تاریخ : یکشنبه 92/2/1 | 9:19 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

قضا و قدر 
پاداش شکیبایى
اءن صبرت جرى علیک القدر و انت ماءجحور، و ان جزعت جرى علیک القدر و اءنت مازور
اگر شیکیبایى ورزى حکم و قدر خداوند بر تو رفته است و پاداش دارى و اگر بى تابى کنى تقدیر الهى بر تو جارى است و گناهکارى . 

ظاهر نیکوى روزگار
ما قال الناس لشى ء(طوبى له ) الا و قد خباء له الدهر یوم سوء مردم درباره هیچ چیزى نگویند: خوشا آن مگر این که روزگار براى آن (ظاهر خوش نما) روز نامبارکى پنهان کرده باشد.

تغییر قضا با صدق و خلوص
فلما راى الله صدقنا اءنزل بعدونا الکبت ، و اءنزل علینا النصر حتى استقر الاسلام ملقیا و متبوئا اءوطانه
وقتى که خداوند صدق و خلوص ما را دید، دشمن ما را به ذلت و خوارى نشاند و پیروزى را بر ما فرستاد. تا آن گاه که اسلام مانند شترى که گردن بر زمین بنهد و حالت تسلیم به خود بگیرد، استقرار یافت و در جایگاه هاى خود عقول و دل هاى مسلمانان ) جاى گیر شد. 

 قضاى الهى
حتى اذا و افق وارد القضاء انقطاع مدة البلاء حملوا بصائرهم على اسیافهم و دانوا لربهم باءمر واعظهم
آن گاه که عامل قضاى خداوندى با پایان یافتن مدت آزمایش موافقت نمود بصیرت هاى خود را بر شمشیرهایشان حمل کردند و با اطاعت از امر راهنمایشان به پروردگار نزدیک شدند. 

 ناخرسند از قدر الهى
من اءصبح على الدنیا حزینا فقد اءصبح لقضاء الله ساخطا
کسى که صبح کند و به خاطر دنیا محزون باشد، از قضا و قدر الهى ناخرسند است .

 سرنوشت و تقدیر
لا یجرى لاحد الاجرى علیه ، و لا یجرى علیه الا جرى له . و لو کان لاحد اءن یجرى له و لا یجرى علیه ، لکان ذلک خالصا لله سبحانه دون خلقه ، لقدرته على عباده ، و لعدله فى کل ما جرت علیه صروف قضائه
حق چیزى است که به نفع کسى به جریان نمى افتد، مگر این که روزى دیگر به ضرر او سراغش را خواهد گرفت (و بالعکس ) و به ضرر کسى جارى نمى شود مگر این که روزى دیگر به سود او به جریان مى افتد و بنا بود که حق همواره به سود کسى جارى گردد نه بر ضرر او، چنین وضعى درباره حق فقط به طور خالص براى خدا منحصر بود؛ زیرا او است پیروز مطلق بر بندگانش و به جهت دادگرى مطلق او در همه مواردى که انواع قضاى (حکم ) او در آن ها به جریان مى افتد.

سپاس تقدیر الهى
الحمد الله على التقدیر حتى تکون الافُة فى التدبیر
ستایش مى کنم خدا را در برابر چیزى که قضایش به آن متعلق گشته و به هر فعلى که مقدر فرموده و مرا به شما مبتلا ساخته است . 

 آفت در تدبیر
یغلب المقدر على التقدیر حتى تکون الافة فى التدبیر
قدر الهى بر تدبیر پیروز شود تا آن جا که آفت در تدبیر باشد.

مصدر قضا و قدرها
اءان صبت علیهم المصائب لجؤ وا الى الاستجازة بک ، علما بان اءزمة الامور بیدک ، و مصادرها عن قضائک
اگر مصیبت هاى روزگار بر سر اولیاء الله تاختن آورد، پناهندگى به تو جویند؛ زیرا مى دانند که زمام همه امور به دست تو است و صدور آن ها از مقام قضاى تو. 

 ناخشنودى به قضاى الهى
اءلا فالحذر الحذر من طاعة ساداتکم و کبرائکم الذین تکبروا عن حسبهم ، و ترفعوا فوق نسبهم ، والقوا الهجینه على ربهم ، و جاحدوا الله على ما صنع بهم . مکابرة لقضائه ، و مغالبُة لالائه
آگاه شوید! بر حذر و بیمناک باشید از اطاعت آقایان و بزرگان خود، کسانى که از ارزش هاى واقعى حیثیت خود را بالاتر تلقى کردند و بالاتر از نسب خود سربلند نمودند، زشتى کار خود را به خدا نسبت دادند و درباره آن چه که خداوند با آنان انجام داده است انکار ورزیدند، این همه (خطا کارى ها) را در رویا رویایى جاهلانه و متکبرانه با قضاء خداوندى و پیروزى جستن بر نعمت هاى او مرتکب شدند.

قطعیت تقدیر
لن یبطى ء عنک ما قد قدر لک .
آن چه که براى تو تقدیر شده است از تو به تاءخیر نخواهد افتاد. 

 خرسند نبودن به قضا
لا ینقص سلطانک من عصاک و لا یزید فى ملک من اءطاعک ، و لا یرد اءمرک من سخط قضاءک
کسى که تو را معصیت کند از سلطه تو خدا نکاهد و کسى که اطاعتت کند بر ملک تو نیفزاید، و کس که از قضاى تو به غضب آید نتواند امر تو را برگرداند.
تقدیر معلوم الهى
احمده الى نفسه کما استحمد اءلى خلقه ، و جعل لک شى ء قدرا، و لک قدر اءجلا و لکل اجل کتابا
ستایش مى کنم خدا را براى تقرب به او همان گونه که خود از مردم ستایشش را خواسته است و براى هر چیزى اندازه اى قرار داده و براى هر اندازه اى مدتى محدود، و براى هم مدتى قرارى ثابت .

 تقدیر معلوم الهى
لما سئل عن القدر -: طریق مظلم فلا تسلکوه ، و بحر عمیق فلا تلجوه ، سر الله فلا تتکفوه
از آن حضرت علیه السلام درباره قدر سوال شد، پس فرمود: راهى است تاریک ! پس آن راه را در پیش نگیرید و دریایى است عمیق پس در آن وارد نشوید و راز خداوندى است پس براى کشف آن خود را به زحمت 
نیندازید.
 تقدیر و تدبیر
تذل الامور للمقادیر حتى یکون الحتف فى التدبیر کارها و چاره جویى ها در برابر تقدیرات الهى خوار مى گردد. تا آن حد که گاه چاره جویى انسان موجب هلاک او مى گردد. 

 فرمان هاى محکم حق
اءمره قضاء و حکمة ، و رضاه اءمان و رحمة ، یقضى بعلم ، و یعفو بحلم
فرمان خداوند بر مبناى قضا و حکمت ، و رضاى او موجب آمال و رحمت است حکم او بر مبناى علم ، و منشاء عفو او هم است . 

 تقدیر الهى
المقدر لجمیع الامور بلا رویة و لا ضمیر
آفریننده است با سنجش دقیق براى همه کائنات بدون اندیشه و مفاهیم درونى .

 نامعلومى سرنوشت
رب مستقبل یوما لیس بمستدبره ومغبوط فى اءول لیله ، قامت بوا کیه فى آخره
چه بسا کسى که روز به زندگى روى آورده ؛ اما شب آن روز را ندیده ، و بسا کسانى که در آغاز شب به او رشک برده اند؛ اما در پایان شب بر مرگ او گریسته اند. 
 آرزوى بهترین تقدیر
استودع الله دینک و دنیاک و اساله خیر القضاء لک فى العاجلُة و الاجلة و الدنیا و الاخرُة
دین و دنیاى تو را به خدا مى سپارم و از او مى خواهم که در حال و آینده در دنیا و آخرت بهترین سرنوشت را براى تو در نظر بگیرد. 
 خشم به قضاى الهى
من اصبح على الدنیا حزینا، فقد اءصبح لقضاء الله ساخطا، و من اصبح یشکو مصیبةُ نزلت به ، فقد اصبح یشکو ربه
کسى که به خاطر مال دنیا اندوه خورد، به قضاى الهى خشم ورزیده و کسى که از مصیبتى که به او رسیده به خلق شکایت برد، از پروردگارش شکایت کرده است . 

 قضاى متقن الهى
لم یوده خلق ما ابتدا، ولا تدبیر ما ذرا، و لا وقف به عجز عما خلق ، و لا ولجت علیه شبهُة فیما قضى و قدر، بل قضاء متقن ، و علم محکم ، و امر مبرم
آفرینش آن چه که خلق نموده و تدبیر آن چه که به وجود آورده است سنگینى و خستگى براى او نداشته و ناتوانى از ایجاد کائنات و به راه انداختن آن او را متوقف نساخته است و در اجراى قضا و گستردن نقشه هستى اشتباهى بر او وارد نگشته است ، بلکه کار او قضایى است متقن و علمى است محکم و امرى است قطعى .