سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:35 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
تنبه و بیدار باش‏

زندگى و حیات هر موجودى از جمله انسان، امرى محدود است. این زندگى از نقطه زمانى خاصى شروع مى‏شود و در نقطه زمانى خاصى با مرگ پایان مى‏پذیرد. انسان در این زمان محدود، پیوسته در حال شدن است و شخصیت او در حال شکل‏گیرى است. شخصیت انسان که برخاسته از اعتقادات و باورهاى اوست منشا اعمال و رفتار وى مى‏گردد. اعمال و رفتار انسان نیز در روز قیامت تجسم پیدا مى‏کند و هر کس با آثار و نتایج خود دست به گریبان خواهد بود.
نکته‏اى که در این جا بدان توجه داده مى‏شود این است که تا انسان از دنیا نرفته است هر لحظه مى‏تواند با محاسبه و بازنگرى در افکار و عقاید و اعمال و رفتار خویش، گذشته خود را جبران کند و سرنوشت خود را در جهت سعادت و رستگارى دنیوى و اخروى تغییر دهد. چه بسیارند انسان‏هایى که در لحظه‏اى به خود آمدند و با یک تصمیم و توبه حقیقى، گذشته تاریک خود را به آینده‏اى درخشان و سعادتمند مبدل کردند و ره صد ساله را یک شبه پیمودند؛ لکن باید توجه داشت که فرصت و امکان بازنگرى و تدارک گذشته، تنها در این جهان ممکن است و بعد از مرگ و ارتحال از این عالم فانى امکان تدارک منتفى است.
اگر انسان در عالم دنیا اعمال و رفتار خود را بر اساس قرآن و دستورات و معارف الهى سامان داد و به بیان حضرت على علیه‏السلام از حرثه قرآن بود، در عالم آخرت از آثار و محصول آنها بهره‏مند و خوشحال خواهد بود. فرصت عمل و تدارکات، تنها در دنیا وجود دارد و عالم آخرت جاى تدارک نیست: الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل؛ امروز روز کشت‏-بحار: ج 32، ص 354. ? و عمل است و محاسبه‏اى در کار نیست و فردا روز برداشت و محاسبه است و امکان عمل و تدارک وجود ندارد. على علیه‏السلام که داناى به حقیقت دنیا و آخرت و رابطه میان آنها، و خیرخواه مسلمانان و دلسوز آنان است مى‏فرماید: فکونوا من حرثه القرآن؛ اگر طالب سعادتید، کشت و کار خود را در کشتزار با برکت قرآن قرار دهید. از کسانى باشید که با عمل به دستورات حیات بخش این کتاب آسمانى، دنیا و آخرت خود را آباد مى‏سازند. قرآن را الگوى خود قرار دهید تا هرگز زیان نبینید.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:34 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
رستگارى پیروان قرآن در قیامت‏

چنان که قبلا اشاره شد آنچه انسان در درجه اول اهمیت است و عقل ایجاب مى‏کند تمام همت خویش را در جهت تحقق هر چه بهتر آن صرف کند، سعادت و رستگارى اخروى است؛ زیرا زندگى این جهانى مقدمه و زمینه ساز زندگى جاودانه اخروى است. مثل انسان در این عالم نسبت به عالم آخرت مثل آن مسافرى است که در شهر غربت با کار و تلاش شبانه روزى و قناعت و پس انداز کردن حاصل کوشش خود و ارسال آن به وطى اصلى و زادگاه خویش درصدد است تا براى خود خانه و سرپناه و سرمایه‏اى فراهم کند تا در هنگام مراجعت به وطن خود با برخوردارى از امکانات پیش فرستاده، این چند روز باقیمانده عمر خویش را در رفاه و عزت و سربلندى زندگى کند، با این تفاوت که زندگى اخروى، جاودانه و همیشگى است.
اعتقادات و اعمال و رفتارهاى انسان بذرهایى است که در این جهان به دست انسان کاشته مى‏شود و در عالم آخرت، نتیجه و محصول آن آشکار مى‏گردد. در این عالم اگر کشاورزى بر اساس رهنمودهاى یک دانشمند آشنا و متخصص امر کشاورزى بذرى را کشت کند، در هنگام درو بیشترین محصول ممکن را با بهترین کیفیت، از زحمت خویش برداشت خواهد کرد. به همین منوال اگر انسان‏ها اعمال و رفتار خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کریم و معارف و علوم اهل بیت علیه‏السلام تنظیم کنند و امور فردى و اجتماعى و سیاسى خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کریم سامان دهند، علاوه بر عزت و سربلندى دنیا، در علم آخرت نیز از نتایج اعمال نیک خود برخوردار خواهند بود و از این که با اعمال شایسته خود سرنوشتى سعادتمند در جوار رحمت خدا براى خود تدارک دیده‏اند خوشحال خواهند بود.
حضرت على علیه‏السلام مضمون مذکور را با تمثیلى بسیار زیبا بیان مى‏کنند و مردم را به عمل به قرآن و پاسدارى و حراست از احکام حیات بخش آن فرا مى‏خوانند:

فاسئلوا الله به و توجهوا الیه بجبه و لا تسئلوا به خلقه انه ما توجه العباد الى الله بمثله و اعلما انه شافع و مشفع و قائل و مصدق و انه من شفع له القرآن یوم القیامه شفع فیه و من محل به القرآن یوم القیاه صدق علیه. - نهج اللاغه، خطبه 175.


آن حضرت بعد از بیان مطالب گذشته مبنى بر این که قرآن درمان و شفاى بزرگ‏ترین دردهاى جامعه است، به مردم توصیه مى‏کند که با پیروى از قرآن، شفاى دردهاى خود را از قرآن بخواهید و با عمل به آن به خداوند روى آورید و براى استمداد از انسان‏هاى دیگر، قرآن را وسیله قرار ندهید. بدانید قرآن شفاعت کننده‏اى است که شفاعتش پذیرفته مى‏شود و گوینده‏اى است که گفتارش تصدیق مى‏شود و کسى که قرآن در قیامت او را شفاعت کند آن شفاعت در حق او پذیرفته است و کسى که قرآن او را در روز قیامت تقبیح کند، به زیان او تمام مى‏شود.
آن گاه حضرت خطر جدایى مردم از قرآن را گوش زد مى‏کنند، سپس آنها را به پیروى از این کتاب آسمانى و الگو قرار دادن آن در فکر و عمل دعوت مى‏نمایند:

ینادى مناد یوئم القیامه الا ان کل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبه عمله غیر حرثه القرآن فکونوا من حرثته و اتباعه و استدلوه على ربکم واستنصحوه على انفقسکم و اتهموا علیه ارائکم و استغشوا فیه اهوائکم - همان. 


آن گاه که قیامت بر پا شود و خلایق براى حسابرسى و جزا و پاداش به پا خیزند منادى ندا مى‏دهد و این واقعى را به اهل قیامت خبر مى‏دهد که هان!اى انسان‏ها بدانید هر انسانى امروز در عاقبت و پایان کار، گرفتار و مبتلا به آثار و نتایج و محصول کشته خویش است، مگر کسانى که در دنیا اعتقادات و اعمال و رفتار خویش را بر اساس دستورها و راهنمایى‏هاى قرآن شکل داده‏اند. تنها این افراد هستند که از نتایج و آثار اعمال و رفتار و اعتقادات خویش راضى اند و هرگز احساس غبن نمى‏کنند.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:33 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
مصابیح و آیینه‏هاى قرآنى‏

همان طور که مى‏دانیم طبق حدیث ثقلین، قرآن و عترت این دو ودیعه الهى در مسیر هدایت موحدین، مکمل یکدیگرند که با تمسک به یکى و رها کردن دیگرى هدف از نزول قرآن که همان هدایت انسان‏هاست تحقق نمى‏یابد. ائمه علیهم‏السلام چراغ‏هایى هستند که از این منبع الهى نور مى‏گیرند و مسیر زندگى انسان‏هاى طالب سعادت را روشن مى‏کنند و علوم قرآن و حقیقت آن نزد آنهاست. آن ذوات مقدسه هستند که مى‏توانند متشابهات را به محکمات برگردانند و راه را از بیراهه تشخیص دهند و مردم را به راه سعادت و کمال راهنمایى کنند. مردم نیز مى‏باید معارف قرآن را تنها از آنها بگیرند و به کار بندند.
حکمت الهى چنین اقتضا مى‏کند و سنت خداوند بر این قرار گرفته است که مردم از طریق اهل بیت علیهم‏السلام با معارف قرآن آشنا شوند و با به کار بستن آنها در تأمین سعادت دنیوى و اخروى خود بکوشند. لذا براى تحقق این منظور، خداى متعال با نصب امامت مستمر، راه استفاده از معارف قرآن را براى طالبین سعادت هم چنان باز نگه داشته است. هر چند معاندان و دنیا پرستان در طول تاریخ در صدد برآمده‏اند تا مردم را از نور هدایت الهى که در مکتب اهل بیت علیهم‏السلام تجسم مى‏یابد خاموش کنند؛ لکن قرآن مى‏فرماید هرگز بدین کار موفق نخواهند شد:

یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون .-1- صف، 8. ?


از این جهت حضرت على علیه‏السلام قرآن را به چراغى که هرگز از فروزش آن کاسته نمى‏شود و به خاموشى نمى‏گراید تشبیه مى‏کنند.
معارف قرآن چنان عمیق و گسترده است که هر قدر آشنایان به علوم اهل بیت در باب آن بیندیشند در هر گامى به معرفت و نکته‏اى تازه دست مى‏یابند و از آن جا که این کتاب آسمانى نسخه‏اى از علم الهى است هر قدر تشنگان حقیقت از آب زلال حقیقت آن بنوشند نه تنها سیراب نمى‏شوند که تشنه‏تر مى‏گردند. از همین روست که مى‏بینیم اولیاى خدا و عارفان به حقیقت قرآن سعى مى‏کنند با تلاوت آیات الهى در نماز و تدبر در آنها، روح خود را تلطیف نمایند و بیش از پیش خویش را در معرض الهامات خداوندى و بارش معارف بى پایان الهى قرار دهند. قرآن خورشید فروزنده‏اى است که معارف آن پایان‏ناپذیر و فروزندگى آن ابدى است؛ زیرا این کتاب آسمانى مانند دریاى عمیقى است که رسیدن به قعر و ژرفاى آن جز براى پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم‏السلام که به (( علم الکتاب)) آگاه هستند و هر کس و هر جامعه‏اى بخواهد با قرآن و کلام الهى آشنا شود و زندگى فردى و اجتماعى خود را بر اساس رهنمودهاى این کتاب آسمانى سامان دهد راهى جز تمسک به قرآن بر اساس تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم‏السلام و الگو قرار دادن سیره و روش آنها ندارد. براى تایید این مطلب تنها به بخش‏هایى از دو روایت اشاره مى‏کنیم.
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند:

و نحن قنادیل النبوه و مصابیح الرساله و نحن نور الانوار و کلمه الجبار رایه الحق التى من تبعها نجى و من تاخر عنها هوى و نحن مصابیح المشکاه التى فیها نور النور؛ - بحار: ج 26، ص 259. ?


قندیل‏ها و ظروف نبوت و چراغ‏هاى رسالت ماییم؛ یعنى مردم مى‏باید با راهنمایى ائمه علیه‏السلام به مقصد نبوت و رسالت که همان هدایت به سوى حق است رهنمون شوند. نور همه نورها از ماست. حاکمیت خدا از طریق ولایت ما تحقق پیدا مى‏کند. ما هستیم آن پرچم حقى که هر کس از آن پیروى کند نجات پیدا مى‏کند و هر کس از آن دور بماند سقوط مى‏کند و آن چراغ و مشکلاتى که روشنایى و نور در آن قرار دارد ماییم.
شبیه این بیان از امام سجاد علیه‏السلام نیز نقل شده است؛ حضرتش مى‏فرمایند:

ان مثلنا فى کتاب الله کمثل المشکاه و المشکاه فى القندیل فنحن المشکاه فیها مصباح و المصباح محمد علیه‏السلام المصباح فى زجاجه نحن الزجاجه کانها کوکب درى توقد من شجره مبارکه زیتونه معروفه لا شرقیه و لا غربیه لا منکره و لا دعیه یکاد زیتها یضى‏ء و لو لم تمسسه نار نور القرآن على نور یهدى الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شى‏ء علیم بان یهدى من احب الى ولایتنا. - بحار: ج 23، ص 314. ?


حضرت در این بیان، آیه 35 سوره نور را به پیامبر علیه‏السلام و اهل بیت و ائمه معصومین علیه‏السلام تفسیر کرده‏اند. حضرتش مى‏فرمایند مثل ما اهل بیت در قرآن مثل منبعى است که از طریق آن، نور هدایت الهى، راه را بر بندگان روشن مى‏کند. ما اهل بیت حکم آن آبگینه شفافى را داریم که نور مصباح و چراغ هدایت را، که همان نور نبوت است، به بندگان منعکس مى‏کنیم. این نور از شجره مبارکه‏اى از نور الهى، که پرتو آن گسترده و غیر قابل انکار است، سرچشمه مى‏گیرد. این حقیقت نه شرقى نه غربى است نه ناشناخته و نه وانهاده است.
امام سجاد علیه‏السلام مى‏فرمایند حقیقت پیامبر و اهل بیت مکرمش حکم چراغ بسیار شفافى را دارند که بدون نیاز به شعله‏اى، نور مى‏دهد. نور قرآن مبتنى بر آن نورى است که خدا هر کس را بخواهد هدایت کند او را بدان نور ((ولایت اهل بیت علیه‏السلام)) هدایت مى‏کند.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:30 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
قرآن؛ نور حقیقى‏

یکى از مظاهر تجلى خداوند نور است. خداوند خود را به نور تشبیه مى‏کند و مى‏فرماید: الله نور السماوات والارض؛ خدا نور آسمان‏ها و زمین‏-1- نور، 35. ? است. این نور وجود خداى متعال است که تجلى کرده و خلقت آسمان‏ها و زمین و مخلوقات صورت گرفته است. به برکت عنایت خداوند است که عالم وجود برجاست و فیض وجود، پیوسته از جانب منبع جود، بر موجودات سرازیر است و در نتیجه پدیده‏ها و موجودات به حیات خود ادامه مى‏دهند.
گاه از کلام خدا نیز به نور تعبیر مى‏شود؛ زیرا در پرتو نور است که انسان راه را پیدا مى‏کند و از بیراهه رفتن و سردرگمى نجات مى‏یابد. از آن جا که بدترین و زیان بارترین گمراهى و ضلالت، ضلالت و گم راهى در مسیر زندگى و به خطر افتادن سعادت انسان است، نور حقیقى و واقعى آن است که انسان‏ها و جامعه انسانى را از ضلالت و گم راهى نجات دهد و مسیر درست کمال انسانى را براى آنها روشن کند تا راه سعادت و تکامل را از طرق سقوط و ضلالت باز شناسد. بر همین اساس خداوند متعال از قرآن به نور تعبیر کرده است و مى‏فرماید: قد جائکم من الله نور و کتاب مبین؛ به تحقیق از
-1- مائده، 15. ?
جانب پروردگارتان نور و کتابى روشنى بخش آمده است تا شما با بهره‏گیرى از آن، راه سعادت را از شقاوت باز شناسید. اینک از آن جا که موضوع بحث، قرآن از دیدگاه نهج‏البلاغه است، از تفسیر و توضیح آیات وارده در این زمینه صرف نظر مى‏کنیم و به توضیح بیان حضرت على علیه‏السلام در این باره مى‏پردازیم.
حضرت على علیه‏السلام در خطبه 189، بعد از وصف اسلام و پیامبر صلى الله علیه و آله در وصف قرآن کریم مى‏فرماید:

ثم انزل علیه الکتاب نورا لا تطفا مصابیحه و سراجا لا یخبو توقده، و بحرا لا یدرک قعره‏


آن گاه خداى متعال قرآن را به صورت نورى که چراغ‏هایش هرگز خاموش نمى‏شود و مانند خورشید فروزنده‏اى که هیچ گاه از فروزش نمى‏افتد و مثل دریایى که به قعر آن رسیدن براى هیچ کس میسر نیست بر پیامبرش نازل فرمود.
حضرت على علیه‏السلام در این خطبه در وصف قرآن ابتدا با سه تشبیه بسیار زیبا مى‏خواهند قلوب مسلمانان را با عظمت قرآن آشنا کنند و توجه آنها را به این سرمایه عظیم الهى که در دسترس آنها قرار گرفته است بیش از پیش جلب نماید.
ابتدا حضرت قرآن را به نور وصف مى‏کنند و مى‏فرمایند:

انزل علیه الکتاب نورا لا تطفا مصابیحه؛ خداوند قرآن را، در حالى که نورى است، بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل فرمود؛ لکن این نور با سایر نورها متفاوت است. این حقیقت (( قرآن کریم)) نورى است که نورافکن‏هاى آن هرگز به خاموشى نمى‏گراید و هرگز از تابش نمى‏افتد. از باب تشبیه معقول به محسوس قرآن مانند آن منبع عظیم انرژى برقى است که در شب ظلمانى از طریق شبکه برق رسانى به وسیله نورافکن‏هاى قوى، جاده‏هایى را که به مقصد منتهى مى‏شود، روشن کرده است و با نصب چراغ‏هاى راهنما بر سر دو راهى‏ها و چند راهى‏ها مسیرى را که به هدف منتهى مى‏شود از دیگر مسیرها که به بیراهه و سقوط در دره‏هاى هولناک مى‏انجامد براى کسانى که مى‏خواهند به سلامت به مقصد برسند روشن مى‏کند. قرآن نیز در جامعه دینى و اسلامى و در زندگى جویندگان سعادت و رستگارى چنین نقشى ایفا مى‏کند، با این تفاوت که چراغ‏هایى که از این منبع نور تغذیه مى‏نمایند و مسیر سعادت را روشن مى‏کنند هرگز خاموش نمى‏شوند در نتیجه راه حق، پیوسته مستقیم و روشن است و قرآن کریم و نورافکن‏هاى فروزان آن مدام پیروان قرآن را هشدار مى‏دهند که مواظب باشید از مسیر حق منحرف نشوید.


در فراز دیگرى از همین خطبه مى‏فرماید: و نورا لیس معه ظلمه؛ قرآن نورى است که با وجود آن، تاریکى دوام نمى‏یابد؛ زیرا این کتاب آسمانى نورافکن‏هایى دارد که از آن نور مى‏گیرند و پیوسته راه هدایت و سعادت رإ؛

روشن مى‏کنند.


علاوه بر این، ائمه علیهم‏السلام که همان مفسرین وحى الهى هستند حکم آن نور افکن‏ها را دارند که معارف قرآن را براى مردم بیان و با علم خدادادى، مسلمانان را با حقیقت قرآن آشنا مى‏کنند.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:29 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
تکریم ظاهرى و واقعى قرآن کریم‏

در مورد احترام به قرآن، بیشتر آنچه که در جوامع اسلامى وجود دارد، مى‏توان احترام ظاهرى قرآن نامید. در حالى که قرآن کریم هرگز تنها براى این که با آداب و رسوم و احترام خاصى با آن مواجه شویم، نازل نگردیده است. قرآن فقط براى حفظ کردن و تلاوت نمودن با لحن و صوتى زیبا نیست. قرآن کتاب زندگى و پیام‏هاى الهى است که همگان موظفند در زندگى دنیوى خود آنها را به کار بندند، تا در دنیا و آخرت رستگار شوند، خصوصا دست اندرکاران حکومت در جوامع اسلامى موظفند سیاست‏هاى کلى نظام را بر اساس رهنمودهاى این کتاب الهى تنظیم و به اجرا در آورند، تا زمینه رشد و تعالى فرهنگ قرآن براى افراد جامعه بهتر مهیا گردد و در نتیجه هدف نزول قرآن، که همان تکامل و سعادت انسان در سایه بسط قسط و عدل در روى زمین است، تحقق یابد. متاسفانه بر خلاف این انتظار، آنچه امروزه به عنوان تکریم و تعظیم قرآن کریم شاهد آن هستیم از حد پرداختن به ظواهر روبنایى در نمى‏گذرد و لزوم محوریت قرآن در زندگى سیاسى اجتماعى مسلمانان مورد غفلت قرار گرفته است. امروزه در بسیارى از کشورهاى اسلامى موسساتى از دوره آمادگى و دبستان تا سطح دانشگاه به امر تعلیم و تعلم قرآن کریم مى‏پردازند و در جهت فراگیرى روخوانى و حفظ قرائت قرآن به روش‏هاى مختلف همت مى‏گمارند و هر ساله شاهد مسابقات جهانى حفظ و قرائت قرآن کریم هستیم. علوم مختلف قرآن از قبیل تجوید و ترتیل و غیره جایگاه ویژه‏اى در میان علاقه‏مندان به قرآن دارد. علاوه بر این امور، قرآن در میان عامه مسلمانان از احترام ویژه‏اى برخوردار است، به نحوى که دست بى وضو به کلمات و آیات آن نمى‏گذارند و در هنگام قرائت مودب مى‏نشینند. بیشتر افراد، در مقابل قرآن پاى خود را دراز نمى‏کنند. آن را در بهترین جلد و مناسب‏ترین مکان‏ها قرار مى‏دهند و خلاصه احترام‏هاى ظاهرى از قبیل در میان عامه مسلمانان امرى رایج مى‏باشد.
بدیهى است که رعایت امور مذکور به عنوان احترام به این کتاب آسمانى، ارزشى بایسته است که هر قدر بدان پاى بند باشیم، حق احترام این کتاب آسمانى را آن طور که شایسته است ادا نکرده‏ایم و شکر این بزرگ‏ترین نعمت خداى متعال را، که نعمت هدایت است، به جاى نیاورده‏ایم؛ لکن بالاترین نوع احترام و شکر هر نعمت، شناخت حقیقت آن و به کارگیرى آن در جهتى که خدا آن را آفریده است، مى‏باشد. چنانچه با این نگرش بخواهیم به قرآن بنگریم و آن را احترام و تعظیم کنیم، به نظر مى‏رسد قرآن کریم جایگاه مطلوبى در فرهنگ جوامع اسلامى ندارد و هرگز نسبت به آن احترام و تکریم شایسته انجام نمى‏گیرد. آنچه به عنوان موارد احترام مسلمانان به قرآن کریم ذکر شد، هر چند ضرورى و لازم است، لکن با انجام این امور هدف خداى متعال از نزول قرآن محقق نمى‏شود و تکلیف مسلمانان در قبال این کتاب آسمانى انجام نمى‏شود. آشنایى با ظواهر قرآن و قرائت آیات الهى و ارج نهادن ظاهرى به این نسخه شفابخش، مقدمه عمل به مضامین و دستورات آن است. حق واقعى قرآن، بدون محور قرار دادن آن در زندگى سیاسى و اجتماعى مسلمانان ادا نمى‏شود.
بدیهى است بوسیدن و احترام گذاشتن به نسخه پزشک و خواندن آن با آوازى بسیار زیبا، بدون فهم دستورات و راهنمایى‏هاى پزشک و عمل کردن به آنها هرگز دردى را از بیمار درمان نمى‏کند. هر عاقلى باور دارد که بهبودى در گرو عمل به دستورات پزشک حاذق است. احترام واقعى به نسخه پزشک، عمل کردن بدان است نه اداى تکریم‏هاى ظاهرى نسبت به پزشک و نسخه او.
در باب قرآن نیز باید گفت هر چند اداى احترام‏هاى ظاهرى نسبت به قرآن کریم از امور پسندیده و از وظایف تک تک مسلمانان است، لکن این کمترین وظیفه مسلمانان در قبال این کتاب آسمانى است و مسلمانان موظفند با فهم قرآن کریم و عمل به دستورات حیات بخش آن، به شکر و احترام واقعى نسبت به این نعمت هدایت الهى روى بیاورند و خود را از این ودیعه پر فیض محروم نکنند تا در نتیجه با این نور الهى دنیاى ظلمت زده خویش را روشنى بخشند.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:28 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
حکمت برخى از بلایا

گذشته از مطلب فوق، گاه حکمت خداى متعال و رحمانیت گاه حکمت خداى متعال و رحمانیت حق ایجاب مى‏کند از راه‏هاى غیر طبیعى بندگانش را مورد لطف قرار دهد و نعمت خویش را بر آنها نازل کند. بدین منظور گاه خداى متعال اسباب و علل دیگرى غیر از اسباب و علل مادى قرار مى‏دهد و از مردم مى‏خواهد با توسل به آنها خود را مستحق نزول رحمت و نعمت‏هاى خداوند گردانند. این معنا نیز مقتضاى لطف و حکمت خداى متعال است. نظام خلقت بر اساس حکمت است و هدف از آفرینش انسان هدایت و تکامل مى‏باشد و هدایت و تکامل، در سایه معرفت و تدبر در آیات الهى و بندگى و عمل به دستورات انبیاى الهى و دین حق حاصل مى‏شود؛ لکن گاه مردم در اثر گناه و معصیت از مسیر حق منحرف مى‏شوند. انسان‏ها معمولا آن گاه که از جهت مادى در رفاه باشند و از نظر اقتصادى و برخوردارى از لذایذ مادى مشکلى نداشته باشند و آنچه بخواهند براى آنها فراهم باشد، کمتر به خدا و معنویات روى مى‏آورند. در این هنگام، خصلت‏هاى انسانى و الهى به تدریج در آنها تضعیف و نهایتا به فراموشى سپرده مى‏شود و در نتیجه زمینه طغیان و کفر ضلالت و گمراهى در آنها فراهم مى‏شود.
قرآن مى‏فرماید: ان الانسان لیطفى. ان رءاه استغنى ؛ آنگاه که انسان خود-علق، 6، 7. 
را بى نیاز ببیند طغیان مى‏کند. اگر روح حاکم بر اکثریت جامعه و امتى روحیه استکبارى و طغیان صفتى شد لطف و عنایت خداوند ایجاب مى‏کند به نحوى انسان‏ها را هشدار دهد و آنها را از خواب غفلت بیدار کند و به راه حق و طریق بندگى بازگرداند. براى تحقق این منظور، گاه بلاهایى از قبیل فقر و خشک سالى نازل مى‏کند و از طرف دیگر راه درمان و رفع آن بلاها را استغفار و توبه از گناهان و توجه به خدا و دعا و نماز معرفى مى‏کند تا در نهایت، هدف خلقت که همان هدایت و تکامل اختیارى انسان‏هاست، هر چه بیشتر تحقق یابد این فرایند نیز یکى از سنت‏هاى عجیب الهى بوده که گاه پیامبرى مبعوث مى‏کرده است و امت او را به سختى‏هایى مبتلا مى‏کرده تا آنها از خدا و راه حق غافل نشوند و غرق شدن در لذایذ مادى آنها را از سعادت باز ندارد.
به هر حال، نزول بعضى از بلاها زمینه بیدارى و توجه انسان‏هاى غافل است؛ زیرا در شرایط سخت انسان‏ها بهتر نیاز خود را به خدا درک مى‏کنند و آمادگى پذیرش حق و تعلیمات انبیا را بیش از موقعى که در رفاه هستند پیدا مى‏کنند. قرآن مى‏فرماید:

و ما ارسلنا فى قریه من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم یضرعون -1- اعراف، 94. 


پیامبرى در قریه‏اى و شهرى نفرستادیم مگر این که اهل آن قریه را به سختى و گرفتارى و رنج مبتلا کردیم تا شاید آنها به خود بیایند و در مقابل خدا تضرع کنند. آیه 75 و 76 سوره مومنون نیز به این مطلب تصریح دارد:

و لو رحمنا هم و کشفنا ما بهم من ضر للجوا فى طغیانهم یعمهون. و لقد اخذناهم بالعذاب فما استکانوا لربهم و ما یتضرعون‏


و اگر آنان را ببخشاییم، و آنچه از سختى بر آنان وارد آمده برطرف کنیم آنان در طغیان خود کوردلانه اصرار مى‏ورزند.
بنابراین فلسفه بعضى از عذاب‏ها و سختى‏هاى امت‏ها بیدارى مردم و برگشت آنها به راه هدایت است، هر چند ممکن است این سختى‏ها و تنگناها و بلاها بعضى از امت‏ها را بیدار نکند و آنان هم چنان در ضلالت و گم راهى اصرار ورزند؛ که در آن صورت حجت بر آنها تمام مى‏شود و باید منتظر نزول بلاهایى که به حیات و زندگى آنها خاتمه دهد باشند.
قرآن در آیات 42 تا 43 سوره انعام خطاب به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: (( ما به سوى امت‏هایى که پیش از تو بودند پیامبرانى فرستادیم و اسباب هدایت و تذکر و هشدار را در حق آنها تمام کردیم، اما آنها قدر ناشناس بودند، قساوت به خرج دادند و از شیطان فریب خوردند و به هشدارهاى ما توجه نکرده، آنها را فراموش کردند. ما چند صباحى آنها را در ناز و نعمت قرار دادیم به نحوى که مغرور و شاد گشتند و ناگهان گریبان آنها را گرفتیم. آنان یکباره نومید گشتند و درهاى امید را به روى خود بسته دیدند.)) باید بدانیم که این سنت الهى است که در امت‏هاى پیشین جارى بوده است و امت پیامبر آخرالزمان نیز از آن مستثنى نیست.
در هر صورت، براى صاحبان بصیرت و کسانى که نگران سعادت و سرنوشت خویشند، وجود بلاها و مشکلات و مصایب، اسباب تذکر و هدایت است. در این میان، همچنان که قرآن مى‏فرماید، انسان هایى نیز هستند که آن چنان دچار غفلت مى‏گردند که با هیچ هشدار و بیدار باشى متذکر نگشته به هوش نمى‏آیند.
پس بلاها و سختى‏هایى که به جهت هشدار و بیدار باش مردم براى جوامع و ملت‏ها پیش مى‏آید اختصاص به امم انبیاى سابق نداشته، بلکه این مساله از الطاف الهى است که براى بیدارى و توجه امت‏ها به خدا، رخ مى‏دهد. آنچه مهم است توجه به فلسفه این گونه حوادث و عبرت گرفتن از گذشته و توبه و بازگشت به سوى خداست. با کمال تاسف در جامعه ما، کمتر کسى به این مساله توجه مى‏کند و به خاطر همین غفلت، براى نجات از تنگناهاى اقتصادى، از جمله کم آبى و خشک سالى، برخى از مسئولین از سر بى‏توجهى و غفلت یا به خاطر سستى ایمان و ضعف اعتقادى، دست به دامن غیر خدا مى‏شوند و با صرف هزینه‏هاى سنگین از بیت‏المال مسلمین در صدد بر آیند تا با آبستن کردن ابرها بوسیله مواد شیمیایى باران ایجاد کنند. زهى خیال باطل!مگر علت تامه بارش باران همین پیدایش ابر و انتقال آن به وسیله جریان باد و چند عامل محدود دیگر است که با تشبث به تارهاى عنکبوتى خود ساخته، مغرور شود و بندگان خدا و عموم مردم مسلمان را به جاى این که به خدا و توسل به ذیل عنایت و احسان او متوجه کند، در نقاط مرتفع کوه‏ها تکه ابرهایى را جستجو نماید و آنها را شکار کرده، به اصطلاح با باردار کردن آنها باران بباراند!! به راستى جریان مذکور داستان حضرت نوح علیه‏السلام بعد از 950 سال دعوت، از ایمان آوردن قومش به خدا مایوس شد و بعد از ناامیدى از هدایت آنها و پدیدار شدن نشانه‏هاى عذاب، از فرزندش خواست تا ایمان آورد و بر کشتى سوار شود تا از عذاب حتمى نجات پیدا کند. او در جواب پدرش تفکر شرک آلود خود را چنین بیان کرد که ساوى الى جبل یعصمنى من الماء؛ من به قله کوهى پناه‏-1- هود، 43.
مى‏برم تا آن کوه مرا از غرق شدن نجات دهد. همان طور که مى‏دانیم سرانجام هم ایمان نیاورد و هلاک گردید. خداوند متعال با بیان این قصه جوهره تفکر شرک آلود را بیان مى‏کند و مردم را از آن برحذر مى‏دارد.
اکنون نیز این تفکر شرک آلود در میان بعضى و به خصوص روشن فکران غرب زده رایج است. آنها به جاى این که ایمان به خدا داشته باشند و با قلم و بیان مردم را به سوى خدا سوق دهند، براى رفع مشکلات چشم به دست دشمنان اسلام و مسلمین دوخته‏اند و از دشمن انتظار یارى دارند.
بر آگاهان پوشیده نیست که ما در صدد مخالفت با پیشرفت علم و دستاوردهاى علوم بشرى نیستیم چرا که دین و قرآن و تفکر توحیدى بیش از هر مکتبى انسان‏ها را به فراگیرى علم و دانش و استفاده از محصول اندیشه و تفکر بشرى فرا مى‏خواند. آنچه در این جا بر نفى آن تاکید مى‏شود و نسبت به عواقب وخیم آن هشدار داده مى‏شود این تفکر شرک آلود است که متاسفانه مبتلایان به آن در جامعه ما کم نیستند.
به هر حال بهترین و نزدیک‏ترین و مطمئن‏ترین راه براى رفع مشکلات فردى و اجتماعى، برگشتن به در خانه خداست؛ زیرا برگزیدن راه خدا علاوه بر این که سعادت ابدى و اخروى ما را تأمین مى‏کند مشکلات و تنگناهاى زندگى دنیوى را نیز بر طرف مى‏سازد.

فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا یرسل السماء علیکم مدرارا -1- نوح، 10، 11.


پس به مردم گفتم: استغفار کنید تا خداى متعال گناهانتان را بیامرزد آن گاه آسمان را بر شما بباراند در نتیجه باغ‏ها به وجود بیایند و نهرها جارى شوند.
بنابراین قرآن براى رفع کمبودها و گشایش در امور مسلمانان به پیروان خود راه حل‏هایى پیشنهاد مى‏کند و کارآیى آن راه‏ها را تضمین نموده است. به علاوه، مسلمانان مى‏توانند چنان که بارها آزموده‏اند باز نیز بیازمایند.
بى تردید پیروزى انقلاب اسلامى ایران یکى از نمونه‏هاى معجزه آساى نصرت الهى و امدادهاى غیبى خدا بر جامعه اسلامى ماست. آن گاه که همه مردم با توکل بر خدا و قطع امید از غیر او خواهان حکومت اسلامى شدند خدا بنا به وعده خودش که در قرآن مى‏فرماید ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم، على رغم همه توان رژیم 2500 ساله شاهنشاهى با همه‏-1- محمد، صلى الله علیه و آله، 7. ?
پشتیبانى‏هاى دشمنان اسلام، مردم را بر دشمنانشان پیروز گردانید و نیز سنت الهى بر این جارى خواهد بود که تا مردم به خدا روى آورند خدا نیز آنها را یارى خواهد فرمود و آن گاه که خدا را فراموش کنند و به غیر خدا چشم یارى داشته باشند و از خدا روى گردان شوند عذاب و ذلت در انتظار آنها خواهد بود.
در هر صورت، شکى نیست که قرآن کریم نسخه شفابخش علم الهى است و سعادت و رستگارى بشر در دنیا و آخرت، در پیروى از دستورات حیات بخش آن نهفته است و راه حل مشکلات فردى و اجتماعى را باید در آن جستجو کرد. باید قرآن، این تأمین کننده سعادت انسان، را شناخت و در تعظیم و تکریم آن کوشید و بدان عمل کرد.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:27 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
قرآن داروى بزرگ‏ترین دردها

البته ممکن است سخنان پیش گفته به مذاق انسان‏هاى مغرور و کسانى که از تقواى الهى و علوم قرآن و اهل‏بیت بهره چندان ندارند و با دانستن اصطلاحاتى از علوم بشرى خود را در عرض خداوند مى‏پندارند خوش نیاید؛ لکن هر انسان عاقلى اعتراف مى‏کند که آنچه بشر، با همه پیشرفت‏هاى شگرف علمى‏اش کشف کرده است در مقابل مجهولاتش قطره‏اى است در مقابل دریا، و همه ادعاهاى مکاتب اخلاقى غیر الهى در ارائه الگوى مدینه فاضله انسانى، در مقابل علم بى نهایت الهى و علوم اهل بیت علیهم السلام، که از الهامات الهى سرچشمه مى‏گیرد، چیزى بیش از صفر نمى‏باشد.
به هر حال حضرت على علیه‏السلام بزرگ‏ترین درد جامعه بشرى را کفر و نفاق و گمراهى مى‏داند. این امراض روحى هستند که جامعه را به انواع مشکلات و گرفتارى‏ها دچار مى‏کنند و درمان آنها را نیز باید از قرآن سراغ گرفت:

فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال؛ بزرگ‏ترین درد عبارت است از کفر و نفاق و ضلالت و گمراهى و درمان عبارت است از ایمان به قرآن و تبعیت از آن.


البته باید توجه داشت که مفهوم این سخن که((درمان دردهاى خود را از قرآن بخواهید؛ زیرا قرآن درمان همه دردها و مشکلات است)) این نیست که قرآن، همانند نسخه پزشک، امراض جسمى شما را توضیح داده است و براى بهبودى هر کدام دارویى پیشنهاد و توصیه مى‏کند یا در باب مشکلات اقتصادى و نظامى و در زمینه‏هاى صنعت و تکنولوژى مى‏باید فرمول‏هاى حل مسائل را از قرآن فرا گرفت. هرگز کسى که کمترین اطلاعى از معارف دینى داشته باشد این سخن حضرت را بدین معنا تفسیر نمى‏کند؛ زیرا بیمارى‏هاى جسمى و حل سایر مشکلات، وسایل و راه‏هاى طبیعى خود را مى‏طلبد.قرآن کریم براى حل این مشکلات، چنان که قبلا گفته شد، خطوط کلى را بیان مى‏کند و مردم موظفند با سرمشق قرار دادن خطوط کلى قرآن و استفاده از عقل و توانایى‏هاى خدادادى و استفاده از تجارب علوم بشرى مشکلات خویش را حل کنند و امراض خود را درمان نمایند.
در این جا توجه خوانندگان عزیز را به دو نکته جلب مى‏کنیم:
نکته اول این که اسباب و علل طبیعى و مادى هر چند معلول‏ها و مسبب‏هاى خود را در پى دارند؛ لکن توجه به این نکته نیز ضرورى است که علت العلل همه پدیده‏ها خداى تبارک و تعالى است. اوست که نظام عالم را بر اساس رابطه علت و معلولى خلق کرده است و اوست که پیوسته به اسباب و علل سببیت و علیت اعطا مى‏کند و این اراده تکوینى اوست که تا نباشد هیچ فاعلى در فعل خود استقلال در تاثیر ندارد. بنابراین براى درمان همه دردها و رفع گرفتارى‏ها و مشکلات باید اصالتا به خداى متعال توجه کنیم و چشم امید به سوى او داشته باشیم. هر چند در حل مشکلات و بهبود از بیمارى‏ها به اسباب و علل طبیعى متوسل مى‏شویم، لکن به مقتضاى توحید افعالى باید شفا و حل مشکلات را در اصل از او دانست و انتظار داشت.
نکته دوم این که راه رسیدن به حل مشکلات و درمان بیمارى‏ها، را نباید منحصر به اسباب و علل عادى و طبیعى دانست؛ یعنى چنان نیست که با نبود اسباب و علل عادى و طبیعى یا عدم کارآیى آنها در حل مشکلات، امکان رفع مشکل یا حصول بهبودى و شفاى امراض یا برآورده شدن هر خواسته مشروع و بحق انسان، منتفى باشد. خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى، خود را از ایجاد کردن پدیده، به طریق غیر طبیعى عاجز نکرده است؛ بلکه سنت خداوند بر این قرار گرفته است که در مرحله اول، امور از مجراى عادى انجام گیرند. ولى راه انجام امور منحصر به مجراى طبیعى نیست؛ بلکه در شرایط خاصى خداوند امورى را از غیر مجراى طبیعى خود ایجاد مى‏کند که مى‏توان گفت این نیز سنت الهى است. شفا و بهبودى مرض، ممکن است از راه طبیعى و معالجه‏هاى پزشکى صورت گیرد و ممکن است تحت شرایط خاصى توسط علل غیر مادى مثل دعاى ائمه معصومین یا دعاى دیگر اولیاى خدا حاصل شود. چنان که ممکن است جنگجویان جبهه توحید، که از نظر تجهیزات مادى و شرایط طبیعى در مقابل دشمن محکوم به شکست هستند، با امداد غیبى و اسباب غیر طبیعى پیروز گردند که این مطلب نیز از اسباب و علل الهى محسوب مى‏شود.
در قرآن کریم نمونه‏هایى از رخدادهایى که از غیر راه عوامل عادى و طبیعى اتفاق افتاده‏اند، ذکر شده است؛ مثلا اگر نزول باران بخواهد از مجراى علل و عوامل طبیعى خود صورت گیرد، باید آب دریاها و اقیانوس‏ها بر اثر تابش نور و گرما بخار گردد و به صورت ابر درآید، آن گاه بر اثر تفاوت دماى دریا و خشکى، هوا جریان پیدا کند و با وزیدن باد، ابرها از روى دریاها به سایر نقاط زمین منتقل شود تا تحت شرایط خاصى ذرات آب موجود در ابر به صورت قطرات باران یا دانه‏هاى برف و یا تگرگ بر زمین ببارد. انتظار باران بدون اسباب و علل طبیعى آن از نظرگاه مادى انتظارى بى جا و نامعقول تلقى مى‏شود؛ لکن حضرت نوح بدون در نظر گرفتن عوامل طبیعى براى نزول باران، خطاب به قومش مى‏گوید استغفار و توبه کنید تا آسمان بر شما باران ببارد:

و یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدرارا و یزدکم قوه الى قوتکم و لا تتولوا مجرمین -1- هود، 52. ?


اى قوم در مقابل پروردگار خود استغفار کنید آن گاه توبه نمایید و به سوى خدا برگردید تا خداى متعال از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و با نزول رحمت الهى و بارش باران، قوت و قدرت شما را فزونى بخشد. سپس مى‏فرماید: و لا تتولوا مجرمین؛ مواظب باشید بدون توجه و استغفار و در حالى که مجرم و گناهکار هستید از خدا روى مگردانید و خود را از رحمت الهى محروم مکنید.
هر چند اسباب و علل طبیعى نزول باران و کل نظام على و معلولى حاکم بر طبیعت، همه در دست قدرت الهى‏اند و بهت اراده او کار مى‏کنند؛ لکن در عین حال بدون در نظر گرفتن آنها، خداى متعال مى‏فرماید از گناه خود استغفار کنید و به سوى خدا بازگردید؛ ما به آسمان مى‏گوییم بر شما ببارد.
ممکن است کسى بگوید مقصود خداى متعال اینست که بدون تحقق عوامل طبیعى باران مى‏بارد؛ بلکه مقصود این است که ما از راه ایجاد عوامل طبیعى بر شما باران مى‏فرستیم. پاسخ این است که این نگرش با بینش توحیدى سازگار نیست؛ زیرا همان طور که قبلا گفته شد چنان نیست که خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى خود را از ایجاد پدیده‏ها، بدون اسباب و علل طبیعى آنها، عاجز کرده باشد. خداوند در باب قدرت خود بر ایجاد و خلقت پدیده‏ها چنین مى‏فرماید: اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون هر گاه خداى متعال اراده‏اش بر شیئى تعلق بگیرد، اراده خدا-بس، 82. ? همان و تحقق آن امر همان خواهد بود.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:26 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
بى نیازى در سایه پیروى از قرآن‏

حضرت على علیه‏السلام در خطبه مذکور قرآن کریم را به عنوان شاخص معرفى مى‏کنند و مى‏فرمایند: به یقین بدانید قرآن آن نصیحت کننده و پند دهنده‏اى است که در ارشاد پیروان خود خیانت نمى‏کند و آن هدایت گرى است که گمراه نمى‏کند و گوینده‏اى است که در گفتارش دروغ نمى‏گوید و کسى با این قرآن ننشست و در آن تدبر و اندیشه نکرد مگر آن که چون از نزد آن برخاست هدایت و رستگاریش افزایش یافت و از گم راهى او کاسته شد. آن گاه حضرت مى‏فرماید:

و اعلموا انه لیس على احد بعد القرآن من فاقه و لا لاحد قبل القرآن من غنى فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لاوائکم فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال. -1- نهج‏البلاغه، خطبه 175.


با وجود قرآن حاکمیت آن بر جامعه، براى احدى نیازى باقى نمى‏ماند که برآورده نشود؛ زیرا قرآن کریم عالى‏ترین برنامه الهى براى زندگى موحدین است و خداى متعال عزت و رستگارى دنیا و آخرت پیروان این کتاب آسمانى را تضمین کرده است. بنابراین در صورتى که جامعه اسلامى ما فرامین و دستورات حیات بخش قرآن را به کار بندد و با ایمان به صدق وعده‏هایش آن را الگوى عمل خویش قرار دهد، قرآن تمام نیازهاى فردى و اجتماعى و مادى و معنوى جامعه را برمى آورد و جامعه اسلامى را از هر چیز و هر کس بى نیاز مى‏کند.
در مقابل، حضرت خطر جدایى از قرآن را گوشزد مى‏کنند و این فکر را که بدون قرآن، این ثقل اکبر الهى، بتوان مشکلات و نیازمندى‏هاى فردى و اجتماعى جامعه را برطرف کرد رد مى‏کنند و مى‏فرمایند: و لا لاحد قبل القرآن من غنى؛ هیچ کس بدون قرآن بى نیاز نخواهد بود و هرگز جامعه از قرآن مستغنى نخواهد شد؛ یعنى براى ایجاد جامعه‏اى بر پایه قسط و عدل و ارزش‏هاى اخلاقى و انسانى، اگر تمامى علوم و تجربه‏هاى بشرى به خدمت گرفته شوند و همه افکار و اندیشه‏ها بسیج گردند، بدون قرآن هرگز راه به جایى نخواهند برد. چرا که غنا و بى - نیازى براى کسى بدون قرآن میسر نمى‏شود. بر این اساس حضرت مى‏فرمایند:

فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لاوائکم‏


بهبودى دردها و مشکلات خود را از قرآن بخواهید و در سختى‏ها و گرفتارى‏ها از قرآن چاره جویى کنید. سپس با خاطر نشان کردن بزرگ‏ترین بیمارى‏هاى فردى و اجتماعى، یعنى کفر و ضلالت و نفاق مى‏فرمایند راه درمان این دردها و مشکلات در قرآن موجود است و شما باید با مراجعه به قرآن کریم دردها و مشکلات خود را درمان کنید.
بنابراین باید اصول کلى و خطوط را از قرآن گرفت و با تبعیت از آن اصول کلى و استفاده از تجارب و تدبر و اندیشه، راه حل مشکلات را پیدا کرد. اگر با این بینش در صدد حل مشکلات برآییم به طور قطع، بر همه مشکلات، در تمام زمینه‏ها فایق خواهیم آمد؛ زیرا این وعده الهى است. خداى متعال مى‏فرماید: من یتق الله یجعل له مخرجا؛ هر کس تقواى الهى پیشه کند و-1- طلاق، 2. ? از دستورات خداوند سر پیچى نکند خداى متعال راهى براى نجات و خروج از مشکلات براى او فراهم مى‏سازد.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:25 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
نظم بخشى به امور اجتماعى طبق رهنمودهاى قرآن‏

حضرت على علیه‏السلام مى‏فرمایند:

الا ان فیه علم ما یاتى و التحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم ما بینکم. - نهج‏البلاغه، خطبه 157. ?


حضرت، بعد از بیان این مطلب که علم گذشته و آینده در قرآن است و قرآن داروى همه دردهاست، این نکته را متذکر مى‏شوند که: و نظم ما بینکم؛ نظم و راه سامان بخشیدن به روابط بین مسلمانان در قرآن است. این کتاب آسمانى چگونگى روابط اجتماعى شما را نیز معین مى‏کند. براى توضیح این جمله کوتاه و در عین حال تضمین کننده حیات اجتماعى مسلمانان، از ذکر مقدمه‏اى کوتاه، ناگزیر هستیم.
بزرگ‏ترین هدف هر نظام سیاسى و اجتماعى، تامین نظم و امنیت اجتماعى است. هیچ مکتب سیاسى را در جهان نمى‏توان یافت که چنین هدفى را انکار کند؛ بلکه تأمین امنیت و برقرارى نظم سر لوحه وظایف هر حکومتى است. و نیز گفته مى‏شود برقرارى نظم سیاسى و اجتماعى از اهداف علم سیاست است، چنان که همه نظام‏هاى سیاسى حاکم بر جوامع بشرى، حداقل در شعار و تبلیغات خود آن را به عنوان بزرگ‏ترین اهداف نظام حکومتى خود بیان مى‏کنند.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:25 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
نقش هدف در زندگى اجتماعى‏

در این جا به نقش هدف در زندگى اجتماعى نیز باید توجه داشت؛ زیرا بدون در نظر گرفتن هدف در زندگى اجتماعى نمى‏توان سخن از نظم اجتماعى گفت. هدف است که منطقا رفتارهاى خاص را ایجاب مى‏کند. افراد با انجام رفتارهاى خاص در زندگى اجتماعى مى‏خواهند به آن هدف دست یابند. هدف نیز به نوبه خود، برخاسته از فرهنگ و اندیشه افراد جامعه است، به نحوى که هر جامعه‏اى بر حسب طبع اولى، در راستاى فرهنگ و اندیشه خود، نظم اجتماعى خاصى را ایجاب مى‏کند. و لذا قدرت‏هاى استعمارى در راستاى سیاست‏هاى استکبارى خود سعى مى‏کنند ملت‏ها را در جهت اهداف استعمارى خود سوق دهند و آنها را از فرهنگ اصلى خود تهى کنند و از طریق تحمیل فرهنگ وارداتى نظم و فرهنگ ملت‏ها را در دست داشته باشند.
بنابراین باید دید فرهنگ و اندیشه حاکم بر جامعه، چه نظمى را ایجاب مى‏کند. بدیهى است که فرهنگ دینى برخاسته از قرآن و جهان بینى توحیدى، نظم و سیاستى را ایجاب مى‏کند که در راستاى تحقق هدف خلقت و تأمین سعادت و رستگارى انسان در دنیا و آخرت باشد و آنچه اصالتا مورد نظر اسلام و قرآن است سعادت و تکامل انسان مى‏باشد.
با کمال تاسف بعضى از روشنفکران و لیبرال‏ها که از یک طرف مسلمانند و از طرف دیگر در مسائل سیاسى و اجتماعى اسلام بصیرت کافى ندارند، و در نتیجه دغدغه و تعصب دینى در آنها بسیار ضعیف است، از این نکته اساسى غافلند و وقتى سخن از نظم اجتماعى گفته مى‏شود، نظم اجتماعى حاصل از دموکراسى غربى در نظر آنها تداعى مى‏شود. در حالى که آن نظم اجتماعى غرب برخاسته از اندیشه سکولاریستى اوست. این روشن فکران به خاطر ضعف معلومات دینیشان گمان مى‏کنند تنظیم امور اجتماعى و اداره جامعه بر مبناى نظم، تنها در جدایى از سیاست امکان‏پذیر است که این خود از نتایج استعمار فرهنگى است و از موفقیت‏هاى قدرت‏هاى استکبارى محسوب مى‏شود که توانسته‏اند با تخدیر افکار به اصطلاح روشن فکران کشورهاى جهان سوم، آنها را از اندیشه دینى تهى کنند و به عوامل ترویج فرهنگ استعمارى خود تبدیل نمایند.
به هر حال در فرهنگ توحیدى و اسلامى هر چیزى از جمله نظم اجتماعى، در راستاى هدف خلقت ارزیابى مى‏شود و بدیهى است که هدف از نظم اجتماعى در فرهنگ دینى و قرآنى تنها تأمین رفاه مادى و منافع دنیوى نیست؛ بلکه علاوه بر تأمین رفاه و منافع دنیوى، تکامل انسان و سعادت اخروى بشر مورد نظر است و روشن است که در مقام تعارض، سعادت اخروى بر امور دنیوى مقدم شمرده مى‏شود.
حال با توجه به این مقدمه به بیان حضرت على علیه‏السلام درباره نقش درباره نقش قرآن در تأمین نظم سیاسى و اجتماعى جامعه باز مى‏گردیم و بیان حضرت را مورد دقت قرار مى‏دهیم تا با دیدگاه ولایت در مورد نقش و جایگاه قرآن در زندگى اجتماعى بیشتر آشنا شویم.
حضرت على علیه‏السلام با تعبیرى اعجاز گونه نقش قرآن را در تنظیم امور اجتماعى جامعه بیان مى‏کنند و ما را بدان توجه مى‏دهند تا مبادا از آن غفلت کنیم. حضرتش، بعد از آن که فرمودند قرآن نسخه شفا بخش دردها و مشکلات شماست، مى‏فرمایند: و نظم ما بینکم؛ نظم امور و روابط بین شما در قرآن است؛ یعنى اگر نظم مطلوب و معقول را که همه افراد جامعه در سایه آن نظم به حقوق مشروع خود برسند، طالب باشید، مى‏باید امور خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن سامان بخشید.
بر آگاهان پوشیده نیست که تعبیر((ونظم بینکم)) متوجه امور و روابط اجتماعى افراد است. هر چند افراد موظفند امور شخصى و فردى خود را نیز بر اساس رهنمودهاى قرآن تنظیم کنند؛ لکن تعبیر((و نظم ما بینکم)) شامل نظم امور شخصى افراد نمى‏شود؛ چنان که بر اهل زبان پوشیده نیست، حضرت على علیه‏السلام در فرازهاى مورد بحث درصدد بیان نقش جنبه‏هاى اجتماعى قرآن کریم هستند.
حضرت با بیان این نکته که نظم اجتماعى شما در قرآن کریم است، به مسلمانان و پیروان خود مى‏فرمایند شما باید امور سیاسى و روابط اجتماعى خود را بر اساس قرآن سامان دهید.
البته روشن است که توصیه‏هاى مذکور تا زمانى که از ناحیه مسوولان نظام اسلامى توصیه‏هاى اخلاقى غیر لازم الاجرا تلقى شود و مورد اعتقاد و باور و ایمان قلبى آنها نباشد، این نسخه شفابخش آسمانى دردى از دردهاى اجتماعى جامعه ما درمان نمى‏کند. حضرت با بیان نکات سیاست نظام دینى، واقعیاتى را بیان مى‏کنند که بدون به کار بستن آنها، رسیدن به یک جامعه انسانى مبتنى بر قسط و عدل که آنها افراد به حقوق خویش و تکامل مطلوب برسند، ممکن نمى‏باشد.
بنابراین اصلى‏ترین و کارسازترین عامل، عامل ایمان و اعتقاد و باور مسوولان و دست اندرکاران حکومت، به برنامه و سیاست‏هاى کلى قرآن کریم است. تا آنها به قرآن و کارآمد بودن رهنمودهاى آن در حل مشکلات جامعه و تأمین سعادت افراد، ایمان قلبى و اعتقاد راسخ نداشته باشند، نه تنها در عمل، قرآن را الگوى خود قرار نمى‏دهند، بلکه درصدد فهم معارف قرآن نیز برنمى آیند. البته چون در کشور اسلامى و بر مردم مسلمان حکومت مى‏کنند، ممکن است به حسب ظاهر و در مقام شعار، براى حفظ موقعیت خویش در میان مردم خود و دیگر ملل مسلمان، خود را مسلمان و حکومت خود را حکومت اسلامى بنامند؛ در حالى که تنها الگوى حکومتى که براى آنها مطرح نیست حکومت بر اساس قوانین اسلام و الگوى برگرفته از قرآن است. لیکن این بیگانگى دولت‏هاى به اصطلاح اسلامى از دین و فرهنگ قرآنى، به خصوص در زمینه سیاست و اداره جامعه، مطلبى نیست که براى مسلمانان ناشناخته باشد؛ زیرا ملل مسلمانان همه مى‏دانند نظام‏هاى حکومتى کشورهایشان اسلامى نیست و فرهنگ و ذهنیت حاکم بر مسوولان حکومتى، با ذهنیت و الگویى که بر اساس فرهنگ قرآنى شکل مى‏گیرد به کلى متفاوت است.
آنچه انسان را به شگفتى و تعجب وا مى‏دارد و در عین حال جاى تاسف و نگرانى دارد، وضعیت فرهنگى حاکم بر کشور اسلامى عزیزمان ایران است. در کشورى که بر اساس رهنمودهاى قرآن و فرهنگ دینى و به رهبرى ولایت فقیه انقلاب کرده و به پیروزى رسیده است؛ بسى جاى تاسف و نگرانى است که سخنان و مواضع و عملکرد بعضى مسوولان فرهنگى نشان مى‏دهد آنها نیز شناخت کافى از این کتاب آسمانى ندارند و کارآمدى الگوى حکومتى برگرفته از آن را بیشتر از هر الگوى شرقى و غربى دیگر نمى‏دانند. اینان پیوسته از اصول انقلاب اسلامى و ارزش‏هاى دینى عقب نشینى مى‏کنند و به دلیل نداشتن ایمان کافى و اعتقاد قلبى گاه به کنایه و گاه به تصریح، با کمال بى شرمى، چنین اظهار مى‏کنند که دوران حاکمیت قرآن و کارآیى فرهنگ دینى در عرصه حکومت گذشته است و در این زمانه، جامعه بشرى به وحى الهى نیاز ندارد و خود به تنهایى مى‏تواند راه‏هاى بهترى براى اداره جامعه و تأمین امنیت و برقرارى نظم ارائه کند. بجا بود در این جا اشاره‏اى به ظالمانه بودن نظام‏هاى حکومتى موجود در جهان و فجایع و جنایاتى که در حق ملت‏ها به نام نظام‏هاى پیش رفته و متمدن مى‏شود داشته باشیم تا بى‏مایگى سخن مذکور و بى‏ایمانى و خود باختگى گویندگان آن بیش از پیش برملا شود؛ لکن به خاطر دور نشدن از اصل موضوع و پرهیز از طولانى شدن سخن، از بیان بى عدالتى‏ها و پاى مال شدن حقوق انسان‏ها و ظلم و جنایت و ناامنى‏هاى موجود در نظام‏هاى بشرى صرف نظر مى‏کنیم و به منابع مربوطه ارجاع مى‏دهیم.
به هر حال بدیهى است وقتى کارآیى حکومت بر اساس رهنمودهاى قرآن در تأمین قسط و عدل و نظم در جامعه به منصه ظهور مى‏رسد که مسوولان و دست اندرکاران حکومت بدان باور و یقین داشته باشند و در مقام عمل، قوانین و دستورات قرآن را بنابراین حاکمیت قرآن در جامعه در گرو ایمان و باور قلبى کارگزاران حکومت به این کتاب آسمانى است که این مساله نیز به نوبه خود در گرو شناخت آنها نسبت به این نسخه شفابخش الهى و احساس نیاز آنها به دین و حکومت الهى است. این احساس نیز جز با ایجاد روحیه بندگى و زدودن روح استکبارى و خود بزرگ بینى در مقابل حاکمیت خداوند متعال حاصل نمى‏شود. این روحیه استکبارى همان روحیه مذمومى است که شیطان را از آستانه تشرف به مقام ملائکه اللهى و قرب به بارگاه خداوندى تنزل داد و شقاوت ابدى او را باعث گشت.
شایسته است در این مقام خطاب حضرت على علیه‏السلام در خطبه 175 را که عواقب ناخوشایند دورى از قرآن کریم را بیان مى‏کنند مورد توجه قرار دهیم. این بیان هشدارى است براى کسانى که از یک طرف خود را پیرو على علیه‏السلام معرفى مى‏کنند و از طرف دیگر قرآن و الگوى حکومتى برگرفته از آن را براى اداره جامعه بشرى امروز ناکافى مى‏دانند و تراوشات فکرى ناقص بشرى را در ارائه سیاست‏هاى حکومتى بر حکومت ولایى قرآن ترجیح مى‏دهند. امید که در پرتو چنین رهنمودهایى همه مردم جامعه ما و به ویژه برنامه ریزان و متصدیان امور حکومتى، بیش از پیش به لزوم محور بودن قرآن در جامعه اسلامى ایمان پیدا کنند و این توصیه‏ها در صحنه عمل به کار گرفته شود.