سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 92/2/1 | 10:39 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

 مذمت اهل بصره و پیشگویى حوادث
ارتداد
عنه علیه السلام - من کلام له علیه السلام کلم به الخوارج -: فاءو بوا شر مآب ، و ارجعوا على اءثر الاعقاب
خطاب به خوارج فرمودن (با این ضلالت و ظلم و جورى که در پیش ‍ گرفته اید از خدا مى خواهم که ) به بدترین عاقبت بازگشت نمایید و به عقب برگردید.

بپرسید قبل از فوت وقت
فاساءلونى قبل اءن تفقدونى ، فوالذى نفسى بیده لا تساءلونى عن شى ء فیما بینکم و بین الساعُة ، و لا عن فئة تهدى مائةُ و تضل مائُة الا اءنباءتکم بناعقها و قائدها، و سائقهما، و مناخ رکابها، و محط رحالها، و من یقتل من اءهلها قتلا و من یموت منهم موتا، و لو قد فقد تمونى و نزلت بکم کرائه الامور، و حوازب الخطوب لاطرق کثیر من السائلین ، و فشل کثیر من المسؤ ولین
بپرسید از من پیش از آن که از دستم دهید؛ زیرا سوگند به آن که جانم در دست اوست ، از هم اکنون تا روز رستاخیز درباره هیچ چیز و هیچ گروهى که صد نفر را گمراه مى کند و گروهى که صد نفر را به راه راست مى برد سؤ ال نکنید مگر آن که شما را آگاه کنم که چه کسى نداى دعوت به آن ها را سر مى دهد و چه کسى رهبریشان مى کند و چه کسانى آنان را مى راند و کجا به استراحت مى پردازند و کجا اتراق مى کنند و بار مى گشایند، کدامین آن ها کشته مى شوند و کدامشان (به مرگ طبیعى ) مى میرند، اگر مرا از دست دهید و پیشامده هاى ناگوار و کارهاى دشوار برایتان رخ دهد، هر آینه بسیارى از پرسش کنندگان خاموش شوند و بسیارى از پاسخ دهندگان در جواب بمانند. 

 پشتوانه دین
من کتابه علیه السلام للاشتر -: اءنما عماد الدین و جماع المسلمین و العدة للا عداء: العامة من الامة ، فلیکن صغوک لهم ، و میلک معهم
امام على علیه السلام در نامه خود به مالک اشتر فرمودند: همانا توده مدرم پشتوانه دین اند و جماعت مسلمانان و تجهیزات و ساز و برگ در برابر دشمنان ، پس ، باید توجه و گرایش تو به آنان باشد.

علم على علیه السلام علم غیب نیست !
لما قال له بعض اءصحابه و کان کلبیا: لقد اءعطیت یا اءمیرالمومنین علیم الغیب ، فضحک علیه السلام و قال : یا اءخا کلب ! لیس هو بعلم غیب ، و اءنما هو تعلم من ذى علم . و انما علم الغیب علم الساعة ، و ما عدده الله سبحانه بقوله ، (ان الله عنده علمى الساعة و ینزل الغیب ، و یعلم ما فى الارحام ، و ما تدرى نفس ماذا تکسب غدا، و ما تدرى نفس باءى اءرض تموت ...) الاید فیعلم الله سبحانه ما فى الارحام من ذکر اءو اءنثى ، و قبیح آؤ جمیل ، و سخى او بخیل ، و شقى اءو سعید و من یکون فى النار حطبا، اءو فى الجنان للنبیین مرافقا. فهذا علم الغیب الذى لا یعلمه اءحد اءلا الله ،، و ما سوى ذلک فعلم علمه الله نبیه فعلمنیه ، و دعا لى باءن یعیه صدرى ، و تضطلم علیه جوانحى
یکى از یاران امیرالمؤ منین علیه السلام که از قبیله کلب بود به آن حضرت عرض کرد: اى امیرالمؤ منین ! علم غیب به تو داده شده است ؟
حضرت خندید و فرمود: اى مرد کلبى ! این علم غیب نیست ، بلکه بر اثر فراگرفتن از صاحب علمى است . علم غیب . علم داشتن زمان قیامت است و آنچه که خداى سبحان آنها را بر شمرده و فرموده است : همانا علم قیامت نزد خداست و باران فرو مى فرستد و آنچه را که در زهدان هاست ، مى داند) پس خداوند سبحان مى داند که جنینى که در زهدان ها (مادران ) است آیا پسر است یا دختر است ، زشت است یا زیبا، بخشنده است یا بخیل ، بدبخت است یا خوشبخت و مى داند که چه کسى هیزم آتش جهنم است ، یا در بهشت یار و همراه پیامبران . اینهاست علم غیبى که هیچ کس جز خداوند آنها را نمى داند. سواى اینها دانش است که خداوند سبحان مى داند به پیامبرش آموخت و او هم آن ها را به من یاد داد و برایم دعا کرد که سینه ام آن را نگه دارد و پهلوهایم آن را در میان گیرد. 

 پیمودن راه حق
اءنى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم . سیماهم سیما الصدیقین ، و کلامهم کلام الابرار، عمار اللیل و مناز النهار
من از جمله مردمانى هستم که در راه خدا سرزنشگرى در آنان کارگر نمى افتد، چهره شان چهرء صدیقان است ، و گفتارشان گفتار ابرار، آباد کننده شب هایند و روشنى بخش روزها.

اصلاح با مدارا
عنه علیه السلام -: من کلام له یوبخ فیه اءصحابه -: کم ادار یکم کما تدارى البکار العمدة و الثیاب المتداعیُة کلما حیصت من جانب تهتکت من آخر،... و اءنى لعالم بما یصلحکم ، و یقیم اءود کم ، و لکنى لا اءرى اصلا حکم بافساد نفسى
از سخنان آن حضرت علیه السلام در سرزنش اصحابش -: تا چند با شما مانند شتران جوان زخمین پشت و جامه هاى پوسیده مدارا کنم ! جامه هایى
که چه چیز شما را اصلاح مى کند و کجى و انحراف شما را راست مى گرداند، اما من اصلاح شما را با تباه کردن خودم روا نمى دانم .

 تحذیر از سبکسرى
عنه علیه السلام - فى ذم اهل البصرة بعد وقعة الجمل -: اءرضکم قریبة من الماء بعیده من السما، خفت عقولکم ، و سفهت حلومکم
در نکوهش بصیریان بعد از جنگ جمل : سرزمین شما به آب نزدیک و از آسمان دور است ، عقل هایتان سبک و بردبارى هایتان (یا ادراک و شعورتان ) به نادانى و پستى گراییده است .

 گروگان گناه خویش
عنه - فى ذم اءهل البصرة بعد وقعة الجمل -: کنتم جند المرا....و المقیم بین اظهر کم مرتهن بذنبه ، و الشاخص عنکم متدارک برحمة من ربه
در نکوهش بصریان پس از جنگ جمل مى فرماید شما سپاه زن (یا سپاه آن زنان ) آن کس که در میان شما زیست مى کند در گرو گناه خود مى باشد و کسى که از میان شما بیرون رود در عوض مشمول رحمت پروردگار خود مى گردد. 
 جواب دشنام
روى اءنه (علیا) علیه السلام کان جالسا فى اءصحابه ، فمرت بهم اءمراءة جمیلة ، فرمقها القوم باءبصارهم ، فقال علیه السلام : اءن اءبصار هذه الفحول طوامح ، و اءن ذلک سبب هبابها، فاذا نظر اءحد کم الى امراءة تعجبه فلیلامس ‍ اءهله ، فانما هى امراة کامراءة .
فقال رجل من الخوارج : قاتله الله کافرا ما اءفقهه ! فوثب القوم لیقتلوة فقال علیه السلام : رویدا اءنما هو سب بسب ، اءو عفو عن ذنب !

روایت شده که امام علیه السلام با اصحاب خود نشسته بود که زنى زیبا روى از کنارشان گذشت ، چشم هاى همه به او خیره گشت ، حضرت فرمود: چشم هاى این نرینگان آزمندانه مى نگرد و این نگریستن مایه تحریک آنان است . هرگاه یکى از شما زنى را دید و از او خوشش آمد، با زن خود همبستر شود؛ زیرا که او نیز زنى همانند زن خود اوست .
یکى از خوارج گفت (خدا این کافر را بکشد! چه قدر مى فهمد.)
اصحاب حضرت از جا پریدند که او را بکشند، امام فرمود: آرام باشید، سزاى دشنام ، دشنام است یا چشم پوشى از گناه و خطا.

 ذکر فضایل
یذکر فضائله علیه السلام بعد وقعة النهروان -: فقمت بالامر حین فشلوا، و تطلعت حین تقبعوا و نطقت حین تعتعوا، و مضیت بنور الله حین وقفوا
در این سخن فضایل خود را پس از حادثه نهروان بیان مى دارد: من قیام به وظیفه نمودم در آن هنگام که دیگران ناتوان شدند و شکست خوردند و از افق بالاترى نگریستم در ان هنگام که دیگران سر در لاک خود فرو برده بودند و سخن با صراحت گفتم ، در آن هنگام که آنان را کد گشته و متوقف بودند. 

 تاسف بر نادان مخور!
من کتابه اءلى سهل بن حنیف و هو عامله على المدینه ، فى قوم من اءهلها لحقوا بمعاویة -:
فکفى لهم غیا و لک منهم شافیا، فرار هم من الهدى و الحق ، و ایضاعهم اءلى العمى و الجهل

نامه اى است از آن حضرت به (سهل بن حنیف انصارى ) و او حاکم مدینه بود: براى از دست دادن کمک و یارى آنان تاءسفى به خود راه مده بس است براى اثبات گمراهى آنان و شفاى دل تو از آزادى که به تو مى دادند گریختنشان از هدایت و حق و شتافتن آنان به کورى و نادانى .

اداى فضیلت
من کتاب له اءلى اءهلا البصرة : مع اءنى عارف ... و لذى النصیحة حقه
نامه اى از آن حضرت ره اهل بصره : من فضیلت هر کسى از شما را که خیر خوه و خیر اندیش است ادا مى کنم .