سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/9/10 | 4:44 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

از مقاطع مهم تاریخ اسلام، جریانی است که منجر به حادثه عظیم و عبرت‌انگیز کربلا شد و از جهاتی در روز عاشورای سال 61 هجری جلوه شکوهمندی به خود گرفت. تاکنون سخنرانان، محققان و نویسندگان و هنرمندان از زوایای گوناگون بدان پرداخته‌اند و تحلیل و تفسیر و تأویل‌های متفاوت از آن ارایه کرده‌اند و این راه همچنان استمرار خواهد داشت. نوشته زیر به بخش‌هایی از سخنان سیدالشهداء حسین بن علی (ع) در مواجهه با افراد و حوادث در راه مکه تا کربلا به روش تحلیلی با چشمداشت ادراک اهداف آن حضرت (ع) توجه دارد. در این نوشتار سعی شده است که حتی‌الامکان به شیوه‌ای روایی و تحلیلی، گفت‌و گوهای امام (ع) با شخصیت‌های مهمی چون محمدبن حنفیه، فرزدق، حضرت زینب (س) ، حربن یزید ریاحی و همچنین از سخنرانی‌ امام (ع) در منزل شراف و خطبه حضرت سیدالشهدا (ع) پس از ورود به کربلا مورد بررسی قرار گیرند تا بتوان از خلال سخنان بلیغ آن امام معصوم، به اهداف ایشان برای خلق حماسه کربلا پی برد. ملاقات محمد حنفیه با امام حسین (ع) در هنگام خروج آن حضرت از مکه به سمت کربلا، اولین موضوعی است که در این مقاله مورد بررسی قرار می‌گیرد. محمد حنفیه برادر امام حسین (ع) اول بار در مدینه، به ایشان نصیحت کرده بود که خود را به کشتن ندهد و به سوی مکه یا یمن برود. بار دوم که محمد برای ایام حج به مکه آمده بود و به شدت بیمار بود، حضرت را موعظه کرد، و او را از رفتن به کوفه برحذر داشت و ایشان را از بی‌وفایی مردم کوفه نسبت به پدر و برادرش بیم داد و ماندن در مکه را پیشنهاد کرد. اما امام حسین (ع) با طرح این مسأله که یزید با ریختن خون او به حرم الهی بی‌حرمتی خواهد کرد، صبح اول وقت تصمیم گرفت مکه را ترک کند که محمد سریعاً خود را به امام (ع) رساند و گفت مگر دیشب نگفتی که طرح تو را بررسی خواهم کرد، ولی امام حسین (ع) فرمود:« آری ولی پس از آنکه از هم جدا شدیم، رسول خدا (ص) را به خواب دیدم که فرمود حرکت کن زیرا خدا خواسته است که تو را کشته ببیند» محمد پس از استرجاع از امام شنید که «خدا خواسته که زنان و اطفال را اسیر ببیند.» نقطه‌نظرهای محمدبن حنفیه در جلوگیری از شروع یک فاجعه دیگر، با توجه به شرایط جامعه اسلامی که معاویه پس از شهادت حضرت علی (ع) بر آن حاکم کرده بود، مانند واجب کردن سب علی (ع) بر منابر شهرهای اسلامی، رواج افکار جبرگرایانه و تقدیر گرایانه مانند مرجئه و جبریه مبنی بر خواست خدا در برقراری حکومت بنی‌امیه و خستگی مردم از جنگ‌های داخلی و خارجی در زمان حضرت علی (ع) و امام حسن (ع) ، کاملاً عاقلانه و سیاستمدارانه تلقی می‌شود. محمد مانند یک سیاستمدار آگاه به شرایط اجتماعی و سیاسی، پیشنهاد «وقت کشی» به امام می‌دهد تا به عبارتی مردم، خودشان حاکم انتخاب کنند و امام برای دعوت به خویش از این شهر به آن شهر در سفر باشد تا حقانیت خود را ثابت کند. به زعم دیدگاه محمدبن حنفیه، امام باید برای خود یارانی را گردآورده و سپس دست به قیام بزند. این سیاسی کاری معقول به نظر می‌رسد که در تمام ادوار و جوامع کسانی که به دنبال اهداف سیاسی بوده‌اند سعی می‌کنند از منابع خود و دیگران هزینه کنند تا بهتر استفاده سیاسی ببرند. اما امام حسین (ع) پس از آنکه دانست جامعه تحت تأثیر اوضاع و احوال زمان و تأثیرشدید تخدیر دینی و بیم از سرکوبی مادی و تسلیم طولانی در برابر فرمانروایان مستبد قرار گرفته است و دیگر ممکن نیست حتی از راه مناظره و گفت و گو و اقناع آنها، تغییری در مردم حاصل شود، با شتاب زمام کار را به دست گرفت و حرکت را آغاز کرد.» لذا به نصایحی که از سر صدق و دوستی یا از باب منطق معامله و عقلی و شخصیت‌های مانند عبدالله بن عباس و محمدبن حنفیه یا از سر فرصت‌طلبی و بهره‌برداری سیاسی افرادی همچون عبدالله بن زبیر گوش نسپرد و پاسخ‌هایی به آنان داد که «خود از هر کس بدان آگاه‌تر بود». نکته مهم دیگری که از سخنان امام حسین (ع) در مدینه و مکه قابل فهم است و به عنوان عامل مهم نهضت ایشان شمرده می‌شود، مسأله «امر به معروف و نهی از منکر» است که در خصوص اهمیت آن در قرآن و سنت پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) بحث شده است، از جمله حدیثی را پیامبر (ص) فرموده‌اند که اگر امت من امر به معروف و نهی از منکر را به دیگران واگذارند باید منتظر عذاب الهی باشند. استاد شهید مطهری در این باره با استناد به آیه قرآنی می‌نویسد« عذاب الهی نه (این است که) فقط از آسمان سنگ ببارد بلکه به این منظور است که خداوند قادر است از بالای سرش عذاب بفرستد، یا از زیر پای شما عذاب بجوشاند، یا شما را دسته دسته کند یا این که زیان خودتان را بر خودتان بازگرداند، یعنی با همدیگر به ستیز و دعوی برانگیزاند». «عزت نفس» نیز نتیجه مهم دیگر عمل امر به معروف و نهی از منکر است. پیامبر (ص) فرموده اگر می‌خواهید عزت داشته باشید، امر به معروف و نهی از منکر را داشته باشید تا دشمن درباره شما حساب کند، اما اگر نداشته باشید اولین خاصیتش ضعف و پستی شما است، آن وقت دشمن هم درباره شما حساب نخواهد کرد و اگر همانند یک برده و بنده التماس هم بکنی جوابت را نخواهد داد. امام حسین (ع) برای حکومتی که می‌خواست بگیرد به ترفندها و روشهای ماکیا ولی نیازی نداشت. به تعبیر دکتر شریعتی «… با شکل کاروانی که حرکت می‌دهد و شکل حرکتی که انتخاب می‌کند از راه اصلی نه فرعی مکه به عراق نشان می‌دهد که امام حسین (ع) برای کار دیگری حرکت کرده است، کاری که نه گریز است، نه انزوا است، نه تسلیم است، نه ترک مبارزه سیاسی برای آغاز مبارزه فکری و علمی و فقهی و اخلاقی و امور خیریه و نه قیام نظامی است … نه می‌تواند خاموش بماند که وقت از دست می‌رود، دارد همه چیز ریشه کن می‌شود و زدوده، .. او نمی‌تواند خاموش بنشیند که مسؤولیت جنگیدن با ظلم را دارد، از طرفی نمی‌تواند بجنگند که نیروی جنگیدن را ندارد… او تنهاست اما انسانی تنها نیز در این مکتب مسؤول است… زیرا مسؤولیت، از آگاهی و ایمان پدید می‌آید نه از قدرت و امکان و هر کس بیشتر آگاه است، بیشتر مسؤول است و از امام حسین (ع) آگاه‌تر کیست؟» نام نویسی نکردن از مردم برای رفتن به کربلا، عدم اعزام مأموران مخفی به نقاطی مانند یمن و فارس، رها کردن امام حسین (ع) توسط عده‌ای ماجراجو و شهرت طلب، عدم مراجعت از عراق پس از شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل و ادامه راه، از دلایل دیگری است دال بر عزم و جزم امام حسین (ع) برای رسیدن به هدف خویش، اما نه به هر روش و ترفندی. مؤلف «تشیع در مسیر تاریخ» در این مورد می‌نویسد:«… اقدامات حسین (ع) از همان ابتدا تا انتها نشان می‌دهد که استراتژی او هدفی بالاتر از این داشت که فقط به خلافت دسترسی پیدا کند. هیچ مدرکی دال بر این موضوع وجود ندارد که هنگامی که آن حضرت در مکه بود، هوادارن فعالش را از میان افرادی که در گردش جمع شده بودند نام نویسی کند یا به تبلیغ اندیشه خود در میان افرادی زیادی از مردم که برای حج به مکه می‌آمدند بپردازد. دلیل وجود ندارد که او مأموران مخفی برای ایجاد شورش در استان‌هایی نظیر یمن و فارس که نسبت به خاندانش هوادار بودند فرستاده باشد، گرچه عده‌ای از اعضای خاندانش او را به انجام چنین امری نصیحت می‌کردند. به هر حال آنچه که حائز اهمیت است روشنی مواضع امام حسین (ع) از ابتدا تا انتهای راه است که با شهادت خود و خاندانش و اسارت زنان و اطفال کاروانش در تاریخ نمایان است که برای دنیا طلبی و سیاست بازی خود را به خطر نینداخت چرا که ایشان در صحنه عمل آنچه را که داشت در طبق اخلاص نهاد، اما برخی دیگر که فقط به نصیحت و موعظه اکتفا کردند طبق نامه امام حسین (ع) به محمد بن حنفیه و بنی هاشم که «… اگر هر کس رو گرداند پیروزی را نمی‌یابد» چند سالی بیش عمر نکردند. عمری سرشار از اندوه و انزوا و خاموشی و فراموشی. سخن با فرزدق: «دل‌های مردم با شما و شمشیرهایشان علیه شما و مقدرات در دست خداست که هر طور بخواهد انجام می‌دهد». پاسخی است که به همام بن غالب معروف به فرزدق در منطقه صفاح یا بشربن غالب در منزل ذات عرق نسبت داده شده، علاوه بر این دو به چهار تن از یاران امام حسین (ع) هنگام فرار از کوفه نیز این سخن نسبت داده‌اند، وقتی که امام حسین (ع) می‌پرسد نظر مردم عراق نسبت به اوضاع چگونه است. هعبرت عاشورا اگر بین رحلت رسول اکرم (ص) و شهادت جگر گوشه‌اش در صدر اسلام 50 سال فاصله بود، ممکن است در روزگار ما این فاصله خیلی کمتر بشود و فضیلتها و صاحبان فضائل زودتر به مذبح بروند، نباید بگذاریم چنین چیزی پیش بیاید. باید در مقابل انحرافی که ممکن است دشمن بر ما تحمیل بکند، بایستیم، عبرت گیری از عاشورا این است، نگذاریم روح انقلاب و فرزندان انقلاب در جامعه منزوی بشوند. مقام معظم رهبری جدای از اختلاف در روایت، پاسخ امام حسین (ع) مهم است که می‌فرماید: «فرزدق درست فرمان تازه‌ای دارد که اگر پیش‌آمدها بر طبق مراد باشد در مقابل نعمت‌های خداوند سپاسگزاریم و همو است مددکار و شکرگزاری برای او و اگر حوادث و پیش‌آمدها در میان ما و خواسته‌هایمان حایل گردد و کارها طبق مرادم پیش نرفت باز هم آن کس که نیت‌اش حق و تقوا بر دلش حکومت می‌کند از مسیر صحیح خارج نشده است.» نکات مهم این گفت و گو را می‌توان این گونه بیان کرد که امام حسین (ع) از فضای حاکم بر عراق بی‌اطلاع نبوده، زیرا ایشان در حکومت پدر و برادرش (ع) شاهد رفتار و اعمال مردم عراق بوده، خطبه‌های مهم پدرش در بیان بی‌وفایی و تردید و دودلی مردم کوفه را شنیده و اگر در این سن و سال و در موقعیت‌های مختلف از اوضاع مردم عراق می‌پرسد، اطلاع یافتن سریع از تغییر و تحول در اوضاع و شرایط مردم عراق به خاطر کمبود وسایل ارتباط جمعی در آن روز و در جریان قرار دادن یا تحت تأثیر قرار دادن افراد و کاروان‌هایی است که در مسیر عراق به مکه قرار داشته‌اند و چون هنوز نامه مسلم بن عقیل به دست امام حسین (ع) نرسیده است در صورتی که روایت فرزدق در منزل صفاح را بپذیریم، امام ناچار است که در مورد اوضاع عراق پرسش کند. مهمتر این که امام (ع) به سخن فرزدق یا غیره، اعتنایی نکرده و به راه خود ادامه داده و کار خویش را وظیفه الهی و نیل به هدف معنوی می‌داند چرا که بزرگی هدف، همان اندازه هم تحمل زحمت دارد زیرا «هر مقدار که عظمت داشته باشد مقصود و ایده انسان، به همان مقدار باید تحمل زحمت بکند.» برای ترسیم دقیق چهره اجتماعی و سیاسی کوفه همین بس که حضرت علی (ع) در خطبه‌های متعدد، مردم را مورد خطاب قرار داده بود از جمله «شترانی را مانید مهار گشاده، چراننده خود را از دست دادم که چون از سویی‌شان فراهم کنند از دیگر سو بپراکنند». نکته مهم دیگر در کلام امام حسین (ع) این است که در دو حالت پیروزی یا شهادت (احدی الحسنین) چون نیت و قصد آن بر تقواست، نتیجه حاصله تفاوتی ندارد، در صورت پیروزی سپاسگزاری و در حالت شکست ظاهری چون بر نیت حق بوده از مسیر صحیح خارج نشده است. آنچه مهم است انجام تکلیف است که به تعبیر امام (ره) «شکست نبود کشته شدن سیدالشهداء (سلام الله علیه) چون قیام لله بود، قیام لله شکست ندارد. در این دیدگاه اقدام امام حسن (ع) به صلح با معاویه و قیام امام حسین (ع) علیه یزید هر دو تکلیف است. محمد جواد مغنیه در «الشیعه و الحاکمون» در این باره می‌گوید: امام حسن (ع) و امام، حسین (ع) هر دو می‌خواستند منافقانی را که در صدد بودند از اسلام برای خود پوشش درست کنند، رسوا سازند، یکی با صلح و دیگری با شهادت خود، و هر دو از کشتن باکی نداشته، مادامی که برای اظهار حق و رسوا کردن باطل باشد. پاسخ امام حسین (ع) به زینب (س): یکی دیگر از هم صحبت‌های امام حسین(ع) ، خواهرش حضرت زینب (س) بود که در اقامت یک روزه منزل خزیمیه خدمت برادر خود آمده و ازهاتفی خبر داد که به وی گفته بود، به زودی بر شهدا گریه خواهی کرد، گریه بر گروهی که خطرات بر طبق مقدرات آنها را به سوی وفای به عهد سوق می‌دهد. امام (ع) در پاسخ خواهرش فرمود:« خواهرم آنچه مقدرات است به وقوع خواهد پیوست». پاسخ امام حسین (ع) را باید در ادامه خط مشی ایشان تلقی کرد، نه این که حضرت ندانسته خود را به ورطه هلاکت می‌انداخت که اگر این گونه می‌بود، شهادت ایشان بسیار معمولی و غیر موثر تلقی می‌کرد و گناهی نیز بر قاتلانش مترتب نبوده، این گونه تسلیم شدن به تقدیر را بنی‌امیه و در رأس آنها معاویه ترویج می‌کردند که در جواب منتقدان خود می‌گفت خدا به هر کس که خواهد حکومت را می‌دهد. حضرت خود را تسلیم دستور و رضای خدا می‌دانند، تسلیمی که سکوت و سکون و توقف نیست. استاد مطهری به استناد شعری از رکن الدین محمود خوافی تسلیم و رضا به امر الهی را این گونه آورده: غواصی کن گرت گهر می‌باید سر رشته به دست یار و جان در کف دست دم نازدن و قدم زسر می‌باید. غواصان را چار هنر می‌باید دم نازدن و قدم زسر می‌باید. دم نازدن و قدم زسر می‌باید. امام حسین (ع) پیشتر از اینها فرموده بود:« همانا که دست از زندگی شسته‌ام و برای اجرا در آوردن دستورات الهی تصمیم گرفته‌ام» یا در پاسخ به عمر و از بنی‌عکرمه در بطن العقبه که حضرت را از بدفرجامی کار با کوفیان بیم داده بود، قاطعانه فرمود: به خدا سوگند که این نکته بر من پنهان نیست اما بر فرمان خدای نمی‌توان چیره شد و اینان تا خون مرا نریزند از من دست نمی‌کشند.» یا در مکه این چنین فرموده بود: «از چیزی که برقلم گذشته است نمی‌توان گریخت، خشنودی ما اهل بیت (ع) در خشنودی خداست بر آزمایش او شکیبا هستیم و پاداش شکیبان را در می‌یابیم» و همه این دلالت بر علم امام و به یقین او اشارت است که می‌دانست در روز موعود در زمین کربلا به قتل خواهد رسید. امام حسین (ع) حتی بر وقایع آینده که بر بنی امیه نازل خواهد شد هم خبر داشت و نیز می‌دانست که آنان بر او پیروز خواهند شد و می‌دانست که از کربلا زنده نجات نخواهند یافت. راهی که ایشان برگزیده بود، شهادت و اسارت در آن مقدر شده بود که خود فرمود:« مرگ بر فرزند آدم همچون گردن بندی بر گردن دختران است». در پاسخ به این پرسش که امام خبر قتل خویش را از کجا می‌دانست، استاد محمد تقی جعفری (ره) معتقد است که در این مورد دو دیدگاه وجود دارد، برخی بر این باورند که امام حسین (ع) از شهادت خود مطلع نبوده و گروهی دیگر به استناد علم غیبی که خداوند به انبیاء و ائمه (ع) و اولیاء می‌دهد امام حسین (ع) آگاهی داشت، سپس نتیجه می‌گیرد: «بنابر این امام حسین (ع) با علم به شهادت که یکی از دو سعادت حقیقی (زندگی سعادتمندانه و مرگ سعادتمندانه) از مسیر زندگی بر مبنای احساس تکلیف و فعالیت لازم برای چنین زندگی حرکت کرده است، گویی هر یک از لحظات این زندگی که به زودی به پایان خواهد رسید یک حیات ابدی است که انسان رشد یافته باید حداکثر تلاش را برای بهره‌برداری از آن در راه تحصیل سعادت انجام دهد.» مسئله دیگر این که اگر شهادت امام (ع) طبق اراده و مشیت الهی بوده، پس امام (ع) و قاتلان وی مجبور به این کار بوده‌اند و کار ایشان فاقد ارزش و جایگاه معنوی است. در پاسخ به این شبهه باید گفت که اگر از منظر جبر و جبریه موضوع بررسی شود که انسان از خود اختیاری ندارد و تابع قوانین آسمانی و اراده مافوق بوده، این نظر درست است. اما از دیدگاه قرآن مسأله فرق می‌کند، زیرا خداوند دارای دو نوع فعالیت مستقیم و مباشر و غیر مستقیم و غیر مباشر است، نوع اول آن افعالی است که خداوند مستقیم در جوامع بشری اعمال می‌کند مانند خلقت آدم و نسل او و بعد با دادن امکاناتی مانند غریزه، عقل و شعور، عواطف و احساسات، الهام و فرستادن انبیاء هدایت انسان را به عهده گرفته است و همچنین هلاک کردن برخی امت‌ها و امدادهای غیبی که از نوع افعال مستقیم است. اما نوع دوم افعال الهی، تصرفات و تحولاتی است که به وسیله خود انسان با استفاده از آزادی و اراده به وجود می‌آید. به عبارت دیگر انسان در چارچوب اراده و مشیت الهی عمل می‌کند و سنن گوناگون الهی توسط انسان جاری می‌شود. به طور مثال هلاک یک قوم یا پیروزی آن به دست انسان است اما در طول اراده الهی و آنچه که به انسان مربوط است انتخاب هر کدام از آنهاست: هلاکت یا پیروزی. آیه 11 سوره رعد در این که «خداوند حال ملتی را تغییر نمی‌دهد مگر آن که خود حال خود را تغییر بدهند» یا آیه 52 سوره توبه که «بگو آیا شما درباره ما جز یکی از دو کار خوب را (شهادت یا پیروزی) انتظار می‌کشید؟ و ما درباره شما انتظار آن را داریم که خداوند شما را گرفتار عذاب سازد، یا از پیش خودش، یا با دستان ما» تأییدی بر اقدام امام حسین (ع) است که قیام ایشان با اراده شخصی اما در راستای اراده مشیت الهی صورت گرفته است و آنچه که ارزش تکلیف امام را مشخص می‌سازد، آزاد بودن ایشان در انتخاب شهادت یا تسلیم و ذلت است که ایشان راه برتر را انتخاب کرد. ملاقات امام حسین (ع) با حر ریاحی در منزل شراف: پیش از ورود به کربلا، ملاقات امام (ع) با حر که در رأس سپاه هزار نفری از سوی عبیدالله بن زیاد به سراغ ایشان آمده بود، از مهمترین صحنه‌های تاریخی واقعه کربلا، به شمار می‌رود. دو صحنه جالب توجه در این برخورد، یکی پذیرایی امام حسین (ع) از کاروان حر است که به علت خستگی و تشنگی آنان، توسط امام (ع) و همراهان او سیراب شدند و دوم پیوستن حر و نیروهایش به صف نماز امام حسین (ع) است، به عبارتی حر با یافتن گمشده خود و اقتدا به امام و شهادت در کربلا، کاملا در ولایت ذوب شد. در هنگام نماز ظهر و عصر و ملاقات با حر، امام سخنانی فرمودند که همه آنها حکایت از اتمام حجت ایشان با مردم کوفه، برتری و شایستگی اهل بیت (ع) بر ظالمان و فاسدان بنی امیه در رهبری و ولایت بر مردم و نترسیدن از تهدید به قتلی بود که حر، امام حسین (ع) را از آن بیم داده بود. در فرازی از این گفت و گوها امام (ع) فرموده بود: «آیا مرا با مرگ می‌ترسانی و آیا بیش از کشتن من نیز کاری از شما ساخته نیست». پیش از بررسی سخنان امام حسین (ع) بحث زمینه تحول و دگرگونی حر بررسی می‌شود و سوال اساسی این که چگونه حر فرمانده عمر بن سعد که به منظور ممانعت از ادامه راه امام حسین (ع) حرکت کرده، مرید امام گشته و سرانجام به تعبیر برخی لقب «سید السعداء» را دریافت کرد؟ این موضوع از دو طرف قابل بررسی است هم از سوی حر که پیش از این از «دوستداران حسین (ع)» بود و با این زمینه از میان «مرگ و زندگی، دین و دنیا، مقام و گمنامی، عافیت و رنج، به کمک تفکر و تدبر، توجه و بازگشت و ادب هنگام حضور در نماز امام حسین (ع)در جبهه حق قرار گرفت و در ساعات آخر عمر خویش به امام می‌گوید:«اول کسی که بر تو خروج کرد من بود، اجازه بده اول کسی که به شهادت می‌رسد و اول کسی که به جدت سلام کند، من باشم». * سقوط جامعه اولین عبرتی که در قضیه عاشورا ما را متوجه خود می‌کند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر(ص) جامعه اسلامی به آن حد رسید که کسی مثل امام حسین (ع) ناچار شد برای نجات جامعه این چنین فداکاری بکند. مقام معظم رهبری اما از سوی دیگر، موضوع به رهبری و مدیریت امام حسین (ع) در موقعیت بحرانی یا به تعبیر امروزی مدیریت بحران امام (ع) و جاذبه به موقع ایشان مربوط می‌شود که، تردید و دو دلی حر را به یقین تبدیل می‌کند و او را از اردوی باطل، به اردوی شریعتی داستان حر بازگوی این حقیقت است که تغییر رهبری و دانستن یک رهبری درست تا چه حدی می‌تواند در انسان تأثیر داشته باشد. اما در مورد تهدید امام به مرگ توسط حر، بهترین پاسخ در بطن حرکت امام از ابتدا تا انتها نهفته است یعنی مرگ در راه عقیده و جهاد یعنی ترک عافیت و گوشه عزلت، اگر امام از مرگ ترس داشت نصیحت برادر و دیگران را می‌پذیرفت و در مکه یا مدینه به زهد و ریاضت و ریاست می‌پرداخت. امام حسین (ع) مرگ را همچون پلی میان دنیا و آخرت تعبیر کرده و در این وادی، تهدید حر هیچ خللی در اراده امام حسین (ع) وارد نکرد. بسیاری از رهبران دینی و سیاسی با پیروی از شعار «هیهات منا الذله» حسین (ع) به حرکت‌های انقلابی دست زده‌اند و شاعران و هنرمندان و مورخان و … در حد توان خویش شهادت و مقاومت امام (ع) را در قالب کلمات به تصویر کشانده‌اند که به چند نمونه از آنها اشاره می‌کنیم. از جمله ابونصربن‌نباته (از شعرای قرن چهارم و متوفی به سال 347 ق) سروده که «حسین (ع) همان کسی که مرگ در عزت را زندگی می‌دید و زندگی در خواری و زبونی را مرگ و کشته‌شدن می‌پنداشت». ابن‌ابی‌الحدید با استناد به شاعرانی که در باب مقاومت و جنگیدن و عدم زبونی و ذلت شعر سروده‌اند، معتقد است که: «سرور و سالار این افراد که به مردم حمیت و مرگ زیر سایه‌های شمشیر را آموخت و آن را بر پستی و زبونی برگزید، ابوعبدالله حسین بن علی (ع) است که بر او و یارانش امان عرضه شد ولی به خواری تن در نداد و بیم آن داشت که ابن زیاد بر فرض که او را نکشد به گونه‌ای او را خوار و زبون سازد، لذا مرگ را بر آن برگزید»وی شعر حبیب بن اوس معروف به ابوتمام (188 یا 190 یا 231 - 232 ق) را شایسته حسین (ع) دانسته که گفته:« و نفسی که خواری و زبونی را چنان ننگ می‌داند که هنگام جنگ بیم و زبونی یا کمتر از آن را کفر می‌پندارد، او در آبشخور مرگ، پای خویش را استوار بداشت و به آن گفت از زیر قدم تو، حشر و برانگیخته شدن است.… درباره برتری خاندان پیامبر(ص) بر خاندان امیه و شایستگی و لیاقت اهل بیت (ع) در امامت و خلافت بر جامعه اسلامی، هر شخص بی غرض با جست و جو در روایات و گزارشات تاریخی تصدیق خواهد کرد که این دو خاندان به جز اشتراک در قومیت (قریشی بودن) هیچ وجه اشتراک دیگری نداشته‌اند و برتری خاندان پیامبر(ص) از نظر اخلاقی و علمی، رفتار و کردار قابل مقایسه با بنی امیه نبود. از سابقه بنی امیه همین بس که پیامبر (ص) پیشتر از تسلط آنان بر جامعه اسلامی خبر داده بود و آنان را بوزینگانی خوانده بود که منبر او را اشغال خواهند کرد. امام حسین (ع) نیز با استناد به حدیثی از پیامبر (ص) به مروان ابن حکم در مدینه وقتی ایشان را به بیعت با یزید فراخوانده بود، فرمود:« خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است پس هرگاه معاویه را بر منبرم دیدید شکمش را بدرید.» بنابر این عدم مشروعیت و صلاحیتی که امام (ع) در این بخش از سفر خود درباره بنی امیه بیان می‌کند از قبل محرز شده و تکرار و تأکید بر آن بیشتر به خاطر زنده نگه داشتن روحیه تسلیم ناپذیری در میان یارانش و عدم پذیرش حکومت نامشروع یزید و بیان آن برای دسته‌های جدیدی بودند که امام (ع) به آنان رو به رو می‌شد. خطبه امام حسین (ع) پس از ورود به کربلا: در این قسمت اولین سخن حضرت (ع) پس از ورود به کربلا بررسی می‌شود. پس از مراقبت حر از کاروان امام (ع) که در تیررس او باشد تا رسیدن دستور جدیدی از عبدالله بن زیاد، ناگاه پیک عبیدالله فرمانی برای حر آورد مبنی بر سختگیری بیشتر بر حسین (ع) و هدایت او و کاروانش به منطقه بی‌آب، امام (ع) پیشنهاد داد که قدری جلوتر بروند تا به منطقه‌ای که به طف یا کربلا معروف بود رسیدند. حضرت فرمود: «خدایا از اندوه و بلا به تو پناه می‌برم، اینجا محل فرود آمدن ما و به خدا سوگند همین جا است محل قبرهای ما و به خدا سوگند از اینجا است که در قیامت محشور و منشور خواهیم گشت و این وعده‌ای است از جدم رسول خدا (ص) و در وعده او خلافی نیست»، این بخش از سخنان امام حسین (ع) عینیت بخشیدن به علم غیبی پیامبر(ص) و ائمه (ع) و به عبارتی، صدق گفتار ایشان است مبنی بر شهادت جدای از جنبه روایتی و تاریخی حماسه کربلا، رسیدن امام حسین (ع) و خاندانش به کربلا و شهادت او مصداقی از این آیه است که:«همانا در میان هر امتی پیامبری را برانگیختیم که خدا را عبادت کنید و از طاغوت اجتناب ورزید، پس گروهی از آنها هدایت یافتند و گروهی دیگر گمراهی بر آنان محقق شد، پس در روی زمین گردش کنید و بنگرید که تکذیب کنندگان چه سرانجامی یافتند» و فرمانی است که به مؤمنان و صالحان که «با آنان ستیز کنید تا فتنه و فسادی نباشد و آئین همه دین خدا گردد». وقتی این دو آیه و آیات دیگری که دعوت به مبارزه با ظلم و فساد و فسق می‌کند را کنار پیش‌بینی‌های پیامبر(ص) و حضرت علی (ع) می‌گذاریم، نتیجه می‌گیریم که حرکت امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا، در بستر تاریخ ادیان الهی بوده و امام (ع) با اقدام و قیام خود، پرده از راز آن گشوده و آن را شفاف کرده و اکنون در کربلا، حضور دارد. به گفته امام (ره) زندگی سیدالشهداء، زندگی حضرت صاحب (عج)، زندگی همه انبیاء عالم، همه انبیاء از اول، از آدم تا حالا همه‌شان این معنا بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را می‌خواستند درست کنند. دکتر شریعتی نیز تعبیری نزدیک به این دارد و می‌نویسد:« حسین وارث پرچم سرخی است که از آدم همچنان دست به دست بر سر دست انسانیت می‌گردد و اکنون به دست او رسیده است و او نیز با اعلام این شعار که هر ماهی محرم است و هر روز عاشورا و هر سرزمینی کربلا، این پرچم را دست به دست به همه راهبران مردم و همه آزادگان عدالتخواه در تاریخ بشریت سپرده است…» با این دیدگاه قیام و قعود ائمه (ع) قابل بررسی است، چنان که پیامبر (ص) در مورد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) فرموده بود«این دو در دو حالت قیام و قعود امام و پیشوا هستند» بر دیگران ولایت دارند و صلح یکی و شهادت دیگری در ادامه یکدیگر است. منشور جهانی از قتلگاه کربلا: امام حسین (ع) از زمان ورود به سرزمین کربلا تا روز عاشورا، خطبه‌ها و سخنان دیگری داشته‌اند که از میان آنها به این بخش بسنده می‌کنیم که مقتل خوارزمی آن را به این ترتیب نقل کرده است: وقتی دشمن مقاومت امام (ع) را مشاهده کرد برای تضعیف روحیه ایشان به خیمه‌ها حمله ور شدند، امام (ع) فریاد برآوردند:« ای آل ابوسفیان اگر دین ندارید و از روز جزا نمی‌هراسید، لااقل در زندگی آزاد مرد باشید و اگر خود را عرب می‌پندارید به نیاکان خود بیندیشید و شرف انسانی خود را حفظ کنید» و به شمر وقتی پرسید «تو چه می‌گویی» فرمود: « من با شما می‌جنگم و شما با من می‌جنگید و این زنان گناهی ندارند تا من زنده هستم و به اهل بیت من تعرض نکنید و از تعرض این یاغیان جلوگیری کنید» که شمر این مورد را پذیرفت و نیروهایش را متوجه جنگ با امام حسین (ع) کرد. در تحلیل بخش اول سخنان امام (ع) این که حضرت خواسته از دو جهت اعتقادی و قومیتی، سپاه مهاجم را تحت تأثیر قرار دهد اول این که اعتقاد به معاد به عنوان اصلی دینی، ملاک پذیرش خصایل و کردار و رفتارها و در اینجا آزادی و جوانمردی به شمار می‌رود، به عبارتی آزاد مردی مورد اشاره امام هر چند بدون اعتقاد به دین و معاد حداقل مانع ارتکاب انسان به اعمال ناشایست می‌شود اما در مقایسه با عمل همراه با اعتقاد به معاد از ارزش کمتری برخوردار است. از سوی دیگر چون عرب به غیرت و حمیت و قومیت افتخار می‌کند حضرت خواسته از طریق بیدار کردن این خصلت، آنان را متوجه کردار بدشان سازد و حداقل با استفاده از این شیوه، مهاجمان را به عقب نشینی و عدم هتک حرمت زنان و اطفال وادارد که نفوذ معنوی کلام امام (ع) تا حدودی موثر واقع شد، ولی پس از شهادت ایشان (ع) مجدداً به خیمه‌ها حمله ور شدند. بخش دوم سخنان امام (ع) با شمر در عدم تعرض به زنان و اطفال، یادآور دستورات پیامبر (ص) و علی (ع) در جنگ‌ها بوده، از جمله وقتی پیامبر (ص) آزادی اسیران با سواد بدر را با تعلیم و تعلم فرزندان مدینه پیوند داده بود و در فتح مکه به نیروهایش فرمان داد که به زخمی‌ها آزار نرسانید، درخت‌ها را از ریشه در نیاورید، یا حضرت علی (ع) که در جنگ صفین اجازه آب برداشتن را به نیروهای معاویه داد، ولی در واقعه کربلا فرزندان و بازماندگان همان آزاد شدگان فتح مکه و دست پروردگان و فریب خوردگان کوفه و نواده پیامبر (ص) کینه و عداوت به خرج دادند و حتی از قتل کودک ششماهه امام حسین (ع) هم کوتاهی نکردند. در اینجا سخن امام حسین(ع) به عنوان منشوری جهانی برای آیندگان بود که در جنگ‌ها رعایت مقررات اخلاقی و انسانی را اعمال کنند که متأسفانه بر خلاف آن در حال جریان است. نتیجه: آنچه که به عنوان تحلیل سخنان امام حسین (ع) از مکه تا کربلا مطرح شد شمه‌ای از سخنان امام (ع) بود که نشان دهنده رسالت و تکلیفی بوده که بر شانه خود احساس می‌کرده تا آن را به سر منزل مقصود برساند یعنی مبارزه با فساد و فسق و فجور بنی امیه و هدایت بشر و ادامه راه انبیاء، و تداوم مسؤولیت بر عهده حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) بود تا این که بار مسؤولیت (امامت) را به دوش گرفت. برای انجام این وظیفه، امام (ع) از ابتدا به مشکلات راه پر خطر که مرگ را در پیش داشت مطلع بود و نصیحت ناصحان و سرزنش ملامت کنندگان هیچ تأثیری در انجام تکلیف ایشان موثر واقع نشد زیرا ایشان چیزی را می‌دید که دیگران از مشاهده آن به هر دلیل عاجز بودند و به قول دکتر شهیدی «تیزبینی او در نگرش پایان کار و تجزیه و تحلیل حوادث از برادرش محمد حنفیه و پسر عباس وفرزدق شاعر و عبدالله مطیع که در مدینه و مکه و راه حجاز به عراق او را از مردم کوفه بیم دادند، کمتر نبود. او می‌دانست پایان کار چه خواهد بود… به چشم می‌دید که می‌گفت مردم بنده دنیایند، دین را تا آنجا می‌خواهند که کار دنیا را با آن سر و صورتی دهند و چون روز امتحان پیش آید، دین داران اندک خواهند بود.» و امام حسین (ع) از آن دسته دین‌داران اندک بود که برای نجات اسلام محمدی به شهادت رسید. نگاهبانی معیارها * کسانی که دلسوزند نباید بگذارند معیارهای الهی در جامعه عوض بشود. اگر معیار تقوی در جامعه عوض شد، معلوم است که باید خون یک انسان با تقوایی مثل حسین ابن علی (ع) ریخته بشود.» * اگر زرنگی و دست و پا داری و دروغگویی و بی‌اعتنایی به ارزش‌های اسلامی ملاک قرار گرفت، معلوم است که کسی مثل یزید باید در رأس کار قرار بگیرد.