به نام خدا
تاریخچه شرک
انسان ، موجودى است مادّى و به امور مادّى گرایش زیادى دارد. در زمان هاى قدیم هنگامى که شخصیّت بزرگى مرگش فرا مى رسید و از میان مردم مى رفت ، آنها به خاطر عشق و علاقه اى که به او داشتند، مجسّمه او را ساخته ، مورد احترام و تکریم قرار مى دادند. این احترام کم کم به پرستش تبدیل گردید .
از عوامل دیگرى که مى توان به عنوان پدید آورنده شرک در جامعه نام برد، ترس از طاغوت ها، طمع ، تقلید و رفاقت هاست .
تنوّع شرک
شرک در طول تاریخ داراى مظاهر گوناگونى بوده است ، دیروز جامعه انسانى شاهد گونه هایى از شرک بوده ، امروز شاهد گونه هایى دیگر از آن هستیم .
شرکِ دیروز خورشید پرستى ، ماه پرستى وبت پرستى بود وشرک امروز مقام پرستى ، عنوان پرستى ، قهرمان پرستى ، پول پرستى و مدرک پرستى است . شرکِ دیروز تعصّبات قومى وقوم پرستى بود و شرک امروز ناسیونالیسم و وطن پرستى است .
نمونه هاى شرک
یکى مى گوید: اکنون دیگر به نماز باران نیاز نداریم ، زیرا با حفر چاه نیم عمیق آب مورد نیاز خود را تاءمین مى کنیم .
دیگرى مى گوید: الان دیگر زمانى نیست که خدا قهر کند و قحطى به مردم رو آورد، زیرا کشتى هاى گندم فورى از خارج وارد مى شود.
سوّمى مى گوید: اینکه قانون شرع حسابى دارد، قبول داریم ، لکن ما نمى توانیم از قوانین دولتى یا بین المللى سرباز زنیم . گرچه حکم خدا چنین است ، لکن رضایت مردم و یا همسر را هم باید به حساب آورد.
ما گاهى به فرمان خدا عمل مى کنیم و گاهى هم پیرو این و آنیم . این نوع دید و منطق با توحید و بندگى حقّ منافات دارد.
یکى از فقها نقل مى کرد: قبل از انقلاب ، در سفرى همراه امام خمینى قدس سره به تهران مى آمدیم . به ایشان گفتم : چه خوب است که دولت عراق به ایرانى ها اجازه مسافرت نمى دهد، وگرنه فضلا و طلاّب قم همه به سوى نجف مى رفتند و حوزه علمیّه قم خلوت مى شد. امام از این طرز بیان بسیار ناراحت شد و از قم تا تهران در ماشین براى من صحبت کرد که اگر کسى در فکر غیر خدا باشد و بخواهد یکى بالا و دیگرى پایین بیاید، حوزه قم شلوغ شود و حوزه نجف خلوت یا به عکس و خلاصه اگر کسى جز راه خدا و رضاى او به فکر تاءمین مساءله دیگرى باشد، از مدار توحید دور مى شود، محور کار و هدف ما باید خدا باشد، نه علاقه ها و روابط و منطقه ها و نژادها وشغل ها و تعصّب هاى محلّى و قبیله اى و... .
آرم و نشانه شرک
در قرآن ، حدود دویست مرتبه با کلمه ((دون اللّه )) و ((دونه )) - که به معناى غیر خداست - از شرک سخن به میان آمده . اگر بخواهیم براى شرک ، نشانه و آرمى پیدا کنیم که هم صحیح باشد و هم قرآنى ، این کلمه بسیار مناسب است . آرى ، کسانى که به سراغ غیر خدا مى روند، عزّت را از غیر خدا مى خواهند، قانون غیر خدا را اجرا مى کنند و به غیر او دل مى بندند، محرّک آنها رضاى دیگران است ، از غیرخدا مى ترسند وبراى غیر او کار مى کنند.
یکى از مسایل مهم روانشناسى بررسى ریشه عقده ها و جلوگیرى از آنهاست . کسى که در مدار توحید قرارگرفت و فکر و حرکتش براى خدا شد، دیگر از نظر او شکست معنایى ندارد تا بخواهد عکس العمل نشان دهد و برایش انفجار روانى پیش آید.
انسانى که براى خدا گام برداشت ، خداوند مشترى کار اوست (180) حرفش را مى شنود و کارش را مى بیند(181) او به غیر خدا کارى ندارد و از غیر خداوند هم انتظارى ندارد.(182)
اینکه ما مى گوییم کار فلانى گرفت یا نگرفت ، شکست خورد یا پیروز شد، یا در روانشناسى مطرح مى شود که ناکامى در فلان حرکت سبب عقده فلانى شد، این کامیابى ها و ناکامى ها در خارج از مدار توحید مطرح است . زیرا در دائره توحید ناکامى مطرح نیست ، براى پیامبر صلى الله علیه و آله زمانى که چوپان بود، یا از مکه به سوى مدینه رفت ، یا در کوه ها پناهنده بود، یا در جنگ ها، یا بالاى منبر، یا در حال طواف ، یا در حال گل کشى براى ساختن مسجد، یا تنها یا در میان انبوه مردم ، هیچ یک از اینها براى روح پیامبر فرقى نداشت . آرى ، مسئولیّت ها فرق مى کند نه دلخوشى ها. این ما هستیم که اگر بخواهند شغل ما یا حتّى لباس ما یا میز ما و دفتر ما و محلّ زندگى ما را عوض کنند، از غم گرفته تا مرز خودکشى پیش مى رویم ، چون همه اینها به نحوى براى ما اصالت پیدا کرده و یا بهتر بگویم بت شده است .
آمار مشرکان
با معناى گسترده اى که شرک دارد، اگر اندکى دقّت کنیم درمى یابیم که افراد مخلص کم هستند، مخلصان یعنى کسانى که محور کارهاى خود را خدا قرار داده ، هیچ اراده تشکّر و جزایى از غیر او نداشته باشند، ریاکار نباشند، در برابر قانون خدا تسلیم بوده و قوانین غیر خدایى رامطرح نکنند. قرآن مى فرماید: (و ما یُؤ من اءکثرهم بِاللّه الاّ و هم مشرکون )(183) اکثر مردم به خدا ایمان ندارند مگر آنکه در کنار ایمانشان مشرک نیز هستند و تکیه گاه هاى غیرالهى دارند.
آثار شرک
شرک به خدا آثار سویى دارد که گوشه اى از آن را در اینجا مى آوریم :
1- حبط عمل
شرک ، سبب نابودى و محو اعمال مى شود و به تعبیر قرآن ، تمام کارهاى خوب انسان توسّط شرک (حبط) مى شود.
گاهى یک عمل کوچک در زندگى ، تمام زحمات انسان را از بین مى برد؛ به چند مثال توجّه کنید:
الف : گاهى یک دانش آموز در تمام سال درس مى خواند، لکن در جلسه امتحان شرکت نمى کند و به همین دلیل بى مدرک مى ماند و با اینکه علم او محفوظ است اعتبار اجتماعى خود را از دست مى دهد.
ب : فردى را در نظر بگیرید که در تمام عمر امور بهداشتى را مراعات مى کند ولى در یک لحظه کمى سم مى خورد؛ این عمل کوچک تمام مراعات هاى بهداشتى او را از میان مى برد.
ج : شاگردى با یک عمر خدمت و کار و محبوبیّت نزد استاد، با یک عمل اشتباه ، مانند کشتن فرزندِ استاد، تمام کارهاى خوب خود را محو مى کند.
آرى ، شرک به خدا مانند سم خوردن و کشتن فرزند استاد است که مى تواند تمام زحمت هاى دوره عمر را نابود کند. اینک به سخن قرآن توجّه کنیم که مى فرماید: (و لو اءشرکوا لحَبط عنهم ما کانوا یعملون )(184) اگر به خداوند شرک ورزند، تمام اعمال آنان حبط و نابود مى شود. حتّى به پیامبرش مى فرماید: (لئن اشرکت لیحبطنّ عملک ...)(185) اگر شرک بورزى تمامى اعمالت نابود مى شود.
2- اضطراب و نگرانى
ناگفته پیداست که انسان نمى تواند همه مردم را از خود راضى نگاه دارد، چون تعداد مردم زیادند وهر کدام از آنها هم توقّع زیادى دارند. انسان در میان تقاضاهاى گوناگون و متعدّد که قرار مى گیرد دچار اضطراب ونگرانى مى شود، زیرا رضایت هرفرد وگروهى به قیمت ناراضى شدن شخص وگروه دیگرى تمام مى شود. اینجاست که مساءله توحید وشرک مطرح است ، انسان موحّد تنها در فکر راضى کردن خداست ؛ او کارى ندارد که افراد یا گروه ها چه مى خواهند وقهراً از یک آرامش خاصّى برخوردار است .
در این زمینه به دو آیه از قرآن توجّه کنید:
الف : (ءَاءربابٌ مُتفرّقون خَیرٌ اَم اللّه الواحِد القهّار)(186) آیا انسان ، چند سرپرست و ارباب داشته باشد بهتر است یا تنها یک خداى قهّار؟ آیا انسان در فکر راضى کردن یک خدا باشد، آرامش دارد یا در فکر راضى کردن چندین نفر آن هم با سلیقه هاى گوناگون ؟
ب : (ضَرب اللّه مثلاً رجلاً فیه شُرکاَّء مُتشاکسون و رَجلاً سَلماً لرَجل هلْ یَستویانِ مثلاً)(187) خداوند مَثَلى زده است : مردى را که مملوک شریکانى است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردى که تنها تسلیم یک نفر است ؛ آیا این دو یکسانند؟!
این مثال بیان مطلبى است که گفتیم : اگر کسى تنها تسلیم یک نفر باشد در آرامش است یا کسى که تحت سرپرستى چند نفر شریک بد اخلاق باشد؟
علاوه بر اینها راضى کردن دیگران مشکل است ، لکن خداوند زود راضى مى شود. در دعاى کمیل مى خوانیم : ((یاسریع الرضا)) اى کسى که زود راضى مى شوى ! اصولاً راضى شدن مردم ، اگر در مدار توحید و در خط رضاى خدا نباشد چه ارزشى دارد؟ مگر مردم براى من چه مى کنند جز کف زدن و نام یک خیابان را به اسم من کردن و مانند این تشویق هاى زود گذر و پوچ ، کار دیگرى از دست آنها ساخته است ؟ مگر در گذشته ، آن گاه که در شکم مادر بودم جز خدا کسى بر من نظارت داشت ؟ مگر الا ن هر لحظه زیر نظر او نیستم ؟ مگر فرداى قیامت سر و کارم تنها با او نیست ؟ مگر همه خوبى ها وکمال ها از او نیست ؟ مگر قلب همه مردم به دست او نیست ؟ پس چرا من سرچشمه را رها کنم و دنبال دل این و آن بروم .
کوتاه سخن آنکه راضى کردن یک خدایى که هم زود راضى مى شود و هم مى تواند دل هاى دیگران را نسبت به من تغییر دهد و هم در گذشته و آینده سر و کارم با اوست ، بسیار بهتر است از راضى کردن این همه مردم ، با آن همه سلیقه .
قرآن مى فرماید: (لا تَجْعَلْ مع اللّه إ لهاً اَّخر فَتقعُد مَذموماً مَخذولاً)(188) با وجود خداى واحد سراغ خداى دیگر نرو که جز مذمّت و خذلان ، چیز دیگرى به تو نمى رسد. ما عمرى در پى جلب توجّه این و آن دویدیم تا در پایان فهمیدیم که همه ، ما را براى خودشان مى خواهند، این تنها خداست که ما را براى خودمان مى خواست ، مردم همین که دوست و مقام دیگرى پیدا کنند ما را رها کرده ، مى روند. اگر در قرآن به انسان سفارش شده که بعضى از فرزندان و همسران هم دشمن شمایند. (إ نّ من اءزواجکم و اءولادکم عدوّ لَکم )(189) به خاطر توجّه به همین معناست که بعضى از همسران و فرزندان ، ما را فقط براى رفاه خود مى خواهند گرچه به قیمت بدبختى و نابودى ما تمام شود.
3- تزلزل در شخصیّت
قرآن مى فرماید: (و من یشرک فکانّما خَرّ من السماء ...)(190) کسى که مشرک شود، مانند آن است که از آسمان پرتاب شود، مورد هجوم پرندگان قرار گیرد و طعمه آنها شود. امّا انسان موحّد و پایبند به کلمه طیّبه ((لااله الاّ اللّه )) طبق حدیث شریف قدسى : ((کلمة لااله الاّاللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمن من عذابى ))(191) در دژ و قلعه محکم الهى است .
4- اختلاف و تفرقه در جامعه
در جامعه توحیدى ، حکم و قانون وخط، تنها یکى است ، آن هم راه خدا و قانون اوست و مردم همه یک سر پرست دارند. امّا در جامعه شرک ، به جاى یک قانون و یک راه ، مقرّرات و راه هاى متفاوت به وجود مى آید، هر کسى در فکر تاءیید همان راه و چیزى است که به وجود آورده و به قول قرآن ، (لذهب کلّ الهٍ بما خلق )(192) در آن جامعه بندگى خدا مطرح نیست ، بلکه بله قربان گویى به این و آن مطرح است ؛ (إ نّا اءطَعنا سادتنا و کُبَرائنا)(193) مردم در فکر برترى جویى بر یکدیگر هستند؛ (و لَعَلى بَعضهم على بَعض )(194) و هر حزب و گروهى فقط به آنچه نزد خودشان هست ، دل خوش مى کنند و کار به حقّ و باطل ندارند، تنها براى مرام و راه خود اصالت قایلند و براى مخالفان خود (گرچه داراى منطقى هم باشند) ارزشى قایل نیستند و به قول قرآن (کلّ حِزب بِما لَدیهم فَرِحون )(195)
درگیرى ها وتفرقه ها از آثار اجتماعى شرک است . قرآن مى فرماید: (لاتکونوا من المشرکین من الّذین فَرّقوا دِینَهم )(196) از مشرکان نباشید و خیال نکنید مشرک ، تنها بت پرست است ، بلکه هر کس با وارد کردنِ سلیقه هاى شخصى و نظریّات از پیش ساخته خود، عامل تفرقه در مکتب شود، مشرک است . آرى ، علّت اصلى سقوط امّت ها و ملّت ها در طول تاریخ ، تکیه آنها به غیر خدا بوده است .
5 - خوارى و ذلّت در قیامت
رسوایى و دوزخ از آثار اخروى شرک است . در قرآن ، مکرّر مى خوانیم : در قیامت مشرکان مخاطب قرار مى گیرند که شما در دنیا به سراغ غیر خدا مى رفتید و خیال مى کردید آنها مى توانند دردى را دوا کنند، اکنون روز گرفتارى شماست آنها را بخوانید تا چاره اى بیاندیشند، (لا تَجعلْ مع اللّه إ لهاً اَّخر فتُلقى فى جهنّم مَلوماً مَدحوراً)(197) به سراغ غیر خدا نروید که با ملامت به دوزخ پرتاب خواهید شد.
ریا شرک است
ریا آن است که انسان کار نیکى را براى غیر خدا انجام دهد.
در حدیثى مى خوانیم : ((کل ریاء شرک ))(198) شرک مراتبى دارد: گاهى در جلوه اى روشن بروز مى کند، همچون بت پرستان و خورشید و ماه پرستان و گاهى بسیار خفیف است به طورى که خود انسان هم نمى فهمد.
ریا بسیار آرام و پنهانى در اعمال و کارهاى ما رسوخ پیدا مى کند، به نحوى که غالباً انسان حضور ریا را در اعمال خود متوجّه نمى شود.
در حدیث مى خوانیم : مساءله شرک و تشخیص آن ، به قدرى دقیق است که مانند تشخیص حرکت مورچه اى بر روى سنگ سیاه در دل شب مى ماند، بنابراین ، جز با تلاش و مراقبت دائمى و امدادهاى الهى ، رهایى از مویرگ هاى شرک ممکن نیست .
نشانه هاى شرک
1 - ایراد گرفتن به قانون خدا و ولىّ او. قرآن مى فرماید: (اَفَکُلَّما جاءَکم رسولٌ بما لا تهوى انفسکم استکبرتم )(199) آنها قانونى را مى خواستند که مطابق میل آنان باشد و این نفس پرستى است . اعتراض مى کردند که مثلاً: (لِمَ کتبتَ علینا القِتال )(200) چرا به ما دستور جنگ و جهاد دادى ! و در برابر غذاى آسمانى مى گفتند: (لن نصبر على طعام واحد)(201) ما با یک غذا نمى سازیم . و هنگامى که خدا مثَلى مى زد، اعتراض مى کردند این چه مثالى است که خداوند مى زند وسؤ ال مى کردند: (ماذا اراد اللّه بهذا مثلا)(202) خداوند چه اراده اى از این مثال زدن ها دارد.
2 - طاغوت زدگى . طاغوت ، کسى است که در برابر خداوند ایستاده است . فرمانبردارى از طاغوت شرک است .
3 - برترى دادن غیر خدا. قرآن مى فرماید: (قل ان کان اباؤ کم و ابناؤ کم احب الیکم من اللّه ...)(203) اگر انسان پدر و مادر، همسر و فرزند و خویشان خود را بیشتر از خدا دوست بدارد، این شرک است .
حزب پرستى ، خط پرستى و باند پرستى شرک است . بعضى از تعصّبات ، وطرفدارى ها که جنبه غیر منطقى دارد ریشه در شرک دارد. البتّه صلابت ، قاطعیّت و استوارى در راه حقّ و دفاع از آن با تعصّب جاهلى و ناآگاهانه تفاوت دارد.
نشانه دلهاى مشرک
قرآن در سوره زمر مى فرماید: (إ ذا ذکر اللّه وَحدَه اشمازّت قلوب الّذین لایؤ منون بالا خرة وإ ذا ذکر الّذین من دونه إ ذاهم یَستبشرون )(204) هنگامى که نام خدا به تنهایى برده مى شود، دل هاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند مشمئز مى شود، لکن تا نام غیر خدا برده مى شود با شادى خاصّى به همدیگر بشارت مى دهند. مثلاً تا مى گوییم طبق فرمان خدا باید با این عمل یا شخص یا گروه مبارزه کرد، زیرا تکلیف الهى و فرمان خداست ؛ قیافه هایى درهم مى رود، امّا تا مى گوییم طبق اصل فلان از قوانین بین الملل ... همین قیافه ها از هم باز مى شود. اگر بگوییم : ((خدا مى خواهد)) عبوس مى شوند. اگر بگوییم : ((مردم انتظار دارند)) شاد مى شوند. در تمام مسایل به جاى وحى ، به شرق و غرب چشم دوخته اند. به جاى خدا به غیر او توجّه دارند و به جاى قانون او به قانون بیگانگان دل بسته اند، این خود نشانه انحراف یک امت است .
آنجا که اطاعت از والدین ممنوع است
در قرآن پنج مرتبه دستور اکید نسبت به احسان به والدین آمده است (205)؛ در چهار مورد آن مساءله احترام والدین در کنار مساءله توحید و بندگى خدا مطرح شده است . این ، به خاطر آن است که وجود انسان ابتدا وابسته به خدا و در مرحله دوّم وابسته به والدین است .
در روایات به قدرى در مورد پدر و مادر سفارش شده که فرموده اند: نگاه به آنها عبادت است . با همه این سفارش ها اگر والدین براى انحراف فرزند از مسیر خدا تلاش کنند، اطاعت از آنان ممنوع و بر فرزندان لازم است که سرپیچى کنند، در دو آیه از قرآن به چشم مى خورد که تعبیر و معناى هر دو آیه مثل یکدیگر است :
(و إ نْ جاهَداک لِتُشرک بى ما لیس لک به عِلمٌ فلا تُطِعهما)(206)
(و إ نْ جاهَداک على اءنْ تشرک بى ما لیس لک به عِلم فلا تُطعهما)(207)
اگر پدر ومادر در تلاش بر آمدند که تو را از مدار توحید بیرون کنند و به سویى بکشند که تو از آن اطلاعى ندارى ، در این گونه موارد باید سر پیچى کنى . این تلاش ها گاهى به صورت دلسوزى است که مى گویند: فرزندم ! اگر ما از فلان طاغوت اطاعت نکنیم ، نان و آب ما در خطر است . مال و مقام و عزّت ما بستگى به این دارد که فعلا بله قربان گو باشیم و گاهى به صورت تحقیر فرزند است که تو نمى فهمى ، دیگران که از تو بزرگ تر بوده اند این راه را رفته اند، کرنش ها و اطاعت ها نموده اند و زندگى راحتى هم داشته اند، نیاکان ما، ملّیت ما، اقتضا دارد که ما فلان راه را برویم ، فلان اصل را بپذیریم ، تن به فلان عمل بدهیم و فلان سلیقه را داشته باشیم .
گناه نابخشودنى
شرک گناه نابخشودنى است . در سوره نساء دو بار آمده است : (إ نّ اللّه لا یغفر اءن یُشرک به و یَغفر ما دون ذلک لمَن یشاَّء)(208) یعنى همانا خدا گناه شرک را (تا مشرک موحّد نشود) نمى بخشد و غیر از آن ، تمام گناهان را ممکن است ببخشد. البتّه بخشش خداوند نسبت به افرادى است که او بخواهد، و خواست خداى حکیم مربوط به یک سرى آمادگى و لیاقت هاى خود انسان است .
.: Weblog Themes By Pichak :.