چرا امام حسین(ع) علت قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر بیان می کند؟
پاسخ به این پرسش، بحث مفصلی را میطلبد اما آنچه به صورت مختصر (و مفید) شایسته است بدان بپردازیم نکات مورد اشاره در ذیل می باشد:
1. شیوع و ترویج اندیشه «جبرگرایی»
معاویه و دیگر خلفای بنیامیه با حمایت و ترویج اندیشه جبرگرایی، در جامعه اسلامی اینگونه تبلیغ میکردند که خداوند آنان را برای خلافت برگزیده و حاکمیت آنان، عطیهای الهی است و به اراده خداوند حکم میرانند و به خواست و مشیّت او، در امور دخل و تصرف میکنند. بدین ترتیب خلافت خود را در هالهای از قداست قرار داده و خویشتن را به بسیاری از صفات مذهبی متصف کردند. چنانکه خودِ معاویه در نظر هواداران بنیامیه «خلیفه در زمین» و «امین و مأمون» بود و یزید عنوان «پیشوای مسلمانان» را داشت.
مسکین دارمی، شاعر خود فروختة درباری، دربارة بیعت گرفتن برای ولیعهدی یزید چنین سروده است:
«ای فرزندان خلفای خدا! آرام باشید زیرا خداوند خلافت را به هر جا که بخواهد میرساند. هرگاه که صاحب منبر غربی (یعنی معاویه در شام) آن منبر را فرو گذارد، یزید، امیرمؤمنان خواهد بود.»
عبدالله بنهمام سلولی یکی دیگر از شاعران دربار اموی، پس از مرگ معاویه، خطاب به یزید در ابیاتی اظهار میدارد که خداوند او را برای حکومت بر مسلمانان برگزیده است!
«یزید! بر از دست دادن مردی مورد اعتماد، صبوری کن و بر انتخاب به حکومت از سوی خداوند، سپاسگزار باش!»
ترویج چنین اندیشهای در جامعه اسلامی باعث گردید که اعمال ستمکارانه معاویه و فرزندش یزید، جزء قضا و قدر و خواست الهی تلقی گردد و در نتیجه مبارزه و مخالفت با آن، در حقیقت ستیز با خدا قلمداد شود. این تفکر نیز به تدریج روحیه امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه اسلامی از بین میبرد و از انعقاد نطفه هرگونه نهضت و جنبشی بر ضد مفاسد بنیامیه جلوگیری میکرد.
2. انحراف خواص
روحیه برتریطلبی و علوّ جاهلانه، ثمره بسیار تلخی بود که شجره خبیثه اشرافیّت و ثروتهای بادآورده (از فتوحات سرزمینهای امپراطوری ایران و روم) به بار آورده بود؛ و موجب فاصله دلها از یکدیگر و از بین رفتن وحدت و همدلی امت اسلامی شده بود، و مردم را به دست و پا کردن ابزارهای تفاخر و تظاهر و فراهم کردن مظاهر فریبنده دنیا تشویق میکرد.
بنابراین لغزش خواص تنها در رشد روحیه ثروتاندوزی متوقف نشد بلکه در زمینههایی چون: برتریطلبیِ جاه و جلال و شهرت و مقام و زندگی آرام و راحت و... گسترش یافت و همین امر سبب گردید، که علاوه بر ثروتمندان، زاهدنمایان و علما و محدثان و وابستگان به خاندانهای مشهور چون عایشه، عبدالله بنعمر، اسامة بنزید، ابوموسی اشعری، عبدالله بنشقیق، مطرّف بنعبدالله، مرة بنشراحیل، علاء بنزیاد و زید بنارقم در زمرة خواص منحرف قرار گیرند و با انحراف خود جامعه را به انحراف بکشانند.
به موازات رشد دنیاگرایی غیرت و حساسیت دینی خواص از بین رفت، عنصر امر به معروف و نهی از منکر به فراموشی سپرده شد و همین روحیه به توده مردم منتقل شد به گونهای که وقتی امام حسین(ع) فرمود «آیا نمینگرید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیگردد»، عوام از یاریاش خودداری ورزید، و این بیمبالاتی نسبت به هتک اسلام و نابودی ارزشها غمبارترین پیامد انحراف خواص بود که دامنگیر امّت پیامبر شد.
3. پس از رحلت رسول خدا(ص)
در یک جمعبندی میتوان گفت پس از رحلت نبی اکرم ـ ص ـ ، امواج فتنهها و انحرافها به سوی جامعه اسلامی روی آورد، ولی در نخستین گام، نخبگان و برگزیدگان بودند که خود را تسلیم این موج کردند و دین و نبوّت و ولایت را به سکهها و جواهرات و پست و مقام و نام و نشان دنیا فروختند و به دنبال آنها توده مردم دست از دامن قرآن و عترت کشیده درپی یک زندگی خوش و راحت و جستجوی نام و نان دویدند.
از اینها گذشته، قیام امام حسین(ع) برای اقامه نماز و روزه و زکات و امر به معروف و نهی از منکر و دیگر واجبات الهی بوده است. حضرت قیام کرد تا اسلامِ ساخته و پرداخته امویان را به مردم معرفی کرده و بدعتهای آنان را برای مردم نمایان سازد و مردم با این کشتی نجات بخش، به سوی سنت واقعی و سیره و روش پیامبر(ص) حرکت کنند. حضرت قیام کرد تا دین زنده بماند و با عمل به احکام الهی، بساط گناه و منکرات از جامعه برچیده شده و روحیة تقوا و دین محوری در بین امت اسلامی زنده شود.
نتیجه بحث
با اندکی دقت در مطالب فوق و دیگر علل مطرح شده (که در این پاسخ مختصر نمیگنجد) ملاحظه میشود که امام(ع) علت و انگیزة قیام خویش را، مبارزه با منکرات فراوان موجود در جامعه اسلامی و تبلیغ و ترویج معروف در بین مسلمانان، اعلام میکند. بنابراین، فلسفه اصلی و نهایی نهضت حضرت را میتوان در یک هدف جامع و کلی یعنی «احیای فرهنگ اسلام اصیل و ناب محمدی(ص) و زدودن زنگارهای تحریف و بدعت از دین جدشان» خلاصه کرد. البته حضرت راهکار و ابزار لازم جهت جامه عمل پوشاندن به این هدف را، در عنصر «امر به معروف و نهی از منکر» میدانند. از اینرو در وصیت نامه خود به محمد ابن حنفیه مینویسند: «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر» و یا در زیارتنامههای مربوط به حضرت آمده است: «... و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر».
توضیح مطلب آنکه: اگر حضرت در برخی موارد علت حرکت خویش را مبارزه با اموری، همچون رواج بدعتها، مخالفت با کتاب خدا و حلال و حرام الهی، نابودی سنت پیامبر(ص)، شیطان محوری و ترک خدا محوری، فساد، ظلم، بیعدالتی و ناامنی در جامعه اسلامی، تعطیلی حدود الهی، در انحصار گرفتن و تاراج بیت المال مسلمانان و ... میداند، تمام این امور حاکی از فراوانی و شیوع امری به نام «مُنْکَر» در جامعه اسلامی است، که حضرت خود را موظف به نهی از آن میدانستند. و نیز اگر اباعبدالله(ع) جامعه اسلامی را به اموری از قبیل: عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر ـ ص ـ، احیای مظاهر و نشانههای حق، ایجاد امنیت، اصلاح و بهبودی وضع امور امت و مسائلی از این قبیل، فرا میخواند، این مسأله نشانگر آن است که امری به نام «معروف» در جامعه از بین رفته یا دست کم در حال نابودی بود. از اینرو اگر حضرت از بیعت با یزید امتناع کرده و با این عمل، از یکسو، آمادگی خود را برای شهادت و مقاومت در برابر حکومت یزید اعلام کرد، و از سوی دیگر، تلاش خود را جهت برانداختن حکومت یزید و تأسیس حکومت اسلامی، به کار گرفت، در واقع سرباز زدن از بیعت، به معنای نهی از منکر، ترویج معروف و اتمام حجت با مسلمانان درباره حرمت سکوت در برابر بدعتها و جنایات بنیامیه بود و بیعت و یا حتی سکوت در مقابل چنین حکومتی، افزون بر آنکه ترویج منکر و مبارزه با معروف بود، عذر و بهانهای نیز برای افراد عادی در همکاری با حاکمان اموی میشد.
به دیگر سخن، آنچه در سیره حسین بنعلی(ع) به عنوان امام معصوم، مسلم و غیرقابل تردید به نظر میرسد، آن است که شخصیتی همانند امام حسین(ع) حاضر نبودند با شخصی همچون یزید بیعت کرده و حکومت وی را به رسمیت بشناسند، چرا که حضرت با مشاهده و بررسی عمق انحرافات امت اسلامی در عصر حکومت معاویه و سپس حکومت یزید، به این نتیجه رسیده بودند که دیگر نمیتوان با موعظه و خطبههای آتشین و سخنرانیهای تهدید آمیز و تحریک کننده، انحرافی را که در مبانی اعتقادی و سیاسی جامعه اسلامی و نیز در دستگاه خلافت رسوخ کرده، از بین ببرند. بلکه تنها راه درمان و نجات امت اسلامی، برپایی یک نهضت عمیق است که بازتاب و گستره آن، افزون بر آنکه فرامکانی باشد، فرازمانی نیز بوده و در گستره زمان، الگویی برای آزاد مردان تاریخ باشد.
.: Weblog Themes By Pichak :.