دست از اعمال خلاف بر نداشته که بر آن افزوده، زیرا بعد از واقعه کربلا؛ فتنه حرّه را در مدینه برپا نمود و خون بسیارى را ریخت، و باقى صحابه را در آنجا کشت، و به مسلم بن عقبة دستور داد از ایشان بعنوان بردگى و بندگى یزید بیعت بگیرد، و اگر اجل مهلتش مىداد براى حفظ حکومت جنایات دیگرى را نیز مرتکب مىشد، «فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».
«احتجاج حضرت علىّ بن حسین علیهما السّلام» «با یزید ملعون وقتى آن حضرت را نزد او بردند»
راویان موثّق و راستگو نقل کردهاند که وقتى حضرت سجّاد علیه السّلام را همراه با کاروان اسرا از فرزندان امام حسین علیه السّلام و خانوادهاش بر یزید ملعون وارد کردند یزید به آن حضرت گفت:
اى علىّ، خدا را سپاس که پدرت را کشت! حضرت فرمود: مردم پدرم را کشتند.
یزید گفت: خدا را سپاس که با قتل او خیالم را آسوده ساخت!
حضرت فرمود: بر قاتلین پدرم لعنت خدا باد! اى یزید فکر مىکنى من خدا را لعنت کردم!؟
یزید گفت: اى علىّ، بهتر است به منبر رفته و مردم را از فتنه پدرت و فتحى که خداوند روزى أمیر المؤمنین (یعنى یزید) نمود با خبر سازى.
حضرت علىّ بن حسین علیهما السّلام فرمود: نمىدانم مقصود تو از این مطلب چیست.
پس به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى و صلوات بر رسول خدا فرمود:
اى مردم، هر که مرا شناخت شناخت، و هر که نشناخت من خودم را به او معرّفى مىکنم:
منم فرزند مکّه و منى، فرزند مروه و صفا، فرزند محمّد مصطفى، فرزند کسى که بر هیچ کس پوشیده نیست، فرزند کسى که به ملکوت اعلى شتافته و از سدرة المنتهى نیز گذشت، و منزلت قرب او همچون دو قاب قوس کمان، یا نزدیکتر شد.
با شنیدن این کلام چنان جوش و خروشى از گریه و فغان در میان أهل شام بپا خاست که یزید بر جان خود ترسید، پس دستور داد مؤذّن اذان گوید، در شروع به اذان چون به فراز «اللَّه أکبر، اللَّه أکبر» رسید حضرت بر منبر نشست، و چون به فراز «أشهد أن لاإله إلّا اللَّه، أشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه» رسید حضرت گریسته و روى به یزید نموده و فرمود:
اى یزید این فردى که نامش در اذان آمد پدر من است یا تو؟! یزید گفت: بلکه پدر شما است؛ از منبر بیا پایین. پس فرود آمده و در گوشهاى از مسجد جلوس فرمود، در اینجا «مکحول» یکى از صحابه رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله با او دیدار کرده و گفت: چگونه شب را بروز آوردى؟
فرمود: میان شما با حالى همچون حال بنى اسرائیل میان آل فرعون؛ که پسرانشان را سر مىبریدند و زنانشان را به کنیزى مىبردند، و در این سختى؛ بلا و امتحانى بزرگ بود که خدا شما را بدان آزمود.
پس هنگام بازگشت به منزل یزید حضرت سجّاد علیه السّلام را فراخوانده و بدو گفت:
اى علىّ آیا با پسرم خالد کشتى مىگیرى! حضرت فرمود: کشتى من با او تو را چه سود، یک کارد به من و یک کارد به پسرت بده تا قوىتر ضعیفتر را بکشد!
پس یزید او را به سینه خود چسبانده و گفت:
با این طبیعت از جانب اخزم آشنایى کامل دارم، شیر بچّه را همى ماند بدو.
گواهى مىدهم که تو بحقّ فرزند علىّ بن ابى طالب هستى.
سپس حضرت سجّاد علیه السّلام بدو فرمود: اى یزید، به من رسیده که قصد کشتن مرا دارى، اگر راست است با این گروه زنان فردى را بفرست که ایشان را به سلامت به حرم رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله برساند!!.
یزید ملعون به آن حضرت گفت: جز تو کسى مأمور این کار نخواهد شد، خدا این- مرجانه را لعن کند، بخدا که من او را امر به قتل پدرت نکردم، و اگر من خود متولّى جنگ با او بودم هرگز او را نمىکشتم! سپس آن حضرت را با هدایاى زیادى بهمراه خانواده و کاروان زنان رهسپار مدینه کرد.
فلسفه تجدید عزادارى امام حسین (علیه السلام)
عرض کردم که در اسلام اصول و شعارهایى است. هیچ با خودتان فکر کردهاید که فلسفه اینکه باید عزادارى امام حسین علیه السلام هرسال تجدید بشود چیست؟ عزادارى معمولى در افراد عادى، اسلام مىگوید سه روز است؛ یعنى اگر کسى پدر یا برادرش مرد سه روز به عنوان یک فرد عزادار در خانه مىنشیند، مسلمین هم وظیفه دارند به تسلیت او بروند و بعد از سه روز باید غائله را خاتمه بدهد. تنها موضوعى که گفتهاند براى همیشه باید آن را احیا کنید و برایش بگریید، آن را زنده نگه دارید و نگذارید فراموش بشود، مسئله عزادارى حسین بن على است، چرا؟ آیا حسین بن على نیازى دارد که ما و شما بیاییم بنشینیم برایش گریه کنیم، مثلًا تشفّى قلبى پیدا مىکند، العیاذ باللَّه عقدههاى دلش خالى مىشود؟ یا عقدههاى دل فاطمه زهرا و یا حضرت امیر خالى مىشود؟ اصلًا آنها عقده دل دارند که بخواهند خالى کنند؟ امام صادق فرمود: سوره والفجر را بخوانید که سوره جد ما حسینبنعلى است. گفتند:
آقا به چه مناسبت؟ فرمود: آیات آخر سوره والفجر: یا ایَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعى الى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. فَادْخُلى فى عِبادى. وَ ادْخُلى جَنَّتى «1». اى صاحب نفس آرام! به سوى پروردگارت بازگرد، تو از پروردگارت خشنودى، عقدهاى در روح تو وجود ندارد.
تو آگاهانه کار خودت را انجام دادى، از کار خودت هم خوشحالى. خدا از تو راضى است. حالا برو در زمره بندگان خاص من، در زمره بندگان ما باش. حسین رفت نزد پدر و برادر و مادر و جد بزرگوارش، آنها در یک سعادتى هستند که براى ما قابل تصور نیست. عقدهاى ندارند که ما بخواهیم براى تشفّى عقده آنها کارى کرده باشیم.
پس مسئله چیست؟ تشفّى این است که اسلام اصلى دارد به نام اصل عدل: انَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاحْسانِ وَ ایتاءِ ذِى الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ «2». اسلام اصلىدارد به نام مبارزه با ظلم و ستمگرى، اصلى دارد به نام حماسه شهادت. حسین سمبل احیاى عدالت اسلام است. حسین سمبل مبارزه با ظلم در دنیاى اسلام است، حسین حماسه شهادت است، حسین شعار عدالت اسلامى است، شعار عدالت است. تا شما نام حسین را زنده نگه مىدارید، یعنى ما طرفدار عدالت اسلامى هستیم. اینکه پرچم سیاه بالاى خانهتان مىزنید یعنى من وابسته به حسینم، کدام حسین؟ همان حسینى که در راه عدالت شهید شد. پس من وابسته به عدالت اسلامىام. من وابسته به حسینم، کدام حسین؟ همان حسینى که در راه خدا هرچه داشت داد، آن حسینِ پاکباخته در راه خدا. پس من طرفدار پاکباختگى در راه خدا هستم. خود همین شعار است. اسم بچهتان را هم که حسین مىگذارید- اگر توجه داشته باشید- مىخواهید این شعار را زنده نگه دارید.
این است که به ما گفتند نگذارید این [حادثه] فراموش بشود. سال به سال این خاطره را تجدید کنید. وقتى که این خاطره را تجدید مىکنید متن وقایع را براى یکدیگر بازگو مىکنید. وقتى متن وقایع را بازگو مىکنید مىبینید چگونه است که حسین براى عدل اسلامى قیام کرد و در مقابل ظلم ایستادگى کرد؛ صحنهاى و حماسهاى مىبینید که نظیرش در همه دنیا هرگز وجود ندارد. این هم خودش تعظیم شعائر است. ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوبِ «1». هرکسى که شعارهاى الهى را زنده کند و بزرگ بشمارد این نشانه آن است که قلبى پاک و متقى و پرهیزکار دارد.
آرى امام حسین علیه السلام در دل هر مسلمان حقیقتخواه و عدالتخواهى جا دارد. انَّ لِلْحُسَیْنِ مَحَبَّةً مَکْنونَةً فى قُلوبِ الْمُؤْمِنینَ همانا حسین بن على یک محبت مرموز و پنهانى در دل هر مؤمنى دارد، چرا؟ خیلى واضح است، چون هر مؤمنى در دلش یک علاقهاى به اسلام دارد؛ چون به اسلام علاقه دارد حسین را که در راه جانبازى اسلام مىبیند که جان و مال و فرزندان و همه چیزش را در راه اسلام فدا کرد از اسلام جدا نمىبیند و اسلام را از حسین جدا نمىبیند. به آن مقدار که خودش را وابسته به اسلام مىبیند وابسته به حسین بن على علیه السلام مىبیند. نه تنها ابا عبداللَّه، همه کسانىکه در راه خدا و در رکاب اباعبداللَّه علیه السلام شهید شدند همینطور هستند.
عصر یک جمعه دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟ چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مرد، خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی…
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟ به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی، آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه، دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پر پرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره دلداده دلسوخته ارباب ندارد…تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی، شده ام باز هوایی…
گریه کن، گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضه مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است، ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنه یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که « الشّمرُ …» خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند …» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی … تو کجایی…
در رخداد حادثه کربلا و قیام امام حسین(ع) عواملی همچون بیعت خواستن یزید از امام نقش داشت، بیعتی که پیامدهای منفی زیادی داشت و مساوی بود با به رسمیت شناختن حکومت غیرمشروع یزید، اما عللی همچون « دعوت مردم کوفه از امام (ع) و اقامه حجت بر امام (ع)» و « اصلاح امت و مبارزه با فساد» در این قیام موثر بودند. به گزارش ایسنا مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی پاسخ پرسش «علل و عوامل امام حسین (ع) چه بود؟» را چنین عنوان کرده است: امام در مقابل حکومت یزید و بیعت خواستن او دو گزینه بیشتر نداشت: یک؛ بیعت با یزید دو؛ قیام که نتیجه آن شهادت بود، زیرا دشمن برای کشتن امام جدی بود، که در صورت عدم بیعت، امام را به شهادت برساند. امام به هیج عنوان نمیتوانست با یزید بیعت کند؛ زیرا بیعت حضرت، پیامدهای منفی زیادی داشت. بیعت امام مساوی بود با به رسمیت شناختن حکومت غیرمشروع یزید. یزیدی که برای نابودی اسلام شمشیر آخته بود. در این جا بایسته است هم به فلسفه قیام امام و هم به علل عدم بیعت اشاره شود: انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمانهای گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفریبى، روند خود را ادامه مىداد. اهلبیت(ع) و صحابه پاک همچون سلمان، ابوذر، عمار و... در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مىپرداختند. اما نقطهاى از تاریخ فرا رسید، که دو طرف احساس کردند باید حرف آخر را بزنند و کار را یکسره کنند. پس از درگذشت معاویه (سال60 قمری) و روى کار آمدن یزید، چنین موقعیتى به دست آمد. از یک سو یزید منکر همه چیز شد و اعلام کرد: «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل؛ بنىهاشم با حکومت بازى کردند و هیچ خبرى از آسمان نیامده و هیچ وحیای نازل نشده است». او تصمیم قاطع گرفته بود که با تهدید و قتل، اجازه هیچگونه فعالیت را به دیگران ندهد به طورى که پیش از انتشار خبر مرگ معاویه سعى داشت از امام حسین(ع)، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد، حتى با تهدید به قتل. اینجا امام حسین(ع) باید تصمیم جدى خود را بگیرد. هنر حضرت در این بود که «حقانیت» خود را با پاسخ به دعوت کوفیان، با تدبیر و «عقلانیت» پیش برد، به گونهاى که بر همگان اتمام حجت شد. نهضت خود را با «مظلومیت» آمیخته کرد، تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاریخ باقى بماند و محو نشود. از دیدگاه امام حسین(ع) امامت و رهبرى امت اسلامى شایستگیهایى را مىطلبد، که یزید و هرکس که مثل وی باشد، فاقد آن است. وقتى ولید استاندار مدینه، امام را به استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاویه را به حضرت داد و نامهاى را که یزید براى گرفتن بیعت به او نوشته بود خواند، امام فرمود: «ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط الدّائِن بدین الْحق و الْحابس نفسه على ذات اللّه؛ امام آن است که به کتاب خدا حکم کند. عدل و داد بر پا نماید. دین حق را گردن نهد و خویشتن را وقف رضاى خدا کند». بنا به نقل یعقوبى و خوارزمى، یزید صریحاً به ولید نوشته بود: «اگر حسین و ابن زبیر از بیعت خوددارى کنند، گردن شان را بزند و سرهای شان را نزد او بفرستد». امام در جواب ولید فرمود: اینکه در پنهانى و خلوت بیعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بیعت کنم و مردم آگاه شوند. ولید گفت: آرى! فرمود: تا بامداد صبر کن. مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسین در این ساعت بیعت نکند و از تو جدا شود، دیگر بر او قدرت نخواهى یافت. او را حبس کن و نگذار از این جا خارج شود؛ مگر آن که بیعت کند یا گردنش را بزن! امام فرمود: واى بر تو! آیا به کشتن من امر مىکنى ؟ چه قدر پستى! سپس رو به ولید کرد و فرمود: «اى امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستیم. خدا با ما (فیض وجود را) آغاز کرده و با ما به پایان مىرساند. یزید فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بىگناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بیعت نمیکند؛ ولى بامدادان خواهیم دید، که کدام یک از ما سزاوار و شایسته بیعت و خلافت است». وقتى امام از نزد ولید بیرون رفت، مروان گفت: «خلاف گفته من عمل کردى. به خدا دیگر چنین فرصتى به دست تو نخواهد افتاد». ولید گفت: «واى بر تو! به من مىگویى دین و دنیاى خود را از دست بدهم! دوست ندارم، که مالک دنیا باشم و حسین را کشته باشم. آیا حسین را بکشم براى این که مىگوید: بیعت نمىکنم! کسى که خون حسین را بریزد و در روز قیامت خدا را ملاقات کند، میزان عملش سبک است. خدا روز قیامت به او نظر نمىکند. به او رحمت ننماید و براى او عذابى دردناک هست!». این قسمت از تاریخ، براى درک علّت قیام و خوددارى حضرت از بیعت و تعیین هدف و مبدأ آن امام شهید، بسیار حساس و مهم است؛ زیرا مواردى را یادآور شده، که هر یک براى ردّ بیعت و وجوب قیام کافى است. مواردى که امام حسین(ع) مستند و دلیل خودداری از بیعت و تصمیم بر مخالفت قرار داد، کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى ولید، عموزاده یزید و استاندار او درستى این سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام هیچ ایراد و اشکالى ننمود. عبارت «و مثلى لایبایع مثله» نتیجه دلایل مستندى است، که راجع به صلاحیت بى نظیر و شخصیت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگین یزید فرمود؛ یعنى، کسى مثل من، با این گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل یزید بیعت نمىکند؛ زیرا بیعت با خلیفه در اصطلاح مسلمانان، تعهد اطاعت از کسى است که مرکز تحقق هدفهاى عالى اسلامى، منبع عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت دیگر قائم مقام و جانشین پیامبر باشد. معناى بیعت صحیح، ابراز آمادگى در فرمانبردن از دستور خلیفه و فداکارى در راه انجام اوامر او است، که بر هر مسلمان به حکم آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و الوالاَْمْر منْکمْ» واجب است. بیعت با مثل یزید - هرچند صورتسازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، پایمال کردن حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است. این بیعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بىگناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است، اما ساحت مقدس امام حسین(ع) به بیعت ننگینآلوده نخواهد شد. حضرت جمله «مثلى لا یبایع مثله»را مانند یک حکم بدیهى و مورد اتفاق همه فرمود؛ زیرا احدى از مسلمانان با وجدان نمىگفت: شخصیتى مثل حسین(ع) با ناکسى مثل یزید بیعت کند. حضرت در عبارتی دیگر وضعیت اسفناک جامعه تحت سرپرستی یزید و عدم بیعت خود با وی را این گونه بیان فرمود: « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید؛ بازگشت همه ما به سوی خداست – کنایه از اینکه مرگ در این حال بهتر است تا بیعت با یزید – پس باید با اسلام خداحافظی کرد وقتی که فرمانروایی مانند یزید، حاکم مسلمانان باشد». حضرت در یکى از منازل به «فرزدق» شاعر فرمود: « مردم پایبند اطاعت شیطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نمودهاند. شراب مىنوشند و اموال فقیران و بینوایان را به خود اختصاص دادهاند. من سزاوارترین افراد هستم به قیام براى یارى دین و عزت و شرع و جهاد در راه خدا براى اعلاى کلمه الله». پس وقتى کار به این جا کشید که کسى مانند یزید بخواهد بر مسند پیامبر بنشیند و خود را رهبر دینى و سیاسى مسلمانان و پیشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قیام و اعلان شرعى نبودن حکومت، وظیفه دیگری نیست؛ زیرا در نظر مردم بیعت او و هر یک از بزرگان صحابه و تابعین با این عنصر ناپاک، پذیرش حکومت، ابطال حقیقت خلافت، عدول از تمام شرایط زعامت اسلامى و جانشینى پیامبر و کشاندن جامعه به گمراهی بود. این بیعت بر عهده مردان خدا، مانند زنجیرهاى عذاب است. سنگینى و فشار آن بر روح آنان از سنگینى کوهها بیش تر است. امام حسین(ع) با این منطق قیام کرد و بر سر این سخن ایستاد: «ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدینِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله؛ امام کسی است، که به کتاب خدا حکم کند. عدل و داد بر پا نماید. دین حق را گردن نهد و خویشتن را وقف رضاى خدا کند». حضرت در روز عاشورا که باران مصیبتها بر سرش مىبارید، همان منطق را تکرار کرد: «اما و الله لااجیبهم الى شىء مما یریدون حتّى القى الله و انا مخضب بدمى؛ به خدا سوگند! به خواستههاى مردم پاسخ موافق نمىدهم تا خدا را دیدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگین و خضاب شده باشم». در دوران خلافت ننگین یزید شرابخواری، غنا و آوازه خوانی زنان در شهرهای مختلف حتی در مکه و مدینه رایج شده بود و خلیفه غیر از مستی و قمار و بازی با حیوانات کاری نداشت! اعمال یزید مانند؛ به شهادت رساندن امام حسین(ع) و محاصره کعبه و سنگ باران آن و تخریب کعبه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مىدهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نیست. تعیین یزید براى خلافت ، ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدفها و مقاصد دین بود. چنان که جمعى از اهل مدینه به شام رفتند و به چشم خود دیدند که یزید پیوسته به شرب خمر و سگ بازى و آلات لهو و لعب مشغول مىباشد. چون برگشتند، اهل مدینه را به اعمال زشت یزید خبر کردند. مردم مدینه کارگزار یزید، عثمان بن محمّد بن ابى سفیان را با مروان حکم و سایر امویّان از مدینه بیرون کردند . سبّ و شتم یزید را آشکار کردند و گفتند: کسى که قاتل اولاد حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم است و با محارم ازدواج می کند و بی نماز و شرابخوار است، لیاقت خلافت ندارد. شناخت سید الشهدا(ع) از یزید، سابقه دیرینهای داشت، چنان که حتى روزى در یک جلسه، حضرت در پاسخ معاویه که از یزید ستایش کرد، برخاسته، زشتی ها و مفاسد یزید را بر شمرد . به معاویه به خاطر بیعت گرفتن براى پسرش یزید، اعتراض کرد. حضرت امام حسین(ع) با قیام خود نظر دین را درباره حکومت یزید اعلام کرد. با سکوت یا بیعت امام، مردم بیش از پیش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مىافتادند و اسلام باقى نمىماند. این مطلب مختصرى از زیانهاى آفت خطرناکى بود، که به نام یزید و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد. شکل حکومت را - که عالىترین نمایش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد. اگر قیام امام در آن هنگام به فریاد اسلام نرسیده بود، بزرگترین ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مىساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دین خدا پایمال و نابود مىگشت.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ الزَهرا سَیِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمینَ،السَّلامُ عَلَیْکَ یا الْعَبْدُ الصَّالِح یَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَباء، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مُعینَ الضُّعَفاءِ وَ الفُقَراء اَلسُّلطانَ اَبَاالحَسَنِ ، یا عَلیَّ بنَ موُسَی الرِّضا المُرتضی، عَلیه آلاف التَهیة وَ الثَناء وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ
صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یا صَاحِب العَصرِوَ الزَّمَان؛ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا خَلیفَةَ الرَّحمنِ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یاشَریکَ القُرانِ ،یا اِمامَ الاِنسِ وَ الجَان عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ اللهُ مَخرَجَهُ؛ وَ رَزَقَنَا الله رُؤیَتَه وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ
.: Weblog Themes By Pichak :.